mostafa_by

تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام دوست عزیز؛ با تشکر از استراتژی زیابیتان ولی امریکا هر طور که بخواهیم حساب کنیم حریف ایران نمیشه بنده نمی دونم چرا این مقاله نویسای غربی همیشه جنبه یک جانبه جنگ رو در نظر می گیرن؟! اگر دوستان به من یه نقشه از ژئوپلوتیک منطقه بدهند بنده می تونم استراتژی حمله به امریکا و کشورهای حامی اون در منطقه رو روی کاغذ پیاده کنم! :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام چشم آقا مصطفی البته من در این زمینه تخصصی ندارم ولی در چند جمله سعی میکنم برداشت شخصی خودمو در مورد اون 3تا سوال بگم. من هم با شما موافقم ایران وامریکا هردو کاملا آگاهانه این بازی رو شروع کردند ولی فکر میکنم ایران به اجبار وارد این بازی شده واونو ادامه میده چونکه قبلا رههای دیگه رو برای گرفتن حقوق هسته ای خودش امتحان کرده بود و همون طور که شما گفتین به علت زیاده خواهی غربی ها به نتیجه نرسید پس ایران در حال حاضر راه دیگه ای بجز این بازی نداره ولی امریکا چرا,اونها میتونن با کمی چاشنی عطوفت در روابط خودشون با ایران تغییر ایجاد کنن. در مورد جناحهای سیاسی امریکایی من از دمکراتها بیشتر میترسم چون به قول قدیمیا اونا با پنبه سر میبرن که نمونش هم مذاکرات کمپ دیوید بود که با کاغذ فلسطینیا رو با خاک کوچه یکی کردن. خب حالا من بی صبرانه منتظر شنیدن استراتژی و دکترین بعدی هستم استاد :roll: :wink:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

استراتژي قورباغه، جديدترين استراتژي‌اي هست كه توسط غرب و البته امريكا در برابر ايران به كار برده مي‌شه. اسم اين استراتژي، خيلي عجيب غريبه و يه طورايي هم خنده‌دار. ولي اگه مطلب رو دنبال كنين، خواهين فهميد كه برخلاف اسمش، استراتژي فوق‌العاده خطرناكي هست و نيازمند هوشمندي و درايت بسياري هست.
اسم اين استراتژي، از روي يك غذاي فرانسوي برداشت شده است (چيه؟ فكر كردين فقط عربا و چيني و ژاپني‌ها هستن كه موجودات عجيب غريب مي‌خورن!! :D :D :wink: ). فرانسوي‌ها، براي پخت اين غذا، به جاي سرخ كردن و يا كباب كردن قورباغه‌، از روش مدن‌تري استفاده مي‌كنن!! ايشان قورباغه رو زنده زنده توي ديگ آب سرد مي‌اندازن و با يه شعله‌ي كم، آب رو كم‌كم گرم مي‌كنن. قورباغه چون خونسرد هست و با تغييرات دما، دماي بدنش تغيير چنداني نمي‌كنه، بنابراين متوجه اين قضيه نمي‌شه. اگه مستقيم مي‌انداختنش تو آب جوش، احتمال زياد مي‌فهميد و مي‌پريد بيرون و يا حداقل ورج و وورجه مي‌كرد. ولي تو اين قضيه، با بي‌خيالي مي‌شينه تو آب. با گرم شدن آب، جناب قورباغه متوجه قضيه‌اي نمي‌شه و فقط وقتي از دماي حقيقي آب اطلاع پيدا مي‌كنه كه ديگه خيلي دير شده و بايد كم‌كم آماده‌ي تشريف فرمايي روي ديس بشن!!
اما اين چه ربطي به سياست داره؟‌ الان عرض مي‌كنم.
دليل اينكه جناب قورباغه به اين راحتي مي‌پزن اينه كه ايشون فاقد «حساسه» های لازم به هنگام دریافت تغییرات دمائی اطراف، به عنوان مرز و خط قرمزي براي زنده موندن و بقاي خودشون هستن. در واقع ساختار بدن قورباغه بگونه‌ای هست که نمی تونه خط قرمز دمائی زندگي خودش رو تنظیم كنه. بدنش، آروم آروم خود را با افزايش دمای اطراف خود بگونه‌ای منطبق می‌کنه که دمای درون و بیرون هماهنگ شه؛ اما برای این انطباق، خط قرمز و آستانه‌ی تحمل ندارد. منفعلانه، مدام به این انطباق دمای درون بدن خود با بیرون ادامه می‌ده تا اینکه زنده زنده، با تسلیم خود به این روند «انطباق» بپزه.
