TiredRanger

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شب شعر شده!!!!

یکم دست بردم تو شعر:

هرسوکه دویدند همه سوی تو دیدند
هرجا که رسیدند سر کوی تو دیدند
هر قبله که بگزید یلان بهر عبادت
آن قبله دل را خم ابروی تو دیدند
روی همه خوبان جهان بهر تماشا
دیدند ولی آینه روی تو دیدند
  • Upvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif]دوستان حتماً شعری رو که میگم بخونید طولانیه نمینویسم ولی تو هر بار خوندن اشک منو درمیاره مخصوصاً بیتهای آخرش

[color=#ff0000]به مغرب سینه مالان قرص خورشید نهان میگشت پشت کوهساران[/color]
[color=#ff0000]فرو میریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها ونیزه داران[/color]
[color=#FF0000]توروخدا اینجاش گریه نداره؟:[/color][/font][/size][/center]
[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff]شبی آمد كه می باید فدا كرد به راه مملكت فرزند و زن را[/color][/font][/size][/center]
[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff]به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن وطن را[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif]در مورد فکر کنم سلطان جلالالدین خوارزمشاهی و مقاومت جانانش در مقابل حمله چنگیز خانه
بیتهایی که اشکمو در میارن اینا هستن:[/font][/size][/center]
[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#00ff00]بلی، آنان كه از این پیش بودند چنین بستند راه ترك و تازی[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#00ff00]از آن این داستان گفتم كه امروز بدانی قدر و برهیچش نبازی[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#00ff00] به پاس هر وجب خاكی از این ملك چه بسیار است، آن سرها كه رفته![/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#00ff00]زمستی بر سر هر قطعه زین خاك خدا داند چه افسرها كه رفته[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#00ff00]فقط خداداند چه افسرها که رفته......[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif]تاپیک دراز بشه هم بشه دلم نمیاد ننویسم:[/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#00FF00] [/color][/font][/size][/center]
[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff]به مغرب سینه مالان قرص خورشید نهان می گشت پشت كوهساران [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] فرو می ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] ز هر سو بر سواری غلت می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به زیر باره می نالید از درد سوار زخم دار نیم مرده [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] ز سم اسب می چرخید برخاك به سان گوی خون آلود، سرها[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] ز برق تیغ می افتاد در دشت پیاپی دست ها دور از سپرها[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] میان گردهای تیره چون میغ زبانهای سنانها برق می زد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] لب شمشیرهای زندگی سوز سران را بوسه ها بر فرق می زد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] نهان می گشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] در آن تاریك شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] دل خوارزمشه یك لمحه لرزید كه دید آن آفتاب بخت، خفته [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] زدست تركتازی های ایام به آبسكون شهی بی تخت، خفته [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] اگر یك لحظه امشب دیر جنبد سپیده دم جهان در خون نشیند[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به آتشهای ترك و خون تازیك ز رود سند تا جیحون نشیند[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به خوناب شفق در دامن شام به خون ،آلوده ایران كهن دید[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] در آن دریای خون در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به پشت پرده شب دید پنهان زنی چون آفتاب عالم افروز[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] اسیر دست غولان گشته فردا چو مهر آید برون از پردهِ روز[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] به چشمش ماده آهویی گذر كرد اسیر و خسته و افتان و خیزان[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] پریشان حال آهو بچه ای چند سوی مادر دوان وز وی گریزان [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] چه اندیشید آن دم، كس ندانست كه مژگانش به خون دیده تر شد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم كمی سوزنده تر شد[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] زبان نیزه اش در یاد خوارزم زبان آتشی در دشمن انداخت [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] خم تیغش به یاد ابروی دوست به هر جنبش سری بر دامن انداخت[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] چو لختی در سپاه دشمنان ریخت از آن شمشیر سوزان، آتش تیز[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] خروش از لشكر انبوه برخاست كه: از این آتش سوزنده پرهیز[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] در آن باران تیغ و برق پولاد میان شام رستاخیز می گشت [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] در