labester

شهید بالازاده

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[color=#000000][font="impact"][size="6"]بسمه رب الشهدا والصدیقین[/size][/font] [/color]

[color=#000000][font="impact"][size="5"] سلام بر لاله های عاشق دشت نینوای حسینی[/size][/font][/color]


[color=#000000][img]http://s3.picofile.com/file/7572252468/63219066917083262389.jpg[/img][/color]



[color=#ff0000][font="impact"][size="5"]زندگینامه شهیدبالازاده[/size][/font][/color]

[color=#000000][font="impact"][size="4"]درهفدهم خرداد ماه 1349 دریک کیلومتری تازه کند(انگوت)در روستای (چای گرمی) خانواده ای صاحب فرزندان دو قلویی می شوند که یکی از آنها نیامده به سوی پروردگار برمی گردد وآن یکی برای خانواده اش تحفه ای می ماند.خانواده نام مرحمت را برایش بر می گزینند.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]پدرش حضرتقلی در روستاهای اطراف دستفروشی می کرد ومادرش هم به کارهای خانه مشغول بود.مرحمت از اوایل کودکی جسور بود به طوری که مادرش به او می گوید:می ترسم چشم بخوری و نظر شوی.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]بالاخره تحصیلاتش را تا ابتدایی ادامه می دهد و همین مواقع مصادف می شود با پیروزی انقلاب اسلامی وبعد از آن شروع جنگ تحمیلی.مرحمت دیگر نمی تواند تحمل کند و می خواهد در دوران ابتدایی به جبهه اعزام شود ولی هیچکس تصورش را هم نمی کند که او می خواهد به مناطق عملیاتی برود.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]بالاخره مرحمت وارد بسیج می شود و توانایی خود را نشان می دهد.در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی،مرحمت در کل گردان نفر پنجم شده و تعجب همگان را برانگیخته بود.ولی با تمام اینها به خاطر سن کمش با اعزام او مخالفت می کردند.چندین بار در مراحل اعزام در گرمی و اردبیل،و در خان آخر در تبریز اجازه اعزام به او داده نمی شود.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]مرحمت سرش را پائین انداخته و با حسرت می گوید:اینها به من می گویند سن تو کم است اما خیال کرده اند هرطوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]مرحمت حد.د سه سال در جبهه ها،جنگ کرده بود تا اینکه 21اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر جنوب به درجه رفیع شهادت که کمتر از آن حق او نبود نایل آمد.[/size][/font][/color]


[color=#0000cd][font="impact"][size="5"]وصیت نامه شهید بالازاده[/size][/font][/color]

[color=#000000][font="impact"][size="4"]به نام خداوند بخشنده مهربان[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]از اینجا وصیت نامه ام را شروع می کنم.باسلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) وبا سلام به رهبر مستضعفان،ابراهیم زمان،خمینی بت شکن وبا سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران،که همچون امام حسین(ع) ولیلا پسرشان را به دین اسلام قربانی می دهند.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]آری ای ملت غیورشهید پرور ایران درود برشما که همیشه درمقابل کفر ایستاده اید و می ایستید تا آخرین قطره خونتان.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]درود برشما ای ملت ایران،ای مشعل داران امام حسین تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحواحسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]وای پدرومادر عزیزم اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد.افتخارکنید که شما هم از خانواده شهدا بر شمرده می شوید.ای پدر ومادر عزیزم از شما تقاضایی دارم اگر من شهید بشوم گریه نکنید.اگر گریه بکنید به شهدای کربلا وشهدای کربلا ی ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می جنگیم.حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام وقرآن است.وآخروصیت می کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]ومادرم و پدرم چنانچه من می دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم.یعنی هرکس که شهید می شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می شود.و از تمام همسایه ها و از روستایی هایمان می خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده اید حلال بکنید.وبرادرانم اسلحه ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند.خدایا تو را قسم می دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]خدایا تو را قسم می دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) ونائب بر حق او خمینی بت شکن را قرار دهی.تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.[/size][/font][/color]
[color=#000000][font="impact"][size="4"]کربلا کربلا یا فتح یا شهادت جنگ جنگ تا پیروزی .[/size][/font][/color]


