Jahandar

سرگذشت نادر شاه آخرین فاتح شرق از ظهور تا سقوط

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

بي كفايتي شاه سلطان حسين، شورش قندهار و سقوط اصفهان

«ميرويس» بزرگ قندهاري ها كه براي تظلم از جور و ستم عبد الله خان حكمران اعزامي دولت صفويان رنج سفر به اصفهان را بر خود هموار كرده بود ولي موفق به ديدار شاه سلطان حسين نشده بود 19 نوامبر سال 1699 (1078 خورشيدي) با دست خالي به قندهار باز گشت و سران طوايف ناحيه را به باغ خود دعوت كرد و وجود ضعف در اركان دولتي و رواج فساد اداري و چاپلوسي در دربار صفوي را برايشان بيان داشت و گفت كه شاه در محاصره عده اي كوته نظر آزمند است و كسي نمي تواند، حتي براي تظلم به او دسترسي يابد و احكام انتصابات خريد و فروش مي شود و دلسوز وجود ندارد.
ميرويس(پدر ميرمحمود فاتح اصفهان) اضافه كرد كه در اين شرايط راه ديگري جز اين كه خودمان بپاخيزيم وجود ندارد ، و بذر شورش در همان روز كاشته شد و طرف دو سال از زمين سر بر آورد.
شاه سلطان حسين به توصيه درباريان مغرض و نا آگاه خود گرگين خان گرجي را بدون توجه به اين كه وي با آداب و رسوم پشتون ها نا آشنا ست و كار را خرابتر خواهد كرد و بر وخامت اوضاع خواهد افزود به حكومت قندهار بر گزيد تا اوضاع منطقه را آرام كند. به اسلام گرويدن گرگين خان دليل عمده گماردن او به حكمراني قندهار و موفق بودن او در سركوب كردن بلوچها كه خطه كرمان را ناآرام كرده بودند توجيه اين انتصاب بود.
پشتونهاي قندهار تا آن زمان سابقه نافرماني و ضديت با دولت متبوع، ايران، را نداشتند.
باید دانست كه لهجه پوشتونها (در پاكستان آنان را پاتان مي نامند) و بلوچها پارسي باستان است . ( جهاندار : بخشی از این جمله رو حذف کردم چون رنگ و بوی نژاد پرستی از اون به مشام میرسید ! )
گرگين خان كه پس از اسلام آوردن از شاه سلطان حسين كه جماعتي گرجي زاده بر دربار او سلطه يافته بودند و جز منافع شخصي به چيز ديگري توجه نداشتند لقب «شهنوازخان» گرفته بود پس از استقرار در قندهار آتش شورش را با خشونت تمام خاموش و ميرويس را به عنوان عامل فتنه به اصفهان تبعيد كرد.
ميرويس در طول اقامت در اصفهان بيش از پيش بر ضعف نفس شاه سلطان حسين واقف شد. وي با اين استدلال كه نمي شود حتي يك مسلمان تبعيدي را از اجراي واجبات ديني كه زيارت خانه خدا از جمله انها است مانع شد اجازه حج گرفت و در مكه از بعضي روحانيون سني فتواي جنگ با حاكم شيعه را به دست آورد.
مير ويس در بازگشت به اصفهان توجه شاه سلطان حسين را چنان به خود جلب كرد كه تبعيد او لغو و اجازه بازگشت به قندهار به دست اورد.
در قندهار، مير ويس فتاوي روحانيون سني را كه به دست آورده بود به سران طوايف كه تا آن زمان حاضر به اين درجه از تمرد نبودند نشان داد و قتل گرگين خان را مباح دانست.
ميرويس سپس با بكار بردن نيرنگ گرگين خان را به باغ خود دعوت كرد و در آنجا اورا بكشت.
شورش ميرويس موفق شد زيرا كه شاه سلطان حسين بي كفايت قبلا طايفه ابدالي را از خود رنجانده بود تا از آنان كمك گيرد و ملك محمود سيستاني حاكم «فراه» را هم كشته بود و مردم آن ايالت ناراضي بودند.
پس از مرگ مير ويس درسال 1711 ميلادي، برادرش مير عبدالله (پدر اشرف افغان كه سكه هاي اشرفي يادگار زمان اوست) جايش را گرفت كه مير محمود پسر مير ويس عموي خود را كشت و به كرمان حمله برد.
لطفعليخان حاكم فارس به كمك كرمان شتافت و مير محمود را به قندهار فراري داد. شاه بي خرد اندكي بعد لطفعليخان را معزول ساخت.
اين خبر كه به گوش مير محمود رسيد در سال 1725 ميلادي با 25 هزار تن به كرمان حمله آورد و اين شهررا متصرف شد و از آنجا از طريق يزد عازم اصفهان گرديد. وي موفق به تصرف يزد نشد، ولي اصفهان را در 12 اكتبر سال 1722 ميلادي تصرف كرد و عملا به عمر دودمان صفويان پايان داد.
مير محمود، خود در سال 1724 به دست پسر عمويش اشرف كشته شد. اشرف با قتل محمود انتقام خون پدرش را از او گرفت. بساط اشرف نيز ضمن سه جنگ به دست نادر برچيده شد.
نادر شاه در سال 1737 قندهار را كه عادت به ياغيگري كرده بود تصرف كرد و در مجاورت آن شهري به نام نادر آباد ساخت و آن دسته از بزرگان شهر را كه در شورش مير ويس و مير محمود مشاركت كرده بودند به مازندران تبعيد كرد.
پس از قتل نادر شاه، احمدخان افغان يكي از ژنرالهاي او در قندهار اعلام استقلال كرد و خود را احمد شاه خواند و....


http://iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GD=19&GM=11#220

[align=center]-----------------------------------------[/align]

مطالب دیگری هم در مورد ادعاها در مورد نادرشاه همچون ضد شیعه بودنش و غیره دیدم که در فرصت بعدی در موردشون مطلب میگذارم و تناقضها در این مورد رو بیان میکنم .

موفق باشید . یا حق ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم . من همیشه به دنبال نوری بودم , نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار بیگانگان قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق وجودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر به سفیر روسیه دستور داد که شهرهای دربند , باکو , شروان , اران , ایروان , رشت , گیلان و همه مناطق قفقاز را که پطر کبیر به تصرف خود در آورده است و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیر سلطه خود در آورده بود را به ایران بازگردانند . نادر با غرور تمام اظهار داشت اگر روسها از مرزهای ما عقب نشینی نکنند خود جارویی به دست میگیرد و همه آنها را از آن مناطق بیرون خواهد ریخت . زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 147

نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .

نادرشاه در هنگام اقامت خود در قزوین سوگند یاد کرد که بر طبق قوانین گذشتگان سلطنت کند و ایرانیان را از تجاوزات دشمنان محفوظ دارد . زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 163

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر در مراسمهای مذهبی مردم اینگونه سخن میگفت : ای مردم چرا به جای یاری خواستن از امام علی از خداوند یاری نمی گیرید ؟ زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 263

نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

در جنگهای نادر شاه افشار با امپراتوری عثمانی , ترکان به محض آنکه با سپاه نادر وارد نبرد می شدند شجاعت و دلیری خود را از دست می دادند . زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 306

نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی , بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادیشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند . آنان خواهند آموخت آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر تصمیمی اتخاذ کرد که از این پس ایرانیان آزاد خواهند بود بودن مانع به زیارت مکه معظمه بروند و از سایر اماکن مذهبی در کشورهای عربی بازدید کنند و هیچ مالیات و گمرکی پرداخت نکنند .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 166

نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …

نادر به آیندگان چنین سفارش کرد : در مورد انتخاب بزرگان کشور دقت کنید و کسانی را که نیرنگ کار , جاه طلب و خودخواه هستند به حضورتان راه ندهید .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 238

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر پس از پس گیری بلوچستان پاکستان و افغانستان و سمرقند و بخارا و خوارزم در ازبکستان و ترکمنستان امروزی به مقامات ترکان عثمانی نامه نوشت و درخواست شهرهای به تصرف در آمده ایرانیان را کرد و اصرار ورزید ایران بایستی به مرزهای صفویه باز گردد .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 261

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

نادر علمای دینی را در قزوین گردهم آورد و در مورد سهم اوقاف که مردم به آنان پرداخت میکنند چنین گفت : این مبالغ که شما از مردم دریافت میکنید صرف چه می شود ؟ علما پاسخ دادند صرف مسجد سازی و مدرسه سازی و هزینه زندگی علما . نادر گفت : مسلم است که شما در انجام وظایف خود قصور کرده اید و خداوند از کار شما راضی نیست . نزدیک پنجاه سال مملکت ما در فقر و انحطاط بود تا آنکه در نهایت سربازان نادر با جانبازی ها و فداکاری های خود در راه دفاع از ایران و افتخار این سرزمین کوشش کردند و توانستند اوضاع کشور را به حال اول بازگردانند . این سربازان علمایی هستند که باید هزینه اوقات به آنان داده شود و آنها شایسته قدردانی هستند .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 160

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .

نادر از دید ظاهر و اندام چنین بود : مویش سیاه , چشمانش درشت و نافذ , پیشانیش بلند , صورتش گندمگون , بدنش نیرومند و قدش در حدود شش پا , شانه هایش جلو آمده بود و صورتش هنگامیکه وی لب به سخن می گشود هیبتی خاص داشت . صدای او چنان قوی و طنین افکن بود که از مسافتهای دور شنیده می شد . تاثیر همین صدای قویش در نبردها بسیار زیاد بود . قوه حافظه او و همچنین وقوف او به احوال و اخلاق ملت ایران شگفت انگیز بود . وی نام بسیاری از سرداران را به خوبی به حافظه داشت و در جنگها نام کوچک افراد را به خوبی صدا میکرد . غذای نادر بسیار ساده بود . اغلب به مقداری نخود برشته که مانند رعیای ایرانی در جیب داشتند اکتفا میکرد . لباسش معمولی بود و اینگونه دیده می شد که وی به اندیشه و تفکر بیشتر از ظاهر و تجمل اهمیت میداد . نادر از نعمت سلامت برخوردار بود و به سختی کشیدن در زندگی عادت داشت و به ندرت کسی دیده شده بود بیشتر از وی کار کند . از این روی جسور و بی باک شده بود . در جنگها خود همیشه جلوتر از سپاه و سربازان عادی حرکت میکرد تا به سپاه خود نیرو دهد . قوه تصمیم گیری وی به حدی زیاد بود که هیچ شخصی به این سرعت قادر به اتخاذ تصمیم و اجرای آن نبود .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 336

نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر در روی سکه هایش چنین حک کرده بود :

سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان

و بر مهر سلطنتیش چنین :

نگین دولت و دین رفته بود چون از جا به نام نادر ایران قرار داد خدا

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 160

نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نامه نادر به والی عراق : پاشای بغداد بداند که زیارت عتبات عالیات در عراق حق مسلم ماست و ما استرداد اسیران ایرانی را که در جنگ به اسارت شما در آمده اند را خواهانیم . از آنجا که خون هم میهنان ما هنوز خشک نشده است باید از شما انتقام بگیریم و از خون اتباع شما به همان اندازه که خون ایرانیان را ریخته اید بریزیم . از این جهت این نامه را ارسال میکنیم تا بدانید که ما ناگهانی و غیر انسانی به شما حمله نخواهیم کرد .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 96

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .

دیدگاه طهماسبقلی خان درباره نادر : من اینگونه میپندارم که نادردر نتیجه غلبه بر ترکان عثمانی در اندیشه این است که روزی دو کشور ایران و ترکیه عثمانی را به صورت مملکتی واحد در آورد .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کاشکی دوستان وقت می گذاشتند و یه خورده هم به مسائل نظامی و نظامی گری می پرداختند. بالاخره نادر قبل از هر چیز یه سردار جنگی بوده ولی بیشتر ا ز اینکه به استراتژی، تاکتیکها و روشهای جنگی اون توجه کنیم به مسائل تاریخی و جهانگیری پرداختیم. همین مسئله درباره بقیه جهانگیران مثه ا سکندر و چنگیز و تیمور هم صادقه. هیچ وقت نمی آییم درست وحسابی بررسی کنیم ببینیم روشهای مدیریتی و نظامی اونها چی بوده تا ازشون درس بگیریم. همش می گیم فلانی فلان کارش اشتباه بوده و.... به هر حال از دوستانی که در این بحث شرکت کردند تشکر می نماییم. مرسی از همه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

کاشکی دوستان وقت می گذاشتند و یه خورده هم به مسائل نظامی و نظامی گری می پرداختند. بالاخره نادر قبل از هر چیز یه سردار جنگی بوده ولی بیشتر ا ز اینکه به استراتژی، تاکتیکها و روشهای جنگی اون توجه کنیم به مسائل تاریخی و جهانگیری پرداختیم. همین مسئله درباره بقیه جهانگیران مثه ا سکندر و چنگیز و تیمور هم صادقه. هیچ وقت نمی آییم درست وحسابی بررسی کنیم ببینیم روشهای مدیریتی و نظامی اونها چی بوده تا ازشون درس بگیریم. همش می گیم فلانی فلان کارش اشتباه بوده و....
به هر حال از دوستانی که در این بحث شرکت کردند تشکر می نماییم.
مرسی از همه

