امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

پیشنهاد میکنم در این رابطه برنامه دیشب راز رو دانلود کنید و ببینید. البته من خودم ناقص دیدم ولی برام خیلی جالب بود!
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دیپلماسی ما تو افغانستان طی دهه 70 افتضاح بود..!
وقتی طالبان تو دروازه مزار شریف بود..! دوستان وزارت خارجه اسم طالبان هم به گوششون نخورده بود...! فکر میکردن اینها هم مثه بقیه گروهها به ما احترام میذارند..!
بقول امام علی(ع): کسی که خوابیده دشمنش که به خواب نرفته...!
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='IRINavy' timestamp='1375976574' post='328153']
پیشنهاد میکنم در این رابطه برنامه دیشب راز رو دانلود کنید و ببینید. البته من خودم ناقص دیدم ولی برام خیلی جالب بود!
[/quote]

کسی می تواند نکات و جملات مهم را بگذارد

-----------------------
این لینک به برخورد نظامی پس از آن دوران می پردازد
[url="http://www.military.ir/forums/topic/25250-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86/"]http://www.military....یران-با-طالبان/[/url]

----------------------

کسی صحبت های آن سوی داستان را هم دارد؟ منظورم وزارت خارجه است
اگر کسی اطلاعاتی دارد لطف کند تا دیدی نسبت به حوادث آن موقع بدست بیاید

انطوری که من فهمیده بودم ، وزارت امور خارجه روی نفوذ پاکستان حساب ویژه ای باز کرده بود ، کسی می داند چرا؟
بعد کسی می داند از زمان اشغال افغانستان تا آن زمان چند بار سفارت ایران سابقه تعطیلی داشته است؟ چون درگیری ها چند سالی بود که جریان داشت ویرایش شده در توسط arminheidari

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]

انطوری که من فهمیده بودم ، وزارت امور خارجه روی نفوذ پاکستان حساب ویژه ای باز کرده بود ، کسی می داند چرا؟
بعد کسی می داند از زمان اشغال افغانستان تا آن زمان چند بار سفارت ایران سابقه تعطیلی داشته است؟ چون درگیری ها چند سالی بود که جریان داشت
[/quote]

سلام
چون آقایون نمی دانتستند که در پاکستان ، دولت و بالطبعش وزارت خارجه ش قدرتی ندارند و ارتش و آی اس آی قدرت اصلی رو دارند ...

ارتش پاکستان و آی اس آی برای وزارت خارجه ش تره هم خورد نمی کنند ....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اتفاقآ در رابطه با این قضیه دیروز مقاله ای خوندم که فکر کنم خود جناب 100 لینکش رو داده بود! ظاهرآ ایشون به خاطر حساسیت های سیاسی در رابطه با وزیر امور خارجه پیشنهادی آقای روحانی مقاله رو نگذاشته که خب من چنین حساسیتی ندارم!

----------------------------------------------

[color=#0000cd][b]چرا کسی به کمال خرازی کاری ندارد؟[/b][/color]

پنجره - محمدحسین جعفریان: یکی از مناسبت‎‎های مهم این هفته، هفدهم مردادماه است. نسل جوان این‎روز را به‎عنوان «روز خبرنگار» در تقویم رسمی کشور می‎شناسند. اما نمی‎دانم چه‎کسانی و چگونه این‎روز را به تقویم کشورمان هدیه کردند. اتفاقی که به تولد روز خبرنگار انجامید، در هفدهم مردادماه 1377 در شهر مزارشریف افغانستان رخ داد. دو سال پیش از این تاریخ، من به‎عنوان وابسته فرهنگی ایران به این شهر رفتم. در آن روز‎ها طالبان بخش عمد‎ه‎ای از افغانستان را از چنگ احزاب مختلف جهادی - که با روس‎‎ها جنگیده و حکومت دکتر «نجیب‎الله» آخرین رییس‎جمهوری کمونیست این کشور را سرنگون کرده بودند - بیرون کشیده و به کنترل خود درآورده بود.
تهران در آن روزگار حکومت طالبان را به رسمیت نمی‎شناخت. ما رییس‎جمهوری قانونی افغانستان را «برهان‎الدین ربانی» می‎دانستیم. سازمان ملل و قریب به اتفاق دیگر کشور‎های جهان نیز طالبان را به رسمیت نمی‎شناختند. تنها چهار کشور جهان طالبان را به رسمیت شناختند که سه‎تای آن‎ها پاکستان، عربستان و امارت متحده عربی بودند. از آغاز ظهور طالبان همه ناظران سیاسی متفق‎القول بودند که پول عربستان و امارات، نقشه MI6 انگلستان، امکانات و سلاح آمریکایی و اجرای پاکستانی به تولد موجودی به‎نام طالبان انجامیده است.
بعد‎ها هم هیچ‎گاه این ممالک رسما در این‎خصوص موضعی نگرفته و این ادعا‎ها را تکذیب نکردند. بماند که چه شد بعد‎ها همین آمریکا و انگلیس، این‎‎ها را تروریست خوانده و به بهانه نابودی‎شان به افغانستان لشکرکشی کردند! این‎جا سر باز کردن این مکر تاریخی غربی‎‎ها را ندارم. بازی بزرگی که طی آن دستگاه‎‎های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس با همکاری موساد، تمام جهان را تا هنوز با اتکا به آن ‎سرکار گذاشته و در این میانه ماهی خود را می‎گیرند.

