death 4,593 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 (ویرایش شده) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/138192370420580_78aa14d5063b62271.jpg[/img] درست است از دیده ها وکرده های زمان جنگ تعریف میکنم ولی نقاط ناراحت کننده اش راحذف میکردم که مبادا درمیان شنونده گان و بینندگان، از خانواده شهدای بزرگوارمان باشد واین عمل من شاید رضای خدا را دربرنداشته باشد .همیشه از رشادتهای ارتش ؛ نیروی هوایی قهرمان ؛ هوا نیروز؛سپاه ؛بسیج و... تعریف کرده ام [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/138192370639379_fd55cc810ee0f2dd3.jpg[/img] [color=#333333][font=Tahoma][size=3]ضمنآ سالهاست از جنگ وجبهه باکسی حرف نمیزنم کلآ جبهه را ازیادم پاک کرده ام لذاخاطره من مربوط به امسال است جای تعمل است اگر جمله بندی خوبی ندارم به بزرگواری خودتان ببخشید. [/size][/font][/color] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/138192370728940_0de40e1b313734ed1.jpg[/img] [size=3][color=#333333][font=Tahoma][color=#FF0000]حسنعلی ابراهیمی سعید: آیا من، واقعآ یک کهنه سربازم ؟؟؟!!![/color][/font][/color][/size] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13819237102960_90c90290e9f898691.jpg[/img] [size=3][color=#333333][font=Tahoma][color=#FF0000]شرح خاطره[/color][/font][/color][/size] [color=#333333][font=Tahoma][size=3]تازه ازدواج کرده بودم در 19 شهریوراز پادگان خارج به مآموریت مرزی (فکه) عازم شدیم 31 شهریورعراق تهاجم همه جانبه ای را در سراسر مرزهای ایران اسلامی آغاز کرد.درسال 55 به استخدام آرتش در آمدم در اوایل انقلاب قطره ای شدم از این دریای عظیم ملت شریف ایران ؛ خودم را به موج سپردم وباپیروزی انقلاب اسلامی ایران دوباره به محل خدمتم برگشتم وبه لشکر 92 زرهی اهواز منتقل شدم.نیروهای 10 زرهی و1 مکانیزه عراق وارد خاک مقدس ایران شدند و همان روز گردان ما (283 سوارزرهی )لطمه های فراوانی می بیند وپس از درگیری بسیارشدید با دادن تعدادی اسیر وشهیددستور عقب نشینی دادنداما دشمن یگانهای مارا دور زده بود ما در محاصره قرار داشتیم با استفاده از نوعی درختهای آن منطقه بنام گزواستتار در پشت آنها، نفرات گردان ظرف 24 لغایت 48 شاعت به دیکر نیروها در پادگان عین خوش ملحق شدند که منهم با آنها بودم عراقی ها نیروهای خود عزم دزفول کرده بودند که من اولین نفری بودم که با موشک تاو یکی از تانگهای دشمن را هدف قرار دادم همکارانم روحیهء عجیبی پیدا کردند وبا تانگهای اسگورپین آتش عظیمی روی دشمن ریختند ومن در واقع اولین پایه گذار مقاومت در آن منطقه شدم ودشمن نیز مقاومت را درک کرد بعداز سه روز مقاومت جانانه ؛ فرماندهان احتمال محاصره افتادن نیروهای موجود درپادگان عین خوش ودستگیری آنها را میدادند دستور عقب نشینی را صادر کردند یگان ما در تپه های علی گره زد مستقر شد وبعداز یکروز براثر آتش شدید دشمن به ساحل رودخانه کرخه عقب نشینی کردیم نکرا نی شدیدی بین فرماندهان بود اگر عراق از دو پل موجود (پل جسرنادری وپل فلزی کنار آن )عبور می کرد دیکر کسی نبود که جلوی آن نیروی بزرگ را سد کند ودشمن به راحتی پادگان دزفول وپایگاه هوایی دزفول وانبارهای مهمات آن منطقه به تصرف خود در می آورد تبلیغات مسموم دشمن وستون پنجم هر روز شدت بیشتری میگرفت ما نمی دانستیم با دشمن بجنگیم یا به فکر خانواده هایمان که در اهوازند باشیم اما این را هم میدانستیم سقوط پل جسر