amirhosin

پیوستن ایران به جامعه جهانی چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

mhm با تشكر فراوان


اقا من هزار بار ريفرچ كردم ولي درست نشد ؟؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
يعني الان ما به دنيا تسلط داريم ! يا دنيا به ما يا هر كي به هر كيه !

چون بر اساس اين نقشه هاي اخري مركز هارتلند ما هستيم اما فعلا هيچ خبري نيست ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دكتر محمد جعفرايرانى استاد ايرانى دانشگاه هاى تهران با طرح مبانى تئورى جديدى با نام «تئولند» در مقابل دو تئورى انگليسى«هارتلند» و آمريكايى «ريملند» باعث تحولى نوين در زمينه استراتژى سياسى و حقوق بين الملل شده است. (اما ظاهرا این تحول در داخل مشاهده نشد!!). این استراتژیست ایرانی می نویسد: از زمانى كه بشر پاى به عرصه و گستره جهان خاكى نهاد، براى بهبود اوضاع خويش و حركت از شرايط موجود به منظور دستيابى به وضعيت مطلوب به تدابير و توان افزايى نياز داشت. با توجه به شرايط اقتصادى و موانع و وضعيت طبيعى و جغرافيايى و ايجاد حاكميت و دولت هاى مختلف، مسائل ژئواستراتژيك در نقاط و نواحى مختلف داراى اهميت فراوان شد. عناصر مختلف در برخى از قرون و ادوار يا اماكن و سرزمين ها باعث ايجاد برترى و اقتدار برخى بر برخى ديگر مى شد. بر همين اساس نگرش بر اين اوضاع همواره براى هر انديشمندى سؤال برانگيز بود كه چرا در برخى از نقاط جهان كشمكش ها پايان ناپذير جلوه مى نمايد. سؤال را از همين جا آغاز مى كنيم كه جواب سؤال فوق چه مى تواند باشد؟
اما تئورى هاى سابق: ما در تئورى«تئولند» بر اين باوريم كه آنچه امروز به عنوان استمرار حساسيت هاى پيشين كشورهاى جهان و يا استكبار جهانى در اين منطقه مى باشد، استخراج نتيجه سال ها آزمايش و پروسه اى تحقيقاتى و عظيم است كه آن را عنصرى به نام دين يا بنيادگرايى دينى ناميده اند. آنها معتقدند اگر امروز خطرى آسايش چپاول و زياده گويى و زياده خواهى هاى جهان غرب و آمريكا را تهديد مى كند چيزى نيست جز «دين» كه آن را افيون توده ها معرفى و بارها با ابزارهاى مختلف و با فراخور زمان و مكان نسبت بدان تحركات و هجمه هايى را داشته اند.سرزمينى كه ديروز صرفاً با حضور نظامى آن را چپاول مى كردند امروز نيازمند بهانه هاى كارسازتر و جديدتر هستند تا به راحتى به سياست هاى استراتژيست خويش استمرار بخشند. پروفسور جفرى كمپ در سال ۱۹۹۷ با نظريه اى تكميلى بر دو نظريه هارتلند و ريملند مى گويد: مجموعه سرزمين هاى دربرگيرنده خليج فارس و درياى خزر منطقه اى بيضى شكل انرژى استراتژيك است كه سرزمين ايران مانند پلى استراتژيك اين دو منبع بزرگ انرژى جهان را به همپيوند مى دهد.
[URL=http://gigaimage.com/][img]http://gigaimage.com/images/1yr9ntlz4lifz2785kuf.jpg[/img][/URL][URL=http://gigaimage.com/][img]http://gigaimage.com/images/un660ucn2tp1z5b31dcw.jpg[/img][/URL][URL=http://gigaimage.com/][img]http://gigaimage.com/images/7npcxfn6d6qg9d830pb.jpg[/img][/URL]

اما سرزمين دينى كه با نظريه تئولند معرفى می شود چرا اهميت دارد و حدود آن كجاست ؟ پاسخ این است که منطقه جغرافيايى كه تقريباً منطبق بر خاورميانه بزرگ، محدوده اى از شمال آفريقا و مصر تا عثمانى سابق و آرارات و حوزه خليج فارس و شبه جزيره عربستان در جنوب و قسمت هايى از هندوچين يا جنوب شرق آسيا - را تئولند ناميدم تا به چند نكته پى ببريم:
الف) اهميت اين مناطق از حيث دسترسى به منابع و انرژى هاى مخفى و طبيعى
ب) دارا بودن موقعيتى ژئواستراتژيك و ژئوپولتيك
ج) توجه به سابقه، تاريخى و تمدن ساز بودن و ظهور و بروز اديان الهى و بسيارى از مكاتب انسانى
با تدقيق در اين گزينه هاى سه گانه به وضوح مى توان به اهداف احتمالى حضور و دست يازيدن ديگران بر اين منطقه رهنمون شد. ساموئل هانتينگتون در مقاله اى كه پيش از مرگش در مجله «فرين افريز» ارگان رسمى شوراى روابط خارجى آمريكا به چاپ رسيده اعلام كرده است كه سياست هاى بين المللى معاصر، هيچ شباهتى به الگوهاى ارائه شده ندارد (تك قطبى، يك قطبى، چند قطبى، ائتلاف قدرت هاى درجه دوم) نظام كنونى نظام پيچيده اى است. نظامى است تك- چند قطبى كه در آن يك ابر قدرت و چند ابر قدرت عمده وجود دارند. در چنين نظامى براى حل و فصل مسائل كليدى بين المللى نه فقط اقدام تنها ابر قدرت كه نوعى ائتلاف ديگر قدرت هاى عمده نيز همواره مورد نياز است. با وجود اين، آمريكا ابرقدرتى است كه مى تواند عمل ديگر مجموعه كشورها را در مسائل كليدى وتو نمايد. وى با اين ادعا كه آمريكا نه تنها ابرقدرتى است كه در سطح دنيا از همه ابعاد قدرت اقتصادى، نظامى ، ديپلماتيك، ايدئولوژيك و فرهنگى دست بالا را دارد بلكه از توانايى و امكانات لازم براى پاسدارى از منافع خود تقريباً در سراسر دنيا برخوردار است. وى ادامه مى دهد كه در سطح دوم جهان معاصر، قدرت هاى بزرگ منطقه اى قرار دارند. اين قدرت ها برمناطقى از جهان تسلط دارند بى آنكه همچون آمريكا بتوانند اهداف و قابليت هاى خود را در سطح جهان گسترش دهند. و در نهايت به اين قدرت هاى بزرگ منطقه اى چنين اشاره مى كند:
۱- تركيب آلمان و فرانسه در اروپا
۲- روسيه در اوراسيا
۳- چين و تا حدودى ژاپن در آسياى شرقى
۴- هند در آسياى جنوبى
۵- ايران در آسياى جنوب غربى
۶- برزيل در آمريكاى لاتين و آمريكاى جنوبى
۷- نيجريه در آفريقا
بسيارى ديگر نيز همچون برژينسكى معتقدند كه آمريكا يگانه و آخرين قدرت جهان خواهد بود.با توجه به تقسيم هاى فوق و فضاى ترسيمى، در تئورى تئولند، آمريكا به عنوان يگانه كشورى كه تمايل به ابراز اقتدار خويش در سطح دنيا دارد منطقه اى را بيشتر داراى اهميت مى داند كه از ظرفيت هاى انرژى، بازار فروش كالا و محصولات و امكان قدرت يابى جهانى بهره مند باشد.منطقه «تئولند» يا همان «سرزمين اديان» از نظر قدرتى همچون آمريكا و به دلايل مختلفى همان منطقه فوق استراتژيك و مهم مى باشد كه در صورت تسلط بر آن ضمن حفظ اقتدار خويش امكان بروز قدرتى جديد و يا تهديد كننده اقتدار جهانى را به ديگران نمى دهد. استراتژى آمريكا در منطقه ايجاد اختلاف و تنش هاى دينى بين اديان مختلف و خصوصاً اسلام و مكتب شيعى مى باشد. چرا كه مهم ترين ابزارى كه در مقابل بى عدالتى ها و ناملايمت ها و ستم هاى سياسى و نظامى بر اساس آموزه هاى دينى مقاومت مى كند مردم «سرزمين تئولند» مى باشد و اين سرزمين هم معادلات استراتژيست هاى جهان و هم نظم نوينى است كه اقتدار تك قطبى آمريكا را به مخاطره مى اندازد و قطب ژئو استراتژيكى به نام «تئولند» است.

[url=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8805070297]منبع[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشکر ویژه از mhm عزیز بابت ایجاد چنین تاپیک تخصصی که ادامه این موضوعات باعث پیدایش دید روشنی نسبت به سیاست ها و خط مشی های دیگر کشورها میشود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/eu-logo-771531.gif[/img]
يكي از مهمترين نظرياتي كه طي سالهاي اخير در اروپا متداول بوده است، مساله ايجاد يك سيستم چندجانبه امنيتي پان اروپائي است . با وجود مشكلات و موانع موجود. نسبت به تغييرات سياسي لازم براي تحقق اين منظور با خوشبيني نگريسته مي شود . در پرتو چنين ساختاري، هر يك از كشورهاي اروپايي به احساس امنيت بيشتر با هزينه اي كمتر از آنچه كه در سيستم دو قطبي مي پرداختند، دست خواهند يافت . البته روشن است كه ايجاد چنين سيستمي نه سهل خواهد بود و نه سريع ، لكن به عقيده نگارنده دستيابي به اين هدف در آغاز قرن بيست و يكم ميسر است. با اين وجود، اصول نظري سيستم امنيتي چند جانبه اروپا بايد تعيين و در صحنه بين المللي دقيقاً مورد بحث قرار گيرد و در مورد موافقت تمامي شركت كنندگان در اين سيستم مشترك المنافع امنيتي واقع شود.

اصولاً، فرض براين است كه اين سيستم كه شامل تمامي كشورهاي اروپايي (يا اكثريت قابل توجهي از آنان باضافه ايالات متحده آمريكا و كانادا) مي باشد، برپايه فلسفه اي كاملاً جديد از تامين امنيت بنا گردد. بدين معنا كه اين سيستم نه برپايه تاكيد زياد بر مقابله با تهديدات ديگران بلكه بر همكاري چندجانبه در نابودي منابع اين تهديدات استوار است. تفاوت ميان شيوه امنيتي سنتي (مقابله) و شيوه آينده (همكاري) را مي توان در قالب مثالي بدين شكل بيان نمود: در مقابله با سيل، دو استراتژي مي توان بكار برد. يكي ساختن سد محكمي كه قادر به مقابله با موج و جريان سيل باشد. دوم، تنظيم جريان رودخانه و كاهش خطر طغيان آن. در شيوه دوم نه تنها لازم نيست ديواره سد به آن اندازه بزرگ باشد بلكه مي توان بهره وري از رودخانه را نيز افزايش داد.

مفهوم سيستم امنيتي پان اروپايي اين است كه هر كشور در تامين امنيت متكي به ديگر شركايش باشد. بدين ترتيب، يك سيستم امنيتي چندجانبه از تهديد كشور همسايه بعنوان دشمن يا خطر بالقوه جلوگيري مي كند و برعكس، موجب مي شود به اين كشور به ديده يك متحد در سيستم چندجانبه امنيتي بنگريم. يكي از مهمترين وظايف در چهار چون يك ساختار امنيتي چندجانبه پان اروپايي، طراحي يك مدل جهاني براي دكترين نظامي آينده مي باشد كه از سوي هركدام از اعضاي اين سيستم بعنوان يك مفهوم استراتژيك قابل درك بوده و بتواند نيروهاي نظامي خود را براساس همان چارچوب، كنترل و بكار گيرد.

چنين دكتريني كه از لحاظ اهميتش پيشنهاد مي كنم آنرا دكترين نظامي مشترك بناميم بايد ملزومات و محدوديتهاي پذيرفته شده در چهارچوب اين سيستم را با توجه به امكانات بالقوه اعضايش مشخص كند. چگونه مي توان اين نوع دكترين نظامي اشتراكي را به روشنترين وجه ممكن بيان نمود؟ در آغاز نگاهي داريم به سه نوع دكترين نظامي قابل تشخيص ذيل:
-دكترينهايي كه امنيت خود را به بهاي سلب امنيت از ديگران تامين مي كنند. به بيان ديگر، دكترينهايي كه امنيت كلي را تضعيف مي كنند. (يا در مورد بحث ما، امنيت اروپايي)؛
-دكترينهايي كه امنيت يك دولت را از طريق تعادل بخشيدن به تهديد و تامين امنيت عمومي تضمين مي نمايند؛

ـدكترينهايي كه امنيت يك دولت را از طريق افزايش حس امنيت ديگر كشورها و بالطبع كاستن از فوائد تهديد، تضمين مي نمايند.
ترديدي وجود ندارد كه نمونه دكترين نظامي اشتراكي مورد نظر در گروه سوم جاي مي گيرد، يعني دكتريني است كه امنيت كلي (اروپائي) را افزايش مي دهد. چنين دكتريني چه احتياجاتي را بايد تامين نمايد؟ اين مساله را با توجه به چهار عنصر اصلي زير مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم:
ـ ارزيابي تهديد نظامي (دلايل و ماهيت جنگ يا بحران احتمالي)؛
ـ برنامه اي براي جلوگيري از وقوع جنگ (حل بحران ها)؛
ـ تهيه يك ايده عملياتي ـ استراتژيكي براي انجام عمليات نظامي؛
ـ آمادگي نيروهاي نظامي و آموزش آنان براي عمليات نظامي.


ارزيابي تهديد
اساس هر دكترين نظامي عبارت است از : روشن ساختن نياز به آمادگيهاي نظامي و مشخص نمودن نوع و چرخه تهديد نظامي. در دكترينهاي كلاسيك دو منبع بالقوه جنگ اهميت بيشتري داشتند: يا يك دولت تصميم مي گرفت كه مشكلات سياسي را با ابزار نظامي حل كند كه اين خود موجب جنگ مي شد يا اينكه دولتي افكار تجاوزكارانه اي را اعلام مي نمود كه سبب اعلام جنگ از سوي رقيب مي شد. در مورد اول، موضوع كاملاً روشن است . چنين دكتريني تجاوزكارانه و خطرناك بوده و امنيت عمومي را به مخاطره مي افكند. در مورد دوم، دو متغير قابل تشخيص است .

