basijee

نیروهای جبهه مقاومت و مدافعان حریم اهل بیت (س) در عراق و شامات

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[center][size=5][color="#0000cd"][font=times new roman][b]شادی هر دو جهان بی تو مرا جزء غم نیست ، جنت بی تو عذابش زجهنم کم نیست
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ، عمر جاوید به شیرینیه آن یک دم نیست[/b][/font][/color][/size][/center]
[font=times new roman,times,serif][size=5]امروز تشییع پیکر شهید دیگر حزب الله در سوریه بنام شهید الحاج عدنان بود که درخلال تشییع پیکر وی خانواده اش ماشین دامادی برای وی تزئین نموده بودند[/size][/font]
[center][img]http://upload7.ir/imgs/2014-03/42908208274921651322.jpg[/img][/center]
[center][img]http://upload7.ir/imgs/2014-03/55867735762392077352.jpg[/img][/center]
[center][color=#008000][size=5][font=times new roman,times,serif][b]شادی روح مطهرش صلوات[/b][/font][/size][/color][/center]
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='ronin313' timestamp='1393922491' post='368154']
ببین این چه تفکر عجیبی است که برای شهید ماشین دامادی تزیین میکنند....الحق که چه درست فرمود خمینی کبیر: ملتی که شهادت دارد شکست ندارد....صلوات بفرست
[/quote]
تو جنگ تحمیلی هم نمونش زیاد بود. یه جورایی رسمه برای پسرای دم بخت که از دنیا میرن یا شهید میشن حنابندون و مراسم میگیرن.
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b] [url="http://www.raze57.com/archives/14072"]حاج اسماعیل چه داشت که بی‌بی(س) سوایش کرد؟[/url][/b]