بگذریم! چون کابل را طالبان تصرف کردند، آقای برهان‎الدین ربانی که هنوز رییس‎جمهوری قانونی شناخته می‎شد، ‎ شهر مزارشریف را پایتخت موقت اعلام کرد و اغلب سفارتخانه‎‎ها در افغانستان یا به‎طور کامل تعطیل و برچیده شدند و یا آن اندک موارد باقی‎مانده، به این شهر اسباب‎کشی کردند. مزارشریف در شمال افغانستان و در مجاورت با مرز ازبکستان است. طالبان اغلب از قومیت پشتون‎‎ها بودند. این قوم بیشتر فراوانی‎اش در استان‎‎های جنوبی و به‎ویژه مناطق هم مرز با پاکستان است. در پاکستان نیز ده‎‎ها میلیون پشتون زندگی می‎کنند. در مناطق شمالی افغانستان اکثریت با قومیت‎‎های تاجیک و ازبک است.
به همین دلیل این مناطق به‎سادگی استان‎‎های جنوبی فتح نشدند و مقابل هجوم طالبان مقاومت کردند. مزارشریف سومین شهر بزرگ افغانستان پس از کابل و هرات و مهم‎ترین شهر این کشور در مناطق شمالی است. ناگفته نماند که در همان حملات رعدآسای آغازین، طالبان یک‎بار موفق به فتح این شهر شدند اما بیش از 48 ساعت در آن‎جا دوام نیاوردند. مردم با رهبری یک ژنرال ازبک به‎نام «عبدالملک» علیه آن‎‎ها شوریدند. این قیام فراگیر و خونین بیش از ده‎هزار کشته و مجروح و اسیر روی دست طالبان گذاشت. آن‎‎ها کینه بدی از مردم این شهر به‎ دل گرفته و به‎طور گسترد‎ه‎ای عقب‎نشینی کردند. اما در سه سال بعد دوباره آمدند و چه آمدنی!
در حمله اول طالبان که شرحش رفت، مردم که طالبان را ساخته پاکستانی‎‎ها می‎دانستند، پس از دفع و بیرون کردن طالبان از شهر، به کنسولگری پاکستان در مزارشریف حمله کردند. چند نفر را کشتند و سرکنسول را برهنه کرده و... خلاصه در انظار عمومی طرف را بی‎حیثیت کردند. پاکستانی‎‎ها امیدوار بودند با دخالت یکی از نمایندگی‎‎های خارجی بتوانند به دیپلمات‎های‎شان پناه بدهند و آنان را از چنگ مردم و مردان مسلحی که تا سرحد مرگ از آنان عصبانی بودند، ر‎هایی بخشند که چنین نشد و این کینه شتری به دل آن‎‎ها نیز ماند.
اوایل مردادماه 1377، حملات طالبان به‎سمت شمال دوباره شروع شد. استان‎‎های «بادغیس» ‎و «فاریاب» به‎سرعت سقوط کردند و «اسماعیل‎خان» که پس از احمدشاه مسعود، دومین قدرت و چهره اصلی در میان فرماندهان جهادی بود، به اسارت آنان درآمد. یک اسماعیل‎خان می‎گویم و شما یک اسماعیل‎خان می‎شنوید. باید می‎آمدید و می‎دیدید که این مرد پس از سقوط دکتر نجیب‎الله و پیروزی مجاهدین، در شهر هرات چه کوکبه و دبدبه‎ای به هم زده بود. باور نمی‎کنید اما در شهر که تردد می‎کرد، گاه بیش از چند تانک و ماشین ضد‎گلوله او را اسکورت و محافظت می‎کردند. او اسما استاندار هرات و عملا همه‎کاره یک حکومت مستقل در غرب افغانستان بود. سقوط هرات و اسارت اسماعیل‎خان ابهت تمام فرماندهان جهادی را شکسته بود.
طالبان از این تزلزل کمال بهره را برده و پس از دو استانی که آمد، در اوایل مردادماه آن‎سال، استان جوزجان به مرکزیت شهر «شبرغان» را نیز فتح کردند. این شهر پایگاه سنتی یکی از ژنرال‎‎های مشهور جهادی یعنی «ژنرال دوستم» بود. البته او در شمار افسران ارشد رژیم کمونیستی بود که در آخرین ماه‎‎های عمر این رژیم به جبهه مجاهدین پیوست. شکست ژنرال دوستم عملا مقدمه سقوط مزارشریف شد. شهر بلخ در سی کیلومتری مزار، به‎سرعت بیرق طالبان را بالا برد و صبح هفدهم مرداد آن‎‎ها به مزار شریف رسیدند.
قصه روز خبرنگار از این‎جا آغاز می‎شود. از مدتی قبل سفیر ما به تهران برگشته بود. نظر‎به‎ شدت یافتن درگیری‎‎ها و در حالی‎که شهر در برد خمپاره‎انداز‎های طالبان قرار گرفته بود، تعدادی دیگر از بچه‎‎ها به ایران آمدند. من خودم دو روز مانده به هفدهم مرداد با اصرار شهید ناصری و شهید ریگی و توصیه اداره مربوطه‎ام به ایران برگشتم. در این حال ده نفر در آن‎جا و به اصرار و توصیه مدیران بالا دستی باقی ماندند. یکی از آن‎ها خبرنگار ایرنا شهید محمود صارمی و بقیه دیپلمات‎‎های سفارت‎مان بودند. تا هنوز هیچ‎کس نمی‎داند ماندن بچه‎‎های ما در مزارشریف چه فاید‎ه‎ای داشت. از این شهر تا مرز ازبکستان و شهر «ترمذ» در این کشور فقط هشتاد کیلومتر راه است. می‎شد بچه‎‎های ما بروند و پس از فروکش کردن نبرد‎ها برگردند. درحالی‎که ما طالبان را به رسمیت نمی‎شناختیم، ماندن ما چه معنا و سودی داشت؟
از طرف دیگر طالبان ازبک و پاکستان به شدت از خاطره تصرف قبلی مزارشریف زخم خورده و کینه به‎دل داشتند. آن‎‎ها مشخصا ایران را به سبب کمک به مخالفان طالبان و به رسمیت شناختن حکومت برهان‎الدین ربانی، دشمن می‎پنداشتند. تا هنوز هیچکس نفهمیده است چرا مسئولان وقت وزارت‎خارجه به ماندن بچه‎‎های ما در وسط این میدان جنگ اصرار ورزیدند!
روز‎های قبل از سقوط مرتب این بحث میان بچه‎‎ها بود که اگر طالبان شهر را بگیرند، چنانچه آن‎‎ها کاری با ما نداشته باشند، پاکستانی‎‎ها ما را راحت نمی‎گذارند. اول به‎خاطر بلایی که بر سر دیپلمات‎های‎شان در جنگ قبلی آمده بود و شرحش رفت. دوم به سبب آن‎که ایران را مهم‎ترین حامی مخالفان طالبان می‎دانستند و در صدد بودند به نوعی تهران را ادب کنند و دلیل سوم این‎که آن‎ها به غلط یا درست احساس می‎کردند بدنه سران طالبان از تجربه ارتباط با ایران خشنود است. آن‎‎ها - طالبان- به ما اجازه داده بودند در شهر جلال آباد در پنجاه کیلومتری کابل و در منطقه تحت کنترل آن‎‎ها کنسولگری داشته باشیم. اسلام‎آباد بیم آن را داشت که این گروهک خودساخته آن‎‎ها که وقت و پول زیادی صرفش شده بود، ‎ ناگهان به ایران متمایل شده و از کنترل مطلق آن‎‎ها خارج شود. این ذهنیت پاکستا‎نی‎‎ها هم چندان بیراه نبود؛ لذا آن‎‎ها نیز به‎دنبال راهی بودند تا برای همیشه روابط میان ایران و طالبان را شکرآب کرده و احتمال نزدیک شدن آن‎‎ها را به هم، به صفر برسانند.