نادری یعنی سقوط ؛دزفول ؛شوش؛ شوشتر، اهواز ؛و... سروان سید مجتبی تهامی فرمانده فهیم ودانشمند وقت گردان 283 سوارزرهی 6نفر تیرانداز موشک تاو را احضار کرد وقتی به حضورش رفتیم آن هم مثل خودمان چندروزی بود نخوابیده بود به زحمت میتوا نست کلمات را کنار هم چیده وجمله ای بسازد ودستورات لازمه را بدهد با هر زحمتی بود لب به سخن باز کرد وفرمودند بچه ها اینجا محل حماسه ما خواهد بود یا دفاع می کنیم یا شهید میشویم چون عراق از این پلها عبور کند هیچکدام از ما صاحب ناموس خود نخواهیم بود ما نمیدانستیم چه اتفاقی در حال شکل گیری است همه جا خورده بودیم لحظه ای همه در سکوت مطلق قرار گرفتیم نمدانستیم چه باید بگیم یا انجام دهیم بمباران شدیدی که توسط هواپیما های خودمان روی خط مقدم عراق انجام می گرفت ما را بخود آورد من دهان به سخن وا کردم وگفتم اکرمرا بکشند بازهم تک تک موهای سرم پشت قبضه قرار خواهد گرفت ودشمن را مورد هدف قرار خواهد داد دیکر جمله ای بهتر از این را نتوانستم بیان کنم هر 6 نفر موشک انداز با هم عهد بستیم یادفاع یا شهادت ...بعد به سمت مواضع تعیین شده حرکت کردیم پنجم مهر بود که دشمن بمباران وآتش شدید خودرا روی مواضع ما متمرکز کرد دستورداشتند ازپل عبور کنند بمباران به حدی شدید بود که هر لحظه جرآت نگاه کردن به آسمان را داشتی در هر لحظه 20 الی 30 هواپیما را در حال بمباران مواضع ما میتوانستی ببینی وبشماری !!! تعدادی تانگ و نفربر دشمن به سمت پلها حرکت کردند من واستوار کوشکی و کروهبان ابوالفضل رجبی شمیرا نی در یک خط قرار داشتیم من وشمیرانی همدوره بودیم باهم دوستی مستحکمی داشتیم به همسر من زن داداش میگفت 23 روز بود عقد کرده بود یک ساعت قبل از اینکه فرمانده عزیزمان با ما صحبت کند به ما دستور داده بودند پل فلزی را با موشک منهدم کنیم که انگشتر نامزدی شمیرانی بدون دلیل به چهار قسمت تقسیم شد به من گفت داداش حسن یادت از مرخصی آمدم به تو چه گفتم ؟ جواب دادم یادم نیست !!! کفت ؛ به توگفتم خواب دیدم جنگ شده من گشته شده ام ؛ وقتش رسیده است !به آغوشش گرفتم تادلمان می خواست گریه کردیم .گریه من شدیدتر بود آخه او بهترین وصمیمی ترین ونزدیکترین و... دوستم هست توان دیدن ناراحتی او نداشتم حلقه خودم ازانگشتم در آوردم به او دادم قبول نکرد گفتم یکی بهترش را برات می خرم با لبخند عجیبی گفت داداش حسن این شکست یعنی منهم میشکنم بمباران هوایی وتوپخانه ای دشمن هر لحظه شدید میشد تانگهای دشمن از مواضع خود خارج شدند شروع به تیراندازی تیر مستقیم کردند صدایی تمامی منطقه فرا گرفت * آخ سوختم * صدا خیلی آشنا بود جرآت نگاه کردن به سمت نفربر شمیرانی را نداشتم به خودم هم نمی توانستم بقبولانم این صدای تنها دوست زندگی ام است اما باید کاری میکردم دوباره آن صدای * آخ سوختم * را در مغزم مرور کردم دیکر از ترکشهای بمباران وتوپخانه وگلوله های مستقیم وتیربارهای دشمن هراسی نداشتم از موضع خارج شدم با صحنه فجیهی روبرو شده بودم بله بهترین دوستم شهید شده بود .