sepehr

تاپیک جامع سرلشکر شهید منصورستاری (عکس ، خاطره ، فیلم و ... )

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

جنابCadillac این تعداد جنگنده توسط پدافند از بین رفتن و سرقفلی این ابتکار و کار هم دست این شهید بزرگوار بود وگرنه کسی دیگه شاید هیچ وقت به این تاکتیک و بکارگیری اون توجه هم نمی کرد.



در ضمن ایشون درسته خلبان بودن ولی به این معنی نیست که دیگه در زمینه الکترونیک و رادار هیچی نمی دونستن و بیشتر اوقات هم اشون در این بخش ها کار می کردن فراموش هم نکنید قبلا سیستم های پدافندی هم در مجموعه نیروی هوایی بودن.



وی افزود: شهید ستاری قبل از انقلاب، به اتفاق شهید اردستانی و شهید بابایی دوره راداری را در آمریکا گذرانده بود، از آنجایی که برادرم ازهوش بسیار بالایی برخوردار بود، همزمان با دوره کنترل رادار که بین 27 نفر آمریکایی رتبه اول را از آن خود کرد، مدرک دکترای زبان خود را نیز دریافت کرده و بعد از یک سال به ایران برگشت و در همان دوران بازگشت از آمریکا بود که در رشته مهندسی برق دانشگاه تهران قبول شد ولی یک سال که از ورود به دانشگاهش گذشت، جنگ شروع شد.

خواهر شهید افزود: تیمسار ستاری نیز همانند پدر بود؛ دکتر نائیجی را برای آموزش آنژیوگرافی به خارج فرستاد تا آموزش ببیند و به دانشجویان ایران آموزش دهد، خودش دوره رادار را گذرانده بود و آموزش می داد، حتی تمام لباسها و ابزار خود را نیز با آنکه برای دانشجویان بزرگ بود، برای آنها برده بود و می گفت: "خیاط داریم که اندازه آنها را درست می کند" تا جایی که حتی بعد از شهادت تقریبا هیچ چیز برای فرستادن به موزه بنیاد شهید و امور ایثارگران نمانده بود.


[align=center]icon_rolleyes[/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]در ضمن ایشون درسته خلبان بودن ولی به این معنی نیست که دیگه در زمینه الکترونیک و رادار هیچی نمی دونستن و بیشتر اوقات هم اشون در این بخش ها کار می کردن فراموش هم نکنید قبلا سیستم های پدافندی هم در مجموعه نیروی هوایی بودن.
[/quote]

شهید ستاری خلبان نبودند !!!!! :mrgreen:

این شهید افسر کنترل شکاری بودند و در واقع متخصص سیستمهای پدافندی بودند. دوره های مربوطه رو نیز در آمریکا گذرنده بودند. در واقع دوره هاوک و سیستمهای مربوطه..
این تخصصی اصلی ایشان بوده ولی به لحاظ مطالعات وسیع و تجارب گونان ، در تمامی زمینه های نیروی هوایی (هر چیزی که شما فکرش را بکنید !) از اطلاعات بسیار بالایی برخوردار بودند.

البته این شهید در ایران و توسط استاد خلبان های نیروی هوایی ، به درخواست خودشان آموزش پرواز رو دیده بودند و پرواز SOLO نیز انجام داده بودند که بعد از آن خیس هم شدند icon_rolleyes (با اینکه فرمانده بودند !).
تجربه پرواز به جت های جنگنده را نیز داشتند که العان خاطرم نیست چه هواپیمایی بوده است..
علت را هم فرمودند : میخواهم وقتی در جلسه از حقوق خلبان ها دفاع میکنم ، خودم با مسائل و مشکلات آنان را تجربه کرده باشم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ه گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، 15 دی ماه سال 1373 یکی از تلخ ترین روزها برای نیروی هوایی ارتش است. هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان این نیرو که برای بازدید به پایگاه اصفهان رفته بودند، در هنگام بازگشت و در دقایق ابتدایی پرواز، دچار سانحه شده و پس از برخورد با زمین آتش می گیرد تا نیروی هوایی، موثرترین فرمانده تاریخ خود را به همراه جمعی از معاونینش از دست بدهد.
در میان شهدای این سانحه، سرتیپ منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی، سرتیپ خلبان حسین اردستانی معاون عملیات و سرتیپ خلبان سید علیرضا یاسینی رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نهاجا از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند. به همین دلیل سعی کردیم در ایام سالگرد شهادت این عزیزان در سه بخش مجزا، مروری داشته باشیم بر گوشه هایی از زندگی این سه فرمانده شهید.

253567_575.jpg


سال 1327 بود که منصور ستاری در روستای ولی آباد ورامین به دنیا آمد. پدرش حاج حسن ستاری، شاعری اهل دل بود که دیوانی به نام «ماتمکده عشاق» داشت. منصور، 9 ساله بود که پدرش از دنیا رفت و او یتیم شد.
زندگی در روستا برای کسی که دلش می خواست درس بخواند بسیار سخت بود. دوران ابتدايي را در مدرسه ولي آباد ورامين و دوران متوسطه را در روستای « پوئينك » باقر آباد به پايان رسانيد و در طول دوران تحصيل، همواره يكي از شاگردان ممتاز به شمار مي‌رفت.
خودش می گوید: « سالهايي که به مدرسه مي رفتم، سالهاي سخت و پررنجي بود. آن سرماي طاقت فرسا را که تا مغز استخوانم نفوذ مي کرد هرگز از ياد نمي برم. کرخي و سنگيني دستها و پاهايم را که در بوران برف به سياهي مي گرائيد و لبهاي ترک خورد از سرما را که هميشه دردناک و متورم بود، هيچگاه فراموش نخواهم کرد.
يادم هست يک روز که به قصد مدرسه از خانه خارج شدم، کولاک شديدي از برف منطقه را فرا گرفته بود. پدر من از دنيا رفته بود و وضعيت مالي خوبي نداشتيم. هيچوقت نمي توانستيم آنقدر پول خرج کنيم که کفش بخريم. هميشه کتاني پارچه اي به پا مي کرديم حتي در روزهاي سرد زمستان کتاني در برف خيس مي شد و به پاهاي ما مي چسبيد و سرما تا عمق جانمان نفوذ مي کرد اما چاره اي جز تحمل آن نداشتيم.
آن روز را خوب به خاطر دارم. در راه مدرسه بايد از يک تنگه که به دره اي عميق مشرف بود رد مي شدم.
با احتياط بسيار در حالي که چشمانم به خوبي نمي ديد از کناره ديوار به جلو رفتم که ناگهان باد شديدي در تنگه پيچيد و مرا چون تکه کاغذي بلند کرد و به قعر دره پرتاب نمود.
در برفها فرو رفته بودم و تمام بدنم سنگين و بي حس بود. احساس کردم که دارم از هوش مي روم. با تمام توان سعي کردم از جايم بلند شوم و به سختي بسيار، پس از چند بار سقوط، از دره بيرون آمدم.
با مشقت زياد از تنگه بيرون رفتم و خودم را به خانه اي رساندم. با آخرين قوايي که برايم باقي مانده بود به در کوبيدم و ديگر چيزي نفهميدم.
به هوش که آمدم در اتاقي گرم بودم، آنها مرا نجات داده بودند. ناخنهاي پاهايم سياه شد و افتاد اما خداوند زندگي دوباره اي به من بخشيده بود. تصميم گرفتم از اين فرصت دوباره بهترين استفاده را ببرم.»
تحمل این سختی ها از کودکی که سالها بعد می بایست فرمانده یکی از مهمترین قوای ارتش شود، چندان هم عجیب نبود.

