امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

بسم الله الرحمن الرحیم

 

استراتژی  چین در قبال امریکا در منطقه اقیانوس ارام

 

بسیاری از ناظران بر این باورند که چین در حال ساخت و توسعه ی نیروی نظامی خود، خصوصا نیروی دریایی است تا  اولین و دومین حلقه جزایر خود را پشت سر گذاشته و ایالات متحده را از منطقه اسیا-اقیانوسیه بیرون براند. (اولین زنجیره از مجمع الجزایر اسیای شرقی  چین که شامل جزایر کری، مجمع الجزایر ژاپن و.... می شود. در دکترین دفاعی چین، این کشور باید این مناطق را عاری از پایگاه ها، ناوهای هواپیمابر و هواپیماهای امریکایی کند، و در  دفاع از خود باید حمله پیشگیرانه به این مناطق صورت دهد. هدف از این سیاست دفاعی حفاظت از دریای زرد، دریای جنوبی چین و دریای شرقی چین است. طبق گزارشات مراکز تحقیقاتی RAND و CSBA امریکا، تا سال 2020 چین در مسیر دست یافتن به این سیات خود قرار خواهد گرفت.) گسترش حضور نظامی چین در منطقه به عنوان تهدیدی جدی علیه امنیت و منافع امریکا است.

 

اما مشکل بزرگی در زبان موجود است. عباراتی مثل "بیرون راندن امریکا از منطقه اسیا-اقیانوسیه "،  "گسترش حضور نظامی چین در اسیا"، "پشت سر نهادن دو زنجیره جزایر" تصویری از یک فرایند فیزیکی فشار نظامی چین به نیروهای امریکا و پایگاه های آن در منطقه اسیا-اقیانوسیه را به ما می دهد که امریکا دیگر نمی تواند مقاومت کند و مجبور به خروج از منطقه است. در واقعیت، هم هدف و هم فرایند متفاوت هستند-و تا زمانی که استراتژیست های امریکا شیوه نگرش خود در این مورد را اصلاح نکنند، ممکن است به نتایج خطرناکی دست یابند.

 

موضوع نه تنها در مورد یک نتیجه فیزیکی بلکه یک نتیجه سیاسی است. مسئله تنها به پایگاه های امریکا در ژاپن یا کره جنوبی بر نمی گردد.  امریکا در فیلیپین پایگاه های دائمی ندارد، اما به خاطر معاهده نظامی مشترک بین دو کشور، در صورت حمله نظامی، سربازان امریکایی از این کشور دفاع خواهند کرد. هدف چین تنها این نیست تا خدمه و تجهیزات نظامی امریکا را از منطقه بیرون کند، و یا اینکه استقرار نظامی ادواری یا تمرین های مشترک در اسیا-اقیانوسیه را متوقف کند: بلکه هدفش این است تا نفوذ واشنگتن بر کشورهای منطقه را از طریف ابطال معاهده های دفاعی انها و قانون روابط تایوان بگیرد که همه ی این موارد امریکا را متعهد به حمایت دفاعی از تایوان می کند.

این بدین معنی نیست که چین قصد دارد تا برای همیشه از شر امریکا در کشورهای منطقه اسیا-اقیانوسیه خلاص شود: چین با مبادلات تجاری و سرمایه گذاری شرکت های امریکایی در کشورهای منطقه مشکی ندارد. اما هدف چین محدود کردن نفوذ واشنگتن تا حدی است که امریکا دیگر سعی نکند یا نتواند دولت های منطقه را متقاعد کند تا علیه چین اقدام کنند همانند انچه در مسئله ممنوعیت تکنولوژی نسل پنج Huawei رخ داد.

 

اگر سربازان امریکایی ژاپن و کره جنوبی را ترک کنند تا حدودی به چین کمک خواهد کرد اما معاهده های دفاعی مشتکر آنها هنوز اجرایی می ماند. تا زمانی که واشنگتن شریک اصلی انها باقی بماند، دولت امریکا باز هم می تواند توکیو و سئول را متقاعد کند تا دست به اقداماتی علیه چین همچون محدود کردن شرکت های تکنولوژی چین بزند.

با این حال هم در پکن و هم در واشنگتن، باوری وجود دارد که اگر چین برتری نظامی خود بر امریکا را در منطقه ایجاد کند،  قادر خواهد بود تا امریکا را از منطقه اقیانوس ارام اسیا بیرون کند. اما انتقال این برتری نظامی به نفوذ سیاسی بسیار بغرنج تر از آنچه به نظر می رسد است.

تصور کنید سال 2025 است و در حالی که امریکا از چین عقب مانده است، نیروی نظامی چین قوی تر و فعال تر شده است.  اندیشکده ها و کاشرشناسان هشدار می دهند که تعادل نظامی به نفع چین تغییر کرده است و در صورت وفوع جنگ، احتمال پیروزی چین بالا است. ایا متحدان امریکا در منطقه از سئول تا کانبرا (پایتخت استرالیا) خود را با خواسته های چین همانند حاکمیت بر شبه جزیره های دریای جنوبی چین مثل Senkaku و Diaoyu، و یا سانسور مخالفان ضد دولتی محلی  هماهنگ می دهند؟ و یا اینکه به امریکا می چسبند، توان نظامی خود را می سازند و دیگر پیمان های نظامی را تقویت می کنند؟

هم متحدان امریکا و هم کشورهای بی طرف در منطقه اسیا-اقیانوسیه از قدرت رو به رشد چین در منطقه و خواسته های ژئوپوتیک ان واهمه دارند. این مسئله در زمانی اتفاق می افتد که تعادل نظامی هنوز به نفع واشنگتن است. اگر چین قوی تر شود، تهدید کننده تر می شود. به استثای هند، تمامی کشورهای منطقه تحت الشعاع چین قرار داند و از ان کوچک تر هستند. اگر این کشورها تنها گذاشته شوند، مجبور خواهند بود تا تسلیم خواسته هایی پکن شوند، زیرا شانس انها برای غلبه بر چین در یک درگیری نظامی دوطرفه صفر است.   

در چنین منطقه متنوع ژئوپولوتیکی، ایالات متحده-حتی ضعیف تر از چین-تنهی شانس این کشورها خواهد بود. چین ترسناک تر (خظرناک تر) دولت امریکا و عامه مردم را تحریک به رویارویی با خود می کند. توسعه نظامی به خودی خود نمی تواند چین را به اهداف خود برساند.

 

قدرت نظامی چین می تواند در دو سناریو امریکا را مجبور به خروج از منطقه کند: چینی که قدرت امریکا را کوچک جلوه داده و حضور این کشور در منطقه را تحت الشعاع قرار داده که قدرتش بلامنازع و شکست ناپذیر است، یا یک پیروزی نظامی قاطع. سناریوی اول مستلزم این است که برنامه ریزان نظامی منطقه باور کنند که دیگر نمی توانند هزینه کافی بر چین تحمیل کنند، در نتیجه تاثیر بازدارنگی اتحادهای نظامی بی اثر و ملغی خواهد شد. اگر مشخص شود که روابط با امریکا به هیچ هدف دفاعی کمک نخواهد کرد، همراه با تحریم های اقتصادی چین یا  درگیری های نظامی، ممکن است کشورهای  اسیا-اقیانوسیه مجبور شوند روابط خود با امریکا را قطع کنند. اما بسیار بعید است که یک دولت امریکایی اجازه دهد چنین فاصله ایی بین این کشورها با امریکا رخ دهد.

