super_comando

تحلیل و پیگیری تحولات عراق

Recommended Posts

 

سردار قاسم سلیمانی در هنگام طرح ریزی و هماهنگی برای عملیات بزرگ آزاد سازی مناطق استراتژیک و راهبردی عراق
 
11214388_686700898125115_627104587959437

 

 

از دیروز عربستان وزیر خارجش داره پیام میده ...

 

===========================================================

 

عربستان: در مقابل ایران ساکت نخواهیم نشست / تهران اقدامات آشوبگرانه انجام می دهد و به منافع ملت ها ضرر می رساند

 

وزیر امور خارجه عربستان از موضع سابق ریاض در خصوص یمن عقب نشینی و درباره سوریه نیز بر حمایت عربستان از تروریستها تأکید.

به گزارش «انتخاب»، عادل الجبیر در کنفرانس خبری مشترک در قاهره با سامح شکری وزیر خارجه مصر گفت : درباره یمن باید بگویم تلاشهایی برای ازسرگیری مذاکرات سیاسی به منظور یافتن راهکاری برای یمن بر اساس کنفرانس ریاض جریان دارد . نشستی در ژنو برگزار خواهد شد که ترتیبات برگزاری آن ادامه دارد. بین سازمان ملل متحد و دولت قانونی یمن رایزنی می شود تا زمان نشست ژنو مشخص شود. هدف از نشست ژنو اجرای قطعنامه 2216شورای امنیت سازمان ملل متحد است. مرجع نشست ژنو نیز ابتکار شورای همکاری خلیج فارس و نتایج گفتگوهای ملی و قطعنامه 2216شورای امنیت است. ما از هرگونه تلاش برای یافتن راهکار مسالمت آمیز برای یمن و از هرگونه تلاشی برای افزایش کمکهای بشردوستانه به ملت برادر یمن حمایت می کنیم.

وی افزود: مرکز ملک سلمان برای کمکهای بشردوستانه و امدادرسانی بین المللی تأسیس شده است. کمک به ملت یمن و فرستادن کمک در اولویت این مؤسسه قرار دارد. درباره سوریه نیز وزیر خارجه مصر به صورت کافی توضیح داد. تماسهای ما با روسیه همانند تماسهای مصر با روسیه است تا روسها متقاعد شوند که دست از بشار اسد بردارند و از نفوذ خود استفاده و بشار اسد را متقاعد کنند هر چه زودتر از قدرت چشم پوشی کند.

وزیر خارجه عربستان گفت: درباره موضوع مداخله کشورها از خارج از منطقه در امور منطقه عربی به ویژه ایران صحبت کردیم. ایران تنها کشوری است که در امور منطقه خواه در لبنان یا سوریه و یمن و کشورهای دیگر مداخله می کند. ما با اقدامات آشوبگرانه و منفی ایران و حمایت این کشور از تروریسم مخالفیم . ما امروز می توانیم روابط طبیعی با ایران برقرار کنیم اما این به رفتارهای ایران و مداخله نکردنش در امور منطقه و حمایت نکردنش از تروریسم بستگی دارد. ایران نباید اقداماتی انجام دهد که به ضرر منافع ملتها ومنطقه باشد. این مسئله به دست ایران است . بهبود روابط و عادی سازی روابط با ایران به خود این کشور بستگی دارد. ما در قبال مداخلات ایران در امور منطقه ساکت نخواهیم نشست.

 

http://www.entekhab.ir/fa/news/207533


==================================================================

 

حیدر العبادی، نخست‌وزیر عراق، می‌گوید: «کشورش نمی‌خواهد وارد تقابلات منطقه‌ای شود.»
 

به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، حیدر العبادی، نخست‌وزیر عراق، می‌گوید: «کشورش نمی‌خواهد وارد تقابلات منطقه‌ای شود.»

 

آقای عبادی روز یکشنبه در گفتگو با شبکه ماهواره‌ای «العراقیه» افزود: «عراق، دروازه ایران نیست و اگر بین ایران و عربستان سعودی تقابلی وجود دارد، بغداد دخالتی در آن نخواهد کرد.»

 

به نوشته رادیو فردا، حیدر العبادی، تاکنون چند بار ضمن استقبال از کمک های ایران برای مقابله با داعش، بر استقلال رأی دولت این کشور از ایران و لزوم احترام به حاکمیت ملی عراق تاکید کرده است.

 

http://www.jamnews.ir/mobile/mobiledetail/News/486972/1

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

عراق  / الانبار

 

کشتار داعشی ها

 

CGVBvymUgAA5tQ0.JPG

 

thumb_CGVBvybUcAALTq_.JPG

 

thumb_CGVBvyFUQAAZQm8.JPG

 

thumb_CGVBvySUAAA-HvV.JPG

  • Upvote 14

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

از دیروز عربستان وزیر خارجش داره پیام میده ...

 

===========================================================

 

عربستان: در مقابل ایران ساکت نخواهیم نشست / تهران اقدامات آشوبگرانه انجام می دهد و به منافع ملت ها ضرر می رساند

 

 

معلومه تو رمادی موفق بودیم که این جنازه ها واق واقشون درومده hee_hee  فقط خدا کنه فشار هاشون کار ساز نشه مثل تکریت

  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

معلومه تو رمادی موفق بودیم که این جنازه ها واق واقشون درومده hee_hee فقط خدا کنه فشار هاشون کار ساز نشه مثل تکریت

صبر كن عكسهاش دربياد! منابع مطلع ميگن شده قتلگاه داعش...حتى يه دونه شون زنده بيرون نخواهد اومد
  • Upvote 2
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

اولین ویدیوی رسمی زامبی ها بعد از بعیت از خراسان منشر شد ...

 

7e4ddf9609101.jpg

 

دانلود کنید

 

میگن بیرق های سیاه از خراسان به قدس خواهد رسید احمقن دیگه

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

اولین ویدیوی رسمی زامبی ها بعد از بعیت از خراسان منشر شد ...

 

7e4ddf9609101.jpg

 

دانلود کنید

 

میگن بیرق های سیاه از خراسان به قدس خواهد رسید احمقن دیگه

 

باز خوبه اعتقادی دارن که باید برن به قدس !!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

باز خوبه اعتقادی دارن که باید برن به قدس !!

البته اعتقاد دارن سر راه باید  روافض رو له کنن!بعد برن قدس زیارت..../

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

اولین ویدیوی رسمی زامبی ها بعد از بعیت از خراسان منشر شد ...

 

7e4ddf9609101.jpg

 

دانلود کنید

 

میگن بیرق های سیاه از خراسان به قدس خواهد رسید احمقن دیگه

 

باز خوبه اعتقادی دارن که باید برن به قدس !!

 

جدیدن ارتش ظفرمند عراق بهشون سفیر هم غنیمت میده فکر کنم با اینا برن قدس hee_hee

 

استان کرکوک

 

35466cd787ab1.jpg

  • Upvote 2
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اون t 72 از کحا معلوم بود مال سپاهه؟دوستان مطلع یه بررسی میکنن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

8674_363.jpg

 

 

 

موج جدید استفاده از گفتمان مهدوی در برآمدن داعش

نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران
تاريخ انتشار روي سايت: 05 / 05 / 1393
خلاصه: این روزها بسیاری از مسلمانان سنی مذهب مواجه با تبلیغات تازه ای از سوی جریان های جهادی ـ تکفیری هستند که استفاده از مفاهیمی مانند خلافت و مهدویت را در رأس برنامه های خود قرار داده و به تحریک امیدها و آرزوهای آنان برای ورود در این جریانها می پردازند.
 

این روزها، همچنان بحث های مهدویتی بسیار داغ و پرطرفدار است و نوعی رقابت، در طرح این که این علائم و آثار به نظر کدام یک از گروه ها نزدیک تر است، به چشم می خورد. صحنه بروز اینها در برنامه های تلویزیونی یا سخنرانی ها یا برنامه هایی است که ویژه انتشار در یوتیوپ ساخته شده و تبلیغاتی است، و در اختیار عموم گذاشته می شود.
... و اما به طور خاص، به خاطر حوادث سوریه، اصل این نکته که ظهور نزدیک است، بسیار قوت گرفته است. چون سوریه در حکم یکی از محورهای اصلی بحث های ظهور بوده و هست. البته این قبیل مطالب، هر بار که یک مصیبت بزرگی پیش می آید و به خصوص عراق و شام را در بر می گیرد، مطرح می شود. در این برنامه ها صحنه هایی از خشونت های لیبی و سوریه و عراق به تصویر کشیده می شود که البته نمونه ایرانی آن را هم چند سال قبل دیدیم.
نکته جالب این است که برخی از مشایخ اهل سنت در مساجد غرب در اروپا و استرالیا و غیره هم برای مسلمانان به شرح رایات سود می پردازند و جوانان مسلمان آن دیار را برای پیوستن به این جریانها تحریک می کنند. نمونه آن لینک زیر است که یک شیخ سنی در استرالیا از آمدن جیش خراسان یاد کرده و با ستایش از طالبان و جریانهای جهادی و تکفیری سخن گفته و در برنامه اش از تیزرهای تبلیغاتی داعش و پرچمهای سیاه آن استفاده می کند. او می گوید حتی وقتی مهدی بیاید او را ارهابی می گویند!

https://www.youtube.com/watch?v=M1Z6Ywy08o0

استفاده از مفاهیم مهدویتی در جریانات اخیر داعش اولین بار و آخرین بار نیست که برای فریب مردم استفاده می شود.  مردمی که تاریخ معاصر خود را با درک عقب ماندگی آغاز کرده اند، و در طول یک صد و پنجاه سال گذشته هر روز طعم حقارت تازه ای را چشیده و مدام از بیرون توسط غربی ها و در داخل توسط حکام فاسد خودشان، زیر فشار و ظلم و ستم بوده اند، چرا نباید هر کسی از راه رسید، با هر اسم و رسمی، آن هم به اسم شریعت و عدالت و مهدویت خود را معرفی کرد، نپذیرند؟
هزار و دویست سال پیش، وقتی روایات رایات سود = پرچم های سیاه جعل شد، مردمان خراسان و بسیاری از نقاط دیگر به حمایت عباسی ها پرداختند و مسیر تاریخ مسلمانی را که زیر فشار امویان بود عوض کردند.
همان زمان، امویان در شامات، داستان سفیانی را به صورت مثبت جعل کردند که پادزهر آن از سوی عباسیان، طرح سفیانی به عنوان یک امر منفی و طرح جنگ میان پرچم های شرق و زرد غرب اسلامی بود.
البته داعش این روزها از همه آنچه ممکن است برای استوار کردن قدرت خود استفاده کرده که مهم ترین آنها بازگشت خلافت و در مرحله بعد شعارهای مهدویتی است. در این زمینه، استفاده از پرچم سیاه است. هرچند این بهره گیری در درون این جریان، مشکل هم ایجاد خواهد کرد، چرا که این مفهوم یادآور جنبش عباسی است که جنبه شیعی دارد؛ اما در هر حال، به دلیل آن که به تدریج جریان عباسی حامی اصلی جریان تسنن شد و به علاوه اصل مفهوم خلافت، چندان فرقی میان عباسی و اموی و عثمانی ندارد، از بار معنایی آن نهایت استفاده شده است.
در زمینه استفاده از گفتمان مهدویتی که اکنون بیش از سی و پنج سال است که از داستان جُهیمان عتیبی در مکه آغاز شده، جریان داعش، در تیزرهای تبلیغاتی خود در یوتیوپ استفاده می کند.
در یکی از اینها شخصی که خود را یک سعودی تابع خلافت می داند، با مرور مختصر بر تاریخ ابن زبیر و از آنجا تا جهیمان، مهدویت آنها را انکار کرده و می گوید که خلافت از راه خواهد رسید و در عین حال در انتظار تحقق یکی از نشانهای ظهور مهدی است که همانا فرو رفتن لشکر و جیش سفیانی است. در این تیزر، همه چیز متعلق به پرچمهای داعش است و مرتبا با تعبیر «قادمه» خواهد آمد، وعده تلفیق خلافت و مهدویت را می دهد.
https://www.youtube.com/watch?v=Nb8UN42t9Uc
همچنین در این برنامه توضیح داده می شود که ظهور مهدی در این مرحله آغاز خلافت اسلامی خواهد بود. پس از آن ندای آزادی بیت المقدس، ظهور عیسی و نماز خواندن پشت سر پیامبر(ص)، شکسته شدن صلیب، کشتن خوک ها محقق خواهد شد. این دولت قاطعیت در اجرای شریعت خواهد داشت و حدود را اجرا خواهد کرد. در این دولت آنچه به اسم لیبرالیه و حریه هست از بین رفته و ملاهی و غنا و رقص و همه از بین خواهد رفت. هذه هی الخلافة الاسلامیه، قادمه، قادمة باذن الله.....
در فیلم دیگری کسی به نام عمر مهدی زیدان سخنرانی کرده صحبت از کسانی می کند که با رایات سود یا همان پرچم های سیاه بغداد را خواهند گرفت. در این ماجرا، سفیانی از شام خواهد آمد و با اصحاب رایات سود جنگ خواهد کرد [این این مطالب همان داستانهای روی کار آمدن عباسیان و آمدن سفیانی ساخته امویان برای بازگشت آنها به قدرت بود]. این سخنران نکته مهمی که دارد این است که جیش سفیانی جای ابومحمد الجولانی را خواهد گرفت و به سمت عراق خواهد آمد. اهمیت این نکته در این است که در حال حاضر ابومحمد الجولانی رئیس القاعده شام یا همان جبهه النصره است که مخالف با داعش است و البته کسانی در راه مصالحه میان آنها و ابوبکر بغدادی هستند. اما تبلغات داعشی ها همین است که نهایتا او شکست می خورد، سفیانی جای او را می گیرد و برای جنگ با اصحاب رایات سود به عراق می آید که طبعا شکست می خورند و خلافت پیروز می شود.
https://www.youtube.com/watch?v=4Yh4hoEpPik
البته هستند کسانی از مشایخ اهل سنت که این احادیث را نادرست دانسته و نادرست تر تطبیق آنها را بر حوادث روز مانند مسائل سوریه می دانند
https://www.youtube.com/watch?v=LhIfc6Wx4I0

این هم نمونه ای دیگر از تطبیق آنچه منسوب به رسول خدا (ص) با وقایع سوریه که مشایخ در باره آن سخن می گویند و یک فیلم تبلیغاتی از آن ساخته شده است:

https://www.youtube.com/watch?v=wMwltJ_5ExY

 

منبع

http://historylib.com/index.php?action=article/view/1504

 

 

++++++++++++++++++++++++

++++++++++++++++++++++++

 

 

از شام تاریخی تا شام آخر الزمانی
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران
تاريخ انتشار روي سايت: 11 / 10 / 1393
خلاصه: جعل حدیث برای مناطق و شهرها انگیزه های مختلفی داشت؛ در این میان، فرهنگ دینی یهودی و مسیحی، برای شام قداست ویژه ای قائل بود. پس از اسلام، شام یکی از مراکز مهاجرت شماری از صحابه و البته مرکز امویان شد. جایگاه مهم شام، در رتبه های بعد از شهرهایی چون مکه و مدینه و کوفه، اقتضای آن داشت تا برای آن فرهنگ سازی شود، آنچنان که از قداستی ویژه برخوردار گردد. در این مقاله نگاهی داریم به شام از دورانی که وارد تاریخ اسلام می شود تا زمانی که بر اساس احادیث ساختگی بسیار رنگ و روی مقدس می یابد و تاکنون که همچنان در گیرودار این نقلها و اخبار است
 

چکیده

چرا حجم احادیث و در فضائل شام گسترده است؟ پاسخ این مسأله را باید در تحولات سیاسی دوره اموی برای اثبات برتری شام بر عراق و نیز برخی از مجادلات سیاسی بعدی در جغرافیای جهان اسلام و رقابت گروه های مختلف دانست. همچنین شام بزرگ همراه بیت المقدس به دلیل انتساب به انبیاء الهی همواره به لحاظ سرزمینی زمینه برای این قبیل نقلهای ساختگی را داشته است. در میان این احادیث و‌آثار بخش قابل توجهی به مسائل آخر الزمانی و فتنه های آن باز می گردد. ماجرای سفیانی از آن شمار است که تقریبا به طور کامل مربوط به این نقطه می‌شود. مجموعه این عوامل، سبب قرار گرفتن شام در کانون توجه برای ایجاد فضایی مقدس گونه برای آن در اخبار و آثار شده است. اسکان بسیاری از عارفان به نام در دوره های بعدی نیز می‌تواند روشنگر بخش دیگری از زمینه های گسترش این نقلها باشد.

مقدمه

بهانه نگارش این مقاله، این نکته بود که در دو سه سال اخیر، گروه های تکفیری ـ جهادی از اهل سنت، به دلیل درگیر شدن با دولت سوریه، سعی کردند با استفاده از روایاتی که در منابع حدیثی در باره فضائل شام آمده، از آنها در جهت اهداف سیاسی بهره برداری کنند. این بهره برداری یک نمونه روشن از بکار گیری احادیث بلدی ـ نامی که می‌تواند برای فضائل شهرها بکار برد ـ به منظور اهداف سیاسی و فرهنگی است.

مهم ترین نکته در این زمینه، تأکید بر تقدس مردمان این دیار بود که طبعاً هر کسی که به آنجا مهاجرت می‌کرد، می توانست در شمار اهالی شام به شمار آید؛ به علاوه، مهاجرت به ارض مقدسه هم به شمار می آمد و یادآوری برخی از تعابیر قرآنی در باره اقوام پیشین بود، هرچند در تطبیق این تعابیر در باره شام، اختلاف نظر فراوان بوده است. علاوه بر این، حتی استفاده های جزئی تری هم در جریان منازعات میان گروه های جهادی ـ تکفیری در باره جدال میان شام و عراق از این قبیل روایات شده است. به هر روی، آنچه در پی می آید، مروری است هرچند کوتاه، بر روایاتی که در این باره وارد شده و شامل دو بخش است. نخست روایات فضائل شام و سپس وضع شام در آخر الزمان.ژ

نکته ای که لازم است روی آن تأکید شود این است که مجموعه ای که به نام فضائل شام می شناسیم، در دو بخش کلی قابل توجه است. بخش نخست احادیث است که مقصود از آن، احادیث منتسب به رسول (ص) یا امام علی (ع) است. بخش دیگر عبارت از آثار است که بر اساس تعریف شناخته شده، اقوال صحابه و تابعین است. در این میان، آثاری هم وجود دارد که گاه در شکل حدیث ظاهر شده و گاه به صورت اثر در منابع آمده است. یعنی گاه منتسب به رسول (ص) شده و گاه از صحابه یا تابعین و کسانی مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه روایت شده است. طبعا در طول بحث تفکیک اینها چندان مورد نظر ما نیست، اما لازم است که خواننده محترم به آن توجه داشته باشد.

1. فضائل شام

در منابع حدیثی، و غالبا در مقدمه برخی از تواریخ محلی کهن، در باره بیشتر شهرهای اصلی و اولیه دنیای اسلام، فضائلی برای آن شهرها نقل شده است، شهرهایی که اساساً پای رسول الله (ص) به آنها نرسیده است. نمونه آن احادیثی است که در فضیلت قزوین روایت شده و بسا در ورای امر صحت و سقم، هدف از نقل و  ارائه آنها، جذب مهاجرانی به آنجا برای دفاع از شهر برابر کفار شمال ایران در قرن اول و دوم بوده است. این قبیل احادیث که فراوان هم هست، نشان می دهد که تا چه پایه دانش حدیث نیاز به اصلاح و تهذیب داشته است. بیشتر این اخبار، بویژه آثار یعنی گفته های صحابه و تابعین و به طور خاص، آنچه در باره شهرها منسوب به کعب الاحبار، وهب بن منبه و برخی هم به صحابه بزرگ مانند عبدالله بن عمر است ـ و اغلب انتساب به آنان، مشکوک، و برای تثبیت آن احادیث در اذهان مردم بوده ـ محل تأمل بوده و به احتمال زیاد از ساخته های بعدی است. شاید برای نمونه بتوان این نقل را که منسوب به کعب است، ارائه کرد: «حدثني ابو عتبة علي بن الحسن بن مسلم السكونيّ قال: حدثني بقية بن الوليد عن يزيدبن عبد اللَّه الخولانيّ عن كعب الأحبار أنه قال: خمس مدائن من مدائن الجنة: بيت المقدس و حمص و دمشق و بيت جبرين و ظفار اليمن، و خمس مدائن من مدائن النار: القسطنطينية و الطوانة و انطاكية و تدمر و صنعاء- صنعاء اليمن.[1] مشابه این قبیل نقلها، در آثار جغرافیای قدیمی و تواریخ محلی و آثار مربوط به شهرها، بویژه از کعب الاحبار نقل شده و چنان نموده می‌شود که گویی این مطالب در کتب آسمانی قدیم بوده است. بنای ما در اینجا یک یادآوری کوتاه بود نه تفصیل که در این باره هم نوشته شده و هم نیازمند بررسی بیشتر هستیم.