دیگه گریه ارزشی نداشت بهترین موقع انتقام بود تعداد5 دستگاه تانگ ونفر به پلها نزدیگ شده بودند در چند ثانیه هر 5 دستگاه توسط من و استوارکوشکی مورد هدف قرار گرفت وبه گلوله آتش تبدیل شدند دشمن سریعآ نیروهای خودرا به مواضع قبلیشان برگرداند ساعتی گیج ومبهوت از این رشادت مانده بود پایه دفاع در آن منطقه شکل گرفت در هر حرکت دشمن چندین دستگاه تانگ آنها توسط موشکهای ما منهدم می شد در طول دو روز چند ده تانک دشمن نابود شد نیروهای کمکی رسیده بودند ششم مهر مجالی بود ساعتی استراحت کنیم یادم می آید همانطوریکه به نفربر ام 113 تکیه کرده بودم چهار پنج ساعت خوابیده بودم هفتم مهر دشمن باتقویت نیروهای خود به یک سپاه مجددآ قصد سرپلها را کرد مقاومت بزرگی را از خود نشان دادیم واین دفاع ما سر درگمی عجیبی در فرماندهان عراقی ایجاد میکند وفکر عبور از پل را از ذهن خود خارج می کنند دوروز بعد یعنی 9 مهر بما دستوردادند از پلها عبور وسر پلهارا در اختیار بگیریم که این سرپلها محلهای خوب وسکوهای عملیات بعدی در منطقه یعنی فتح المبین شده بود یادتمامی شهدای لشکر92 زرهی مخصوصآگردان283 سوار زرهی گرامی وجاودانه باد بعدتقریبآ31 سال # اول خرداد91 همسرم با من تماس گرفت گفت از کانون بازنشستگان تماس گرفته بودند وبا این شماره تماس بگیر . تماس گرفتم شماره ای داد که با نیروی زمینی تماس بگیرم .تماس برقرار کردم آدرس منزل ودیکر اطلاعات مورد نیازشان را گرفتند وسپس با تمامی بی ادبی بدون خدا حافظی تلفن را قطع کردند .چهارساعت بعد (ساعت 17)بامن مجددآ تماس وپس از معرفی خود بنام سرهنگ ... از من خواست با هزینه نیروی زمینی همسر وسه فرزندم را تا فردا صبح به مهمانسرای سلامت بخش لویزان تهران برسانم که برای پیشکسوتان گردان 283 سوار زرهی مراسمی برقرار خواهد بود دوم خرداد من فقط به همراه همسرم به تهران رفتم وقتی به مهمانسرای سلامت بخش رسیدم آنجا با بی احترامی گفتند برای خانواده جایی نداریم وقتی با سرهنگ ... تماس گرفتم گفت اصلآ ما صحبت از خانواده نکردیم وقتی از قصد برگشت من با خبر شد گفت چند ساعت آنجاباشید تا محلی را واگذار کنیم بعداز ساعتی متآسفانه اطاقی را به من دادند فردای آن روز در عقیدتی نیروزمینی مراسمی بر گذار شد کلی از رشادتهای 10 روز اول جنگ ما ؛ از ما تعریف وتوصیف کردند که چگونه جلوی یک سپاه دشمن مقاومت و اراده خودمان را به دشمن تحمل کردیم ودر آنجا عنوان شد که استوارکوشکی 71 دستگاه تانگ و حسنعلی ابراهیمی سعید (این حقیر)65 دستگاه تانگ دشمن رامدت حضور در جبهه هدف قرار داده اند (موارد به همراه عکس وبیان دو بار نام من در مجله پایداری .خبرنامه همشهری تیر 91 صفحه 8و9 باعنوان * کهنه سربازان* چاپ شده است) سپس متآسفانه صد متآسفانه !! بایک نیم سکه از ما قدردانی کردند آیاواقعآ لیاقت ما ایجاب میکرد ویا سازمان آنقدر بدبخت هست که با یک نیم سکه از زحمات مدت منطقه وایثار کری ما تقدیر شود ؟؟؟ من که تمامی خوبیها وبدیهای جنگ را سالها بود از یاد برده بودم وبخودم قبولانده بودم وکرده ام که آن رشادتهای من هیچ ارزشی برای جامعه ایرنی ندارد که اکر داشت وضع زندگی ام بهتر از این می بود چرا مرا دوباره به آن هوای زمان جنگ برگرداندندمن هفت سال ویازده ماه در خط مقدم بودم آنقدرسازمان من به مدت منطقه بی تفاوت بوده است که من بجای افتخار برای حضور در جبهه بودنم از خودم شرم دارم که چطور جوانی ام را بیجهت بهدر داده ام وبه خانواده خودم ظلم کرده ام وفکر میکنم کسانی که چنین رفتارهای تحقیر آمیز نسبت به رزمندگان جبهه وجنگ دارند یا جنگ را احساس نکرده وجبهه نرفته اند ویا رزمندگان را مورد تمسخر وتضعیف روحیه قرار میدهند !!! درآخر برای شادی روح پدر ومادر خودم و پدر ومادرهمسرم که در درطول مدت جنگ آزارهای فراوانی دیده بودند فاتحه میفرستم واز زحمات همسرم که در مد تی که در جبهه بودم فرزندان پاک ومؤمن برایم تربیت کرده است قدردانی کرده واز خداوند متعال زندگی خوب وزیارت خانه خدا را یرایش آرزومندم حرف دل# من معامله خودراباخدای خویش کده ام وپاداش خودرانیز