سناریوی دیگر، نیازمند یک پیروزی قاطع نظامی چین در برابر امریکا است که ممکن است شامل اشغال یکی از همپینان امریکا شود. در این سناریو یک پیروزی تاکتیکی کفایت نمی کند.  اگر چین اتحاد امریکا-ژاپن را با غرق کردن چند کشتی و بمباران  برخی پایگاه ها از بین ببرد، ایا منجر به یک توافق دیپلماتیک می شود که پکن کنترل جزایر Senkakuو  Diaoyu را به دست گیرد و نهایتا ژاپن معاهده دفاعی خود را با امریکا معلق کند و در چنگ چین اسیر بماند؟ این سناریو از از نظر ژوپولوتیکی قابل فهم و عاقلانه به نظر نمی رسد. بلکه منجر به تقویت روابط دفاعی با امریکا و یا حتی توسعه توان هسته ای برای بازدارندگی در برابر تهدید چین شود. تنها یک شکست ویران بار در یک درگیری تمام عیار که ممکن است به جنگ هسته ای منجر شود می تواند باعث تحقق این هدف شود-مسئله ای که چین نیز همانند بقیه به ان تمایلی ندارد.

 

این رویه به مشکل اصلی با استراتژی چین منجر می شود: اولین دیدگاه نظامی این کشور در نگاه اول خوب به نظر می رسد، اما زمانی که نگاه عمیق تری به ان داریم، قابل فهم و عاقلانه به نظر نمی رسد. اگر امریکا رقابت خود با چین را مشتاقانه ترک کند، پکن هرگز نمی تواند شکاف نظامی مورد نیاز برای ترساندن تمام منطقه برای تسلیم را ایجاد کند. این استراتژی به سادگی ترس کافی ایجاد می کند تا حضور متوازنانه امریکا در منطقه بین کشورهای منطقه را محبوب تر کند.

 

یک هدف سیاسی به یک راه کار سیاسی نیاز دارد.  نیروی نظامی تنها بخش کوچکی از استراتژی ژئوپولوتیکی است، استراتژی که به نظر می رسد چیم فاقد ان است.  دو راه وجود دارد که چین به هدف خود مبنی بر اسیا-اقیانوسیه عاری از امریکا دست یابد: متقاعد کردن کشورهای منطقه برای رها کردن امریکا، یا ایجاد شرایطی (یا اینکه به راحتی اجازه دهد همه چیز مسیر طبیعی خود را طی کند) برای اینکه امریکا منطقه را ترک کند.

 

مورد دوم تا نوامبر 2016 بسیار سخت و مشکل می نمود. رئیس جمهور امریکا دونالد ترامپ هیچ فایده ای در حضور نظامی امریکا در منطقه اسیا-اقیانوسیه نمی بیند. اگر همه چیز تنها به وی بستگی داشت، بدون فشار مسئولان امنیت ملی و سیاسیون  جمهوری خواه، ترجیح می داد سربازان امریکایی را خارج کند و معاهده های نظامی دوجانبه را لغو کند. برای اولین بار ترامپ انزواگرایی سیاسی را وارد کاخ سفید کرد. تمام کاری که چین باید انجام می داد این بود تا اجازه دهد همه چیز مسیر خود را طی کند، و شاید تکان کوچکی نیز به ان بدهد.  ترامپ برد تجاری می خواست. چین می توانست  با تقدیم یک پیروزی بزرگ مورد لطف و مرحمت ترامپ واقع شود، و مطمون شود  که ترامپ  نیت سوئی نسبت به پکن ندارد و مشاوران تندرو خود را نادیده بگیرد و منتظر بماند تا ترامپ دیدگاه انزواگرایانه خود را به اجرا دراورد. متاسفانه رهبران چین در محاسبات خود اشتباه کرده و وارد یک جنگ تجاری شدند که منجر به یک رویارویی کلی با امریکا شده است.  هدف چین باید این باشد تا سیاست انزواگرایانه امریکا را تقویت کند، و این امر با استراتژی گسترش حضور نظامی محقق نمی شود.  

 

انتخابات مقدماتی دموکرات امریکا فرصت دیگری را فراهم می کند: اگر نامزدان این حزب- سناتور Bernie Sanders یاسناتور Elizabeth Warren انتخاب شوند، چشم انداز اقتصادی متغیر آنها فرصت   مالی کمی برای یک دهه نزاع ژئوپولوتیکی و نظامی در سطح جهانی علیه چین  به دست می دهد.  از طرف دیگر اگر تصویر منفی چین، هم   به علت اقدامات داخلی و هم اقدامات خارجی در بین کشورها به همین صورت بدتر شود، حتی دموکرات ها نیز در صورت رای آوردن مجبور به رویارویی با چین می شوند. چین فرصت بی نظیر و فوق العاده یک انتخابات امریکا را در اختیار دارد که ممکن است دو حزب را بر سر حضور نظامی امریکا وارد رقابت با یکدیگر کند. هدف چین باید تقویت انزواگرایی سیاسی امریکا باشد و این امر با گسترش حضور نظامی محقق نخواهد شد. تحقق این هدف تنها در این است که مردم امریکا چین را به عنوان دوست خود قلمداد کنند.

 

چین گزینه دیگری نیز در اختیار دارد: کشورهای اسیا-اقیانوسیه را مقاعد کند تا در (راه خروج) را به واشنگتن نشان دهند. همان طور که قبلا دیدیم، برای پکن غیر ممکن است با اجتناب از جنگ علیه امریکا  و ابزار نظامی به این هدف دست یابد. اما این هدف قابل دست یابی است.  در فوریه، بیش از نیمی از رای دهندگان اوکیناوا در رفراندومی در مورد پایگاه نظامی Futenma شرکت کردند که 72% انها با جابه جایی پایگاه مخالف بودند. البته سیاست اوکیناوا در مورد پایگاه ها در گیر رابطه متضاد با سرزمین اصلی ژاپن است. پایگاه های امریکا در مناطق دیگر-از فیلیپین تا کره جنوبی- مشکلات زیادی  ایجاد کرده اند.

 

معمولا کشورها از ترس یک تهدید بزرگ تر نسبت یه حاکمیت خود  میزبانی پایگاه های نظامی خارجی را قبول می کنند. در نبود یک تهدید،  مشکلات و دردسرهای حضور سربازان خارجی شروع می شود. اما هر انچه که چین در دهه گذشته انجام داده است، یا به صورت مستقیم- توسعه ی نظامی-یا غیر مستقیم-حمایت از کره شمالی- به تهدیدات و تنش ها دامن زده است. چین نمی تواند با افزایش گشت های دریایی و هوایی اطراف جزایر اوکیناوا انها را به بیرون راندن پایگاه امریکا متقاعد کند.   

