Recommended Posts

بررسي جايگاه استراتژيك و توان نظامي عربستان باسلام به نظر من موضوع جالبيه چون اگر تحديدي از سوي عرب ها متوجه ما باشه اين تحديد يا از جانب عربستان يا از جانب مصر و ساير كشورهاي عربي توانايي تحديد مارو ندارند. (با زبان رسمي) شبه جزيره عربستان كشوري است پادشاهي كه توسط آل سعود اداره ميشود . اين كشور مساحتي حدود 2149690 كيلومتر مربع و 27 ميليون نفر جمعيت دارد(جمعيت ما حدود 2.5 برابر عربستان هست واز اين جهت ما برتري داريم) آب وهواي اين كشور گرم وخشك بوده و تمركز جمعيت در مر كز عربستان مي باشد كه اطراف آنرا بيابان ها خشك و طولاني فراگرفته است به همين جهت در طول تاريخ كمتر دشمن خارجي ميل و رغبت براي اشغال و يا نبرد طولاني با اين كشور داشته است.(اين براي ما در صورت جنگ احتمالي مشكل ساز خواهد شد البته براي خود عربستاني هايي كه در اين مناطق ميجنگند نيز مشكل به وجود خواهد آمد). از سال 1932 تا كنون عربستان در هيچ جنگ بزرگ و فراگير شركت نكرده اگرچه در نبردهاي سال 1967 و 1973 بر ضد اسراييل و جنگ اول خليج فارس شركت داشته ولي هرگز در يك نبرد بزرگ به تنهايي شركت نكرده است (به طور كلي عرب ها به ويژه عربستاني ها انسان هايي ترسو هستند و نه جرئت يك جنگ طولاني را دارند و نه توان اين جنگ را ، از اين حيث برتري كامل از آن ماست). با وجود اينكه اين كشور هرگز در جنگ بزرگي درگير نشده ولي اين به معني اين نيست كه عربستان از تجهيز و به خدمت گرفتن يك ارتش كارآمد غافل مانده است. خطر اسراييل براي آنها آنقدر بزرگ بوده كه سالانه ميلياردها دلار صرف خريد تسليحات مي كنند(ممكن است برخي با شنيدن جمله قبلي به خود بگويند مگر عربستان با آمريكا و اسراييل متحد نيست و روابط خوبي با آنها ندارد ، در پاسخ به اين سوال بايد بگويم بزرگترين دشمن اسراييلي ها ، عرب ها هستند حتي دشمني آنها با عرب ها از دشمني با ما جدي تر است به طوري كه در آموزش كودكانشان هم از عربها به عنوان جدي ترين دشمن ياد ميكنند كه بايد نابود شوند ، اين چيزي است كه عربستان و تمام كشورهاي عربي مي دانند و هيچگاه از اسراييل غافل نميشوند مثل استالين كه با آلمان توافق صلح امضا كرد اما آلمان ها باز به شوروي حمله كردند ). بعد از انقلاب اسلامي در ايران ، عربستان همواره ايران و گروهايي چون حزب ا... لبنان را دشمن و رقيب خود مي ديده و همواره با ايران بر سر اينكه چه كسي قدرت اول منطقه و جهان اسلام است كشمكش داشته است( تحديد نظامي از سوي ايران داستاني است كه آمريكا و اسراييل آنرا ساختند و اين عرب ها ساده لوح متسفانه آنرا باور كردند :cry: ). اقتصاد عربستان وابسته به نفت است به طوريكه 75 درصد از درآمد اين كشور را فروش نفت تامين مي كند . با بروز جنگ بين آمريكا و عراق در سال 2003 و افزايش سرسام آور قيمت نفت كه تا كنون نيز ادامه داشته ، درآمد عربستان افزايش يافته است وبه تبع آن عربستان توانسته بودجه نظامي خود را به ميزان بسيار زيادي افزايش دهد به طوريكه در سال 2006 به رقم شگفت انگيز 31 ميليارد دلار رسيد(چيزي نزديك به بودجه نظامي روسيه). وزارت دفاع عربستان در سال 1962 تاسيس شده و از بدو تاسيس توسط خاندان سلطنتي فرمانده اي مي شود . اين وزارت خانه مسئول هدايت و ساخت و خريد تجهيزات ارتش را بر عهده دارد. خدمت سربازي در عربستان داوطلبانه بوده و دوره خدمت 3سال با حقوق و مزاياي كامل مي باشد. عربستان از سربازان ماهر و آموزش ديده استفاده مي كند. اكثر افسران در ابتدا در مدارس ارتش تحصيل كرده و سپس وارد دانشكده افسري مي شوند(آموزش پايه اي كاري است كه ارتش هاي بزرگ مثل روسيه انجام مي دهند و ما از اين جهت از عربستاني ها عقب تر هستيم). يونيفرم سازماني ارتش عربستان از يونيفرم ارتش هاي آمريكا و انگلستان متاثر شده است. خلبان هاي نيروي هوايي عربستان توسط مربيان انگليسي آموزش مي بينند (از اين لحلظ به دليل كم بود امكانات باز ما عقب تر هستيم). ارتش عربستان براي آموزش نيروهاي خود از كارشناسان فرانسوي ، آمريكايي و انگليسي استفاده مي كند. نيروي زميني عربستان داراي 70تا73 هزار نفر پرسنل است البته 200 هزار نيروي داوطلب نيز در اين نيرو خدمت مي كنند(نيروي زميني ايران ، قوي ترين نيروي زميني در منطقه است). عربستان داراي تعداد زيادي تانك از جمله 315 تانك پيشرفته آبرامز ام-1 است كه اين كشور بعد از مصر بزرگترين دارنده اين تانك در خاورميانه محسوب مي شود. عربستان در سال 1980 تعدادي موشك دانگ فنگ3 با برد 2400 كيلومتر از چين خريد(از لحاظ برد موشكي عربستان تقريبا با ما برابري ميكند اما ما صاحب تكنولوژي هستيم و به زودي برد موشك هايمان از عربستان بيشتره مي شود). در بعد هوايي در گذشته شايد هواپيماهاي ما توان مقابله با اف-15ها و ساير هواپيماهاي عربستان را داشتند اما اكنون عربستان باخريد هواپيماهاي جديد و پيشرفته نظير 72فروند يوروفايتر از لحاظ هوايي از ما برتر است(ما شايد هواپيما جديد نخريده باشيم اما تسليحات ضد هوايي قوي نظير تور ام-1 و اس-300 داريم كه كشورمان را خوب پوشش مي دهند و از لحاظ پدافند هوايي خيلي از عربستان برتر هستيم هرچند بايد نيروي هوايي خودمان را نيز تقويت كنيم اگر بتوانيم بر روي طرح ميگ-39 سرمايه گذاري كنيم كه به مشكلات مالي برخورد كرده است ، و روس ها با ما همكاري كنند و اين هواپيماي فوق پيشرفته را به ما بدهند توان نيروي هوايي ما بسيار افزايش مي يابد ، لازم به ذكر است كه ميگ-39 يك هواپيماي فوق پيشرفته است كه قابليت هاي آن بسيار بالاتر از يوروفايتر مي باشد). در رابطه با نيروي دريايي عربستان بايد بگويم كه هرچقدر هم كه عربستان قوي باشد ما ابزارهايي داريم كه بتوانيم از خودمان دفاع كنيم و خليج فارس را در كنترل كامل خودمان بگيريم. در كل و با در نظر گرفتن فاكتورهاي مختلف توانايي نظامي ايران از عربستان بالاتر است و در صورت بروز جنگ احتمالي ما بيشتر به عربستان ضربه وارد خواهيم كرد ، دليل برتري ما اين است كه نيروهاي مسلح ما از حداقل امكانات حداكثر استفاده را مي كنند. منتظر نظرات ساير دوستان هستم به ويژه دوست خوبم mostafa_by هستم . :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