صبح هفدهم مردادماه پیش از آن‎که طالبان به‎طور کامل وارد شهر شوند، یک دسته از مردان مسلح به در کنسولگری یا همان سفارت موقت ما می‎آیند. این خاطره را تنها بازمانده آن فاجعه که به‎نحو معجزه‎آسایی نجات یافت نقل می‎کند؛ کارمند دبیرخانه سفارت آقای «الله‎مدد شاهسون». این گروه ده - دوازده نفری مسلح وارد ساختمان شده، بچه‎‎ها را در یک اتاق در زیرزمین محبوس کرده و با اشاره به تلفنی که در آن اتاق بوده، فرمانده آن‎‎ها می‎پرسد: «از این تلفن می‎شود به پاکستان هم زنگ زد؟»
و هنگامی که پاسخ مثبت بچه‎‎ها را می‎شنود، سراغ خط دیگرش را می‎گیرد که در اتاق طبقه بالا بوده است. به گفته آقای شاهسون این فرد برای تلفن زدن به آن اتاق می‎رود. ایشان می‎گوید نمی‎دانم چند دقیقه گذشت که همان مرد که فارسی را هم به لهجه پاکستانی‎‎ها حرف می‎زد، همراه چند مسلح دیگر برگشت و بدون مقدمه و بهصورت ناگهانی شروع به تیراندازی به‎سمت بچه‎‎ها کردند.
این‎جا شش تن از بچه‎‎ها از جمله سردار شهید محمدناصر ناصری در دم شهید می‎شوند. آقای شاهسون می‎گوید: «من تیر به پایم خورده و زیر جسد بچه‎‎ها مانده بودم. بلند شدم و صدای پای مهاجمان را شنیدم که به‎سرعت از ساختمان خارج می‎شدند. شهید نوروزی هنوز زنده بود و ناله می‎کرد: «شاهسون سوختم! خلاصم کن!»
شهید نوری کارمند بخش کنسولی سفارت هم تیر‎هایی به پا و شکمش خورده اما هنوز زنده بود و تقاضای کمک می‎کرد. بقیه همه درجا شهید شده بودند.» ایشان نقل می‎کند: «از رفتن مهاجمان که مطمئن شدم بیرون آمدم. عد‎ه‎ای از مردم و نیرو‎های مسلح ضد‎طالبان از کوچه کنار کنسولگری در حال فرار بودند. من هم آمدم با آن‎‎ها همراه شوم که از حسینیه کنار کنسولگری، کسی صدایم کرد. او یک همکار افغان ما و راننده بچه‎‎ها بود.
در حسینیه را باز کرد و رفتم داخل. هرچه اصرار کردم حاضر نشد همراهم بیاید تا شاید بتوانیم شهید نوری را که ممکن بود هنوز زنده باشد بیاوریم. حدود چهل دقیقه بعد درحالی‎که از پنجره حسینیه که مشرف به ساختمان کنسولگری بود مرتب مراقب اوضاع بودم، تازه طالبان به آن‎جا رسیدند و یکی از فرماندهان ارشد آنان که بعد‎ها معلوم شد «عبدالمنان نیازی» بوده است، با نیروهایش داخل ساختمان شد.»
طالبان بعد‎ها و به کرات و با اصرار دخالت در این فاجعه را تکذیب کردند. بیچاره‎‎ها درست هم می‎گفتند. وقتی مولوی عبدالمنان نیازی به کنسولگری ما می‎رسد، با جسد بی‎جان 9 تن از بچه‎‎های ما روبه‎رو شده است! اما چه‎کسی بچه‎‎های ما را و چرا این چنین وحشیانه قتل‎عام کرد؟ بعد‎ها سرنخ‎‎هایی به دست ما آمد که همه راه‎‎ها را به اسلام‎آباد می‎رساند و امروز بر همگان مسجل است که پاکستانی‎‎ها چه نیرنگ پلیدی به ما زدند. چرا نیرنگ؟! جالب است بدانید تا مدت‎‎ها انگشت اتهام اغلب ناظران و خانواده‎‎های این شهدا و حتی برخی کسانی که در حاشیه ماجرا بودند، نظیر خود من، به «علاءالدین بروجردی» نشانه می‎رفت. نگارنده سال گذشته مستند مفصلی در این‎باره ساخت، بسیار کسانی را دید و به خود آن ساختمان در مزارشریف رفت و الله‎مدد شاهسون را نیز با خود برد تا به دقت صحنه بازسازی شود. ما حتی با «وحیدالله مژده» از سران سابق طالبان مصاحبه کردیم و او هم به‎شدت دخالت طالبان را تکذیب می‎کرد. منطقی هم می‎گفت؛ اجساد دیپلمات‎‎ها به چه‎کار می‎آمدند؟
می‎شد از آن‎‎ها بازجویی کرد و اطلاعات مهمی به دست آورد؟ می‎شد به‎عنوان گروگان از آن‎‎ها برای فشار آوردن به ایران بهره برد؟ اگر هدف گوشمالی ایران بود، می‎شد در یک درگیری ساختگی دو سه نفر را زخمی کرده یا به شهادت برسانند. آخر کدام عقل سلیم و با چه عایدی و نفعی در طالبان ممکن است رأی به قتل‎عام دیپلمات‎‎ها بدهد؟ اگر بگوییم این‎‎ها دزد و سارق فرصت‎طلب بوده‎اند، چرا از میان چندین نمایندگی خارجی در آن تاریخ و در شهر مزارشریف، تنها بر سر بچه‎‎های ما چنین بلایی آمد؟
یکی از مصاحبه‎شوندگان من علاءالدین بروجردی بود. او تأکید کرد از مدت‎‎ها قبل خطری که بچه‎‎های ما را تهدید می‎کرده، گزارش داده است. حتی سفیر و چند تن دیگر را به تهران بازگردانده اما مسئولان بالا دستی در شورای تأمین و به‎ویژه وزیر خارجه وقت - کمال خرازی- به‎شدت با این مسأله مخالفت کرده و گفته‎اند بچه‎‎ها باید در آن‎جا بمانند و آن‎‎ها هم که به ایران آمده‎اند باید برگردند به مزارشریف سرکارشان. من چند بار از آقای بروجردی که در آن سا‎ل‎‎ها مدت زیادی معاون آسیا و اقیانوسیه وزیرخارجه و در هنگام این فاجعه نیز نماینده ویژه رییس‎جمهوری در امور افغانستان بودند با تأکید پرسیدم پس شما واقعا نقشی نداشتید؟ پس چه‎کسی و با چه دلیلی دستور به ماندن بچه‎‎های ما داد؟ و ایشان تأکید کرد که (نقل به مضمون) امیدوارم آقای خرازی شجاعت این را داشته باشد و بیاید به مردم بگوید که ساعت 2 شب به من زنگ زدند. گفتند چرا سفیر و چند نفر از مزارشریف به ایران آمده‎‎اند؟ مگر خونه خاله است که بیایند.
بچه‎‎ها آن‎جا می‎مانند؛ آن‎هایی که آمده‎اند هم برگردند افغانستان سر کارشان! آقای بروجردی می‎گوید من چند بار گفتم: «آن‎جا خانه خاله نیست آقای وزیر! ولی افغانستان است و خطراتی دارد و جنگ شدید است و... اما ایشان دستور صریح داد کسی برنمی‎گردد؛ آن‎‎ها که آمده‎‎اند هم باید برگردند به مزارشریف. استدلالشان هم این بود که ما با وزیر خارجه پاکستان هماهنگ کردیم. آن‎‎ها به ما قول داده‎اند که جان دیپلمات‎‎های ما در صورت سقوط شهر به دست طالبان حفظ خواهد شد!»
شما را به خدا هنر دیپلماسی را ببینید! هنری که از قاتل برای مقتول امان‎نامه می‎گیرد. به قول حاج مرتضی سرهنگی که می‎گوید: «حسین جون! ما که بچه ته خط نازی‎آبادیم، اینو می‎فهمیدیم و تحلیل می‎کردیم که پاکستانی‎‎ها بچه‎‎های ما را می‎زنن؛ بعد اینا که این همه دکترن و دیپلماتن و کلی تجربه و تحصیلات، چطور همینو نفهمیدن!» به‎خدا راست هم می‎گوید. همه ما که نیروی عادی در آن‎جا بودیم، این حدس را می‎زدیم. دلایل دو دو تا چهارتایش را هم پیش‎تر آوردم. اما این آقایان با این تصمیم عجیب و موهوم و بی‎فایده و خامشان، اسباب پرپر شدن 9 تن از بهترین بچه‎‎های این آب و خاک را فراهم کردند.
حیرتا! هنوز هم اگر کسی بخواهد این واقعه را کالبد شکافی کند و یا درباره آن چیزی بنویسد و بپرسد، فوری صدای آقایان در می‎آید که طرح این موضوع به صلاح نظام نیست. گویا نظام فقط در قد و قامت آن‎‎ها و تصمیمات آنچنانی‎شان تجلی یافته و بس! پس از این مصاحبه آقای بروجردی، بنده بار‎ها خودم به آقای خرازی زنگ زدم. خواهش کردم جلوی دوربین بیایند و شرح ماوقع کنند و پاسخ ابهامات آقای بروجردی و علت آن تصمیم شاهکار دیپلماسی‎شان را هم بدهند. ایشان اول قبول نکردند. بعد گفتند باید متن صحبت‎‎های آقای بروجردی را پیاده کنید و به من برسانید، بعد حرف می‎زنم. آخرالامر هم رییس دفترشان را فرستادند. جوان محجوبی بود. آمد بخشی از مستند و مصاحبه آقاي بروجردی را دید. هی گفت: این‎جا را حذف کنید! آن‎جا را در بیارید! گفتم برادر من! این‎جوری که نمی‎شود. چون ایشان زمانی وزیر بوده، ما که مسئولیت شرعی نداریم بر تمام اشتباهات آن بزرگوار سرپوش بگذاریم. اگر آقای بروجردی دروغ می‎گوید، ‎ بفرمایید آقای خرازی وقت مصاحبه بدهند و ما خدمت‎شان برسیم، جواب بدهند و اصل قضیه را تعریف کنند. یک‎سال برای تولید این کار افغانستان و پاکستان و اقصی نقاط ایران را زیر پا گذاشته‎ایم، حالا ایشان جواب تلفن هم نمی‎دهند، مصاحبه هم نمی‎کنند؛ راضی شدیم به یک برنامه زنده تلویزیونی بیایند، آن‎جا هم نمی‎آیند؛ فقط قاصدی را فرستاده و امر می‎کنند كه ‎این‎جا حذف شود، این برداشته شود و...
رییس دفتر ایشان شماره تلفن سفارش‎دهندگان مستند را از من گرفت. ساعت و روز و شبکه‎ای که قرار بود از آن‎جا پخش شود را هم پرسید و رفت. هفدهم مردادماه تمام خانواده‎‎‎های شهدای مزارشریف منتظر بودند این مستند که نام آن هست «چه‎کسی ما را کشت؟ » از تلویزیون و در برنامه راز پخش شود که طی یک حرکت خودجوش نه تنها نشد، بلکه در آن شب حرف زدن از مزارشریف و هرآنچه به افغانستان و هفدهم مرداد ربط داشت، ‎ ‎ممنوع شد! این لطف آن عزیزان بود با آن تصمیمات‎شان در حیات شهدا و با این تصمیم‎شان در ممات آن‎‎‎ها. جالب آن‎که به لاپوشانی‎‎‎هایی از این دست که می‎رسد، اصول‎گرا و اصلاح‎طلب و رایحه خوش و... همه و همه خلاصه، برادر و متحد و یکپارچه می‎شوند. تا هنوز هم پاسخی از جناب خرازی برای مصاحبه نگرفته‎ایم که نگرفته‎‎ایم.
البته گویا در جایی اظهار لطف‎‎‎هایی غیابا به بنده کرده‎اند. شاید به‎نظر ایشان خوب بود ما چند نفری که سالم ماندیم هم در خانه خاله می‎ماندیم و به‎جای دیپلمات زنده، می‎شدیم دیپلمات شهید. بگذریم جالب است پس از چهارده سال هنوز هیچ‎کس به خانواده‎‎‎های اين شهدا نگفته این‎‎‎ها چرا و به دستور چه‎کسی و به چه دلیلی در وسط آتش جنگ ماندند؟ قاتل این‎‎‎ها کیست؟ چرا کسی دنبال قاتل این بچه‎‎‎ها نمی‎گردد؟ اگر مسئولان خامی و ساده‎لوحی کرده و تصمیمی نابخردانه گرفته‎اند، لااقل چرا یک عذرخواهی ساده - دقت کنید یک عذرخواهی ساده به‎خاطر جان 9 انسان بی‎گناه! - از خانواده‎‎‎های شهدا و از مردم نمی‎کنند؟ اگر مقصرند، ‎ چرا یک کمیته حقیقت‎یاب تشکیل نمی‎شود و این‎‎‎ها را به دادگاه و محاکمه نمی‎کشند؟
ارزش خون این‎‎‎ها از اختلاس بیمه ایران کمتر است؟ با این همه دعوی و قاضی و دادگاه و... چرا کسی به پسر 13 ساله شهید ناصری که شش ماه پس از شهادت پدرش به دنیا آمده، نمی‎گوید كه قاتل پدرش کیست؟ ‎نمی‎گوید پدر تو و دیگر دیپلمات‎‎ها به این دلیل مهم باید آن‎جا می‎ماندند و لذا ماندند و شهادت را به‎جان خریدند؟ چرا به خانواده آن‎‎ها نمی‎گویند ما با یک محاسبه غلط و تصمیم غلط‎تر از آن باعث این فاجعه شدیم. به‎خدا قسم قیامت و روز جزا خیلی سخت‎گیرتر از جمهوری اسلامی خواهد بود و خیلی از این آقایان باید جواب بدهند. آن‎جا دیگر با یک تلفن نمی‎توان جلوي نمایش حقیقت را گرفت و. . به‎خدا دارم دق می‎کنم. دارم خون گریه می‎کنم و این سطور آخر را می‎نویسم. چرا کسی از خدا نمی‎ترسد؟ چه‎کسی گفته است افشای تصمیم غلط یک یا چند کارگزار نظام،‎ به‎صلاح نظام نیست؟ چرا فقط این آقایان صلاح نظام را می‎دانند؟ چرا عذرخواهی برای تصمیمي چنین پرهزینه و خونین این‎قدر بر آقایان گران است؟