[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]بسم الله الرحمن الرحيم[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]والعصر ان الانسان لفي خسر الاالذين امنوا و عملو الصالحات وتواصوا بالحق وتواصو بالصبر [/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]صدق الله العلي العظيم .[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]سوگند به زمان همانا انسان هميشه در زيان است جز آنکه ايمان آورده وعمل هاي شايسته انجام دهند و همديگر را به حق وصيت کنند و همديگر را به صبر وصيت کنند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]با درود فراوان به پيشگاه حضرت مهدي وبا درود وسلام به رهبر مستضعفان خميني بت شکن وبا درود وسلام به رزمندگان اسلام و با درود وسلام به ملت شهيد پرور ايران [/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]من وصيت نامه ام را از اينجا شروع مي کنم که برادران مسلمان امام را تنها نگذاريد و پيام من به دانش آموزان اين است که سنگر مدرسه را خالي نگذارند و سعي کنند که از نظر علم در سطح بالاتري قرار گيرند و فرصت گرفتن پستها به وسيله منافقان را به هيچ کس ندهند وخود از اين فرصت به نحو احسن استفاده کنند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]تمام نيروهاي مسلح و هسته هاي مقاومت که در مرز ايران شوروي هستند هوشيار باشند و هميشه آماده باشند که پشت دشمن را به ياري امام زمان بشکنند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]پدرم و مادرم گر چه فرزندتان لياقت بشهادت رسيدن را ندارد ولي اگر مورد قبول درگاه ايزد تعالي قرار گرفتم خواهش من از شما اين است که فراق من گريه نکنيد واگر خواستيد گريه کنيد در خلوت و تنهايي گريه کنيد تا موجب خوشحالي منافقان نشود.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]برادر کوچکم وقتي که بزرگ شدي لباس مرا بپوش و اسلحه مرا بردار و راه مرا ادامه بده وبا دشمن اسلحه بستيز.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]برادران دلير ملت مسلمان سفارش من به شما اين است که در نمازها امام و رزمندگان را دعا کنيد و پيروزي آنها را از خداوند متعال بخواهيد و اما بچه هاي ده ما از شما اين انتظار را دارم که در نمازهاي جماعت شرکت کنيد از معلم خود اطاعت کنيد ودر راهپيمائي ها شرکت کنيد واز امام جمعه شهر خود مي خواهم که تبليغات را هر چه فعالانه انجام دهند تا بلکه با اين کار خود دشمن را کور کنند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]اوصيکم به تقوي الله ونظم امرکم[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]من شما را در تمام کارها به تقوي و نظم وصيت مي کنم و شما نيز تقوي و نظم را در حالت تعادل نگه داريد تا اين که به ياري خدا بتوانيد گامي در راه پيشبرد اهداف عاليه اسلام فراتر نهيد.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]اگر من شهيد بشوم مرا در کنار قبر شهيد هادي قاسمي به خاک بسپاريد در آخر از تمام دوستان و آشنايان مي خواهم که اگر از من بدي و زشتي ديده اند به خاطر خدا مرا ببخشند وآمرزش مرا از خداوند غفار بخواهند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]بلکه خداوند از گناهان من درگذرد و مرا در قيامت با حضرت قاسم محشور کند.[/size][/size][/font][/color]
[color=#000000][size="1"][size=4][font="arial,helvetica,sans-serif"]خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.[/font][/size][/size][/color]

[color=#00ff00][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4][size="5"]کوتاه با شهید بالازاده[/size][/size][/size][/font][/color]

[color=#ff0000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]در جعبه اتوبوس می روم[/size][/size][/font][/color]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]مرحله دوم بود که می خواست به طور رسمی اعزام بشود و اسمش هم بین اعزامی ها بود اما مانع رفتن او شدند گفتند در اتوبوس جا نیست و او را پیاده کردند رفت به طرف جعبه ماشین و گفت که شما که می گویید در ماشین برای تو جا نیست من در جعبه اتوبوس خواهم رفت. گفتند که بابا تو نمی توانی در جعبه اتوبوس بروی و مرحمت گفت که این امکان ندارد یا باید بگذارید روی صندلی بنشینم و بروم یا سرپا بایستم و بروم یا بگذارید من در داخل این جعبه بروم.[/size][/size][/font][/color][/color]