آن دریای خون در دشت تاریك به دنبال سر چنگیز می گشت [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه، كار مرگ می كرد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] ولی چندان كه برگ از شاخه می ریخت دو چندان می شكفت و برگ می كرد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] سرانجام آن دو بازوی هنرمند زكشتن خسته شد وز كار واماند[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] چو آگه شد كه دشمن خیمه اش جست پشیمان شد كه لختی ناروا ماند[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] عنان بادپای خسته پیچید چو برق و باد، زی خرگاه آمد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] دوید از خیمه خورشیدی به صحرا كه گفتندش سواران: شاه آمد 2[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] میان موج می رقصید در آب به رقص مرگ، اخترهای انبوه [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] برود سند می غلتید برهم ز امواج گران، كوه از پی كوه [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] خروشان، ژرف، بی پهنا، كف آلود دل شب می درید و پیش می رفت [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] از این سد روان، در دیدهِ شاه1 ز هر موجی هزاران نیش می رفت [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] نهاده دست بر گیسوی آن سرو بر آن دریای غم نظاره می كرد[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] بدو می گفت: <اگر زنجیر بودی تورا شمشیرم امشب پاره می كرد[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] گرت سنگین دلی ای نرم دل آب! رسید آنجا كه بر من راه بندی [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] بترس آخر زنفرینهای ایام كه ره براین زن چون ماه بندی![/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] زرخسارش فرو می ریخت اشكی بنای زندگی برآب می دید[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] در آن سیما بگون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب می دید:[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] اگر امشب زنان و كودكان را زبیم نام بد در آب ریزم [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] چو فردا جنگ بركامم نگردید توانم كز ره دریا گریزم [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به یاری خواهم از آن سوی دریا سوارانی زره پوش و كمانگیر[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] دمار از جان این غولان كشم سخت بسوزم خانمانهاشان به شمشیر[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] شبی آمد كه می باید فدا كرد به راه مملكت فرزند و زن را[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن وطن را[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] در این اندیشه ها می سوخت چون شمع كه گردآلود پیدا شد سواری[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] به پیش پادشه افتاد بر خاك شهنشه گفت: آمد؟ گفت: آری[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] پس آنگه كودكان را یك به یك خواست نگاهی خشم آگین در هوا كرد[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به آب دیده اول دادشان غسل سپس در دامن دریا رها كرد:[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] بگیر ای موج سنگین كف آلود ز هم واكن دهان خشم، وا كن![/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] بخور ای اژدهای زندگی خوار دوا كن درد بی درمان، دوا كن![/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] زنان چون كودكان در آب دیدند چو موی خویشتن در تاب رفتند[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] وزان درد گران، بی گفتهِ شاه چو ماهی در دهان آب رفتند[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] شهنشه لمحه ای بر آبها دید شكنج گیسوان تاب داده[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] چه كرد از آن سپس، تاریخ داند به دنبال گل بر آب داده![/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] شی را تا شبی با لشكری خرد ز تنها سر، ز سرها خود افكند[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] چو لشكر گرد بر گردش گرفتند چو كشتی بادپا در رود افگند![/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار از آن دریای بی پایاب، آسان[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][color=#0000FF][font=tahoma, geneva, sans-serif][size=5] به فرزندان و یاران گفت چنگیز كه: گر فرزند باید، باید این سان! 3[/size][/font][/color][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] بلی، آنان كه از این پیش بودند چنین بستند راه ترك و تازی [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] از آن این داستان گفتم كه امروز بدانی قدر و برهیچش نبازی [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] به پاس هر وجب خاكی از این ملك چه بسیار است، آن سرها كه رفته![/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] زمستی بر سر هر قطعه زین خاك خدا داند چه افسرها كه رفته[/color][/font][/size][/center]

[center][size=5][font=tahoma,geneva,sans-serif][color=#0000ff] [/color][/font][/size][/center] ویرایش شده در توسط SniperElite
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.