MR9 113,971 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 یکی از مهمترین تجارب ارتش ایالات متحده در جنگ ویتنام ، استفاده گسترده از بالگردهای هجومی و ترابری تاکتیکی با هدف تحرک بخشیدن به انتقال واحدهای نظامی در میدان نبرد بشمار می رفت . با پایان یافتن جنگ ، ایران بعنوان یک متحد منطقه ای این کشور در دهه 70 میلادی ، به یکی از مهمترین دریافت کنندگان سخت افزار نظامی ایالات متحده برای ایجاد بزرگترین نیروی هوانیروز آسیای جنوب غربی ، تبدیل گردید . در این میان ، شاید یکی از مهمترین سخت افزارهای وارد شده به سازمان رزم هوانیروز ، بالگرد BELL-214 بشمار می آمد که بتدریج به اسب کاری این نیرو تبدیل گردید . براساس اطلاعات منتشر شده ، ایران در حد فاصل سالهای 1972 تا 1976 ، چیزی در حدود 335 فروند از این بالگرد ترابری را دریافت نمود که از این تعداد 39 فروند از نمونه BELL-214C ( نسخه جستجو و نجات ) بود . با این وصف ، هدف از این نوشتار، بررسی عملکرد فنی این بالگرد نخواهد بود ، بلکه شرح جانفشانی ها و ایثارهای خلبانان و پرسنل فنی هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران و اثبات این نکته است که بر خلاف کج فهمی های موجود ، چه ارتباط صمیمانه و محبت آمیزی میان پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جبهه های نبرد حق علیه باطل وجود داشت . بطور مشخص ، این نوشتار ، از زبان سرهنگ فنّی هوایی ، سید صیاد هاشمی بازگو می گردد : راند نخست : آغاز ماجرا در یکی از عملیاتهای مشترک در منطقه عملیاتی شلمچه ، تیم های آتش هوانیروز با استقرار در منطقه دارخوین ، این محل را به قصد اجرای آتش پشتیبانی از نیروهای سطحی ، ترک می کردند . عملیات با محوریت یگانهای پیاده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال انجام بود و به مانند همیشه ، دو رکن اصلی پشتیبانی رزمی ، یعنی توپخانه و هوانیروز در حمایت از عملیات حضور داشتند . با شروع عملیات رزمی ، 13 تیم آتش به منطقه روانه شده و پس از بازگشت آخرین تیم ، برای اجرای یک ماموریت جدید ، تیم آتش چهاردهم مشغول آخرین بازبینی ها قبل از عزیمت به منطقه بود . طبق معمول ، چشم همه نفرات قرارگاه به افق غرب بود تا بازگشت سالم تیم های عملیاتی ، تیم جدید آتش با خیال راحت منطقه را ترک کنند ولی این اتفاق نیافتاد و تیم سیزدهم با 3 فروند بالگرد کبری ، بدون همراهی بالگرد جستجو و نجات ، به آسمان قرارگاه رسید . شبیه به سایر موقعیتهای مشابه ، نگرانی و زمزمه بروز سانحه فضای قرارگاه را در بر گرفت و سئوال و جواب با خلبانان کبری شروع شد . به گفته خلبانان ، بالگرد رسکیو ، با آتش زمینی مورد اصابت قرار گرفته و بدلیل نقص در پیشرانه مجبور به فرود اضطراری در خط خودی شده بودند و خدمه آن به شکل معجره آسایی ، در مسیر بازگشت به قرارگاه قرار داشتند . ادامه دارد ......................... پی نوشت : منبع ، مجله صنایع هوایی ، سال بیست و پنجم ، شماره 290 . 82 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