جالب بود. مسئولین عربستان اگر دنباله رو غرب نبودند این کشور ارزش استراتژیک زیادی در منطقه و جهان دارد که میتوانست یکی از بازیگران مهم منطقه ای باشد. ولی الان طوری شده که بجز چند تا جوجه فسقلی مثل بحرین و امارات ... حرف عربستان خریدار ندارد! مسئولین احمقش هم چیزی بلد نیستن! بزرگترین ابتکارشون هم در قبال مسائل منطقه تحویل پیشنهاد ما به خودمون مبنی بر ایجاد کنسرسیوم سوخت اتمی بود! :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از دوست عزيزم RedArmy.
اما بايد عرض كنم كه در زمينه‌ي شجاعت، چندان با هم هم‌نظر نيستيم.
اعراب عربستان، برخلاف اعراب امارات و بحرين و قطر و عمان، نه تنها ترسو نيستن، بلكه به علت اكثريت ديني كه دارن (وهابيت)، كينه‌ي شديدي از ايراني‌ها (و بالكل شيعيان) به دل دارن. به همين خاطرم شجاعت‌شون در برابر ايراني‌ها، بسيار بيشتر مي‌شه.
عربستان، از سال‌ها پيش، نيروي نظامي‌اش رو سپرده دست امريكايي‌ها. اين، از يه نظر خوبه و از يه نظر ديگه بد! اين براشون بده كه اونقدر استقلال ندارن كه بتونن از خودشون، كاري رو انجام بدن و فرداي روز، اگه برخلاف منافع امريكا بخوان شمشير بزنن، خيلي راحت قيچي مي‌شن! ولي از اين جهت براشون خوبه كه با به روز ترين تكنيك‌ها و تاكتيك‌هاي رزمي جهان آشنا مي‌شن. خلبان‌هاشون، مستقيماً زير نظر بهترين خلبانان جهان (بدون اغراق!)* آموزش مي‌بينن و اين، خيلي خطرناكه! خلبان‌هاي دلاور ايراني كه در جنگ، اينهمه شاهكار از خودشون نشون دادن، شاگردان خلبانان امريكايي بودن! گويي كه اونقدر ايراني‌ها باهوش بودن كه حتي از اساتيد خودشون هم پيشي مي‌گرفتن (نمونه‌اش، قفل هواپيماي شهيد دوران روي استاد خودش بود كه طبق گفته‌ي استادش، اين اولين باري بود كه يه نفر تونسته بود روي وي، قفل موشكي انجام بده!).
اونطور كه كارشناسان مسائل نظامي مي‌گن، عربستان در حال حاضر، قوي‌ترين نيروي هوايي اعراب در منطقه رو (چه از نظر هواپيماهاي مدرن و چه خلبانان مجرب) داره و اين، در كنار سه آواكسي كه عربستان داره، كار رو براي نيروي هوايي ما كه به دليل تحريم، سال‌هاست كه بازسازي اساسي درش صورت نگرفته، يه خطر حسابي محسوب مي‌شه. بخصوص اينكه F-15هاي عربستاني به همراه آواكس‌ (درحالي كه ما، از تامكت‌هاي روبراهي برخوردار نيستم و هنوز هم در داشتن يا نداشتن كافي فونيكس، شك و ترديدهاي فراواني داريم)، مي‌تونه يه تركيب بسيار خطرناك براي آسمون ايران بشه. البته فرض بر اين هست كه ما، ميگ-31 نداريم.
ضمن اينكه تورنادوهاي انگليسي عربستان (كه تعدادشون رو بين 70 تا 90 تا تخمين مي‌زنن) هم مي‌تونه خطري بسيار جدي براي جنگنده‌هاي ما به حساب بياد.
اين لينك، لينك تاپيكي هست كه قبلاً توسط تانك عزيز، ايجاد شده و در اون، توان هوايي عربستان سعودي رو بازگو كرده. شايد خوندنش، خالي از لطف نباشه.
درمورد اقتصاد عربستان، حرف شما كاملاً‌ صحيح هست. اقتصاد عربستان، وابسته به نفت هست؛ ولي نه به اندازه‌ي ما! عربستان سعودي، كارخانجات بسياري رو از كشورهاي مختلف، خريداري كرده و در زمينه‌ي صنعت، وابستگي كامل به نفت نداره.
درمورد رقم 75% يه مقدار شك دارم، ولي اگه اون رو بپذيريم، بايد بگم باز به نسبت ايران، خيلي خوبه. چرا؟ عرض مي‌كنم.
ايران، در سال 1386، 60 ميليارد دلار درآمد نفتي و 15 ميليارد دلار درآمد غيرنفتي داشت (يعني مجموعاً 75 ميليارد دلار). با يه محاسبه‌ي ساده، متوجه مي‌شيم كه ما، 80% درآمد كل كشورمون رو تنها نفت (و فرآورده‌هاي نفتي) تشكيل مي‌ده و الباقي، مي‌رسه به بقيه محصولاتمون! ضمن اينكه ما، از طريق خليج فارس نفتمون رو گذر مي‌ديم ولي عربستان مي‌تونه به راحتي از طريق بنادري كه دستمون بهش نمي‌رسه، از طريق اقيانوس نفت رو ارسال كنه! اين به اين معني هست كه وقوع جنگ در خليج فارس، بيشتر از همه، براي كشتي‌ها و نفت‌كش‌هاي ما خطرناك خواهد بود. ضمن اينكه مسلماً امريكا براي جلوگيري از وقوع بحران نفت، در خليج فارس مداخله مي‌كنه و اجازه‌ي انسداد تنگه‌ي هرمز به ايران رو نمي‌ده (كه درصورت مقاومت، مي‌تونه به جنگ ايران و امريكا منجر شه)!!
اگه ما موفق به فروش نفت نشيم (به عبارت ساده‌تر، عرضه‌ي نفت در جهان رو كاهش بديم)، افزايش قيمت نفت، بيشتر به سود عربستان سعودي خواهد بود! عربستاني كه دو سال پيش، رسماً اعلام كرد كه درصورت وقوع جنگ بين ايران و ايالات متحده، عربستان حاضر هست كه به جاي ايران، نفت عرضه كنه كه بازار جهاني نفت، آسيب نبينه!!
متأسفانه ايران، پاشنه‌هاي آشيل بدي (منجمله اقتصاد وابسته به نفت و نيروي هوايي الان مي‌شه گفت نسبتاً ناكارآمد) داره كه اين مي‌تونه براش دردسرساز بشه. ولي همه مي‌دونن كه سرنوشت تمامي جنگ‌ها، روي زمين معلوم مي‌شه. نيروي زميني ما، با وجود اينكه شايد تانك آبرامز نداشته باشه و هلي‌كوپترهاي آپاچي پشتيبانش نباشن، ولي چه از نظر قدرت، چه سازماندهي، چه ايمان و شجاعت و چه استفاده از تجهيزات‌شون، كاملاً‌ از سعودي‌ها برترن. اما در دريا، نمي‌شه به اين راحتي نظر داد. هر دو كشور، از نيروي دريايي خوبي برخوردارن. عربستان، دائماً با دلارهاي نفتي‌اش، در حال ارتقاي اين نيرو هست و ايران هم به همت متخصصين داخلي و گاهاً خريد موشك‌هاي روسي (و البته ساخت موارد مشابه)، در حال تجهيز ضد پاتك‌هاي دريايي بسيار قدرتمند هست و قايق‌هاي تندروي موشك انداز ايراني، بزرگترين بلايي است كه مي‌شه سر يه ناوگان دريايي نازل شه (بزرگترين ترس و مشكل ايالات متحده كه خودشون هم بهش اعتراف كردن و گفتن كه درصورت حمله‌ي ايران به اين طريق، راهي به جز فرار نخواهيم داشت :lol: :cry: !!!).
متأسفانه عربستان، توانايي نظامي بسيار بالايي داره و مي‌تونه به ابرقدرت جهان اسلام تبديل شه. ايران نيز همين‌طور. ولي جاي تأسف داره كه به جاي اتحاد اين دو كشور قدرتمند، تمامي توان‌شون (بخصوص عربستان) داره صرف تجهيز و دندان تيز كردن در برابر هم مي‌شه!!

اگه دوست داشتين، مي‌تونيم جزئي‌تر و قسمت قسمت، درمورد نيروهاي مختلف و احتمال درگيري در مناطق مختلف، بحث كنيم.
اين‌ها، فقط نظرات من بودن و ممكنه همه‌شون هم اشتباه باشن :| :cry: !

