arash_slayer

سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[quote]بچه ها امروز. يکشنبه 20 تير 1389 دارم میرم، برای یک دوره ای.احتمالا تا یک ماه دیگه.التماس دعا[/quote]

ابراز تشكر و آرزوي موفقيت ، از زحماتي كه كشيدي ممنون . اميدوارم زودتر برگردي . دعل كن آقا زودتر بياد.

هميشه دنبال جايي بودم كه بشه مطالب دكتر رو روي كاغذ خوند . اگه كسي سراغ داره باز هم بزاره ! ممنون مي شم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دیروز امروز فردا با حضور دكتر حسن عباسی ( ۲۰ تیر ۸۹ )


با موضوع [b]سینما و سریال های استراتژیک[/b]





کلیپ تصویری این برنامه با فرمت ۳gp , با حجم ۲۸٫۹ مگابایت


لینک دانلود مستقیم
http://aks98.com/images/w8111vpfcrmtv9pgmt6o.3gp

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]دکتر حسن عباسی - هویت و سبک زندگی در جنگ نرم (با حاشیه نقد فلسفه صدرایی) - 3 مرداد 89 اصفهان - کیفیت خوب [/b]
لینک مستقیم دانلود: http://www.bachehayeghalam.ir/media/abbasi/abbasi_soft_power_security_schools_32Kbps(www.BGH.ir).mp3

[b]دکتر حسن عباسی - هویت و سبک زندگی در جنگ نرم (با حاشیه نقد فلسفه صدرایی) - 3 مرداد 89 اصفهان - کیفیت معمولی [/b]
لینک مستقیم دانلود: http://www.bachehayeghalam.ir/media/abbasi/abbasi_soft_power_security_schools_8Kbps(www.BGH.ir).mp3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]جستاری در سازمان NSA آمریکا (تصویری+دکتر حسن عباسی)
[/b]

مشاهده آنلاین

http://vimeo.com/14153155


دانلود


http://www.mediafire.com/?23mgthcawcrc19d

____________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][b]جنگ تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران بعيد است[/b][/align]