MR9 113,971 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 بخش دوم : چاره جویی برای حل مشکل : چهاردهمین تیم آتش با غروب آفتاب ، از ماموریت پشتیبانی خود به قرارگاه تاکتیکی هوانیروز بازگشت و بدین سان ، پرونده فعالیت پروازی آن روز هوانیروز ، بسته می شد . اما یکساعت مانده به غروب آفتاب ، زمان کافی را در اختیار ما نمی گذاشت تا احتمالاً بتوانیم به شکل سرپایی از پیشرانه بالگرد ، رفع عیب کنیم . بنابراین با توجه به کمبود زمان ، با همفکری و دستور جناب انصاری (فرمانده قرارگاه ) ، مقرر شد تا صبح روز بعد ، همافران متخصص پیشرانه با یکفروند بالگرد AB-206 ، به محل سانحه بروند . پیش از غروب کامل آفتاب ، خلبانان بالگرد سانحه دیده ، توسط برادران سپاه ، به قرارگاه منتقل شده و آخرین وضعیت فنی بالگرد ازآنها سئوال گردید . به گفته خلبانان ، پیشرانه بالگرد در جریان اجرای آتش کبری ها مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و به همین دلیل دچار واماندگی کمپرسور گردید و خدمه پس از انجام فروداضطراری بدون پیشرانه ، اقدام به روشن کردن مجدد موتور نموده که هرچه تلاش کردند ، به در بسته خوردند و موتور در برابر فرمان استارت ، هیچ واکنشی از خود نشان نمی داد . امیر خلبان " مجید عقیقی روان " فرمانده فرهنگ دوست و فرهیخته هوانیروز ، جمله زیبایی داشتند بدین مضمون که : " در طول دفاع مقدس ، شیپور هیچ عملیاتی زده نمی شد ، مگر اینکه هوانیروز در آن عملیات حضور داشته باشد " به لطف خداوند و کوری چشم دشمنان این سرزمین ، هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران ، از ابتدا تا پایان جنگ ، مثل تیغی در چشم دشمن فرو می رفت و در طول 8 سال جنگ ، اجازه نداد در هیچ نقطه ای ، آب خوش از گلوی ارتش عراق ، پایین رود . آنها بقدری از هوانیروز ، ترس آمیخته به نفرت داشتند که اگر در منطقه ای ، یک بالگرد ارتش سرنگون می شد ، بدون اغراق ، جشن و پایکوبی به راه می انداختند و در صورتی که بالگرد در خطوط مقدم فرود اضطراری می نمود ، برای از بین بردن کامل بالگرد ، از هیچ آتشی دریغ نمی کردند . در باره این بالگرد هم ، این اتفاق افتاد و پس از رخ دادن سانحه 214 ، نیروهای رزمنده سپاه مستقر در خط مقدم ، بی وقفه با بی سیم قرارگاه هوانیروز تماس گرفته و اعلام می کردند که جنگنده/ بمب افکن های عراقی ، به قصد از میان بردن بالگرد ، مرتب وارد آسمان منطقه می شوند . . به گفته فرماندهان سپاه ، در طول یکساعت تا غروب آفتاب ، خلبانان عراقی ، کل خط مقدم را شخم زدند و ماهم کاری از دستمان برنمی آمد . ما هم می گفتیم ، تا فردا صبح صبر کنید تا به امید خدا ، برای تخلیه بالگرد اقدام کنیم ادامه دارد ..................... 60 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
MR9 113,971 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 بخش سوم : تصمیم سازی : بر پایه اطلاعاتی که خلبانان به من داده بودند ، حدسم این بود که صدمه آنچنانی به پیشرانه وارد نشده است و به همین علت ، غیر از ابزار آلات مورد نیاز ، قطعاتی که احتمال می دادم بر اثر اصابت ترکش دشمن از بین رفته باشد را از انبار قطعات دریافت نمودم . همان شب ، جناب انصاری ، گفت : " صیاد! چه کسانی را برای فردا می فرستی ؟ پاسخ دادم : خودم و قدیری پور ! ایشان به بنده لطف داشتند و گفتند : ببین صیاد ! ارزش تو و نفرات تو از صد بالگرد بیشتره! پس دنبال ماجراجویی نباش و اگر منطقه خطرناک بود ، خطر نکن و برگرد . اطاعت کردم و فردا صبح ، با تابیدن نخستین شعاع آفتاب ، سوار بر یکفروند جت رنجر ، قرارگاه را بطرف خط مقدم ترک کردیم . در این پرواز ، چهره فراموش نشدنی ناوگان 214 ، جناب " خدابنده لو" ، ما را همراهی می نمود . بدین ترتیب جت رنجر حامل سه نفر در نزدیکی یگان سپاه پاسداران فرود آمد و به قرارگاه بازگشت . از بالگرد که پیاده شدیم ، فرمانده گردان مستقر در خط ، بعلاوه تعداد زیادی از همرزمان سپاهی ، استقبال گرمی از ما کردند و از خوردنی و نوشیدنی ، هرآنچه در درسترس داشتند را برای پذیرایی از ما فراهم نمودند . فرمانده گردان ما رابه حرکت بطرف بالگرد دعوت کرد و همینطور که آهسته در حال ادامه مسیر بودیم ، من دیدم که هر لحظه بر تعداد رزمندگانی که به استقبال ما می آمدند افزوده می شد . به 200 متری بالگرد که رسیدیم ، توجیه رزمی فرمانده گردان تمام شد و به محض اتمام صحبتهای ایشان ، محبتهای رزمندگان شروع شد و کل نیروها ، خط را رها کرده بودند . نمی توان دقیقاً برایتان توصیف کنم که این دلاوران خط مقدم ، چه ابراز احساساتی می کردند ! ما هم مثل آنها یک رزمنده بودیم ، ولی آنها به حدی از دیدن سه نفر از رزمندگان هوانیروز ذوق زده شده بودند که به ترتیب می آمدند و صورت ما را می بوسیدند ! فرمانده گردان که با خواندن اتیکت روی لباس ، اسم من را یاد گرفته بود ، در تعبیر احساسات نیروهایش چنین گفت : " برادر صیاد ! از این ذوق و شوق و عشق بچه ها به خودتان تعجب نکنید ! زمانی که صدای ملخ بالگردهای هوانیروز در منطقه می پیچد ، انگار یک لشکر تازه نفس به کمک ما آمده ! وقتی ما در سخت ترین شرایط منتظر امداد الهی هستیم ، ، خداوند این امداد را بصورت تیم های آتش هوانیروز بر ما نازل می کند ! وقتی عراقی ها پاتک می زنند ، فقط کافیست ، یک بالگرد خودی سرو کله اش پیدا شود تا آنها مثل بزدلها فرار کنند ." بچه های ما بقدری عاشق صدای ملخ بالگردهای شما هستند که هروقت شما بگویید ، من حاضرم یک مسابقه ، برسراینکه صدای ملخ در افق ، متعلق به چه بالگردی هست را بین شما هوانیروزی ها و بچه های خودم برگزار کنم ! در هر حال ، برای ارزیابی وضعیت ، از همان فاصله ، به بالگرد نگاهی کردم ، بالگرد سانحه دیده ، دقیقاً پشت خاکریز خودی ، و به دور از چشمان دشمن ، فرود اضطراری کرده بود و دماغه بالگرد رو بسمت جنوب غربی و در زاویه 45 درجه نسبت به امتداد خاکریز قرار داشت . ادامه دارد................... 54 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hamoun 605 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 (ویرایش شده) سلام خسته نباشید خیلی موضوع جالبیه خصوصا تاثیر هوانیروز همیشه پیروز ما در روحیه رزمندگان ایرانی.خدا قوت :blushing: :applause: :applause: ویرایش شده در اسفند 94 توسط hamoun 6 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
remo 4,094 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 بچه های ما بقدری عاشق صدای ملخ بالگردهای شما هستند که هروقت شما بگویید ، من حاضرم یک مسابقه ، برسراینکه صدای ملخ در افق ، متعلق به چه بالگردی هست را بین شما هوانیروزی ها و بچه های خودم برگزار کنم ! ضمن تشکر از برادر MR9 بقیه چیزایی که باید از شما یاد گرفت به کنار نوع نگارش متن و رنگ بندی قلم هم خودش کلاسیه برای خودش :mrgreen: جالبه دقیقا ادمو یاده علاقه زیاد سربازهای پیاده امریکایی به a10 میندازه.اگه یادم باشه چیزی به این مضمون میگفتن: با شنیدن صدا امدن a-10 عملیات رو تموم شده میدونستیم. 4 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