--------------------------------------------
* يه ادعا هست كه خلبان‌هاي اتحاد جماهير شوروي، بهترين خلبانان بودن و از نظر قدرت مانور، توان پروازي، چيدن استراتژي‌هاي نبرد و ...، از امريكايي‌هاي وابسته به تكنولوژي، برترن. ولي خوب... فكر نكنم كه اينجا، جاي مناسبي براي بحث سر اين قضيه باشه. ان شاء الله در تاپيك‌هاي ديگه، مي‌تونيم درموردش بحث كنيم كه كدوم نيروي هوايي، خلبان‌هاي ماهرتري داره!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت درد نكنه mostafa_by عزيز ! واقعا جالب بود! مرسي! راجع به ترسو بودن عربستاني ها شايد يه كم زياده روي كرده باشم ولي واقعا شجاعت ايراني ها رو ندارند. به گفته شما احترام گذاشته و راجع به مقايسه خلبانان روس و آمريكايي (هرچند روس ها بهترند) بعدا و در يك تاپيك جداگانه بحث مي كنيم. راجع به نيروي هوايي كشورمون هم حق با شماست و ما از عربستاني ها پايين تريم. اينطور نبوده كه مسولين ما نيروي هوايي رو ول كرده باشند اما بد شانسي آوردند ، ما زمان شوروي سابق قصد خريد تعداد زيادي هواپيما از شوروي داشتيم و سفارش آنها را هم داده بوديم اما با فروپاشي شوروي اين هواپيماها هرگز به ما تحويل داده نشد.(البته روسيه تعداد كمي سوخوي-27 رو به منظور عمل به قرار داد خريد سوخوهاي-27 كه زمان شوروي بسته شد به ايران تحويل داده).ما براي تقويت نيروي هوايي خود فقط توانايي خريدن هواپيماهاي شرقي داريم كه متسفانه اونا هم به ما اونقدري كه مورد نيازمونه نميدن. راجع به نيروي دريايي كشورمون هم بايد بگم كه اگر خبر در اختيار داشتن موشك هاي كروز ياخونت روسي در ايران صحت داشته باشه عربستان كه سهله ، ناوگان دريايي آمريكا مستقر در خليج فارس و درياي عمان هم مي تونيم از بين ببريم.(نوضيح آنكه موشك ياخونت پيشرفته ترين و نابودكننده ترين موشك ضد ناوه موجود در جهانه كه به كلاهك هسته اي ام مجهز ميشه ، و آمريكايي ها بارها اعلام كردند توانايي مقابله با اين موشك رو ندارند ، چه برسه به عربستاني ها) (ما اكنون سريع ترين اژدر جهان رو در اختيار داريم كه به جز ما فقط روسيه اين اژدر رو داره ، زيردريايي ها و ناوهاي عربستان به راحتي هدف اين اژدر قرار ميگيرند.) باز هم تشكر.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عصرایران - سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان است؛ عصبانیت او در نشست فوق العاده وزیران خارجه کشورهای اتحادیه عرب، نشان داد که در ماجراهای اخیر لبنان، آنچه به هم ریخته است، بازی سعودی هاست والا دلیلی ندارد دیپلمات کهنه کاری مثل سعود الفیصل، برای منافع دیگران، اینگونه عنان اختیار از کف بدهد و حتی با همتای سوری خود درگیری لفظی پیدا کند. وزیر خارجه عربستان در این نشست، سید حسن نصرالله را "شارون" خواند و گفت این دو، با اشغال بیروت موافق اند. او ایران را به مدیریت جنگ لبنان متهم کرد و خواستار اعزام نیروهای عربی به این کشور شد تا امنیت را به لبنان بازگردانند. سعود الفیصل، از کشورهای عربی نیز خواست که با صدور بیانیه ای ایران را محکوم کنند. اما پشت پرده این اظهارات چیست؟ پاسخ به این پرسش را باید در نقطه آغازین ماجراهای اخیر لبنان سراغ گرفت. بر خلاف آنچه گفته می شود، درگیری های لبنان، پس از تصمیم کابینه فواد سینیوره برای ایجاد اختلال در شبکه مخابراتی حزب الله لبنان آغاز نشد بلکه سرآغاز این ماجرا، دستکم به ترور عماد مغنیه، مغز متفکر نظامی حزب الله می رسد. کمی به عقب تر بر می گردیم؛ به جنگ 33 روزه. در آن جنگ اسراییل شکست بی سابقه ای را از یک گروه مسلح به نام "حزب الله لبنان" خورد، به گونه ای که برای اولین بار ناوهای پیشرفته اش مورد هدف قرار گرفت و یک هشتم تانک های ارتش اسراییل که عمدتا از نوع مدرن "مرکاوا" بودند، منهدم شد. بعدها در گزارش اطلاعاتی "وینوگراد" که در اسراییل منتشر شد، بهره گیری حزب الله از شگردهای پیچیده عملیاتی و نیز عدم توانایی اسراییل در شنود مکالمات مخابراتی رهبران و مبارزان حزب الله از جمله مهم ترین دلایل شکست ارتش اسراییل در جنگ 33 روزه عنوان شد. اما اسراییلی ها، بنا ندارند وجود تشکلی مثل حزب الله را در مجاورت خود تحمل کنند. آنها، البته در این باره، تنها نیستند و برخی کشورهای عربی و مشخصا عربستان، اردن و مصر نیز در این ماجرا، با اسراییل همنوا هستند، چنانچه در جریان جنگ 33 روزه نیز تعاملات سیاسی و اطلاعاتی ویژه ای با اسراییل برقرار کرده بودند. از این رو، تضعیف مرحله به مرحله حزب الله و در نهایت تدارک جنگی دیگر علیه این گروه در دستور کار مشترک آنان قرار گرفت و بدین ترتیب، در یک عملیات مشترک توسط نیروهای امنیتی اسراییلی و سعودی، مغز متفکر نظامی حزب الله و طراح بخش بزرگی از نقشه های عملیاتی جنگ 33 روزه ترور شد. مرحله بعدی، ورود به سیستم مخابراتی حزب الله بود. حزب الله از مدت ها پیش ، با علم به اینکه شبکه مخابراتی عمومی به هیچ عنوان از خطر قطعی "شنود" مصون نیست، یک شبکه اختصاصی مخابراتی با کاربری نظامی را برای خود راه اندازی کرد. این اقدام، به حدی موفقیت آمیز بود که در گزارش های اطلاعاتی اسراییل اعتراف شد که سرویس های امنیتی تل آویو و ارتش آن، هرگز نتوانستند از آنچه بین فرماندهان و مبارزان حزب الله رد و بدل می شود، مطلع شوند. بدین ترتیب، نقشه های عملیاتی حزب الله در امنیت کامل اطلاعاتی پیاده سازی شد و از سوی دیگر، چندین طرح ترور که توسط اسراییلی ها طراحی شده بود، به علت ایمن بودن مکالمات حزب الله ناکام ماند. در چنین شرایطی، کابینه فواد سینیوره که به طور آشکار و بی پرده ای از سوی آمریکا، اسراییل و عربستان سعودی حمایت می شود، تصمیم به انهدام سیستم مخابراتی حزب الله لبنان گرفت. واکنش حزب الله به این تصمیم به معنای واقعی کلمه، "سریع و قاطع "بود ؛ سید حسن نصرالله، دست اندازی به شبکه مخابراتی حزب الله را دست درازی به "سلاح" حزب الله دانست و هنگامی که کابینه سینیوره، بر عملی کردن تصمیم خود پافشاری کرد، نیروهای حزب الله، وارد عمل شدند و با تسخیر بخش های مهمی از پایتخت لبنان و تحویل ان به ارتش رسمی لبنان، کابینه سینیوره و جریان های سیاسی حریری و جنبلاط را ناچار به عقب نشینی و لغو تصمیم خود کردند. حزب الله که در مرحله اول طرح آمریکا، اسراییل و عربستان برای راه اندازی جنگ جدید ،یعنی در ترور مغنیه، دچار غافلگیری شده بود، این بار دریافت که اگر سکوت کند و اجازه قطع شبکه مخابراتی اش که برایش در حکم "بزرگراه امنیت" است را بدهد، به زودی با بحران های اطلاعاتی و امنیتی مواجه خواهد شد و در مرحله بعدی ناگزیر خواهد بود در مقابل خواسته ای به نام "خلع سلاح" ، آن هم در مقابل "اسراییل مسلح"، بایستد. این وضعیت، قطعا برای طراحان تضعیف مرحله ای حزب الله و در نهایت حمله نظامی به آن، خوشایند نبود. در واقع، حزب الله، بازی آنها را به هم زده بود و این هم برای اسراییلی ها و هم برای سعودی ها بسیار دردناک بود. البته، بدیهی است که سعودی ها در این معرکه، نگرانی های بیشتری دارند زیرا تکلیف اسراییل و مواضع آن که کاملا مشخص است ، ولی عربستان، از یک سو، خود را حامی مردم لبنان معرفی می کند و در همان حال، به امید اینکه سیاست های واقعی اش عیان نشود، علیه فراگیرترین تشکل مردمی لبنان توطئه می کند و از بد حادثه (!) تیرش به خطا می خورد، دستش رو می شود ولی به هدف نمی رسد؛ چیزی شبیه ضرب المثل خودمان: آش نخورده و دهان سوخته! بنابراین، عصبانیت دیپلمات با تجربه ای مثل سعودالفیصل مساله ای کاملا قابل درک است اما برخی اظهارات وی در نشست اخیر بیش از آنچه ارزش نقد داشته باشد، بیشتر، دستمایه ای برای سرگرمی و حداکثر طرح چند پرسش است: او گفته است که اعراب به لبنان نیرو بفرستند! و البته نگفته است که اگر سران کشورهای عربی از این عرضه ها و جسارت ها داشتند امروز، اسراییل شصتمین سال اشغال فلسطین را جشن نمی گرفت و سرزمین های عربی در لبنان و سوریه، همچنان در اختیار اسراییلی ها قرار نداشت. به راستی سعودالفیصل که این روزها از ناآرامی های لبنان نگران است و برای مردم این کشور دایه مهربان تر از مادر شده است، پاسخ دهد در جنگ 33 روزه که چندین برابر کل جمعیت لبنان بر سر آنها بمب و موشک و راکت و گلوله فرو ریخت و ارتش اسراییل نه به زنان رحم کرد و نه به کودکان و سالخوردگان، سعودی ها کجا بودند؟ چرا در آن زمان جناب ایشان سخن از اعزام نیروهای عربی به لبنان نگفت؟ آیا به نظر سعودی، مردم لبنان عبارت است از سینیوره، حریری و جنبلاط که فقط هنگامی که موقعیت اینها به خطر می افتد، دلسوزی سعودی ها آغاز می شود؟! سعودالفیصل، همچنان قهرمان مقاومت مردم لبنان یعنی سید حسن نصرالله را با منفورترین چهره در نزد اعراب و مسلمانان همتراز کرده و او را "شارون" خوانده و در اثبات ادعای خود چنین استدلال کرده است که هر دوی آنها موافق اشغال بیروت اند! البته در اینکه شارون و همگنان او، از اشغال بیروت بدشان نمی آید، شکی نیست ولی متهم کردن یک لبنانی به "اشغال خاک خود"، طنزی است که ابداع آن، تنها از عهده دیپلمات درمانده ای مثل سعودالفیصل برمی آید. سید حسن نصرالله، بر خلاف بسیاری از رهبران عرب و از جمله همین سعودالفیصل، به جای دست دادن های پنهانی با اسراییلی ها و پانهادن های آشکار بر خون مردم فلسطین، برای دفاع از سرزمین اش مبارزه می کند و حتی در این راه، فرزندش نیز شهید شده است و حال، فردی مثل سعودالفیصل، با بی شرمی تمام او را در کنار بزرگترین قاتل فلسطینی ها و لبنانی ها می گذارد تا یکی دیگر از طنزهای تلخ خاورمیانه شکل بگیرد! ای کاش، سعودی ها، به همان اندازه که نگران اسراییلی ها و هم پیمانان لبنانی آنها مثل سینیوره و جنبلاط هستند، غیرت عربی- که مدام از آن دم می زنند- داشتند تا به جای پاشیدن خاک بر چهره و چشم تنها مبارزان راه آزادی، در کنار ملت های مسلمان قرار می گرفتند. آنها، حتی اگر به اندازه نیمی از همت "ایران غیر عرب" در کنار لبنانی ها و فلسطینی های عرب می ایستادند، امروز مجبور نبودند برای خوشامد تل آویو نشینان اینگونه سخن بگویند و به ایران دشنام دهند از دوستان لبنانی اسراییل دلجویی کنند. چند روز پیش، حسنی مبارک، رییس جمهور مصر، شصتمین سالروز تاسیس اسراییل را به اولمرت تبریک گفت. این تبریک صریح، با موج مخالفت ها در جهان اسلام و عرب مواجه شد و اینک، سعودالفیصل با سخنان اخیر خود، تلاش کرده است این روز را، به گونه ای غیرمستقیم به اسراییلی ها تبریک بگوید. سعودی ها که نبادی در ساحت عزت فروشی از مصری ها عقب بمانند...!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سعوديها توي منطقه خيلي كارها كردن. icon_cheesygrin 1- خيانت به اعراب منطقه و زمينه سازي براي تشكيل رژيم اسراييل 2- انجام كودتاهاي متعدد در كشورهايي عربي مثل عراق 3- تحريك صدام براي حمله به ايران و ارايه كمكهاي مالي متعدد به صدام 4- سكوت در برابر جنايات اسراييل 5- مداخله در امور لبنان و كارشكني در برابر مقاومت اسلامي حزب الله 6- تبليغات سياسي و جنگ رواني عليه مسلمانان غير وهابي 7- نفوذ در اقتصاد و سرمايه هاي اعراب و... فكر كنم بعد از صهيونيستها سعوديها به عنوان دومين لابي قدرتمند جهانند. icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تمام هزينه‌هاي جنگ اسرائيل براي نابودي حزب‌الله را خواهيم پرداخت