خود شما اگر مطلبی در این مورد دارید میتونید بزارید . چی از این بهتر ؟!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شايد براتون جالب باشه بدونيد كه نادرشاه توسط چند تن از سرداران سپاهش به فرمانده اي يكي از اقوام خودش كشته شده چون نادر ازون كه از امراي يكي از شهر ها بود ماليات زيادي خواسته بوده كه اون يارو هم ديده اون سال سيل اومده مردم ندارند به نادر شاه گفته نادر شاه هم گفته كه يا ماليات مي دي يا سرتو اون يارو هم مهلت خواسته و شبانه براي كشتن نادر اقدام مي كند جالب اينه كه محافظ هاي اصلي اون هم با قاتل ها دست به يكي بودند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

روزنامه كيهان > شماره 18742 30/11/85 > صفحه 8 (پاورقي)

سياست هاي ضد شيعي نادر شاه افشار !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

(از نادر شاه افشار تا آقامحمدخان قاجار) نادر فرزند پوستين دوزخراساني به نام امامقلي از قبيله افشار بود كه در 1100هـ. در ابيورد ديده به جهان گشود. در هفده سالگي هنگامي كه خود و مادرش در اسارت ازبكان بودند، مادر خود را از دست داد. پس از آزادي از قيد اسارت، در خراسان به خدمت ملك محمود سيستاني، حاكم خراسان درآمد و به واسطه رشادت در جنگ با ازبكان به سرداري رسيد. كمي بعد با ملك محمود اختلاف پيدا كرد و خودسري آغاز نمود. ابتدا كلات را تصرف كرد و سپس ساير نقاط خراسان را به فرمان خود درآورد. با فتح نيشابور به نام شاه طهماسب، از سوي شاه صفوي طهماسب قلي خان لقب گرفت. با از بين بردن فتحعلي خان قاجار بود كه در دستگاه شاه طهماسب جايگاه ويژه اي داشت، بزرگ ترين رقيب خود را از سر راه برداشت. با فتح مشهد از ملك محمود سيستاني خلع يد كرد و بر اقتدار خود افزود. شاه صفوي نيز حكومت مازندران، خراسان، سيستان و كرمان را به او محول كرد. و دختر شاه سلطان حسين را به رضاقلي ميرزا پسر نادر داد. در 1141ق. به جنگ با شورشيان افغاني پرداخت و در 1142ق. طي جنگي در نزديكي دامغان شكست سختي بر اشرف افغان وارد كرد، سپس در نزديكي تهران و مورچه خورت اصفهان، شكست هاي ديگري بر افاغنه وارد كرد و نهايتاً در زرقان فارس، اشرف افغان را به كلي مغلوب كرد و به فتنه هفت ساله افغان ها خاتمه داد. شاه صفوي پس از فرار افاغنه از اصفهان، از دشمن آسوده شده بود و به پايتخت صفويان وارد شد. نادر پس از دفع اشرف افغان و اتباع او با عثماني جنگيد. و توانست آذربايجان را از آنان پس بگيرد. اقدام نسنجيده شاه صفوي در محاصره ايروان و مقابله با سپاه عثماني در غياب نادر و شكست سنگين او از سپاه عثماني باعث شد كه نادر وي را در 1145ق. معزول كند و نوزاد چند ماهه او را به نام عباس سوم بر تخت سلطنت بنشاند و خود عملاً امور كشور را به دست بگيرد. سپس طي سه جنگ شكست سختي به سپاه عثماني وارد كرد و آنها را از ايران اخراج كرد. و در 1148 در حالي كه روس ها نيروي خود را از ايران خارج كردند، در دشت مغان در شورايي متشكل از سران كشوري و لشكري مسئله انتصاب نادر به سلطنت مطرح شد. نادر ضمن اينكه با زمينه سازي هاي فراوان شرايط را براي انتقال قدرت فراهم كرد، با تحميل شرايط سه گانه خود مبني بر موروثي شدن سلطنت در خانواده او، مساعدت نكردن به خاندان صفويه جهت صعود مجدد به سلطنت، و از رسميت افتادن تشيع در ايران!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!، به عنوان پادشاه تاجگذاري كرد. سياست مذهبي نادر كه عملاً منجر به ادغام تشيع در تسنن مي شد با مخالفت شيعيان و علما مواجه شد. مخالفت يكي از علما با سياست مذهبي نادر در شوراي دشت مغان با خشونت نادر منجر به كشته شدن آن عالم شيعي گرديد. در منابع عصر افشاري گزارش هاي متعددي از خشونت هاي ضد شيعي مؤسس سلسله افشاري نظير كشتار عزاداري سيدالشهدأ(ع)، آمده كه حاكي از بي مهري او نسبت به تشيع مي باشد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نادر پس از جلوس به تخت سلطنت و پس از سركوب ايل بختياري عازم قندهار شد و آن شهر را اشغال كرد. در 1151 عازم هندوستان شد و با اشغال دهلي در زمره فاتحين هند قرار گرفت. وي محمدشاه گوركاني را به عنوان پادشاه هندوستان ابقا كرد و محمدشاه نيز جواهرات و اموال گرانبها و فراواني را به نادر تقديم نمود. ثروت و جواهراتي كه نادر به ايران منتقل كرد در دفينه شخصي او در كلات نادري حفظ شد و هيچ گاه براي ايجاد زير ساخت هاي اقتصادي كشور به كار گرفته نشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نادر در اواخر عمر به سوءرفتار دچار شد، كور كردن رضاقلي ميرزا فرزند خود پس از ترور نادر در جنگ مازندران كه نتيجه سوءظن وي به فرزند خود بود، سرآغاز بدگماني هاي نادر به اطرافيان خود گرديد. خشونت بيش از حد وي در سركوب اهالي شهرهاي مختلف ايران و بدگماني اش نسبت به ايرانيان موقعيت او را نزد مردم تضعيف مي كرد!!!!! در سال 1160 هنگامي كه قصد داشت به همراه تركمنان، ازبكان و افاغنه، صاحب منصبان و سربازان ايراني شيعه مذهب خود را قلع و قمع كند با پيشدستي آن صاحب منصبان مواجه شد و به قتل رسيد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نادر كوشيد براي استفاده ايران از آبهاي خزر و خليج فارس اقدام به تأسيس نيروي دريايي كند كه با مرگ وي ناتمام ماند. او همچنان در رواج تجارت كوشش نمود ولي عملاً به واسطه جنگ هاي فراوان دوره نادر اين امر چندان محقق نشد. در مجموع زندگي سياسي نادر شاه، به دو دوره تقسيم مي شود: تا 1142 او را قهرمان ملي محسوب كرده اند، چرا كه افغان ها را از ايران بيرون كرد؛ امّا از 1148 به بعد - يعني در دوران سلطنت خود - به مستبدي خونريز تبديل شد. سياست نادر اين بود كه مذهب شيعه را از رسمي بودن بيندازد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اما اين سياست به دليل عمق اعتقادات و ارادت مردم ايران به خاندان عصمت و طهارت(ع) شكست خورد و نادر منفور مردم شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! لذا نادر را مظهر حماسه و فاجعه ملي خوانده اند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خصوصيات نادر سرسلسله افشاريان فردي بااراده و فرماندهي ماهر در امور نظامي بود. نادر از بزرگ ترين فرماندهان نظامي قرن هجدهم محسوب شده است؛ و عده اي از صاحبنظران او را از لحاظ نبوغ نظامي، در رديف سزار و يا ناپلئون دانسته اند. در زمان تاجگذاري او، ايران از نظر اقتصادي آسيب ديده بود؛ و اين به دليل آن بود كه هم انحطاط صفويه را پشت سر گذاشته و هم فتنه افغان را تجربه كرده بود. البته ثروتي را هم كه نادر از هند به ايران آورد، براي مردم و بهبود وضع اقتصادي كشور به كار نرفت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! غنايمي كه او در اين جنگ و در فتح دهلي به دست آورد، عبارت بودند از: سنگ هاي قيمتي پادشاه هند، تخت طاووس، زر و سيم، ابزار جنگي، پيشكش هاي مهاراجه هاي هندي، تابلوها و كتاب هاي نفيس، و روي هم به پول آن زمان 350 ميليون تومان غنايم. غنايمي كه نادر از هند به ايران وارد كرد، آنقدر فراوان بود كه سه سال مردم از پرداخت ماليات معاف شدند. حكومت پرفراز و نشيب سرسلسله افشاريه در سال 1160هص. ق. در شب يازدهم جمادي الاول (ژوئن 1747 ميلادي) با قتل نادر پايان يافت. يكي از شاعران درباره شب قتل نادر، شعر عبرت انگيزي سروده است: سر شب سر جنگ و تاراج داشت سحرگه نه تن سر، نه سرتاج داشت به يك چرخش چرخ نيلوفري نه نادر به جا ماند و نه نادري بعد از اين قتل، علي قلي ميرزا (برادرزاده نادر) به سلطنت رسيد و خود را عادلشاه ناميد. او دستور قتل عام فرزندان و زنان حرم نادر را صادر كرد. خون اين بيچاره ها، روي زميني كه قسمتي از گنجينه هاي نادر در زير آن دفن شده بود، ريخت. علي قلي ميرزا فقط شاهرخ ميرزا فرزند رضاقلي ميرزا را نكشت. عليشاه به دست برادرش ابراهيم ساقط و نابينا شد، ابراهيم را لشكريانش كشتند و سرانجام شاهرخ ميرزا به قدرت رسيد و تا زمان آقامحمدخان زنده بود؛ و سرانجام به دستور آقامحمدخان كشته شد. آخرين بازمانده افشاريه، نادر فرزند شاهرخ بود كه به دستور فتحعلي شاه قاجار به قتل رسيد.

