senaps

صابرین، یگان ویژه‌ی همه‌ کاره‌ی سپاه...

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

این تصویر بدون واتر مارکش موجود نیست؟؟

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10237/138731971723168_1370698012782561_large.jpg[/img]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]اما در مورد واجو اینکه نیروهای عملیاتی کمی داره اما به شدت آموزش دیده و ماهر هستن چون نیروهاش رو از نخبه های سپاه و ارتش و ناجا بر میداره و آموزش های بسیار قوی هم دا ه در عین حال در رد فاصله چندانی بین رده های حفاظت اطلاعات ارتش و سپاه و ناجا نیست البته ناجا کمتر مثلا عجیب نیست رییس حفاظت اطلاعات لشگری از ارتش در واقع واجایی باشه و یا برعکس[/quote]
توی حفاظت ستاد کل که همه واجایی اند و این صحیحه .ولی این که نیروهای عملیات رو از جای دیگه گزینش کنن صحیح نیست . بلکه سیستم خاص خودشو داره ... بیشتر بچه های دو تا محله از تهرانن : جوادیه و نظام آباد !
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='sedmammad' timestamp='1388839608' post='357390']
توی حفاظت ستاد کل که همه واجایی اند و این صحیحه .ولی این که نیروهای عملیات رو از جای دیگه گزینش کنن صحیح نیست . بلکه سیستم خاص خودشو داره ... بیشتر بچه های دو تا محله از تهرانن : جوادیه و نظام آباد !
[/quote]
گزینش که نمیشه گفت عرض کردم ور می دارن البته ور داشتن نه به این معنی که فصلی و ماموریتی بلکه به این شکل که فرد خودش پاسدار یا ارتشی بوده حالا دیگه توی واجا هست.

جوادیه و نظام آباد icon_cheesygrin باید محلمون رو عوض کنم. icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تغىىر محل کافى نىست برادر باىدىه دست ارادتى هم به نىروهاى حاج اکبر خ. ىا حاجى علوى که الان سرکارن برسونى.....
امارت از قدىم توى محلشون باىد دراومده باشه. چن تا دعواى درست درمون هم توى رزومه ات باشه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دارای اذیت می کنی سید جان دبه در نیار دیگه اینها رو که من نمی شناسم خودت معرفی کن icon_cheesygrin
یهو بفرما بشیم چاقو کش دیگه