دبير كل شوراي امنيت ملي عربستان سعودي در ديدار با مقامات رژيم صهيونيستي در سرزمينهاي اشغالي از آنان خواست براي نابود كردن حزب‌الله به لبنان حمله كنند، در مقابل عربستان نيز تمام هزينه‌هاي اين جنگ را مي‌پردازد.

به گزارش فارس به نقل از پايگاه خبري اسرائيلي فيلكا، "بندر بن سلطان" ديروز به شكل رسمي از "ايهود اولمرت" نخست‌وزير رژيم صهيونيستي خواست در صورت عدم توقف "حملات" حزب‌الله به دولت غربگراي سنيوره، نيروهاي اسرائيلي مستقر در مرزهاي شمال سرزمينهاي اشغالي را به تحريك عليه حزب‌الله وادارد.
وي كه با هواپيماي شخصي خود از جده به مقصد سرزمينهاي اشغالي پرواز كرد در ديدار با اولمرت از وي خواست هر اقدام ممكن را براي حمايت از سنيوره انجام دهد و تمام هزينه‌هاي مالي هرگونه جنگ با حزب‌الله "تروريست" را بر عهده عربستان بگذارد.
اما اولمرت در پاسخ به درخواست عربستان، اين اقدام را در حال حاضر غيرممكن دانست.
بعد از مخالفت اولمرت با اين طرح نماينده عربستان از وي خواست نيروهاي مرزي‌اش در شمال اسرائيل را براي جلب توجه حزب‌الله به تحرك وادارد و آنگاه از طريق كشور آلمان به اطلاع حزب‌الله برساند كه در صورت ورود به مقر رياست‌جمهوري لبنان جنگ با حزب‌الله را آغاز خواهد كرد.
در پاسخ به اين پيشنهاد، اولمرت به ميهمان خود قول داد موضوع را با كابينه خود بررسي كند اما در عين حال تاكيد كرد نمي‌تواند به نفع عربستان وارد جنگ شود و بيشترين كاري كه مي‌تواند انجام دهد مانورهاي نظامي زميني و هوايي براي ترساندن حزب‌‌الله و وادار كردن آنها به جابجايي نيروهايشان از شمال لبنان به جنوب اين كشور خواهد بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائیل با وجود به اصطلاح دشمنان احمقی مثل عربستان و کشور دوست مصر!! نگرانی نخواهد داشت چون خود اعراب دارند ریشه خودشون رو می خشکونند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته پاسخ همتاي سوري به اظهارات فيصل هم در نوع خودش جالب بود. متن صحبتهاي رد و بدل شده رو حتما بخونيد. سعود الفيصل" وزير امور خارجه عربستان سعودي، جمهوري اسلامي ايران و حزب‌الله لبنان را با شديدترين اهانت‌ها هدف حمله قرار داد. به گزارش فارس، روزنامه لبناني "الاخبار" با انتشار مذاكرات وزيران خارجه كشورهاي عضو اتحاديه عرب در نشست ديروز (يكشنبه) در قاهره نوشت: در اين نشست كه 10 ساعت به طول انجاميد، مشاجرات لفظي شديدي بين وزير امور خارجه عربستان سعودي و "يوسف احمد" نماينده سوريه در اتحاديه عرب درگرفت كه با دخالت عمرو موسي، دبيركل اين اتحاديه فيصله يافت. به نوشته اين روزنامه، الفيصل در سخناني طولاني، تحولات مردمي جاري در بيروت در روزهاي اخير را "جنگي ديوانه‌وار" خواند و ادعا كرد، عامل اين جنگ، حزب‌الله لبنان است. اين مقام سعودي با توهين به سيد حسن نصرالله، دبيركل حزب‌الله، او را "شارون" خواند و مدعي شد: «اين دو نفر، هر دو با اشغال بيروت موافقند.» وي كابينه "فؤاد سنيوره" را "دولت قانوني" خواند و گفت: «اكنون اين دولت با يك جنگ فراگير مواجه است و ما به عنوان سران جهان عرب، نمي‌توانيم دست‌بسته بنشينيم.» وزير امور خارجه عربستان سعودي در ادامه با اهانت به جمهوري اسلامي ايران، ادعا كرد: «اين، ايران است كه اين جنگ فراگير را مديريت مي‌كند و حزب‌الله هم مي‌خواهد حكومت ولايت فقيه را بر لبنان حاكم كند اما وظيفه ما اين است كه هر آنچه را در توان داريم به كار ببنديم تا جلوي اين جنگ را بگيريم.» وي افزود: «بايد لبنان را نجات دهيم و در اين راه، حتي اگر بشود نيروهاي عربي را به سرعت به لبنان اعزام كنيم و آنها را در سطح اين كشور مستقر كنيم تا امنيت به آن بازگردد و از دولت قانوني حاكم حمايت شود.» سعود الفيصل ادامه داد: «بايد اولاً همين الآن، بيانيه‌اي صادر كنيم و در آن آشكارا حزب‌الله و ايران را به علت اشغال بيروت محكوم كنيم و به افراد مسلح هشدار بدهيم كه از اين جنگ دست بردارند و عقب‌نشيني كنند و دوم اينكه از دولت سنيوره حمايت كنيم و از اين دولت به خاطر مقاومتش سپاسگزاري نماييم و از موضع آن حمايت كنيم.» در اين هنگام به محض قطع سخنان الفيصل، نماينده سوريه اجازه خواست و گفت: «وليد المعلم، وزير امور خارجه سوريه به دلايل خاصي در اين نشست حضور ندارد اما دمشق، مسائل جاري در لبنان را يك مسأله داخلي مي‌داند و قصد دخالت در آن را ندارد اما متأسفانه اين وزير سعودي پيش از خود وارد قضيه شد و مجموعه‌اي حرف‌هاي گمراه‌كننده را مطرح كرد كه مرا مجبور كرد وارد بحث شوم تا اظهارات وي، واقعي قلمداد نشود.» يوسف احمد در ادامه خطاب به اين مقام سعودي گفت: «شما الآن موضع حقيقي خود را آشكار كرديد و نشان داديد كه از يك گروه خاص در لبنان عليه گروه ديگر حمايت مي‌كنيد.» وي خطاب به الفيصل افزود: «تو مي‌گويي دولت لبنان قانوني است در حالي كه همه ما مي‌دانيم اين كابينه تنها يك كابينه تشريفاتي است و نماينده همه لبناني‌ها نيست بلكه تنها بخشي از آنها را نمايندگي مي‌كند.» نماينده سوريه اضافه كرد: «وقتي تو خواستار اعزام نيروي عربي به لبنان مي‌شوي به اين معناست كه از اعراب مي‌خواهي براي جنگ با اكثريت لبناني‌ها به اين كشور سرازير شوند تا از سمير جعحع، جاسوس و مزدور اسرائيل كه امروز هم‌پيمان شما شده است دفاع كنند.» در اين هنگام، سعود الفيصل، اظهارات يوسف احمد را قطع كرد و گفت: «او هم‌پيمان ما نيست.» اما نماينده سوريه پاسخ داد: «هم‌پيمان شماست و از سوي شما حمايت مي‌شود و پول دريافت مي‌كند.» وي ادامه داد: «آيا تو مي‌خواهي مفاهيم مد نظر خود را به ما بقبولاني و به ما بگويي ايران دشمن است و نه اسرائيل كه هر روز بدون توقف، كودكان را مي‌كشد. تو در حالي خواستار اعزام نيرو به لبنان مي‌شوي كه در جريان جنگ 33روزه يك گوشه نشستي و از جايت تكان نخوردي و اين در حالي بود كه اسرائيل داشت لبنان را بي‌وقفه بمباران مي‌كرد. چرا آن موقع به فكر اعزام نيرو براي مقابله با اشغالگري اسرائيلي‌ها نيفتادي؟» نماينده سوريه تصريح كرد: «تو از حزب‌الله به‌صورت دشمن ياد مي‌كني در حالي كه هم خودت و هم همه ما مي‌دانيم كه اين حزب، با آنچه در روز اول تأسيسش بود بسيار تفاوت دارد و قربانيان زيادي براي لبنان و امت خود تقديم كرده در حالي كه هيچ كس چنين هزينه‌اي نمي‌كند مگر اينكه خير كشور خود را بخواهد. وي افزود: ايران همواره در كنار مسائل اعراب ايستاده و حامي ما بوده اما تو مي‌خواهي به ما تلقين كني كه ايران دشمن است. مدتي پيش، وقتي در نشست غير علني اتحاديه عرب، پرونده روابط ايران و اعراب را بررسي كرديم همه حضور داشتند اما هيچ كس نگفت كه با اين مشكلات مواجه است و اين نشان مي‌دهد كه عربستان سعودي مي‌خواهد نگراني‌هاي خودش را به خورد ما بدهد و اين چيزي است كه ما نمي‌توانيم آن را بپذيريم.» در اين هنگام الفيصل، بار ديگر وارد بحث شد و ادعا كرد: «ايران از كودتا [در لبنان] حمايت مي‌كند و تو با من جوري حرف مي‌زني كه انگار ما طرفدار اسرائيل هستيم. اگر بار ديگر اين حرف‌ها را تكرار كني من موضع ديگري اتخاذ خواهم كرد.» نماينده سوريه نيز با عصبانيت پاسخ داد: «من را تهديد نكن! اگر بخواهي با من جور ديگر صحبت كني چيزي از من خواهي شنيد كه پيش از اين از هيچ كس نشنيده باشي.» الفيصل در نشست پيشين وزيران امور خارجه اتحاديه عرب نيز اظهارات تندي را عليه جمهوري اسلامي ايران مطرح كرده بود كه با واكنش برخي حضار مواجه شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