[url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=134207"]http://www.rajanews.com/detail.asp?id=134207[/url]
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام
بابا ، ظریف که توی آمریکا بوده ...

کلا یکی از نگرانی های عمده م اینه که این ظریف اونقدر به فکر اروپا و آمریکا باشه که این گرگ های اطراف خودمون رو فراموش کنه ....

البته درد اصلی اینجاست که به خاطر این ضعف دیپلماتیک ، کشور تا آستانه ی حمله ی نظامی به افغانستان هم رفته بود که رهبری جلوی این کار رو گرفتند ( خودتون حسابش کنید که شوروی و ناتو و آمریکا با این همه تجهیزات و امکانات مالی راه به جایی نبردند اونوقت ما تو سال 77 .... ) ....

خب ، این چه نوع دیپلماسی بود که به خاطر یک لبخند دیپلماتیک وزیر خارجه ی پاکستان که قدرتی نداشت ( چیزی که حتی منم با یکم تحقیق تو تاریخ پاکستان فهمیدم !! ) دیپلمات ها رو به کشتن داد و کشور رو نزدیک بود وارد باتلاقی کنه که ...


از برکات لبخندهای دیپلماتیک و قهوه های دیپلماتیک و دیدارهای دیپلماتیک بود .... ویرایش شده در توسط 100
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هدف پاکستان از درگیر کردن ایران با افغانستان چی بود؟ حالا اگه بین ما و طالبان جنگ راه میافتاد چه نفعی برا پاکی ها داشت ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تضعیف ایران! آمریکا و پاکستان همون کاری رو که با شوروی کردند با ایران هم میکردند. در ضمن تو مقاله ای که گذاشتم در این رابطه هم توضیحاتی داده شده.
برای مثال:

[quote]روز‎های قبل از سقوط مرتب این بحث میان بچه‎‎ها بود که اگر طالبان شهر را بگیرند، چنانچه آن‎‎ها کاری با ما نداشته باشند، پاکستانی‎‎ها ما را راحت نمی‎گذارند. اول به‎خاطر بلایی که بر سر دیپلمات‎های‎شان در جنگ قبلی آمده بود و شرحش رفت. دوم به سبب آن‎که ایران را مهم‎ترین حامی مخالفان طالبان می‎دانستند و در صدد بودند به نوعی تهران را ادب کنند و دلیل سوم این‎که آن‎ها به غلط یا درست احساس می‎کردند بدنه سران طالبان از تجربه ارتباط با ایران خشنود است. آن‎‎ها - طالبان- به ما اجازه داده بودند در شهر جلال آباد در پنجاه کیلومتری کابل و در منطقه تحت کنترل آن‎‎ها کنسولگری داشته باشیم. اسلام‎آباد بیم آن را داشت که این گروهک خودساخته آن‎‎ها که وقت و پول زیادی صرفش شده بود، ‎ ناگهان به ایران متمایل شده و از کنترل مطلق آن‎‎ها خارج شود. این ذهنیت پاکستا‎نی‎‎ها هم چندان بیراه نبود؛ لذا آن‎‎ها نیز به‎دنبال راهی بودند تا برای همیشه روابط میان ایران و طالبان را شکرآب کرده و احتمال نزدیک شدن آن‎‎ها را به هم، به صفر برسانند.[/quote]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='copout' timestamp='1375986951' post='328233']
هدف پاکستان از درگیر کردن ایران با افغانستان چی بود؟ حالا اگه بین ما و طالبان جنگ راه میافتاد چه نفعی برا پاکی ها داشت ؟
[/quote]

سلام
باید توجه داشته باشی که پاکستان حوزه ی نفوذ بسیار محدودی داره و همچنین در تحت نفوذ شدید عربستان سعودی و وهابیت و همچنین سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس هست ...

اصولا طالبان می گفت می خوایم یک حکومت شبیه جمهوری اسلامی بسازیم ( حکومت طالب ها >>> حکومت طلبه ها ) ولی کم کم تحت نفوذ عربستان و پاکستان تبدیل شد به این جرثومه ی فسادی که حالا هست ....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='javad48' timestamp='1375991403' post='328251']
باید حمله میکردیم و کمی از خاک رو پس میگرفتیم
[/quote]

سلام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برادر حالت خوشه .... کدوم خاک ... هرات اکثریتش سنی هستند که به قول یک بنده خدایی ، می گفتند و می گویند با کشتن یک شیعه به بهشت می رویم ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان سلام
مقالات خوبی بود و مسایل روشنگر زیادی داشت منتها من نمیدونم چرا ما هممونم یا صفریم یا صد
خود من اولین کسی هستم که اینگونه ام
توی صدا و سیما مون هم که آدم عادی تو سریالهاش نیست همه یا فرشته ان یا ابلیس
ابدا نمیبینیم که یه نماز خون نعوذ بالله کوچکترین اشتباهی بکنه
یا یه خلافکار نعوذ بالله کوچکترین کار ثوابی ( در حالی که در جامعه واقعی ما کاملا خلاف این مورد هستش و پر و فت و فراونه >>>. کاری نداریم)

این بحث شهادت مظلومانه پرسنل فداکار کنسولگری ایران هم یکی از همون حرفهای ناگفته تاریخ ماست
یادم میاد اونروزها ما دانشجوی دانشگاه افسری بودیم و بدجوری احساسی شده بودیم و رگ غیرتمون زده بود بالا و کلی سروصدا راه انداختیم که مثه دانشجوهای افسری نیروی زمین که در اوایل تهاجم عراق بهراه شهید نامجو رفتن خرمشهر ما ه میخوایم بریم افغانستان بجنگیم ( خیال میکردیم که مشکل مملکت نداشتن نیروی رزمیه در حال که 99 درصد نیروهای رزمی فعال اونموقع مملکت ازما بهرت و آموزش دیده تر و راغب تر بودن ، منتها ما اینو به حکم جوانی و کم تجربگی و اون رگ احساسی و ملی میهنی نمیدیدیم!!!)
اونجا یه کلاس توجیهی برامون برگزار کردن که دقیقا برمیگشت به این موضوع که " ما چون از خیلی چیزها خبر نداریم نمیتونیم اظهار نظر درست بکنیم"
اونجا دقیقا گفتن فکر میکنین توی مملکت کسی نبود که شررایط افغانستانو تحلیل کنه و ما نمیدونستیم داره چه اتفاقی میوفته ، این که یعنی دولت و ارتش و سپاه و همه نظام خواب تشریف داشتن ( یکی از دوستان هم تقریبا در همین محتوا چیزی فرموده بودن )
همونجا دقیقا بهمون گفتن شما فکر میکنید نمیتونستن کنسولگری رو تخلیه کنن ، مگه اطلاع نداشتن ؟
همونجا گفتن که بنا به تصمیماتی که از بالا گرفته شده بود تعدادی از نفرات بیرون آورده شدن و تعدادی محدودی موندن
یادمون نره در اینگونه موارد فرارتر از رییس جمهور اظهار نظر میکنن
یادمون هم نره تقریبا همه فرماندهان نظامی وانتظامی ما متفق القول نظر میدادن که باید وارد جنگ با طالبان بشیم و بهشون حمله کنیم که اینجا دریات فرماندهی کل قوا بکار اومد و گفتن حمله نه اما تنبیه اساسی چرا و اون ماجراهای غرب کشور که خیلیهاتون ازش خبر دارین پیش اومد که طالبان دیگه بعد از اون جیکش هم درنیومد
نه دوستان گلم
تصمیمی در این حد رو نه تنها وزیر امور خارجه که حتی رییس جمهور هم نمیگیره
فراتر از این حرفهاست
این که چرا آمریکایی ها با تهدید سفارتشونو تعطیل میکنن و ما نه هم برمیگرده به خیلی فاکتورهای دیگه که در باور و فرهنگ و تصمیم فرماندهان و امرای ماست
ساده بگم در مواجه با میدان مین هم آمریکایی ها خودشونو نمیندازن رو مین ، وی ا با نارنجک نمیرن زیر تانک و یا با سلاح سبک هم به جنگ لشگرهای زرهی نمیرن و ... هزاران مورد دیگه که ما انجام دادیم و میدیم ولی آمریکایی ها نمیکنن و انجام نمیدن
من هم به شخصه چه اونموقعه و چه الان از شعادت مظلومانه این هم میهنانم دلگیر و داغدارم منتها فکر نمیکنید کمی داریم تند میریم و قضاوت تند و بدون ادله و مدرک میکنیم ؟
فکر میکنید اگر وزیر امور خارجه در اون سطح دستورات اشتباه میدادن به عنوان نمونه خود فرمانده کل قوا ساکت مینشستن؟
چرا نمیخوایم قبول کنیم که فرمانده کل قوا امور حیاتی و استراتژیک مملکت رو با وسواس رصد میکنن
چرا نمیخوایم قبول کنیم که اگر اشتباهی در اون سطح رخ میداد تا حالا ولی امر و ولایت فقیه جزو وظیفه های شرعیش بود که بررسی و پیگیری کنه؟
دوستان من خیلی مسایل پشت پرده رو من و شما نمیدونیم و با ندونستن کل ماجرا میاییم از روی احساسات پاک و بغضی که در گلومونه به قضاوت میشینیم
اینکه بگیم " دولتمردای ما در خواب بودن و اسم طالبان رو نشنیده بودن " هم توهین به همه دست اندرکارای نظامه و هم توهین به دانش خودمون
ما طلالبان رو از زمان جنگ خودمون میشناختیم ، شک هم نکنید که هزاران جلسه تحلیلی برای بررسی شرایط اون روز در مجامع سیاسی و نظامی و حتی علمی و رسانه ای ما برگزار میشد
اینکه در این بین یک اشتباه فاحشی رخ داده و منجر به چنین فاجعه ای شد رو درش شکی نیست
مسیولین ما که نعوذ بالله معصوم نیستن ف تصمیم غلط و نادرست توی تاریخ سی و پنج ساله نظام کم نداشتیم ، طبیعت انسان جایز الخطا بودنه ف دست برقضا در زمانهای حساس درست ترین تصمیمها رو هم داشتیم ( مثه بحث دو حمله آمریکا به عراق و و بعدش به افغانساتن 9 کم نبودن فرماندهانی که احساسی شده بودن و نظر میدادن که به حمایت عراق با آمریکا درگیر بشیم
اما تصمیمها شکر خدا از جایی بالاتر و اندیشمندانه تر گرفته میشه
در بحثطالبان این اشتباه رو داشتیم ، من زیاد اطلاعی ندارم ف میتونم حدس بزنم اطمینان بیجا و اشتباه به یه طرف خارجی
دقیقا در بحث حمله آمریکا به افغانستان هم یه اشتباه محاسباتی دیگه داشتیم که فرمانده کل قوا در بیان نادرست بودن ادعاهای امریکا و عدم روراستیشون با ایران بوضوح عنوانش کردن
اونجا هم ما گول شعارها و حرفهای آمریکایی رو خوردیم یا بهتر بگم اونجا هم امریکایی ها مثه پاکستانیها اون روشونو نشون دادن

من بعنوان یه ایرانی خیلی دلم میخواد پرده از روی این مسایل برداشته بشه ، منتها مقاماتی که به همه زوایای پرونده های سری اشراف دارن تشخیص میدن که آیا عنوان شدنش به صلاح مملکت و نظام هست یا نه
یادمون نره حدود 25 سال از جنگمون میگذره اما هنوز خیلی مسایلش رسما رونمایی و عنوان نشده
یه نمونه ساده بگم بحث فرود اومدن جنگنده حادثه دیده ایرانی که در فیلمها و مقالات و تعریف خاطرات همیشه فرود اضطراری در یک شهر مرزی ایران عنوان میشد تا خود امسال که بحث سوریه اینقد داغ شد عنوان نشد که این فرود در یک فرودگاه نظامی سوریه بوده
این یه نمونه کوچیکه
شاید یکی از بزرگترین ناگفته های جنگ برمیگرده به بحث مک فارلین و اون تجارت اسلحه با اسراییل
یا برای شخص من از همه مهمتر برمیگرده به ماجراهای کربلای 4 و کربلای 5
تقریبا بیشتر قریب به اکثریت فرماندهان سپاه با طرح کربلای 5 مخالف بودن ( ادعای من نیست ، کتاب نبرد در شرق دروازه های بصره موسسه مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه به روشنی بیان میکنه که چه بحثهای درگرفت و درنهایت همه فرماندهان رو بیرون فرستاد جناب محسن رضایی و با آیت الله هاشمی رفسنجانی تصمیم نهایی رو گرفتن، فرماندهان و رزمندگان هم در اجرای دستورات از جونشونو مایه گذاشن )
ناگفته های بسیاری در باره تاریخ اوایل انقلاب
نامه هایی که برای هشدار درباره شروع جنگ توسط عراق
ماجراهای دعواهای سیاسی در تهران اونم در اوج تهاجم دشمن به میهن
و خیلی اعدامها و زندانی کردنها و... وجود داره که امروزه عنوان نمیشن چون هنوز به صلاح مملکت نیسست

من بعنوان یه ایرانی انتظار دارم که اگر تصمیم نادرستی از سوی وزارت امورخارجه بدون اطلاع و نظر مقامات بالا گرفته شده حتما با ایشون برخورد قضایی بشه
حتی اگر این تصمیم رو رییس جمهور وقت که بنده طرفدارش هستم گرفته باشه
منتها اگر تصمیم از شورایی فراتر از رییس جمهور گرفته شده باشه چی؟
چرا ما عادت کردیم همه مسایل رو با مقدار دانش ناچیز و محدود خودمون بسنجیم؟
نه انصافه و نه با معیارهای تشیع و اسلام و جوانتمردی سازگاره
بعید هم میدونم که اگر چنین اشتباهی در این سطح از وزارت امور خارجه سر بزنه مقامات بالاتر ساکت بشینن و پیگیری نکنن ، یه مدرسه آتیش میگیره بدرستی و به شایستگی وزیر آموزش و پرورش رو استیضاح میکنن
برای کوچکترین مسایلی مجلس وزرا رو به استیضاخح میکشه
سازمانهای نظارتی و بازرسی در نظام کم نداریم و از همه اینها بالاتر ولایت فقیه و رهبری که بر انجام مسویلیت درست نفرات خدمتگذار نظارت دقیق دارن ، ماجرای ریاست جمهوری بنی صدر و قهر ریس جمهور پیشین جناب احمدی نژاد و وکنشهای جایگاه رهبری رو مد نظر قرار بدیم

چنین فاجعه ای رو اگر بخوایم اینطوری که دوستان قضاوت کردن فقط به وزیر امور خارجه ربط بدیم و بعدش ایشون بدون پیگیری قضایی و پاسخ دادن اینطوری در نظام فعالیت داشته باشن رو هم مد نظر قرار بدیم اونوقت باید به ریشه ها و باورها و اعتقادات نظام و سلامت سیستم شک کنیم که من اینکار رو نمیکنم
من به شخصه میگم در اینجور مواقع معمولا اتفاقات و ماجراها و رخدادها و تصمیم گیریها و چیزهایی هستش که من و امثال من ازشون بی اطلاعیم و به حکم بی اطلاعی حکم ناقص صادر میکنیم
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
فکر میکنید اگر وزیر امور خارجه در اون سطح دستورات اشتباه میدادن به عنوان نمونه خود فرمانده کل قوا ساکت مینشستن؟
چرا نمیخوایم قبول کنیم که فرمانده کل قوا امور حیاتی و استراتژیک مملکت رو با وسواس رصد میکنن
چرا نمیخوایم قبول کنیم که اگر اشتباهی در اون سطح رخ میداد تا حالا ولی امر و ولایت فقیه جزو وظیفه های شرعیش بود که بررسی و پیگیری کنه؟[/quote]
درک شما از رهبری در ایران ناقصه برای همین اینطور اظهار نظر می کنید.
حضرت آقا تا لحظه آخر که قطار می خواد از مسیر خارج بشه به کار دولت و قوای دیگه دخالتی نمی کنن.
این موضوع اون زمان و قبل از حادثه اینقدر استراتژیک نبوده که فراتر از هیئت دولت و وزارت خارجه مطرح بشه و تمام شواهد هم حاکی از دستور وزیر خارجه وقت بوده نه چیزی غیر از این.
و در عین حال شما از کجا می دونین پیگیری نشده ولی رهبری در ایران واقعا جایی پر مسئولیت و سخت جانکاه هست و خیلی احتمالش هست که با شواهد و قرائن حتی رهبری هم نخواسته بیشتر از این وضعیت بدتر بشه.
فرض کنین در اوج قدرت اصلاح طلب ها و همراه قتلل های زنجیره ای رهبری می خواستن توی کار وزارت خارجه دستوری بدن خودتون شرایط اون زمان رو تصور کنین که اصلا رهبر می تونست همچین کاری بکنه؟؟

ما از پشت پرده ماجرا خبر نداریم ولی من فقط یک نکته می دونم تقریبا هر وقت توی تاریخ ۴۰ سال گذشته ایران تدقیق می کنم رد پای چند فرد کلیدی و همچنین یک حزب کلیدی همیشه دیده میشه و همیشه هم همه چی به این آدم ها ختم میشه.

اما در مورد این قضیه مشکل اینجا هست که در پاکستان حتی خلاف تصور ما ارتش و آی ای آس هم کنترل تمام امور رو به دست ندارن و از گروه های جایزه بگیر تا تندرو مذهبی و ...... هستن که می تونن به طور بالقوه ابزار دست هر کسی حتی خود ما قرار بگیرن.
شما توی پاسکتان فقط کافی هست کمی با اعتقادات و جامعه اونها آشنا باشین و پول خرج کنین اون زمان حتی برای شما رئیس جمهور هم ترور می کنن.
اما تصور من بیشتر اینه که دقیقا هدف درگیری و ایجاد جنگی جدید برای ایرانی بود که در یک اتفاق که اونها انتظارش رو نداشتن در سال ۶۷ قطعنامه ۵۹۸ رو پذیرفته بود و جنگ رو تمام کرده بود جنگی که قرار بود بیشتر ادامه پیدا کنه و ایران رو بیشتر ضعیف کنه.
حال می خواستن کار نیمه تمام رو تمام کنن. چند مزدور داخلی و یا در حداقل ترین وضعیت عده ای جاهل داخلی در کنار طرح و نقشه غربی و پول عربی و تروریست و تندرو پاکستانی و...... نقشه طراحی شد و جالبتر اینکه تمام سیستم ایران هم توی بازی وارد شده و داشتن بازی می کردن که سر به زنگا رهبر دست بقیه رو گرفت و از بازی کشید بیرون که بفهمونه بهشون که نتیجه این بازی باخت باخت برای ما هست.
دوستان عزیز رهبر اینطور جاهایی وارد میشن نه اینکه برخی فکر می کنن رهبر ایران فردی هست که شبیه دیکتاتورها و یا شاهان همه برای انجام هر کاری با ایشون میرن و اجازه می گیرن و بعد عمل می کنن.

عملکرد رهبری امام خامنه ای نشون میده ایشون تا اندازه ممکن دست دولت ها رو باز می زاره که حتی برخی اوقات از خطوط قرمز عبور کنن تا حقایق روشن بشه
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تصمیمات کشور در موارد مختلف از جانب مقامات گرفته میشه.درست.، اما باید دید در هر تصمیم چه سطحی از مقامات درگیر ماجرا هستند.

رهبر انقلاب استراتژی کل کشور و نظام رو تعیین میکنه و اجرای این نقشه راه به عهده قوای مجریه و مقننه و ... هست که از جانب مردم انتخاب میشن .شما خودتون نظامی هستید و میدونید که ما تو امور نظامی یک استراتژی داریم و یک تاکتیک. برای رسیدن به هدف استراتژیک ممکنه ده ها عملیات تاکتیکی انجام بشه . ابتدا بالاترین مقام دارای قدرت استراتژی رو تعیین میکنه و این زیردستان هستند که با تصمیمات تاکتیکی امور رو اجرا میکنند.
در مورد موضوع این تاپیک ابتدای عمل باید مشخص بشه که استراتژی و تاکتیک کدامند. در عرف چارت سازمانی فرستادن چند دیپلمات به یک کشور از امور جاری و عادی وزارت امور خارجست و یک عمل تاکتیکی محصوب میشه. چه بسا شخص رهبری هم به واسطه مقامی که دارند از کم و کیف این موارد اطلاعی نداشته باشه. اما در طرف دیگه تصمیم ورود و عدم ورود به جنگ یک تصمیم استراتژیک حساب میشه. در این ماجرا شاهدیم که وقتی فرماندهان لشکری و کشوری قصد حمله به افغانستان و طالبان رو میکنند رهبر ورود پیدا میکنه و مانع میشه. چرا؟ چون موجودیت کشوره که به مخاطره میفته.

انتقاد بزرگی که به هر دو جناح سیاسی کشور وارده اینه که اشتباهات شخصی و جناحی خودشون رو آگاهانه و ناآگاهانه به اسم نظام و رهبری مینویسند و دیدگاه عموم مردم در این گونه موارد اینه که چون رهبر انقلاب صاحب مملکته پس اگه مسئولی اشتباهی مرتکب بشه این رهبر انقلابه که مقصره .حالا گروهی از روی عمد پشت رهبری پنهان میشند تا از عواقب اشتباهاتشون فرار کنند و گروهی از روی ضعف شخصی رهبری رو علم میکنند تا بر اشتباهاتشون سرپوش بزارند. در هر دو حالت این رهبر و نظامه که به واسطه قصور اشخاص مسئول ضربه میخوره و اعتبارش در نظر مردم کم میشه.

ایران یک کشور کمونیستی به سبک استالین نیست که هر مقامی اشتباه کرد راس هرم دستور اعدام و زندان بده. ساختار قدرت در ایران پیچیدست و این پیچیدگی باعث فعل و انفعالاتی میشه که گاهآ حتی خود رهبر هم مجبوره سکوت کنه تا کشور و انقلاب حفظ بشه .در تاریخ سی و چند ساله انقلاب موارد متعددی بوده که رهبر خار در چشم و استخوان در گلو ازش گذشته. این مورد که در مقایسه با اونها چیزی نیست دوست عزیز.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط mehdipersian
      مرداد گذشته، یک ماهواره سنجش از دور ساخت روسیه برای ایران از پایگاه فضایی بایکونور پرتاب شد و انتظار می‌رود سه ماهواره دیگر نیز در سال‌های آینده به فضا پرتاب شوند. همچنین شواهد قانع‌کننده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد یک شرکت روسی در حال ساخت یک ماهواره ارتباطی برای ایران است که در سال 2024 در مدار زمین ثابت قرار می‌گیرد.
       
      ماهواره ی خیام:

       
       
      مرداد 1394، ایران با دو شرکت روسی در مورد پرتاب ماهواره سنجش از دور ساخت روسیه که توسط ایران اداره می شود، به توافق اولیه دست یافت. ماهواره ایرانی در 18 مرداد 1401 به وسیله ی شرکت روس کاسموس به فضا پرتاب شد. 
       
      مشخصات فنی ماهواره:

      مشخصات فنی ماهواره توسط روسیه و ایران اعلام نشده است ولی می توان از یک حق اختراع منتشر شده توسط شرکت NPK Barl در مرداد 1401 اطلاعات جدیدی بدست آورد. این طرح یک ماهواره سنجش از دور با وضوح بالا را توصیف می کند که دقیقاً شبیه خیام است. دارای یک گذرگاه شش ضلعی و چهار پنل خورشیدی است که با زاویه 45 درجه نسبت به محور طولی ماهواره به سمت پایین امتداد دارند. 
       
      محموله یک تلسکوپ کورش(Korsch) با پنج عنصر نوری است. تلسکوپ کورش یک تلسکوپ آناستیگمات سه آینه ای فشرده است که میدان دید وسیعی را ارائه می دهد. این تلسکوپ تصویربرداری را در یک کانال پانکروماتیک و چهار کانال چند طیفی (نزدیک مادون قرمز، قرمز، سبز و آبی) ارائه می دهد. سه پیکربندی ممکن برای تلسکوپ ارائه شده است که همگی با نسبت کانونی f/11.53 (نسبت کانونی تقسیم فاصله کانونی بر دیافراگم است)میباشند. مقادیر سه پیکربندی عبارتند از:
       
      دهانه / فاصله کانونی
      0.535 متر6.17 متر
      0.75 متر8.65 متر
      1.1 متر12.68 متر
       
      در اولین پیکربندی که در شکل زیر نشان داده شده است، وزن تلسکوپ 125 کیلوگرم و طول آن 1.8 متر است.
       

       
      دو پیکربندی دیگر منجر به گذرگاه طولانی‌تر می‌شود، اما نیازی به تغییر در جعبه‌های الکترونیکی محموله و آرایه‌های پیکسل CCD ایجاد نمیکند. این تلسکوپ از یک آرایه کانونی کروی و نه مسطح برای کمک به جلوگیری از لکه دار شدن تصاویر استفاده می کند. یک آرایه اسکن الکترونیکی داده‌ها را در باند X با سرعت‌های 480 مگابیت تا 1.5 گیگابیت بر ثانیه به زمین ارسال می‌کند (نرخ بالاتری نسبت به گزارش NPK Barl در فوریه 2021 ).
       
      سازنده محموله نوری مشخص نیست، اما برخلاف تخصص این شرکت در سیستم های زمینی می تواند خود NPK Barl باشد. طی نمایشگاهی در سال 2019، این شرکت تلسکوپ سنجش از دور را به نمایش گذاشت که انتظار می‌رفت ظرف دو سال آینده به فضا پرواز کند. گزارش شده است که وزن آن تنها 46 کیلوگرم است و همچنین کوچکتر از نمونه ثبت اختراع به نظر می رسد، اما تنها ماهواره میزبان ممکنی که در حال حاضر برای آن قابل شناسایی است، خیام است. احتمالاً تنها یک بخش از تلسکوپ به نمایش گذاشته شده است. 

       
      در یکی از نقشه‌های همراه با حق ثبت اختراع(پتنت) ، ماهواره در بالای طبقه فرگات در داخل محفظه محموله موشک سایوز-2-1a قرار دارد (که نشان می‌دهد پرتاب اولیه به وسیله ی این ماهواره بر به جای سایوز-2-1b سنگین تر بود).
       
       اگرچه پتنت‌ها به ندرت به پروژه‌هایی اشاره می‌کنند که به آن‌ها مربوط می‌شود، اما در اینجا ماهواره در واقع متعلق به پروژه 505 نشان داده شده است. همانطور که در نقاشی زیر مشاهده می‌شود، ماهواره‌ها به اندازه‌ای کوچک هستند که سه عدد از آنها در داخل دماغه قرار گیرند.
       
       
       
      کاربرد خیام:
       
      به طور رسمی، خیام تنها کاربردهای غیرنظامی در زمینه هایی مانند کشاورزی، مدیریت منابع طبیعی و نظارت بر محیط زیست خواهد داشت. مدت کوتاهی پس از پرتاب، رئیس سازمان فضایی ایران مدعی شد خیام به دلیل اندازه کوچکش نمی تواند به عنوان یک ماهواره جاسوسی استفاده شود. با این حال، وضوح زمینی گزارش شده آن (0.73 متر) برای انجام کارهای شناسایی ارزشمند کافی است. 
       
      مرکز کنترل ماموریت خیام:
       

       
       
      به گزارش اخبار ایران، مرکز کنترل ماموریت خیام در مرکز فضایی ماهدشت که تقریباً در 60 کیلومتری غرب تهران و نرسیده به شهر کرج قرار دارد. این مرکز در اوایل دهه 1970 برای دریافت اطلاعات از ماهواره های سنجش از دور خارجی تأسیس شد که اولین آنها ماهواره های لندست ایالات متحده بود. همانطور که در تصاویر Google Earth مشاهده می شود، ساخت یک ساختمان جدید در این سایت حدود آوریل 2020 آغاز شد و اکنون کامل شده است. احتمالاً در گزارش تلویزیون ایران که پس از پرتاب خیام از مرکز کنترل مأموریت پخش شد، دو آنتن سهموی در شمال شرقی ساختمان جدید دیده می‌شود.
       

       
      همکاری های روسی/ایرانی بعدی:
       
      خیام پیش بینی می شود حداقل پنج سال فعالیت داشته باشد و قرار است در سال های آینده ماهواره های بیشتری نیز به آن ملحق شوند. پس از پرتاب، حسن سالاریه اعلام کرد که ایران سه ماهواره دیگر از همین نوع را سفارش داده است و افزود: اولین ماهواره در مجموع 40 میلیون دلار هزینه داشته است.
       
      به نظر می رسد که همکاری فضایی بین روسیه و ایران اکنون فراتر از حوزه سنجش از دور است. در هفته‌های اخیر شواهدی به دست آمده است که روسیه در حال ساخت یک ماهواره ارتباطی زمین‌ایستا برای ایران با نام اکواتور (به روسی به معنای «استوا») است. این نام برای اولین بار در سال 2020 در بیوگرافی مختصری از متخصص ISS Reshetnev، تولید کننده پیشرو روسیه در ماهواره های ارتباطی مستقر در نزدیکی کراسنویارسک در سیبری ظاهر شد. در کنار آن بسیاری دیگر از پروژه ها نیز به آن اشاره شد که این شخص در آن مشارکت داشته است و جزئیات بیشتری ارائه نشده است.
       

       
      ایران در نهایت قصد دارد ماهواره‌های ارتباطی زمین‌ایستا را با استفاده از پرتاب‌کننده‌های بومی پرتاب کند، اما به‌نظر نمی‌رسد ماهواره‌هایی که در آینده قابل پیش‌بینی به فضا پرتاب می‌شوند، قادر به قرار دادن محموله با این ویژگی در این نوع مدار باشند. بنابراین، این کشور احتمالاً برای پر کردن جای خالی باقیمانده نیز به روسیه متکی خواهد بود. اگر معامله‌های دیگری در این زمینه هنوز وجود داشته باشد، پشت درهای بسته انجام شده است. 
       
      ________________________________________
      تلخیص و ترجمه از mehdi persian برای میلیتاری
      ________________________________________
      منبع:
      https://www.thespacereview.com/article/4475/1
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.