[color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]من و حاج اسماعیل برادر دو قلو بودیم. از همان دوران بچگی، شدیدا نسبت به هم انس داشتیم. علاقه‌مان به هم خیلی زیاد بود. تا جایی که اگر در مدرسه، معلم، یکی از ما دو تا را تنبیه می‌کرد، دیگری به گریه می‌افتاد. همیشه با هم بودیم و هوای هم را داشتیم. آن موقع من در درس ریاضی قوی بودم و ایشان در ادبیات فارسی. سال چهارم ابتدایی بود که من در ادبیات مردود شدم و ایشان در ریاضی! دفعه‌ی بعد جای خودمان را عوض کردیم و به جای هم امتحان دادیم. چهره‌مان خیلی به هم شباهت داشت، تا جایی که یک روز معلم ریاضی اول راهنمایی‌مان می‌گفت مگر می‌شود دو نفر انقدر به هم شبیه باشند![url="http://www.raze57.com/wordpress/wp-content/uploads/unnamed1.jpg"][img]http://www.raze57.com/wordpress/wp-content/uploads/unnamed1-300x212.jpg[/img][/url][/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]‌کم‌کم انقلاب شده بود. در همه جا مردم به خیابان‌ها آمده بودند و شعارهای انقلابی سر می‌دادند. ما آن موقع سن و سالی نداشتیم. هنوز ده سال‌مان هم نشده بود. یادم می‌آید چندباری من و حاج اسماعیل به همراه پدر به تظاهرات رفته بودیم. مردم می‌گفتند که بختیار مانع از ورود امام به ایران شده است. همه شعار مرگ بر بختیار سر می‌دادند.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]در زمان جنگ، کلاس دوم راهنمایی بودیم. چون سن‌مان کم بود به ما اجازه نمی‌دادند به جبهه برویم. شناسنامه‌های خودمان را دست‌کاری کردیم. ابتدا حاج اسماعیل به جبهه رفت. فکر کنم سال ۵۹ بود. بعد از رفتنِ ایشان به جبهه، من هم چند بار اقدام کردم که بروم، منتها می‌گفتند تو یک برادرت رفته و نیازی نیست بروی. بالاخره سال ۶۰ موفق شدم و در کمیته‌ی عملیات شهری کردستان حاضر شدم.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]حاج اسماعیل هم در لشگر ۲۵ کربلا حضور یافت. پس از مدتی در عملیات کربلای ۴ مجروح شد. ایشان را برای مداوا به تهران بردند. ما هیچ خبری از ایشان نداشتیم. همه‌ی دوستانش می‌گفتند حتما به شهادت رسیده. حتی پدر هم رفته بود خرما و برنج و … مراسم عزا را تهیه کند. تا ده، دوازده روز بعد که دیدیم حاج اسماعیل با دو عصا به زیر کتف، به خانه آمد. صحنه‌ی عجیبی بود.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]پس از مدتی دوباره به جبهه رفت. جراحت‌ها و ترکش‌های زیادی را از والفجر ۶ و کربلای ۴ والفجر ۸ به یادگار داشت. یک جا گلوله به پایش اصابت کرد، جایی دیگر پشت و قفسه‌ی سینه‌اش جراحت برداشت. آخرین بار هم به خاطر سالم نبودن فشنگ دوشکا، قبل از آن‌که فشنگ در جای خودش برود، منفجر شد. ترکش در ریه‌ی حاجی وارد شد. پزشکان به خاطر خطری که جراحی داشت، عملش نکردند.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]سال ۶۶ بود که ازدواج کرد، تقریباً یک سال زودتر از من. حسین تنها پسرش هست و فاطمه و زینب هم دو دخترش. اواخر جنگ بود که همه‌ی رزمندگان خبر پذیرش قطعنامه را شنیدند. همه گریه می‌کردیم. حاج اسماعیل هم خیلی ناراحت بود؛ ولی همه می‌گفتند امر، امر رهبر است. حاجی همیشه روی این سخن تأکید داشت. همیشه به ما می‌گفت که حامی انقلاب باشیم و از نظام و ولایت پشتیبانی کنیم.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]حاج اسماعیل پس از جنگ، مربی آموزش سپاه بود. اوایل در ساری آموزش می‌داد و بعدها به پادگان قدس مالک اشتر رفت. چند سالی هم در پادگان امام خمینی(ره) تهران خدمت کرد. خیلی برای این کارها وقت می‌گذاشت. همیشه به او می‌گفتیم کمی استراحت کن و به زن و بچه‌ات برس! اما می‌گفت من تکلیفی بر عهده دارم که نمی‌گذارد آسوده باشم. من متعلق به خودم نیستم. شاید گاهی پیش می‌آمد که در یک ماه، ۵ روز هم در خانه نبود. صبح زود از خانه بیرون می‌رفت و آخر شب بر می‌گشت. با تمام وجودش خدمت می‌کرد.