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1350255

باز هم متنی سراسر بغض و کینه . و باز هم این کینه از کجا نشات میگیره من نمیدونم !!!
ابتدا به ادعای اصلی این متن که همانا ادعای ضد شیعه بودن نادر هست میپردازیم . در مورد اون کشتار ادعایی در مورد کشتار عزاداران حرفی نمیزنم . چون نه این جناب نوشته منبعش کجاست نه من خودم چیزی در این مورد دیدم . اگر از دوستان مطلبی در این مورد دیده به من هم بگه .
اما در مورد کلیت ضد شیعه بودن ! اینطور که این جناب گفته تنفر نادر از شیعه از صدام حسین ملعون هم بیشتر بوده . بنابراین نادر هم باید حداقل عملکردش شبیه صدام باشه . مثلا همانند صدام در زیارت بقاع متبرکهء شیعیان ایجاد مشکل کنه و گاها سعی در خراب کردن اونها داشته باشه . اما میبینیم که 180 درجه عکس این عمل میکنه ! و حتی دست به مرمت حرم امام هشتم شیعیان میزنه !!! متن زیر رو عینا از سایت پايگاه اطلاع رساني آستان قدس رضوي نقل میکنم :

مناره‌‌ها

مناره يا منار در لغت يعني جاي نور و روشنايي و در اصطلاح، بنايي است بلند كه از قديم بر فراز ايوان اصلي مسجدها، زيارتگاه‌‌ها و مدارس ديني مي‌ساختند و از آن براي پرتو افكني و اذان‌گويي استفاده مي‌كردند.
علاوه بر اين، مناره يا گلدسته، نمادي از مهم‌ترين عناصر معماري است كه جايگاه ويژه‌اي در فرهنگ معماري اسلامي و آداب و سنن اجتماعي ايران دارد. بنابراين، پيش از آنكه مناره در كنار مسجدها براي اذان‌گويي ايجاد شود،‌ به عنوان برج‌‌هاي راهنمايي بوده كه مسافران را هدايت مي‌كرده و در مواردي ميلِ نشان راهنما به حساب مي‌آمده است.
اكنون با احتساب دو مناره رفيع مسجد گوهرشاد، دوازده مناره در بناهاي حوزه حرم حضرت امام رضا (عليه السلام) وجود دارد.
در مجموعة قديمي آستان قدس رضوي، دو مناره با اختلاف قدمت وجود دارد؛ يكي در جنوب صحن انقلاب، نزديك گنبد طلا و ديگري مقابل و به قرينه آن، در شمال صحن و بالاي ايوان عباسي.
اين دو مناره هر دو با روكش طلا تزيين شده‌اند و مناره نزديك گنبد كه به صورت منفرد ساخته شده، از سابقه تاريخي و قدمت بيشتري برخوردار است.
احداث مناره به صورت منفرد تا قرن ششم ادامه داشته و از آن به بعد ساختن مناره به صورت زوج معمول شد. بنابراين، تاريخ بناي مناره كنار گنبد به اوايل قرن ششم باز مي‌گردد كه به‌جاي احداث دو مناره كنار گنبد، يك مناره ساخته شد. طهماسب صفوي در قرن دهم مناره مذكور را مرمت و به طلا آراسته كرد.
بعد از آن، نادر شاه افشار همزمان با طلاكاري ايوان امير عليشير، مناره كنار گنبد را نيز دوباره طلاكاري كرد.
بلندي مناره كنار گنبد، از سطح صحن انقلاب تا انتها، 5/40 متر و محيط آن حدود 13 متر است. ابتداي قسمت پايين گلدسته از سطح بام ايوان آجرچيني شده و بالاي آن با كاشي تزيين يافته است. از بالاي كاشي تا انتهاي گلدسته با خشت‌‌هاي مطلا از نوع خشت‌‌هاي مطلاي گنبد پوشيده شده است. زير مناره، كتيبه‌اي به خط ثلث برجسته، حاوي صلوات بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) وجود دارد كه در آخر آن نوشته شده: «كتبه بهاء الدين محمد الخادم 1142 هجري». بعد از آن آيه شريفه «ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا» ديده مي‌شود. آيه شريفه «انا فتحنا لك فتحاً مبيناً» نيزبه خط بنايي درشت، زيركاشي‌كاري ساقه مناره نوشته شده است. گلدسته كنار گنبد كه در 252 سال قبل طلاكاري شده بود، به دليل ضخامت كم (حدود 4 هزارم ميليمتر) و تأثير عوامل طبيعي، فرسوده و بدنما شده بود. از اين‌رو پس از انقلاب اسلامي با خشت‌‌هاي مطلاي جديد بازسازي شد. به همين منظور، مانند بازسازي گنبد، خشت‌هاي مطلاي قديمي و فرسوده برچيده و زير آن بتون ريزي شد، پس از آن سطح گلدسته مجدداً با ورق‌‌هاي مسي كه به روش الكتروليت، حدود 16 هزارم ميليمتر روكش طلا شده بود، پوشيده شد. اكنون حدود 145 متر مربع خشت زرين بر سطح گلدسته وجود دارد.
دومين مناره، روي ايوان عباسي در شمال صحن انقلاب است كه از آثار عهد نادري به شمار مي‌رود. در تاريخ آمده است: نادر شاه دستور داد گلدسته ديگري در مقابل گلدسته شاهرخي بسازند و گلدسته‌‌ها و ايوان امير عليشير نوايي در صحن انقلاب را طلا كنند. استاد علي نقي مشهدي در مدت يك سال، گلدسته جديد را ساخت و طلاكاري كرد.
اين مناره نيز از نظر كاشي‌كاري و آجرچيني ساقه و طلاكاري بالاي آن، به قرينه و همچون مناره كنار گنبد است. در كتيبه اين گلدسته نيز صلوات بر معصومان (عليهم السلام) بر خشت‌‌هاي زراندود به خط ثلث نوشته شده و در آخر آن عبارت «في ذيقعدة الحرام سنة 1145» و زير آن به خط نستعليق عبارت «عالي جناب سلالة السادات العظام امير سيد احمد الحسيني سركشيك و كلب عتبة علية روضة رضوية محمد جعفر خادم في شهر رمضان المبارك 1146» ديده مي‌شود.

http://www.aqrazavi.org/index.php?module=pagesetter&func=viewpub&tid=21&pid=368&k=1

حالا به نظر شما دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس رو ؟؟؟؟ در جایی دیگر در همین متونی که در پستهای قبلی قرار دادم و درشتش کردم میخوانیم :

طرح نادر شاه: يک ارتش چهارصد هزار نفري ثابت براي ايران

نادرشاه افشار پس از اخراج اروپاييان از بحرين و تصرف مسقط و عمان، در نوامبر سال 1743 بزرگان كشور و افسران ارشد ارتش را براي بررسي طرح بازسازي ارتش ايران به اردوگاه خود دعوت كرد. پس از تشكيل اين نشست كه اواخر نوامبر انجام شد نادر نظر خود را مطرح ساخت. طبق اين طرح، ارتش ايران در هيچ واحد زماني نبايد كمتر از چهارصد هزار نيروي آماده داشته باشد. اين طرح شامل ايجاد يك نيروي دريايي بزرگ بود كه بتواند يك تنه از عهده ناوگان اروپاييان برآيد. نادر گفته بود كه چون وسعت اروپا كم است، سران اروپا دست از سر كشورهاي ديگر برنخواهند داشت و ايران مكلف است كه از منطقه در برابر اروپاييان دفاع كند. در همين نشست، از نادر خواسته شد كه بر سر اداره «شهر نجف» با عثماني مصالحه نكند و او في المجلس از منشي اش خواست كه به امپراتور عثماني در اين زمينه نامه بنويسد و تاكيد كند كه بزرگان ايران نمي خواهند كه عثماني چشمداشت به نجف داشته باشد.
بعدا در اين باره ميان دو كشور مذاكره شد و عثماني در سال 1746 از دعاوي خود در نجف صرف نظر كرد و اين شهر كاملا در كنترل ايران قرار گرفت.
نادر كه دراكتبر 1688 (طبق برخي نوشته ها 22 اكتبر!) در دستگرد خراسان به دنيا آمده بود در جريان كودتاي دهم ژوئن 1747 قوچان كشته شد. با قتل نادر، بسياري از برنامه هاي او متوقف ماند. مورخان غرب، نادرشاه را ناپلئون خاورزمين لقب داده اند. نادر با اين كه يك نظامي بود، از مشورت با افراد دانا و مجرب در انجام كارها و برنامه هايش خودداري نمي كرد.

http://iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GD=26&GM=11#7418

به نظر شما چه دلیلی داره که نادر بر سر نجف با عثمانی مصالحه نکنه ؟؟؟؟ چه دلیلی داره که نادر به شاه عثمانی نامه بنویسه و بگه بزرگان ايران نمي خواهند كه عثماني چشمداشت به نجف داشته باشد ؟؟؟؟؟ مگه غیر از اینه که اگر نجف جزوی از ایران نادری باشه تنها باعث افزایش شیعه گری میشه و باعث میشه پیروان شیعه بدون دغدغهء اذیتهای حکومت سنی مذهب عثمانی به نجف رفت و آمد کنند و به زیارت قبور ائمه شان برن ؟؟؟ واقعا کسی که از شیعه متنفر باشه همچین کاری میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ معلوم نیست این نویسندهء محترم متن اول این پست ادعاهاش رو بر کدامین پایه استوار کرده ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این هم نشانهء دیگری برای تنفر نادر از مذهب شیعه !!! :

