amirhosin

تاريخي روابط ايران وامريكا

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

گذري برپيشينه ؛ چالشها وچشم انداز روابط ايران وامريكا با گذشت بيش از150 سال از اولين ارتباطات وتعاملات ملتين و دولتين ايران وامريكا امروز سطح و نوع اين روابط دروضعيت ويژه اي است كه ويژگي اين وضعيت معلول عوامل گوناگوني است كه دراين نوشتار به اختصار به برخي ازانها ومهمترين چالشهاي موجود وچشم انداز قابل تصور اشاره خواهم كرد . اشاره : زماني كه ميرزا ابوالحسن شيرازي اولين فرستاده سياسي يا سفير ايران در عهد ناصري با حكم ناصر الدين شاه مامور به تاسيس سفارت درينگه دنيا يعني ممالك امريكا يا ايالات متحده امريكا شد تصور نمي كرد كه روزي مسائل فيمابين تهران – واشنگتن انقدر پيچيده وبغرنج شود كه گره گشايي تئوريك ازان ؛ موضوع صدها سمينار و پژوهش قرار گيرد تا بلكه كور سويي براي گره گشايي عملي بتوان تصور كرد. اين ابهام و حيرت منحصر به حاجي واشنگتن نبود كه مردي ساده وسنتي وبيگانه ازدنياي مدرن بود و مي نمود؛ ساموئل بنجامين اولين سفير امريكا درايران نيز چنين چشم اندازي را در روابط فيمابين تصور نمي كرد. بهرحال با گذشت بيش از150 سال از اولين ارتباطات وتعاملات ملتين و دولتين ايران وامريكا امروز سطح و نوع اين روابط دروضعيت ويژه اي است كه ويژگي اين وضعيت معلول عوامل گوناگوني است كه دراين نوشتار به اختصار به برخي ازانها ومهمترين چالشهاي موجود وچشم انداز قابل تصور اشاره خواهم كرد . 1- پيشينه تاريخي روابط ايران وامريكا : دريك سطح كلان روابط ايران وامريكا به 3دوره قابل تقسيم وتفكيك است ومولفه اصلي سازنده هردوره ؛ ويژگيهاي مشترك حاكم براين روابط مي باشد . اين دوره ها عبارتند از: الف : دوره روابط ابتدايي ؛ محدود وخنثي : اين دوره نزديك به 100سال ازعهد ناصري تا اشغال ايران توسط متفقين درسال 1320برابر با 1941ميلادي ادامه داشت . دران زمان اصل بي طرفي وانزوا مبتني بردكترين مونروئه برسياست خارجي امريكا حاكم بود ازاين رو واشنگتن اساسا درصحنه بين المللي سودايي درسر نداشت وتمام هم وغم دولتهاي ملي وايالتي توسعه همه جانبه اين كشور درچارچوب مرزهاي كشوري بود و دورافتادگي جغرافيايي اين سرزمين نوعي فرصت تاريخي براي امريكاييان ايجاد نمود تا فرايند ملت سازي دراين كشور دور از بحرانهاي شايع قرن نوزدهم سامان يابد . ايران نيز دراين سالها محل تنازع وكشاكش منافع دولتين روس وبريتانيا بود و دول ديگر ي كه سياستهاي توسعه طلبانه واستعماري داشتند مثل فرانسه وپرتغال و... نيز براساس قرارداد نانوشته با متحدين قدرتمند خود درمسكو ولندن؛ چشم طمع از ايران بريده بودند و المان نيز زماني كه جاي پايي درايران يافت وچراغ سبزي ازجانب رضا شاه ديد وارد چالشهاي جدي با دول روسيه وبريتانيا شد كه شرح ان درقالب دوجنگ جهاني قرن بيستم قابل جستجو ست .بهرحال چنين شرايطي موجب شد روابط دوكشور دراين دوره طولاني به تبادل سفير ؛ برخي سفرهاي اتباع دوكشور وبرخي فعاليتهاي علمي وفرهنگي واقتصادي محدودامريكاييان در ايران منحصر شود. براي نمونه مي توان به سفر جاستين پاركينز (Justin parkins) و آساهيل گرانت (asahil grant) دونفر ازميسيونرهاي معروف امريكايي به ايران درسال 1834ميلادي برابر با 1213هجري شمسي اشاره كرد. مورد ديگر ارتباط مستقيم امير كبير با امريكاييان براي احداث پايگاه دريايي دربوشهر بود .احداث راه اهن ازخليج فارس به تهران نيز ازديگر محورهاي مذاكره براي همكاري دولتين ايران وامريكا دراواخر قرن نوزدهم بود كه به علت فشار بريتانيا به سرانجام نرسيد وماجراي استخدام مورگان شوستر وآرتور ميليسپوي امريكايي نيزبراي اصلاح امور مالي وگمركي ايران دردوره مشروطه نيز به اولتيماتوم روسها وانگليسي ها انجاميد .اما دراين دوره علي رغم سطح محدود مناسبات فيمابين ؛ تصور مثبتي ازدوكشور نزد افكار عمومي وصاحب منصبان سياسي ايران وامريكا وجود داشت كه يكي از دلايل عمده ان اشتراك دوكشور دربدبيني وخصومت با انگلستان وسابقه استعماري بريتاينا دردوكشور بود ضمن انكه امريكاي تاسيس شده دراواخر قرن هجدهم واستقال يافته در1776سابقه بدي در روابط بين المللي نداشت وكشور ازديخواهي واستقلال طلبي محسوب مي شدو ايران به امريكا بعنوان نيروي سوم نگاه مي كرد. ب : دوره روابط گسترده و راهبردي : اين دوره مربوط به سالهاي بعد ازجنگ جهاني دوم است .سالهايي كه سياست خارجي امريكا كاملا ازپيله انزوا خارج شده بود . امريكاي نو با ورود به جنگ جهاني دوم حضور قدرتمندي درصحنه بين المللي را نشانه رفته بود . تئوريسين هاي امريكايي معتقدند قدرت وتوان ملي امريكا انقدر زياد بود كه نمي توانست منحصر به مرزهاي جغرافيايي اين كشور بماند واهداف برون مرزي براي سرمايه گذاري ونفوذ جستجو مي كرد.اعطاي وام هاي كلان براي بازسازي اروپاي ويران شده در جنگ جهاني دوم درقالب طرح مارشال يك نمونه ازاين حضور جديد امريكا درصحنه بين المللي است .ايران نيز شرايط نويني را تجربه مي كرد .10 سال نخست حكومت محمد رضا پهلوي يعني سالهاي 1320 تا1330كه با ضعف و درحاشيه بودن شاه جوان وميانداري احزاب وگروههاي سياسي همراه بود با ملي شدن صنعت نفت واوج گيري نهضت ملي واتحاد بي نظير طيفهاي ميهن گرا و مذهبي به جايي رسيد كه هم نظام استبدادي داخلي با نماد حكومت شاهي وهم مناسبات استعماري خارجي با نماد سلطه بريتانيا دراستانه فروپاشي قرار گرفته بود ودراين مقطع حساس روي ديگر چهره ايالات متحده براي ايرانيان به منصه ظهور رسيد .روي مداخله جو واستعماري نوين كه درقالب طرح انگليسي كودتاي 28 مرداد (عمليات آژاكس )عليه دولت ملي دكتر مصدق تجلي يافت و حركت بزرگ ملتي كه استقلال وازادي وتوسعه ملي را وجهه همت خود قرارداده بودند به نام امريكا وبه كام انگلستان وامريكا و حكومت پهلوي وبه زيان ملت ايران متوقف شد . اين مقطع حساس توام بود با ايجاد شكاف ساختاري در نظام اجتماعي وسياسي ايران . يعني شكاف دولت – ملت . درسطح مناسبات خارجي بويژه درارتباط با امريكا رژيم پهلوي استمرارحاكميت خود را مديون واشنگتن مي دانست و در25سال پس از كودتا تمام تلاش خود را براي تعريف رابطه راهبردي با امريكا بكار گرفت هرچند دراين مسير با تناقض هاي ساختاري فراواني روبرو شد كه بعلت بيگانگي كارگزاران پهلوي دوم از علوم سياسي و نظريه هاي نوين سياست گذاري ازيكسو و عدم رابطه ساختاري رژِيم پهلوي با نخبگان مستقل ازسوي ديگر رابطه تهران – واشنگتن در اين دوره 25ساله نيز با فراز ونشيبهاي جدي مواجه شد كه مهمترين انها به دوران كندي دراوايل دهه 40 شمسي وكارتر درسالهاي پاياني حاكميت پهلوي باز مي گردد.يعني تحميل انقلاب سفيد درزمان كندي .فشارهاي حقوق بشري درزمان كارتر. شاه وكارگزاران او ايران را تابعي ازقدرت جهاني امريكا تعريف كرده بودند وامريكا نيز درچارچوب جنگ سرد واستراتژي كلان مهار كمونيسم ؛ايران را به جهت موقعيت ژئو پلتيك ؛ ساختار حكومتي وسابقه تاريخي بهترين ابزار منطقه اي براي تضمين تامين وانتقال انرژي ومهار كمونيسم مي دانست. ازهمين روي وبراساس دكترين دوستوني نيكسون ژاندارمي خاورميانه ازجانب امريكا به ايران واگذار شد كه پيامد ان افزايش قدرت نظامي واقتصادي رژيم پهلوي ( نه ملت ) دراويل دهه 70 ميلادي بود . اين اتحاد راهبردي بين دولتين ايران وامريكا ازيك پشتوانه عنكبوتي وسست تهديد مي شد. يكي ساختار استبدادي حكومت پهلوي كه با فرهنگ واررشهاي دموكراتيك وليبرال امريكايي سازگار نبود وديگري سياست خارجي سلطه جويانه ومداخله گر دولت امريكا كه باخوي استقلال طلبي وازادي خواهي ملت ايران تطابق نداشت .بويژه كه بعد ازكودتا وبرخي رويدادهاي ديگر مثل كشته شدن دانشجويان دانشگاه تهران كه به سفر نيكسون معاون وقت رئيس جمهور امريكا معترض بودند و.. نوعي كينه وعداوت نيز درفلب وروح ايرانيان بويژه دانشگاهيان ؛ روشنفكران وروحانيان نسبت به دولت امريكا شكل گرفته بود .