آقا نخواستیم ما از خون می ترسیم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارسال شده در · مخفی شده توسط worior، 18 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط worior، 18 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
از ابتدای انقلاب اکبر خوش کوشک و تعدادی بچه های محلشون عمدتا از جوادیه و چند جای نازی آباد ( پل پیچ و ته خط ) کارهای عملیاتی رو انجام میدادن . ر. ک به کتاب گلپور درباره ی میکونوس ! این اواخر هم که دور دور بچه های سید مجید علوی بود ... (نظام آباد ) . جناب خوش کوشک و دوستان شون که سال هاست در جوار هاشمی کبیر نیاوران نشین اند و خبری ازشون نیست . ولی حاجی علوی بعد از ماجراهای قائم مقامی شون گفته میشه به نیروی قدس اومدن . ر. ک به بیانیه ی پلیس تایلند بعد از انفجارها !
بین این دوره هم کسان دیگه ای سر کار بودن که چون توی نت مطالبی ازشون نیست ماهم چیزی نمی گیم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اصل دوره هایی که نوهد و صابرین میبینند تقریبا یکیست اما کیفیت دوره ها واقعا فرق میکنه.دوستان به نوهد کم لطفی نکنن.بهترین تیم رهایی گروگان مال نوهد هست.همین الان اگر یه شخص مهم گروگان گرفته بشه حتما از نوهد استفاده میشه.یا تو همون قضیه پاکستان وزارت اطلاعات از بچه های نوهد استفاده کرد.عملیات مال وزارت بود اما با استفاده از نوهد
یکی از دوستان مربی ساندا هستن.عضو تیم ملی بودن سابقا و تو بحث دفاع شخصی و پرتاب سلاح سرد کاملا خبره.از ایشون برای آموزش نوپو استفاده میکردن و بعدا با مربیان آموزش نوهد آشنا شد.میگفت بعضیاشون همین الان برن مسابقات جهانی راحت مدال میارن. خیلی میگفت تفاوت دارن با نوپو یا سایر نیروهای نظامی.بحث آموزش تو نوهد واقعا سخت و طاقت فرساست.
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مقایسه نوهد با صابرین اساسا اشتباه ست من حتی نوپو روهم برتر از صابرین میدونم
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این حرف شما کاملا اشتباه هست شاید نیروهای صابرین به اندازه نیروهای نوهد پخته نباشن ولی دارن با افسران آموزشی نوهد دوره می گذرونن
به نظر من صابرین هنوز کارداره ولی در همین مدت کم هم کارهای خوبی کرده و اکثر کشته هاشم بخاطر نا پختگی از دست داده ویرایش شده در توسط sargnt
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک سوال اساسی دارم
چرا هر جا در هر فرومی صحبت از صابرین میشه سریعا پای نوهد رو میکشن وسط و شروع میکنن به مقایسه؟
چرا در مورد خود صابرین و آموزش هاشون وتجهیزاتشون بحث نمیشه؟
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]جناب خوش کوشک و دوستان شون که سال هاست در جوار هاشمی کبیر نیاوران نشین اند [/quote]
ایشون سال ها جزو مسئولین رده بالا اطلاعات بودند و سر قتل های زنجیره ای هم خیلی اذیت شدند در مورد ساکن بودن در نیاوران هم معمولا رده بالا های اطلاعات در یک منطقه دیگه شهر سکنی میگزینن ولی بعد از یه سری مسائل فعلا درسته همسایه جناب هاشمی هستن ویرایش شده در توسط death

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='reza2250' timestamp='1389130750' post='357975']
یک سوال اساسی دارم
چرا هر جا در هر فرومی صحبت از صابرین میشه سریعا پای نوهد رو میکشن وسط و شروع میکنن به مقایسه؟
چرا در مورد خود صابرین و آموزش هاشون وتجهیزاتشون بحث نمیشه؟
[/quote]
به این دلیل که این دو نیرو همرده هم هستن و در عین حال از قدیم الایام این موضوع در ذهن سیال اجتماعی ایرانی(برساختگی هویتی) ثبت شده که ارتش دارای آموزش های سنگین و سخت و نیروی انسانی محکم و قوی هست و بالطبع واقعیت ها هم این هویت تعریف شده در ذهن رو تائید می کنه . به همین دلیل ناخوادآگاه و یا خودآگاه ذهن حرکت می کنه به طرف بررسی این دو نیرو در آینه مقیاس و مکیال خودش.

اما خوب من در پست پیش هم اشاره کردم این دو نیرو الان شاید فقط در تجربه و حیطه کاری با هم تفاوت دارن و ایضا کمی در آموزش ها وگرنه صابرین هم نیروی بدی نیست ولی کارش چیز دیگه ای هست اونم بر می گرده به قوانین کشوری و تعریف این دو نیرو برای استفاده در جاهای خاص.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارسال شده در · مخفی شده توسط worior، 18 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط worior، 18 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
[quote][color=#282828][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][right] جوادیه و چند جای نازی آباد ( پل پیچ و ته خط ) [/right][/font][/color][/quote]
عباد، سعید حجاریان و کوهی دیگر از اطلاعاتی های سابق که امروز حقوق دان شده اند..!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
کتابی هست از دوست تا حدودی توهم توطئه دارمان رضا گلپور به نام : آقای خاتمی هشدار ! چشم های اطلاعاتی ات جانیان بین المللی اند ! ( اسم کتاب همینه !) ... اگر تونستین اونوبخونین ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط IRGCAF
      هواپیمای توربوفن An-74 که اولین پرواز خود را در سال 1977 انجام داد، یک هواپیمای سبک ترابری چند منظوره است که برای عمل در مناطق قطبی طراحی شده است. این هواپیما که برای جایگزینی An-26های قدیمی طراحی شده است، برای حمل بار، تجهیزات و مسافر در فواصل کوتاه و متوسط استفاده می‌شود و قابلیت پرواز در تمامی شرایط آب و هوایی از 60- تا 45+ درجه سانتیگراد و در هر ارتفاعی از قطب شمال تا مناطق کوهستانی را دارا می‌باشد. هواپیمای An-74 می‌تواند در تمامی اوقات سال در روز یا شب در مسیرهای محلی یا بین‌المللی مورد استفاده قرار گیرد. این هواپیما قابلیت نشست و برخاست در باندهای کوتاه و از روی زمینهای پر از سنگریزه، یخی و یا پوشیده از برف را دارد.