در این میان، پس از مکه و مدینه، شام جایگاه ویژه ای در احادیث و اخبار فضائل دارد. هرچند باید اعتراف کرد که نگارش آثاری در فضیلت بصره یا بغداد جلوتر از نگارش آثاری در باره شام است. با این حال، در آثار مربوط به بصره و بغداد، روایتی از رسول (ص) نیست، اما در باره شام، بخش عمده و اولیه این نقلها، روایاتی منسوب به رسول (ص) است که در آن توصیه شده پس از فتح، به دمشق بروید، زیرا آنجا پناهگاه و معقل مسلمانان خواهد بود. در این روایت، از شام، دمشق انتخاب شده و در آنجا هم منطقه غوطه که خوش آب و هواست، مورد تأکید قرار گرفته است: «: ستفتح عليكم الشام فإذا خيرتم المنازل فيها فعليكم بمدينة يقال لها دمشق، فإنّها معقل المسلمين في الملاحم، و فسطاطها منها بأرض يقال لها الغوطة».[2]

فضیلت این سرزمین، به نوعی به حضرت ابراهیم (ع) و حضور برخی از انبیاء قدیم مربوط دانسته شده و لذا در روایتی آمده است که رسول (ص) فرمود: «سيهاجر أهل الأرض هجرة بعد هجرة الى مهاجر إبراهيم حتى لا يبقى الأشرار أهلها»[3]

اصطلاح شام، به طور خاص در باره دمشق و حومه آن است، هرچند «شامات» در معنای وسیع آن، شامل سرزمین بزرگی است که شامل بیت المقدس تا حلب، حمص، حماة، اردن، فلسطین و جز اینها نیز می‌شود.

در قرآن و ادبیات دینی، از یهود تا اسلام، و ضمن داستانهای انبیاء، برخی از سرزمین های آن نواحی به عنوان سرزمین مبارک و مقدس یاد شده است؛ برای مثال طورسینا، یا مکه، و یا تعابیری چون «الارض المقدسة»، «وادی المقدس» یا «البقعة المبارکة» که اشاره به بیت المقدس و طور سینا و آن نواحی دارد و برای تعیین حدود آن باید به تفاسیر و تاریخ مراجعه کرد.

در اینجا دو مسأله را باید توجه داشت. نخست آن که آنچه در نوشتار حاضر محل بحث ماست، بحث شام و به طور خاص دمشق است. وقتی در روایات بحث از فضائل الشام می‌شود، روایاتی در آنها عرضه شده که به طور کلی اشاره به شام دارد و برداشت مسلمانان از آنها، همین نواحی دمشق و شهرهای نواحی آن بوده است. هرچند در برخی از آنها، از نام شهرهای خاص به میان آمده، و ویژگی هایی برای آنها بیان شده است. به هر روی مقصود ما در این مقال کوتاه، دست کم منحصر به روایاتی است که اشاره به شام بنی امیه به مرکزیت دمشق دارد. به هر روی، در متون حدیثی اهل سنت، شمار قابل توجهی حدیث در فضائل شام بوده است که همواره اعتبار داشته و جز موارد خاص به خاطر ضعف سند آنها، کسی در این احادیث تردید نکرده است. شاید یکی از دلایل آن همین روایاتی بوده که مقصود از «الارض المقدسة»‌ را نه فلسطین یا بیت المقدس یا طور، بلکه «شام» یعنی دمشق و نواحی آن تعریف کرده است.

 دوم آن که روایات فضائل شام، در اصل، هم شامل سرزمین است و هم اهالی آن. در این روایات، چنین نیست که مثلاً طور سینا یا بیت المقدس، به عنوان یک سرزمین مقدس باشد، بلکه افزون بر آن، روایات فراوانی با تاکید بر اهل شام وجود دارد و این اندکی مسأله را از لحاظ انگیزه های پیدایش این احادیث، حساس تر می کند.

چنان که گذشت، روایات فضائل شام، تقریباً و همیشه برای اهل حدیث قابل قبول بوده و تنها این امکان مطرح بوده که سند برخی ضعیف است، اما در دوره اخیر، تردید جدی در این زمینه را محمود ابوریه منتقد دانش حدیث مطرح کرد و  با اشاره به روایات جعلی کعب الاحبار در باره شام و معاویه، نوشت: «از ثمرات آمدن کعب الاحبار به شام در حاکمیت معاویه، روایاتی بود که در باره فضائل شام جعل شد».[4] این اشاره کوتاه، اما جدی و قابل توجه بود، زیرا تعداد زیادی فضیلت برای شام صرفاً از زبان کعب الاخبار نقل شده است.[5] در باره نقادی این روایات در ادامه بحث کوتاهی خواهیم داشت.

از سوی دیگر، سوء استفاده سیاسی از این قبیل نقلها که انگیزه اصلی نویسنده برای نگارش این مقاله کوتاه است، از قدیم وجود داشته، چنان که در این باره شواهد فراوانی موجود است. در قرن سوم، ابوجعفر اسکافی، مطلبی را به نقل از واقدی آورد که در آن آمده است: وقتی معاویه پس از صلح با امام حسن (ع) از عراق به شام بازگشت در خطبه ای گفت: رسول (ص) به من گفت: «إنّك ستلي الخلافة من بعدي، فاختر الأرض المقدّسة فإنّ‏ فيها الأبدال‏». آنگاه افزود: من شما را انتخاب کردم، ابوتراب را لعنت کنید.[6]

آیا این روایت در همان زمان ساخته شده یا بعدها؟ به نظر می رسد، حتی اگر بپذیریم این روایات را نسل های بعدی اموی ساخته باشند، اشاره به ارتباط شام و خلافت معاویه و وجود ابدال در آن دارد.

به هر روی، احادیث فضیلت شام در مجامیع حدیثی اهل حدیث، مانند مسند احمد بن حنبل و آثار دیگر فراوان آمده است. این نشان می دهد که احادیث مزبور خیلی زود، یعنی در قرن اول و دوم، شیوع یافته است. به عبارت دیگر، بخشی از مهم ترین روایات مربوط به فضائل شام، در قرن اول و دوم رواج یافته و در قرن سوم، از سوی محدثان، به عنوان روایات قابل قبول نقل و در مصادر حدیثی و تاریخی وارد شده است. برای مثال فسوی (م 277) شماری از این اخبار را آورده که شگفت می نماید.[7] مروری بر این روایات، ابعاد این توجه فضیلت منشانه را می‌تواند نشان دهد.

در روایتی که فسوی نقل کرده آمده است که وقتی خداوند خیر را تقسیم می‌کرد، نه دهم خیر را در شام و یک دهم را در باقی بلاد گذاشت، چنان که نه دهم شر را در بلاد مختلف و فقط یک دهم آن را در شام قرار داد: «قسم اللَّه عز و جل الخير فجعله عشرة أعشار، فجعل تسعة أعشاره بالشام و بقيته في سائر الأرضين و قسم الشر فجعله عشرة أعشار، فجعل جزءا منه بالشام و بقيته في سائر الأرضين»[8].

روایتی هم در باره اهل شام است که محور بودن این شهر را در میان شهرهای دنیای اسلام نشان می دهد: «إذا فسد أهل الشام فلا خير في الناس» و این روایت: « إذا فسد أهل الشام فلا خير فيكم»[9].

بخشی از این روایات، فارغ از جنبه های سیاسی مربوط به شام که احتمال نفوذ امویان یا هوادارانشان را روی آنها نشان می دهد، یا نقلهایی که برای تهییج و تحریک مردم عرب به مهاجرت به شام برای گسترش فتوحات است، روی جنبه های صوفیانه در این شهر تأکید دارد. در باره اصل مهاجرت به شام، چه برای فتوحات و چه بعد از آن با انگیزه های دیگر، این نکته جالب است که در قرن هفتم کتابی با عنوان «ترغیب اهل الاسلام فی سکنی الشام» توسط عز بن عبدالسلام (م 660) نوشته شده است.

در این نقلها تصویر شام آنجا را به صورت سرزمین مبارک و مقدس نشان می دهد که گویی بارانداز ملائکة الله و انبیاء الهی بوده و تمامی ابدال و نیکان جامعه انسانی در آنجا زیست می‌کنند. در باره وجود ابدال در شام چندین روایت وجود دارد. در یک روایت آمده است:‌ «لاتسبوا اهل الشام فان فیها الابدال» مردمان شام را دشنام ندهید، چرا که ابدال و پاکان در آنجا هستند.[10]

مقصود از ابدال یک نظریه صوفیانه در باره شماری از زبدگان است که شمارشان را چهل تن دانسته اند و اینکه جانشین انبیاء هستند.[11] برخی گفته اند چهل نفر آنان در شام و سه نفر در دیگر بلاد حضور دارند![12] بسیاری از علما احادیث مربوط به ابدال را دروغ دانسته اند. این قبیل روایات عارفانه و صوفیانه معمولاً از ابوالدرداء یا منسوب به اوست، صحابی که این قبیل رفتارهای صوفیانه به دلیل سابقه مسیحی بودن او از وی روایت شده و حتی در این باره روایتی هم به امام علی(ع) منسوب است: «عن ابن المبارك اخبرنا معمر عن الزهري عن صفوان بن عبد الله أن رجلا قال يوم صفين اللهم العن أهل الشام فقال له علي رضى الله عنه مه لا تسب أهل الشام جم غفير، فإن فيهم الأبدال».[13] به همه شامیان، یک جا دشنام ندهید که میان آنان ابدال هستند. همان طور که اشاره شد روایت ابن خلدون بسیار مبسوط تر و حاوی جزئیاتی در باره آخر الزمان و نقش شام و وجود ابدال در آنجاست. البته بعدها که نظریه ابدال قدری جدی تر شد، کسانی برای ایجاد تعادل گفتند: «المجتهدون بالبصره، و الفقهاء بالعراق، و الزهاد بخراسان، و البدلاء بالشام».[14].

 در باره دمشق آن قدر فضیلت فراوان و روایت شده در منابع اصلی حدیثی اهل سنت است، که گویی هیچ تردیدی در آنها وجود ندارد. مجموعه ای از آنها در تاریخ دمشق و کنز العمال یک جا گردآوری شده است. در اینجا چند نمونه نقل می‌شود:

در یکی از آنها زید بن ثابت روایت کرده که از رسول (ص)‌ شنید که فرمود: طوبی للشام، آنگاه وقتی علت را پرسیدند، فرمود: لان ملائکة الرحمن باسطو اجنحتها علیه.[15]

روایت دیگر این است که «اهل الشام سوط الله تعالی فی الارض ینتقم بهم ممن یشاء من عباده» شامیان، تازیانه خداوند در روی زمین هستند و خداوند از هر کدام از بندگانش که بخواهد به کمک آنان انتقام می گیرد.

[16] در همان منبع، دهها حدیث دیگر از مصادر مختلف قدیمی، در فضیلت شام آمده است. نمونه دیگر این است: «عقر دارالاسلام بالشام». عقر به معنای محله آمده و در اینجا به خصوص مقصود این است که شام در وقت وقوع فتنه ها، خانه و محله مؤمنان است.[17]

توصیه به مهاجرت به شام، از همان آغاز فتوحات وجود داشته و این می توانسته انگیزه برآمدن نقلهایی باشد که شام را به نوعی سرزمین برگزیده، جای امن، پرنعمت و توصیه شده الهی برای هجرت معرفی می کند. روایت دیگر شام را سرزمین برگزیده الهی می داند و مردمان را توصیه به رفتن به آنجا دارد:‌ «علیکم بالشام فانه صفوة بلاد الله یسکنها خیرته من خلقه»، [تاریخ مدینة دمشق: 1/68] «شام اصل و اساس دارالاسلام است». «آنجا برگزیده بلاد خداست که بهترین بندگانش در آنجا اقامت دارند». چنان که در روایتی دیگر آمده است: «أهل الشام وأزواجهم وذراريهم وعبيدهم وإماؤهم إلى منتهى الجزيرة مرابطون في سبيل الله»، مردمان شام و زنان و خاندان و بردگان و کنیزکان آنها تا انتهای جزیره، محافظان و مرزداران در راه خدا هستند [تاریخ مدینة دمشق: 1/282].

چنان که اشارت رفت، بخشی از این روایات با هدف کشاندن مردم به شام و تقویت آن جعل شده است و یا مهاجران به این سرزمین برای اینکه  هجرت خود را دینی نشان داده و با توصیه رسول (ص) عنوان کنند در نشر این قبیل روایات تلاش می‌کردند. در روایتی از عبدالله بن حواله از صحابه نقل شده که ما از عریانی و فقر و بی چیزی نزد رسول گلایه می‌کردیم. حضرت فرمودند من از ثروت بیش از فقر بر شما هراس دارم. آنگاه خبر از فتح فارس و روم و حمیر دادند و فرمودند: سه لشکر درست خواهد شد: شام و عراق و یمن. ابن حواله گوید: یا رسول الله، چطور شام را خواهیم گرفت در حالی که رومیان آنجا هستند. حضرت فرمودند: خداوند آنجا را بر شما خواهد گشود... آنگاه رسول در باره شام فرمودند: اني أختار لك الشام، فأنه صفوة اللَّه عز و جل من بلاده و اليه يحشر صفوته من عباده. بعد از اهل یمن خواستند که آنها هم به شام بروند، اگر نروند، از خیانت یمن سیراب خواهند شد. حضرت در پایان گفتند: فأن اللَّه عز و جل قد تكفل بالشام و أهله.[18]

همان طور که اشاره شد غالب این نقلها باید در اواخر دوره اموی جعل شده باشد، اما برخی هم مربوط به پس از این دوره است. بعدها بسیاری از کسانی که می خواستند شام را برابر عراق مهم تر جلوه دهند، و نیز زمانی که شام یکی از مراکز ثقل صوفیان شده بود، همواره احادیثی ساخته و پراکنده می‌کردند.

از سوی دیگر داستان این فضائل در باره شامات، به خود شام یا شهر دمشق مربوط نیست، بلکه شام بیت المقدس، شهر رمله، عسقلان، حمص و بسیاری از نقاط دیگر هم مربوط می‌شود. در روایتی، شام در کنار مکه و مدینه، سه شهری است که رسول فرموده: «انزلت علیّ النبوة فی ثلاثة امکنة، بمکة و المدینة‌ و الشام» در سه نقطه، نبوت بر من نازل شده است....[19] در روایتی از قول کعب الاحبار آمده «انّ الرملة لتجادل عن أهلها يوم القيامة»، شهر رمله، در روز قیامت، از مردمش دفاع خواهد کرد. و در نقلی دیگر از ابن عباس آمده که مردی به رسول (ص) گفت:‌ من قصد جهاد دارم. حضرت فرمود: «عليك بالشام و أهله، ثم الزم من الشام عسقلان».[20] حتی روایتی در باره مقبره عسقلان و فضیلت آن هم نقل شده است.[21]

در برخی از این نقلها نه شام یا دمشق، بله حتی از یک قلعه خاص هم یاد شده است:

«إنكم ستظفرون بالشام وتغلبون عليها وتصيبون على سيف بحرها حصنا يقال له أنفة ، يبعث الله منه يوم القيامة اثني عشر ألف شهيد» [تاریخ مدینة دمشق: 38/273] شما بر شام غلبه خواهید کرد و در ساحل آن بر قلعه ای به نام انفه مسلط خواهید شد که خداوند در روز قیامت، دوازده هزار شهید از آنجا مبعوث خواهد کرد.

یکی از شایع ترین نقلها که در ماه های اخیر مورد بهره برداری سیاسی هم قرار گرفته این روایت منسوب به رسول  (ص) است که فرمود: «سيصير الامر إلى أن تكونوا جنودا مجندة، جند بالشام وجند باليمن وجند بالعراق، عليك بالشام فإنها خيرة الله من أرضه يجتبي إليها خيرته من عباده ، فان أبيتم فعليكم بيَمنكم واسقوا من غُدُركم، فان الله تعالى قد توكل لي بالشام وأهله». امور چنان خواهد شد که در آینده، سپاهیانی شکل خواهد گرفت. سپاهی در شام، سپاهی در یمن، و سپاهی در عراق. بر شما باد شام، آنجا زمین برگزیده خداوند است که بهترین بندگانش از آنجایند، اگر شام نرفتید به یمن تان بروید و از غدیرهاتان سیراب شوید! بدرستی که خداوند متعال شام و اهل آن را برای من کفالت کرده است.[22]

روایت پیشگفته که فراوان هم نقل شده، دقیقاً روایتی است که در جریان اختلاف میان گروه های تفکیری ـ جهادی سوریه و عراق مورد استفاده قرار گرفت و طرفداران جبهه النصره، از آن علیه گروه داعش که به عراق رفت و به قول سوری‌ها، نیروهای مجاهد را از سوریه به عراق کشاند، استفاده کردند.

و در روایت دیگر چنین آمده است: «عليك بالشام ، هل تدرون ما يقول الله ؟ يا شام ! يدي عليك ، يا شام ! أنت صفوتي من بلادي، أدخل فيك خيرتي من عبادي، أنت سيف نقمتي وسوط عذابي ، أنت الأنذر وإليك المحشر، ورأيت ليلة أسري بي عمودا أبيض كأنه لؤلؤة تحمله الملائكة ، قلت: ما تحملون ؟ قالوا: عمود الاسلام، أمرنا أن نضعه بالشام».[23]

و در روایت دیگر توصیه شده است که در وقت فتنه، به شام پناه ببرید:‌«ألا ! وإن الايمان إذا وقعت الفتن بالشام».[24]

شگفت تر از همه روایتی مفصل است که همزمان از امام علی(ع) و معاویه نقل و منسوب به رسول الله شده که در فضیلت شام و جبل قاسیون و مسائل دیگر در بزرگی این دیار است![25]

تک نگاری ها در باره فضائل شام

شمار احادیث مربوط به فضائل الشام به حدی بوده است که در قرن پنجم، شخصی با نام ابوالحسن علی بن محمد ربعی مالکی کتابی با همین عنوان «فضائل الشام» نوشته که با تصحیح صلاح الدین منجد منتشر شده است. گفته شده است که این نخستین تک نگاری است که در باره فضائل شام نوشته، و بعدها توسط ابراهیم بن عبدالله فزاری (م 729] تحت عنوان «الاعلام بفضائل الشام»، تلخیص شده است.

دو کتاب دیگر یکی با عنوان «نزهة‌ الانام فی فضائل الشام»‌ و دیگری «تحفة الانام فی فضائل الشام»[26] در باره فضائل شام نوشته شده که علی القاعده بخش مهمی از آنها و شاید همه، روایات منسوب به رسول (ص) است.

عبدالکریم سمعانی [م 562] هم رساله‌ای در فضائل الشام داشته است. در ایضاح المکنون (1/ 617) چندین کتاب دیگر هم در باره فضائل الشام گزارش شده است. اثر حدیثی دیگر در این زمینه «حدائق الانعام فی فضائل الشام» است.[27]

بدین ترتیب، شاهدیم بر اساس آن روایات ساختگی قرون نخستین، بعدها، تا چه اندازه کار توسعه یافته و کتابها و رساله‌ها تدوین شده است.  عده این احادیث را ابن عساکر در تاریخ دمشق آورده و از همه طرق گردآوری کرده است.

محمد بن عبدالواحد مقدسی (م 744) نیز که در شام تحصیل کرده و در سمت جبل قاسیون اقامت داشته، در ضمن کتابهای حدیثی خود کتابی با عنوان «فضائل الشام» در سه جزء نوشته است.[28]  این خاندان مقدسی که شمارشان فراوان است و برخی هم آثاری علیه شیعه دارند، بیشتر از هواداران حفظ اسلام اموی در شامات هستند.

یکی از اصلی ترین دلایل نوشتن این قبیل آثار، احساس وطنی و تعلقات به آب و خاک است که غالب مؤلفان این آثار با نگارش آن ها از خود نشان داده‌اند. طبعاً این احساس و باوری که دنبال آن است، انگیزه لازم را برای نگارش ایجاد می کند. برای نمونه عبدالرحمن دمشقی، نویسنده حدائق الانعام، در مقدمه اثر خود می ‌نویسد: خدای متعال، «بلدتنا هذه الشام» شهر مادمشق را،با ارواح انبیاء، مقدس گردانید.  اینجا موطن ابدال و منزل اقطاب و مهبط اعور کذاب است! هر کسی که نزد قبور صالحان دعا کند، خداوند دعایش را مستجاب می گرداند. پس آیه «و آویناهما الی ربوة ذات قرار»‌ را انهار دمشق می داند، همین طور «و التین و الزیتون» را مسجد دمشق و بیت المقدس. آنگاه با چند حدیث در فضلیت شام، بحث را دنبال می کند.