ازسوي ديگر اقدامات سركوب گرانه رژيم پهلوي بويژه ازسال 1339به بعد كه ساواك شكل گرفت نيز به پاي حماتهاي دولت امريكا گذاشته مي شد. دراين ميان تبليغات گسترده توده ايها وچپها كه درقالب ادبيات ماركسيستي وارد گفتمان اغلب محافل سياسي وروشنفكري شده بود وجبهه سرمايه داري وامپرياليسيتي را هدف قرار داده بود درتشديد اين بدبيني موثر واقع افتاد. بدين صورت همانگونه كه بسترهاي تاريخي موجبات گذارازمرحله اول مناسبات ايران وامريكا را با رويكرد مثبت فراهم كرد مجددا بسترهاي تاريخي موجبات گذار ازمرحله دوم به سوم مناسبات تهران وواشنگتن را البته اين بار با رويكرد منفي فراهم ساخت و فصل سوم مناسبات دوكشور رقم خورد. ج : سالهاي پس ازپيروزي انقلاب اسلامي درايران : دوران هماوردي و تقابل اين دوره 27 ساله هرچند با فراز ونشيبهاي فراواني روبرو بوده است اما ويژگي قالب بران تقابل ورجز خواني متقابل وانكار حقوق ومنافع يكديگر بوده (به جهت قدرت مادي برتر امريكا بيشتر ازجانب واشنگتن ) به گونه اي كه درمقاطعي روابط دوكشور كه رسما ازجانب امريكا قطع شده بود دراستانه رويارويي نظامي قرار گرفته است . برخلاف دوره اول روابط ايران وامريكا كه دولتين وملتين نسبت به يكديگر مثبت انديشي داشتند ودوره دوم كه اين مثبت انديشي به سطح دولتين تقليل يافت دردوره سوم اين مثبت انديشي به نقطه صفر نزديك شد. وجاي ان را تقابل ورويارويي درهمه عرصه ها گرفت به گونه اي كه ايرانيان امريكا را شيطان بزرگ (great satan) ناميدند كه همه فتنه هاي عالم زيرسر ان است و امريكا نيز ايرانيان را تروريست و حكومت جمهوري اسلامي را موجب نا امني وبرهم زننده صلح جهاني وحتي محور شرارت (exis of evil)خواند. مهمترين رويدادهاي موثر برمناسبات ايران وامريكا دراين دوره كه مجال شرح انها نيست جهت ياداوري وكمك به تحليل اين نوشتارعبارتند از: 1- حمايت امريكا از دولت بختيار درماههاي پاياني حكومت پهلوي وعدم همكاري يا حمايت ازانقلابيون ومردم 2- سازماندهي فعاليتهاي ضد انقلابي عليه نظام تازه استقرار يافته درسفارت امريكا كه منجر به تسخير وتصرف ان ازجانب دانشجويان راديكال وانقلابي شد. 3- بلوكه كردن بيش از 12ميليارد دلار ازاموال وداراييهاي ايران 4- حمله نظامي به ايران براي ازادي گروگانهاي امريكايي وماجراي طبس 5- طراحي وكمك به چند كودتا عليه جمهوري اسلامي كه مهمترين انها كودتاي نوژه بود 6- تبليغات گسترده رسانه اي عليه انقلاب اسلامي براي ارتجاعي نشان دادن انقلاب وارزشهاي انقلابي موردنظر مردم ( البته برخي تندرويها وكج سليقگي ها همواره بهانه خوبي به رسانه هاي غربي داده است ) 7- تحريك عراق براي بهانه قراردادن اختلافات ديرين با ايران وسوء استفاده ازبي ثباتي داخلي كشور براي تجاوز نظامي به ايران وحمايت اشكار ازعراق ازسال سوم جنگ به بعد براي جلوگيري از پيروزي هريك ازطرفين و تحقق استراتژي تضعيف دوجانبه برژينسكي . 8- افشاي ماجراي ايران كنترا درسال 1986كه براساس ان قرار بود امريكا با واسطه ؛ تسليحات نظامي دراختيار ايران قرار دهد ودرازاي ان ايران براي ازادي گروگانهاي امريكايي درلبنان ميانجيگري كند . سود حاصل ازفروش تسليحات به ايران نيز دراختيار مخالفان شبه نظامي دولت نيكاراگوئه موسوم به كنترا قرار گيرد. 9- ورود مستقيم به جنگ به نفع عراق درخليج فارس با هدف قراردادن ناوچه ها ونفتكش هاي ايراني و هواپيماي مسافري 10- اعمال تحريمهاي اقتصادي همه جانبه 11- پيگيري استراتژي مهاردوگانه و قانون داماتو ( تحريم كشورها وشركتهايي كه درصنايع نفت وگاز ايران سرمايه گذاري كنند ) 12- متهم كردم دائم جمهوري اسلامي به حمايت ازتروريسم ونقض حقوق بشر وتلاش براي دستيابي با بمب اتم درواقع اين دوره ازمناسبات ايران وامريكا خود به دومرجله اصلي تقسيم مي شود. دوره اول كه تا پا يان جنگ ادامه داشت و10سال بطول انجاميد كه امريكا براي براندازي جمهوري اسلامي تلاش مي كرد ودردوره دوم كه نه به انتخاب بلكه به جبر درراس سياست امريكا قرارگرفت تلاش براي تغيير رفتار ايران صورت مي گيرد. 2- چالشها ي موجود درمناسبات ايران وامريكا : همانگونه كه درفراز پاياني بخش اول ازاين نوشتار اشاره شد استراتژي امريكا درقبال ايران ازتلاش براي اندازي به تلاش براي تغيير رفتار ايران تبديل شده است . دراين مورد ذكر چند نكته ضروري است .نخست اينكه اين تغيير استراتژي ازسر خيرخواهي وايران دوستي ايرانيان رخ نداده بلكه با تثيت موقعيت نظام بويژه تحكيم مباني مردم سالار كشورتنها گزينه معقول براي ادامه سياستها ي خصمانه امريكا عليه جمهوري اسامي ايران است . دوم اينكه هنوز هم درامريكا كساني سعي مي كنند استراتژي قبلي را احيا كنند كه به ويژه در7سال اخير كه ولكانها بر مصادر اجرايي دولت ايالات متحده تكيه زده اند نمونه هاي بيشتري ازاين دست قابل مشاهد ه است . تامين مالي شبكه هاي تلويزيوني برانداز بويژه درتابستان 1382 وتحريك مردم به شورش ونافرماني مدني از جمله مويدات بيروني اين نكته است . اما محورهايي كه امريكا درتغيير رفتار جمهوري اسلامي ايران تعقيب مي كند عبارتند از: مساله دموكراسي ؛ حقوق بشر ؛ انرژي هسته اي و تروريسم . درواقع امريكا درنگاه كلان براي تثبيت هژموني خود درمنطقه خاورميانه باهدف تضمين تامين وعبور انرژي ارزان و تغييرات فرهتگي متناسب با سياستهاي منطقه اي امريكا بزرگترين مانع موجود را نظام جمهوري اسلامي ايران مي داند كه نه تنها تن به قواعد نظم تعريفي امريكاييها درمنطقه نمي دهد بلكه رفتارهاي اين نظام ؛منشا ء والهام بخش برخي تحركات برون مرزي درخاورميانه است كه مغايربا اهداف ومنافع امريكاست مي باشد . ازجمله درفلسطين ؛ لبنان ؛ افغانستان ؛ پاكستان وحتي مصر وسوريه وعربستان . استراتژيستهاي امريكايي معتقدند جمهوري اسلامي ايران اگر درنظر نمي تواند يا نمي خواهد بر سر اين 4موضوع با واشنگتن توافق تئوريك داشته باشد بايد درعمل همراه وهمگام امريكا شود واين خواسته امريكا نيز اگر با جاذبه و تطميع (قدرت نرم ) تحقق نيابد با زوروفشار ( قدرت سخت ) يايد تحقق يابد. ازمنظر امريكاييان ساختار نظام جمهوري اسلامي دمكراتيك نيست و نهاد رهبري و زير مجموعه هاي وابسته به ان منشا روندهاي تصميم گيري درمسيري غير دموكراتيك هستند.ازاين رو شاهد هستيم كه بييشترين تبليغات سياسي امريكا متوجه اين نهادهاست . اين رويكرد موجب ايجاد تصلب درگفتمان مشترك ايران وامريكاست كه برخي ازان بعنوان ديوار بي اعتمادي ياد مي كنند . درواقع امريكا دريك موضع گيري متناقض وجود وماهيت يك نظام سياسي را انكار كرده وسپس خوستار تغييررفتار ان مي شود. ازاين رو هيچ يك از مسئولان جمهوري اسلامي اعتماد وتضمين كافي براي مذاكره با امريكا را ندارند. تعبير رابطه گرگ وميش براي رابطه ايران وامريكا ازاين عقبه منطقي برخورداراست . درحوزه مساله هسته اي نيز چنين تناقضي مشاهد ه مي شود. راهي كه واشنگتن درپرونده هسته اي ايران درپيش گرفته بي انتهاست . انها درادامه استراتژي ايجاد شكاف بين دولت وملت درايران مي گويند ملت ايران ((حقانيت )) برخورداري ازانرژي هسته اي را دارند هرچند اقتصادي وازملزومات توسعه ايران نيست ! اما دولت جمهوري اسلامي ((صلاحيت )) نمايندگي اين حق را ندارد؟! ازاين رو اين حق ملي بايد معطل بماند . به عبارت ديگر به رسميت شناختن اين حق به تغيير رفتار نظام وابسته شده است تغييري كه به نوعي تغيير ماهوي نظام محسوب مي شود. دربحث حقوق بشر وتروريسم نيز همين قاعده حاكم است .امريكا صرفا تفسير ليبرالي ازحقوق بشر را برمي تابد وبه مساله تروريسم ازمنظر منافع وامنيت ايالات متحده مي نگردوبا چنين رويكردي نمي توان انتظار ايجاد گفتمان مشترك براي حل وفصل اختلافات را داشت .ازاين سوي پذيرش گفتمان امريكايي اين مقولات نيز ازسوي جمهوري اسلامي نوعي استحاله بنيادين ارزشهايي است كه ريشه هاي عميق ملي ومذهبي درتاريخ يكصد ساله ايران دارند ضمن اينكه درصورت پذيرش سياسي ؛ ازمشروعيت نظري ومقبوليت عملي نزد نخبگان وتوده هاي مردم برخوردارنيستند. با اين اوصاف چشم انداز مناسبات ايران وامريكا چگونه است و چه متغيرهايي درشكل وساختار اين مناسبات موثرند؟ 