[align=justify]در سال 2007 فرصتي پديد آمد تا با استراتژيست ايراني حسن عباسي ديدار و گفت و گويي صورت گرفت. در سال 2007 با تصويب قطعنامه‌ي تحريم اقتصادي عليه ايران، امكان درگيري نظامي ميان آمريكا و ايران جدي بود، به ويژه با پافشاري ايران بر پروژه‌ي هسته‌اي خود.
اكنون پس از سه سال، مجددا فرصت مصاحبه‌اي پيش آمده است. او كه امكان بمباران نقطه‌اي تأسيسات را در سال‌هاي اخير، با توجه به استيصال آمريكا در برابر ايران، محتمل و عادي برآورده كرده است، اما هم‌چنان معتقد است كه جنگ تمام-عيار ميان آمريكا و ايران با شرايط موجود بعيد است.
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/138605180.JPG[/img]
[color=red]شما چند بار حداقل 6 استراتژي آمريكا عليه ايران را مطرح كرده‌ايد. به نظر شما كدام يك بر ضد ايران مخرب‌تر است؟[/color]
حافظه‌ي خوبي داريد، اما بايد بگويم تاكنون يازده استراتژي: از سال 2001، به ترتيب «هويج و چماق» (2002)- پليس خوب، پليس بد (2003)- مكانيسم ماشه (2004)- شوك و بهت (2005)- چيكن استراتژي (2005)- استراتژي قورباغه (2006)- آنفولانزاي نيويوركي (2007)- اسناك استراتژي در دايم پارادايم (2008)- هويج سمي (2008)- آژاكس 2 (2009)- مده آ (2010).
در مورد اين كه كدام يك براي ايران خطرناك‌تر بوده يا هست، پاسخ روشن است. وقتي آمريكا مدام مجبور به دكترين شيفت و پارادايم‌شيفت عليه ايران مي‌شود، مشخص مي‌گردد كه استراتژي‌ها، دكترين‌ها و تنت‌هاي او بر ضد ايران ناكارآمد است.
در بازي شطرنج مناسبات 30 سال گذشته‌ي آمريكا با ايران، كل مجموعه‌ي اين دكترين‌ها، نتوانسته‌اند تأثير قابل توجهي بگذارند. واقعيت اين است كه نظام تصميم‌سازي استراتژيك آمريكا، كه در عصر جنگ سرد از خود چهره‌اي افسانه‌اي نشان داده بود، اكنون فرسوده شده است. عصر شيلينگ‌ها، كيسينجرها، مك ناماراها، مكسول تيلورها، و هانتينگتون‌ها سرآمده است، و افق آينده نيز روشن نيست. ابرقدرت آمريكا، يك مشكل عادي هم‌چون نشت نفت در خليج مكزيك را در طول سه ماه نتوانست مهار كند. اين بيانگر ضعف مديريت بحران توسط آمريكاست و آن ضعف نيز حكايت از فرسودگي و كهنگي توان تصميم‌سازي استراتژيك در آمريكا دارد.
[color=red]با استراتژي‌هاي آمريكا و غرب عليه ايران مانند چيكن، آيا هنوز صحيح است كه بگوييم احتمال يك برخورد مستقيم ميان آمريكا و ايران كم است؟[/color]
در چيكن استراتژي، امكان برخورد همواره بسيار زياد است. در واقع آن استراتژي كه بيش‌ترين احتمال برخورد را در ذات خود دارد، همان چيكن استراتژي است. زيرا در اين دكترين، هر دو طرف، مانند دو اتومبيل براي بيرون كردن حريف از جاده-ي باريك، به سرعت به سمت هم مي‌آيند. اگر حريف نپذيرد كه از جاده منحرف بشود، بايد آماده‌ي پذيرش هزينه‌ي برخورد با اتومبيل روبرو باشد. به اين دليل نام آن چيكن استراتژي نهاده شده است كه حاكي از شجاعت يا ترس راننده‌ي آن اتومبيل، در آمادگي براي برخورد است. آغاز دوره‌ي چيكن استراتژي از سوي ايران و آمريكا در سال 2005 به اين معنا بود كه هر دو طرف آماده‌ي پرداختن هزينه‌ي تقابل هستند، حتي اگر اين هزينه، در حد يك جنگ تمام‌عيار باشد. ويژگي استراتژي چيكن، در بالا بردن مستمر هزينه‌ي برخورد و تصادف از سوي طرفين است.
پس در پاسخ به سؤال شما بايد بگويم كه با مطرح شدن چيكن استراتژي در پنج سال گذشته، همواره امكان برخورد نظامي وجود داشته است، اما چون هزينه‌ي برخورد روز به روز بالا مي‌رود، اين امكان، دچار نوسان مي‌شود. دوره‌ي چيكن استراتژي آمريكا و شوروي در بحران موشكي 1962 كوبا دو ماه طول كشيد تا هر دو طرف عقب نشستند. سال‌ها بعد رابرت مك نامارا گفت اگر در آن بحران جنگ شروع مي‌شد، برآورد اين بود كه بيش از دويست ميليون نفر كشته مي‌شدند. اكنون دوره‌ي چيكن استراتژي آمريكا و ايران در پرونده‌ي هسته‌اي، به مرز پنج سالگي نزديك مي‌شود، يعني طولاني‌ترين دوره‌ي رويارويي در تاريخ استراتژي چيكن.
جورج دبليو بوش در سال‌هاي آخر حكومت خود اعلام كرد: «با اين وصف برخورد ميان آمريكا و ايران، جنگ جهاني سوم خواهد بود.»
هر نوع درگيري نظامي ميان آمريكا و ايران، به سرعت به بيش از 18 كشور تسري پيدا مي‌كند. زيرا وقتي دو غول در اتاق كوچكي كشتي مي‌گيرند، موجودات كوچك اطراف آنها، زير دست و پا قرار مي‌گيرند.
[color=red]در آخرين ديدار با شما در سال 2007، نظريه‌ي جهان سايبرنتيك را توضيح داديد و در ترسيم موقعيت ژئواستراتژيك جهان دو قطب قلب و مغز را در نظام جهاني معرفي كرديد. آيا صحيح است كه هنوز تصور كنيم سايه-ي جنگ پشت دروازه‌هاي ايران نيست؟[/color]
اگر به خاطر داشته باشيد، سه سال قبل در ترسيم موقعيت ژئواستراتژيك و ژئودكترينال جهان، گفتم كه ايران به هارتلند جهان و آمريكا به بِرِين‌لند جهان تبديل شده‌اند. آمريكا، برين‌لند جهان را در كنار جاده‌ي بالتيمور، در شمال واشنگتن‌دي‌سي در سازمان NSA پديد آورده است. اكنون NSA روزانه با رصد ميلياردها پيام تلفني و اينترنتي و ماهواره‌اي در 9 هكتار سوپركامپيوتر چينش‌شده‌ي خود، نقش مغز جهان را در كنترل پيام‌ها ايفا مي‌كند.
شبكه‌ي مخابراتي جهان و شبكه‌ي اينترنت و ماهواره‌هاي KH11 و اشلون، حكم سيستم عصبي اين بدن را براي مغز جهان دارند. هر چه زمان مي‌گذرد، جهان بيوسايبورگ بيشتر نمايان مي‌شود: جهان يكپارچه‌اي كه توسط NSA در آمريكا كنترل اطلاعات مي‌شود، و آن جهان بايد از اين مغز دستور بگيرد. اما فراموش نكنيد كه مغز شما نمي‌تواند به قلب شما دستور بدهد كه از تپش به‌ايستد. لذا آمريكا به عنوان مغز جهان نمي‌تواند ايران يعني هارتلند جهان را تحت انقياد و هژموني خود درآورد. پس مجبور است به جنگ نظامي روي آورد. در حوزه‌ي تئوري سيستم‌هاي بيولوژيكي تأكيد مي‌شود كه در بدن، مغز بدون قلب مي‌ميرد. اما قلب بدون مغز زنده مي‌ماند. مشكل آمريكا اين است، كه همواره ايران را دست كم گرفته است.
در پاسخ به سؤال شما كه آيا صحيح است تصور كنيم سايه‌ي جنگ در پشت دروازه‌هاي ايران وجود ندارد، يادآور مي‌شوم كه آمريكا در سي سال گذشته با ايران در جنگ بوده است. در حوزه‌ي جنگ سخت، آمريكا صدام را در عراق تشويق كرد به ايران حمله كند و در آن جنگ هشت ساله از او پشتيباني كرد. چند كودتا، مانند كودتاي نوژه عليه ايران اجرا كرد. در چند دوره مانند واقعه‌ي صحراي طبس و يا جنگ نفت‌كش‌ها در خليج فارس و شليك به هواپيماي ايرباس، به ايران حمله‌ي نظامي نمود. در حوزه‌ي جنگ نيمه‌سخت، آمريكا سي سال است كه ايران را محاصره‌ي اقتصادي نموده و مدام جنگ اقتصادي با ايران را تشديد مي‌كند. در حوزه‌ي جنگ نرم، آمريكا در ژوئن 2009 از طريق قدرت سايبر خود در فيس بوك، توئيتر و يوتيوپ، و از طريق شبكه‌هاي ماهواره‌اي با استفاده از گروه بورژوا و غرب‌گراي ايراني ساكن غرب، يك كودتاي مخملي را در طول جريان انتخابات رياست جمهوري ايران دنبال كرد.
پس آمريكا با ايران در 30 سال گذشته درگير جنگ سرد و گرم بوده است. اما اگر منظور شما، يك جنگ تمام‌عيار نظامي مانند اشغال عراق است، بايد بگويم، ارتش آمريكا، توان چنين جنگي عليه ايران را ندارد. آن‌چه براي آمريكا مشخص شد، در جنگ نيابتي اسراييل و حزب‌الله كه اسراييل از سوي غرب، و حزب‌الله از سوي جهان اسلام، رو در روي هم قرار گرفتند، در نبردي 34 روزه مشخص شد آمريكا بر عليه ايران در يك جنگ تمام‌عيار نمي‌تواند پيروز شود. زيرا آمريكا و ايران هر دو از دكترين جنگ نامتقارن بهره مي‌برند و البته هر يك، به شيوه‌ي خود اين دكترين را اجرا مي‌كنند. اين مساله، كار را براي آمريكا دشوار مي‌كند.
در فرداي هر جنگ تمام‌عيار آمريكا عليه ايران، آمريكا حتي موقعيت امروزي خود در منطقه را نيز نخواهد داشت. با وجود تحركات آمريكا، ناتو و اسراييل در منطقه، امنيت جنوب غرب آسيا، مرهون امنيت و ثبات ايران است. اگر ثبات و امنيت جمهوري اسلامي ايران مخدوش شود، ثبات و امنيت منطقه‌ي جنوب غرب آسيا به هم مي‌خورد. و بي‌ثباتي و ناامني گسترده‌ي اين منطقه، به سرعت جهان را بي‌ثبات و ناامن مي‌كند. بي‌ثباتي جهاني موجب خلاء قدرت در مناطق گوناگون جهان شده و موجب شكل‌گيري بحران‌هاي منطقه‌اي متعددي مي‌شود. در اين شرايط، جنگ جهاني و هرج و مرج جهاني رخ مي-دهد. يك جنگ جهاني بدون جبهه! آمريكا و غرب، اكنون از مهار هم‌زمان وقايع نظامي در عراق و افغانستان، و وقايع اقتصادي در يونان و ساير بخش‌هاي اقتصادي غرب، و مهار لكه‌ي نفتي خليج مكزيك، در حوزه زيست‌محيطي، عاجزند. چگونه مي-توانند با برهم‌زدن نظم منطقه‌ي جنوب غرب آسيا، هم نظم جهان را حفظ و كنترل كنند، و هم با قدرت عظيمي چون ايران، درگير يك جنگ تمام‌عيار شوند. در واقع جنگ تمام‌عيار با ايران به مثابه گشودن ده‌ها جبهه متقاطع، مانند گرداب افغانستان و عراق، روبروي غرب است. ضمن اين كه آمريكا در جنگ كوچكي چون اشغال عراق، تاكنون بيش از هزار ميليارد دلار هزينه كرده است. به نظر شما آيا اقتصاد ورشكسته‌ي آمريكا، قادر است هزينه جنگ با ايران كه قطعاً هزاران بار بيش از جنگ عراق خواهد بود را تأمين كند؟!
[color=red]جنگ تمام‌عيار نه! اما بمباران نقطه‌اي مثلا تأسيسات اتمي چه؟[/color]
موضوع بمباران نقطه‌اي را نمي‌توان جنگ ناميد، بلكه حتي نبرد و رزم هم نيست، و نظامي‌ها به آن پيكار مي‌گويند. من تنها از جنگ تمام‌عيار سخن گفتم.
[color=red]به نظر شما اگر جنگ بشود قيمت آينده نفت در بازار جهاني چه مي‌شود؟ آيا غرب مي‌تواند تحمل كند؟[/color]
در يك جنگ تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران، آسيب‌پذيرترين عناصر، چهار موردند كه بيشترين صدمه را خواهند خورد:
الف- خطوط لوله و چاه‌هاي نفت و گاز كل منطقه، از آسياي ميانه و قفقاز تا جنوب شبه جزيره‌ي عربستان. اين يعني حدود دو- سوم انرژي فسيلي جهان.
ب- وابستگي روز افزون جوامع به اينترنت در جهان بيوسايبورگ، آنها را در مورد يك جنگ تمام‌عيار كه به حوزه‌ي زيرساخت‌هاي مخابراتي و اينترنتي كشيده شود، آسيب‌پذير ساخته است. اختلال سخت‌افزاري در اينترنت، فلج سايبرنتيك را براي جهان در پي خواهد داشت.
ج- دولت‌هاي كشورهاي وابسته به غرب در منطقه كه به دليل وابستگي به بيگانه، پايگاه مردمي ندارند و متزلزل هستند، در اثر پس‌لرزه‌هاي جنگ تمام‌عيار آمريكا و ايران، فرو ريخته و جوامع آنها دچار انقلاب يا هرج و مرج مي‌شود. هزينه‌ي مادي اين مسأله براي غرب بيش از 50 تريليون دلار است.
د- در يك جنگ تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران، آسيب‌پذيري نيروهاي آمريكايي مستقر در منطقه، بسيار حائز اهميت است.
در ميان اين هزينه‌ها، طبيعتاً ركود اقتصاد جهاني كه حاصل برهم‌خوردن نظم موجود در جهان است، مضاف بر ساير موارد است.
قبلاً در سال 2005 مبتني بر تئوري بازي‌ها اعلام كردم كه در اثر درگيري تمام‌عيار آمريكا و ايران، قيمت نفت به بشكه‌اي 400 دلار مي‌رسد. در آن زمان قيمت نفت زير بشكه‌اي 60 دلار بود، كه در دو سال بعد به 130دلار رسيد، و مجدداً به 70 دلار تنزل يافت. اين وضعيت شكننده، هم‌چنان ادامه دارد، و اگر درگيري نظامي تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران پديد آيد، طبيعتاً قيمت نفت، از مرز 400 دلار نيز فراتر خواهد رفت و اين از توان اقتصادي جهان خارج است، كه شوك آن را تحمل كند.
[color=red]نقش حضور اسراييل در خيلج فارس در همراهي ناوهاي جنگي آمريكا چيست؟[/color]
ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكا كه اقيانوس هند را پوشش مي‌دهد در كشور بحرين مستقر است.
و همواره در 25 سال گذشته در خليج فارس بين 60 تا 135 كشتي جنگي و زيردريايي غربي حضور دارند.
لذا حضور زيردريايي‌ها و شناورهاي اسراييل در خليج فارس تأثير خاصي در همراهي ناوهاي آمريكايي ندارد.
به چند نكته بايد توجه كرد:
الف- دو ناو سائر اسراييل در نبرد 34 روزه با حزب‌الله منهدم شد و اين پيام ويژه‌اي براي آمريكا و اسراييل داشت.
ب- خليج فارس دريايي بسته، با عمقي بسيار كم است كه به ندرت به 90 متر مي‌رسد. چنين دريايي، محل مانور خوبي براي ناوهاي جنگي نيست.
ج- ايران در خليج فارس، عظيم‌ترين قدرت دريايي چريكي را سامان داده است كه كابوس وحشتناكي براي ناوگان پنجم آمريكا محسوب مي‌شود.
لذا بهتر است اسراييل، افتضاح حاصل از نابودي دو ناو سائر كلاس كرووت خود را در پهنه‌ي تاريخ نظامي دريايي خود پاسخ دهد. بيش از 20 سال قبل، آمريكا با بريجتون و شوروي با كورتوريف، مزه‌ي خليج فارس را چشيده‌اند. همان را اسراييل در ساحل لبنان تجربه كرد.
[color=red]كشورهاي عربي منطقه در جنگ احتمالي آمريكا با ايران در آينده، علي‌رغم مشاركت اسراييل آيا به آمريكا كمك مي‌كنند؟[/color]
برخي از كشورهاي عربي مانند مصر، عربستان، اردن، كويت، قطر، و ... در جنگ صدام عليه ايران در كنار آمريكا و غرب به عراق كمك‌هاي مالي و نظامي بسيار زيادي كردند. در ماه‌هاي اخير نيز، مطالبي از رهبران عربستان و امارات متحده عربي در ديدار با غربي‌ها منتشر شد كه حاكي از اعلام حمايت اين كشورها از حمله به ايران است.
يك نكته قطعي است و آن اين است كه ميان دولت‌هاي اين كشورها و مردم آنها، شكاف عظيمي در اين رابطه وجود دارد. كشورهاي عربستان، كويت، بحرين، قطر، امارات، و ... به آمريكا پايگاه نظامي داده‌اند، و طبيعتاً در هر اقدام نظامي آمريكا، از اين پايگاه‌ها براي حمله به ايران استفاده مي‌شود. اساساً سرفرماندهي نيروهاي آمريكا، در خاورميانه يعني «سِنتكام» CENTCOM در قطر مستقر است و از طريق اين فرماندهي اقدام نظامي عليه ايران مديريت مي‌شود. طبيعي است كه همراهي دولت قطر را خواهد داشت. با اين حال، مردم اين كشورها، مخالف اين همراهي دولت‌هايشان با آمريكا و اسراييل هستند. در صورت حمله به ايران، بي‌ثباتي در منطقه، موجب فروريزي اين ديكتاتوري‌هاي نفتي ضعيف منطقه توسط مردم آنها شده و همين موضوع عامل نگراني آمريكا، اسراييل و شيوخ اين كشورهاست.
[color=red]در سال 2007 نيروهاي مسلح ايران را براي مقابله با تهديد آمريكا توانمند خوانديد. اين توانمندي كمي و كيفي اكنون چگونه است؟[/color]
كميت و كيفيت نيروهاي ايران بيشتر شده است. ارتش ايران با چهار نيرو، و سپاه پاسداران با پنج نيرو و ميليشياي بسيج با يازده ميليون نفر عضو، در كنار ارتقاء توان تسليحاتي ايران، در آمادگي خوبي به سر مي‌برند.
اما ركن اساسي قدرت، همان دكترين و استراتژي است. دكترين واكنش نامتقارن ايران است كه منشاء بازدارندگي و يا موازنه مي‌شود. البته بسياري از دكترين‌هاي عملياتي و ساختارهاي تجهيزاتي متعارف ايران مخفي نگاه داشته شده است و درصحنه‌ي منازعه، براي طرفين درگيري روشن مي‌شود.
از نظر اقتصاد دفاعي، موقعيت ايران در نسبت با آمريكا بسيار بهتر است. آمريكا با فروپاشي نهادهاي مالي خود به ويژه ورشكستگي بيش از 300 بانك اين كشور و بدهي گسترده و كسري بودجه و بي‌كاري عظيم، توان حضور در يك جنگ تمام-عيار و طولاني مدت را ندارد. برآورد اوليه‌ي آمريكا براي هزينه‌ي اشغال عراق كه توسط رامسفلد وزير دفاع بوش مطرح شد 50 ميليارد دلار بود كه تاكنون 20 برابر شده و از مرز 1000 ميليارد دلار نيز گذشته است. اكنون در افغانستان و عراق، اقتصاد جنگي آمريكا عملاً ناكارآمدي خود را نشان داده است.
در حوزه‌ي كثرت نيروي انساني و عامل انگيزه نيز، ايران به سادگي مي‌تواند چند ميليون نيروي شهادت‌طلب، كه انگيزه‌ي دفاع از كشور خود را دارند به صحنه بياورد. اما آمريكا كه برابر گزارش سال 2009 انستيتو بروكينگز، براي پس از اشغال ايران 1400000 يك ميليون و چهار صد هزار نفر نيرو نياز دارد، از تأمين يك‌صدهزار نيرو براي عراق و افغانستان عاجز است، نيروهايي كه انگيزه‌ي مشخصي براي حضور در كشوري با هزاران كيلومتر فاصله از مرز كشور خود ندارند.
آمريكا تنها از برتري تجهيزات نسبت به ايران برخوردار است كه اين عامل نمي‌تواند به تنهايي پيروزي را به ارمغان آورد. پرسش اين است كه آيا آمريكا كه در 65 سال گذشته‌ي پس از جنگ دوم جهاني حتي يك روز بدون جنگ را نگذرانده است، آماده‌ي نبرد نهايي و آرماگدون مورد ادعاي هاليوود است؟! البته نسبت علاقه‌ي هاليوود به آپوكاليپس با تمايل رهبران كاخ سفيد به نبرد نهايي، هنوز مشخص نيست.[/align]



[url=http://alborznews.net/fa/pages/?cid=27452]منبع : البرز[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]
حسن عباسی:
حمله به ايران منجر به بروز جنگ جهاني مي‌شود[/b]

به گزارش جهان "حسن عباسي" رئيس مركز مطالعات دكترينال امنيت بدون مرز در گفتگويي تفصيلي با خبرگزاري كوبايي "پرنسا لاتينا"(Prensa Latina)، به تشريح به تشريح موضوع تهديدات عليه ايران پرداخته است.