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]حاج اسماعیل، مداح اهل بیت هم بود. معمولا تمامی شب‌های محرم را در مساجد و تکایای مختلف شهر حضور داشت و در جلسات روضه، مرثیه می‌خواند؛ بدون این‌که کم‌ترین چیزی را در قبال آن دریافت کند. ارادت خاصی به روضه‌ی حضرت زین‌العابدین و حضرت رقیه داشت. همیشه زینب‌خانمِ کوچولویش را به همراه خود در جلسات محرم می‌برد. وقتی روضه‌ی حضرت رقیه را می‌خواند چهره‌اش دیدنی بود. می‌گفت اگر چنین اتفاقی برای دختر من می‌افتاد چه حالی داشتم؟ بنده‌خدا نمی‌دانست این اتفاق دوباره تکرار خواهد شد… شاید هم می‌دانست…[/size][/size][/font][/color]
[color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]شب شهادتش، حس و حال عجیبی داشتم. صبحِ فردا یکی از رزمندگان با ما تماس گرفت و گفت از حاجی خبر دارید؟ ناخودآگاه گفتم حاجی شهید شده است… پیگیر شدیم. موقع ظهر از سوریه پیام آمد که حاج اسماعیل حیدری به شهادت رسیده. بعد از چند روز جنازه‌ی شهید آمد. تا قبل از آن خیلی به خانواده‌اش سخت گذشت. خیلی غصه خوردیم. تا این‌که بالاخره جنازه‌ی حاجی آمد و خیال‌مان راحت شد. آن شب در حسینیه‌ی ثارا… سپاه آمل با شهید وداع کردیم. فردا (پنج‌شنبه) هم مراسم تشییع جنازه را انجام دادیم.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]بزرگ‌ترین آرزویش شهادت بود. همیشه این خواسته‌اش را به ما می‌گفت. دلش نمی‌خواست به مرگ طبیعی از دنیا برود. من خیلی خوشحالم از این‌که حاج اسماعیل به آرزوی دیرینه‌اش رسید. همیشه زیارت عاشورا می‌خواند. همیشه با وضو بود. هیچ وقت این اخلاق را ترک نمی‌کرد. خیلی نسبت به احترام به پدر و مادر تأکید داشت. با همه مهربان بود. با همه نشست و برخاست داشت. اگر می‌دید کسی خلافی مرتکب شده، او را با خوش‌رویی نصیحت می‌کرد ولی گوشش را نمی‌کشید. حاج اسماعیل خیلی مردمی بود. حضور پر شور مردم را در تشییع جنازه‌اش به یاد داریم.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]شاید چیزی که بیشتر از همه توجهم را به خودش جلب می‌کرد، ساده‌زیستی حاج اسماعیل بود. تا قبل از شهادتش منزل شخصی نداشت. می‌گفت باید ساده زندگی کنیم تا قدر ائمه را بدانیم. می‌گفت اگر به سمت تجملات برویم از اهل بیت دور می‌شویم. از این‌که می‌دید برخی از انقلابیون و جنگ‌رفته‌ها درگیر تجملات و امور دنیایی شدند دلش می‌گرفت. مخصوصا از آن‌هایی که با سابقه‌ی انقلابی، فتنه‌ی ۸۸ را رقم زدند و دل رهبری را خون کردند. می‌گفت این‌ها حرص دنیا را می‌خورند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font=tahoma][size=3]
[img]http://s5.picofile.com/file/8114486818/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84_%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1%DB%8C.jpg[/img][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]حاجی کتاب‌های زیادی داشت. از کتب مرجع و تاریخی و دینی و آثار شهید مطهری و آیت‌ا… دستغیب گرفته تا کتب شعر و مقتل؛ خیلی اهل مطالعه بود. دست‌نوشته‌های زیادی از او به یادگار مانده که چندتایش را بنده در اختیار دارم. هر محفلی که پیرامون دفاع مقدس بود، از شهید ابراهیمیان می‌گفت؛ شهید سید محمود ابراهیمیان. هم‌کلاسی‌مان بود. ارادت عجیبی به او داشت. می‌گفت اگر می‌خواهید نکته‌ای را از شهدا یاد بگیرید، به وصیت‌نامه‌های‌شان رجوع کنید. دلش برای سادگی و یک‌رنگی رزمندگان دفاع مقدس تنگ شده بود. تا جایی که یک روز شنیدیم خانم زینب کبری(س) نامه‌ی شهادتش را امضا زد.[/size][/size][/font][/color][color=#595959][font=tahoma][size=3]
[size=2]در یک کلام؛ تمام حرفش پیروی مطلق از ولی فقیه بود.[/size][/size][/font][/color]
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=5]حزب الله دیشب شهادت یکی دیگر از رزمندگانش را اعلام کرد [/size]