253560_882.jpg


یک روز تعطیل که منصور به مدرسه نرفته بود. به او گفتم: «امروز گاوها را پشت باغ ببر بگذار بچرند.» خودم هم به باغچه پایین ده رفتم تا مقداری علوفه بچینم تا اینکه اگر فردا به صحرا رفتیم، گاوها در اصطبل گرسنه نمانند.
از باغچه که برگشتم، دیدم منصور هنوز نرفته و شلوارش به آرد آغشته شده است. آن زمان به دلیل رایج نبودن پول، برای خرید مایحتاج‌مان آرد یا گندم به فروشنده می‌دادیم.
گفتم: «منصور! اگر چیزی می‌خواستی بخری، به جای آرد، گندم می‌دادی. حالا بگو ببینم چی خریدی؟»
جواب نداد. چند بار سؤالم را تکرار کردم، ولی بی نتیجه بود.
در آن زمان، منصور کلاس پنجم ابتدایی بود. مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواند، نزدیک خانه بود، ظهرها برای خوردن ناهار به خانه می‌آمد و دوباره به مدرسه بازمی‌گشت. یکی دو روز از جریان آرد بردن منصور گذشته بود که او برای ناهار به خانه آمد اما بلافاصله به مدرسه برگشت. هنگامی که مادرم سفره را پهن کرد، دیدم یکی از نانهای درون سفره کم شده است. فهمیدم کار منصور است.
لحظه‌ای بعد منصور برگشت و آهسته سر سفره نشست. طوری وانمود می‌کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. پیش دستی کردم و گفتم: «منصور! نان را کجا بردی؟»
گفت: «کدام نان؟»
گفتم: «همان که چند لحظه پیش آمدی و از سر سفره برداشتی.»
منصور که فکر می‌کرد من از کاری که او انجام داده با خبرم، از روی ناچاری گفت: «اگر بگویم دعوایم نمی‌کنی؟»
گفتم: «نه، بگو!»
گفت: «یکی از همکلاسی‌هایم سر کلاس دلش را گرفته بود و گریه می‌کرد. پرسیدم: چی شده ؟ گفت: دو روز است که نان نداریم. من هم نان را بردم به او دادم.»
با توجه به اینکه در آن سال برداشت گندم در ده ما بسیار کم بود، خانواده خودمان هم از نظر آرد و نان در تنگنا بود، ولی چیزی به او نگفتم.
بعدها که سر صحبت باز شد، فهمیدم منصور، آردی را هم که برداشته بود، به یکی از همکلاسی‌هایش که وضع مالی خوبی نداشتند، داده بود.
(راوی: ناصر ستاری، برادر بزرگ شهید منصور ستاری)

253563_636.jpg


منصور ستاری پس از اخذ ديپلم متوسطه، در سال 1346 وارد دانشكده ‌افسري شد و پس از پايان دوره ‌دانشكده، به درجه ستوان دومي نايل آمد.
در سال 1350 جهت طي دوره ‌علمي كنترل رادار به كشور آمريكا اعزام شد و پس از گذراندن دوره ‌يكساله، در سال 1351 به ايران بازگشت و به عنوان افسر كنترل شكاري نيروي هوايي مشغول به كار شد.
او در سال 1354 در كنكور سراسري شركت كرد و در رشته برق و الكترونيك پذيرفته شد اما هنوز تعدادي از واحدهاي دانشگاهي را نگذرانده بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي تحصيل را كنار گذاشت و به رسته خدمتی خود در نهاجا بازگشت.
درسال 1362 به سمت معاون عمليات فرماندهي پدافند نيروي هوايي و دو سال بعد به عنوان معاونت طرح و برنامه نهاجا برگزیده شد تا اینکه در بهمن ماه سال 1365 با درجه سرهنگي به سمت فرماندهي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب گردید و تا هنگام شهادت عهده دار اين مسئوليت بود.
در واقع علاوه بر او، شهید عباس بابایی هم کاندیدای احراز این پست بود اما وقتی قرار شد آیت الله خامنه ای، فرمانده نهاجا را انتخاب کند، عباس بابایی با اصرار فراوان از ایشان خواست که منصور ستاری را به این عنوان برگزیند.

253562_514.jpg


جای هیچ شکی نیست که منصور ستاری موثرترین فرمانده نیروی هوایی از ابتدا تاکنون است و در واقع بخش زیادی از پیشرفت های امروز این نیرو را باید مرهون تلاش های این فرمانده شهید دانست.


تحقق آرزوی 33 ساله



یکی از مهمترین اقدامات ستاری، تأسيس دانشكده پرواز (خلباني) نیروی هوایی بود که پذیرای اولين سري دانشجويان خلباني در مهرماه سال ۱۳۶۷ شد.
امیر سرتیپ «حبیب‌الله صادق‌پور» در این باره می گوید:
دانشکده خلبانی که از 31 سال پیش تأسیس شده بود، دانشجویان را با مدرک دیپلم پذیرش می‌کرد و بعد از یک دوره آموزش کوتاه مدت، آنها را برای آموزش با هواپیمای جت به خارج از کشور اعزام می‌کرد.
تیمسار ستاری یک روز مرا احضار کرد و گفت: «نمی‌خواهم اینگونه باشد. ما باید تمام مراحل آموزش را در ایران داشته باشیم، یعنی از زمانی که دانشجو پذیرش می‌شود تا زمانی که وینگ (نشان) خلبانی می‌گیرد، باید در داخل کشور آموزش ببیند».
گفتم: تیمسار هر کاری از دست من بربیاید، انجام می‌دهم.‌ در آن جلسه تیمسار ستاری مأموریت تأسیس دانشکده پرواز را به من محول کرد و گفت: «‌هر چه احتیاج داشته باشید، ‌تهیه می‌کنم. اگر حالا نتوانم، در آینده نزدیک تهیه خواهم کرد. من مطمئنم تأسیس دانشکده به خوبی انجام خواهد شد».
به این ترتیب ما برای ایجاد دانشکده پرواز دست به کار شدیم و آن را به شکل نظام دانشگاهی درآوردیم.
تیمسار ستاری اکثر طرح‌ها و ایده‌ها را ارائه می‌داد و با همت بلندی که داشت، بیشتر کارها را خودش به پیش می‌برد به طوری که پس از برگزاری یکصد و شش جلسه مشترک با وزارت فرهنگ و آموزش عالی، سرانجام طرح تأسیس دانشکده تصویب شد و ما پذیرش اولین دوره دانشجویان را آغاز کردیم. ابتدا هواپیماهای آموزشی ملخ‌دار را آماده کردیم و سپس هواپیمای جت را نیز وارد سیستم آموزش کردیم.
شهید ستاری دو روز قبل از شهادتش به من گفت: «صادقپور ما با ساختن این دانشکده و آوردن هواپیمای جت به سیستم، به آرزوی 33 خودمان رسیده‌ایم. حالا این دانشکده راه خود را پیدا کرده و من خیالم راحت است از اینکه بدون نیاز به خارج می‌توانیم خودمان خلبان تربیت کنیم».