اولي زماني كه ارزيابي تهديد با گفته ها و ادعاهاي طرف مقابل انطباق دارد. معمولاً عليرغم اينكه اين دكترين به دشمن بالقوه اش اشاره دارد كه در حال ايجاد يك تهديد است ولي واقعيت قضيه چنين نيست و اصولاً نيت تجاوزكارانه اي وجود ندارد. در اينجا ما با يك نمونه كلاسيك ذهنيت گرايي در ارزيابي شخص از تهديد سرو كار داريم اين يك پديده كاملاً طبيعي است. معمولاً اين قضيه داراي طبيعتي كاملاً تبليغاتي است و به شكلي آگاهانه برخلاف واقعيتها طرح ريزي شده است. با اين حال، جدا كردن ذهنيت گرايي بي اساس از تبليغات ماهرانه بسيار مشكل مي باشد. چنين اصول دكتريني را هيچگاه نمي توان بصورت واقعي ارزيابي نمود و از اينرو بر امنيت عمومي تاثير منفي مي گذارند و نبايد از نظر دور داشت كه اين امور احساس امنيت را كاهش مي دهند. تنها سيستمي را مي توان به عنوان يك سيستم مطلوب براي تعيين منابع و ماهيت جنگ شناخت كه به زمينه هاي عيني و ثابت شده علمي در وقوع جنگ و بحران توجه دارد. براي مثال، يكي از راههاي بيان اين مطلب يافتن منابع بالقوه بحران نه تنها در كشورهاي ديگر، بلكه در كشور خود و متحدانمان نيز مي باشد. فقط دكتريني كه خود را مقيد به چنين تجزيه و تحليل عيني نمايد و قادر به خروج از «سايه دشمن» باشد مي تواند دكترين مشتركي باشد كه موجب افزايش امنيت عمومي شود.


برنامه جلوگيري از جنگ و بحران
در تعيين اجزاي بخش ديگر دكترين نظامي مبتني بر همكاري ، عمليات نظامي با هدف جلوگيري از جنگ و بحران ـ (براي مثال تاسيس كنفرانس امنيت و همكاري در اروپا(2) CSCE) كه از سوي جامعه بين المللي بطور كامل به رسميت شناخته شده است، مي تواند مورد توجه قرار گيرد. طبعاً دكتريني كه حتي از جانب تعداد كمي از كشورها پذيرفته نشده باشد، خطرناك بوده و باعث تشديد تهديدات خواهد شد. از طرفي، اگر دكترين مشتمل بر بندهايي در رابطه با بكارگيري موازين ديگري براي حل بحران و ايجاد اعتماد نظامي باشد، در اينصورت اعمال محدوديتهايي كه باعث تثبيت سطح امنيت موجود مي گردد، به نوبه خود خطر تهديد را كاهش و امنيت عمومي را افزايش خواهد داد. همين مساله، عنصر بعدي در تعيين دكترين نظامي مبتني بر همكاري مي باشد.


مفهوم استفاده از نيروهاي نظامي
مفهوم بكارگيري نيروهاي نظامي ،بخصوص در دورة تشديد بحران و اوايل جنگ بي ترديد يكي از عوامل اصلي مشخص كننده دكترين نظامي است. در اينجا بطور خلاصه و بررسي دو جزء اصلي اين مفهوم مي پردازيم: آرايش نيروهاي نظامي و اولين عمليات (سلسله عمليات) استراتژيك ميزان كارآيي و زمينه آرايش نيروهاي نظامي در توانايي آنان در انتقال از حالت زمان صلح به جنگ و شروع انجام عمليات نظامي تاثير دارد. هرچه اين توانايي بيشتر باشد اثر متزلزل كننده آن بر احساس امنيت ديگر كشورها بيشتر مي باشد. آرايش نيروهاي نظامي با چند عامل مشخص مي شود. در اينجا توجه خود را بر روي دو نمونه متمركز مي كنيم: پنهاني و سري بودن اين فرآيند و شدت تمرينات براي كسب آمادگي رزمي و تمرينات لازم براي بسيج نيروها. اگر هدف از اين طرح ، كسب آمادگي رزمي و بسيج پنهاني باشد چنين عملي افزايش سوء ظن و نگراني در كشورهاي ديگر و بالطبع، افزايش تهديد را بدنبال دارد. طرفي كه مشغول ساخت دفاعي خود مي باشد نبايد اين عمل را بصورت پنهاني انجام دهد بلكه بايد با نمايش قدرت و آمادگي خود موجب ترس متجاوز گردد.

ادامه و ادارة يك سيستم كارآمد براي نيل به آمادگي رزمي و آرايش و بسيج نيروها بستگي به استمرار تمرينات و آموزشهاي مناسب دارد. در همين حال چنين اقداماتي، بخصوص آموزشهايي كه مستلزم خروج نيروها از پايگاههايشان مي باشد، زمينه توجه و دخالت طرفهاي مقابل را فراهم مي نمايد. هرچه تعداد دفعات تمرين و آموزش بيشتر باشد، به امينت و ثبات عمومي صدمه بيشتري وارد مي نمايد. در همين رابطه، نسبت تعداد جلسات آموزشي آمادگي رزمي و تمرينات بسيج نيروها به تعداد پايگاهها در سال مي تواند يك از معيارهاي ارزيابي دكترينهاي نظامي باشد. روشن است كه مقداري از اين تمرينات براي كارآيي سيستم ضروري است. با اين حال، اگر اين مقدار از حد مشخصي فراتر رود موجب نگراني همسايگان شده و در اين صورت دكترين نظامي اين دولت بعنوان عامل سلب امنيت عمومي ارزيابي مي شود. بنابراين لازم است اين مرز را مشخص نمائيم و هميشه پائين تر از آن بمانيم كه اين خود يكي از عوامل و شاخص هاي تعريف دكترين نظامي مبتني بر همكاري است.

نوع عمليات طرح ريزي شده براي اولين روزهاي جنگ ،يعني اولين سري عمليات نظامي، بي شك يكي از مهمترين شاخص هاي تعيين كننده ماهيت دكترين نظامي مي باشد. به بيان ساده تر، ما مي توانيم عمليات منظم نيروهاي نظامي (مثل دفاعي، تهاجمي يا دفاعي ـ تهاجمي، مقاومت و هجوم ناگهاني) را از عمليات نامنظم تميز دهيم. در اينجا بايد به شركت در انواع گوناگون عمليات نظامي همراه با نيروهاي سازمان ملل در قالب ائتلاف با ديگر سيستمهاي امنيتي مشترك يا شركت در عمليات نظامي با همكاري نيروهاي تركيبي نيز اشاره گردد. اگر تصميم دكترين بر آ‎غاز جنگ و انجام عمليات تهاجمي بر عليه قلمرو دشمن باشد، بي ترديد اين امر، تجاوزكارانه و سبب افزايش احساس تهديد در ديگر كشورها مي باشد. اما در صورتي كه ابتدا عمليات دفاعي و يا دفاعي ـ تهاجمي را مدنظر داشته باشد، هيچگونه نگراني در كشورهاي همسايه اش ايجاد نكرده و اثر مثبتي نيز بر وضعيت امنيت عمومي خواهد داشت.

دكترين نظامي كه مبناي دفاع استراتژيك از يك عمليات مقاومت با هدف گذار به عمليات نامنظم باشد و يا از همان ابتداي كار، انجام عمليات نامنظم موردنظر باشد هيچگونه نگراني در همسايگان ايجاد نخواهد كرد. اين مسئله شامل شركت در ماموريتهاي سازمان ملل يا عمليات مشترك نيروهاي پان اروپائي نيز مي شود. چنين رويكرد نظامي موجب تهديد كسي نمي گردد و افزايش امنيت عمومي و احساس امنيت در ديگر كشورها را بدنبال خواهد داشت.


نگهداري و آموزش نيروهاي نظامي براي عمليات جنگي
شاخص هاي تعيين كننده استعداد نظامي يك كشور، معيار مناسبي براي تشخيص دكترين نظامي آن كشور مي باشد. در اينجا از خصوصياتي چون حجم نيروهاي نظامي، تجهيزات، ساختار، آرايش و آموزش آنان بايد نام برد. بطور سنتي، حجم نيروهاي نظامي بر مبناي تعداد نيروهاي نظامي اندازه گيري مي شد. اين امر در سيستم دو قطبي صدق مي كرد، ولي در يك سيستم چندقطبي، صرفاً شاخصهاي نسبي كه بازتاب مناسب داخلي خاص همچون تراكم جمعيت يا نيروهاي سرزميني باشند، معيار مناسبي براي برآورد اندازه نيروهاي نظامي مي باشند. مورد اول، يعني تراكم جمعيت بيانگر نسبت تعداد سربازان به كل جمعيت آن كشور مي باشد.

هرچه اين نسبت بزرگتر باشد آن دولت نظامي تر بوده و تهديد بالقوه بزرگتري براي همسايگان خود بشمار مي آيد. علاوه بر اين، تحريمهايي نيز وجود دارند كه اگر مورد تجاوز قرار گيرند هماهنگي ملي داخلي را بر هم زده نوعي تمايل به حل بحثها و مذاكرات از طريق نظامي بوجود مي آورد. در مدل دكترين نظامي مبتني بر همكاري اين شاخص بايد حدي را پائين تر از حريم مزبور انتخاب كند كه البته تعيين اين حريم نيز فقط با تحقيقات دشوار ميسر مي گردد. قابل ذكر است كه در بعضي تعاريف و طرحهاي عملي (براي مثال در آلمان) تمايل به حفظ نيروهاي نظامي با تعداد كمتر از 5 درصد كل جمعيت كشور مي باشد. من خود شخصاً پيش بيني مي كنم كه اين شاخص براي كشورهاي اروپائي از 3 تا 5 درصد تجاوز نكند.

نسبت نيروهاي نظامي با ميزان پراكندگي جمعيت بيان كننده اندازة عددي نيروهاي نظامي نسبت به وسعت كشور مي باشد كه براي مثال با شاخص تعداد سربازان در هر 100 كيلومتر مربع اندازه گيري مي شود. مقدار تجهيزات نيروهاي نظامي بخصوص تعداد ابزار جنگي سنگين (تانك، هواپيما ، هليكوپتر و توپخانه) نسبت به تعداد نيروهاي نظامي از اهميت خاصي برخوردار است. بطوري كه تجاوز از اين حد دلالت بر ماهيت تجاوزكارانه استراتژي نظامي آن دولت خواهد داشت. در دكترين نظامي مبتني بر همكاري مي توان مرز مشخصي براي تجهيزات فني نيروهاي نظامي معين كرد كه تخطي از آن به معناي تهديد امنيت ديگران تلقي گردد. ساختار نيروهاي نظامي يك كشور نيز مي تواند مشخص كنندة ماهيت دفاعي و يا تهاجمي آن باشد. اين مطلب را مي توان در قالب نسبت انواع نيروها و ادوات تهاجمي به نيروهاي دفاعي مثل نيروي دفاعي هوايي، دفاع منطقه اي، دفاع دريايي، نيروهاي ضدتانك و مانند آن بيان كرد.

آرايش نيروهاي نظامي نيز مي تواند دلالت بر توانايي آنها در انجام عمليات سريع تهاجمي داشته باشد. هرچه نيروها در سطح كشور پراكنده تر باشند، بهمان ميزان زمان بيشتري براي سازماندهي تهاجمي آنان و ايجاد يك تهديد جدي مورد نياز مي باشد. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه ماهيت بالقوه تهاجمي يك كشور كه بتواند سبب بيم و هراس همسايگانش گردد تا حدودي بستگي به تعداد پادگانها دارد. فاصله پادگانها تا مرز نيز از اهميت مشابهي برخوردار است بدين معنا كه هرچه اين پادگانها به مرز نزديكتر باشند حساسيت بيشتري را در كشورهاي همسايه برمي انگيزند.

از اينرو، اتخاذ حد و مرز مشخص در مورد مسائلي از قبيل نسبت حجم نيروهاي مسلح به تعداد پادگانها و فاصله متوسط پادگانها تا مرز نسبت به طول مرز يك كشور، از اهميت ويژه اي برخوردار است. نوع آموزش نيروهاي نظامي بخصوص مانورهاي آنها نيز به وضوح نشانگر ماهيت دكترين نظامي كشور مي باشد. اعزام نيروهاي نظامي به خارج از پايگاهها براي انجام تمرينات نظامي هميشه با ترس و نگراني از جانب كشورهاي ديگر توام بوده است. بهمين خاطر لازم است حد مشخصي براي وسعت، مدت و تعداد مانورها در اين دكترين نظامي پيش بيني شود. اين موارد را مي توان بسادگي با تعيين نسبت تعداد نيروهاي اعزامي به مانور، به تعداد كل نيروهاي نظامي، زمان متوسط مانورها و دفعات انجام مانور در خارج از پايگاهها در سال نسبت به تعداد كل پايگاهها بدست آورد.

ايجاد يك سيستم امنيت جمعي اروپايي هدف ارزشمندي است و از آنجا كه چنين سيستمي قادر است امنيت لازم را با صرف هزينه كمتري تامين نمايد لذا ارزش تعميم و تعيين را در بين مردم دارد. اولين و مهمترين شرايط ايجاد چنين سيستمي اعتماد دوجانبه مي باشد. اين امر با همكاري سازمانها و مؤسسات تحقيقي و از طريق تماسهاي نظامي و غيرنظامي حاصل مي گردد. بنابراين شرط اساسي دكترين نظامي مبتني بر همكاري و توافق جهاني و دكترين دفاعي كه بتواند يكي از اجزاي اصلي سيستم امنيتي چندجانبه اروپايي باشد، چيزي جز تلاش و اشتراك مساعي جمعي نيست.

اميدوارم نقطه نظرات من در رابطه با مدل ارائه شده فوق به كار و مطالعه بيشتر بر روي چنين دكترين مشتركي كمك كرده باشد. البته من خود بر ناكافي بودن راه حلهاي پيشنهادي واقف هستم و مطمئناً بعضي از اصول آن قابل مناقشه است. با اين حال، جاي مطالعه و تحقيق بيشتري در خصوص تعيين حدود و ثغور شاخصهايي كه در بالا ذكر شد، وجود دارد. من واقعاً بر اين عقيده ام كه اگر ما بتوانيم ملزومات اصلي دكترين نظامي مبتني بر همكاري را تعيين كنيم و اگر اين مسئله با اقبال و نظر مساعد جهاني جامعه اروپا و دولتها مواجه شود، قدم مهمي در راه رسيدن به يك سيستم امنيتي چندجانبه اروپائي خواهد بود.

-
پاورقي ها
(1) نويسنده ، Stanislaw Koziej داراي درجه سرهنگي در ارتش لهستان مي باشد.
(2) Conference on Security and Co- Operation in Europe.