3- چشم انداز مناسبات ايران وامريكا يكي از متغيرهاي اساسي درمناسبات ايران وامريكا كه هيچ يكي ازدوره هاي اشاره شده دراين نوشتار مورد توجه تصميم گيرندگان وناظران طرفين قرارنگرفته وموجب شكنندگي اين رابطه شده است پيچيدگي منحصر به فرد ملتين ايران وامريكا وبالتبع ساختار هاي اجتماعي وسياسي وفرهنگ وارزشهاي متقابل است . تقليل دادن ملت ايران وابعاد گوناگون جامعه ايراني به برخي شعارهاي سطحي نخ نما مثل طرفداري ازتروريسم وبنياد گرايي و.. همان قدر ناپخته و ناشيانه وبرامده ازاذهان سطحي است كه جامعه بزرگ وپيچيده امريكايي (ازنظر مناسبات نه فردي وشخصيتي ) به برخي سياستهاي دولتي برخي گرايشهاي سياسي مثل نو محافظه كاران جمهوريخواه تقليل يابد. به تعبير ديگر پس ازگذشت ساليان مديد شكنندگي وناپايداري روابط دوكشور ضروري است تجزيه وتحليل وضع موجود براي شناخت رهيافت وضع مطلوب متناسب با منافع ملي دو طرف ؛ از شعارزدگي وسطحي نگري ماجراجويان راديكال و مصالحه جويان مرعوب كه درايران وامريكا مصداق هاي قابل اشاره دارند خارج شودودر دستور كار نخبگان شجاع ؛ ازاد انديش و معتقد به ارزشهاي عميق ديني وملي دوكشور قرار گيرد .( فراموش نكنيم .جامعه امريكا نيز ديني وپايبند با اموزه هاي ديني يعني مسيحيت است .) زيرا طرفين بويژه امريكاييها كه ازشاخص قدرت مادي برتري برخوردارند به شدت نيازمند رها نمودن ذهنيت هاي كليشه اي از يكديگر هستند تا بتوانند درفضايي معقول وواقع گرايانه تصميم سازي وتصميم گيري كنند. يكي از ذهنيت هاي كليشه اي مورد اشاره تعريف بازي برد - باخت يا بازي با حاصل جمع جبري صفر درمناسبات ايران وامريكاست .(نظريه بازيها ) به عبارت ديگر براساس اين رويكرد بازي دوكشور نمي تواند دو برنده داشته باشد ودرهر تعامل ومناسباتي قطعا يكي بازنده وخائن به ملت خود خواهد بود زيرا منافع ملي را زايل كرده است . درحالي كه اين رويكرد متعلق به دوران پيشا سنتي در روابط بين المللي است كه همه چيز درصحنه نبرد تن به تن سربازان تعيين مي شد واستيلاي مطلق ؛ مطلوب طرفين نزاع واختلاف ها بود.درحالي كه امروز هنر سياستمداران نگاه سياه وسفيد به مناسبات بين المللي نيست زيرا اين نگاه بسيار عوامانه وسطحي است ونيازمند روش شناسي ؛ بينش تاريخي ؛ ارزش گرايي ؛ وميهن دوستي نمي باشد .اين نگاه تكليف پيچيده ترين مسائل را با پاك كردن صورت مساله يا وارونه سازي مساله يكسره مي كند بدون انكه براي ان راه حلي بيابد.زيرا اغلب خود مساله براي اين ذهن هاي سطحي روشن نشده است وتلاش مي شود با تغيير درمساله ؛ مساله قابل فهم شود. رويكرد براندازانه برخي لايه هاي تندروي امريكايي عليه جمهوري اسلامي شاهدي براين مدعاست . يعني راحت حل كردن مساله مهمي به نام انقلاب اسلامي و تغييرات فرهنگي درايران وتاثيرات ان بر ديگر كشورهاي اسلامي .ازهمين روي است كه جوزف ناي ازتئوريسين هاي برجسته امريكا تعجب مي كند كه چرا تنها 26صدم درصد ازبودجه نظامي امريكا به قدرت نرم يعني نفوذ فرهنگي ومشروع امريكا اختصاص يافته است ؟ يعني حدود 1ميليارد دلار از بودجه 400ميليارد دلاري نظامي امريكا.بديهي است اين تصميم يعني تخصيص بودجه برامده ازذهنيتي پيشيني است كه متناسب با واقعيتهاي ايران وخاورميانه نيست . نكته مهم ديگر كه درروابط ومناسبات ايران وامريكا نقش متغير مخرب را بازي كرده است بي اعتنايي وحتي بي احترامي طرفين به ارزشهاي وفرهنگ يكديگر است .صحنه رواباط بين الملل صحنه موعظه هاي اخلاقي و تربيت واصلاح واحد هاي تشكيل دهنده نظام بين الملل يعني كشورها توسط يكديگرنيست .بلكه صحنه بازي وتعامل براي حداكثر سازي منافع ملي درچارچوب صلح وامنيت است . امريكاييها بايد ازخواب جهاني سازي ( بخوانيد غربي سازي وامريكايي سازي )بيدار شوند . جهاني شدن را به جهاني سازي تحويل (reduction)نكنند يا فرونكاهند. لازمه جهاني شدن به رسميت شناختن فرهنگها وارزشهاي متكثر وپراكنده است تاحدي كه صلح وامنيت وحقوق بشر خدشه دار نشود. امروز اكثريت صاحب نظران مدل هاي تعريف شده ووارداتي مفاهيمي مثل دموكراسي و حفوق بشر ودينداري را فاقد جاذبه وكارامدي مي دانند وتجربه عراق وافغانستان با هزينه اي بالغ بريك ميليارد دلاردرسالهاي اخير ازمايشگاه تاييد اين نظر است . ونكته اخر اينكه نمي توان تحث شعارهاي جذابي مثل گسترش دموكراسي ؛ استقلال طلبي ؛ دفاع ازحقوق بشر ؛ عزت خواهي و... برخي خواسته اي محدود سياسي ؛ حزبي و حتي قدرت طلبانه را به منافع ملي تعميم داد ودرواقع منافع ملي را پشت پروپاگانداي سياسي قرباني كرد . زيرا درجهان كنوني ونقش فزاينده ارتباطات و سهم روز افزون ديپلماسي عمومي درروابط بين المللي ( شاخه اي ازديپلماسي كه ملتها وبخش هاي غير دولتي را مخاطب قرار مي دهد) نمي توان خارج ازمنافع ملتها كه درواقع نقش ذاتي دركشورها دارند ( حكومتها نقش عرضي دارند)عمل كرد واستمرار وپايداري داشت . دولتها همواره مي ايند مي روند واين ملتها هستند كه مي مانند وضمن بهره گيري ازتجارب گذشته درباره دولتها قضاوت مي كنند . دراين نوشتار تلاش شد درحد امكان روباط ومناسبات ايران وامريكا درسه دوره تصوير شده مذكور ازمنظري صريح وواقع بينانه والبته دوسويه بازنگري ومورد تجزيه وتحليل قرار گيرد .بديهي است نكات وموضوعات ورويكردهاي فراوان ديگري به اين موضوع مي توان داشت كه راهگشاي شناخت بهتر ودقيق تر ازمساله است وايران امروز به جد نيازمند رويكردهاي متفاوت والبته واقع بينانه به موضوعات مبتلابه كشور بويزه درحوزه سياست است . منابع : www.iranianjournalist.blogfa.com 1- www.parstimes.com/history/us_iran.html2- www.mehr.org/index_us_iran.htmwww.fas.org/nuke/guide/iran/doctrine/com63e.htm3- en.wikipedia.org/wiki/United_States-Iran_relations 4- 5-Robert Mantel, Geoffrey Kemp, U.S. Military Sales to Iran, U.S. Govt. Print. Off,197,p.59 6-Adlam, Iran-U.S. Claims Tribunal Reports, Cambridge University Press 7-missagh Parsa, States, Ideologies, and Social Revolutions, Cambridge University Press,p.336

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سرور منگل جنرال های پاکستانی خشمگین اند اخیرا کشور های افغانستان وهندوستان ، میزبان عالی رتبه امریکائی جورج دبلیو بوش رئیس جمهور امریکا بودند . بوش در بازگشت به امریکا روزی را ، غرض باز کردن گوش جنرالان پاکستانی به اسلام آباد نیز توقف کرد . درحالیکه هزارن افراد نظامی پاکستان در کمربند اسلام آباد ، غرض تامین امنیت مطمئن ، توسط کثیرالعده ترین نیروهای امنیتی امریکائی باز رسی شد ند . این مسافرت بوش رئیس جمهور امریکا بکشورهای منطقه افغانستان وهندوستان وپاکستان در حالی صورت میگیرد که درسیاستهای دولتهای منطقه بطر ف محور امریکا گرایشی عظیمی بوجود آمده است ، که دیگر شوروی وجود ندارد ، روسیه وهندوستان وچین وافغانستان وکشورهای اسیای میانه وعراق ، وکشور های خلیج درمحورمنافع امریکا قرار گرفته وتوسعه پایگاه های امریکائی ، نیروهای عملیات سریع امریکا در منطقه از همآهنگی متمرکزی برخوردار اند . رژیم اسلامی ایران اینکه میخواست با استفاده از اوضاع متشنج که امریکائیها در گیر آنند خود را اتومی سازند با پرابلم های جدیدی از طرف امریکائیها با موافقت روسها یکبار دیگر ایرانیها را به تحریمات کشانده اند ، وبجای پاکستان در همکاری های گذشته در منطقه بحیث کشوری محور از حضور در افغانستان بهره میگیرد وبه این ترتیب از پاکستان بشدت میخواهند درمبارزه با تروریزم وبنیاد گرائی ، که دیگر نمی تواند با شیوه های دیروزی تروریستی وتخریب کاری که در عمل درمقابله با نیروهای امریکائی قرار دارند به تبانی وحمایت اش پایان دهد . امریکا غرض توجیه حضورش در افغانستان از همکاری واتحاد کشورهای جهانی وسازمان ملل وناتو عملا بهره مند است وخودرا گاه وبیگاه مکلف میداند که تعهد طولانی ودراز مدت خودرا مورد تائید وتاکید قراردهد . سفر اخیرجورج بوش ، به سه کشور دارای منازعه طولانی ، که امریکا بطور دوامدار، از پاکستان حمایت داشته است ، درحالی صورت میگیرد ، که دیگر آن عوامل وسیاستهای که استفاده از پایگاه های تروریستان در پاکستان را ، علیه کدام کشوری که درحلقه ای سیاستهای امریکائی نیست ، تحت فشار قرار دهد ، نه تنها نیاز وضرورت نمی بیند ، بلکه بر عکس ، امروز از این پایگاهها وتروریستان علیه حضور امریکا ونیروهایش استفاده برده می شود . یا بطور اخص امریکا دیگردر صدد پروردن وتقویت ترور یستان نیست ، بلکه در مقابله ای رو در رو با آن قرار دارد . ومبارزه با تروریزم