شايد متوجه شده باشين كه دقيقاً چي رو عرض مي‌كنم. ولي براي روشن‌تر شدن مسئله، مستقيم برمي‌گردم به رويدادهاي اخير پيش اومده در برابر ايران.

(از اينجا به بعد رو به نقل سايت انديشكده، كه واضح‌تر و مشخص‌تر توضيح دادن مي‌ذارم. فكر كنم با وجود لحن يه مقدار سنگين‌شون، بهتر توضيح دادن).

به نوشته ی شانون، دیپلمات های امریکا - انگلیس - فرانسه و آلمان، برای تحقق استراتژی قورباغه، سه گام اوّل را مشخص نموده اند:
1- وارد آوردن فشار به ایران، برای اینکه به فعالیت های اتمی خود به صورت داوطلبانه خاتمه دهد.
2- در صورت مصالحه ناپذیری ایران، پس از 2 تا 3 ماه، این کشورها باید یک پیشنهاد قوی به شورای امنیت ارائه کنند.
3- و در گام سوم، گفتگو برای دریافت مجوز بلوکه ی حساب های دولت ایران، و سپس زمینه سازی برای مراحل بعدی.
در این میان، «رایس»، مأمور شده است که روسیه و چین را برای استراتژی قورباغه هماهنگ و همراه سازد. با وجود اینکه شانون در معرفی و تبیین محورهای استراتژی قورباغه، آن را از سوی دیپلمات های غربی، استراتژی نوین می خواند، اما استراتژی قورباغه از عصر بوش پدر در مورد ایران دنبال می شود. پس از بوش پدر، با روی کار آمدن دموکرات ها، «بیل کلینتون» دکترین مهار دوجانبهجی ایران و عراق را در دستور کار خود قرار داد، که گام نخستین استراتژی قورباغه محسوب می شد. در سال 1376 «ال گور» معاون اوّل بیل کلینتون، در یک جلسه ی داخلی در پاسخ به پرسش چیستی طرح نهائی مشترک دموکرات ها و جمهوری خواهان در امریکا علیه ایران، اذعان نمود: ایران را اسکوئیز (Squeeze) می کنیم: ایران را چنان در آغوش می فشاریم تا از فرط محبّت نابود گردد. البتّه اینگونه نشد. ایران آن را خنثی نمود، و تاکنون غرب تنها به «محاصره» ی نظامی - اقتصادی دست یافته است. و محاصره با در آغوش گرفتن دو مقولهجی متفاوت است.
در تحلیل اتخاذ - یا طرح مجدد - دکترین قورباغه علیه ایران چند نکته وجود دارد:
الف- اتخاذ دکترین قورباغه علیه ایران، به معنی شکست - یا کنار نهادن - دکترین شوک و بهت (Shock and Awe) است. دکترین شوک و بهت از مطرح ترین استراتژی‌های غرب در تحقّق پروژه ی اصلاحات در خاورمیانه ی بزرگ است، و یکی از سناریوهای احتمالی و رزرو - ذخیره - علیه ایران محسوب می گردد.
با پذیرش استراتژی قورباغه، باید اذعان نمود که غرب دکترین شوک و بهت را در مورد ایران کنار نهاده است - و یا شاید برای فریب استراتژیکی، به کنار نهادن آن تظاهر می کند.
با احتساب ناکارآمدی دکترین شوک و بهت علیه ایران، شمار دکترین های ناکارآمد امریکا علیه جمهوری اسلامی در طول سه سال اخیر، به چهار دکترین - هویج و چماق، پلیس خوب پلیس بد، مکانیسم ماشه، و دکترین شوک و بهت - می رسد.
ب- اتخاذ استراتژی علیه هر کشور دیگری، در خلاء صورت نمی گیرد، از این رو باید واقعیت های صحنه را در نظر داشت؛ لذا هر استراتژی در سیاست بین الملل، مستلزم در نظر گرفتن هر دو سوی مناقشه است. در اتخاذ استراتژی قورباغه، غرب یکسوی این مناقشه است، و ایران، دیگر بازیگر صحنه است.
ملاحظات اساسی غرب در اتخاذ این استراتژی چه بوده است و با چه شناختی از درون ایران این استراتژی را اخذ کرده اند؟
استراتژی قورباغه، زمانی اخذ می شود که کشور هدف در تنظیم آستانه ی تحمل خود ضعف حسّ لامسه و «دمایش» نسبت به محیط پیرامونی و جهانی داشته باشد. تصور بیودکترین غرب از انطباق شرایط ایران با موجود رشد نیافته ای - از حیث آستانه ی تحمل دمایش - همچون قورباغه، قیاس مع الفارق است. حسّ لامسه ی ملّی برای سنجش دمایش، نیازمند سنسور (حساسه) هایی است. پرسش اوّل این است که این سنسورها چیستند؟ پاسخ در این است که این سنسورها، 70 میلیون سلّول مردمی هستند که در 27 سال گذشته میزان الحراره ی اقدامات ملّی در واکنش به دشمنی های غرب بوده اند. و پرسش دوم اینکه این سنسورها چه چیزی را بایستی دریافت کنند؟ پاسخ اینکه این سنسورها باید دمای محیط جهانی اطراف ایران را دریافت کرده و سپس نسبت به آن واکنش صورت دهند.
رصد موارد کوتاه و بلند مدت در صحنه ی بین الملل، برای تبیین وضعیت دمای محیط اطراف جمهوری اسلامی، حکایت از ارزیابی غیر واقعی غرب برای اتخاذ استراتژی مزبور دارد:
1- فلسطین اشغالی: در انتخابات اخیر، مردم فلسطین به حماس اقبال نموده، و بی توجهی آنان به تهدید و تطمیع امریکا و رژیم صهیونیستی در این خصوص، حکایت از شکست «نقشه ی راه» دارد. این در حالی است که شارون همچنان در اغماست.
2- عراق اشغالی: شوک انتخابات عراق و پیروزی شیعیان، در محیط شبه دموکراسی خونین این کشور، در سایه ی یک دولت خاکستری و نیمه مخفی با 5000 نفر «راسپوتین - مأمور» در درون سفارت امریکا در بغداد. این در حالی است که با گذشت یک هزار روز از اشغال عراق، رقم عملیات چریکی اجرا شده در این کشور از مرز 6000 عملیات گذشت، که با احتساب 1000 عملیات چریکی در افغانستان در این مدت، می توان آن را نشانه ی آسیب پذیری جدی ماشین نظامی امریکا و انگلیس دانست.
3- امریکای لاتین: در زیر گوش ایالات متحده و در محدوده ی سرزمینی دکترین «جیمز مونروئه»، فیدل کاسترو تکثیر می شود؛ ونزوئلای چاوز و بولیوی مورالس، فرزندان معنوی کوبای کاسترو هستند در حالی که امریکا مرگ او را انتظار می کشد. دموکراسی هرچه خالص تر و انتخابات هرچه دموکرات تر، زیان غرب از آن بیشتر.
4- کره شمالی: در روز جمعه 7 بهمن 84 این کشور اعلام کرد تا زمان رفع کامل تحریم ها، هر نوع مذاکره را با امریکا قطع می کند. این موضوع، به معنی شکست دکترین قورباغه - که از قضا، پس از مطرح شدن محور شرارت در زمستان 1380، این استراتژی برای مقابله با کره شمالی اتخاذ شد - ارزیابی می شود.
5- سوریه: اتخاذ دکترین شوک و بهت علیه سوریه، که با شوک حاصل از ترور مشکوک «رفیق حریری» آغاز شد، هنوز برای غرب دستاورد چشمگیری نداشته است و اگر مقاومت سوریه ادامه یابد، قطعاً این دکترین شکست خواهد خورد.
6- هند و پاکستان: این دو کشور همچنان برای انتقال خط لوله ی گاز ایران به هند با امریکا در کشمکش هستند.
7- اروپا:
- بحران انرژی: با پیدایش بحران انتقال گاز روسیه به اروپا، گرجستان، اتریش، مجارستان، بلغارستان، و ... اعلام نمودند که در صدد ایجاد و بهره گیری از خط لوله ی گاز ایران به اروپا هستند. وابستگی به ایران در جهان روزافزون است.
