Moltke

نقدی بر نظریه ( تشکیل دولت ملی در ایران )

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

بسم تعالی

 

دوست محترم جناب مولتکه

 

بسیار مشتاق خواندن ادامه مطالبتان میباشم . زیرا با به چالش کشیدن " همه چیز را همگان دانند " موجب انگیزه برای مطالعه و تفکر در حوادث تاریخی میگردید که این خود بسیار مفید فایده است . لطفا ادامه دهید ! مطالبی که شما و منتقدین مطالبتان به طرز صحیح عرضه مینمایند باعث آگاهی هرچه بیشتراست . از شما بعید است که با یکی دو جمله انتقادی - هجو گونه بنده یا سایرین از میدان بدر روید !

 

دوست محترم رد لاین

 

هنوزمنتظر پاسخ و نظرتان به پست قبلی بنده میباشم .

 

تشکر

ویرایش شده در توسط parvaaz
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بنده یک بحث کلی میکنم ولی منظورم هیچیک از کاربران محترم نیست. در سال های اخیر و با شکل گیری جمهوری اذربایجان این جمهوری سعی در تحریف تاریخ برای القای احساسات جدایی طلبی در ایران زد.  بسیاری از نویسندگان اذری نیز در داخل هیزم بیار معرکه گشتند. ولی بعد از مدتی این جعلیات باعث تمسخر عده ای گردید. حرف های بی پایه ای بر اینکه بیشتر اقوام ایرانی همچون مادها پارت ها عیلامی ها سومری ها همگی ترک بوده اند به تدیج مورد تمسخر عده ای از مورخین قرار گرفت. یادم می اید در جایی خواندم که یک مورخ المانی گفته بود.  تازیخ شرق بعضا دارای ابهاماتی است. هر جا ابهامی وجود دارد پان ترک ها دست خود را دراز کرده و خود را وارث ان میدانند.  یکی از بیانات مسخزه ایشان این است که شاه اسماعیل بنیانگدار اولین پادشاهی اذری بوذه نه یک پاذشاهی ملی ایرانی. در صورتیکه اسناد تازیخی وجود دارد که در مکاتبات با شاهان دیگر کشورها این شاهان خود را پادشاه ایران میخوانده اند 

اخیرا این گروه ها روش خود را  بعضا عوض کرده اند و بر روی نظریه های دیگری  کار میکنند.  به عنوان مثال در یکی از برنامه های بی بی سی دیدم که مباحثه ای بود که یک طرف ان چند جدایی طلب اذری و یک طرف دیگر هم یک پیرمرد اورده بودند که اصلا توانایی جواب دادن به انها را نداشت. اذری ها بر روی بحث زبانی و منافع ملت اذربایجان و خشک شدن دریاچه ارومیه و اهمال فارس ها در احیا این دریاچه و تبعیض ها ی موجود در ایران برای اذری زبان ها!!!!!! تکیه داشتند. 

ویرایش شده در توسط sasasasa
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسمه تعالی

 

دوست عزیز، این اخلاق فقط مختص ترکها نیست ! کلا نژاد پرستان و نژادپرستی نیاز به دست آویزی دارد که خوراکش از تحریف تاریخ بدست می آید . بنده چون خودم ترک زبان میباشم مثالی از ترکیه خدمتتان به عرض میرسانم . دبیرکل حزب ملیگرای خلق ترکیه ( م.ه.پ ) معتقد است که کلیه ترکها از جمله تمامی اهالی ترکیه ( بجز کردها ) چشم بادامی تشریف دارند ! بنده هم احتمال میدهم سخنان ایشان ناشی از بیماری استیگمات بوده و آستیگماتیت ایشان در حدیست که گویا حتی فکر میکنند همه افراد روی زمین در حال دراز کش راه میروند . rolling_on_the_floor

  • Upvote 5
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسم الله

 

 

 

 

حال سؤالی ساده :

1- مثلا شما در نظر دارید به اروپا کوچ نمائید . چگونه میتوانم شما را از تصمیمتان منصرف نمایم ؟ غیر از آنست که عوامل ایجاد چنین انگیزه ای را که در روان شما تاثیر گذار بوده بررسی و سپس در جهت رفع آن عوامل بکوشم ؟ حقیقتا چه عواملی و یا نیازهای نوینی موجب تغییر رفتار شما ( فرهنگ زدگی شما ) گشته است ؟ آیا مطمئن هستید که آنجا پس از مدتی اقامت بدلیل نا همگونی فرهنگی ( مگر آنکه هماهنگ " اداپته " شوید ) ، فرهنگزده تر نشده و تصمیم به باز گشت نخواهید گرفت ؟

 

حال نمیدانم تا چه حدی قانع میگردید . در هر صورت تشکر میکنم که برای این موضوع وقت صرف مینمائید .

 

با سلام

 

دوست عزیز ممنون بابت پاسختون .

 

شما در واقع بحث رو کلی تر در نظر گرفتید که تمام شاخص هایی مثل زبان و اقتصاد و ریشه مشترک و ... زیر مجموعه فرهنگ قرار دادید . این بحث بسیار گسترده است و واقعا نیاز به تاپیک دیگه ایی داره و وارد بحث فلسفه میشه  که اصلا ریشه وجود تمام این فاکتورها چیست . من قطعا منکر تاثیرگذاری فرهنگ در هیچ کدام از فاکتورهایی که گفته شده نمیشم . ولی خب قبول هم ندارم که فرهنگ یک جامعه دلیل اصلی مشخص شدن زبان آن جامعه شده و ... . تقریبا محل اصلی اختلاف بحث بین من و شما در واقع مشخص شد .

 

به نظر بنده فرهنگ یک فاکتور با هم سطح  با زبان و اقتصاد می باشد که قطعا می توانند این فاکتورها بر یکدیگر اثر کنند و باعث تغییرات در آنها بشود و من جایگاه بالاتر برای فرهنگ قائل نیستم . 

 

با تشکر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

موضوع ( زبان ) را پیش تر در مورد شکل گیری ملت های مدرن مطرح کردم . ایران ( با تعریف جغرافیایی اش ) منطقه ای است با تنوع زبانی فراوان اعم از زبان های ایرانی ، آلتاییک ، سامی ، و حتی برخی زبان های خاص که در این خانواده ها جای نمی گیرند .

 

از دوران غزنوی به بعد ، و با توجه به این که بوروکراسی و دستگاه نظامی دولت سامانی توسط غزنویان به ارث رسید ، زبان فارسی به زبان اصلی مکاتبه و دربار اکثر پادشاهی های ترک نژاد خاورمیانه تبدیل شد .  این زبان به همین سبب طی قرون بعدی به زبان ارتباط میان مردمان مناطق مختلف ایران و آسیای میانه و حتی در مقیاسی بزرگتر ، هند و غرب خاورمیانه ( شام و مصر ) تبدیل شد .

 

تا اواخر قرن 17 میلادی ( دو قرن پس از ظهور سلسله صفویه ) ، هنوز زبان فارسی زبان درباری و مکاتباتی امپراتوری عثمانی بود . شاهان عثمانی اکثرا تحصیلات فارسی داشتند و به فارسی شعر می سرودند .  شعرای ایرانی چنان در قلمرو عثمانی محبوب بودند که گفته می شد : 

 

شاعری متخلص به لئالی از مردم توقات ترکیه، برای اینکه منزلت بالاتری به دست آورد، ادعای ایرانی بودن می کرد.

 

تجار نظم از عجم آمد به سوی روم

لیکن کسی نداشت چو این بنده بار لعل

 

 

 

بنگریم به وضعیت زبان فارسی در دوران صفوی ( تازه در دوران شاه عباس و یک قرن پس از تاسیس سلسله ) :

 

(( زبان ترکی یعنی زبان مادری همه شاهان صفوی و طوایف قزل باش که اساس دولت صفویه را تشکیل داده بودند در پایتخت جدید یعنی اصفهان نیز همچنانکه در تبریز و قزوین بود، زبان رایج و رسمی دربار و قشون باقی ماند  )) .

 

(( پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که طی دو سال اقامت در استانبول زبان ترکی را تا حد زیادی فرا گرفته بود ، در نامه مورخه 18 دسامبر 1617 ع که از اصفهان به دوستش ماریواسکیپانو نوشته است چنین میگوید : در ایران عموماً بیشتر به ترکی سخن میگویند تا فارسی، مخصوصاً بین بزرگان و رجال تکلم به زبان ترکی دلیل این نیست که ایرانیان برای آن ارزش بیش از فارسی قایل اند، بل بیشتر از این جهت است که تمام قشون از قزل باش ها تشکیل یافته است که اصلاً همه ترک هستند. غلامان شاه که هم از اقوام مختلف میباشند، بیشتر به زبان ترکی سخن میگویند و فارسی نمیدانند. از اینرو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون، بلکه خود شاه هم که بیشتر اوقاتش را در میان آنان به سر میبرد برای تفهیم بهتر مطالب خود به زبان ترکی سخن میگوید و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج کامل یافته است )) .

 

نیروی نظامی سلسله صفوی : قبایل ترک و تاتار ساکن شمال شام و مناطق مختلف آناتولی ، ( نه حتی قبایل ترک زبانی که چند صد سال در محدوده جغرافیایی ایران سابقه سکونت داشته باشند ) 

 

دستگاه تبلیغاتی و مذهبی : روحانیون لبنانی ، بحرینی و عراقی

 

این سه معیار را نیز بررسی کنید تا در مورد ( دولت ملی ) بودن یا حتی ( مقدمه ای بر تشکیل دولت ملی و دولت - ملت مدرن ) بودن دولت صفوی قضاوت شود .

 

خواهشمند است از بحث هی انحرافی و به میان آوردن مسائل بی ربطی مثل دولت باکو و رسانه های فلان و حزب فلان اجتناب فرمایید  .

  • Upvote 4
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسم الله

 

 

ولی خب قبول هم ندارم که فرهنگ یک جامعه دلیل اصلی مشخص شدن زبان آن جامعه شده و ... . تقریبا محل اصلی اختلاف بحث بین من و شما در واقع مشخص شد .

 

به نظر بنده فرهنگ یک فاکتور با هم سطح  با زبان و اقتصاد می باشد که قطعا می توانند این فاکتورها بر یکدیگر اثر کنند و باعث تغییرات در آنها بشود و من جایگاه بالاتر برای فرهنگ قائل نیستم .

 

انسان وقتی تنها باشد نیاز به سخن گفتن ندارد . سخن گفتن ابزاری ارتباطیست وبرای ایجاد سخن قابل فهم ، نیاز به ایجاد قراردادهائی در تنظیم اصواتی ( ونیز برخی میمیکهای سیمائی و اندامی ) که در اصل غیر مفهوم میباشند داریم ،  و لازمه بوجود آمدن آن نیاز به عاملی دارد که همانا رفتار اجتماعیست . و فرهنگ ، معرف این رفتار اجتماعیست . فرهنگ چیزی نیست که شخص خاصی اقدام به اختراع و یا ابداع آن نموده و پس از آن فراگیر شده باشد( شاید بتوان گفت مبدی آن اولین جمع دونفری انسان میباشد ) ، بلکه فرهنگ بر اثر همزیستی و اصطکاک بشر بوجود آمده و تکامل یافته است . اختصاص دیر هنگام واژه فرهنگ به این رفتارهای اجتماعی بشری دلیل برعدم وجود آن پیش از تخصیص این واژه نمیباشد . اشتباه اکثر مردم دراینست که ابزار را با افکارو انگیزه های نهفته در مخیله کاربر ابزار هم سنگ میشمارند ، در صورتیکه ماهیتا از جنس یکدیگر نمیباشند . اگر فکر و عقل و قراردادی برای چگونگی ایجاد و بکارگیری ابزار موجود نباشد ذاتا آن ابزاربوجود نخواهد آمد و فرهنگ ( بنا بر تعریف فرهنگ " فرهنگ در معنی عام همانا رفتار و خلق اجتماعی افراد میباشد " ) همان عاملیست که انگیزه ایجاد ابزارهائی همچون زبان و اقتصاد و.... میباشد .