[color=#ff0000][size=6][font="arial,helvetica,sans-serif"]مرا بگیرید می خواهم پیاده شوم[/font][/size][/color]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]چون جثه شهید بسیار کوچک بوده و نمی توانست موتورسواری بکند با یکی از دوستانش می آمد،وقتی می خواست بایستد سر و صدا به راه می انداخت و می گفت که من را بگیرید تا از موتور پیاده بشوم.[/size][/size][/font][/color][/color][color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]در اوایل موتور روسی داده بودند و با آن موتور پایش به زمین نمی رسید اما با کاوازاکی کمی راحت تر بود. موتور روسی برایش خیلی بزرگ بود.در حال حرکت می توانست موتور را هدایت بکند اما برای ایستادن موتور را به بعضی جا ها که پله مانند بود می برد تا راحت تر پیاده شود.[/size][/size][/font][/color][/color]


[color=#ff0000][size=6][font="arial,helvetica,sans-serif"]من باید اینگونه سربازی باشم[/font][/size][/color]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]یک بار در مورد واقعه عاشورا صحبت می کرد.و می گفت:((که اگر من جنگ بکنم اینطور جنگ می کنم،من از یک روحانی شنیده ام.حضرت قاسم(ع)که وقتی می خواست به میدان برود لباس به اندازه او پیدا نشد و همانگونه که رفت من هم از ایشان تبعیت می کنم.پوتین به پایم نمی آید،لباس به تنم نمی آید.حضرت قاسم(ع) وقتی به دشمن حمله می کرد روی اسب دراز می کشید یعنی سرش را خم می کرد چون کوچک بود شمشیر دشمن از بالای سر ایشان رد می شد،حتی دشمن هم این حرکت را تحسین می کرد.من هم باید چنین سربازی باشم)).[/size][/size][/font][/color][/color]


[size=6][color=#FF0000][font="arial,helvetica,sans-serif"]حلال مشکلات[/font][/color][/size]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]با رفتن به فرمانداری و گرفتن سیمان و آهن برای مسجد و حل یک سری از مشکلات روستایشان عصای دست مردم منطقه شده بود.انصافا مسئولین شهر هم او را خوب تحویل می گرفتند.یک بار خودش نقل می کرد که 20 یا 30 کیسه آرد تهیه کرده که به یک عده از افراد بی بضاعت بدهد.بعدها گفت:((که از بخشداری برای ساخت مسجد سلیمان گرفته ام.))مرحمت در این زمینه ها در پشت جبهه فعالییت می کرد و زمانی هم که در جبهه بود شجاعت و لیاقت او را همه می دانستند.با هر کسی که در جبهه بود وبا هر گردانی که به عنوان خط شکن شرکت کرده است.شجاعت او را به وضوح دیده اند و آمده اند نقل کرده اند.[/size][/size][/font][/color][/color]


[size=6][color=#FF0000][font="arial,helvetica,sans-serif"]مشتری کارهای سخت[/font][/color][/size]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]او از مصادیق فرمایش مولایش علی(ع) بود((اتعب نفسه))،او مشتری کارهای سخت بود.در جبهه کارها را تقسیم کرده بودند،یکی چادر را تمیز می کرد،مثلا میدیدی غذای 15 یا 20 نفر را گرفته و به زور دارد می آورد به او می گفتند:((این کار سنگین است.)) شهید می گفت:((هر چقدر کار سخت و سنگین است به من بدهید و کارهای سبک را خودتان بردارید،هر چه کار سخت تر و سنگین تر بهتر.))[/size][/size][/font][/color][/color]


[size=6][color=#FF0000][font="arial,helvetica,sans-serif"]کوچکترین و دقیقترین تیرانداز بسیجی [/font][/color][/size]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]در بین همه آن افراد چه کادر و چه بسیجی که آنجا بودند فقط او بود که هر پنج گلوله را به نوک آن کله قندی زد اصلا در آنجا طوری از خود برجستگی نشان داد که با همه کوچکی سن وسال و قدش،پیش همه معروف و مشهور شد و معروفیت خود را از همان جا یافت.[/size][/size][/font][/color][/color]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]وبعد از آن مشهور و معروف شد که مرحمت بالا زاده کوچکترین و دقیقترین تیرانداز بسیج است. [/size][/size][/font][/color]


[color=#ff0000][size=6][font="arial,helvetica,sans-serif"]سواری از یک عراقی[/font][/size][/color]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]عملیات رمضان بود به هنگام انتقال دادن اسرا به پشت جبهه بود که اسرا به او می خندند که مثلا این هم رزمنده است.بعد از آن 12 اسیر را به او داده بودند که به پشت جبهه ببرد،یواش یواش خسته می شود در این هنگام اسرا قصد فرار می کنند،با خود می گویند:((مطمئنا این بچه تیراندازی نمی داند،هیکلش هم به این کارها نمی خورد،پس به راحتی می توانیم فرار کنیم))شهید وقتی این موضوع را می فهمد گلن گدن کلاش را می کشد و یک رگبار می زند و اسرا را برمی گرداند.[/size][/size][/font][/color][/color][color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]بعد می گوید:((من خسته ام،می خواهم سوار کولتان شوم.)) کمر یکی از با هیکل هایشان سوار می شود،و اسلحه را پشت سر او می گیرد و آنها را به کمپ اسرا انتقال می دهد.[/size][/size][/font][/color][/color]


[color=#ff0000][size=6][font="arial,helvetica,sans-serif"]اسم جبهه به من قدرت می دهد [/font][/size][/color]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]می گفت:((وقتی اسم جبهه می آید خداوند آن قدر به من قدرت می دهد،خداوند و حضرت ابوالفضل(ع) آن قدر به من قوت داده اند که بزرگترها را من بر روی دوشم می گردانم)). با شوخی از او پرسیدند:(( آخه یک آدم به اندازه ی تو چطور می تواند بزرگترها را بر روی دوشش بگرداند)).مرحمت گفت:(( اگر اینطور نگویم تو نمی گذاری که من به جبهه بروم.))[/size][/size][/font][/color][/color]


[color=#ff0000][size=6][font="arial,helvetica,sans-serif"]تبلیغاتچی جبهه[/font][/size][/color]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]اگر به لیست پایگاه های بسیجی که مرحمت بالازاده به آنجا رفت و آمد می کرد نگاه می کردید می دیدید که اکثر اعضا پایگاه هم سن و سالان مرحمت بودند.حتی گه گاه به افراد بزرگتر از خودش که شاید هم سن پدرش و بزرگتر هم بودند در مورد جبهه و حال وهوای آن حرف می زد و آنها را تشویق می کرد که به جبهه بروند.[/size][/size][/font][/color][/color]


[size=6][color=#FF0000][font="arial,helvetica,sans-serif"]نماز جمعه [/font][/color][/size]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="1"][size=4]با آن جثه کوچک،قیافه معصومانه و دوست داشتنی،به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بود به درخواست امام جمعه شهر،قبل از خطبه های نمازجمعه برای مردم سخنرانی و آنها را برای رفتن به جبهه تشویق می کرد.[/size][/size][/font][/color][/color]



[size=6][color=#FF0000][font="arial,helvetica,sans-serif"]یکی از دو نیکو را انتظار داشت[/font][/color][/size]
[color=#FFFFFF]
[color=#000000][size=4][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="4"]معرفت مرحمت بالاتر از سنش بود،او برای ادای تکلیف پا به میدان کارزار گذاشت،در قاموس شهدا رسیدن به ((احدی الحسنیین)) اصل بود یعنی یا بر دشمن کفر پیروز شوند و یا به شاهد شهادت برسند.آری! او به لقاء یارش رسید.[/size][/font][/size][/color][/color][color=#FFFFFF]
[img]http://s4.picofile.com/file/7849967525/17_12.jpg[/img][/color]
[color=#FFFFFF]
[img]http://basijpress.ir/images/news/22508/gallery/thumb_12317.jpg[/img][/color]

[img]http://basijpress.ir/images/news/22508/gallery/thumb_12321.jpg[/img]

[img]http://s2.picofile.com/file/7218660535/1103561kaka124_001.jpg[/img]
[color=#FFFFFF]
[url="http://balazade.blogfa.com/"][color=#000000][size=4][font="arial,helvetica,sans-serif"][size="4"]http://balazade.blogfa.com/[/size][/font][/size][/color][/url][/color]

منبع عکسها
[url="http://www.shmbalazadeh.blogfa.com/"]http://www.shmbalazadeh.blogfa.com/[/url]

[url="http://basijpress.ir/fa/news-details/22508/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%88%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C!/"]http://basijpress.ir/fa/news-details/22508/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%88%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C!/[/url]

[size=1]مدیر محترم لطفا عکسها رو به گالری انتقال بدن[/size]
  • Upvote 10

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.