تمام هزينه‌هاي مالي هرگونه جنگ با حزب‌الله "تروريست" را بر عهده عربستان بگذارد.

جالبه که فقط 6 کشور آمریکا،انگلیس،استرالیا،هلند،کانادا و اسراییل اون رو به عنوان سازمان تروریستی می شناسند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

جالبه که فقط 6 کشور آمریکا،انگلیس،استرالیا،هلند،کانادا و اسراییل اون رو به عنوان سازمان تروریستی می شناسند.


FeldMarshall عزيز اصلاح مي كنم.5 كشور به همراه رژيم اسراييل. icon_cheesygrin icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عرب هستن ديگه چي كار ميشه كرد خدايا نابودشون كن { icon_cheesygrin سعودي ها } امين

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چه طور هنگام جنگ لبنان بااسرائیل که همین دولت ازشون خواست تا کمک شون کنند وهمین آقای سنیوره در حضور همین آقا نانجیب گریه کرد هیچ کمکی نکرد وتنها خدا به مردم ودولت لبنان کمک کرد البته حضور همین حزب الله اشغالگر وایران ولایت فقیه بود که از سقوط کشور عربی جلوگیری کرد .پس من نمی دونم چطور روشون میشه دیگه حتی سروشون رو بلند کنند چه برسه به این حرفها.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک چیزی رو من باید اینجا اشاره کنم! صدای آمریکا! شبکه مدافع حقوق بشر! چطور وقتی پلیس با مفاسد اجتماعی برخورد می کنه هزارتا برنامه و تبلیغات راه می اندازه ولی به چیزی که دیروز در عربستان رخ داد کم محلی می کنه؟! دیروز یک استاد دانشگاه رو با دانشجویش که زن بوده توی کافی شاپ گرفتند و استاد به 6 ماه حبس و شلاق محکوم شد از دختره هم که خبری نیست! ولی برای ایران کمپین یک میلیون امضا و این جور ...شعرها رو اجرا می کنند! این درحالی هست که زنان عربستان نه حق رانندگی دارند و نه شرکت در انتخابات! و تازه چند وقت پیش مجاز شد که سینماها کارتون نمایش بدهند آنهم فقط ورود مردها مجازه و برای ورود زن ها سخت گیری می شه! icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط Navard
      سخنی با خوانندگان محترم:
      در مطلب پیش رو سعی بر این شده که به مختصری از شرایط فرهنگی و اجتماعی و تاریخی اعراب پیش از اسلام پرداخته شود. در این نوشته اصل بر رعایت صداقت تاریخی و امانت است و در گرداوری آن از منابع با عقاید گوناگون کمک گرفته شده است. گرد آوری مطالب تاریخی هیچ گاه خالی از اشتباه نیست، علی الخصوص که این مطالب در رابطه با مسائل حساسیت بر انگیز مذهبی باشد. در نتیجه از دوستان خواننده این مطلب درخواست میشود درصورت وجود اشتباه، به منظور تکمیل و اصلاح این مطلب بنده را یاری کنند.
       

      پیشگفتار:
      سرنوشت پیامبران و قومشان و نتایجی که از آن کسب کرده اند را میتوان یکی از مهمترین نشانه های حقانیت آن ها به حساب آورد. این نتایج بعضا چنان معجزه آسا و خیره کننده هستند که در حالت معمول موارد مشابهی برای آنها یافت نمی شود. برای نمونه مسیح (ع) در دل امپراطوری قدرتمند روم شرقی به پیامبری رسید. در سرزمینی که تعداد نامعلوم خدا توسط مردم پرستیده میشد و پیامی که آورد چنان در دل ها رسوخ کرد که در مدت کمتر از چند سده مسیحیت در سه قاره گسترش یافت! از حبشه در آفریقا گرفته تا امپراطوری قدرتمندی چون روم که روزی دشمن مسیحیت بود و همچنین طیف کثیری از اقوام در خاورمیانه و ...! در اسلام نیز ما با چنین پیشرفت معجزه آسایی رو به رو هستیم. محمد (ص) در سن چهل سالگی در جامعه ای بدوی به پیامبری برگزیده شد که جز غارت و ستیز دستاوردی نداشتند و هر روز به بهانه ای با یکدیگر در جنگ بودند و شعرا و نام آوران عرب روزگاری برای بدست آوردن شرافت، خود را به پای پادشاهان ایران و روم می انداختند. در شبه جزیره عربستان اگر در جایی تمدنی دیده میشد به پاس قرابت با ایران یا روم بود. و از دست آورد هایشان در آن ادوار، جز پاره ای از روایات افسانه گونه چیزی بجا نمانده است. در چنین محلی که محمد(ص) شدیدا زیر فشار فرهنگی و البته فشار عوامل ثروت و قدرت  در مدت کمتر از سیزده سال توانست بنیان نخستین حکومت اسلامی را در یثرب بنا نهد که تا پایان عمر ایشان این حکومت به چنان وسعت و قدرتی رسید که در سرحدات خود به تقابل با روم شرقی می‌پرداخت.
       