 

وقتی میگوئیم هدف وسیله را توجیح نمیکند ، منظور آن نیست که این دو مفهوم همسنگ میباشند . بلکه رابطه ای بین آنها قائل هستیم و این رابطه همان رابطه لازم و ملزوم بودن این بر آن است . هدف ، انگیزه ایست که بر اثر واکنشی عقلی بوجود می آید و نیل به آن نیازمند ابزاریست که باز به کمک عقل بوجود می آید و یا اگر قبلا موجود باشد باز مفید فایده بودن آن برای این هدف خاص باز بوسیله عقل تشخیص داده میشود . پس هدف ، مقدم بر ابزار ( وسیله ) قرار داشته و ماهیتا با آن تفاوت دارد و سنجش آنها با یکدیگر همچون مقایسه خود ترازو با واحد وزن ( کیلوگرم نیرو ) میباشد! قیاس فرهنگ نیز با زبان و اقتصاد همینگونه است . فرهنگ ( رفتار و خلق و انگیزه های اجتماعی انسان و اجتماع ) نیز مقدم بر زبان و اقتصاد ( ابزارهای اجتماعی ) میباشد .

 

با تشکر

ویرایش شده در توسط parvaaz

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

شاه اسماعیل فرصت کافی برای تشکیل ارتش ملی ایران نیافت. اولین ارتش ملی ایران پس از اسلام و بخصوص بعد از حمله مغول توسط شاه عباس صفویه تشکیل شد.  شاه عباس اعتمادی به نیروی قزلباش نداشت و نیرویی  مرکب از اقوام مختلف ایرانی تشکیل داد

 

در دورة شاه عباس تغییرات بنیادی در ساختار امور نظامی و لشگری را شاهد هستیم،  شاه‌عباس بلافاصله به فراهم آوردن هنگ‌های متعددی از غلامان پرداخت که هستة یک ارتش دائمی را تشکیل می‌دادند، در ایران اسلامی مفهوم یک ارتش دائمی فی‌نفسه یک ابتکار بود. شاه‌عباس با ایجاد هنگ‌های جدید غلامان ارتشی بوجود آورد که همیشه در دسترس بود و می‌توانست با کوچک‌ترین اشاره وارد عمل شود و مهم‌تر از همه به هیچکس جز شخص شاه وفاداری نداشت. وجود این ارتش دائمی جدید شاه عباس را قادر می‌کرد که به محض کوچک‌ترین نشانه‌های تمرد از سوی قزلباش‌ها با بیرحمی وارد عمل شود. هنگ‌های جدید غلامان که شاه عباس ایجاد کرد، مرکب بود از: سواره نظام مسلح به تفنگ و  سلاح‌های معمولی که بالغ بر 15000- 10000 تن می‌شد، علاوه بر این لشکری از تفنگچیان ایجاد شد که بطور عمده از ایرانیان تشکیل می‌شدند و در ابتدا قرار بود جزوه پیاده نظام باشند، اما رفته رفته به آن‌ها اسب داده شد و نیز یک لشکر توپخانه ایجاد شد، هر یک از این لشکرها شامل 12000 تن می‌شد، که از میان ایرانیان انتخاب میشدند. بالاخره تعداد قراولان سلطنتی به 3000 تن افزایش یافت و این عده منحصراً از میان غلامان انتخاب می‌شدند، روی هم رفته شاه عباس به این ترتیب یک ارتش دائمی تقریباً 40000 نفره تحت فرمان داشت. شاه عباس برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران لشکر مرتبی از اقوام ایرانی  را با تشکیل نیروی بزرگی از پیاده نظام که با تفنگ مسلح بودند اساس نهاد.  

پیترو دلاواله صحبت پیاده‌نظام صفوی را در اولین دوره به بیان آورده و گفته است: «آنتونی شرلی پایه گذار کار ایشان بوده و آن را از میان افراد طبقه پایین برگرفته است و این افراد مقرری خود را هر سه ماه یکبار از شاه دریافت می‌دارند، ایشان لشکری مرکب از 20000 نفر آماده کار زار دارند که در ابتدا فقط افرادی پیاده بودند ولی سپس با سواره نظام و تفنگ مسلح شدند و دوشاخه‌ای داشتند که بوسیلة آن بر دشمن تیر می‌انداختند.

  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

 

شاه اسماعیل فرصت کافی برای تشکیل ارتش ملی ایران نیافت.

 

 

صحبت فرصت نبود . پایگاه قدرت شاه اسماعیل قبایل قزلباش بودند و او نه می توانست و نه می خواست ارتشی غیر از این داشته باشد . اگر غیر از این می بود اصلا دولتی به اسم صفویه وجود نمی داشت .

اگر صحبت فرصت بود که شاه تهماسب 50 سال فرصت داشت ، و با این حال هیچ گاه چنین کاری نکرد .

قزلباش ها تا پایان دولت صفوی رکن رکین و قدرت اصلی لشکر صفویه بودند و تبار آن ها هم مشخص بود .

 

 

شاه‌عباس بلافاصله به فراهم آوردن هنگ‌های متعددی از غلامان پرداخت که هستة یک ارتش دائمی را تشکیل می‌دادند، در ایران اسلامی مفهوم یک ارتش دائمی فی‌نفسه یک ابتکار بود. شاه‌عباس با ایجاد هنگ‌های جدید غلامان ارتشی بوجود آورد که همیشه در دسترس بود و می‌توانست با کوچک‌ترین اشاره وارد عمل شود و مهم‌تر از همه به هیچکس جز شخص شاه وفاداری نداشت. وجود این ارتش دائمی جدید شاه عباس را قادر می‌کرد که به محض کوچک‌ترین نشانه‌های تمرد از سوی قزلباش‌ها با بیرحمی وارد عمل شود. هنگ‌های جدید غلامان که شاه عباس ایجاد کرد، مرکب بود از: سواره نظام مسلح به تفنگ و  سلاح‌های معمولی که بالغ بر 15000- 10000 تن می‌شد، علاوه بر این لشکری از تفنگچیان ایجاد شد که بطور عمده از ایرانیان تشکیل می‌شدند و در ابتدا قرار بود جزوه پیاده نظام باشند، اما رفته رفته به آن‌ها اسب داده شد و نیز یک لشکر توپخانه ایجاد شد، هر یک از این لشکرها شامل 12000 تن می‌شد، که از میان ایرانیان انتخاب میشدند.

 

نگارنده سطور گرامی نفرموده است که این ( ایرانیان ) چه کسانی بودند .  نیروی موسوم به  ( غلامان خاصه ) شباهت تامی به سپاه ینی چری عثمانی داشت . اسیران گرجی و چرکس و ارمنی که به زور و با خشونت از جامعه خود جدا می شدند و گاهی به زور هم تغییر مذهب می دادند ، افراد این نیروی جدید بودند . از دوران شاه عباس و به دلیل ترس او از قزلباش ها که دیگر در وجود شاه صفوی عنصر ( روحانی و مذهبی ) چندانی نمی دیدند ، این تازه واردهای مسیحی و نیز نیروهای قبایلی دیگر ( یک نمونه اش ایل تازه تاسیس شاهسون ) که عمدتا باز هم از قبایل مهاجر ترک نژاد بودند به ساختار نظامی صفوی راه می یابند . این تازه واردان (شبه برده ) مسیحی که جز شاه برای خود پناهی نمی دیدند و در صورت حذف کردنشان هم شاه از واکنش های قبایلی نمی هراسید به زودی در ارتش شاه عباس قدرت زیادی یافتند .

 

عده ای از مردم مناطق مرکزی ایران که طی 100 سال گذشته به مذهب جدید گرویده بودند نیز به صورت پیاده نظام و تفنگ چی جذب شدند . که البته این نیروی پیاده نیروی دائمی نبود ، بلکه نیروی مزدبگیر موقت بود و هیچ نشانی از مردمانی مثل کردها ، لرها ، بلوچ ها ، داغستانی ها ، پشتون ها و تاجیک های مناطق شرقی در آن دیده نمی شد . و هیچ شخصیت برجسته ای هم از میان اینان برنمی خواست .

 

با نگاهی به تبار فرماندهان ارتش شاه عباس بهتر موضوع درک می شود :

 

مرشد قلی خان استاجلو ( قزلباش ) -  زینل بیک شاملو ( قزلباش ) - الله وردی خان ( گرجی ) - امام قلی خان ( گرجی ) - قراچقای خان ( قزلباش )

 

البته صحبت از ارتش ملی و حتی ارتش ( مرکب از مردمان همه مناطق کشور ) در دوران پیشامدرن صحبتی اشتباه است . ارتش ها در اروپای پیش از دوران انقلاب فرانسه هم وضعی مشابه داشتند و از نیروهای وفادار به شخص شاه و مزدبگیران روستایی تشکیل می شدند و سربازگیری از همه مناطق  به منظور تشکیل ارتش منظم و یکدست معمول نبود .

 

در شرق و ایران هم ارتش همواره شکلی قبایلی داشت و تنها در دوران نادر بود که ارتشی شبه منظم مرکب از همه مردمان قلمرو ایران شکل گرفت . در میان فرماندهان ارتش نادر هم از همه اقوام ساکن ایران دیده می شود .

  • Upvote 3
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

 زمانی که زور برداشته می شود مذهب زوری هم از بین می رود . انتظار این بود که اشخاصی که مذهبشان به زور گرفته شده بود پس از برداشتن زور به مذهب سابق خود برگردند و این زور حداقل در زمان سقوط صفویه به دست افغان ها که به احتمال قریب به یقین سنی مذهب هم بوده اند برداشته شد و در حکومت های بعدی ایران هم همتی در برگرداندن این زور دیده نمی شود . بنابراین اگر اکثر مناطق ایران تغییر مذهب زوری داده بودند به همان ترتیب هم پس از سقوط صفویه تغییر مذهب آزادانه می دادند . همین طور اشخاص غیر ایرانی که به زور تغییر مذهب می دادند . اگر دلها با مذهب قدیم بود شاید ظاهر با مذهب جدید حفظ می شد ولی در دل همان مذهب قدیم بود و به نوعی مقاومت پنهانی در راستای زنده نگه داشتن مذهب قدیم و اشاعه آن میان نسل های بعد تبدیل می شد و با اولین فرصت خواه هجوم خارجی و خواه درگیری داخلی قیام و بازگشت به مذهب قبلی را باید در پی داشته باشد . اگر ممکن است نام برخی از این مناطق که تغییر مذهب زوری داشته اند و پس از انقراض صفویه به مذهب قبلی خود بازگشته اند ذکر شود . 

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

 زمانی که زور برداشته می شود مذهب زوری هم از بین می رود . انتظار این بود که اشخاصی که مذهبشان به زور گرفته شده بود پس از برداشتن زور به مذهب سابق خود برگردند و این زور حداقل در زمان سقوط صفویه به دست افغان ها که به احتمال قریب به یقین سنی مذهب هم بوده اند برداشته شد و در حکومت های بعدی ایران هم همتی در برگرداندن این زور دیده نمی شود . بنابراین اگر اکثر مناطق ایران تغییر مذهب زوری داده بودند به همان ترتیب هم پس از سقوط صفویه تغییر مذهب آزادانه می دادند . همین طور اشخاص غیر ایرانی که به زور تغییر مذهب می دادند . اگر دلها با مذهب قدیم بود شاید ظاهر با مذهب جدید حفظ می شد ولی در دل همان مذهب قدیم بود و به نوعی مقاومت پنهانی در راستای زنده نگه داشتن مذهب قدیم و اشاعه آن میان نسل های بعد تبدیل می شد و با اولین فرصت خواه هجوم خارجی و خواه درگیری داخلی قیام و بازگشت به مذهب قبلی را باید در پی داشته باشد . اگر ممکن است نام برخی از این مناطق که تغییر مذهب زوری داشته اند و پس از انقراض صفویه به مذهب قبلی خود بازگشته اند ذکر شود . 