در ميانه صحن انقلاب، سقاخانه اي قرار دارد که يک گنبد طلايي روي آن ساخته شده و به سقاخانه اسماعيل طلايي معروف است.اين سقاخانه داراي ساختماني هشت ضلعي بوده و زائران آب آن را به عنوان آبي متبرک مي آشامند.در ميان مورخان، مشهور آن است که اين بنا به دستور نادر شاه افشار و توسط شخصي به نام اسماعيل طلايي ساخته شده و سنگ مرمر يک پارچه آن را هم نادرشاه از هرات آورده است.

http://www.ebtekarnews.com/ebtekar/Article.aspx?AID=898#6517

افشاريه
در اين دوره به ويژه در زمان نادرشاه افشار ايوان طلاي صحن عتيق (انقلاب) و مناره بالاي آن و بناي مناره ايوان شمالي طلاكاري و تذهيب شد و سقاخانه اسماعيل طلايي صحن عتيق احداث گرديد. اما چندي بعد به وسيله نوادگانش به اين ساحت مقدس اهانتهايي شد كه اينك ذكر مي‏شود.
در سال‏1183 ه. ق شاهرخ فرزند رضا قلي ميرزا فرزند نادرشاه افشار در خراسان حكومت مي‏كرد. احمد شاه دراني به مشهد حمله كرد و نصرالله ميرزا پسر شاهرخ كه وليعهد بود با او مقابله‏اي مردانه كرد و وي را شكست داد و او را وادار به صلح نمود. اين امر موجب غرور وي شد كه خيال جهانگيري را در سر پرورانيد.
در سال 1190 ه. ق كه خزانه پدرش خالي شده و براي پرداخت‏حقوق سپاهيانش درمانده شده بود به تحريك برخي از فرومايگان طلا و جواهرات حرم مطهر رضوي را از قنديلها و درها جدا كرد، مقداري را به فروش رسانيد و مقداري از طلاها و نقره‏ها را سكه زد و صرف پرداخت‏حقوق و تهيه سپاه نمود.
نادرميرزا برادر نصرالله ميرزا نيز كه پس از خلع وي توسط پدرش رضاقلي ميرزا، وليعهد شده بود دست تعدي و تجاوز به اموال موقوفه و غيرموقوفه گشود و حتي خشتهاي طلاي روي گنبد مطهر را كند و به نام خود سكه زد و جواهرات حرم را به فروش رسانيد. حتي سرطوق مكلل را كه بالاي گنبد نصب بود كند و نيز قالي زربافت را كه هفتهزار تومان ارزش داشت‏ سوزانيد.
نصايح مرحوم آيةالله ميرزا مهدي مجتهد توليت وقت آستان قدس نيز مانع اعمال ناشايست و تجاوزگرانه او نشد. اما مردم به او اعتراض كردند و سكه‏هاي ضرب شده را كه در بازار بود جمع‏آوري مي‏نمودند و به ميرزا مهدي مجتهد جد سادات شهيدي مشهد برمي‏گرداندند. مردم سرانجام سر به شورش برداشتند. نادر ميرزا نيز كه اين شورش را از ناحيه ميرزا مهدي مي‏دانست وي را در سال 1218 ه. ش به شهادت رسانيد و مرحوم ميرزا مهدي مجتهد به «شهيد رابع» معروف شد.

http://www.bashgah.net/pages-21195.html

دیدید نادر چقدر متنفر بوده !!!! ...

و اما جای دیگری نویسندهء با کمالات کیهان میگوید :

ثروت و جواهراتي كه نادر به ايران منتقل كرد در دفينه شخصي او در كلات نادري حفظ شد و هيچ گاه براي ايجاد زير ساخت هاي اقتصادي كشور به كار گرفته نشد

و جای دیگری هم میگه :

البته ثروتي را هم كه نادر از هند به ايران آورد، براي مردم و بهبود وضع اقتصادي كشور به كار نرفت

اما از آنجا که دروغگو کم حافظه هم میشود ! در پایان متنش خودش مطلب زیر رو بیان میکنه :

غنايمي كه نادر از هند به ايران وارد كرد، آنقدر فراوان بود كه سه سال مردم از پرداخت ماليات معاف شدند.

باز هم من نمیدونم پر خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس رو . ضمن اینکه صداقت و راستگویی این نویسنده رو در همان قسمت ضد شیعه بودن نادر دیدیم ... داستان چوپان دروغگو رو که شنیدید !
خودش داره میگه که نادر سه سال مردم رو از پرداخت مالیات معاف کرد . ضمن اینکه در جای دیگری میبینید که قسمتی از اون طلاها رو وقف طلاکاری حرم امام رضا میکنه ...

خدمت آقا رضا هم عرض کنم که در پستهای قبلی اشاراتی به کارهای نظامی نادرشاه هم شده . خودم هم سعی میکنم مطالب بیشتری در این مورد پیدا کنم و قرار بدم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نه به اون نویسندهء کیهان که میگفت نادر ضد شیعه بوده نه به نویسندهء مطلب زیر !!! ببینید چه چیزایی به نادر شاه بسته ! :

نجات شيعيان
شيعيان از دست مهاجمين افغان (كه با اشغال ايران و نابودي رژيم صفويه دست به قتل و غارت ايرانيان گشوده بودند ) به علماني نجف شكايت كردند سيدي از علماي نجف در خواب به حضور پيغمبر اكرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) رسيد در محضر آن دو بزرگوار بود كه عباس بن علي در حاليكه قلاده حيواني را در دست داشت وارد شد علي فرمود : به زودي شيعيان نجات خواهند يافت .
روز يكه نادرشاه به زيارت اميرالمؤمنين مشرف شد سيد نامبرده به وسيله چارپا به ملاقات نادر آمد و الله اكبر گفت نادر شاه علت تكبير را پرسيد سيد خوابش را بيان كرد نادر امر كرد قلاده اي به گردنش انداخته و كشان كشان وي را به حرم برند وي اين عمل را تكرار كرد و از اين جهت ايمان مخصوصي به حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) پيدا كرد و گنبد و ايوان مطهر را تعمير و طلا كاي نمود ومهر خود را : كلب آستان علي نادر قلي (نادرشاه ) انتخاب كرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نادرشاه و كرامت قمر بني هاشم (ع)
خطيب بزرگوار و مدافع مكتب اهل بيت آقاي سيد حسين فالي اظهار داشتند : جد مادري اين جانب مرحوم حاج شيخ حسم حائري ، كه در كربلا معروف به شيخ حسن كوچك بود از منبريها ن خدمتگزاران با اخلاص حضرت اباعبدالله الحسين بود كه مردم او را به تقوي و ايمان مي شناختند ايشان مي فرمود در كتاب اسرارالسلاطين كه نسخه خطي آن در خزانه حضرت ابوالفضل العباس موجود است خواندم : نادر شاه وزيري شيعه به نام ميرزا مهدي داشت . زماني كه نادر هند را فتح كرد ميرزا مهدي از او اجازه خواست كه از هند براي زيارت عتبات مقدسه به عراق مشرف گردد . نادر شاه او را به مسخره گرفت كه شما شيعيان مرده پرستيد شخصي را كه صدها سال است از دنيا رفته بر سر قبرش مي رويد و بر وي سلام مي كنيد ……….الخ .
ميرزا مهدي وزير گفت : اينها گرچه بظاهر مرده اند ولي كارهايي مي كنند كه از عهده زنده ها بر نمي آيد و مردم آن را كرامت و معجزه مي نامند . از جمله كرامات مولا امير المؤمنين علي (ع) شاه نجف ، اين است كه سگ چون حيواني نجس است به قبر مطهر ايشان نزديك نمي شود و از آن عجيبتر خمر (شراب ) است كه چون به آنجا مي برند فاسد مي گردد و اثر خمريت و مستي از آن زايل مي شود .
نادر شاه پس از شنيدن اين مطلب گفت : اگر چنين است كه تو مي گويي من هم با تو مي آيم تا از نزديك اين كرامت و معجزه را مشاهده نمايم چندي بعد نادر به طرف عراق حركت كرد چون به محدوده حرم مطهر مولا اميرالمؤمنين علي (ع) رسيد شرابي را كه از قبل در ظرفي مخصوص گذارده و در آن را مهر كرده بودند تا كسي نتواند در آن تصرف كند طلب كرد . زماني كه آن را آوردند ديد بوي تندي همچون بوي سركه از آن متصاعد مي شود وچون آن را چشيد ديد سركه است ! سپس يك سگ طلب كرد سگ را آوردند ولي هر چه سعي و تلاش كردند تا آن حيوان را وارد محوطه و محدوده حرم كنند نتوانستند حيوان دستهاي خود را به زمين فشار ميداد و هر چه مأمورين ريسمان وي را مي كشيدند فايده اي نداشت تا اينكه ريسمان پاره شد و حيوان آزاد شده و به عقب برگشت . نادر شاه كه اين صحنه را ديد در مقابل عظمت اميرالمؤمنين حضرت علي (ع) سر تعظيم فرود آورد و گفت حال كه چنين شده مي خواهم به جاي اين حيوان زنجيري به گردن خود من بيفكنيد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و به كنار قبر مطهر مولااميرالمؤمنين ببريد زنجيري از طلا تهيه شد زيرا فكر مي كردند او اكنون احساساتي شده و چنين مي گويد ولي بعد كه به خود مي آيد و حالش آرام و طبيعي گردد آن كس را مجازات مي كند .
در اينجا بود كه ناگهان شخصي ناشناس ، ولي بسيار با هيبت نزديك شد و زنجير طلا را به گردن نادر انداخت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و او را به طرف قبر اميرالمؤمنين علي (ع) كشانيد وقتي نادرشاه به كنار قبر مطهر رسيد تاجي را كه از پادشاه هند گرفته و بسيار قيمتي بود روي قبر مطهر نهاد و عرض كرد شاه تويي و من يك ياز بندگان تو هستم بلكه من سگ درب خانه تو مي باشم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد تا گنبد حضرت را كه كاشي بود طلا كردند و بعد هم به كربلا و زيارت حضرت سيدالشهدا مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه هاي دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله و يارانش را برايش گفتند متأثر شده و بشدت گريست . در اين ميان از علمدار كربلا حضرت ابوالفضل العباس نيز سخي به ميان آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهايي روبرو شد ؟ نادر شاه گفت قبر او در كجاي حرم امام حسين است ؟ گفتند : وي قبري جداگانه دارد و نادر را به حرم حضرت قمر بني هاشم هدايت كردند وقتي كه چشم نادر شاه به دستگاه باشكوه و حرم با صفاي قمر بني هاشم افتاد و ديد دست كمي از حرم مولايش امام حسين ندارد از حاضرين پرسيد علت و حكمت ايجاد اين تشكيلات جداگانه چيست ؟ و چرا حضرتش را در حرم امام عظيم حسين بن علي دفن نكرده اند ؟ گفتند : اين امر به علت وصيت خود سردار كربلا قمر بني هاشم بوده است كه به حضرت سيدالشهدا گفت : مولا جان مرا به خيمه مبر چون به بچه هاي حرم وعده آب داده ام و آنها انتظار آب مي كشند و اينك اگر با اين وضع به خيمه بر گردم شرمنده آنان خواهم بود اما هرچه علما و حاضرين برايش توضيح دادند او قانع نشد كه بايد براي حضرت عباس گنبد و بارگاه جدايي باشد در اين اثنا ناگهان صداي فريادي همه را متوجه خود كرد . ديدند جواني با حالت آشفته و پريشان كنار ضريح مطهر فرزند رشيد مظلوم تاريخ اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب فرياد مي زند و با لهجه محلي مي گويد اي برادر زينب به فريادم برس . نادر شاه گفت : ببينيد مطلب از چه قرار است و آن جوان چه مي خواهد ؟ جوان گفت : من از قبيله مسعود هستم و محل سكونت ما در همين دو سه قرسخي شهر كربلا مي باشد در ميان ما رسم بر اين است كه يك روز قبل از عروسي داماد همراه عروس به حرم حضرت ابوالفضل مي آيند و سوگند مي خورند كه به يكديگر خيانت نكنند و حضرت را حكم قرار مي دهند كه هر كس به ديگري خيانت كرد حضرتش او را مجازات كند .
امشب هم شب عروسي و زفاف من است لذا با همسرم از منزل بيرون آمديم تا به حرم حضرت بياييم ولي در بين راه هفت نفر سواركار مسلح به ما حمله كردند و زنم را از من گرفتند و بردند اكنون آمده ام كه از حضرت قمر بني هاشم كمك بگيرم . نادر شاه بسيار متأثر شد و گفت من تا شب همسرت را به تو باز مي گردانم ولي جوان عرب كه گويا با نادر و شكوه و هيبت وي آشنايي نداشت گفت من از تو كمك نخواستم من از برادر زينب كبري كمك مي خواهم و بايد هر چه زودتر همسرم را به من بر گرداند و آن دزدها را به كيفر برساند نادر شاه از سخنان گستاخانه آن جوان و اينكه كمك او را رد كرده بر آشفت و گفت بسيار خوب اگر فمر بني هاشم قبل از امشب همسرت را به تو نرساند من ترا كيفر خواهم كرد و به حسابت خواهم رسيد . جوان با مشكل دوم كه همان تهديد نادرشاه بود روبرو شد و خود را به روي قبر مطهر حضرت ابوالفضل انداخت و در حاليكه فرياد مي زد گفت : اي پناه بي پناهان اي پسر اميرالمؤمنين علي به دادم برس .
ناگهان صداي هلهله و فرياد زني توجه همه را جلب كرد كه صدا مي زد : « رأيتك عاليه يبو فاضل ، مشكور ، يخو زينب » !!!!!!!!
آن زن با لهجه محلي مي گفت : پرچمت بلند است اي ابوالفضل سپاسگزارم اي برادر زينب ! نادر شاه دستور داد جوان و همسرش را نزد او آوردند و ماجرا را از زن پرسيد او هم مانند شوهرش رسم جاري قبيله و حمله دزدان را بيان كرد و اضافه كرد كه چون دزدان مرا با خود بردند و شوهرم از من جدا و دور شد فرياد بر آوردم و حضرت ابوالفضل را به حق خواهرش زينب كبري قسم دادم تا مرا نجات دهد ناگهان سواري از سوي كربلا نمايان شده با عجله و شتاب بسيار نزديك ما آمد و به دزدان دستور داد كه مرا رها كنند ولي آنها نپذيرفتند و حتي بهه آن سوار حمله كردند كه يكمرتبه ديدم برقي همانند برق شمشير به طرف دزدان حركت كرد و سرهايشان را از بدنها جدا كرد و اكنون جسدها وسرهاي آنها در آن بيابان افتاده است اينك نيز خودم را در اينجا مي بينم !!!!!!!!!!!!
نادر شاه از ديدن اين كرامت قانع شد كهمقام والاي حضرت ابوالفضل (ع) اين مقدار هست كه به پاداش وفا و ايثاري كه در زندگي نشان داده دستگاهي در كنار برادر عزيزش امام حسين داشته باشد . لذا دستور به توسعه حرم مطهر حضرت ابوالفضل داد و مسجد بالا سر حضرت و مسجد رواق پشت سر را هم احداث نمود و صحن و ايوان را تزيين و تعمير اساسي كرد .