نویسنده: استانيس لاوكوزيج
مترجم: پژمان رحمانی-جعفر.م
پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس .
[url=http://www.dsrc.ir/view/article.aspx?id=806]پایداری[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=darkblue][size=18]مخارج نظامي در جهان و جهت گيري‌هاي تحقيق و توسعه(با تاکید برامریکا)[/size][/color]

قدرت ملی هر کشوری با استفاده از مولفه های خاصی در نظام بین الملل تعریف می شود. در واقع قدرت ملی در ساختار نظام جهانی قدرت، معنی پیدا می کند. قدرت ملی، یک مفهوم کیفی است که برای سنجش آن، همانند سایر مفاهیم کمی، به ناچار باید فرایندهای تقلیلی را برای ارزیابی آن طی کرد و در خلال این فرایند، مفهوم کیفی را به مجموعه ای از شاخص های عینی تقلیل داد تا از این طریق بتوان در دنیای واقعی، مفهوم کیفی را مورد سنجش قرار داد. شاخص سازی تابع اصولی مانند صراحت، وزن پذیری، عدم تداخل، سنجش پذیری و نسبت می­باشد. برای سنجش قدرت ملی کشورها نیز می¬توان از شاخص¬هایی استفاده کرد که مهمترین آنها در قالب عوامل زیر قابل طبقه¬بندی هستند که عبارتند از: قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، دسترسی اطلاعات، پيشگامي در جريان توليد علم، بهره مندي از فن آوري‌هاي نوين و پيشرفته، قابليت‌هاي ملي، وسعت، جمعيت، ژئوپولتيک کشور و سطح توقعات بازيگر در نظام بين الملل. از بین عوامل فوق، اصطلاح ژئوپلتیک از اهمیت به سزایی برخوردار است. این واژه از جمله واژگانی است که در دهه¬های اخیر رایج شده و ظاهراً ترکیبی از دو واژه Geo (زمین) و Politic (سیاست) می‌باشد. ژئوپلتیک، چگونگی به کار گیری سیاست با توجه به مطالعه کاربردی عوامل محیط جغرافیایی است و اهداف آن در دوره¬هایی تاریخی تغییر کرده است.


در ساختار سلسله مراتب جهانی طبقات مختلف قدرت وجود دارد که بر اساس یک نظریه متعارف می¬توان آن را به این شکل ترسیم کرد که در راس هرم، قدرت مسلط (ایالات متحده آمریکا) قرار دارد که قابلیت تبدیل شدن به هژمونی را در خود می¬بیند. (هژمونی اصطلاحی است که در اندیشه سیاسی معاصر با نام آنتونیو گرامشی پیوند دارد. گرامشی که واژه هژمونی را در تحلیل روابط دولت و شهروندان به کار می¬گرفت بر آن بود که نیروی طبقه مسلط، تنها به دست حکومت تضمین نمی¬شود. برای استمرار بخشیدن به هژمونی، گذشته از قوه قهریه، باید به نهادهایی که متعلق به جامعه مدنی است (همچون کلیسا، مبوعات، مدرسه، نهادهای ورزشی و ...) نیز متکی بود. هدف از هژمونی ایجاد رضایت درر شهروندان با رفتارهای سلطه گرانه طبقه مسلط است. در حوزه روابط بین الملل نیز از واژه هژمونی استفاده شده است؛ هژمونی در روابط بین الملل به گونه¬ای از سلطه اشاره دارد که مبتنی بر رضایت زیردستان باشد (قنبرلو، 1384: 19). رهبر هژمونی باید شرایطی داشته باشد که از جمله مهمترین آن عبارتند از:

- ترویج تئوری اقتصادیی که مقبولیت جهانی داشته باشد.

- کنترل بر بازار مواد خام، سرمایه، ارز و ... .

- کنترل بر تسليحات نظامی به خصوص از نوع با فن¬آوری¬های بالا.

- داشتن آرمانی مردم پسند همانند دموکراسی و حقوق بشر.)

بعد از قدرت مسلط، قدرت¬های بزرگ قرار دارند که امروزه چین، روسیه و اتحادیه اروپا، در چنین جایگاهی هستند و هند نیز پتانسیل تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ را داراست. این کشورها هر چند در مرتبه پایین تری نسبت به قدرت مسلط قرار دارند ولی در تمامی زمینه¬ها تابع قدرت مسلط نیستند. در مرتبه پایین تر از قدرت¬های بزرگ نیز کشورهایی مانند آلمان، ژاپن، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، آفریقای جنوبی و ... قرار می¬گیرند که دارایی منابع عظیم می¬باشند ولی ظرفیت¬های لازم برای به چالش کشاندن قدرت مسلط را ندارند. قدرت¬های متوسط و قدرت¬های منطقه¬ای نیز در در مراتب بعدی ساختار قدرت جهانی می¬باشند. قدرت¬های متوسط دارای تمایزاتی با قدرت¬های منطقه¬ای می¬باشند که در متون مربوط به روابط بین الملل نظرات مختلفی در مورد نحوه تمایز این دو گروه ابراز شده است. اصطلاح قدرت متوسط در فضای جنگ دوم جهانی بروز یافت. در این زمان کانادا مدعی بود که هر چند همتراز با قدرت¬های بزرگ نیست ولی مشارکت و کمک آنها در جنگ دوم جهانی، موجب بالا رفتن موقعیت آنها نسبت به قدرت¬های کوچک شده است.

به طور کلی اینگونه می¬توان بیان کرد که قدرت متوسط نقش¬هایی فراتر از منطقه را انجام می¬دهد (همانند نقشی که استرالیا، کانادا و سوئد در قبال مسایل جهانی، به خصوص انرژی و محیط زیست ایفا می¬کنند) ولی دایره نفوذ قدرت منطقه¬ای فقط در منطقه خود خلاصه می¬شود و معمولاً توانمندی آنها مربوط به امنیتی کردن یک منطقه خاص مربوط می¬شود. قدرت منطقه¬اي مفهومي است که پس از پايان نظام دو قطبي مطرح شد. قدرت‌هاي منطقه¬اي در نظام سلسله مراتب جهاني تعريف مي‌شوند. ظهور قدرت منطقه‌اي يکي از نشانه¬هاي زوال سيطره است. چرا که يکي از معيارهاي ساختار سيطره‌جو عدم وجود قدرت‌هاي منطقه‌اي است. ويژگي‌هاي یک قدرت منطقه‌اي را اینگونه می¬توان شمرد: دولتي که به لحاظ جغرافيايي بخشي از منطقه باشد؛ دولتي که مي‌تواند در برابر هر ائتلاف از ديگر دولت‌هاي منطقه بايستد؛ و دولتي که نفوذ زيادي بر امور منطقه داشته باشد.

تا به حال پژوهش¬های مختلفی در قبال بررسی جایگاه کشورهای جهان در ساختار قدرت جهانی انجام شده است که یکی از آنها مربوط به کاری است که توسط دکتر محمدرضا حافظ نیا و دکتر سید هادی زرقانی انجام شده و در شماره 18 فصلنامه راهبرد دفاعی چاپ شده است. در این پژوهش با استفاده از 9 عامل به بررسی جایگاه ایران در بین 139 کشور جهان و منطقه پرداخته است. عوامل نه¬گانه مورد بررسی عبارتند از: عامل سرزمینی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی، فضایی، اقتصادی، علمی، سیاسی و فرامرزی. هر یک از عوامل نه¬گانه فوق نیز با شاخص¬های متفاوتی سنجیده شده¬اند که به طور مثال در مورد عامل فرامرزی شاخص¬های مورد استفاده عبارتند از:

- تعداد شرکای تجاری

- جمعیتی که در خارج زندگی می¬کنند.

- تعداد تماس¬های انجام شده با خارج از کشور.

- عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل.

- عضویت موقت در شورای امنیت سازمان ملل.

- عضویت در سازمان¬ها و کنوانسیون¬های بین المللی.

- تعداد مدال¬های المپیک یونان.

- تعداد گردشگر خارجی.

- تعداد مسافران خارج شده.

- تعداد حرکت هواپیماها.

برای سنجش سایر عوامل نیز از شاخص¬های متناسب با خود استفاده شده است که در متن گزارش ارائه شده است. با نمره دهی به عوامل فوق و ساختاردهی به نتایج به دست آمده، جایگاه ایران در قبال هر یک از عوامل مشخص شده است. به طوری که رتبه ایران از منظر عامل سرزمینی 10، عامل نظامی 13، فرهنگي 26، اجتماعي 27، فضايي 28، اقتصادي 37، علمي 44، سياسي 45 و فرامرزي 63 در بین کشورهای جهان می¬باشد. نتایج این تحقیق به طور کل (برآیند تمامی عوامل) جایگاه ایران را در رتبه بیستم جهان نشان می¬دهد. از این منظر قدرت¬های برتر جهان به ترتیب عبارتند از آمریکا، روسیه، چین، انگلیس، فرانسه، ژاپن، آلمان، استرالیا، کانادا و هند. در بین کشورهای منطقه نیز، ایران پس از ترکیه در رتبه دوم منطقه قرار گرفته و پس از ایران، عربستان، پاکستان، قزاقستان، امارات متحده عربی، سوریه، عراق، آذربایجان، ازبکستان، گرجستان، اردن، کویت، عمان، ارمنستان، قرقیزستان، یمن، قطر، بحرین، تاجیکستان و ترکمنستان به ترتیب در رتبه¬های بعدی قرار می¬گیرند.


با کنار هم گذاشتن آمار مخارج نظامی کشورهای جهان و ترتیب قدرت¬های برتر جهانی (که در تحقیق مورد اشاره ذکر شد)، مشاهده می¬شود که اکثر قدرت¬های بزرگ جهان، همان کشورهایی هستند که مخارج نظامی بالایی نیز دارند. در سال 2006 ده کشوری که بیشترین مخارج نظامی را در جهان داشتند به ترتیب عبارتند از آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، ژاپن، آلمان، روسیه، ایتالیا، عربستان سعودی و هند. همانگونه که مشاهده می¬شود به غیر از عربستان و ایتالیا، 8 کشور دیگری که بیشترین مخارج نظامی را دارند، جزو ده قدرت بزرگ جهانی هم هستند. بر این اساس می¬توان اینگونه نتیجه گرفت که مخارج نظامی متغیر مهمی در بین مولفه¬های تعیین کننده قدرت ملی می¬باشد.

مخارج نظامی جهان در سال 2006، بر اساس دلار رایج آمریکا 1204 میلیارد دلار تخمین زده می¬شود که این نشان دهنده افزایش 3.5 درصدی بین سال¬های 2005 تا 2006 و رشد 37 درصدی بین سال¬های 1997 تا 2006 می¬باشد. مخارج نظامی جهان در سال 2006 نزدیک به 2.5 درصد از GDP جهانی را شامل می¬شود. میزان سهم 10 کشوری که بیشترین مخارج نظامی را دارند بالغ بر 77 درصد از کل بودجه نظامی جهانی را تشکیل می¬دهد که کشور آمریکا به تنهایی 46 درصد از بودجه نظامی جهان را به خود اختصاص داده است.

بودجه نظامی آمریکا در این سال بالغ بر 7/528 میلیارد دلار به قیمت ثابت سال 2005 می¬باشد که به طور سرانه سهم هر آمریکایی از آن 1756 دلار می¬باشد که این رقم نزدیک به 500 دلار کمتر از درآمد سرانه هر ایرانی است. سرانه مخارج نظامی به ازای هر نفر در سال 2006، در عربستان 1152 دلار است که بعد از آمریکا در رتبه دوم جهان قرار دارد. کشورهای انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان و ژاپن نیز به ترتیب با 990، 875، 514، 447 و 341 دلار (به قیمت ثابت سال 2005) در رتبه¬های بعدی قرار می¬گیرند. سرانه مخارج نظامی در ایران نیز 141 دلار و در چین و هند به ترتیب 37 و 21 دلار می¬باشد.

مقایسه مخارج نظامی برخی از کشورهای بزرگ جهان و منطقه نشان می¬دهد که مخارج نظامی هر یک از این کشورها در سال¬های مختلف بر اساس تاثیر پذیری از عوامل متفاوت، در نوسان بوده است. این مسئله در مورد مخارج نظامی آمریکا در بخش بعدی بحث مورد بررسی بیشتری قرار می¬گیرد ولی بررسی رشد سالانه کشورهای مختلف نشان می¬دهد که رشد سالانه مخارج نظامی ایران و عربستان دارای همگرایی بیشتری نسبت به سایر کشورها می¬باشد. بدین صورت که در سال¬هایی که مخارج نظامی ایران رشد بالایی به خود می¬گیرد، مخارج نظامی عربستان نیز از این روند تبعیت می¬کند. لازم به ذکر است بر اساس اطلاعاتی که توسط SIPRI ارائه شده است در دوره 1992 تا 2006 متوسط رشد مخارج نظامی ایران با 5/14 درصد در سال، بیشتر از سایر کشورهای مورد بررسی (آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، روسیه، عربستان، هند، ترکیه، پاکستان، کویت، مصر و آذربایجان) بوده است.

همانگونه که گفته شد میزان مخارج نظامی هر کشوری نیز تحت تاثیر عوامل مختلفی هست و متغیرهای مهم تعیین کننده قدرت ملی هر کشور، به طور مستقیم و یا غیر مستقیم بر همدیگر تاثیر می¬گذارند و در تعامل با هم¬دیگر هستند. در مورد کشور آمریکا، روندهای متفاوتی را در مورد مخارج نظامی آن کشور می¬توان مشاهده کرد. سهم مخارج نظامی از توليد ناخالص داخلی آمریکا در دوره¬های مختلف زمانی همواره در نوسان بوده است که به طور کلی می¬توان دلیل این نوسان را تحت چند دوره مهم مورد بررسی قرر داد که عبارتند از:

- دوره تاثیر پذیری از جنگ دوم جهانی (1942 تا 1946): در این دوره سهم مخارج نظامی از GDP به بیشترین میزان در طول تاریخ آمریکا رسید و تا حد 38 درصد نیز در سال 1944 پیش رفت.

- دوره پس از جنگ جهانی دوم (1947 تا 1951): در این دوره سهم مخارج نظامی از GDP آمریکا به طور چشمگیری کاهش یافت و تا حد 5/3 درصد در سال 1948 نیز رسید.

- دوره آغاز مسابقه تسلیحات نظامی هسته¬ای در جهان (1952 تا اوایل دهه 70 میلادی): در این دوره با بروز مسابقه تسلیحاتی در بین کشورهای جهان و دستیابی برخی از قدرتهای بزرگ به بمب اتمی و در کنار آن درگیر شدن آمریکا در جنگ ویتنام، سهم مخارج نظامی از GDP آمریکا به طور قابل توجهی افزایش یافت و در سال 1953 به 2/14 درصد رسید و تا قبل از دهه 70، همچنان بالا ماند.

- بعد از کنفرانس برتون¬وودز در این دوره با تغییر نظام ارزی جهان، کشور آمریکا با محدودیت منابع مالی مواجه شد و در کنار سایر مسایل این دوره، سهم مخارج نظامی از GDP به طور قابل توجهی کاهش یافت.

- دوره رقابت¬های تسلیحاتی با شوروی و آغاز جنگ ستارگان (دهه هشتاد میلادی): این دوره باز شاهد رقابت¬های تسلیحاتی بود و این مسئله سهم مخارج نظامی از GDP را بالا برد.

- دورره پس از فروپاشی شوروی تا حادثه 11 سپتامبر سال 2001: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دغدغه¬های تسلیحاتی آمریکا فرو خفت و سهم مخارج نظامی از GDP به شدت کاهش یافت و در آغاز هزاره سوم به 3 درصد از GDP رسید.

- دوران پس از حادثه 11 سپتامبر: این دوره با افزایش دوباره¬ایی در سهم مخارج نظامی از GDP کشور آمریکا مواجه بود که مخارج نظامی آمریکا در این دوره به طور مطلق و درصدی افزایش چشمگیری به خود گرفت و این روند همچنان ادامه دارد.


پس از کنفرانس برتون وودز، استراتژی¬های دفاعی آمریکا با تغییرات جدی مواجه گشت. پس از این دوره اعلام شد که به جاي برقراري مستقيم توازن، در خصوص همه انتخاب¬هاي مقدور، بايد بر سرمايه گذاري¬هايي متمرکز شد که بيشترين اطمينان را براي پيشرفت استعدادهاي نظامي ايجاد کند. دستيابي به استراتژي¬هاي دفاعي نيازمند سرمايه گذاري در حوزه¬هاي علم و تکنولوژي خاصي مي‌باشد تا از این طریق برتری تکنولوژِکی آمریکا، چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، تضمین شود. سرمايه گذاري در حوزه¬هايي که در خارج از وزارت دفاع اهميت اندکي به آن داده مي‌شود. بر این اساس گفته شد که شعار استراتژي نوين علم و تکنولوژي ”تمرکز“ است نه توازن. دلیل اصلی انتخاب استراتژی تمرکز را باید در مواجه شدن آمریکا با محدودیت منابع مالی دانست. در این ارتباط می¬توان به استراتژی علوم و تکنولوژی آمریکا برای سال¬های 1990 تا 2005 اشاره کرد که بر اساس آن استراتژي‌هاي نوين دفاعي امريکا عباراتند از:

- ارتباطات و مراقبت جهاني

- حمله دقيق

- دفاع و برتري هوايي

- کنترل دريا و برتري در زير آب

- نبرد پيشرفته زميني

- محيط‌هاي مصنوعي

- تکنولوژي‌هاي اقتصادي کننده

برای دستابی به استراتژی های مشخص شده، یک برنامه توسعه اکتشافی طراحی شد که نقش برنامه اکتشافی، کسب اطمینان از این بابت است که به موازات ظهور پیشرفت¬های تکنولوژیکی، امکان ضمیمه کردن آنها به صورت تکنولوژی¬های پیشرفته در راستای استراتژی¬های اعلام شده مقدور باشد. بر این اساس 11 حوزه تکنولوژیکی شناسایی شدند که سرمایه¬گذاری در این حوزه¬ها می¬توانست برتری تکنولوژیکی آمریکا در جهان را تضمین کند. این حوزه¬ها عبارتند از:

- کامپيوترها

- نرم افزار

- سنسورها

- شبکه سازي ارتباطات

- ادوات الکترونيکي

- اثرات محيطي

- مواد و فرايندهاي ساخت

- ذخيره انرژي

- نيروي محرکه و تبديل انرژي

- طراحي خودکار

- رابط‌هاي انسان - ماشين

انتخاب حوزه¬های تکنولوژیکی، جهت¬گیری¬های خاصی را در تحقیق و توسعه نظامی اعمال کرد.

کشورهاي در حال توسعه با دارا بودن 79 درصد از جمعيت و 39 درصد از GDP جهان، در حدود 19درصد از هزينه‌هاي R&D در جهان را مي‌پردازند و بیش از 81 درصد از هزینه¬های تحقق و توسعه جهان توسط کشورهای توسعه یافته پرداخته می¬شود. به طور متوسط 4/2 درصد از تولید ناخالص داخلی کشورهای پیشرفته جهان در تحقیق و توسعه هزینه می¬شود. با این وجود ماهیت R&D به گونه¬ای است که در بلند مدت به دلیل اثرات سرریز آن، اکثر کشورهای جهان از آن منتفع می¬شوند. در سال 2003 هزینه¬های تحقیق و توسعه بیش از 6/2 درصد از GDP آمریکا را شامل می¬شد و این رقم برای ژاپن، آلمان، فرانسه و انگلیس به ترتیب 1/3، 5/2، 2/2 و 9/1 درصد بود.

بخش اعظمی از هزينه‌هاي R&D دفاعي، در کشورهاي توسعه يافته تمرکز يافته است. در سال 1989 دو کشور آمريکا و شوروي 80% کل هزينه‌هاي تحقيق و توسعه نظامي را به خود اختصاص داده بودند. در سال 1990 بيش از 90% کل هزينه‌هاي تحقيق و توسعه نظامي جهان در اختيار شش کشور آمريکا، شوروي، انگلستان، فرانسه، آلمان و چين بوده است.

وضعیت تحقیق و توسعه نظامی هیچ کشوری نمی¬تواند، بی توجه و کاملاً مستقل از وضعیت تحقیق و توسعه در سطح ملی باشد. به طور کلی هزینه¬های R&D نظامی، در حدود 20 تا 25 درصد از مخارج R&D کل را در جهان تشکیل می¬دهد که برآورد می¬شود رقم آن بین 100 تا 175 میلیارد دلار باشد. هزینه تحقیق و توسعه نظامی مهمترین عنصر منفرد در بودجه جهانی تحقیق علمی و فن¬آورانه می¬باشد. با این وجود کشورهای مختلف بر اساس استراتژی¬ها، شرایط و توانمندی¬های سیاسی، اقتصادی و امنیتی، ممکن است سیاست¬ها و استراتژی¬های مختلفی را در خصوص تحقیق و توسعه نظامی اتخاذ کنند.

به طور کلی صنایع دفاعی از منظر جهانی با چهار روند اساسی روبه¬رو بوده¬اند که عبارتند از:

فرايند انقباض: دلالت بر تعطيل کردن بعضي از فعاليت¬هاي صنعت دفاعي به قصد کوچک سازي کلي اين بخش دارد.

روند متمرکز سازي: تجميع شرکت¬هاي منفرد در قالب شرکت‌هاي بزرگتر

انقلاب اطلاعاتي: کوچک سازي¬هاي ساختاري در سسايه فرصت¬هايي صورت مي‌گيرد که فنآوري¬هاي اطلاعات و ارتباطات در دسترس صنايع دفاعي قرار مي‌دهند.

يکپارچه سازي: مي‌تواند عمودي، افقي و يا ترکيبي باشد و تنها در بخش¬هايي صورت مي‌گيرد که از پيچيدگي فنآورانه بالايي برخوردار باشد.

بخش اعظمی از تغییرات در حوزه¬های مختلف R&D نظامی را در قالب این چهار روند می¬توان بررسی کرد. از آنجا که جزئیات R&D نظامی کشورهای جهان در دسترس نیست، فقط کشور آمریکا مورد بررسی قرار می گیرد.

به طور کلی بودجه دپارتمان دفاعي آمريکا شامل چهار عنصر اصلي است که به ترتيب عبارتند از:

- پرسنلي

- عمليات و نگهداري

- تدارکات

- برنامه تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي

بین سال¬های 2005 تا 2008 هر یک از بخش¬های فوق سهم متفاوتی از بودجه دفاعی را تشکیل می¬دادند. در سال 2005 کل بودجه تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي نظامی آمریکا بالغ بر 71 میلیارد دلار بوده است که این رقم در سال 2007 به 46/72 میلیارد دلار رسیده است و پیش بینی می¬شود که این رقم با کاهش 6/7 درصدی به 9/66 میلیارد دلار در سال 2008 برسد که این روند مطابق با کاهش کل مخارج نظامی آمریکا در این سال می¬باشد. به طوری که پیش بینی می¬شد مخارج نظامی آمریکا در سال 2008 نزدیک به 13 درصد کاهش یابد. لازم به ذکر است که رقم مربوط به مخارج نظامی مورد بحث به غیر از بودجه اختصاصی برای جنگ جهانی علیه تروریسم و جنگ عراق می¬باشد.


بر اساس منابع آماری دپارتمان دفاعی آمریکا، مخارج تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي نظامی این کشور بین سال¬های 2004 تا 2007 دائماً در حال افزایش بوده به طوری که از 60751 میلیون دلار در سال 2004 به 72468 میلیون دلار در سال 2007 رسیده است ولی در سال 2008 این رقم کاهش یافته و به 66941 میلیون دلار رسیده است و پیش بینی می¬شود که این رقم با افزایش 2/7 درصدی در سال 2009 به 71793 میلیون دلار برسد. در سال 2007 نیروی زمینی 10377 میلیون دلار از مخارج تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي نظامي به خود جذب کرده بود و سهم نیروی، دریایی، هوایی، موارد ویژه و سایر نیز به ترتیب 17807، 22120، 20261 و 182 میلیون دلار بوده است.


سهم هر یک از نیروها از مخارج تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي نظامي در طول سال¬های مختلف در نوسان بوده است. به طوری که پیش بینی می¬شود سهم نیروی هوایی از 1/32 درصد از کل مخارج تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي نظامي آمریکا در سال¬ 2004 به 36 درصد در سال 2009 برسد.

به طور کلی می توان مخارج تحقيق، توسعه، آزمايش و ارزيابي نظامي آمریکا را به هفت بخش تقسیم بندی کرد که عبارتند از: تحقیقات پایه، تحقیقات کاربردی، توسعه تکنولوژی¬های پیشرفته، ارائه و تایید، توسعه صنایع مهندسی، پشتیبانی مدیریت و توسعه سیستم¬های عملیاتی.

به دلیل عدم دسترسی به اطلاعات ریزتر مخارج تحقیق و توسعه، تحلیل¬های ارائه شده در این بخش فقط شامل نیروی دریایی خواهد بود. مخارج نیروی دریای به طور متوسط 30 درصد از بودجه دفاعی آمریکا را شامل می¬شود. در سال 2007، مخارج تحقیقات پایه، تحقیقات کاربردی، ارائه و تایید و توسعه سیستم¬های عملیاتی افزایش یافته و مخارج توسعه تکنولوژی های پیشرفته، توسعه صنایع مهندسی و مدیریت برنامه تحقیق، توسعه، آزمایش و ارزیابی و توسعه تکنولوژی¬های پیشرفته، به طور چشمگیری کاهش یافته است. با این حال در سال 2008 تمام زیر بخش¬های برنامه تحقیق، توسعه، آزمایش و ارزیابی نیروی دریایی به غیر از مدیریت دارای رشد منفی می‌باشند.

از بین زیر بخش¬های برنامه RDT&E، زیر بخش "تایید و ارائه" بیشترین سهم از مخارج برنامه RDT&E را داشته و پس از آن توسعه سیستم¬های عملیاتی و توسعه صنایع مهندسی به ترتیب در رتبه¬های بعدی قرار گرفته¬اند. اطلاعات تجمعی سه سال 2006 تا 2008 نیز نشان می¬دهد که 14/46 درصد از مخارج تحقیق، توسعه، آزمایش و ارزیابی نیروی دریایی مربوط به ارائه و تایید بوده است.


مخارج برنامه تحقیق، توسعه، آزمایش و ارزیابی را به صورت دیگری نیز می¬توان نشان داد که در این تقسیم بندی نیز مخارج نیروهای استراتژیک، نیروهای اهداف عمومی، جاسوسی و ارتباطات، تحقیق و توسعه، تامین عمومی و نگهدار، آموزش پزشکی و سایر و فعالیت¬های اداره و تخصیص جای گرفته¬اند. بر اساس این تقسیم بندی به غیر از زیر بخش جاسوسی و ارتباطات، در سال 2008 سایر زیر بخش¬ها دارای رشد منفی بوده است. این زیر بخش در سال 2007 نیز با رشد بالایی مواجه بوده است.

مخارج برنامه تحقیق، توسعه، آزمایش و ارزیابی نیروی دریایی آمریکا را به صورت ریزتری نیز می¬توان بررسی کرد که به دلیل ضیق وقت در این بحث از صحبت کردن در مورد آن خودداری می¬شود.

منبع: [url=http://ires.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=52&Itemid=52]دین و اقتصاد[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
يك كارشناس مسائل خاورميانه در بررسي دكترين نظامي عربستان در جنگ يمن، گفت كه رفتار نظامي عربستان در اين جنگ، چه در اصول و چه در تاكتيك‌هاي رزمي شباهت بسيار نزديكي با دكترين نظامي رژيم صهيونيستي در جنگ‌هاي لبنان و غزه دارد.

هادي مجيدي كارشناس مسائل خاورميانه در گفتگو با فارس در تشريح دكترين نظامي عربستان در جنگ يمن گفت: رفتار نظامي عربستان در جنگ ششم يمن كه بين دولت مركزي با الحوثي‌ها در جريان است، چه در اصول و چه در تاكتيك‌هاي رزمي شباهت بسيار نزديكي با دكترين نظامي رژيم صهيونيستي در دو جنگ لبنان و غزه دارد.

وي با بيان اينكه يكي از اصول اوليه جنگي رژيم صهيونيستي حمله سريع و غافلگير كننده مي‌باشد و اين رژيم نمي‌تواند جنگي دراز مدت را به اجرا گذارد، اظهار داشت: همين رفتار در تركيب نيروهاي سعودي نيز ديده مي‌شود، چرا كه آنها تصور مي‌كردند با ورود به اين جنگ و به كارگيري نيروي هوايي، زميني و توپخانه مي‌توانند در مقابل حوثي‌ها به سرعت به نتيجه برسند، در صورتي كه غافلگيري نيروي زميني منجر به اين شد كه تلفات زيادي را در بخش زميني و كماندويي داده و اسراي زيادي را در مقابل حوثي‌ها بر جاي بگذارند.

اين كارشناس مسائل خاورميانه ادامه داد: از اين رو عربستان مجدداً ناچار شد كه با تكيه بر برتري هوايي وارد جنگ شود كه اين قسمت نيز با اصول جنگ رژيم صهيونيستي شباهت كاملي دارد، يعني زمانيكه عربستان نتوانست با نيروي نظامي زميني وارد اراضي حوثي‌ها در شمال يمن شود ناچار شد كه از نيروي هوايي خود استفاده كند.
به گفته مجيدي اين اقدام سعودي‌ها كاملاً مشابه رفتار رژيم صهيونيستي در مقابل نيروي‌هاي مقاومت لبناني و فلسطيني است.

وي با اشاره به اينكه نيروي هوايي و آتشباري توپخانه متكي به اطلاعات دقيق از مناطق جنگي است، گفت: دستگاه اطلاعاتي نظامي سعودي همچون رژيم صهيونيستي در جنگ‌هاي لبنان و غزه، فاقد اطلاعات دقيق در جنگ با حوثي‌ها مي‌باشد.

مجيدي ادامه داد: اين ضعف باعث شد كه عربستان در اين مرحله از جنگ همانطور كه صهيونيست‌ها ناچار شدند مراكز شهري و غير نظامي را به دليل فقدان اطلاعات لازم مورد هدف قرار دهند.

اين كارشناس خاورميانه عدم كارآمدي نيروهاي زميني سعودي براي پيشروي در خاك يمن و ناگزير شدن آنها به هلي برن (پياده كردن نيرو از طريق هوا) در سايه آتشبار هوايي براي پيشروي در مناطق تحت تسلط حوثي‌ها را از ديگر شيوه‌هايي خواند كه شباهت فراواني به تحركات رژيم صهيونيستي در جنگ لبنان داشته و اظهار داشت: عربستان سعودي نيز همانند رژيم صهيونيستي در اين كار ناكام ماند.