      An-74 می‌تواند 7.5 تن بار را در ارتفاع 10100 متری با سرعت کروز 550-700 km/h حمل کند. این هواپیما دارای قابلیتهای فوق‌العاده دیگری نیز می‌باشد از جمله هدایت کشتی‌ها در طی مسیر خود، سرویس‌دهی به ایستگاههای شناور، انجام عملیات تحقیقاتی در ارتفاع بالا یا مناطق قطبی، پیدا کردن گروه ماهی‌ها و گشت‌زنی در مناطق یخبندان.

      در ضمن An-74 به آسانی می‌تواند به آمبولانس، هواپیمای آتش‌نشان، هواپیمای حامل چتربازان و ... تبدیل شود. نسبت لیفت به وزن بالای این هواپیما مدیون استفاده از مواد جدید و تکنولوژیهای نوین ساخت می‌باشد.

      تولید این هواپیما در خارکف همچنان ادامه دارد و نمونه جدید آن نیز در حال ساخت است.

      پيشرانه:

      دو دستگاه موتور توربوفن D-36ZMKB ساخت پراگرس با نسبت كنار گذر زياد، هر يك به توان 74/63 كيلو نيوتن.

      ابعاد

      دهانه بال: 98/31 متر
      نسبت منظري بال: 3/10
      طول كلي: 07/28 متر
      ارتفاع: 75/8 متر

      اوزان

      وزن با بيشترين سوخت (بدون بار): 13200 كيلوگرم
      بيشترين وزن برخاست: 34800 كيلوگرم

      سرعت و برد

      بيشترين سرعت در ارتفاع 10100 متري: 700 كيلومتر در ساعت
      برد با بيشترين سوخت و 800 كيلوگرم بار مفيد: 4400 كيلومتر

      Avia.ir
    • توسط MR9
      يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ   ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گامهایتان را استوار می‌دارد.    
      در صورت وقوع هرگونه پیش آمد احتمالی ....
       
      هجدهم  دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود هشت .... 
       
      1- تمامی اخبار ، تحلیل ها ، ویدئوها ، لینکها در این تاپیک قرار می گیرد .....
      2- رعایت قوانین انجمن میلیتاری برای همه کاربران لازم الاجراست ....
      3- در خصوص پخش شایعات ، اخبار نادرست و .....  همه کاربران دقت لازم را داشته باشد 
       

       
       
      پی نوشت :
      در صورت وقوع بحران ، عنوان تاپیک تغییر خواهد کرد  ( تغییر عنوان تاپیک ، ساعت 8:35 دقیقه روز 18 دی 1398)
    • توسط SAEID
      عملیات کربلای4 طرح خوبی داشتی و بزرگترین تحرک نظامی ایران با استعداد 250 گردان محسوب میشد اما لو رفتن عملیات همه چیز را خراب کرد! دقیقا مانند عملیات کورسک که اگر لو نمیرفت کار شوروی تمام بود در جنگ تحمیلی هم کربلای4 میتوانست ما را پیروز جنگ کرده و از موضع قدرت با عراق جهت صلح مذاکره میکردیم که نشد!
    • توسط SAEID
      خاطره ای از شهید احمد کاظمی



      در سلول باز شد. نگهبان چشم چرخاند بین زندانیها. انگار دنبال کسی میگشت پیداش نکرد. داد زد: "احمد کاظمی!"

