Phantom3

تاپیک جامع حمله متفقین به ایران در جنگ دوم جهانی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

عکس هایی از ایران در جنگ دوم جهانی

thumb_%D9%81%D9%81.jpg

thumb_%D8%AA%D8%AA.jpg

thumb_tt.jpg

thumb_kk.jpg

thumb_jj.jpg

thumb_hh.jpg

thumb_ggh.jpg

thumb_gg.jpg

thumb_ffk.jpg

thumb_dd.jpg

thumb_2223gu5%7E0.jpg

thumb_ff.jpg

منبع:تنش بزرگ
نویسنده: استاد خسرو معتضد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت درد نکنه تشکر.

ولی یه توضیحی میدادی هم بد نبود. icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ذستت درد نكنه عزيز

تصوير اشغال پالايشگاه توسط سربازان انگليسي درداور بود....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

انفعال حکومت رضاشاه در قبال جنگ جهانی دوم و ورود سهل متفقین به کشور، از فقدان حمایت مردمی و انسجام لازم در ساختار قدرت سیاسی پهلوی اول حکایت می‌کند. در این مقاله، فرایند وقوع جنگ جهانی دوم و موضع‌گیریهای ایران در قبال آن مرور شده است.
با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318.ش/1939.م، اوضاع جهان دگرگونه شد و اغلب کشورهای جهان به حمایت از متفقین یا متحدین مجبور گردیدند، در این میان کشور ایران، با وجودی که از همان ابتدا سیاست بی‌طرفی اتخاذ نمود، به‌واسطه سیاستهای رضاشاه (1304ــ1320.ش)، مبنی بر طرفداری از آلمان هیتلری و نیز به ‌دلیل موقعیت استراتژیک، مورد توجه دول متفق قرار گرفت. از این ‌رو، با حمله متفقین در سوم شهریور 1320.ش، ایران عملاً به صحنه منازعه میان دول متخاصم تبدیل گردید. تاثیرات منفی این حمله با ناکارآمدی ارتش 127‌هزار نفری رضاشاه، چنان جوّ سرخوردگی و یأسی در جامعه ایران، به‌ویژه در میان نظامیان جوان، به وجود آورد که اغلب ایشان با استفاده از فضای باز سیاسی ناشی از ورود متفقین و سقوط دیکتاتور (رضاشاه)، جذب گروهها و دستجات مختلف گردیدند. ازاین‌‌رو، در میان نظامیان سه گرایش متفاوت ناسیونالیسم، سلطنت‌طلب و چپ‌گرا، به‌وجود آمد.

با نگاهی به نشریه زمانه مقاله ایران و جنگ جهانی دوم از مریم تاج عینی


----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[color=darkblue]کل مطلب رو گذاشتم هر کس دوست داشت بخونه[/color]

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------


[color=darkblue][size=24] ایران و جنگ جهانی دوم[/size][/color]

انفعال حکومت رضاشاه در قبال جنگ جهانی دوم و ورود سهل متفقین به کشور، از فقدان حمایت مردمی و انسجام لازم در ساختار قدرت سیاسی پهلوی اول حکایت می‌کند. در این مقاله، فرایند وقوع جنگ جهانی دوم و موضع‌گیریهای ایران در قبال آن مرور شده است.
با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318.ش/1939.م، اوضاع جهان دگرگونه شد و اغلب کشورهای جهان به حمایت از متفقین یا متحدین مجبور گردیدند، در این میان کشور ایران، با وجودی که از همان ابتدا سیاست بی‌طرفی اتخاذ نمود، به‌واسطه سیاستهای رضاشاه (1304ــ1320.ش)، مبنی بر طرفداری از آلمان هیتلری و نیز به ‌دلیل موقعیت استراتژیک، مورد توجه دول متفق قرار گرفت. از این ‌رو، با حمله متفقین در سوم شهریور 1320.ش، ایران عملاً به صحنه منازعه میان دول متخاصم تبدیل گردید. تاثیرات منفی این حمله با ناکارآمدی ارتش 127‌هزار نفری رضاشاه، چنان جوّ سرخوردگی و یأسی در جامعه ایران، به‌ویژه در میان نظامیان جوان، به وجود آورد که اغلب ایشان با استفاده از فضای باز سیاسی ناشی از ورود متفقین و سقوط دیکتاتور (رضاشاه)، جذب گروهها و دستجات مختلف گردیدند. ازاین‌‌رو، در میان نظامیان سه گرایش متفاوت ناسیونالیسم، سلطنت‌طلب و چپ‌گرا، به‌وجود آمد؛ در این مقاله سعی بر آن است ضمن تشریح اوضاع منتهی به جنگ جهانی دوم و موضع‌گیری ایران در قبال آن، به نحوه مواجهه نیروهای نظامی با این مساله پرداخته و چگونگی جذب ایشان در سه گروه فوق بررسی گردد.

زمینه‌های آغاز جنگ جهانی دوم
یگانه پیروز جنگ جهانی اول، دولت بریتانیا بود. در این زمان، روسیه درگیر انقلاب بلشویکی بود، عثمانی در بحران تجزیه قلمرواش به سر می‌برد و آلمان نیز سقوط رایش دوم را شاهد بود. ظهور جمهوری وایمار در آلمان و فشار دول پیروز جنگ نوعی حس سرخوردگی و خشم را در میان آلمانها به‌وجود آورده بود. بحران اقتصادی 1929.م، بر شدت ضعف جناح میانه‌رو و قدرت‌گیری تندروهای ناسیونال ــ سوسیالیست به رهبری هیتلر افزود؛ به‌طوری‌که هیتلر توانست با تصویب رایشتاگ، در سال 1933.م، قانون اساسی جمهوری وایمار را ملغی و دیکتاتوری خود را به مدت چهار سال در آلمان برقرار سازد. با قدرت‌گیری هیتلر، سرکوب مخالفان و میلیتاریزه‌کردن آلمان، که بر بستر خواست توده‌ها نضج می‌گرفت، در دستور کار قرار گرفت.[1] قدرت روزافزون نیروهای نظامی آلمان با نوعی حمایت ضمنی جهان سرمایه‌داری همراه بود، زیرا آنان در تحلیلهای خود بر این باور بودند که نیروی نظامی قدرتمند نوظهور فاشیسم در آلمان، سرانجام کمونیسم را به ورطه نابودی می‌کشاند.
بدین‌ترتیب کشمکشهای جهان اردوگاهی موجبات به‌وجود آمدن دوران صلح نیمه‌مسلح (1938ــ1936.م) را فراهم آورد.[2] سال 1938.م را سال پایان دوران صلح نیمه‌مسلح دانسته‌اند، زیرا در اروپا نیز میان کشورهای سرمایه‌داری شکاف عمیقی به‌وجود آمد و این حکومتها به دو بخش دیکتاتورهای فاشیست و کشورهای لیبرال تقسیم شدند.[3]

حادثه آنشلوس (لفظ آلمانی به معنای الحاق: Anschluss) یا الحاق اتریش سرآغاز کشورگشایی‌های آلمان فاشیست گردید.[4] به‌دنبال الحاق اتریش به آلمان، هیتلر واگذاری فوری مناطق آلمانی‌زبان چک‌اسلواکی را تقاضا نمود و تهدید کرد در صورت رد تقاضایش، به جنگ اقدام خواهد کرد. نوئل چمبرلن، نخست‌وزیر انگلستان، به واسطه سیاست محافظه‌کارانه خود مصمم شد، حتی به قیمت تسلیم چک‌اسلواکی به آلمان، مانع از وقوع جنگ گردد و سرانجام در بیست‌ونهم سپتامبر 1938.م، کنفرانسی با شرکت چهار رهبر آلمان (هیتلر)، ایتالیا (موسولینی)، انگلیس (چمبرلین)، و فرانسه (ادوارد دالایه)، در مونیخ تشکیل شد و جزئیات تجزیه چک‌اسلواکی معین گردید. بدین‌سان آلمان در اکتبر 1938.م، مناطق آلمانی‌زبان چک را تصرف کرد.[5] به‌رغم اغماضهای بیش از حد چمبرلن در برابر توسعه‌طلبی‌های هیتلر و پیمان محرمانه عدم تعرض میان روسیه و آلمان در بیست‌وسوم اوت 1939.م،[6] هیتلر در اول سپتامبر 1939.م به لهستان لشکر کشید و متعاقب آن به انگلستان و فرانسه نیز اعلان جنگ کرد. حمله آلمان به لهستان، انگلیس و فرانسه را در موقعیت دشواری قرار داد، زیرا آنها متعهد شده بودند که متفق خاوری‌شان (لهستان) را در صورت حمله آلمان یاری نمایند.[7]
بدین‌ترتیب جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر 1939.م میان آلمان و ایتالیا، ازیک‌سو، و فرانسه و انگلستان، از سویی دیگر، آغاز شد و سایر کشورهای اروپایی نیز، به استثنای سوئد، سوئیس، اسپانیا، پرتغال و ترکیه، یکی پس از دیگری وارد جنگ شدند. سرانجام با حمله هیتلر به روسیه و نقض پیمان عدم تعرض در ژوئن 1941.م، روسیه نیز، با زیرپا نهادن آرمان سوسیالیسم، به فرانسه و انگلستان پیوست.[8]