[size=5]شهید احمد جعفر الريس[/size]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/1800291_265111120325574_1426596707_n.jpg[/img]
  • Upvote 10

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#0000cd][size=5][font=times new roman,times,serif][b]به یاد غریب مدینه :[/b][/font][/size][/color]
[center][color=#0000cd][size=5][font=times new roman,times,serif][b]چه غریبی دل من ، بی شکیبی دل من ، یادته تو کوچه ها چیا دیدی دل من[/b][/font][/size][/color][/center]
[center][color=#0000cd][size=5][font=times new roman,times,serif][b]چه غریبی دل من ، چه طبیبی دل من ، ولی از یه بارگاه بی نصیبی دل من[/b][/font][/size][/color][/center]
[center][color=#0000cd][size=5][font=times new roman,times,serif][b]اونی که کاری بجزء کرم نداره ، اونی که یه صحن محترم نداره[/b][/font][/size][/color][/center]
[center][color=#0000cd][size=5][font=times new roman,times,serif][b]اونی که غریب و حرم نداره[/b][/font][/size][/color][/center]

[center][img]http://www.abna.ir/a/uploads//525/3/525396.jpg[/img][/center]
[center][size=5][font=times new roman,times,serif][b]آرامگاه مدافعان حرم حضرت زینب(س) در مشهد[/b][/font][/size][/center]
[center][color=#008000][size=5][font=times new roman,times,serif][b]شادی روح همه شهدای مدافع حرم صلوات[/b][/font][/size][/color][/center]
  • Upvote 12

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=5]حزب الله لبنان ساعاتی پیش شهادت یکی از رزمندگانش به نام شهید عباس احمد فرحات را اعلام کرد [/size]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/10001525_1462618913954957_1977470053_n.jpg[/img]
  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=5]حزب الله لبنان ساعاتی پیش شهادت یکی از رزمندگانش به نام شهید [/size][size=5]امین قاسم نعیم را اعلام کرد [/size]

[img] http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/1978902_482711675184765_515235646_n.jpg[/img]
  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=5]ساعاتی پیش حزب الله لبنان شهادت چهار تن از رزمندگان دلاورش را در حال انجام واجب جهادی اعلام کرد.

شهید محمد حسن شحرور
شهید علی عبد الحسن فرحات
شهید ابراهيم محمود عباس
شهید علی احمد قصيبانی[/size]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/1897860_1463147520568763_1961346473_n.jpg[/img]
  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center][color=#0000cd][b][size=5][font=times new roman,times,serif]تو که هستی که به عالم شده ای جانانه ، عالمی را کنی از عشق رخت دیوانه[/font][/size][/b][/color][/center]
[center][size=5][font=times new roman,times,serif][color=#0000cd][b]ما سرپا همه هیچ ایم گریبان صد چاک ، شمع عشاق تو می باشی و ما پروانه[/b][/color][/font][/size][/center]


[center][color=#b22222][size=5][font=times new roman,times,serif][b]فرمانده دلاور مدافعان حرم حضرت زینب(س) در حرم مطهر حضرت امام خمینی(ره)[/b][/font][/size][/color][/center]
[center][size=5][font=times new roman,times,serif][color="#000000"][img]http://askdin.com/gallery/images/10872/1_1393839585258940_large.jpg[/img][/color][/font][/size]
[/center]
[center][color=#ff0000][size=5][font=times new roman,times,serif]شهید [b]علی محمود شبیب(ابوتراب)[/b][/font][/size][/color][/center]
[center][size=5][font=times new roman,times,serif][color=#008000][b]شادی روح مطهرش صلوات[/b][/color][/font][/size][/center]
  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=5]حزب الله لبنان دیروز شهادت سه نفر دیگر از رزمندگانش را اعلام کرد [/size]

[size=5]شهيد محمد باقر حسن جابر (كميل)[/size]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/1184862_704725909578163_432542221_n.jpg[/img]

[size=5]شهيد علاء موسى عطايا[/size]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/1901314_483450578444208_1074110324_n.jpg[/img]

[size=5]شهيد محمد حبيب مازح[/size]

[img] http://gallery.military.ir/albums/userpics/10226/10003313_1463343790549136_112004859_n.jpg[/img]
  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center][size=5][b][color=blue]مدعی طعنه بزن قبله من کربلاست ، هر نفس ذکر لبانم یا حسین(ع) خون خداست[/color][/b]
[b][color=blue][b]مستی من بخدا بر اثر تربت اوست ، من بمیرم که فقط غصه من غربت اوست[/b][/color][/b]