به گفته مجيدي پاشنه آشيل رژيم صهيونيستي در جنگ ضعف محيط داخلي و آسيب پذيري آن در كشيده شدن جنگ به داخل فلسطين اشغالي است.

وي يادآور شد: عربستان سعودي نيز با اين ضعف دست به گريبان است يعني سعودي‌ها به شدت واهمه دارند كه حوثي‌ها دامنه جنگ را به داخل عربستان بكشند، چرا كه در اين حالت آسيب پذيري‌ عربستان به شدت بالا مي‌رود.
مجيدي با اشاره به سقوط سه پايگاه عربستان در مقابل حوثي‌ها گفت: نكته مهمتر اين كه با توجه به بافت و تركيب جمعيتي در جنوب عربستان كه هم مرز با يمن و مناطق استقرار حوثي‌ها مي‌باشد، چنانچه دامنه جنگ به داخل عربستان كشيده شود زمينه گسترده‌اي را براي ناامني در داخل عربستان براي سعودي‌ها به وجود مي‌آورد.

اين كارشناس خاورميانه ادامه داد: همين مساله به نحو ديگري در فلسطين اشغالي جريان دارد كه بواسطه هدف قرار گرفتن مناطق صهيونيست‌نشين، شاهد كوچ گسترده صهيونيست‌ها به مناطق مركزي در زمان دو جنگ اخير بوديم كه شرايط فلج اقتصادي و اجتماعي را براي اين رژيم به وجود آورده و خسارت‌هاي عظيمي را نيز به آن وارد كرد.
مجيدي شباهت ديگر رفتار عربستان با رژيم صهيونيستي در جنگ‌هاي خود را مديريت و همراهي آمريكا خواند كه در آن بخشي از اهداف راهبردي آمريكا در منطقه دنبال مي‌شد.

وي در عين حال خاطرنشان كرد: در جنگ سعودي با حوثي‌ها نيز حضور آمريكا در كنار عربستان سعودي به چشم مي‌خورد و آمريكايي‌ها كمك‌هاي مستقيم و غيرمستقيم تسليحاتي، مالي و حتي اطلاعاتي خود را به عربستان سعودي ارائه مي‌دهند براي اينكه عربستان بتواند بخشي از اهداف آمريكا را در حوزه «باب المندب» و حوزه غربي اقيانوس هند تامين كند.

[url=http://www.rajanews.com/detail.asp?id=42813]لینک منبع[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مقدمه
فرماندهي نظامي هنري است كه مي توان آن را از طريق مطالعه، مشاهده، بكارگيري و تجربه آموخت، كسب كرد و توسعه داد. هنر فرماندهي نظامي مستلزم رشد خصايل نيكوي شخصيتي، شناخت و بكارگيري اصول شناخته شده فرماندهي مي باشد كه فرمانده را در انجام ماموريت محوله موفق مي سازد، فرمانده بايد با بكارگيري اصول و فنون فرماندهي به شكل مناسب و از طريق اقدامات، دستورات، فرامين، آيين نامه ها و دستورالعملها افراد زير دست خود را رهبري و هدايت نمايد. فرمانده بايد بطور مستمر وضعيت فرماندهي خود را مورد ارزيابي قرار دهد، قدرت و توان خود را محاسبه كند و نقايص را برطرف سازد.
هدف غايي فرمانده نظامي ايجاد و حفظ سازمان و تشكيلاتي است كه در آن انجام صادقانه و از روي اراده هر ماموريت معقول محوله يا امر شده را در صورت وجود برعهده دارد و در صورت فقدان فرامين اقدام ابتكاري مناسب را انجام مي دهد.


مفهوم فرماندهي نظامي
مفهوم رهبري نظامي انجام موفقيت آميز ماموريت با استفاده از مجموعه عواملي همچون، تشويق، اجبار و رقابت را در سازمان مقرره و در محيطهاي متضاد تداعي مي كند. بنابراين رهبري نظامي اعمال كامل فرماندهي در چارچوب قواعد فرماندهي است.
رهبر يا فرمانده نظامي مسؤول تمامي عملكردها و اقدامات يگان و واحد خود است. از مسؤول آموزش براي عملياتها و مديريت سازمان خود مي باشد. وي در مسؤوليت اجراي ماموريت محوله به يگان و همچنين تامين آسايش، سلامتي و امنيت افرادش سهيم است.
فرمانده بايد به اين واقعيت آگاه باشد كه هدف نهايي او دستيابي به حداكثر كارآيي رزمي است. اين امر مستلزم وجود سازماني است كه در آن ماموريتهاي محوله از روي ميل و اراده و صداقت انجام شود. ايجاد چنين سازماني و آموزش، مديريت، روحيه، مديريت انساني و نظم در آن بايد در نهايت توجه قرار گيرد.

مسؤوليت فرماندهي تام و تمام است. يك فرمانده مسؤول هر چيزي است كه واحد او انجام مي دهد و يا از انجام آن طفره مي رود. اين تعهد و مسؤوليت را مي توان به بهترين نحو از طريق دادن اختيار و آزادي عمل به فرماندهان زيردست و تداوم انجام ماموريت محوله از راه نظارت بر اعمال پرسنل ايفاء كرد. تمركز بيش از حدمعمول اختيار و قدرت عمل و يا انحراف از زنجيرة معمول فرماندهي، موانعي را در سر راه اجراي ماموريت بوجود مي آورند.


عناصر رهبري نظامي
رهبري يا فرماندهي متاثر از سه عنصر اساسي است، يعني شخص رهبر يا فرمانده، واحد يا گروه و موقعيتي كه در آن رهبر يا گروه او وارد عمل مي شوند. هيچ نسخه اي براي تبديل شدن به يك رهبر يا فرمانده وجود ندارد و هيچگاه دو فرمانده از روش دقيقاً يكسان به نتايج مشابهي نمي رسند. هر فرماندهي در تجزيه و تحليل اجزاء مختلف يك مساله تحت تاثير شخصيت خويش ، شخصيت اعضاي گروه و موقعيتي كه با آن مواجه باشد، قرار مي گيرد . در ارتباط با اين متغيرها يافتن يك قاعده استاندارد امكانپذير نيست و هر فرماندهي بايد براي هر مشكلي براساس تحليلش از عناصر سه گانه فرماندهي راه حل مناسب بجويد.


فرماندهي(رهبري)
فرمانده نظامي بايد دقيقاً بداند كه نيروهاي نظامي براي تامين پدافند ملي حفظ و تامين مي شوند. ماهيت كار و سازمان نظامي يك فرمانده او را وادار مي كند كه از اعمال روشهاي دمكراتيك اجتناب نمايد. روش فرماندهي نظامي اساساً روشي تحكمي ـ آمرانه ـ است نه ترغيبي و تشويقي، اگر چه ممكن است گاهي اوقات فرمانده استفاده از رويه تشويق و ترغيب را امكانپذير و مطلوب بيابد. با وجود اين، بيان اين نكته به معناي آن نيست كه فرمانده نظامي بايد در تصميمات متعصب و مستبد باشد.

از آنجائيكه مسؤوليت يك فرمانده بسيار عظيم است و تصميمات او فردي مي باشند و از آنجائيكه او نمي تواند بطرو معمول بر بحث و جدل و مشورت دمكراتيك تكيه كند، بنابراين بايد نظم و انضباط شخصي خود را به بالاترين درجه برساند، از شتابزدگي و بي دقتي در تصميمات اجتناب كند، هميشه صحت در فرماندهي را مدنظر داشته باشد، تصميماتش را براساس عقلانيت قرار داد و به تمامي عوامل دخيل در تصميمات توجه كافي و وافي نمايد. علاوه بر اينها، يك فرمانده نظامي خوب بايد به همراه قاطعيت و پرهيز از خودبيني، وقار و متانت را در خود رشد دهد. او بايد هميشه بداند كه از شايستگيهاي افراد زيردست خود بهره برداري كند و در صورت امكان با آنها مشورت نمايد و به نظرات آنها در مواقع تصميم گيري احترام بگذارد . اگر فرماندهي اين اصول را مورد توجه قرار دهد، تصميمات او در نزديك افراد زيردست بعنوان تصميماتي عاقلانه و درست جلوه گر مي شود و آنها با طيب خاطر و از روي اراده و ميل فرامين او را به مورد اجرا مي گذارند.


گروه
يك فرمانده با افراد و گروهها در سازمان و حجم مختلف ـ از يك گروه كوچك سه نفري گرفته تا يك يگان بزرگ ـ سرو كار دارد. در اينجا، ابتدا به بررسي افراد مي پردازيم.
ـ افراد : بطور كلي يك فرد را مي توان در گروهها شخصيتي زير طبقه بندي كرد:
الف ـ برون گرا: فرد برون گرا داراي نگاهي دنيوي و مثبت است، بر شخصيت خويش تكيه مي كند، از اظهار عجز و ضعف و ناسازگاري متنفر است، محافظه كار و كوته بين مي باشد، طالب كنترل و نظارت سفت و سخت و فرماندهي آمرانه است و زمانيكه نبود آن را احساس كند، تمايل به برتري جويي پيدا مي كند.
ب ـ ميانه رو و معتدل: فرد ميانه رو ليبرال و صبور است، براساس مزيتها، افراد، شرايط و انديشه ها را مورد ارزيابي قرار مي دهد، تنها عقل بر او حاكم است نه قلب و احساس، واقعگراست و اگر تشويق و ترغيب گردد تمايل و اشتياق به پيروي و اطاعت دارد. افراد معتدل نسبت به افراد برون گرا بسيار نادر هستند.
ج ـ درون گرا: فرد درون گرا داراي تيپي ساكت و بي ميل، بويژه در سخن گفتن بسيار محتاط است، گاهي اوقات داراي ذهني بسيار فني، دقيق و زيرك و مهارتي بالاست. از بكارگيري قدرت اختيار بيزار است. نيازمند انگيزه اي مستمر براي تداوم حركت و عمل خويش است. اين گونه افراد بيشتر طالب فرماندهي از نوع ترغيبي تا ساير موارد هستند.


ج ـ گروه:
الف ـ فرمانده نظامي نه تنها بايد قادر به قضاوت، ارزيابي و شناخت هر يك از افراد گروه خود باشد بلكه بايد رفتار گروهي را نيز بخاطر اينكه بتواند افراد را در يك گروه هماهنگ نمايد، بشناسد و درك كند تا بعد از آن بتواند با اعمال روابط محكم انساني، وحدت فرماندهي اش را حفظ كند كه اين امر يكي از مسؤوليتهاي اصلي وي بشمار مي رود.
ب ـ واكنش گروهي نسبت به فرماندهي به همان شيوه ايست كه افراد انجام مي دهند. واحدها نيز زمانيكه فرماندهي ضعيف و غايب است و يا رفتاري مستبدانه دارد، از هم گسيخته و پريشان و ناكام مي شوند.
ج ـ درست همانگونه كه فرمانده افراد را از طريق مشخصات و ويژگيهاي هر يك از آنها مورد بررسي قرار مي دهد، بايد از راه ويژگيهاي گروهي سه گانه زير به فرماندهي گروه بپردازد:


1- قوه شناخت و درك: قوه شناخت و درك عبارت از توانايي گروه به فهميدن آنچه كه فرمانده مي خواهد ، دريافت پيام او برآوردن هدف و مقصود وي مي باشد. زمانيكه شما مي خواهيد چيزي را ياد بگيريد، از افراد سؤال مي كنيد.
2-كارآيي: كارآيي آز آموزش گروهي، تجربه و توانايي هماهنگي و همكاري با يكديگر ناشي مي شود. افزايش كارآيي فردي و گروهي بدون فشار و تنش اضافي بايد هدف اصلي فرمانده باشد.


3-رغبت و اشتياق: رغبت دليل بر هواداري، وفاداري، همكاري و نظم و انضباط است. مجموعه اي از اين عوامل قدرت و توانايي فرماندهي را در هماهنگي افراد گروه در جهت نيل به يك هدف مشترك افزايش مي دهد. فرمانده بايد اين مشخصه و ويژگي را در فرماندهي اش به شيوه اي مثبت رشد دهد.
موقعيت و وضعيت. عنصر اصلي ديگر فرماندهي موقعيتي است كه در آن فرمانده عمليات را هدايت مي كند. هر موقعيتي داراي اشكال و نمودهاي بسياري است كه مي توان آنها را بصورت زير خلاصه كرد:
الف ـ محيط فيزيكي؛
ب ـ تداوم وضعيت و موقعيت؛
ج ـ تناوب رويدادهاي موقعيت؛
د ـ ساختار نژادي يا قومي گروه يا واحد درگير؛
ه ـ وضع و اعتبار فرمانده؛
و ـ حال و هواي فرماندهي انتصابي؛
ز ـ نظام ارزشي جاري؛
ح – ميزان تهديد و اضطراري بودن وضعيت؛


شيوه هاي فرماندهي
اعمال فرماندهي نظامي به شخصيت فرمانده و موقعيت موجود بستگي دارد. با وجود اين، فرمانده نظامي مي تواند بطور كلي شيوه هاي خودكامانه ـ آمرانه يا دمكراتيك را اعمال نمايد. فرمانده به منظور استفاده از شيوه مناسب با وضعيتي كه با آن مواجه است بايد قادر به شناخت ماهيت بحران يا شورشي باشد و به تناسب آن راه چاره را بجويد. برخي از شرايط و موقعيتهاي معمول و شيوه هاي فرماندهي نظامي در هر يك از آنها عبارتند از:


الف ـ شيوه هاي خودكامانه ـ آمرانه
1- شرايط بحراني: در شرايط بحراني نياز به دستورالعملها و قاطعيت ويژه اي وجود دارد. زمانيكه فشار كم مي شود تمايل در جهت مخالف بيشتر مي شود. هر دو وضعيت نياز به فرماندهي مقتدر و قوي دارد.
2- شورش جمعي: در زمان كنترل شورش داخلي رهبر ـ فرمانده ـ بايد قوه اختيار و ميزان كنترل خود را مرتب كرده و به مقابله با افراد يا گروههاي شورشي بپردازد.
در موارد بغايت خطرناك و موقعيكه زمان بسيار كم است يا تعداد افراد زيردست بسيار زياد مي باشد. شيوه آمرانه معمولاً نتايج بهتري ببار مي آورد.


ب ـ شيوه دمكراتيك
از شيوه فرماندهي دمكراتيك، ترغيبي و يا ترتيبي مي توان در برخورد با شرايط و اوضاع زير استفاده كرد:
1- در سختي ها و مشكلات فردي.
2- در زمان حل مشكلات، بازرسي و مشاوره.
3- زمانيكه تعداد افراد زيردست اندك است.
4- در زمان برخود با زيردستان ساده و بي تجربه و يا جاه طلب.
5- در زمانيكه تجديد دوره بسيار سريع است.
6- زمانيكه فرمانده و فرمانبر احتمالاً دوباره در دوره اي مشابه با هم برخورد نمي كنند.
7- زمانيكه فرصت براي فرآيند آموزشي وجود دارد.


استحكام گروه
1- يك فرمانده بايد بياد داشته باشد كه هيچ انساني بطور طبيعي براي زندگي در شرايط سخت و بسيار منظم سرباز خانه ها ساخته نشده است. علي رغم طبيعت، تربيت و مراتب انسانها ممكن است آنها در شرايط مختلف واكنش هاي متفاوتي از خود نشان دهند كه ثبات و رفتار جمعي را تحت تاثير قرار دهد.
2- فرمانده ـ رهبر ـ بايد قادر به پيشي گرفتن از چنين افراد و موقعيتهايي باشد و بتواند روشهاي مناسب فرماندهي را اعمال كند،
3- فرمانده بايد تلاش كند تا حدامكان بعنوان «نخستين دونده» يا جذب كننده شوك انساني «بطرف بحران گام بزند و بگويد كه «اين وضع مستلزم چيزي فراتر است و هدف آن هم هستم».
4- رقابت درون واحدها و مابين واحدهاي تابعه، استحكام گروهي را تقويت مي كند و همكاري و هماهنگي را با چشم انداز سالمي براي ديگران بدون استفاده از روشها و تاكتيكهاي ناخوشايند تحكيم مي بخشد.
5- همبستگي فرماندهي يا گروه رهبري بايد در زمان صلح در شش محور دفاعي زير توسعه يابد تا در مقابل از هم پاشيدگي مقاومت كند:
الف ـ ايدآلهاي دوره همچون مفهوم جهاد، جنگ شهادت طلبانه، دفاع از ميهن و اموال و خانه ها و تامين امنيت و شرافت زنان و كودكان؛
ب ـ تنفر از دشمن يا دشمن احتمالي كه مبتني بر رفتارهاي بدگذشته او مي باشد؛
ج ـ اهداف نظامي كوتاه مدت؛
د – تفاخر به خود و خانواده؛
ه ـ تبعيت؛
و ـ وفاداري نسبت به واحد، گردان و گروهان.


اصول فرماندهي
يك فرمانده نظامي تنها پس از آنكه ويژگيهاي مطلوب فرماندهي را كسب كرد مي تواند اصول فرماندهي را براي اعمال رهبري خود بكار گيرد. اين قواعد مطابق با اصول راهنماي رفتار و اعمال فرماندهان نظامي موفق جهان درگذشته بوده اند. اين اصول در مواقع مختلف ممكن است كاربرد متفاوتي داشته باشند اما فرماندهي كه اين اصول را ناديده مي گيرد به استقبال شكست مي رود. بنابراين بايد بطور كامل دانست كه بكارگيري اصول مذكور نتايج مطلبوي را ببار خواهد آورد در صورتيكه فرماندهي كه آنها را بكار مي گيرد داراي خصلتهاي اساسي فرماندهي باشد. فرماندهي كه در خصايل فردي داراي نقايصي است بندرت مي تواند اين اصول را با اطمينان و كارآيي لازم اعمال نمايد. اصول فرماندهي در تمامي ميادين يكسان بكار مي روند . كه عبارتند از:
الف ـ وظيفه خود را بشناسيد.
ب ـ خودتان را بشناسيد و در جهت اصلاح و رشد خود باشيد.
ج ـ افراد خود را بشناسيد و در پي رفاه و آسايش آنان باشيد.
د ـ يك نمونه و الگوي شخصيتي باشيد.
ه ـ افراد خود را آگاه و مطلع نگه داريد.
و ـ افراد خود را بصورت يك گروه آموزش دهيد.
ز ـ تصميمات بموقع و با ثبات بگيريد.
ح ـ حس مسؤوليت پذيري در افراد زيردست را تقويت كنيد.
ط ـ قوه فرماندهي خود را مطابق با قابليت هاي خود بكار گيريد.
ي ـ در قبال اقدامات خود متعهد و مسؤوليت پذير باشيد.
ف ـ مطمئن شويد كه ماموريت را بخوبي درك كرده ايد و بپايان مي بريد.


شاخصهاي فرماندهي خوب
چهار شاخص وجود دارد كه معيار موفقيت يا شكست در اعمال فرماندهي نظامي است كه عبارتند از:
روحيه، نظم و انضباط، روح جمعي و كارآيي. تمامي اين شاخصهاي فرماندهي در ارتباط مستقيم با يكديگر هستند و همديگر را تقويت مي كنند. آنها را مي توان بعنوان معيار و ارزيابي وضعيت فرماندهي در واحد يا گروهان بكار گرفت. اين ارزيابي بايد مداوم و بدون تعصب باشد تا بتواند نشان دهد كه آيا يك واحد نظامي كارآيي لازم را دارد يا نه و آيا مي تواند ماموريتهاي محوله را به انجام برساند. ارزيابي مستمر اين مشخصه مي تواند به كشف مسايل و مشكلاتي كه اثرات سوئي بر يك يا چند شاخص مذكور دارند و به كاهش قابل توجه كارآيي واحد نظامي منتهي مي شوند، بيانجامد.


كاربرد فرماندهي نظامي
بكارگيري فرماندهي نظامي در كاركرد روزانه نهادهاي نظامي نهفته است و فرآيندي مستمر مي باشد. تاثير فرماندهي نظامي ممكن است فراتر از يك مقطع زماني باقي ماند و مي تواند با وجود و يا فقدان شاخصهاي ذكر شده در بالا مورد ارزيابي قرار گيرد.
شيوه هاي بكارگيري فرماندهي از فردي به فرد ديگر متفاوت خواهد بود. معهذا جنبه هاي معدودي وجود دارند كه بسياري از فرماندهان موفق آنها را بكار گرفته و به موفقيت نايل شده اند. اين جنبه ها عبارتند از:
الف ـ ديدار از واحد نظامي و يا واحدهاي تابعه از جمله كوچكترين پستهاي نظامي ويژه در مواقع خطر و سختي؛
ب ـ گفتگو با افراد زيردست بطور فردي يا جمعي؛
ج ـ ايجاد يك نظام پاداش و تنبيه كه شامل معرفي و سپاسگذاري عمومي به خاطر كار خوب نيز مي شود؛
د ـ ابزار اطمينان نسبت به پرسنل زيردست؛
ه ـ ابراز علاقه واقعي به فعاليتهاي افراد تابعه.


نتيجه گيري
فرماندهي كارآمد شايد مهمترين عامل براي تداوم مقاومت نيروهاي نظامي در جبهه نبرد باشد. در زمانيكه اعمال نظارت ممكن نيست و خطرات سهمگين هستند، تنها چيزي كه نيروهاي نظامي را وادار به پيشروي مي كند نوع فرماندهي است.
فرماندهي خوب، حس هدفداري را در افراد زنده مي كند و حس فداكاري و از جان گذشتگي براي انجام وظيفه را تقويت مي كند. فرماندهي غير از مديريت است و در واقع مديريت بخشي از رهبري و فرماندهيست نه جايگزين آن. قدرت رهبري و فرماندهي را مي توان از طريق آموزش و تجربه بدست آورد و به انحاء مختلف كه به شخصيت فرد فرمانده بستگي دارد، اعمال كرد.



پاورقي ها
(1) اين مقاله از جزوه درسي دانشكده فرماندهي و ستاد پاكستان اقتباس از كتاب درسي دافوس امريكا گرفته شده است.
نویسنده:جان سي. گارئت [url=http://www.dsrc.ir/view/article.aspx?id=909]پایداری[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
* اشاره:

مشاور سابق امنيت ملي آمريكا در مصاحبه‌اي گفت در مشاوره‌هايي كه به مقامات پنتاگون پيش از جنگ افغانستان ارائه دادم بارها تأكيد كردم كه ارتش آمريكا نبايد در افغانستان باقي بماند.

***

بيش از 50 سال است كه «زيبگنيو برژينسكي» يكي از مؤثرترين متفكران سياست خارجي آمريكا به شمار مي‌آيد. وي مشاور جان كندي، جانسون و ريگان، رئيس‌جمهور‌هاي سابق آمريكا بوده است. وي به عنوان مشاور امنيت ملي در دولت جيمي‌كارتر از سال 1976 تا1980 ميلادي نيز بوده است.

وي در زمان روي دادن انقلاب اسلامي ايران، تهاجم روسيه به افغانستان، عادي‌سازي روابط با چين، ساخت موشك‌هاي آمريكايي و توافقنامه كمپ ديويد، در مركز قدرت آمريكا قرار داشته است. در سال 1997 وي كتابي با نام «تخته شطرنج بزرگ»‌ نوشت و با ديدگاهي كه در اين كتاب درباره آمريكا و جهان ارائه كرد شگفتي‌ساز شد.

برژينسكي در بخشي از كتاب به اين مطلب اشاره مي‌كند كه برتري جهاني آمريكا به طور مستقيم به مدت زمان و مؤثر بودن استيلاي اين كشور بر منطقه اوراسيا ارتباط دارد. بيشتر ثروت جهان، چه از نظر سرمايه‌گذاري و چه ذخاير [معدني] زير خاك اوراسيا قرار دارد. تقريباً سه چهارم منابع شناخته شده انرژي جهان در اين منطقه قرار گرفته است.

عقب‌نشيني آمريكا از عرصه جهاني يا ظهور ناگهاني يك رقيب موفق، باعث ايجاد بي‌ثباتي وسيع بين‌المللي خواهد شد و اين موضوع به هرج‌ومرج در جهان منتهي مي‌شود.

مهمترين وظيفه براي آمريكا اين است كه اطمينان حاصل كند هيچ كشوري يا تركيبي از كشورها اين توانايي را كسب نكنند كه آمريكا را از اوراسيا خارج كنند يا حتي حضور آمريكا دراين منطقه را كاهش دهند.»

برژينسكي كه هم اكنون رياست مركز مطالعات راهبردي واشنگتن را بر عهده دارد، در مصاحبه‌اي با شبكه خبري «ريل نيوز» در اين باره به سؤالاتي پاسخ داد، كه بخش‌هايي از آن در پي از نظر خوانندگان گرامي، مي‌گذرد:

* راهبرد آمريكا در آسيا چيست و چرا آمريكا جنگ در افغانستان را دنبال مي‌كند؟

** (برژينسكي) من در كتابم اشاره كردم برتري آمريكا قطعا با حضور در اروپا تأمين نخواهد شد و اگر بخواهيم سياستي را هوشيارانه پيش ببريم، بايد خود را با زمان تطبيق دهيم. من در كتاب خود به مفهوم «بالكان جهاني»‌ اشاره كردم. بالكان بخشي از اروپا است كه همواره دچار اختلافات قومي و قبيله‌اي بوده است. اما مفهوم بالكان جهاني از شرق سوئيس تا مرزهاي جنوبي روسيه، تا شمال قزاقستان، تا اقيانوس هند ادامه دارد كه منطقه‌اي وسيع با جمعيتي بيش از 550 ميليون نفر است و من متأسفم كه بايد بگويم در اين مناطق اصولا هرج و مرج حكمفرماست.

* اما چرا تسلط آمريكا بر اين مناطق ضروري است؟

** تسلط يعني توانايي اداره كردن، اما آشفته و سردرگم بودن در منطقه به معناي تسلط نيست. من احساس مي‌كنم ما بيش از‌اندازه درگيري نظامي براي خود ايجاد كرده‌ايم، اما فكر مي‌كنم بايد يك توانايي براي اداره امور وجود داشته باشد. اختلاف‌هاي گوناگوني در چنين منطقه وسيعي از آسيا وجود داشته و دارد، اما اين به معناي درگير شدن به صورت نظامي در اين مناطق نيست.

* شما آسيا را منطقه‌اي كه سرشار از ثروت است توصيف كرده‌ايد، منطقه مهمي كه خط ‌لوله‌هاي زياد دارد، چرا براي آمريكا مهم است كه در اين منطقه حضور داشته باشد؟

** خوب، من نمي‌گويم كه آمريكا بايد در اين منطقه حضور داشته باشد، اما فكر مي‌كنم تأييد اين موضوع مهم است كه مديريت منابع [در منطقه] در تقسيم قدرت جهاني بسيار مهم است. در واقع وابسته بودن به يك منبع براي تأمين انرژي بسيار مخرب خواهد بود و در اصل، داشتن منابع متنوع انرژي، يكي از منابع تأمين امنيت نيز به شمار مي‌آيد.

* سياست اوباما درباره آسيا چيست؟

** من فكر مي‌كنم اوباما امكان هيچگونه انتخابي نداشته است در واقع وي وضع كنوني را [از گذشتگان] به ارث برده است. اما سوال كنوني اين است كه آيا مي‌تواند وضع كنوني را كه بي‌پايان بنظر مي‌رسد، مديريت كند و من فكر مي‌كنم كه اين يك چالش واقعي براي اوباما باشد.

* ايده «اوراسيا براي قدرت جهاني آمريكا كليدي است» باعث حضور آمريكا در افغانستان شده است؟

** نه، من فكر مي‌كنم دليل ديگري براي حضور آمريكا در افغانستان وجود دارد، من فكر مي‌كنم دليل اصلي حضور آمريكا در افغانستان، ايجاد اين تصوير بود كه از افغانستان به‌عنوان سنگر ‌ايمن طالبان، عليه آمريكا حملاتي صورت مي‌پذيرد، ما به آنها يعني رژيم طالبان گزينه‌هايي را داديم، اول آنكه دست‌هاي خود را بالا ببرند و تسليم ما شوند تا به اين پايگاه‌ايمن براي طالبان پايان داده شود، يا آنكه هدف يك جنگ اجتناب ناپذير واقع شوند تا اين پايگاه‌ايمن به خصوص براي القاعده از بين برود و آنها گزينه دوم را انتخاب كردند.

* شما در كتاب خود به اهميت پاكستان، افغانستان، تركمنستان و ديگر كشورهايي كه داراي ذخاير انرژي هستند اشاره كرده‌ايد، القاعده مي‌تواند پايگاه‌هاي‌ ايمني در وزيرستان شمالي، در هلمند يا مناطق زيادي داشته باشد و از آنجا عمليات خود را سازماندهي كند و نمي‌توان اين ديدگاه را كه بايد پايگاه‌هاي‌ايمن القاعده را نابود كنيم، را توجيه كنيم، چون آنها مي‌تواند از مناطق زيادي حملات خود را انجام دهد؟

** من نمي‌دانم شما درباره كدام ديدگاه داريد حرف مي‌زنيد، چون قبل از آنكه اوباما به قدرت بيايد ما در افغانستان حضور داشتيم، 8 سال پيش، اما بعد از حادثه 11 سپتامبر ما يك گزينه واضحي پيش رو داشتيم و براي آن آماده شديم. 3000 آمريكايي [در حادثه 11 سپتامبر] كشته شدند، در آنجا [افغانستان] يك سازماندهي وجود داشت و ما بايد آن را نابود مي‌كرديم. اما سؤال اين است كه بعد از آن چه چيزي روي داد. من به طور حاشيه‌اي و كم در اتخاذ اين تصميم حضور داشتم. من در برخي از تصميم‌گيري‌ها درباره موضوع افغانستان بعد از حملات 11 سپتامبر در وزارت دفاع حضور پيدا كردم و برخي مشورت‌ها را ارائه دادم، اما بار ديگر تأكيد مي‌كنم كه فقط مشاوره ارائه دادم و در تصميم‌گيري‌ها حضور نداشتم. درواقع مي‌توان از مشاوره‌هاي من به عنوان يك مذاكره يا يك پشتيباني ياد كرد. به ياد مي‌آورم كه با اين ديدگاه موافق بودم كه بايد به افغانستان برويم و القاعده را از بين ببريم، اما نبايد در آنجا بمانيم.

چون من مي‌دانم كه چه چيزي بر سر شوروي در افغانستان آمد و گفتم كه در آنجا [افغانستان] نمانيد و بعد از نابودي القاعده به دنبال ايجاد ساختار ملي و پيشبرد دمكراسي نباشيد.‌ايده من اين بود: به افغانستان برويد، آنها [القاعده و طالبان] را نابود كنيد و خارج شويد.

* آيا شما مي‌دانيد ديدگاه پنتاگون چه بوده است؟ چون براساس ديدگاه پنتاگون نياز به يك پايگاه براي حضور طولاني مدت در منطقه احساس مي‌شده است.

** نه من فكر مي‌كنم اين ديدگاه پنتاگون نيست. شايد باور اين موضوع مشكل باشد، اما حضور نيروهاي آمريكايي در افغانستان براي توسعه دمكراسي براي چند ماه پيش‌بيني شده بود، اما روند ايجاد دمكراسي در افغانستان طول كشيد و باراك اوباما وضع موجود در افغانستان را به ارث برد. ما براي نفت به آنجا نرفتيم، چون افغانستان نفت ندارد، اما چيزي كه الآن مهم است چگونگي اداره منطقه است و من فكر مي‌كنم با ثبات كردن اوضاع، توسعه تجارت، ايجاد فرصت‌هاي بيشتر، ساخت خط لوله‌هاي بيشتر، ايجاد راه از شرق به غرب و از شمال به جنوب، مي‌تواند به ايجاد ثبات در منطقه منتهي شود.

* هنگامي كه ما به موضوع عراق برمي‌گرديم، مي‌توان ‌اشاره كرد كه با اين حمله مي‌خواستيم نشان دهيم كه قادر هستيم اين كار [بركناري صدام] را انجام دهيم و تمايل نداشتيم به ما گفته شود كه در عرصه جهاني ضعيف هستيم، اين موضوع تا چه ميزاني درباره افغانستان صدق مي‌كند كه آمريكا با حضور در افغانستان مي‌خواهد سيطره خود بر منطقه آسيا را حفظ كند؟

** من معتقدم كه نبايد عراق را با افغانستان مقايسه كنيم و به طور كلي نبايد به عراق مي‌رفتيم. حمله به اين كشور با تبليغات در اين باره كه عراق داراي تسليحات كشتار جمعي است صورت پذيرفت.

* اما اين تسليحات كشتار جمعي كجا هستند؟

** من نمي‌دانم كجا هستند، اما آنها ادعا كردند كه در عراق اينگونه تسليحات وجود دارد، اما اجازه دهيد اين موضوع را كنار بگذاريم، چون اين يك موضوع جداگانه است.

ما در افغانستان هستيم، چون هشت سال است نيروهاي ما در آنجا مستقر شده‌اند. خروج از افغانستان در گفتار خيلي ساده است، اما اگر الآن به سرعت از افغانستان خارج بشويم، اين سؤال پيش مي‌آيد كه چه چيزي پيش مي‌آيد. آيا بار ديگر يك رژيم نظامي در افغانستان حكمفرما خواهد شد؟ آيا مي‌توان حضور القاعده در اين كشور را تحمل كرد؟ فراتر از آن، هم اكنون موضوعي جديد پيش روي ما است: نزاع در افغانستان در حال حاضر با درگيري‌ها در پاكستان مرتبط شده است، پاكستان كشور خيلي مهمي است كه داراي حدود 70 ميليون جمعيت است و سلاح اتمي نيز دارد و سيستم سياسي آن دائماً در حال تحول است. بنابراين ما بايد به طور مسئولانه فكر كنيم كه چگونه بايد با اين مسأله برخورد شود و من با اوباما در اين موضوع هم عقيده هستم كه آمريكا با يك كشور چند قطبي در پاكستان مواجه است، اين كشور بسيار تقسيم شده است و اين موضوع، به دليل دشمني‌هاي داخلي موجود در اين كشور است، اوباما اگر نتواند در افغانستان به موفقيتي دست پيدا كند، به او لقب رئيس‌جمهوري شكست خورده داده خواهد شد و من فكر مي‌كنم كه اوضاع تاسف‌آور پاكستان نيز به اتهامات اوباما افزوده خواهد شد. من فكر مي‌كنم بايد موضوع افغانستان با تفكري منطقي پايان يابد. با توجه به تمامي مطالبي كه گفتم، راه‌حلي كه مي‌توانم براي افغانستان ارائه كنم اين‌گونه است:

ما بايد تمامي تلاش خود را با مؤثرترين شيوه انجام دهيم تا نيروهاي طالبان را به عضويت ارتش افغانستان در آوريم. آمريكا بايد به آنها پول دهد تا به عضويت ارتش افغانستان درآيند. ما بايد همچنين راهكاري را پيدا كنيم كه پاكستان بر مشكلات داخلي خود فائق‌‌ آيد و اين كشور نيز به ما در فائق آمدن بر مشكلات در افغانستان كمك كند. در اين ارتباط، اين سؤال پيچيده مطرح خواهد شد كه چگونه مي‌توان به پاكستان اطمينان داد كه يك افغانستان آرام، با هند رابطه دوستانه‌تري نسبت به پاكستان نداشته باشد. اين بخشي از ديدگاه تئوريسين صاحب‌نام آمريكايي در مورد تحولات افغانستان بود، اما سؤال اساسي اينجاست كه آيا آمريكا ابزار تحقق خواست‌هايش در افغانستان را دارد؟ بي‌ترديد توان اطلاعاتي يكي از مهمترين ابزارهاست.



* شكست اطلاعاتي

بدون داشتن سيستم منظم كسب و پردازش اطلاعات، كار براي نيروهاي خارجي در افغانستان بسيار دشوار خواهد بود و بروز برخي حوادث در ماه‌هاي اخير نشان داد كه دستگاه‌هاي پرطمطراق امنيتي و اطلاعاتي آمريكا در صحنه تحولات منطقه، داراي ضعف‌هاي فاحش هستند.

هفته‌نامه «آمريكن‌فري‌پرس» با انتشار گزارشي از شكست عمليات مشترك سيا و سازمان اطلاعات اردن براي نفوذ به طالبان، بازوهاي اطلاعاتي اين گروه شبه‌نظامي را بسيار پيچيده‌تر و حرفه‌اي‌تر از سيا دانست.

«ريچارد واكر» روزنامه‌نگار آمريكايي در گزارش خود براي هفته‌نامه آمريكن‌فري‌پرس با تأكيد بر شكست اطلاعاتي آمريكا در افغانستان نوشت: هرچه ما بيشتر در مورد

كشته‌شدن هفت مأمور سيا در پايگاه نظامي آمريكا در افغانستان، اطلاعات بدست مي‌آوريم، روشن‌تر مي‌شود كه نيروي اطلاعاتي ايالات متحده و همتاي اردني آن كه «سازمان عمومي اطلاعات» و گاهي اوقات «مخابرات» خوانده مي‌شود، انقلابيون عرب و متحدان آن‌ها در پاكستان و افغانستان را دست كم گرفته‌ بودند.

بنابراين گزارش، پس از سقوط تيم سيا كه اقدام به هدف قرار دادن و به قتل رساندن انقلابيون عرب و سران طالبان پاكستان مي‌كرديم، «مخابرات» كوشيد تا نقش خود را در عمليات‌هاي فاجعه‌آميز و خطرناك اين منطقه انجام دهد. اين سازمان اطلاعاتي كه علاقه دارد تا خود را با سرويس جاسوسي رژيم صهيونيستي (موساد)، مقايسه كند، به سيا گفت كه مأمور دو جانبه‌اي دارد كه مي‌تواند اسامه بن‌لادن يا دست‌كم دكتر ايمن‌الظواهري، معاون وي را تحويل داده يا به قتل برساند.

واكر توضيح مي‌دهد: اين مأمور سي و يك ساله كه «همام خليل ابو ملال‌البلوي»، نام داشت، يك پزشك تحصيل كرده بود كه در كويت به دنيا آمده و اصالت فلسطيني داشت. وي كه با يك خبرنگار ترك ازدواج كرده بود، به دليل خشمش از هجوم آمريكا به عراق و اقدامات اسرائيل عليه فلسطينيان و به خصوص جنايات جنگي آن‌ها در نوار غزه، به ضديت با غرب برخاست.

اين گزارش مي‌افزايد: «بلوي» نيز مانند بسياري از ديگر مسلمانان از ‌اشغال سرزمين‌هاي اسلامي توسط خارجي‌ها ناراضي بود. در واقع ديدگاه‌هاي بلوي همان ديدگاه‌ها و خصوصيات مبارزان آزادسازي افغانستان بود كه زماني ايالات متحده از آن‌ها در جنگ عليه شوروي حمايت مي‌كرد.

در سال 2001، بلوي و همسرش از تركيه به اردن رفتند و كار كردن او در اردوگاه مهاجرين فلسطيني موجب شد تا خيلي زود از گرفتاري‌هاي فلسطينيان در منطقه و به ويژه در سرزمين‌هاي ‌اشغالي بسيار خشمگين شود. در اين مقطع او با استفاده از اينترنت، ديدگاه‌هايش را در مورد يورش آمريكا به عراق و توسعه جنگ در افغانستان، اظهار مي‌داشت. او همچنين استراتژي نظامي اسرائيل در غزه و كرانه‌باختري را نيز محكوم مي‌كرد. واكر مي‌افزايد: فعاليت‌هاي اينترنتي بلوي، وي را در كانون توجه اطلاعات اردن قرار داد. «مخابرات» كه همواره به شكنجه مظنونين متهم شده است، با همكاري سازمان سيا اقدام به بازجويي از زندانياني مي‌كرد كه در اردن دستگير شده بودند يا اينكه توسط سيا به طور مخفيانه به اردن آورده مي‌شدند. بلوي نيز در سال 2007 خود را در دستان بازجويان مخابرات يافت.

اين روزنامه‌نگار آمريكايي ادامه مي‌دهد: ظاهراً مخابرات اردن، بلوي را به چشم يك مأمور‌‌ ايده‌آل براي نفوذ به هسته رهبري گروه‌هاي مبارز عرب مي‌ديد و به همين خاطر «سيا» و نيروهاي اطلاعاتي اردن كوشيدند تا وي را وادار به همكاري با خود كنند.

در نهايت سيا و «مخابرات» با ارائه مبالغ هنگفتي به بلوي او را تبديل به مأموري براي سازمان سيا كردند تا به پاكستان و افغانستان سفر كرده و به طالبان و ديگر گروه‌هاي عرب نفوذ كند. آمريكن‌فري‌پرس در ادامه مي‌نويسد: اما در حالي كه بلوي مي‌توانست سرمايه ‌با ارزشي براي سيا و مخابرات اردن باشد، تبديل به يك مأمور سه جانبه شد و با گروه‌هاي مبارز عرب شروع به همكاري كرد.

در حقيقت اين امر نشان مي‌دهد كه اين گروه‌ها بسيار پيچيده‌تر و حرفه‌اي‌تر از سيا يا مأمورين اطلاعاتي اردن هستند. اين مورد فقط يك نمونه از ضعف‌ها و شكست‌هاي اطلاعاتي غرب در عمليات افغانستان و مقابله با طالبان است.

البته بايد اذعان داشت كه شرايط براي غرب، به ويژه آمريكا، در عرصه ديپلماسي نيز چنگي به دل نمي‌زند. براي درك بهتر شرايط افغانستان و تعامل سياسي با آمريكا در منطقه، شايد بد نباشد، نگاهي به مأموريت‌هاي ريچارد هالبروك بيندازيم و ببينيم كه برخي ناظران آگاه در اين مورد چه نظري دارند.

ادامه دارد

منبع:
http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2010\05\05-27\19-21-16.htm&storytitle=افغانستان و ناكارآمدي راهبردهاي نظامي ـ امنيتي

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امریکایها نه میتونن بمانن نه میتونن برن خودشون هم اعتراف کردن برای همینه که افغانستان تبدیل به گورستان ابرقدرتها مشهور شده. من نمیدانم چرا ایران از این فرصت استفاده نیکنه تا از اب گل الود افغانستان ماهی بگیره.به نفع ایران هست که موقعیت خودش رو در افغانستان تقویت کنه.
همونطور که دکتر عباسی گفتن باید به استراتجی دشمن حمله کنید نه به خودش.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين طالباني ها همون قدر كه تبا امريكا بدند با ما هم همين گونه اند.بعيده بذارن ايران نفوذي پيدا كند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارتش و سیاست ( از نظر تا عمل )
- از دیدگاه استراتژیک –
--------------------------------
- تعاریف و اصطلاحات :

[color=olive]1- ارتش چیست ؟ [/color]

ارتش مجموعه نیروهایی ست منظم – آموزش دیده – دائمی و مسلح که به منظور دفاع از مرزها و قلمرو کشور تشکیل شده و در خدمت اهداف سیاسی – اقتصادی – و تامین منافع ملی کشور می باشد .
برای ستیز با متجاوزان که قصد ربودن ثروت و بهم زدن امنیت جامعه را دارند جامعه باید آمادگی داشته باشد . در زمان افلاطون جامعه به سه طبقه تقسیم می شد 1- فرمانروایان 2- جنگاوران ( یاوران ) 3- پیشه وران ( توده مردم ) . افلاطون جنگاوران را متخصصین فنون جنگی می داند . البته تا قرن چهارم قبل از میلاد طبقه خاصی به عنوان سپاهی در یونان نبود بلکه در وقت ضرورت شهروندان لباس نبرد می پوشیدند و به کارزار می رفتند ولی در قرن چهارم قبل از میلاد طبقه ای از سپاهیان حرفه ای پدید آمد و افلاطون معتقد بود که این طبقه گذشته از وظایف نظامی کار کشورداری را نیز به عهده بگیرد .

[color=olive]2- سیاست چیست ؟[/color]
در سطح کلان سیاست یعنی طرح اساسی برای اداره امور کور و پرداختن به مسائل منطقه ای و جهانی . چه به عنوان علم قدرت یا شیوه اداره امور دولت و جامعه . قبل از هر چیز یک کعرفت است که در پی شناخت زوایای مبهم و تاریک ذهن – روان – رفتار و نیات انسان در تعامل مستمر با جامعه و حکومت است . ارسطو سیاست را سرآمد همه علوم می دانست ( The master of science ) موضوع سیاست و علوم سیاسی مربوط می شود به مطالعه و تحقیق پیرامون پدیده سیاسی از جمله نهضت های انقلابی – اشکال مختلف دولت – حکومت – قدرت – علل پیدایش انها و مطالعه و تحقیق درباره اداره کشور و ورابط بین الملل . در تعریف ارتش ویژگی هایی مانند مجموعه نیروها ( زمینی هوایی دریایی ) و منظم و .. نام برده شده که احتیاج به توضیح ندارد اما درمورد اهداف باید اشاره نمود تعیین اهداف سیاسی اقتصادی و.... با مقامات عالیه کشور است لذا برای حصول به اهداف مزبور با روش دیپلماتیک و از طریق سازمانهای مسئول اقدام می گردد در صورتی که ضرورت ایجاب نماید ارتش با اعمال قوه قهریه دستیابی به اهداف مزبور را تحقق می بخشد .
لذا تعیین اهداف با مقامات رده اول کشور ولی تعیین ابزار برای دستیابی به هدف با استراتژیست های نظامی است برای مثال شکست متحدین در جنگ جهانی دوم هدفی بود که سیاستمداران طراز اول متفقین تعیین نمودند و پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی فرانسه – بمباران هوایی آلمان هیتلری و استفاده از بمب اتمی و انفجار آن در شهر ژاپن با استراتژیست ها بود . در جنگ نفت ( 1991- بیرون راندن ارتش عراق از کویت توسط نیروهای متحد ) هدف سیاسی و شناسایی اهداف و نابود کردن انها توسط موشک و سپس بمباران ابزار اجرای هدف بود . در جنگ افغانستان سرنگونی طالبان هدف سیاسی و استفاده از نیروهای شمال و بمباران هوایی استراتژی اجرایی هدف بود .
بر اساس نظریه مکتب رآلیستی روابط بین الملل و نظریه پرداز برجسته آن هانس جی مورگانتا سیاست بر مبنای قدرت جوهره سیاست تلقی می گردد یعنی ارتش و سیاست با هم تلفیق و در راستای رسیدن به یک هدف قرار می گیرند . بر اساس فرضیه کشور پادگانی هارولد لاسول استراتژیست های نظامی در بالاترین سطح برنامه ریزی سیاسی دخالت دارند گرچه این اقدام یک تهدید علیه دموکراسی و تخریب فرآیند مردم سالاری است ولی عرصه سیاست به سمت تسلط ( متخصصان خشونت ) بر اوضاع و احوال بین المللی در حرکت است منظور او این است که مجتمع های نظامی – صنعتی در فرآیند تصمیم گیری و نقش متخصصان نظامی درفرآیند استراتژی در حال پررنگ شدن و پیشرفت است . اگر سیاست به سمتی سوق یابد که مقامات نظامی مانند شخصیت های سیاسی در آن دخالت نمایند و در زمان صلح نیز شریک و همفکر و همگام هم گردند ناگزیر ارتش عملاً وارد سیاست میگردد و دیوان سالاری نظامی گسترش پیدا می کند این مطلب علاوه بر دخالت مستقیم نظامیان و اداره کشور به مانند ترکیه و پاکستان و بسیاری دیگر از کشورهاست .

[color=olive]3- تمرکز و عدم تمرکز :[/color]
اگر حمله در جنگ به عنوان استراتژی اصلی در نظر گرفته شود این امر سبب تمرکز قدرت سیاسی می گردد اگر تصرف استحکامات و مواضع دفاعی دشمن به سادگی امکانپذیر گردد تعداد حکومت های محلی و خودمختارکاهش می یابد و تمرکز قدرت سیاسی تقویت می شود ( مثال در اغاز جنگ دوم جهانی و پیشرفت برق آسای قشون هیتلری ) بر عکس اگر دفاع بر حمله ترجیح داده شود عدم تمرکز قدرت سیاسی تسهیل می شود یعنی اگر قدرت سیاسی تجزیه شوند ممکن است تعدادی حکومت های جدید یا خودمختار بوجود بیایند ( فروپاشی شوروی سابق )

[color=olive]4- سازمان :[/color]
در تشکیلات و سازمان دو نکته مهم قابل تشخیص است :
1- گردآوری افراد – تنظیم آنها در گروه – دسته – گروهان – گردان – تیپ ..... و مرکزیت فرماندهی یا فعالیت صف
2- جمع بندی – تحلیل دقیق ارزش ها – اهداف نظامی به منظور استفاده از مناسب ترین وسایل برای مقابله با موقعیت و وضعیت جنگی دشمن یا کار ستادی .

[color=olive]5- تاکتیک :[/color]
تاکتیک یعنی اماده سازی نیروها و رهبری عملیات جنگی که یک علم نظامی ست .

[color=olive]6- استراتژی ( راهبرد ) :[/color]
استراتژی یعنی سازماندهی و استفاده از ابزار مادی ( زور ) برای رسیدن به اهداف سیاسی .
استراتژی جایی معنا و مفهوم پیدا می کند که دولت به وجود آمده باشد و شرایط تکاملی معینی وجود داشته باشد .
پس استراتژی نظامی یعنی هنر یا دانش سازماندهی و کاربرد ابزار نظامی ( زور ) به منظور تحقق اهداف سیاسی .
استراتژیست در محاسباتش از بزرگی و کوچکی محیط – از منابع نظامی اقتصادی اجتماعی و... بهره برداری می کند .
استراتژِست از ابزار قدرت بنحوی استفاده می کند که امنیت حکومت به بهترین وجه ممکن تامین گردد ( مثال ورود امریکا به جنگ دوم جهانی که حتی یک تیر در خاک آمریکا شلیک نشد یعنی جنگ در سرزمین دشمن یا دیگران نه در خاک خود و نابود کردن امکانات منابع و توان خودی ).
B.H. Liddle Hart ( 1966 ) می گوید : استراتژی تلفیقی از عناصر تئوری ( فرضیه ) و عوامل پراکتیک ( عملی ) است یعنی استراتژی ترکیبی از علم و هنر است .
J-F-C.Fuller ( 1964 ) می گوید : تاریخ جنگ نشان می دهد که در غالب تصمیم گیری های مهم استراتژی پیش بینی نشده و ناشناخته ( ابتکاری ) بر استراتژی ساده و معمولی و متداول پیروز گشته است . ( مثال پیاده شدن نیروهای امریکایی در سواحل نرماندی فرانسه در جنگ دوم که المانی ها تصورش را هم نمیکردند . حمله به خاک ایران از شمال و جنوب توسط شوروی سابق و انگلیس برای استفاده از نفت – راه آهن و موقعیت ژئواستراتژیک ایران به منظور رسانیدن اسلحه – مهمات – تدارکات به نیروهای شوروی و تقویت روحیه انها برای شروع عملیات علیه آلمان ) .

[color=olive]7- اعمال قدرت :[/color]
یعنی مشارکت جمعی از افراد برای نیل به هدف یا جلوگیری از رشد و تکامل فرد

[color=olive]8- سلطه :[/color]
در تقسیم کار بین افراد و گروه ها و توزیع ناعادلانه قدرت و موقعیت اجتماعی – بعضی ها برای خود امتیاز بیشتری قائل هستند و این امر برای انها قدرت و موقعیت ایجاد می کند اگر دیگران به صورت ظاهر یا باطناً بپذیرند گروه سلطه طلب و سلطه پذیر به وجود می آید .
به اعتقاد ماکس وبر سلطه می تواند بر اساس اعتقاد ( مانند داشتن فره ّ ایزدی ) اعتقاد به مشروعیت نوعی روابط ( مثل رابطه ارباب و رعیت ) به وجود بیاید .


ادامه دارد ..........

---------------------------------------------------
ارتش و سیاست - از نظر تا عمل -
نوشته دکتر موسوی - استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=24]به نام خدا [/size]
سلام
من در این تاپیک بیش تر سعی داشتم که نظر سنجی کنم وفقط از نظرات دوستان استفاده کنم تا اینکه یک مقایسه ی اساسی رو انجام بدم اما سعی کردم تا اطلاعاتی اجمالی رو هم بدم،شاید این اطلاعات مفید ومثمرثمر واقع شد.((بیشتر این اطلاعات کمی قدیمی ومربوط به دوسال پیش هستند ولی قابلیت استفاده را دارند))
[size=18]کره ی شمالی[/size]
کره ی شمالی با 120568کیلومتر مربع وسعت نود وسومین کشور دنیاست و در اوایل سال2008 هم جمعیتی در حدود 23میلیون و470 هزار نفر(با میانگین سنی 33سال).ارتش این کشور هم اکنون زیر نظر کیم ایل جونگ رهبر این کشوراست ودارای پنج شاخه نیروی زمینی،هوایی ،دریایی،عملیات های ویژه و توپخانه است ودارای بودجه ی سالانه ی 6 میلیارد دلاری است.ارتش کره تا سال 1987به طور چشمگیری با فلسفه های کارشناسان شوروی در زمان جنگ سرد رهبری میشد.این تفکر به معنی استفاده ی گسترده از توپخانه برای پشتیبانی ونیروی زرهی در نوک حمله بود.در این کشور به ازای هر 100 نفر 49/3نفر نیروی نظامی فعال دارد وبا داشتن1میلیون و106هزارنفر نیروی فعال و4میلیون700هزار نیروی ذخیره چهارمین ارتش پرتعداد دنیا محسوب میشه .
نیروی زمینی
استعداد این نیرو درسال 2001 یک میلیون نفر در قالب 20 سپاه پیش بینی شده است.بعد سال 1987ارتش کره به نیرو های پیاده ی خود روی آورد وآن را در نوک حمله قرار داد ونیروهای زرهی وتوپخانه به عنوان پشتیبانی کننده.ارتش این کشور به گونه ای سازماندهی شده که در صورت جنگ بتواند جاده های اصلی درقسمت هم مرز با کره ی جنوبی را به سرعت تسخیر کند چون فاصله ی پایتخت این دو کشور کمتراز 70 کیلومتر است.
بیشتر نیرو های این کشور در فاصله ی بین مرز کره ی جنوبی تا پیونگ یانگ مستقر هستند که35کیلومتراز هم فاصله دارند.یعنی کشور متخاصم باید از پس 600هزارنفر بربیاند تا به پایتخت برسند.با توجه به بودجه ی سالانه ی40 میلیاردی دلاری این کشور وجمعیت23میلیونی، این کشور از نظر اقتصادی بیمار است.این کشور در حدود4500 تانک دارد که پیشرفته ترین آن ها تی-62 به تعداد 800عراده است تعداد خودروهای زرهی وتوپ ها به طور دقیقی مشخص نیست.
نیروی هوایی
این نیرو که بیشتر تدافعی است تا تهاجمی وپدافند هوایی وهوانیروز هم از زیر مجموعه های آن محسوب میشود در سال 2007ازحدود110هزار پرسنل و1600تا1700هواگرد بهره میبرد.که این اطلاعات هم از طریق عکسهای ماهواره ای است.
میزان ساعت پرواز خلبان های کره ای بین7تا25 ساعت است وکمتر ازسطح کشورهای ناتواست که بین 150تا250 ساعت درسال پرواز دارند.پر تعداد ترین جنگنده ی آن ها هم میگ-21واف-7است.پیشرفته ترین جنگنده های این کشورهم هواپیماهای میگ-29اس(40فروند) وسوخو-25کا(36فروند) است بالگرد های این نیرو هم حدود200فروند برآورد میشوند.این نیرو دارای تعداد زیادی موشک های سام وهزاران توپ های ضد هوایی هم هست که برای متخاصمین خیلی مشکل ساز است.
نیروی دریایی
این نیرو هم یک نیروی دفاعی است وطبق آمار سال 2007 دارای46هزار نفرپرسنل و700شناور سطحی وزیر سطحی است.درسال2009 ولی مشخص شداین نیرو60 زیردریایی و340 کشتی در اختیار دارد بعلاوه ی تعداد زیادی توپ های 122و152میلی متری بهمراه موشک های کرم ابریشم وسیوساکر درساحل هستند.
توان هسته ای وموشکی کره ی شمالی
((پیشرفت های این کشور دراین زمینه بیشتر برای ایجاد بازدارندگی است))
این کشور با وجود پیشرفت های اولیه دراین زمینه پس از مدتی در این زمینه هم افت کرد جالب است بدانید کره شمالی منبع 40 درصد موشک های درحال تولید جهان است ولی اکنون از ایران که زمانی خریدارش محسوب میشد درحال عقب افتادن است.موشک پائونودونگ 2دور برد ترین موشک این کشوربردی درحدود6000 تا10000کیلومتر دارد واحتمالا کمتراز ده فروند از آن را در اختیار دارد.گفته میشود دو موشک موسادان1و ام بی25این کشور قابلیت پرتاب ازکشتی را دارد.طبق گفته ی منابع غربی این کشور 6 تا 8کلاهک اتمی دارد که قدرت آن کمتر از صد کیلو تن تی ان تی برآورد میشود.
[size=18]کره ی جنوبی[/size]
این کشوربا دارا بودن 98484 کیلومتر مربع صد وسومین کشور دنیاست این کشور برخلاف کره ی شمالی تحت تاثیر تفکرات ناتو است وهمواره از بهترین تسلیحات غرب بهره میبراین کشور 655 هزار پرسنل فعال وحدود3میلیون نیروی ذخیره دارد و بودجه ی دفاعی درحدود32 میلیارد دلار است.
نیروی زمینی
با دارا بودن 522هزار نفر پرسنل بزرگترین شاخه ی نظامی این کشوراست که دارای 3ارتش متشکل از 8سپاه است (قرار بود تا سال 2010ارتش اول وسوم با هم ادغام شوند).
نیروی زمینی این کشور دارای2300تانک،2400خودروی زرهی،5400توپ،30سامانه ی پدافندی است و600بالگرد می باشد.پیشرفته ترین وپرتعداد ترین تانک این کشور تانک کا1است که می توان آن را با نسخه ی ای4لئوپارد2مقایسه کرد.موشک بالستیک هیونمو که دوربرترین موشک آن ها است 180 کیلومتر برد دارد.(از سرنوشت هیونموی2بابرد300کیلومتر خبری در دست نیست)پدافند هوایی این کشوردارای2000موشک قابل حمل برای نفر و270موشک ارتفاع پایین،6گردان موشک هاوک ،موشک های پاتریوت3و883توپ ضد هوایی است.
نیروی هوایی
این نیرو دارای 6500نفرپرسنل و450 هواگرد است.این کشور توانسته با کمک لاکهید مارتین جنگنده ی تی-50را بسازد این هواپیما یک جت آموزشی است.جنگنده اف-15کا که این کشور 41 فروند از آن دراختیار دارد پیشرفته ترین وجنگنده ی اف-16با180فروند پرتعداد ترین جنگنده ی این کشور است.
نیروی دریایی
این نیرو در حال حاضر دارای68000 نفر پرسنل، 27000نفر تفنگدار،170کشتی و60هواگرد است وقرار است درسال2011میلادی دومین ناو بالگرد برخود راتحویل بگیرند.این کشور تا سال 2020شش ناو شکن جدید دریافت ویک پایگاه دریایی جدید راایجاد میکند.
منبع:مجله جنگ افزار(60و61)
[size=12][/size]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.