http://abalfazl.com/keramat/shia/shia5.htm

حالا به نظرتون این راست میگه یا نویسندهء کیهان یا هیچ کدوم ؟؟؟ آیا اینگونه از بام به پایین افتادن چیزی جز ضرر و زیان برای مردم و مملکت ایران نخواهد داشت ؟؟ اون یکی نادر رو دشمن شیعه میخونه و این یکی کلب آستان علی !!! مثل اینکه این دومی رو در مورد شاه عباس میگفتند نه نادر شاه ! حالا چی میشه که به نادر شاه هم نسبتش میدن الله اعلم !!!
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بنده در تاپیکهای دیگر هم عرض کردم که با فردی که احترام طرف مقابلش رو رعایت نمیکنه در تاپیکها بحث نخواهم کرد . موفق باشید ...

هر طور که مایلید.
الحمد الله که پست های بنده و جناب عالی در سایت موجود است. قضاوت در این باره را به دیگر دوستان و وجدان شما واگذار می کنم که چه کسی احترام طرف مقابل را رعایت نکرد.

همان طور که قبلا گفتم موفق و بهروز باشید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام

ضمن تشکر فراوان بابت ایجاد این تاپیک جذاب، به نظر شما در مورد تعداد سپاهیان اغراق نشده؟ مثلا سپاه 300هزار نفری عثمانی. اصولا امکان تامین لجستیک این تعداد سرباز با توجه به امکانات اون روزها میسر بوده یا خیر؟

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام

ضمن تشکر فراوان بابت ایجاد این تاپیک جذاب، به نظر شما در مورد تعداد سپاهیان اغراق نشده؟ مثلا سپاه 300هزار نفری عثمانی. اصولا امکان تامین لجستیک این تعداد سرباز با توجه به امکانات اون روزها میسر بوده یا خیر؟

 

 

سلام دوست عزیز ...

 

بله اغراق که حتماً شده ...

 

غالباً تو اکثر منابع سپاه عثمانی رو تقریبا 100 هزار نفر ذکر می کنند ، البته همۀ این نفرات تو جنگ نمیتونستن شرکت کنند (نیروی تدارکات ، آشپز و... ) ...

 

البته فراهم کردن همچین نیرویی برای حکومت عثمانی سخت نبوده ولی همانطور که اشاره کردین تامین لجستیک و... شرایط را برای فراهم کردن همچین سپاهی اصلا میسرنمی کرد ..

 

البته عدد 300 هزار اشتباه تایپی بود ... :blushing:

 

با تشکر از نظرتون ... :rose:  :rose:

  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
 
123231321.jpg
 
 
 

 

 
سلام و درود و ممنون بابت زحمتی که برای مقاله کشیدید
 
این توپ ها و mortar هایی که روی شتر ها حمل میشدند رو اولین بار در موزه مشهد دیدم خیلی برام سوال بود که واقعا این توپ ها روی شتر ها شلیک میشدن؟!
اگر جواب مثبته یعنی لگد وحشتناک این توپ ها برای حیوان زبان بسته مشکل ایجاد نمی کرد؟!
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام دوست عزیز ...

 

بله اغراق که حتماً شده ...

 

غالباً تو اکثر منابع سپاه عثمانی رو تقریبا 100 هزار نفر ذکر می کنند ، البته همۀ این نفرات تو جنگ نمیتونستن شرکت کنند (نیروی تدارکات ، آشپز و... ) ...

 

البته فراهم کردن همچین نیرویی برای حکومت عثمانی سخت نبوده ولی همانطور که اشاره کردین تامین لجستیک و... شرایط را برای فراهم کردن همچین سپاهی اصلا میسرنمی کرد ..

 

البته عدد 300 هزار اشتباه تایپی بود ... :blushing:

 

با تشکر از نظرتون ... :rose:  :rose:

خیلی ممنونم.  :rose:  :rose:  :rose:

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.