این کتاب در هشت باب تنظیم شده: حدود شام، آیات وارده در باره شام، احادیث نبوی، سخنان سلف، مسجد جامع دمشق، عالمان مدفون در شام (در دو فصل) و اشعاری که در باره این شهر سروده شده است.

2. شام و فتنه آخر الزمان

در بخش نخست، به روایاتی که در باره فضائل شام یا اهالی آن آمده و هر کدام ناشی از هدفی خاص بود، پرداختیم. در اینجا به بخش دیگری از این روایات که مربوط به جایگاه شام در فتنه آخرالزمان است و عمده آنها و کهن ترین شان در الملاحم و الفتن نعیم بن حماد در قرن سوم آمده، می پردازیم.

در این روایات، شام یکی از محورهای اصلی فتنه آخر الزمان است و نام آن همواره در کنار نام عراق، بلکه بیش از آن، در این قبیل نقل ها دیده می‌شود. از نظر ابن کثیر که متخصص در امر ملاحم و فتن است و بارها در این باره بحث کرده، این نکته مسلم است که دمشق یکی از محورهای اصلی در آخر الزمان بوده و معقل و پناهگاه مسلمانان است، جایی که آنان را از دست دجال نگاه می دارد: «فان دمشق فی آخر الزمان تکون معقل المسلمین و حصنهم من الدجال».[29]

در امر «فتنه آخر الزمان» جغرافیا اهمیت خاصی دارد، هم جهت آن و هم شهرهای مهم درگیر در آن. مقصود از جهت، مشرق و مغرب است. این که فتنه از مشرق است یا مغرب، یا این که مهدی از مغرب خواهد آمد یا از مشرق، همواره در روایات مختلف، متفاوت آمده و تقریباً قاعده خاصی ندارد. دلیل آن هم این است که این روایات، بر اساس رویدادهای پیش آمده ساخته شده و هر بار و در هر دوره، به تناسب شروع یک جریان شورشی در یک نقطه، روایاتی به نفع آن و علیه دیگران شکل گرفته است. برای مثال، برابر آن همه نقل از ظهور رایات سُود از مشرق که اشاره به وقوع یک انقلاب مثبت دارد، برخی از نقلها که باید توسط مغربی ها، یعنی از شام به سمت مغرب ساخته شده باشد، اساس فتنه را از مشرق می داند. برای نمونه این روایت: «عن عبدالله بن عمر: سمعت رسول الله (ص) یُشیر بیده نحو المشرق و یقول: ها، ان الفتنة هاهنا، ها ان الفتنة هاهنا، ثلاثا، حیث یطلع قرْنَا الشیطان».[30]

وقتی بحث از آخر الزمان می‌شود، باید توجه داشت که اندکی پیش از آن اصطلاحی که بکار رفت، «ایام الفتنه» بود و هرچه جلوتر آمده و بحث ذهنی تر و تئوریک تر شد، عنوان علائم فتنه ای آخر الزمان که به صورت یک امر ثابت و مقدس در آمد، شکل گرفت. ایام فتنه، علی القاعده، به قضایای پس از سقوط سفیانیان و برآمدن مروانیان اشاره دارد که رویدادهایی بین شام و عراق و در این سوی، در خود شام اتفاق افتاد تا آن که عبدالملک مروان بر تخت خلافت اموی تکیه زد. وقتی سخن از این گفته می‌شود که در وقت فتنه، ایمان در شام است، تحولات مزبور می‌تواند یکی از نخستین نمونه های آن باشد.  

در نگاه اول، با توجه به کثرت روایات مربوط به شام و فتنه، این روایات متفاوت به نظر می رسد. برخی از آنها شام را منطقه ای مشؤوم و نفرین شده نشان می دهد، و برخی دیگر آن را مقدس می داند. طبعاً بخش دوم بیشتر است، زیرا محدثان شامی در این باره سنگ تمام گذاشته اند.

با این حال، دلیل این تفاوت، اولاً زمان ساخته شدن این روایات، ثانیاً گروه هایی که آن را ساخته‌اند، و سوم اهمیتی است که شام در هر برهه زمانی برای یک جریان سیاسی دارد. در واقع، تا وقتی که بستر تاریخی و جهت گیری سیاسی زمان جعل روشن نشود، نمی توان شناخت درستی از این احادیث داشت. البته برخی از این احادیث نیز کلی است و همانها نیز بدون شک، خوارک جماعتی است که فی حد نفسه، از این شهر خوششان می آمده، یا از آن متنفر بوده اند.

در روایتی، دمشق به عنوان پناهگاه در ملاحم و فتن توصیه شده است: این روایت در مسند احمد آمده است:‌ «ستفتح عليكم الدنيا، فإذا خيرتم المنازل فعليكم بمدينة يقال له دمشق ، فإنها معقل المسلمين من الملاحم،  وفسطاطها منها بأرض يقال لها الغوطة».[31] دنیا به روی شما گشوده خواهد شد، اگر دنبال بهترین منزل هستید، همانا دمشق است. این شهر پناه مسلمانان از ملاحم است. فسطاط این شهر در جایی از دمشق است که غوطه نامیده می‌شود.

نعیم بن حماد، چندین روایت در باره فتنه در شام با تعبیر «بدء الفتنة فی الشام»آورده است و روایاتی که نقل می کند بیشتر در جانبداری از شام است و بعضی حالت بی طرفانه دارد. در برخی از نقل ها شام آنچنان اهمیتی پیدا کرده  که وقتی مردمانش به هلاکت برسند، دیگر خیری در امت نخواهد بود: عن النبي(ص) قال: إذا هلك أهل الشام فلا خير في أمتي.[32]

چطور ممکن است اهل شام هلاک شوند؟ بدون شک، در جریان یک محاصره سیاسی ـ نظامی، یک جنگ تحمیل شده، یک هجوم وحشتناک، یک تحقیر دائمی و قاطع، و هر نوع حرکتی که علیه شامیان صورت گیرد و هدفش نابود کردن آنها باشد، اما این نکته که دیگر خیری در امت نخواهد بود، به معنای آن است که اساس خیر در همین شام است.

 حدثنا الوليد بن مسلم عن محمد بن أيوب سمع أباه سمع ابن فاتك الأسدي يقول أهل الشام سوط الله في أرضه ينتقم بهم ممن يشاء من عباده وحرام على منافقيهم أن يظهروا على مؤمنيهم ولا يموتوا إلا غما وهما.[33]

در اینجا نقش شام جدی تر و فعال تر است، آنها تازیانه خدا برای انتقام از بندگان بد خداوند هستند، شهری که منافقان آن هیچ گاه قادر نخواهند بود بر مؤمنان آن غلبه یابند و تنها با همَ و غم و بدون آن که به چیزی دست یابند، می میرند. ظاهر این حدیث، ربطی به آخر الزمان ندارد، اما به لحاظ کلی، زمینه ساز این تصور هست که آنجا معیار و محک است.

فتنه ها گویی دو قسم هستند، فتنه های عادی که قابل کنترل کنترلند و فتنه های «عمیاء»‌ یا کور که خیلی پیچیده یا بزرگ و غیر قابل پیش بینی و دارای نتایج وحشتناکی هستند. در این که آیا فتنه هایی که در شام رخ می دهد، از کدام نوع است، اختلافی است. در برخی از نقلها فتنه شام، مقدمه ای برای فتنه مغرب است که دومی فتنه عمیاء نامیده شده است.

حدثنا عبد الله بن مروان عن أرطاة عن تبيع عن كعب قال ثلاث فتن تكون بالشام فتنة إهراقة الدماء وفتنة قطع الأرحام ونهب الأموال ثم يليها فتنة المغرب وهي العمياء.

فتنه شام شامل خونریزی، قطع رحم و غارت اموال است، اما پس از آن فتنه مغرب است که فتنه عمیاء ‌است. این می‌تواند اشاره به ظهور دولت‌هایی از مغرب داشته باشد که تهدیدی جدی برای شرق اسلامی بودند.

قال عبد الوهاب وحدثني المهاجر أبو مخلد عن أبي العالية: قال أيها الناس لا تعدوا الفتن شيئا حتى تأتي من قبل الشام وهي العمياء.[34]

فتنه هایی که از جایی جز شام می آید، در واقع فتنه نیست، اما آنچه از شام می آید، فتنه آن هم فتنه عمیاء و کور است. این روایت، گویی در مذمت شام است، اما به هر حال اهمیت آن را نشان می دهد. همان طور که شام مهم است، فتنه آن هم مهم است و باید مراقب آن بود.

در برخی از این روایات که به کعب الاحبار یا منبع وی، شخصی به نام تبیع، از اهل کتاب نسبت داده می‌شود، شام به منزله «رأس»‌ به حساب می آید. طبعاً هر نوع حادثه ای که رخ دهد، مثلاً در عراق یا مصر که در روایتی دیگر، مانند دو بال این رأس تصور شده اند، اگر ارتباط با رأس داشته باشد، اهمیت بیشتری دارد. حدثنا ابن وهب عن عبد الله بن عمر عن أبي النضر عن كعب قال: لا يزال للناس مدة حتى يقرع الرأس فإذا قرع الرأس يعني الشام هلك الناس قيل لكعب: وما قرع الرأس؟ قال: الشام يخرب.[35] در این تفکر شام به قدری اهمیت دارد که در آخر الزمان، وقتی همه دنیا خراب می‌شود، شام تا چهل روز پس از آن سالم می ماند:‌ عن كعب قال: تخرب الأرض قبل الشام بأربعين عاما. زمین، چهل سال پیش از شام خراب خواهد شد.

اما این که شام پناهگاه مسلمانان در وقت فتنه باشد، در شماری از نقلهای منسوب به کعب الاحبار آمده است. عن كعب قال: معقل المسلمين من الملاحم دمشق.[36]

جالب است که برخی از این نقلها یک بار از پیامبر (ص)‌ و بار دیگر از کعب نقل می‌شود. نمونه اش همین معقل المسلمین است که از رسول هم نقل شده است.[37]

از ساختگی‌ترین این نقلهای کعب آن است که از وی روایت شده که گفت در کتب سابقه الهی دیده است که «ان محمدا عبدی و رسولی، مولده بمکة، و مهاجره یثرب، و ملکه بالشام.[38]

همین تعبیر در برخی از نقلهای دیگر هم آمده است: حدثنا بقية وعبد القدوس عن أبي بكر عن عبد الرحمن ابن حيد [کذا] عن أبيه قال حدثني أصحاب محمد صلى الله عليه و سلم عن النبي صلى الله عليه و سلم قال معقل المسلمين من الملاحم مدينة يقال لها دمشق أرض يقال لها الغوطة.[39] پناهگاه مسلمانان از ملاحم، شهری است که به آن دمشق گفته می‌شود، آن هم در زمینی که غوطه نام دارد.

روایتی از ابوالدرداء ـ کسی که بعد از کعب الاحبار بیشتر روایات فضائل شام به او باز می گردد ـ گفته است که رسول گفت: وقتی من خواب بودم، عمود کتاب را دیدم از زیر سرم بیرون رفت. فکر کردم از دست رفت، با چشم دنبال کردم، دیدم به سمت شام رفت. زمانی که فتنه بر آید، ایمان در شام خواهد بود.[40] در صفحه بعد، همین روایت از قول عمروبن عاص نقل شده و آمده که او در حضور معاویه، میان مردم برخاست و این روایت را در مصر نقل کرد.

از همین ابوالدرداء روایت دیگری باز در ارتباط با ملاحم و شام نقل شده که از قول رسول (ص) گفت: «فسطاط المسلمين يوم الملحمة بالغوطة الى جانب مدينة يقال لها دمشق من خير مدائن الشام».[41]

روایت ابوهریره به نقل از رسول (ص) گویاتر است: وقتی ملاحم واقع شود، سپاهی از دمشق از والی، در خواهد آمد که بهترین عرب در داشتن اسب و نیکوترین آنها در داشتن سلاح هستند، و خداوند به واسطه آنان دین را حفظ می کند: سمعت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم يقول: إذا وقعت الملاحم‏ خرج بعث من دمشق‏ من الوالي هم أكرم العرب فرسا و أجوده سلاحا يؤيد اللَّه عز و جل بهم الدين».[42]

این که شام در آخر الزمان، آخرین نقطه ای است که هنوز نشانه‌های دین و ایمان در آن هست، در روایات دیگری هم آمده است. از قول ابوهریره و ابن السمط، روایت مفصل دیگری هست که حضرت فرمود: یکسره در امت من، تا قیام قیامت، قومی هستند که بر دین خدا استوارند و مخالفت با امر خدا، به آنان آسیبی نمی رساند و آنان با دشمنان خدا خواهند جنگید. سپس فرمودند: «هم اهل الشام» و با دست هم شام را نشان دادند.[43] همین روایت به صورتی دیگر از معاذ بن جبل نقل شده و پس از آن که راوی آن را از قول معاذ بن جبل نقل کرد معاویه خطاب به مردم فریاد زد: این مالک بن یخامر است که این سخن را از معاذ بن جبل شنیده است: «فقام مالك بن يخامر فقال: يا أمير المؤمنين سمعت معاذ بن جبل يقول: و هم أهل الشام. فرفع معاوية صوته فقال: هذا مالك بن يخامر و به القسمة يزعم أنه سمع ابن جبل يقول: و هم أهل الشام».[44] همین روایت، به ماجرای نزول عیسی هم اشاره دارد که به روشنی بحث مرکزیت شام را در وقت فتنه، مربوط به آخرالزمان می داند. از ابوهریره روایت شده است که گفت: لا تزال عصابة من أمتي على الحق ظاهرين على الناس، لا يبالون من خالفهم حتى ينزل عيسى‏ ابن مريم. قال ابو عمرو: فحدثت هذا الحديث قتادة فقال: لا أعلم أولئك الا أهل الشام».[45]

یکی از علائمی که در نقلها برای آخر الزمان ذکر شده، آتشی است که گفته می‌شود از حضر موت به آسمان می رود. در روایتی آمده است که رسول (ص) پس از یاد از این آتش در پاسخ مردمی که گفتند آن وقت چه کنیم، فرمودند: علیکم بالشام. « عبد اللَّه بن عمر قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: ستخرج نار في آخر الزمان من حضرموت أو بحر حضرموت تحشر الناس. فقيل: يا رسول اللَّه فما تأمرنا؟ قال: عليكم بالشام» [المعرفة و التاریخ: 2/303].

پیروزی همیشگی شام بر دیگران اصلی است که در یک روایت دیگر مورد توجه قرار گرفته است، پیروزی تا روز قیامت: «و عن أبي صالح الخولاني عن أبي هريرة عن رسول اللّه- صلى اللّه عليه و سلم- قال: لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على أبواب دمشق و ما حوله، و على أبواب المقدس و ما حوله، لا يضرهم خذلان من خذلهم، ظاهرين إلى أن تقوم الساعة».[46] برای همیشه طائفه ای از امت من بر درهای دمشق و بیت المقدس می جنگند، و خذلان خاذلین به آنان آسیبی نزده، آنان وقتی که قیامت فرا رسد، پیروزند.

3. نقادی اجمالی از احادیث فضائل شام

در اوائل بحث، اشاره ای به گفته ابوریه در باره احادیث فضائل شام و جعل آنها توسط کعب الاحبار با تحریک معاویه داشتیم. در اینجا دو نکته وجود دارد. نخست نقلهایی است که به عنوان اثر از کعب الاحبار نقل شده و نام وی به عنوان گوینده آمده است. دوم احادیثی است اغلب به رسول (ص) انتساب یافته است. آنچه هست این که وقتی سخن از جعل به میان می آید، شامل این نکته هم هست که این روایات، دست پخت منابع یهودی باشد اما به تدریج توسط خود آنان یا دیگری، به رسول (ص) انتساب یافته باشد. طبعا عامل جعل آنها می‌تواند عناصری از خود مسلمانان به ویژه دربار اموی هم باشد.

اما در باره نقادی این اخبار آنچه به اجمال می توان گفت این است که این اخبار، شامل حدیث و اثر، علی الرسم، می‌تواند بر اساس موازین علم الحدیث سنی یا شیعی صورت گیرد؛ کاری که محور آن کتابهای رجالی است و با توجه به آنچه در باره وثوق یا عدم وثوق آنان رسیده، اخبار مزبور نقد می‌شود. این رویه ای است که قدما داشته اند و برخی از متأخرین از دانشمندان که همچنان روی همان روال نقد حدیث می‌کنند، می توانند در این مسیر پیش بروند. برای مثال، در باره احمدبن عبد الله بن محمد بن مشكان، أبو مطر البلخي گفته شده است: «له في فضائل الشام أحاديث منكرة».[47]

اما روش دیگر، داشتن یک نگاه کلی است که گرچه این نگاه کلی در گذشته هم بوده، اما در دوره جدید جدی تر شده است. تردید درباره اخبار فضائل شهرها از قدیم الایام در کتاب هایی با موضوع احادیث موضوعه، وجود داشته، اما توجه به ابعاد سیاسی در بررسی روایات و همین طور برخی از مسائل فرهنگی و نیز نفوذ افکار اسرائیلیات، در جریان نقد حدیث و ایضاً همین احادیث فضائل، در دهه های اخیر بیشتر شده است. صلاح الدین منجد که قدیمی ترین کتاب مستقل در فضائل شام یعنی اثر ربعی را چاپ کرده، احادیث فضائل شام را سه دسته دانسته است.

الف: اسرائیلیات که عمده آنها از کعب الاحبار و وهب بن منبه است.

ب:‌ احادیث ساختگی منتسب به رسول (ص) از قبیل «صفوة الله فی ارضه» ارض الانبیاء که «لم یبعث نبی الا منها» و «مربض ثور فی دمشق خیر من دار عظیمة بحمص». به نظر وی عامل ساخته شدن این احادیث، اختلافات سیاسی میان امویان و شیعیان، تعصب اموی که دمشقیان برایشان اهمیت داشت، رفتن خلافت از شام به بغداد، و اختلافات قبیله ای قیس و یمن، است. اینها و عوامل دیگر سبب وضع این احادیث شده است.

ج: احادیث صحیحه که به گفته منجد، حدیث «اللهم بارک لنا فی شامنا» از آن جمله و سند آن صحیحه است. به نظر وی این احادیث عامل حرکت اعراب جزیره به بیرون برای نشر دین جدید و وسیله ای برای نجات آنها از سختی معیشت بوده است.

برخی به انگیزه های مالی هم اشاره کرده اند.[48] به نظر می‌رسد، همان انگیزه ها یا اغلب آنهایی که وی در بند دوم در باره احادیث ساختگی آورده، در اینجا هم به نوعی درست باشد.

در اینجا به چند نکته دیگر هم باید توجه کرد:

الف: اگر تصور کنیم تمام ماجرای خروج عرب از جزیره با گسترش فتوحات، مربوط به  روزگار پس از رحلت رسول (ص) بوده، می توانیم به راحتی این قبیل احادیث را که عمده هدف آنها مهاجرت اعراب به شام بوده، ساخته دوره بعد بدانیم. از نظر اجتماعی، سیاسی و همین طور فضای فرهنگی، می توان تصور کرد که وقتی در زمان گسترش فتوحات، بحث مهاجرت مطرح شد، نوعی رقابت در میان گسترش فتوحات در عراق و شام میان اهالی دو ناحیه و مهاجران شکل گرفته و هر کدام سعی در جذب شمار بیشتری سرباز داشته اند. در این باره، شواهدی در بحث های پیشین نقل شد.

ب: در اینجا و با هدف نقادی، به طور خاص باید روی نقلهای یهودی تکیه ویژه کرد و این مربوط به آثار نقل شده از کعب الاحبار است که از یک سو ریشه در فرهنگ یهودی دارد که برای شهرهای شام، از قدیم، حرمت و کرامتی قائل بودند و اساساً فرهنگ منقبتی شهری و دیاری را داشته اند و از سوی دیگر، ریشه در انگیزه های اموی ـ سیاسی کعب الاحبار دارد که از زمان عثمان و معاویه، جذب خاندان اموی شد و در خدمت آنان درآمد. البته پیش از آن هم، نشر همین فرهنگ را در دستگاه خلافت دنبال می‌کرد. مرور بر نقلهای او دقیقاً همین دو انگیزه را نشان می‌دهد، آنجا که به بیان کلی فضیلت سرزمین بیت المقدس و شام می پردازد تا آنجا که در باره امویان قضاوتی دارد، یا در مذمت عراق سخن می‌گوید. برای مثال مصداق «تین» را در آیه «والتین و الزیتون»‌ مسجد دمشق می داند. یا این نقل که روز قیامت از همه بناهایی که مردمان می سازند محاسبه می‌شود، مگر بنایی که در دمشق ساخته باشند. از نظر سیاسی این نقل او قابل توجه است که گفت: «فی التوراة: محمد رسول الله لا فظ و لا غلیظ، مولده بمکة، و هجرته بطیبة، و ملکه بالشام».[49] باید توجه داشت که بخشی از این نقلها می‌تواند از ساخته های بعدی باشد که به کعب منسوب شده است.

