arash_slayer

سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=center]عباسي: بدون شناخت ابوالقاسم طالبي نمي‌توان «به‌كجا چنين شتابان» را نقد كرد[/align]


[align=center]خبرگزاري فارس: حسن عباسي گفت: اين سريال، كار شخصي ابوالقاسم طالبي است و بدون شناخت او، رفتن به كنه اين سريال و جستجوي زواياي اجتماعي آن و نقد و بررسي‌اش با اشكال مواجه خواهد شد.[/align]


به گزارش خبرگزاري فارس،‌ در جلسه نقد و بررسي مجموعه تلويزيوني «به كجا چنين شتابان» كه چندي قبل با حضور حسن عباسي، مسعود فراستي، ابوالقاسم طالبي و با اجراي محمدجعفر خسروي در شبكه تهران برگزار شد، حسن عباسي گفت: اين سريال، كار شخصي ابوالقاسم طالبي است و بدون شناخت او رفتن به كنه اين سريال و جستجوي زواياي اجتماعي آن و نقد و بررسي آن با اشكال مواجه خواهد شد.
وي افزود: آقاي طالبي را مي‌توان با چند مرحله اصلي در آثار هنري‌اش نظير نغمه، آقاي رئيس جمهور، دست‌هاي خالي و اين سريال ارزيابي كرد. اين ويژگي كه در آثار قبلي‌اش هم خيلي شخصي بود، در اين سريال نيز شخصي است. چند علاقه شخصي نظير طلب عدالت، انگاره‌هاي سياسي در آثار طالبي موجود است. او به خاطر سابقه عمومي كه در دفاع مقدس داشته، هر جا يك يك شخصيت را نسبت به جنگ تعريف مي‌كند و بعضي دوستان حس نوستالژيكي به آن دوره دارند. دوستاني كه در گروه آقاي طالبي قرار مي‌گيرند و اين مسائل نگاه آرماني در اين افراد مي سازد كه ابوالقاسم طالبي آنها را برجسته مي‌كند.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: آثار طالبي سفارشي نيست و يك انگاره اجتماعي يعني حب دنيا و يك روايت از اصول كافي مي‌گيرد كه راس تمام خطاها حب به دنياست و آن را در 48 قسمت رمز گشايي مي‌كند. آن را نيروي محركه‌اي قرار مي‌دهد كه نقش اصلي سريال وقتي پسرعمويش به او مي گويد چه چيزي چشم تو را اينجا گرفت مي‌گويد آسانسور و منظورش بالا رفتن و صعود است.
وي تصريح كرد: اين مسائل و رويكردها، اثر را شخصي مي‌كند و جاهايي كه آرمانهايش را وسط مي‌كشد، برجسته مي‌شود كه بايد رمز گشايي شود كه كدام كد مربوط به كجا مي‌شود. «به كجا چنين شتابان» ترجمان اين حديث است كه در هفت بخش تقسيم مي‌شود و اين گزاره‌ها در شخصيت اصلي رمز گشايي شده بود بدون اينكه به زبان بياورد.
وي با بيان اين كه نقد جوانان پيرامون اين اثر را خوانده‌ام و خط اصلي و فرعي سريال را نزد خود تحليل كرده‌ام، اظهارداشت: در نقد آثار و سريال‌هاي دنيا وقت زيادي مي‌گذارم. چون معتقدم كه افلاطون اگر امروز بود، در تفكر اتوپياسازي خود به جاي نوشتن كتاب جمهور فيلم مي‌ساخت. معتقدم اگر سر توماس امروز بود، به جاي كتاب اوتوپيا حتما يك سريال مي‌ساخت و بيكن به جاي آتلانتيس نو دست به فيلمسازي مي‌زد. البته طالبي را به مثابه خود طالبي مي‌گيرم. فرضم بر اين است كه امروز بين جامعه فكري و حوزه علم و انديشه ما با كساني كه بايد اين انگاره‌ها و انديشه‌ها را از طريق آثار هنري به مردم برسانند يك فاصله افتاده است. عباسي افزود: سينماگران امروز مثل اصحاب چاپ و نشر 200 سال پيش هستند. افراد گروه سازنده يك فيلم و سريال اگر محتواهاي فكري انديشمندان جامعه را نداشته باشند، اثر تهي است. امروز تركيبي از تهيه كنندگان، نويسندگان و كارگردان‌ها كار را مي‌سازند.
وي در ادامه اين نشست گفت: هنر اگر قرار بود به سادگي اعلام شود، رسانه مدام در حال خبردهي است، اگر انگاره هنري هم قرار بود به همين سادگي بيان شود كه ديگر ارزش هنري نداشت. ممكن است ارزش‌هاي رسانه‌اي بر آن مترتب باشد ولي اصل اين است كه يك مساله يا موضوع هنري را در لفافه بپيچيم و به مخاطب بدهيم كه اين شيوه غير مستقيم حدود 75 درصد بر ذهن مخاطب تاثيرگذاري دارد در حاليكه آثار مستقيم تا 25 درصد بر ذهن افراد تاثير مي‌گذارند. پس كار هنرمند اين است كه يك پديده را قفل و كد كرده و به مخاطب بدهد. آن را محدود كند تا حرف‌هاي بسياري را در قالب يك جمله بزند.
وي با بيان اينكه امروز يكي از اشكالات هنر ما اين است كه در نشانه شناسي هنر حجم انبوهي از داده‌ها را كد مي‌كنند تا مردم پس از ديدن آن را رمزگشايي كنند، ادامه داد: البته اگر قرار باشد طالبي و ديگران به اثر الصاق شده و رمزگشايي كنيم، كار ديگر ارزش هنري ندارد. سنگيني رمز و رازي كه وجود دارد، مي‌خواهد بگويد حب دنيا و رسيدن به اين گزاره‌ها، اين فرد را شتابان به سمت انحطاط مي‌برد. اما حجم چنين پيامي كه اينجا هست،‌خيلي‌هايش را دانش سريال سازي و ابزار ما وجود ندارد كه مجبور مي‌شويد به طور رو و مستقيم شروع به پيام‌دهي كنيد كه شعارگونه مي‌شود.
وي ادامه داد: نقد و مساله نقد يك مثلث است كه سه حوزه را دربر مي‌گيرد. يك بخش اين است كه ببينيم چه كسي گفت؟ دوم اينكه ببينيم مخاطب چه برداشتي مي‌كند؟ فرض بر اين است كه مخاطب اصلا سابقه كارگردان را نمي‌داند و در شق سوم ببينيم كه صرف نظر از سازنده و مخاطب، بن مايه‌ها و نمادها چه چيزي را مي‌خواست بگويد؟ در سريال نيز از آقاي طالبي به عنوان منشاء اثر شروع مي‌كنيم. اين اثر به نظر من شخصي است. آقاي طالبي آنچه مي‌سازد، روند تكوين شخص خودش است. كيفيت تكنيكش بهتر مي‌شود و آرمانهايش را پخته‌تر از آثار قبلي‌اش ارائه مي‌دهد. بعد به سراغ مردم مي‌رويم و در گام سوم مي‌بينيم شاخص‌هاي اثر چه چيزي به ما مي‌گويند.
عباسي تصريح كرد: اگر ما پس زمينه طالبي را نشناسيم، نمي‌توانيم بگوييم چه چيزي مد نظر او بوده است و مخاطب دچار سوء برداشت مي‌شود. اما همين كه گوينده چيزي بگويد و مخاطب چيز ديگري برداشت كند، داراي نقص و اشكال است كه نتوانسته پيام خود را برساند. اين مساله يكي از اشكالات ما در حوزه نقد است. اين اشكال به افراد هم دوره شهيد آويني نظير آقاي فراستي برمي‌گردد كه بايد اين سنت را ادامه مي دادند و حالا با يك فاصله 20 ساله مي خواهند اين خلاء را جبران كنند. البته دير نشده است و سردمداري آن بايد دست كساني باشد كه با شهيد آويني هم دوره بوده‌اند.
به گزارش فارس، در ادامه اين نشست بحث به سريال لاست كشيده شد كه حسن عباسي درباره اين سريال گفت: ريتم سريال لاست، بلحاظ روال داستان پردازي قرآني است. شما داستان حضرت موسي(ع) را در سوره‌هاي مختلف مي‌بينيد. همين وضعيت را شما در اين سريال نيز مي‌بينيد. يك ماجرا تكه تكه مي‌شود. همين داستان پردازي كه قرآن به بهترين شكل به تعبير علامه جوادي قصه پردازي مي‌كند، لذا قصه و داستان را به فراخور شرايط بيان مي‌كند. اما سريال 24 در ثانيه زماني مي‌گذرد. ما بايد تكليف خود را روشن كنيم. مثلا در سريال 24، شما از آغاز شروع سريال كه 24 ساعت روز را به تصوير مي‌كشد، مي‌بينيد كه ثانيه و دقيقه مي‌اندازد و ريتم را مي‌بينيد. ما گاهي مي‌توانيم عين قرآن داستان پردازي كنيم كه شبيه به لاست مي‌شود. اما مساله اينجاست كه ما چطور مي‌توانيم فرم و محتوا را با هم هماهنگ كنيم و اين مساله قلب و روح ماجراست كه به نشانه شناسي برمي‌گردد.
عباسي با بيان اينكه بحث فرم، هيچ ضربه‌اي به مضمون و محتواي مقدس ما نمي‌زند بلكه يك شيوه، روش و گزاره است تا مطلب خود را بيان كنيم، بيان داشت: سبكي كه مي‌خواهيم تعريف كنيم غير از اينكه فرد آرمان‌گرايي نظير آقاي طالبي مي‌خواهد مطالبه عدالت، مسائل سياسي، فقر و ... غيره را بگويد و يك آيه بگيرد و آن را بپروراند و رمز گشايي كند. اينجا آن فرم بومي كه ما احتياج داريم، چيست؟ دو سريال شاخصي كه امروز جوانان ما دنبال مي كنند، لاست و 24 است. در سريال 24 يك شكل فرم اين است كه همه چيز رئال تايم و منطبق با زمان واقعي است، اما شكل ديگر مثل لاست است. يكي از زيبايي داستان گويي قرآن اين است كه وقتي مثلا داستان يوسف و زليخا را بيان مي‌كند، به كسي احساس شهوت دست نمي‌دهد. ولي ممكن است سكس پنهاني كه در برخي از سريال‌هاي داخلي ما وجود دارد، مخرب بوده و به افراد ضربه بزند. بايد سنتي كه شهيد آويني شروع كرد، ادامه داد و پرچم آن زمين نيافتاده است.
همچنين در بخش ديگري از اين نشست كه همزمان بخش‌هايي از سريال «به كجا چنين شتابان» از طريق تلويزيون داخل استوديو پخش مي‌شد، عباسي به صحنه‌اي از سريال اشاره و اظهارداشت: اين شناوري كه شما اينجا مي‌بينيد، شناور تجسس و نجات است كه افراد روي آن نشسته و درباره انهدام خود صحبت مي‌كنند. درشت روي اين قايق نوشته شده كه يك شناور امداد و نجات است. روي اين كلمه بايد پوشيده مي‌شد. فكر كنيد كه اين سريال به زبان ديگري دوبله شود، اين كلمه براي مخاطبي كه خارجي است، مانند آتش نشاني و 110 شناخته شده است و همين امر پيام را مختل مي‌كند.
وي افزود: ما در فرم پيامي را كه ارائه مي‌كنيم، چيزي كه تصوير مي‌شود با محتواي پيام ضد و نقيض است و مشكلي است كه ما حل نكرده‌ايم. اين اشكالات اگر در اثر ما نباشد، كيفيت را بسيار بالاتر مي‌برد.
وي در پايان گفت: طالبي در تصوير زندگي عزيز كه به خاستگاه ما نزديك‌تر است، موفق بوده اما در زندگي خانواده فريدون موفق نبوده و اين اشكالي است كه به خيلي از كارگردان‌هاي ما برمي‌گردد و در تصوير زندگي افراد متمول دچار غلو و شعارگويي مي‌شوند.
انتهاي پيام/ا


http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8902120992

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]سخنرانی جذاب دکتر درباره جنگ 33 روزه لبنان ، نبرد حق علیه باطل. :mrgreen:

[url=http://www.military.ir/upload/Dr_H_Abbasi/Lobnan.mp3]دانلود کنید ، حجم 550 کیلوبایت[/url]

مهر 1385

منبع: tarafdarane-abbasi.persianblog.com[/quote]

آيا واقعيت داره آقاي حسن عباسي دستگير شده? :(

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]آيا واقعيت داره آقاي حسن عباسي دستگير شده? [/quote]

اگه منظور شما مربوط به چند سال پیش میشه باید بگم که :

متاسفانه دولت هشتم بخاطر دو سخنرانی از آقای دکتر شکایت کرد

یکی مربوط می شه به مسائل امنیتی

اقای دکتر در یک سخنرانی آمریکا را بخاطر جنایات وحشیانه در عراق و افقانستان و موضع انفعالی ایران در آن زمان یعنی دولت هشتم مستقیما تهدید کرد که خشم مایکل لدین رو به همراه داشت که به همین خاطر از ایشون شکایت شد


مورد دوم بر می گرده به سالی که از سوی رهبری به نام پاسخگویی مسئولین نامگذاری شده بود که آقای دکتر در همان سال یک سخنرانی به نام پاسخگویی مسئولین داشتن و در آن از مسئولین خواهان پاسخگویی شدند که به جرم دروغ پراکنی و توهین به مسئولین از ایشون مجددا شکایت شد... البته اتهامات بی اساس بود

دستگیری ایشون رو من نشنیدم ولی به مدت چند سال ممنوع التدریس و ممنوع از سخنرانی شدند که خوشبختانه همگی آنها از بین رفت و چند وقت پیش در تلوزیون حضور یافتند
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من سخنراني ايشون را در مشهد چندين سال قبل گوش كردم و در يكي از سخنراني هايشان نيز شخصا حاضر بودم و تنها چيزي كه مي توانم از ايشون بگويم اين است كه بسيار خوشحالم كه مسوليت وزارت امور خارجه و اطلاعات با ايشون نيست وگرنه جنگ جهاني سوم با اتحاد دنيا عليه ايران تا به حال شكل گرفته بود!اميدوارم مسولان امنيتي ميزان تريبون هاي ايشان را به خصوص در برخي برحه هاي حساس امنيتي كم كنند.
سخنراني هاي ايشون در بعضي موارد به شدت مورد دار و ناقض هر گونه اصول امنيتي است.ايشون اصولا با يك سري تند روي هاي بي موردي و ضد امنيتي سعي در القا عقايدشان به خصوص بر جوانان امت حزب الله دارند.گاهي وقت ها خنجري كه تندروي هاي دوستان بر پيكره كشور وارد مي كند بسيار عميق تر از تهديد هاي توخالي دشمنان است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]من سخنراني ايشون را در مشهد چندين سال قبل گوش كردم و در يكي از سخنراني هايشان نيز شخصا حاضر بودم و تنها چيزي كه مي توانم از ايشون بگويم اين است كه بسيار خوشحالم كه مسوليت وزارت امور خارجه و اطلاعات با ايشون نيست وگرنه جنگ جهاني سوم با اتحاد دنيا عليه ايران تا به حال شكل گرفته بود!اميدوارم مسولان امنيتي ميزان تريبون هاي ايشان را به خصوص در برخي برحه هاي حساس امنيتي كم كنند.
سخنراني هاي ايشون در بعضي موارد به شدت مورد دار و ناقض هر گونه اصول امنيتي است.ايشون اصولا با يك سري تند روي هاي بي موردي و ضد امنيتي سعي در القا عقايدشان به خصوص بر جوانان امت حزب الله دارند.گاهي وقت ها خنجري كه تندروي هاي دوستان بر پيكره كشور وارد مي كند بسيار عميق تر از تهديد هاي توخالي دشمنان است.[/quote]
بخشید دوست من ولی حرف ... نزنید. اگه با حقیقت وجود به سخنان دکتر گوش داده باشید صدق کلامشو متوجه می شوید. من خودم هم در سخنرانی اخیرشون در رشت حضور داشتم. و باید بگم به ندرت کسی پیدا میشه که حقیقت اوضاع و ظلمی که به انقلاب و امام و رهبری شده رو بیان کنه. سیاست هایی که ایشون در سخنرانی هاشون اعلام می کنند درست همان سیاست هایی هستند که امام و رهبری بر اونها تاکید داشتند.

[quote] سخنراني هاي ايشون در بعضي موارد به شدت مورد دار و ناقض هر گونه اصول امنيتي است.ايشون اصولا با يك سري تند روي هاي بي موردي و ضد امنيتي سعي در القا عقايدشان به خصوص بر جوانان امت حزب الله دارند[/quote]
لطفاً یکی از این موارد رو نام ببرید. خدا رو شکر که با گذاشتن نام کسی حزب اللهی نشده که شما دومیش باشی. :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]من سخنراني ايشون را در مشهد چندين سال قبل گوش كردم و در يكي از سخنراني هايشان نيز شخصا حاضر بودم و تنها چيزي كه مي توانم از ايشون بگويم اين است كه بسيار خوشحالم كه مسوليت وزارت امور خارجه و اطلاعات با ايشون نيست وگرنه جنگ جهاني سوم با اتحاد دنيا عليه ايران تا به حال شكل گرفته بود!اميدوارم مسولان امنيتي ميزان تريبون هاي ايشان را به خصوص در برخي برحه هاي حساس امنيتي كم كنند.
سخنراني هاي ايشون در بعضي موارد به شدت مورد دار و ناقض هر گونه اصول امنيتي است.ايشون اصولا با يك سري تند روي هاي بي موردي و ضد امنيتي سعي در القا عقايدشان به خصوص بر جوانان امت حزب الله دارند.گاهي وقت ها خنجري كه تندروي هاي دوستان بر پيكره كشور وارد مي كند بسيار عميق تر از تهديد هاي توخالي دشمنان است.
[/quote]

به شدت مخالفم.... اولا ایشان کاملا به رفتار دیپلماتیک آشنایی دارند....
دوما آقای دکتر یک شخصیت دانشگاهیست و به هیچ وجه حرف هایشان موضع رسمی کشور نمی باشد که اگر ایشان مسئولیتی رسمی در کشور داشتند قطعا به این نکته توجه داشتند که رفتار دیپلماتیک را رعایت کنند....
اصولا استراتژیستها باید ایده آل گرا یاشند .... به این معنی که با نگاهی به آینده سعی کنند مشکلات را دیده و راه حل آن را فریاد بزنند و این قاطعی در مواضع آنها صرفا به دلیل همین دید ایده آل آنهاست....
ولی اگر وارد سیاست شوند در حقیقت وارد صحنه ی رئال می شوند و باید مشکلات را با داشته های موجود حل کنند ..... اصولا صحنه ی سیاست صحنه ی اقدامات رئال است .....
آقای دکتر به کسینجر جهان اسلام مشهور هستند و این که شخص مایکل لدین علنا نسبت به مواضع ایشان موضع می گیرد نشان از اهمیت آقای دکتر در دید استراتژیست های غربی دارد
ای کاش افراد فرهیخته ای مانند ایشان در ایران زیاد بود که اگر بود قطعا مشکلات کنونی بسیار کمتر بود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

حرفهای جالبی میزنید دوست من!

حسن عباسی لزومی ندارد مسئولیت اجرایی داشته باشد و در تمام دنیا به ندرت دیده میشود از مغزهای متفکر در پست اجرایی استفاده گردد که جز تحلیل توان شخص و دور ماندن از پرداختن به مباحث نظری فایده ای نصیب کشور نخواهد شد. یک متفکر باید بنشیند و در فضاهای آرمانگرایی و عملگرایی مسائل گذشته و روز و فردا را تحلیل کند و نتایج آنرا در قالب مقاله علمی منتشر سازد. اگر شخصی چون فوکویاما می آید و از نظریه پایان تاریخ صحبت میکند لزوما بدین معنا نیست که مانند شما بگوییم اگر این فرد رئیس جمهور آمریکا بود جنگ هسته ای رخ میداد! این فضای آرمانی تجسم یافته از ذهن وی است که با فرایند شرایط روز تبدیل به شکل عملگرایی شده و ما شاهد هستیم همین نظریه بنیان ایدئولوژیک استراتژی مقابله با اسلام توسط غرب را تشکیل داد.

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سخنراني ايشون در مورد لبنان كاملا جامع و كامل بود اشرافيت شون هم به مساپل استراتژيك و نظامي واقعا عالي است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]دکترینال تفکرات ایشون به نظر بسیار وابسته رو بحث مهدویت می چرخه که این یعنی به سراب رفتن و امید واهی دادن مشکل ما دقیقا همین جاست از چیزی که امروز داریم استفاده نمی کنیم وبه دنباله سو استفاده از مردم می ریم.......ما حق نداریم خدمون رو نمابنده ی مهدی ونشاندهنده تفکرات او نشان دهیم ........ آقای عباسی مسلما اعتبار جهانی دکتر سروش رو ندارن ودکتر سروش دارای اندیشه های واقع گراتر از ایشون هستن وتکه ی آقای عباسی رو بحث مهدویت یه کاره بیهودست که خطرات زیادی در همین سالها حتی برای دین درست کرده رواج خرافه پرستی در جامه یکی از آنهاست.....ایشون می خواد به عنوان نماینده ی مهدی بر ضد امپریالیست جهانی قیام کنه این یعنی سوئه استفاده از دین این بازی با مقدساته[/quote]

اولا مساله مهدویت سراب نیست عینیت است

کی گفته اون خودشو نماینده حضرت مهدی (عج) میدونه

میخواست بگه راه مهدی اینه

ضمنا اخیرا خودش هم گفته که اطلاق نام مهدویت غلطه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name="Hezbollahh"]من سخنراني ايشون را در مشهد چندين سال قبل گوش كردم و در يكي از سخنراني هايشان نيز شخصا حاضر بودم و تنها چيزي كه مي توانم از ايشون بگويم اين است كه بسيار خوشحالم كه مسوليت وزارت امور خارجه و اطلاعات با ايشون نيست وگرنه جنگ جهاني سوم با اتحاد دنيا عليه ايران تا به حال شكل گرفته بود!اميدوارم مسولان امنيتي ميزان تريبون هاي ايشان را به خصوص در برخي برحه هاي حساس امنيتي كم كنند.
سخنراني هاي ايشون در بعضي موارد به شدت مورد دار و ناقض هر گونه اصول امنيتي است.ايشون اصولا با يك سري تند روي هاي بي موردي و ضد امنيتي سعي در القا عقايدشان به خصوص بر جوانان امت حزب الله دارند.گاهي وقت ها خنجري كه تندروي هاي دوستان بر پيكره كشور وارد مي كند بسيار عميق تر از تهديد هاي توخالي دشمنان است.[/quote

متاسفم

برخی دوستان اونقدر تو قیود مادی موندن و همه چیز رو با حسابهای دنیوی مقایسه میکنن که واسه بچه شیعه شرمه

یادمون باشه ما قائل به وظیفه هستیم نه نتیجه

کلمه کثیف مصلحت و مصلحت اندیشی همواره به اسلام ضربه زده

اگر قرار باشه با مقیاس های دنیوی متر بزنیم پس امام حسین (ع) که کشته شد و با اسب بر بدن مبارکشون تاختند و اهل بیت عصمت رو به اسارت بردند باید بزرگترین بازنده تاریخ باشه
این از منظر وظیفه

از منظر دنیایی هم که به قضایا نگاه کنیم، دشمنان ما هرگاه از این نوع پیروزی های دنیایی مطمئن بودند معطل هیچ اجازه و اجماعی نشدند

به قول امام راحل] [size=18]امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند[[/size]/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue][size=18]الگوی زندگی انسان انقلابی[/size][/color]

سخنرانی دکتر در مورد [b]الگوی زندگی انسان انقلابی[/b]

[url=http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasy.persiangig.com/mp3/olgo/1.wma]قسمت اول[/url]

[url=http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasy.persiangig.com/mp3/olgo/Part2.wma]قسمت دوم[/url]

[url=http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://drabbasy.persiangig.com/mp3/olgo/3.wma]قسمت سوم[/url]

برای دانلود سخنرانی های بیشتر می تونید به وبلاگ زیر مراجعه کنید

[url=http://abbasifans.blogfa.com/8803.aspx]آدرس وبلاگ[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center]تحليل دكتر حسن عباسي از سريال فرار از زندان/1:[/align]

[align=center][b]اهميت اين سريال بر ارائه‌ي تمام قد "مُثُل افلاطون" است[[/b]/align]

[img]http://rajanews.com/Files_Upload/10249.jpg[/img]

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم‌ الله ‌الرحمن‌ الرحيم و به نستعين إنّه خير ناصر و معين.

تصويري كه سريال‌هاي استراتژيك در ذهن مخاطب ايجاد مي‌كنند، تصويري از "قدرت و بقاست."

همان طور كه گفتيم "استراتژي" دانش بقاي يك جامعه است. وقتي اين مسئله براي يك جامعه موضوعيت مي‌يابد به مثابه كاري كه در پزشكي براي بقاي انسان انجام مي‌شود، بقاي يك جامعه هم قواعد خاص خود را دارد. اگر قواعد بهداشتي و پزشكي براي بقاي جسم انسان است، قواعد در دانش استراتژي هم قواعد سلامت و بقاي جامعه، تمدن، كشور و حكومت است.

تصويري كه در يك اثر هنري در ذهن ايجاد شود و در مناسبات قدرت، جامعه، حكومت و مناسبات اجتماعي به مباحث ايدئولوژيك و مكاتب فكري طعنه بزند. از اين حيث در متن خود يك انگاره استراتژيك را دارد. امروز موضوع مورد بحث ما سريال شناخته شده (prison break) يا "فرار از زندان" است. در اين مجموعه‌ها كه بحث كرديم، اين سريال تنها سريالي است كه به فارسي برگردانده شده و در طول اين دوره از معدود سريال‌هايي است كه تماشاي آن عموميت بيشتري داشته است. به دليل اينكه به زبان فارسي دوبله شده و طبيعتاً عموم مخاطب توانسته است با آن ارتباط بيشتري برقرار كند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10241.jpg[/img]

موضوع سريال (prison break)، "فرار" است. در اين فيلم فرار خط اصلي تعليق ناميده مي‌شود و شما تعليق اصلي را در مقوله فرار مي‌بينيد. درك و شناخت اين موضوع بسيار مهم و يك معضل تمدني است. هر چند استنباطي كه از مقوله‌اي به نام زندان داريم عموميت دارد و در تاريخ هميشگي بشر موضوعي به نام زندان عينيت داشته است، اما زنداني كه در اين سريال مي‌بينيم استمرار يك سابقه تاريخي در ادبيات غرب است. در عصر باستان، دوره‌ قرون وسطي و بعد هم در دوره مدرن يكي از ژانرهاي اصلي ادبيات و در دوره سينما و تلويزيون و كارهاي بصري و نمايشي مقوله فرار است.

اينكه چرا يك حصار، محدوديت، ديوار و چهارچوب اين چنيني به وجود مي‌آيد و انسان خود را ملزم مي‌داند كه فرار كند، در واقع اين فرار مداوم، چهره‌اي را از تمدن غرب مي‌سازد كه مي‌توانيم نام آن را "تمدن فرار" بگذاريم. يعني تمدني كه دائماً در حال فرار است. اينكه از چه چيزي فرار مي‌كند جاي بحث دارد.

در دوره مدرن يكي از شاخص‌ترين كارهايي كه مي‌توانيم ببينيم از "الكساندر دوما" اثر معروف "كنت‌ مونت كريستو" در زندان معروف فرانسه است. فرار از آن زندان‌ها دست‌مايه نويسندگان مشهور اين دوره‌هاست. در دوره‌اي هم كه ويكتور هوگو ‌كتاب "بينوايان" را مي‌نوشت، چهره اصلي داستان از ماهيتي كه در آن زندان برايش رقم مي‌خورد مي‌گريزد. عمده ادبياتي كه از "شكسپير" به اين سو در آثار "ديكنز" و سايرين در آراي ادبيات هم نمايشي و هم مكتوب انگليس وجود دارد اين است كه باز هم مقوله فرار مقوله بسيار مهمي است.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10243.jpg[/img]

اين موضوع در مسئله كنت مونت كريستو جايگاه ويژه‌اي دارد. مونت كريستو به دليلي به زندان مي‌افتد. يك طرح طولاني مدت فرار را برنامه‌ريزي مي‌كند و در نهايت موفق مي‌شود كه بگريزد. غير از داستان معروف "كنت مونت كريستو" كه در ژانر فرانسوي آن ديده مي‌شود، انيميشن آن در سي چهل سال گذشته بارها ساخته شده و كتاب آن در سراسر دنيا ترجمه شده است. به ويژه فيلم سينمايي و سريال آن بارها از تلويزيون‌هاي جهان پخش شده است.

كار مهم ديگري كه مي‌توانيم از آن نام ببريم داستان معروف "فرار بزرگ" است. فيلمي كه بازيگراني چون استيو مك‌كوئين، جيمز گارنر، ريچارد بوستون و تعداد ديگري از هنرپيشه‌هاي مطرح آن دوران در آن بازي ‌كردند. يك زندان مخوف و كمپي از اسرا در آلمان نازي بود كه اين زنداني‌ها سعي كردند از آنجا فرار كنند. البته همان زمان كارهايي از زندان ساخته مي‌شد كه در آنها نيت فرار نبود."المپيك در بازداشتگاه" متقارن با چهار سال بعد از المپيك برلين بود. در اين فيلم تعدادي زنداني لهستاني و اسراي كشورهاي ديگر طرح المپيكي را داخل زندان دادند و آن را در همان زندان برگزار كردند.

اما اثر معروف "فرار بزرگ" كه بسيار تأثيرگذار بود و با بازي هنرمندانه استيو مك‌كوئين انجام شد چهارچوب و ملاحظات اساسي فرار را در دوره طولاني در ذهن‌ها بست.

كار ديگري از استيو مك‌كوئين در مقوله فرار مي‌بينيم. "ويليام شايرر" كتابي در دوره استعمار نو از يكي از جزاير حوالي جزاير گوام و جاهاي ديگر نوشت. در آن كتاب ماجراي زنداني بودن و فرار خود را بازگو كرد. كاري كه ويليام شايرر انجام داد در كتابي تحت عنوان "پاپيون" به نگارش در آمد. پاپيون كتاب معروفي بود كه يك ماجراي واقعي را به تصوير كشيد. از روي اثر پاپيون ويليام شايرر، يك فيلم سينمايي با همين عنوان ساخته شد. هنرمندي "داستين هافمن" در اين فيلم در اوايل دوره‌اي بود كه او استعداد بازيگري خود را به عنوان يك فوق ستاره بروز مي‌داد. داستين هافمن در كنار استيو مك‌كوئين موفق شد اين كار را يك اثر جاودانه كند. فراري كه در اثر معروف ويليام شايرر يعني پاپيون از استيو مك‌كوئين و داستين هافمن ديده مي‌شود ويژگي‌هاي خاص خود را ارائه كرد.

كار معروفي از زندان بسيار شاخص آمريكا يعني "آلكاتراز" كه به همان شهرت زندان "باستيل" فرانسه است در دو سه دوره ساخته شد. سريال فرار از آلكاتراز و به‌ خصوص فيلم بسيار مهم "پرنده‌باز آلكاتراز" از اين جمله بود. برترند كاستر يكي از ستاره‌هاي خاص هاليوود در آن دوره بازيگر فيلم پرنده‌باز آلكاتراز بود. در اين فيلم وجوه، جوانب و ابعاد مسئله فرار به صورت جدي مطرح شده است.البته الان آلكاتراز به عنوان يك زندان شناخته نمي‌شود و تبديل به موزه شده است و توريست‌ها از آنجا بازديد مي‌كنند. به هرحال در تاريخ هر جامعه يك زندان شاخص و مشخص بخشي از ابعاد تاريخي آن را رقم مي‌زند.

در مناسبات تمدني هر تمدن، بازار، عبادت‌گاه، كليسا، كنيسه، معبد يا مسجدي دارد. در واقع هر تمدن ساختمان و عمارت حكومتي شاخصي دارد كه ممكن است به عنوان موزه مورد بازديد و ارزيابي قرار بگيرد. يك جزء همه حوزه‌هاي تمدني زندان است. يعني داشتن زندان و بازديد از زندان‌هاي پيشين و سابقه كهن هر جامعه ملاحظه اساسي اين حوزه است. زندان باستيل فرانسه و زندان آلكاتراز در آمريكا در ادبيات اين كشورها و به خصوص در دوره جديد در سينماي اين كشورها جايگاه ويژه‌اي دارند. به ويژه اينكه فيلم‌هاي شاخصي از آنها ساخته شده است و اين مكان‌ها كاملاً به جهان معرفي شده‌اند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10248.jpg[/img]

بعد از اين موارد، در اين حوزه فيلم ديگري ارائه شد كه در حوزه روان‌شناختي بود و ماهيت روان‌كاوي داشت. فرار از بازداشتگاه خاصي تحت عنوان زندان و حصارهايي كه به عنوان زندان و زندان‌بان مي‌شناسيم نبود. از دهه 50 قرن گذشته به بعد با ژانري از سينما و ادبيات در اين دوره آشنا مي‌شويم كه در آسايشگاه‌ها و جاهايي كه بيماران رواني را نگه مي‌دارند افرادي هستند كه مايل به فرارند. در اينجا ديگر زندان‌بان يونيفورم به تن ندارد. در اينجا نام زندان‌بان دكتر است. زندان‌بان يك پرستار يا يك امدادگر است. روپوش سفيد دارد و در دستش به جاي اسلحه، باتوم و شوكر آمپولي است كه بلافاصله به او مي‌زنند و او را آرام مي‌كنند و به تخت مي‌بندند. اين دسته از زندان‌هاي جديد ماهيت جدي داشت. شاخص‌ترين فيلمي كه در اين زمينه مي‌شناسيد "ديوانه از قفس پريد" با بازي جك نيكلسون بود كه در حوزه روان‌شناختي و ماهيت روان‌كاوي نگاه جديدي به اين گزاره‌ها داشت.

در واقع اين فيلم سرآغاز دوره‌اي بود كه تعداد زيادي فيلم در اين باره ساخته شد. همين الآن كه جشنواره بين‌المللي فيلم فجر در تهران در حال برگزاري است، تعدادي از فيلم‌هايي كه از كشورهاي خارجي در بخش خارجي جشنواره شركت‌ كرده‌اند داراي همان ژانرند. افرادي هستند كه زنداني‌اند و اين زندان ماهيت خاصي دارد و يك زندان رسمي نيست. افراد محصور و محبوس شده‌اند. آثاري كه از نروژ، فنلاند، شمال اروپا و جاهاي ديگر آمده است همان دغدغه را دارد. ماهيت اين رويكرد هنوز زنده است. يعني آنچه كه در كار جك نيكلسون در فيلم ديوانه از قفس پريد ديديد هنوز عينيت دارد. هنوز گروهي در جايي هستند و مايلند از پشت ديوارهاي آن آسايشگاه رواني و به قول عوام ديوانه‌خانه فرار كنند. اين افراد از سوي جامعه آزاد جمع‌آوري و به اين مكان منتقل شده‌اند و در آنجا نگهداري مي‌شوند. طبيعتاً بايستي در آنجا محبوس بمانند. پس اين ژانر همچنان زنده است.

مي‌توانيم در ادبيات غرب و ادبيات عمومي جهان سه دسته زندان برشماريم. اولي زنداني است كه ديگران رقم مي‌زنند. كسي را مي‌گيرند و پشت ديوارها نگه مي‌دارند. آن شخص هر لحظه كه بتواند فرار مي‌كند. اين زندان، "زندان سخت" ناميده مي‌شود و زنداني است كه ديگري رقم زده است. دومي زندان تشويقي‌‌ـ‌ تنبيهي است كه زندان نيمه سخت است. اين زنداني است كه حكومت‌ها مي‌سازند. نه آن ديوار رسمي حكومت و دستگاه قضايي آن، بلكه فضاي عمومي قوانين و مقررات حاكم و رايج و دست‌هاي پيدا و پنهاني كه در پشت حكومت‌ها وجود دارد و احزاب، گروه‌ها و عناصر اطلاعاتي و... آن را سامان و شكل مي‌دهند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10242.jpg[/img]

سومي زنداني است كه خود انسان براي خود مي‌سازد. انسان‌ها از تن و وجودشان براي خود زندان مي‌سازند و از آن مي‌گريزند. ويژگي سريال "فرار از زندان" اين است كه هر سه ويژگي را با هم دارد. يعني در قسمت اول، فصل 1، فرار از يك زندان سخت است. زندان به همين معني شناخته شده و رايج است. در اين سريال زنداني در شيكاگو است كه سعي مي‌كنند از آن بگريزند.

در فصل دوم زنداني است كه حكومت ساخته است. قوانين، مقررات و چهارچوب‌هايي است كه امكان آن نيست كه آنها در آمريكا بمانند. از اين رو به كشور پاناما مي‌گريزند. در مراحل آخر وقتي به آمريكا برمي‌گردند و وقايع را دنبال مي‌كنند زندان خودشان موضوعيت دارد.

نوع زندان سوم مقوله مهمي است كه باز در ادبيات ويژه انسان غربي جايگاه حائز اهميتي دارد. شناخت و ادراك آن بسيار مهم است. در اين نوع زندان، انسان تلاش مي‌كند از خودش فرار كند. انساني كه سعي مي‌كند ماهيت وجودي خودش را درنوردد و از خود بگريزد. اين ديگر راه نجاتي ندارد. يعني كسي كه از زنداني كه ديگري برايش رقم زده است مي‌گريزد شكل خوبي دارد.

وقتي انسان از زنداني كه حكومت با قوانين و مقررات برايش ايجاد مي‌كند عبور و فرار مي‌كند قابل فهم است، ولي وقتي انسان از خودش فرار مي‌كند معلوم نيست كه مي‌خواهد به كدام مقصد و مبدأ بگريزد. در اينجا موضوعي به نام "خودكشي" مطرح مي‌شود. خودكشي يك ژانر بسيار مهم در ادبيات نمايشي، رمان و مجموعه‌هاي نول‌ها و داستان‌ها در ادبيات غربي است. شما بارها در فيلم‌هاي سينمايي مختلف ديده‌ايد كه كسي بالاي ديواري رفته و تصميم گرفته است پايين بپرد و مردم مي‌روند تا مانع او شوند. پليس به او وعده‌هايي مي‌دهد. روانكاو و روانشناس مي‌آورند تا او را تسكين بدهد. احياناً يك كشيش يا فرد مذهبي مي‌آورند كه او را تسلّي و دلداري بدهد. در اين ميان وعده و وعيدي مدّ نظر است. آن شخص توقعات و انتظاراتي دارد و آنها بايد اين توقعات و انتظارات را برآورده كنند تا او پايين بيايد. به هر حال اين نوع خودكشي و فرار كه فرار از خود است، اصطلاحاً "فرار نرم" ناميده مي‌شود.

در فرار نرم در مقايسه با فرار نيمه سخت و سخت، ماهيت فرار ابعاد و جوانب ديگري دارد. پس تصوير استراتژيكي كه در اين دسته از فيلم‌ها از بقا و مناسبات اجتماعي يك جامعه در ذهن ما مي‌ماند اين است كه افراد يا از خود يا از جامعه‌شان فرار مي‌كنند. چه مي‌شود كه در جامعه‌اي افراد از خودشان مي‌گريزند و خودكشي مي‌كنند؟ علت چيست كه در جامعه ما در بعضي از استان‌ها آمار خودكشي بالاست؟ چرا در مناسبات اجتماعي انساني به جايي مي‌رسد كه بايستي خودكشي كند؟ چرا بعضي افراد از جامعه و كشورشان فرار مي‌كنند؟ مناسبات، قوانين و مقررات آن جامعه را براي خود به مثابه يك زندان مي‌بينند. چه مي‌شود كه بعضي افراد به زندان مي‌افتند و زندان‌ها در همه دنيا حجيم و گسترده مي‌شود و عده‌اي از آن زندان‌ها مي‌گريزند؟ اساساً چرا افرادي نابهنجاري‌هايي را در برابر مقررات رسمي اعمال مي‌كنند كه لازم باشد به زندان بيفتند و حالا لازم باشد كه از آنجا فرار كنند؟

اين مقررات رسمي يك بار به صورت مقررات رسمي سخت و متصلب شناخته شده است و يك بار به صورت قوانين رايج كشور است و كسي نمي‌تواند در آن قواعد بماند. مثلاً شخصي از شوروي سوسياليستي، نظام پيچيده و بسته كره شمالي يا از جايي مثل كوبا فرار مي‌كند. شخصي برعكس از جامعه‌ به اصطلاح آزادي مثل فرانسه، انگليس، استراليا يا جاي ديگر فرار مي‌كند. ماهيت و زمينه اين فرارها چيست. هر پاسخي كه شما به اين موضوع بدهيد يك انگاره استراتژيك محسوب مي‌شود و اصل، مناسبات و تنازع بقا را برمي‌تابد.

پس وقتي ما با دغدغه يك سناريست، نويسنده، كارگردان و سينماگر مواجه مي‌شويم كه فيلمي در حوزه فرار مي‌سازد، قصد دارد چه موضوعي را در جامعه خود مطرح كند. چه اتفاقي افتاده است. در واقع اين كار ما به ازا دارد. اين ما به ازاء خودكشي‌ها و فرارهايي است كه از زندان‌هاي مختلف صورت مي‌گيرد. همين طور خارج شدن افراد بسياري از كشور خودشان است. افراد بسياري از كشور خودشان خارج مي‌شوند و به عنوان كساني كه يا پناهنده يا جابجا و منتقل مي‌شوند تغيير هويت مي‌دهند. سريال فرار از زندان به اين دليل حائز اهميت است كه هر سه ژانر مختلف فرار را در متن خود برتافته است.

نوع ديگري از اين فرارها را مي‌توانيم در نمونه‌هايي كه در ادبيات معاصر ديده‌ايد "فرار از گولاك" برشماريم. گولاك زندان مخوف و معروفي در شمال كشور روسيه فعلي يا شوروي سابق است. اين زندان در عصر استالين خيلي معروف شد. بسياري از مخالفين را به آنجا منتقل مي‌كردند. در سال 1980، بعد از اينكه المپيك مسكو برگزار شد. گفته شد (K.G.icon_cheesygrin سرويس امنيتي شوروي در آن دوره زمينه‌سازي كرد و يك ورزشكار يا شخصي را از تيم‌هايي كه به آنجا رفته بودند دستگير كرد. به عبارتي براي او پاپوش درست كردند و او را دستگير كردند. به بهانه‌هاي مختلف او را به گولاك منتقل كردند. كتاب گولاك كه يادم هست آن زمان در ايران اصل آن كتاب ترجمه شد و فيلم سينمايي كه غربي‌ها براي آن ساختند ماجراي فراري بود كه آن شخص از گولاك انجام داد و از مناطق بسيار برف‌گير و صعب‌العبوري خود را به اروپا رساند. سه چهار نفري كه فرار مي‌كنند وقتي در مسير غذا گيرشان نمي‌آيد زماني كه يكي از آنها از سرما مرد، مجبور مي‌شوند او را بخورند تا زنده بمانند.

اين صحنه‌ها صحنه‌هاي خاصي است. صحنه معروفي كه در فيلم پاپيون است، صحنه‌اي است كه در آن استيو مك‌كوئين كه در زندان از گرسنگي مي‌ميرد به زحمت پاي سوسكي را كه رد مي‌شود مي‌گيرد و عامل بقاي او خوردن آن سوسك است. تا آنجايي كه شما در صحنه‌اي از فيلم فرار از گولاك مي‌بينيد كه انسان‌ها براي آنكه زنده بمانند تا به مقصدي برسند همديگر را مي‌خورند.

همه اين نكات يك خط تعليق فرعي يا بستر تعليق يا خط تعليق اصلي در داستان‌ها و فيلم‌ها براي ما به وجود مي‌آورد كه مقوله مهم فرار است. پس يك چهارچوب كلي در اين مسير و درك و شناخت چنين موضوعي را داريم. من به اثر كنت مونت كريستو از الكساندر دوما درباره زندان معروف باستيل فرانسه اشاره كردم. همچنين به كاري كه برترند كاستر در پرنده‌باز آلكاتراز انجام داده بود. اين فيلم راجع به زندان معروف آلكاتراز بود. ديوانه از قفس پريد با بازي جك نيكلسون يك كار روان‌شناختي بود. فيلم فرار بزرگ با هنرمندي استيو مك‌كوئين كه در حوزه فرار نظامي‌هايي كه اسير مي‌شوند بود، همگي راجع به مقوله فرار هستند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10244.jpg[/img]

مي‌دانيد در زمان جنگ وقتي نظامي‌ها درس تاكتيكي ياد مي‌گيرند، در زمان اسارتشان يك درس را فرا مي‌گيرند. وقتي اسير شديد به سه چيز اول به فرار، دوم به فرار و سوم به فرار فكر كنيد. اين اصل را در فيلم معروف استيو مك‌كوئين يعني فرار بزرگ مي‌بينيد. در مقابل آن فرار آلماني‌‌ها هم طراحي شده بود. آلماني‌ها خلباني داشتند كه هاردي كروكر هنرپيشه آلماني نقش آن را بازي مي‌كرد. اين فيلم سياه و سفيد و قديمي است. وقتي هواپيمايش در بمباران لندن در لندن سقوط كرد او را به همراه ساير اسرا به زنداني در كانادا منتقل مي‌كنند. او سعي مي‌كند از كانادا بگريزد. اين فيلم هم جايگاه خاص خود را دارد.

فيلم پاپيون مربوط به ويليام شايرر است و در آن استيو مك‌كوئين و داستين هافمن بازي كرده بودند. فيلم معروف ديگر فرار از گولاك است. اين دسته از فيلم‌ها جايگاه خاص خودشان را دارند. فرار از يك مكان و محل مشخصي كه ماهيت زندان را برمي‌تابد و البته زندان سخت است. اما وقتي ماهيت زندان خود انسان باشد، مسئله دروني و داخلي مي‌شود. چهارچوبي كه مبناي فلسفه دوره پست مدرن در اين خصوص است و دغدغه‌اي كه وجود دارد گريختن است.

شما شخصي مثل ميشل فوكو را ببينيد. مهم‌ترين كتاب ميشل فوكو دو حوزه اصلي است. ميشل فوكو يك تريلوژي يا كتاب سه گانه دارد كه مناسبات جنسي انسان را مبناي معرفت‌ شناسي قرار مي‌دهد. همان طور كه "فرويد" مقوله جنسي و ابعاد سكشوال انسان را مبناي هستي انسان قرار مي‌دهد و اگو، سوپر اگو و ايد را از مناسبات جنسي انسان مي‌چيند و آغاز مي‌كند و جلو مي‌آيد. در مقايسه با آن ميشل فوكو هم نگاه متفاوتي دارد. مهم‌ترين كتاب او كه يك كتاب سه گانه يا تريلوژي است، اصل نگاه به انسان را از مناسبات جنسي مي‌گيرد.

فوكو دغدغه ديگري هم دارد كه در كتاب " مراقبت و تنبيه" او آمده است. اصل پايه‌هاي فلسفي شخصي مثل ميشل فوكو در نگاه چپ پست مدرن در فرانسه به اين موضوع برمي‌گردد كه زندان چه جايگاه، موقعيت و ويژگي‌ دارد. اگر ما از اين زاويه وارد شويم و چنين نگاهي داشته باشيم، نشان مي‌دهد اين دسته از فيلم‌ها داراي چه ويژگي و جايگاهي هستند. وقتي كه آراي ميشل فوكو و امثالهم را در اين زمينه مي‌ديدم تقارني بين آنچه كه شما در "ديوانه از قفس پريد" از جك نيكلسون مي‌بينيد و نياز انسان به اينكه از آن زنداني كه زندانبان‌هايي با روپوش سفيد دارد، بگريزد وجود دارد. اين زندانبان‌ها پزشكان، پرستارها و روانكاوان و افرادي هستند كه وقتي مي‌خواهند آنها را آرام كنند باتوم به سر زنداني‌ها نمي‌زنند. شوكر استفاده نمي‌كنند. بلكه به آنها آمپول مي‌زنند تا آرام و ساكت شود. آنچه كه شما در اين آسايشگاه‌هاي رواني مي‌بينيد اين است كه دغدغه يك سينماگر متقارن با دغدغه‌اي است كه شخص آقاي ميشل فوكو دارد. يعني در يك شرايط فيلسوف جامعه با سناريست و كارگردان جامعه در يك سطح فكر مي‌كند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10245.jpg[/img]

اگر دغدغه فيلسوفي مثل ميشل فوكو در آن تريلوژي كه مسائل جنسي را مبنا قرار مي‌دهد اين شد كه انسان يك مسئله ذاتي و ماهيت وجودي بيشتر ندارد و آن هم برتافتن مناسبات جنسي اوست و اين نگاه را جدي گرفتيم در اين صورت زندان انسان هواهاي نفس اوست. مسائل جنسي به حوزه نفساني انسان برمي‌گردد. هرقدر به مناسبات جنسي بيشتر پرداخته شود بيشتر براي انسان زندان مي‌سازد. بيشتر او را محصور و محدود مي‌كند. وقتي اين اتفاق بسط و گسترش مي‌يابد چهارچوب دامنه‌داري پيدا مي‌كند. در اينجا ما مراقبت و تنبيه را مبنا قرار مي‌دهيم. فرار از اين حوزه فرار ناممكني است. نگاه فرويدي و ماهيت روان‌شناسي فرويد، بعد هم نگاه ميشل فوكو و ماهيت نگاه فوكويي بر بستر غرب مدرن اين است كه انسان دائماً در بستر فرار است. كنت مونت كريستو اثر الكساندر دوما، پاپيون اثر ويليام شايرر با بازي استيو مك‌كوئين و داستين هافمن، فرار از آلكاتراز و به خصوص پرنده‌باز آلكاتراز با بازي برترند كاستر، ديوانه از قفس پريد با هنرمندي جك نيكلسون و چهره‌هايي از اين دست دائماً به فرار اشاره مي‌كنند.

اگر اين فرار از يك جاي فيزيكي نباشد شخصي بالاي پشت بام يا پلي مي‌رود و از آنجا پايين مي‌پرد. در اين باره چه بايد كرد؟ تصويري كه يك سينماگر از اين مناسبات اجتماعي ارائه مي‌كند، مناسبات استراتژيك است. بقاي جامعه مخدوش است. بايد به اين سئوال جواب بدهيم كه چرا امروزه آمار خودكشي در جوامع مختلف حتي در جامعه خودمان نگران كننده است؟ چرا بايد در يك جامعه زنداني زياد باشد تا مقوله فرار از زندان مطرح شود؟ اگر قرار باشد شما به عنوان پزشك جامعه نخواهيد مناسبات بقاي تمدني را تنظيم، رصد و ارزيابي كنيد براي اين فجايع چه پاسخي داريد؟ آنچه كه بخشي از اهميت و ارزش سريال "فرار از زندان" را مشخص مي‌كند در اين سه دسته فرار است؛[b]

1- فرار از زندان سخت يعني فرار از همين زندان‌هايي كه مي‌شناسيد.

