-
مطالب مشابه
-
توسط worior
به نام خدا
اين نوشته ها تنها بخشي از مطالب مربوط به اين استراتژي هست كه ميخوام در ادامه و در چند قسمت بنويسم تا خسته كننده نشه . از دوستان تقاضا دارم تا مطالب رو كامل و با دقت بخونند چرا كه اين از موارد پايه اي در سياست و استراتژي نظامي غرب هست و به ما كمك شاياني در فهم مسايل بين المللي و دانستن چرايي رفتارهاي سياسي و معادلات دهه هاي اخير ما ميكنه.
--
هنری کسینجر : ما که به دهه 80 نزدیک میشویم حتما باید دانیم که آنچه که در گذشته درست بود در حال حاظر صحت ندارد .
برای رسیدن به گزینشها و راهها و جانشینهای جدید به اندیشه ای جدید بنشینیم ، زیرا تحولات ریشه داری در سیاره محل سکونت ما روی داده است . ایالات متحده آمریکا که در سایه دو اوقیانوس پهناوریکه آنرا از همه سرزمینها جدا میساخت در امنیت مطلق بود ، دیگر امنیت خود را از دست داده و اینک در معرض آسیب و تهدید قرار گرفته است . از تمسخر های روزگار این است که همان انقلاب هسته ای که در دهه 50 و زمانی که لاح هسته ای را در انحصار داشت به او مصونیت بخشید ، بعد ها او را به مخاطره افکند به طوری که برای اولین بار در تاریخ در معرض تجاوز قرار گرفته و امنیت مطلقش افسانه گشته است .
احترام و اعتبار ایالات متحده در میان متحدانش از بین رفت ...
سپس تحولی گسترده در به کارگیری سیاسی نیرو رخ داد . در هر دوره ای از تاریخ چنین بود که هر افزایشی در نیروی نظامی ، افزایش مشابهی در نیروی سیاسی به دنبال می آورد . ولی در عصر نیروی هسته ای نا محدود ، هر گونه افزایش تراکمی در نیروی هسته ای نه تنها بی معنا و بی ثمر بلکه زیان آور است .به طوری که همینکه به حد کفایت رسیدیم دیگر هر افزایشی در نیرو هیچ چیزی بر نیروی سیاسی ما نمی افزاید !
زیرا به فکر استفاده افتادن از آن ، یعنی بر پایی طوفان ! آنچه مساله را پیچیده تر میسازد اینکه اختلافات و منازعات بین المللی ، جهانی گشته و دیگر میان مناطق مختلف عزلتی متصور نیست . هر تحرک دیپلماتیک یا نظامی در نقطه ای ، یک عکسالعمل جهانی پدید می آورد .سیاست تا کنون به چنین تنگنایی نیفتاده است . در حالی که از دیپلماسی میخواهند که برای حل اختلافات ، بیش از بالا گرفتنش ،دست به کار شود میبینیم نیروی مفروضی که باید در حوزه او باشد کاستی میگیرد .و حتی از هم میپاشد . مشکل سلاح هسته ای این است که فکر جنگ را وحشتناک ساخته است ، اما پرهیز از هر اقدام مخاطره آمیزی هم به معنای این است که به شوروی چک سفید بدهیم و دستش را برای هر کاری باز بگذاریم ..
بر اثر آن دیپلماسی خویشتن را در برابر دو راه مخیر میبیند : توسل به زور و نابود شدن . پرهیز از بکار گیری نیرو و تسلیم شدن .این بدان معناست که در زمانی که ایالات متحده آمریکا به حدی که در تاریخش سابقه ندارد نیرومند شده است خود را از دستیابی به اغراض سیاسی اس عاجز میبیند ، یعنی نیروی نظامیش از هدافهای ملیش جدا افتاده است . و این حالت ممکن است اراده امریکا را فلج سازد .مشکلی که خود را تحمیل کرده این است : برقراری توازن میان نیرو و هدافهایی که برای رسیدن به آنها تلاش میکند . ما وظیفه داریم ماهیت تکنولوژی نوین و تغییراتی که بوجود اورده است بفهمیم .
در ادامه کسینجر برای خروج آمریکا از چنین بن بستی به راهکارهایی روی می آورد که از صاحبنظران نظامی امثال لیدل هارت و آندره بوفر آموخته است .
این استراتژیست ها بر این اعتقادند که چاره کار روی آوردن به استفاده از همان سلاح های معمولی و غیر هسته ای و یا سلاح های هسته ای تاکتیکی به شکل محدود متناسب با مرتبه و نوع و کیفیت تجاوز دشمن است . و نخستین مرحله از چنین مقابله های نظامی جنگ محدود است .
پس کسینجر در ادامه چنین میگوید »
1 - سلاح های جدید هر سیاستمداری را مجبور کرده است که فکر عملی ساختن (( امنیت تام )) را که خیالی محالی است به دور افکند ، چنانکه او را مجبور کرده است مقداری از نیروی تخریبی را فدا کند تا بتواند وارد جنگی شود که به مرتبه فاجعه ملی نمیرسد . سیاست ، هنر انجام ممکنات است . همین ، بر استراتژی صادق است . فهم این حقیقت را تاریخ بر عده نسل ما نهاده است .
2 – آیا توجه ما در این خلاصه شده است که برای تحمیل اراده خویش فقط یک وسیله را بکار گیریم و آن وسیله جنگی است ؟ در این صورت ، هدف جز این نمیتواند باشد که دشمن را نابود کنیم و یک وسیله هم بیشتر نداریم و آن هم جنگ گسترده است که مراد فنای طرفین است . اما واقعیت جز این است . جنگ محدود هدفش بیش از آنکه انهدام کامل دشمن باشد تحقق مقاصد سیاسی است از طریق برقراری رابطه میان نیروهای بکار رفته و مقاصد مورد نظر ، که در این تلاش روی اراده دشمن تاثیر گذاری میشود و به هیچ وجه نابودیش منظور نیست . تاثیر گذاری از این راه که تصویری هر چه جذابتر از مقاصد مورد نظر – که مقاصد و هدفهایی محدود است – به او عرضه میشود . مقصود هر قدر معتدلتر باشد جنگ همانقدر کم خشونت تر خواهد بود . علاوه بر این ، غرض از جنگ محدود این است که افکار جنگی خود را – که پیوسته به پیچیدگی میگراید – با عنصر سیاسی پیوند بزنیم و این گفته رایج را که سیاست با شروع جنگ خاتمه میابد یا هدفهای جنگ جدا از سیاست سیاست ملی است از خود دور سازیم . بدین سان ، جنگ محدود ، مقاصد سیاسی را با هدفهای جنگی هماهنگ میسازد با یاداوری دایمی این نکته که هر اقدامی برای انهدام دشمن یا تضعیف وی بالضروره به جنگ گسترده میکشد .
3 – برای جنگ محدد فقط نیروی جنگی و داشتن تصور و مقصود سیاسی کافی نیست بلکه مستلزم نقشهای موثر رهبری سیاسی است ، نقشهایی خیلی پیچیده تر و دشوار تر از آنچه که در یک جنگ کسترده باید ایفا کنند . زیرا در جنگ محدود ، عوامل روحی اهمیت فوقالعاده ای دارند ، نه تنها به هنگام گرفتن تصمیم جنگ بلکه در جریان عملیات جنگی ، بدین سبب که هریک از طرفین جنگ قادر است که عملیات را تصاعد ببخشد تا به مرتبه جنگ گسترده برسد ، و آنچه مانع از آن میشود این است که رهبری سیاسی قیودی بر نتایج دلخواه خویش بگذارد به طوری که از یکی از سه نتیجه زیر بیرون نباشد 1) ادامه جنگ 2) شکست محدود 3) حالت جمود . و هر سه نتیجه بهتر از نتیجه یک جنگ گسترده است . بنابر این ، سیاست جنگ محدود سه حالت را پیش میاورد و تحمیل میکند »
الف- توانایی ایجاد فشار بجای نهدید به جنگ گسترده و این بستگی به انعطاف و مهارت رهبری سیاسی دارد .
ب - توانایی ایجاد جوی که در ان به محض درگیری و برخورد ، موجودیت ملی به خطر نیفتد و این بستگی به انعطاف و مهارت دیپلماسی دارد .
ج – توانایی تسلط بر افکار عمومی . و این کار بستگی به شجاعت رهبری دارد . رهبری سیاسی باید یقین داشته باشد که پیروزی گسترده دیگر محال است و افکار عمومی به نوبه خود باید بفهمند که امور را اگر به سوی سراب پیروزی تام و تمام سوق دهند خطرناک خواهد گشت . مردم آمریکا بایدبدانند که با سپری شدن دوره ای که سلاح هسته ای در انحصار آمریکا بود جنگ گسترده میتواند اخرین وسیله سیاست به شمار آید و برای چاره هر کشمکشی که پیش بیاید باید یکی از این دو راه را برگزینیم :
جنگ محدود ، و جمود . دوره دستیابی (( به همه چیز یا هیچ چیز)) دیگر سپری شده است .
4 – هدف در استراتژی جنگ محدود عبارت است از تقویت بازدارندگی در درجه اول بعد اگر در بازدارندگی شکست خوردیم ، جو را پیش از آنکه چرخ بازدارندگی به دوران آد برای یک مصالحه و توافق آماده میسازیم . این خیلی بهتر از توسل به جنگ گسترده برای مقابله با یک تهدید محدود است . وظیفه ما این است که جنگ محدود را شیوه ای تلقی کنیم که به ما اجازه و فرصت میدهد تا به مذاکره با طرف بنشینیم ، بدینسان وسیله ای است برای جلوگیری از بدتر شدن وضع یا تصاعد خطرناک آن .
به عبارت دیگر استراتژی جنگ محدود خاصیت بازدارندگی دارد و موفق به آن میشود اما نه از طریق تهدید و نابودی کامل دشمن – که باور کردنی نیست – بلکه از طریق محروم ساختن وی از اینکه با به کاربردن زور بتواند آنچه را که میخواهد بدست آورد و این امری است که هم قابل اجراست و هم باور کردنی . بدین سان تهدید با نیرویی معقول و قابل بکار رفتن خیلی موثر تر است از تهدید با نیرویی هولناک که قابل بکار رفتن نباشد . این است راز برتری جنگ محدود بر جنگ هسته ای گسترده ....
www.Military.ir .. worior
مطالب فوق خلاصه ای از کتاب استراتژی بین المللی نوشته جلالدین فارسی
ادامه دارد انشالله .
-
توسط worior
به نام حق
موفقیت ها و مشکلات (سیاست مهار)
در اواخر سال 1945 سیاستگذاران آمریکایی در برهه ای از سردرگمی به سر میبردند . پوستدام و کنفرانس های بعدی وزرای امور خارجه بی حاصل مانده بود . به نظر میرسید استالین بدون در نظر گرفتن پایبندی آمریکا در مورد دمکراسی ، خواسته های خود را بر اروپای شرقی تحمیل میکرد . دیپلمات های آمریکایی در لهستان ، بلغارستان و رومانی پیوسته با ناسازگاری های شوروی روبرو میشدند . مسکو ظاهرا با مشاهده یک آلمان و ایتالیای شکست خورده مفهوم واژه " مشارکت" را فراموش کرده بود . عکس العمل سیاست مداران آمریکایی در مقابل همه این قضایا چه بود ؟
دربهار سال 1946 ترومن هنگامی که با درخواست موفقیت آمیز خود مبنی بر تخلیه آذربایجان از نیروهای شوروی سیاست " سختگیری " را در پیش گرفت ، در واقع پاسخ به این سوال را آغاز کرد . او این سیاست را در قالب ویلسونی آن بکار برد . ترومن مانند روزولت موازنه قوا را رد کرده ، توجیه اقدامات آمریکا تحت عنوان امنیت را مورد نکوهش قرار داد ؛ در ضمن سعی کرد تا آنجا که ممکن است آنها را به اصول کلی قابل اجرا برای آحاد بشر نسبت داده و موافق با منشور جدید سازمان ملل جلوه دهد . وی بروز درگیری بین ایالات متحده و شوروی را ستیزی بین حق و باطل ( نه آنگونه که در قلمروهای نفوذ سیاسی شاهد آن بودیم) تصور میکرد .
به هر حال در حقیقت حوزه های نفوذ ، بدون توجه به آنچه دولتمردان آمریکایی آنها را مینامیدند ، در حال اشکیل بوده و تا چهار دهه بعد یعنی فروپاشی کمونیسم باقی ماند. در حالی که اتحاد شوروی کشورهای اروپای شرقی را ضمیمه خاک خود میکرد ، آلمان مناطق غربی متصرفه اش را تحت رهبری ایالات متحده تحکیم بخشید . دول محور سابق ، یعنی ایتالیا ، ژاپن و بعد از سال 1949 جمهوری فدرال آلمان ، بتدریج به سوی ایالات متحده پیش رفتند . اگر چه اتحاد شوروی بواسطه پیمان ورشو سلطه خود را بر اروپای شرقی مستحکم ساخت اما این اتحاد صوری نیز مشخصا با توسل به زور در حال تشکیل بود . در همین حال کرملین با تقویت یک جنگ چریکی در یونان و با ترغیب برپایی تظاهرات گسترده توسط احزاب کمونیست military.ir اروپای غربی خصوصا در فرانسه و ایتالیا ، نهایت سعی خود را در جهت ایجاد وقفه در روند اتحاد غربی بکار برد .
رهبران آمریکا میدانستند که باید در مقابل گسترش بیشتر شوروی از خود مقاومت نشان دهند . اما سنت ملی ، آنها را بر آن داشت تا در پی توجیه این مقاومت ، تقریبا بر هر اساسی جز توسل به موازنه قدرت قدیمی باشند ، و در انجام این امر نباید ریاکارانه عمل میکردند ، و وقتی نهایتا دریافتند که تصور روزولت از سیاست " چهار مامور پلیس " نمیتواند تحقق یابد ترجیح دادند این تحول را به عنوان یک عقب نشینی موفق در مسیر یک نظم ضرورتا هماهنگ جهانی تفسیر کنند . در اینجا با یک چالش فلسفی روبرو شدند . آیا سرسختی و ناسازگاری شوروی میتوانست صرفا روندی زود گذر باشد ؟ آیا امریکایی ها همانگونه که معاون رییس جمهور ، هنری والاس ، و پیروانش تصور میکردند ، به خاطر عدم برقراری ارتباط کافی با استالین در رابطه با مقاصد صلح جویانه شان ، به طور غیر عمد باعث میشدند در شوروی ها احساسا سوء ظن شدیدی ایجاد شود ؟ آیا استالین ئاقعا همکاری بعد از جنگ با قویترین کشور جهان را رد میکرد ؟ و آیا او تمایلی به برقراری روابط دوستانه با آمریکا نداشت ؟
در حالی که بزرگترین چرخه سیاستگذاری واشنگتن این سوالات را مورد بررسی قرار میدادند ، گزارش یک کارشناس از روسیه بدستشان رسید ؛ او ، جرج کنان ، یک دیپلمات نسبتا تازه کار سفارت آمریکا در مسکو بود که سعی دشات در گزارشش چهارچوبی فلسفی و مفهومی برای تفسیر سیاست خارجی استالین ارایه دهد . این یادداشت ، یا بعبارتی یکی از گزارش های نادر سفارتخانه ای ، که نظر واشنگتن را نسبت به جهان تغییر داد به عنوان " تلگرام طولانی " معروف شد .
کنان عقیده داشت ایالات متحده باید دست از سرزنش خود بخاطر ناسازگاری های شوروی بردارد ، زیرا ریشه سیاست خارجی شوروی ترکیبی از تعصب عقیدتی کمونیستی و توسعه طلبی قدیمی تزاریست است .
طبق نظر کنان ، ایدولوژی کمونیست قلب دیدگاه استالین را در مورد جهان تشکیل میداد . استالین قدرتهای کاپیتالیستی غربی را دشمن قطعی میدانست . بنابراین تنش های بین اتحاد شوروی و آمریکا نتیجه سوء تفاهم یا ارتباط ناقص بین واشنگتن و مسکو نبود ، بلکه در درک اتحاد شوروی از جهان خارج ریشه داشت ؛
"
آنها در این عقاید {کمونیستی} (با هداف بشردوستانه) به دنبال توجیه هراس غریزی خود
از جهان خارج ، دیکتاتوری خود ، که بدون آن نمیتوانستند به حکومتشان ادامه دهند ،
ظلمی که راهی به جز تحمیل آن نداشتند و فداکاری هایی که خود را نیازمند آن میدیدند ،
بودند . آنها به نام مارکسیسم هرگونه ارزش اخلاقی را فدای روشها و تاکتیک هایشان
میکردند و اکنون نمیتوانستند دست از این ایدولوژی بردارند ، زیرا احترام اخلاقی و فکری
آنها را تشکیل میدهد . آنها بدون کمونیسم تنها بعنوان آخرین جانشین حاکمان ستمکار و افراط
کار روسی که بیرحمانه کشورشان را به سوی قله های حدید قدرت نظامی پیش برده اند تا
امینت خارجی رژیمهای از داخل ضعیف خود را تضمین کنند ، در مقابل تاریخ قرار خواهند گرفت ....
"
کنان معتقد بود از زمانهای بسیار قدیم تزار ها در پی military.ir گسترش اراضی خود بودند . آنها سعی داشتند لهستان را مقهور ساخته و تبدیل به کشوری وابسته سازند ؛ بلغارستان در درون حوزه نفوذ روسیه قلمداد کرده و با برعهده گرفتن کنترل تنگه های دریای سیاه در پی دست یافتن به بندری در مدیترانه بودند .
"
ریشه دید نگران کرملین از امور جهان احساس ناامنی قدیمی و غریزی روسیه میباشد . در ابتدا این نا امنی
مخصوص مردم آرام و کشاورز بود که سعی داشتند در دشتی گسترده و در همسایگی مردمی حریص و
چادر نشین زندگی کنند. در حالی که روسیه از نظر اقتصادی با غرب پیشرفته ارتباط بر قرار میکرد ،
هراس از جوامع شایسته تر ، قدرتمند تر و دارای سازماندهی بهتر در این منطقه به آن افزوده گشت . اما
این نوع دوم ناامنی چیزی بود که حاکمان روس را بیش از مردم عادی این کشور را پریشان ساخت ؛ زیرا
حاکمان روس همواره احساس میکردند حکومتشان دارای شکلی نسبتا قدیمی بوده ، پایه و اساس روانی آن
سست و ساختگی است و نمیتوانند در مقابل یا در تماس با نظامهای سیاسی کشورهای غربی ایستادگی کند ،
و به همین دلیل همواره از نفوذ خارجی و تماس مستقیم بین جهان خارج و داخل کشورشان و آنچه در
صورت درک واقعیت در مورد جهان خارج توسط روسها یا درک حقایق جهان داخل شوروی توسط خارجیان
اتفاق افتاد هراسان بوده اند . آنها آموختند امنیت را نه با پیمان و مصالحه ، بلکه تنها در مبارزه مهلک برای
نابودی کلی قدرت رقیب جستجو کنند .
"
کنان به استدلالش چنین ادامه داد که اهداف شوروی از این قرار بود که چاپلوسی های آمریکا نمیتوانست انها را تغییر دهد . آمریکا میبایست برای مبارزه ای طولانی آماده میشد ؛ زیر اهداف و فلسفه های ایالات متحده و شوروی غیر قابل تطبیق بودند .
اولین ارائه نظریه نظام مند این رهیافت جدید در یکی از یادداشت های وزارت خارجه که در اول آوریل 1946 به کمیته چند سازمانی تسلیم شد ، نمایان گشت . این رهیافت که یک مقام رسمی وزارت خارجه ، به نام اچ . فریمن ماتیوز آن را طرح کرد سعی داشت تا مشاهدات ضرورتا فلسفی کنان را به سیاست خارجی عملی تبدیل کند . برای اولین بار یک گزارش سیاسی آمریکا درگیری با اتحاد شوروی را به عنوان یک خصیصه بومی نظام شوروی مورد بررسی قرار داد . مسکو می بایست " در وهله اول از طریق ابزار دیپلماتیک و در تحلیل آخر ، در صورت لزوم ، از طریق نیروی نظامی متقاعد میشد که مسیر فعلی سیاست خارجی اش تنها میتوانست به مصیبتی برای اتحاد شوروی منجر شود "
آیا این کلمات جسورانه که کمتر از یکسال بعد از پایان جنگ جهانی دوم پیشنهاد شد به این مفهوم است که ایالات متحده از هر منطقه تهدید شده در اطراف حدود گستره شوروی حمایت خواهد کرد ؟
منبع ... ؛
دیپلماسی ، هنری کسینجر ، ترجمه فاطمه سلطانی یکتا و رضا امینی ، انتشارات اطلاعات 1378 تاریخ انتشار کتاب اصلی به همین عنوان 1994 - جلد دوم فصل هجدهم ص43 به بعد !
کپی از مطالب تنها با درج لینک سایت www.military.ir مجاز است .
پایان بخش اول
بخش دوم
http://www.military....-هنری-کسینجر-2/
بخش سوم
http://www.military....-هنری-کسینجر-3/
بخش چهارم
http://www.military.ir/forums/topic/26960-سیاست-مهار-شوروی-سابق-به-روایت-هنری-کسینجر-4/
-
-
مرور توسط کاربر 0 کاربر
هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.