اسلامی بطور خاص ، داعیه ای جهانی امریکا است ، که تحت نام آن در سراسر جهان با آن به نبرد ورویا روئی فرار گرفته است . جنرال پرویز مشرف ، رئیس جمهور پاکستان غرض اشتراک سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک ، ضمن ملاقاتش با کاندولیزا رایس ، وزیر خارجه امریکا در مورد اصرارهای مکرر وتوصیه های پیهم اشتراک در مبارزه با تروریزم بجواب گفته بودند : " که بمنظور جلوگیری از نفوذ شورشیان مخالف دولت مرکزی افغانستان از مرز پاکستان میتوان در طول مرز دوکشور به ساختن یک دیوار مبادرت کرد . " وهم امریکا در جواب آن واکنشی نشان نداده بود ، اما بطور صریح وروشن مشرف با این اظهارات از پیشنهادات وتقاضا های مکررامریکا غرض شرکت درمبارزه با ترور یزم سر باز زده بود وخشمگین بود . بدلیل اینکه با تقاضای اعمار دیواری در امتداد خط مرزی افغانستان وپاکستان بطول 2310 کیلومتر از مناطق صعب العبور وحتی ناممکن را به امریکا بحیث حل مشکل تروریزم محول مینمودند . این ادعا بطور روشن ، بدون ملاحظات دپلوماتیک ، صریحا امتناع وسر باز زدن از تقاضا های مکرراشتراک وهمکاری درمبارزه با تروریزم درداخل افغانستان است که با خشونت ارایه گردیده بود . درسفر اول کرزی رئیس جمهور افغانستان به لندن که به اشتباهات امریکائیها بعداز سقوط دولت داکتر نجیب الله ، دست پاکستان را در امور دولت افغانستان باز گذاشته بود ، عامل تشدید مبارزه تروریستی گردیده وگفتند که ، " اگر امریکا بعد از سقوط رزیم کمونیستی همه اختیارات را به پاکستان واگذار نمیکرد شاید برج های نیورک وتراژیدی 9/11 را بار نمی آورد ." کرونولوژی حوادث اخیر ومناقشات لفظی گاهی خشن وهم گاهی مصلحت جویانه بین زمامداران افغانی وپاکستانی هر گاه وبیگاهی سر بالا میکند ومورد مناقشه ومنازعه لفظی قرار میگیرد این بار اول است که این اتهامات را که پرویز مشرف نمی توانست رو در روی زمامدار دار قصر سفید بگوید خشم خودرا بر کرزی ریخت وادعا کرد که کرزی از وضع امنیتی داخل کشورش اطلاع ندارد ومعلوماتهای را به پاکستان ارائه داشته ، کهنه ودارای اعتبارنیست بطور زشت وبد بدرقه گردید . وهم شوکت عزیز صدراعظم پاکستان از دست داشتن نیروها وافراد مسلح افغانی در اشوبهای وزیرستان وبلوچستان بر زمامداران کابل اتهام وارد کرد ، وهم مدعی شدند که کرزی باید پاس همکاریهای وحمایت پاکستانرا نگاه دارد که در انتخابات ریاست جمهوری ورسیدن بدین مقام وی را حمایت نموده اند . مفسرین سیاسی گفتار های تند جنرال مشرف وصدراعظم پاکستان را با تلویزیون ای بی سی ، بی بی سی وتلویزیون سی . ان . ان ودر گفتگو های بعدی با خبر نگاران داخلی ، طی یک حمله شدید لفظی دستگاه امنیتی افغانستان را به " توطئه علیه پاکستان " وعناصری از این دستگاه را به تلاش درجهت " بی آبرو کردن " آن کشورمتهم نموده وضمنا دور از آداب دپلوماتیک وروابط بظاهر دوستانه ، جنرال پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان در مورد حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان مبنی براینکه گویا " او کاملا از آنچه در کشورش می گذرد بی خبر است " متهم کرد . که این گفتاربقول مفسرین " نه تنها دوستانه نیست ، بلکه عملا بمعنای گذشتن از خط سرخ موازین دیپلوماتیک در برخورد با رهبری وسیاست یک کشور مستقل است . " میدانند . از اتهامات که جنرال مشرف وصدراعظم آنکشور ، بردولت افغانستان ورئیس جمهور آن وارد نموده ، غیر دوستانه وتوام با عصبانیت شدید بوده است . بقول افراسیاب ختک سیاستمدار پاکستانی که میگوید : " که سخنان تند آقای مشرف علیه دولت افغانستان به این معناست که آقای مشرف نا توان از فریاد زدن علیه امریکا غبار دلش را علیه کابل خالی میکند . " توجیه بجا ودرست است . وهم اینکه جورج بوش در آخرین دیدارش از اسلام آبا د در کنفرانس خبری مشترکش با آقای جنرال مشرف که گقته : " بخشی از وظیفه ای امروز من این بودتا روشن سازم که آیا پرزیدنت مشرف به همان اندازه که در گذشته درمبارزه برای عدالت کشاندن تروریست ها متعهد بود متعهد است یا نه ؟ " . این هشدار های بوش به مشرف در مبارزه با تروریزم ، مایه ای ناخرسندی وبی توجه ئی امریکا به پاکستان ، عامل گفتار های خشمگین جنرال مشرف علیه دولت کابل وشخص کرزی شده است . در صورتی می توانست عواقبی برای پاکستان نداشته باشد که افغانستان جزء از ائتلاف بین المللی با امریکا علیه تروریزم نمی بود ، بلکه برعکس افغانستان ونیروهای بین المللی از هروقت دیگر بیشترمعروض به حملات تروریستی در افغانستان بوده اند ، که مراکز آن در پاکستان قرار دارد . پاکستان که در ظاهر امر خودرا متعهد به مبارزه با تروریزم وبطور مشخص با بنیاد گرائی والقاعده وطالبان واز بین بردن مراکزتربیه وتمویل آن در داخل پاکستان با امریکا میداند ، بطور روشن وفزاینده قاصر آمده است . وامریکا حضور نظامی اش در افغانستان غیر از مبارزه با تروریزم وحفظ منافع اش در منطقه توجیهه دیگری نمیتواند داشته باشد . مطالب فوق واطلاعات که کرزی به اختیار جنرال مشرف قرارداده که شامل اردو گاه ها ومراکز آموزش واستخدام وتسلیح مخالفان افغانی و فهرست های محل اقامت سران القاعده وطالبان مخالفان دولت افغانستان از این طریق نشان داده که شبکه حمایت طالبان در پاکستان مستقراست وپاکستان نمی تواند آنرا رد نماید . دراین اواخر ، سفر های کرزی به لندن وامریکا مورد سوال اداره پاکستان بوده ، که با ظرافتهای دپلوماتیک وگاهی هم در چوکات دوستانه وظاهر همکاری بین دو دولت ، با رضایت هردوجانب سفرهای بکابل واسلام آباد غرض تبادل اطلاعات ، نزدیک ساختن موقف های سیاسی ونطامی دوجانب غرض مبارزه با تروریزم ، پاکستان خواسته است بمسایل مورد مذاکره وتبادل نظریا توصیه های امریکا به افغانستان پی ببرد ، انجام شده است . که به فهم جنرال پاکستانی عواقب ناشی از سخت گیری های امریکا را بخصوص در آخرین سفر بوش به اسلام آباد را ازشکایت های متواتر اداره نظامی وجناب کرزی میدانند . وهم پاکستان بطور روشن عادت کرده است ، با نا دیده گرفتن شکایات متواتر افغانستان از صدور باندها وترور یستان ونگهداری دوستان قدیم را درپایگاهای جدید از حق مسلم خود وبحیث وسیله ای تامین نفوذ پاکستان در داخل اداره افغانستان دانسته وخودرا از همکاری با افغانستان بی نیاز میداند ، با ظاهر سازی معمولی آغوش به آغوشی با کرزی ، وی طرف افغانی راسیال وهمتای سیاسی اش دراین بازی به عقیده جنرال پاکستانی نمی بیند . جنرال موصوف در گذشته عادت کرده است ، که با نادیده گرفتن زمامداران افغانی بهر پایه ای که می نازند ! پاکستان به هیچصورت حاضرنیست وهم نمی تواند خودرا قانع سازد از آنها رعایت وحرفی دوستانه بشنوند ، یا با معامله ای دوستانه ای مسایل مورد نزاع را با طرف افغانی بر سر میز مذاکره حل یا به مذاکره بنشیند . جنرال مشرف که در حلقه ای نظامیان یا حامیانیکه وی را بقدرت رسانده اند ، میخواهد ببازی تال چال خودرا از مخمصه وبحرانی که دامنگیر پاکستان است ، از یک بازی به بازی دیگری ، پاکستانرا به ترتیب خودش میخواهد نجات بدهد . و پاکستان با اتومی ساختن اش ، غرض هوس بلند پروازانه ای نظامی ، هیچ مسئله ای را نه تنها نتوانست حل نماید ، بلکه به بحران آفرینی بیشتروتجرید بیشتر بین المللی مواجه گردیده است . واز لحاظ اقتصادی با آخرین توانائی به سینه می لغزد . وهنوز نتوانسته است که راه حلی را طوریکه خودش بر دیگران تحمیل میکند موفق نیست . احترام به حق حاکمیت دیگران ، وحل قضایا ی مورد منازعه در فورم دیروز ودل بخواه پاکستان نه تنها مورد حمایت نیست ، بلکه دوستان دیروز پاکستان با اسرار از پاکستان میخواهند که دراین مبارزه اشتراک نمایند واز حمایت ترور یستان ومنازعات سرحدی با کشورهای اطراف خویش از طریق جنگ ومنازعه وتوطئه ودسیسه دیگر کار ساز ومورد قبول نیست ،دست بردارد . بخصوص برای امریکائیها که دولت موجود افغانستان در حمایت آن است وحضورش نشاندهنده ضمانت قطعی این دولت وتامین امنیت آن از مداخلات خارجی وباندهای داخلی دهشت افگن می باشد . برای پاکستان وجنرالان آن باید قابل فهم باشد . حامد کرزی در بازگشت از سفر قبلی اش از امریکا ولندن سپتمبر 2005 که با صراحت با نام نگرفتن ازپاکستان ، پاکستان رامتهم به خشونتها در داخل افغانستان کرد وگفت : " دولت او ونیروهای بین المللی باید روکرد خودرا در مبارزه علیه تروریزم ارزیابی مجدد کنند " وی توجه را " بمنابع تروریزم که افراط گرایان در آنها آموزش می بینند از آنها الهام میگیرند باید متمرکز کرد " ( بی بی سی 13 سپمتبر 2005 ) . در هر بارتشنجات لفظی در سطوح زمامداران ، ناشی از تزئید عملیات تروریستی در داخل افغانستان بوده ، که دراین اواخربه تعداد 1400 نفر کشته افغانی و125 نفرکشته خارجی در عملیات های اخیر جان خودرا از دست داده اند که چار برابر اضافه از گذشته است ، وپاکستان وآی اس آی پاکستان با آن متهم است ، مقامات پاکستانی به نحوی از آن انکار یا اعلان همکاری در مبارزه با تروریزم نموده اند . اما درعمل این تشنجات بشدت افزایش یافته است ، نه رضایت نیروهای بین المللی ناظر بر اوضاع افغانستان را فراهم آورده نه مقامات دولت افغانی وامریکا را قانع ساخته است . باری که جنرال مشرف خواست با پیشنهاد دیوار در امتداد سرحد ، گویا که اداره ای قصر سفید را راضی سازد ، هرچه بیشتر بر ناراضایتی قصر سفید افزوده بود وحتی جواب دریافت نداشتند . که بعدها کرزی با سفری به اسلام آباد طی جوابی با ژست ظریفی سیاسی ودپلوماتیکی به جنرال مشرف در مورد اعمار دیواری در امتداد سرحد بین افغانستان وپاکستان با پیشنهاد که حسن نیت باخود اورده بود که "اجرای ویزای عبوری سرحدی بین افغانستان وپاکستان راباید ازبین برد ورفت وامد را آزاد ساخت . " این جواب ظریفی وصریحی در برابر دیوارسازی جنرال صاحب مشرف قرار داد . که از طرف پاکستان ناشنیده ونادیده گرفته شده است . وهم پاکستان مدعی شده است که در انتخابات ریاست جمهوری اگر همکاری ومعاونت پاکستان نمی بود کرزی برنده نمی شد ، باید این پاس وحق پاکستان را کرزی نگهدارد . شوکت عزیزنخست وزیرپاکستان ، افغانستان را نیز متهم به فرستادن نیروهای مسلح در تشنجات وزیرستان شمالی وبلوچستان نموده است . درست انتشار خبر در قبال جنگها وبم گذاریهای اخیر، که شدت بیشتر یافته است وجان عده ایرا گرفته است به مشرف گوشزد گردیده است . واین بار اول یا اخر نخواهد بود که به جنرال موصوف مسئله مداخلات نیروهای جنگی بنیاد گرا از داخل خاکهای پاکستان بوی گوشزد میگردد . زمامداران پاکسانی به سیاستهای فریب ونیرنگ عادت دارند . به کرزی در سفر قبلی اش به لندن دراین اواخر گوشزد گردیده بود که به حامیان انگلیسی دولت پاکستان فهمانده شود که سازماندهی عملیات تروریستی در درون خاکهای افغنستان نه تنها از قلمروپاکستان ، بلکه برهنمائی وهمکاری مستقیم احزاب بنیاد گرای اسلامی ونظامیان بنیادگرای اسلامی وآی ،اس ،آی سازمان استخبارات پاکستان درپیوند مستقیم قرار دارد . اداره پاکستان که همیشه دردست نظامیان بلند پایه اردو وسازمان جاسوسی وویران گر آی ، اس، آی قرار داشته است ، مرغ شان یگپا دارد بهمان اصرار های گذشته وفریب ها وانکار ها که از تشکیل پاکستان که بحیث عامل استعماری درمنطقه ، سدی غرض جلوگیری از نفوذ شوروی سوسیالستی ، به قلمروهای منافع مرده منطقوی وجهانی دولت استعماری بریتانیا واضلاع متحده وبحیث حلقه زنجیری نظامی امریکا در پکت های سیتو وسنتو حمایت میگردید و سیاستها ی آن باانکار ودروغ ومداخله همراه بود از حمایت بر خوردار بود . وکار آئی داشت . بعداز تشکیل پاکستان که کمتر از نیم صده رادر بر میگیرد ، پاکستان بسرعت اسلامی ونظامی شد . با توجه به عامل تشکیل پاکستان ، کاربجای میکشد که برای حامیانش ، حاوی درد سرهای را فراهم ساخته است میگویند : "مار همه جا کج میرود اما در لانه اش راست ! " . مگر پاکستان خلاف عادت از مسیر زندگی تعین شده فرا تر خزیده است . پاکستان بنیاد گرا ی اسلامی ، نظامی ودارنده سلاح اتومی وغرق در قاچاق مواد مخدر ، بمرکز صدور تروریزم جهانی شناخته شده است . تا جائیکه بگذشته مربوط بوده ، پاکستان بحیث کشور محور ومرکز تربیه باندهای تروریستی وخرابکار تحت نام ، جهادیان اسلامی ، علیه مبارزه با کمونیزم شوروی واسلام در خطر است ودولت کمونیستی دست نشانده شوروی مورد حمایت بود . ده ها هزارجنایت کارودزد وآدمکش حرفوی که از زندانهای کشورهای عربی وکشورهای اسلامی آزاد گردیده بودند تحت نام داعیه جهاد اسلامی مورد حمایت قرار گرفتند وبه مراکزتربیه وتعلیمات نظامی تروریستی وخرابکارانه در پاکستان قرارداشتند . که بقول نویسنده کتاب " تلک خرس " طی سال 1985 بتعداد 17700 ودرسال 1986 بتعداد 19400 نفر را آموزش داده اند ... تا سال 1987 ع. دست کم 80000 هشتاد هزار نفر در پاکستان تربیه نظامی تروریستی وتخریبی شده اند . در حالیکه نویسنده می افزاید که تعداد بیشتر از این در داخل افغانستان تحت چنین آموزش قرار گرفته بودند . اینکه در داخل سیستم ملیشائی اجیر در بخش های قبایلی دوطرف مرز ونیرو های نظامی چیرکی پاکستان واحزاب اسلامی وتحت نام داواطلبان جهاد از کشورهای اسلامی وسایر کشورها بحیث متخصصین و اموزگاران نظامی ومعماران ومهندسان مراکز داخلی تروریستی ، طی دوران جنگها علیه دولت افغانستان وقوای اتحاد شوروی به صدها هزارنفرتعلیمات یافته ترویستی وتخریبکار وصد ها هزار تن سلاح های ، عملیاتی مساعد به جنگهای چریکی از طریق اردو وآی اس آی پاکستان به اختیار این تروریستان گذاشته شده بود . پس از هجوم امریکا علیه طالبان این افراد با سلاحهای خویش که عده ای در افغانستان باقی مانده اند ، تحت ماسک یا نقاب قوماندانهای جهادی داخل افغانستان مشخص اند . ودیگران مانند قطرات باران در ریگستانهای مراکز تروریستی پاکستان ناپدید شدند . امریکائیها باید کفاره ای گناهان اسلاف شانرا که در جنگ علیه کمونیزم ، انقدر سلاح وپرسونل وپول بی حساب وخارج ازکنترول بدامن نظامیان پاکستان ریختند ، که امروز قربانی آنند . القاعده طالبان عصامه وامثال آن محصول که از مزرعه پاکستان می بر دارند .، همان کشت شده ای جهاد است . با اوردن مجاهدان برسریر حاکمیت کابل نواز شریف صدراعظم پاکستان ممثل آرزوهای جنرالان پاکستانی ، دستور انحلال دولت ، قوانین ، اردو وقوای امنیتی را با توزیع شیرینی مروج افغانی " نقل عروسی" ، بمدعوین سران جهادی تبرک گفتند . هنوز این محفل بپایان نرسیده بود که پایکوبی توام با چور وچپاول وویرانی وکشتار آغاز گردید . کابلیان بیگناه که خواب خوش آمدن مجاهدان را بفال نیک گرفته بودند پنجاه هزار کشته وتمام ساخته های را که بمرورصدسال اخیر بعد ازاستقلال افغانستان برپا گردیده بود با خاک یکسان دیدند . پاکستان طرح پلان اوردن طالبان را بکمک اردوی وآی ، اس ، آ ی بعد از تائید قصر سفید وبهمکاری مالی صعودیان حاکم برخانه خدا ؛ بر افغانستان تطبیق کردند . پاکستان نه تنها حامی وحمایت گررژیم طالبان بود ، بلکه ملیشاهای پاکستانی وعربی عملا در کابل ومناطق دیگر افغانستان حضور داشتند . شری بخیزد که خیر ما باشد : میگویند که " شری بخیزد که خیر ما باشد " این خیر وشر بار دیکر جای تلاقی خودرا در افغانستان مجاهد خورده وطالبان زده باز یافت . پاکستان تا آخرین دقایق این خشونت وقهر ، در حمایت از طالبان بود . تا انکه قوای بحری امریکا با اعلام یک جنکی دریک ائتلاف جهانی علیه طالبان ، آبهای بین المللی را به مرزهای پاکستان در نوردیدند وراکتهای کروز وطیارات بم افگن امریکائی با نیروهای دریائی وتانک وپیاده بدون پرسش وپاسخ ازقلمروهای حاکمیت پاکستان بطرف افغانستان گذشتند انوقت مشرفها یقین حاصل کردند که دیگر حیله وچال تال ، کارا نیست ویکسره خودرا شامل ائتلاف ضد تروریزم کردند وطالبان را به قربانی گرفتند باز هم توانستند در فرصتی کوتاهی ملیشا هاوتروریستان وخرابکاران پرورده ای خویش رابقول آخرین اخبار، پیش از آنکه قوای بین المللی به کابل داخل گردد سنگر ها تخلیه و جهاد برای طالبان پایان یافته بود . با عجله پیش از برآمدن آفتاب صبح تاریخی ، آخرین جیپ های مملو از جنگنده های این تروریستان سرحد سپین بولد ک واز محاصره قندزدرداخل خاکهای پاکستان مفقود الاثر گردیدند . نویسنده کتاب سرنوشت غم انگیزدر افغانستان چنین مینویسد : " قبل از حوادث تراژیک 11سپتمبر . ایده انقیاد افغانستان از طرف پاکستان موضوع داغ وسایل اطلاعات جمعی غرب نبود . اما هنگامیکه جنگ علیه طالبان آغاز یافت ، حقایق شروع به پدیدار شدن کرد . در نیویورک تایمز در صفحه اول در یک مضمون دوگس فرانتز چنین نوشت حکومت اسلامی پاکستان برای مدت هفت سال حامی عمده واساسی طالبان وآقای بن لادن بود . تجیهزات نظامی ، کمک به سرباز گیری ، تعلیم وتربیه ومشاورات نظامی وتکتیکی برای آنها فراهم کرد وباند های ملایان ده راقادر ساخت تا کنترول افغانستان را بعهده گرفته وآن کشوررا به پناهگاهی تروریستها مبدل کرد . برخورد قابل ملاحظه بود آی.