      احمد بلند شد. رفت تا جلوی در. چشم دوخت به نگهبان. نگهبان تعجب کرد. سر تا پای او را نگاه گرفت. زیر لب گفت: "این که بچه است".

      و زل زد به چشمهای احمد. چشمهای درخشان، بینی کشیده و نگاه نافذ او را دید و آرامشی را که داشت. گفت: "پیداست که نمیدانی کجا هستی".

      احمد لبخند زد.

      - چرا میدانم، اما من کاری نکرده ام.

      نگهبان خندید. بلند و کشیده.

      -همه اولش همین را میگویند، همه ...

      و از کنار در رفت کنار.

      - بیفت جلو!

      در راهروی نیمه تاریک که میرفتند، دلسوزانه افزود:

      "من نگهبانی بیش نیستم، اما خودت را اذیت نکن. این جا کاری میکنند که آدم هفت جدش را هم به یاد بیاورد. نمیتوانی چیزی را پنهان کنی."

      احمد چیزی نگفت. تا انتهای راهرو رفتند و پیچیدند. پله هایی پیدا شد. رفتند پائین. نگهبان دری را باز کرد. ناگهان صدای ضجه ای بلند شد. از اتاق بغلی می آمد. احمد، یک آن سر جایش یخ زد. نگهبان از پشت هلش داد.

      - چیزی نیست، عادت میکنی.

      در، پشت سرش بسته شد. اتاق کوچک بود و نیمه تاریک.

      جلوتر میز و صندلی قراضه ای دیده میشد. میدانست که باید نیرویش را ذخیره کند. نشست روی صندلی و منتظر شد. ساعتی گذشت.

      کسی نیامد سراغش. آیا او را فراموش کرده بودند؟ میدانست که چنین نیست. شنیده بود که بعضیها در همان لحظات طاقت فرسای انتظار، میبرند. دوباره صدای جیغی بلند شد. آیا صدا از آن یکی از دوستانش نبود؟ بجز خودش، سه نفر دیگر را هم دیده بود که دستگیر شده اند. وسط عزاداری، مرد تنومندی مچ او را چسبیده بود.

      - یک دقیقه بیا!

      و تا به خودش بیاید، دیده بود که از جمع عزاداران که سینه میزدند و شعار میدادند، بیرون کشیده شده است.

      - شما کی هستی؟

      - بعدا میفهمی.

      و چشم که چرخانده بود، دوستان دیگرش را هم دیده بود که توسط مردان دیگری، احاطه شده بودند.

      در صدایی کرد و باز شد. احمد برگشت. مردی را دید که لباس نظامی نپوشیده بود. معلوم نبود که مال شهربانی "نجف آباد" است یا اینکه از بیرون آمده.

      - خب، کارمان راحت شد، دوستانت هم به همه چیز اعتراف کردند.

      احمد بلند شد و ایستاد، مرد متعجب بود.

      - خوب برای خودت جا خوش کرده ای!

      و چشم دوخت به چشمهای احمد.

      - وقت زیادی ندارم. شهربانی شلوغ است. هر روز دهها نفر را میگیرند و می آوردند اینجا که ما آدمشنا کنیم. زود باش!

      احمد پرسید: "چه کار باید بکنم؟"

      و ناگهان سمت راست صورتش داغ شد و گوشش تیر کشید، آنقدر که فحشهای اولیه مرد را نشنید:

      - ... خودت را زده ای به آن راه؟ فکر کردی با کی طرفی؟ بگو اعلامیه ها را از کی میگرفتید، دستور دیوارنویسی مال کلی بود و خودت را خلاص کن!