  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به علت قرار دادن تصاویر خارج از گالری قفل شد .
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از جان اون انسان که اومده بود جان یه عده انسان دیگه رو بگیره مهمتر ، موشکی بود که هدر نرفت !!
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='worior' timestamp='1387120360' post='353489']
از جان اون انسان که اومده بود جان یه عده انسان دیگه رو بگیره مهمتر ، موشکی بود که هدر نرفت !!
[/quote]
ازکجا معلوم...شاید اومده بود یک پایگاه نظامی یا یک نیروگاه ما رو بزنه...
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی جان پایگاه نظامی و پالایشگاه آدم نداره؟
میدونی خرابی یک پالایشگاه جان چند صد هزار نفر رو تهدید میکرد؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقايون وقتي خود فرد ميفهمه روش قفل راداري انجام شده يا عملياتش رو لغو ميكنه و برميگرده يا ايجكت ميكنه كه در اين صورت شهيد ستاري يك موشك رو براي زدن بقيه هواگردهاي عراق حفظ كرده و اگر هم به پيشروي ادامه ميداد كه مسما شليك انجام ميشد ، دوستان بهتره كاسه داغتر از آش نشوند ....

آقا مصطفي هم كاربر mostafa–by بود .... ویرایش شده در توسط hamedof
  • Upvote 3
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر


آقايون وقتي خود فرد ميفهمه روش قفل راداري انجام شده يا عملياتش رو لغو ميكنه و برميگرده يا ايجكت ميكنه كه در اين صورت شهيد ستاري يك موشك رو براي زدن بقيه هواگردهاي عراق حفظ كرده و اگر هم به پيشروي ادامه ميداد كه مسما شليك انجام ميشد ، دوستان بهتره كاسه داغتر از آش نشوند ....

آقا مصطفي هم كاربر mostafa–by بود ....



ايشون هم اسمشون مصطفي هست حامد جان :winking:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پس ابراهيم كي بود ؟ همم ؟! آقا الان نيازمند روشن سازي و شفاف سازي كاربران مستضعف هستيم ، نحن مستضعفون :D

فقط يك سوال ، سال ٦٤ ما مشكل كمبود موشك داشتيم يا نه ؟!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بعد از گذراندن دوره کارشناسی‌ام چون در دانشگاه شریف شاگرد اول دوره لیسانس شده بودم، بورس دانشگاه برکلی را گرفته بودم اما پدرم گفت «نرو، چون اگر بروی ممکن است برنگردی».
13921015000411_PhotoA.jpg

منصور ستاری را بی‌شک باید پدر نیروی‌هوایی ارتش دانست؛ فرمانده‌ای که اگرچه خود خلبان نبود اما پایه‌گذار مهمترین اقدامات در نیروی هوایی ارتش شد؛ (تخصص شهید ستاری در حوزه پدافند هوایی بود) اقداماتی که امروز بخش اعظمی از توان پدافند هوایی ایران را هم شکل داده است.
شیوه تحصیل این اسطوره بی‌بدیل نهاجا در شرایط سخت در یکی از روستاهای ورامین (که مشروح آن به تفصیل در کتاب خاطرات وی چاپ شده،) بیانگر آنست که مردان بزرگ در شرایط سخت بود که به جایی رسیدند والا از لای پر قو، فولاد آبدیده درست نخواهد شد.
ستاری البته بعداها هم که به عالیترین درجات ارتش رسید، گذشته خود را فراموش نکرد و همان شیوه‌ها را در تربیت فرزند نیز بکار گرفت که امروز پسر، با افتخار از پدر یاد کند؛ فرزندی که خود جزو نخبگان کشور است و مدارج تعالی را تا ریاست بر معاونت علمی ریاست جمهوری نیز طی کرده است.
از این جهت است که توصیه می‌کنیم، بیشتر از مردم عادی، این مصاحبه را مسئولین کشور بخوانند تا الگویی باشد برای تربیت آقازاده‌ها.
متن زیر گفتگویی است با «سورنا ستاری» فرزند سرلشکر منصور ستاری فرمانده شهید نیروی هوایی ارتش، که گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری فارس، آن را به مناسبت 15 دی سالروز عروج این «فرمانده عزیز» منتشر می‌کند.