اس .آی بعداز پرکردن بکسها وکیسه های خود از پول امریکا ، پاکستان جنگ در افغانستان را روپوش گذارد ." به ادامه با داخل شدن امریکا در جنگ با طالبان حقایق نیز بیشتر وبیشتر آشکار میگردد ، می افزاید ؛ " این تنها تروریستها نیستند که از مخفی گاه های خود بیرون میشوند ، همچنان اطلاعات نیز بر ملا شده میرود . به تعقیب سقوط شهر قندز وتوقیف جنگجویان طالبان دیکستر فلیکنز راپورتر نیویورک تایمز گزارش داد که " در اینجا در دشت یک گروپ بزرگ جنگجویان خارجی وجود دارند ... محافظین میگویند که اسیران مشتمل از عربها ، چیچینیها وپاکستانیها اند ، اما هویدا شد که گروپ مذکور" تماما پاکستانیها اند " . به ادعای ائتلاف شمال بتعداد شانزده ( 16000 )هزار سربازان طالب در دفاع از قندز که شش( 6000) هزار نفر خارجی بودند .) سرنوشت غم انگیز در افغانستان . ص 292 و293 ) . در محاصره قندز، بقول خبر نگاران که در منطقه بودند نزدیک به ده (10000 )هزار طالب مجاهد از خط باز شده محاصره بطرف پاکستان برآمدند که بقول همین ناظران اکثریت آنها ملیشاهای پاکستانی بوده ، طی موافقه ای پاکستان امریکا بسلامتی بداخل پاکستان جذب شدند مابقی از شش تا هفت (6000 تا 7000 )هزاراسیران کشتار گاه دشت لیلی بودند که بوضع غیر انسانی وشنیع ، کشته شده اند . بیاد دارم درروزهای که محاصره قندز موفقانه بپایان میرسید خبرنگاران از رامسفیلد وزیر دفاع امریکا ، پرسیده بودند که با این اسرا چه سلوکی را پیش بینی میکنید ؟ وی در جواب گفته بود ؛ " ما اینجا مهمانخانه شفاخانه یا بندیخانه وقضا ومحاکمه نداریم اینجا جنگ است ، آنها به سزای اعمال شان رسانده میشوند " که بی رحمانه هم رسانده شدند . دریکی از مقالات در مورد وقایع روز نوشته بودم که مشرف متقین گردید که پنتاگون مصمم است تا آخرین بقایای القاعده را نابود کند . خودرا بحیث متحد امریکا درمبارزه با تروریزم ، خودرا بدروازه قصر سفید رسانیده ، نه تنها از هدف نهائی خودرا مطلع ساخت بلکه با دریافت یک ملیارد دالر بخانه برگشت . با یقین که از گاو غدودی را بحیث رشوه ختم جهاد به احزاب اسلامی پاکستان غرض صدور به تعویق انداختن جهاد هدیه شده بود وبه تمام جبهه های جنگی طالبان این فتواها رسانده شد . که خبرنگار بی بی سی در بازدید از سنگرها دیده بودند که طالبان به آخرین دقایق با گذاشتن تمام تجیهزات بدون سلاح ومرمی یکشبه خودرا در سحر گاهی پیش از بر آمدن افتاب باجیپ هاو پیکپ های خویش مرز پاکستان را عبور کردند برای احزاب اسلامی پاکستان ونظامیان پاکستانی هم خرما وهم صواب بود . هم جان برادران رانجات دادند هم هدیه ای نصیب شان شد . وافغانها به خیر وشر که می اندیشیدند رسیده بودند . وبا آن نباید بی مبالاتی وروز گذرانی صورت گیرد ، شر رابا آخرین امکانات باید دفع کرد دیگر مجال نداد که خانه افغانها به آشیانه تروریزم وجنگ و مداخلات همسایگان مورد استفاده قرار گیرد . خیررا در باز سازی ، تحکیم صلح واستفاده از امکانا ت جهانی امروز، غرض برپائی سعادت اینده ای فرزندان این کشوربخدمت گرفت . ( اقتباس از متنی تحت عنوان " شری بخیزد که خیر ما باشد " نوشته تحت عنوان اعمار دیوار چین یا بربادی پاکستان .سرور منگل . ) . پاکستان در دوسنگ آسیاب گیر کرده است پاکستان کشوریست دارای کمترین منابع طبیعی انرژی ومواد خام ، دارای نفوس بیش از 170 ملیون ، کشوری که عمر ان مثل دولت صیهونیستی اسرائیل کمتر از نیم قرن میگذرد ، بنام اسلام در پایان حیات استعمار از بدنه ای سرزمین های هندوستان وافغانستان بوجود آمده ، بطور دایمی بقایش در تشنج در مرز ها با هندوستان وافغانستان بوده ، واز آن بسود خویش بهمکاری کشور های استعماری انگلیس وامریکا بهره مند بوده است . پاکستان درحیات نیم قرنه ای خویش در سه جنگ با هندوستان طعم تلخ شکست وتجزیه را چشیده است . پاکستان درعرصه سیاستهای نظامیگرانه و مداخله گرانه خویش نه تنها در افغنستان وهند متعهد باقی ماند بلکه ، پا فراترنهاده ، خودرا در تجارت جهانی مواد مخدر، تجهیز باسلاحهای مدرن وراکتهای با کلاهکهای هسته ئی وسلاح هستوی وکیمیاوی مجهزساخته است . نظامیان پاکستانی بحیث نظام شرارت وپناه گاه بنیاد گرائی اسلامی در منطقه وهم چنان شریک بزرگ قاچاق مواد مخدر با مافیای بین المللی ومراکزبنیاد گرائی اسلامی در جهان پیوند داده است . پاکستان تا هنوز توانسته است بطریقی ویاشیوه ای به سلاح اتومی دست یافته وخودرا با زرادخانه ای از سلاحهای کشتارجمعی کیمیاوی انباشته وحاضر است آنرادربرابرمعاملات سود آور، بطورقاچاق وسیاه بدست کشورهای بنیادگرای اسلامی وشبکه های تروریستی بدون احساس مسئولیت در برابر جامعه جهانی از عواقب ناگوار آن ، قراردهد که از فروش اسرار اتومی به لبیا وایران وسوریه وکره شمالی بطور مشهود اغماض گردیده است . افشای معاملات اتومی پاکستان با لبیا وایران وخانه نشینی ریاکارانه وتحت نظارت به اصطلاح پدر اتومی شان گویای مدعا است . پاکستان بارها مورد ملامتی دولتهای جهان وبخصوص اضلاع متحده در مورد حمایت وزمینه سازی غرض تربیه وپرورش بنیاد گرائی اسلامی چه در مدرسه ها که تعدادشان بالاتر از پانزده هزار مدرسه در پاکستان میرسد که اکثرا در مناطقی مرزی ، بین قبایل مورد پوشش اند وحتی بقولی آگاهان کسی تعداد انرا نمیداند . مشرف بارها مجبور گریده که با وعده های بسته کردن وتغیر نصاب تعلیمی ویا در این اواخر راجسترکردن این مدرسه ها ، در فهرست مکاتب دولتی دفع الوقت نموده است . حتی کار بجای کشیده که سر وکله این مدرسه ها در اطراف کابل در چار آسیاب ولوگر ومسهی ، وردک وپغمان تحت نظارت مستقیم سران بنیادگرای اسلامی افغانستان ، سیاف وربانی وشرکا ، به اطفال معصوم خانواده های روستائی وبی بضاعت کشور هنوز هم درسهای از جهاد آموخته میشود که گویا " جهاد ختم نگردیده پیشرو ست " یا ادامه دارد . سران بنیاد گرای اسلامی اکثرا ازاین مدرسه هاونتائیج آن بازرسی بعمل می اورندوگاه گاهی اطفال ممتاز این مدرسه ها مورد تفقدشان در کابل قرار میگیرند . در امروز پاکستان با مشکلات بزرگی مالی غرض تمویل پروژه های نظامیگرانه اش از یکطرف ، واز طرف دیگر نارضایتی مردم ازاداره ای نظامی ورواج فساد دایمی که مشرف در از بین بردن ان بمردم وعده داده بود ، قاصر امده است . احزاب اسلامی پاکستان که در مرز به افغانستان توسط آی اس آی پاکستان از ائتلاف پنجگانه تحت نام " مجلس متحده عمل " که ترکیبی از پنج حزب مذهبی افراطی است ویک پنجم کرسیهای پارلمان پاکستان را در اختیاردارند ، این ائتلاف در ارائه ای چندین لوایح وممنوعیتها اسلامی به پارلمان موفق بوده است . بطورمثال لایحه ای در ممنوعیتهای مطلق زنان از حضور در آگهی های تبلیغاتی وهم چنان ممانعت زنان در بازیهای ورزشی در ملای عام وبازیهای المپیک را بعمل آوردند . " مجلس متحده عمل " و " لشکر طیبه " واحزاب اسلامی از نفوذ قابل ملاحظه ای در اردوی پاکستان وبخصوص آی اس آی پاکستان برخوردار اند . وجنرال مشرف از سال 2002 به اینطرف به امریکائیها وعده داده اند که مدرسه ها را راجستر ونصاب تعلیم شانرا در جمع سایر مکاتب پاکستانی مدغم خواهند کرد وخارجیها را ازاین مراکز بکشورهای شان مرخص خواهندکرد . تعهد سپرده شده بود ، که تا سال 2005این تعهدات کاملا انجام خواهد شد ، نه تنها از اجرای آن خبری نیست ، بلکه هرچه بیشتر متشکلتر عمل نموده به غرب ستیزی وامریکا ستیزی بیشتری گرویده اند . اکثریت آنانیکه در گوانتانامو زندانی اند ، از پاکستان تسلیم شده اند .، وهم چیزی برای گفتن ندارند . انانیکه دربم گذاریهای لندن متهم بودند دوران آموزش خویش را در مدرسه های پاکستانی ومراکز نظامی پاکستان گذشتانده اند . پاکستان که غرض تمویل مصارف نظامی وسیستم ها وچشمه های عایداتی سر شاری را بسرپرستی وکمک مستقیم امریکا از سراسر جهان بطرفش جاری بود ، دیگربرایش خشکیده است . مصارف نظامی بخصوص مصارف سلاحهای اتومی غرض نگهداری وتجدید آن ملیارد ها دالر نیازمندی سالانه است وهم تجدید سلاحهای دیگر در هر پنج سال یکبار باید نوآوری وتجدید گردند ، که ملتزم ملیارد ها دالر بودجه های نظامی مورد نیاز آنست . منابع مالی از مدرک قاچاق سلاح ومواد مخدرهمه ساله به تقلیل رفته وکمبود فاحشی در آن بوجود آمده است ، سرمایه گذاریهای جدید کشور های غربی حتی گفته میتوانیم درهیچ عرصه ای بنا بر تشنج دوامدار ومداخلات نظامی ومراکز باند های تروریستی ، وسیاست های مالی وصنعتی کشور دستخوش نوسانات نظامی بوده ، سرمایه از پاکستان بیرون شده وداخل نگردیده است . فقر، بینوائی ، بیکاری ، فساد اداری ، اعتیاد ، تجاوز جنسی به زنان ونوجوانان رسوائیهای جهانی بار آورده است وپاکستان از کشور های نمونه جهان در فساد اداری است . برعکس دیروز ، دیگر افغانستان مورد خصومت ابر قدرتها نبوده ، بلکه مورد تفقد است ودر هر چند ماهی غرض آگاهی تروریستان وحامیان شان وهم بمردم افغانستان ، امریکائیان واروپائیان خودرا ناگزیر می بینند که به دیر ماندن خود اصرار ورزند . حضور قواهای بین المللی وتعهد بین المللی تمویل افغانستان غرض باز سازی وتشکیل نظام دولتی با ثبات وصلح ، از مسایلی است که به افغانستان امکان میدهد که ار تجاوز وزور گوئی کشور های همجوار مصئون ودر امان باشد ، این بدین معنی است که دیگر پاکستان فرصت همکاریهای دیروز را از دست داده است وکشور محور نیست . هندوستان یکی از کشور های بزرگ دموکراسی جهان ، بحیث یک قاره از چنان اهمیت استراتیژیکی وجغرافیوی برخوردار است که استعمار گران در قرنهای گذشته غرض رسیدن به هندوستان ، امریکا را کشف وپیدا کردند . امروز هندوستان صنعتی از چنان آهنگ رشد اقتصادی وصنعتی برخوردار است که در فرصت های کوتاهی با اتخاذ سیاستهای آزاد ودموکراتیک ، بیکی از کشور های بزرگترین قدرتها تبدیل شده است ، که پاکستان دیگر توانائی های خودرا باید در همکاری به هندوستان بکار گیرد نه در خصومت ودشمنی . امروز هندوستان حضور ش نه بحیث یکی از کشور های پر نفوس ترین جهان ، بلکه تولید کننده ابزار های سیستم های کار آمد تخنیکی ومطمئن دربازار جهانی رقابت میکند . بهر ترتیب هندوستان بحیث کشوری از لحاظ سرمایه گذاری خارجی وداخلی وتولید ومصرف داخلی بپایه بزرگترین کشورهای صنعتی غربی رسیده است . واز ثبات دایمی ومحکم برخوردار است . امریکائیها که درسالهای بعداز طالبان در منطقه به سیاستهای خود تجدید نظر کرده اند یا بهتر است گفته شود زمینه را طوری آماده ساخته اند که دیگر نیازی به پاکستان بحیث کشوری نظامی تشنج زا ، در مرکز توجه امریکا وجهان غرب دیده نمی شود . امریکائیها بخوبی میدانند که وقتی درروابط اش با هند وافغانستان بطور مستقیم نظارت داشته باشد ، پاکستان لزوم محوری را دیگر نمیتواند برای هیچ کشوری بازی نماید . از اینجا است که سفر بوش به افغانستان وبدنباله ای آن بهندوستان که کشوری دارای یک ملیارد نفوس است که طبقه متوسط آن در حد جمعیت امریکا قرار دارد ودارای بلند ترین رشد اقتصادی در جهان است . یکی از مشاوران جورج بوش گفته بود که " هند 150 ملیون مسلمان دارد اما القاعده ندارد " . همه مطالب فوق وسفر اخیربوش رئیس جمهور امریکا به هند وتوافق های در مورد استفاده از نیروی صلح آمیز اتومی ، نشاندهنده ای اهمیت هندوستان بحیث نقطه ای مرکزی مورد توجه امریکااست ، نسبت به پاکستان . خبر نگار بی بی سی در وزارت خارجه امریکا " جاناتان بیل " در مورد سفر بوش به هندوستان می افزاید که " آنچه ثابت میکند جورج بوش خواهان تشویق هند وامتیاز دادن به آن است ، گامهای بسیار غیر عادی است که برای کمک به برنامه هسته ای غیر نظامی در هند برداشته است . " وی می افزاید " کمک امریکا می تواند به این معنی باشد که هند در حال جدا کردن فعالیتهای اتومی غیر نظامی از فعالیتهای اتومی نظامی است ودارد آن بخش از تاسیسات اتومی خودرا که برای مقاصد صلحجویانه ساخته به روی بازرسان بین المللی باز میکند . امریکا این حرکت رادر جهت کشاندن هند به شمار کشورهای ارزیابی میکند که اگرچه عضو پیمان بین المللی منع گسترش جنگ افزار های اتومی نیستند اما خودرا متعهد به جلوگیری از گسترش این جنگ افزار ها می دانند . " . پاکستان نیز آمادگی وانتظار داشت که حداقل چیزی از کمک امریکا به بخش برنامه ای اتومی غیر نظامی پاکستان مورد توجه قرار خواهد گرفت ، اما خلاف انتظار مکررا از پرویز مشرف خواسته شد که بر تعهداتش در مبارزه با تروریزم فشار بیشتر بیاورد . وحتی خبر نگار بی بی سی جاناتان بیل می افزاید که " ... بنابراین نباید انتظار داشت که جورج بوش " ژنرال " را برای مسائلی همچون اصلاحات دموکراتیک ویافتن اسامه بن لادن زیاد تحت فشار قرار دهد . ... با انکه پاکستانیها دل خوشی از امریکا ئیها ندارند با اینکه امریکا به زلزله زدگان پاکستانی خیلی بسرعت عمل کرد وهم جورج بوش خبر دارد که تظاهرات در پاکستان چقدر با خشونت همراه بود .این میتواند دلیل خوبی برای او باشد که سفرش را به پاکستان کوتاه سازد . " (بی بی سی 02 . مارچ .2006 ) . با دید گذرا ی کوتاه وموجز فوق به تابلوی پاکستان وجنرالان پاکستانی بخصوص جنرال مشرف دربین کشورهای افغانستان وهندوستان ومنابع انرژی اسیای میانه ، کشورهای خلیج وروسیه وچین ، اضلاع متحده با آماده ساختن استراتیژِی طولانی ودوامدار بمنطقه داخل گردیده است . به هیچ صورت نمی تواند ملاحضات گذشته را اساس قرار دهد ، بلکه برمبانی سیاست های جدیدی ، که در آن مهار کردن عده ای از کشورها وتامین وتوسعه همکاری هابا عده ای از این کشور ها مثل افغانستان وهندوستان هدف است . پاکستاندر گیر در مخاصمتهای بنیاد گرائی وتشنج زا در مرز های افغانستان وهندوستان وکشوری اتومی که خودرا در معاملاتش بی نیاز از همه دوستان وهوا خواهان می بیند وتاهنوز نتوانسته خودرا در راستای استراتیژی دراز مدت امریکا قانع سازد ، مانند همان " تلک خرسی " که دودهه قبل شورویها در آن در گیرماندند ، امروز پاکستان در تلک بنیاد گرائی ومشکلات داخلی وفشارهای بین المللی گیر کرده ،که بدتر از " تلک خرس " ، دربین دوسنگ آسیاب چنان در بند است که بجز خورد شدن راهی نمی یابد . ; خشونت جنرالان پاکستانی علیه قبایل پاکستان تاهنوز توانسته از قبایل بحیث سپر بلا استفاده برد . زندگی قبائل جدا اززندگی شهری وبه اثر روشهای استعمارگرانه ودنباله روئی سیاستهای استعماری انگلیس از هردوطرف افغانستان وپاکستان ، بحیث گوشت دم تیغ مورد استفاده قرار گرفته است . دور از تمدن شهری وبازار ، فاقد تاسیسات حمل ونقل (سرک ، خط آهن ومیدانهای هوائی ) ، وسایل اطلاعات وارتباطات ، وتاسیسات مدنی مکاتب وپوهنتونها ، کلینیکهای صحی ، آب وبرق موسسات صنعتی وتجاری ، فاقد قوانین ورعایت نورمهای قانونی وغیره بدور نگهداشته شده اند . مردمان این مناطق بحیث ریزرفهای جنگی وبه حیث مناطق بحران زا ونفوذی غرض مداخله بیشتر بتصرف پاکستان علیه هرنوع تغیر وتحول مورد استفاده قرار گرفته ومیگیرد . پاکستان توانسته در این مناطق بازار های فروش اسلحه ومواد مخدروزرع کوکنار را به پیمانه وسیع رواج بدهد واز پولهای باد اورده آن ، در برج تکبر کشور بنیاد گرای اسلامی ـ اتومی جهان را به نظاره گرفته است . لشکر کشیهای فریبکارانه به وزیرستان وبلوچستان در این اواخرباعث کشته شدن ده ها وصد ها مردم بی گناه بدست نظامیان پاکستانی ، زیر نام ، درجستجوی القاعده وطالبان برای همه جهانیان بخصوص ایالات متحده قابل فهم است . بخصوص امروز تمام قبایل به مصیبت این سیاستها فهمیده اند . واز هروقت دیگر، امروز بیشتر به اهمیت داشتن شهرهاوبازارهای مملو از مواد غذائی ، کالا ، داشتن برق ، آب ، معارف ، صحت ، وراه های ترانسپورتی ، زندگی مرفه ، کار صلح آمیز ، پی برده اند ودرراه آن مجدانه بمبارزه برخاسته اند . دیگر نه افغانستان ونه پاکستان قادر خواهد بود که جلوترقی وتحول خواهی را دراین مناطق سد سازد این مناطق از لحاظ نفوس ، شعور سیاسی ، تجارب وآگاهی ها از تمدن امروزی بسرعت در حال رشد وتوسعه قرار دارند . قبایل به سطح آگاهی ای رسیده اند که دیگر نمیخواهند محکوم باشند ومیخواهند مانند کوه ها ودریاها واسمان پهناور وجنگلهای سرسبز وآزاده ای خویش ، هم محکومها وهم آزادها میخواهند آزاد ، آزاد باشند . پاکستان در هردوریکه تحت فشار یا تقاضای اقدامات جدی علیه تروریستان القاعده وطالبان متهم شده وی به لشکر کشی به مرز های افغانستان ، تا اشغال بعضی مناطق سرحدی وعبور از مرز به ادعای درتعقیب تروریستان داخل خاکهای قلمرو افغانستان شده است . بلوچستان : نظامیان پاکستانی با سماجت میخواهند مسایل تاریخی مورد مناقشه افغانستان را با توان نظامی بر افغانستان بقولانند ، اما غاقل از آنکه افغانستان در امروز غرض راه حل سیاسی از هروقت دیگر بحل این مسایل امکانات خوبی را دردسترس دارد . پیشنهادات اعمار دیوار ها بین مردمان وخانواده های که در دو طرف مرز های نام نهاد ( بنام خط دیورند ) قبایلی که زندگی مشترک دارند . بار دیگر دراین روزها با اردو کشی پاکستان مورد ناآرامی های نظامی وهجومهای دشمنانه قرار گرفته است که صدها کشته وزخمی از خود بجا گذاشته است . عملیات پاکستان در بخش قبایلی بلوچستان ، تحت نام ترور یستان والقاعده به پیش برده می شود ، در حالیکه هدف نظامیان پاکستانی سرکوب نهضتی است که از سالهای طولانی غرض خود مختاری وحق حاکمیت محدود بلوچها در مناطق شان می رزمند . پاکستان وایران بحل عادلانه حق حاکمیت این مردمان تن در نمیدهند بلکه آنرا با سر نیزه وتوپ وتانک وبمباردمانهای وحشیانه نابود میسازند ودراین اواخر بجای برسمیت شناختن حق حاکمیت بلوچ ها بمقرری چند وزیر بلوچ در کابینه پاکستان میخواهند بلوچها را قانع سازند که یقینا نمی شوند . ونیز باید گفته شود نهضت بلوچ ها غرض اعاده خود مختاری که مورد مخالفت ایران وپاکستان است ، دراین اواخراز مرز حاکمیت خود مختاری درداخل پاکستان وایران به حق حاکمیت مستقل بالا رفته است . رهبران بلوچ تقاضا های اعمار سرک خطوط مواصلاتی دایر کردن مکاتب وپوهنتونها وکلینیک ها صحی ، تامین برق وآب وبازار واعمار شهر ها ورواج زندگی شهری می خواهند . این خواستها دیگر از محدودیتهای قبایلی بیرون گردیده خواستهای اند ، که بحیث خواستهای بر آمدن از محدودیتهای زندگی قبایلی به زندگی متمدن وشهری است که گامیست که القاعده وطالبان وبنیاد گرائی اسلامی در آن جائی ندارد . بلوچستان که مورد خصومت وغضب پاکستان قرار گرفته ، ونظامیان پاکستانی با فرستادن اردو وایجاد قتلگاه ها ویرانیهای وحشیانه علیه مردم بی گناه بلوچ ، تحت نام القاعده وطالبان همان سیاستهای توطئه ونیرنگ وزور گوئی است که راه بمنرل نمی برد . اینکه عملیات نظامی پاکستان در بلوچستان اجرا میگردد مربوط به عوامل جنگ اول افغان وانگلیس وبخصوص عامل اساسی که امیر شیرعلی خان نمیخواست حضور انگلیسها بر کویته واطراف آن که مستقیما ، وراه نزدیک اشغال قندهار را باز میکند دارای اهداف استراتیژیک استعماری انگلیس ارزیابی میگردد . که در اینجا بحث آن گنجایش ندارد . این اهداف امروز دردسترس پاکستان قرار گرفته است . با توجه به موقعیت بلوچستان که با امدن استعمار بریتانیوی غرض مهار کردن عبورقشونها به هندوستان ، وگرفتن وتاسیس پایگاه قوی قوای انگلیسی درمرکز بلوچستان " کویته " بحیث نقطه آغاز " پالیسی پیشرفت و " بعد ها تحت نام " پالیسی سرحدات بسته " انگلیسی علیه افغانستان اعمال گردید ، که بلوچستان وتقسیم آن در قلمروهای افغانستان وپاکستان وایران غرض اشغال مناطق قبایلی مورد اجرا قرا گرفت . " پالیسی سرحدات بسته " که در مقدمه وقبل ازجنگ دوم افغان وانگلیس پیشرفت وتعرض قوای انگلیس بر سرزمین بلوچستان آغاز واز آنجا بهرطرف آنرا گسترش دادند . نا گفته نباید گذاشت که بلوچ ها وپشتون ها در مناطقی سرزمینهای بلوچستان با بلوچ ها زندگی مشترک دارند ودو مرکز عمده ای آن " کویته " ، بحیث مرکزبلوچستان آنطرف خط دیورند . وقلات مرکز ولایت زابل در داخل خاکهای افغانستان که از شمال بجنوب به اسقامت ولایت قندهار وسپین بولدک در سرحد افغانستان وکویته در جنوب بطرف خلیج فارس وآبراه بین المللی خلیج متصل میگردد . مناطقی بلوچ نشین ها وپشتونها را می سازند . که در استراتیژی سرحدات بسته قدمه اول مورد توجه انگلیس اشغال این مناطق بوده ، که مورد نارضایتی امیر شیر علی خان قرار گرفت وهم همین اوان است که به تحریک انگلیسها منازعات سیستان وفرستادن قوای ایرانی بهرات متصادف است . وانگلیس ها بتعرض علیه افغانستان بدون هیچ دلیلی تنها به ادعای جلوگیری از تجاوز روسها بتعرض علیه دولت مستقل امیر شیر علی خان پرداختند وبحران افغانستان را تا امضای معاهده دیورند زنده نگهداشتند . این مناطق از کویته بشمال کمربند قبایل پشتون واز کویته به جنوب الی خلیج با اکثریت قوی بلوچها وپشتونهای که فرق بلوچ وپشتون شان مشکل است منطقه وسیعی را درتصرف دارند که از اهمیت استراتیژیک نه تنها برای پاکستان وایران ، بلکه برای افغانستان نیز مناطق حیاتی اند . این مختصر را بخاطری لازم دیدم اینجا ذکر کنم که اهمیت استراتیژیک تصرف کامل بلوچستان برای پاکستان از چه اهمیتی برخوردار است وهم ایرا ن دراین منازعه عملیاتهای پاکستان علیه بلوچها را صحه میگذارد ، که نمی خواهند مناطق وسیعی بخش بلوچ نشین در امتداد سرحد با افغانستان وامتداد سواحل خلیج را از دست دهند . با تاسف عده ای تحت نام راه حل های منازعات سرحدی دوامدار افغانستان با پاکستان برسر خط نام نهاد دیورند ، مطالبی کرونولوژیکی را باز خوانی میکنند واز دانشمندانی نیز تصادیق ارائه میدارند وواگذاری وتعین سرحدات را با پاکستان بطور ناشیانه توصیه مینمایند : که گویا این مدعیان وتاج وتخت وطرفداران نظریه پشتونخواه اند که مسئله وحدت پشتونها را در مقابله با مردمان وسایر اقوام وزبانهای افغانستان ، تحت نام " ملت تاجک " که نام خود ساخته است قرار دهند ، وهم باید گفت که این ملت در قلمرو حاکمیتی دولتی بنا م " تاجکستان " زندگی مستقلی ودولتی مستقل ودارای زبان تاجیکی اند . هزاره ها وازبکها وترکمن ها وپنجشیریها ونورستانیها ، بلوچها وپشتونها وغیره قبایلی اند درحدود قلمرو های حاکمیت دولتی تحت نام افغانستان زندگی وکار ومبارزه دارند . اینکه همه این اقوام دارای زبانهای متعدد رادر یک صف بحیث تاجکان ، دانسته ودربرابر اقوام پشتون قرار دادن ، داعیه ما افغانها نیست ، بلکه برعکس ، بدست دشمنان مردم ما به آن دامن زده می شود . وهم عده ای فهمیده یا نافهمیده چون بمزاح شان برابر است . بدان میپردازند . وهم این عده میخواهند که سخاوتمندانه داعیه مردمان دوطرف مرز های خط دیورند را از کیسه خویش بطرفی مدعی گردند وقضیه را حل شده اعلان نمایند ، داعیه پشتونها وبلوچها داعیه اقوام وقبایلی است که در خاکهای وسرزمینهای آبائی واجدادی خودشان ، زندگی دارند ومیخواهند ، خودشان سرنوشت خودرا در قلمروهای حاکمیت خویش تامین نمایند . طرح های از قبیل تاسیس مکتب خوشحال خان ، ریاست ووزارت قبایل وپروگرامهای چندساعته ای رادیوئی وتیلویزیونی یا راه اندازی روز پشتونستان یا عملیاتهای نظامی ، تحت نام القاعده وطالبان وتروریزم نمی تواند راه حل منازعه این مردمان دربین سه کشور افغانستان وپاکستان دروحله اول وبعدا ایران باشد . دولتها ی افغانستان وپاکستان همیشه خواسته بنوعی قبایل را با خود داشته باشند ، پالیسی استعماری انگلیس که پاکستان بحیث میراث خوار آن با تاسیس بازار ها خطوط مواصلاتی ، شهر ها ومکاتب وپوهنتونها وشفاخانه ها تامین نسبی آب وبرق وزندگی شهری ومزایای تمدن امروزی را به تناسب افغانستان دربین قبایل بوجود آورده است ، وقبایل بیشتر درساحه اداره قلمروهای پاکستان آسوده گی خودرا می بینند . اما این بدانمعنی نیست که امکانات وتسهیلات بوجود آمده در حمایت وتحت نظارت اداره پاکستان تنها کافی است وهم می تواند قناعت قبایل را فراهم آورد ، به هیچصورت نمی تواند ونتوانسته است . مسئله اساسی که امروز، قبایل به آگاهی آن رسیده اند . همه انکشافات ومزایای تمدن امروز را در قلمروهای سرزمین های خود بطور آزاد ومستقل با روابط نیک با افغانستان وپاکستان طالب اند . دیگر قبایل میخواهند ازحص�

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.