زمانی که ترامپ شروع به فشار به کره جنوبی و ژاپن برای معاهده های تجاری کرد، و در همین حال عوارض گمرگی بر انها وضع کرد، حالا هم انها را مجبور به پرداخت میلیاردها دلار برای پرداخت حضور نظامی امریکا در منطقه می کند، چین باید روابط اقتصادی خود را با کشورهای منطقه گسترش دهد و  خود را به عنوان یک شریک با ارزش و با ثبات ارتقا دهد. با این حال ذهنیت چین مبنی بر اولیت قدرت نظامی  منجر به تحریم های اقتصادی غیر رسمی علیه کره جنوبی به خاطر تصمیم کره جنوبی مبنی بر استقرار سامانه ضد هوایی THAAD در این کشور شده است. استقرار این سامانه برخی امتیازات را به کره جنوبی داد اما خصومت علنی علیه چین را افزایش داد. بزرگترین تهدید علیه حضور و نفوذ امریکا در منطقه اسیا-اقیانوسیه گسترش حضور نظامی چین نیست بلکه انزواگرایی سیاسی، مشکلات داخلی کشور، احساسات یا عقاید ضد امریکایی گرایی است.

 

 بزرگترین تهدید علیه حضور و نفوذ امریکا در منقه اقیانوس اسیا-اقیانوسیه گسترش حضور نظامی چین نیست بلکه انزواگرایی سیاسی، مشکلات داخلی کشور، احساسات یا عقاید ضد امریکایی گرایی است. نیازی به تقابل با افزایش قدرت نظامی چین نیست . تا زمانی که امریکا متعهد به دفاع از متحدان خود باقی بماند، ایت کشورها طرف امریکا خواهند ماند، حتی اگر تعادل نظامی به نفع چین حرکت کند. مهم نیست اگر امریکا قادر نیست تا توان نظامی چین را در همه زمینه ها شکست دهد، تنها کافی است تا توان نظامی خود را تا ان حد حفظ کند تا بتوان خسارت کافی به چین وارد کند یا مانع حمله چین به متحدانش در منطقه شود. افزایش توان نظامی چین تا همان اندازه ای که یک تهدید است یک فرصت نیز هست.

 

هر یوان چینی که برای تجهیزات نظامی به هدر می رود تا کشورهای منطقه را به سمت ارتش امریکا سوق دهد، پولی  است که چین نمی تواند بر خدمات اجتماعی مورد نیاز خود سرمایه گذاری کند و در بلند مدت وی را ضعیف می کند.  واشنگتن بسیار درگیر تعدل نظامی است و در عوض باید بر روابط اقتصادی با کشورهای منطقه، منافع مشترک، و روابط مردم با مردم تمرکز کند تا مطئن شود عموم مردم با امریکا هستند. تا زمانی که مردم منطقه امریکا را به چین ترجیح بدهند، امریکا در موقعیت خود باقی می ماند و بدون توجه به گسترش توان نظامی چین منطقه را تحت نفوذ خود نگه می دارد.

از طرف دیگر چین باید بفهمد که اولویت برتری نظامی (بها دادن بسیار زیاد به توان نظامی یا فدا کردن اهداف یا پول برای رسیدن به توان نظامی زیاد)  اهداف ژئوپولوتیک چین را تضیف می کند.  به جای ترساندن کشورهای منطقه، چین باید کشورهای منطقه را متقاعد کند تا او را دوست داشته باشند و به وی اعتماد کنند. تنها یک چین مهربان نیروهای امریکا از منطقه را بیرون می راند، در حالی که گسترش توان نظامی و خطر یک جنگ تمام عیار ان حضور امریکا را تضمین می کند. بنابراین به جای فشار اوردن به کشورهای منطقه،  تشدید نزاع های منطقه ای و تقویت ملیت گرایی، چین باید بر روابط تجاری اقتصادی با انها تمرکز کند.

 

در ازای بیرون راندن سربازان امریکا از منطقه، چین باید از خودر بپرسد چگونه می تواند واشنگتن را متقاعد کند تا سربازان خود را به خانه برگرداند. این به معنی اجتناب از ورود به درگیری بلند مدت با امریکا و شروع اقدامات لازم برای تقویت تصویر خود بین امریکایی ها است.  امریکا تنها زمانی که ببیند در حال نبرد با یک تهدید جهانی است تا امنیت و ارزش های خود را حفظ کند قوی تر خواهد شد. هر چه بیشتر چین تلاش کند تا امریکا را از منطقه بیرون کند، امریکا با قدرت بیشتری مقاومت می کند.

 

پ.ن:

1. به موارد رنگی شده بسیار دقت کنید.

2. ایا کشور ما نیز نباید  استراتژی  مشابهی در منطقه خاورمیانه انچه نویسنده توصیه کرده اتخاذ کند؟

3. کشورهای منطقه باید از ایران بترسند یا ان را دوست و شریک تجاری اقتصادی و یار روزهای سخت بدانند؟

4. تقویت وجه ایران در بین کشورهای منطقه مستلزم حمت و عزم جدی مردم و خصوصا مسئولان است. فضاوت انچه که اکنون مسئولان مشغول به ان هستند با شما.

مترجم: محمد رجبعلی/صرفا برای میلیتاری

منبع:

https://foreignpolicy.com/2019/12/12/china-asia-pacific-blowing-chance/

ویرایش شده در توسط behnamsniper
  • Like 1
  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به نام خدا

گزارش وزارت دفاع ایالات متحده از قدرت نظامی چین

 

100115-D-ZZ999-111A.png

 

گزارش قدرت نظامی چین در سال 2022 که توسط وزارت دفاع ایالات متحده منتشر شده چالش هایی را مطرح می کند که ارتش ایالات متحده در جریان مدیریت روابطش با ابرقدرت در حال ظهور با آن مواجه است. این گزارش که در بیست و نهم نوامبر منتشر شده است، جمهوری خلق چین را "مهم ترین و سیستماتیک ترین چالش برای امنیت ملی ما (ایالات متحده) و یک سیستم بین المللی آزاد و باز" می‌داند.

یک مقام ارشد دفاعی ایالات متحده که نخواست نامش فاش شود گفت که چین به طور فزاینده ای در جاه طلبی ها و مقاصد خود روشن و واضح است. وی پیش از انتشار گزارش به خبرنگاران گفت: "درک خطوط مدرن سازی برای گنجاندن تفکرات آن در مورد اینکه شیوه جنگ چین چگونه خواهد بود، بررسی فعالیت های فعلی و قابلیت های نوسازی آن و همچنین ارزیابی اهداف نوسازی نظامی آینده آن ها مهم است".

 

Screenshot_2023-03-19_003943.jpg

 

این مقام عنصر مهمی از استراتژی چین را "تلاشی مصمم برای جمع‌آوری و گسترش قدرت ملی خود برای تغییر (حداقل) جنبه هایی از سیستم بین المللی به منظور مطلوب تر کردن آن برای نظام سیاسی و منافع ملی جمهوری خلق چین" دانست. این موضوع یکی از جنبه های اصلی ابتکارات سیاست داخلی و خارجی است.

این مقام خاطر نشان کرد که به عنوان بخشی از این موضوع، روندی از رفتار نظامی زورگویانه تر توسط چین وجود دارد. "ما فعالیت های قلدرانه و خشن بیشتری را در منطقه هند-آرام (indo-pacific) شاهد هستیم که به بعضی از موارد خطرناک آن اشاره می کنیم. این موارد شامل رفتار غیر حرفه ای و نا ایمن کشتی ها و هواپیما های چینی است".

وی گفت که وزیر دفاع، Lloyd J. Austin III، به طور خاص به این موضوع در دیدارش با همتای چینی در حاشیه نشست وزرای دفاع کشور های جنوب شرقی آسیا در کامبوج اشاره کرده است.

عنصر دیگری از استراتژی چین، تقویت قابلیت های بازدارندگی استراتژیک ارتش آزادی بخش خلق چین (PLA) است. چین تعریف گسترده ای از این عنصر دارد که شامل هسته ای، فضایی، سایبری، جنگ الکترونیک، قابلیت های ضد فضایی و موارد دیگر می شود.

 

2023-03-19_00_52_35.jpg    2023-03-19_00_54_03.jpg    2023-03-19_00_50_54.jpg

 

2023-03-19_01_01_20.jpg

 

این مقام گفت ارزیابی ایالات متحده این است که چین در حال حاضر بیش از 400 سر جنگی هسته ای عملیاتی در انبار های خود ذخیره کرده است. اگر این تلاش برای مدرن سازی ادامه پیدا کند، چینی ها می توانند تا سال 2035 این عدد را به 1500 برسانند.

 

2023-03-19_00_55_55.jpg    2023-03-19_00_57_22.jpg

 

گزارش همچنین حضور "روزافزون" دیپلماتیک، اقتصادی، سیاسی و نظامی چین در مواقبل تایوان را بررسی می کند. در همین رابطه گزارش، تلاش چین برای در هم آمیختن سیاست چین واحد ایالات متحده با سیاست چین واحد جمهوری خلق چین را پوشش می دهد. رهبران چینی از این موضوع برای نشان دادن غیر واقعی حمایت گسترده بین المللی از ادعا های جمهوری خلق چین در مورد تایوان و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات قلدر مآبانه این کشور علیه تایوان استفاده می کنند.

 

2023-03-19_01_05_26.jpg

 

این گزارش در درجه اول بررسی جنبه های نظامی چین است، و نقطه های جدیدی از دیدگاه ارتش چین از آینده جنگ را روشن می کند. PLA، جنگ تخریب سیستم ها را به عنوان روش آینده جنگ معرفی می کند. وی گفت: "آن ها همچنین شروع به بحث در مورد یک مفهوم عملیاتی جدید برای خود کرده اند: جنگ دقیق چند دامنه ای. چیزی که آن ها مفهوم عملیات اصلی می نامند".

این مفهوم جدید برای کمک به شناسایی آسیب پذیری های کلیدی در سیستم عملیاتی دشمن و سپس انجام حملات دقیق (جنبشی یا غیر جنبشی) علیه این آسیب پذیری ها در نظر گرفته شده است. این مقام گفت: "به طور ساده، این روشی است که آنها در فکر جستجوی دامنه‌ ها برای شناسایی آسیب‌پذیری ‌ها در سیستم عملیاتی دشمن و سپس سوء استفاده از آن‌ها برای فروپاشی آن سیستم هستند."

 

"این گزارش همچنین به موضوعاتی می ‌پردازد که تفکر استراتژیک رهبران چین در ثبات استراتژیک، دیدگاه‌های چین در مورد اطلاعات و تسلط اطلاعاتی، و آنچه که PLA در مورد دیپلماسی نظامی گسترده می‌اندیشد را روشن می‌کند."

"یک موضوع کلیدی این است که چین می‌خواهد تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و امنیتی‌ اش هماهنگ و متقابلاً تقویت شود و از اهداف بلند پروازانه ‌ای که شی جین ‌پینگ برای جوان‌ سازی ملی تا سال 2049 ترسیم کرده است، حمایت کند. این گزارش به مدرن سازی نظامی و استراتژی دفاعی چین می پردازد، اما همچنین به عناصر سیاست اقتصادی و سیاست خارجی چین می پردازد، و اینکه چگونه همه اینها به نوعی با نوسازی نظامی و دفاعی در تعقیب جاه طلبی های منطقه ای و جهانی چین تناسب دارند."

 

گزارش به طور خاص، به استراتژی توسعه هم پیوستگی نظامی-غیر نظامی چین می‌پردازد. این گزارش می گوید پکن به دنبال توسعه و دستیابی به فناوری پیشرفته با ماهیت دوگانه برای ارتش خود است و در عین حال هدف گسترده تری را برای تقویت تمام ابزارهای قدرت ملی جمهوری خلق چین دنبال می کند.

 

چین همچنین در حال توسعه پایگاه ملی صنعتی و فناوری خود است. این مقام گفت: "به لحاظ بلند پروازی‌ های دفاعی گسترده‌تر، جمهوری خلق چین دارای یک استراتژی است که مستلزم تقویت و تطبیق نیرو های مسلح خود با آن چیزی است که به عنوان نوعی روند بلند مدت و رویداد های نظامی جهانی می‌داند. به عنوان یک نتیجه از کنگره بیستم حزب، پکن بر تشدید و تسریع اهداف نوسازی PLA در پنج سال آینده، از جمله تقویت آنچه آن ها از آن به عنوان سیستم بازدارندگی استراتژیک خود یاد می‌ کنند، تمرکز کرده است."

 

2023-03-19_01_07_01.jpg

 

"این گزارش به جزئیات بلندپروازی های منطقه ای و جهانی چین می پردازد. همانطور که در گزارش سال گذشته اشاره کردیم، شی جین پینگ و رهبری جمهوری خلق چین مصمم هستند که نیرو های مسلح باید نقش فعال تری در پیشبرد اهداف سیاست خارجی جمهوری خلق چین در سطح جهان ایفا کنند."

ارتش چین به دنبال پایگاه ها و تأسیسات لجستیکی برون مرزی است. این موضوع به PLA اجازه می دهد تا قدرت نظامی خود را در فواصل بسیار بیشتری از مرز های خود اجرا و حفظ کند.

 

2023-03-19_01_03_41.jpg

 

این گزارش تاکید می کند که احتمال سوء تفاهم و محاسبه اشتباه هم وجود دارد. "این موضوع بر اهمیت ارتباطات مؤثر و به موقع بین وزارت دفاع و PLA تاکید می کند. رقابت استراتژیک (حتی در صورت تشدید آن) به این معنی نیست که رویارویی یا درگیری ناگزیر و اجتناب ناپذیر است. و ما (ایالات متحده) واضح بیان کرده ایم که متعهد به مدیریت مسئولانه رقابت با جمهوری خلق چین هستیم تا اطمینان حاصل کنیم که این رقابت، بی‌ رویه به درگیری منحرف نمی‌شود."

 

US_China_Military_Power_Report_Examines_Changes_in_Beijings_Strategy.png

 

 

 

 

منبع

لینک مقاله

  • Like 3
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
    • توسط MR9
      بسم الله الرحمن الرحیم

       



      هفدهم سپتامبر 2010 بود که ژاپن با انتشار استراتژی جدید نظامی خود نخستین «نشانه های جدی» برای خروج از «انزوای نظامی» را نشان داد. ژاپن برای این استراتژی نظامی، رقمی بالغ بر 280 میلیارد دلار برای پنج سال (2010 تا 2014) اختصاص داده و اعلام کرد قصد دارد در این سال ها مواضع دفاعی خود در جنوب و غرب این کشور(مناطق مرزی چین) را تقویت کرده، روی پروژه های موشکی بالستیک سرمایه گذاری کند. در این استراتژی همچنین بر گسترش روابط با همپیمانان کلیدی از جمله آمریکا و افزایش شمار زیر دریایی‌ها و .... تاکید شده است.
       



      اکنون در سال 2014 هستیم و نزدیک به 5 سال از انتشار این استراتژی می گذرد که خبر می رسد، ژاپن برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم اعلام می کند ضمن شرکت در عملیات نظامی برون‌مرزی، به دنبال فروش تجهیزات نظامی در بازارهای بین المللی است.
      حضور ارتش ژاپن در عملیات جنگی برون مرزی نیز به رغم مخالفت‌های گسترده مردمی و محدودیت های قانونی گویا در حال عملیاتی شدن است. شاهد این ادعا اظهارات اخیر شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن است که اخیرا از داشتن یک «ارتش قدرتمند» سخن رانده و گفته این ارتش حق دارد در جنگ های بین المللی حضور داشته باشد.
      طبق اعلام مقامات ژاپنی، این کشور در تلاش است محدودیت‌های قانونی در زمینه صادرات سلاح را نیز برداشته و به بهانه های مختلف از جمله گسترش فعالیت های اقتصادی، به جرگه صادرکنندگان تجهیزات جنگی بپیوندد و از قرار معلوم، آمریکا نخستین بازار ژاپن در این عرصه خواهد بود.
      قانون اساسی ژاپن در سال 1947 نوشته و با فشار نظامیان آمریکایی‌ها به این کشور تحمیل شده است. طبق این قانون، ژاپن اجازه داشتن «ارتش» به معنی مصطلح آن را ندارد و در مقابل می تواند نیروهای محدود نظامی موسوم به «نیروهای دفاع از خود» داشته باشد.
      البته بخشی از این محدودیت ها در ماه آوریل سال جاری( اواخر فروردین) برداشته شد و به احتمال قریب به یقین اواخر ماه جاری میلادی تصمیم نهایی در این زمینه نیز اتخاذ خواهد شد.
      اما سوالاتی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا ژاپن حقیقتا به دنبال خروج از انزوای نظامی و احیای امپراتوری سابق است؟ موضع کشورهای غربی، چین و کشورهای آسیایی و همسایه به این تغییر استراتژی چگونه خواهد بود؟



      به نظر می رسد، لا اقل بخشی از پاسخ این سوال را باید در روحیات خاص ژاپنی ها و در تاریخ این کشور جست و جو کرد.
      در طول تاریخ، برخي آيين ها و اعتقادات خاص مذهبي، همواره زمينه رشد افراط گونه روحيات ملي گرايانه و صد البته نظامي گري ژاپني ها بوده است.
      مقامات نظامي ژاپن به خصوص در دهه30 تحت تاثير فيلسوفي با نام «تويوما» به شدت اعتقاد داشتند كه خداوند ملت ژاپن را برگزيده و يكايك مردم اين كشور موظفند براي ايجاد «ژاپن بزرگ» بكوشند. براساس آيين معروف «شينتوي پاك» نیز امپراتور ژاپن خداي تمام دنيا معرفی شده و ملت ژاپن نيز «مأموريت» دارد سايرين را تحت هدايت بي چون و چراي این امپراتور درآورد.
      بحران شديد اقتصادي دهه 30 ژاپن نیز بر دامنه اين اعتقادات افزود و رشد شديد احساسات ملي گرايانه ايده توسعه ارضي و ايجاد جامعه بزرگ به زعامت ژاپن را در بين توده مردم اين كشور لازم و واجب نشان داد.
      ژاپن با چنین زمینه های تاریخی پس از پایان جنگ جهانی اول توانست یکی از پنج قدرت بزرگ نظامی و صنعتی جهان شده و در «شورای جامعه ملل» آن زمان، صاحب کرسی دائم بود.
      این کشور در همان ماه های نخست جنگ جهانی دوم توانست حدود 50 میلیون کیلومتر مربع از کره زمین(یک ششم جهان) را تحت استیلا و کنترل خود درآورد. اما به دنبال حملات ناجوانمردانه اتمی آمریکا، از حرکت باز ایستاد. البته نباید فراموش کرد، عده ای نیز معتقدند، ژاپن پیش از حمله اتمی آمریکا به این کشور شکست خورده بود و آمریکا با حمله به این کشور خواست هژمونی خود را به جهانیان تحمیل کند.


       
      این کشور به هر حال پس از جنگ جهانی دوم دیگر اجازه داشتن ارتش به معنی مصطلح امروز و اختیارات کامل را نداشت و خود نیز با وضع قوانینی، محدودیت هایی در ابعاد بین المللی حوزه نظامی وضع کرد.

      اما اکنون رشد اقتصادی بالا این کشور را از شرایط اسفناک پس از جنگ جهانی خارج کرده است و شرایطی که این کشور را به انزوای نظامی کشاند، دیگر وجود ندارد!
      پاسخ دومی نیز برای تحلیل چرایی اتخاذ چنین رویکردی از سوی چشم بادامی ها وجود دارد و آن چیزی نیست جز منافع اقتصادی و سیاسی.
      «جان ميرشاير» صاحب نظريه «رئاليسم تهاجمي» می گوید، قدرت‌هاي بزرگ هميشه مترصد فرصتي هستند تا قدرت خود را در برابر رقبا فزوني بخشند. وي سپس جمعيت و ثروت را به عنوان «پايه‌هاي اصلي قدرت نظامي» تعريف و تصريح مي كند چنانچه كشوري داراي اين مولفه ها باشد، فرصت لازم براي خروش مقابل قدرت ها را به دست آورده است.
      با توجه به مولفه هایی که در جامعه امروز ژاپن دیده می شود، هیچ بعید نیست که این کشور واقعا قصد خروش مقابل سایر قدرت‌ها را داشته باشد.

       

      ژاپن اگر چه به لحاظ سیاسی، استقلال لازم را هنوز کسب نکرده و مانند بسیاری از کشورهای غربی دیگر، پیرو سیاست های آمریکا است؛ اما این کشور حداقل در بعد نظامی، تحرکات جدی از خود نشان داده است.
      وجود پایگاه های متعدد نظامی آمریکا در ژاپن، همواره هزینه‌هایی برای توکیو داشته و این کشور با وجود تقاضاهای زیاد مردمی، هرگز نتوانسته آمریکایی ها را از این کشور بیرون کند. این ناتوانی حتی بعضا باعث سقوط رهبران این کشور شده، همان طور که گاهی شعار علیه حضور نظامی آمریکا، باعث روی کار آمدن رهبرانی در این کشور شده است.
      «یوکیو هاتویاما»، نخست وزیر اسبق ژاپن با شعار جمع آوری پایگاه‌های نظامی آمریکا بود که توانست بر رقیب قدرتمند خود پیروز شود. اما همین فرد به دلیل ناتوانی در عمل به وعده انتخاباتی اش، خرداد ماه سال 89 استعفا کرد و جای خود را به «نائوتو کان» داد. «کان» نیز ماه ها جرئت نکرد راجع به پایگاه های آمریکایی که یکی از قدیمی‌ترین و بزرگترین مشکلات مردم کشورش است، صحبتی به میان آورد.
      بنا بر این به نظر می رسد، ژاپن هنوز پیشرفتی را که در حوزه اقتصاد کسب کرده، در حوزه سیاسی به دست نیاورده است.
      «اقتصاد» نیز می تواند یکی از انگیزه های قوی برای ژاپنی ها جهت ورود جدی به عرصه نظامی باشد.
      ژاپن کشوری است که در حوزه اقتصادی جایگاه ویژه ای دارد. تولید ناخالص ملی ژاپن نزدیک به 6 تریلیون دلار و جمعیت این کشور نیز حدود 128 میلیون نفر است. دو فاکتوری که به اعتقاد «میر شایر» برای خروش کافی است!
      همین چند سال پیش بود که خبر رسید، غول خودروسازی آمریکا یعنی جنرال موتورز، جای خود را به تویوتای ژاپن داده است. آمریکا امروز خود یکی از واردکنندگان اصلی محصولات ژاپنی است. ژاپن در عرصه تکنولوژی و تجهیزات الکترونیکی نیز یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا است.
      کشوری با چنین مختصات اقتصادی و جمعتی طبیعتا نمی تواند خود را محصور نگاه دارد. بنابر این ورود ژاپن به فاز صادرات تجهیزات نظامی را می توان از این منظر به تحلیل نشست.
       
    • توسط farmandekoll
      F-117 نایت هاوک (شاهین تاریکی) نخستین هواپیمای عملیاتی است که به منظور استفاده از فناوری پنهانکاری طراحی شد. طراحی منحصر بفرد این هواپیمای تک سرنشینه تواناییهای استثنایی را به این هواپیمای تهاجمی می افزاید. اندازه این هواپیما در حدود F-15 ایگل می باشد که دو موتور توربو فن F404 که هرکدام نیرویی معادل 48 کیلو نیوتون (10800 پوند) ایجاد می کنند دارد. هم چنین دارای کنترل با سیم می باشد. قابلیت سوختگیری هوایی برد نایت هاوک را افزوده و آن را به یک سلاح بازدارنده و ترساننده ی ایالات متحده تبدیل کرده است. توانایی حمل انواع سلاح ها با سیستمهای ناوبری و حمله یکپارچه و سیستمهای الکترونیک پروازی ( اویونیک) موثر بودن این هواپیما را در عملیات مختلف اثبات می کند و بار کاری خلبان را کم می کند. کشیدن نقشه های با جزییات ریز برای عملیات روی نقاط با پدافند سنگین و قوی با استفاده از سیستم طراحی نقشه خودکار به ارزشهای این هواپیمای منحصر بفرد می افزاید.اولین F-117 در سال 1982 تحویل داده شد و آخرین تحویل در سال 1990 بود. تصمیم تولید F-117 در سال 1978 گرفته شد. اولین پرواز آن در سال 1981 انجام شد.

      جزییات :


      وظیفه : هواپیمای تهاجمی پنهانکار

      سازنده : لاکهید

      استفاده کننده : نیروی هوایی ایالات متحده

      موتور : دو موتور توربو فن بدون پس سوز F404-GE-F1D2 با قدرت 48 کیلو نیوتن (10800پوند)

      ابعاد : طول 10.08 متر، ارتفاع 3.78 متر، دهنه بال 13.20 متر

      اوزان: وزن خالی آن 13.381 کیلوگرم برآورد شده است، حداکثر وزن برخاست 13.814 کیلوگرم

      اجرا : حداکثر سرعت 0.98 ماخ یا 1040 کیلومتر بر ساعت(656 مایل بر ساعت)، سقف پرواز 15.240 متر برآورد شده است ( 50000 پا)

      سلاحها : تا 2268 کیلوگرم (5000 پوند) انواع بمب های هدایت شونده، موشکهای هوا به زمین، موشکهای زد رادار یا موشکهای هوا به هوای AIM-9 که در یک جایگاه درونی حمل می شوند.




    • توسط kingraptor
      کارایی: جنگنده سبک کشور سازنده: چین (در سال 94 پاکستان نیز به این پروژه پیوست و همکاری هایی نیز از سوی شرکت میکویان صورت گرفت) سازنده: گروه صنعتی هواپیمایی چنگدو صندوق پستی 800 چنگدو – سیچوان 610092 تلفن: 1033-740/28-0086 فاکس: 4984-740/28-0086 نشانی اینترنتی: www.cac.com.cn خدمه: یک نفر خدمه مجهز به صندلی پرتاب شونده (در نمونه تولید شده برای پاکستان از صندلی MK10 استفاده شده است.) تجهیزات: این جنگنده دارای یک جایگاه حمل سلاح در زیر بدنه و چهار جایگاه در زیر بالها و دو جایگاه در نوک بال ها (مجموعا هفت جایگاه) می باشد که می تواند انواع مختلفی از توپ ها و موشک های هوا به هوای (SD-10, AIM-9P, PL-6 و PL-9) و بمب های هدایت شونده لیزری را حمل کند. رادار این جنگنده بنا به درخواست مشتری می تواند از نوع Grifo S-7 ساخت ایتالیا یا Kopyo ساخت روسیه باشد، که در صورت استفاده از رادار Kopyo امکان حمل موشک های R-27 و R-73 روسی نیز وجود خواهد داشت. بنا به درخواست مشتری یک لوله سوختگیری نیز با تغییرات اندکی در سازه هواپیما به تجهیزات این جنگنده کوچک افزوده خواهد شد. پیشران: یک دستگاه موتور کلیموف RD-93 با سیستم پس سوز (نوع ضعیف تری از موتور RD-33 جنگنده میگ-29) ابعاد: طول: 13 متر و 96 سانتی متر ارتفاع: 5 متر و 10 سانتی متر فاصله دو سر بالها: 9 متر وزن: وزن خالی: 6350 کیلوگرم حد اکثر وزن تسلیحات: 3800 کیلوگرم حد اکثر وزن برخواست: حدودا 12700 کیلوگرم مشخصات: حد اکثر سرعت: 1.6 ماخ مسافت مورد نیاز برای برخواست: 500 متر مسافت مورد نیاز برای نشست: 700 متر سقف پرواز: 16500 متر شعاع عملیاتی: 1200 کیلومتر بعنوان جنگنده و 700 کیلومتر برای حمله به اهداف زمینی رنج پروازی: 1600 کیلومتر با سوخت داخلی و 2220 کیلومتر با مخازن اضافه محدودیت جی: بیشتر از 8 جی کشورهای کاربر: چین (صد ها فروند) - پاکستان (150 فروند) - گفته می شود ایران نیز علاقه مند است تا با خرید حدود 40 تا 50 فروند از این جنگنده، آنها را جایگزین جنگنده های قدیمی F-7 خود نماید. قیمت: 15 تا 20 میلیون دلار (بسته به انتخاب های مشتری نظیر نوع رادارا، قابلیت سوختگیری هوا به هوا و... متغیر است) برای هر فروند (اعلام شده در اواسط 2003) هزینه اجرای پروژه بیش از 150 میلیون دلار بود که پاکستان 75 میلیون دلار آن را پرداخت کرده قراردادهایی به مبلغ 450 میلیون دلار برای خرید آن دارد (بدین گونه تا 50 الی 60 درصد در پروژه سهیم شده است.) ملاحظات: جنگنده FC-1 یا Fighter China که با نام Super-7 نیز شناخته می شود جنگنده ای ارزان قیمت است که برای کشور های کم درآمد تولید شده است. تجهیزات قابل استفاده توسط این جنگنده هنوز هم تا حدودی نامشخص مانده است، نمونه آزمایشی این پروژه در پاکستان به نام JF-17 و با کد Thunder شناخته می شود، لازم به ذکر است که این جنگنده از یک سیستم پرواز با سیم و دیگر سیستم های دیجیتالی بهره می برد. تاریخچه: این برنامه در فوریه 1992 شروع شد و پس از پایان همکاری های میان آمریکا و چین در این برنامه و خروج ایالات متحده از این طرح، پاکستان در سال 1994 به این طرح ملحق شد، لازم به ذکر است شرکت میکویان نیز در مراحل طراحی جنگنده همکاری داشت. اولین بار در نمایش هوایی پاریس یک مدل از این جنگنده به نمایش گذاشته شد، در نهایت اولین نمونه آزمایشی این جنگنده اولین پرواز خود را در 1997 انجام داد، بدلیل تردید پاکستان در ادامه همکاری در این طرح در سال 1997 این طرح متوقف شد، اما در ژوئن 1999 در سفر نواز شریف (نخست وزیر وقت پاکستان) به پکن بر اساس توافقات قانونی این پروژه از سر گرفته شد، در سال 2001 اولین نمونه آزمایشی از این جنگنده با اندازه های واقعی (گویا پرواز سال 1997 با یک نمونه کوچک انجام شده است :مترجم) اولین پرواز خود را انجام داد. در 31 می 2003 اولین FC-1 عملیاتی تولید شد و پرواز آزمایشی خود را در 24 یا 25 آگوست انجام داد، در این پرواز بعد از تاخیر طولانی این جنگنده از زمین برخواست و 15 تا 20 دقیقه به پرواز ادامه داد. در سوم سپتامبر نیز اولین پرواز رسمی این جنگنده انجام شد، این پرواز در فرودگاه ونجیانگ انجام شد و در این مراسم فرمانده وقت نیروی هوایی مارشال کلیم سادات نیز حضور داست، تولید این جنگنده از سال 2006 شروع شده است. منبع: http://www.flug-revue.rotor.com/frtypen/FRFC-1.htm
    • توسط onin
      در ۲۵ فوريه ۵(۱۹۲۵ اسفند ۱۳۰۴) اولين خلبان ايراني كه كلنل احمدخان نخجوان نام داشت يك هواپيماي برژت -۱۹ را با پرچم و نشان ايران از فرانسه به پايگاه قلعه مرغي تهران پرواز داد. كلنل نخجوان در فرانسه دوره ديده بود و فقط ۲۰۰ ساعت پرواز داشت. بدين ترتيب در اين تاريخ اولين هواپيماي نيروي هوايي ايران با خلباني يك ايراني مرزهاي بين المللي را درنورديد و به فضاي پروازي ايران رسيد. در اين زمان ديگر خلبانان ايراني تحت نظارت يك استاد خلبان آلماني به نام «شفر» در ايران دوره مي ديدند. خريد هواپيما قسمت آسان كار بود. آموزش خلبانان براي پرواز كردن با آنها، نفرات پشتيباني زميني براي نگهداري و تعمير آنها و ساختن فرودگاه ها قسمت سخت كار بود كه زمان هم مي برد. در همين دوره زماني نيروي هوايي ايران از قالب يك اداره كوچك در ستاد فرماندهي ارتش خارج شده و به يك نيروي جداگانه تبديل شده بود كه «نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي ايران» نام گرفته بود؛ اولين فرمانده نيروي هوايي ايران هم كسي نبود به جز كلنل احمدخان نخجوان. در سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳) اولين گروه از دانشجويان دوره خلباني و تكنسين پرواز به روسيه و فرانسه فرستاده شدند. بعدها در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۸) ايران ۱۵ خلبان داشت كه شش نفر از آنها در مدرسه پرواز ايستر فرانسه و ۹ نفر ديگر در مدرسه پرواز سباستوپول روسيه آموزش خلباني ديده بودند. در اين سال IIAF مخفف Imperial Iranian Air Force داراي ۳۳ فروند هواپيما از ۹ مدل مختلف بود. طي ۱۵ سال به يعني تا آغاز جنگ جهاني دوم بيش از ۳۰۰ هواپيما از ۱۸ مدل مختلف در اختيارنيروي هوايي ايران بود. در همان زمان هشت پايگاه هوايي كه مدارس آموزش خلباني و يك مركز آموزش تعميرات و نگهداري را شامل مي شدند ساخته شده بود. يك كارخانه مونتاژ هواپيما به نام «شهباز» هم ساخته شده بود كه قادر بود سه مدل مختلف هواپيما را مونتاژ كند. در سال ۱۹۴۱ (سوم شهريور ۱۳۲۰) بي طرفي ايران در جنگ جهاني دوم نقض شد و نيروهاي هوايي و دريايي انگليس و روسيه از شمال و جنوب به ايران حمله كردند. نيروي هوايي جوان ايران كه به تازگي به ساختن ساختارهاي اساسي خود مشغول شده بود، تحت هيچ شرايطي توانايي رويارويي با اين نيروي عظيم و توانمند را نداشت. با اين وجود تعدادي از پرسنل جوان اين نيرو تصميم به مقابله با بيگانه گرفتند و با كنترل پادگان قلعه مرغي دو هواپيما از اين پادگان به خلباني سروان وثيق و استوار شوشتري كه با شليك ضدهوايي مواجه شده و به ناچار آسمان تهران را ترك كردند. نيروهاي ائتلاف انگليس و روسيه كنترل دو پايگاه هوايي ايران را در دست گرفتند. آنها به ترتيب در مهرآباد و قلعه مرغي مستقر شدند. از نيروي هوايي جوان ايران تقريباً هيچ چيز باقي نماند. پس از پايان جنگ ارتش بريتانيا ايران را ترك گفت اما ارتش روسيه از ترك ايران سر باز مي زد و كنترل شمال ايران را در اختيار داشت. سه ماه پس از اين اتفاق نيروهاي سرخ روسيه ايران را ترك گفتند. پس از اين نيروي هوايي ايران هميشه به عنوان نيروي برتر در خاورميانه شناخته مي شود. موقعيت استراتژيك ايران توسط آمريكا ناديده گرفته نشد و آمريكا از اوايل دهه ۱۹۶۰ شروع به فروش تعداد زيادي از هواپيماهاي پيشرفته خود به ايران كرد. در سال ۱۹۶۵ ميلادي ايران اولين هواپيماجت خود با نام اف - ۸۴ جي جت ثاندر دريافت كرد. در سال ۱۹۶۵ هواپيماهاي اف-۵ فريدم توسط ايران خريداري شدند و به دنبال آن در سال ۱۹۶۸ اف-۴ فانتوم هم به ايران فروخته شد. در سال ۱۹۷۰ ايران داراي قوي ترين نيروي نظامي در منطقه بود. قبول فروش هواپيماهاي فوق پيشرفته اف-۱۴ اي تام كت به همراه موشك هاي پيشرفته اي آي ام - ۵۴ فينيكس از سوي آمريكا به ايران نشان دهنده روابط بسيار گرم بين ايران و آمريكا بود. در پي وقوع انقلاب اسلامي در سال ۱۹۷۹ دكترين و استراتژي نظامي ايران تغيير يافت و ايران ديگر به خريد تسليحات پيشرفته و گرانقيمت علاقه نشان نداد و همين باعث ايجاد نوعي تغيير قدرت در منطقه شد. ايران ديگر نه تنها دوست صميمي آمريكا نبود، كه به خاطر سياست هاي امپرياليستي و ضد انساني آمريكايي به دشمن اصلي آن تبديل شد. آمريكا و ديگر كشورهاي غربي تحريمي نظامي عليه ايران اتخاذ كردند. كمك هاي آمريكا قطع شده بود و نيروي هوايي ايران از فرار و بركناري افسران زمان شاه رنج مي برد كه همين امر به پايين آمدن سطح سرويس دهي در نيروي هوايي منجر شده بود. به دليل تحريم تسليحاتي ايران و نرسيدن قطعات مورد نياز، آمار عملياتي نيروي هوايي ايران سريعاً رو به كاهش بود. پس از انقلاب نيروي هوايي به «نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران» كه خود ارتشيان به آن «نهاجا» مي گويند تغيير نام داد. نام انگليسي آن هم Islamic Republic of Iran Air Force است كه به اختصار IRIAF خوانده مي شود. در همين اوضاع و احوال عراق با مناسب يافتن فرصت درصدد برآمد تا با حمله به ايران قسمت هاي وسيعي از خاك ايران را ضميمه قلمرو خود كند؛ به همين خاطر در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهريور ۱۳۵۹) با يورشي عظيم به خاك ايران از طريق هوا، زمين و دريا جنگ تحميلي هشت ساله را عليه ايران آغاز كرد. جنگ با حمله هوايي نيروهاي عراقي به شش پايگاه نيروي هوايي ايران و چهار پادگان آغاز شد و همزمان چند لشكر و تيپ مستقل عراق در چهار محور از طول ۷۰۰ كيلومتر مرز مشترك با ايران به عمق خاك ايران يورش بردند. اولين حمله هوايي عراق چندان موفقيت آميز نبود. دلايل آن را مي توان به برنامه ريزي ناكافي و نادرست عمليات، نداشتن اطلاعات كافي از اهداف و استفاده نامناسب از بمب هاي جي پي(بمب هايي كه هدف خاصي ندارند و براي انهدام كلي به كار مي روند) برشمرد. در مهرآباد يك هواپيماي اف-۴ اي در هنگام جابه جايي براي در امان ماندن از حملات دشمن دچار سانحه شد و از همدان هم گزارش هايي در مورد خسارت يك فروند اف-۴ رسيد. اولين عمليات هوايي ايران در پاسخ اين حمله و بلافاصله پس از آن در خاك عراق موفقيت آميز بود. در اين عمليات چهار فروند هواپيماي اف-۴ به پايگاه دريايي الشعبيه در نزديكي بندر ام القصر حمله بردند. اين چهار فروند هواپيما كه ۴۵۰ كيلوگرم بمب بر سر اين پايگاه ريختند عمليات خود را از پايگاه بوشهر شروع كردند. در ميان اهداف چندباطري موشك ضد كشتي وجود داشت. اين عمليات تلافي جويانه نيروي هوايي ايران به قدري سريع بود كه خط پدافند عراق در طول مسير پرواز دچار غافلگيري شده بود. روز بعد در عملياتي غيرقابل باور ۱۴۰ فروند از جنگنده ها و جنگنده بمب افكن هاي ايران به ويژه اف-۴ و اف-۵هاي پايگاه هاي بوشهر، همدان و تبريز توانستند با نفوذ خود به خاك عراق تلفات سنگيني به پايگاه ها و تاسيسات نظامي عراق وارد كنند. در اولين روزهاي جنگ چندين حمله هوايي ديگر به تاسيسات نظامي عراق از قبيل ام القصر انجام شد. در يكي از اين حملات دو فروند اف-۴ كه هر كدام شش بمب جي پي ۳۴۰ كيلوگرمي حمل مي كردند به تاسيسات نظامي دريايي و كشتي هاي موشك انداز عراق حمله بردند. در حدود ۲۰ دقيقه بعد يك فروند هواپيماي آر اف-۴ اي عكس هاي شناسايي از منطقه گرفت كه نشان مي داد كشتي ها و تاسيسات بندري دچار صدمات و خسارات سنگيني شده اند. تاكتيك كلي در طول انجام چنين عمليات هايي رسيدن به هدف از راههاي مختلف، انجام يك پاپ -آپ بيش از رسيدن به هدف و شيرجه زدن روي هدف براي انهدام آن است. در هنگام بازگشت دو اف-۴ يكي از آنها توسط يك موشك سام مورد اصابت قرار گرفت كه باعث آسيب ديدن برخي از سيستم هاي آن شد اما همچنان مي توانست پرواز كند. اما آتش خاموش كن ها كار نكردند و بال راست - محل اصابت موشك - آتش گرفت. باند فرود نزديك ترين پايگاه هوايي هم به دليل هجوم اوليه ارتش عراق براي فرود مناسب نبود و به همين خاطر مجبور به فرود در يك باند ناآماده با سرعت بالا شد. چرخ ها تركيدند و هواپيما در حالي كه سرنشينان آن اجكت كرده بودند از انتهاي باند خارج شد. بعدها اين هواپيما با تعويض بال و ديگر تعميرات دوباره به جنگنده هاي مورد استفاده در جنگ پيوست. اين تعويض بال كه اولين بار در ايران انجام مي شد را مي توان نقطه آغاز انجام كارهاي غيرممكن در نيروي هوايي دانست. در اولين ماههاي جنگ «نهاجا» تلاش هاي خود را به جلوگيري پيشرفت نيروي زميني ارتش عراق معطوف كرده بود. جنگنده هاي ايراني براي اين كار با استفاده از راكت هاي ضد زره دانه به دانه تانك ها و زره پوش هاي عراق را شكار مي كردند و حتي گاهي اوقات تا ارتفاع سه تا چهار متر زمين هم پايين مي آمدند. در مقابل عراق هم از هواپيماهاي ميگ-۲۱ و ميگ-۲۳ براي پوشش نيروي زميني خود استفاده مي كرد كه اين پوشش به ناچار منجر به درگيري هوايي بين ايران و عراق مي شد كه مي توان پيروزي هاي ايران در اين زمينه را بيشتر از عراق دانست. مخصوصاً در اوايل جنگ كه آنها در مقابل هواپيماهاي اف-۱۴ ايران توانايي انجام هيچ عملي را نداشتند كه در اواخر جنگ با خريد ميراژ اف-۱ از فرانسه توانستند كمي جنگ هاي هوايي را متعادل كنند. جنگ تحميلي عليه ايران علاوه بر خسارات و تلفات جانبي بسيار، دستاوردهاي ارزنده اي براي نيروي هوايي ايران داشت. نيروي هوايي در اين هشت سال توانست به تكنولوژي ساخت بسياري از قطعات مورد نياز خود دست يابد و در برخي موارد به خودكفايي برسد.
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.