 

اگر این ( زور ) یکی دو ساله باشد و از مذهب قبلی هم منابع و علمای مذهبی باقی مانده باشند بله ، ولی در این جا سخن از یک فرآیند نزدیک به 200 ساله است . آن هم همراه با نابودی کامل آثار مذهب قبلی .

 

هر عالم مذهبی سنی که در قلمرو شاه صفوی ( دوران اولیه سلسله صفوی ) موجود بود یا کشته شد یا گریخت . نمونه اش سعد الدین تفتازانی و قاضی میبدی .

در اواسط دوره صفوی نه عالم مذهبی سنی در مناطق مرکزی ایران باقی  مانده بود و نه کتاب مذهبی . به جای روحانیون سنی از لبنان و بحرین و عراق روحانی وارد ایران شده بود تا مذهب جدید تبلیغ شود و تکنیک جدیدی هم برای تبلیغ مذهب جدید ابداع شده بود :

((در هر شهری چهل دختر و چهل پسر یتیم را تحویل می گرفتند ، ملبوس و مایحتاج تعیین فرموده ، معلم و معلمه شیعه مذهب پرهیزکار و خدمت کاران صلاحیت شعار قرارداده تربیت می کردند و در هنگام بلوغ هر کدام را با دیگری تزویج داده ، غیر بالغی را در عوض می آوردند )) - تاریخ عالم آرای عباسی ، اسکندر بیگ منشی ، ص 133

 

پس از گذشت چند نسل که دیگر هیچ نشانی از مذهب قبلی باقی نمانده و تبلیغات مداوم و تشویق و تهدید ، فرایند تغییر مذهب کاملا طبیعی است .

( زنده نگهداشتن مذهب قدیم ) وقتی میسر است که آثار و افراد آگاه از آن باقی مانده باشند .

وگرنه می بینیم که هر قوم ساکن ایران که وضعیت جغرافیایی مناسب برای دفاع داشت و از کمک همسایگان برخوردار بود وضع متفاوتی داشت .

  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

اگر این ( زور ) یکی دو ساله باشد و از مذهب قبلی هم منابع و علمای مذهبی باقی مانده باشند بله ، ولی در این جا سخن از یک فرآیند نزدیک به 200 ساله است . آن هم همراه با نابودی کامل آثار مذهب قبلی .

 

هر عالم مذهبی سنی که در قلمرو شاه صفوی ( دوران اولیه سلسله صفوی ) موجود بود یا کشته شد یا گریخت . نمونه اش سعد الدین تفتازانی و قاضی میبدی .

در اواسط دوره صفوی نه عالم مذهبی سنی در مناطق مرکزی ایران باقی  مانده بود و نه کتاب مذهبی . به جای روحانیون سنی از لبنان و بحرین و عراق روحانی وارد ایران شده بود تا مذهب جدید تبلیغ شود و تکنیک جدیدی هم برای تبلیغ مذهب جدید ابداع شده بود :

((در هر شهری چهل دختر و چهل پسر یتیم را تحویل می گرفتند ، ملبوس و مایحتاج تعیین فرموده ، معلم و معلمه شیعه مذهب پرهیزکار و خدمت کاران صلاحیت شعار قرارداده تربیت می کردند و در هنگام بلوغ هر کدام را با دیگری تزویج داده ، غیر بالغی را در عوض می آوردند )) - تاریخ عالم آرای عباسی ، اسکندر بیگ منشی ، ص 133

 

پس از گذشت چند نسل که دیگر هیچ نشانی از مذهب قبلی باقی نمانده و تبلیغات مداوم و تشویق و تهدید ، فرایند تغییر مذهب کاملا طبیعی است .

( زنده نگهداشتن مذهب قدیم ) وقتی میسر است که آثار و افراد آگاه از آن باقی مانده باشند .

وگرنه می بینیم که هر قوم ساکن ایران که وضعیت جغرافیایی مناسب برای دفاع داشت و از کمک همسایگان برخوردار بود وضع متفاوتی داشت .

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

شکست در جنگ چالدران نتایج زیادی داشت از جمله:

  • نخستین نتیجه جنگ جدا شدن همیشگی مناطق کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از ایران بود.
  • بسیاری از مردم شهرهای اهل سنت مانند بغداد و هرات بعد از جنگ چالدران به مذهب اهل سنت برگشتند و عوامل صفویه را کشتند.
  • شکسته شدن غرور و تعصب شیخ اسماعیل و درهم کوبیده شدن او در نتیجه در چشم هواداران خود از ارزش پیشین خود افتاد.
  • لینک :https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87_%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C_%D9%88_%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87_%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8
  • این اتفاق در شهر های مرکزی ایران نیافتاد که اگر چنین می شد اثری از صفویه نمی ماند . حال آنکه هنوز اوایل حکومت 200 ساله صفویه بود و هنوز شاه اسماعیل فرصت زدودن تمام آثار اهل سنت در ایران را نداشت 
  • ---------------------------------------------------------------------------------------------
  • تأثیر مهاجرت علمای جبل عامل بر فرهنگ و اندیشه دینی ایرانیان