عباسي در پاسخ به سوال خبرنگار كوبايي در خصوص احتمال جنگ آمريكا با ايران گفت: آمريكا با ايران در 30 سال گذشته درگير جنگ سرد و گرم بوده است. اما اگر منظور شما، يك جنگ تمام‌عيار نظامي مانند اشغال عراق است، بايد بگويم، ارتش آمريكا، توان چنين جنگي عليه ايران را ندارد.
وي در اين باره افزود: آن‌چه براي آمريكا مشخص شد، در جنگ نيابتي اسراييل و حزب‌الله كه اسراييل از سوي غرب، و حزب‌الله از سوي جهان اسلام، رو در روي هم قرار گرفتند، در نبردي 34 روزه مشخص شد آمريكا بر عليه ايران در يك جنگ تمام‌عيار نمي‌تواند پيروز شود. زيرا آمريكا و ايران هر دو از دكترين جنگ نامتقارن بهره مي‌برند و البته هر يك، به شيوه‌ي خود اين دكترين را اجرا مي‌كنند. اين مساله، كار را براي آمريكا دشوار مي‌كند.
به عقيده رئيس مركز مطالعات دكترينال امنيت بدون مرز، اگر ثبات و امنيت جمهوري اسلامي ايران مخدوش شود، ثبات و امنيت منطقه‌ي جنوب غرب آسيا به هم مي‌خورد. و بي‌ثباتي و ناامني گسترده‌ي اين منطقه، به سرعت جهان را بي‌ثبات و ناامن مي‌كند. بي‌ثباتي جهاني موجب خلاء قدرت در مناطق گوناگون جهان شده و موجب شكل‌گيري بحران‌هاي منطقه‌اي متعددي مي‌شود. در اين شرايط، جنگ جهاني و هرج و مرج جهاني رخ مي‌دهد.
متن كامل اين گفتگو در ادامه می آید.
* * * * *

پرنسا لاتينا: شما چند بار حداقل 6 استراتژي آمريكا عليه ايران را مطرح كرده‌ايد. به نظر شما كدام يك بر ضد ايران مخرب‌تر است؟
عباسی: حافظه‌ي خوبي داريد، اما بايد بگويم تاكنون يازده استراتژي: از سال 2001، به ترتيب «هويج و چماق» (2002)- پليس خوب، پليس بد (2003)- مكانيسم ماشه (2004)- شوك و بهت (2005)- چيكن استراتژي (2005)- استراتژي قورباغه (2006)- آنفولانزاي نيويوركي (2007)- اسناك استراتژي در دايم پارادايم (2008)- هويج سمي (2008)- آژاكس 2 (2009)- مده آ (2010).
در مورد اين كه كدام يك براي ايران خطرناك‌تر بوده يا هست، پاسخ روشن است. وقتي آمريكا مدام مجبور به دكترين شيفت و پارادايم‌شيفت عليه ايران مي‌شود، مشخص مي‌گردد كه استراتژي‌ها، دكترين‌ها و تنت‌هاي او بر ضد ايران ناكارآمد است.


در بازي شطرنج مناسبات 30 سال گذشته‌ي آمريكا با ايران، كل مجموعه‌ي اين دكترين‌ها، نتوانسته‌اند تأثير قابل توجهي بگذارند. واقعيت اين است كه نظام تصميم‌سازي استراتژيك آمريكا، كه در عصر جنگ سرد از خود چهره‌اي افسانه‌اي نشان داده بود، اكنون فرسوده شده است. عصر شيلينگ‌ها، كيسينجرها، مك ناماراها، مكسول تيلورها، و هانتينگتون‌ها سرآمده است،

و افق آينده نيز روشن نيست. ابرقدرت آمريكا، يك مشكل عادي هم‌چون نشت نفت در خليج مكزيك را در طول سه ماه نتوانست مهار كند. اين بيانگر ضعف مديريت بحران توسط آمريكاست و آن ضعف نيز حكايت از فرسودگي و كهنگي توان تصميم‌سازي استراتژيك در آمريكا دارد.

پرنسا لاتينا: با استراتژي‌هاي آمريكا و غرب عليه ايران مانند چيكن(chicken)، آيا هنوز صحيح است كه بگوييم احتمال يك برخورد مستقيم ميان آمريكا و ايران كم است؟

عباسی: در چيكن استراتژي، امكان برخورد همواره بسيار زياد است. در واقع آن استراتژي كه بيش‌ترين احتمال برخورد را در ذات خود دارد، همان چيكن استراتژي است. زيرا در اين دكترين، هر دو طرف، مانند دو اتومبيل براي بيرون كردن حريف از جاده-ي باريك، به سرعت به سمت هم مي‌آيند. اگر حريف نپذيرد كه از جاده منحرف بشود، بايد آماده‌ي پذيرش هزينه‌ي برخورد با اتومبيل روبرو باشد. به اين دليل نام آن چيكن استراتژي نهاده شده است كه حاكي از شجاعت يا ترس راننده‌ي آن اتومبيل، در آمادگي براي برخورد است. آغاز دوره‌ي چيكن استراتژي از سوي ايران و آمريكا در سال 2005 به اين معنا بود كه هر دو طرف آماده‌ي پرداختن هزينه‌ي تقابل هستند، حتي اگر اين هزينه، در حد يك جنگ تمام‌عيار باشد. ويژگي استراتژي چيكن، در بالا بردن مستمر هزينه‌ي برخورد و تصادف از سوي طرفين است.

پس در پاسخ به سؤال شما بايد بگويم كه با مطرح شدن چيكن استراتژي در پنج سال گذشته، همواره امكان برخورد نظامي وجود داشته است، اما چون هزينه‌ي برخورد روز به روز بالا مي‌رود، اين امكان، دچار نوسان مي‌شود. دوره‌ي چيكن استراتژي آمريكا و شوروي در بحران موشكي 1962 كوبا دو ماه طول كشيد تا هر دو طرف عقب نشستند. سال‌ها بعد رابرت مك نامارا گفت اگر در آن بحران جنگ شروع مي‌شد، برآورد اين بود كه بيش از دويست ميليون نفر كشته مي‌شدند. اكنون دوره‌ي چيكن استراتژي آمريكا و ايران در پرونده‌ي هسته‌اي، به مرز پنج سالگي نزديك مي‌شود، يعني طولاني‌ترين دوره‌ي رويارويي در تاريخ استراتژي چيكن.

جورج دبليو بوش در سال‌هاي آخر حكومت خود اعلام كرد: «با اين وصف برخورد ميان آمريكا و ايران، جنگ جهاني سوم خواهد بود.»
هر نوع درگيري نظامي ميان آمريكا و ايران، به سرعت به بيش از 18 كشور تسري پيدا مي‌كند. زيرا وقتي دو غول در اتاق كوچكي كشتي مي‌گيرند، موجودات كوچك اطراف آنها، زير دست و پا قرار مي‌گيرند.

پرنسا لاتينا: در آخرين ديدار با شما در سال 2007، نظريه‌ي جهان سايبرنتيك را توضيح داديد و در ترسيم موقعيت ژئواستراتژيك جهان دو قطب قلب و مغز را در نظام جهاني معرفي كرديد. آيا صحيح است كه هنوز تصور كنيم سايه-ي جنگ پشت دروازه‌هاي ايران نيست؟

عباسی: اگر به خاطر داشته باشيد، سه سال قبل در ترسيم موقعيت ژئواستراتژيك و ژئودكترينال جهان، گفتم كه ايران به هارتلند جهان و آمريكا به بِرِين‌لند جهان تبديل شده‌اند. آمريكا، برين‌لند جهان را در كنار جاده‌ي بالتيمور، در شمال واشنگتن‌دي‌سي در سازمان NSA پديد آورده است. اكنون NSA روزانه با رصد ميلياردها پيام تلفني و اينترنتي و ماهواره‌اي در 9 هكتار سوپركامپيوتر چينش‌شده‌ي خود، نقش مغز جهان را در كنترل پيام‌ها ايفا مي‌كند.

شبكه‌ي مخابراتي جهان و شبكه‌ي اينترنت و ماهواره‌هاي KH11 و اشلون، حكم سيستم عصبي اين بدن را براي مغز جهان دارند. هر چه زمان مي‌گذرد، جهان بيوسايبورگ بيشتر نمايان مي‌شود: جهان يكپارچه‌اي كه توسط NSA در آمريكا كنترل اطلاعات مي‌شود، و آن جهان بايد از اين مغز دستور بگيرد. اما فراموش نكنيد كه مغز شما نمي‌تواند به قلب شما دستور بدهد كه از تپش به‌ايستد. لذا آمريكا به عنوان

مغز جهان نمي‌تواند ايران يعني هارتلند جهان را تحت انقياد و هژموني خود درآورد. پس مجبور است به جنگ نظامي روي آورد. در حوزه‌ي تئوري سيستم‌هاي بيولوژيكي تأكيد مي‌شود كه در بدن، مغز بدون قلب مي‌ميرد. اما قلب بدون مغز زنده مي‌ماند. مشكل آمريكا اين است، كه همواره ايران را دست كم گرفته است.

در پاسخ به سؤال شما كه آيا صحيح است تصور كنيم سايه‌ي جنگ در پشت دروازه‌هاي ايران وجود ندارد، يادآور مي‌شوم كه آمريكا در سي سال گذشته با ايران در جنگ بوده است. در حوزه‌ي جنگ سخت، آمريكا صدام را در عراق تشويق كرد به ايران حمله كند و در آن جنگ هشت ساله از او پشتيباني كرد. چند كودتا، مانند كودتاي نوژه عليه ايران اجرا كرد. در چند دوره مانند واقعه‌ي صحراي طبس و يا جنگ نفت‌كش‌ها در خليج فارس و شليك به هواپيماي ايرباس، به ايران حمله‌ي نظامي نمود. در حوزه‌ي جنگ نيمه‌سخت، آمريكا سي سال است كه ايران را محاصره‌ي اقتصادي نموده و مدام جنگ اقتصادي با ايران را تشديد مي‌كند. در حوزه‌ي جنگ نرم، آمريكا در ژوئن 2009 از طريق قدرت سايبر خود در فيس بوك، توئيتر و يوتيوپ، و از طريق شبكه‌هاي ماهواره‌اي با استفاده از گروه بورژوا و غرب‌گراي ايراني ساكن غرب، يك كودتاي مخملي را در طول جريان انتخابات رياست جمهوري ايران دنبال كرد.

پس آمريكا با ايران در 30 سال گذشته درگير جنگ سرد و گرم بوده است. اما اگر منظور شما، يك جنگ تمام‌عيار نظامي مانند اشغال عراق است، بايد بگويم، ارتش آمريكا، توان چنين جنگي عليه ايران را ندارد. آن‌چه براي آمريكا مشخص شد، در جنگ نيابتي اسراييل و حزب‌الله كه اسراييل از سوي غرب، و حزب‌الله از سوي جهان اسلام، رو در روي هم قرار گرفتند، در نبردي 34 روزه مشخص شد آمريكا بر عليه ايران در يك جنگ تمام‌عيار نمي‌تواند پيروز شود. زيرا آمريكا و ايران هر دو از دكترين جنگ نامتقارن بهره مي‌برند و البته هر يك، به شيوه‌ي خود اين دكترين را اجرا مي‌كنند. اين مساله، كار را براي آمريكا دشوار مي‌كند.

در فرداي هر جنگ تمام‌عيار آمريكا عليه ايران، آمريكا حتي موقعيت امروزي خود در منطقه را نيز نخواهد داشت. با وجود تحركات آمريكا، ناتو و اسراييل در منطقه، امنيت جنوب غرب آسيا، مرهون امنيت و ثبات ايران است. اگر ثبات و امنيت جمهوري اسلامي ايران مخدوش شود، ثبات و امنيت منطقه‌ي جنوب غرب آسيا به هم مي‌خورد. و بي‌ثباتي و ناامني گسترده‌ي اين منطقه، به سرعت جهان را بي‌ثبات و ناامن مي‌كند. بي‌ثباتي جهاني موجب خلاء قدرت در مناطق گوناگون جهان شده و موجب شكل‌گيري بحران‌هاي منطقه‌اي متعددي مي‌شود.

در اين شرايط، جنگ جهاني و هرج و مرج جهاني رخ مي-دهد. يك جنگ جهاني بدون جبهه! آمريكا و غرب، اكنون از مهار هم‌زمان وقايع نظامي در عراق و افغانستان، و وقايع اقتصادي در يونان و ساير بخش‌هاي اقتصادي غرب، و مهار لكه‌ي نفتي خليج مكزيك، در حوزه زيست‌محيطي، عاجزند. چگونه مي-توانند با برهم‌زدن نظم منطقه‌ي جنوب غرب آسيا، هم نظم جهان را حفظ و كنترل كنند، و هم با قدرت عظيمي چون ايران، درگير يك جنگ تمام‌عيار شوند. در واقع جنگ تمام‌عيار با ايران به مثابه گشودن ده‌ها جبهه متقاطع، مانند گرداب افغانستان و عراق، روبروي غرب است. ضمن اين كه آمريكا در جنگ كوچكي چون اشغال عراق، تاكنون بيش از هزار ميليارد دلار هزينه كرده است. به نظر شما آيا اقتصاد ورشكسته‌ي آمريكا، قادر است هزينه جنگ با ايران كه قطعاً هزاران بار بيش از جنگ عراق خواهد بود را تأمين كند؟!

پرنسا لاتينا: جنگ تمام‌عيار نه! اما بمباران نقطه‌اي مثلا تأسيسات اتمي چه؟

عباسی: موضوع بمباران نقطه‌اي را نمي‌توان جنگ ناميد، بلكه حتي نبرد و رزم هم نيست، و نظامي‌ها به آن پيكار مي‌گويند. من تنها از جنگ تمام‌عيار سخن گفتم.

پرنسا لاتينا: به نظر شما اگر جنگ بشود قيمت آينده نفت در بازار جهاني چه مي‌شود؟ آيا غرب مي‌تواند تحمل كند؟

عباسی: در يك جنگ تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران، آسيب‌پذيرترين عناصر، چهار موردند كه بيشترين صدمه را خواهند خورد:

الف- خطوط لوله و چاه‌هاي نفت و گاز كل منطقه، از آسياي ميانه و قفقاز تا جنوب شبه جزيره‌ي عربستان. اين يعني حدود دو-سوم انرژي فسيلي جهان.

ب- وابستگي روز افزون جوامع به اينترنت در جهان بيوسايبورگ، آنها را در مورد يك جنگ تمام‌عيار كه به حوزه‌ي زيرساخت‌هاي مخابراتي و اينترنتي كشيده شود، آسيب‌پذير ساخته است. اختلال سخت‌افزاري در اينترنت، فلج سايبرنتيك را براي جهان در پي خواهد داشت.

ج- دولت‌هاي كشورهاي وابسته به غرب در منطقه كه به دليل وابستگي به بيگانه، پايگاه مردمي ندارند و متزلزل هستند، در اثر پس‌لرزه‌هاي جنگ تمام‌عيار آمريكا و ايران، فرو ريخته و جوامع آنها دچار انقلاب يا هرج و مرج مي‌شود. هزينه‌ي مادي اين مسأله براي غرب بيش از 50 تريليون دلار است.

د- در يك جنگ تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران، آسيب‌پذيري نيروهاي آمريكايي مستقر در منطقه، بسيار حائز اهميت است.
در ميان اين هزينه‌ها، طبيعتاً ركود اقتصاد جهاني كه حاصل برهم‌خوردن نظم موجود در جهان است، مضاف بر ساير موارد است.

قبلاً در سال 2005 مبتني بر تئوري بازي‌ها اعلام كردم كه در اثر درگيري تمام‌عيار آمريكا و ايران، قيمت نفت به بشكه‌اي 400 دلار مي‌رسد. در آن زمان قيمت نفت زير بشكه‌اي 60 دلار بود، كه در دو سال بعد به 130دلار رسيد، و مجدداً به 70 دلار تنزل يافت. اين وضعيت شكننده، هم‌چنان ادامه دارد، و اگر درگيري نظامي تمام‌عيار ميان آمريكا و ايران پديد آيد، طبيعتاً قيمت نفت، از مرز 400 دلار نيز فراتر خواهد رفت و اين از توان اقتصادي جهان خارج است، كه شوك آن را تحمل كند.

پرنسا لاتينا: نقش حضور اسراييل در خيلج فارس در همراهي ناوهاي جنگي آمريكا چيست؟

عباسی: ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكا كه اقيانوس هند را پوشش مي‌دهد در كشور بحرين مستقر است. و همواره در 25 سال گذشته در خليج فارس بين 60 تا 135 كشتي جنگي و زيردريايي غربي حضور دارند. لذا حضور زيردريايي‌ها و شناورهاي اسراييل در خليج فارس تأثير خاصي در همراهي ناوهاي آمريكايي ندارد.

به چند نكته بايد توجه كرد:
الف- دو ناو سائر اسراييل در نبرد 34 روزه با حزب‌الله منهدم شد و اين پيام ويژه‌اي براي آمريكا و اسراييل داشت.
ب- خليج فارس دريايي بسته، با عمقي بسيار كم است كه به ندرت به 90 متر مي‌رسد. چنين دريايي، محل مانور خوبي براي ناوهاي جنگي نيست.
ج- ايران در خليج فارس، عظيم‌ترين قدرت دريايي چريكي را سامان داده است كه كابوس وحشتناكي براي ناوگان پنجم آمريكا محسوب مي‌شود.
لذا بهتر است اسراييل، افتضاح حاصل از نابودي دو ناو سائر كلاس كرووت خود را در پهنه‌ي تاريخ نظامي دريايي خود پاسخ دهد. بيش از 20 سال قبل، آمريكا با بريجتون و شوروي با كورتوريف، مزه‌ي خليج فارس را چشيده‌اند. همان را اسراييل در ساحل لبنان تجربه كرد.

پرنسا لاتينا: كشورهاي عربي منطقه در جنگ احتمالي آمريكا با ايران در آينده، علي‌رغم مشاركت اسراييل آيا به آمريكا كمك مي‌كنند؟

عباسی: برخي از كشورهاي عربي مانند مصر، عربستان، اردن، كويت، قطر، و ... در جنگ صدام عليه ايران در كنار آمريكا و غرب به عراق كمك‌هاي مالي و نظامي بسيار زيادي كردند. در ماه‌هاي اخير نيز، مطالبي از رهبران عربستان و امارات متحده عربي در ديدار با غربي‌ها منتشر شد كه حاكي از اعلام حمايت اين كشورها از حمله به ايران است.

يك نكته قطعي است و آن اين است كه ميان دولت‌هاي اين كشورها و مردم آنها، شكاف عظيمي در اين رابطه وجود دارد. كشورهاي عربستان، كويت، بحرين، قطر، امارات، و ... به آمريكا پايگاه نظامي داده‌اند، و طبيعتاً در هر اقدام نظامي آمريكا، از اين پايگاه‌ها براي حمله به ايران استفاده مي‌شود. اساساً سرفرماندهي نيروهاي آمريكا، در خاورميانه يعني «سِنتكام» CENTCOM در قطر مستقر است و از طريق اين فرماندهي اقدام نظامي عليه ايران مديريت مي‌شود. طبيعي است كه همراهي دولت قطر را خواهد داشت. با اين حال، مردم اين كشورها، مخالف اين همراهي دولت‌هايشان با آمريكا و اسراييل هستند. در صورت حمله به ايران، بي‌ثباتي در منطقه، موجب فروريزي اين ديكتاتوري‌هاي نفتي ضعيف منطقه توسط مردم آنها شده و همين موضوع عامل نگراني آمريكا، اسراييل و شيوخ اين كشورهاست.

پرنسا لاتينا: در سال 2007 نيروهاي مسلح ايران را براي مقابله با تهديد آمريكا توانمند خوانديد. اين توانمندي كمي و كيفي اكنون چگونه است؟

عباسی: كميت و كيفيت نيروهاي ايران بيشتر شده است. ارتش ايران با چهار نيرو، و سپاه پاسداران با پنج نيرو و ميليشياي بسيج با يازده ميليون نفر عضو، در كنار ارتقاء توان تسليحاتي ايران، در آمادگي خوبي به سر مي‌برند.
اما ركن اساسي قدرت، همان دكترين و استراتژي است. دكترين واكنش نامتقارن ايران است كه منشاء بازدارندگي و يا موازنه مي‌شود. البته بسياري از دكترين‌هاي عملياتي و ساختارهاي تجهيزاتي متعارف ايران مخفي نگاه داشته شده است و درصحنه‌ي منازعه، براي طرفين درگيري روشن مي‌شود.

از نظر اقتصاد دفاعي، موقعيت ايران در نسبت با آمريكا بسيار بهتر است. آمريكا با فروپاشي نهادهاي مالي خود به ويژه ورشكستگي بيش از 300 بانك اين كشور و بدهي گسترده و كسري بودجه و بي‌كاري عظيم، توان حضور در يك جنگ تمام-عيار و طولاني مدت را ندارد. برآورد اوليه‌ي آمريكا براي هزينه‌ي اشغال عراق كه توسط رامسفلد وزير دفاع بوش مطرح شد 50 ميليارد دلار بود كه تاكنون 20 برابر شده و از مرز 1000 ميليارد دلار نيز گذشته است. اكنون در افغانستان و عراق، اقتصاد جنگي آمريكا عملاً ناكارآمدي خود را نشان داده است.

در حوزه‌ي كثرت نيروي انساني و عامل انگيزه نيز، ايران به سادگي مي‌تواند چند ميليون نيروي شهادت‌طلب، كه انگيزه‌ي دفاع از كشور خود را دارند به صحنه بياورد. اما آمريكا كه برابر گزارش سال 2009 انستيتو بروكينگز، براي پس از اشغال ايران 1400000 يك ميليون و چهار صد هزار نفر نيرو نياز دارد، از تأمين يك‌صدهزار نيرو براي عراق و افغانستان عاجز است، نيروهايي كه انگيزه‌ي مشخصي براي حضور در كشوري با هزاران كيلومتر فاصله از مرز كشور خود ندارند.