مواضع ایران در قبال جنگ جهانی دوم
یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم (چهارم سپتامبر 1939.م/1318.ش) محمود جم، نخست‌وزیر ایران، طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»[9] زیرا به اعتقاد رضاشاه «ایران نه بدان اندازه قدرتمند بود که بتواند در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف بود که اجازه دهد حقوقش پایمال گردد.» ازاین‌رو «یک سیاست بی‌طرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرتهای متحارب نیز ارزشمند بود.»[10]
متعاقب بیانیه محمود جم، علی‌اصغر حکمت، وزیر کشور، نیز به اتباع بیگانه آگاهی داد که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بی‌طرفی کشور ایران باشد جداً خودداری نمایند.[11] خبرگزاری پاریس نیز در دوازدهم شهریور 1318.ش خبر بی‌طرفی ایران را مخابره کرد.[12] همچنین مظفر علم، وزیر امورخارجه، در سیزدهم شهریور مراتب بی‌طرفی ایران را به اطلاع سفارت‌خانه‌های مستقر در تهران رسانید. جالب اینجاست که آلمان و انگلستان هر دو از این موضع استقبال کردند؛ زیرا انگلستان به دلیل درگیری‌اش در منطقه دیگر توانایی برقراری امنیت را در این منطقه نداشت. استدلال وزارت امورخارجه آلمان نیز از بی‌طرفی ایران چنین بود: «باتوجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین به‌نظر می‌آید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژه‌ای یافته، آن است که فعلا به تقویت ایران در بی‌طرفی کاملش ادامه داده شود».[13]

اما آنچه نگرانی ایران را سبب شده بود انعقاد پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در بیست‌وسوم اوت 1939.م بود که طی آن هیتلر و استالین بر سر تقسیم اراضی لهستان و کشورهای بالتیک به توافق رسیده بودند[14] و ایران پیش‌‌بینی می‌کرد که شاید شوروی طی یک تفاهم محرمانه با آلمان درصدد برآید موقعیت مسلط خود را بر ولایات شمالی ایران احیا کند.[15] به‌همین جهت رضاشاه بر آن شد به‌منظور کسب حمایت نظامی و اقتصادی به انگلستان روی آورد.[16] از دهه 1310 به بعد، مبنای مبادلات سیاسی ــ اقتصادی ایران بر کشور آلمان استوار گردیده بود و با ظهور هیتلر، رهبر حزب ناسیونالیست در ژوئیه 1933.م/1311.ش، روابط میان دو کشور وارد مرحله جدیدتری گردید. آلمانی‌ها تبلیغات وسیعی در مورد اشتراک نژاد آریایی دو ملت ایران و آلمان و مشابهت هدفهای ملی دو کشور در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم آغاز کرده، محبوبیت بسیاری در میان ایرانیان به‌دست آورده بودند.[17] اما با پیمان عدم تعرض میان آلمان و شوروی (1318.ش/1939.م)، آلمانیها، به پیروی از خط‌مشی هیتلر، در جهت کاهش نفوذ انگلستان و افزایش نفوذ شوروی در ایران تلاش کردند و حتی نفوذ خود را در ایران در درجه دوم اهمیت قرار دادند؛ هدف هیتلر از این کار این بود که استالین را از توجه به اروپای شرقی منحرف سازد.[18]

در آن هنگام، در نظر انگلستان، جلوگیری از نفوذ کمونیسم شوروی و حفظ لوله‌های نفتی جنوب به مراتب از خطر فاشیسم آلمان مهم‌تر بود، اما درعین‌حال انگلستان با هرگونه اعتماد به ارتش ایران یا هماهنگی برنامه با آن موافق نبود؛ چراکه کمیته سرفرماندهی انگلستان معتقد بود اتحاد با ایران بهای گزافی به همراه خواهد داشت؛ چون رضاشاه حمایت انگلستان را برای دفاع از نواحی شمال ایران در برابر تهاجم روسها خواستار بود، درحالی‌که برای انگلستان فقط دفاع از مناطق استراتژیک جنوبی، به‌ویژه حوزه‌های نفتی، اهمیت داشت.[19]
البته سرریدر بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران، در طی جنگ جهانی دوم از گسترش نفوذ خانه‌های قهوه‌ای، که در ظاهر محل تجمع خانواده‌های آلمانی، ولی در اصل، مرکز فعالیت جاسوسی آنان بود، به‌شدت ناخرسند بود.[20] کودتای رشیدی عالی گیلانی ژرمنوفیل علیه نوری سعید، نخست‌وزیر انگلوفیل، در آوریل 1941.م/فروردین 1320.ش، نیز بر این ناخرسندی افزود؛ اگرچه انگلیسی‌ها توانستند مجدداً نوری سعید را در خرداد 1320.ش به قدرت برسانند، هنوز دغدغه خاطر انگلیسی‌ها درخصوص میزان نفوذ ستون پنجم آلمان در ایران وجود داشت.[21]

سرانجام حمله ناگهانی آلمان به شوروی، در بیست‌ودوم ژوئن 1941.م/ اول تیر 1320.ش، تمام معادلات را به هم ریخت و شوروی، که تا آن روز در صف متحدین قرار داشت، به اردوگاه متفقین پیوست. هدف آلمانها خرد کردن نیروهای دفاعی شوروی، تصرف مسکو، لنینگراد و کیف، و رسیدن به چاههای نفت قفقاز بود. آنها قصد داشتند پس از آنکه ارتش آفریقایی‌شان ــ که به دروازه‌های مصر رسیده بود ــ دفاع انگلیسی‌ها را درهم شکست، با ارتش اعزامی به شوروی، در ایران تلاقی کنند و تواماً به هندوستان حمله نمایند و با تصرف ذخایر نفت خاورمیانه و منابع حیاتی هند، امپراتوری انگلیس را به زانو درآورند.[22]
در این هنگام، روسها در مقابل حملات برق‌آسای ارتش آلمان، به اسلحه، مهمات و دارو احتیاج مبرمی داشتند و انگلیسی‌ها نیز می‌خواستند، به هر قیمتی شده، خطوط ارتباطی بین خلیج‌فارس و سرحد شوروی را حفظ کنند تا بدین‌وسیله هم مهمات و وسایل جنگی مورد نیاز شوروی‌ها را به جبهه آنها برسانند و هم اگر احتمالاً روسها شکست خوردند، بتوانند راساً از چاههای نفت خاورمیانه و خطوط ارتباطی هند، دفاع کنند.[23] بدین‌ترتیب شوروی و انگلیس بر ضد دشمن مشترک در دوازدهم ژوئیه 1941.م/1320.ش معاهده‌ای بستند که طی آن دو دولت متعهد شده بودند: اولاً برای متارکه جنگ با آلمان، بدون رضایت طرف دیگر هیچ‌گونه مذاکرات جداگانه‌ای ننمایند، ثانیاً هرگونه کمک نظامی را در جنگ با دشمن مشترک، به یکدیگر برسانند. در این زمان مساله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه روسیه مطرح شد و انگلیسی‌ها راه ایران را پیشنهاد کردند که مطمئن‌ترین و کوتاه‌ترین راه بود و راه‌آهن آن از خلیج‌فارس به بحر خزر بهترین وسیله نقلیه به‌شمار می‌رفت. روسها ابتدا در مورد حمله به ایران، به جهت اینکه این کشور دارای ارتش مدرن و مجهزی بود، تردید کردند، اما انگلیسی‌ها به آنان اطمینان دادند که در ظرف چند روز، به از بین بردن مقاومت ارتش ایران و اشغال کشور موفق خواهند شد و به‌این‌ترتیب در هفدهم ژوئیه 1941.م/1320.ش در مورد حمله به ایران میان نمایندگان دو کشور توافق به وجود آمد.[24] بنابراین هدفهای استراتژیک متفقین در ایران عبارت بود از: 1ــ دستیابی به راههای ارتباطی کشور و برقراری رابطه با بحر خزر برای رساندن کمکهای نظامی به دولت شوروی؛ 2ــ تصرف چاههای نفت جنوب به‌منظور محافظت از آنها و جلوگیری از انهدام و خرابکاری عمال نازی، عشایر جنوب و دولت ایران (در تمام مدت جنگ، نفت ایران احتیاجات نظامی متفقین را برآورده می‌کرد، به‌خصوص پس از ورود ژاپن به جنگ، معادن نفت ایران تنها منبعی بود که نفت مورد احتیاج را تامین می‌ساخت)؛ 3ــ اخراج کارشناسان و عمال آلمانی از ایران به‌منظور جلوگیری از خرابکاری در راههای ارتباطی و چاههای نفت‌ و نیز اقدام به کودتا با استفاده از ایرانیان طرفدار آلمان نازی و تشکیل گروههای ویژه فاشیستی از آلمانیهای ساکن ایران؛ 4ــ عملیات جنگی نیروهای انگلیسی از طریق ایران در صورت رسیدن ارتش آلمان به سرحدات ایران.[25]

رضاشاه در این هنگام با اتکا به ارتش 127هزار نفری، اعلام بی‌طرفی ایران و برکناری دکتر متین دفتری در ژوئیه 1940.م/1319.ش و گماردن رجب‌علی منصور، که به محافظه‌کاری شهرت داشت، امیدوار بود که دو دولت همسایه، در امور دولت بی‌طرف ایران مداخله نکنند. اما در این زمان یگانه دستاویز انگلیسیها برای حمله به ایران کماکان حضور ستون پنجم آلمان در این کشور بود؛ بولارد در چهارم ژوئن 1941.م/ چهاردهم خرداد 1320.ش از دولت منصور خواست فعالیتهای پنهانی عوامل آلمان را در ایران متوقف نماید. وی در اول ژوئیه 1941/دهم تیر 1320 در دیداری با منصور از او خواست به‌فوریت به اخراج چهارپنجم آلمانی‌های شاغل در ایران اقدام نماید.[26]
اما دولت ایران جواب داد که کارشناسان آلمانی برای خدمات و صنایع ایران ضروری هستند و دولت ایران به‌سرعت نمی‌تواند جانشینی برایشان پیدا کند، از طرفی تعداد آنها چندان زیاد نیست و دولت ایران بر آنها نظارت می‌کند، اما متفقین که قبلاً در مورد حمله به ایران به توافق رسیده بودند، مشغول تدارکات نظامی گردیدند.

در ششم اوت 1941.م/ بیست‌وپنجم خرداد 1320.ش، سفارت انگلستان، طی یادداشتی ده ماده‌ای خطاب به دولت ایران، مجدداً در مورد حضور و فعالیت آلمانیها در ایران هشدار داد[27] و به تبع آن شوروی نیز در همین روز تذکاریه‌ای مبنی بر کاستن تعداد آلمانیها در ایران و کوتاه کردن دست آنها از امور، برای دولت ایران فرستاد.[28] درواقع دو دولت با این یادداشتها به ایران اولتیماتوم داده بودند، اما در همان روز یادداشت سومی از دولت آلمان به دست رضاشاه رسید که حاوی پیام هیتلر به رضاشاه بود. پیشوای آلمان در پیام خود از مقاومت ایران در برابر فشار متفقین و پیروی از سیاست بی‌طرفی اظهار خوشوقتی نموده، و اظهار کرده بود که به عقیده او این دوره فشار، طولانی نخواهد بود، چراکه نیروهای آلمان در خاک اوکراین پیشروی نموده و به نواحی شمال جزیره کریمه رسیده‌اند و قصد دارند تا پاییز، قسمتهای دیگری از خاک روسیه را اشغال کنند و آخرین مقاومت روسها را نیز درهم شکنند، در ضمن اطمینان داده بود که تلاشهای انگلیس برای ایجاد خط دفاعی در قفقاز به لحاظ تفوق نیروهای آلمان محکوم به شکست است و دولت آلمان امیدوار است تا سپری شدن این دوره کوتاه، دولت ایران با تمام قوا در مقابل فشار متفقین مقاومت نماید.[29]

در این وضعیت رضاشاه، که در وضعیت بسیار دشواری قرار گرفته بود و از همه‌سو تحت فشار قرار داشت، تنها راه چاره را سیاست دفع‌الوقت و حفظ وضع موجود دانست تا به مرور زمان نتیجه جنگ روشن شود و او بتواند تکلیف خود را با دول متخاصم روشن نماید. به ‌همین جهت در پاسخ دومین یادداشت متفقین، او بار دیگر اعلام نمود که تعداد کارشناسان آلمانی در ایران فقط ششصدونود نفر به علاوه خانواده‌هایشان می‌باشد که همگی با نظارت دولت ایران مشغول ادای وظیفه‌اند، در صورتی که دولت ایران آنها را اخراج نماید، ممکن است دولت آلمان این عمل را تخلف از سیاست بی‌طرفی ایران تلقی نماید. به‌ همین جهت، از پذیرفتن تقاضای متفقین معذور است. در این هنگام رادیو و جراید انگلستان و شوروی، و متفقین آنها به تبلیغاتی شدید درباره فعالیت ستون پنجم و جاسوسان آلمانی در ایران و ورود احتمالی رضاشاه در جنگ به نفع آلمان دست زدند. از این رو، در سحرگاه روز بیست‌وپنجم اوت 1941.م/ سوم شهریور 1320 نیروهای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب وارد خاک ایران شدند. در همان ساعات اولیه حمله نیروهای انگلستان و شوروی به ایران، اسیمرنف، وزیرمختار شوروی، و سرریدر بولارد، وزیرمختار انگلیس، منصور، نخست‌وزیر ایران، را از قضیه حمله مطلع نمودند و طی دو اعلامیه دلایل حمله خود را بیان کردند.[30]

بحث حقوقی در مورد حمله دو دولت انگلستان و شوروی به ایران کمتر به صورت بی‌طرفانه تحلیل و بررسی شده است، زیرا اکثر مورخان و محققان، تحت تاثیر ناسیونالیسم، تجاوز هر دو کشور را غیرقانونی تلقی نموده‌اند، درحالی‌که حمله شوروی براساس فصل 6 عهدنامه مودت (1921.م/1306.ش) در مقایسه با حمله انگلستان چندان غیرقانونی نیز نبوده است. این فصل عهدنامه چنین متذکر می‌شود: «اگر دولت ثالثی بخواهد به واسطه مداخلات نظامی، پلتیک غاصبانه را در ایران مجری، و یا خاک ایران را مرکز عملیات نظامی ضد روسیه قرار بدهد... در صورتی که دولت روسیه قبلاً به دولت ایران اخطار نماید و دولت ایران در رفع مخاطره مزبور مقتدر نباشد، آن‌وقت دولت روسیه حق خواهد داشت که قشون خود را به خاک ایران وارد نموده، برای دفاع از خود اقدامات نظامی به عمل آورد.»[31] به هر روی رضاشاه، که پس از ورود متفقین غافلگیر شده بود، از سفرای ایران در لندن، مسکو و واشنگتن خواست از دولتهای یادشده تقاضا کند عملیات نظامی را متوقف سازند و با او وارد مذاکره شوند، اما آنها نه‌تنها جوابی ندادند، بلکه تلویحاً به سفرای ایران فهماندند که دیگر دیر شده است. رضاشاه به تصور اینکه متفقین حاضر نیستند با نخست‌وزیر او، علی منصور، صحبت کنند، خیلی سریع او را کنار گذاشت و مجدداً محمدعلی فروغی را، که بیشتر مورد قبول انگلیسی‌ها بود، به نخست‌وزیری برگزید. فروغی نیز سریعاً تشکیل کابینه داد و با نمایندگان شوروی و انگلستان وارد مذاکره شد. پس از این مذاکرات، در بیست‌وهشتم اوت 1941.م/ ششم شهریور 1320.ش رضاشاه به کلیه واحدهای ارتش دستوری مبنی بر ترک مقاومت داد و در هشتم شهریور (سی‌ام اوت) نمایندگان دول متفق تقاضاهای دول متبوع خود را به شرح ذیل به دولت فروغی اعلام نمودند: 1ــ اخراج کلیه اتباع آلمان به استثنای اعضای سفارت و چند نفر کارشناس آلمانی 2ــ تعهد در تسهیل حمل و نقل اسلحه و مهمات و ادوات جنگی از راه ایران به روسیه.
در مقابل، انگلیسی‌ها و شوروی‌ها متعهد شده بودند حق‌السهم ایران را از نفت جنوب، و عایدات ایران را از شیلات بپردازند و همچنین لوازم مورد احتیاج اقتصادی ایران را فراهم سازند و نیز جلوی پیشروی بیشتر نیروهای خود را بگیرند.[32] و به محض اینکه وضعیت نظامی اجازه دهد قشون خود را از خاک ایران خارج نمایند.[33]