MR9 113,971 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 با سلام ضمن تشکر از برادر MR9 بقیه چیزایی که باید از شما یاد گرفت به کنار نوع نگارش متن و رنگ بندی قلم هم خودش کلاسیه برای خودش :mrgreen: با سلام - البته اصل نگارش بر عهده مصاحبه کننده محترم مجله صنایع هوایی ، با جناب صیاد هست ،بنده فقط در برخی جاها، برای روان ترشدن متن، ویرایش مختصری انجام دادم . البته در خصوص رنگ بندی ، منظور توجه بیشتر دوستان به این قسمتها و اینکه هدف بنده از ارائه این موضوع چه چیزی است ، خواهد بود . با این حال ، از توجه شما سپاسگذارم :rose: 4 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
AM4 1,318 ارسال شده در اسفند 94 · مخفی شده توسط MR9، 16 فروردین 1395 - دلیلی ارایه نشده است مخفی شده توسط MR9، 16 فروردین 1395 - دلیلی ارایه نشده است با سلام و خدا قوت بخاطر مطلب خوبتون قسمت بعدى چه موقع خدمت همگان قرار مى گيرد ؟ به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست
Anonymous 1,722 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 (ویرایش شده) با سلام حصر پاوه و نقش هوانیروز از زبان دکتر چمران شنیدنی ست ایشون در جایی از کتاب " کردستان" می فرماید: دوازده نفر تكاور یا از تیپ نوهد، كسانیكه بهترین رزمنده ها هستند، كسانیكه در دنیا بي نظیرند، و در ضمن كسانیكه به استقبال شهادت آمده اند، كسانیكه از مرگ نمي ترسند و هلیكوپتري كه خلبان هلیكوپتر نیز انتحاري بود، آمده بود كه به شهادت برسد، بنابرین این هلیكوپتر درست در وسط دشمن بر بالاي تپه اي كه آنها مستقر شده بودند فرود مي آمد . رگبار گلوله بر ما مي بارید، هلیكوپتر را سوراخ سوراخ مي كرد واحیانا بًعضي از برادران ما را به شهادت مي رسانید، اما هلیكوپتر در وسط دشمن بر خاك مي نشست و گرد وخاك هلیكوپتر به هوا بلند مي شد و درهاي هلیكوپتر باز مي شد و تكاوران مثل شیر شرزه ازهلیكوپتر بیرون مي ریختند و از هر طر ف به دشمن حمله كرده و دشمن را از بین مي بردند. در عرض ده ثانیه تپه اي بزرگ كه انواع و اقسام اسلحه در آن قرار داشت به تصر ف ما در مي آمد. یا حق :rose: ویرایش شده در اسفند 94 توسط Anonymous 26 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
patak 5,430 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 و البته داستان تکاوران دریایی خرمشهر که در دل سینما و تلویزیون ما عمدا یا سهوا گم شد.مثل همین تکاوران در کردستان....مثل امثال آبشناسان ها... هوانیروز هم مظلوم مانده.یه فیلم سیمرغ و ... نیروی هوایی هم که هیچ،به قول ناخدا صمدی خرمشهر خیلی زودتر سقوط میکرد اگر بمباران سنگین فانتوم ها در روز یازدهم فکر میکنم نبود. نقل به مضمون ایشون دهها دستگاه تانک عراقی اطراف شهر تجمع کرده بودند،داخل شهر هم تحت فشار شدیدی بودیم،مهمات و نفرات کم بود،یک نفر خبر تانک هارو برای ما آورد.شخصا برای دیده بانی رفتم.تعداد تانک ها انقدر زیاد بود که نمیشد شمرد.بیسیم زدم به مرکز عملیات جنوب.گفتم خرمشهر سقوط میکنه اگر به ما کمک نکنید.دقایقی بعد هشت فانتوم کاملا مسلح به تجمع عراقی ها حمله کردن.از بالای پشت بام میدیدم و اشک میریختم. تانک های عراقی فرصت فرار هم نداشتن.با رشادت اونروز خلبانانان خرمشهر از سقوط حتمی نجات پیدا کرد.... ببخشید که وسط این تایپیک این مطلب رو نوشتم.واقعا دلم سوخت به حال این عزیزان 22 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