13920211000180_PhotoFree.jpg


* شهید ستاری علاوه بر توان فرماندهی که به عنوان یک الگو امروز مطرح می‌شود، به لحاظ علمی نیز یکی از برترین‌ها در نیروهای مسلح بودند. شما به عنوان کسی که خودتان امروز در مصدر معاونت علمی رییس جمهور قرار دارید، جایگاه علمی ایشان را چگونه توصیف می‌کنید؟
پدرم جزو نسلی از نیروی هوایی است که می‌توان گفت نسل تاریخی نیروی هوایی است. چرا که با توجه موقعیت وقت و به واسطه پذیرش دانشگاههایی مثل شریف و ... این نسل می‌توانستند به راحتی وارد این دانشگاه‌ها شوند ولی به دلیل علاقه ای که ایشان به نیروی هوایی داشتند وارد این نیرو شدند و علاقه ایشان را به راحتی می‌توان از وقتی که ایشان برای کار می‌گذاشتند فهمید.
چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب که بیشتر هم شد اگر به مجلات آن زمان نگاه کنید، متوجه می‌شوید که تقریبا در هر شماره از ایشان مقالاتی علمی چه در قالب ترجمه و به نامهای مختلف از قبیل منصور ستاری ،م ص، سورنا و... به چاپ می‌رسید و دلیلش هم این بود که می‌گفتند: اگر همه مقالات از یک نفر باشد خوب نیست.
* خانواده شما ازجمله هزاران خانواده ایرانی بود که به دلیل جنگ، فقدان پدر را به خوبی احساس کرد. این «نبودن پدر» چه تاثیری در محیط خانواده تان داشت؟
تا قبل از شروع جنگ، پدری را در خانه داشتیم که بیشتر وقتش را صرف خانواده می‌کرد. حتی نقاشی‌های آن زمان پدر را هنوز هم داریم و چنان ایشان حرفه‌ای نقاشی می‌کردند که کسی باورش نمی‌شد و این همه اعتماد به نفس و پشتکار شاید به دلیل آن باشد که ایشان از نه سالگی پدرشان را از دست دادند و کاملاً مستقل بزرگ شدند.
در آن زمان هم پدر خلاقیت‌های خاص خودشان را داشتند.
حتی یادم هست که در زمان انقلاب، بوم نقاشی پیدا نمی‌شد و پدر از فیبر به جای بوم استفاده کردند و یا وقتی که به ماکت‌هایی که ایشان خودشان درست کردند نگاه می‌کنم و به ظرافت‌های آن خیره می شوم ایشان را تحسین می‌کنم.
در آن زمان ما در منزل یک کارگاه کوچک نجاری داشتیم و تقریباً تمام دکورهای منزل را پدر خودشان می‌ساختند و گاهی هم نجار محل هر چند وقت یکبار به منزل ما می‌آمدند و به طرح‌های پدر نگاه می‌کردند و ایده می‌گرفتند.
با شروع جنگ این کارگاه تعطیل شد و ایشان تمام وقت و نیروی خود را در این راه گذاشتند.
با پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی تلاش ایشان دو صد چندان شد. طوری که از اولین روز جنگ که مأموریت ایشان در پایگاه سوباشی بود، پدر را تا 40 روز در منزل ندیدیم و بعد از 40روز برای مدت خیلی کوتاهی به ما سر زدند و دوباره به منطقه برگشتند. بعدها به گونه‌ای شد که هر 5 تا 6 ماه یک‌بار پدر را می‌دیدیم.
13910920000035_PhotoL.jpg
* این کمبود پدر را چگونه جبران می‌کردید؟
* من در آن زمان 7 تا 8 سال داشتم و همه چیز را درک می‌کردم. جنگ ظاهری تلخ دارد که همه آن را احساس می‌کنند و زیر پوست آن تلخ‌تر است که شاید خانواده‌های نظامی و فرزندان آن‌ها که در پایگاه‌ها و کسانی که در این شهرک‌ها زندگی می‌کنند آن را بیشتر احساس می‌کنند.
در این شهرکها شاهد این بودیم که همسایه‌مان، پدر دوستمان شهید می‌شد و وقتی دوستمان دیگر در جمعمان نبود، در آن دوران کودکی فقدان او را برایمان توجیه می‌کردند. مثلاً به ما می‌گفتند که پدر علی گم شده و دیگر علی در جمعمان نبود.
خلبان‌هایی را می‌دیدیم که صبح از منزل با بدرقه خانواده خارج می‌شدند و دیگر بر نمی‌گشتند و به خاطر همان فشارهای عصبی به کارکنان و خانواده‌هایشان وارد می‌شد.
گاهی همسرانشان با قرص‌های اعصاب می‌خوابیدند و همچنان که از دوستان خود می‌بینم که این مشکلات عصبی هنوز برایشان باقی مانده است.
هنوز وقتی تلفن منزلمان زنگ می خورد اضطراب این مساله را دارم که ممکن است خبر بدی را بشنوم و یا به گوشی موبایلم تا وقتی مخاطب را نشناسم پاسخ نمی‌دهم و یا صدای مارش رادیو را که در آن زمان می شنیدیم تنمان می‌لرزید که مبادا خبر بدی بشنویم.
در آن زمان امکانات آن چنانی مثل موبایل یا تلفن نبود و گاه پدرمان را بعداز 6 ماه هم نمی‌دیدیم و اصلاً نمی‌دانستیم که کجا هستند و همیشه با این دلهره‌ها زندگی می‌کردیم و بزرگ شدیم، گفتم که هر 5 تا 6 ماه یک‌بار پدر را می‌دیدیم و تمام کارهای منزل بر دوش مادرم بود.
از آنجایی که مادرم فرهنگی بودند، در چنین شرایط جنگی که باید برای تهیه هر چیزی صف می‌ماندیم، وظیفه و مسئولیت مادرم بیشتر از هر زمان دیگری بود.
در پایگاه‌ها، فرقی که بین خانواده‌های خلبان و غیر خلبان بود، این بود که معمولاً خلبان بعد از انجام ماموریت به خانه‌اش بر می‌گشت و معمولاً عمده پروازها هم به علت نور خورشید در صبح انجام می‌شد و تا ظهر در صورت موفق بودن عملیات به خانه بر می‌گشت ولی برای ما اینچنین نبود و تا شش ماه و گاهی هم بیشتر اطلاعی و خبری از پدرمان نداشتیم. همیشه در آرزوی این بودیم که پدرمان را در منزل ببینیم.
13911003000496_PhotoL.jpg
* شما به عنوان فرزند یکی از سرشناس‌ترین شهدای نظام اسلامی، چی میزان از وضعیت دیگر فرزندان شهدا مطلعید؟
هر از چند گاهی با فرزندان شهدا که حدود 20 تا 30نفر هستند جلساتی دوره‌ای داریم. ولی فرقی که من با دیگر فرزندان شهدا دارم این است که من جنگ را درک کردم. بعضی از این فرزندان 2 یا 3 ساله بودند که پدرانشان به شهادت رسید و بعضی هم مثل فرزند شهید نامجو حتی به دنیا نیامده بودند که پدرانشان را از دست دادند.
ولی من زمانی که پدرم به شهادت رسیدند 22 ساله بودم و دانشجوی ترم اول کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی شریف بودم و تمام دوران کودکیم را در این پایگاههای نظامی گذراندم و به نوعی فرزند پایگاه هستم.
* با توجه به سن شما، قاعدتا باید خاطراتی از ایام دفاع مقدس داشته باشید. آن روزها را چطور سپری کردید؟
عراق در 6 ماه اول جنگ فشار زیادی را بر ایران وارد کرده بود و در این 6 ماه خیلی از نفرات به شهادت رسیدند. این فشار چنان زیاد بود که شهید فکوری در روز چهاردهم یا پانزدهم مهرماه این فشار را این گونه تشریح کردند که می‌گفتند شاید امروز روز آخر جنگ باشد.