    9e06769c5b16468a0ed821239bad375c.jpg●مقدمه
    دوران صفویه شاهد مهاجرت علمای جبل عامل به ایران بود. عوامل متعددی از جمله عوامل داخلی و خارجی در وقوع این پدیده دخیل بود.با توجه به شرایط فکری علمای مهاجر به ایران، این سوال پیش روی قرار می‌گیرد که آیا علمای مهاجر در یک گروه فکری قرار داشتند و یا مهاجرین به ایران در یک طیف گسترده فکری قرار می‌گرفتند. روند مهاجرت علمای جبل عامل به ایران در عهد صفوی از چند زاویه تأمل برانگیز است.
    ▪ پیش زمینه‌های مهاجرت ایشان عوامل داخلی بوده است یا خارجی؟ 
    ▪ جامعه علمای شیعه داخل کشور در عهد صفوی چه برخوردی با علمای مهاجرداشتند؟
    ▪ آیا علمای مهاجر ازجبل عامل در یک طیف فکری بودند یا دیدگاههای متفاوت داشتند؟ 
    ▪ علمای مهاجر در روند فکری حوزه‌های علمی شیعه داخل ایران چه تأثیری داشتند؟ 
    ▪ الگوهای فکری- رفتاری علمای مهاجر تا چه اندازه بر جامعه شیعی ایران موثر بود؟ 
    ▪ علمای مهاجرازجبل عامل درسیاست مذهب و اقتصاد عهد صفوی چه دگرگونیهایی را ایجاد کردند؟
    قبل از پرداختن به بیان مطالب مذکور لازم است که مختصراَ موقعیت جغرافیایی جبل عامل در زمینه تاریخی شیعیان آن ناحیه و همچنین حوزه‌های علمیه در سده‌های مختلف که در مهاجرت علمای جبل عامل تأثیر بسزایی داشتند مورد بحث وبررسی قرار گیرد. 
    ● موقعیت جغرافیایی منطقه جبل عامل یا جنوب لبنان 
    منطقه جبل عامل به عنوان بخش جنوبی سرزمین لبنان از ناحیه جنوب در همسایگی سوریه و از ناحیه غرب در کنار دریای مدیترانه قرار دارد. در ابتدا این منطقه را جبل عامله می‌‌گفتند که بعداَ بر اثر کثرت استعمال به جبل عامل شهرت یافت. هر یک از طوایف لبنانی تا حدودی در منطقه خاصی از این کشور سکونت گزیده‌اند به طوری که در حال حاضر شیعیان به طور عمده در منطقه جبل عامل که ناحیه کوهستانی درجنوب لبنان است و شهر‌های صیدا،نبطیه،مرجعیون،بنت جبیل و روستاهای حومه را شامل می شود و نیز شهربعلبک وهرمل واقع در دره بقاع و اطراف بیروت موسوم به فلاحیه سکونت دارند.۱
    ● زمینه تاریخی شیعیان لبنان
    از قرن نهم میلادی/سوم هجری به بعد جوامع شیعه بین رود علوی در شمال و ناحیه جبلیه که منطقه‌ای است معروف به جبل عامل در جنوب سکونت داشتند. شیعیان دیگری نیز دربخش شمالی دره بقاع و همچنین در طرابلس و کسروان واقع در لبنان شمالی سکونت اختیار کردند اهالی کسروان صددرصد شیعه بوده اند. شهر طرابلس یکی از پایگاههای مهم شیعه و حکومتهای اسلامی خصوصاَ در عصر فاطمیان و عماریان که دولت اخیر از دول شیعه امامیه در شام است به شمار آمده است.۲
    در مورد سلسله مقتدر عماریان لازم است اشاره شودکه اصل و نسب ایشان از قبیله کتامه در مغرب است،آنها در زمان رونق مذهب امامیه در مغرب به تشیع روی آوردند و از فرماندهان نظامی دولت فاطمی در مصر و شام شدند. بنو عمار در تهاجم صلیبی‌ها به شهر طرابلس سالهای زیادی مقاومت کردند و بالاخره در اوایل قرن ششم هجری این شهر سقوط کرد. 
    از تاریخ شیعه لبنان یا به عبارت بهتر شیعه جبل عامل استمرار یک سنت نیرومند علمی در همین نواحی دور افتاده و فقیر روستایی بدون حمایت حکام یا شهرهای بزرگ مشاهده می‌‌شود. 
    دلیل این مطلب را در چند چیز می‌‌توان دید. قوت اعتقاد در ایمانی که همواره شیعیان علی تا حدودی بواسطه سلاله او و نیز وجود شهرهای مقدس شیعی عراق بدان ممتاز بوده اند دورادور این پدیده موثر است علاوه بر این دور افتادگی نسبی جبل عامل از مراکز قدرت، سطح معیشت نازل و بالاخره فقر منابع اقتصادی آن که همگی سبب می‌‌شدند حکام شهرهای بزرگ تا زمانیکه مردم این ناحیه منشأ تهدید سیاسی نبودند خود را برای تصرف یاکنترل مستقیم آن به دردسرنیندازد.۳
    دور افتادگی جغرافیایی این ناحیه و حمایتهای خانواده‌های برجسته شیعی آن نه تنها سبب تداوم و استمرار یک سنت شیعی در این ناحیه گردید که هنوز هم پابرجاست بلکه باعث جلب و جذب شیعیان امامیه از سایر بخشهای سوریه به این ناحیه نیز شد. 
    دلیل دیگر تداوم علوم و تعلیمات شیعی در جبل عامل را شاید بتوان در فقدان فاصله میان سنتهای علمی سنی و شیعه پیدا کرد بدین معنا که امکان استفاده و علم آموزی علمای سنی و شیعه از همدیگر فراهم بوده است.۴
    ● حوزه‌های علمیه شیعه در آستانه سده دهم هجری قمری 
    از سده سوم تا قرن ششم قمری ابتدا ری و قم و سپس بغداد و نجف اشرف جایگاه حوزه‌های علمیه، مرکز نشر و اشاعه معارف شیعی بودند. اما پس از آنکه ترکان سلجوقی بر ایران و عراق تسلط یافتند با تعصب خشک و خشونت، مدعی دفاع از مذهب اهل سنت و خلافت عباسیان گردیدند. 
    گروهی از شیعیان برای رهایی از فشار و تعدی سلاجقه متعصب و بی فرهنگ، به سرزمینهای باتلاقی بین النهرین حرکت کردند تا در پناه نیزارهای آن منطقه سکنی گزیدند. این گروه تحت زعامت افرادی از قبیله بنی مزید شهر(حله) را بر ساحل فرات میان بغداد و کوفه بنا نهاده و حیات سیاسی اجتماعی دینی خود را پی گرفتند. در سایه آرامش و امنیتی که در حله حاصل شد ابن ادریس حلی فقیه و محقق بزرگ شیعی مذهب حوزه علمیه آنجا را بنا نهاده و اداره آن را به دست خود گرفت و پس از او شخصیت‌های برجسته‌ای همچون محقق حلی زعامت و رهبری حوزه علمیه را بر عهده گرفتند.
    حوزه علمیه مرکزیت یافت وطلاب برای تحصیل معارف دینی در سطح عالی از سراسر جهان اسلام راهی آنجا شدند. شکوفایی رونق و دوران طلایی حوزه علمیه حله تا اوایل سده دهم هجری بطول انجامید و اکثریت فقهای نامور شیعه در این فاصله زمانی دانش آموخته و تعلیم یافته این حوزه می‌‌باشند البته حوزه علمیه نجف اشرف در این مدت به کلی تعطیل نشد اما فروغ آن بسیار کم بود. در لبنان خصوصاَ منطقه کوهستانی جبل عامل نیز مدارس و حوزه‌های علمی کوچک و بزرگی وجود داشت که در زمان شهید اول رونق و بالندگی بیشتری یافته بود و در ابتدای قرن دهم هجری حوزه علمیه و کرک نوح با زعامت شیخ علی بن هلال جزایری( شاگرد ابن فهد حلی) شکوفایی خاصی پیدا کرد وشاگردانی چون محقق کرکی ابن ابی جمهور احسائی و عزالدین عاملی در محضر وی به تحصیل پرداختند. 
    حوزه علمیه نجف نیز در اواخر قرن نهم هجری بواسطه سکونت شیخ شرف الدین حسن بن عبدالکریم فتال در آن شهر بر فعالیت خود افزود. در ایران از سده نهم هجری بویژه نیمه دوم آن سده، علما و فقهای شیعه حضوری چشمگیرو فعال داشند و در شهرهای شیعه نشین مانند کاشان و مشهد و قم حوزه‌ها و مدارس علمی شیعه احیاء و یا دایر گردید. رضی الدین عبدالملک فتحانی از خاندان فتحانی قم و شاگرد شیخ جمال الدین مقداد حلی و احمد بن فهد حلی با مهاجرت به کاشان و تأسیس حوزه علمیه آن شهر گام بزرگی را در نشر و اشاعه معارف شیعی در ایران برداشت و پس از حوزه علمیه کاشان ملجأ بسیاری از علما و فقهای شیعه قرار گرفت. اما صحیح‌تر آن است که حوزه علمیه آنچنانی در قم و مشهد و کاشان وجود نداشته است.در خراسان نیز تعدادی از علمای شیعه مذهب به تدریس وحل و فصل امور شرعی مشغول بودند. مؤلف روضهٔ الصفا از سید غیاث الدین افضل نام می‌‌برد که به مزید علم و فقاهت از سادات مشهد مقدس ممتاز و مستثنی بود. 
    سید محسن بن محمد رضوی قمی، دیگر عالم شیعی مذهب مشهد است که همکاری و حمایت او از استادش ابن ابی جمهور احسائی قدم مؤثری در تقویت و نشر مبانی فکری و اعتقادی مکتب تشیع درایران برداشت. برخی از نقبای سادات خراسان نیز در زمره معلمان ومدرسان بودند.‍‍‍‍ در شیراز فقیه و واعظ شیعی مذهب می‌رزا حبیب اله شریفی، بانی مدرسه حبیبیه، سالها به نشر علوم و مواعظ اقدام می‌‌کرد و در سال ۹۰۷ هجری قمری در مسجد جامع شیراز بعد از ادای خطبه، نام ائمه اثنی عشر را بگفت و از دنیا رفت. 
    ● حوزه‌های علمیه و روحانیت شیعه در سده دهم هجری
    رسمیت مذهب تشیع اثنی عشری و اتحاد سیاسی ایران بر مبنای یکپارچگی مذهب شیعه امامیه اقتضاء می‌‌کرد تا جنبشی نیز در حوزه فرهنگ تشییع صورت گیرد و حرکت تألیف و ترجمه را تسریع وتقویت بخشد. تا زیر بنای اعتقادی و فکری و فقهی تشیع را در چارچوب مکتبی با پشتوانه‌ کلامی و فقهی قوی در ایران عرضه کند و آموزه‌های عقیدتی مذهب جدید برای تثبیت و استحکام نومذهبان، تبیین و تقسیم گردد و قواعد و قوانین فقهی جهت راهنمای عمل به احکام شرعی ارائه شود. 
    از آنجا که بیشتر متون و منابع مذهبی شیعه به زبان عربی بود و نمایندگان فرهنگ شیعی قبل از صفویه عمدتاً عرب بودند و یا آثار خود را به زبان عربی به نگارش در می‌‌آوردند در آغاز تشکیل حکومت صفوی ترجمه و شرح کتب دینی در اولویت اساسی قرار داشت. بنابراین ترجمه و شرح و تفسیر متون در آثار مزبور عرصه آزمونی برای علمای شیعی مذهب بود تا خلاقیت و استعداد خود را در تبیین معرفت دینی از نوع شیعی آن در ایران بروز دهند. 
    گرایش فکری و علمی حوزه‌های تعلیمی ایران در آستانه خیزش نهضت صفوی به طور غالب حکمت(فلسفه) و عرفان بود و هر چند کورسویی از تفقه نیز از جانب برخی حکمای فقیه و عارف مشرب صورت می‌‌گرفت اما چون ضرورت علمی آن احساس نمی‌شد نمود چندانی نداشت اما اقوی آن است که گرایش به تصوف و عرفان و فلسفه در کل جهان اسلام بوده است نه فقط در شیعه.
    از ابتدای تأسیس حکومت صفوی عده‌ای از علمای ایرانی با وقوف به ضرورتهای مذکور به تکاپو افتادند تا مبانی و معارف مکتب تشیع یعنی متون دینی تاریخ زندگانی و سیره و سنت حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و ائمه اطهار(علیه السلام)و استنباطهای فقهی و کلامی و تفسیری علما و متفکران شیعه را برای هموطنان شیعه مذهب خود تشریح و تفهیم سازند. این گروه معدود از علمای ایرانی که در آغاز قرن دهم هجری به علوم شرعی مثل حدیث و فقه و تفسیر روی آوردندو بعضاً ادعای فقاهت هم می‌‌کردند اغلب حکمای تعلیم یافته مکتب فلسفی ایران بودند که تفقه این عده بصورت منفرد و پراکنده و بدون آنکه فعالیت آنان شکل منسجم و منظمی داشته باشد بنا به ذوق و علاقه خود کوشیدند تا در مجموعه معارف شیعی غور نمایند و یافته‌های خود را در قالب تألیف و ترجمه ارائه دهند. 
    ● برجسته ترین نمایندگان این گروه: 
    حسین بن شرف الدین عبدالحق معروف به الهی اردبیلی، جمال الدین بن عطاء ا.... دشتکی شیرازی، 
    می‌رشاه طاهربن رضی حسینی کاشانی معروف به شاه طاهر.
    ● حوزه علمیه جبل عامل و مهاجرت فقهای آن به ایران 
    بعد ازحوزه علمیه عراق،حوزه علمیه جبل عامل که منطقه کوهستانی وشیعه نشین درلبنان است، اهمیت خاص خود را دارد.حوزه علمی دینی جبل عامل بر خلاف حوزه‌های علمی عراق و ایران که از حمایت‌های سیاسی حکومت‌ها و پشتوانه مادی شیعیان متمکن برخوردار بودند نه حامی سیاسی داشت ونه قدرت مالی و بر عکس طلاب و مدرسین آنجا در فشار حکومت‌های سنی مذهب و در فقر و تنگدستی روزگار می‌گذراندند.
    وجود دو فقیه شهید میان علمای شیعه که هر دو از این مرز و بومند، دلیل روشنی بر تحت فشار بودن شیعیان جبل عامل است. با وجود چنین فشارها و فقر و تنگدستی عالمان صاحب نامی که در فقه پرآوازه بوده و نظراتشان مرجع مسائل فقهی است، در جهان تشیع از این منطقه سخت درخشیده‌اند وکتاب‌های پر ارجی به خصوص در فقه به مجموعه کتب شیعه افزوده‌اند.
    حوزه علمیه جبل عامل حوزه ای خود جوش ومتکی بر ایمان و باور فرد فرد افراد و از لحاظ مالی اگر بتوان برای آن اصلا وضع مالی تصور کرد متکی به خود عالمان و اداره کنندگان آن بوده است.
    شاید علت آنکه پس ازتشکیل حکومت صفویه، بیشتر علمای جبل عامل به ایران مهاجرت کرده و عالمان عراق بدین امر تن در ندادند وجود همین تنگدستی وفشار حکومت عثمانی در منطقه باشد.۵
    تاریخ نشان نمی‌دهد که از دیگر سرزمین‌های شیعه نشین افرادی به طور منظم برای کسب علوم دینی به جبل عامل مهاجرت کرده باشند. چه اگرچنین مهاجرتی می‌بود وضع سیاسی و اقتصادی آن منطقه تغییر می‌کرد. اما متقابلا علما و فقهای بسیاری را می بینیم که از آن منطقه به عراق وایران و حتی حجاز وترکیه مهاجرت کرده و بکار تعلیم و تربیت پرداخته اند و بدون شک عامل این مهاجرت‌ها به طور عمده وضع نابسامان اقتصادی بوده گر چه در این بحث حوزه علمیه جبل عامل بعنوان یکی از حوزه‌های علمی شیعه مطرح شد ولی در جای دیگر کمتر مشاهده می شود که این حوزه را در ردیف حوزه‌های علمی دینی شیعه بحساب بیاورند اگرچه از علمای آن همیشه بعنوان علمای طراز اول شیعه وصاحب نظر یاد شده است.
    ● تأثیر مهاجرت علمای جبل عامل در عرصه فرهنگ و سیاست جامعه ایرانی
    همانطور که تحولات سیاسی و مذهبی ایران در آغاز سده دهم هجری باعث شد تا عده‌ای از علمای ایرانی جلای وطن کنند این تحولات زمینه را برای مهاجرت گروهی از معرفت جویان عرب خصوصاً از منطقه جبل عامل لبنان به ایران فراهم ساخت که خود منشأ تأثیرات بسزایی در عرصه فرهنگ و سیاست جامعه ایرانی گردید. 
    رسمیت یافتن مذهب تشیع در کشور بزرگی همچون ایران و حمایت سیاسی دولت نیرومندی از آن بعلاوه تهاجم سنگین‌ ترکان عثمانی به منطقه شرق دریای مدیترانه و تهدید آزادی و اعتقادات دینی سکنه شیعه مذهب منطقه جبل عامل لبنان و به خطر افتادن امنیت جانی رهبران مذهبی و علمای آنها ایران را کانون توجه و مطمع علمای شیعه مذهب قرار داد. 
    صفویان نیز ورود این می‌همانان را به فال نیک گرفتند و فرصت را غنیمت شمردند و از وجود آنان در جهت ترویج و تعمیم آموزه‌های مکتب تشیع بهره جستند. سرآغاز مهاجرت فقهای عرب به ایران به دوران شاه اسماعیل اول بر می‌‌گردد. ظاهراً شیخ علی بن عبدالعالی معروف به محقق کرکی یا محقق ثانی اولین فقیه عرب است که در دوره صفویه وارد ایران می‌‌شود. شیخ زین الدین دیگر فقیه عرب است که در زمان شاه اسماعیل اول به ایران می‌‌آید و بر منصب شیخ الاسلامی و قضاوت هرات می‌‌نشیند.
    در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوی دومین فرمانروای صفوی، روند مهاجرت علما به ایران فزونی یافت ابتدا محقق کرکی برای چندمین مرتبه عازم ایران شد و سپس شاگردانش و دیگر علمای هموطنش راهی ایران گردیدند. اولین و اصلی ترین مأموریتی که فقهای مهاجر متقبل شدند بر پایی کلاسهای درس و تأسیس حوزه‌های علمی و تربیت طلاب ایرانی بود. حتی شاه اسماعیل اول که یک دهم توجه و عنایت شاه طهماسب را نسبت به فقهای مهاجر نداشت همان مرتبه اول که محقق کرکی وارد ایران شد به صراحت تمایل خود را مبنی بر استفاده از محقق در امر تدریس و تعلیم ابراز داشته و مقدمات اقامت محقق را در کاشان فراهم می‌‌سازد و برای او وظایف و اختیارات زیادی در عراق معین می‌‌سازد. و حتی گفته شده است هر ساله از جانب شاه اسماعیل هفتاد هزار دینار برای نفقه او درتدریس علوم فرستاده می‌‌شد و آنها را بین طلاب تقسیم می‌‌کرد. 
    در دوران سلطنت شاه طهماسب به خاطر مهاجرت گسترده فقهای عرب به ایران، کار تدریس و تعلیم علوم شرعی خصوصاً فقه رونق بسزایی یافت. 
    حوزه علمیه کاشان توسعه و گسترش پیدا کرد و اندک زمانی پس از آن حوزه علمیه اصفهان تأسیس شد و روز به روز بر فعالیت خود افزود تا آنجا که مراکز و حوزه‌های علمیه شیعه درخارج از ایران را تحت الشعاع خود قرار داد و نیز بر روند فعالیت مراکز علمی داخل ایران تأثیر نهاد. 
    به لحاظ فکری و علمی علمای ایرانی در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوی را که تقریباً مقارن با زمان حیات مقدس اردبیلی است، می‌‌توان به سه گروه تقسیم کرد. 
    ۱ ) فقها و طلاب علوم شرعی 
    ۲ ) حکما و متعلمان علوم عقلی 
    ۳ ) عده‌ای از علماء که طریق میانه را برگزیدند و به یکسان از خرمن حکمت و فقاهت توشه برداشتند. 
    محصول علمی و فکری هر یک از گروههای مذکور و تأثیر آنان بر حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران متفاوت و نا همگون است.مسئله حضور علماء و روحانیون در حکومت صفوی از مسائل بحث انگیز دوره اخیر بوده است. از یکسو برخی از نویسندگان معاصر با دیدی انتقادی به این حکومت نگریسته و آن را از زوایای مختلف به نقد کشانده‌اند و از سوی دیگر گروهی از دانشوران و نویسندگان، آن را یک ضرورت تاریخی یاد کرده و از آثار مبارک و دستاوردهای آن سخن گفته اند. 
    علمای جبل عامل در قدرت سیاسی و فرهنگی عصر صفوی نقش بسزایی داشتند و از آن جمله می توان به نقش محقق کرکی در تعدیل سیاستهای شاه اسماعیل اشاره کرد. یکی از مشخصه‌های فقه کرکی،بذل توجه خاص به پاره ای از مسائل است که تغییرسیستم حکومتی وبه قدرت رسیدن شیعه در ایران بوجود آورده بود. بیشترفقها ومجتهدان شیعه پس از کرکی تا پایان دوره صفویه متأثر از روش فقهی او بوده‌اند. زیرا مجموعه حقوقی عمیق ومتین او را با استدلال‌های قوی ومحکم دربرابرخود دانسته اند.۶ 
    محقق کرکی شش سال در عراق زندگی کرد و ظاهراً هجرت ایشان از ایران به عراق به واسطه ناهمسازی با سیاست شاه اسماعیل بود. وی در سال ۹۴۰ در نجف اشرف بدرود حیات گفت که البته فوت ایشان در زمان شاه طهماسب بوده است.از مهمترین آثار مهاجرت فقها، تثبیت اندیشه ولایت فقیه بود به گونه‌ای که حاکم صفوی خود را نائب فقیه می‌‌شمرد. 
    ● تحلیل شهید مطهری از نقش فقهای جبل عامل 
    فقهای جبل عامل نقش مهمی درخط مشی ایران عهد صفوی داشتند و چنانکه می‌‌دانیم صفویه درویش بودند. راهی که ابتدا آنها بر اساس سنت خاص درویشی خود طی می‌‌کردند اگر با روش فقهی فقهای جبل عامل تعدیل نمی‌شد و اگر بوسیله آن فقهاء حوزه فقهی عمیقی درایران پایه گذاری نمی‌شد به چیزی منتهی می‌‌شد نظیر آنچه در علویهای ترکیه و شام هست. این جهت تأثیر زیادی داشت در اینکه اولاً روش عمومی دولت ایران از آنگونه خرافات مصون باشد و ثانیاً عرفان و تصوف شیعی نیز راه معتدل تری طی کند. از این رو فقهای جبل عامل از قبیل محقق کرکی و شیخ بهایی و دیگران با تأسیس حوزه‌ها و تربیت فقها حق بزرگی به گردن مردم ایران دارند. 
    شیخ بهایی در اصل از مردم جبل عامل لبنان است. علت واقعی مهاجرت خانواده شیخ کاملاً روشن نیست. شاید شهادت فجیع شهید ثانی استاد پدرش یا شرایط مشابهی که دانشمندان شیعه را بیشتر و کمابیش تهدید می‌‌کرد و همچنین طلوع ستاره اقبال سلسله صفوی در ایران با داعیه تشیعی که داشت بخشی از انگیزه‌های این هجرت باشد. 
    اعلام مذهب امامیه اثنی عشری بعنوان مذهب رسمی امپراطوری صفوی توسط شاه اسماعیل احیاناً به قصد آن بود که راه میانه‌ای در بین افراط و تفریط بگشاید. جلوی زیاده رویهای پیروان خود را بگیرد بالاخره پایه اساسی برای مشروعیت بخشیدن به سلطه و حکومت خود و خاندان خود تدارک ببیند. 
    اما اگر قرار بود که تشیع مذهب رسمی این امپراطوری باشد بناگزیر باید معلمانی برای ابلاغ و تبلیغ این مذهب و فقهایی برای تعیین و اجرای احکام آن وجود می‌‌داشتند و در آن ایام چنین معلمان و فقهایی بندرت در خود ایران یافت می‌‌شدند. البته گروههای کوچک شیعی در خراسان، عراق و جاهای دیگر بودند ولی رجال و بزرگان شهرهای بزرگی که به خدمت صفویه درآمده بودند به رغم رواج گسترده در میانشان عمدتاً شیعی مذهب نبودند. ۷
    سیر توسعه تشیع در ایران کند بود و در اوائل کار شاه اسماعیل و جانشین او شاه طهماسب برای تجهیز و تقویت علمای شیعه ایران علمای شیعه را از کشورهای عربی زبان یعنی عراق ـ بحرین و جبل عامل به این کشور آورد. به قدرت رسیدن صفویان و رواج مذهب تشیع در ایران وکوششی که آنان برای تحکیم اساس مذهب شیعه درایران مبذول داشتند، موجب شد که بسیاری از علمای شیعی مقیم جبل عامل و بحرین- که در آن دو مرکز عمده علمی و اجتماعی شیعه به شمار بود- به ایران و بین النهرین مهاجرت کنند و در امر نشر و تبلیغ مبانی مذهب شیعه جد و جهد و سعی و کوشش نمایند.
    مهمترین این افراد محقق بن عبد العالی کرکی بود که پیرامون سال ۹۰۹ از کرک نوح در جبل عامل به بین النهرین آمد.۸
    کرکی را مروج شیعه و مجدد دین در قرن دهم خوانده و تحکیم اساس تشیع را در ایران آغاز صفوی از او دانسته اند. ومقام تقدم بر تمامی وزراء وامراء را به وی داده که در واقع بزرگترین مقام کشور پس از مقام سلطنت بود.
    اولین عالم شیعه محقق کرکی است که شاه اسماعیل از او دعوت کرد و او به ایران آمد این تنها کمی شمار علمای خارجی در ایران نبود که به خدمت گرفتن کرکی و نظایر او را از نظر خاندان جدید التأسیس صفوی ارزشمند می‌‌ساخت. مسئله مهمتر این بود که به خدمت گرفتن علمای شیعه خارجی که علقه و ریشه‌ای در جامعه شهری ایران آن ایام نداشتند از نظر این قدرت جدید التأسیس که هنوز قوام چندانی نیافته بود بسیار مطمئن تر از توسل و تکیه بر علمای شیعی بومی‌ای بود که با طبقات ممتاز شهرهای ایران منافع مشترکی داشتند. حتی از این هم مهمتر آن بود که متضمن تأکید بر نقش و وظیفه علماء بعنوان نگاهبانان شریعت و جانشینان امام معصوم(علیه السلام) بود. و به علمای صالح اجازه می‌‌داد اجتهاد کنند و بنابر روشهای معتبر استنباط و استنتاج نتایج مطلوب و مورد نظر را از منابع فقهی استخراج نمایند.۹
    راهی را که کرکی گسترده بود دیگران در طول قرن دهم و نیمه اول قرن یازدهم قمری ادامه دادند. اگر چه علمای شیعه‌ای که از خارج چه از جبل عامل و چه از بحرین به ایران آمده بودند هیچگاه نتوانستند همه مقامات عالی را در تشکیلات مذهبی کشور قبضه کنند ولی با این حال علمای مهاجر به منصب شیخ الاسلامی در شهرهای بزرگ وعظ و تبلیغ در مساجد و تدریس در مدارس برگزیده می‌‌شدند و به هر حال می‌‌توانستند نقش مهمی در اشاعه آموزه و آیین معتدل و مسئول شیعی در میان مردم ایران ایفا کنند. 
    اعقاب و وابستگان کرکی تا سالها همچنان نقش و نفوذ بسیار در حیات مذهبی وسیاسی ایران داشتند. بنا بر آنچه که اشاره شد نتیجه می‌‌شود که نقش علمای مهاجر جبل عامل در دوره صفویه و تأثیرآنان را در نشر تشیع و علوم وابسته به آن در ایران نمی‌توان نادیده گرفت. به عقیده مورخ معاصر و شیعه شناس لبنانی سید حسن الامین: اگر علمای جبل عامل به داد پادشاهان صفویه نرسیده بودند گرایش این سلسله به مسلک علی اللهی و غلاهٔ شیعه حتمی بود و در آنصورت سرنوشت ایران امروز از لحاظ مذهبی جز این بود که هست.۱۰
    به طور خلاصه علل مهاجرت علمای جبل عامل به ایران را می‌‌توان در موارد زیر خلاصه کرد. 
    ۱) رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران در دوره صفوی 
    ۲) تهاجم سنگین ترکان عثمانی به منطقه شرق دریای مدیترانه و تهدید آزادی واعتقادات دینی ساکنین شیعه مذهب منطقه جبل عامل لبنان 
    ۳) مکاتبه علی موبد آخرین حکمران سربداری و شهید اول و دعوت از وی برای آمدن به ایران برای برقراری و تثبیت شیعه اثنی عشری. 
    ۴) استفاده از علماء برای کسب مشروعیت سلطه و حکومت خویش. 
    ۵) تحقق عینی وظیفه فقها در نگاهبانی از شریعت به عنوان دانشیاران امام معصوم(علیه السلام).
    ۶) علاقه حکمرانان صفوی در استفاده از علمای جبل عامل برای ترویج و گسترش مذهب امامیه اثنی عشری و تعادل بین افراط و تفریطی که در جامعه آن روز وجود داشت. 
    ۷) در کشورهای دیگر آن زمان مانند عراق مذهب رسمی سالها تشیع بود و نیازی به گسترش آن نبوده است.

    یادداشت‌ها:
    ۱- لبنان در یک نگاه -تدوین: سفارت جمهوری اسلا می ایران - بیروت - ص ۱۱.
    ۲- ساختار اجتماعی لبنان و آثار آن - مصطفی معینی آرانی - ص ۱۲.
    ۳- همان منبع - ص ۱۴.
    ۴- همان منبع - ص۱۵.
    ۵- مروری بر تاریخ فقه و فقها - دکتر محمد جعفری هرندی - ص۲۲۷.
    ۶- زمین در فقه اسلا می- جلد اول- حسین مدرسی طبا طبائی - ص ۶۷.
    ۷- ساختار اجتماعی لبنان وآثار آن - ص ۲۰.
    ۸- زمین در فقه اسلامی - جلد دوم - ص۷۴.
    ۹- ساختار اجتماعی لبنان و آثار آن - ص ۲۲.
    ۱۰- گزارشی از لبنان - محمد واعظ زاده خراسانی - نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد-ش ۱۴ - بهار۱۳۵۴- ص ۳۸

    فهرست منابع
    ۱ـ جعفری هرندی، محمد، مروری بر تاریخ فقه و فقها،مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بابل،چاپ: چاپخانه آذر نوش 
    ۲ـ سفارت جمهوری اسلامی ایران – بیروت- لبنان در یک نگاه 
    ۳ـ صدر، حسن و حر عاملی، محد بن حسن و احمد حسینی، تکملهٔ امل الامل، به تصحیح محمود مرعشی،مکتبه آیه الله المرعشی، قم، ۱۴۰۶ ق =۱۳۶۴ ش
    ۴ـ فقیه، محمد، جبل عامل فی التاریخ، دارالاوضاء، بیروت،۱۴۰۶ ق = ۱۳۶۵ ش
    ۵ـ محمد واعظ زاده خراسانی، گزارشی از لبنان،نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد، شماره ۱۴، بهار ۱۳۵۴ 
    ۶ـ مدرس، عبدالرحمن بن نصرالله، تاریخ علماء خراسان، با مقدمه محمد باقر ساعدی خراسانی، کتابفروشی دیانت مشهد، مشهد، ۱۳۴۱ 
    ۷ـ مدرسی طباطبایی، حسین، زمین در فقه اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،تهران، ۱۳۶۲
    ۸ـ مسجد جامعی، محمد، زمینه‌های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع، نشر المهدی،تهران، ۱۳۷۹ 
    ۹ـ معینی آرانی، مصطفی، ساختار اجتماعی لبنان و آثار آن، وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۲
    عصمت رمضانی مشکانی
    عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری ، گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

 

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

شکست در جنگ چالدران نتایج زیادی داشت از جمله:

 

بخش دوم پستتان که تاییدی است بر مساله ( وارداتی ) بودن دستگاه روحانیت سلسله صفوی

 

در مورد بخش اول ، باز هم نافی سخنان من نیست .

 

در شهرهای مناطق مرکزی ایران نیروی نظامی باقی نمانده بود که بر صفویان بشورد و از کمک همسایگان هم خبری نبود . در هرات و یا بغداد یاری ازبک ها و عثمانیان موجود بود . با این وجود می بینیم که حتی تا 100 سال پس از شاه اسماعیل هم در مناطق مختلفی مثل سمنان و همدان جمعیت عمده اهل سنت وجود دارد و شاه عباس دست به کشتار و مجازات مردم آن مناطق می زند تا ریشه مذهب تسنن را در ان مناطق به کلی بخشکاند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بخش دوم پستتان که تاییدی است بر مساله ( وارداتی ) بودن دستگاه روحانیت سلسله صفوی

 

در مورد بخش اول ، باز هم نافی سخنان من نیست .

 

در شهرهای مناطق مرکزی ایران نیروی نظامی باقی نمانده بود که بر صفویان بشورد و از کمک همسایگان هم خبری نبود . در هرات و یا بغداد یاری ازبک ها و عثمانیان موجود بود . با این وجود می بینیم که حتی تا 100 سال پس از شاه اسماعیل هم در مناطق مختلفی مثل سمنان و همدان جمعیت عمده اهل سنت وجود دارد و شاه عباس دست به کشتار و مجازات مردم آن مناطق می زند تا ریشه مذهب تسنن را در ان مناطق به کلی بخشکاند .

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

بخش دوم پست در خصوص علل ورود علما به ایران بود که به طور خلاصه انتهای مطلب در 7 بند اشاره شده است از جمله آنها دلیل شماره 3 مکاتبه آخرین حکمران سربداری پیش از صفویه با شهید اول می باشد . مشخص است که حوزه علمیه ای در ایران وجود نداشت که به تربیت علما بپردازد و همچنین بند 2 که تهاجم سنگین عثمانی ها به آن منطقه بود و طبیعی است همانطور که به گفته شما علمای سنی در این منطقه مجال نیافتند علمای شیعه هم در آن منطقه مجال فعالیت نداشتند و برای فعالیت راهی ایران شدند و این هیچ مشکلی ندارد .همانطور که شیعیان و سادات ایران پس از حمله مغول به هند رفتند و اکنون جمعیت شیعه هند در حدود 50 میلیون نفر تخمین زده می شود که دومین جمعیت شیعه دنیا پس از ایران است

لینک : http://www.mehrnews.com/news/2479999/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D8%AF

  ضمن آنکه همه کوچ نکردند و هم اکنون هم منطقه جبل عامل و جنوب لبنان علی رغم فشار عثمانی ها شیعه بوده و شیعه ماندند و علمای شیعه دیگری از شیعیان لبنان پدید آمدند نظیر علامه سید شرف الدین عاملی که خیلی بعد تر از صفویه زندگی می کرد. این طبیعی است که انسان به سمت شرایطی برود که مجال فعالیت بیشتر و بهتر داشته باشد و البته چرا از جبل عامل لبنان و بحرین آمدند و از عراق نه ؟ تا همین اواخر هم حوزه نجف بود که مرکزیت علمی تشیع را داشت و علمای ایرانی برای تحصیل به آنجا می رفتند . چرا با تشکیل دولت شیعه مرکزیت فکری شیعه به ایران منتقل نشد ؟

 در مورد بخش اول هم مگر سربازان عثمانی شیعه شده بودند که بر صفویان بشورند ؟ مردم همان مناطق شوریدند و به مذهب اهل سنت برگشتند . اگر اکثریت سمنان و همدان سنی بودند پس داستان چهل دختر و پسر یتیم که تحت تعلیم و تزویج قرار می گرفتند پس از صد سال چه تاثیری دارد که به عنوان عامل عدم شورش اهل سنت ایران بیان می شود ؟

تشیع ایران صفوی در برابر تسنن عثمانی و ازبک همان نقشی را بازی می کرد که زرتشتی بودن ساسانیان در برابر مسیحی بودن روم و بیزانس . همانطور که عثمانی ها شیعه را بر نمی تابیدند صفویه هم تسنن را بر نمی تابید و این بر نتافتن به پشتوانه کثرت جمعیت حامی در هر دو کشور بود  

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

بخش دوم پست در خصوص علل ورود علما به ایران بود که به طور خلاصه انتهای مطلب در 7 بند اشاره شده است از جمله آنها دلیل شماره 3 مکاتبه آخرین حکمران سربداری پیش از صفویه با شهید اول می باشد . مشخص است که حوزه علمیه ای در ایران وجود نداشت که به تربیت علما بپردازد و همچنین بند 2 که تهاجم سنگین عثمانی ها به آن منطقه بود و طبیعی است همانطور که به گفته شما علمای سنی در این منطقه مجال نیافتند علمای شیعه هم در آن منطقه مجال فعالیت نداشتند و برای فعالیت راهی ایران شدند و این هیچ مشکلی ندارد .

 

 

متاسفانه مثل این که صفحات قبلی را با دقت نخواندید . ناچارم باز هم مکررات را تکرار کنم .

حکمران سربداری ، از شهر سبزوار بود . شهری که در طول تاریخ از معدود مراکز تشیع اثناعشری در ایران بود .

حوزه علمیه ای در ایران وجود نداشت = اعتراف به این که مذهب شیعه اثنی عشری در ایران پیش از صفوی دستگاه اداری و روحانیت نداشت .

این که برای فعالیت راهی ایران شدند ، کسی نگفته مشکلی داشت ، معنی اش این است که روحانیت دستگاه صفوی نه از ایران که از خارج از آن جوشیده است .  دوم این که عثمانیان روحانیون شیعه لبنان را به سبک صفویه کشتار جمعی نکردند .

 

 

چرا از جبل عامل لبنان و بحرین آمدند و از عراق نه ؟ تا همین اواخر هم حوزه نجف بود که مرکزیت علمی تشیع را داشت و علمای ایرانی برای تحصیل به آنجا می رفتند . چرا با تشکیل دولت شیعه مرکزیت فکری شیعه به ایران منتقل نشد ؟

 

پیش داوری و بی اطلاعی از تاریخ . از احسا و بحرین و عراق هم جمع فراوانی آمدند که در رقابت با لبنانی ها شکست خوردند و از ایران رفتند . شیخ ابراهیم قطیفی ، میرنعمه الله حلی  ، این ها در دوران شاه تهماسب اسم های اشنایی اند که در رقابت با لبنانی ها شکست می خورند و ایران را ترک می کنند .

روحانیت شیعه لبنان هیچ گاه در طول تاریخ مرجع علمی شیعه نبوده و مشخص است که با ورودش به ایران هم با توجه به ضعف علمی اش نمی توانسته مرکزیت ایجاد کند .

 

 

در مورد بخش اول هم مگر سربازان عثمانی شیعه شده بودند که بر صفویان بشورند ؟ مردم همان مناطق شوریدند و به مذهب اهل سنت برگشتند . اگر اکثریت سمنان و همدان سنی بودند پس داستان چهل دختر و پسر یتیم که تحت تعلیم و تزویج قرار می گرفتند پس از صد سال چه تاثیری دارد که به عنوان عامل عدم شورش اهل سنت ایران بیان می شود ؟

 

بخش اول سخنتان که کاملا نامفهوم است . هر جا که فشار کمتر و فرصت بیشتر بود شورش رخ داد .

همدان و سمنان دو مثال هستند از ایران بزرگ . داستان چهل دختر و پسر اعتراف خود مورخان دربار صفوی است . و نمونه ای است از ابزارهای فرایند تغییر مذهب .

شما اصلا خواندی مطلب را و گرفتی مساله را ؟ وقتی کتاب و روحانی باقی نماند و تشویق و تهدید همراه شود ، پس از دو قرن به نظرتان غیرطبیعی است که مردم مناطق غیرقابل دفاع از لحاظ جغرافیایی و فاقد دست رسی به کمک از سوی دیگران مذهبشان عوض شود ؟!

 

 

تشیع ایران صفوی در برابر تسنن عثمانی و ازبک همان نقشی را بازی می کرد که زرتشتی بودن ساسانیان در برابر مسیحی بودن روم و بیزانس . همانطور که عثمانی ها شیعه را بر نمی تابیدند صفویه هم تسنن را بر نمی تابید و این بر نتافتن به پشتوانه کثرت جمعیت حامی در هر دو کشور بود

 

خوب است همه مورخان اعم از صفوی و غیرصفوی به اقلیت مطلق بودن شیعه اثنی عشری پیش از شاه اسماعیل معترفند ، شما پس از کلی صحبت هنوز هم همان ادعای کهنه و بی سند را مطرح می کنید .

به پشتوانه کثرت یا به پشتوانه تیغ قزلباش ؟!

  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

متاسفانه مثل این که صفحات قبلی را با دقت نخواندید . ناچارم باز هم مکررات را تکرار کنم .

حکمران سربداری ، از شهر سبزوار بود . شهری که در طول تاریخ از معدود مراکز تشیع اثناعشری در ایران بود .

حوزه علمیه ای در ایران وجود نداشت = اعتراف به این که مذهب شیعه اثنی عشری در ایران پیش از صفوی دستگاه اداری و روحانیت نداشت .

این که برای فعالیت راهی ایران شدند ، کسی نگفته مشکلی داشت ، معنی اش این است که روحانیت دستگاه صفوی نه از ایران که از خارج از آن جوشیده است .  دوم این که عثمانیان روحانیون شیعه لبنان را به سبک صفویه کشتار جمعی نکردند .

 

 

پیش داوری و بی اطلاعی از تاریخ . از احسا و بحرین و عراق هم جمع فراوانی آمدند که در رقابت با لبنانی ها شکست خوردند و از ایران رفتند . شیخ ابراهیم قطیفی ، میرنعمه الله حلی  ، این ها در دوران شاه تهماسب اسم های اشنایی اند که در رقابت با لبنانی ها شکست می خورند و ایران را ترک می کنند .

روحانیت شیعه لبنان هیچ گاه در طول تاریخ مرجع علمی شیعه نبوده و مشخص است که با ورودش به ایران هم با توجه به ضعف علمی اش نمی توانسته مرکزیت ایجاد کند .

 

 

بخش اول سخنتان که کاملا نامفهوم است . هر جا که فشار کمتر و فرصت بیشتر بود شورش رخ داد .

همدان و سمنان دو مثال هستند از ایران بزرگ . داستان چهل دختر و پسر اعتراف خود مورخان دربار صفوی است . و نمونه ای است از ابزارهای فرایند تغییر مذهب .

شما اصلا خواندی مطلب را و گرفتی مساله را ؟ وقتی کتاب و روحانی باقی نماند و تشویق و تهدید همراه شود ، پس از دو قرن به نظرتان غیرطبیعی است که مردم مناطق غیرقابل دفاع از لحاظ جغرافیایی و فاقد دست رسی به کمک از سوی دیگران مذهبشان عوض شود ؟!

 

 

خوب است همه مورخان اعم از صفوی و غیرصفوی به اقلیت مطلق بودن شیعه اثنی عشری پیش از شاه اسماعیل معترفند ، شما پس از کلی صحبت هنوز هم همان ادعای کهنه و بی سند را مطرح می کنید .

به پشتوانه کثرت یا به پشتوانه تیغ قزلباش ؟!

با سلام خدمت همه دوستان گرامی

منظور همان اقلیت شیعه ای است که بغداد پایتخت خلافت عباسی را در زمان آل بویه تصرف کرد و خلیفه عباسی به اجازه آنها سر مسندش باقی مانده بود ؟  کاری که هیچ سلسله سنی و غیر اسلامی ایران از غزنویان و سامانیان و آل زیار و غیره انجام ندادند ؟ اکثریت اهل سنت کجا بودند ؟ حتما سلسله های علویان و سربداران هم که در تاریخ ایران جایی ندارند ؟ ایرانیان زمان ابومسلم هم که بنی امیه را با شعار رضایت آل پیغمبر سرنگون کردند و بنی عباس را روی کار آوردند چطور؟ ایرانیان موالی لشکر مختار که برای خونخواهی حسین بن علی علیه السلام قیام کردند چطور ؟  تیغ قزلباش هر چقدر هم برنده بود از پس سپاه عثمانی بر نیامد و در بغداد و هرات وابستگانش قتل عام شدند و تبریز را تحویل عثمانی دادند  . دیگر اکثریت معتقد به مذهب تسنن به زور شیعه شده  ایران چه فرصت دیگری برای نجات از دست دژخیمان قزلباش نیاز داشت که به دست نیامده بود ؟ تسلط شاه اسماعیل هم که 200 سال طول نکشیده بود . مناطق غیر قابل دفاع از لحاظ جغرافیایی از آن حرف ها است . مگر همه ایران غیر قابل دفاع بود ؟ یا ساکنان این مناطق همیت و علاقه ای به دفاع نداشتند یا در اقلیت تعدادی بودند و در هر دو مورد اتفاقی که در بغداد و هرات افتاد در مرکز ایران نیافتاد 

------------------------------------------------------------------------------

نقش شاه عباس در شيعه شدن ايرانيان چگونه بود؟ اين درست است كه بسياري از سنيها را كشت؟ افراط او چه بود؟

نفوذ تشيع و علاقه به اهل بيت در ايران 
با توجه به اين‌كه محبت اهل‌بيت جزء اصول و اساس تشيع مي‌باشد لذا بررسي چگونگي پيدايش تشيع و نحوه گسترش آن (به نوع ارتباط ايرانيان با اهل‌بيت) كمك زيادي مي‌كند. نكته بسيار مهم و قابل توجه آن‌كه: گرايش به تشيع در ايران, به صورت دفعي و ناگهاني نبود; بلكه تشيع در ايران سير تدريجي زير را داشته است:
1. نفوذ تشيع در ميان موالي ايران در عراق; (مراد از موالي: ايرانيان ساكن در مناطق عرب نيشيني است كه تحت حمايت يكي از طوايف عرب قرار مي‌گرفتند).
2. نفوذ تشيع در مناطق مركزي ايران همچون قم ، كاشان، آوه؛ 
3. توسعه گرايش هاي شيعي با روي كار آمدن بني عباس؛ هر چند در ادامه حاكمان عباسي از بزرگترين دشمنان اهل بيت شدند اما حركت اوليه و سنگ بناي اين حركت توسط شيعيان پايه گذاري شده وشعار آنان: «فرد برگزيده از آل محمد(ص) بود». 
4. فتح طبرستان به دست علويان و ايجاد سلسله‌ها و حكومت‌هاي كوچك و بزرگ شيعي در آن‌جا;
5. برپايي حكومت شيعيه مذهب آل بويه و دعوت از بزرگاني همچون شيخ صدوق براي مناظره با علماي اهل سنت و حمايت از عالمان و افكار شيعي ;
6. نفوذ تشيع پس از حمله مغول‌ها;(با نفوذ برخي از بزرگان و متفكران شيعه به دربار مغول. زيرا اين گروه تنها راه كم كردن خسارت و صدمات جبران ناپذير مغولان به جهان اسلام را نفوذ در ميان آنان و تغيير و تصحيح افكار آنان مي‌دانسنتد.
7. روي كار آمدن دولت صفويه.
بر اين اساس, نمي‌توان براي نفوذ تشيع و علاقه به اهل بيت در ايران, يك عامل يا دو عامل ذكر كرد.
ايرانيان با حضور مولاي متقيان و اسوه عدالت امام علي(ع) در كوفه (كه در آن زمان جمع بسياري از ايرانيان مسلمان شده را در خود جاي مي‌داد و از اين گروه با عنوان موالي ياد مي‌شد) با اهل‌بيت و افكار و عقايد آنان بيشتر آشنا شده و گرايش‌شان به تشيع آغاز گرديد. مهاجرت برخي طوايف عربِ شيعه به قم و ايجاد پايگاهي شيعي در قلب ايران سرآغازي بر گسترش اين حركت بود. 
دولت علويان طبرستان از اولين حكومت‌هاي شيعه مذهب ايران بود و برخي از حاكمان آن عبارت بودند از: حسن بن زيد، محمد بن زيد علوي، حسن بن علي اطروش، حسن بن قاسم داعي و ... . تا آن‌كه در دوره آل بويه (قرن چهارم به بعد) برخي شهرهاي ايران تبديل به شهر‌هايي كاملا شيعه نشين شد. بعلاوه در اين دوره از برخي شهرها به عنوان «مراكز تشيع» نيز ياد مي‌شود همانند: قم، ري، كاشان و ... . شيعي بودن حكومت آل بويه خود از فاكتور‌هاي مهم جذب مردم به تشيع بوده است. پس از اين مقدمات و گذشت صدها سال صفويان به قدرت رسيدند. آنان با اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي ايران خدمات شايان توجهي در اين زمينه ارائه كردند. هرگز از اين نكته نبايد غافل شد كه: پادشاهان صفوي تنها به ترويج مذهب تشيع پرداختند و آن را در تمام مناطق تحت نفوذ خود گسترش دادند. وجود پيشينه تشيع به صورت منسجم و متمركز در نقاط مركزي(قم، ري، كاشان، آوه و...) و نوار شمالي (مناطق طبرستان) ايران و به صورت پراكنده در بسياري از شهرهاي ايران (همانند نيشابور، طوس و ...) تاثير بسزايي در تسريع پذيرش اين روند داشت. تا آنجا كه مورخين نوشته‌اند: اصرار شاه اسماعيل در رواج مذهب تشيع، با دشواري چنداني روبرو نشد. اين درست است كه او تهديدات فراواني مي‌كرد، اما در عمل بسياري از مردم به طور آرام و طبيعي شيعه شدند. 
در زمان شاه عباس هم اين روند آرام و طبيعي به صورت تدريجي ادامه داشت (و همانگونه كه گذشت تهديد بود اما غالبا عملي نمي‌شد). در برخي از اسناد تاريخي آمده است كه وي از مشوق‌هاي فرواني نيز براي شيعه كردن مردم استفاده مي‌كرده است. از جمله وي در سمنان طي فرماني آورده است: اگر كسي شيعه شود از ماليات معاف خواهد شد. چنين دستوري از شاه عباس در مورد مردم نطنز نيز ثبت شده است.
نتيجه آنكه: روند تشيع و فشار بر اهل سنت از زمان شاه اسماعيل آغاز شد و در زمان ديگر سلاطين صفوي نيز ادامه يافت. اسناد تاريخي نيز منكر تهديد مردم نيست اما عملي شدن تهديدات در موارد بسيار اندكي بوده است. اندك بودن اين موارد، از مقايسه آنها با عملي كه اهل‌سنت با شيعيان (در همان برهه از زمان) مي‌كردند به راحتي بدست مي‌آيد كه براي اطلاع شما فقط به گوشه‌اي از آنها اشاره خواهيم كرد و مطالعات بيشتر در اين زمينه را به خود شما واگذار مي‌كنيم:
يكي از مورخان غربي به نام «براون» گزارشي از قتل عام شيعيان در دولت سني مذهب عثماني آورده وتعجب كرده كه چرا مورخان ايراني از قتل عام شيعيان در كشور عثماني چيزي نگفته‌اند يا كم گفته‌اند. وي مي‌گويد: در يكي از اين قتل عام‌ها كه در سال 919 رخ داد، قريب به چهل هزار نفر به قتل رسيدند. به نقل مورخين، سلطان سليم به واليان خود در آناتولي شرقي و ديگر مناطقي كه اكثريت ساكنان آن را شيعيان تشكيل مي‌دادند، دستور داد تا به گونه‌اي پنهاني شيعيان حيدري را از هفت ساله تا هفتاد ساله، شناسايي و نام آن‌ها را در دفاتر مخصوص ثبت كنند. پس از آن دستور قتل آنان را صادر كرد. 
در موردي ديگر، سپاهيان عثماني (كه به آنان يني‌چري مي‌گفتند) در نامه اي شكوه آميز پس از نبرد چالداران در تبريز (ميان صفويان و عثمانيان) براي سلطان سليم نوشتند: قريب چهل پنج هزار نفس در مملكت ما و قريب بيست هزار نفس در خاك ايران به صِرْف اتهام شيعه بودن و اِلْحاد، طعمه شمشير گرديدند. علماي متعصب ما، به ما از معناي رَفْض(تشيع) و الحاد اطلاع كامل نداده و اعلي حضرت همايوني را نيز اغفال كرده‌اند و باعث ريخته شدن خون آن تعداد نفوس مكرمه شده، ما را به قتل مسلمين واداشتند.
سپاهيان عثماني پس از آگاهي از اينكه: اين تعداد مسلمان بوده و تنها اتهامشان تشيع بوده است از عمل خود پشيمان شده نامه اعتراض آميز فوق را به سلطان خود نوشتند. 
حتي تا اواخر عهد صفوي، زماني كه افاغنه بر ايران حاكم شدند، هنوز فتواي كشتن رافضيان(شيعيان) به صراحت تمام از استانبول (دربارِ سلاطينِ سنيِ عثماني) صادر مي‌شد.
در نتيجه پس از مطالعات و مقايسه اعمال اهل‌سنت با شيعيان در آن دوره تاريخي مي‌توان اين نتيجه را گرفت كه اعمال شاه عباس بيشتر جنبه مقابله به مثل داشته و هر آنچه را اهل‌سنت آن زمان با شيعيان انجام مي‌داند وي متقابلا با اهل سنت انجام مي‌داد. به عنوان نمونه: «علماي اهل سنت فتوا داده بودند كه ريختن خون هر ايراني برابر است با كشتن هفتاد كافر» !! وي نيز پس از دسترسي و اسير كردن آنان دستور داد آنان را به سخت ترين وضع هلاك كنند و ... اما وي هرگز چنين رفتاري را با ساير اديان نداشته است.
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه به كتاب زير مراجعه فرماييد:
1- رسول جعفريان، صفويه در عرصه دين،‌فرهنگ و سياست، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379ش.
2- نصرالله فلسفي، زندگاني شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1353ش،چاپ سوم، ج3، ص35-39. و مقاسيه كنيد رفتار شاه را با ديگر مذاهب، در صفحات بعدي 1] . اين افراد از سه دسته زير تشكيل مي‌شدند: 1- برخي از اين افراد ايرانيان حاضر در سپاه ساساني بودند كه به اسارت در آمده بودند. 2- برخي ديگر سپاهياني بودندكه به همراه فرمانده خود به اسلام گرويده و مسلمان شده بودند.3- و برخي ديگر ساكنان همان منطقه بودند.
. جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر در اين مورد ر.ك: ابن اثير، الكامل في التاريخ، ذيل حوادث سال‌هاي: 250 به بعد. نكته قابل توجه آنكه اين منبع تاريخي به فارسي نيز ترجمه شده است.
. در اين زمينه مي‌توانيد به مقاله: شيخ صدوق و ركن الدوله، بررسي تعامل دانشمند بزرگ شيعه با حاكم بويهي، نويسنده: سيد علي حسين‌پور، مجله علمي- ترويجي معرفت، شماره 129، شهريور1387ش. مراجعه فرماييد.
. رسول جعفريان، صفويه در عرصه دين،‌فرهنگ و سياست، (قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379ش) ص34.
. پيشين.
. پيشين، به نقل از: سيماي استان كرمان، ج1، ص119.
. پيشين به نقل از: اعظمي واقفي، ميراث فرهنگي نطنز، ص57.
. رسول جعفريان، صفويه در عرصه دين،‌فرهنگ و سياست، ص38 به نقل از: براون، تاريخ ادبيات ايران از ظهور قدرت صفوي تا ...، ص81-82. 
. محمد عارف، انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام، ص118.
. لكهارت، انقراض سلسله صفويه، ص293-294.
. نصرالله فلسفي، زندگاني شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1353ش،چاپ سوم، ج3، ص38.
. پيشين، ص67-93 پيرامون نحوه رفتار شاه عباس با عيسويان است و از ص201به بعد رفتار وي با ارامنه ارمنستان بيان شده است. نكاتي نيز از ص293 به بعد ثبت شده است.

لینک :http://porseman.org/q/show.aspx?id=133232

----------------------------------------------------------------------------

سابقه دین اسلام در سرزمین ايران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمی‏گردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجري و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خليفه دوم.

اما سؤال اساسي اين است که به رغم ورود اسلام به ايران در دوره خلفا و همچنين به رغم آنکه ايرانيان قرون اوليه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اينک شاهد اکثريت ايرانيان شيعي هستيم؟

به نوشته نویسنده وبلاگ وبلاگ انرژی هسته ای در این مطلب بحث کلامي مطرح نيست. بلکه از دیدگاه "جامعه‏شناسي تاريخي" بررسی می‏کنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شيعه شوند.

در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:

1. پاسخ هاي نادرست و افسانه‏اي.

2. پاسخ صحيح و منطقي.

در اينجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏اي و نقد آنها، در انتها پاسخ صحيح را ارائه خواهيم کرد.

1. پاسخ‏هاي نادرست و افسانه‏ای:

1 ـ 1. ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتیجه تشيع ايرانيان شده است.

نقد اين پاسخ:

اولاً: اساس چنين داستاني صحيح نيست.

ثانياً: لازمه‏ی صحت اين داستان آن است که ايرانيان مي‏بايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي که ایرانیان اجازه داده‏اند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين که سرانجام توسط "آسياباني ایرانی" در "مرو" کشته شد.

ثالثاً: پاسخ ديگري هم شهيد مطهري مي‏دهد و آن اينکه تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقه‏مند نشدند؟

2 ـ 1. ايرانيان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده‏اند. وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شده‏ايم و الا کشته مي‏شدند يا بايد جريمه مي‏پرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول مي‏کردند اما در واقع همان عقايد زرتشتي‏گري و عقايد قبل از اسلام خود را حفظ کردند و ادامه دادند لکن تحت عنوان شيعه. پس تشيع، مذهبي است که در اصل به دست ايرانيان ساخته شده و ربطي به اسلام ندارد، بلکه مذهبي ايراني است.

نقد اين پاسخ:

اولاً: اين نظريه زماني مي‏تواند صحيح باشد که رهبران اصلي شيعه ايراني باشند؛ در حالي که همه رهبران اصلي شيعه که ائمه معصومين عليهم السلام هستند، عرب هستند.

ثانیاً: اين نظريه در صورتي صحيح است که شيعيان اوليه همه ايراني باشند در حالي که جز تعداد کمي از شيعيان اوليه ـ نظير «جناب سلمان فارسي» ـ غالب شيعيان از عرب‏ها بودند.

ثالثاً: نظريه فوق وقتي مي‏تواند صحيح باشد که منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان تفاوت مي‏داشت و مي‏بايست اين تفاوت در منابع ايراني خود را نشان دهد. در حالي که اينطور نيست. اولين منبع اصلي مسلمان قرآن کريم است که شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند. دومين منبع سنت است. اجماع هم به همان کتاب و سنت برمي‏گردد و عقل به مستقلات عقليه باز مي‏گردد که اختصاص به ايرانيان ندارد بلکه مربوط به همه است.

رابعاً: نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد که ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي که ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ايرانيان بودند. همچنين مؤلفان متون ديني اهل سنت اکثراً ايراني هستند و اين نکته‏اي است که شهيد مطهري در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مي‏آورد.

خامساً: رهبران و دانشمندان شعيه تا قرن دهم اکثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏کردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثانی» و علماي جبل عامل که بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق کرکي» که حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند. اين نکته صحيح است که فرهنگ، زبان و زمان و مکان و رسم و عادات در آموزه‏هاي مذهبي تأثيرگذار است. اما اينگونه نيست که اين عوامل سبب شوند يک مذهب تشيع خاص ايرانيان تأسيس شده باشد. اتفاقاً فقه شيعي بر عنصر زمان و مکان، تاريخ و غيره تأکيد فراوان دارد. بنابراين، تأثير و تاثر قابل انکار نيست ولي مسأله نمي‏تواند تعيين کننده باشد.

برخي آموزه‏هاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضي از عادات و داستان‏ها هم منتقل شده است. در واقع ايرانيان برخي از ميراث‏هاي خود را حفظ کرده‏اند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانسته‏اند. بلکه يکسري از اين مسائل مربوط به آداب و رسوم ملي ماست که ربطي به تشيع ندارد. مثل زبان فارسي، عيد نوروز و... ايرانيان هيچ گاه زبان فارسي را رها نکردند. زيرا بين اسلام و ايران تضادي نبوده است. بلکه در مواردي که تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست کشيده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند.

3 ـ 1. ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري کرد، بسياري از سني‏ها را قتل عام نمود.

نقد پاسخ فوق:

اولاً: شاه اسماعيل يک جوان 14 ساله بود و نمي‏توان پذيرفت که وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست که حاميان وي از سني‏ها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت کنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشته‏اند که صفويه به اتکاي آنان توانسته‏اند قدرتي تشکيل دهند و در برابر عثماني که يک امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و مقابله کنند و در نهايت حکومت تشکيل دهند.

ثانیاً: در تاريخ ثابت نشده است که صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزيي و موردي، اهل سنت مورد آزار صفويان واقع مي‏شدند، چنانکه شيعيان مورد آزار عثماني‏ها قرار مي‏گرفتند. روشن است که عمل هر دو حکومت نادرست و غيراسلامي بوده است.

2. پاسخ صحيح و منطقی:

نخست بايد بپذيريم که استقرار و نفوذ يک مذهب در ميان يک قوم، امري نه دفعي بلکه به صورت تدريجي است. ما نبايد به دنبال تاريخ خاص و معيني باشيم. به نظر مي‏رسد از زماني که اولين ايراني به تشيع گرايش يافته تا زماني که تشيع در ايران فراگير شد و اکثريت ايرانيان را شيعيان تشکيل دادند، حدود 10 قرن به طول انجاميده باشد.

اتفاقاتي که طي 10 قرن اوليه اسلام در ايران به وقوع پيوست باعث فراگيري تشيع در ايران شد که به اجمال مي‏توان آنها را اینگونه مرور کرد:

1 ـ 2. نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند که متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود.

2 ـ 2. در دوره خليفه دوم، وي تبعیض‏هایي بين عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگي خاطر ايرانيان گردید. پس از کشته شدن خليفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.

3 ـ 2. پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعيض‏ها نمي‏توانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بیت(ع) گرايش پيدا کردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين کمک‏ها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام کردند. اما بعد معلوم شد که اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد.

4 ـ 2. در طول تاریخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مکتب اهل بيت(ع) را تبليغ کرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت مي‏کردند.

5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يکي از دلايلي که «مأمون» مي‏خواست امام رضا(ع) را وليعهد کند، مقابله با عرب‏هایي بود که از برادرش «امين» حمايت مي‏کردند. تحليل وي اين بود که با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد کرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد.

6 ـ 2. بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و دیگر خلفای ستمگر به ايران آمدند و پراکندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است.

7 ـ 2. در عصر سلاطین شیعه‏ی آل‏بويه موجبات تبليغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، کافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در این عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند.

8 ـ 2. در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت 10 سال در ايران و آزادي وي در بيان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نيز تلاش‏هاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است.

9 ـ 2. حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي 10 قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يک مکتب و مذهب فراگير در اين کشور معرفي شود.

 

لینک :http://www.aviny.com/shobhe/eteghadi/117.aspx

  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.