      قسمت اول: قبیله و معنای متفاوت آن در بین اعراب
       

       
      اعراب از قبل اسلام در پهنه ی وسیعی از خاورمیانه حضور داشتند. و بر خلاف تصور عموم مردم، فتوحات پس از اسلام به تنهایی سبب استقرار آن ها در این پهنه نشد. در تاریخ موجودیت اعراب با سامی نژاد ها گره خورده است. این حضور آنقدر چشمگیر بود که رومیان و یونانیان مناطق عرب نشین را به سه ناحیه عربستان خوشبخت و عربستان بیابانی و عربستان سنگی تقسیم کرده اند که حدود این مناطق از دریای سرخ و شبه جزیره عربستان شروع شده و از سویی به مرز های روم آن روزگار در شامات رسیده و در سوی دیگر در عراق امروزی به رود فرات ختم می شود. در رابطه با وضعیت اعراب قبل اسلام باید به این موضوع اشاره کرد، پیشینه تاریخی که برای آنها ذکر شده به ۲۰۰ سال قبل از سال عام الفیل محدود می شود. عام الفیل همان سالی است که گفته میشود محمد(ص) در آن دیده به جهان گشود. البته این بدان معنا نیست که اعراب قبل از آن موجودیت خارجی نداشته اند‌. برای مثال در دبیره های هخامنشی از آن ها بعنوان خراج گذاران عصر داریوش بزرگ یاد شده است. اما آنچه از این گفته پیداست، اعراب تهی از پیشینه تاریخی و تمدنی غنی بودند و آنچه در آنها یافت می‌شد در حقیقت از هم نشینی و یا دست درازی دیگر اقوام بود. این همان زمانیست که قرآن از آن به عنوان دوره جاهلی اعراب یاد می‌کند.
       

       
      نگاره ای از سرباز ساتراپی عربیا در مقبره خشایارشا، واقع در نقش رستم که بصورت نمادین به شکل یکی از ستون های شاهنشاهی به نمایش در آمده است.
       
      با نگاهی به زندگی اعراب در آن اعصار می توان دریافت که تفاوت عمده‌ای میان نوع زندگی آنان با زندگی مردم ایران و روم و حتی در نزدیکی آنها با دولت های نچندان نامی حبشه دیده میشد. در آن روزگار ایران و روم حکومت مرکزی داشتند حکومتی که تمام شؤون جامعه را از حیث قانون و عمل به قانون و وادار کردن همه به تابعیت از آن در دست داشتند و تمام زوایای آن جامعه زیر سلطه نظامی واحد قرار گرفته بود، به طوری که در هر گوشه آن وجود حکومت مرکزی احساس می‌شد. این در حالی بود که در جزیرة العرب در هر ناحیه ی آن، مردم بر پایه نسبت خانوادگی مشترک به عنوان یک قبیله گرد آمده بودند و هر یک در جغرافیای حضور خود اعمال قدرت می‌کردند. هیچ قبیله‌ای بر دیگری اعمال نفوذ نداشت مگر در داد و ستد و جنگ! جنگ بین قبایل هم نامنظم بود و بیشتر به دعوایی نامنظم و خانوادگی شباهت داشت. این مطلب نشانگر پراکندگی و تضاد بسیار عمیق بین قبایل است. باید گفت برای وحدت در میان یک امت فرهنگی لازم است که نقاط مشترک آنها را در خود جمع کرده و مردمی را گرد هم بیاورد. در شبه جزیره عربستان چنین تفکر یکنواختی وجود نداشت و هدف واحدی برای آنها مطرح نبود. در کنار کعبه هر قبیله بتی مخصوص به خود داشت و بدین ترتیب حتی در این زمینه هم تضاد و خودبینی دیده می‌شد. شرایط سخت و طاقت فرسای جزیرة العرب بر این اختلاف دامن می‌زد. مناطق حاصلخیز و دارای آب محدود و با فاصله زیاد از هم بودند. راه‌های محدودی وجود داشت که آنها هم زیر سلطه راهزنان دیگر قبایل بوده و تحت نفوذ قدرت های خارجی اداره میشد.
       

       
      در این شرایط دشوار اگر قبیله‌ای قادر بود تا چراگاهی را از چنگ دیگری در آورد این کار را بی درنگ می‌کرد. هیچ قبیله ای از این نظر در امنیت نبود و جنگ های بسیار با دلایل ساده و بعضا نا مأنوس بین آن ها رخ می داد. مشخص است که جنگ یکی از رایج ترین اعمال در بین آن ها بود آن چنان که عده ای برای کسب شهرت و آزمون جنگاوری خود مسیر نزاع را هموار میکردند. این جنگ از سر منع ازدواج یک زوج در دو قبیله می‌توانست شکل بگیرد تا بر سر شرایط تجارت و پاسداری از کاروان ها و ... که البته همانطور که گفته شد هیچ کجای آن به جنگ نمی‌ماند و بیشتر به یاغی گری و غارت و دعوای عشیره ای شباهت داشت. در نتیجه از این حیث قبیله جایگاه ویژه‌ای پیدا میکرد. بقای افراد به بقای قبیله گره خورده بود. هر کسی را با قبیله‌اش می‌شناختند و در نتیجه خدای این مردم هم در حقیقت قبیله آنها بود و بت ها هم نمادی برای اعلام وجود هر قبیله بودند و هرچه بزرگان این قبیله ها می‌گفتند هم، حقیقت تام برای آن ها محسوب می‌شد. با این اوصاف هرچه افراد یک قبیله زیادتر بود افتخار آن هم بیشتر میشد. این افراط تا آنجا پیش رفت که در سوره تکاثر قرآن، خداوند خطاب به مشرکان می گوید که آنها به منظور بزرگ نشان دادن تبار خود حتی دست به شمارش مردگان خود می‌زدند. نعمان در خطاب به پادشاه وقت ایران گفت که جز عرب کسی به نسب خود آگاهی ندارد و جز عرب از هر کسی اجدادش را بپرسی آنها را نمی‌شناسد. در حقیقت گذشتگان و نژاد چیزی نبود که اعراب بتوانند اشتباهی هر چند سهوی را به آنها نسبت دهند. شاید تا اینجا مطلب روشن شده باشد که پیامبر اسلام چه کار دشواری در پیش داشت. بخصوص وقتی بدانیم یکی از مهمترین اقدامات پیامبر مقابله با همین برتری جویی نژادی بوده است‌. عملا هر قدمی که به جهت آگاهی و یا مخالفت با سنت های گذشتگان آنها برداشته میشد، از نظرشان نوعی توهین تلقی میگردید. شاید جالب باشد بدانید که بت پرستی اعراب نیز ریشه در همین افراط دارد! یعقوبی در تحلیل خود از بت پرستی و عوامل آن می‌گوید:«بت پرستی از هنگامی آغاز شد که وقتی یکی از مردم می‌مرد، اقوام او مجسمه‌ای از وی ساخته و به یاد او آن را محترم می‌داشتند فرزندان آنها پس از سال‌ها گمان کردند که این‌ها خدایان آنان هستند» . شاهد این امر می‌تواند سخن مشرکین با پیامبر (ص) باشد که می‌گفتند:
      این بت ها اقوام گذشته هستند که مطیع خدا بوده و ما صورتی از آنها ساخته و عبادتشان می‌کنیم. در مورد سه بت مشهور یعوق و یغوث و نسر گفته شده: از قوم نوح بودن و افرادی صالح بودند و بعدها مجسمه آنان به صورت بت درآمد. در مورد لات نیز گفته شده او در واقع مرد صالحی بوده است که غذا برای حاجیان درست می‌کرده وقتی او مرد، تمثالی از او درست کردند و بر آن بنایی ساخته‌اند و اسمش را بیت الربه نهادند. ابن قیم می‌گوید؛ تعظیم مردگان سبب شد تا کم کم صورت هایی از آنها به شکل بت ساخته شود. زمانی که محمد(ص) مکه را فتح کرد در درون آن ۳۶۰ بت وجود داشت. در حقیقت ما با سرزمینی طرف هستیم که ۳۶۰ اعتقاد و ۳۶۰ تضاد در آن میتوان شمارش کرد!
       

       
       اوضاع اعراب از ابتدا این گونه نبود. اعراب شهر مکه خود را از نسل عدنان می‌دانستند، که در نتیجه نسب آنها به اسماعیل (ع) باز میگشت. از این گفته مشخص است که نخستین اعراب موحد بودند اما به تدریج به سوی شرک گرایش پیدا کردند. از این منظر اعراب مکه در کنار بنی اسرائیل بودند که به دین حضرت ابراهیم گرایش داشتند و در حقیقت ریشه نسبی مشترک در آن ها می توان یافت. در سال‌های مانده به بعثت پیامبر، افرادی در بین اعراب پیدا شده‌اند که خواهان بازگشت به دین ابراهیم بودند. آنها شروع به تبلیغ علیه اعتقادات آن روزگار اعراب کردند. از معروف‌ترین این افراد ورقة بن نوفل بود که در جستجوی دین خدای یگانه به این سو آن سو رفت و در نهایت مسیحیت را پذیرفت. زید بن عمر شخص دیگری بود که به روایت تاریخ در بین اعراب از بازگشت به آئین ابراهیم سخن گفت. بسیاری از رسوم مشرکین مکه همان چیزی بود که ابراهیم به اجدادشان آموخته بود ولی آنها آنرا شرک آلود کرده بودند. برای مثال اعراب جاهلی نیز به رسومی چون ختنه و کفن و دفن میت و ازدواج نکردن با محارم و حج بیت الله الحرام معتقد بودند. آنها حتی شعار معروف تلبیه را نیز داشتند اما آن را به نوعی شرک آمیز کرده بودند. ( تلبیه همان شعار لبیک اللهم لبیک لاشریک ... است که حاجیان در حین طواف خانه خدا می‌گویند). اعراب جاهلی به افرادی از خود که ختنه کرده و به حج می رفتند حنیف میگفتند . این در حالی است که به پیروان حضرت ابراهیم در گذشته حنیف گفته میشد! این بدان معناست که این کلمه از گذشته های دور در بین اعراب زبان به زبان چرخیده و تغییر معنا یافته است.
       
       
      قبیله قریش زادگاه قدرت
       
      قریش نامی آشنا و از پر نفوذترین قبایل در میان عرب بوده و بعد اسلام نیز تا قرن‌ها بر جهان اسلام حکومت کرده است. خلفا تا پیش از امپراتوری عثمانی همیشه قریشی بودند. اعراب کسانی را که از نسل مضر بن کنانه باشند را قریشی می گویند. در علم تبارشناسی عرب نیای مضر بن کنانه به اسماعیل (ع) باز میگردد. قریش در آن دوره از آنجا که امور حج را بر عهده داشت به شهرت و ثروت زیادی رسید. امور کعبه در دوره ای به قصی و هاشم و سپس به عبدالمطلب که همه از نسل مضر بودند سپرده شد. در دوران قصی مراسم حج  شکل جدیدی به خود گرفت و این تغییرات زمینه ساز قدرت یافتن قریش در بین دیگر قبایل عرب گردید. در این ایام مردم عرب از نقاط دور دست به این مکه می آمدند تا هم به تجارت بپردازند و هم خدایان پر تعداد کعبه را پرستش کنند. بنوعی مکه و کعبه آن میعاد گاه اعراب بود. در این شهر بازار هایی بر پا میشد که از غرب و شرق عالم تجار به آن رجوع می کردند. راه تجاری مهمی از روم شرقی به یمن و در نهایت به هند ختم می شد که این مسیر از قطب های اقتصادی آن روزگار محسوب می شد که البته نکته مهم برای ما این است که شهر های مکه و یثرب هم در مسیر آن رونق یافته بودند.
       

       
       در بین قریش طایفه بنی هاشم به طور خاص که پیامبر اسلام نیز از آنان بود دارای مقبولیت و شهرت بیشتر گردید. همان طور که گفته شد بعد هاشم، عبدالمطلب زمام امور حج را بر عهده گرفت. وی پدر بزرگ پیامبر اسلام است و او از اعرابیست که قبل اسلام طبق سنت خاندان خود به دین حنفیت معتقد بود و خدای یکتا را می پرستید. عبدالمطلب بعد مرگ والدین محمد(ص) سرپرستی او را پذیرفت و در نتیجه آن محمد(ص) در محیطی با اعتقادات دین حنفیت زندگی میکرد.
       
      از تاریخ چنین بر می‌آید که قریش در میان اعراب به شرافت و عزت معروف بوده و معمولاً با عناوینی چون «آل الله» و «سکان حرم الله» خوانده می‌شدند و مردم آنها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده بودند. باید افزود که این شهرت در همه طوایف قریش نیست، بلکه تنها در خاندان قصی و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب بود چرا که وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش گردید.
       
      هنگام ظهور پیامبر اسلام در میان طایفه های قریش، از بنی هاشم عباس بن عبدالمطلب مسئولیت آبرسانی به حجاج را بر عهده داشت و از طایفه بنی امیه، ابوسفیان ریاست سپاه قریش را بر عهده داشت. این جبهه بندی در میان قریش تا قرن ها بعد ادامه پیدا کرد. البته باید توجه شود که طوایف دیگر از قریش هم بودند که نقشی در امور حج داشتند اما نقش آنها به پر رنگی دو طایفه نامبرده نبود.
       

       
      دیگر قبایل عرب متوجه عظمت کعبه و نقش آن در فزونی قدرت قبیله قریش شدند در نتیجه برخی از آن ها در مناطق خود نیز کعبه هایی ساختند تا قبیله خود را برای رفتن به مکه بازدارند. این کعبه ها از بسیاری از جهات همچون وجود سنگی مانند حجر الاسود(سنگ سیاه) تا ارکان کعبه به آنچه در مکه بود شباهت داشتند. برای مثال در یمن پرستشگاهی در شهر غَیمان قرار داشت و «حجر الأحمر» یا سنگ سرخ در آن استفاده شده بود و همچنین کعبه ی شهر العَبلات در جنوب مکه، که «حجر الأبیض» یا سنگ سفید داشت!
       
      ادامه دارد ...
       
      این مطلب برای انجمن mililtary.ir  گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. 
       
      نویسنده و گرداورنده: Navard 
       
      منابع و ماخذ:
       
      کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان
      کتاب گنجینه تاریخ ایران(جلد نهم)/ نویسنده: عبدالعظیم رضایی
      کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
       
      لینک
       
    • توسط MR9
      بسم الله الرحمن الرحیم

       



      هفدهم سپتامبر 2010 بود که ژاپن با انتشار استراتژی جدید نظامی خود نخستین «نشانه های جدی» برای خروج از «انزوای نظامی» را نشان داد. ژاپن برای این استراتژی نظامی، رقمی بالغ بر 280 میلیارد دلار برای پنج سال (2010 تا 2014) اختصاص داده و اعلام کرد قصد دارد در این سال ها مواضع دفاعی خود در جنوب و غرب این کشور(مناطق مرزی چین) را تقویت کرده، روی پروژه های موشکی بالستیک سرمایه گذاری کند. در این استراتژی همچنین بر گسترش روابط با همپیمانان کلیدی از جمله آمریکا و افزایش شمار زیر دریایی‌ها و .... تاکید شده است.
       



      اکنون در سال 2014 هستیم و نزدیک به 5 سال از انتشار این استراتژی می گذرد که خبر می رسد، ژاپن برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم اعلام می کند ضمن شرکت در عملیات نظامی برون‌مرزی، به دنبال فروش تجهیزات نظامی در بازارهای بین المللی است.
      حضور ارتش ژاپن در عملیات جنگی برون مرزی نیز به رغم مخالفت‌های گسترده مردمی و محدودیت های قانونی گویا در حال عملیاتی شدن است. شاهد این ادعا اظهارات اخیر شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن است که اخیرا از داشتن یک «ارتش قدرتمند» سخن رانده و گفته این ارتش حق دارد در جنگ های بین المللی حضور داشته باشد.
      طبق اعلام مقامات ژاپنی، این کشور در تلاش است محدودیت‌های قانونی در زمینه صادرات سلاح را نیز برداشته و به بهانه های مختلف از جمله گسترش فعالیت های اقتصادی، به جرگه صادرکنندگان تجهیزات جنگی بپیوندد و از قرار معلوم، آمریکا نخستین بازار ژاپن در این عرصه خواهد بود.
      قانون اساسی ژاپن در سال 1947 نوشته و با فشار نظامیان آمریکایی‌ها به این کشور تحمیل شده است. طبق این قانون، ژاپن اجازه داشتن «ارتش» به معنی مصطلح آن را ندارد و در مقابل می تواند نیروهای محدود نظامی موسوم به «نیروهای دفاع از خود» داشته باشد.
      البته بخشی از این محدودیت ها در ماه آوریل سال جاری( اواخر فروردین) برداشته شد و به احتمال قریب به یقین اواخر ماه جاری میلادی تصمیم نهایی در این زمینه نیز اتخاذ خواهد شد.
      اما سوالاتی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا ژاپن حقیقتا به دنبال خروج از انزوای نظامی و احیای امپراتوری سابق است؟ موضع کشورهای غربی، چین و کشورهای آسیایی و همسایه به این تغییر استراتژی چگونه خواهد بود؟



      به نظر می رسد، لا اقل بخشی از پاسخ این سوال را باید در روحیات خاص ژاپنی ها و در تاریخ این کشور جست و جو کرد.
      در طول تاریخ، برخي آيين ها و اعتقادات خاص مذهبي، همواره زمينه رشد افراط گونه روحيات ملي گرايانه و صد البته نظامي گري ژاپني ها بوده است.
      مقامات نظامي ژاپن به خصوص در دهه30 تحت تاثير فيلسوفي با نام «تويوما» به شدت اعتقاد داشتند كه خداوند ملت ژاپن را برگزيده و يكايك مردم اين كشور موظفند براي ايجاد «ژاپن بزرگ» بكوشند. براساس آيين معروف «شينتوي پاك» نیز امپراتور ژاپن خداي تمام دنيا معرفی شده و ملت ژاپن نيز «مأموريت» دارد سايرين را تحت هدايت بي چون و چراي این امپراتور درآورد.
      بحران شديد اقتصادي دهه 30 ژاپن نیز بر دامنه اين اعتقادات افزود و رشد شديد احساسات ملي گرايانه ايده توسعه ارضي و ايجاد جامعه بزرگ به زعامت ژاپن را در بين توده مردم اين كشور لازم و واجب نشان داد.
      ژاپن با چنین زمینه های تاریخی پس از پایان جنگ جهانی اول توانست یکی از پنج قدرت بزرگ نظامی و صنعتی جهان شده و در «شورای جامعه ملل» آن زمان، صاحب کرسی دائم بود.
      این کشور در همان ماه های نخست جنگ جهانی دوم توانست حدود 50 میلیون کیلومتر مربع از کره زمین(یک ششم جهان) را تحت استیلا و کنترل خود درآورد. اما به دنبال حملات ناجوانمردانه اتمی آمریکا، از حرکت باز ایستاد. البته نباید فراموش کرد، عده ای نیز معتقدند، ژاپن پیش از حمله اتمی آمریکا به این کشور شکست خورده بود و آمریکا با حمله به این کشور خواست هژمونی خود را به جهانیان تحمیل کند.


       
      این کشور به هر حال پس از جنگ جهانی دوم دیگر اجازه داشتن ارتش به معنی مصطلح امروز و اختیارات کامل را نداشت و خود نیز با وضع قوانینی، محدودیت هایی در ابعاد بین المللی حوزه نظامی وضع کرد.

      اما اکنون رشد اقتصادی بالا این کشور را از شرایط اسفناک پس از جنگ جهانی خارج کرده است و شرایطی که این کشور را به انزوای نظامی کشاند، دیگر وجود ندارد!
      پاسخ دومی نیز برای تحلیل چرایی اتخاذ چنین رویکردی از سوی چشم بادامی ها وجود دارد و آن چیزی نیست جز منافع اقتصادی و سیاسی.
      «جان ميرشاير» صاحب نظريه «رئاليسم تهاجمي» می گوید، قدرت‌هاي بزرگ هميشه مترصد فرصتي هستند تا قدرت خود را در برابر رقبا فزوني بخشند. وي سپس جمعيت و ثروت را به عنوان «پايه‌هاي اصلي قدرت نظامي» تعريف و تصريح مي كند چنانچه كشوري داراي اين مولفه ها باشد، فرصت لازم براي خروش مقابل قدرت ها را به دست آورده است.
      با توجه به مولفه هایی که در جامعه امروز ژاپن دیده می شود، هیچ بعید نیست که این کشور واقعا قصد خروش مقابل سایر قدرت‌ها را داشته باشد.

       

      ژاپن اگر چه به لحاظ سیاسی، استقلال لازم را هنوز کسب نکرده و مانند بسیاری از کشورهای غربی دیگر، پیرو سیاست های آمریکا است؛ اما این کشور حداقل در بعد نظامی، تحرکات جدی از خود نشان داده است.
      وجود پایگاه های متعدد نظامی آمریکا در ژاپن، همواره هزینه‌هایی برای توکیو داشته و این کشور با وجود تقاضاهای زیاد مردمی، هرگز نتوانسته آمریکایی ها را از این کشور بیرون کند. این ناتوانی حتی بعضا باعث سقوط رهبران این کشور شده، همان طور که گاهی شعار علیه حضور نظامی آمریکا، باعث روی کار آمدن رهبرانی در این کشور شده است.
      «یوکیو هاتویاما»، نخست وزیر اسبق ژاپن با شعار جمع آوری پایگاه‌های نظامی آمریکا بود که توانست بر رقیب قدرتمند خود پیروز شود. اما همین فرد به دلیل ناتوانی در عمل به وعده انتخاباتی اش، خرداد ماه سال 89 استعفا کرد و جای خود را به «نائوتو کان» داد. «کان» نیز ماه ها جرئت نکرد راجع به پایگاه های آمریکایی که یکی از قدیمی‌ترین و بزرگترین مشکلات مردم کشورش است، صحبتی به میان آورد.
      بنا بر این به نظر می رسد، ژاپن هنوز پیشرفتی را که در حوزه اقتصاد کسب کرده، در حوزه سیاسی به دست نیاورده است.
      «اقتصاد» نیز می تواند یکی از انگیزه های قوی برای ژاپنی ها جهت ورود جدی به عرصه نظامی باشد.
      ژاپن کشوری است که در حوزه اقتصادی جایگاه ویژه ای دارد. تولید ناخالص ملی ژاپن نزدیک به 6 تریلیون دلار و جمعیت این کشور نیز حدود 128 میلیون نفر است. دو فاکتوری که به اعتقاد «میر شایر» برای خروش کافی است!
      همین چند سال پیش بود که خبر رسید، غول خودروسازی آمریکا یعنی جنرال موتورز، جای خود را به تویوتای ژاپن داده است. آمریکا امروز خود یکی از واردکنندگان اصلی محصولات ژاپنی است. ژاپن در عرصه تکنولوژی و تجهیزات الکترونیکی نیز یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا است.
      کشوری با چنین مختصات اقتصادی و جمعتی طبیعتا نمی تواند خود را محصور نگاه دارد. بنابر این ورود ژاپن به فاز صادرات تجهیزات نظامی را می توان از این منظر به تحلیل نشست.
       
    • توسط karkas
      [align=center]در پی پرتاب دست کم دو موشک از داخل نوار غزه به شهر سدروت، در جنوب اسرائیل، مقامات اسرائیلی می گویند واکنش به این حمله را مد نظر قرار داده اند. [/align]

      [align=center][/align]



      [align=center]از هنگام به اجرا گذاشته شدن آتش بس توسط حماس و اسرائیل در هفته گذشته، این اولین بار است که آتش بس نقض شده است.

      از تلفات این حمله خبری در دست نیست
      جنبش حماس از سایر گروه های فلسطینی خواسته آتش بس را رعایت کنند. گروه فلسطینی جهاد اسلامی مسئولیت پرتاب موشک را به عهده گرفته است.جهاد اسلامی پیشتر تهدید کرده بود که به حمله اسرائیل به ساحل غربی پاسخ خواهد داد.
      در جریان این حمله نیروهای اسرائیلی به ساختمان یک خوابگاه دانشجویی در شهر نابلس در ساحل غربی یورش برده و دو فلسطینی را به قتل رساندند.
      یکی از کشته شدگان از اعضای گروه فلسطینی جهاد اسلامی بود.
      طبق گزارش های محلی، دومین مقتول پیکارجو نبوده و صرفا یک دانشجو بوده است.
      ارتش اسرائیل می گوید هر دو فلسطینی مسلح بوده اند.
      به گفته ارتش اسرائیل طارق ابوقالی که به جهاد اسلامی تعلق داشته در حال برنامه ریزی برای انفجار بمب بوده ودر اتاقش اسلحه و مواد منفجره کشف شده است.
      خبرگزاری رسمی فلسطینیان اعلام داشته که چندین گلوله به هر دو فلسطینی اصابت کرده و یکی از قربانیان را با شلیک گلوله به سرش از فاصله نزدیک، کشته اند.
      یک سخنگو، اسرائیل را مسئول نقض آش بس دانست و گفت سربازان اسرائیلی همچنین به سوی ماهیگیران فلسطینی در آب های نزدیک به سواحل غزه تیراندازی کرده بودند.
      آتش بسی که بر سر آن توافق شده بود رسما تنها شامل غزه می شود ولی گروه های فلسطینی درخواست کرده بودند که این آتش بس شامل ساحل غربی نیز بشود.
      [/align]

      منبع : بی بی سی

      این هم از دوستی خاله خرسه
      icon_cool
    • توسط sina12152000
      در مورد جنگ اول خليج فارس و جنگ دوم كه منجر به سرنگوني صدام شد در تاپيك هاي مختلف بصورت پراكنده بسيار گفته شده است. بررسي رفتار سياسي آمريكا در قبال عراق و پرونده سازي هايي كه آن زمان بر عليه اين كشور انجام داد و نيز جنگ رواني و در نهايت حمله تمام عيار آمريكا به عراق داراي نكات مهمي است كه مي تواند شناخت ما را از دشمن هميشگي مان بيشتر كند. قطعا روش كار آمريكا با ايران نسبت به رفتار آن زمان آمريكا با عراق تفاوت اساسي نخواهد داشت در اين تاپيك من پيشنهاد مي كنم با كمك دوستان ابتدا از اينجا شروع كنيم كه : نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد ؟ آيا صرفا دليل حمله عراق به كويت مي توانست بهانه اي براي حمله آمريكا باشد ؟ چرا آمريكا تصميم گرفت صدام را كه خود پرورده بود سرنگون كند؟ نقش اسراپيل در اين ميان چيست ؟ چرا ارتش عراق كه تجربه 8 سال جنگ + جنگ اول خليج را داشت براحتي در مقابل آمريكا و متحدانش تسليم شد؟ آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟ و ده ها سوال ديگر كه در مورد اين دو جنگ قابل پرسيدن است؟ از دوستان مي خواهم كه با شركت در اين بحث به شفاف شدن موضوع كمك كنند.
    • توسط aminor
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      منفک شده از تاپیک تحولات یمن
      1399/11/09
       
      تاپیکهای مرتبط با محوریت حمله به آرامکو
      UAV kent 2.0 concept: عملیات تن ماهی
      سپر صحرا : بررسی شبکه دفاع هوایی ارتش عربستان سعودی
       
       
       منابع یمنی : شلیک موشک قاهر1 به شرکت نفت آرامکو در جیزان عربستان
       

       

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.