MR9 113,971 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 بخش چهارم : برای تعیین وضعیت دقیق پیشرانه ، قدم برداشتم و با ترک جمع رزمندگان ، بطرف بالگرد حرکت کردم که یکی از بچه های سپاه که جا افتاده تر بود ، گفت : برادر صیاد ! صبر کنید ! گفتم: اتفاقی افتاده ؟! گفت : دیروز که این اتفاق افتاد ، بمب افکن های عراقی خیلی تلاش کردند که این بالگرد را ازبین ببرند ،اما بچه های پدافند کاری کردند آنها نتوانستند درست هدفگیری کنند به جز یک مورد ! و دستش را بحالت اشاره ، به نقطه ای نزدیک بالگرد دراز کرد! من که با حال سئوالی به این همرزم پاسدار نگاه می کردم ، و می خواستم ببینم منظورش چیست ، امتداد دستش را دنبال کردم و دیدم ، به به !!!! یک بمب 250 پاوندی تازه رنگ آمیزی شده ، درست در فاصله 50 متری بالگرد تا کمر در زمین رملی فرورفته ، ولی منفجر نشده ! سروان فنی هوایی ، صیاد هاشمی ، اصفهان ،1369 باران های موسمی معروف خوزستان ، وقتی روی رمل می بارد ، رمل را به حالتی شبیه به باتلاق تبدیل می کند . همین رمل باتلاق مانند که بلای جان یگانهای نیروی زمینی است ، حالا به کمک هوانیروز آمده بود و با ایجاد بستری نرم ،مانع انفجار بمب عراقی شده بود . جالب اینجاست که همین زمین رملی ، تقریباً همه بمبهای دیروزی را منفجر کرده بود ، غیر ازاین بمب و اگر همین یک بمب منفجر شده بود ، خاکستر بالگرد 214 هم بدست ما نمی رسید . . با این حال ، وجود بمب عمل نکرده در کنار بالگرد ، کل معادلات را برهم ریخت و نقشه عوض شد !! از این به بعد ، به این علت که هرگونه لرزش و یا سروصدای بلند ، می توانست باعث انفجار بمب شود ، هر مرحله از کار می بایست با حداقل نفرات صورت گیرد . به آقایان خداه بنده لو و قدیری گفتم ، شما همین جا بمانید تا من خودم به تنهایی وضعیت را بررسی کنم . زمین رملی ، اصولاً پستی وبلندی زیادی ندارد و در مسیر حرکت بسمت بالگرد ، هیچ مانع فیزیکی وجود نداشت . در نتیجه ، ناخود آگاه و بدون دقت درمسیر ، به پرنده نزدیک می شدم که در فاصله تقریباً 10 متری از بالگرد ، احسلس کردم که دارم تعادل خودم را از دست می دهم ، جلوی پایم را نگاه کردم ، و دیدم ناحیه وسیعی که حدوداً تا نزدیکی محل فرود کشیده شده ، تبدیل به یک باتلاق کوچک شده و پای راست من هم تا بالای پوتین ، وارد این باتلاق شده ! بسرعت پایم را از باتلاق در آوردم و خودم را جمع و جور کردم . داشتم دنبال راهی می گشتم تا باتلاق را دور بزنم و به بالگرد برسم که برادر پاسدار کم سن و سال و جوان ، از دور داد زد : برادر صیاد! صبر کنید !! ایستادم تا ببینم چه قصد و منظوری دارد که دیدم با حالت دویدن ، به طرف چادری رفت و چند ثانیه بعد ، با چند پتوی بسته بندی شده ، و نو بیرون آمد . به طرف من دوید و بدون هیچ سئوال و جوابی ، جفت پا پرید وسط باتلاق و تا بالای ران پا ، توی گِل فرروفت . با چشمان متعجب ، داشتم نگاه می کردم که این رزمنده چکار می خواهد بکند ، که دیدم پتوهای نو را از نایلون بیرون آورد و شروع کرد به پهن کردن آن روی باتلاق بسمت محل فرود بالگرد !! همین طور که داشت یکی یکی پتوها را پهن می کرد ، و با دقت ، حواسش به کارش بود گفت : " برادر صیاد! من قربان قدم هایتان بشوم ! گام های شما هوانیروزی ها خیلی ارزشمنده ! نباید داخل گِل بره ! ادامه دارد ...... 51 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