ج: امر دیگری که باید به آن توجه کرد، رقابت شام و عراق، امری شناخته شده از پیش از اسلام است، روزگاری که دو دولت بزرگ ایران و روم، هر کدام، عراق و شام را جولانگاه نبردهای خود از یک طرف و بهره گیری از ساکنان آن از طرف دیگر و طبعاً علیه یکدیگر قرار داده بودند. این نقل که زمانی خواهد رسید که خوبان عراق به شام آمده و شروران شام به عراق خواهند رفت«لاتقوم الساعة حتی یتحول خیار اهل العراق الی الشام، و یتحول شرار اهل الشام الی العراق»،[50] یعنی تمام اهل شام مردمان خوب و تمام ساکنان عراق بد خواهند بود، یک نمونه روشن از این دست نقلهای رقابتی است. البته در باره ابدال، از میان چهل تن، تعدادی از اهل عراق هستند، اما لابد بر اساس آن حدیث، ابدال اهل عراق نیز در نهایت به شام خواهند آمد.

اما اینکه این رقابت دقیقاً در ارتباط با بنی امیه بوده، شواهد زیادی دارد. طبعاً نمی دانم کی این روایات جعل شده اما متن آنها تا حدود زیادی به ما کمک می کند.

روش نقد آخر الزمانی

روایات آخر الزمانی روش نقد خاص خود را دارد. گاه صورت خبر تاریخی و واقعی است اما جهت گیری آن برای آینده است. برای مثال، در باره شهری که تاریخی و واقعی است و رویداد مشخصی هم در آن اتفاق افتاده، یک خبر تاریخی نقل می‌شود، اما در دل آن، گویی گنجی برای آینده نهان می گردد، یا آن که وعده ای آخر الزمانی برای این تحول داده می‌شود. طبعا جای تفصیل این بحث در اینجا نیست، اما یک نمونه در ارتباط با شام قابل توجه است که همین خبر ذیل است:

در کتاب فتوح ابن اعثم ـ که اندکی هم داستانی است ـ متنی در ارتباط با نصب معاویه به عنوان امیر شام و نامه ای از خلیفه دوم به وی آمده که شگفت و در عین حال کمک کننده است. یزید پسر ابوسفیان از فرماندهان شام، نزدیک مرگ، با ارسال نامه ای برای عمر، ضمن بیان اخبار فتوحات، درخواست فرستادن امیری دیگر را می کند. وقتی ابوسفیان نزد عمر می رود او می‌گوید، معاویه فرزند دیگرت را به جای او می فرستم و ابوسفیان او را دعا می کند که صله رحم کرده است. سپس عمر نامه ای به معاویه می فرستد و می‌گوید که خداوند اسلام را عزت داده و مشرکان را ذلیل کرده است. پیامبر (ص) هم خبر فتح شام را به امت خود داده و آنان را به صاحب شدن خزائن شام و اموال آنان وعده داده و اکنون آنها بدست آمده است، به خصوص شهر مشهور قیساریه، چنان که روم را برابر ما خاضع کرده است. اکنون باید فتح عسقلان و غزه و توابع آن را تمام کنی، چرا که:‌ لأن رسول الله صلّى الله عليه و سلّم أخبرنا بأنه ستكون في الشام فتوح و إني أبشرك بفتح هاتين البلدتين غزة و عسقلان، كما أن الرسول عليه السلام أخبر بأنه متى اشتعلت نار الفتنة في المشرق و المغرب و تعذرت الإقامة فعليكم بعسقلان و ما فوقها. زمانی که نامه من بدستت رسید، به سمت غزه، شهری در دورترین نقطه شام در ناحیه مصر که مابین آن و عسقلان دو فرسخ است برو، بدون هیچ توقفی، و تلاش کن تا آن مناطق را بگشایی، شاید خداوند فتح آنها را در دستان تو گذاشته باشد. اخبار روزانه را هم به من بفرست.[51] یک شاهد مهم در ساختگی بودن این نقل همین است که چنین نامه ای در منابع تاریخی کهن نیامده است ،در حالی که در صورت صحت و یا حتی صورت گرفتن جعل آن در فضایی جدی تر می باید منابع دیگر قرن سوم و چهارم آن را نقل می‌کردند.

در این خبر ساختگی، همه نکات مهم یک جعل برای اثبات فضیلت کلی برای شام، پیشگویی فتح شام، مباحث آخر الزمانی آن هم با تأکید بر اهمیت شهر عسقلان ـ نه جای دیگر ـ آمده است. می توان تصور کرد که شخصی از اهالی عسقلان شاید نیمه دوم قرن اول یا حتی بعد از آن، در قرن دوم این روایت را جعل کرده باشد تا اهمیت این منطقه را نشان دهد. او به نکاتی که باید در این جعل رعایت کند، کاملاً واقف بوده و می دانسته است که باید نام خلیفه دوم، همراه معاویه به عنوان سمبل امویان که برای شامیان آن دوره نهایت اهمیت را دارند، با نام رسول (ص) و مباحث آخر الزمانی و فتنه به هم متصل شود.

اما این که رسول (ص) وعده بشارت شام را داده باشد، گرچه از نظر اخبار غیبی ایرادی ندارد، اما از نظر صدور روایت، مسلم نیست، و معمولاً در چارچوب همین تحولات تاریخی قابل توجیه است. آنچه در باره بشارت به فتوحات هست، اشارتی کوتاه به این مسأله در جریان کندن خندق است آن هم نیاز به بررسی دارد؛ باقی آنها که خیلی هم در ظاهر صریح هستند، باید ناظر به این تحولات باشد. مسلمانان بر اساس این نقلها، تحریض می شدند و فعالیت بیشتری می‌کردند و این روایات یاد شده بود که این انگیزه را ایجاد می‌کرد. هم در شام و هم در سمت و سوی ایران. در بخش شام، نهایت آرزوی مسلمانان فتح قسطنطنیه بود که در دوره اموی به آن رسیدند و این آرزو کم کم به یک احساس تاریخی برای آینده تبدیل شد و چنین گفتند که فتح قسطنطنیه آخرین جایی است که پیش از پایان دنیا به وقوع خواهد پیوست. ابن کثیر متخصص امر ملاحم و فتن گوید: «و هی ـ یعنی فتح قسطنطنیه ـ آخر ما یفتحه المسلمون قبل خروج الدجال فی آخر الزمان کما سنورده فی الملاحم و الفتن من کتابنا هذا ان شاءالله».[52]

همچنین به این تحلیل و روایت نقل شده توسط ابن کثیر توجه کنید: مسلمانان قسطنطنیه را در زمان امویان محاصره کردند اما نتوانستند فتح کنند. اما باید دانست که مسلمانان در آخر الزمان آن را خواهند گشود چنان که در کتاب ملاحم آن را خواهیم گفت [کمتر از یک قرن بعد از ابن کثیر، قسطنطنیه یا همان استانبول فتح شد] و این فتح اندکی پیش از خروج دجال خواهد بود، چنان که در روایات صحیحه از رسول (ص) در صحیح مسلم و دیگر ائمه (حدیث) وارد شده است. سپس ابن کثیر چنین ادامه می دهد: خداوند بر روم حرام کرده که تا آخر دنیا بتوانند بر همه شام پیروز شوند. سپس می‌گوید حدیث در صحیحین از ابوهریره نقل شده که از قول رسول گفت: «إذا هلك كسرى فلا كسرى بعده، و إذا هلك قيصر فلا قيصر بعده، و الّذي نفسي بيده لتنفقن كنوزهما في سبيل الله عز و جل». آنچه رسول گفت اتفاق افتاد چنان که دیدی، و آنچه خبر داده، حتماً اتفاق خواهد افتاد و قیصرهای روم برای ابد نمی توانند به شام باز گردند.[53]

ترویج فضائل شام و جاذبه های صوفیانه

عامل دیگری که همزمان می‌تواند در شناخت انگیزه های نقل و گسترش این احادیث به ما کمک کند، جاذبه های شام برای مهاجرت است که اشاره به آن داشتیم. شام علاوه بر آنکه تبدیل به مرکزی برای مشایخ و اقطاب صوفی شد و در قرن چهارم به بعد به تدریج وجود مزارات متعدد در آنجا قدسیتی به آن بخشید، جنبه سرسبزی و آبادانیش مطرح بود که در مقایسه با عراق جای بهتری می نمود بنابرین وقتی کسی قصد رفتن به شام را داشت، همزمان به تقدس این شهر بر اساس نقلها، جنبه های مذهبی و صوفیانه آن و نیز خوش آب و هوایی و آب فراوان آن استناد می‌کرد. زمانی که میان چند تن در باره مهاجرت به شام صحبت به میان آمد، با این که تایید شد در آن جا «فتنه»‌ خواهد بود، اما گفتند که فتنه ای که مربوط به قحط و غلا باشد، طبعاً آثارش در شام کمتر است.[54]

بعید می نماید که شام، در میان محدثان عراق جاذبه ای داشته و آنان نقش مهمی در ترویج این احادیث ایفا کرده باشند؛ اما برای شیعیان، اساساً چنین تصوری هرگز وجود نداشت و نه تنها شام که حتی بیت المقدس هم چندان محل اعتنا نبود و توصیه ای برای زیارت آن در مصادر شیعی ـ لااقل تا آنجا که ما کاوش کردیم ـ دیده نمی‌شود. به عکس، شام برای شیعیان، به رغم آن که روزگاری مرکزیت شیعی پیدا کرده، همواره یک نقطه نامطلوب و به اصطلاح «خرابستان» بوده و به دلیل ستم امویان و به خصوص رفتن کاروان اسرای کربلا به آنان، تصویری بسیار زشت از آن در اذهانشان داشته اند. یک شاعر زن از عصر صفوی، وقتی همراه کاروان حج به شام می رسد چنین می سراید:

دمشق سرنگون گرديد پيدا  /نمودى وحشت از او جمله دلها

همه لعنت كنان بر آل سفيان/ از آن وادى گذر كردند گريان[55]

در بسیاری از اشعار فارسی معاصر همچنان از شام، به عنوان «شام خراب» یاد شده است، چنان که آمده است: اختران چشم براهند و همه شب مهتاب/ قصه گوی سفر شام خراب است هنوز. یا این شعر: یاد از دیروز وز آن آب و تاب/ آه از فردا و از شام خراب[56]

البته نباید تصور کنیم که شام همیشه مردمانی بر مذهب سنت داشته است، بلکه این دیار روزگاری طولانی زیر سلطه شیعیان در آمد و شمار آنان در این بلاد چندان فراوان شد که شمس الدین ذهبی در قرن هفتم از آن یاد و اظهار تاسف کرده است.[57]

منابع

الاضواء‌ علی السنة‌ المحمدیه، محمود ابوریه، دار الکتاب الاسلامی، 1995م

البدایة‌ و النهایه، اسماعیل بن عمر ابن کثیر، بیروت، دارالفکر،

تاریخ ابن خلدون، تصحیح سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1408

تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبی، تصحیح عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409

تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، بیروت، دارالفکر، 1415

تحفة الانام فی فضائل الشام» احمد بن محمد بصراوی، تالیف سال 1003: تصحیح عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق، دارالبشائر، 1419ق

حدائق الانعام فی فضائل الشام، عبدالرحمن بن ابراهیم دمشقی (م 1137)، تصحیح یوسف بدیوی، دارمکتبتی، 1420

سخنوران نامی معاصر، محمد باقر برقعی، قم، نشر خرم، 1373

سفرنامه منظوم حج، بانوی اصفهانی، به کوشش رسول جعفریان، تهران، 1386

الشام، اعراسها و فضائل سکناها، علی بن عطیه شافعی حسینی (م 936)، تحقیق نشوه علوانی، دمشق، 1998

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم، مرعشی، (افست)، 1404

الفتوح، محمد بن علی ابن اعثم کوفی، تصحیح علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411

فضائل الشام، محمد بن احمد المقدسی، تصحیح عادل بن سعد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422

 فضائل الشام، محمد بن احمد بن عبدالهادی (م 744) تحقیق مجدی فتحی السید، مصر، 1988

فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، قاهره، دارابن الجوزی، 1430

لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1971

مسند احمد بن حنبل، چاپ شش جلدی.

المعرفة و التاریخ، یعقوب بن سفیان فسوی، تصحیح اکرم ضیاء العمری، بیروت، موسسه الرساله، 1401

الملاحم و الفتن نعیم بن حماد، ریاض، مکتبة المعارف، 2010

 

 

[1]. المعرفة و التاریخ: 2/304

[2]. تاریخ مدینه دمشق: 1/231

[3] . المعرفة و التاریخ: 2/304

 [4]. الاضواء‌علی السنة‌ المحمدیه، ص 119

 

[5]. برای مثال بنگرید: حدائق الانعام: 114، 115

[6] . شرح نهج البلاغه: 4/72

[7]. المعرفة و التاریخ :‌ 2/287 ـ 306

[8]. همان: 2/295

[9]. همان: 2/295

[10] . همان: 2/305

[11]. در باره آنان و ویژگی هایشان بنگرید: تاریخ دمشق، 1/304

[12]. لسان العرب: ذیل ماده ابدال

[13]. الملاحم و الفتن نعیم بن حماد: 1/ 234؛ شکل مفصل تر و شگفت تر این روایت را بنگرید در ابن خلدون، 1/398

[14]. تاریخ مدینه دمشق: 1/300

[15] . مسند احمد 5/185

[16]. همان: 3/499

[17]. بنگرید به مقدمه: حدائق الانعام، ص 7

 [18]. المعرفه و التاریخ: 2/288

 

[19]. همان: 2/298

[20]. همان:‌ 2/ 299

[21]. همان، ص، 300

[22]. تاریخ مدینة دمشق: 1/76؛ فضائل الشام، مقدسی، 161

[23]. تاریخ مدینه دمشق: 1/70

[24]. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، 2/1139

[25]. تاریخ مدینه دمشق: 2/238

[26] این کتاب با این مشخصات چاپ شده است: احمد بن محمد بصراوی، تالیف سال 1003: تصحیح عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق، دارالبشائر، 1419ق

[27]. عبدالرحمن بن ابراهیم دمشقی (م 1137)، تصحیح یوسف بدیوی، دارمکتبی، 1420، 310 ص.

[28]. در باره آن بنگرید:‌ تاریخ الاسلام ذهبی: 47/ 209. مشخصات چاپی آن چنین است:‌ عادل بن سعد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422، 359 ص.

[29]. البدایة و النهایه: 9/156

[30]. فضائل الشام، محمد بن احمد بن عبدالهادی، ص 30

[31]. تاریخ مدینه دمشق: 1/231

[32]. الملاحم و الفتن:1/233.

[33]. همان: 1/ 234.

[34] . همان: 1/234

[35] . همان: 1/ 235

[36] . همان:1/ 253

[37] . مسند احمد:‌4/160

[38]  .حدائق الانعام، ص 114

[39] . الملاحم و الفتن:1/ 254

[40]. المعرفة و التاریخ:‌2/ 290

[41]  همان:‌2/ 290

[42]  همان: 1/ 291

[43] . همان: ‏2/297

[44]. همان، 2/ 297

[45] . همان: 2/ 301 ـ 302

[46]  فضائل الشام مقدسی، ص 29

[47]. لسان المیزان: 1/200

[48] . بنگرید به: مقدمه فضائل الشام مقدسی، ص 8

[49]. همه این چند نقل را بنگرید در: حدائق الانعام، ص 113 ـ 115

[50] . فضائل الشام، محمد بن احمد بن عبدالهادی، ص 23

[51]. الفتوح: 1/263

[52] . البدایة و النهایه: 9/328

[53]. همان: 7/53

[54]. بنگرید: الشام، اعراسها و فضائل سکناها، ص 88

[55]. سفرنامه منظوم حج، ص 57

[56]. سخنوران نامی معاصر:‌9/557

[57]. تاریخ الاسلام ذهبی: 26/55

منبع: مجله علوم حدیث، شماره 70

 

http://historylib.com/index.php?action=article/view/1614

 

 

+++++++++++++++

++++++++++++++

 

 

از سخنان یونسی تا حضور یک مقام نظامی بر سر جنازه عزت الدوری
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران
تاريخ انتشار روي سايت: 05 / 02 / 1394
خلاصه: طی این دو ماه، چندین اتفاق افتاد که نشان می داد ایران باید در باره تحریک حس ضد ایرانی در میان اعراب که ریشه تاریخی دارد، بیشتر مراعات کند و جلوی برخی از زمینه های تبلیغی و روانی این بعد از مبارزه ای را که در منطقه پدید آمده بگیرد.
 

در ماههای اخیر انتشار برخی از تصاویر و اظهار برخی از مطالب سبب تحریک حس نژادی در میان اعراب علیه ایران شده است، مسائلی که بدون آن که فرصتی در اختیار ما بگذارید، دست آنان را در کارهای تبلیغاتی علیه ما باز می گذارد.

طی این دو ماه، چندین اتفاق افتاد که نشان می داد ایران باید در باره تحریک حس ضد ایرانی در میان اعراب که ریشه تاریخی دارد، بیشتر مراعات کند و جلوی برخی از زمینه های تبلیغی و روانی این بعد از مبارزه ای را که در منطقه پدید آمده بگیرد.

شرح ماجرا آن که از وقتی که اعراب و ایران در یک قرن پیش از اسلام در منطقه عراق برابر هم قرار گرفتند، مانند بسیاری از نقاط دیگر دنیا، ضمن تبلیغات و در قالب جنگ روانی، پای مسائل نژادی به عنوان جنگ عرب و عجم هم به میان کشیده شد.
در همان دوره پیش از اسلام، ورود ایران به یمن و وقایعی که رخ داد، می توانست منشأ شکل گیری جریانی به الابناء‌ در آن نواحی باشد و مسائلی را ایجاد کند.
بعدها اعراب به ایران تاختند و ضمن آن که به قول ملک الشعراء «دین گرامی»‌ به ما دادند، اما به حال حس نژادی خاصی را در دو طرف برانگیختند که در ادبیات هر دو طرف در قالب شعوبی گری و ضد شعوبی گری ادامه یافت.
به تدریج در قرن سوم هجری، قدرت اعراب از بین رفت و عراق زیر سلطه ایرانیان و ترکان و دیلمیان قرار گرفت و عرب به بیابانهای خود بازگشتند، اما در ادبیات عرب و زبان عربی و شعر، حس و جنگ نژادی همچنان پابرجا ماند.
طی قرون مختلف، ترکان در دوره مملوکی و عثمانی بر تمامی دنیای عرب سلطه داشتند و اثری از قدرت سیاسی در قوم عرب در بیشتر آن سرزمینها ـ بلکه در دوره ای همه آنها ـ وجود نداشت.
در گیرودار جنگ جهانی اول، سیاست غرب، بازگشت به قدرت های محلی عرب، برای نابود کردن قدرت دولت عثمانی بود که چند صد سال موی دماغ فرنگی ها شده بود.
دولت سعودی نجد، و تقسیم عراق و اردن و سوریه میان بچه های شریف حسین، از جمله دولت های عربی بودند که شکل گرفتند. پس از آن به تدریج در نواحی شمال افریقا نیز در سایه استعمار، دولت های عربی وابسته پدید آمد. هرچه بود، صدقه سر غربی ها و جنگ جهانی اول و نابود شدن دولت عثمانی، پس از هزار سال، دوباره عربها به قدرت بازگشتند. این بار هم ضد ترک بودند و هم ضد ایرانی.
در زمانی که عراق و دولت های عربی به یاری غرب سرپا شد، زمانی بود که ناسیونالیسم جدید که ترکیبی از حس نژاد پرستی قدیمی به همراهی تأثیر افکار جدید غربی در تحریک قومیت ها و ملیت ها بود، به عنوان یک ایدئولوژی محبوب در آمد. در ایران دوره پهلوی، کم و بیش حس ضد عربی وجود داشت و در کشورهای عربی هم. و اما عراق، به رغم آن که شیعیان حضور قاطع داشتند، جنبه های عربی گری آن هم در دولت پادشاهی و هم بعدها و بویژه دوره بعثی به شدت تقویت شد.
جنگ هشت ساله و تحمیلی عراق علیه ایران، به طور عمده، با همین بهانه و در چهارچوب همین جنگ روانی عرب ضد عجم صورت گرفت. این مسأله به خصوص در عراق، تا عمق جامعه نفوذ کرده است.
اگر جنگ های مذهبی سالهای اخیر را هم در سایه این ملاحظات نژادی در نظر بگیریم، باید بگوییم تمام تلاش دروغین سعودی ها و عرب های سنی مخالف ایران این است که تشیع را یک مذهب ایرانی نشان دهند و تسنن را مذهب عربی. با این که هیچ یک از این دو ادعا درست نیست. نه جغرافیا، نه تاریخ و نه وضعیت مذهبی در میان اقوام مختل، موید این تبلیغات نیست، اما عربهای سعودی به خصوص روی آن تکیه دارند.
در همین عراق، 55 درصد عرب شیعه است و باقی کرد و عرب سنی. اما، به هر حال مسائل نژادی جای خود را دارد.
همه اینها عرض شد برای این که گفته شود، چنین حسی در منطقه وجود دارد، قوی است، و هر نوع تحریک آن سبب پرداخت هزینه هایی می شود که به هیچ روی اندک نیست و جایی هم متوقف نمی شود.
زمانی که آقای یونسی آن مطالب را اظهار کرد یا به هر حال از طرف ایشان انتشار یافت، در میان همه دشواری هایی که در منطقه از بابت داعش و سعودی و یمن و سوریه و ... وجود داشت، این مساله به قول گفتنی، قوز بالا قوز شد. قوزی که البته بیش از حد بود و دقیقا همان بهانه ای بود که مخالفان ایران در کشورهای عربی به دنبال آن بودند. می شود گفت، سالها بود که منتظر این فرصت بودند.
در آن وقت، تلاش زیادی شد تا نشان داده شود، این مطالب طرح نشده است،، اما کار از کار گذشته بود. شاید که نه، حتما بهتر آن بود در نخستین قدم، ایشان از کار برکنار می شد تا این موج فروکش می کرد و تنها ایشان مقصر شناخته می شد و اقدام کرده یا نکرده او، فاقد تأثیر می شد یا از تأثیرش کاسته می شد و به دیگران تفهیم می شد که جمهوری اسلامی بدنبال این مطلب نیست.
متاسفانه آن اقدام صورت نگرفت و سبب شد تا این موج در جهان عرب خشم عجیبی را ایجاد کند. نباید شک کرد که بخشی از مسائل یمن به دنبال این قبیل اظهارات و دیگر رفتارهایی صورت گرفت که در قالب انتشار عکس برخی از فرماندهان ایرانی در عراق یا سوریه در رسانه های اجتماعی و غیره انتشار یافت. انتشار این تصاویر به حدی تأثیر منفی داشت که نخست وزیر عراق، به اسم و مشخصات آن را نادرست خواند.
آخرین نمونه از این تصاویر، انتشار عکس جنازه عزت الدوری بود که گفته می شد یک فرمانده ایرانی بر بالای سر او ایستاده است. معلوم نیست چه کسانی با چه انگیزه ای این تصاویر را منتشر کرده و به عواقب آن توجه نکرده و نمی کنند.
در روزهای اخیر آیت الله سیستانی در دیدار حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی ناراحتی عمیق خود را نسبت به اظهارات آقای یونسی ابراز کرده بودند و از این بابت سخت ناراحت بودند. می دانیم که ایشان همان زمان هم در این باره اطلاعیه ای دادند.

یکی از دلایل مهم مخالفت ایشان با این قبیل اقدامات و انتشار عکسها همین است که معادلات نیروهای سیاسی را در عراق بر هم می ریزد. در زمانی که عراقی ها نیاز به وحدت رویه در مبارزه علیه داعش دارند، این مسائل، مشکلات جدی را برای دولت و شیعیان فراهم می کند. طبیعی است که هر نوع کمک فکری و مشورتی ممکن است صورت گیرد، اما چرا باید با انتشار این تصاویر و اظهارات، مشکل درست کرد؟
ای کاش دولت همان زمان این مسأله را به شکل شایسته ای حل کرده بود.
طبیعی است که آقای یونسی تنها کسی نبود که این مطالب را اظهار کرد، بلکه دیگران هم گاه در سخنرانی و مصاحبه شبیه این مطالب را گفته بودند. همه اینها زمینه تشدید حمله به ایران و یک فرصت طلایی برای مخالفان تندوروی ایران بود.
باید از این دوستان پرسید این قبیل اظهارات و تبلیغات و عکسها چه مشکلی را حل می کند؟ اگر نادرست است چرا به صورت جدی با آن برخورد نمی شود. مگر نه این است که اینها نیز بخشی از نبردی است که در جریان است و باید ستادی آنها را کنترل کند؟ قدرت سیاسی و نظامی کار خود را می کند، و در کنار آن جنگ روانی و تبلیغات و ایجاد فرصت های خاص برای جا انداختن مشروعیت یک مبارزه علیه ایران در میان اذهان اعراب، هم جای خود را دارد. به نظر می رسد، تعدد مراکز تصمیم گیری و بی مسوولیتی و گاه خودبزرگ بینی سبب می شود تا دولت و ملت، بی دلیل در معرض یک تلاش تبلیغاتی تند قرار گیرند که به دنبال آن، میدان مبارزه نیز سخت از آن متاثر می شود.

نمونه این تبلیغات اطلاعیه زیر است که هواپیماهای سعودی در میان یمنی ها توزیع کرده و به آنان می گویند که برای جلوگیری از نفوذ فارسی و ایرانی، دست به این اقدامات می زنند. این درست است که سعودی ها این همه تجاوز و آدمکشی را نمی توانند با این مسائل توجیه کنند، اما وظیفه ماست تا با نهایت دقت، زمینه ای براین قبیل عوام فریبی های آنان ایجاد نکنیم

15-4-24-201540000.jpg

 

منبع

http://historylib.com/index.php?action=article/view/1663

 

 

+++++++++++++++++

++++++++++++++++++++

 

 

 

فرات: از رودخانه بهشتی تا گنج طلای داعش
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران
تاريخ انتشار روي سايت: 18 / 01 / 1394
خلاصه: رود فرات به دلیل اهمیتی که در بین النهرین داشته، و تصویری که از آن در فرهنگ یهودی بوده، تا زمانی که روایاتی در بهشتی بودن آن در کنار نیل و برخی از رودخانه های دیگر نقل شده ... و از آنجا تا اهمیت آن در عصر ظهور و اشراط الساعه ... تا ظهور داعش و گنج های طلای آن ... داستانی است بس مهم که در منظومه فکری مسلمانان در زمینه جغرافیا جایگاه ویژه خود را دارد.
 

رود فرات به دلیل اهمیتی که در بین النهرین داشته، و تصویری که از آن در فرهنگ یهودی بوده، تا زمانی که روایاتی در بهشتی بودن آن در کنار نیل و برخی از رودخانه های دیگر نقل شده ... و از آنجا تا اهمیت آن در عصر ظهور و اشراط الساعه ... تا ظهور داعش و گنج های طلای آن ... داستانی است بس مهم که در منظومه فکری مسلمانان در زمینه جغرافیا جایگاه ویژه خود را دارد. این هم بخشی از درس گفتار کلاس بنده در روز دوشنبه هفدهم فروردین است.

تصورات جغرافیایی ما مسلمانان بخشی از ذهنیت تمدنی ماست که با همه ابعاد دیگر این تمدن در ارتباط است. در باره زمین، آسمان، شهرها، کوهها، دریاها و رودها و راهها و غارها و همه چیز، چه افکاری داریم؟ فارغ از این که این افکار چه باشد و از کجا درآمده باشد، یک توجه مهم برای نویسنده، این است که نوع معرفت جغرافیایی ما از زاویه سنجش درستی، منابع اولیه، روشهای اثبات گزاره های آن، ارتباطش با فلسفه های عمومی حاکم، اصول پارادایمی آن و به طور روشن وضع معرفتی آن چگونه بوده است. به عبارتی ما اطلاعات جغرافی را تا چه اندازه از تجربه و مشاهده می گرفتیم، چه مقدار ریشه در باورها و عقاید عمومی داشته، تا چه اندازه تحت تأثیر نوشته های سایر امت ها بوده ایم و مسائلی دیگر که همه و همه می تواند ما را در تصویر وضع معرفتی معارف جغرافیایی کمک کند.

در این حوزه، صدها مورد برای بررسی وجود دارد و این بنده خدا، یک بار در باره جابلقا و جابلسا نوشت تا نشان دهد بخشی از معارف جغرافیایی ما از چه سنخ معارفی هستند. در اینجا یک نمونه دیگر را که در باره رود فرات است دنبال می کنیم.

 

فرات و جایگاه آن در روایات تاریخی و اسلامی

نهر فرات یکی از رودهای بسیار مهم در ذهنیت شرقی هاست که نقش مهمی از دیرباز در تمدن بین النهرین و اقوام ساکن در اطراف آن داشته است. طبعا جایگاهی هم در اندیشه های یهودیانی دارد که در این نواحی زندگی می کرده اند و نسبت به آن حساسیت هایی داشته اند. پس از آمدن اعراب در این نواحی و در آستانه ظهور اسلام نیز فرات همچنان به عنوان یک رود بزرگی که از نواحی ارمنستان آغاز شده از ترکیه و شمال سوریه و عراق عبور کرده به خلیج فارس می ریزد، جایگاه مهمی در ذهن ساکنان این دیار و افکار و باورهای آنان داشته است.

در باره فرات، مانند غالب نقاط جغرافیایی مورد توجه در جغرافیای قدیم، دو نوع شناخت و اطلاعات در متون جغرافی قدیم وجود دارد. نخست، شناخت علمی و تجربی با ابزارها و روشهایی که همان روزها معمول بوده است. شناخت جغرافی دانان از فرات، به دلیل آشنایی با مجاری این رود و سیر آن، شناخت معقولی است و یک نمونه کامل آن را می تواند در اعلاق النفیسه (بیروت، 1892، ص 94)  مشاهده کرد. مانند این اطلاعات را در بسیاری از متون جغرافیایی کهن می توان ملاحظه کرد که بخش عمده آنها را لسترنج در جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی گزارش کرده است.

اما نوع دیگری از اطلاعات در باره این قبیل پدیده ها وجود دارد که ارتباط با دانسته های تجربی اعم از آن که درست باشد یا خیر، ندارد. این قبیل داده ها جنبه فراتجربی و بر اساس نوعی نگاه سنت گرایانه در علوم قدیم دارد. در این نگاه، فرات یا هر پدیده دیگری در عالم هستی، محلی از اعراب دارد که آنان را متصل با مفاهیم فراتاریخی و فراطبیعی می کند. این اطلاعات ممکن است نمای دینی داشته باشد، مثلا برگرفته از تورات یا انجیل یا روایات اسلامی ـ نه لزوم درست ـ داشته باشد. چنان که ممکن است نمای افسانه ای داشته باشد، مانند نقشی که برای نمونه برای کیخسرو در باره برخی از دریاها و رودها در گزارشهای جغرافیایی دیده می شود. در باره این نوع داده ها، آنچه افسانه ای است با آنچه جنبه دینی پیدا می کند، باید تا اندازه ای فاصله گذاشت. در باره آنچه دینی است نیز باید میان آنچه ساخته و پرداخته روزگاران به نام دین است، با آنچه به نوعی ریشه در متون مقدس دارد، تفاوت گذاشت.

نکته قابل توجه این که بسیاری از اوقات، این دو نوع اطلاع با یکدیگر خلط یا به عبارتی حالت ترکیبی پیدا می کند و آدمی فکر می کند که طبقه نخبه قدیم که این آثار را می خواندند، در ذهن خود ترکیبی از آنها را می پذیرفته اند. اطمینان داریم که بوده اند کسانی که برخی از این مطالب را خرافه می دانسته اند، اما آنچه از آن می توان به عنوان پارادایم در این دانش یاد کرد، همان نگاه ترکیبی است که فرات را از یک سو به صورت تجربی رودی می داند که از فلان نقطه سرچشمه می گیرد و در نهایت در فلان نقطه به دریا می ریزد، و از سوی دیگر، نوعی معرفت فراتجربی با هاله ای از نور در اطراف آن باور دارد که حس سنت گرایانه او را تأمین می کند.

این البته تنها فرات نیست که این حالت را دارد، بلکه رود نیل نیز وضعیت مشابهی دارد. علاوه بر آن که بسیاری از کوه های بزرگ، و برخی از پدیده هایی که به عنوان عجایب عالم شناخته می شده، همین وضعیت را دارد. در این باره نمونه های فراوانی را می توان در کتابهای عجایب البلاد و آثار جغرافی قدیم مشاهده کرد.

اما فرات، صرف نظر این همه اینها، رود بسیار مهمی است که برای اقوام مختلفی اهمیت داشته است، اقوامی که از آغاز شکل گیری این رود تا نهایت آن در جایی که به دجله می پیوندد و به خلیج فارس می ریزد، در طول هزاران سال، دل به این رود بسته و با آن زندگی کرده اند.

در این میان، فرات برای سوری ها و عراقی ها اهمیت ویژه داشته و بنابرین بر اساس یک سنت حدیثی – منطقه ای، هر نویسنده ای که در باره شهرهای ساحل فرات نوشته می نوشته است، توضیحی در باره وی داده می شده و ضمن این توضیحات از فضیلت و برتری آن به ویژه در اقوال تاریخی، دینی و روایات گذشتگان سخن گفته می شده است. بنابرین در جغرافیای قدیم، در باره آنچه در باره بین النهرین نوشته شده، و نیز متونی که به نوعی در باره برخی از شهرهای شمال سوریه نوشته شده، به این رود پرداخته شده است.

اما آنچه در اینجا مورد توجه است، جایگاهی است که فرات در روایات اسلامی دارد. هدف از این بررسی این است که ما از نقطه نظر معرفتی، در حوزه جغرافیا، چه ملاحظاتی داشته ایم و در واقع شناخت جغرافیایی ما متاثر از چه نوع روش معرفتی بوده است. این امر به ما کمک خواهد کرد تا ما با تنگناهای موجود در این حوزه از نقطه نظر تمدنی آشنا شده و چرایی ماندگاری و درجازدن در آنها را دریابیم.

 پیشاپیش باید یادآور شویم که روایات فراوانی منسوب به رسول خدا (ص) در باره شهرها، برخی از مناطق جغرافیایی، و یا رودها و دریاها وجود دارد. در این زمینه، بیش از همه در باره شامات یا «الارض المقدسه»‌ هست، اما شهرهای عراق و حتی برخی از شهرهای ایران و جز اینها نیز بی نصیب نمانده است. در اینجا صرفا بحث ما در باره روایاتی است که در باره فرات آمده و به دیگر باورهای مربوط به این رود، کاری نداریم. طبعا این روایات، گاه چند رود را با هم مورد توجه قرار داده که ملاحظه خواهید فرمود.

اخبار مربوط به فرات در احادیث نبوی

به طور معمول این روایات، در کتابهای حدیث آمده، اما به مرور، از دورانی که آثار جغرافیای عمومی و محلی شکل گرفته، این روایات دردرون این آثار نیز درج شده است. برای نمونه، مقدسی، نویسنده احسن التقاسیم که یکی از جدی ترین متون جغرافیای عمومی است، در قرن چهارم نوشته است: و وجدت في كتاب  بالبصرة اربعة انهار من الجنّة في الدنيا النيل و جيحون و الفرات‏ و الرسّ و اربعة من انهار النار الزّبدانيّ و الكرّ و سنجة و السم‏. (احسن التقاسیم: ص 23). چنان که طوسی نوشته است: فرات، از روم آيد تا قنسرين و تا سفوان و عمان و عدن و ده ملك و بگذرد بيمن و فلسطين و بيروت‏ در ميان اين همه جزيرة العرب است. سدّى گويد: فرات بيفزود در خلافت امير المؤمنين على بن ابى طالب، انارى بگرفتند كى آب مى‏آورد و جسر را بشكست و اتفاق كردند كى اين انار از بهشت آورد. و حبيب بن ابى ثابت گويد: فرات و نيل مؤمن‏اند و دجله و برهوت كافراند يعنى شوم‏اند ( عجایب طوسی: ص 99). شاهدیم که چطور اطلاعات به صورت ترکیبی از آنچه داده های علمی است با اخبار و روایات دینی ـ بیشتر منتسب به دین، چون بیشتر این ها وجهی از درستی ندارد ـ درآمیخته شده است.

در باره فرات چندین حدیث در فضیلت فرات نقل شده که آنها را مرور می کنیم و گاه در باره آن ها توضیحی خواهیم داد.

عن أبى هريرة رضى الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: «سيحان، و جيحان‏، و الفرات، و النيل، «كلّ» من أنهار الجنة». (مسند أحمد بن حنبل، ج 12، ص 506، حاشية (2) ط. مؤسسة الرسالة، بيروت 1997، و بنگرید:  شرح النووى على صحيح مسلم، ج 8، ص 149، ط. صبيح، القاهرة).

بغوی در تفسیر خود در باره این چهار نهر گفته است: تخرج من نهر الكوثر. همچنین از قول کعب الاحبار نقل شده است که گفت:‌ نهر دجلة نهر ماء أهل الجنة، و نهر الفرات‏ نهر لبنهم، و نهر مصر نهر خمرهم، و نهر سيحان نهر عسلهم‏. ابن زولاق هم در تاریخ مصر خود به نقل از کعب الاحبار گفته است: أن نهر مصر نهر العسل فى الجنة، و الفرات نهر الخمر، و سيحان نهر الماء، و جيحان نهر اللبن. (ابن زولاق: فضائل مصر و أخبارها و خواصها، ص 75، تحقيق على عمر، ط. الهيئة المصرية العامة للكتاب، القاهرة 1999 م.)

اخبار معراج که معمولا منبعی برای این قبیل نقلهاست (بنگرید:‌ اخبار نیل مصر، ص 38) آمده است که رسول گفت:‌ وقتی به سدرة المنتهی رسیدم چهار نهر را دیدم. از جبرئیل در باره این نهرها پرسیدم. گفت: دو نهر ظاهر و دو نهر باطن. نهرهای باطن دو نهر در بهشت بود و اما نهرهای ظاهر نیل و فرات بود. نووی در شرح صحیح مسلم در باره دو نفر باطن گفته است که اینها نهر سلسبیل و کثر است. جالب است که قاضی عیاض به خاطر این حدیث گفته است که سدرة‌ المنتهی روی زمین است، چون در این نقل آمده است که رسول نیل و فرات را آنجا دیده است. اما برخی آن را قبول نکرده گفته اند که روایت بر این مطلب دلالت ندارد بلکه این دو نهر از اصلی سرچشمه گرفته بعد روی زمین سرازیر شده است. (أخبار نيل مصر، ص: 39). بحث های فراوانی در باره ارتباط بحث سدره المنتهی و انشعاب فرات و نیل از آن شده که بسیار شگفت و همراه با احتمالات فراوان است. (السیرة الحلبیه: 1/562 _ 654).

ابن زولاق در تاریخ مصر گفته است که نیل از زیر سدرة‌ المنتهی در می آید. برای همین است که اگر کسی ثار آن را دنبال کند، در ابتدای آن برگ های بهشتی را می یابد. برای همین توصیه به خوردن ماهی بلطی شده چون او برگ های بهشت را می خورد. شاهد این مطلب آن است که از رسول (ص)‌ نقل شده است:‌ علیکم بالحیزوم. حیزوم اسبی از اسب های بهشتی است که از برگهای بهشت می خورد (تاریخ مصر و فضائلها، ص 16) . برخی هم گفته اند که دیگر آب های زمین از زیر صخره بیت المقدس در می آید (اخبار نیل مصر، ص 39).

در باره نهر نیل این روایت از کعب هم جالب توجه است:‌ « عن أبي جنادة الكتاني أنه سمع كعبا يقول: النيل في الآخرة عسل، أغزر ما يكون من الأنهار التي سمى الله عز و جل، و دجلة في الآخرة لبن أغزر ما يكون من الأنهار التي سمى الله، و جيحان ماء أغزر ما يكون من الأنهار التي سمى الله. (بغیة‌ الطلب، ج 1 ص 374). بعد از آن هم یک داستان مفصل یهودی دیگر در باره نیل (375 ـ‌377) که پر از شگفتی است. مصحح در ذیل آن نوشته است که این قصه شباهت عجیبی به داستان گیلگمش دارد.

در این اخبار ، معمولا رگ های تفکر یهودی چه اصیل چه خودساخته از سوی کعب الاحبار ودیگران، وجود دارد. معاویه از کعب الاحبار در باره نیل پرسید که آیا ذکری از آن در تورات بود. أى و الذى فلق البحر لموسى إنى لأجده فى كتاب الله، أن الله يوحى إليه عند ابتدائه: إن الله يأمرك أن تجرى على كذا، فاجر على اسم الله. ثم يوحى إليه عند انتهائه: إن الله يأمرك أن ترجع فارجع راشدا. يعنى يوحى إليه عند انتهاء النقص و الزيادة (اخبار نیل مصر، ص 45). به خدایی که دریا را برای موسی شکافت، خداوند در آغاز به آن (نیل) وحی کرد که خدا به طور امر می دهد که این چنین جاری شود. جاری شو به نام خدا. در پایان هم به آن وحی کرد: خداوند به تو دستور می دهد برگرد، او هم راشداً برگشت.

كعب الاحبار گفت: دجله جوى آب بهشت است، و فرات‏ جوى شير بهشت است، و نيل‏ مصر جوى خمر ايشان‏ «11» است، و سيحان جوى انگبين بهشت است. و اين چهار جوى از كوثر مى‏آيد.  (روض الجنان، 17 ص 300).

یک مجموعه قابل توجه از این احادیث در یک تاریخ محلی مربوط به حلب که فرات از نزدیکی آن می گذرد آمده است. ابن العدیم (م 660) در کتاب «بغیة الطلب فی تاریخ حلب» تعداد قابل توجهی حدیث منسوب به رسول (ص)‌ در باره فرات آورده است. پیش از ورود به بحث، او بحثی در این باره داردکه حلب از «الارض المقدسه» به شمار می آید (بغیه الطلب: 1/41) . اهمیت دیگر این ناحیه در رباط بودن آن و این نکته است که حلب باب الجهاد است (1/47). فضائل و مناقب شهرهای دیگر مانند قنسرین و انطاکیه و جز آن هم در ادامه آمده تا آن که پس از گذشت سید صفحه از این قبیل مباحث، نوبت به فرات رسیده است. در اینجا ذیل عنوان «باب في ذكر ما جاء في فضل الفرات من الأحاديث و الآثار» آمده که بسیار طولانی است: (بغیه الطلب: ج 1 ص 366 به بعد).

این روایات تقریبا دو بخش است. نقلهایی که به رسول خدا (ص) منسوب شده و دیگر نقلهایی که به کعب الاحبار انتساب یافته و از او نقل شده است. وی این روایات را مسند نقل کرده اما ما بخش اول سند را کوتاه کرده و تنها راوی که خبر منتسب به او شده که از رسول (ص) نقل کرده خواهیم آورد.

عن مالك بن صعصعة قال: أخبرنا نبي اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «أنه رفع له سدرة المنتهى فرأى أربعة أنهار يخرجن من أصلها. قلت: يا جبريل ما هذه الأنهار؟ قال: أما النهران الظاهران فالنيل و الفرات‏، و أما الباطنان فنهران في الجنة». رسول در سدرة المنتهی چهار رود را دید که از اصل خود خارج می شدند. از جبرئیل در باره آنها پرسید. جبرئیل گفت: دو نهر ظاهر هستند که همانا نیل و فرات اند و دو نهر باطنی که در بهشت هستند.

عن أنس بن مالك قال: قال رسول اللّه صلى اللّه‏ عليه و سلم: «رفعت لي سدرة المنتهى، فإذا أربعة أنهار، نهران ظاهران و نهران باطنان، فأما الظاهران فالنيل و الفرات، و أما الباطنان فنهران في الجنة، و أتيت بثلاثة أقداح، قدح فيه لبن، و قدح فيه عسل، و قدح فيه خمر، فأخذت الذي فيه اللبن فشربت فقيل: أصبت الفطرة أنت و أمتك. در این روایت، یک تکمله ای نسبت به روایت قبلی دارد که پس از آنچه جبرئیل گفت، سه قدح آوردند. یکی از شیر، دیگری از عسل، سومی از شراب. رسول قدح شیر را گرفت و به او گفته شد:‌ بر اساس فطرت عمل کردی، هم تو و هم امت تو.

عن عبد اللّه بن سعيد المقبري عن جده عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «نهران مؤمنان النيل و الفرات، و نهران كافران دجلة و بردى». (و في رواية أخرى بدل بردى نهر بلخ). در این روایت، دو نهر نیل و فرات، نهرهای مؤمن و دو نهر دیگر دجله و بردی، کافر هستند.

الليث بن سعد، أراه عن عطاء، قال: دجلة نهر اللبن في الجنة، و الفرات نهر العسل، و النيل نهر الخمر في الجنة. در این روایت که البته به رسول (ص)‌ منسوب نشده، عطا یکی از تابعین گفته است که دجله در بهشت نهر شیر خواهد بود، فرات نهر عسل، و نیل نهر شراب.

مروان بن معاوية عن إدريس الأودي عن أبيه عن أبي هريرة أن النبي صلى اللّه عليه و سلم قال: «نهران من الجنة النيل و الفرات». (و قد جاء في حديث آخر عن أبي هريرة أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال: «أربعة أنهار من الجنة الفرات و سيحان و جيحان و النيل». چهار نهر بهشتی وجود دارد که عبارتند از فرات، سیحان، جیحان، و نیل.

حدثنا أبو داود قال: حدثنا المسعودي (عبدالرحمان بن عبدالله بن مسعود) عن القاسم قال: مدّ الفرات على عهد عبد اللّه، فكره الناس ذلك فقال عبد اللّه: يا أيها الناس لا تكرهوا مدّه، يوشك أن يلتمس فيه مل‏ء طست من ماء فلا يوجد ذلك، و ذلك حين يرجع كل ماء الى عنصره، فتكون بقية الماء و المؤمنون بالشام. آبا فرات در زمان عبدالله [شاید عبدالله بن عمرو بن عاص که اخبار یهودی هم فراوان نقل می کند] بالا آمد. مردم نگران شدند. او گفت: ناراحت نشوید، شاید زمانی برسد که یک طشت آب بخواهید و نباشد، وقتی که همه آبها به جای اصلی خود بر می گردد، در آن زمان، «آب و مؤمنان» در «شام» خواهند بود!

و ذكر أبو زيد البلخي في تاريخه قال: و زعموا أن الفرات مدّ فرمى برمانة شبه البعير البارك، و ذلك في زمن معاوية، فسئل كعب الأحبار عن ذلك فقال: هي من الجنة (بنگرید: البدء و التاریخ:‌4 / 60). برخی گفته اند:‌ آب فرات بالا مد. اناری روی آن ظاهر شد مثل شتری که به زانو نشسته باشد. و این زمان معاویه بود. از کعب الاحبار در این باره پرسیدند. گفت این از بهشت است.

أخبرنا أبو عميس عن القاسم قال: مدّ الفرات فحاء برمانة مثل البعير، فكانوا يتحدثون أنها من الجنة.

جعفر بن عون عن العميس عن أبيه قال: قذف الفرات رمانة مثل البعير، فتحدث أهل الكتاب أنها من الجنة. اینها همه همان مضمون است و اصل آن از کعب الاحبار و فرهنگ یهودی است.

عن عطاء الهمداني عن تميم بن خذيم قال: كنا عند علي جلوسا فجاءه رجل فقال: يا أمير المؤمنين جاء البارحة شي‏ء فسكر الفرات، ما ندري ما هو، قال: فدعا بدلدل‏ فركبها، و ركب الناس معه حتى انتهى الى الفرات، فقال: هذه رمانة من رمان الجنة. فدعا بالرجال و الحبال، فاستخرجت، فقسم ما فيها فما بقي أهل بيت بالكوفة إلا و قد دخله منها. (تمیم بن خذیم گوید: کنار امام علی (ع)‌ نشسته بودیم. کسی آمد و گفت دیشب آب فرات سکرآور شده. حضرت سوار دلدل شد و کنار فرات آمد و فرمود این اناری از انارهای بهشت است. آنگاه مردانی و طنابهایی خواست و آن را بیرون آوردند ومیان مردم کوفه تقسیم کردند به طوری که خانه ای نبود که از آن بی بهره بماند.

حدثنا عمرو عن جابر قال: غضب الشعبي على رجل من همدان اسمه عبد الرحمن فقال لي: ما له قاتله اللّه، كأن رأسه رمانة الفرات، فقلت يا أبا عبد الرحمن و ما قصة رمانة الفرات؟ قال: حدثني من زعم أنه نظر إليها في زمن ابن أبي طالب أسفلها قد أفرغ في أسفل الوادي و أعلاها بارز، و ذكر أنه كان فيها حين كيل حبّها أكرار [مکیال عراقی]. و ذكروا أن عليا قال: إن الفرات لواد من أنهار الجنة. (شعبی بر مردی از قبیله همدان که نامش عبدالرحمان بود، خشم گرفت و گفت: خدا او را بکشد، گویا سر او مانند انار فرات است. پرسیدند: حکایت انار فرات چیست؟ او گفت: حدیث کرد مرا کسی که آن انار را زمان علی بن ابی طالب دیده بود و پایین آن در پایین وادی بود و بالایش آشکار و وزنش فلان مقدار کیل عراقی... گفتند علی گفت: فرات یک وادی از نهرهای بهشتی است.

عن السدّي عن أبي أراكة قال: أتي علي عليه السلام ذات يوم فقيل له: يا أمير المؤمنين هذه رمانة قد سدت الفرات، فقال: يا غلام بغلتي، فركبها و ركب الناس معه، فإذا رمانة عظيمة، فأمر فأنشبت فيها الحبال، ثم أمر بها فأخرجت، ثم هدمت، فاستخرجوا منها كرّين و أقفزة، فقال علي: إن نهركم هذا من أنهار الجنة، هذه الرمانة من رمان الجنة.

 عن الأعمش عن شقيق عن عبد اللّه بن مسعود قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «ينزل في الفرات كل يوم مثاقيل من بركة الجنة». هر روز چندین مثقال از برکت بهشت در فرات فرود می آید.

عن الحسن بن سالم بن أبي الجعد عن أبيه عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «ليس في الأرض من الجنة إلا ثلاثة أشياء، غرس العجوة و أوراق تنزل في الفرات كل يوم من بركة الجنة و الحجر». سه چیز بهشت در دنیا هست. کاشتن هسته، برگ های بهشتی که هر روز از برکت بهشت در فرات فرود می آید. و حجر «الاسود».

حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي: سمعت محمد بن أبي عمير يذكر عن محمد بن مسلم قال: سألت الصادق عن قول اللّه عز و جل «و جعلنا ابن مريم و أمه آية و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين» (مؤمنون:‌ 50). قال: الربوة النجف، و القرار المسجد، و المعين الفرات، ثم قال: إن نفقة بالكوفة الدرهم الواحد يعدل بمائة درهم في غيرها، و الركعة بمائة ركعة، و من أحب أن يتوضأ بماء الجنة، و يشرب من ماء الجنة، و يغتسل بماء الجنة فعليه بماء الفرات، فإن فيه مثعبين‏ من الجنة، و ينزل من الجنة في كل ليلة مثقالان مسك في الفرات. مقصود از ربوه در آیه، نجف، مقصود از قرار، مسجد، و مقصود از معین، فرات است. هر درهم در کوفه معادل صد درهم، هر رکعت، معادل صد رکعت است. کسی که دوست دارد با آب بهشتی وضو بگیرد، با فرات بگیرد که در آنجا آبی از بهشت است و اگر دوست دارد با آب بهشتی غسل کند، با آب فرات غسل کند.

قال: حدثنا يونس بن بكير عن موسى بن قيس الحضرمي قال: سمعت جعفر بن محمد بن علي في قوله عز و جل «و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين» (143- و) قال: الربوة الكوفة و المعين الفرات. مقصود از ربوه در این آیه کوفه، و مقصود از معین، فرات است.

الأعمش عن خيثمه بن عبد الرحمن عن عبد الله بن عمرو موقوفا قال: ما من يوم إلا يحمل في الفرات مثاقيل من بركة الجنة.

خيثمه بن عبد الرحمن يقول: قال عبد الله بن عمرو: ما من يوم إلا و هو يوزن في الفرات مثاقيل من ماء الجنة. روزی نیست که چندین مثقال از آب بهشتی در فرات می ریزد.

15-4-7-0441810.jpg
عبد الملك بن عمير قال إن الفرات نهر من أنهار الجنة، لولا ما يخلطه من الأذى، ما تداوى به بشر إلا برأ، و إن عليه ملكا يصرف عنه الأذى. (بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج‏1، ص: 373). فرات نهری از نهرهای بهشتی است و اگر نبود که چیزهایی با آن درآمیخته می شود، هر گاه که بشر با آب آن مداوا می کرد بهبود می یافت. فرشته ای موکل فرات است تا آزارها را از آن دور کند.

آنچه در روایات بالا به عنون سیحان و جیحان گفته شده، هر دو رودهایی هستند که به دریای مدیترانه می ریزند و ربطی به رودهای ماوراءالنهر دارد. ابن العدیم بحثی را در باره سیحان و جیحان آورده و ضمن آن که از مشاهده خود نسبت به آن رودها و ریختنگشان به دریای روم سخن گفته، فضائل و مناقب و قصه های مربوط به آنان را یاد کرده است.  «باب في ذكر جيحان نهر المصيصة و أهل بلاد الروم يسمونه جهان‏ : و هو نهر كبير يخرج من بلد الروم، و ينتهى الى المصّيصة، فيفصل بينها و بين كفر بيا، ثم يخرج منهما، فيلقي ماءه في بحر الروم، و شاهدت مخرجه من بلد الروم من قرية يقال لها كيز ميت، قريبه من مدينة أبلستين من شرقيها و قبليها، و بينها و بين مدينة أبلستين مقدار ميل‏» (بغیه الطلب:‌ 1/ 373) «باب في ذكر سيحان نهر أذنة» (بغیه الطلب: 1/ 379).

اما این که ابن العدیم از سه رود فرات، سیحان و جیحان سخن گفته و پس از آن احادیث نقل شده در فضائل این سه نهر را آورده، به خاطر آن است که اینها از حلب می گذرد. وی می نویسد: « و هذه الأنهار الثلاثة قد اختص عمل مدينة حلب بفضلها، لأنها من عملها، لم تختص مدينة أخرى بنظير هذه الفضيلة و لا بمثلها» (بغیه الطلب، ج 1، ص 381).

اما این که آیا مقصود از آنچه در آن روایت منسوب آمده که چهار نهر را برگزیده و بهشتی کرده« سيحان و جيحان و الفرات و النيل كلّ من أنهار الجنة» (صحیح مسلم:‌ ج 8، ص 149) ، مقصود جیحان و سیحان مورد نظر ابن العدیم است یا دو رودی که در ترکستان است، باید تاریخ اطلاق سیحون و جیحون را بر دو رود ماوراءالنهر بررسی کرد. لسترنج نوشته است: عربهاى قرون وسطى رود اوكسس‏ (Oxus) را نهر جيحون و رود جگزرتس‏ (Jaxartes) را نهر سيحون نام دادند و معتقد بودند كه اين دو رود مانند دجله و فرات از رودهاى بهشت‏اند. معلوم نيست اعراب اسم جيحون و سيحون را از كجا گرفته‏اند ولى دور نيست از يهوديان اقتباس كرده باشند زيرا در كتاب تكوين تورات (2: 11، 13) دو كلمه بنام گيحون‏( Gihon) و پيسون‏ (Pison) وارد شده است‏. در اواخر قرن وسطى يعنى مقارن دوره هجوم مغول نام جيحون و سيحون از استعمال افتاد و بجاى رود جيحون «آمويه» يا «آمودريا» و بجاى رود سيحون كلمه «سيردريا» معمول شد. (جغرافیای خلافت شرقی: ص 462)

بدین ترتیب باید گفت اعراب که این دو نام را از یهودی ها گرفته اند، عینا در ماوراءالنهر بر دو رود بزرگ در این ناحیه اطلاق کرده اند. به بحث احادیث باز گردیم. طوسی هم در عجایب المخلوقات از «سيحان» روم یاد کرده و نوشته است: نهرى عظيم است، پولى بر آن كرده، هفت طاق دارد و در آن ناحيه لوحى دارند آهنين چيزى بر آن نبشته، هرگه آب زيادت شود و بالاء پل برآيد آن لوح را در سلسله بندند و در آن نهر گذارند، آب ساكن گردد و اين سيحون از روم مى‏آيد و اين لوحيست‏ سخت عجيب و كس نداند كى بر آن لوح چه نبشته‏ اند. (ص 96).

در برخی از نقلها، علاوه بر آن چهار نهر، یعنی نیل و فرات و سیحان و جیحان، «دجله»‌ هم به آنها اضافه شده است (بغیه الطلب، 1/ 382) روایت چنین است: عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «النيل و الفرات و دجلة و سيحان و جيحان من أنهار الجنة».

حدثنا إسماعيل بن أبي أويس قال: حدثنا كثيّر المري عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: «أربعة أجبل من جبال الجنة، و أربعة أنهار من أنهار الجنة، و أربعة ملاحم من ملاحم الجنة»؛ قيل: فما الأجبل يا رسول الله؟ قال: «أحد جبل يحبنا و نحبه، جبل من جبال الجنة، و طور جبل من جبال الجنة و لبنان جبل من جبال الجنة، و الأنهار النيل و الفرات و سيحان و جيحان، و الملاحم بدر و أحد و الخندق و خيبر، و سقط ذكر الجبل الرابع. (بغیه الطلب: 1/ 386). رسول خدا (ص) فرمود: چهار کوه از میان کوه ها بهشتی است، چهار نهر از انهار،. از کوه ها پرسیدند، فرمود: فرود کوه احد که ما دوستش داریم او هم ما را، کوهی از بهشت است. کوه طور، جبل لبنان. از میان نهرها، نیل و فرات و سیحان و جیحان، و از میان ملاحم بدر و احد و خندق و خیبر. نام چهارمین کوه افتاد.

و این روایت که باز از کعب الاحبار است: عن كعب الأحبار أنه كان يقول: أربعة أنهار من الجنة، وصفها الله عز و جل في الدنيا فالنيل نهر العسل في الجنة و الفرات نهر الخمر في الجنة، و سيحان نهر الماء في الجنة، و جيحان نهر اللبن في الجنة. (1/ 386).

ارتباط این چهار نهر با صخره که قبله یهود و در بیت المقدس است جلب است: « عن أبي صالح عن نوف البكالي قال: الصخرة تخرج من تحتها أربعة أنهار من الجنة سيحان و جيحان و الفرات و النيل». (1/ 387).

تردیدی نباید کرد که این مطالب، اسرائیلیاتی است که امثال کعب الاحبار یا برخی دیگر به نام او، و حتی با انتساب به رسول خدا (ص) وارد مجموعه های روایی کرده و اساس آنها یهودی است. باید توجه داشت که ابوهریره نیز راوی شماری از اخبار اسرائیلیات است که گاه به او منسوب شده و از خود او نیست. به عبارت دیگر سندی ساخته شده و او در ابتدای آن قرار گرفت و به رسول خدا (ص) وصل شده است. در حالی که نقل مزبور در شکل دیگر از کعب الاحبار روایت شده و پیداست که این وسط اشتباهی تعمدا یا سهوا رخ داده است.

طبعا برای ابن العدیم که در شامات و ساحل مدیترانه زندگی می کند، جعل حدیث در باره این رودها، تغییر محتوای آنها، و حتی نقل هر خبر جعلی در باره آنها، اطلاعات جغرافی است که وی در باره سواحل مدیترانه در ناحیه خود می دهد. به این حدیث بنگرید:

عن الأوزاعي عن بلال بن سعد عن ابن عمر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: «من كبّر على شاطى‏ء بحر الروم تكبيرة لا يريد بها إلا وجه الله و الدار الآخرة جعل الله في ميزانه يوم القيامة صخرة أثقل من السماوات السبع و الأرضين السبع و ما بينهن و ما تحتهن». (بغیه الطلب:‌1/ 392).  کسی در ساحل دریای روم (مدیترانه) تکبیر بگوید و مقصودش فقط خدا و قیامت باشد، خداوند در روز قیامه در کفه ترازوی اعمال او صخره ای سنگین از آسمانها و زمین های هفتگانه و آنچه میانه آن ها و زیر آنهاست قرار خواهد داد.

و این روایت:‌ عن عبد الواحد بن قيس عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: «يا أبا هريرة طوبى لقوم من أمتي يموتون على ساحل البحر، يخرجون من قبورهم حتى يرذوا العرش، فيقول الله تعالى: هؤلاء سكان السواحل؟ فيقولون: نعم، فيقول الله عز و جل: لا حساب عليهم، انطلقوا فعانقوا الأبكار». (1/ 393). ای ابوهریره،  خوشا به حال کسانی از امت من که در ساحل بحر (روم) می میرند، آنان در حالی از قبرهای خود بر می خیزند که ... خداوند می گوید: آیا اینان ساکنان سواحل هستند؟ می گویند: بلی. خداوند می فرماید: آنها حساب ندارند، بروند و با دختران باکره معانقه کنند.

در تمام این بررسی، اساسا هدف ما اظهار نظر در باره درستی نا درستی این احادیث نیست، کاری که راه آن بررسی اسناد این روایات است، بلکه هدف نشان دادن این است که چه نوعی معرفتی و معارفی در باره این پدیده در میان مسلمانان وجود داشته است.

اما در اینجا یک وجه دیگر ماجرای فرات باقی مانده و آن روایت دیگری است که در مصادر مهم اهل سنت آمده است.

گنج مدفون در زیر فرات و کشف آن

در زمینه فرات، به جز احادیثی که گذشت، یک حدیث مهم وجود دارد که نوعی ارتباط بین فرات و بحث اشراط الساعه یعنی علائم قیامت ایجاد می کند و آن این روایت از طریق ابوهریره است که رسول خدا (ص) فرمود که زمانی خواهد رسید که کوهی از طلا از دل فرات کشف خواهد شد. در زمینه این حدیث و پرسشهای چندی در باره آن مقالات متعددی در سایت های مختلف اهل حدیث و سنت بود که یکی را انتخاب و با تلخیص، ترجمه کرده ایم تا هم با حدیث آشنا شویم و هم با پرسشهایی در باره آن:

بخاری در کتاب الفتن از کتاب صحیح خود (8/100) باب خروج النار و مسلم در کتاب الفتن از صحیح خود (ش 2894) از ابوهریره این روایت را نقل کرده اند:

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تقوم الساعة حتى يُحْسَر الفرات عن جبل من ذهب يقتتل الناس عليه ، فيقتل من كل مائة تسعة وتسعون ، فيقول كل رجل منهم : لعلي أكون أنا أنجو . قیامت برپا خواهد شد تا آن که از فرات کوهی از طلا کشف شود که مردمان بر سر آن به جنگ با یکدیگر برخواهند خواست و از هر صد نفری، نود و نه نفر کشته خواهند شد و هر کدام خواهند گفت که بسا من نجات یابنده بامش.

در نقلی دیگر این چنین آمده است:  قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : يوشك الفرات أن يحسر عن كنز من ذهب فمن حضره فلا يأخذ منه شيئاً . (این روایت هم توسط بخاری و مسلم و نیز توسط ابوداود (سنن، ش 4313 ) والترمذي ( سنن، ش 2572) نقل شده است. روز برسد که از فرات گنجی از طلا آشکار شود، پس هر کس آن جا بود، چیزی از آن نگیرد.
15-4-7-0414518.jpg

راوی دیگر این حدیث با مضمونی دیگر ابی بن کعب است:

عن عبد الله بن الحارث بن نوفل رضي الله عنه قال : كنت واقفاً مع أبي بن كعب ، فقال : لا يزال الناس مختلفة أعناقهم في طلب الدنيا ؟ قلت : أجل ، قال : فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : يوشك الفرات أن ينحسر عن جبل من ذهب ، فإذا سمع به الناس ساروا إليه ، فيقول من عنده : لئن تركنا الناس يأخذون منه ليذهبن به كله ، قال : فيقتتلون عليه ، فيقتل من كل مائة تسعة و تسعون . (مسلم، ش 2895).

و عن أبي هريرة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تذهب الدنيا حتى ينجلي فراتكم عن جزيرة من ذهب ، فيقتتلون عليه ، فيقتل من كل مائة تسعة و تسعون . (رواه حنبل بن إسحاق في كتابه الفتن ( ص 216 (. حدیث یاد شده در دیگر منابع اهل سنت هم آمده است: (عبدالرزاق في مصنفه ( 11/ 382 ) عن أبي هريرة ، و الإمام أحمد في مسنده ( 2 / 306 ) عن معمر ، و في ( 2 /332 ) من طريق زهير ، و كذلك في ( 5 /139 140 ) عن طريق كعب . وأبو داود في سننه ( 4/ 493) والترمذي في سننه ( 4 / 699 ) ، وابن ماجة في سننه ( 2 / 1343 ).

کشف کوه طلا، کلمه ای است که به عربی در این روایت با «انحسار» مشخص شده است. مقصود این است که این کوه یا گنج طلا، زیر خاک ها که آب از روی آن عبور می کند، پنهان شده است. طبعا کوه در این جا اشاره به فراوانی است نه آن که کوه طلا وجود دارد. به عبارت دیگر گنجی از طلا هست که تشبیه به کوه طلا شده و این از بابت فراوانی محتوای آن است (فتح الباری: 13/80).

نکته دیگر این است که در روایت آمده است که از یک صد نفر، نود و نه نفر با یکدیگر جنگ خواهند کرد. در این جا مقصود، جنگ میان خود مسلمانان است نه با یهود و نصارا، چنان که معلوم است، جنگ با یهود و نصارا در زمره ملاحم است و در اینجا این تعبیر به کار نرفته است.

15-4-7-0405016.jpg
بحث دیگری که در باره این حدیث شده این است که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد؟ در روایت بخاری حدیث یاد شده، پس از علامت «خروج النار» آمده و معنایش این است که از نظر او زمان کشف این گنج طلا، پس از خروج آتش خواهد بود. برخی هم گفته اند که این امر، در زمان عیسی بن مریم رخ خواهد داد. در حدیث هست که کسی از مسلمانان به آن توجه نمی کند، این امر اشاره به آن دارد که شاید حشر نزدیک شده و تمامی حواسها به آن سمت است. شاید هم اشاره به این که زمانش به زمان آمدن عیسی بن مریم باشد، به این خاطر است که آن قدر از مشرکان غنایم خواهند گرفت که دیگر نیازی به توجه به این مال ندارند. (بنگرید: التذکره قرطبی: ص 750).

نکته دیگری که علمای اهل سنت در باره آن گفتگو کرده اند این است که اما چرا در روایت آمده است که چیزی از آن برندارید. شاید به این دلیل است که حشر نزدیک است و بهتر است مردم خود را آلود به دنیا نکنند. شاید هم به خاطر این باشد که فتنه گسترده نشود. شاید هم حکم معدن را دارد که باید حق الله را از آن پرداخت. اما بسا مقصود این باشد که زیاده روی نکنند و هر کسی به اندازه حق خود از آن بردارد.

اما نکته ای که به تازگی به آن توجه شده این است که شاید مقصود از این گنج، نفت باشد. برخی این را قبول ندارند و معتقد هستند که نص حدیث، بحث گنج طلا را مطرح کرده و نباید آن را تأویل کرد. تازه نفت در غیر فرات هم هست، در حالی که این روایت آن گنج را منحصرا از زیر فرات می داند. همچنین در روایت آمده است که بر سر آن قتال می کنند، در حالی که برسر نفت قتال مین مسلمانان نشده است. (در این باره مفصل در إتحاف الجماعة ( 2 / 185 186 ) صحبت شده است.

15-4-7-03111865.jpg

کتاب کنز الفرات

زمانی که در سال 2003 امریکا به عراق حمله کرد کتابی در مصر منتشر شد که نامش کنز الفرات بود. نام این کتاب برگرفته از همان حدیث بود. این کتاب که به شماری از مسوولان سیاسی وقت مصر اهداء شده، اثری است مهدی گرایانه که تلاش کرده است با هاله ای از پیشگویی ها و اخبار مربوط به ظهور که بسیاری از آنها هم اخبار منتسب به اهل بیت است، مسائل مربوط به حمله امریکا، عراق، فرات، مصر و کشورهای مختلف را تحلیل کند. بحث غالبا در اطراف سفیانی و مهدی و عیسی مسیح (ع) و مانند اینهاست. مواضع این کتاب 280 صفحه همزمان ضد امریکا، تحلیل مسائل بر اساس نگرش ظهور، استفاده از روایات اهل بیت و وعده ظهور مهدی از میان آنان و طبعا نقد بن لادن، جستجوی مفصل در باره سفیانی و ویژگی ها او، و مسائل سیاسی خاورمیانه است. وی شش سال قبل از آن (1997) هم کتابی با عنوان الامام المنتظر علی الابواب نوشته که تاکنون به چشم بنده نخورده است. به هر روی از این کتاب به دست می آید که وی سخت دلبسته مهدویت است و مانند برخی از افرادی که در میان خودمان هستند، دوست دارد همه چیز را چنان نشان دهد که وقت ظهور نزدیک شده است. در این زمینه از آنچه که در غرب نیز در باره ظهور و مباحث آرماگدون منتشر شده استفاده کرده است. البته این کتاب 12 سال قبل نوشته شده و در حال حاضر نمی دانیم چه باوری دارد.

15-4-7-0375415.jpg
در میان مباحث این کتاب  آنچه به بحث ما مربوط می شود مطالبی است که در دو سه بخش کوتاه در باره فرات و گنج های موجود در آن آورده و این که امریکا پس از دریافت اطلاعاتی در باره آنها به عراق حمله کرده تا این گنج ها را بدست آورد. در این زمینه بحث های سیاسی مختلف در باره امریکا و اسرائیل و همکاری های منطقه ای آنان برای حمله به عراق دارد که بیشتر اخبار روزنامه ها و مقالات بلند و کوتاهی است که در آنها منتشر می شده و تصاویر برخی از صفحات آنها در این کتاب درج شده است. اهمیت بحث گنج های فرات چنان است که وی نام کتاب را کنز الفرات گذاشته و اساس حمله امریکا را بر این پایه تحلیل کرده است.

15-4-7-034012.jpg
15-4-7-0394314.jpg

سایت ها و گنج های فرات

در سالهای اخیر که کم آبی در بخش هایی از دنیا به صورت یک بلیه عمومی درآمده، آب فرات نیز کاهش پیدا کرده و چنان که ادعا شده، بر اثر فرو رفتن آب فرات، بخش هایی از کف این رودخانه ظاهر شده و آثار تاریخی آشکار شده است. در این زمینه زدن چند سد در ترکیه بر روی فرات، باز علت دیگری برای کاهش آب دانسته شده و این مسأله با روایات نقل شده در باره انکشاف جبل الذهب در فرات وصل شده است. به عبارت دیگر این امر زمینه ای شده است برای این که ادعا شود که گنج هایی یافت شده و آثار تاریخی و باستانی که می تواند نشان وجود این گنج ها باشد، با چشم دیده شده است. در این زمینه تصاویری هم در سایت ها انتشار یافته و تحلیل های مختلفی در این زمینه نشر شده است.

طی سالهای گذشته این بحث به قدری بالا گرفته که دهها مقاله کوچک و بزرگ در تحلیل این روایات و تطبیق تاریخی آنها نوشته شده، و گاه از علمای اهل سنت در این باره استفتاء شده وآنان به ارائه جواب و فتوا در این زمینه پرداخته اند. مثلا سوال شده است که آیا مقصود از جبل الذهب، طلاست یا مقصود از آن نفت است. پاسخ چنین داده شده است:

السلام عليكم :

انا اتفق معك يااخي انه ذهب ذهب وليس نفط او سواه، ولكن اخي انظر للاحاديث تقول سيشد الناس الرحال له وسيقتتل عليه الناس مقتله عظيمة فارى انه سيكون في وقت ينضب فيه الذهب وينتهي ثم يظهر مرة وحده وفي زمن تتضاعف فيه الاطماع اضعافا مضاعفة وسيكون للذهب استخدامات اخرى غير المتعارف عليها. هذا والله اعلم

فرات داعش

امریکا به عراق آمد و پس از چند سال تقریبا بخش اعظم نیروهایش را از عراق برد، و خبری از گنج طلا در جهان انتشار نیافت.

این... وضع ادامه داشت تا آن که داعش بر بخش قابل توجهی از فرات در سوریه و عراق تسلط یافت و بار دیگر اخبار جبل الذهب در فرات در رأس اخبار قرار گرفت. این بار گفته می شود که این گنج در اختیار داعش قرار خواهد گرفت و آنها مصداق کسانی هستند که در حال فراهم کردن ظهور هستند.
15-4-7-03615133.jpg

 

منبع

http://historylib.com/index.php?action=article/view/1660

 

 

+++++++++++++++++

+++++++++++++++++

 

 

 

دین یُسر و نقش آن در حل معضل اختلافات مذهبی
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران
تاريخ انتشار روي سايت: 21 / 10 / 1393
خلاصه: آنچه ملاحظه می فرمایید گزارشی است از سخنرانی بنده در چهارشنبه شب، 17 دی ماه که در محفل جشنی که به مناسبت ولادت رسول اکرم (ص) و هفته وحدت در نجف آباد برپا شده بود، ارائه شد. محتوای آن گزارشی است از دلایل گسترش منازعات و مجادلات خشن مذهبی در روزگار ما و تاکید بر اسلام یُسر به عنوان راهی برای برون رفت از آن.

 

 

آنچه ملاحظه می فرمایید گزارشی است از سخنرانی بنده در چهارشنبه شب، 17 دی ماه که در محفل جشنی که به مناسبت ولادت رسول اکرم (ص) و هفته وحدت در نجف آباد برپا شده بود، ارائه شد. محتوای آن گزارشی است از دلایل گسترش منازعات و مجادلات خشن مذهبی در روزگار ما و تاکید بر اسلام یُسر به عنوان راهی برای برون رفت از آن.

 

در روزگار ما و منطقه ما که شرق اسلامی است، به دلیل اهمیت یافتن دین و مذهب در مسائل اجتماعی، آن هم در غیبت تفکرات چپ و غربی که بدنام شده، مدل های تازه ای از اسلام برای اداره اجتماع بدست داده می شود.
این را با این عبارت هم می توان بیان کرد که پس از کنار رفتن برخی از ایدئولوژی های غربی که مرتب متفکران معاصر اسلامی علیه آنها سخن گفتند، اکنون برداشت های مختلفی از اسلام و حضور آن درزندگی فردی، جامعه و سیاست ارائه می شود.
این برداشت های مختلف از اسلام چیست؟
روزگاری در اوائل انقلاب صحبت از برداشت های مختلف از قرآن به میان می آمد. گفته می شد:‌من این برداشت را دارم و مثلا تو برداشت دیگری داری. آن زمان کسی در باره مبانی فلسفی پلورالیسم چیزی نمی دانست، چنان که در باره «گفتمان» و ماهیت آن هم حرفی در میان نبود، اما با تعبیر «برداشت» از آن یاد می شد.
در میان علمای مذهب، برخی از این برداشت ها ناشی از اجتهاد بود و برخی ناشی از انحراف. مثلا مرحوم مطهری در مقدمه علل گرایش به مادی گری برداشت های فرقانی ها را از قرآن انحراف می دانست. در روشن کردن وجه انحراف و اشتباه بودن آنها به مسائلی از لغت و نوع بیان آنها و تفاوت باورهای آنها با اجماعات موجود میان مسلمانان و مسائلی شبیه اینها و این که به هر حال از اسلام نیست، استناد می شد.
اغلب گفته می شود که اینها نوعی فهم اجتماعی و سیاسی دین و متاثر از ایدئولوژی های رایج چپ است. اما همان زمان و بعدها روشن بود که در برخی از موارد کار از حد لغت و صرف و نحو خارج شده و به نوع تلقی این افراد از اسلام بر می گردد، که البته این تلقی می توان ناشی از تاثیر پذیری از ایدئولوژی های موجود باشد، چنان که در قرن سوم گفته می شود که تلقی خاصی از اسلام ناشی از نفوذ افکار یونانی است! یا اهل حدیث، مخالفان خود را مجوس الامه دانسته یا می گفتند افکار شما مشابه افکار یهود و نصاراست!
اما در باره اختلاف نظر افراد در تلقی خاص از مذهب، بنا به آنچه در باره اختلافات موجود میان مذاهب اسلامی در طول تاریخ گفته می شود، کسانی آنها را مصداق تحقق یافتن حدیث منسوب به پیامبر (ص) می دانستند که امت من 73 فرقه خواهد شد. با این حال، بسیاری بلکه تقریبا هر کدام از سران هر مذهب، دیگران و گروه های جز خود را منحرف دانسته و تنها مذهب خود در طریق مستقیم می دانستند. اما در باره اختلافات داخلی مذهب خویش، به نوعی اجتهاد باور داشتند، هرچند آنجا هم بسیاری به تکفیر یکدیگر پرداخته و گروهی را منحرف می دانستند.
امروزه برای ما روشن و طبیعی است که افرادی که در یک مرکز تحصیل کرده یا در یک محیط زندگی می کنند، دیدگاه هایی نزدیک به هم دارند، هرچند آنها هم بی اختلاف نیستند، اما کسانی که دور از هم هستند، و مبانی و روش درس و بحث و تحصیلشان فرق دارد، اختلاف نظر های بیشتری دارند. مسلمانان نجدی نوعی تلقی از اسلام دارند که فرضا نمی توان تصور کرد که مسلمانان نواحی دیگر داشته باشند.
به طور کلی و در یک نگاه ساده، می توان چند جور اختلاف مذهبی یا اختلاف برداشت را مطرح کرد:
الف: اختلافی که ناشی از غلط خوانی و نادانی و جهل به موارد مشخصی است، چیزی که بسیاری دوست دارند مشی همه فرقه های جز خود را ناشی از این نوع از اختلاف بدانند و آنها را نادان بلکه منحرف عمدی برای تغییر و تحریف متون بدانند.
ب: اختلافی که منشأ آن روش های متفاوت در اعمال اصول برخی از دانش هایی است که در باره اعتبار شماری از متون دینی برای ما تعیین تکلیف می کند، مثل این که کسی خبر واحد را حجت بداند یا نداند. از این دست مبانی بسیار زیاد است که وقتی کسی به اصلی تمسک کرد، تا ثریا راهش را از بقیه جدا خواهد کرد. داشتن مشی اخباری یا اصولی یکی از اساسی ترین اختلافاتی است که نوع دین شناسی را متفاوت می کند.
ج: اختلاف نظری که به نوع بینش ـ که شاید بشود آن را فلسفی گفت ـ باز می گردد. فلسفی در اینجا به معنای نوعی کلی نگری در اهداف دین یا امری مربوط به فلسفه دین است. مثل این که کسی به اسلام همراه با خشونت باور داشته باشد، یا کسی که تمایل به اسلام با نگاه متفاوت با خشونت گرایی داشته باشد. برای مثال کسی که جهاد ابتدایی را هم دفاع می بیند با کسی که مخالف این نظر است، می تواند منشأ آن اختلاف نگاه کلی باشد، هرچند با آیه و حدیث و لغت توجیه کند.
آنچه در حال حاضر به عنوان اسلام لیبرال گفته می شود، می تواند یکی از این موارد باشد، هرچند چنان که گذشت، بقیه این افراد را منحرف دانسته و همان طور که می دانیم مذهبی مانند داعش، اینها را تکفیر کرده و قتلشان را هم واجب می داند.
از سوی دیگر برخی از اختلاف نظر ها در روزهای نخست، انگیزه سیاسی و حکومتی دارد، اما به مرور به دو نوع طرز تلقی از دین باز می گردد. در این موارد ممکن است یک مذهب، مذهب دیگر را به لحاظ تاریخی و آنچه در قدیم میان آنها گذشته نقد کند، اما در حال حاضر، نقد های اولیه، ربطی به این که الحال این دو مذهب، دو تلقی مختلف دارند، (چون مواد دینی آنها متفاوت و برداشت از آنها نیز در یک سیر تاریخی متفاوت بوده) ندارد. به عبارت دیگر، روزگار آن اختلافات گذشته و حالا نتیجه آن مبانی که هر کدام در طول تاریخ بدست آورده اند، دو نوع نگرش شده است. هرچند خوش آیند ما نباشد و اساس هر کدام برای طرف دیگر نادرست باشد.
برای یک نفر ممکن است توجه به آن موارد تاریخی بسیار مهم باشد، اما برای دیگری، با این توجیه که، دین برای هدایت و معنویت آمده و باید اکنون را نگاه کرد نه گذشته را، مسائل قدیم مهم نباشد.
البته بیشتر مسلمانان از نوع دوم نیستند، بلکه از نوع اول فکر می کنند و همین سبب می شود که به طور مداوم بحث های تاریخی را در دین شناسی و اختلاف نظرها نفوذ می دهند، مسائلی که ممکن است اندکی را قانع کند، اما معمولا به جای مورد قبلی در یک گستره قابل ملاحظه ختم نمی شود.
باید توجه داشت در هر دوره ای که اولا:‌ اختلاف نظرهای مذهبی با ردیه نویسی های تند علیه یکدیگر شدت یابد و در دسترس دیگران قرار گیرد، و ثانیا این اختلافات به حوزه سیاست کشیده شود، می توان انتظار داشت که منازعات فرقه ای گسترش یابد.
ماجراهای بغداد قرن چهارم تا سقوط بغداد، پیدایش دولت صفویه و منازعات این دو دولت، و منازعاتی که اخیرا در جهان اسلام پدید آمده، از مهم ترین نوع این منازعات است که همراه با توسعه ردیه نویسی ها و متهم کردن به انحراف و کشیده شدن این منازعات به حوزه سیاست بوده و هست.
در این میانه،
بحث برداشت های متفاوت از اسلام، تنها یکی از فاکتورهای این منازعات است، و آنچه بر آتش آن می افزاید، منافع سرزمینی و ملی و قومی است که روی موج مذهب سوار می شود و به اسم آن فعالیت می کند. توده های عامی مردم درگیر اختلافات مذهبی می باشند اما روسای سیاسی به فکر مصالح کلی مملکت و قوم خود هستند. تفاهم بعثی ها و داعش یکی از نمونه های جالب تحولات دو سال گذشته در عراق است.
تلقی متخصصان مسائل فرقه ای یعنی اصحاب ملل و نحل، در طول تاریخ فرهنگ اسلامی، مثل بقیه مردم عادی، همین بوده است که فقط یک فرقه درست می گوید و بقیه از راه بیرون هستند. وقتی کسی این را اصل قرار داد، طبعا همه گروه ها و مذاهب دیگر از نظر او منحرف هستند. نتیجه آن است که افراد منحرف رستگار نخواهند شد و به بهشت نخواهند رفت، اگر هم بروند، بعد از گذشتن از یک مراحلی خواهد بود که دشوار است. لحن تمامی آثار کهن همین است و بس. بنابرین هر کسی دستش برسد، قصد دارد بقیه را هدایت کرده و نجات دهد. گاهی از طرق علمی و اگر نشد سعی خواهد کرد با زور این کار را انجام دهد. در اینجاست که باز منشأئی تازه برای منازعات بدست می آید. می دانیم که در این موارد مسائل منطقه ای و قومی و طائفی و منافع و آب و زمین و بسیاری از امور دیگر هم تاثیر خود را خواهد گذاشت.
الان قصد واگویه کردن مبانی این اختلافات را نداریم، فقط به طور کلی اشاره می کنیم که برداشتهای مختلف از اسلام، که در روزگار ما بسیار زیاد شده، یکی از دلایل اصلی گسترش منازعات و اختلافات است.
بخشی از این اختلافات که به حوزه سیاست مربوط می شود، می تواند با شماری توافق سیاسی میان سران حل و فصل شود، اما تا وقتی که آنها حل نشده و زمینه توافق فراهم نشود، بهانه مذهب و دین خواهد بود و به اسم آن، جنگ و نزاع توسعه خواهد یافت.
بنابرین یک مرحله در اینجا، لزوم جدا کردن این حوزه ها از یکدیگر است که کار دشواری است چون رسیدن به توافق سیاسی آن هم برای اقوامی که برد برد را به ضرر خود می دانند، کار مشکلی است.
متاسفانه در حوزه مذهب، در دهه های اخیر، به جز سران مذهبی، بسیاری از روحانیون متوسط و میانی در میان شیعه و سنی هم، متخصص امر مذهب شده و نگره های تازه ای از اسلام ارائه می دهند.
در واقع
پس از آن که مرجعیت الازهر از بین رفت و دولت سعودی، شورای دیگری را برپا کرد، بر تعداد متخصصان اسلام در جهان سنی افزوده شد.
بسیاری از روحانیون فارغ التحصیل از دانشگاه مدینه که به بلاد خود برگشتند، مجتهد شدند و شروع به برداشت مستقیم از احادیث برای ارائه تصویری که از دین داشتند. اینها که مشکلات سیاسی هم در نواحی خود داشتند، سعی کردند به اسم مذهب، مردم را علیه این حکومت ها که برخی بعثی برخی ملی و برخی لیبرال بودند، بشورانند.
این که یک روحانی بتواند به قدرت سیاسی هم دست یابد تا بقیه را هدایت کند، حسی بود که طی تجربه های اخیر در آن ها تقویت شده و استفاده از مذهب و تمسک به انبوه احادیثی که در لابلای کتابها پنهان بود، ابزاری شد برای ارائه تصویرهای تازه از اسلام.
این را هم باید افزود که اگر رهبری مسلمانان در چند دهه قبل در سایه افکار لیبرالی یا ملی یا چپ بود، با شکست خوردن آنها، و رواج ایدئولوژی اسلامی برای حکومت، زمینه برای این امر فراهم شده بود.
برخی از این طلبه های سعودی که در کشور خود با بودن دولت سعودی نمی توانستند قدرت سیاسی داشته باشند، با همین ابزار، توانستند گروه های مهمی را در سرزمین های فقیر ماند افغانستان و پاکستان درست کنند که پس از یک مرحله، در سطح بین المللی از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود. اینها تمام شعارشان ترویج نوعی از اسلام بود که خود می شناختند و چون انقلابی بودند، از خشونت دفاع جدی می کردند. شرایط جهانی هم پس از حذف دیگر تفکرات انقلابی از عالم، مساعد آنها بود.
طبعا آنها مجبور بودند برای تحقق اهداف خود بجنگند بنابرین باید صدها بلکه هزاران مقاله و کتاب در باره جهاد می نوشتند. امروز گروه های مختلفی به اسم اسلام و با عنوان گروه های جهاد با انتشار مقالات و کتابهای بیشمار، از اسلامی سخن می گویند که آن را اصیل شمرده و بقیه را کاملا منحرف می دانند
.
دقیقا نمی دانیم چرا نمی توانیم آن حدیث 73 فرقه را برخی از اساس نادرست می دانند را کنار گذاشته و تصویر از مذاهب دهیم که راه نزدیک تری برای تفاهم داشته باشد. همان طور که اشاره شد، این روزها، تنوع اسلام ها چنان است که نهایتی برای آن مشخص نیست و به خصوص به دلیل این که برخی از مذاهب، رهبران با نفوذ جهانی ندارند که اکثریت تابعیت آنها را بپذیرند، راه حل نزدیکی برای آن به نظر نمی رسد.
آیا می توان تصور کرد که اگر زمینه برای پذیرش تنوع و تکثر در نگرش های دینی که اصل عدم مزاحمت برای دیگران را بپذیرند فراهم شود، اوضاع بهبود یابد؟
البته اشاره کردم که حل مسائل سیاسی بخشی از مسائل است. هم مسائل سیاسی با غرب و هم آنچه میان مسلمانان است. اما ظاهرا غربی ها هم یا توانایی خود را از دست داده اند یا نمی خواهند این مسائل کاملا حل و فصل شود. در میان مسلمانان هم حل مسائل سیاسی مهم منطقه بسادگی امکان پذیر نیست، چون کسی نمی خواهد بپذیرد که شکست می خورد. به عبارت دیگر همه معتقدند خداوند حامی مذهب آنها که مذهب درست است خواهد بود و بقیه حتما شکست خواهند خورد. اینها می توانند به این نکته توجه داشته باشند که بخش مهمی از سرزمین های خدا، دست کافران است و امکان شکست آنها به سادگی وجود ندارد. تازه خداوند هم خودش در قرآن اصرار دارد که بنای هدایت همه مردمان را به زور ندارد و اگر می خواست می توانست این کار را بسادگی انجام دهد. بنابرین مذاهب دیگر هم معلوم نیست به این سادگی شکست بخورند. سطان سلیم عثمانی با آن قدرت و لشکر نتوانست یک ارتش کوچک را با رهبری شاه اسماعیل شکست دهد و مذهب رافضی را ـ به قول خودش ـ از بین ببرد. عکس این مطلب و منطق هم تاریخیا ثابت است. یک روزگاری در قرن چهارم، دهها دولت شیعی وجود داشت اما امکان این که بر تمام عالم اسلامی تسلط یابد و همه را به راه راست هدایت کند، وجود نداشت.
یک نکته دیگر، به جز تفاهم سیاسی، ترویج اسلام یُسر و آسان گیر است، این که سخت گیری کنار گذاشته شده و هدف دین ترویج معنویت باشد، چیزی است که از این اصل بدست می آید. به علاوه به نظر می آید بهتر است دست کم تا حدی سایر اجتهادها پذیرفته شده و قضاوت نهایی در باره آنها به خداوند متعال در روز قیامت واگذار شود. متاسفانه اگر چنین نباشد و همه همدیگر را خارج از دین دانسته و منحرف، و با تمسک به برخی از آیات و احادیث بخواهند با هم بجنگند، کسی روی زمین باقی نخواهد ماند. ما بین این دو راه یکی را باید انتخاب کنیم. راه دوم، اگر انتخاب شود، اوضاع خشن تر شده و تعداد بیشتری از مسلمانان قتل عام خواهند شد و عوض آن که کسی را هدایت کنیم، حق همین حیات دو روزه را هم از یکدیگر سلب خواهیم کرد.
اگر دین اسلام، دین سمحه و سهله است، که هست، می توان در سایه آن، به نوعی تفاهم از نوع آسان گیری رسید و بجای آن که مرتب به منحرف بودن دیگر فکر کرد، برای ترویج معنویت و بهبود زندگی مسلمانان تلاش کرد.
همه می دانیم یکی از ویژگی های اصلی اسلام، تعریف این دین به عنوان دین «حنیف» و «سمحه» است، دینی آسان و راحت که رسول خدا (ص) بدان مبعوث شده است.
حنیف در اینجا به آیین ابراهیمی اطلاق می شود با این تعبیر که گرایشی است با خط میانه در میان دو دینی که آن زمان شهرت داشته، یعنی یهودیت و نصرانیت. در قرآن آمده است که ماکان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما. بدین ترتیب یک کلمه ای که مقارن حنیف بکار می رود همین تعبیر «مسلم» است، چون در قرآن این آیه شریفه هست که ابراهیم گفت «انا اول المسلمین». بنابرین دین مسلمانی یا حنیفی، آیینی است که خداوند مسیر آن را از ابراهیم تا محمد ترسیم کرده و در این میانه، دیگر ادیان را مانند یهودیت و مسیحیت که شکل فرقه ای پیدا کرده بود و مرتب همدیگر رابه کفر و بیدینی متهم می کردند در مسیر غلط می داند.
اگر طبیعت دین، طبیعت حنیفی ابراهیمی باشد، و مهم ترین ویژگی آن «سمحه» و سهله باشد، میتوان از آن اسلام یُسر، سَمحه و سُهله را بدست آورد. در قاموس گفته شده است که « السمحة الملة التی ما فیها ضیق» سمحه ملتی است که ضیق و تنگی در آن نیست. مرحوم مجلسی توضیحاتی در بحار در باره سمحه داده است (بحار: 65/318).
مرحوم طبرسی هم در مجمع البیان با گفتن این که اسلام سهله، اسلام رهبانیت که کشیشان و قدیسان را آواره کوه و بیابان کند، نیست، آن را برابر نوعی رهبانی گری و زندگی پرهیز و دور از اجتماع دانسته است. معنای این حرف این است که اسلام آیینی مدنی است که دوست دارد همه را زنده و سالم در کنار همدیگر و فعال در عرصه اجتماع بداند.
آثار سهله بودن دین چیست؟
نخست فهم طبیعی دین به عنوان یک دین برای توده مردم است که می خواهند زنده باشند و زندگی کنند و به پرستش خداوند بپردازند. این را از خود همان روایت هم می توان فهمید که می فرماید: یا اباذر ان الله بعث عیسی بن مریم (ع) بالرهبانیة و بعثتُ بالحنیفیة السهلة. دینی که اجتماعی و عادی باشد نه سخت و گوشه گیر با عدم استفاده از مواهب طبیعی الهی.
دوم این که در بحث عقاید آن را پیچیده نکرد آنچنان که قابل فهم نباشد. ما باید دینی را به مردم بدهیم که به راحتی قابل درک باشد و خیلی پیرایه به آن بسته نشده باشد. دینی که رواج معنویت را به همراه داشته باشد و با آرامش آنها را به سوی خدا و دارالسلام بخواند. این دین نباید گرفتار استدلالهای پیچ در پیچ و منازعات بی پایان بر سر صفات خدا یا تعریف ایمان باشد، چه رسد به آن که سر یک نکته تاریخی بسیار فرعی، اصحاب یک مذهب، مخالف خود را از دین خارج بدانند. باید حداقلی در ایمان را که شهادتین است برای تامین حقوق اجتماعی همه اساس کار قرار دهد. باقی مسائل برای مدرسه و بحث بماند.
سوم آن که دینی باشد که هر روز چیزی بر آن در بخش های مختلف افزوده نشود. نتیجه این مسأله یکی آن است که برخی از مسائل اصلی و اساسی از اهمیت می افتد و دیگر این که برای نسل جدید دست و پا گیر می شود.
دین یسر در بخش شریعت و دستورات فقهی هم مهم است و اساسا قرآن این آیه را در جایی که بحث از روزه است مطرح کرده که کسی که به خاطر سفر یا بیماری نمی تواند روزه بگیرد، نگران نباشد و وقت دیگری آن را انجام دهد.
علاوه بر آن، یک اصل متکلمان و فقیهان دارند که «تکلیف در حد قدرت است»‌ نه بیشتر. لایکلف الله نفسا الا وسعها. این یعنی این که در حد مقدورات انسان تکلیف صادر می شود. باید همین نگاه را برای کل جامعه مسلمانی در هر مقطعی که هست با هر سطح درآمدی، با هر مقدار آگاهی، در همان اندازه محاسبه کرد و تکلیف داد.
در زمینه فقه هم، اصل واجبات در حد اجمال و خلاصه باید به مردم منتقل شود. البته رساله های عملیه زیاد است اما تفاوت چندانی ندارد. به مسائل مختلف هم نباید سختگیرانه نگریست، اصل نماز و روزه بسیار ساده و شرایط آنها برای همه قابل فهم است. به نظر می رسد فقها می توانند رساله های ساده تر و کوتاه تری هم بنویسند، به طوری که برای عامه مردم، یک رساله بیست صفحه ای کافی باشد. اگر مسائل مشکل تری داشتند به رساله های مفصل مراجعه کنند.
می دانیم که شریعت یهود دست و پا گیر و حرام های آن بسیار زیاد بود. این حرام زیاد یک مشکل مهم برای یهودیت است که البته آنها طالب ترویج آن نیستند و آن را ویژه یک نژاد برتر می دانند، در حالی که اگر قرار بود این دین را تبلیغ کرد با این سختگیری ممکن نبود.
یسری که قرآن در باره روزه مسافر و مریض آورده یک الگویی برای این که وقتی فعلی برای انسان مشقت دارد خداوند خود آن را تخفیف داده است. اساس این قاعده آیه «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» است که می تواند نگاه ساده به دین، نگاه غیر سختگیرانه به دین را به عنوان یک مبنا به ما بدهد. این یسر همزمان در کلام اسلامی، فقه و اخلاق باید حضور خود را نشان دهد.
در کنار آیه یسر، شماری از علما مانند ابن ابی جمهور (عوالي‏اللآلي ج : 1 ص : 381) احادیثی مانند این حدیث رسول (ص) را که فرمود: « يسروا و لا تعسروا و بشروا و لا تنفروا» موید آن اصل آورده اند. سهل گیر باشید نه سختگیر، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید. و جای دیگر که رسول فرمود: « إن الدين يسر، لن يشادّ الدين أحد إلا غلبه» سختگیری در دین، سبب می شود که وضعیت موجود بر او غلبه کند. در توضیح غلبه دین بر شخص، در وقتی که سخت گیری کند، آمده است که « الا غلبه، ای غلبه الدین و عجز ذلک المشاد عن مقاومة الدین لکثرة طُرقه» غلبه کردن دین بر او یعنی نمی تواند دیندار خوبی باشد و مقاومت بر آن کند، چرا که طرق آن مختلف است. یعنی این که هر روز شک و تردید می کند و می خواهد همه احتیاطها را به جای آورد. ابن ابی جمهور این توصیه رسول (ص) را هم دنبال آن می آورد و موید آن می داند آنجا که فرمود: «ما رآه المسلمون حسنا فهو عند الله حسن» هرآنچه را مسلمانان نیک دانستند، خداوند هم آن را نیک می دانند. و باز این حدیث را « کلفوا من العمل ما تطیقون» به اندازه طاقت و توانایی برای خود تکلیف درست کنید.
سید مرتضی هم نوشته است: (رسائل الشريف المرتضى، ج‌2، ص: 246‌) روي عنه صلى اللّه عليه و آله انه قال: «يسروا و لا تعسروا و اسكنوا و لا تنفروا، خير دينكم اليسر، و بذلك آتاكم كتاب اللّه، قال اللّه يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» «و يُرِيدُ اللّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ».
این آیه دوم هم که خداوند خواسته است به شما تخفیف دهد و بار شما را سبک کند، باز نشانی دیگر بر تأکید خداوند است که دین اسلام، دین یسر است نه عسر. این یک قاعده می تواند باشد که بر بسیاری از مسائل دیگر حکومت کند و اگر چیزی جز آن باشد، تعدیل شود. طبعا در این باره باید فقها نظر دهند اما به هر روی، اصل مسأله تخفیف و یسر یک اصل قرآنی است که در آیه «لایکلف الله نفسا الا وسعها» و نیز «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» هم مورد تأکید قرار گرفته است.
معتزله و شیعه معمولا از آیه «لایکلف الله نفسا الا وسعها»‌ و آیه یسر، مفهوم آزادی و حق انتخاب و عدم جبر را استفاده کرده اند، اما مهم تر از آن که به خصوص معتزله از آن غفلت کرده اند همین است که نباید دین را سختگیرانه بفهمند. این آیت قرآنی که می فرماید:‌«يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفا» اشاره به ضعف انسان دارد و این که انسانها تحمل سختگیری را ندارند و اتفاقا با این ملاحظه بهتر می توان آنها را به راه راست آورد.
از برخی از روایات و نقلها چنین بر می آید که اراده خداوند این بوده است تا شریعت اسلامی آسان تر از شرایع قدیم باشد. در این باره مرحوم مجلسی نمونه هایی را در ارتباط با طهارت بدست می دهد. (22/448). این مساله به خصوص در مورد یهود و مقایسه آن با شریعت اسلامی مورد توجه است. یک نمونه از رخصت که مصداق یسر دانسته شده بحث تقیه است که باز علامه مجلسی مطرح کرده است (بحار: 90/29). جالب است که مرحوم مجلسی توضیح می دهد یک مورد تقیه در این باره این است که اگر طبق اصول اولیه نمی توان با کفار رابطه داشت، اما بر اساس تقیه می توان ارتباط داشت. تقیه هم ظرفیت بالایی برای رعایت اصل یسر دارد.
همان طور که اشاره شد، مکمل قاعده یسر، قاعده حرج است که خداوند فرمود: «ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین (حج 78)» جالب است که در اینجا در بیان این که دین حرجی و سختگیر نیست، پای دین حنیف را به میان می آورد که همان دین سمحه و سهله است. مرحوم مصطفوی هم در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن ذیل ماده عسر و یسر توضیحات بسیار سودمندی در باره اصل یسر در اسلام داده است. طبیعی است که بخشی از معنای این قبیل آیات، جنبه تکوینی بحث هم هست که اساسا دین اسلام سختگیر نیست، اما رعایت این جنبه تکوینی همین است که در تشریع هم خود را نشان دهد.
به هر روی، اگر اصل یسر در دین، با دقت دنبال شود، می توند حلال بسیاری از مشکلات باشد و نگاه های سختگیرانه را کنار بگذارد. توجه به این نکته جالب است که اصل یسر بیش از همه در مکتب فقهی حله مطرح و در باره جنبه های مختلف آن و نیز کاربردش در فقه مورد بحث قرار گرفت.
اصل یسر می تواند مسلمانان را به نگاهی معتدل با تأکید بر رعایت حداقلی در داشتن اعتقادی که او را داخل جمع مسلمانان نگاه دارد، برساند و زمینه برای نوعی تفاهم باشد. بدون شک، تفکیرهای عجولانه که امروز دنیای اسلام گرفتار آن است، یک نمونه روشن از نگرشی سختگیرانه در دین است و بحق باید نام آن را فکر خوارجی از نوع آنچه در قرون اول بود دانست

منبع

http://historylib.com/index.php?action=article/view/1621

 

ویرایش شده در توسط FBI
  • Upvote 13
  • Downvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

میگن که تمام اتفاقاتی که در گذشته عنوان شده که در ظهور اتفاق میوفته کمو بیش توسط مهدی جعلی یا دجال انجام میشه

این پرچم خراسان هم یک تلنگری بهم زد

البته شایان ذکر هست که تا وقتی ما آماده نباشیم برای امام زمانمان خدا این ظهور رو باز به عقب میاندازه

ما باید خودمون رو آماده کنیم

امام مهدی (عج) از زمان امامتش آمادس

  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارسال شده در · مخفی شده توسط gholam22، 11 خرداد 1394 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط gholam22، 11 خرداد 1394 - دلیلی ارایه نشده است

34 نفر در حمله ی انتحاری بعد از ظهر به سامرا شهید شدن متاسفانه...اکثر شهدا از نیروهای حشد شعبی هستند...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.