      احمد با آرامی مرد را نگاه کرد. گفت: "من نمیدانم چه میگویید. من فقط تو عزاداری بودم، عاشورا بود، مگه شما عزاداری نمیکردید؟"

      یک دفعه پای مرد بالا آمد و بینی احمد داغ شد، بعد شرشر گرم خون را احساس کرد و صدای مبهم مرد را شنید: "پس نمیخواهی حرف بزنی؟"

      ...

      شکنجه، پانزده روز ادامه داشت، اما احمد هیچ چیزی را به گردن نگرفت. برای همین هم مجبور شدند رهایش کنند، به خصوص که هر روز زندانیان جدیدی آورده میشدند و جا کم بود. پسبانی که آن روز لباس شخصی پوشیده بود، در آخرین بازجویی گفت: "فکر نکن ما خریم، ولت میکنیم تا بروی، اما همیشه زیر نظر ما هستی. ساواک هیچ کس را رها نمیکند. بنابراین هر وقت توی خیابان راه میروی، یادت باشد که چشمهای "امیری" دنبالت است".

      و تازه آن موقع بود که احمد، اسم فامیلی پاسبان را فهمیده بود و این را که ساواکی است.

      بیرون که آمد، انگیزه اش برای مبارزه بیشتر شد. سال 56 بود. رژیم سلطنتی آخرین نفسهایش را میکشید. احمد ارتباطش را با انقلابیون بیشتر کرد و همین باعث شد که ساواک دنبال دستگیری مجددش باشد. حالا باید پنهان میشد.

      مدتی از چشمها دور ماند، اما احساس میکرد که وقتش دارد تلف میشود. برای همین هم تصمیم بزرگتری گرفت: پیوستن به مبارزان فلسطینی و دیدن دوره های چریکی.

      به سرعت کارهایش را انجام داد و از طریق دوستانش، عازم پادگان "جمهوریه" سوریه شد، اما مبارزان فلسطینی، طوری نبودند که او تصور کرده بود. همه آنها به یک اندازه مسایل مذهبی را رعایت نمیکردند. دختر و پسر قاطی هم بودند و حدود شرعی مخدوش شده بود. چند بار با مسئولین بحث کرد، اما به هیچ نتیجه ای نرسید. دلسرد شده بود. باید بر میگشت به کشور خودش، جایی که در آن انقلاب به پیروزی رسیده بود و حوادث شگفت انگیزی روی میداد. یکی از این حوادث شگفت انگیز، محاکمه ساواکیها بود. همه میدانستند که احمد شکنجه شده است و از او میخواستند که از عامل شکنجه اش شکایت کند، اما هر چه میکردند، احمد نمیپذیرفت. با این که ماهها خون دماغ میشد و جای بگد پاسبان شهربانی، به این زودیها قصد خوب شدن نداشت. حالا پاسبان امیری خیالش راحت شده بود که از طرف احمد، خطری تهدیدش نمیکند و از عظمت روحی او به شگفت آمده بود، آنقدر که میتوانست سالها بعد، نامه ای برایش بنویسد:

      "من همانی هستم که شما مرا به نام امیری میشناسید. میدانم در حقتان بدی کرده ام و میدانم که شما آنقدر بزرگوار هستید که مرا بخشیده اید و همین به من جسارت میدهد که خواهش دیگری از شما بکنم. اگر میتوانید، به من کمک کنید تا ترتیب انتقال فرزندم به دانشگاه دیگری، داده شود. میدانم که مسئولان دانشگاه شما را میشناسند و حرفتان را گوش میکنند".

      احمد از بازیهای روزگار شگفت زده شده بود. مدتی به نامه شکنجه گرش فکر و لحظاتی را که زیر دست او از درد به خود میپیچید، به یاد آورد، اما آخر سر نامه ای به دانشگاه نوشت و از مسئولان خواست اگر راه قانونی وجود دارد، با انتقال فرزند شکنجه گرش موافقت کنند و آن وقت بود که احساس سبکی و راحتی کامل کرد و دید که خوبی کردن - حتی در حق کسی که بهت بدی کرده - چقدر لذت بخش است.

      از کتاب همشهری نوشته محمدرضا بایرامی
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.