AM4 1,318 ارسال شده در اسفند 94 · مخفی شده توسط MR9، 9 اسفند 1394 - دلیلی ارایه نشده است مخفی شده توسط MR9، 9 اسفند 1394 - دلیلی ارایه نشده است با تشكر از مطلب خوب شما واقعا تحت تائثير قرار گرفتم 1 3 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست
MR9 113,971 گزارش پست ارسال شده در اسفند 94 بخش پنجم: این برادران سپاه ، با ورود ما به خط ، تا آن لحظه ، با ابراز احساسات و کلمات محبت آمیزشان ، به اندازه کافی ، ما را شرمنده کرده بودند ، اما آخر این چه حرکتی بود ؟؟ بلافاصله نقاب کلاه نظامی را تا جایی که امکان داشت پایین آوردم و امیدوارم آن برادر سپاهی این خاطره را بخواند و متوجه بشود که این پایین آوردن نقاب کلاه ، از روی غرور و تکبر نبود . امروز پس از 31 سال که از آن زمان می گذرد ، باید اعتراف کنم که در آن صحنه نتوانستم تسلط برخودم را حفظ کنم و به این خاطر ، نقاب کلاه را پایین کشیدم تا آن عزیز رزمنده ، اشک چشمانم را نبیند ! باور بفرمایید که حسی که بر من مستولی شده بود ، که گویا این بالگرد متعلق به این بچه هاست و آنها برای نجات این پرنده ارزشمند ، بعد از خدا ، چشم امیدشان به دستهای ماست ! در همان چند ثانیه ، که از روی پتوها بسمت بالگرد پیش می رفتم ، شروع کردم به حرف زدن با پروردگار بلند مرتبه که : " خدایا ! چرا ما را در این شرایط سخت و امتحان دشوار قرار دادی ؟؟؟ اگر ما نمی توانستیم بالگرد را از آنجا تخلیه کنیم ، و این پرنده براثر انفجار بمب با بمباران مجدد نیروی هوایی عراق ، از میان می رفت ، من بعنوان متخصص فنی ، چطور می توانستم در چشم این برادران نگاه کنم ؟! اندوه زیادی بر دلم مستولی شد ! به بالگرد رسیدم ! سرم را بدنه بالگرد تکیه دادم و داشتم فکر می کردم که این چه بلایی بود که بر سر ما آمده ؟! که ناگهان به یاد بمب عراقی افتادم ! برق از کله ام پرید ! اینجاست که می گویند ، هیچ کار خدا بی حکمت نیست ! گل از گلم شکفت ! خدا این بمب را فرستاده بود تا چیزی بعنوان شرمندگی برای ما و بخصوص من ، باقی نماند! دو حالت داشت ، یا ما بدون انفجار بمب ، موفق به پرواز دادن بالگرد می شدیم و یا در حین استارت زدن های ناکام ، این بمب عزیز ، انجام وظیفه کرده و تکلیف ما را روشن می نمود . در هر صورت ، ما شرمنده رزمنده ها نمی شدیم و شک هم نداشتم که با همان تدبیر قاطع الهی ، حالت سومی هم وجود نخواهد داشت . به این ترتیب ، قوت قلبی ایجاد شد و روبه آسمان گفتم " خدایا شکرت " تا آن لحظه ، چپ چپ به بمب نگاه می کردم ، اما از آن لحظه ، به بعد ، داستان فرق می کرد ! به سمت دُم بالگرد آمدم ، بمب را دیدم ، لبخندی زدم ، عرض ادبی به حضور جناب بمب کرده و دست به کار شدم .... ادامه دارد ............ 31 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hamoun 605 گزارش پست ارسال شده در فروردین 95 سلام ممنون بابت زحماتتون.خیلی وقته منتظر ادامه مطالب هستم.برادر انتظار سخته یه لطفی به حال ما بکن.ممنون :rose: :rose: :rose: :blushing: 2 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر