basijee

نیروهای جبهه مقاومت و مدافعان حریم اهل بیت (س) در عراق و شامات

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام

کلیپ تازه هست ... والا لینک نداره ...به قول معروف تنوری هست ! hee_hee

چیز خاصی نیست .... پژاک از ماه مرداد و بعد پارتی که گرفتند برای روز تاسیس کمی شوخ طبعی شون گل کرده فکر میکنند جز آدم حساب میشن ... یه کمی تا قسمتی ابری نموده اوضاع منطقه رو ... حل میشه انشاالله ! :winking:
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
لامصب عجب مثالی زدی
خدا شاهده حس اون موقعیت بدجور برم غلبه کرد.
فردا میخوام برم مانور زدی دیوانم کردی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
icon_cheesygrin icon_cheesygrin icon_cheesygrin

مثال های جالب تر دیگری هم هست ولی دیگه گفتن نداره چون برای خودم کمی قرص اعصاب و روان لازم میشم ! چشمک


تا حالا شده پدرتون بره سفر بگه ، پسر ، تو بزرگ خانه ای ؟ حواست به خواهرات باشه ؟ و حس مسئولیت بیافته گردن ت؟

حالا مثال هست ... طرف جون یک عده زیادی دست ش هست و قرار هست سالم ببره و سالم برشون بگردونه ... کجا ؟ وسط عراق ! کی ؟ وقت عزای حسینی ...

اوپس !

ولش

فقط خداوند نگه بدارد تمام رزمندگان اسلام به خصوص دوستان حزب اللهی سرتاسر جهان رو در پناه حیدر کرار و فاطمه زهرا و آل عبا ...




یا حق
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته اینور قضیه رو گفتیم که اینجوریه و اونجوریه، اونورش رو هم کمی بگم من:
دوستان تصور نکنن که چون ادم می‌ترسه، اینجوریه یا اونجوری....
بار اولی که جلو من تیر کلاش شلیک شد، گوشم تا سه روز سوت میکشید!... بار اولی که خودم با کلاش گلوله میزدم، تمام بدنم پشتش مچاله شد و کل ملت بهم خندیدن.... راستش بهمون خندیدن...
حالا، تو میدون تیر دنبال اینم که با چه استایلی تیر بزنم بهتره!! زدن یه گلوله که سهله! 100 تا گلوله رو هم رو گوشم تاثیر نداره!!...

بار اولی که کنارم دوشکا شلیک شد، ادرنالینم رفت چسبید به ماه!!.... نفسم بند اومده بود از لذت تیراندازی این لامصب!!... ولی الان یه چیز عادیه برام... قطعا دوست ندارم جلوی تیرهاش یه روز قرار بگیرم، ولی میخوام بگم که فک کنم چهارمین باری که شلیک دوشکا رو از خیلی نزدیک دیدم دیگه عین خیالم نبود!!... و خوب، قطعا دیگه نیست!!...

این بمب‌های فلیر یا خالی که با بنزین میترکن، اولین بار توی یه نمایش سپاه انفجارش رو دیدم... شب دوم که همون انفجار ها رو دیدم قدری عادی شده بود، امسال که باز اون انفجار های فلیر رو داشتیم و خیلی هم سنگین تر بود جوری که همه‌ی ادمایی که تو فاصله‌ی 150-200 متریش وایساده بودن موجش رو حس میکردن به شدت وحشتناکی و مثلا موهای ملت به هم میریخت یا بچه ها به عقب پرت میشدن، من تو فاصله‌ی بسیار نزدیکی بودم و برام عادی بود!!... حتی شب اولی که نه میدونستم کی قراره فلیر بترکه، و نه میدونستم کجا!!... بهم گفته بودن اینجا وایسا و همراه با تیمت گلوله بزن!!...

گرینف که دیگه الان حکم کلاش و کلاش دیگه حکم تفنگ بادیم رو داره!!...

یا همین حضرت صیاد دو که اولین باری که پشتش وا میستی، با خودت میگی یا امام حسین همین یه بار بلایی سرم نیاره که باهاش شلیک بکنم، دفعه‌ی بعدی نمیام با این شلیک کنم!! و بعد از دومین یا سومین شلیک، اصلا عاشقش میشه!!...

به سمتت شلیک شدن و اینکه هدف باشی البته و صد البته زمین تا اسمون فرق میکنه، ولی مثل شلیک کردنش یا دیدن شلیک کردنش، برات کم‌کم عادی میشه...

بابا همین حاج نجف خودمون عکس گذاشته از زمان جبهه‌ی خودش که کلاش هم قد خودشه! :|...

خوبه که بیایم بگیم شرایط جنگی چطوریه و چطوری نیست و تصورات رو از بازی ها و فیلم‌ها دور بکنیم، ولی خوب نیست بگیم هیچ کس نمی‌تونه!!....

والا ما این نیروها رو که می‌بینیم، وقتی تو لباس نیستن، یه ادمایین مثل ما(حالا نه دقیقا مثل ما!)... خانومشون سرشون داد میزنه، از خانومشون برا فوتبال بازی کردن با ما اجازه میگیرن!!... بچشون احترام هیچی بهشون نمیذاره، ماشین پشتی میکشتشون پایین یه جوری بهشون فحش میده که انگار چی!!... بعد میری می‌بینی طرف تو بند قرنطینه‌ي زندان که جای اعدامی هاست و یه مشت دیوونن که هیچکی نمیره تو، کسی جرات نداره با صدای بلند نفس بکشه چون اون شخص اونجا داره قدم میزنه!!!!....
خودش یه نفره میره داخل بند در حالی که وقتی دعواشون میشه اونایی که تو بندن، 6-7 تا کادر با 15-20 تا سرباز با هزار ترس و لرز میرن داخل! :)....

اینام ادمایین مثل ماها... با این تفاوت که...
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center][color=#003300][size="3"][b]فتوای آیت‌الله کاظم حائری برای اعزام به سوریه[/b][/size][/color][/center]-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دفاع از اصل اسلام واجب است بشرط اینکه تحت فرماندهی شخص فاسدی نباشد. و پیوستن به هر راهی که به ولایت ولی امر مسلمین امام خامنه‌ای منتهی شود، مشروع است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آیت الله سیدکاظم حائری از مراجع تقلید شیعه در پاسخ به استفتایی در خصوص اعزام به سوریه برای دفاع از مقدسات مساله سوریه را محدود به دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه‌(سلام‌الله‌علیهما) ندانسته‌اند و دفاع از اسلام دانسته‌اند. لینک شرط کرده‌اند که پیوستن به گروه‌هایی مجاز است که در جهت و راه آیت‌الله خامنه‌ای مبارزه می‌کنند نه راه‌های فاسد.
آیت‌الله سیدکاظم حائری از مراجع تقلید شیعه می‌باشد که پس از آیت‌الله سیستانی بیشترین مقلد را در عراق دارد.
[center][img]http://media2.afsaran.ir/sifH9m6_535.jpg[/img][/center]
ترجمه و متن این استفتا بدین شرح است:
من قصد دارم برای دفاع از مقدسات به سوریه بروم نظر جنابعالی چیست؟
پاسخ:
مسئله فقط مربوط به کشور سوریه نیست؛ و مساله‌ی دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیهما) هم نیست. بلکه مواجهه با جبهه متحد کفر است. و کفر اساس اسلام را مورد تهاجم قرار داده است. و دفاع از اصل اسلام واجب است بشرط اینکه تحت فرماندهی شخص فاسدی نباشد. و پیوستن به هر راهی که به ولایت ولی امر مسلمین امام خامنه‌ای منتهی شود، مشروع است.

[center][img]http://www.598.ir/files/fa/news/1392/9/11/45555_104.jpg[/img]


[/center]
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[right]ای بابا اینا که میگین ما هم تجربش رو داریم :) یادمه سربازی دروه اموزشی ما خیلی تکمیل بود...تو دل سیاهی شب بردنمون تو بیابون...یه دفعه منور زدن و همه خوابیدن زمین(از قبل توجیه بودن بچه ها)بعد چند تا نارنجک دود زا بود اگه دست یادم باشه...زدن و خلاصه از اون جای باریک باید رد میشدیم و بالای سرمون هم هی ار پی جی مشقی میزدن...حالی بود واسه خودش...هنوز هم بعد این سالها با اینکه شاغلم و شغل خوبی هم دارم خدا رو شکر...دوست دارم عضو این گردان های امام حسین باشم و هر چند وقت رزمایشی و صدایی..خلاصه بگم تنم میخواره :mrgreen:[/right] ویرایش شده در توسط IRIAF
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='senaps' timestamp='1386667272' post='352373']
البته اینور قضیه رو گفتیم که اینجوریه و اونجوریه، اونورش رو هم کمی بگم من:
دوستان تصور نکنن که چون ادم می‌ترسه، اینجوریه یا اونجوری....
بار اولی که جلو من تیر کلاش شلیک شد، گوشم تا سه روز سوت میکشید!... بار اولی که خودم با کلاش گلوله میزدم، تمام بدنم پشتش مچاله شد و کل ملت بهم خندیدن.... راستش بهمون خندیدن...
حالا، تو میدون تیر دنبال اینم که با چه استایلی تیر بزنم بهتره!! زدن یه گلوله که سهله! 100 تا گلوله رو هم رو گوشم تاثیر نداره!!...

بار اولی که کنارم دوشکا شلیک شد، ادرنالینم رفت چسبید به ماه!!.... نفسم بند اومده بود از لذت تیراندازی این لامصب!!... ولی الان یه چیز عادیه برام... قطعا دوست ندارم جلوی تیرهاش یه روز قرار بگیرم، ولی میخوام بگم که فک کنم چهارمین باری که شلیک دوشکا رو از خیلی نزدیک دیدم دیگه عین خیالم نبود!!... و خوب، قطعا دیگه نیست!!...

این بمب‌های فلیر یا خالی که با بنزین میترکن، اولین بار توی یه نمایش سپاه انفجارش رو دیدم... شب دوم که همون انفجار ها رو دیدم قدری عادی شده بود، امسال که باز اون انفجار های فلیر رو داشتیم و خیلی هم سنگین تر بود جوری که همه‌ی ادمایی که تو فاصله‌ی 150-200 متریش وایساده بودن موجش رو حس میکردن به شدت وحشتناکی و مثلا موهای ملت به هم میریخت یا بچه ها به عقب پرت میشدن، من تو فاصله‌ی بسیار نزدیکی بودم و برام عادی بود!!... حتی شب اولی که نه میدونستم کی قراره فلیر بترکه، و نه میدونستم کجا!!... بهم گفته بودن اینجا وایسا و همراه با تیمت گلوله بزن!!...

گرینف که دیگه الان حکم کلاش و کلاش دیگه حکم تفنگ بادیم رو داره!!...

یا همین حضرت صیاد دو که اولین باری که پشتش وا میستی، با خودت میگی یا امام حسین همین یه بار بلایی سرم نیاره که باهاش شلیک بکنم، دفعه‌ی بعدی نمیام با این شلیک کنم!! و بعد از دومین یا سومین شلیک، اصلا عاشقش میشه!!...

به سمتت شلیک شدن و اینکه هدف باشی البته و صد البته زمین تا اسمون فرق میکنه، ولی مثل شلیک کردنش یا دیدن شلیک کردنش، برات کم‌کم عادی میشه...

بابا همین حاج نجف خودمون عکس گذاشته از زمان جبهه‌ی خودش که کلاش هم قد خودشه! :neutral:...

خوبه که بیایم بگیم شرایط جنگی چطوریه و چطوری نیست و تصورات رو از بازی ها و فیلم‌ها دور بکنیم، ولی خوب نیست بگیم هیچ کس نمی‌تونه!!....

والا ما این نیروها رو که می‌بینیم، وقتی تو لباس نیستن، یه ادمایین مثل ما(حالا نه دقیقا مثل ما!)... خانومشون سرشون داد میزنه، از خانومشون برا فوتبال بازی کردن با ما اجازه میگیرن!!... بچشون احترام هیچی بهشون نمیذاره، ماشین پشتی میکشتشون پایین یه جوری بهشون فحش میده که انگار چی!!... بعد میری می‌بینی طرف تو بند قرنطینه‌ي زندان که جای اعدامی هاست و یه مشت دیوونن که هیچکی نمیره تو، کسی جرات نداره با صدای بلند نفس بکشه چون اون شخص اونجا داره قدم میزنه!!!!....
خودش یه نفره میره داخل بند در حالی که وقتی دعواشون میشه اونایی که تو بندن، 6-7 تا کادر با 15-20 تا سرباز با هزار ترس و لرز میرن داخل! :)....

اینام ادمایین مثل ماها... با این تفاوت که...
[/quote]


ببین دوست عزیز این که شما میگید درسته ولی بازم قابل مقایسه با میدان جنگ نیست.
مثلا منم بار اول که صدای کلانش شنیدم واقعا ترسیدم ولی الان دیگه صدای spgهم واسم عادی شده.راستش تو رزمایش وقتی مرحله اصلی رو اجرا کردن و توپ خانه سپاه شروع به اتش کرد یه لحظه کل منطقه رو دود و گردو غبار فرا گرفت اونجا ما تقریبا 300 متری وایساده بودیم و منتظر بودیم که تموم بشه تا بریم سنگر فرماندهی.کل منطقه طولش نزدیک به 2کیلومتر میشد عرضش هم همینقدرها بود من که همش میترسیدم نکنه یه بار اشتباه گرا بدن بزنن طرف ما ولی خوب گلوله نزدیک تر از300 متری ما نخورد.در منطقه ای به این وسعت طوری توپ خانه اجرای اتش میکرد که انگار دارن رگباری تیر میزنن یعنی جایی نمونده بود که گلوله بهش نخوره از بس اتش شدید بود من چیزی میگم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن.وقتی سپاه میتونه اینجوری اتش بریزه رو سر دشمن اونم بدون پشتیبانی هوایی حالا فکر کن که ارتشی مثه امریکا با پشتیبانی هوایی چه اتیشی میتونه بریزه.ببین واسه اینکه بفهمی چه اتیشی میرختن یه چی میگم خودت تا تهش برو.وقتی ما رفتم منطقه یه سری خاک ریز ریخته بودن که که به ما گفتن اینا دشمن فرضی هستن و شما باید به طرف اینا تیر اندازی کنید ارتفاعشون هم 2تا3بود تقریبا.ولی وقتی از منطقه اومدیم بیرون من خاک ریزی ندیدم از بس که گلوله خورده بودن همه صاف شده بودن.حالا تمام دوستان خودشونو تو همچنین جنگی تصور کنن اون وقت ببینن چه قد شجاعت و ایمان دارن ویرایش شده در توسط kingsky98

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

بازم دست میثم و به خصوص کینگ درد نکنه جالب بود ...

ولی از این داداش کوچکتان یه نکته رو به یاد داشته باشید :

اون لحظه ای که برات صدای شلیک عادی شد ، اسلحه ت رو بزار زمین برو دنبال کار و زندگی دیگری !

جدی میگم

منظورم از عادی شدن این نیست که صدای دوشکا رو بشنوی و نترسی، نه بحث ما اصلا اون نیست ... هر انسانی یه میزان دل و قلوه داره برای ترسیدن و نترسیدن !

بحث این نیست چرا که کار مانور و رزمایش همین هست شما رو آماده لحظه اصلی نبرد بکنه

من چرا قبلا مثال شهید صیاد رو زدم ؟ چرا تکاوران رو مثال زدم از کتاب ناگفته های جنگ


بفرما ، یعنی اونا از ما کمتر صدای تیر ترقه شنیده بودند ؟ کسیکه نفر اول دوره تکاور زمان شاه شده ؟ ( شهید صیاد) یا مثلا کم صدای انفجار توپخانه شنیده کسیکه نفر اول آموزش توپخانه بوده ؟( شهید صیاد)


نه اتفاقا اونا میلیون ها صدای وحشتناک رو شنیدند ولی :

در میدان نبرد چیز دیگری است همه ماجراها

تو میدان نبرد اگر صدای دوشکا بیاد و نترسی مطمئن باش یا کشته شدی یا یکی رو میدی به کشتن !

چرا ؟

چون ترس برعکس اون کلمه کلی که معنی ش هست در خیلی جاها عامل شجاعت هست ! یعنی واکسن میزنه بهت میگه بترس ، از صدای خمپاره ، ترس از صدای خمپاره چه واکنشی رو دربرداره ؟ عکس العمل با خیز رفتن

درسته ؟


ترس همه جا هم بد نیست ! و شاید بشه در واقع گفت خیلی جاها این ترس هست که موتور حرکت انسان رو روشن میکنه !

کسیکه از تیر مستقیمی که به سمت ش میاد نترسه که بخوره بهش ! قطعا وای می ایسته بهش بخوره( استثناهایی چون شهید چمران که میگه : خدایا چه کنم مرگ از من فرار میکند ... را بزارید کنار)

به نظر شما آدم شجاع ، ترس تو وجودش هست یا نه ؟؟؟؟ من میگم هست ، تو دروس روانشناسی هم میگه ترس یکی از عامل های اصلی واکنشی انسان هست

حالا یکی هست ترس ش رو نتوانسته کالیبره یا چی میگن بهش ، نتوانسته ترس ش رو مدیریت بکنه ، و کپ میکنه و دست میزاره رو سر یا خشک ش میزنه ..... ولی یکی دیگه از ترس یک برنامه ساخته به این شکل:

من ترس از برخورد تیر مستقیم دشمن دارم چرا که در صورت برخورد به من ، کار عملیات ناقص می ماند ، نیروها کمتر میشوند و غیره ، پس برای اصابت نکردن : باید تمرین کنم ، باید شروع به مانور کنم، باید دویدن و خیز رفتن ، پناه گرفتن ، شلیک دقیق کردن را بیاموزم

نمیدونم گرفتید چی میگم یا نه ؟


ولی اون ترس با این ترس فرق داره .... خیلی هم فرق داره


با تشکر
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ادیب جان، الان به نظر شما، بنده خودمو میندازم جلو گلوله؟! یا مثلا میگم بچه‌ها من حواسم بهتون هست، اون دوشکا داره شلیک میکنه شما از جلوش بدوید تیرش بهتون نمیرسه؟! :|...

نه خیر... حرف من اینه که جنگ و شرایطش، وحشتناکه... ممکنه یه ثانیه باشی، ثانیه‌ی بعدیش یه نارنجک بیوفته کنار دستت و تموم! یا یه خمپاره بخوره و تموم...
مگه نیست اون کلیپ تانک سوری که یه توپ میزنه و در اوج قدرتش کنار دوتا تانک دیگه دارن شلیک میکنن، ولی وقتی میزننش از داخل میسوزه و اون نفری که ازش می‌پره بیرون، کاملا سوختس؟؟؟؟

بابام میگفت تو سنگر نشسته بودیم، یه ثانیه رفتم بیرون وقتی برگشتم دیدم پیشونی دوستم که کنار در بوده باز شده...
یا یه سری که منطقه‌ی عملیاتیی در مرز خسوری رو بهمون نشون میداد، گفت من اینجا بدن یکی از دوستان رو ریختم توی یه کیسه پلاستیک و تحویل دادم...

همه‌ی اینا هست، ولی تصور نکنیم که ماها مرد این میدون نیستیم... هرکسی بالقوه هست، حالا باید دید کی بلفعلش میکنه...
مثل اون مادر و دختری که تیربار ژ۳ رو گرفتن به سمت عراقی ها تو خرمشهر و تا اخرین گلوله‌اش رو شلیک کردن که باقی خونواده خارج بشه... اون مادر و دختر 1 دقیقه‌ی پیشش داشتن فرار میکردن ولی یک ثانیه‌ی بعدش، دیدن که دارن بهشون میرسن و به خاطر بچه هاش و به خاطر خواهر برادر هاش برگشت و رفت تو اون سنگر....

تبدیل شدن بالقوه به بلفعل، یه ثانیس...

بالا رفتن ادرنالین در اثر شلیک دوشکا همیشگیه و هیچکس رو. نمیتونی پیدابکنی که بگه من از دوشکا نمی‌ترسم! من از یه کالیبر 50 نمی‌ترسم! من از یه کلاش نمی ترسم! من از فلان چیز و بهمان چیز نمی‌ترسم...
همه میترسن، ولی یه وقتایی هستش که اون بالقوه یه دفعه بلفعل میشه... مثل اونی که 13 ساله و دو ماه پیش سر کلاس از جلو نظام میرفته حالا یه دفعه بلفعل تر! میشه و میپره زیر تانک...

این نیست که ساده باشه... اگر ساده بود که سنگ رو سنگ بند نمی‌شد میشد؟؟؟ دولت مردا صبح تا شب با هم میجنگیدن!! چرا دیپلماسی داریم؟؟؟ چرا امریکا نمیاد ما رو شخم بزنه و بره؟ چرا تروریست های جیش‌العدل نمیان یه حمله‌ی کامل بکنن و بگن تا هر جا رو گرفتیم؟؟؟
چون سخته...
به قول یکی از دوستان، هر بار که میگم برم سوریه، مادر میگه به تو چه؟ تو چیکاره‌ی مملکتی که بری؟ بشین نمازت رو درست بخون و دعا کن نمازت قبول بشه، جهاد و جنگ پیش‌کش...
یا بقیه به همین منوال...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

میثم جان من نگفتم الان میدان جنگ فلان، دارم میگم باید آمادگی روحی و روانی مناسبی داشت و در عین حال امادگی روحی و روانی نیازمند تمرین و ممارست به خصوص فیزیکی و جسمانی هست

حالا من گفتند نگو ولی خوب از بین دوستان کسانی هستند رفتند سوریه ... دست از پا درازتر برگشتند چون از زمین تا زمان فرق میکنه اصل قضیه ...

بحث عملیاتی بودن هم که هیچ

به قول دوستی ، یه بار گفتند برین فلان جا فقط بشین طعمه ، همین فقط میخواهیم طعمه باشین بیان براتون وهابی ها ...بعد ما کمین در کمین زدیم ...


بگذریم


منظور من و شما یک چیز هست ، سوتفاهم حاصل شده برات ...

یا حق
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#008000][size=7]شهدایی که قبل از دفن لبخند زدند + تصاویر[/size][/color]


[color=#0000ff][size=5]شهید اول: «حسن تقی‎پور گلسفیدی»[/size][/color]


فرازهایی از وصیتنامه این شهید: خیلی دوست دارم در مراسم و مجالسی که به خاطرم برگزار می نمایید، نوحه ی ابی عبدالله الحسین(ع) و روضه ی آن حضرت را بخوانید تا ملت منقلب و مسلمان به خاطر آن حضرت بگریند و دیگر آن که می خواهم در کنار دیگر یارانم در بهشت تازه آباد سلمانشهر آرام گیرم و با آنان تجدید بیعت نمایم و ضمناً به مدت دوازده روز روزه بدهکار هستم. لطفاً برایم آن ها را به جا آورید. همچنین نماز قضا بسیار دارم، اگر لازم باشد برایم انجام دهید. از مال دنیا چیزی ندارم، ولی اگر احیاناً مالی است که اکنون به خاطر ندارم، از خانواده تقاضا می کنم تا آن ها را در راه خدا انفاق کنند تا در آن دنیا با دست خالی از مادیات به دیدار پروردگارم بروم و خدای ناکرده چیزی مرا به خودش وابسته نگرداند.
پنج شنبه بیست و یکم مردادماه 1361 اهواز – پایگاه شهیدبهشتی – تیپ کربلا – گردان علی ابن ابی طالب(ع) – گروهان یکم
[img]http://abna.ir/a/uploads//462/4/462432.jpg[/img]


[color=#0000ff][size=5]شهید دوم: محمدرضا حقیقی[/size][/color]

این شهید شب 21 بهمن 1364 يعني در هفتمين سالگرد انقلاب اسلامي، در تركيب گردان كربلاي اهواز در عمليات والفجر 8 فاو شركت کرد و سرانجام در همين عمليات در ساحل فاو به شهادت رسيد. پيكر مطهرش پس از چند روز كه در سرد خانه نگهداري شد به اهواز انتقال يافت و طي مراسمي با حضور خانواده و جمعي از مردم تشييع و در بهشت آباد اهواز در آغوش خاک آرام گرفت.
[img]http://abna.ir/a/uploads//462/4/462427.jpg[/img]


[color=#0000ff]شهید سوم: شهید رضا قنبری[/color]

این شهید 19 دی ماه سال 65 در عمليات كربلاي 5 درحالی که در شلمچه تيربارچي بود، پس از اصابت تيري به قلبش در دم به شهادت رسید.