اما هنوز دولت ایران جوابی به این تقاضاها نداده بود که سفرای دو دولت، به جای اخراج اتباع آلمانی، تحویل آنها را به متفقین خواستار شدند. رضاشاه حاضر نشد این تقاضا را عملی سازد، در نتیجه مذاکرات به طول انجامید. این در حالی بود که اروین اتل، وزیرمختار آلمان، از ایران مصراً می‌خواست از قبول پیشنهادات دول متفق سرباز زند و آلمانیها را به قوای دشمن تحویل ندهد، در خلال همین ایام، ژنرال ویول نیز شخصا به ایران آمد و با سفرای شوروی و انگلستان و فرماندهان نظامی متفقین مذاکره کرد. در نتیجۀ این مذاکره، متفقین در دهم سپتامبر 1941.م/ نوزدهم شهریور 1320.ش، به دولت ایران اولتیماتوم دادند که اگر ظرف چهل‌وهشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آنها تسلیم، و سفارت‌خانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، پایتخت را اشغال خواهند کرد. چون رضاشاه باز هم جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد، در شانزدهم سپتامبر 1941.م/ بیست‌وپنجم شهریور 1320.ش، قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند و رضاشاه طی اعلامیه‌ای[34] به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت کناره گرفت.[35]
وی پس از استعفا، از ترس انتقام، خود را به انگلیسی‌ها تسلیم نمود؛ چراکه اگر در ایران می‌ماند مانند سایر جنایتکاران آن دوران مورد استیضاح مجلس و محاکمه افکار عمومی و شاید هم مجازات شدید قرار می‌گرفت.[36] وی ابتدا نمی‌دانست او را به کجا می‌برند.[37] انگلیسی‌ها شایع نموده بودند که قرار است او را به هند ببرند، اما به دلیل برخی ملاحظات از این کار صرف‌نظر کردند.[38]
جواد صدر درخصوص استعفای رضاشاه و تبعید او می‌نویسد: «رضاشاه به خواست متفقین مجبور شده از سلطنت کناره‌گیری کند، ابتدا به اصفهان و بعد به جنوب و بندرعباس رفت و از آنجا او را با کشتی به سمت هندوستان بردند و بعد در دریا، همان کشتی مسیر خود را تغییر داد یا او را به کشتی دیگری منتقل کرده و به جزیره موریس بردند، تقریبا تکراری از نمایش دستگیری و بردن ناپلئون به جزیره سنت‌هلن بود و باز هم بازی حوادث!»[39]

پس از مدتی رضاشاه را از جزیره موریس به ژوهانسبورگ بردند که در چهارم دی 1323 در همان شهر درگذشت.[40] پس از کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت، نیروهای متفقین تهران را اشغال، و کلیه تاسیسات نظامی و راه‌آهن را تصرف کردند و بلافاصله مقدمات حمل اسلحه و مهمات را از خلیج‌فارس به دریای خزر، از طریق راه‌آهن سراسری ایران، فراهم نمودند. اتباع آلمانی نیز به دست قوای متفقین افتادند و نیمی از آنان به بازداشتگاههای سیبری، و نیمی دیگر به استرالیا تبعید شدند.[41]
در این زمان با کناره‌گیری رضاشاه و تبعید وی، مساله جانشینی مطرح شد. ظاهرا انگلیسی‌ها درصدد بودند یک شاهزاده قاجار را به پادشاهی برسانند.[42] محسن فروغی از قول پدرش می‌نویسد: «متفقین سه پیشنهاد دادند: 1ــ فروغی رئیس‌جمهور شود؛ 2ــ سلسله پهلوی منقرض، و مجدداً یکی از افراد جوان قاجار به سلطنت گمارده شود که کاندیدای سلطنت یکی از فرزندان محمدحسن‌میرزا، ولیعهد سابق، بود 3ــ فرزند ذکور رضاشاه، به نام غلامرضا، (مادرش ملکه توران از خاندان قاجاریه بود) که در این زمان هیجده سال داشت، به سلطنت برگزیده شود.»[43]
سرانجام با کوشش‌های محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر وقت، محمدرضاشاه به پادشاهی رسید و فروغی به‌عنوان اولین نخست‌وزیر دومین شاه دودمان پهلوی، محمدرضا را یاری داد.[44]

[color=brown][size=18]شهریور 1320 و انفعال حکومت رضاشاه
با ورود متفقین به ایران در سوم شهریور 1320.ش، و دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت در ششم شهریور، آن ارتشی که رضاشاه با آن همه دبدبه و کبکبه و صرف بودجه‌ها و هزینه‌های گزاف برای ضمانت سلطنت خود ساخته و یکی از ارکان سلطنتش را بر پایه آن قرار داده بود به یکباره فروریخت و نتوانست در برابر حمله متفقین، جز مقاومتی بسیار اندک، کاری انجام دهد؛ تنها مقاومتی که در این زمان انجام شد مقاومت نیروی دریایی نوپای ایران به فرماندهی دریادار بایندر بود، که توانست یک روز، مانع پیشروی قوای انگلیسی در جنوب ایران شود، اما در نهایت نیروهای انگلیسی مقاومت بایندر و ششصدوپنجاه نفر افسر و ملوان را درهم شکستند و همگی آنها در طی این زد و خورد کشته شدند.[45] و چنین بود که از آن ارتش 127هزار نفری فقط 650 نفر مردانه ایستادند و کشته شدند. درواقع بنیان این ارتش به‌ظاهر منسجم، مدتها پیش، دستخوش ویرانی گشته بود و به همین دلیل با اولین لرزش، فرماندهان لشکر رضائیه و خراسان، مانند فرمانده کل قوای‌شان، فرار را بر قرار ترجیح دادند و از ترکیه و بندرعباس سر درآوردند.[/size][46][/color]

یکی از نقاط ضعف رژیم‌های اقتدارگرا فقدان نقد و آسیب‌شناسی است؛ چنان‌که حاضر نیستند ضعفهای خود را بپذیرند، و درصدد برمی‌آیند نقایصشان را به عناوین مختلف، با دستاویز قرار دادن چیزهایی که وجود خارجی ندارند، بپوشانند؛ چنان‌که رضاشاه نیز در سوم شهریور 1320 گفت: «اگر من صد بمباردیه داشتم، خودم می‌دانستم چطور به تعرض روسها و انگلیسی‌ها جواب بدهم.»[47] و در چهارم شهریور اظهار کرد: «سربازهای ما بسیار خوب هستند و خوب می‌جنگند، ولی با گوشت بدن جلو تانک و هواپیما چطور می‌تواند طاقت بیاورد.»[48] این در حالی بود که وی در اوایل مرداد 1320 در مانوری که در تپه‌های ازگل ترتیب داده شده بود تحت‌تاثیر مهملات فرماندهان چاپلوس و فرصت‌طلب، که لشکر سلم و تور را به مبارزه می‌طلبیدند، گفته بود: «قشون من عالی‌ترین قشونی است که امروز در دنیا وجود دارد.»[49]


منبع : نشریه زمانه شماره 52


منبع: [url=http://www.porsojoo.com/fa/node/73879]Web Page Name[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خیلی جالب بود دستت درد نکنه

عکس کارکنان بهداری گیلان جالب بود قیافه ها همه وحشتناکه (آدم سالم قبض روح میشه چه برسه به مریض)

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]دستت درد نکنه تشکر.

ولی یه توضیحی میدادی هم بد نبود. icon_biggrin[/quote]

ممنون آقا سعید...بابت توضیح باید بگم، اولش می خواستم توضیح بدم ولی گفتم همینجورش خوبه.ان شاءالله اگر دوستان نظر مساعد داشته باشند در آینده بخش های جالب این کتاب رو تو یه تاپیک جداگانه قرار میدم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت درد نكنه فانتوم جان خيلي برام جديد بودن.

راستي اگه عكسي از نيروي هوايي اون زمان در دسترس داري بي زحمت دريغ نكن. icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خیلی عالی است از این نظر که مردم به خوبی قضاوت کنند و ببینند مدعیان دموکراسی چه بلاهایی بر سر مردم این سرزمین آورده اند تاریخ بسیار خواندنی است. فانتوم جان دستت درد نکنه سیداد عزیز دست شما هم درد نکنه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام و درود خدمت دوستان icon_biggrin

گفتم خالي از لطف نباشه يادي از دو سرباز سرافراز وطن كنيم. دو سربازي كه در جنگ جهاني دوم و با آغاز تهاجم نيروهاي متخاصم با جان فشاني خود 24 ساعت مانع عبور ارتش تا دندان مسلح سرخ از روي رودخانه ي ارس شدند و تك و تنها مانع عبور ارتش سرخ از پل موجود بر رودخانه شدند. قبر اين شهيدان راه وطن در كنار پل و خط آهن ايران و ارمنستان واقع شده و غريبانه در كنار پاسگاه مرزي آرميده اند. و دردناكتر اينكه به دليل مرزي بودن منطقه اجازه حضور و حتي عكس برداري از اين قبور شريف رو به هيچ كس نمي دهند.

روهشان شاد و راهشان پر رهرو باد. icon_biggrin

[color=#FF0000]ب[/color][color=#FF0000]ا[/color][color=#FF0000]ب[/color][color=#FF0000]ك[/color][color=#FF0000] [/color][color=#FF0000]-[/color][color=#FF0000]-[/color][color=#FF0000]-[/color][color=#FF0000] [/color][color=#FF0000]آ[/color][color=#FF0000]ذ[/color][color=#FF0000]ر[/color][color=#FF0000]ب[/color][color=#FF0000]ا[/color][color=#FF0000]ي[/color][color=#FF0000]ج[/color][color=#FF0000]ا[/color][color=#FF0000]ن[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

استانهای سوم و چهارم کشور ایران یعنی آذر بایجان خاوری و آذر بایجان باختری، در زمره نخستین سرزمین های شمالی ایران ، ضعیف و عاجز از دفاع از مرزهای خود بودند، که در هفته اول شهریور ماه 1320 ‏خورشیدی، لگد کوب سربازان ارتش شوروی شدند.
‏آذر بایجان، ایالت زرخیز و حساس ایران، در سال های پیش از واقعه شهریور 20 ‏، مانند دیگر استانهای کشور، در زیر سلطه استثمار گرانه فئودالهای بزرگ، استانداران متکبر و بی اعتنا به فلک جز رضا شاه و ادامه مقام خود و رقابت های کودکانه و جاهلانه با فرماندهان لشکر و قهر و آشتی هم و غمی نداشتند به سر می برد.
‏یادداشتهای انتشار یافته،آقای احمد رضوانی که در سال 1320 ‏به عنوان افسر وظینه به زیر پرچم احضار شده و از نزدیک شاهد ماجر اهای آذر بایجان بوده است، پرده های تمام نمایی از روزهای شوم شهریور 1320را که با عبور سپاهیان شوروی از مرز، شیرازه همه امور از هم گسیخت مرتسم می کند

اعلام بسیج در پایان مرداد ماه
‏نوشته های احمد رضوانی نشانگر اعلام بسیج در روزهای پیش از شهریور است : ((در روز سی ام مرداد به ستاد لشکر 3 تبریز دستور داده شده بود که لشکر را به حال آماده نگهداشته و جوانترین سربازان ذخیره و احتیاط در صورت لزوم {عده ای} احضار شوند . در صورتی که تنها احضار جوانترین سربازها فایده نداشت سرحدات ما فاقد استحکامات و قوای مرزی بوده و به هیچ وجه وسایل حمل و نقل خودی سرباز و مهمات به مرزها را نداشتیم ، مواضع نظامی نیز به حال طبیعی بود و مستحکم نشده بود هر چند که دولت اعلان بی طرفی کرده بود ولی در عین بی طرفی می بایستی مثل دولت همسایه ، ترکیه ،حاضر و آماده برای حفظ استقلال و دفاع از آب و خاک خود می گردید در صورتی که کوچکترین وسیله برای دفاع آماده نشده بود.

‏در این موقع در شهر تبریز سکوت مرگباری حکمفرما بود و هیچ کس از جریان امر اطلاع نداشت. اخبار رادیو و مندرجات روزنامه ها و پروتست های دولتین کوچکترین تکانی به ملت نداده بود. دست های قوی و زورمند شهربانی چنان مردم را خفه کرده بود که جرات تکلم و ملاحظه در امور سیاسی نداشتند. ولی از سی ام مرداد به بعد جنبشی در ستاد لشگر پیدا شد و دستور محرمانه به سایر نقاط آذربایجان داده می شد.
‏روز یکشنبه دوم شهریور به طور خپلی محرمانه به ادارات دستور دادند که متو لدین سالهای 97 ‏و 96 ‏و 95 ‏و 1294 ‏تا 24 ‏ساعت خود را به دفتر احتیاط حوزه نظام وظینه معرفی نمایند و اگر در مرخص یا ماموریت باشند به فوریت احضار شوند.
این جانب نیزکه از متولدین 1295 ‏بودم دستور مزبور را زیارت و جلو اسم خود را امضاء کردم و این امر بطورو محرمانه بود که حتی در شهراعلان نکردند و اساس مشمولین مزبور به هر ناحیه کلانتری اعلام و توسط پاسبانها همان روز بطور سری در منازلشان ابلاغ گرد ید و به دهات و بخش های تابعه لشگر نیز عین این دستور داده شده.

بمباران تبریز
‏ساعت 5/30 ‏صبح روز دوشنبه سوم شهریور اهالی تبریز به صدای غرش مهیب هوابیماهایی که بر فراز شهر پرواز می کردند از خواب بیدار شدند.
‏هنوز هوا به خوبی روشن نشده بود و ابرهای تیره و سهمگین بر فراز آسمان تبریز در حرکت بودند.
‏اغلب به تصور اینکه هواپیماهای خودی است دوباره سر به بستر راحت گذاشتند و به خواب غفلت فرو رفتند.
‏در این اواخر در تبریز شیوع به هم رسانیده بود که چندی است یک عده از هواپیماهای روسها در آسمان تبریز نمودار و پس از عکسبرداری که از اوج بلند پایین آمده و برداشته بودند مراجعت { می کنند } و از رضائیه {اورمیه } نیز خبر رسید که هواپیماهای ناشناس اغلب هنگام صبح یا شب بر فراز شهر پرواز می کنند و در نتیجه کسب دستور فرمانده گردان توپهای ضدهوایی تبریز از طرف ستاد و گزارش به مرکز از ستاد ارتش دستور داده شده { بود} که به محض مشاهده هواپیمای ناشناس تیراندازی شود و مواخذه شده بودند که چرا تیراندازی نکرده اند.


تیر اندازی توپهای ضد هوایی

در این موقع دو هواپیما در بالای شهر در پرواز بودند. چون صدای موتور هوا پیماهای ناشناس و رنگ و فرم آنها مغایرت کاملی با هوا پیماهای خودی داشت یقین کامل کردم که از هواپیما های مورد بحث است.
‏لذا از فرط نگرانی و شوق بسیج و جنگ ، فوراً از رختخواب برخاستم و مشاهده کردم که پنج هواپیمای دشمن از طرف مشرق شهر نمودار شدند و بلافاصله صدای تیراندازی توپهای ضدهوایی ، شهر را به ولوله اند اخت. به محض بلند شدن صدای تیراندازی توپها از شهر، دو هواپیمایی که قبلاً مشغول گردش بودند، شروع به ریختن بمب به مغرب شهر یعنی محله ششکلان و باغمیشه نمودند و ستون گرد و خاک به آسمان بلند شد و سپس پنج هواپیمای دیگر شروع به بمباران شمال و مشرق شهر یعنی دامنه کوه عونعلی و حوالی استاسیون هوایی نمودند.
‏مردم همه مبهوت و حیرت زده بودند و هیچ کس نمی دانست هوا پیماهای مزبور مال کدام دولت است و به چه علت شهر را بمباران می کنند و حتی چون از خطرات بمبارانهای هوایی آگاه نبودند، همه پشت بامها رفته و تماشای ویرانی شهر را می کردند و در تمام شهر یک پناهگاه زیرزمینی یک وجبی نیز وجود نداشت و غریو و ولوله مدهش در شهر حکمفرما بود و سربازان و افسران به عجله به طرف سربازخانه می رفتند.
‏از طرف گردان توپهای ضدهوایی مرتباً به طرف هواپیماها تیراندازی می شد. تعداد توپهاو مزبور چهار عدد بود. هو اپبماها باکمال تانی مشغول بمباران بودند وگلوله های توپ مرتبا با مسافت زیادی پائین یا جناح راست چپ هواپیماها خالی می شد. بدون اینکه اصابت بکند وکاملآ مواظب بودیم ، فقط یک تیر خپلی نزدیک هواپیماها ترکید ولی آن هم اثری ننمود. در این موقع مسلسلهای سنگین نیز از طرف سربازخانه شروع به تیراندازی نمودند تا ساعت 8/30 بمباران هواپیماها و تیراندازی توبهای ضدهوایی ادامه داشت ولی همه بمب ها را به اطراف شهر و باغات و دامنه کوه سرخاب می ریختند و به وسط شهر و طرف سربازخانه ابداً بمبی ریخته نشد و معلوم بود که مخصوصاً تعمد دارند از تخریب خانه ها و اتلاف مردم به کنار باشند و فقط تولید رعب و وحشت نمایند))

ادامه دارد...
منبع: تنش بزرگ
نویسنده:خسرو معتضد
استفاده از این مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و لینک به سایتMilitary.ir مجاز می باشد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

طبق معمول مطلب خوبی رو برای دوستان انتخاب کردی. ممنون.

به بخش جنگهای معاصر انتقال یافت.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

تشکر برادر جان موضوع جالب تاریخی رو انتخاب کردید که میتونه به این سوال پاسخ بده که آیا راهی وجود داشت تا ایران اشغال نشود یا مانع از اشغال آن میشدیم؟

جای دارد یاد و خاطره سربازان شهیدی که در منطقه مرزی آذربایجان بعد از مقاومت چند روزه بدست کمونیستهای روس به شهادت رسیدند را گرامی بداریم. icon_rolleyes

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقا سعید شما فکر کردید مقابله با دو ابر قدرت اون زمان با وضعی که ایران داشت یعنی تازه ارتش منظمی شکل گرفته بود و هنوز فرماندهان تسلط کاملی روی ارتش نداشتند میشد مانع از اشغال توسط روس و انگلیس شد شما ایران رو با لهستان مقایسه کنی میبینی در اون زمان اختلاف نیروهای نظامی خیلی زیاد بوده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مساله انتظار پیروزی نیست برادر جواد عزیز!

حرف سر این هست که رضاشاه کبیر با اون همه ادعا و قدرت نمایی برای ملت ایران توان چند روز مقاومت در برابر بیگانه را نداشت؟ مگر به فرض قوی بودن دشمن باید تسلیم شد!
 

نقل قول

رضاشاه در مرداد 1320، يعني چند صباحي پيش از متلاشي شدن ارتش و خروج خود از كشور مي‌گفت: « قشون من عالي‌ترين قشوني است كه امروز در دنيا مي‌توان نشان داد.» اما اين پرسش مطرح مي‌شود كه چرا همين ارتش در شهريور 1320 قادر به كمترين مقاومت در برابر هجوم بيگانه و دفاع از كشور نبود؟

 


در طول تاريخ، و به ويژه پس از تأسيس سلسله صفويه، با توجه به تهديد استقلال و تماميت ارضي كشور از سوي دولتهاي همسايه، تقويت بنيه دفاعي كشور مهمترين ركن تصميم‌گيريها و سياستگزاريهاي دولتهاي ايران بوده است. پس از شكست ايران از روسيه در عهد فتحعلي شاه قاجار، نياز به بازسازي قواي دفاعي هم از نظر سازماندهي و ساختار و هم از نظر تأمين تجهيزات و تسليحات جديد و پيشرفته، بيش از پيش احساس گرديد. چون برآورده شدن اين نياز و تشكيل ارتشي نيرومند با اهداف استعماري قدرتهاي همسايه ايران تضادي بنيادين داشت، بنابر اين، هيچ كدام از سلاطين قاجار و دولتهاي آنها در برآورده ساختن اين هدف توفيقي نيافتند. به همين علت، حتي در نهضت مشروطه هم به رغم تأكيد علماي نجف بر تشكيل يك ارتش نيرومند كه قادر به دفاع از كيان كشور باشد، باز هم اين هدف درگيرو دار كارشكني‌هاي قدرتهاي همسايه برآورده نشد.

پس از آنكه در روسيه انقلاب بلشويكي رخ داد و بريتانيا هم به دليل مشكلات گوناگون داخلي و خارجي ناشي از جنگ جهاني اول، ناگزير گرديد نيروهاي نظامي خود را از ايران فرا بخواند، تشكيل نيرويي نظامي براي پر كردن اين خلاء و حمايت از حكومت كودتا و تأمين امنيت موردنظر بريتانيا در دستور كار قرار گرفت. بدينگونه است كه رضاشاه اجازه، و به بيان ديگر، مأموريت يافت كه اين نيروي نظامي را تشكيل و سازماندهي نمايد و خود را به عنوان مبتكر بزرگ و اصلي تأسيس ارتش نوين ايران وانمود سازد. اين ارتش در سركوبي ملت ايران و تحكيم حكومت كودتا و تعميق اختناق و ديكتاتوري موفقيت بسياري داشت و رضاشاه در مرداد 1320، يعني چند صباحي پيش از متلاشي شدن ارتش و خروج خود از كشور مي‌گفت: « قشون من عالي‌ترين قشوني است كه امروز در دنيا مي‌توان نشان داد.» اما اين پرسش مطرح مي‌شود كه چرا همين ارتش در شهريور 1320 قادر به كمترين مقاومت در برابر هجوم بيگانه و دفاع از كشور نبود؟

نگاهي به پاره‌اي از خاطرات سپهبد اميراحمدي، براي پاسخ به اين پرسش و روشن شدن ماهيت آن ارتش مفيد به نظر مي‌رسد. ايشان در خاطرات خود مي‌نويسد كه در ماجراي شهريور 20 به رضاشاه گفته بود كه « اعليحضرت بايد يكي از دو راه را انتخاب فرمائيد: يكي آنكه اگر تصميم به جنگ گرفته‌اند و مي‌خواهند در تاريخ زندگي سياسي اعليحضرت اين نقطه ضعف نباشد كه در برابر ديگران سر تسليم فرود آورده‌اند ستاد ارتش را به همدان ببرند و با لشكرهاي كرمانشاه و كردستان و لرستان و خوزستان در برابر نيروي انگليس بجنگند و مرا هم به آذربايجان بفرستند كه با قواي موجود تا آخرين نفر در برابر قواي روس بجنگم. با اطمينان به اينكه غلبه با آنهاست و ما كشته مي‌شويم.... در آينده وقتي كتاب خدمات درخشان بيست ساله اعليحضرت را ورق بزنند، در ورق آخر اين است كه سر تسليم در برابر بزرگترين نيروي نظامي جهان فرود نياورد و ايستادگي كرد و مردانه جان داد و نامي بزرگ در تاريخ به يادگار خواهيد گذاشت... اگر مصلحت نمي‌دانيد كه به چنين كاري دست بزنيد، شق دوم اين است كه راه به آنها بدهيد و...».

ايشان در بخش ديگري از خاطراتش با اشاره به وضع نابسامان ارتش در روزهاي شهريور 20 مي‌نويسد به رضاشاه گفتم: « با ترتيبي كه من ديده‌ام، اين پادگانها متفرق خواهد شد و همين پنجاه هزار نفر نظامي اگر اداره نشوند، ممكن است خودشان شهر را غارت كنند و اسباب هرج و مرج شوند.» همو در جاي ديگري عملكرد ارتش پس از آغاز حمله متفقين را اينگونه توضيح مي‌دهد: « در همه جا ارتش ايران، بدون استثناء، اين عمل را كرد كه فرماندهان قشون تا آنجا كه توانستند نقدينه و اشياء سبك وزن قشون را با خود برداشته و فرار كردند و ساير افسران و درجه‌داران و افراد هم اسلحه و مهمات و آذوقه موجود را برداشته و به اين و آن فروختند. و اگر در چند نقطه هم زد و خورد شد، قابل بحث و نقل نيست.» ايشان همچنين مي‌نويسد كه در آن روزهاي سرنوشت‌ساز، فرماندهان عالي ارتش صورتجلسه‌اي تنظيم كردند « مبني بر اينكه با قشوني كه از افراد نظام وظيفه تشكيل شده نمي‌توان در برابر قشون منظم روس و انگليس مقاومت كرد و ممكن است خود افراد برخلاف اينكه با دشمن بجنگند، با دشمن همكاري كنند.» سرانجام در جاي ديگري روحيه رضاشاه و ارتش را اينگونه به تصوير مي‌كشد: «.... متوجه شدم كه سربازخانه متلاشي شده و فرماندهان نالايق و ناصالح سربازها را لخت كرده و از سربازخانه‌ها بيرون كرده‌اند.... . رضاشاه درنظر گرفته بود كه شبانه به جانب اصفهان حركت كند، ولي افسران ارشد و امراء ارتش همينكه بوي جنگ شنيدند، هر يك از گوشه‌اي فرار كردند. و رضاشاه در قصر سعدآباد درصدد حركت به اصفهان بود كه افسران با عجله تمام به فرار مي‌پرداختند. وقتي من اول شب به باشگاه افسران رفتم، عده‌اي از افسران عالي رتبه را ديدم كه آخرين چاره را فرار مي‌دانستند. من گفتم اين مردم سالها از ما نگهداري كردند و به ما احترام گذاشتند براي چنين روزي. و اكنون اگر شما هم فرار كنيد، لكه ننگي بر دامان تاريخ اين مملكت خواهيد گذاشت .... ساعت 12 شب كه به باشگاه افسران آمدم، متأسفانه، آن عده افسري هم كه در باشگاه بودند خارج شده بودند و بجز اميرموثق نخجوان كه با رنگ پريده در راهروهاي باشگاه افسران قدم مي‌زد، و معلوم شد وسيله نقليه‌اش را ديگران برده‌اند و پاي فرار نداشته، افسرهاي ارشد و امراي ارتش همه فرار كرده و از تهران خارج شده بودند.»

گفته‌هاي سپهبد اميراحمدي به عنوان يكي از فرماندهان عالي ارتش آن روز و يك شاهد عيني وضع شاه و ارتش در واقعه شهريور 1320، بيانگر واقعيت و حقيقت تلخي است كه ماهيت نظام سياسي حكومت پهلوي و قواي نظامي آن را به چالش مي‌كشاند. البته چون اميراحمدي خود بخشي از سيستم نظامي ـ سياسي ناسالم و ناكارآمد رضاشاه بود، قادر به درك ماهيت آن نبود. اگرچه او خود در جاي ديگري از همين خاطرات از قول سرهنگ شهاب مي‌نويسد: « مملكت چه و قشون چه؟ سرتاسر ايران يعني املاك اختصاصي شاه و قشون نيز به منزله اسكورت شاه مي‌باشد.» اما گويا نمي‌تواند علل واقعي درماندگي شاه و ارتش در آن ايام را دريابد.
پر واضح است، از كسي كه با طرح و دستور بريتانيا به سلطنت مي‌رسد نمي‌توان انتظار داشت كه همچون نادرشاه و شاه اسماعيل و ديگر سلاطين پيشين ايران، در هنگامه خطر براي كشور تن به جانبازي و فداكاري دهد و با استقبال از شهادت در راه وطن نامي بزرگ در تاريخ از خود برجاي بگذارد. همچنين ارتشي كه براي تحكيم چنين شخصي و چنين حكومتي سازماندهي شده باشد، نقشي بيش از سركوبي ملت و اسكورت كردن آن شاه نداشته و در ايام بحران جز ننگ فرار و غارت مردم و اموال نظامي چيزي نصيب خود نخواهد كرد.

در طول تاريخ، همواره كساني مي‌توانستند در راه وطن از جان خود بگذرند و به افتخار سربازي و شرف جانبازي نائل آيند و نامي بزرگ در تاريخ از خود برجاي بگذارند كه از ملت برخاسته و با آن پيوندي ناگسستني داشته و بدان ايمان داشته‌اند. و اين همان چيزي بود كه متأسفانه نظام سياسي و ارتش رضاشاه از آن بي بهره بود. راز واماندگي و زبوني و تلاشي رژيم رضاشاه و ارتش آن در شهريور 1320 نيز در همين نهفته است.

منبع: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

 

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در جواب دوستمون باید این نکته رو هم یادآوری کرد که نه تنها ارتش بلکه تمام امور زیر نظر ابر قدرت ها بود و حکومت هم همینطور.
مثلاً به قضیه راه اهن توجه کنید...خودشون تصمیم گرفتند خودشون هم اجرا کردند...و حکومت هم نه گفت چرا و نه هیچ اظهار نظر دیگه...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط parsneet
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      تاپیک حاضر با محوریت پوشش خبر ها و اطلاعات مسابقات نظامی برگزار شده در ایران و همچنین شرکت تیم های ایرانی در سایر مسابقات بین المللی نظامی می باشد .
       
      مقدمه :
      مسابقات نظامی هر ساله در سراسر جهان با شرکت پرسنل نظامی ( به صورت داخلی و یا بین المللی ) برگزار می گردد . این گونه مسابقات علی رقم اینکه از قواعد و استاندارد متحدی برخوردار نیستند ( منظور نبودن کمیته جامع و قوانین واحده بین المللی در رشته های تخصصی می باشد ) اما تا حدودی پیرو قواعد و ضوابط برگزاری رزمایش های نظامی هستند . ( البته تیم های ورزشی و مسابقات ارتش های جهان (CISM) تا حدودی متفاوت از سایر مسابقات تخصصی هستند که در ذیل به آن اشاره خواهد گردید )
      اساساً هدف از برگزاری این گونه مسابقات تخصصی بالا بردن آمادگی پرسنل و ایجاد حس رقابت و افزایش انگیزش پرسنل نظامی جهت فراگیری مهارت های تخصصی است . و همچنین سنجش توانمندی پرسنل در مقایسه با واحد های مشابه در ارگان های نظامی داخلی و یا ارتش های خارجی دیگر است . پس تا حدودی می توان بیان کرد که تیم های شرکت کننده ( در مسابقات بین المللی ) عموماً از بین کشور های دوست و یا هم پیمان ( و یا حداقل غیر متخاصم ) انتخاب می شوند و برای سنجش توانایی های تخصصی شان گرد هم می آیند . و همچنین حتی گاهی می تواند بیان گر همسویی کشور های شرکت کنند و حامل پیام های خاص برای ارتش های رقیب شان نیز باشند .
       
       
       
      تاریخچه :
      می توان به نوعی اولین مسابقات نظامی ( با تاکید و اولویت دادن به پرسنل نظامی ) را به یونان باستان نسب داد . در رویدادی جشن گونه که عموما" ( و نه اختصاصاً ) پرسنل نظامی در آن شرکت می کردند تا آمادگی جسمانی و مهارت های کار با سلاح در رقابت با حریفان را بسنجند . در ادامه و ظهور امپراطوری روم باستان این نوع مسابقات چهره خشن تر و جدی تری به خود گرفت به گونه ای که مکان های اختصاصی مانند کلوزیوم (Colosseum) و همچنین شرکت کنندگان مخصوص بنام گلادیاتور (Gladiator) برای شرکت در آن تربیت می گردیدند .
      این مسابقات شرحی مفصل دارد ولی به اختصار : برگزاری آن در قرون مختلف تکامل یافته و عموماً شرکت کنندگان آن از بین سربازان قوای شکست خورده در جنگ با امپراطوری روم انتخاب می شدند و در بین خیل عظیم از این سربازان که در مسابقات محلی و ایالات های مستعمره روم برگذار می شد برگزیدگان ( که یقیناً تعداد کمی از آنان بودند) می توانستند آزادی خود را به دست آورند . ولی جنگجویانی نیز بودند که به خاطر بدست آوردن پول و یا شهرت نسبت به شرکت در این مسابقات خونین اقدام می کردند . این مسابقات که به خشونت بی پروا و ضد انسانی اش معروف گشته بود بدون فایده هم البته نبود . ( البته فواید آن از دید فرماندهان نظامی ) باید اشاره کرد که تمامی این مسابقات به نبرد های خونین تن به تن اختصاص نداشت بلکه اکثر این رویداد ها به باز سازی نبرد های روم در مقابل دشمنانش مختص می شد ( یقیناً آن نبردهای که در آن پیروز گردیده بودند تا خاطرات ، تکنیک های رزم و قهرمانان آن را مرور و زنده نگاه دارند ) عده ای از سربازان لباس های قوای دشمن را بر تن می کردند و سربازانی دیگر که نقش نیروهای رومی را داشتند با بکارگیری ارابه و اسب و سلاح های آن دوران در چندین پرده که گاهی تا چند روز نیز ادامه می یافت آن نبرد خاص را باز سازی می کردند . از نحوه یورش قوای مهاجم گرفته تا نبرد های تن به تن ، عبور از رودخانه ، یورش سواره نظام ، محاصره قلعه ها و یقیناً نمایش پیروز مندانه و دلاورانه ارتش رومی بر حریف خود !
       
      در عصر جدید ایده مسابقات نظامی بعد از پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت . در سال 1919 پس از جنگ جهانی اول ، بازی های بین متفقین توسط شورای ورزشی نیروهای متفقین ژنرال جان پرشینگ سازماندهی شد و 1500 ورزشکار از 18 کشور را گرد هم آورد تا در 24 رشته ورزشی به رقابت بپردازند. این رویداد در Joinville-le-Pont فرانسه برگزار شد . و طی سالهای بعد در ماه مه 1946 ، پس از جنگ جهانی دوم ، شورای ورزشی نیروهای متفقین توسط سرهنگ هانری دبروس و پنج‌گانه المپیک توسط سرگرد رائول مولت احیا شد و در  7 تا 8 سپتامبر همان سال دومین بازی‌های بین متفقین در برلین (در المپیاستادیون , محل برگزاری بازی های المپیک 1936) برگزار شد .
       


      چند ماه بعد، با پایان دادن به شورای ورزش نیروهای متفقین ، سرهنگ دبروس و سرگرد مولت مسابقات ارتش های جهان (CISM) را در 18 فوریه 1948 تأسیس کردند . اعضای موسس آن بلژیک ، دانمارک ، فرانسه ، لوکزامبورگ و هلند بودند . در سال 1950، آرژانتین و مصر به عضویت آن درآمدند. در سال 1951 ایالات متحده به آن پیوست . در سال 1952 عراق ، لبنان ، پاکستان و سوریه و دو سال بعد برزیل به عضویت آن درآمدند . و همچنین کانادا در سال 1985 وارد آن شد . سپس در سال 1991 با پایان جنگ سرد سازمان رقیب پیمان ورشو کمیته ورزش ارتش متفقین (SKDA) با CISM ادغام شد و خبر از پیوستن 31 کشور و عضو جدید و سایر کشورهای مرتبط با بلوک شوروی را داد. این پیشرفت سریع منجر به رسمیت شناختن توسط نهادهای بین المللی از جمله IOC شد. قبل از سال 1995 CISM هر سال 15 تا 20 مسابقات جهانی را برگزار می کرد. از سال 1995  CISM هر چهار سال یک بار بازی های جهانی نظامی را که یک رویداد چند ورزشی است با شرکت نمایندگانی از ارتشهای 127 کشور دنیا سازماندهی می کند .
       
       

       
      رویدادها
      برگزاری مسابقات مرتبط با ارتش های جهان طیف متنوعی را در بر می گیرد و بلوک های سیاسی و جغرافیایی متعدد سعی در برگزاری رویدادهای مشابه زیادی جهت بالا بردن مهارت پرسنل خود دارند . اما به نوعی اهداف برگزاری این چنین مسابقاتی تنها به بالا بردن مهارت ها محدود نمی گردد . بلکه برپایی نمایشگاه های تخصصی تجهیزات تیراندازی و حتی ماشین آلات زرهی و تسلیحات انفرادی و البسه نظامی و ... در حاشیه این مسابقات بیان گر این است که این رویدادها مکانی است تا برنامه ریزان و دست اندرکاران نظامی کشور های مختلف به عرضه و کسب اطلاعات و سنجش آمادگی قوای نظامی پیرامونی خود اقدام نمایند .
       
      به برخی از این رویدادها می توان به اختصار اشاره کرد مانند :
      - مسابقات بین المللی پنج گانه ورزشی ( تیراندازی سرعت و دقت ، میدان موانع ، شنا ۵۰ متر با مانع ، دو صحرانوردی ۸ کیلومتر و پرتاب نارنجک )
      - مسابقات بین المللی نظامی پهپادی ارتش های جهان
      - مسابقات بین‌المللی نظامی غواصی در عمق
      - مسابقات بین‌المللی نظامی جهت یابی
      - مسابقات بین‌المللی نظامی بیاتلون زرهی روسیه
      - مسابقات سراسری امنیت سایبری در آمریکا
      و ...
       

      بازتاب و آثار
      برای بیان تاثیر حضور بین المللی تیم های نظامی و ترتیب دادن این چنین مسابقاتی منعکس کردن دیدگاه بعضی از تحلیل گران غربی شاید مفید باشد به عنوان نمونه :
      «واشنگتن فری بیکن» «جوزف هومیر» تحلیلگر امنیت ملی : روسیه و چین در نمایش قدرت به آمریکا قصد شرکت در یک بازی‌های بین‌المللی در آمریکای لاتین ( ونزوئلا ) تحت عنوان « تک تیرانداز مرز » را دارند . این  بازی‌های نظامی یکی از واضح ترین نشانه‌ها  از شکل گیری یک ائتلاف ضد ایالات متحده در آمریکای لاتین است. روسیه و متحدانش ( ایران و چین ) با حضور در این مسابقات نظامی در ونزوئلا در حال نمایش قدرت هستند . با عادی سازی تحرکات نظامی دشمنان ایالات متحده در دریای کارائیب ، ما در معرض خطر در آمریکای لاتین هستیم .
       
       
      در حال حاضر به نظر می رسد که برگزاری این گونه مسابقات در بین نیرو های نظامی منطقه ای و جهانی در حال افزایش هست . مسابقاتی که هم در رشته های عمومی ( آمادگی جسمانی و ورزشی ) و هم رشته های تخصصی ( تیر اندازی ، زرهی و توپخانه ، پهپادی و ... ) با حضور تیم های چندگانه به جدیت پیگیری می شود . قطعا انتخاب تیم های ورزیده در این گونه رقابت ها باعث افزایش اعتماد به نفس پرسنل و همچنین تبلیغات مثبت برای نیرو های نظامی ما نیز خواهد گردید  . همچنین برگزاری مسابقات کشوری و درون مرزی برای ما موجبات حس رقابت و افزایش انگیزش سازمانی را برای نیروهای مسلح ما در پی خواهد داشت . انشالله 
       

       
       
       
      بن پایه :
      https://www.milsport.one/cism/members-nations
      https://www.ilsf.org/about/recognition/cism/
      https://armedforcessports.defense.gov/CISM/Military-World-Games/
      https://en.wikipedia.org/wiki/Colosseum
      https://freebeacon.com/national-security/iran-russia-china-to-run-war-drills-in-latin-america/
       
      گرد آوری جهت انجمن میلیتاری
       
       
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.