یک هواپیما هم نباید روی زمین باشد و باید تا پای جان از کشورمان دفاع کنیم و احتمال شهادتمان قطعی است و یا در پایگاه دزفول یادم هست که هواپیماهای عراقی در شب بلند می شدند و با تیربار سربازهایمان را مورد هدف قرار می‌دادند و تعداد زیادی از خلبان‌های ما 2 تا 3 بار اجکت کردند و در دفعاتی هم به اسارت رسیدند.
* شما متمایزترین خصوصیت پدرتان را در مقایسه با دیگر شهدا و همرزمانش در چه چیزی می‌بینید؟
چیزی که پدرم را از دیگران متمایز کرده، دانشی است که آن را به مرحله عمل رسانده بودند و آن را در عملیات‌هایی همچون والفجر 8 به کار گرفته بودند.
اگر پای صحبت کسانی که در عملیات والفجر هشت شرکت داشتند بنشینید، می‌بینید که با چه دانشی و با چه امیدی توانستند به همرزمانشان کمک کنند. همه دیدند که ایشان چطور هر سایت هاوک را به چند قسمت تقسیم کردند و مدیریت کردند و می‌توان گفت عملیات والفجر 8 نقطه عطفی در تاریخ کشور بود و این ممکن نبود مگر تسلط کامل بر کار و دانشی که به مرحله عمل رسیده باشد.
وقتی که در یک روز 3 تا از رادارهای ما توسط عراق منهدم شد و دلیل آن این بود که عراق سلاح جدیدی از غرب گرفته بود، در آن زمان متوجه شدند که این موشک از سوی هواپیمای سوخو 22 شلیک شده بود و راه مقابله با آن هم این گونه است که به طور مثال وقتی رادار روشن شد بعد از فلان ثانیه و بعد از فلان سیگنال رادار را خاموش کنند چون موشکهای جدید عراقی ضد رادار است و...
با همین امکانات کم توانستند در مقابل بسیاری از حملات دشمن مقاومت کنند و این ابتکارات خاص ایشان بود.
گویا در طی این عملیات برق یکی از دستگاه‌های سایت‌ها قطع شده بود و در پاسخ به نفر کادری که می‌گفت برق قطع شده، چکار کنم و وقتی که همه شهادت را در جلوی چشمانشان می دیدند و در زمانی که همه امید خود را از دست داده بودند گفتند که هر چه در جلوی خودت می بینی کنار بذار و دیگه به اسکوپ رادار نگاه نکن.
با اطلاعاتی که من به تو می‌دهم، به خدا توکل کن، تو می توانی با روحت و فکرت موشک را فایر (شلیک) کنی و همان هم شد و توانستند عملیات را با موفقیت به پایان برسانند.
13911002000413_PhotoL.jpg
* یکی از ویژگی‌های جنگ ما این بود که فرماندهان عالیرتبه، خود در خط مقدم بودند و خیل عظیم شهدا و مجروحین در میان فرماندهان نیز گواه این مطلب است. پدر شما هم از این قاعده مستثنی نبود.
بله. پدرم در طی جنگ، شیمیایی هم شده بودند و در هفت، هشت سال اخیر حس بویایی خود را بطور کامل از دست داده بودند و به‌رغم درمان‌هایی که انجام شد ولی بعضی مشکلات و آثار شیمیایی شدن در ایشان باقی مانده بود از جمله اینکه هر چند وقت یکبار جایی از بدنشان که معمولا کف پا هم بود زخم می‌شد و برای رفع این مشکل در پوتینشان پنبه می‌گذاشتند.
براثر فشارهایی که به ایشان در این مدت وارد شده بود سکته کردند ولی باز هم دست از کار نکشیدند تا ساعت 12 مشغول کار بودند و بعد از آن هم با پیکانی که در اختیار داشتند برای سرکشی می‌رفتند. هر چند وقت یکبار هم که رنگ این پیکان لو می‌رفت رنگ آن را عوض می‌کردند.
*بعد از شهادت شهید ستاری، تعدادی از کارکنان و خانواده‌هایشان از کمک‌های شهید ستاری سخن گفتند. در این خصوص چه اطلاعی دارید؟
در بحث کمک به پرسنل کم‌توان مالی و خانواده کاملاً بی‌اطلاع بودیم. کارهای ایشان معمولا مخفیانه بود و خودشان و تیمی که باهم بودند خبر داشتند.
یادم هست یک روز برای برداشتن وسیله‌ای درب صندوق ماشین را باز کردم و مقدار زیادی روغن و برنج و ... دیدم.
هیچ وقت از پدر نشنیدم که با آن همه برنج و روغن چه کردند، ایشان همیشه می گفتند که باید به متوفی‌ها توجه کرد چون در آن زمان بیمه و این مسائل نبود تا حقوق به صورت کامل پرداخت شود.
معمولاً به خانواده های شهدا توجه و حمایت می‌شد ولی خانواده‌های کارکنان متوفی باید سر سال منازل سازمانی را تخلیه می‌کردند و حتی حقوق آنها کامل پرداخت نمی‌شد.
به این خانواده‌ها توجه خاصی داشتند. خانواده های کارکنان را مثل خانواده خود دوست داشتند.
در یکی از روزها به همراه خانواده به اردوگاه تفریحی بیشه کلا رفته بودیم وارد اردوگاه که شدیم یکی از کارکنان نیروی هوایی را با یک پیکان مدل پایین دیدیم.
در آن زمان ماشین شخصی نداشتیم و ایشان با چنان ناراحتی گفتند: ببین چه ماشینی زیر پای بچه‌هاست و خیلی خودش را مقصر می دانست که چرا زمینه‌ای برای ارتقا معیشت کارکنان ایجاد نکرده است.
به بعضی از همکاران تعلق خاطری خاص داشت و آنها را مانند خانواده‌اش دوست داشت. من هیچ وقت گریه پدرم را ندیده بودم یا اگر گریه‌ای هم بود جلو ما نبود. اما وقتی شهید بابایی به شهادت رسیدند گریه ایشان را دیدم.
13910920000028_PhotoL.jpg
*پدر شما بعد از جنگ هم در عالیترین مسئولیت نیروی هوایی خدمت کردند و از این حیث یکی از باسابقه‌ترین فرماندهان بودند. بنابراین کماکان علی‌رغم اتمام جنگ، شما از نعمت پدر محرومید. بفرمایید فرمانده نیروی هوایی چقدر بعد از جنگ در کنار خانواده بود؟
*بعد از جنگ هم تقریباً تمام وقت در نیروی هوایی بودند و کمتر با خانواده بودند و چقدر وقتش را با پرسنلی که تازه وارد نیرو شده بودند و شاید 14و 15 ساله بودند می‌گذراند.
یادم هست در سال 73 در واقعه 16 آذر، پدر اولین کسی بود که خوش را به آوار رساند. یکی از همکاران تعریف می کند که به ایشان گفتیم: «جلو نرو خطرناکه.» در پاسخ گفتند: «بچه‌ام زیر آواره داره زجه می‌زنه چطور جلو نرم»، من در آن شب با پدرم در بیمارستان نیرو بودم شاید حدود 20تا 30 نفر در بیمارستان بودند که تعدادی هم در ICU بودند تا صبح بالای سر آنها ماندند و با خانواده‌هایشان تماس گرفتند.
آنقدر توجه ویژه به آنها داشت که مطمئنم اگر چنین اتفاقی برای من می‌افتاد پدرم همچین کاری برای من انجام نمی‌دادند.
درست 25 روز بعد از این واقعه پدرم به شهادت رسیدند. من به وضوح می‌دیدم که زندگی پدرم با کارش شکل گرفته بود.
*در بعضی از بازدیدها همراه پدر بودید. از آن بازدیدها چه خاطراتی دارید؟
حدود 2 تا 3 ماه قبل از شهادت پدرم من تازه فارغ التحصیل دوره کارشناسی شده بودم و در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه شریف قبول شده بودم ولی آغاز کلاسهای ما با یک تاخیر 4تا 5 ماه از ترم دوم شروع می شد.
بنابراین من وقت بیشتری داشتم تا با پدرم باشم و در بعضی از بازدیدها به همراه ایشان بودم در همین سال 73بود که برای بازدید به بوشهر رفتیم.
وقتی وارد پایگاه بوشهر شدیم پدرم برای بازدید سایت موشکی S200 رفته بودند.
گویا این سیستم چون روسی بود در آب و هوای بوشهر در قسمت خنک کننده دچار مشکل شده بود. بعد از بازدیدها ساعت 12 شب به مهمانسرا آمدند و گویا خواسته بودند کلیه کتاب‌های مربوط به این سیستم را به مهمانسرا بیاورند و تازه در مهمانسرا کار ایشان شروع شده بود و تا پاسی از شب به مطالعه این کتاب‌ها برای رفع این مشکل مشغول بودند.
آن شب از من هم مشورت خواستند من در پاسخ گفتم من باید کتابهایم همراهم باشد.
پدرم به مزاح گفتند: «تو هم شدی امام محمد غزالی که کتابهاش همیشه همراهش بود».
دوباره ساعت 5 صبح بازدیدها شروع شد کسی که بتواند علمی را وارد عمل کند باید آن را درک کند.
یا وقتی که هواپیماهای اف-7 از چین خریداری شد، برای طرح رنگ 6 تا 7 ماکت در خانه طراحی کردند و شاید بگویم صد رنگ ساختند و این ماکت‌ها را با رنگ‌های مختلف شروع به رنگ زدن کردند و گاهی این ماکت‌های رنگ شده را در آفتاب قرار می‌دادند تا میزان استتار را در نور آفتاب بررسی کنند تا این هواپیماها در درگیری های هوایی نزدیک در زوایای مختلف تا حد امکان مستتر باشند.
زندگی برای ایشان با کار ممکن بود این اواخر بعد از اینکه ساعت 11 تا 12 شب به منزل بر می‌گشتند در بحث تدوین کتاب‌های نیروی هوایی مشغول بودند. کتابی درباره اولین ها داشتند اولین پایگاه‌ها ،اولین خلبان‌ها و ...
دیدگاه پدرم به آینده کاملاً روشن بود. خیلی از مسائلی را که ایشان بیان می‌کردند بعد از چند سال نتیجه آن مشخص می‌شد.
کارآموزی من در مجتمع اوج نیروی هوایی بود. در آن زمان با آن امکانات کم شاید فکر ساختن هواپیما توسط نیروی هوایی برای خیلی‌ها بعید بود اما با زمینه‌هایی که در آن زمان ایجاد کردند این کار انجام شد.
*قبل از شهادت، سخنی با شما مرتبط به شهادت خود نداشتند؟
* حدود 5 تا 6ماه قبل از شهادتشان این احساس که قرار است از جمع ما بروند را داشتند و گاهی این مطالب را بیان می‌کردند.
آخرین جمع خانوادگی که داشتیم در شب یلدا سال 73 بود. برای من عجیب بود. چون یادم نیست که شب یلدا ما هیچ وقت دور هم جمع شده باشیم. ولی آن سال دور هم بودیم و آخرین عکس‌های خانوادگی که داریم از همان شب یلدا سال 73 بود.
اتفاقاً چند نفر از بستگان ما هم حضور داشتند. در حالی که از خاطرات دوران جوانی صحبت می‌کردند و می‌گفتند که من اوج را رد کردم و گویا این را درک کرده بودند که آخرین شب یلدایی است که با هم هستیم، پدر هیچ وقت در خانه نبودند ولی در همان مدت کوتاهی که در منزل حضور داشتند چنان مدیریتی داشتند که به‌رغم حالت نظامی که داشتند، نظارت کامل هم داشتند.
یادم هست که در کنکور سال 69 وقتی در کنکور قبول شدم، ایشان اولین کسی بودند که با من تماس گرفتند و به من تبریک گفتند. حتی گفتند که رتبه 33 کنکور را کسب کردم.
جالب اینجاست که بعد از تماس تلفنی وقتی شب بعد از کار به منزل آمدند طوری برخورد کردند که انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است که بعدها متوجه شدم به مادرم گفته بود که این طور برخورد کردم تا سورنا بداند که این رتبه خیلی هم کم است و حالا حالاها باید کار کند.
بعد از گذراندن دوره کارشناسیم چون در دانشگاه شریف شاگرد اول دوره لیسانس شده بودم، بورس دانشگاه برکلی را گرفته بودم و تقریبا تمام کارهایم را انجام داده بودم و در آخر شاید صحبت من با پدر 5 دقیقه هم طول نکشید که ایشان گفتند: «نرو، چون اگر بروی ممکن است برنگردی و این نه به نفع تو و نه به نفع من است».
با یک کلمه «نه »پدرم، من هم برنامه رفتن به دانشگاه برکلی را کنار گذاشتم و کارشناسی ارشدم را در دانشگاه صنعتی شریف گذراندم. چون ایشان را قبول داشتیم و نظر ایشان برایمان مهم بود و این راهنمایی‌های پدرم در زندگی ما کاملاً موثر بود.
13911002000523_PhotoL.jpg
* و مهمترین سوال اینکه چنین شخصیت بزرگواری که در عالیترین مسئولیت های نظام خدمت کرده، فرزندان خود را چطور تربیت کرد؟ آیا شما بواسطه مسئولیت پدر، از امتیازات خاصی برخوردار بودید؟
بعد از شهادت پدرم از اینکه چنین کسی را از دست داده بودم، خیلی از چیزها را در زندگی از دست داده بودم. بعد از آن مشکلات زیادی برایم پیش آمد.
شاید برایتان این سوال باشد که چرا فرزندان انسان‌های معروف و موفق، معروف نمی‌شوند؟ من سئوالتان این گونه پاسخ می‌دهم که چون فرزندان آنها شاهد هزینه‌های بودند که پدرانشان در زندگی پرداختند.
من خودم شاید بارها شاهد گریه های مادرم بودم و هیچ وقت نمی‌خواهم فرزندم موقعیت و اضطراب دوران کودکیم را داشته باشد.
یادم هست بعد از عملیات مرصاد خانواده و از جمله خود من تهدید شدیم. من خیلی از برخورد هایی که پدرم در زندگی داشتند نمی‌توانم برای فرزندانم تحمل کنم.
من هیچ وقت سرویسی برای رفت و آمد نداشتم پدرم تمایل داشتند که من با اتوبوس رفت و آمد کنم.
حتی در پاسخ به یکی از دوستان که چرا فرزندت را با اتوبوس می‌فرستی گفتند: «برای اینکه بداند در همین حد است و بعدها بعد از دست دادن موقعیت و برقراری ارتباط با شرایط وقت برایش سخت نباشد» تحمل این شرایط برای هر کسی مقدور نیست.
من نمی‌گویم که پدرم انسان خارق‌العاده‌ای بود. ولی ویژگی‌هایی داشتند که هر کسی این ویژگی‌ها را نمی‌تواند داشته باشد. آن قدر به مال دنیا بی‌تفاوت بودند که کمتر کسی را می‌توان این گونه پیدا کرد. بعد از شهادتشان ما خانه‌ای برای استقرار نداشتیم. حتی خودرو هم نداشتیم.
* این روزها چقدر یاد پدر می‌کنید؟
یاد پدر خیلی زنده است. ماکتی در خانه درست ‌کردند که شبیه باند 29 فرودگاه مهرآباد بود و حدود 20تا 30 هواپیما در آنجا بود البته تعدادی را خودم و تعدادی را پدرم ساخته بودند.
آن ماکت را دارم و هنوز هم وقتی به آن ماکت نگاه می‌کنم، یاد آن روزها در من زنده می‌شود.
با وجود اینکه سال‌ها از شهادتشان می‌گذرد هنوز انتظار دارم که پدرم این در را باز کنند و وارد اتاق شوند.
در برهه‌هایی از زندگی که در شرایطی خیلی سختی قرار گرفته بودم و ممکن بود که اتفاق خیلی بدی برایم بیفتد و خیلی بد تمام شود، حضور پدرم را حس کردم و این اتفاق گاهی برای خواهرهایم هم رخ می‌دهد که ما حضور ایشان را در زندگی‌مان حس می‌کنیم و هنوز احساس می‌کنیم که ایشان مراقب ما هستند و بر خانواده نظارت دارند و اینکه شهدا همیشه زنده‌اند را من به طور واضح حس کردم.

لينک :http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921015000742

  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط parsneet
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      تاپیک حاضر با محوریت پوشش خبر ها و اطلاعات مسابقات نظامی برگزار شده در ایران و همچنین شرکت تیم های ایرانی در سایر مسابقات بین المللی نظامی می باشد .
       
      مقدمه :
      مسابقات نظامی هر ساله در سراسر جهان با شرکت پرسنل نظامی ( به صورت داخلی و یا بین المللی ) برگزار می گردد . این گونه مسابقات علی رقم اینکه از قواعد و استاندارد متحدی برخوردار نیستند ( منظور نبودن کمیته جامع و قوانین واحده بین المللی در رشته های تخصصی می باشد ) اما تا حدودی پیرو قواعد و ضوابط برگزاری رزمایش های نظامی هستند . ( البته تیم های ورزشی و مسابقات ارتش های جهان (CISM) تا حدودی متفاوت از سایر مسابقات تخصصی هستند که در ذیل به آن اشاره خواهد گردید )
      اساساً هدف از برگزاری این گونه مسابقات تخصصی بالا بردن آمادگی پرسنل و ایجاد حس رقابت و افزایش انگیزش پرسنل نظامی جهت فراگیری مهارت های تخصصی است . و همچنین سنجش توانمندی پرسنل در مقایسه با واحد های مشابه در ارگان های نظامی داخلی و یا ارتش های خارجی دیگر است . پس تا حدودی می توان بیان کرد که تیم های شرکت کننده ( در مسابقات بین المللی ) عموماً از بین کشور های دوست و یا هم پیمان ( و یا حداقل غیر متخاصم ) انتخاب می شوند و برای سنجش توانایی های تخصصی شان گرد هم می آیند . و همچنین حتی گاهی می تواند بیان گر همسویی کشور های شرکت کنند و حامل پیام های خاص برای ارتش های رقیب شان نیز باشند .
       
       
       
      تاریخچه :
      می توان به نوعی اولین مسابقات نظامی ( با تاکید و اولویت دادن به پرسنل نظامی ) را به یونان باستان نسب داد . در رویدادی جشن گونه که عموما" ( و نه اختصاصاً ) پرسنل نظامی در آن شرکت می کردند تا آمادگی جسمانی و مهارت های کار با سلاح در رقابت با حریفان را بسنجند . در ادامه و ظهور امپراطوری روم باستان این نوع مسابقات چهره خشن تر و جدی تری به خود گرفت به گونه ای که مکان های اختصاصی مانند کلوزیوم (Colosseum) و همچنین شرکت کنندگان مخصوص بنام گلادیاتور (Gladiator) برای شرکت در آن تربیت می گردیدند .
      این مسابقات شرحی مفصل دارد ولی به اختصار : برگزاری آن در قرون مختلف تکامل یافته و عموماً شرکت کنندگان آن از بین سربازان قوای شکست خورده در جنگ با امپراطوری روم انتخاب می شدند و در بین خیل عظیم از این سربازان که در مسابقات محلی و ایالات های مستعمره روم برگذار می شد برگزیدگان ( که یقیناً تعداد کمی از آنان بودند) می توانستند آزادی خود را به دست آورند . ولی جنگجویانی نیز بودند که به خاطر بدست آوردن پول و یا شهرت نسبت به شرکت در این مسابقات خونین اقدام می کردند . این مسابقات که به خشونت بی پروا و ضد انسانی اش معروف گشته بود بدون فایده هم البته نبود . ( البته فواید آن از دید فرماندهان نظامی ) باید اشاره کرد که تمامی این مسابقات به نبرد های خونین تن به تن اختصاص نداشت بلکه اکثر این رویداد ها به باز سازی نبرد های روم در مقابل دشمنانش مختص می شد ( یقیناً آن نبردهای که در آن پیروز گردیده بودند تا خاطرات ، تکنیک های رزم و قهرمانان آن را مرور و زنده نگاه دارند ) عده ای از سربازان لباس های قوای دشمن را بر تن می کردند و سربازانی دیگر که نقش نیروهای رومی را داشتند با بکارگیری ارابه و اسب و سلاح های آن دوران در چندین پرده که گاهی تا چند روز نیز ادامه می یافت آن نبرد خاص را باز سازی می کردند . از نحوه یورش قوای مهاجم گرفته تا نبرد های تن به تن ، عبور از رودخانه ، یورش سواره نظام ، محاصره قلعه ها و یقیناً نمایش پیروز مندانه و دلاورانه ارتش رومی بر حریف خود !
       