آمريكا تنها از برتري تجهيزات نسبت به ايران برخوردار است كه اين عامل نمي‌تواند به تنهايي پيروزي را به ارمغان آورد. پرسش اين است كه آيا آمريكا كه در 65 سال گذشته‌ي پس از جنگ دوم جهاني حتي يك روز بدون جنگ را نگذرانده است، آماده‌ي نبرد نهايي و آرماگدون مورد ادعاي هاليوود است؟! البته نسبت علاقه‌ي هاليوود به آپوكاليپس با تمايل رهبران كاخ سفيد به نبرد نهايي، هنوز مشخص نيست.


http://www.jahannews.com/vdcjmtevyuqethz.fsfu.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]برنامه راز با حضور دکتر حسن عباسی : موضوع برنامه سینمای سیاسی [/b]


(تصویری)
قسمت اول
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://djsash.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi1.3gp

قسمت دوم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://djsash.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi2.3gp

قسمت سوم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://djsash.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi3.3gp

قسمت چهارم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://djsash.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi4.3gp

قسمت پنجم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://djsash.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi5.3gp

قسمت ششم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://djsash.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi6.3gp

قسمت هفتم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasi.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi7.3gp

قسمت هشتم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasi.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi8.3gp

قسمت نهم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasi.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi9.3gp

قسمت دهم
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasi.persiangig.com/dr%20abbasi_barname%20raz_sinemay%20syasi10.3gp



فایل صوتی
http://bankrahanews.webs.com/89.4.20.rar

مشاهده در Youtube
http://www.youtube.com/watch?v=G8mZ-jucVtA

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=justify]خبرگزاري فارس: حسن عباسي با اشاره به اين كه «ملك سليمان» تصوير كامل فتنه است و با تعبير قرآني سازندگان فيلم از حضرت سليمان صهيونيسم امكان مصادره‌ آن را نخواهد داشت، گفت: مكتب سينماي ديني كه بتواند وحي را در زبان فطرت به حس تبديل كند، آرام آرام در حال شكل گيري است.

به گزارش باشگاه خبري فارس (توانا) حسن عباسي مدرس دانشگاه و كارشناس امور استراتژيك در خصوص جايگاه فيلم ملك سليمان در سينماي ايران سخن گفت.
وي در گفت‌وگوي ويژه با ماهنامه «سينمارسانه» اظهار داشت: سينماي عصر وزارت صفارهرندي، سه پرده شاخص داشت: «اخراجي‌ها»، «درباره الي...» و «ملك سليمان(ع)». البته سينماي صفار هرندي، برآيند تكاپوي سه دهه سينماي پس از انقلاب اسلامي بود كه هر چند دير، اما در عصر وزارت وي امكان بروز يافت. اكنون به بهانه اكران عمومي سومين فيلم اين فهرست، يعني ملك سليمان(ع)، به بررسي پارادايم سينماي ايران امروز، در گفت وگو با حسن عباسي نشستيم. آن چه يافتيم به اجمال اين است كه مكاتب پارادايمي سينماي ايران شكل گرفته‌اند و در واقع اكنون يك سينما و دو پارادايم داريم.
متن اين گفت‌وگو به شرح زير است:

[color=darkred]*ملك سليمان به عنوان يك فيلم قابل اعتنا، در هفته‌هاي اخير در سينماهاي كشور به نمايش درآمد. درباره‌ اين فيلم، بسيار گفته مي‌شود كه آغازي است بر ورود سينماي ايران به عرصه‌ي پروژه‌هاي سينمايي عظيم و گسترده. اين گفته‌ها، حكايت از يك رويكرد به آينده دارد، كه آغاز آن با فيلم ملك سليمان رقم مي‌خورد. جايگاه فيلم ملك سليمان در پهنه‌ سينماي ايرانِ امروز و آينده كجاست؟ [/color]
[color=green]- بسم الله الرحمن الرحيم. پهنه‌ سينماي ايران، متاثر از پهنه فرهنگ ايران امروز، پهنه يك محيط دو قطبي است، كه يك قطب آن را شِق ليبرال فرهنگ مدرن تشكيل مي‌دهد، و قطب ديگر را شِق اسلامي فرهنگ ديني. اين دو قطب در همه اركان و شؤون ايران سي سال اخير در حال شكل‌گيري و بلوك بندي بوده‌اند، اما در سينماي ايران بالاخره در سال‌هاي اخير كامل شده و عينيت يافته است. فيلم ملك سليمان را در اين محيط دو قطبي مي‌توان ارزيابي نمود.
[/color]
[color=darkred]* طبيعتاً فيلم ملك سليمان در قطب سينماي ديني قرار دارد. اما پرسش اينجاست كه ضرورت دو قطبي ديدن محيط سينماي ايران، براي ارزيابي فيلم ملك سليمان چيست؟ [/color]
[color=green]- نه تنها ملك سليمان، بلكه هر فيلم شاخص ديگري نيز از اين پس بايد در اين محيط دو قطبي ارزيابي شود، در غير اين صورت، نتايج بررسي‌ها و داوري‌ها گمراه كننده خواهد بود.[/color]

[color=darkred]* اين محيط دو قطبي در سينماي ايران از چه موقع پديد آمده است؟ از همان سال‌هاي پس از انقلاب؟![/color]
[color=green]نه! محيط دو قطبي سينماي ايران، محيطي نو ظهور است، اما شكل‌گيري آن حاصل فعل و انفعالات فرهنگي و سياسي دوره‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. [/color]
[color=darkred]
* قطب نخست، يعني سينماي ليبرال كه از قبل انقلاب وجود داشت و با عناويني چون «فيلمفارسي» معروف شد. سينماي ديني نيز كه دغدغه بسياري از فيلم‌سازان پس از انقلاب بوده است، پس چگونه اين نظام دو قطبي را جديد مي‌دانيد؟[/color]
[color=green]مشكل در همين ساده‌انگاري رايج در سينما است. نه سينماي قبل از انقلاب و به تعبير شما «فيلمفارسي» سينماي ليبرال است، و نه سينماي پس از انقلاب با فيلم «توبه نصوح» و «استعاذه» سينماي ديني. ليبرال بودن يك اثر هنري، مؤلفه‌هاي ذاتي ليبراليسم را مي‌طلبد، همان‌گونه كه اسلامي بودن يك اثر هنري، بايد گزاره‌هاي ذاتي دين اسلام را در متن و بطن خود داشته باشد. [/color]

[color=darkred]* مؤلفه‌هاي سينماي ليبرال چيست؟ [/color]
[color=green]- ليبراليسم، يك ايدئولوژي مدرن است كه معني دقيق آن «اباحه‌گرايي» است. اين ايدئولوژي، ريشه در امانيسم يا پارادايم اصالت بشر دارد. اساسي‌ترين مؤلفه‌ آن «اينديويژوآليسم» يا اصالت فرد است.
وقتي تفرّد اصالت پيدا كند، به سرعت به ورطه «اگوئيسم» يا خودگرايي مي‌افتد. آن‌گاه كه «خود» مبناي همه چيز باشد، هسته‌ مركزي و جوهره‌ ليبراليسم بروز مي‌كند و آن «لسه‌فر» است، يعني «بگذار هر چه مي‌خواهد بكند.» لسه‌فر، نفي حداكثري «منع» در زندگي اجتماعي و فردي بشر است. اين نكته با جوهر دين در تعارض بنيادي است، و از اين روست كه سكيولاريسم عنصر ذاتي ليبراليسم محسوب مي‌شود. هم‌چنين مؤلفه‌ ديگر ليبراليسم، نسبي‌گرايي است. البته تعداد مؤلفه‌هاي آن بسيار بيشتر از اين موارد است.
[/color]
[color=darkred]*نمونه‌هاي سينماي ليبرال در ايران كدامند؟ [/color]
[color=green]-ليبرال‌سينما Liberalcinema در ايران با يك مثلث پديد آمده است: «فرياد مورچگان»، «ده» و «درباره الي...». فرياد مورچگان، مدعي نفي فاشيسم از طريق نفي حقيقت، و در نتيجه نيل به نسبي‌گرايي يا «رليتويسم» است. فيلم «ده» سواي از نسبي‌گرايي، مسئله «لسه‌فر» و «اينديويژواليسم» را نيز دست‌مايه قرار مي‌دهد. اين مؤلفه‌ها در فيلم «ده»، البته در تركيب ايدئولوژي ليبراليسم، با ايدئولوژي فمينيسم صورت گرفته است. مشابه همان كنش، در فيلم «درباره الي...» نيز انجام پذيرفته است، يعني «درباره الي...» نيز يك اثر ليبراليستي و توأمان فمينيستي است.
[/color]
[color=darkred]*وجه اشتراك اين مثلث «ليبرال سينما»ي ايران چيست كه از آن‌ها يك قطب مي‌سازد؟ [/color]
[color=green]- آن‌چه اين سه فيلم را به مثلث «ليبرال سينما»ي ايران تبديل مي‌كند، وجه فلسفي «حيازدايي» در آن‌هاست. توجه داشته باشيد كه حيا با شرم متفاوت است. هر بشر بي‌ديني نيز مي‌تواند شرم داشته باشد، اما حياء، مقوله‌اي ايماني است و مختص انسان دين‌دار و مؤمن است. ايمان درختي است كه ريشه‌ آن يقين، شاخه آن تقوا، و شكوفه و ميوه‌ آن «حياء» است.
[/color]
[color=darkred]*سينماي قبل از انقلاب اسلامي نيز كه حيازدا بود، پس چگونه نمي‌توان آن را ليبرال خواند؟ [/color]
[color=green]- به نكته‌اي كه اشاره كردم، توجه نكرديد. گفتم «وجه فلسفي حيازدايي». حيازدايي سينماي قبل از انقلاب، فاقد وجه ايدئولوژيك يا فلسفي بود. مثلاً در سينماي قبل از انقلاب، يك زن بدكاره، در محله‌اي ساكن بود. قهرمان فيلم كه جوان‌مرد و غيرتمند محله بود، در نهايت آن زن را از دست باند فساد، نجات مي‌داد و آب توبه بر روي او ريخته و سپس با او ازدواج مي‌كرد. هر چند وجه شاخص آن فيلم‌ها، ابتذال بود، اما غيرت و توبه و نجات از منجلاب فساد، و تطهير و بازگشت به زندگي، از پيام‌هاي كلي آن‌ها بود كه به صورتي مبتذل بيان مي‌شد. اين ابتذال را نمي‌توان ليبراليسم ناميد، زيرا وجه فلسفي آن را دربرنداشت. ليبراليسم با غيرت و توبه در تعارض است. ليبراليسم و به ويژه فمينيسم در جوهر خود با «حيا» تقابل ذاتي دارند. اين نكته‌اي است كه فيلسوفان غربي به آن اذعان دارند.
[/color]
[color=darkred]* اين وجه در فيلم «درباره الي...» چيست؟ [/color]
[color=green]-جمله شاخص در فيلم مزبور اين است: «حالا درباره الي چي فكر مي‌كنند؟» اين جمله در شرايطي گفته مي‌شود كه زن جوان يعني «الي» در دريا غرق شده است و اكنون كه مقرر است مرد جواني كه آشناي اوست براي پيگيري وضعيت او كه بي‌خبر، همراه يك گروه غريبه به شمال كشور رفته است به محل حادثه بيايد. در مورد قضاوت او و ديگران پرسيده مي‌شود «حالا درباره‌ الي چي فكر مي‌كنند؟» اين نگراني، بابت غرق شدن «الي» نيست، بلكه از بابت قضاوت درباره‌ سفر او به نيت شوهريابي است. اما چرا نگراني از قضاوت؟! مگر مرد جوان تازه وارد كيست؟ اگر او صرفاً يك خواستگار بوده است كه «الي» او را نمي‌خواسته است، قضاوت او در مورد «چرايي حضور الي» در سفري گروهي، چه اهميتي دارد؟
پاسخ اين پرسش‌ها و ابهام‌ها، در تيتراژ ابتداي فيلم نهفته است. همه مسافران، به درون صندوق صدقات، پول اسكناس مي‌اندازند، اما آخرين صدقه، يك حلقه ازدواج است. بعد از اين تصوير، ابعاد حلقوي حلقه ازدواج، در نور به ابعاد حلقوي تونل تبديل مي‌شود. انگشت انسان و تونل جاده شبيه هم هستند، با اين تفاوت كه تونل، يك «غلاف» انگشت يا در واقع يك انگشتانه كامل است، اما انگشت، هم‌چون يك «قالب» تونل است.
از اين حيث، تمايز انگشت دست انسان از تونل اين است كه انگشت «تو پُر» و تونل «تو خالي» است. وقتي حلقه ازدواج، به صندوق صدقات مي‌افتد، هيبت حلقوي آن، در نور، با ابعاد حلقوي تونل يكي مي‌شود. خروج اتومبيل‌ها از تونل، توأم با جيغ و فرياد مسافران، نوعي رستگي و رهايي را تداعي مي‌كند: در يكي، رهايي از ظلمت و فشار، و تنگي و تاريكي تونل، و در ديگري، رهايي از فشار و تعهد و تقيد حلقه ازدواج.
«الي» زن جوان، از مرد جواني «حلقه» دارد، يعني در عقد و عهد اوست. اكنون كه براي يافتن شوهري جديد، همراه گروه به شمال رفته، و در دريا غرق شده است، آمدن نامزدي كه يك سويه، حلقه‌اش به صندوق صدقات، بخشيده شده، ايجاد سؤال و استفهام مي‌كند. پس، طرح پرسش «درباره الي چه فكر مي‌كنند؟!» نه در مورد نامزدش، بلكه در مورد مخاطبان است. واقعاً درباره الي، يعني زني كه صبر نكرده است، تا رابطه با نامزدش را به صورت قانوني و شرعي خاتمه دهد، و به جستجوي رابطه‌اي ديگر تن در داده است، مخاطبان چه فكري بايد بكنند؟!
وجه فلسفي حياءزدايي، وجه ذاتي آثار فمينيستي و به تبع آن ليبراليستي است. آلن بلوم در صفحه 101 كتاب گشايش ذهن آمريكايي مي‌نويسد: حياءزدايي، مركز پروژه فمينيست است كه از طريق انقلاب جنسي محقق مي‌شود.
با اين تبيين فلسفي آلن بلوم از ايدئولوژي فمينيسم، يك اثر فمينيستي مانند «ده» يا «درباره‌ الي» حيازدايي را بن‌مايه فلسفي خود قرار مي‌دهد. در فيلم‌هاي مبتذل مورد اشاره‌ شما در قبل از انقلاب، پيام غيرت جوانمرد محله و توبه زن بدكاره، پيامي ضدليبراليسم و ضدفمينيسم بود. اما پيام آثاري كه مبتني بر ايدئولوژي ليبراليسم يا فمينيسم ساخته مي‌شوند، غيرت‌زدايي، توبه‌زدايي، عفت‌زدايي و همان حياءزدايي است. اين چنين روي‌كردي كه داراي وجه فلسفي خاصي است، در سينماي ايران پديده‌ي جديدي است. غالباً اين‌گونه است كه نويسندگان، بازي‌گران و كارگردانان اين آثار تمايل گسترده و باور عميقي به غرب به ويژه به ليبراليسم دارند، و همواره اين‌گونه بوده است كه مورد حمايت غربي‌ها بوده‌اند.
[/color]
[color=darkred]*بالاخره معلوم است كه «الي» چه نامي است؟ مخفف است يا اسم است، مثلاً الهام، الناز، ...؟! [/color]
[color=green]- (با خنده) نمي‌دانم! شايد اين كلمه مخفف دو حرف نخست واژه اسلام ليبرال، يعني آي و اِل؛ باشد. در آن صورت عنوان فيلم مي شود «درباره اسلام ليبرال».
[/color]
[color=darkred]* اين وجه فلسفي، چگونه به قطب‌بندي در سينماي ايران منتج شده است؟ [/color]
[color=green]- حياءزدايي، در واقع ايمان‌زدايي است و اين مسئله در تقابل با سينمايي است كه مايل به توليد حياء و ايمان است. در نتيجه‌ اين تقابل، قطب‌بندي جامعي پديد آمده است كه هر قطب آن را يك پارادايم ويژه تشكيل مي‌دهد: پارادايم سينماي ديني و پارادايم ليبرال‌سينما.
[/color]
[color=darkred]* پارادايم «ليبرال‌سينما»ي ايران امروز به اجمال روشن شد، اما شق دوم، يعني پارادايم سينماي ديني چگونه واجد وجه فلسفي شده و نهادينه شده است؟ مصاديق سينماي آن كدام است؟ [/color]
[color=green]- سينماي ديني، سينمايي است كه وحي را دست‌مايه قرار داده و به حس تبديل نموده و به زبان فطرت و نه به زبان غريزه، به مخاطب منتقل مي‌كند. نمونه‌هاي گوناگوني براي اين سينما مي‌توان برشمرد. شاخص آن در دوره‌ گذشته، فيلم «آژانس شيشه‌اي» است. در آژانس شيشه‌اي، ميان دو جناح درگير در عرصه ماجرا، كه هر دو محق هستند، بن‌بست عميقي پديد مي‌آيد، و در نهايت از جايي يك حكم ولايي مي‌رسد و همه چيز حل و فصل مي‌شود. اين پيام فيلم آژانس شيشه‌اي، همان پيام امامت و ولايت در تلقي ديني است. فيلم «خداحافظ رفيق» در زيباترين شكل ممكن، مقوله «شهادت و معادانديشي، و هم‌چنين غيب‌باوري» را به نمايش در آورده است.
در «اخراجي‌ها1» مقوله صيرورت و شدن انسان در عشق مجازي به عشق حقيقي، و از «خواستن» براي خود، تا خواستن براي غير خود، به خوبي تصوير شده است. در فيلم «ديده‌بان» عنصر توكل به زيبايي بيان مي‌شود. در فيلم «ملك سليمان»، مقوله «نبوت» در زيباترين شكل به نمايش گذارده شده است: يك «نبيِ» جوان، فعال، حكيم، رزم‌آور، اهل توكل و انابه، شجاع، و بصير كه با عنايت پروردگار تشكيل حكومت مي‌دهد، نافي فرضيه‌اي است كه سكولاريسم و اصالت عرف را در كنار لائيسيته و مقولاتي چون جدايي دين از حكومت قرار مي‌دهد. در فيلم «دست‌هاي خالي» نفي مالكيت درجه يك، كه انگاره‌اي ليبرالي است، به خوبي به تصوير درآمده است. در مجموع، عنصر اساسي همه‌ آثار ديني، يك نكته است و آن مفهوم هجرت است: هجرت در «مهاجر» و «آژانس شيشه‌اي» هجرت در عصيان، هجرت در «خداحافظ رفيق» و «اخراجي‌هاي يك»، هجرت در بريدن از تعلقات، هجرت در «مريم مقدس»، هجرت در تسليم و رضايت، هجرت در «ملك سليمان»، هجرت يك قوم از حرام خداست. در يك جمله مي‌توان ويژگي اساسي دو پارادايم سينماي ايران را اين‌گونه معرفي كرد كه سينماي ليبرال يك سينماي اغواگر، و سينماي ديني، يك سينماي ارشادگر است. [/color]

[color=darkred]*فيلم ملك سليمان، نخستين اثر سينماي استراتژيك در ايران ناميده شده است. اين ويژگي در چيست؟ [/color]
[color=green]- ابتدا اين كه سينماي مُلك سليمان از ملك و حكومت سليمان بر مبناي آنچه قرآن فرموده است ياد مي‌كند و ايجاد ملك و حكومت از سوي يك نبي، كه نافي سكيولاريسم و لائيسيسم است، گزاره‌ي نخست محسوب مي‌شود.
نكته دوم اين‌كه جامعه‌سازي در سه لايه‌ دولت‌سازي، ملت‌سازي و نظام‌سازي، انگاره‌اي استراتژيك به شمار مي‌رود كه در سينماي ملك سليمان مستتر است.
نكته سوم، مقوله حكومت و ملك پيامبري است كه يهود به بهانه تجديد بناي حكومت او در قالب احياء هيكل سليمان در بيت‌المقدس، سعي در تصرف و يهودي‌سازي اين شهر مقدس دارد.
هنر سازندگان فيلم ملك سليمان اين است كه سليمان را به تعبير قرآن، يك پيامبر مسلمان مي‌نمايانند كه ملك او هيچ شباهتي به دولت جعلي يهود ندارد، دولتي كه در باستان‌گرايي خود سعي در بازگشت به عصر سليمان نبي(ع) و كورش و خشايار دارد. در واقع صهيونيسم امكان مصادره‌ فيلم ملك سليمان را نخواهد داشت.
در فيلم ملك سليمان، سمبل‌ها و نشانه‌هاي صهيونيسم و فراماسونري و ... وجود ندارد و از اين حيث پيرايش شده است.
نكته چهارم تصوير كامل فتنه است. فتنه‌ شياطين در اغواي انسان‌ها از يك سو، و زراندوزي و اقتصاد رباگراي ارباب دين يهود در عصر سليمان، از سوي ديگر، تصوير كاملي از جهان امروز است كه اقتصاد رباگراي مدرن كه بانك‌محور است، همراه با قدرت اغواگر سينماي ليبرال هاليوود، فتنه گسترده‌اي را براي بسط پاگانيسم فرهنگي‌ اقتصادي رقم مي‌زنند.
نكته پنجم، گزاره‌ تمثيل ملك سليمان و ملك مهدي(عج) است. به باور سازندگان فيلم ملك سليمان، حكومت سليمان نبي(ع)، ماكت كوچكي از حكومت و ملك جهاني مهدي(عج) است. از اين حيث اين اثر، بدون غلتيدن در وادي افسانه‌پردازي، صرفاً با نمايش زندگي يك نبي، الگوي حكومتيِ يك انسان صالح را براي آينده به تصوير مي‌كشد.
البته ابعاد سينماي استراتژيك ملك سليمان بسيار فراتر از اين نكات است. [/color]

[color=darkred]* سواي از اين كه ملك سليمان را يك اثر سينماي استراتژيك خوانده‌اند، آن را از حيث سينماي ديني واجد اهميت و داراي مكتب شمرده‌اند. آيا سينماي ديني طيف‌شناسي دارد؟ [/color]
[color=green]- بله! دو دسته سينماي ديني را مي‌توان طيف‌شناسي كرد. دسته نخست، طيف سينماي ديني مقيد به متن، كه همان ماجراها و قصه‌هاي موجود در قرآن است. در اين طيف، سينماگر مجبور و ملزم است كه مطابق با متن، به روايت ماجرا بپردازد، مانند داستان انبياء.
اما دسته‌ دوم، طيف سينماي ديني مصداقي است، كه ماجرا و قصه در قرآن ندارد، اما موضوع آن را مي‌توان از متن قرآن اخذ كرد و براي آن داستان و ماجرا خلق كرد، مانند مصداق «فاستقم كما امرت» كه توصيه به استقامت در كارهاست. اگر با اين مبنا، مصداقي تعريف و ماجراي آن پرداخته شود، در اينجا سينماي ديني مصداقي موضوعيت مي‌يابد. فيلم ملك سليمان، از دسته‌ نخست است، يعني در طيف سينماي ديني مقيد به متن و نص كلام‌الله مجيد در ماجراي سليمان نبي(ع) است.
[/color]
[color=darkred]*فيلم «دموكراسي تو روز روشن» در طيف‌شناسي سينماي ديني نمي‌گنجد؟ [/color]
[color=green]- نه! فيلم دموكراسي، جعل انگاره‌هاي ديني تو روز روشن است. فرشتگان مرگ در اين فيلم، شبيه شخصيت‌هاي سينماي پست‌مدرن «ماتريكس» هستند. در واقع شخصيت ملك الموت در فيلم دموكراسي، متأثر از نگاه سريال‌هاي شيطان‌گراي آمريكايي به فرشتگان، ترسيم شده است. انگاره‌ جعل شده دوم، مقوله برزخ است. مقدمات مرگ و سپس برزخ، و محاسبه‌ نخستين، كاملاً با قواعد انجيلي- توراتي تصوير شده است و هيچ ارتباطي به اسلام ندارد. سينماي برزخي اسلامي، فيلم خداحافظ رفيق است و سينماي برزخي دموكراسي، سينماي برزخي خاص مكتب عهد عتيق و جديد، و به ويژه آن چيزي است كه به اسرائيليات مشهور است. در واقع تحريف روند موت و محاسبه و برزخ در فيلم دموكراسي، به عمق تحريف كتب عهد عتيق و جديد است.
[/color]
[color=darkred]*مي‌گويند فيلم «ملك سليمان» فيلم‌نامه ندارد، نظر شما چيست؟ [/color]
[color=green]- قلب آن‌چه فيلم‌نامه ناميده مي‌شود، خط تعليق‌هاي آن است. در دوره 2500 سال گذشته از عصر هنر نمايش در يونان باستان تاكنون، براي غليظ كردن تعليق، در حوزه‌هاي درام، تراژدي و ... برخي تكنيك‌ها ساخته و پرداخته شده‌اند كه حكم مواد افزودني در غذاهاي فانتزي را دارند. شيريني آدامس در نفس و ماهيت آدامس، گزاره‌اي اساسي نيست و الا افراد به جاي آدامس، از شيريني استفاده مي‌كردند. اين كه مثلاً آدامس، ضمناً اگر شيرين هم باشد بهتر است، يا فرضاً طعم نعنا بدهد بهتر است، اين نكته‌اي جنبي است. اگر نويسنده و كارگرداني، اين چاشني‌ها و تكنيك‌هاي پهن نمودن خط تعليق را شناخت و به آن عمل كرد، تصور مي‌شود كه اثر او فيلم‌نامه دارد. اما يك سينماگر تا چه حد مجاز است با ذائقه‌ مخاطب بازي كند و با شيريني‌هاي كاذب، اصل ماجرا را بپوشاند؟! يكي از تكنيك‌هاي تعليق در سريال‌ها و سينماي امروز جهان، روابط عاطفي مثلثي شخصيت‌هاست. اما آن‌جا كه قصه‌گويي در قرآن، «احسن» خوانده شده است، به ويژه در ماجراي يوسف(ع)، يك رابطه عاطفي مثلثي مانند رابطه عزيز مصر و زليخا، با گرايش زليخا به يوسف، به گونه‌اي بيان مي‌شود كه هيچ حس شهوتي به خواننده آن آيات دست نمي‌دهد. اغلب مفسرين قرآن بر اين نكته تأكيد دارند. چگونه مي‌توان يك ماجراي عاطفي مثلثي را بيان كرد اما حس شهوت را برنيانگيخت؟! فرضاً اگر شما «قطام» را از سريال امام علي(ع) بگيريد، وضعيت تعليق آن چگونه مي‌شود؟ يا «ناريه» و «جاريه» را از «مختارنامه»؟! هنرمند بايد بدون افزودني‌هاي مجاز يا غيرمجاز، بتواند فراورده‌ هنري خود را به عنوان يك غذاي سالم روحي به مخاطب خود عرضه كند.
تيم ملك سليمان، به ويژه شهريار، مجتبي و ساير اعضاي گروه نه تنها ناآشنا با آن چاشني‌ها و تكنيك‌ها نيستند، بلكه آگاهانه تلاش كرده‌اند كه سينماي ملك سليمان را در شرايطي كه از تكنولوژي روز سينمايي بهره‌مند مي‌سازند، از ابعاد دراماتيك و حتي تراژيك كاذب بپيرايند. خط تعليق در يك اثر مستند، كاملاً باريك و در يك اثر داستاني مي‌تواند در اعلا درجه‌ خود، پهن باشد. مهم اين است كه در يك متن مقيد، مانند زندگي انبياء و ائمه(ع) هنرمندان ما به قيمت تحريف اصل ماجرا، دست به بسترسازي براي تعليق در اثر خود نزنند. شما مي‌توانيد يك فيلم سينمايي براي واقعه‌ي كربلا بسازيد و در بعد تراژيك آن، امام حسين(ع) را نماد آپولون، و شمر را نماد ديونيزوس بگيريد، و از ماحصل آن در تلقي ارسطويي از هنر، به كاتارسيز (اصل تصفيه) برسيد و مخاطب شما با ديدن اين نمايش تراژيك، به تصفيه برسد. اما اگر فقط به اين تكنيك‌ها پاي‌بند بوديد، يقيناً اصل ماجراي كربلا و روح ديني قيام امام حسين(ع)، در پاي ابعاد تراژيك هنر هِلِني، ذبح مي‌شود. بله مي‌پذيرم كه ذائقه‌ مخاطب، امروز به شيريني آدامس انترتينمنت در سينما عادت كرده است، اما فيلم ملك سليمان آغازي است بر دست‌يابي به مكتب سينماي فطري كه در آن به جاي سخن گفتن به زبان غريزه، مي‌توان با گوش و چشم فطرت انسان‌ها در جهان هماهنگ شد و فطري سخن گفت، همان‌گونه كه قرآن عظيم سخن گفته است. البته اميدوارم كه در قسمت دوم ملك سليمان، كه بلقيس وارد عرصه مي‌شود، شهريار بحراني به ورطه نامناسبات رايج نغلتد. [/color]

[color=darkred]* حالا پرسش نخست خود را يك بار ديگر تكرار مي‌كنم، جايگاه فيلم ملك سليمان(ع) را در سينماي ايران چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ [/color]
[color=green][b]- فيلم ملك سليمان يك آغاز است نه يك پايان. اين فيلم، در ادامه‌ فيلم مريم مقدس، براي «بحراني» و «فرآورده» يك تجربه‌ ديگر بود كه بايد استمرار پيدا كند. مكتب سينماي ديني كه بتواند وحي را در زبان فطرت به حس تبديل كند، آرام آرام در حال شكل‌گيري است. سينماي ملك سليمان، يك قدم سينماي ايران را به سينماي «تراز» جهاني نزديك كرد.
سينماي ملك سليمان از يك نظر ديگر نيز آغاز راه است و آن جرأت حركت سينماي ايران به سمت پروژه‌هاي عظيم سينمايي است. هزينه‌هاي مادي و تحقيقاتي فيلم ملك سليمان بايد كف هزينه‌هاي پروژه‌هاي سينمايي كشور باشد و از اين حيث دست سينماگران باز باشد. تصور مي‌كنم امروز صنعت سينماي ايران معيارهاي كف را براي خود تعريف كرده است، معيار كف مخاطب، در سينماي اخراجي‌ها، و معيار كف سطح تكنيكي و فني و هزينه، در سينماي ملك سليمان. بايد تلاش كرد تا سينماي ايران از اين دو كف به سمت سقف خود، خيزهاي اصلي را بردارد. انشاءالله[/b][/color][/align]

منبع :
[url=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8908181328]خبرگزاري فارس [/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][b]جستاری در سازمان NSA آمریکا (تصویری+دکتر حسن عباسی)
[/b]

مشاهده آنلاین

http://vimeo.com/14153155


دانلود


http://www.mediafire.com/?23mgthcawcrc19d

____________[/quote]



این خنک بازیها دیگه چیه.موسیقی غربی تکه ها یی از سخنان اقای دکتر.واقعا که ضایع کردن :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا باید به فلسطین و لبنان کمک کنیم؟؟؟؟


http://roshangari.ir/index.php/video.tv?v=9LwY5HledMeW1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سندرم استکهلم.
مروری بر حب تروریست و انواع تروریست.
فایل صوتی mp3
5.71-MB
http://www.4shared.com/audio/w58zaqA5/1_online.html
6.74-MB
http://www.4shared.com/audio/ENbH9eSi/2_online.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]مركز تحت مديريت حسن عباسي چه مي‌كند، رسانه‌هاي بيگانه چه مي‌گويند؟[/b]

«(آيت‌الله) علی خامنه ای، رهبر ايران بود که نبرد عليه "تهديدات نرم" را در صدر اولويت های نهادهای اطلاعاتی و امنيتی کشور قرار داد. از آن زمان تا کنون، سازمان های اطلاعاتی و پشتيبانان آنها نظير مرکز تنظيم دکترين تحليلی به رهبری حسن عباسی به صرف ميليون ها دلار برای تحقيق بر روی کارتون ها دست زده اند تا دسيسه های جاسوسی غرب جهت براندازی رژيم را برملا سازند.» اين بخشي از نوشته گاردين در مورد دكتر حسن عباسي است. (http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2010/nov/30/iran-nuclear-scientists-roadrunner
)

به گزارش رجانيوز، چندی پیش نیز هفته‌نامه نيويورك تايمز، "دكستر فيلكينز" (DEXTER FILKINS) در مقاله‌اي باعنوان "شبكه تلويزيوني فارسي وان جذاب براي بينندگان اما تهديدي براي دولت ايران" از مبارزه دولت ايران با جنگ نرم فرهنگي خبر داد.

در بخشی از این مقاله آمده بود : «"حسن عباسي" (Hassan Abassi) رئيس مركز مطالعات استراتژيك و دكترين امنيت بدون مرز وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مصاحبه تلويزيوني خود عليه "جنگ نرم فرهنگي" غرب هشدار داده است. به اعتقاد آقاي عباسي، جنگ آمريكايي "24" قصد دارد تا از طريق ارائه تصويري نامناسب از مسلمانان به عنوان تروريست، نفرت از مسلمانان و ترس از اسلام را در سراسر جهان اشاعه دهند.»

عباسی به دلیل تمرکزش بر روی تحلیل و تفسیر فیلم و سریال‌های خارجی و تبیین تاثیر آنها در ذهن و قلب جوانان، در فضای سایبر به‌عنوان يكي از فرماندهان جنگ نرم معروف است. به اعتقاد وی، رسانه عمده ترین سلاح در جنگ نرم و هالیوود مقر فرماندهی دشمن در این جنگ است.

علاوه بر رسانه‌هاي خارجي، هاشمی رفسنجانی نیز حسن عباسی را يكي از مخالفان اصلي خود مي‌داند، به‌طوري كه حتي در نامه 19 خرداد 1388 خود به رهبر انقلاب، تلویحا به این نکته اشاره کرده بود. در آن نامه، آمده بود: "... از آنجا که بخشی از این اظهارات قبلاً در رسانه‌های دولتی و آتش تهیه آن در سخنرانی مشهد مقدس مطرح شده..." ، "....در دور جدید تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم". عباسی در خرداد ماه 1383 در یک سخنرانی روشنگرانه در مشهد اقدام به افشاگری علیه هاشمی کرده بود که سی‌دی آن تا دورترین نقاط ایران نیز به صورت مردمی منتشر شده بود. به گفته برخی ناظران سياسي، این افشاگری تاثیر به‌سزایی در روند انتخابات ریاست جمهوری نهم داشت.

در عين حال، عباسی برگزار کننده تنها کلاس آزاد علوم استراتژیک در ایران است و تاکنون هم تعداد 250 جلسه از این کلاس‌های آزاد برگزار شده است که در نوع خود رکورد کلاس‌های آزاد از اول انقلاب تاکنون است.

مرکز بررسی های امنیت بدون مرز (DACSB) به ریاست حسن عباسی، خصوصی بوده و تا کنون هیچ گونه حمایت مالی و اعتباری از طرف دولت نشده است. این مرکز به صورت نهاد مردمی است و جوانانی از سطوح مختلف دانشگاهی (لیسانس، فوق لیسانس و دکترا) به صورت داوطلبانه فعاليت‌هاي آن را انجام مي‌دهند.

عباسی متولد 1345 با شش سال سابقه رزمندگي در دفاع مقدس هرگز مترصد پاسخگویی به ادعای شمخانی در برنامه امروز دیروز فردا نشد. شمخانی در آن برنامه ادعا کرده بود "عباسی که حتی یک روز هم سابقه جبهه ندارد، حق اعتراض به مدیریت فرماندهان جنگ را ندارد" که البته اين اظهارنظر با واکنش یامین پور مجري برنامه مواجه شد.

حسن عباسی در 16 خرداد 1388 به علت پیش بینی فتنه سبز و مطرح کردن "مثلث ما نمی توانیم" در یک سخنرانی در جمع وبلاگ نویسان با شکایت حسن روحانی بازداشت شد که البته بعد از جريان فتنه 88، در دادگاه رفع اتهام و تبرئه شد.

عباسی، برگرفته از قرآن کریم "جامعه هجری" را تنها مدل ممکن در مقابل جامعه مدنی مي‌داند و مدعی است استراتژی‌های مبتنی برفطرت تنها رهیافت بشر می تواند باشد. همان‌طور که در گزارش شماره 10مارشال سنتر (مرکز مطالعات امنیتی اروپایی) آمده بود، عباسی به عنوان یکی از طراحان "دکترین جنگ نامتقارن" در غرب شناخته می شود. این در حالی است که حسن روحانی با بودجه ای میلیاردی، ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را در ساختمان 10 طبقه ای در نیاوران به عهده دارد.

طي ماه‌هاي اخير، کلاس‌های علوم استراتژیک دكتر عباسی که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار می شد، به دلیل حمایت نكردن مسئولین، به منطقه تهران نو- فلکه لوزی- پلاک30 منتقل شده است. این کلاس‌های آزاد پنج شنبه ها از ساعت 8 الی 12 با حضور بیش از 200 نفر داوطلب برگزار می شود.

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=76433

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][color=blue][size=18]گونه شناسی حوادث تونس و مصر در گفتگو با حسن عباسی[/size][/color][/align]

[align=justify]
[b]غرب در تربیت رهبران جوان خوش نام و مردمی در جهان عرب ناتوان بوده و اکنون مشکل جدی آمریکا این است که رهبر جایگزین برای هیچ کشور عربی ندارد و لذا مهم ترین تدبیر غرب این است که تغییر حکومت ها را به تاخیر بیاندازد.
[/b]

مشرق- موج ناآرامی های خیابانی در تونس، مصر، اردن، و هم چنین در یمن، چهره ی جهان عرب را متلاطم نشان می دهد. گونه شناسی و تیپولوژی این ناآرامی ها و آسیب شناسی آن را در جهان عرب با حسن عباسی رئیس مرکز بررسی های دکترینال به گفت و گو نشستیم.

[color=red]o ناآرامی ها در کشورهای مختلف عربی، دامنه دار شده است و ظاهرا از یک اعتراض عمومی عادی به یک اعتراض مستمر تبدیل شده است. عمق این ناآرامی ها چگونه اندازه گیری می شود؟
[/color]
[color=green]بسم الله الرحمن الرحیم. عمق یابی این ناآرامی ها، موضوع مهمی است، لذا پرسش شما حائز اهمیت است. این ناآرامی ها از تونس آغاز شد و از این رو باید گونه شناسی را از تونس شروع کرد. در تونس دولت فاسد «بن علی» با ماهیتی غرب گرا و سکیولار، حدود ربع قرن بر مردم تونس سیطره داشت. سه ویژگی غرب گرایی، فساد، و ضداسلام بودن رژیم بن علی، عامل اصلی خیزش مردم در این کشور محسوب می شود. این وضعیت، در مورد مصر و اردن و یمن، و کشورهای متعدد عربی نیز صدق می کند. یعنی دولت مبارک در مصر، و حکومت عبدالله در اردن، و رژیم عبدالله صالح در یمن نیز، هم غرب گرا و دست نشانده ی آمریکا هستند، هم رژیم هایی ضد دین و به ویژه اسلام-ستیز محسوب می شوند، و در نهایت، آن چه مردم را به ستوه آورده است، فساد گسترده ی آنها است.
[/color]
[color=red]o این ویژگی ها قبلا نیز وجود داشت. چرا در این برهه ی زمانی موج ناآرامی ها یکی پس از دیگری کشورهای عربی را در بر گرفته است؟[/color]
[color=green]غرب گرایی، فساد و اسلام ستیزی این دولت ها به مرور برای مردم این کشورها مسجل شده و در ادامه ی روند بیداری مسلمانان در جهان عرب، آگاهی آنان گسترش یافته و وضعیتی شبیه آتش زیر خاکستر پیدا نموده است. این وضعیت که مشابه انبار باروت است نیازمند جرقه ای بود تا شعله ور شود. این جرقه از تونس زده شد. لذا آنفلوانزای تونسی، به بدن ضعیف شده ی دولت های عربی رسوخ کرده و آنها را دچار تب و لرز نموده است.
[/color]
[color=red]o میزان تاثیر آنفلوانزای تونسی را در سایر کشورهای عربی چقدر می دانید؟[/color]
[color=green]تاثیرگذاری را باید از همان تونس اندازه گیری کرد. مساله ی تونس با فرار «بن علی» به عربستان، تمام نشده است، و هم چنان ناآرامی ها ادامه دارد. مشکل انقلاب تونس این است که سه عنصر برای عصر پس از حکومت بن علی را ندارد. عنصر اصلی، عدم وجود یک رهبر مشخص و شناخته شده است. راشد الغنوشی تاکنون نتوانسته نقش مهمی در این خصوص ایفا کند. عنصر دوم، عدم وجود ساختار تشکیلات گروه معارض جایگزین است. گروه النهضه، چنین ظرفیتی نداشته و لذا یک ساختار تشکیلاتی جایگزین برای پرکردن خلأ قدرت پس از بن علی وجود ندارد. عنصر سوم، عدم شفافیت ایدئولوژی و اندیشه ی جایگزین است. آیا مردم تونس، اسلام و حکومت اسلامی می خواهند یا گونه ای دیگر! در فقدان این سه عنصر اساسی، نگرانی ها بر این است که غرب با توطئه و ترفند این خلأ را مجددا پر کند.
این مشکل برشمرده شده در تونس، در مورد اردن، مصر، و یمن نیز صدق می کند. در این سه کشور نیز، رهبر توانمند برای هدایت انقلاب وجود ندارد، یا هنوز شناخته نشده است. جریان اخوان المسلمین، شاگردان عاکف، یا افراد تکنوکراتی هم چون محمد البرادعی، در حد و توان رهبران یک انقلاب بنیادین در مصر نمی توانند ظاهر شوند. وجود تصاویر جمال عبدالناصر در دست برخی تظاهرکنندگان، بیشتر به جریان حزب ناصری برمی گردد که آن نیز فاقد قدرت فراگیر است. این وضعیت در اردنِ ملک عبدالله و یمنِ عبدالله صالح نیز موقعیت بهتری نسبت به تونس و مصر ندارد. افراد حاضر در این اعتراضات، در همه ی این کشورها، در شعارهای خود از «الله اکبر» استفاده می-کنند. اما این اسلام خواهی مردم در جهان عرب، نیاز به امام دارد که خلأ آن بسیار مشهود است. با این خلأ، مردم در این کشورها در صحنه ی اعتراضی، از روشنفکران جامعه ی خود بسیار جلوتر هستند و این شکست جریان روشنفکری در این جوامع است.[/color]

[color=red]o آیا می توان رهبر برای همه ی این جنبش ها مشخص کرد؟ به طور مشخص منظورم یک رهبر واحد در سطح جهان عرب است؟[/color]
[color=green]بله! همان گونه که در دهه ی 1960 در مصر، جمال عبدالناصر، نقش یک رهبر را برای جهان عرب ایفا می کرد، می توان رهبر مشخص برای جهان عرب در نظر گرفت. افرادی مانند سید حسن نصرالله در جهان عرب وجود دارند که به عنوان یک «رهبر عربی» ظرفیت اداره ی جهان عرب را دارد، به ویژه این که وی محبوبیت گسترده ای در جهان عرب دارد. طیف رهبران انقلابی نسل نخست، افرادی چون حافظ اسد، ناصر، عرفات، قذافی، بن بلا، و ... گرایش ناسیونالیستی و سوسیالیستی داشتند. اما طیف رهبران انقلابی نسل دوم، افرادی چون سید حسن نصرالله، خالد مشعل، اسماعیل هنیه، و رمضان عبدالله، کسانی هستند که سه ویژگی اساسی دارند، اسلام گرا هستند، استکبارستیزند، و مردمی هستند. در واقع تنها گروه هایی که الگو برای اداره ی جامعه ی خود در سطح جهان عرب دارند، حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین هستند.
[/color]
[color=red]o تدبیر غرب برای خلأ رهبری در جهان عرب چیست؟[/color]
[color=green]غرب در جهان عرب با پیچیده ترین چالش ها از عصر فروپاشی عثمانی تاکنون، مواجه شده است، که فهرست بلندبالایی دارد. مواردی مانند:
1- رهبران غرب گرا و وابسته در جهان عرب، بیش از همیشه متزلزل، فرسوده، فاسد، و ناکارآمد شده اند.
2- غرب، با بیداری گسترده ی مردم در سطح جهان عرب مواجه است.
3- مردم جهان عرب، یک تحقیر تاریخی یک صد ساله را به دست غربیان تجربه کرده اند که استثمار و استبداد، جنگ و اشغال، و از همه ی این تحقیرها عظیم تر، ایجاد یک دُمل چرکی در قلب جهان عرب به نام اسراییل است. اکنون مهم ترین چالش غرب، این تحقیر تاریخی و بغض انباشت شده در جهان عرب است.
4- غرب در تربیت رهبران جوان خوش نام، تازه نفس، و مردمی، برای جهان عرب ناتوان بوده است، و اکنون مشکل جدی آمریکا این است که رهبر آلترناتیو برای هیچ کشور عربی در اختیار ندارد.
5- غرب، مشکل اساسی در درون تمدن خود دارد، که مهم ترین آن، مساله ی رکود اقتصادی و مساله ی نقض گسترده ی حقوق بشر، و ... محسوب می شود. این مشکل اساسی، موجب شده است که غرب دیگر الهام بخش نباشد. عدم الهام بخشی غرب، مشکل مهمی برای آمریکا در جهان عرب محسوب می شود. وجود رهبر فاسدی، مانند برلوسکونی در ایتالیا، یا سارکوزی در فرانسه، و موقعیت رقت بار اقتصادی انگلیس، به جای الهام بخشی غرب، نفرت را در دیگر جوامع برمی انگیزد.
این چالش ها، روی تدابیر آمریکا در جهان عرب در مواجهه با ناآرامی های اخیر تاثیر می گذارد. لذا مهم ترین تدبیر غرب این خواهد بود که تغییر در حکومت ها در کشورهای گوناگون عربی را به تاخیر بیاندازد. از سوی دیگر تلاش خواهد کرد با کنترل صحنه، با مشخص شدن قدرت برتر در صحنه، بلافاصله به آن گروه یا فرد نزدیک شده و خود را همراه با تغییرات و تحولات معرفی کند. این تدابیر اساسی و ناگزیر غرب در مواجهه با این ناآرامی های اخیر در جهان عرب است.
[/color]
[/align]
منبع :
[url=http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=26882]http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=26882[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.