- بحران اجتماعی: فقر، تبعیض و خشونت در غرب همچون دمل چرکی سر باز نموده است. اغتشاشات خیابانی فرانسه، که در طول 24 روز ناآرامی، 10200 خودروی سوخته بر دامن دولت مردان این کشور نهاد، نشان از برملا شدن شکاف عظیم اجتماعی موجود در اروپا دارد.
- بحران اخلاقی: که با تهدید علنی اتمی جهان غیر غربی، توسط «ژاک شیراک»، با اعلام دکترین جدید انهدام سریع هسته ای فرانسه، نمایان شد.
8- غرب:
- وابستگی روزافزون غرب به انرژی.
- گسترش روزافزون نظامی گری در غرب.
- کاهش مستمر مقبولیت و مشروعیت بوش و بلر در امریکا و انگلیس.
- شکست پروژه ی انقلاب های مخملی و رنگارنگ: شکست انقلاب سبز (زیتون) در لبنان و انقلاب صورتی در ایران.
- تنگنای غرب در برملا شدن پروژه ی قتل عام یهودیان در جنگ جهانی دوم توسط مسیحیان آلمان یا یکی از ایدئولوژی های برآمده از مدرنیته - ایدئولوژی نازیسم.
9- جمهوری اسلامی ایران: شوک حاصل از انتخابات نهمین دوره‌ی ریاست جمهوری در ایران که برخلاف علایق و پیش بینی های غرب بود.
10- کشف و دریافت «بلوف کبود» در سیاست امریکا. واقعیت دریافتی این است که امریکا وقتی خود را قادر به انجام عملی ببیند، تمامی معادلات و قوانین بین المللی را نادیده گرفته و به اقدام دست می زند. نمونه ی بارز آن اشغال غیر قانونی عراق است که بدون هماهنگی با شورای امنیت سازمان ملل صورت پذیرفت. لذا فشار امریکا بر آژانس بین المللی انرژی اتمی، به منظور پرونده سازی برای ایران و ارجاع آن به شورای امنیت سازمان ملل، در جهت گرفتن مجوز محاصره ی اقتصادی، تحریم نفتی، و یا حتی مجوز اقدام نظامی علیه ایران، بیشتر یک ترفند روانی - دیپلماتیک است.
11- وضعیت بغرنج انرژی بگونه ای است که اقتصاد جهانی به شیوه های مختلف، عدم تحمل خود از ارتقاء چند صد دلاری قیمت نفت در صورت بروز هر نوع وضعیت حادّ اقتصادی یا نظامی میان امریکا و ایران را اعلام نموده است.
12- واکنش گسترده ی جهان اسلام پس از توهین نشریات اروپائی به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص)، که ظهور و بروز نفرت و انزجار یکپارچه ی مسلمین از غرب را به نمایش گذاشت.
ج- اما پاسخ ایران به استراتژی قورباغه چه می تواند باشد؟ ساده ترین راه، حمله به استراتژی حریف است:
1- دکترین قورباغه، همچون دکترین های قبلی غرب علیه ایران، یک استراتژی توهین آمیز است. با پای فشاری بر «چیکن استراتژی» می توان بر روش عزّت مند موازنه ی استراتژی ها تأکید و تکیه نمود.
2- صرفنظر از قابلیت های ممتاز چیکن استراتژی، در تعامل و تبدیل استراتژی غرب، می توان استراتژی کلاسیک «ققنوس» را جایگزین استراتژی قورباغه نمود. در این خصوص، طراحی دکترین «بینی نمرود» برای استراتژی «گلستان آتش ابراهیم» خنثی کننده ی استراتژی قورباغه خواهد بود.
3- در نهایت، آنچه کمتر در نزد اصحاب رسانه ها و افکار عمومی مورد توجه واقع شده است، مسأله ی خنثی سازی، ناکارآمدی و بی اثری دسته ای از دکترین های شناخته شده و معتبر از سوی غرب در تقابل با ایران است. وضعیت ناکامی و تنگنای استراتژیست های امریکائی، برای طراحی یک استراتژی کارآمد و مؤثر در برابر ایران، برای اوّلین بار عجز دستگاه های تصمیم سازی و مراکز تحقیقات استراتژیک غرب را هویدا ساخته است.