فرازهایی از وصیتنامه این شهید: اگر تكه تكه هم بشوم دست از دين اسلام بر نمي دارم. بخدا قسم از من حقير بشنويد مال اين دنيا هيچ ارزشي ندارد و هيچ بهانه و دليلي براي شركت نكردن در جنگ را نداريد. ولي حب دنيا و سستي ايمان نمي گذارد شما بسوي خداي خود بشتابيد. بترسيد از اينكه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پيش امام زمان (عج) باز مي شود. نكند خداي ناكرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود. مگر خون شما از خون امام حسين (ع) و يارانش رنگين تر است و يا از آنان معصوم تريد. در راه اسلام شهيد شدند تا اين آزادي را براي شما بدست آورند. بياييد لااقل اگر ايمان نداريد آزاد مرد باشيد. نگذاريد كه دشمن به خاك و ناموس شما تجاوز كند. قرآن مي فرمايد: هر كس خود را شناخت خداي خود را شناخته است. بياييد فكر كنيد و ببينيد كه هستيد، از كجا آمده ايد و به كجا خواهيد رفت.
[img]http://abna.ir/a/uploads//462/4/462426.jpg[/img]


[color=#0000ff][size=5]شهید چهارم: علی المؤمن[/size][/color]

مهندس شهید "علی المومن" جوان پاک باخته بحرینی که سلحشورانه در میدان دفاع از حق و حقیقت قدم نهاد و جان پاکش را در این راه فدا کرد.

نیروهای رژیم آل‎خلیفه در حال هجوم به جمعیت تحصن کننده در میدان "لؤلؤه" بودند که شهید علی المومن برای نجات جان زنان مستقر در میدان٬ خود را سپر تهاجم نمود.
[img]http://abna.ir/a/uploads//96/7/96773.jpg[/img]


[color=#0000ff][size=5]شهید پنجم: حبیب لک زایی[/size][/color]

سردار بی ادعا، گمنام زمین و نام آَشنای آسمانی‌ها، جانباز سرفراز و پدر شهید در 25 مهر ماه 1391 مصادف با سالروز شهادت حضرت امام جواد(ع)، در مأموریت کاری و در لباس سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در بیمارستان بعثت نیروی هوایی ارتش بر اثر جراحات سالهای دفاع مقدس به فیض شهادت نائل شد و در سایه سپیدارهای ملکوت آرمید.


از مسوولیت‎های این شهید می‎توان به "تلاش فراوان برای جذب و اعزام نیرو به جبهه از سیستان"٬ "حضور در جبهه با سپاه حضرت رسول(ص)"٬ "تک تیرانداز گردان کمیل لشکر 41 ثارالله در دشت عباس"، "تک تیرانداز گردان 409 لشکر 41 ثارالله(ع) در جنوب اهواز"٬ "مسئول بسیج زابل در سال 61"٬ "فرمانده حوزه مقاومت نجف اشرف بخش مرکزی زابل در سال 63"٬ "مسئول ستاد گردان لشکر 41 ثارالله در جنوب شلمچه در سال 66"٬ "کمک فراوان به سیل‌زدگان زابل در سال‌های 69 و 70"٬ "نقش تعیین‌کننده در عملیات نصر 3 در مقابله با اشراری که اموال عمومی سنگین را در سال 70 از منطقه دزدیده بودند"٬ "فرمانده سپاه زابل از سال 69 تا 79"٬ "معاون هماهنگ کننده منطقه مقاومت سیستان و بلوچستان از سال 79 تا 86"٬ "جانشین فرمانده منطقه مقاومت و جانشین فرمانده سپاه سلمان از سال 87 تا هنگام شهادت" اشاره کرد.
[img]http://abna.ir/a/uploads//462/4/462424.jpg[/img]


[color=#0000ff][size=7]شهید ششم: سید وسام شرف الدین[/size][/color]

[color=#008000][size=6]«شهید سید وسام محسن شرف الدین» معروف به «سید نصر‌الله» از جمله نیروهای لبنانی بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مردم مظلوم سوریه عازم این کشور شد.[/size][/color]
[color=#008000][size=6]این شهید سرانجام روز پنجشنبه هفتم آذرماه 92 در حومه دمشق به شهادت رسید.[/size][/color]

[color=#008000][size=6][img]http://abna.ir/a/uploads//462/1/462190.jpg[/img][/size][/color]

[color=#008000][size=6][img]http://abna.ir/a/uploads//462/1/462110.jpg[/img][/size][/color]
[color=#008000][size=6][img]http://www.dampress.net/photo//shhed/1459870_610021679054957_591135553_n.jpg[/img][img]http://abna.ir/a/uploads//462/2/462204.jpg[/img][/size][/color] ویرایش شده در توسط ebs1358
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ای کاش اون آقایی رو که لحظه شهادت دیدی و بهش لبخند زدی ما هم ببینیم
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#008000][size=5]شهادت سه تن از اعضای حزب‌الله[/size][/color]

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از ابنا، براساس این گزارش، «علی الهادی نون» با کنیه ابوصالح طی عملیات نظامی و در دفاع از امت اسلامی و مقدسات در نبرد با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.«علی سامی رعد» از اهالی منطقه بعلبک لبنان و «حسین کامل مدلج» با کنیه علی عباس از اهالی منطقه زیتا البقاعیه نیز به تازگی به خیل شهدای مدافع حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) پیوستند.

[img]http://www.shia-news.com/files/fa/news/1392/9/19/49754_827.jpg[/img]

[center][size=5][color=#ff0000]شهید[/color][color=#008000] علی الهادی نون[/color][/size][/center]

[img]http://www.shia-news.com/files/fa/news/1392/9/19/49755_825.jpg[/img]

[center][size=5][color=#ff0000]شهید[/color][color=#008000] حسین کامل مدلج[/color][/size][/center]

[img]http://www.shia-news.com/files/fa/news/1392/9/19/49756_848.jpg[/img]

[center][color=#ff0000][size=5]شهید[/size][/color][color=#008000][size=5] علی سامی رعد[/size][/color][/center]
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='Ernesto_Rommel' timestamp='1386670093' post='352387']
سلام

بازم دست میثم و به خصوص کینگ درد نکنه جالب بود ...

ولی از این داداش کوچکتان یه نکته رو به یاد داشته باشید :

اون لحظه ای که برات صدای شلیک عادی شد ، اسلحه ت رو بزار زمین برو دنبال کار و زندگی دیگری !

جدی میگم

منظورم از عادی شدن این نیست که صدای دوشکا رو بشنوی و نترسی، نه بحث ما اصلا اون نیست ... هر انسانی یه میزان دل و قلوه داره برای ترسیدن و نترسیدن !

بحث این نیست چرا که کار مانور و رزمایش همین هست شما رو آماده لحظه اصلی نبرد بکنه

من چرا قبلا مثال شهید صیاد رو زدم ؟ چرا تکاوران رو مثال زدم از کتاب ناگفته های جنگ


بفرما ، یعنی اونا از ما کمتر صدای تیر ترقه شنیده بودند ؟ کسیکه نفر اول دوره تکاور زمان شاه شده ؟ ( شهید صیاد) یا مثلا کم صدای انفجار توپخانه شنیده کسیکه نفر اول آموزش توپخانه بوده ؟( شهید صیاد)


نه اتفاقا اونا میلیون ها صدای وحشتناک رو شنیدند ولی :

در میدان نبرد چیز دیگری است همه ماجراها

تو میدان نبرد اگر صدای دوشکا بیاد و نترسی مطمئن باش یا کشته شدی یا یکی رو میدی به کشتن !

چرا ؟

چون ترس برعکس اون کلمه کلی که معنی ش هست در خیلی جاها عامل شجاعت هست ! یعنی واکسن میزنه بهت میگه بترس ، از صدای خمپاره ، ترس از صدای خمپاره چه واکنشی رو دربرداره ؟ عکس العمل با خیز رفتن

درسته ؟


ترس همه جا هم بد نیست ! و شاید بشه در واقع گفت خیلی جاها این ترس هست که موتور حرکت انسان رو روشن میکنه !

کسیکه از تیر مستقیمی که به سمت ش میاد نترسه که بخوره بهش ! قطعا وای می ایسته بهش بخوره( استثناهایی چون شهید چمران که میگه : خدایا چه کنم مرگ از من فرار میکند ... را بزارید کنار)

به نظر شما آدم شجاع ، ترس تو وجودش هست یا نه ؟؟؟؟ من میگم هست ، تو دروس روانشناسی هم میگه ترس یکی از عامل های اصلی واکنشی انسان هست

حالا یکی هست ترس ش رو نتوانسته کالیبره یا چی میگن بهش ، نتوانسته ترس ش رو مدیریت بکنه ، و کپ میکنه و دست میزاره رو سر یا خشک ش میزنه ..... ولی یکی دیگه از ترس یک برنامه ساخته به این شکل:

من ترس از برخورد تیر مستقیم دشمن دارم چرا که در صورت برخورد به من ، کار عملیات ناقص می ماند ، نیروها کمتر میشوند و غیره ، پس برای اصابت نکردن : باید تمرین کنم ، باید شروع به مانور کنم، باید دویدن و خیز رفتن ، پناه گرفتن ، شلیک دقیق کردن را بیاموزم

نمیدونم گرفتید چی میگم یا نه ؟


ولی اون ترس با این ترس فرق داره .... خیلی هم فرق داره


با تشکر
[/quote]

ادیب جان منم با حرف جناب senaps موافقم.من فقط میخواستم یه نمای کلی از میدان جنگ که دوستان میگن رو بهشون نشون بدم.من در تمام حرفام گفتم که اینا یا رزمایش بود یا تمرین که قبضه اسلحه دست خودمون بود و باهاش شلیک میکردیم.تازه دشمنی هم روبه رومون نبود. اگه که این اسلحه به طرف یکی از ما نشونه بره کیه که جلوش وایسه و سینه سپر کنه بی شک اگه کسی این کارو انجام بده باید به عقلش شک کرد البته نه اینکه بزاریمو فرار کنیم ولی همینطوری هم که نمیشه واسه هیچی جانمون رو فدا کنیم.من این حرفها رو زدم که دوستان بیشتر حواسشون به قضاوت هایی که میکنن باشه.مثلا یه جا یه کلیپ گذاشته بودن که یه سرباز حالا یا سوری یا حزب اللهی با پوتین به یه سرباز تکفیری ضربه میزد.اولا اینو از چند دیدگاه میشه بهش نگاه کرد.یکیش دیدگاه واقعه گرایانه است که ادم وقتی میره میدان جنگ خیلی از چیزها واسش تغییر میکنه و اصلا خط فکریش تغییر میکنه یکی در جهت خوب یکی در جهت بد.فقط یه نفر تغییر نخواهد کرد اونم کسیه که از لحاظ روحی وایمانی خودشو کاملا اماده کرده باشه.مثلا ممکنه با کشتن اولین انسان کلا به هم بریزه که ای وای من یه انسان کشتم و کلا دیگه توانایی ادامه جنگ رو نداشته باشه و از میدان جنگ بیاد بیرون.اینا یه نوعشه ویکی دیگه دیگه هم به قول یکی از بچه ها فقط واسه انتقام میاد میدان جنگ که انتقام جون عزیزانشو بگیره.و یکی فقط واسه رضای خدا میره که این افراد تعدادشون کمه.البته من زیاد به کار این سرباز خورده نمیگیرم.بعضی از دوستان بحث حقوق بشرو پیش میکشن کدوم حقوق بشر,حقوق بشری که حتی اونایی هم که نوشتن بهش عمل نمیکنن.فقط اینو درست کردن کردن تو مغز ما.ما مثه اینکه شرطی شده باشیم راجع به چیزی به محض اینکه چیزی میبینیم اول حواسمون یه حقوق بشر هستش.اما راجع به دین و مذهب که خیلیا بحث میکنن مثه اینکه فراموش کردن که ما داریم خودمونو واسه ظهور اقامون اماده میکنیم.اقا میاد که انتقامشو از دشمنای خدا بگیره.اولین کسایی هم که از دم تیغ رد میشن همینا خواهند بود حالا فرقی نداره که اسیر بشن در جنگ چون اگه قبول نکنن کشته خواهند شد.ما هم باید خودمونو واسه همچین روزی اماده کنیم.نمیگم حالا فردا بریزیم عربستانو با خاک یکسان کنیم ولی خوب لازم نیس که این همه حساسیت به خرج بدیم چون که اینا در زمان ظهور عادیه و اگه ما اون موقع باشیم (ان شاالله که باشیم) ممکنه گمراه بشیم.که اقا این چه وضعشه پس کو حقوق بشر کو سنت پیامبرو از این جور چیزا.دوستان بهتره واسه این دشمنان خدا الکی دل نسوزونن چون که اگه ما گیرشون بیوفتیم دیگه خودتون هم میدونید که چه کاری باهامون انجام میدن.اگه نگران این رسانه های بیگانه هم نباشید چون اینا همیشه یه بهونه واسه دشمنی با ما پیدا میکنن.اصل اینه که ما به راهمون ایمان داشته باشیم و با قدرت به راهمون ادامه بدیم. ویرایش شده در توسط kingsky98

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#008000][size=7]خواب راحت فرزند [/size][/color][color=#ff0000][size=7]شهید[/size][/color][color=#008000][size=7] مدافع حرم در کنار مزار پدر [/size][/color]

[font=georgia,serif][size=4]عکس زیر فرزند شهید علی شبیب محمود یکی از برجسته‌ترین رهبران مدافع حرم حضرت زینب (س) از حزب الله لبنان است که شب اول تدفین پدر، خانواده‌اش به دنبال فرزند شهید بودند تا اینکه او را در حالت خواب در کنار مزار پدر یافتند.[/size][/font]

[font=georgia,serif][size=4][img]http://www.abna.ir/a/uploads//466/4/466448.jpg[/img][/size][/font]
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.