      در عصر جدید ایده مسابقات نظامی بعد از پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت . در سال 1919 پس از جنگ جهانی اول ، بازی های بین متفقین توسط شورای ورزشی نیروهای متفقین ژنرال جان پرشینگ سازماندهی شد و 1500 ورزشکار از 18 کشور را گرد هم آورد تا در 24 رشته ورزشی به رقابت بپردازند. این رویداد در Joinville-le-Pont فرانسه برگزار شد . و طی سالهای بعد در ماه مه 1946 ، پس از جنگ جهانی دوم ، شورای ورزشی نیروهای متفقین توسط سرهنگ هانری دبروس و پنج‌گانه المپیک توسط سرگرد رائول مولت احیا شد و در  7 تا 8 سپتامبر همان سال دومین بازی‌های بین متفقین در برلین (در المپیاستادیون , محل برگزاری بازی های المپیک 1936) برگزار شد .
       


      چند ماه بعد، با پایان دادن به شورای ورزش نیروهای متفقین ، سرهنگ دبروس و سرگرد مولت مسابقات ارتش های جهان (CISM) را در 18 فوریه 1948 تأسیس کردند . اعضای موسس آن بلژیک ، دانمارک ، فرانسه ، لوکزامبورگ و هلند بودند . در سال 1950، آرژانتین و مصر به عضویت آن درآمدند. در سال 1951 ایالات متحده به آن پیوست . در سال 1952 عراق ، لبنان ، پاکستان و سوریه و دو سال بعد برزیل به عضویت آن درآمدند . و همچنین کانادا در سال 1985 وارد آن شد . سپس در سال 1991 با پایان جنگ سرد سازمان رقیب پیمان ورشو کمیته ورزش ارتش متفقین (SKDA) با CISM ادغام شد و خبر از پیوستن 31 کشور و عضو جدید و سایر کشورهای مرتبط با بلوک شوروی را داد. این پیشرفت سریع منجر به رسمیت شناختن توسط نهادهای بین المللی از جمله IOC شد. قبل از سال 1995 CISM هر سال 15 تا 20 مسابقات جهانی را برگزار می کرد. از سال 1995  CISM هر چهار سال یک بار بازی های جهانی نظامی را که یک رویداد چند ورزشی است با شرکت نمایندگانی از ارتشهای 127 کشور دنیا سازماندهی می کند .
       
       

       
      رویدادها
      برگزاری مسابقات مرتبط با ارتش های جهان طیف متنوعی را در بر می گیرد و بلوک های سیاسی و جغرافیایی متعدد سعی در برگزاری رویدادهای مشابه زیادی جهت بالا بردن مهارت پرسنل خود دارند . اما به نوعی اهداف برگزاری این چنین مسابقاتی تنها به بالا بردن مهارت ها محدود نمی گردد . بلکه برپایی نمایشگاه های تخصصی تجهیزات تیراندازی و حتی ماشین آلات زرهی و تسلیحات انفرادی و البسه نظامی و ... در حاشیه این مسابقات بیان گر این است که این رویدادها مکانی است تا برنامه ریزان و دست اندرکاران نظامی کشور های مختلف به عرضه و کسب اطلاعات و سنجش آمادگی قوای نظامی پیرامونی خود اقدام نمایند .
       
      به برخی از این رویدادها می توان به اختصار اشاره کرد مانند :
      - مسابقات بین المللی پنج گانه ورزشی ( تیراندازی سرعت و دقت ، میدان موانع ، شنا ۵۰ متر با مانع ، دو صحرانوردی ۸ کیلومتر و پرتاب نارنجک )
      - مسابقات بین المللی نظامی پهپادی ارتش های جهان
      - مسابقات بین‌المللی نظامی غواصی در عمق
      - مسابقات بین‌المللی نظامی جهت یابی
      - مسابقات بین‌المللی نظامی بیاتلون زرهی روسیه
      - مسابقات سراسری امنیت سایبری در آمریکا
      و ...
       

      بازتاب و آثار
      برای بیان تاثیر حضور بین المللی تیم های نظامی و ترتیب دادن این چنین مسابقاتی منعکس کردن دیدگاه بعضی از تحلیل گران غربی شاید مفید باشد به عنوان نمونه :
      «واشنگتن فری بیکن» «جوزف هومیر» تحلیلگر امنیت ملی : روسیه و چین در نمایش قدرت به آمریکا قصد شرکت در یک بازی‌های بین‌المللی در آمریکای لاتین ( ونزوئلا ) تحت عنوان « تک تیرانداز مرز » را دارند . این  بازی‌های نظامی یکی از واضح ترین نشانه‌ها  از شکل گیری یک ائتلاف ضد ایالات متحده در آمریکای لاتین است. روسیه و متحدانش ( ایران و چین ) با حضور در این مسابقات نظامی در ونزوئلا در حال نمایش قدرت هستند . با عادی سازی تحرکات نظامی دشمنان ایالات متحده در دریای کارائیب ، ما در معرض خطر در آمریکای لاتین هستیم .
       
       
      در حال حاضر به نظر می رسد که برگزاری این گونه مسابقات در بین نیرو های نظامی منطقه ای و جهانی در حال افزایش هست . مسابقاتی که هم در رشته های عمومی ( آمادگی جسمانی و ورزشی ) و هم رشته های تخصصی ( تیر اندازی ، زرهی و توپخانه ، پهپادی و ... ) با حضور تیم های چندگانه به جدیت پیگیری می شود . قطعا انتخاب تیم های ورزیده در این گونه رقابت ها باعث افزایش اعتماد به نفس پرسنل و همچنین تبلیغات مثبت برای نیرو های نظامی ما نیز خواهد گردید  . همچنین برگزاری مسابقات کشوری و درون مرزی برای ما موجبات حس رقابت و افزایش انگیزش سازمانی را برای نیروهای مسلح ما در پی خواهد داشت . انشالله 
       

       
       
       
      بن پایه :
      https://www.milsport.one/cism/members-nations
      https://www.ilsf.org/about/recognition/cism/
      https://armedforcessports.defense.gov/CISM/Military-World-Games/
      https://en.wikipedia.org/wiki/Colosseum
      https://freebeacon.com/national-security/iran-russia-china-to-run-war-drills-in-latin-america/
       
      گرد آوری جهت انجمن میلیتاری
       
       
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.