از حضورلایزالی ایشان خواهیم گرفت اما باید خاطر نشان کنم که ما در این 32 سال بخود قبولاندیم که مسؤلین ما؛ما وخانواده هایمان را به دست فراموشی سپرده اند وکاش زمانی که بعداز 32 سال از خواب فراموشی برخاسته اند اینگونه ازما تقدیر نمیکردند چراکه دادن یک نیم سکه به ما؛ گویی ما وحضور مارا وحماسه های مارا وخانواده مارا که پا بهپای ما رنج جنگ را متحمل شده اند را به باد تمسخر گرفته اند ای کاش فقط به همان لوح کاغذی بسنده میکردند کهنه سرباز پشیمان از حضوردر جنگ [/size][/font][/color] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/138192371212506_45061fdcd668108e1.jpg[/IMG] منبع :[url="http://www.forum.arteshi.com/showthread.php?p=63386"]http://www.forum.art...ead.php?p=63386[/url] برا اونایی که میخوان ارتش و سپاه کنن بگم دربون ساختمون شرکت ما 52 ماه جبهه داره اونم تو کردستان ! اون سپاهی بود ویرایش شده در مهر 92 توسط SHAHABESAGEB 3 6 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
senaps 12,003 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 اره واقعا خاطرات این بزرگوار رو خوندم تو ارتشی اعصابم داغون شد... متاسفانه شرایط اینجوریه و همهی افرادی که توی جنگ شرکت کردن به اون شکلی که باید ازشون حمایت نشد 1 2 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
azimikia 873 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 درود به شرف تمامی از جان گذشتگان راه وطن و با تشکر از شما دوست عزیز بابت ارسال این مطلب به انجمن میلیتاری ..... 1 3 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
death 4,593 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 [quote name='senaps' timestamp='1381933994' post='344310'] اره واقعا خاطرات این بزرگوار رو خوندم تو ارتشی اعصابم داغون شد... متاسفانه شرایط اینجوریه و همهی افرادی که توی جنگ شرکت کردن به اون شکلی که باید ازشون حمایت نشد [/quote] ساختمون شرکت ما یه دربون داره دستشویی که ابدارچی ما حاضر نبود بشوره رو واسه 5 تومن میشست این دربونه ماه رمضون به دختر ها گیر میداد در حد اینکه دخترم حجاب چیز خوبیه کلا فقط نصیحت میکرد !! خوششون نمیومد به من هم همیشه میگفت اقا سید نماز اول وقت چیز دیگه ای و... داشتن امضا جمغ میکردن عوضش کنن و... اخر وقت بود اومده بود بشوره دستشویی رو خانم ها گفتن تو بمون ما ازش میترسیم پای حرفش نشستم 52 ماه جبهه داشت تو کردستان 8 سال کامل جنگ رو تو کردستان بود بهش گفتم چرا نرفتی جنوب میگفت شهید دستغیب گفته بود زیر این اسمون کبود هیچ خدمتی بالاتر از خدمت در کردستان نیست وقتی از شهادت مظلومانه دوستاش میگفت ادم گریه اش میگرفت (خودش کلا بغض میکرد! وقتی اسم جنگ میامد)همچین ادمی زندگیش این شکلی واقعا ادم شرمنده میشه برادرش همون موقع که این اومد جبهه رفت درس خوند الان میلیاردر هست ! 3 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mohmohammadi20 653 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 کدوم مسئول واقعا مسئول بوده؟ 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
senaps 12,003 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 چهره ی مزخرف و زشت جنگ هم همینه... و واقعا هم فکر میکنم جنگ کردستان وحشتناک تر هم بوده.... چون متاسفانه ظاهرا اون زمان کردا زیاد با انقلاب نبودن... ( البته شهید کم ندادیم توی جنگ ولی خوب اینورش هم هست که برخی استان ها مثل کردستان دیگه اون زمان بدجوری شورش رو در اورده بودن ) جنگ در اونجا و امن کردن کردستان باید به تمام کسانی که جنگیدن دست مریزاد گفت و یه حمایت اساسی ازشون کرد... ولی خوب اینجوریه دیگه... این افراد که در جنگ شرکت کردن ولی شانس! شهادت یا جانبازی یا اسارت رو نداشتن، بعد از جنگ اکثرا همینجوری اومدن خونه هاشون!!! یکیش پدر خود بنده... اونوقت الان بعد از 20 و خوردهای سال و همین تعداد سال فوت خودش، ماها که خونوادهاش باشیم فشار اقتصادی بلایی به سرمون اورده که داریم دنباله کارهای ایثارگریش رو میگریم که طرحهایی هستن که تازه اومدن (کسانی که تو جنگ شرکت کردن و اسیب! ندیدن!!!!) توی دانشگاه و اینا تخفیف بگیرن یا وامی چیزی داشته باشیم... خودم وقتی دارم کارا رو پیگیری میکنم خجالت میکشم بگم بابام جنگیده و الان میخوام بابتش از دولت امتیاز بگیرم... ولی لازمه... چارتا مثل من میاد جلو، یه کسی مثل این سرور و این بزرگمرد مجبور میشه بشینه و دستشویی بشوره یا مثل این برادر بزرگوارمون بشینه یه کناری و بعد از عمری بیارن مسخرهاش بکنن...)... 2 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
SniperElite 520 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 داداش اون ایثارگری هم حتی بدرد ما نخورد اونم کشکه فقط بگم زمانی که بابام جبهه بود مامانم حتی 5 ریال نداشت بزاره کنار اون پنج ریالی دیگش و یه قرص نون بخره و شکم من و داداشم که گشنه بودیم سیر کنه!!! الانم زیر دست همونیه که اون موقع نرفته بود 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
death 4,593 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 متاسفانه کشور ما بیماره 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hightech 1,598 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 [quote] متاسفانه کشور ما بیماره [/quote] تشکر از تاپیکی که زدین و موضوعی که مطرح کردین جسارت نشه به دوستان اما متاسفانه اکثر ما بیماریم!!! زمانیکه بعضی خدمات به خانواده شهدا جانبازان رزمندگان و غیره داده میشد [مثل سهمیه کنکور خارج از درست یا غلط بودنش]، خود ما انتقاد میکردیم که چرا اینقدر به این افراد رسیدگی میشه و چه خبره و دیگه بسه و پس ما چی و... و به این بهانه مستقیم و غیرمستقیم اهانتهای زیادی به این افراد میشد بعدها -اشاره به دوره خاصی نیست- که بعضی از این خدمات گرفته شد و این خانواده ها از اون چیزی که لایقش بودن محروم شدن و جبهه ندیده ها طلبکار رزمندگان، صدای ما دراومده که چرا به اینها رسیدگی نمیشه!! هیچوقت میانه روی نمیکنیم 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
saeghe_1 1,531 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 [quote name='death2' timestamp='1381953687' post='344348'] متاسفانه کشور ما بیماره [/quote] یخورده گریه گردم بقیشو مثل بغز تو گلوم نگه داشتم. شرمده شما هستیم. استاد حسنعلی ابراهیمی سعید 1 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
MacTavich 36 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 (ویرایش شده) خواندن خاطرات رزمندگان هم مایه فخر است و هم حسرت... به قول حافظ: ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش/ از بس که دست می گزم و آه می کشم/ آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش [quote name='senaps' timestamp='1381942969' post='344322'] و واقعا هم فکر میکنم جنگ کردستان وحشتناک تر هم بوده.... چون متاسفانه ظاهرا اون زمان کردا زیاد با انقلاب نبودن... ( البته شهید کم ندادیم توی جنگ ولی خوب اینورش هم هست که برخی استان ها مثل کردستان دیگه اون زمان بدجوری شورش رو در اورده بودن ) جنگ در اونجا و امن کردن کردستان باید به تمام کسانی که جنگیدن دست مریزاد گفت و یه حمایت اساسی ازشون کرد... ولی خوب اینجوریه دیگه... [/quote] حزب دموکرات و کومله تبلیغات شدیدی در کردستان به راه انداخته بودن...اما مدتی پس از اومدن سپاه پاسداران به تدریج نظر اذهان عمومی برگشت. شرح مفصلش در کتاب «نورالدین، پسر ایران» هست. ویرایش شده در مهر 92 توسط MacTavich 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
senaps 12,003 گزارش پست ارسال شده در مهر 92 یه مطلب یا شاید خاطرهای خوندم که گفتن وقتی وارد روستایی شدیم و دمکرات ها فرار کردن، یه پیرزنه اومده دم در گفته مادر پاسدارا که نیومدن تو شهر؟ گفتیم چرا؟ گفته عاخه پاسدارا وحشین و میان سرمون رو میبرن و حتی ممکنه بخورنمون این بنده ی خدا هم گفته بوده که مادر جان من پاسدارم! حالا پیرزنه قبول نمیکنه که نه خیر! شما ادم خوبی هستی! پاسدار نیستی!!!... کلا ما تو تبلیغات کم داریم و از همینجا هم ضربه میخوریم!! 1 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hasanali 140 گزارش پست ارسال شده در آذر 97 سلام دوستان خاطرات دیگری را دارم اما نمی دانم چرا در این انجمن مشکل وارد می شوم براحتی نمی شود ارسال کنم 1 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hasanali 140 گزارش پست ارسال شده در آذر 97 بر 25 مهر 1392 در 01:34 , saeghe_1 گفت: 53687' post='344348'] متاسفانه کشور ما بیماره [/quote] یخورده گریه گردم بقیشو مثل بغز تو گلوم نگه داشتم. شرمده شما هستیم. استاد حسنعلی ابراهیمی سعید شما خیلی بزرگوارید 1 2 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
aminf14 4,235 گزارش پست ارسال شده در آذر 97 هر پاسداشتی لزوما مادی نیست ولی انصافا در بزرگداشت و پاسداشت معنوی قهرمانان جنگ اعم از نیروهای هوایی، زمینی یا دریایی کم کاری شده. جالبه اگه این حجم از فداکاری در مثلا ایالات متحده رخ داده بود، خدا می دونه چه تعداد فیلم هالیوودی با کیفیت روانه پرده سینما میشد تا در این زمینه اطلاع رسانی بشه. میشد از همین حماسه بزرگوران کوشکی وابراهیمی فیلمی در حد نجات سرباز رایان ساخت . ما قهرمانانی مثل هوشنگ صمدی یا فرض الله شاهین راد یا عملیات هایی مثل کمان 99 یا حمله به اچ 3 را داشتیم که فوق العاده بودند ولی حداقل اطلاع رسانی از این قهرمانان نداشتیم، قهرمانانی که غالبا خانواده خودشون رو که می تونستن در کنار اونا باشند رو به خاطر وطن و غیرتشون رها کرده و همچنین با دقت و مهارت و تسلط با تحمل انواع و اقسام فشارها کارهایی رو کردند که واقعا کم نظیره. خیلی ناراحت کننده است که خیلی کم به حماسه دلیرمردانی که نیروی هوایی عراق رو با اف 14، اف 4 یا اف 5 منهدم کردند و یا امثال ابراهیمی سعید یا خلیل کوشکی که واقعا شاهکار کردند، پرداخته شده. واقعا نمیشه معادل مادی برای این کارهای حماسی در نظر گرفت و باید به معنای واقعی کلمه این حماسه ها برای بالا رفتن حس غرور، وظیفه شناسی و تعهد معرفی بشن. وقتی نسلی صیاد شیرازی، صمدی، ابراهیمی سعید، باکری یا کاظمی رو نشناسه طبیعی که به سمت سوپرمن، ثور، هالک یا قهرمانان پوشالی بره که به خوردشون داده میشه. 1 3 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر