امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

شهید محمد قاسم سلگی

 

%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%D9%84%DA

 

بنام الله… یگانه معبود بی همتا

این اواخر خیلی بی قرار بود و خواب نداشت به اتاق می رفت و نماز شب می خواند چراغ ها را خاموش می کرد و تنهایی ناله و گریه می کرد. همیشه هم به همسرش می گفت: برایم دعا کن که شهید شوم.

روز عرفه سال ۹۰ بود که آماده بود که به مراسم دعا برود، با همسرش به مسجد امیرالمومنین شهید محلاتی رفتند در آن جا شهیدان مهدی نواب و حاج حسن آقا هم حضور داشتند زمانی که به محل برگزاری دعا رسیدند و همسرش می خواست از ماشین پیاده شود دستش را  گرفت و گفت: خانم! دعای همیشگی یادت نره … همسرش به شرط گرفتن قول شفاعت از محمد دعای عاقبت بخیری وشهادت را در حق همسرش کرد.

محمد در آخرین فرازهای دعا بود که دستی بر شانه ی دوستش نهاد و  با چشمانی گریان او را به حضرت زهرا(س) قسم داد که در این لحظه و در این حال دعایش کند که  شهید شود.

آن روز خیلی التماس کرده بود وقتی بعد از پایان مراسم آمد چشمانش بشدّت قرمز شده بود.

 

محمدآقا واقعاً یک ولایت مدار به تمام معنا بودن و همیشه می گفتن: جان خودم و خانواده ام فدای ولایت و رهبر… هر وقت آقا حکم جهاد بدهند اوّلین شخصی که وارد جنگ و پشت ولایت فقیه می مانند، من هستم و جمله اش بارها در ذهن همه ی دوستان و نزدیکانش ماندگار شده که پیرو سخن همیشگی حاج حسن آقا که ما همواره پشت ولایت فقیه هستیم و لو اینکه جان ما در این راه از دست برود و هر اتفّاق دیگری رخ بدهد ما هستیم. چون امر، امر ولی خدا و ولی فقیه است و ما به این امر از صمیم جان افتخار می کنیم و به این افتخار بوسه می زنیم.

 

 

به ما می گفت هر قدمی بر می دارید رضای خدا را مد نظر بگیرید و تمام کارها و قدم هایتان را برای جلب رضای خدا و در راه او انجام دهید…

خودش در طی سالهای زندگیش همین گونه بود او  در سال ۱۳۶۵ با اندک سنی که داشت وظیفه فرماندهی پادگان کرمانشاه را بر عهد داشت وتمام جنگ را برای رضای خدا و همچنین ولایت فقیه سپری کرد.پس از جنگ ایشان همانند قبل در نیروی هوایی سپاه در یگان موشکی به دلیل تخصص فنی به همراه حاج حسن مقدم و مهدی نواب و سایر همرزمانش شروع به ادامه کار نمود.در سال های پس از جنگ در سال های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۴ در اکثر شهرهای مرزی کشور از جمله سیستان و بلوچستان و بندرعباس مشغول به فعالیت نظامی بود.او در استفاده و تعمیرات انواع ماشین های سنگین، توانایی بسیاری دارا بود. که مسوولیت فرماندهی ترابری به ایشان داده شد.

وی سالهای سال در کنار شهید حاج حسن مقدم در زیر پرچم ولایت به انجام کارهای فنی پرداختند. و این خدمت های صادقانه اش گواه این گفته اش است که:

« آن روزی که مرگتان فرا رسید خداوند آن قدم ها را چون برای جلب رضایت او بوده اجر شهید را برای شما می نویسد»

 

فرازی از وصیت نامه شهید محمدقاسم سلگی:

 

بنام خدا

۹/۸/۸۹

همه از اوییم و به سوی او می رویم

شهادت می دهم که خدا واحد است و محمد (ص) رسول او و علی (ع) ولی اوست.

آرزو داشتم که با شهادت به سوی او می رفتم ولی چه کنم که روزی نبود.

شما همسر و فرزندانم را وصیت می کنم در راه حق قدم بردارید و نگذارید حق کسی گردن شما باشد چون خدا فرموده من از حق خودم گذشت می کنم ولی از حق مردم خیر.

و در آخر از کسانی که حقی از آنها بر گردنم هست طلب عفو می نمایم که خدا فرمود ببخش تا ببخشم.

ویرایش شده در توسط Moghaddam
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

شهید مهدی نواب

 

%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8

 

شهید نواب در ۱۵ شهریور سال ۱۳۴۶ در محله سرچشمه تهران در یک خانواده متدین دیده به جهان گشود. ایشان خصوصیات اخلاقی پدرش را که شامل دینداری، ایمان، و روابط اجتماعی بالا و رعایت بیت المال و حق الناس بود را سر لوحه زندگی خود قرار داد و از ایشان الگو می گرفت، پدر کودکش را از همان کودکی با دو چرخه به نمازجمعه می برد زیرا ایشان دو چرخه سواری حرفه ای بود بگونه ای که چندین مرتبه با دو چرخه به کربلا رفته بودند و این حرفه هم در شهید نواب بود طوری که ایشان هم از سرچشمه تا کرج سر کار می رفتند و در سال ۱۳۶۹ فدراسیون دو چرخه سواری برای اردوی تدارکاتی مسابقات دو چرخه سواری آسیایی پکن او را دعوت نمودند، ایشان از همان نوجوانی روحیه بسیجی و انقلابی داشتن، اوایل انقلاب به کمک مردم مستضعف برای تقسیم نفت ومواد مایحتاج می رفتند و بعد به کمک یکی از دوستانش (شهید مهدی خلیلی) که در دوران جنگ شهید شد بسیج مسجدآیت الله کاشانی پامنا را بنیان گذاری کردند. در سیزده سالگی با اصرار به پدر و مادر با برادر بزرگش به جبهه رفتند و آن جا بود که شهید سلگی و شهید تهرانی مقدم و شهید نواب در توپخانه سپاه کرمانشاه آشنا شدن و باعث دوستی پایان ناپذیرشان بود.

شهیدتهرانی مقدم از همان اوایل به هوش و استعداد و پشتکار شهید نواب پی برده بود و می گفتند هر کاری به مهدی می دهم خیالم راحت است که به نحو احسن انجام می دهد آن سه بزرگوار تا زمان شهادت با هم و در کنار هم عاشقانه کار می کردند. شهید کارش را با عشق و برای رضای خدا انجام می داد وقت و انرژی خودش را در کار می گذاشت و خستگی نمی شناخت، یاد ندارم که به زبان بیاورد خسته ام یا اینکه نمی توانم هر زمان هم که کار خودش تمام می شد به کمک دوستانش می رفت و این انرژی انگار زمینی نبود و از خدا انرژی می گرفت. ایشان همزمان در سپاه وبسیج کار می کرد و مسوول آموزش بودند بعد مسوول حفاظت اطلاعات بسیج شدند. وی بقدری خوش اخلاق و مهربان بودند که همیشه جوانان اطرافش را گرفته بودند وبا وی گرم می گرفتند ایشان هم به آنان کمک می کردند و با رفتارشان اشتباه آنان را می گفتند.

در سال ۱۳۷۹ جانبازی شهید شدند از لحاظ مالی وضع مناسبی نداشتند شهید نواب با کمک شهید تهرانی مقدم و شهید سلگی مراسم دفن این جانباز شهید را گرفتن و پی کار بود ند به گونه ای که شهید نواب چند روزی سر کار نرفتند و دنبال کار این خانواده بودند سالها بعد دختر این خانواده ازدواج کردند شهید نواب  و شهید تهرانی مقدم جهیزیه این عروس را تهیه کردند.

شهید نواب خیلی یتیم نواز  بودند و همیشهمی گفتند باید لیاقت داشته باشی که دست نوازش بر سر یتیمی بکشی  و این لیاقت را خدا می دهد، چون این بچه ها  درهای بهشت برای ما هستند. در پادگان هم اگر بچه ها  احتیاج به کمک داشتند با کمک حسن آقا  و دیگران به آن ها کمک می کردند. همیشه این سه شهید عزیز آماده  برای کمک  به دیگران بودند و همه کارهایشان  برای رضای خدا بود. محبت شهید نواب همیشه عملی بود و خیلی کم به زبان می آورد. ایشان علاقه خاصی  به ائمه اطهار داشتند و مثل یک مقتل همیشه از زندگی  ائمه می گفتند و ارادت خاصی به حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) داشتند و همیشه در ماشین رادیو قرآن  گوش می کردند.

۱۰ سال آخر عمرشان، این سه شهید عزیز مشغول کار تحقیقات بودند و شبانه روز زحمت می کشیدند و کم کم شهید نواب به خاطر اینکه کارشان  حساس بود و احتیاج به فیلم برداری داشت تبدیل به یک فیلم بردار حرفه ای با دوربین های فوق حرفه ای شد و یک دفتر سمعی و بصری افتتاح کرد با کمک شهید مقدم. اواخر، کارشان خیلی زیاد بود و این سه شهید شبانه روز با هم بودند و هر چه کار بیشتر می شد، ایمان آن ها بیشتر می شد با اینکه کار زیاد و سنگین بود و تا نیمه شب مشغول به کار بود ولی وظایف یک همسر و پدر نمونه و عاشق  را انجام می دادند به نحو احسن.

شهید نواب با این که اواخر کسالت و بیماری که ناشی از کار زیاد بود داشت ولی هیچ وقت ناله ای از او  نمی شنیدی و می گفتند من با اراده خودم این بیماری را از بین می برم و همیشه خوشحال از این بود که جواب زحماتشان خوشنودی امام عصر(عج) و رضایت مندی رهبر عزیزمان  و قدرتمند شدن شیعه را در پی دارد و انصافا همه جوانی و سلامتیشان و جانشان را در این راه گذاشتند و هر سه با هم به درجه شهادت رسیدند خداوند شهید نواب را انگار برای خودش آفریده بو.با اخلاق و منش آسمانی  به زمین فرستاد او اهل مادیات نبود و به هیچ چیز در دنیا دل نمی بست.بسیار صادق بود و خوش خلق، امانت دار، مواظب بیت المال بود و حق الناس را رعایت می کرد. او همه ماموریت هایش را در  زمین درست انجام داد چه در عشق به همسر و فرزند و چه در کار و چه سرباز رهبرش بودن و آخر جوابش را خداوند شهادت داد و با اخلاق آسمانی اش دوباره به آسمان بازگشت.

و همچنان کاروان شهدای کربلا از عاشورا تا ظهور در راه است

الهی به خون شهدا ما را نیز جزو این کاروان قرار ده

روحشان شاد

  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

آیا میدانستید شهید مقدم علاوه بر فعالیت های موشکی و کوهنوردی فوتبالیست حرفه ای نیز بود؟

ایشان در برهه ای ریاست هیئت مدیره باشگاه صباباتری را بدست گرفتند و در مدت فعالیت ایشان این تیم به لیگ برتر صعود کرد.

9.jpg

ویرایش شده در توسط Moghaddam
  • Upvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

شهید محمد غلامی

 

9db13844bae145eaa9a2ebf7903ea036.jpg?635

 

 

خاطره ای از مهندس غلامی دارم البته خاطرات زیاد است شهید غلامی فردی تحصیلکرده و مصمم بود درعین جدیت بسیار خوش اخلاق بود همین اخلاقش باعث شد خیلی زود با او صمیمی شوم آنقدر که گاهی فراموش میکردم او جانشین فرمانده است

خوب بیاد دارم روزی به او گفتم مهندس انگار نه انگار اینجا سمتی داری با خنده گفت این میزها اگر  ماندگار بود که دست ما نمیرسید واقعا این را از ته قلب میگفت او هیچگاه از افق دید یک فرمانده به ما نگاه نمیکرد

یک روز همراه حاجی پیش ما آمدند و گفت میخوام به حاجی بگم ادای رادیو افغانی رو درمیاری گفتم مهندس بی خیال شو   خلاصه به حاجی گفت حاجی گفت بهت نمیاد اینقدر زبل خان باشی حاجی گفت بگو اولش خجالت کشیدم ولی وقتی دیدم برای حاجی جالب است گفتم: شب گذشته نیروهای دشمن با حمله به دفتر مهندس غلامی او را ربوده و به افغانستان بردند هیچ خبری از وی در دست نمیباشه, حاجی خندید و گفت محمد غلامی اینا هم تورا شناختند یکساعت بعد مهندس را دیدم گفتم مهندس شوخی کردم ناراحت نشی؟  خندید وگفت بابا بی خیال

مهندس غلامی الگوی یک فرد خودساخته ای بود که هیچ گاه مقام و منصب او را از خودش دور نکرد همین اخلاق باعث شده بود سالها کنار حاجی باشد او از جنس حاج حسن بود

  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

تصاویر دیده نشده شهید مقدم

 

بازدید رهبری از سازمان

 

hwogdgfejra9j0d9icqt.jpg

 

شهید مقدم و همرزمان

 

6qhqz03rouv8atlsx5mq.jpg

 

بازدید فرمانده سپاه

 

9i0nbyt50oi2ojipkw3b.jpg

 

شهید مقدم در بازدید از مجموعه

 

1zg3yussufqkcpm9ucbj.jpg

 

شهید مقدم در کنار سردار سلیمانی

 

nz4etrvu2xcd9ol69j9q.jpg

  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سانحه انفجار چطور اتفاق افتاد ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

طبق گفته های رسمی: در حین جا به جایی مهمات انفجار صورت گرفته.

ویرایش شده در توسط Moghaddam

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

یه بنده خدایی که برای پاکسازی محل انفجار رفته بود میگفت که برخورد یک دستگاه لیفتراک باعث این انفجار شده اما من صحتش رو اطلاع ندارم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

شهید سید رضا میر حسینی

 

13921112182011162027325.jpg

 

 

 

از زبان همسر:

در روز ۲۱ آبان یعنی روز شهادت دلشوره عجیبی داشتم. ساعت ۱۰:۳۰ صبح همان روز سید رضا با من تماس گرفت. خیلی خوشحال بود و گفت: نگران نباش، تست با موفقیت انجام شد، با حاج حسن می خواهیم بریم پای سوله و بقیه کارها را انجام دهیم. خیلی سفارش بچه ها را کرد و گفت: همه جوره مراقبشان باش. همچنین قرار بود همان روز برای دانشجویی که از لحاظ مالی تأمین نبود کتابهایش را بخریم، خیلی تأکید کرد که حتماً همان روز کتابها را تهیه کنم. هرگز نمی دانستم که این تماس تلفنی آخرین صحبت های من و سیدرضا خواهد بود.

گزیده خاطرات همسر شهید بزرگوار:

در مقابل مشکلات خونسرد و آرام بود و با توکل خالصانه به دنبال راه چاره می رفت. گاهی اوقات از این که نمی تواند از استعداد خود استفاده کند ناراحت می شد، وضو می گرفت و شروع می کرد به نماز خواندن و پس از آن زیارت عاشورا می خواند و می گفت: شاید خدا دارد مرا امتحان می کند که سختی بکشم تا قدر استعداد و نعمت هایی که به من داده بدانم. در این اواخر بسیار کم می خوابید. وقتی ساعت ۱۲ شب به منزل می آمد نماز شب می خواند. به او می گفتم: رضا جان خسته ای. می گفت: خسته ام ولی وقتی نماز شب می خوانم آرام می شوم. پس از آن چند صفحه قرآن تلاوت می کرد. سیدرضا همیشه آرزو می کرد یکی از سربازان امام زمان باشد. نماز اول وقت را هرگز فراموش نمی کرد، حتی در بیابان. گاهی می شنیدم که در قنوت نمازهایش با حالت تزرع می گفت: خدایا مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده. قلبم فرو می ریخت، گویی به من الهام می شد که خدا دعای او را می شنود و به اجابت می رساند. خداوندا کمکم کن تا دو فرزندم را همانند پدرشان تربیت کنم تا آنها نیز راه پدر را ادامه دهند.

گزیده خاطرات والدین شهید بزرگوار ( به ویژه خصوصیات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی):

در ایام کودکی در هیأت روستای خود به سینه زنی می رفت. همه بیاد دارند که از سن ۸ سالگی شروع به خواندن نماز و قرآن کرد. سید رضا در سن ۵ سالگی مادر خود را از دست داد و همسر پدرش می گوید: کارهای شخصی اش را همیشه خودش انجام می داد. هرگز نمی گذاشت من لباس های کثیفش را بشویم. می گفت: نمی خواهم زحمتم به دوش شما بیفتد.

خاطرات حوزه کاری و فعالیت های جهادی شهید بزرگوار:

بارزترین خصیصه فردی سیدرضا تحرک و مسئولیت پذیری فوق العاده ایشان بود. به گفته برخی از دوستان و همکاران سیدرضا با اینکه نیازی نبود به کارگاه های فنی سر بزند ولی ایشان در اتاق نمی ماندند و از هیچ کمکی دریغ نمی کردند. سیدرضا همچنین در محل کارشان امام جماعت بودند.

آن عاشقان شهر که با شب نترسیدند                رفتند و شهر خفته ندانستند کیستند

مرغان پرگشوده ی طوفان که روز مرگ             دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند

 

105.jpg


شهید سید محمد حسینی

 

 

30106138145051078470.jpg

 

 

خلاصه خاطرات شهید محمد حسینی

این اواخر، به صورت مشهودی خیلی آرامتر و فکورتر، مظلومتر و مهربانتر شده بود. تنهایی و غربت را در وجودش حس می کردم ولی هیچ وقت بروز نمی داد و  از غم های پنهانیش چیزی نمی گفت، به همین دلیل مرتباً دعایش می کردم “خدایا کمکش کن! خدایا آرامش کن!”

مثلاً یک بار که برادر کوچکترش گفت اگر این امتحان را بدهم راحت می شوم، سید محمد به او گفت: مصطفی توی این دنیا راحتی وجود ندارد، هر وقت یک مشکلی به پایان می رسد یک مشکل دیگر سر بر می دارد، راحتی ها همه برای آن دنیاست؛ این اواخر چقدر مشتاق رفتن به کربلا بود، شوق رفتن به کربلا و زیارت جدش در دلش زبانه می کشید اما شناسنامه اش گم شده بود و تا بعد از شهادتش پیدا نشد مثل اینکه باید در کربلای محل کارش امام حسین (ع) به دیدنش می آمد.

شب قبل از شهادت منزل ما بود و یک نامه نوشته بود و به دست برادرش داده بود تا آن را تایپ کند ولی نامه در دست برادر ماند و سید محمد فردای آن شب شهید شد. قسمتی از نامه شهید که شب شهادتش خطاب به عده ای نوشته است و ما این نامه را به دست رهبر معظم انقلاب رساندیم:

آیا لکه دار کردن نام سپاه در هر شرایطی جایز است؟ آیا اسراف بیت المال و کسب اعتبار و صرف آن توسط افراد غیر متخصص جایز است؟ آیا ما وسیله نیستیم؟ آیا نمی گویید اگر ما نباشیم، خداوند کسان دیگری را به ادامه ی راه ما مأمور می کند؟ آیا نمی گویید که اصل نماز است و کار بدون نماز را نمی خواهیم و اصلیات زیادی مانند نماز وجود دارد؟ آیا جلوی امر به معروف و نهی از منکر را نگرفته اید؟ آیا این ها اصل نیستند؟؟؟؟؟؟؟؟

آن شب شروع به حلالیت گرفتن از خواهرش می کند، وقتی که می خواست برود من از او خواستم کمی بیشتر بماند ولی او جواب داد که نمی تواند و شب باید زود بخوابد، چون فردا کار مهمی دارند و صبح زود باید سر کار برود و بعد جمله ای گفت که برایم عجیب بود چون معمولاً اینطور حرف نمی زد و این آخرین جمله ای بود که به مادر گفت: “مامان ما سربازهای گمنام امام زمانیم”. نمی دانم چرا این جمله آنقدر روی من تأثیر گذاشت، انگار در پشت این حرفش خیلی چیزها بود چون این  حرف را از عمق وجودش گفت، بعد از این حرف بلافاصله برگشت و به حالت شوخی  گفت: “هیچ کس تحویلمان نمی گیرد” وقتی این را می گفت چهره اش مخصوصاً پیشانی اش خیلی نورانی شده بود و این آخرین جمله ای بود که به من گفت:  “مامان ما سربازان گمنام  امام زمانیم، هیچ کس تحویلمان نمی گیرد.” فردا صبح زود که خواهرش برای برداشتن ماشین از حیاط منزل آنها ، به آنجا می رود محمد شروع به عذرخواهی و حلالیت گرفتن مجدد از خواهرش می کند به طوری که خواهرش به او می گوید آخر برای چه آنقدر حلالیت میخواهی؟ مگر چه کار کردی؟ دیگر آخرین بارت باشد که از من حلالیت می خواهی.

در شب قبل از شهادت سید محمد، عموی محمد (که از روحانیون سال ۴۲ هستند و در کشتار فیضیه حضور داشتند) در خواب می بیند که محمد خوشحال به دیدن عمو رفته و می گوید: عمو من دارم می روم پیش فخر الدین (پسرعموی شهید شده ی محمد در فاو)

 

 

q2l07sypyy67c9g5p7ad.jpg


شهید علی کنگرانی

 

wgo0wrz5ge92he9w7voj.jpg

 

خلاصه ای از ویژگی و خصوصیات اخلاقی شهید بزرگوار:

شهید بسیار منظم و تمیز بود و به بهداشت و رعایت نظم و تمیزی لباس ها و ظاهر بسیار اهمیت می داد. ایشان بسیار خانواده دوست بودند و اهمیت ویژه ای برای پدر و مادر قائل بودند. نسبت به همنوعان خود احساس مسئولیت قوی داشتند و از هر گونه کمک که می توانستند نسبت به همنوعان به خصوص افراد تهیدست مضائقه نمی کردند. به صله رحم اهمیت می دادند با وجود وقت کمی که داشتند و مشغله کاری زیاد هر گاه فرصتی دست می داد به دیدار اقوام و دوستان می رفتند.

 

ذکر آخرین خاطره از شهید بزرگوار:

شب قبل از شهادت، عکس دسته جمعی از دوستان همکار ایشان روی دیوار بود. خواهر شهید به شوخی به او گفت علی جان این عکس مخصوص محل کار است نه اتاق خواب منزل. شهید جواب داد که نه جای این عکس همین جاست اینها همه شهدای آینده اند و انگشت روی عکس شهدا گذاشت و شهدا را نام برد که فردای آن روز یعنی روز حادثه همان کسانی که شهید نام برده بودند به مقام شهادت رسیدند.

 

 

 

 

گزیده خاطرات همسر شهید بزرگوار:

شهید ازدواج نکرده بودند.

 

گزیده خاطرات والدین شهید بزرگوار ( به ویژه خصوصیات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی):

همیشه در کودکی دوست داشت بالاترین مقام را داشته باشد. یک روز می گفت می خواهم نماینده مجلس بشوم بعد از چند روز می گفت نه می خواهم وزیر بشوم، بعد از مدتی گفت که نه می خواهم رئیس جمهور بشوم. همان شب به منزل آمد و گفت مامان می دونی چه فکری کردم؟!! مقام رهبر از رئیس جمهور هم بالاتر است من می خواهم رهبر بشوم و ما همگی خندیدیم. بعد از زبان دوستان شهید شنیدیم که او واقعاً در کار خود رهبر موفقی بوده است. (به نقل از مادر شهید)

 

 

خاطرات حوزه کاری و فعالیت های جهادی شهید بزرگوار:

یکی از همکاران وی میگفت روزی دندانم درد می کرد. علی مرا دید لیوان آبی در دست داشت. یک چهار قل به آن خواند و گفت بیا بخور. به این کارش خندیدم علی خیلی جدی گفت یک وقت یک عالم می خواند، یک وقت آیت ا… بهجت می خواند، یک وقت هم علی کنگرانی می خواند، فرق نمی کند مهم اعتقاد است و من آب را خوردم و دندانم خوب شد.

 

شهیدان کنگرانی و غلامی

 

0nal8u4w7az6diss5891.jpg

 

بازدید فرماندهین از پادگان

 

fg5y8fojtlzxfkrahdrd.jpg

 

شهیدان کنگرانی و دشتبان زاده

 

 

v7jtw7eqye3nt3lmyf2y.jpg

 

سفر به مشهد

 

yjsugxfnq1bnsb2dxwxc.jpg

  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خاطرات محسن رفیق دوست از شهید مقدم
 
5w9omfb4cx6wfjfp2yzt.jpg
 
 
اين جمله از شهيد حسن تهراني مقدم همين چند روز در بسياري از تابلوهاي شهري نصب بود که «روي قبرم بنويسيد اينجا مدفن کسي است که مي‌خواست اسرائيل را نابود کند.» اما شايد بسياري ندانند که چگونه چنين آرزويي داشت و چرا در کنار اين جمله تصوير يک موشک پرتاب شده به مقصد سرزمينهاي اشغالي نقش بسته بود. 
 
شرح آن مستلزم بازخواني يک مقطع از دفاع مقدس است. در آن دوران موشک تاو سلاحي بود که وقتي بچه‌هاي جنگ پيش من مي‌آمدند عنوان مي‌کردند که «حاج محسن، يک تاو معادل يک تانک است». لذا براي خريد اين موشک از همه کانال‌ها استفاده کرديم ولي بعد فهميديم اين توطئه‌اي از سوي آمريکاست که مي‌خواهد ايران را از نظر ارزي محدود کند.
 
c7uzxsr48hcb40g2ciub.jpg
 
 
 از طريق يک کانال شش دفعه موشک به ما فروخته بودند و ما گشايش اعتبار کرده بوديم ولي پول ما بلوکه شده بود و موشک‌ها به دست ما نمي‌رسيد. لذا عده‌اي از دانشمندان و اساتيد دانشگاه را جمع کردم و با کمک آن‌ها شروع به تحقيقات در خصوص موشک تاو کرديم و کم‌کم توانستيم دايره کار روي موشک را وسيع‌تر کنيم. در آن مقطع حسن هنوز وارد اين عرصه نشده بود. 
 
بعد‌ها تحقيقات روي موشک‌هاي ۷۰ و ۱۰۰ کيلومتري سوخت جامد را شروع کرديم و يکي‌يکي به موفقيت رسيديم. 
قبل از اينکه در سال ۶۲ وزير سپاه شوم، به سه کشور زياد سفر مي‌کردم؛ سوريه، ليبي و کره‌شمالي. آن‌ها با ما همکاري مي‌کردند و سوريه و ليبي همکاري بيشتري نسبت به کره با ما داشتند. اما بعد از وزارتم در سپاه قرار شد اولين سفر رسمي‌ام به سوريه و ليبي براي به دست آوردن موشک باشد. 
 
بعد از پيگيري‌هايي که شرح مفصل دارد، ليبي حاضر به تحويل ده موشک اسکاد به ايران به همراه کادر مربوطه شد و سوریه هم قبول کرد که نیروهای ما را آموزش دهد که شهید مقدم با 34 نفر این آموزش را در سوریه دیدند .
وقتي موشک‌ها را همین شهید و معاونش آوردند، حسن تهراني‌مقدم پيش من آمد و گفت «حاج محسن، يکي از اين موشک‌ها را به ما بدهيد تا باز کنيم و برآن مهندسي معکوس انجام دهيم». 
 
به او گفتم مرد حسابي، اين موشک‌ها الان ارزشش خيلي زياد است. ما مي‌خواهيم با آن کلي عرض‌اندام کنيم. پنج يا شش موشک اول که شليک شد. به ناگاه سرگرد سليمان فرمانده نيروهاي اعزامي ليبي گفت که قذافي دستور داده ديگر موشکي شليک نشود. 
 
بعد از خودداري نيروهاي ليبي از پرتاب موشک، به دليل اصرار فراوان شهيد مقدم براي مهندسي معکوس موشک، او را فراخواندم و به او گفتم اگر به تو موشک بدهم تو چه چيزي به من مي‌دهي، که گفت «اگر شهيد شدم، شفاعت تو را مي‌کنم». گفتم باشد چيز خوبي است و يکي از موشک‌ها را به حسن آقا تحويل دادم. 
 
2tzs3h6xk3fjihd2wb2z.jpg
 
فرماندهان آن زمان جنگ هم دستور شليک هر چه سريع‌تر موشک‌ها را دادند و ليبيايي‌ها زير بار نمي‌رفتند؛ لذا با شهيد حسن تهراني‌مقدم و تیم مربوطه به باختران (کرمانشاه فعلي) رفتيم و در نقشه، باشگاه افسران را پيدا کرديم. موشک‌ها را آوردند و گرا تنظيم و موشک آماده شليک شد. حسن گفت که قبل از شليک بايد دعاي توسل بخوانيم. نشستيم و در آن بيابان دعاي توسل خوانديم. 
 
بعد از دعا با خدا صحبت کرد و گفت «خدايا ما نمي‌خواهيم مردم عراق را بکشيم؛ ما مي‌خواهيم نظاميان را از بين ببريم که هم ما و هم عراقي‌ها را مي‌کشند. خدايا اين موشک را به باشگاه افسران ببر». 
سپس کليد موشک را فشار دادم و موشک پرتاب شد. نشستيم و راديو «بي‌بي‌سي» را گرفتيم. پس از چند دقيقه اعلام کرد که يک موشک باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زيادي از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند. پيشاني شهيد تهراني‌مقدم را بوسيدم و گفتم اين به هدف خوردن موشک، نتيجه اخلاص و پاکي تو بود. 
 
اين در واقع اولين موشکي بود که توسط نيروهاي ايراني شليک شد. بعد از اين شليک بود که شهيد تهراني‌مقدم با همکاري ديگر افرادي که در سپاه بودند روي موشک کار کردند و به تدريج موشک‌هاي «اسکاد بي»، «اسکاد سي» و شهاب را ساختند؛ لذا اگر امروز شهابي وجود دارد، مديون پدري حسن است. 
 
هر چند که چند ماه قبل از شهادتش لوح تقديري را با عنوان پدر موشکي ايران به دفتر من آورد و خودش هم آن را به ديوار نصب کرد و گفت «اين بايد بر ديوار اتاق تو باشد». گفت که همه به من مي‌گويند پدر موشکي ايران اما پدر موشکي ايران تويي، به او گفتم ان‌شاءالله هر دو پيش خدا اجر و پاداش داشته باشيم. اينکه چه کسي پدر موشکي باشد فرقي نمي‌کند. 
 
در آن روز مذاکره جالبي با هم داشتيم. حتي بعد از شهادتش که به منزلش رفتم، همسر و دامادش تعريف مي‌کردند که حسن آقا همواره اصرار داشت که محسن رفيق‌دوست پدر موشکي ايران است اما اگر بخواهم در اين خصوص صحبت کنم بايد بگويم در واقع پدر موشکي ايران حسن تهراني‌مقدم است.
بعد از پذيرش قطعنامه تا مدت‌ها در بخش اداره موشکي کاربردي حضور داشت و سپس به درخواست خودش به بخش تحقيقات موشکي رفت. حتي وقتي سردار عزيز جعفري فرمانده کل سپاه شد، پست مهم‌تري براي شهيد مقدم در نظر گرفته بود اما اين شهيد گفته بود که علاقه دارد در بخش تحقيقات موشکي فعاليت کند. به نوعي هيچگاه اهل پست و مقام نبود. 
 
شهيد تهراني‌مقدم از نظر تخصصي جانشينان خود را تربيت کرد کما اينکه کاري که در حال انجام آن بودند و نا‌تمام بود، به وسيله همين متخصصان به اتمام رسيد. 
 
در حقيقت آنچه شهيد تهراني مقدم به ايران داد؛ موشکهاي پيشرفته نبود، بلکه روحيه خود باوري بود و اينکه اگر دشمن به گمان خود همه راه‌ها را بسته است هم نبايد تسليم شد و با توکل بر خدا مبارزه را ادامه داد. 
 
halm057d1ojx4g9q5o90.jpg
 
اين خط فکري امروز در غزه مشهود است؛ بعد از چند سال محاصره و تحريم؛ وقتي اشغالگران قدس حمله مي‌کنند آن‌ها با موشکهايي که متعلق به جبهه مقاومت است قلب دشمن را هدف مي‌گيرند. اما شايد مهم‌تر از موشکهاي فجر ۵ که باعث پيشنهاد آتش بس اسرائيل شد؛ موشکهاي قسام باشد که با تلاش خود مبارزان فلسطيني و در خود خاک غزه با کمترين امکانات تهيه مي‌شود.
 
 امروز حضور حاج حسن در خط مقدم نبرد غزه براي نابودي اسرائيل کاملاً آشکار است؛ اما نه با موشکهايي که او ساخت و آن‌ها را از انحصار ابرقدرت‌ها خارج ساخت، بلکه نوع تفکرش و تسليم ناپذيريش.
  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مستند های ساخته شده راجع به شهید مقدم:

 

http://www.aviny.com/clip/defae_moghadas/shohada/tehrani-moghadam/tehrani-moghadam.aspx

 

http://www.zahra-media.ir/?p=64051

 

http://www.sorayatv.ir/content/tv/876/

 

 

k1q2mvnzyy2feyt0kxqi.jpg

 

 

 

hwqy9vtp1zanqefbszco.jpg

 

hdb3ckgs9s7q96fkjcvg.jpg

 

 

1wwckuvb2iqf6mii5nnv.jpg

 

 

3rc5eb6v9fl7o272fzld.jpg

 

 

300.jpg

ویرایش شده در توسط Moghaddam
  • Upvote 10

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به نقل از تاپیک برادرمان 100

 

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سال گشتِ شهید حسن طهرانی مقدم و همرزمانش، فاصله بسیار کمی با ایام «محرم» دارد. طی یک سالی که از شهادت این پارسای بی ادعا گذشته است، بسیار از عشق او به اهل بیت عصمت و طهارت(صلوات الله علیهم اجمعین) سخن رفته است. اما تصویری که مشاهده می کنید، سندی است کوچک اما گرانسنگ از آن همه عشق و ارادت و ادب و ایمان به شهسواران آفرینش(صلوات الله علیهم اجمعین).

در میان متعلقاتِ شخصی شهید «حاج حسن طهرانی مقدم»، پدر صنایع موشکی ایران و دانشمندِ کم نظیر علوم هوا و فضا، دستمال سیاه قرار داشت که ایشان تکه کاغذی را به آن الصاق کرده و روی آن با دست خط خود مرقوم فرموده بود: «عنایت فرموده و این دستمال مشکی را در کفن بنده قرار دهید. حسن مقدم».
این دستمال مطابق با وصیتِ حاج حسن در کنار پیکر سوخته و قطعه قطعه شده ی او به خاک سپرده شد.
دختر شهید طهرانی مقدم، راز این دستمال مشکی را این گونه گشود: «این دستمال در کمد شخصی ایشان قرار داشت پارچه ای است که پدرم در ایام سوگواری امام حسین(ع) با آن اشک چشم های خود را پاک می کرد.»

روحمان با یادش شاد



235895_814.jpg



http://www.mashreghn...یران-دفن-شد-عکس

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ناگفته هایی از شهید تهرانی مقدم

http://www.aparat.com/v/ShEwj/%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

توصیه سید حسن نصرالله به خانواده تهرانی مقدم/ ناگفته هایی از شهید تهرانی مقدم

دختر شهید تهرانی مقدم با اشاره به دیدار خانواده این شهید با سید حسن نصرالله گفت: دبیرکل حزب الله به ما گفت در جنگ سی و سه روزه لبنان اگر کمک های شهید تهرانی مقدم نبود قادر به مقابله با رژیم صهیونیستی نبودیم.

به گزارش خبرنگار مهر، دختر شهید تهرانی مقدم بعد از ظهر امروز سه شنبه در بازدید از غرفه خبرگزاری مهر در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی مطبوعات و خبرگزاری ها در پاسخ به این سوال که به نظر شما بعد از گذشت حدودا یکسال از شهادت شهید تهرانی مقدم مردم تا چه میزان با شخصیت و ویژگی های ایشان آشنا شدند؟ گفت: اولین نفری که شهید تهرانی مقدم را معرفی و برای ایشان تبلیغ کرد، مقام معظم رهبری بودند.

وی افزود: گمنامی سرلوحه فعالیت های شهید تهرانی مقدم بود و بخاطر ارتباط مستقیمی که با مقام معظم رهبری داشت ایشان شناخت دقیقی از پدرم پیدا کرده بودند و به همین خاطر بعد از شهادت پدرم ایشان را سردار عالیقدر، دانشمند برجسته و پارسای بی ادعا خوانده اند.

دختر شهید تهرانی مقدم اظهار داشت: این سه لقب علاوه بر معرفی شهید حسن تهرانی مقدم بیانگر خلاء‌های جامعه نیز بود.

وی با بیان اینکه پدرم در گمنامی کامل کارهای خود را انجام می داد، تصریح کرد: شهادت ایشان مانند شکستن شیشه عطری است که بویش همه جا را فراگرفته باشد.

دختر شهید تهرانی مقدم ادامه داد: پیام شهید تهرانی مقدم برای جوانمردان و آزادگان است و به همین خاطر شاهد بودیم بر سر مزار ایشان جوانانی از کشورهای آمریکا و دیگر کشورها حاضر می شوند.

وی با اشاره به اینکه پرداختن به سه لقبی که رهبر معظم انقلاب به شهید تهرانی مقدم دادند بهترین راه معرفی این شهید است، گفت: یک ایرانی مقیم آمریکا که در رشته هوافضا تحصیل می کرد، سر مزار پدرم حاضر شد و گفت استاد ما در آمریکا به ما گفت تنها عاملی که باعث می شود فعلا اسرائیل نتواند به ایران حمله کند وجود دو نفر در کشور است که این استاد آمریکایی نام پدر بنده را به عنوان یکی از این دو نفر برده بود.

دختر شهید تهرانی مقدم تصریح کرد: این دانشجوی آمریکایی می گفت بعد از شهادت شهید تهرانی مقدم من در اینترنت در جستجو بودم تا با شخصیت و ویژگی های این فرد آشنا شوم که این فرد چه اقدامی انجام داده که استاد ما وی را اینگونه معرفی می کند.

وی با بیان خاطره ای از دیدار خانواده شهید تهرانی مقدم بعد از شهادت این شهید با سید حسن نصرالله در لبنان گفت: در این دیدار سید حسن اظهار داشت در جنگ سی و سه روزه لبنان ما امکانات زیادی نداشتیم و اگر کمک های حاج حسن تهرانی مقدم نبود قادر به مقابله با اسرائیل نبودیم.

دختر شهید تهرانی مقدم اضافه کرد: توصیه سید حسن نصرالله به ما این بود که ایرانیان در کشور خودشان قدر مقام معظم رهبری را بدانند؛ چراکه وقتی ایشان سخنرانی می کند ما براساس بیانات ایشان برنامه ریزی و تمام نکاتی را که ایشان می فرمایند را اجرایی می کنیم.

وی گفت: سید حسن نصرالله در این جلسه به ما گفت احساس می کنم جوانان ایرانی آنقدر که ما قدر ولی عصر مسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه ای را می دانیم، نمی دانند.

دختر شهید تهرانی مقدم در پایان با بیان اینکه یکی از ویژگی های مهم شهید تهرانی مقدم نظم ایشان بود، خاطر نشان کرد: پدرم بارها به ما می گفت اگر من بخواهم از نظر علمی رشد کنم حتما باید ورزش کنم تا روحم آرام بگیرد و ایشان همیشه قبل و بعد از تست موشک ها کوهنوردی می کردند تا آرامش روحی پیدا کنند.

 

http://www.mehrnews.com/news/1732549/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85-%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

طرح موشک در دفتر نقاشی

 

به گزارش مشرق به نقل از جهان علی رضا زاکانی نماینده مردم تهران با ذکر و یاد شهید مقدم از شهدای حادثه ملارد، خاطره ای از این شهید بزرگوار نقل می کند که خواندنی است: روزی با هم از نماز جماعت برمی گشتیم و از هر دری صحبت می کردیم؛ به ناگاه ایشان از سفر خویش به روسيه به اتفاق هياتي برای خرید يكي از سيستم هاي موشكي دقيق روسي كه سامانه اي با برد ۳۰۰ كيلومتر و ضريب اطمينان بالا بود؛ سخن گفت. اين موشك مي توانست با كمترين اختلاف و انحرافي به هدف خود برخورد كند و اين فناوري تنها در انحصار روسيه قرار داشت. مذاكرات براي خريد اين موشك به سرانجام نرسيد چرا كه آن ها اين سامانه را جزو سلاح هاي استراتژیک و مبنایی خود مي دانستند و به دليل حساسیت ويژه اي كه روس ها داشتند، از دادن موشك سر باز زدند.

این شهید عزیز نقل مي کرد که من به ژنرا ل های روسی با اطمینان گفتم که ما می توانیم به اين فناوري دست پيدا كنيم و همانند این موشك را بسازیم و البته پوزخندی به عنوان پاسخ بر لبان ژنرال های روسی نقش بست.

او می گفت در برگشت از سفر روسیه تمام هم و غم من این شد که نمونه این موشک روسي را بسازم اما دائما در مسیر انجام تست هاي موشك اخلال به وجود مي آمد.

این شهید عزیز بیان می کرد که براي حل اين مشكل به خدا توكل كردم و به ائمه اطهار(علیهم السلام) متوسل شدم؛ به مشهد مقدس رفتم و سه روز در حرم حضرت امام رضا (علیه السلام ) به ايشان توسل کردم و راجع به اختلال پيش آمده به تفکر مشغول شدم.

شهيد تهراني نقل مي كرد كه بعد از سه روز در حرم حضرت رضا(علیه السلام) یک دفعه موضوعی به ذهنش رسید که احساس مي کرد راه حل این مشکل است. طرحی در ذهنش جرقه زد که تعبیر ایشان درباره آن ساده و زیبا بود‎؛ او می گفت: زیارت خودم را تکمیل کردم و سریع برگشتم منزل، دفترچه نقاشی دخترم را گرفتم و آن چه را که در ذهنم بود ترسیم کردم. بعد از بازگشت از مشهد این طرح را مد ل سازی کردیم و به لطف خدا جواب هم گرفتیم و مشكل حل شد.

در یک زمان دیگر شهيد تهراني مقدم نتایج کاري را كه انجام شده بود بر روی رايانه به من نشان داد، واقعا غرورآفرین بود؛ موشك ساخته شده توسط جهاد خودكفايي سپاه در مقایسه با مدل روسی آن در بعضی ويژگي ها برتر هم بود. لذا ایشان اهل توکل به خدا بود و در عبور از موانع و رسیدن به اهداف خود به ائمه معصومین (علیهم السلام) متوسل می‌شد.

 

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/80096/%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%85%D9%88%D8%B4%DA%A9-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D9%84%D8%B4%DA%A9%D8%B1

ویرایش شده در توسط Moghaddam
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

لینک های زیر مطالب دیگری از زندگی شهید است در فیلم ها نیز گوشه ای از توان موشکی جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شده است.

 

سخنان شب آخر شهید:

http://www.bultannews.com/fa/news/109633/%D8%AC%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%B4%D8%A8-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF

 

روایتی متفاوت از شهید به بیان دختر گرامی ایشان:

http://rahrovane-shahid.blog.ir/post/146

 

روایت دکتر فتحی از شهید مقدم:

http://www.aparat.com/v/hsr7A

 

قدرت موشکی ایران:

http://video.wikipg.com/show/267260_267155/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%AD%D8%B3%D9%86%20%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85%20%D9%BE%D8%AF%D8%B1%20%D9%85%D9%88%D8%B4%DA%A9%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_534415

 

http://video.wikipg.com/show/254986_254885/%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA%20%D9%85%D9%88%D8%B4%DA%A9%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_509871

 

5reikyofku2egv7yb9o2.jpg


...

ویرایش شده در توسط Moghaddam
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دوستان میخواهم بحثی را در این پست مطرح کنم که تا الان زیاد مطرح نشده و هر بار در پاسخ به این سوالات مسئولین طفره رفته اند.

 

نحوه شهادت شهید طهرانی مقدم

 

بار ها در رسانه ها شنیدیم ایشان در حال آزمایش موشکی به شهادت رسیدند. اما هنوز مسائلی در این زمینه مبهم است. اولا به عکس پایین نگاه کنید محل های مشخص شده  خاکریز هایی هستند که شهید مقدم برای جلوگیری از عبور موج انفجار احتمالی به سمت روستای بیدگنه ساخته بودند. اینکه هدفشان این بوده است شکی نیست اما کسی که لقب پدر موشکی ایران یدک میکشد. چنین دوربینی هایی دارد 20 سال محقق صنعت موشکی بوده است آیا به همکارانش شیوه انتقال سوخت موشک را نیاموخته است؟

ybf8h5r0jek8nen4un9j.png

 

اصلا قابل پذیرش نیست که فردی چون حسن مقدم با آن همه سابقه درخشان اشتباهی مثل این کند. به انفجار در صحنه فیلم برداری فیلم معراجی ها دقت کنید اگر مهماتی منفجر شد دلیلش سهل انگاری بوده است. اما در یک پادگان موشکی که هر لحظه جان انسان ها در خطر است مجالی برای اشتباه میماند؟

 

از همه مهم تر آنکه دشمن از حدودا دهه 80 که شهید صیاد شیرازی تهدید به ترور شده بود حسن مقدم را نیز به همراه شهید صیاد تهدید کرده بودند. بماند که اسراییل پس از شهادت ایشان چقدر خوشحال شد و چقدر هم در ایران اتفاقی صحبت هایی منتشر شد.

http://www.ghatreh.com/news/nn18334380/%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A2%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9

 

اینها منهای ادعای غرب در مورد شهادت ایشان است.

http://irdiplomacy.ir/fa/page/17905/%D8%B1%D8%AF+%D9%BE%D8%A7%DB%8C+%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84+%D8%AF%D8%B1+%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1+%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C+%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85+%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%AF+%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html

 

ضمن اینکه علنا در لیست ترور اسراییل نام شهید مقدم نیز به چشم میخورد.

http://www.afkarnews.ir/vdccmoqix2bq4o8.ala2.html

 

به غیر از اینها میتوانید لیست بلند بالای صحبت های غیر رسمی راجع به شهادت ایشان را نیز بیابید.

http://www.centralclubs.com/topic-t112082.html

 

چرا مخفی کاری؟

 

این سوال مهمی است. ظاهرا سپاه علاقه ندارد توان اسراییل را در ترور فرماندهینش علنی کند. اما باید عرض کنم فرماندهین عزیز سپاه: اگر اعلام میکردید به سبب راست گویی و دلسوزی از شما حمایت هم میکردیم. نه اینکه شما را مسخره کنیم.

در ماجرای انفجار خرم آباد هم همین وضعیت بود ولی علاقه ندارم به آن بحث وارد شوم.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D8%B1_%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AE%D8%B1%D9%85%E2%80%8C%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF

 

((نکته بسیار مهم: دوستان من لینک ویکیپدیای انفجار را گذاشتم ولی یادتان باشد بیشتر واقع ویکیپدیا چیزی جز دروغ تحویل نمی دهد. اعتماد کردن به خبر گزاری های فارس و مشرق بهتر از ویکیپدیاست)).

 

ضمن اینکه سردار جعفری در یکی از صحبت های خود گفته بود: (( روز بعد از انفجار قرار بود تست مهمی انجام شود و فرماندهین هم به پادگان بیایند اما روز قبل انفجار صورت گرفت)) با اندکی تصرف

 

با شواهد موجود و برخی صحبت های غیر رسمی نتیجه ترور ایشان توسط رژیم صهیونیستی است. اما نکته ای که مهم است این است که این چیزی از اقتدار و توان سپاه نمی کاهد. بلکه به آن می افزاید چرا که میدانیم راهمان درست است چون دشمن مخالفت میکند. آنها با ترور ما نشان می دهند چقدر از سپاه و ایران و ایرانی میترسند.

 

منتظر همراهی تان هستم.

 

http://www.theguardian.com/world/2011/nov/14/iran-missile-death-mossad-mission
http://internationalterrorismstudyproject.com/2014/10/11/did-mossad-target-iranian-nuclear-weapons-program-earlier-this-week/

http://www.ibtimes.co.uk/israel-s-mossad-blamed-blast-iran-military-248908

http://www.nytimes.com/2011/11/15/world/middleeast/iran-mourns-missile-commander-killed-in-blast.html?_r=0

ویرایش شده در توسط Moghaddam
  • Upvote 4
  • Downvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.