2- فرار از حكومت و جامعه. در فصل دوم اين سريال وقتي از آمريكا فرار مي‌كنند. مناسبات و روابط قدرت به گونه‌اي چيده شده است كه اين افراد نمي‌توانند در آمريكا بمانند.

3- مسئله فرار از خود است.[/b]

وقتي به فصل 3 و به خصوص فصل 4 مي‌رسيد، مي‌بينيد پدر و مادر مايكل اسكوفيلد (Michael Scofield) عضو يك كمپاني بودند و آن كمپاني همان حزب و گروه هيئت حاكمه‌اي است كه قدرت آن از رئيس جمهور آمريكا بالاتر است. مي‌بينيد مأمور اف.بي.آي، سي.آي.اِي و مأمور وزارت امنيت داخلي سه مأمور امنيتي از سه حوزه مختلف زنداني‌اند و اين افراد فدا مي‌شوند.

زندانبان‌ها را مي‌بينيد. بليك (Bellick) به عنوان مهم‌ترين زندانبان كه در سري اول مي‌بينيد اين قدر جلوي اينها را مي‌گيرد، وقتي بعداً كشته مي‌شود به عنوان يك چهره شهيد و فداكار تشييع جنازه مي‌شود. اين بسيار اهميت دارد. در چنين ساز و كاري اهميت سريال «فرار از زندان» را در اين مي‌دانيم كه به تعبير امروزي سه دسته زندان سخت، نيمه سخت و نرم را براي انسان رقم زده است. ماجراي اين سريال طوري است كه حدود ده يازده نفر فيلم‌نامه آن را نوشته‌ و بيش از ده كارگردان آن را ساخته‌اند. اشكالي نيست. اشاره كرده‌ام كه سريال‌هاي 24 و اليس (Alias) را هم سناريست‌ها و كارگردان‌هاي مختلف نوشته و كارگرداني كرده‌اند، اما واقعيت اين است كه فصل‌هاي 2، 3 و 4 اين سريال مشكلات عديده‌اي دارد. فقط سري اول آن موفق بوده است.

سري‌هاي 2، 3 و 4 آن ناموفق بوده و اشكالات جدي‌‌اي بر آن وارد است. البته ما تمركزمان را روي سري اول نمي‌گذاريم. اين مكانيسم كه اگر قرار باشد گروه سناريست‌ها و گروه كارگردان‌ها فيلم اين چنيني را بسازند بايستي ملاحظات اصلي در آن مترصد شود. در اين سريال داستان خيلي ساده است. من سري اول آن را مي‌گويم. مردي در زندان به جرم قتل برادر معاون اول رئيس جمهور آمريكا منتظر اعدام است. اين زندان در شيكاگو است. خانمي معاون اول رئيس جمهور آمريكاست. گفته شده كه برادر اين خانم توسط اين مرد كشته شده است. در واقع صحنه‌ سازي شده است تا نشان داده شود اين مرد او را كشته است. اين فرد يعني لينكلن (Lincoln) كه قاتل محسوب مي‌شود برادري به نام مايكل اسكوفيلد دارد. مايكل اسكوفيلد صحنه سازي سرقت مسلحانه‌اي را انجام مي‌دهد تا او را در همان زندان شيكاگو بيندازند و از اين طريق بتواند برادرش را نجات دهد. او با اين قصد وارد اين زندان مي‌شود تا برادرش را نجات بدهد. از سوي ديگر همسر معاون رئيس جمهور و شبكه امنيتي‌ موجود صحنه سازي قتل را هدايت كرده‌اند تا بتوانند برادر معاون اول رئيس جمهور را كه در واقع كشته نشده است از ديد عموم كنار ببرند و اعلام كنند كه او كشته شده است تا بتوانند با اين صحنه سازي شرايطي را رقم بزنند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10246.jpg[/img]

همين‌جا انتهاي داستان را به شما مي‌گويم. اين خانم كه معاون اول رئيس جمهور است با برادرش رابطه غير اخلاقي و جنسي داشته است. اين رابطه نمادي از مناسبات آلوده بيرون قدرت آنچه كه در فيلم به عنوان كمپاني خوانده مي‌شود و قدرت رسمي كه در اينجا زن به عنوان نماد سرزمين و عقيده و حكومت كسي است كه با او پيوند داشته است، مي‌باشد. اينكه ما مي‌گوييم پارتي‌بازي مي‌كنند يعني حزب بازي مي‌كنند و روابط اين چنيني دارند، اين رابطه نامشروع استفاده غير قانوني و نامشروع از مناسبات قدرت را تداعي مي‌كند.

مي‌دانيد تنها راهي كه اين خانم بتواند برادرش را تبرئه كند اين است كه رئيس جمهور شود و از قدرت رئيس جمهور به عنوان حكم رسمي براي تبرئه كردن برادرش استفاده كند. تمام تلاش در سري اول اين است كه اين خانم قدرت را به دست بياورد.

بخش ديگر مربوط به آن فردي است كه به زندان افتاده است و برادرش براي نجات او به زندان راه مي‌يابد. يك گروه معاون اول رئيس جمهور و شبكه امنيتي او و يك گروه هم كميسيون انرژي فدرال آمريكاست. كميسيون انرژي فدرال آمريكا و شركتي از سنت استيتمنت و دفتر اكوفيلا وجود دارد كه اينها منافع انرژي و شركت‌هاي نفتي و اقتصاد آمريكا و تراست‌هاي نفتي آمريكا را مبنا قرار مي‌دهند كه هر نوع صحنه سازي را صورت بدهند تا بتوانند لينكلن را حذف كنند.
از طرف ديگر دفتري به نام پروژه عدالت هم وجود دارد. گروهي هستند كه به دنبال عدالت‌اند. مثل جواناني كه در كشور خودمان تشكّلي به نام جنبش مطالبه عدالت تشكيل داده‌اند. دستشان به جايي بند نيست. بيانيه و شعاري مي‌دهند و در جايي تجمعي مي‌كنند. پروژه عدالت هم گروهي وكيل هستند كه دور هم جمع مي‌شوند و به عنوان پروژه عدالت افراد اين چنيني را دنبال مي‌كنند كه اعدام نشوند. اين وكلا به همراه وكيل خانوادگي مايكل و لينكلن تلاش مي‌كنند او را نجات بدهند. در نهايت، "عدالت" آنها شكست مي‌خورد. سرويس‌هاي امنيتي يعني مأمورين سي.آي.اِي مي‌آيند و آنها را مي‌كشند، دستگير مي‌كنند و در واقع از ميدان بيرون مي‌كنند. اين بخش از سري اول چهره سياهي از اينكه در فضاي غير رسمي و عمومي تا چه حد مي‌توان تأثيرگذار بود نشان مي‌دهد و اينكه نمي‌شود از بيرون عدالت را محقق كرد. سيطره دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي آمريكا را به مثابه اليس و 24 نشان مي‌دهد.

لذا مايكل ايثار مي‌كند. از آنجايي كه شريك شركتي بوده كه در تعمير و ساخت بخشي از اين زندان دخيل بوده است خودش نقشه زندان را دارد. چون او هم جزو آن كارخانه و كمپاني بوده است كه آن زندان را تعمير كرده و ساخته‌اند. مايكل روي نقشه فرار متمركز مي‌شود و نقشه فرار را روي بدنش خالكوبي مي‌كند و وارد زندان مي‌شود و با صحنه سازي، فرار را رقم مي‌زند و افراد را از آنجا بيرون مي‌آورد.

بخشي كه اشاره كردم كه مايكل اسكوفيلد نقشه را روي بدنش خالكوبي مي‌كند، مي‌رود و اينها را از زندان بيرون مي‌آورد همان "مُثُل افلاطون" است. اهميت سري اول به يك دليل است كه توانسته است تمام قد مثل افلاطون را ارائه كند. در اين باره افلاطون مي‌گويد، ما در عالم هستي در انتهاي غاري هستيم و روي صندلي‌هايي نشستيم كه ته غار را مي‌بينيم. از ابتداي غار نوري مي‌آيد و افرادي در حال عبورند. سايه و شبح حركت آنها روي ديوار مي‌افتد. آنچه كه ما از عالم معنا و عالم وجود مي‌بينيم همين سايه‌هاست. شخصي بلند مي‌شود و بيرون مي‌رود. يعني خود را آزاد مي‌كند و بيرون مي‌رود. در بيرون حقيقت را مي‌بيند. واقعيت را درك مي‌كند. برمي‌گردد بقيه را آزاد مي‌كند و با خود بيرون مي‌برد. اين روندي كه در غار افلاطون يا مثل افلاطوني رقم خورده هماني است كه ملاصدرا آن را به يك فلسفه تبديل كرده است.

فلسفه حكمت متعاليه "اسفار اربعه" يا سفرهاي چهارگانه؛ سفر اول سفر از خلق به حق، يعني از ته زندان به بيرون است. سفر دوم سفر در حق، يعني در نور، روشنايي و عالم آزاد است. سفر سوم سفر از حق به خلق، يعني دوباره به انتهاي غار برمي‌گردد و سفر چهارم سفر با خلق به حق، يعني اينها را آزاد مي‌كند و با خود بيرون مي‌برد.
آنچه كه شما مقوله نگاه افلاطون در مثل افلاطوني مي‌بينيد و جمع‌بندي آن، زماني كه منتج به مفهومي كه 2100 سال بعد، فلسفه ملاصدرا را در اسفار اربعه ملاصدرا رقم مي‌زند، در سري اول اين سريال در 23 قسمت به بهترين كيفيت به تصوير در آمده است. اين سريال 81 قسمتي است. فصل 1 و 2 آن هر كدام 22 قسمت است. سري 3 آن 13 و سري 4 آن 24 قسمت است كه مجموعاً 81 قسمت مي‌شود.

اگر بخواهيد فلسفه ملاصدرا يا افلاطون را ادراك كنيد در فصل اول آن كه 22 قسمت است اين چشم‌انداز به شما داده خواهد شد. يعني شخصي بيرون زندان است و با مناسبات زندان آشناست. خودش اين زندان يا غار را طراحي كرده است. يك "منجي" و اسطوره است. انساني است كه دم مسيحايي دارد. داخل زندان مي‌شود. ترتيباتي را اتخاذ مي‌كند كه افراد را نجات مي‌دهد. گزينش نمي‌كند. فاسدترين افراد تا شاخص‌ترين آنها را كه برادرش بوده و هدف هم نجات برادرش بوده است، همه را بيرون مي‌آورد.

"سارا" يك اسم عبري است. دكتر سارا (Dr. sara tancredi) در زندان پزشك زندان است و با مايكل اسكوفيلد آشنا مي‌شود و در نهايت در سري 4 با او ازدواج مي‌كند و بچه‌دار مي‌شوند. سارا معتاد است و خودكشي مي‌كند. يكي از كساني كه نوع سوم فرار را در اين فيلم به خوبي نشان مي‌دهد دكتر سارا است. فضايي كه در اين فيلم مي‌بينيد، همه اينها هستند. سارا به عنوان مادر است يعني ما "هاجر" و سارا را داريم. در اديان ابراهيمي "اسماعيل" و "اسحاق" را مي‌بينيم. اسلام از "اسماعيليون" است و يهود و مسيحيت از "اسحاقيون" هستند. استمرار حركت مسلمان‌ها به هاجر و يهود و مسيحيت به ساره برمي‌گردد. هاجر مادر اديان ابراهيمي از اين حيث كه اسماعيل فرزند اوست. در اينجا سارا در زمينه سازي براي فرار اينها نقش بسيار مهمي دارد.

يكي از كساني كه در اين فيلم ايفاي نقش كرده است به نام آبروزي (Abruzzi)، يكي از سردسته‌هاي گروه‌هاي مافيايي است. اين همان كسي است كه در فيلم معروف ترنس مدرن «كنستانتين» در حالي كه كيانو ريوز به عنوان چهره اصلي بازي مي‌كرد، نقش امام زمان شيطان را ايفا مي‌كرد. يعني شيطان زمان كه مي‌آيد همان كسي كه شما تحت عنوان لوسيفر در فيلم معروف «كنستانتين» مي‌شناسيد، پيش زمينه‌اي كه در ذهن همه هست اوست. حالا آن كسي كه در آنجا لوسيفر و خود شيطان است، در اينجا سردسته بسياري از وقايع در داخل زندان است كه جايگاه خاص خود را دارد.

چهره مخوف و بسيار خاصي اين گروه تي‌بگ (T-Bag) است. او در اثر مجامعت جنسي پدرش با عمه عقب افتاده‌اش، متولد شده است. تيبگ در تمام فصل‌هاي اين سريال چهره شاخصي است. كسي است كه در نهايت بعد از اين فرار و وقتي به زندان سونا در پاناما مي‌روند و دوباره به آمريكا برمي‌گردند، همه جا حاكم است. يعني به سادگي صحنه را در زندان شيكاگو به دست مي‌گيرد. فساد اخلاقي و مناسبات هم‌جنس‌بازي‌اش در آنجا در اوج است. شخصي است كه كتاب مقدس را از حفظ است. يك زنازاده و حاصل زناي با محارم است. شخصي است كه در زندان سونا در پاناما روش سوسياليستي حاكم بر زندان را كنار مي‌گذارد. با بذل و بخشش پول اختيار همه را به دست مي‌گيرد و زندان را حاكم مي‌شود. در نهايت در سري 4 دوباره او را به آمريكا برمي‌گردانند.

مناسباتي كه صحنه‌هاي فيلم را واقعي نشان مي‌دهد اين است كه همه گونه‌ها هستند. سينماي ما نمي‌تواند چنين كاري كند. سينماي ما در نمايش چهره انسان‌هاي پليد يكسري آدم زمخت با بيني‌هاي پخ شده، چشم‌هاي پف كرده، لپ‌ها و سبيل‌هاي درشت را نشان مي‌دهد. يعني افراد بسيار قطبي‌اند. يعني از صفر تا صد، صد نوع شخصيت را بايد بچينيد تا واقعيت جامعه باشد. سينما، تلويزيون و ادبيات ما چنين كاري را نمي‌كند. اين خصوصاً براي دوستان جواني كه به سينما و ادبيات علاقمندند يك درس است. در جمعي كه شما در زندان سونا در پاناما يا در سري اول در زنداني در شيكاگو، تنوع اين كاراكترها با مسائل شخصي‌شان و شخصيت‌پردازي بسيار حرفه‌اي در سري اول مي‌بينيد و متوجه مي‌شويد كه مايكل اسكوفيلد مايل نيست همه را بيرون ببرد، اما واقعيت اينكه در اين فضاي غار افلاطوني، مثل افلاطوني وقتي به سمت خلق آمد بايد همه را به سمت نور، نجات و حق ببرد، اتفاق زيبايي است كه در اين فيلم مي‌افتد. آلوده‌ترين افراد تا سالم‌ترينشان را منتقل مي‌كند.

فصل اول كه اشاره كردم مهم‌ترين فصل اين سريال است فرازهاي مهمي دارد كه عيناً مي‌خوانم. در قسمت اول آن دكتر سارا مي‌گويد: "من عقيده دارم آدم بايد بخشي از راه‌حل باشد نه صورت مسئله" مايكل به او مي‌گويد: "هميشه جزئي از تغييراتي باش كه مي‌خواهي در دنيا ببيني" به اين جمله خوب دقت كنيد كه چقدر از نظر فلسفي مهم است. يعني دوست داري دنيا تغيير كند، ولي كنار مي‌نشيني و آرزو مي‌كني كه تغيير كند. بعضي‌ها هستند كه منتظرند حضرت مهدي(عج) ظهور كند. اين گونه افراد مي‌گويند كنار بنشينيم تا ظهور كند. به اين افراد "حجتيه" مي‌گويند. يعني كساني كه مي‌خواهند تغييري رخ بدهد، اما نمي‌خواهند در آن تغيير باشند. اين ترجمان فلسفي همان آيه است كه مي‌فرمايد: "إنّ الله لايغير ما بقوم حتي يغير ما بأنفسهم" تا شما در نفستان تغييري ايجاد نكنيد تغييري در آن جامعه و قوم به وجود نمي‌آيد.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10247.jpg[/img]

در ادامه سارا مي‌گويد: "اين جمله مال من است!" مايكل به او مي‌گويد: "فكر مي‌كردم مال گاندي است" سارا مي‌گويد: "جمله "به من اعتماد كن" هيچ ارزشي در ديوارهاي اين زندان ندارد". به انگاره‌اي كه در 24 و اِ.بي.اس ديديد برگرديم. يعني فقدان اعتماد، فقدان اعتماد و فقدان اعتماد. پيامي كه دائماً فيلم‌هاي آمريكايي ديكته مي‌كنند.
وقتي برادر مايكل، لينكلن را به جرم اينكه برادر معاون اول رئيس جمهور را كشته است به زندان آوردند تا اعدام كنند، همسرش كه الان با شخص ديگري زندگي مي‌كند پسري دارد كه از لينكلن است و حاصل يك رابطه نامشروع بوده است. اين موضوع خيلي مهم است. شما در سريال 24 روابط خيلي از افراد را نامشروع مي‌بينيد كه زنازاده هستند. همين طور در اليس (Alias)، لاست و بسياري از اين سريال‌ها به صراحت روي زنازاده بودن افراد تأكيد مي‌شود. در اين سريال هم وقتي سوابق و زندگي كاراكترهاي مختلف را مي‌گويد روي اين موضوع كه زنازاده هستند تأكيد مي‌كند.

در انديشه اسلامي مفهومي به نام "صله رحم" داريم. اصالت، سلامت و پاكي رحم اساس سلامت تمدن است. وقتي مي‌گوييم دانش پزشكي دانش سلامت انسان و دانش استراتژي دانش سلامت جامعه و تمدن است، زماني جامعه و تمدن سالم است كه رحم‌هاي جامعه پاك باشد و رستنگاه و خاستگاه افراد كه همان رحم‌هاست سلامت و پاك باشد. يعني بعد مادي آنها از جاي سالم و پاكي نشأت گرفته باشد. پيامي كه سريال‌هاي متعدد دوره اخير غرب و فيلم‌هاي سينمايي دوره جديدشان دارد به شدت اين موضوع را مورد هجوم قرار داده و كوبيده‌اند و دراين باره صراحت دارند. مثلاً در اين سريال صريحاً اعلام مي‌كند كه تي-بگ حاصل مجامعت جنسي پدرش با عمه عقب افتاده‌اش است. با توجه به اينكه تي-بگ حاصل چنين مناسبات غير اخلاقي و نامشروع بوده است، اگر در جامعه‌اي ضريب تعداد افراد زنازاده آن بالا باشد چه خواهد ‌شد.

طبق آمار رسمي بيش از 50 درصد فرزنداني كه در غرب متولد مي‌شوند مشخص نيست پدرانشان كيستند. اين رقم از پنجاه و سه چهار درصد تا نود و دو سه درصد مشكوك است. واقعيت اين است كه اين هرج و مرج و انقلاب جنسي كه از دهه 60 ميلادي در آمريكا شروع شد و اروپا را درنورديد و يكباره در حال نابود كردن جهان است، در حال برجسته كردن مفهومي به نام "زنازادگي تمدن" است. به راحتي قبح اين مسئله در چنين فيلم‌هايي در حال شكسته شدن است. افراد با هشتاد قسمت، صد قسمت و بعضي سريال‌ها چهارصد قسمت و كاراكترهاي آنها زندگي مي‌كنند. دائماً اين موضوع در ذهن افراد مي‌نشيند. با توجه به اين پيش زمينه كه مي‌دانند فلان كاراكتر زنازاده است و مشكل دارد. در همه سريال‌ها هم اين مسئله وجود دارد. وقتي لينكلن در زندان منتظر اعدام بود همسرش زماني كه براي ملاقات مي‌آيد پسرش را هم به زندان مي‌آورد تا اگر در آينده لينكلن اعدام شد، پسرش پدرش را ديده باشد. اين پسر حاصل يك رابطه نامشروع جنسي است.

بارها گفته‌ام ديه‌گو مارادونا فوتباليست معروف آرژانتيني موقعي كه مي‌خواست با همسرش ازدواج كند و همه رؤساي جمهور، نخست وزيرها و پاد‌شاه‌ها در مراسم ازدواج او شركت كردند از همسرش دو پسر داشت. بعضي‌ها به شوخي مي گويند، ازدواج پدر و مادرشان در خاطرشان هست، بچه‌هاي ديه‌گو مارادونا ازدواج پدر و مادرشان در خاطرشان بود. اين اصطلاحي از فلسفه خانواده در غرب به معني "هم‌باشي" است. يعني مدتي با هم دوست پسر دوست دختر بودند. از همديگر بچه هم داشته‌اند و حالا تصميم گرفته‌اند ازدواج كنند.

در اين قسمت لينكلن برادر مايكل به پسرش مي‌گويد: "نمي‌خواهم مرا دوست داشته باشي. خودت را دوست داشته باش. تا يك ماه ديگر من مرده‌ام" چون مرا اعدام مي‌كنند. بهتر است خودت را دوست داشته باشي. تو كه از من نفرت داري نمي‌خواهم مرا دوست داشته باشي، ولي سعي كن لااقل خودت را دوست داشته باشي. جواب پسرش اين است: "همين حالا هم تو براي من مردي!" اگر اين اتفاق در جوامع افتاد كه براي يك نوجوان پدر و مادرش مرده تلقي شوند، مفهومي كه معصومين‌عليهم‌السلام به عنوان صله رحم بر آن تأكيد مي‌كنند ديگر موضوعيت ندارد.

وقتي پدر و مادر مرده هستند و در زندگي ديده نمي‌شوند، اين تمدن منقطع مي‌شود. حالا هر قدر تكنولوژي، سينما، به فضا رفتن، بمب اتمي و همه چيز آن چشم همه را كور كند يك‌باره فرو مي‌ريزد. مگر تمدن "رم" اين گونه نبود. مگر آنچه كه در مصر ساخته شد. اهرام ثلاثه كه چهار پنج هزار سال همچنان پا بر جا مانده است. در حالي كه همين ساختمان را كه شما مي‌بينيد بايد پنجاه سال ديگر خراب كرد. صد مهندس و معمار از دانشگاه فارغ‌التحصيل شدند تا بتوانند اين ساختمان را بسازند. چه كسي باور مي‌كند جادوگران دوره فرعون آن اهرام را ساخته‌اند كه چهار هزار سال است كه پا بر جا مانده است. آن تمدن‌ها پاشيدند. آن عظمتي كه شما در تخت جمشيد شيراز، آكروپوليس يونان و ديوار چين مي‌بينيد، تمدن كنوني غرب هم مانند اينها مي‌پاشد. چرا؟ چون اين مناسبات در آنها وجود ندارد.

يكي از دوستان آبروزي، چهره‌اي كه در زندان براي خود مافيا دارد و سركرده زندانيان خدماتي است، به آبروزي مي‌گويد: "چرا مايكل را استخدام كردي؟" وقتي مايكل كاري كرد كه در زندان بيفتد آبروزي او را استخدام كرد تا در كارهاي خدماتي به او كمك كند. آبروزي در جواب مي‌گويد:‌ "دوستانت را نزديك خودت نگه دار و دشمنانت را نزديك‌تر" اين جواب بسيار مهم است و يك دكترين در انديشه ماكياوليسم است. آنجايي كه گفته مي‌شود هدف وسيله را توجيه مي‌كند عمده تمركز در چنين نگاه‌هايي است.

مايكل به برادرش كه در زندان است مي‌گويد: "من تو را از اينجا بيرون مي‌برم" لينكلن مي‌گويد: "اين غير ممكن است" پاسخ مايكل اين است: "نه در صورتي كه تو اينجا را طراحي كرده باشي" منظورش اين است كه اين غير ممكن بود اگر من اينجا را طراحي نكرده باشم، اما من خودم اينجا را طراحي كرده‌ام. مبتني بر مثل افلاطون نقشه زندان را بر بدنش خال‌كوبي كرده است و بر اساس آن نقشه راه‌هاي فرار از زندان حتي راه‌هاي فرار از خاك آمريكا را تنظيم كرده است. يكي از نكات مهم فيلم مقوله "ترس" است. اين مقوله را از ميشل فوكو گرفته است. دكتر سارا ترسيدن در زندان را علامت و نشانه انسان بودن مي‌داند. دكتر سارا به مايكل مي‌گويد: "همين كه تو مي‌ترسي نشان مي‌دهد كه هنوز انساني" مايكل به او مي‌گويد: "نوجوان كه بودم. تصور مي‌كردم داخل كمد يك هيولاست. برادرم به من گفت كافي است بروي و در را باز كني و با او مواجه شوي. مي‌بيني كه آنجا خالي است. در آنجا اصلاً هيولايي نيست. بلكه ترس است. پس در را باز كن و ترس را كنار بگذار" پاسخ سارا بسيار تكان دهنده است. او مي‌گويد: "اما اينجا زندان است؛ يك در را كه باز كني، پشت آن هزاران در ديگر است كه پشت هر يك از آنها واقعاً يك هيولا ايستاده است"، اصل نگاه به ترس موضوعي است كه در سري 3 و 4 الكس (Alex)، مأمور اف.بي.آي آن را تشريح مي‌كند كه اساساً چنين گزاره‌اي چه ماهيت، جوانب و ابعادي دارد. مقوله ترس يكي از مؤلفه‌هاي اصلي اين فيلم است.

در سري دوم، وقتي مايكل اسكوفيلد و گروهش از زندان فرار مي‌كنند و به كشور پاناما مي‌روند. الكس مأمور اف.بي.آي به دنبال مايكل اسكوفيلد مي‌رود. قضيه فرار آنها به اين صورت است؛ آن خانم كه معاون اول رئيس جمهور بود بعد از آنكه رئيس جمهور را كنار گذاشتند كفيل رياست جمهوري شد. برادرش هم متهم است و شخصي را هم دستگير كردند و به زندان انداخته‌اند تا اعدام كنند تا قضيه برادرش فيصله يابد، مشكل انرژي آمريكا مطرح است كه اين كمپاني كه همان سرويس‌هاي اطلاعاتي و مقوله احزاب هستند، تصميم گرفتند رئيس جمهور بايد اين كار را بكند.

مايكل اسكوفيلد بالاخره رئيس جمهور را مي‌بيند و به او مي‌گويد: "خانم رئيس جمهور! ما مي‌دانيم كه برادرت زنده است و تو پاپوش درست كرده‌اي" و او را مجاب مي‌كند كه اعلام برائت و تبرئه كند، اما اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه متوجه مي‌شود در قدرت بالاتر از رئيس جمهور آمريكا هم قدرتي است كه اجازه نمي‌دهد. آنجاست كه تنها راهي كه براي گروه مايكل اسكوفيلد، برادرش و آن افرادي كه با او از زندان فرار كرده‌اند باقي مي‌ماند اين است كه از خاك آمريكا بگريزند.

بنابراين اولي فرار از يك زندان فيزيكي يعني زندان سخت، دومي از قوانين و مقررات و سيطره غير رسمي است كه در آمريكا حاكم است. به اين ترتيب آنها به كشور پاناما فرار مي‌كنند. الكس مأمور اف.بي.آي به دنبال آنها مي‌رود تا آنها را پيدا كند و از بين ببرد.

در سري اول چهره‌اي به نام كلرمن (Kellerman) مي‌بينيم. او مأمور سي.آي.اِي دستيار امنيتي همان خانمي است كه معاون اول رئيس جمهور است. كسي را كه مي‌خواهند از سر راه بردارند آن خانم معاون اول به كلرمن اطلاع مي‌داد و او هم بي‌سر و صدا آن شخص را مي‌كشت. كلرمن در چنين قضايايي دخيل بود. بعد از اينكه اين خانم رئيس جمهور مي‌شود، كلرمن را كنار مي‌گذارد. كلرمن چون ناديده گرفته شد دو بار دست به خودكشي زد. در اينجا به فرار نرم توجه مي‌كنيم كه انسان از خود مي‌گريزد.

همان طور كه اشاره كردم سه نوع فرار داشتيم: 1) فرار از زندان. 2) فرار از قوانين و مقررات حكومتي و تمدن. 3) فرار از خود. كلرمن در فرار از خود تصميم مي‌گيرد دو بار خودكشي كند. او تفنگ را به سمت خود مي‌گيرد ولي گلوله گير مي‌كند. در اين ميان احساس مي‌كند كه يك كار نيمه تمام دارد. حالا كه خانم معاون اول رئيس جمهور رئيس جمهور شده و به قدرت رسيده و او را كنار گذاشته است، كلرمن از اين موضوع بسيار ناراحت است. به همين دليل در دادگاه به عنوان شاهد دكتر سارا حاضر مي‌شود و به نفع او شهادت مي‌دهد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مي‌دانيد كه در سري اول، دكتر سارا به فرار اين گروه كمك كرد، ولي در انتهاي فيلم دارو مصرف كرد خودكشي كرد. بعد هم به جرم همكاري، قتل و مواردي از اين دست او را محاكمه كردند. كلرمن در اين قضايا شركت مي‌كند و در دادگاه به نفع اين خانم شهادت مي‌دهد تا تبرئه شود. بعد مثل الكس مأمور اف.بي.آي كه دنبال مايكل و گروه او رفته است، دنبال آنها مي‌رود تا بتواند به آنها دسترسي پيدا ‌كند. در آنجا با الكس روبرو مي‌شود و در لحظه آخر الكس را با گلوله از پا در مي‌آورد و او را حذف مي‌كند.

مايكل و افراد همراه با او به پاناما مي‌روند و در محلي به نام سونا زنداني مي‌شوند. در سري سوم تمركز روي زندان سوناست. اين زندان نوعي جامعه سوسياليستي است. آنچه كه تداعي مي‌شود، "گوانتانامو"ست. در اين سلسله زندان‌ها اگر باستيل روزي تاريخ‌ساز بود و الكساندر دوما، ويكتور هوگو و ديگران آن را جاودانه كردند، اگر زندان آلكاتراز را برترند كاستر و ديگران جاودانه كردند، زندان گوانتانامو در تاريخ بشري، زنداني چند مليتي با جوانب خاص خودش شد. سونا در واقع همان زندان گوانتاناموست. البته به جاي آنكه در كنار كوبا باشد، سونا بر وزن كوبا، در پاناماست. پاناما هم نزديك آنجا و در حوزه كشورهاي كارائيب و در آمريكاي مركزي است. در اين فيلم چهره‌اي به نام ژنرال است كه نفر اصلي است. او بزرگ كمپاني است. در فيلم اليس (Alias) مفهومي به نام "اتحاديه" داشتيم. اتحاديه هماني بود كه ده دوازده نفر دور هم جمع مي‌شدند و تصميم مي‌گرفتند جهان را چگونه اداره كنند. در حال حاضر هم كميته‌هاي متعددي براي اداره جهان وجود دارد. مثل كميته سيصد، باشگاه رم و چهره‌هايي كه اخيراً مي‌شناسيد و مي‌شنويد و مطرح شده‌اند. رده ژنرال از رئيس جمهور آمريكا بالاتر است و چهره اصلي كمپاني است. اينها برنامه‌اي مي‌ريزند تا جيمز وسلر را از زندان سونا كه يك جامعه سوسياليستي است فراري دهند.

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=47477

ادامه دارد ....

لطفا عکس ها رو منتقل کنید. با تشکر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تحليل حسن عباسي از سريال فرار از زندان/بخش دوم + فایل صوتی

[align=center][b]ما بايد به جاي "فرار"، "هجرت" كنيم/ چيزي بالاتر از "امنيت" وجود دارد که آن "حقيقت" است[[/b]/align]

ادامه از بخش اول: جيمز وسلر قبلاً مأمور سرويس‌هاي امنيتي بوده است. او از اطلاعاتي خبر دارد كه نظر ژنرال اين است كه مايكل و ديگران بتوانند او را فراري دهند. ويژگي مايكل اين است كه در هر زنداني كه باشد همه به او نزديك مي‌شوند و به او اميد مي‌بندند، چون عامل فرار است. به قضيه افلاطون برمي‌گرديم؛ آن كسي كه از بيرون وارد غار شد همه به او اميد مي‌بندند كه با او بتوانند فرار كنند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12466.jpg[/img]

در زندان سونا دانه درشت‌هاي چند مليتي نگهداري مي‌شوند نه قالپاق‌ دزدها. زندان سونا شبيه گوانتانامو و كاملاً خودمختار است و حكومت دارد. در آنجا رالچر كه چهره اصلي است و زندان را كاملاً سوسياليستي و با انگاره‌هاي سوسياليست اداره مي‌كند و نوعي كيبوس است. در تفكر سوسياليستي، كيبوس نوعي جامعه است كه بايد هر قدر مي‌توانيد كار انجام دهید، اما برداشت به مقدار نيازتان است. بعد از فروپاشي شوروي كيبوست‌ها در شوروي جمع شدند. دو سال پيش در سال 1386، آخرين كيبوست در اسرائيل برچيده شد. محيط‌هايي هستند كه زندگي اشتراكي دارند.

اصطلاح برابري كه شما در اين فصل در زندان سونا مي‌بينيد به همان كيبوس و يك جامعه سوسياليستي اشاره مي‌كند. در هر 13 قسمت سري سوم كه عنوان سونا را از سردر آن شروع مي‌كند و پايين مي‌آيد، حرف اصلي اين است: "سونا يك خيابان يكطرفه است". يعني همه وارد آنجا مي‌شوند، ولي هيچ كس از آنجا بيرون نمي‌آيد مگر بميرد. پس سونا مثل گوانتانامو يك خيابان يكطرفه است افراد وارد آن مي‌شوند فقط جنازه آنها از آنجا بيرون مي‌رود. فقط با مرگ مي‌توان از آنجا خارج شد. البته بعضي‌ها از گوانتانامو آزاد شده‌اند.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12456.jpg[/img]

نجا خارج شد. البته بعضي‌ها از گوانتانامو آزاد شده‌اند.

تي بگ همان چهره فاسد و آلوده كه در سري 1 و 2 ديديم كه خود را به مايكل نزديك مي‌كرد، در فصل 3 خود را به رالچر نزديك مي‌كند. به قول عوام زير آب اطرافيان رالچر را مي‌زند و خود را به او نزديك مي‌كند و در پناه او مي‌ماند و آرام‌آرام جايگزين او مي‌شود و اختيار زندان را به دست مي‌گيرد. مايكل كتاب رمزي تهيه كرده بود و جيمز وسلر آن اطلاعات اصلي را داشت تا آن را از طريق فاضلاب خارج كند. آن كتاب به دست تي‏بگ مي‌افتد. كشيشي براي زندان و آقاي رالچر پول مي‌آورد. تي‏بگ آن پول را در زندان توزيع مي‌كند و اداره زندان را به دست مي‌گيرد.

در واقع سونا را از يك جامعه كيبوس و سوسياليستي به يك جامعه ليبراليستي و كاپيتاليستي تبديل مي‌كند. وقتي ابزارهاي قدرت به دست انسان‌هاي آلوده مي‌افتد مي‌توانند جامعه زندان را اداره كنند. اصطلاحي كه جلسه گذشته در نقد سريال 24 به آن اشاره كردم اين بود كه سياست فن دستيابي به قدرت و چگونگي حفظ آن به هر قيمتي است. در اينجا استاد علم سياست تي‏بگ است. اين شخص آن قدر راحت خود را در هر گروهي وارد و به هر گروهي رخنه و خود را تثبيت می‏کند كه در زندان سونا كه بهتر است بگوييم همان گوانتاناموست اختيار همه را به دست خود مي‌گيرد.

البته سري 2 و 3 بسيار ضعيف ساخته شده است. همان طور كه منتقدين هم اشاره كردند و در اين باره نوشته‌اند. در سري 4، بالاخره جيمز وسلر توسط مايكل فراري داده شد و اصرار ژنرال كه بزرگ كمپاني است بر اين است كه اينها هر طور شده به خاك آمريكا برگردند و آن اطلاعات را پيدا كنند. در واقع آن اطلاعات اصل نيتي است كه آنها بايد دنبال مي‌كردند و به آنجا مي‌آمدند.

در اينجا از زندان سونا در پاناما مي‌گريزند و وارد خاك آمريكا مي‌شوند. در اينجا مايكل متوجه حقيقتي مي‌شود. عنوان سري 4، "هدف، نابودي فيلا" است.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12461.jpg[/img]

مان طور كه در سريال Alias ديديد ده دوازده نفر دور هم جمع مي‌شدند و هر يك كليدهايي داشتند و گروهي بودند كه جهان را اداره مي‌كردند. شش كارت وجود دارد كه دست شش نفر است. اين شش كارت وقتي كنار هم قرار مي‌گيرند فيلا را مي‌سازند. فيلا مثل قطعات پازل است. وقتي ساخته شد و كنار هم قرار گرفت و اين شش آدم مختلف كنار هم قرار گرفتند چهار چوب و عناصر كمپاني را زير نظر ژنرال شكل مي‌دهند. اطلاعاتي كه روي كيت دست اينها موجود است اطلاعات پايه براي انرژي جهان است و انرژي و حيات و بقاي آمريكا به آن بستگي دارد. اينجاست كه مايكل بايد جيمز وسلر را به خاك آمريكا بياورد تا اين اطلاعات پيدا شود. به چه علت؟ چون فكر مي‌كنند اين اطلاعات گم شده است. در اينجا مايكل متوجه مي‌شود مادرش نمرده و زنده است. مادرش، كريستينا به همراه پدر مايكل عضو كمپاني، حزب يا آن سيستم امنيتي بودند. پدرش توسط مأمورين امنيتي كشته مي‌شود. مادرش اطلاعات فيلا را مي‌دزدد و در چنگ خود مي‌گيرد. هدف او نابودي اين ژنرال و آن مجموعه است. در انتهاي فيلم مادرش و ژنرال كشته مي‌شوند. ژنرال روي صندلي الكتريكي نشانده و اعدام مي‌شود. آنچه كه در اينجا مشخص مي‌شود اين است كه اصلاً لينكلن برادر مايكل نبوده است. يعني كسي كه مايكل از روز اول به قصد نجات او وارد زندان شد تا او را از آنجا بيرون بياورد اصلاً برادرش نبوده است. مادرش اعتراف مي‌كند كه لينكلن بچه كودني بود و پدرت او را به خانه آورد و بزرگ كرد.

بالاخره مايكل آن اطلاعات را پيدا مي‌كند قبل از اينكه دست مأمور وزارت امنيت داخلي به اين اطلاعات برسد و اين قسمت را او بايد مي‌آمد و دنبال و پيگيري مي‌كرد، آن اطلاعات در اختيار كلرمن مأمور سي.آي.اِي قرار مي‌گيرد. در انتها مايكل مي‌ميرد. چهار سال بعد را مي‌بينيم كه سارا كه قبلاً با مايكل ازواج كرده بود از او بچه دارد. افرادي كه زنده مانده‌اند سر قبر مايكل آمده‌اند. در اينجا تأكيد روي مسئله خانواده بسيار مهم است. در انتها دو نكته حساس روشن مي‌شود:

اولاً كلرمن، مأمور سي.آي.اِي تبديل به يك سناتور در خاك آمريكا مي‌شود و موفق مي‌شود به عنوان يك سناتور قدرت را به دست بگيرد.

نكته دوم اينكه اطلاعات آن فيلا اطلاعات آن شش كارتي كه مثل قطعات پازل كنار هم جمع مي‌شد و آن كيت را شكل مي‌داد و مسائل اطلاعات و انرژي را رقم مي‌زد به دست كلرمن، مأمور سي.آي.اِي مي‌افتد. نتيجه اينكه دوباره سي.آي.اِي، حكومت و قدرت و كسي كه از اول همه بازي‌ها را شروع كرد در انتهاي ماجرا هم برنده است. در جايي همسر يكي از اين افراد به اين شخص كه الان به سناتور تبديل شده است مي‌رسد و به صورت او آب دهان مي‌اندازد. البته كلرمن هم به مأمورين اجازه نمي‌دهد كه با آن خانم برخورد كنند. كسي كه به سادگي در سري اول آدم مي‌كشت و موانع را برمي‌داشت، در نهايت سناتور مي‌شود و كسي است كه به آن اطلاعات اصلي دست مي‌يابد. اين سريال چند نكته اصلي و اساسي دارد كه آنها را برمي‌شمارم. اينها نكات اصلي و مؤلفه‌هاي استراتژيك فيلم هستند. تصويري كه از قدرت و بقاي تمدن در ذهن شما مي‌نشيند اينهاست:

مؤلفه اول، اداره آمريكا و جهان توسط كمپاني است. همان طور كه شما آن را در (Alias) تحت عنوان اتحاديه مي‌شناختيد. اين نخستين تصويري است كه در ذهن مي‌نشيند كه اگر مقررات زندان را حذف كند. آن گروه عدالت فكر مي‌كنند اگر به قانون پناه ببرند مي‌توانند اين فرد زنداني را از اعدام نجات بدهند. بعد مي‌بينند اگر به خانم رئيس جمهور بگويند تا شخص رئيس جمهور آنها را نجات بدهد. متوجه مي‌شوند كه رئيس جمهور هم قدرتي نيست و بايد از كشور فرار كنند. مي‌بينند همين قدرت آنها را از زندان سونا در پاناما دوباره به خاك آمريكا برمي‌گرداند. همه اينها نشان مي‌دهد اداره جهان توسط كمپاني‌هاست. اين اولين تصويري است كه ناخودآگاه به عنوان تصوير اصلي در ذهن نقش مي‌بندد.

مؤلفه دوم، سيطره نهادهاي امنيتي و در واقع حكومت امنيت پايه است. اين مشابه پيامي است كه سريال 24 مي‌دهد. در اينجا خط قرمز، امنيتي است كه چهارچوب‌هاي حكومتي تعريف مي‌كنند و هر آنچه از آن عدول كند با آن برخورد مي‌شود. در اينجا عدالت فداي امنيت مي‌شود. اين نكته بسيار مهم است. عدالت تابعي از امنيت است. نه اينكه امنيت تابعي از عدالت باشد. براي اينكه براي شما مشخص شود معني آن چيست، وقتي صحبت از جمهوري اسلامي مي‌كنيم كسي مثل تئوريسين اين حكومت يعني مرحوم مطهري چنين نگاهي به اسلام دارد كه اسلام را به عدالت بشناسيد، نه عدالت را به اسلام. اين نكته بسيار مهمي است. ما مي‌پرسيم عدالت چيست؟ مي‌گويند، برويد ببينيد در اسلام عدالت چگونه است. اما شهيد مطهري مي‌گويد، اگر خواستيد ببينيد چيزي اسلامي هست يا نه، ببينيد آيا آن به عدالت نزديك است يا نه. عدالت را بشناسيد. از ديد علي(ع) عدالت يعني هر چيزي سر جاي خودش باشد. وقتي قبول كنيد هر چيزي سر جاي خودش باشد. اين همان عدالت است. اگر ما پذيرفتيم امنيت اصل باشد نه عدالت. جامعه امنيت محور را به هر نامي مي‌توانيم بخوانيم، مثل جامعه ماركسيستي، ليبراليستي، اومانيستي، اسلامي، فاشيستي و.... در چنين جامعه‌اي معيار امنيت را چه كسي تعريف مي‌كند؟ در واقع امنيت چه كسي؟ امنيت چه چيزي؟ امنيت سرمايه، امنيت ثروتمندان، امنيت كارتل‌ها و تراست‌ها. آيا امنيت مردم مهم است يا شخص ديگر؟

در سريال 24 ديديد. مثلاً رئيس جمهور آمريكا از معاون ان.اس.اِي مي‌پرسد، چند نفر در انفجار بمب اتم در لوس‌آنجلس كشته مي‌شوند؟ معاون ان.اس.اِي جواب مي‌دهد، 2/1 ميليون (يك ميليون و دويست هزار) نفر. بعد رئيس جمهور كمي فكر مي‌كند كه چاره‌اي نيست. فوراً دستور مي‌دهد كه سريعاً مشخص كنند آن تروريست بمب را در كجا كار گذاشته است. فلذا شكنجه موضوعيت مي‌يابد. به اين ترتيب چاقو را زير چشم آن تروريست مي‌گذارند و از او مي‌خواهند زود باش بگو كه بمب كجاست. مخاطب مي پذيرد در آوردن چشم يك نفر بهتر از اين است كه يك ميليون و دويست هزار نفر كشته شوند. با اين اوصاف مقوله‌اي به نام شكنجه توجيه مي‌شود.

وقتي عدالت تابعي از امنيت قرار گرفت فاجعه مي‌شود، در واقع وقتي اسلام تابعي از عدالت قرار بگيرد ما قبول مي‌كنيم، اما در اينجا قضيه برعكس است و عدالت تابع امنيت است. دوستان اين موضوع را جدي بگيرند؛ چرا علوم سياسي غربي‌ها در كشور ما جواب نمي‌دهد؟ چرا كساني كه دكتراي علوم سياسي مي‌گيرند نمي‌توانند در ايران نيازهاي جامعه خود را مرتفع كنند؟ چون نگاه اين نوع علم به سياست "امنيت پايه" است. چرا علوم اجتماعي، جامعه شناسي غربي، مديريت، اقتصاد و رشته‌هايي از اين دست در ايران جواب نمي‌دهد؟ دليل آن اين است كه اينها از حكومت‌ها و تئوري‌هاي امنيت پايه بيرون آمده‌اند. در كشور ما هم مانند كشورهاي غربي مهم‌ترين شورا، شوراي عالي امنيت ملي است. شايد ما هم بايد بازنگري كنيم. در واقع نبايد اين گونه به معيار، اساس و اركان امنيت بودن به شرطي كه امنيت فوق همه تصورات ما قرار بگيرد نگاه كنيم. اگر امنيت مبنا بود آيا شخصي مثل حسين(ع) امنيت خود و خانواده‌اش را به خطر مي‌انداخت؟

چيزي بالاتر از امنيت مهم است و وجود دارد، آن حقيقت است. حسين(ع) مي‌فرمايد: "اگر دين جدم جز با كشته شدنم بر پا نمي‌ماند، اي شمشيرها مرا دريابيد." در آنجا حسين(ع) بالاتر از امنيت خود و خانواده‌اش سعي در حفظ حقيقتي دارد. اما اگر مبنا را امنيت بگيريم، طبيعتاً حسين(ع) نبايد مي‌رفت و شهيد مي‌شد. علي(ع) نبايد در مسجد مي‌ماند تا توسط ابن‌ملجم ترور شود. اگر عدل يعني هر چيزي سر جاي خود، در اينجا اين انگاره، انگاره غلطي است و خيلي جاها نبايد امنيت را مبنا قرار دهيم. بلكه در بسياري از جاها بايستي عدالت را مبنا قرار داد. اين موضوع كاملاً در اينجا برجسته مي‌شود.

مؤلفه سوم، سيطره مُثُل افلاطوني در كاراكتر مايكل اسكوفيلد است. تنها قهرمان و تنها شخصيت برجسته فيلم مايكل اسكوفيلد است. اين فيلم به شدت ضد قهرمان و بي‌قهرمان است و وجوه بيونيزوسي آن در مقايسه با وجوه آپولوني آن برجسته‌تر است. در لاست هم تقريباً به همين صورت است. پس مُثُل افلاطوني ذات فلسفي اين سريال به خصوص سري اول آن است.

مؤلفه چهارم اين سريال سيطره داروينيسم اجتماعي‌ـ‌سياسي است. تنازع بقا در اين سريال اين است كه همه همديگر را مي‌كشند و براي آنها هدف وسيله را توجيه مي‌كند. هر كاري مي‌كنند تا باقي بمانند. زنده بمانند. بگريزند. باشند. نباشند. مردم در رفتار با هم، همين طور افراد در زندان نسبت به هم. زندان نمونه كوچك و مينياتوري جامعه بيرون است. عصاره جامعه‌اي كه نتوانسته است حق، عدل و نظم را محقق كند، زندان مي‌شود. هر وقت خواستيد ببينيد يك جامعه چه جور جامعه‌اي است بايد برويد و زندان آن جامعه را مطالعه كنيد.

من توفيق داشتم قبل از انتخابات به جاي همه شما به اوين بروم. مهم‌ترين پديده‌اي كه در حال حاضر در زندان جمهوري اسلامي مطرح است اين است كه جوان‌هاي 22 تا 25، 26 ساله‌اي در زندان هستند. آنها را آوردند و با آنها صحبت كردم. از آنها مي‌پرسيدم: "مشكل شما چيست؟" آنها جوان‌هاي سالم و صادقي بودند. يكي از آنها جواب داد: "در تعميرگاه كار مي‌كردم. سر كوچه‌مان دبيرستان دخترانه بود. دخترها رد مي‌شدند. عاشق شدم. نورافكن عشق چشم‌هايم را كور كرد و به خواستگاري رفتم. با مهريه 2500 سكه ازدواج كردم. زنم سه ماه اول ازدواج مهريه را به اجرا گذاشت. از من طلاق نگرفت. بلكه خواست مهريه را كامل بدهم و بعد با هم زندگي را ادامه بدهيم. البته الان اگر همه فاميلم هم جمع شوند چنين پولي ندارند تا مهريه 2500 سكه را بدهند و الان اينجا هستم." يكي ديگر با مهريه 1200 سكه، سومي با مهريه 4000 سكه در زندان بودند. وقتي مي‌خواهيد ببينيد مناسبات اجتماعي درست يا غلط است به زندان برويد. وقتي به آنجا مي‌رويد براي شما سياست‌گذاري در حكومت، دولت، مجلس، مناسبات اخلاقي و اجتماعي مشخص مي‌شود. تعداد بسيار زيادي جوان بيگناه به زندان افتادند و سابقه‌دار شدند. آدم‌هاي بسيار صادق، سالم و جوانان بسيار خوب گول بزك بعضي از خانم‌ها را خوردند.

بلافاصله كه بيرون آمدم در دانشگاه تهران برنامه داشتم. كلّي سر اين خانم‌هاي دانشجو داد زدم كه اين چه بازي‌اي است. آن جوان‌هاي داخل زندان ده بيست نفري آمدند، نشستند و گفتند، آقا! شما را به خدا مقاله بنويسيد و بگوييد. از ما كه گذشت‌، اما آقايان به سادگي به خانم‌ها اعتماد نكنند. البته آن طرف قضيه هم هست. آقايان طور ديگري كلك مي‌زنند و خانم‌ها را فريب مي‌دهند. اين نشان مي‌دهد جامعه مريض است. وقتي شما كف يك زندان مي‌رويد و مناسبات آنجا را مطالعه مي‌كنيد مي‌بينيد عصاره جامعه، عبث بودن قوانين و مقررات، مديريت ضعيف در بخش‌هاي مختلف و فقدان عدالت اجتماعي و... خروجي خود را در زندان نشان مي‌دهد. ممكن است بگويند، طرف زرنگ بود و 2500 سكه را از او گرفت. يا فلاني زرنگ بود و سر چهار خانم را كلاه گذاشت.

وقتي اخبار جنايي روزنامه‌ها را مي‌خوانيد مي‌بينيد شخصي به اين صورت ده خانم را سر كار گذاشته است كه مثلاً در تايلند رستوران دارد. در فلان جا فلان چيز را دارد. در واقع خانم‌ها به اين صورت و آقايان هم به آن صورت خام مي‌شوند. نتيجه اين است كه خانواده مي‌پاشد. آمار طلاق بالاست. از دو طرف يكسري مال باخته و تعدادي هم در زندان دچار خسران مي‌شوند.

زندان عصاره بیماری‏های جامعه است. وقتي خلاصه شده جامعه را در زندان مي‌بينيد، صحت، سلامت و درستي جامعه آشكار مي‌شود. خون شخصي را در آزمايشگاه مي‌برند و تست كورتيزون انجام مي‌دهند. ادرار و مدفوعش را آناليز مي‌كنند و در آن لام‌ها كشت مي‌دهند و مشخص مي‌كنند بيماري‌هايش چيست. اگر مي‌خواهيد بيماري‌هاي يك جامعه و حكومت را ببينيد بايد برويد و زندان‌هاي آن جامعه را مطالعه كنيد. وقتي بعد از گذشت 31 سال از انقلاب دختر ما مهريه‌اش را به اجرا مي‌گذارد و جوان ما هم چشمش را مي‌بندد كه چه كسي گرفته و چه كسي داده است، اين اتفاق مي‌افتد. آن جوان معصوم وقتي از زندان بيرون آمد طبيعي است كه ديگر يك انسان عادي نباشد و قصد انتقام داشته باشد. يكي به صورت قتل سريالي خانم‌ها عمل مي‌كند مثل آن خانم در قزوين يا قتل سريالي سايرين و چنين اتفاقاتي مي‌افتد. لذا سيطره داروينيسم اجتماعي‌ـ‌سياسي و مقوله راز بقا در اين سريال بسيار جدي است.

اگر مي‌خواهيد داروينيسم اجتماعي و سياسي را بشناسيد بهتر است اين سريال را ببينيد. همه همديگر را مي‌خورند تا خورده نشوند و اين پيام شاخص فلسفي اين فيلم است.

بند پنجم مؤلفه‌هاي استراتژيك اين سريال، مسئله فيلا و عنصر اطلاعات است. در سري 4 فيلا براي چيست. براي اين است كه برتري آمريكا را در انرژي محقق كند. گفتيم در حوزه سايبرنتيك دو عنصر اطلاعات و انرژي را داريم. فيلا اطلاعات براي انرژي بود. آمريكا مشكل انرژي دارد. جهان مشكل انرژي دارد. هر كسي اين دو را كنترل كند آينده را اداره مي‌كند. نكته اينكه در حال حاضر وقتي تقسيمات مجلس‌ را در كشورهاي مختلف مي‌بينيد، به صورت كميسيون سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و نظامي‌ـ‌امنيتي است. وزارتخانه‌هاي هر كشور به پنج دسته وزارتخانه نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي تقسيم مي‌شوند.

دانشكده‌هاي اصلي در دانشگاه‌ها در سراسر جهان به اين پنج دسته دانشكده علوم دفاعي، دانشكده علوم سياسي، دانشكده علوم اجتماعي، دانشكده علوم اقتصادي و دانشكده فرهنگي و... تقسيم مي‌شوند. اينكه علم، قانون‏گذاري و حكومت‌داري و اجرا به اينها تقسيم مي‌شود در تئوري سيستم‌ها به آن سيستم‌هاي ارگانيكي مي‌گوييم. دوره سيستم‌هاي ارگانيكي كه متأثر از تفكر ژنرال آندره بوفر در جنگ جهاني دوم بود، پنج شش سال است كه تمام شده است. دنيا در حال كنار گذاشتن اين سيستم‌هاست. مهم‌ترين دعوايي كه در غرب با استادان اقتصادسنجي و متفكرين اقتصاد دارند اين است كه چگونه شما نتوانستيد اين فروپاشي اقتصادي را پيش‌بيني كنيد. براي اينكه علمي به نام اقتصاد از حيز انتفاع ساقط شده است. همين طور علمي به نام سياست، فرهنگ و علوم نظامي و تعاريف مربوط به آنها به هم ريخته است. هگل مي‌گويد: "اگر براي يك پرسش جديد پاسخ كهنه ارائه كرديد با بحران شروع مي‌شويد." اين پنج دسته با بحران آغاز شده‌اند.

سال گذشته خانه هنرمندان و انجمن سينمايي و... بيانيه داده بودند كه خواهش مي‌كنيم فيلم‌هاي سينمايي را رايت نكنيد. چون فيلم‌ها از روي پرده ضبط و بيرون پخش مي‌شد. هنوز هم ابتداي بعضي از سي‌دي‌هايي كه در بازار و ويدئو كلوب‌ها هست مي‌بينيد كه تعدادي از هنرپيشه‌هاي مطرح كشور از مردم درخواست مي‌كنند لطفاً كپي ‌رايت را رعايت كنيد و كپي نكنيد. انيميشن‌هايي هم ساخته‌اند و در آنها افرادي نتراشيده نخراشيده را نمايش مي‌دهند كه مثلاً افراد خبيثي هستند و در حال تكثير و توزيع فيلم‌هاي سينمايي‌اند. اين ذهنيت را داشته باشيد. همان زمان، فكر مي‌كنم اوايل مهر سال گذشته هيئت اسلامي هنرمندان براي ما برنامه‌اي را در خانه هنرمندان برگزار كرده بود. گفتم، اين چه معني دارد كه شما فكر كرديد دهه سينماي فيلمفارسي و فيلم آبگوشتي است كه يك حلقه فيلم سينمايي را در يك سيني بزرگ زير بغلشان مي‌گذاشتند و با موتور از اين سينما به آن سينما مي‌رفتند. در مسير كه نمي‌خواست كپي كند. در دوره جديد دوره آن اقتصادها گذشته است. دوره‌اي است كه سرعت رايت با كيفيت بسيار بالاي اطلاعات در چند ثانيه است. شما يك دي‌وي يا به اصطلاح فول ديسك را روي فلش مموری حجم عظيمي از اطلاعات را نه با كامپيوترتان بلكه با لپ‌تاپتان جابجا مي‌كنيد. چرا شما براي يك مشكل جديد هنوز پاسخ كهنه مي‌دهيد. شما با اين ارزيابي در اقتصاد چهل پنجاه سال پيش مانده‌ايد. نمي‌توانيد بگوييد مردم رايت نكنيد. نبينيد. چون متوجه نيستيد كه تغييرات ساختاري به وجود آمده است. در حال حاضر در جهان چيزي به نام سياست، فرهنگ، اقتصاد، نظامي‌گري و مسائل اجتماعي موضوعيت ندارد. به اين سيستم‌ها، سيستم‌هاي پنج وجهي ارگانيكي مي‌گفتند.

دوره جديدي به نام سيستم‌هاي سايبرنتيكي شروع شده است. اصل سيستم‌هاي سايبرنتيكي دو زيرسيستم دارد، اطلاعات و انرژي. من اين موضوع را در بدنم نشان مي‌دهم:

1) قسمت اطلاعات: بدن من از يك جزء توليد كننده اطلاعات تشكيل شده است. پنج حس دارم. حواس پنجگانه اطلاعات را به مغز من مي‌دهند. اين اطلاعات در مغز پردازش مي‌شود. آنچه كه مي‌بينم. مي‌شنوم. لمس مي‌كنم. بو مي‌كنم و مي‌چشم.

2) قسمت انرژي: آب، غذا و هوا وقتي نوشيده، استفاده و استنشاق شد در معده، روده و غيره هضم و جذب مي‌شود و به انرژي تبديل مي‌شود. پس قلب، معده، روده، كبد و غيره انرژي و حواس و مغز انسان اطلاعات را توليد مي‌كنند. دست من براي آنكه انرژي داشته باشد تا بالا بيايد عضلاتم بايد انرژي داشته باشد. اين انرژي را معده‌ام تأمين كرده است، اما آنچه كه دستور مي‌دهد تا بالا بيايد مغزم است. به اين مكانيسم كنترلي، سايبرنتيك مي‌گويند.

اينكه گفته مي‌شود در اينترنت فضاي سايبر است منظور اين است. آمريكا مغز جهان است. در شمال شهر واشنگتن دي‌.سي جايي به نام ان.اس.اِي وجود دارد كه جلسه پيش اشاره كردم. نه هكتار زير زمين سوپركامپيوتر چيده‌اند. يعني يك محفظه به شدت بتوني كه در هيچ جنگ اتمي و زلزله‌اي نابود نشود و در آنجا به مساحت نه هكتار سوپركامپيوترها را چيده‌اند. اين سوپركامپيوترها روزي سه ميليارد پيام را كنترل مي‌كنند. همه اين موبايل‌ها و لحظاتي را كه به اينترنت مي‌رويد كنترل مي‌شود. چون شما اينترنت را يك مقوله عادي غير نظامي مي‌دانيد. حتي اساتيد و وزارت مخابرات هم چنين تصوري درباره اينترنت دارند. در صورتي كه اينترنت در آمريكا دست وزارت دفاع است. ان.اس.اِي، (National Security Agency) آژانس امنيت ملي در وزارت دفاع آمريكاست. اين سازمان اينترنت را ايجاد كرده است و آن را كنترل مي‌كند. در بدن شما يك شبكه عصبي وجود دارد كه تا انتهاي بدنتان كشيده شده است. اين شبكه عصبي همان شبكه اينترنت است. انرژي را كس ديگري توليد مي‌كند. اين مغز است كه دستور مي‌دهد شما دستت را جمع كني، مشت كني، راه بروي.

آنچه كه پيام اصلي "فرار از زندان" است، اين است كه همه دعوا بر سر فيلا بود. فيلا آن كيت يا مقدار اطلاعاتي است كه براي انرژي است. اطلاعات براي انرژي است. همه تلاش‌هاي Statment، اكوفيلا و ساير مؤسسات تراست‌هاي نفتي و... در كيت الكترونيكي، حجم اطلاعات موجود و قضيه فيلا براي اين است كه بتوانند انرژي را براي آمريكا تضمين كنند. همان انرژي كه كشور ما در حالي كه سازمان ملل راجع به پرونده هسته‌اي ايران سعي كرد تا طي چهار مرحله عليه ايران قطعنامه تصويب كند، جلو رفت و ايران حاضر نشد كه عقب‌نشيني كند.

مقوله انرژي، مسئله آينده است. ما داريم بر سر مسئله انرژي تا مرحله درگير جنگ جهاني شدن جلو مي‌رويم. آنگاه هنوز بعضي‌ها فكر مي‌كنند قدرت سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و نظامي است. روز به روز اساتيد اقتصاد، علوم سياسي، علوم اجتماعي، علوم نظامي و... بيشتر احساس مي‌كنند بي‌ارزش‌ و بي‌فايده‌اند. چون متوجه تغييرات اجتماعي و تغييرات نسلي نمي‌شوند و روز به روز اهميت آدم‌هاي انرژي و آدم‌هاي توليد كننده اطلاعات بيشتر مي‌شود. زماني اطلاعات را زيرمجموعه فرهنگ مي‌گرفتيم. امروزه اطلاعات فوق اقتصاد، سياست، فرهنگ، امنيت و... است. زماني انرژي را زيرمجموعه اقتصاد مي‌گرفتيم، اما الان اقتصاد، سياست، فرهنگ، امنيت و غيره زيرمجموعه انرژي‌اند.

پس در چنين تقسيم‌بندي، پيام اصلي سريال در سري 4 اين است كه آن ژنرال، فيلا يعني آن اطلاعات را براي برتري در انرژي آمريكا نياز داشت. الكس، مأمور اف.بي.آي قصد داشت آن اطلاعات را به دست آورد و آنها را 250 ميليون دلار به شخص ديگري بفروشد، ولي در نهايت كلرمن، مأمور سي.آي.اِي آن اطلاعات را به دست مي‌آورد و بعد هم سناتور مي‌شود. پيام داخلي اين فيلم براي آمريكايي‌ها اين است كه نگران نباشيد سي.آي.اِي بر اوضاع حاكم است. خود مأمور سي.آي.اِي سناتور و نماينده مجلس شد. الان آن اطلاعات مربوط به فيلا هم در اختيار اوست. پس انرژي آمريكا تضمين است.

لذا نكته‌اي كه در سريال (Alias، 24) و فرار از زندان بر آن تأكيد شده است به خصوص به دوستان جوان تأكيد مي‌كنم، حواستان باشد عصر شما عصر سيستم‌هاي سايبرنتيك است. دوره سايبرنتيك شروع شده است. به قدري فقر اطلاعات داريم كه دانشجوهاي ما از دانشگاه صنعتي شريف، اميركبير، علم و صنعت و دانشكده فني دانشگاه تهران كه در مقطع فوق ليسانس رشته مهندسي سيستم‌هاي اقتصادي و اجتماعي مي‌خوانند، هر كدام كه آمدند و ما فوق ليسانسشان را درباره انتقال از سيستم‌هاي ارگانيكي به سيستم‌هاي سايبرنتيكي پر كرديم و رفتند، در اين پنج دانشگاه يك استاد كه بتواند سيستم سايبرنتيكي را بشناسد نداشتيم.

به دانشجو گفتند، اين يعني چي؟ يكي از خانم‌ها آمده بود و مي‌گفت: "استاد ما در دانشگاه شريف گفته، برو و كتاب‌هاي سايبرنتيكي را بياور." اين خانم هم آمد و پنج كتاب سايبرنتيكي به او دادند. او هم آنها را زير لباسش برد و به استادش داد. استادش هم گفت: "نه! من اين چيزها را نمي‌فهمم. برو و كتابي درباره سيستم‌هاي هوشمند و اينكه چگونه مي‌توان يك سيستم اتومبيل را ساخت، بياور." يعني فقر اطلاعات درباره سيستم‌هاي هوشمند در دانشجوي مقطع فوق ليسانس رشته مهندسي سيستم‌هاي اقتصادي و اجتماعي در دانشگاه شريف، اميركبير، فني تهران، علم و صنعت و دانشگاه‌هاي ديگر بيداد مي‌كند. همين فقر اطلاعات است كه ممكن است شما پيام اين سريال را دير بگيريد. حرف اصلي اين سريال براي جامعه آمريكا اين است كه آمريكا و مردم جهان در جريان باشيد همه اين دعواها، زد و خوردها، محكوم كردن‌ها، كسي را بدون اينكه قضاوت صحيحي شده باشد، عدالت را درباره او اعمال نمي‌كنند و مي‌خواهند به جاي شخص ديگري اعدام كنند، همه و همه براي مفهوم بسيار مهمي به نام "اطلاعات" و "انرژي" است.

من به خط اصلي تعليق اين سريال اشاره‌اي مي‌كنم. خط اصلي تعليق اين سريال فرار است. يعني تمركز روي فرار است. فرار از خود (فرار نرم)، فرار از حكومت و قوانين و مقررات جامعه (فرار نيمه سخت) و فرار از زندان رسمي (فرار سخت). بستر تعليق حصار قدرت حاكم، قانون، ديوارهاي آن زندان يا خود كمپاني است كه بالاتر از رئيس جمهور حكومت مي‌كند و يا مناسبات اخلاقي فرد است. موضوع آن قضيه برادر معاون اول رئيس جمهور، رابطه‌اش و مناسبات او به نفع كمپاني و حذف شخصيت‌ها و... است. آنچه كه در ظاهر قضيه مي‌بينيد موضوع فيلم است. خط و بستر اصلي تعليق يك گزاره مهم اين چنيني است. پس دو عنصر اطلاعات و انرژي كه ساختار سايبرنتيك را مي‌سازد در اين سريال جايگاه بسيار حساسي دارد. با كمال تأسف ما نتوانستيم اين مسئله را كه دوره انتقال از سيستم‌هاي ارگانيكي به سيستم‌هاي سايبرنتيكي گذشته است، در كشور، محيط‌هاي دانشگاهي و محافل رسمي حكومتي جا بيندازيم.

پيش‌بيني من اين است كه از سال 2035 تا سال 2040 م، يعني از سال 1414 تا 1420 ه.ش. دوره سيستم‌هاي سايبرنتيكي هم در دنيا تمام مي‌شود. آن زمان دوره‌اي آغاز مي‌شود كه سيستم‌هاي بيولوژيكي است و عصر چنين سيستم‌هايي مي‌شود. خوشبختانه امروز دوستان جواني هستند كه در حال كار روي سيستم‌هاي بيولوژيكي‌اند. سيستم‌هاي بيولوژيكي به معني ديدن جامعه و حكومت به مثابه يك بدن كامل است. نه به صورت ارگانيكي، مكانيكي يا سايبرنتيكي. ما بايد براي بعد از 25 سال آماده شويم. اما در مجموع پيام اين سريال و آنچه كه در ذهن مردم به خصوص مردم خودشان ايجاد مي‌كند و پيام بسيار قوي و مهمي است، همين است.

مؤلفه ششم، مسئله فرار است كه به آن اشاره كردم. فرار سخت، فرار از زنداني است كه ديگران براي انسان مي‌سازند. فرار نيمه سخت، فرار از زنداني است كه حكومت و سيستم ناميده مي‌شود.

هابز به آن لِوياتان مي‌گويد. در لويا تاني كه توماس هابز مي‌سازد دولت يك شرّ ضروري است و ما گير افتاده‌ايم. در دنيا ما مجبوريم دولت داشته باشيم، نمي‌توانيم نداشته باشيم، اما در جاهايي به قدري سخت مي‌شود كه ناچاريم از آن بگريزيم. در سري 2 سريال آن گروه از آمريكا به پاناما فرار مي‌كنند. مسئله بعدي كه فرار نرم است و به خودكشي مي‌انجامد.

كلرمن كه شخصيت اصلي فيلم است و در انتها كار را دست مي‌گيرد و سناتور مي‌شود، كسي است كه قبلاً در مسير خودكشي مي‌كند. به كرّات مي‌بينيد كه افراد ديگر در اين سريال خودكشي مي‌كنند.
مقوله خودكشي در ادبيات و سينماي آنها جايگاه ويژه‌اي دارد. در اين سريال اشاره اصلي‌اي به كتاب "مراقبت و تنبيه" ميشل فوكو و آراي او كرده‌اند. واقعيت اين است كه دنيا سازي زندان سازي است. هر قدر دنيا را براي خود پيچيده‌تر كنيد، خودتان زنداني آن خواهيد شد. اگر انسان زندگي ساده‌اي داشته باشد كمتر احتياج به نگهباني از آن دارد، اما هر قدر زندگي را پيچيده‌تر، متورم‌تر و فربه‌تر و دنيا سازي كرديد. در واقع خودتان آن را به زندانتان تبديل كرده‌ايد. يكي از مشكلات اصلي انسان اين است كه خود از مناسبات دنيايي خود زندان توليد مي‌كند سپس از خود و آن زندان پيچيده فرار مي‌كند. اين شاه بيتي است كه شما در آثار و آراي كافكا تا ميشل فوكو در متن تمدن امروز غرب مي‌توانيد ببينيد.

مؤلفه هفتم ترس است. در اين باره جمله‌اي از سريال را خواندم كه وقتي پشت دري را باز مي‌كنيد هيولايي است. به توجيه سارا از ترس و توجيه مايكل از آن هيولا اشاره كردم. در سري 2 يا 3 از الكس، مأمور اف.بي.آي مي‌شنويم كه مي‌گويد: "ترس تبديل به يك اختلال رواني يا پارانويا مي‌شود. ظرف 140 سال گذشته اساس تفكر زندانيان تغيير نكرده. آنها انسان‌اند و انسان‌ها مي‌ترسند. (چون مي‌ترسند ما مي‌توانيم آنها را بگيريم) ما يك برگ برنده داريم. آن هم تلويزيون است. سايه ما از طريق تلويزيون بر سر آنها حاكم است." او فرار كرده است و فقط دوست دارد پيدا و كشف نشود. ما تصوير او را پخش مي‌كنيم و به اين ترتيب او را پيدا مي‌كنند -مثل الان كه عكس بن‌لادن را از تلويزيون پخش مي‌كنند- عكس هفت هشت نفر آنها را دائماً از تلويزيون پخش مي‌كنند. بعد تك‌تك آنها را حذف مي‌كنند. يعني يكي يكي آنها را مي‌زنند تا به مايكل برسند.

بند هشتم در گزاره‌هاي استراتژيك اين سريال، نتيجه‌گرايي و اصل اصالت نتيجه است. در قسمتي از سريال شخصي مي‌گويد: "تا حالا نشده به خاطر دليل مهمي كار اشتباهي كني" در واقع اشتباه كردنشان را توجيه مي‌كنند. به اين گفتگو دقت كنيد: "تا حالا نشده به خاطر دليل مهمي كار اشتباهي كني؟" يعني اجازه داري اگر هدفت مهم بود اشتباه كني. مي‌گويد: "نمي‌خواهم تئوري‌هايت را بشنوم. نتيجه را مي‌خواهم." برايم فلسفه‌بافي نكن كه چگونه به اين مي‌رسم. مهم اين است كه نتيجه را برايم روشن كني.

بند نهم در مؤلفه‌هاي استراتژيك، اشراف اطلاعاتي دستگاه دولتي آمريكاست. در نهايت سي.آي.اِي در مقابله با اف.بي.آي، وزارت امنيت داخلي، عملكرد جريان عدالت، شخص خانم رئيس جمهور، مجموعه جريان‌هاي مافيايي و خود مايكل اسكوفيلد كه شخصيت اصلي فيلم است، برنده بازي است. در نهايت اين سيستم اطلاعاتي دولت آمريكاست كه از موضع اشراف اطلاعاتي همه چيز را كنترل مي‌كند.

دهمين و آخرين مورد در اين حوزه، مسئله ركن چهارم دموكراسي است. در اين سريال، رسانه صادق‌ترين بخش در مجموعه حكومت و جامعه آمريكا معرفي شده است. با آگاهي لحظه به لحظه و اطلاع دادن درباره دادگاه‌ها و گريز زندانيان اين را به مخاطب القا مي‌كند كه رسانه‌ها هيچ وقت دروغ نمي‌گويند. مي‌توانند در اسرع وقت اطلاعات را براي شما تهيه كنند. حتي ممكن است ضد پليس فدرال، دولت، اف.بي.آي و غيره باشد. بر اين امر صحه مي‌گذارند. يعني همه جا را مي‌زنند، ولي دو خط قرمز را يكي به قول خودشان ازادي بيان كه همان مقوله ركن چهارم دموكراسي است و ديگري امنيت است، رعايت مي‌كنند. در اينجا القايي كه صورت مي‌گيرد ممكن است شما خانم رئيس جمهور را چهره‌اي فاسد بدانيد، اما هيچ وقت حس نمي‌كنيد رسانه‌ها در آمريكا فاسدند. اين القايي است كه در اين 81 قسمت صورت مي‌گيرد.

در اينجا يك جمع‌بندي كلي و اجمالي مي‌كنم و چهارچوب را تمام مي‌كنم. آنچه كه در اين سريال برايم حائز اهميت بود دو مقوله اصلي يكي مثل افلاطوني و ديگري مسئله بسيار مهم دارويني است، اما حرف من اين است كه زندان و فرار از آن تا اين حد اهميت دارد و با توجه به اينكه تمدن غرب تمدن فرار است.

فرار از خدا يكي از اين فرارهاست. اگر انسان از خدا فرار نكند، فرار از زنداني كه ديگران مي‌سازند، فرار از حكومت و فرار از خود موضوعيت ندارد. اساساً انساني كه خود را مي‌كشد انساني است كه با خدا رابطه ندارد. به جاي فرار از خود بايد از خود آزاد شد. نه اينكه خود را بكشد. آزادي كه انگليسي ‌زبان‌ها به آن (freedom) و فرانسوي زبان‌‌ها به آن "ليبريتي" مي‌گويند يك "از" دارد. "فرار از" مسئله حكماي ماست. فرار از چه چيزي؟ فرار از چه كسي؟ "از" بسيار مهم است. اگر ما آزادي "از" را مبنا قرار داديم مشكلاتمان حل مي‌شود. انساني كه آزاد از خود و نفس خود نيست، قطعاً اگر در زندان چهار ديواري هم نباشد هر جا كه زندگي كند زنداني است. او زنداني نفسش است. بالاخره انديشه فوكو، انسان ليبرال و انسان ماركسيست را تصوير مي‌كند.

فكر مي‌كنم فقط يك قسمت از تريلوژي ميشل فوكو به زبان فارسي ترجمه شده است. چون حجم عظيمي از اين كتاب مستهجن است و ترجمه آن با سطح اخلاقي و فرهنگي جامعه ما ممكن نيست. در مجموع وقتي تريلوژي يا سه‌گانه اصلي ميشل فوكو را مطالعه كنيد، مي‌بينيد كه به هر وسيله‌اي چنگ مي‌زند تا انسان را از مناسبات نفساني‌اش آزاد نكند. او مي‌خواهد آزادي "از" را به عنوان يك صورت مسئله پاك كند. هر نوع آزادي غير آزادي از هواي نفس در آن نباشد. خداوند به پيامبر در قرآن مي‌فرمايد، از هواي نفس خود تبعيت نكن. البته مي‌گويد، از هواي نفس مردم هم تبعيت نكن. عدم تبعيت از هواي نفس مقوله بسيار مهمي است. آزادي از...، جلوي آن هواي نفس است يعني آزادي از هواي نفس است. به اين ترتيب سه جلد كتاب ميشل فوكو باطل مي‌شود.

مي‌توانيد برويد و اصل آن را ببينيد. اگر نبود خود آن به يك زندان تبديل مي‌شود. انساني كه نمي‌تواند از اين زندان بگريزد، انساني است كه جلوي فرهنگسراي ارسباران صف مي‌كشد. نان شب است. مسكن است. بيمه سالمندي است. آقاي دكتر كلهر در جلسه حضور دارند. خواهش مي‌كنم به آقاي رئيس جمهور بفرماييد، در جمهوري اسلامي يك صف بيست و چهار ساعته ثابت وجود دارد. جلوي فرهنگسراي هنري كشور، فرهنگسراي ارسباران از صبح تا شب يك كمپاني دسته دهم لوازم آرايشي فلان كشور شمال اروپا، تازه آن هم نه مصرف كننده خرد بلكه كساني كه خود توزيع كننده‌اند براي خريد اين محصولات صف مي‌كشند. زن و دختر جامعه چه مشكلي دارد كه بايد به زور لوازم آرايشي در دل مرد خود يا هر كس ديگري جا باز كند؟ اين نشان دهنده مشكل فرهنگي جامعه است. مهندسي فرهنگي به چه معناست؟ همين كه مي‌بينيد. اقتصاد و فرهنگ يعني چه؟ آنچه كه شما مي‌بينيد.

وقتي حضرت ولي‌عصر(عج) ظهور مي‌كند يك نفر سمت راست اوست؛ نام او "خضر" است. خضر همان كسي است كه موسي(ع) نتوانست با او همراهي كند. قرآن در سوره كهف با اين مضمون مي‌فرمايد، موسي به خضر گفت، مي‌خواهم با تو همراه باشم و از تو چيزي ياد بگيرم. خضر به موسي گفت، تو پيامبر اولوالعزم مي‌شوي، ولي "و لن تستطيع معي صبرا" نمي‌تواني صبر كني. موسي گفت، قول مي‌دهم سئوال نكنم. خضر جلو رفت و آن قايق را سوراخ كرد. موسي از او پرسيد، چرا سوراخ كردي. خضر جواب داد، ببين! قرار بود سئوال نكني. دوباره جلو رفتند. خضر سر يك بچه را بريد. موسي باز هم پرسيد، چرا اين را كشتي؟ باز هم خضر جواب داد، ببين! قرار بود سئوال نكني. بار سوم به روستايي رفتند كه به آنها نان ندادند وقتي از آنجا بيرون آمدند ديواري را خراب كردند. گفت، بيا آن را بسازيم. موسي گفت، اينها ما را از روستايشان بيرون كردند حالا مي‌گويي بياييم ديوارشان را خراب كنيم و بسازيم؟ خضر گفت، اين سومين سئوالت، باختي. تو اي موسي، پيامبر اولوالعزم! ديگر نمي‌تواني خضر را همراهي كني، اما به تو مي‌گويم چرا آنجا آن قايق را سوراخ كردم، چرا آن ديوار را خراب كرديم، زير آن ديوار گنجي است و مال بچه‌هاي يتيمي است. آن ديوار فرسوده است قبل از اينكه آن بچه‌ها بزرگ شوند، مي‌ريزد. ما بايد اين ديوار را بسازيم. "تو مو مي‌بيني و من پيچش مو/ تو ابرو من اشارت‌هاي ابرو"

پيامبران اولوالعزم پنج تن هستند؛ حضرت نوح(ع)، حضرت ابراهيم(ع)، حضرت موسي(ع)، حضرت عيسي(ع) و پيامبر جليل‌القدر اسلام حضر محمد(ص). خضر مشاور سمت راست حضرت هنگام ظهور است. اين همان كسي است كه موسي در همراهي با او كم آورد و نتوانست با او همراهي كند. اين شخص دعايي دارد كه حضرت علي(ع) آن را به كميل ياد داده است. فرازي دارد كه انديشه علوم سياسي غرب را نابود كرده است. "اللهم عظم سلطانك و علا مكانك و خفي مكرك وظهر أمرك و غلب قهرك و جرت قدرتك و لا يمكن الفرار من حكومتك"، از حكومت تو به هيچ جا نمي‌توان فرار كرد. جواني از نسل شما فيلمي به نام "فرار بزرگ" بسازد. كاري كه استيو مك‌كوئين، جيمز گارنر، جيمز گابرن و ديگران در فيلم معروف "فرار بزرگ" كردند. بازيگري مثل برترند كاستر پيدا شود و يك فرار درباره فرار از خدا بازي كند! نويسنده‌اي مثل ويليام شايرر كتابي مثل پاپيون بنويسد. داستان فراري را بنويسد كه استيو مك‌كوئين و داستين هافمن در آن بازي كنند. مي‌خواهم شخصي پيدا شود و كتابي بنويسد كه چگونه مي‌توان از خدا فرار كرد. چگونه مي‌توان از حكومت خدا گريخت؟!

آرامش انساني كه از خدا فرار مي‌كند يا با موسيقي جاز، راك و پاپ است يا با مستي حاصل از نوشيدن وتكا، ويسكي، شامپاين، آرگو، كنياك و... يا متآثر از ترياك، مورفين، هروئين، شيشه، اكس و انواع مواد مخدر است. اين سه مورد يعني موسيقي، مشروب و مواد مخدر يك كار مي‌كنند. خلسه ذهني، لحظاتي مي‌خواهيد كه نباشيد. در عرفان "نيست بودن"، مقدمه "هست بودن" است. در اينجا نيست بودن مقدمه نيست‌تر شدن (نيهيليسم) است. در چنين فضايي اگر اين فرارهاي سه‌گانه فرار از خود با خودكشي، فرار از زندان رسمي و فرار از مفهوم پيچيده و شاخصي به نام حكومت و جامعه باشد، بايد پرسيد اين افراد بعد از فرار به كجا مي‌روند. قرآن تأكيد مي‌كند، "و الذين امنوا و هاجروا" متمدن نه مهاجر، تمدن نه هجرت، كلمه فراموش شده هجرت در آرا و نگاه‌هاي قرآني حاصل اين است. پس اينجا بحث بر سر اين است كه چرا انسان خودكشي مي‌كند. از خود به كجا مي‌گريزد.

در واقع انسان در حال فرار از خداست. مگر مي‌شود از خدا فرار كرد؟ مگر مي‌شود از حكومت خدا گريخت؟ وقتي چنين وضعيتي را در زندان خودمان و زندان‌هاي جاهاي ديگر مي‌بينيم. حاصل اين است كه انسان‌ها از خدا فرار كرده‌اند كه اين بلاها به سرشان آمده است. راه حل اين است. آيا كسي مي‌تواند به سينماي ديني نزديك شود و فرار از خدا و غير ممكن بودن آن را ترسيم كند؟ مگر همه پيام فيلم لاست چيست؟ اين فيلم مي‌خواهد بگويد آن نئوآتلانتيكي كه بيكن مي‌گفت، جزيره‌اي كه وسط آن كلبه‌اي است و يك نفر به نام جيكوب (یعقوب) در آنجا مستقر است. آن جزيره نئوليبراليسم است. هر كس از اين جزيره فرار كند محكوم به اين است كه دوباره به آنجا برگردد. حتي باطلشان را طوري لاي زر ورق مي‌پيچند و درست مي‌كنند كه بالاخره دفتر كاخ سفيد مجبور مي‌شود بيانيه بدهد.

تقارن سخنراني سالانه باراك اوباما را با پخش سري جديد سريال لاست در ژانويه جابجا مي‌كنيم و سخنراني اوباما را قبل يا بعد از آن مي‌گذاريم. مردم در سراسر جهان نگران نباشند سريال سر موقع خود پخش مي‌شود. چون آن حكومت زماني موفق است كه آن سريال در زمان خودش پخش شود و اثرش را در جامعه جهاني بگذارد. آيا ما جواني انديشمند و سينماگري داريم كه بتواند نشان بدهد كه از حكومت خدا نمي‌توان گريخت و مجبوري كه به آن برگردي؟ هر كجا بروي مانند آغوش مادر مهرباني است كه وقتي بچه را تنبيه مي‌كند، بچه از همه جا به آغوش مادر پناه مي‌برد. اين همان نكته‌اي است كه به اعتقاد من مغفول مانده است. البته اميدواريم با عنايت و درايت دوستان در فرهنگستان هنر ما در دوره جديد به معيارهاي فلسفه هنر ديني و اسلامي آن گونه كه غربي‌ها هنرمندانه چنين شاهكارهايي مي‌آفرينند، برسيم.

انصافاً سري 1 سريال "فرار از زندان" يك شاهكار است. درست است منتقدين عموماً آن را در رتبه‌هاي پايين نگهداشته‌اند، اما كساني كه فلسفه خوانده باشند مي‌دانند كه اين فيلم به سادگي مثل افلاطون را به شما درس مي‌دهد. كساني كه فلسفه اسلامي مي‌دانند، اگر سري 1 اين سريال را دقيق ديده باشند، متوجه مي‌شوند كه كافي بود به جاي روابط اين آدم‌ها و اسم افراد اسم‌هاي ايراني و اسلامي بگذاريد و مناسبات‌ آنها را اخلاقي‌تر كنيد تا دريابيد براي فهم فلسفه ملاصدرا كافي است 22 قسمت سري 1 سريال "فرار از زندان" را ببينيد.

[img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12462.jpg[/img]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.