[b][color=red]میهمانان ویژه ایرانی در جشن میلاد حضرت زینب(س[/color][/b][b][color=red])[/color][/b]
اما امسال، باید میلاد آن بانوی صبر و عزت را متفاوت از سال های گذشته دانست، چرا که طی یک سال قبل، خون پاک صدها تن از جوانانِ شیعه‌ی مجاهد، در راه دفاع از حرمِ آن بزرگوار در برابر حملات وهابیونِ مزدور آمریکا و ایادی رژیمِ «آل ...» بر زمین ریخته شد. جوانان پاک باخته ای که با شعار «کلنا عباسک یا زینب» در روزگاری که زندگی آرام و مرفه، بزرگ ترین آرمان بشری به شمار می رود، مظلومانه و بی هیاهو، به نبرد با پیروانِ راستینِ «بنی امیه» برخاستند و هستی خود را با عشق به «آل الله» معاوضه کردند.

شاید امسال، آن زمان که افلاکیان، جشن میلاد «حضرت زینب» را برپا نمودند، میهمانان ویژه این جشن، مردانی بودند از ایران. یلانِ صف شکنی که، فارغ از مقتضیات روزگار خویش، از مرزهای دنیایی گذشتند و در جوارِ حرمِ «دخترِ زهرای اطهر(سلام الله علیهما)» مرزهای آسمان را در نوردیدند و پای در بساط «عند ربهم یرزقون» نهادند.
مبارکتان باد ای مدافعانِ «حرم آل‌الله». گوارای وجود حیدری تان باد این عیشِ ابدی و سرخوشی جاویدان. و بدا بر ما که مانده ایم و چون کرم، در منجلاب زندگی روزمره، گرفتاریم. چشمان ما به عنایات شما است ای امتحان پس داده‌گانِ آزمون شیعه‌گی.
دریغ بر اهلِ زمین که شمایان را نشناسند
ای میهمانان ویژه‌ی بزمِ میلاد «دختِ حیدر» در آسمان[/size][/center]
[center][img]http://www.askdin.com/gallery/images/31830/1_____________________________.JPG[/img][/center]
  • Upvote 13

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center]

[size=5][color="#0000cd"][font=times new roman][b]در بسته شده رو کلیدی هست ، تو مرادی و بدون مریدی هست
وقتی یا حسین(ع) می گم دل می شکنه ، معنیش اینه که هنوز امیدی است
هر کی ور داشت یه قدم برای تو ، عاقبت بخیر شد از دعای تو
آقاجون تمام درهای بهشت ، وا می شند بسمت کربلای تو[/b][/font][/color][/size][/center]
[center][size=5][font=times new roman]«علی عبدالحسین فرحات» فرمانده مجاهد حزب‌الله با کنیه "خمینی" از اهالی روستای شوکین در مرکز شهرستان نبطیه لبنان هنگام اجرای وظیفه جهادی و دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) و مقدسات اسلامی در سوریه به شهادت رسید.[/font]

[font=times new roman]مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام با حضور خیل عظیم شیعیان در زادگاه وی برگزار و در گلزار شهدای نبطیه و در جوار سایر شهدای حزب‌الله به خاک سپرده شد.[/font]
[font=times new roman]از این فرمانده شهید یک پسر خردسال به یادگار مانده است.[/font][/size][/center]
[center][size=5][url="http://askdin.com/gallery/images/31830/1_531851.jpg"][img]http://askdin.com/gallery/images/31830/medium/1_531851.jpg[/img][/url]
[url="http://askdin.com/gallery/images/31830/1_531860.jpg"][img]http://askdin.com/gallery/images/31830/medium/1_531860.jpg[/img][/url]
[url="http://askdin.com/gallery/images/31830/1_531871.jpg"][img]http://askdin.com/gallery/images/31830/medium/1_531871.jpg[/img][/url]

[color="#008000"][font=times new roman][b]شادی روح مطهرش صلوات[/b][/font][/color][/size][/center]
  • Upvote 13

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.