----------------------------------------------------
اين تيكه‌اي كه كپي كردم، قسمتي از مقاله‌ي سايت مذكور بود كه فكر كنم دو سال پيش (شايدم پارسال) نوشته شده بود. چرا كه توش از آشوب‌هاي فرانسه و توهين به پيامبر نام برده شده بود كه وقايع يكي دو سال اخير بوده. پس اگه آپديت نيست، شرمنده. چون احساس كردم اين نوشته‌ها خيلي بهتر مي‌تونه قضيه رو روشن كنه. ولي اگه سوالي دارين و يا اينكه دوست دارين در اين مورد، بحثي بشه، من آمادگي خودمو اعلام مي‌كنم.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام بحث داره خیلی جالب و با حال میشه مصطفی جون همون طور که گفتی خیلی خوب توضیح داده بود ولی لطفا قبل از این که بری سراغ دکترین بعدی یکمی در مورد استراتژیهای قبلی غربی ها (هویج و چماق، پلیس خوب پلیس بد، مکانیسم ماشه, شوک و بهت) هم صحبت کنین که مطالب بعدی برای من بهتر و سریعتر جا بیفته. متشکرم :wink: :wink:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

واقعا دست دوستان درد نكند مخصوصا آقا مصطفي كه با اطلاعات خوبشون باعث رونق اين تاپيك شدند. :D منتظر توضيحاتي درباره هر يك از دكترينهاي غربي هستم و همچنين به نظر من يك دكترين ديگر هم براي مقابله با دكترين قوراغه دشمن وجود دارد كه در اصطلاح نظامي به آن حمله پيش دستانه ميگويند يعني اينكه خطر حمله دشمن 100٪ هست اما ما زودتر حمله كنيم. ميتوان با كمي تغيير در مواضع و يه چند تا جا خالي از مشت و لگد غرب و در نهايت قرار دادن يك آينه در برابر غرب كاري كرد كه خود اروپا و آمريكا گرفتار استراتژي قورباغه شوند! :wink:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام به همه :D به نظر من در وضعیت فعلی در مقابل آمریکا استفاده از استراتژیک استخر و لکه جوهر است که باعث بشویم نیروهای آمریکا از مرکب خودشان خارج شده و به نقاط دیگر سرازیر شوند ولی باید توانایی محو سازی این قطرات را داشته باشیم که دو تا دست اورد برای ما دارد. 1. هزینه های زیادی که به این نیروها صرف می گردد باعث می شود که اقتصاد آمریکا توانایی جنگ را نداشته باشد. 2. با ریختن سطل آبی از استخر می توان این قطرات را محو کرد. ولی در صورتی سود پخش است که فقط مرکب آمریکا ریخته شود و نه اروپا و روسیه و در نهایت مجامع جهانی به نظر من با این ترفند می توان به طور کوتاه مدت مانع جنگ شد و در عین حال زیر تیر دست ما قرار گیرند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از نظرات دوستان عزيز.
درمورد طرح پيشنهادي ادمين محترم، بايد مطلبي رو عرض كنم. مسلماً حمله‌ي پيش‌‌دستانه، استراتژي بسيار مهم و كارايي هست. ولي اين استراتژي، تنها در مواردي كاربرد داره كه وقوع جنگ صد در صد باشه (همون‌طور كه ادمين محترم هم فرمودن). مثلاً فرض مي‌كنيم كه امريكا، 24 ساعت يا 48 ساعت ديگه به ايران حمله خواهد كرد. حالا اگه 50 تا جنگنده بمب‌افكن ما همزمان بلند شده و برن سراغ ناو امريكايي، نه تنها ايشان كاري نمي‌تونن انجام بدن و به علت عدم آمادگي، تلفات دشمن بسيار و خودي بسيار كم مي‌شه، بلكه حتي ممكنه موجب تأخير در جنگ و يا كنسل شدن اون بشه (احتمال دومي ضعيفه). ولي خوب. از اين استراتژي نمي‌شه در موارد عادي استفاده كرد و شايد بشه گفت كه اين استراتژي، در اصل چسب زخمي هست كه جلوي خونريزي بيشتر رو مي‌گيره، ولي از زخم شدن دست جلوگيري نكرده!!!
در عالم سياست، اوضاع يك مقدار متفاوت‌تر از ميدون جنگه. چون تو ميدون جنگ، همه چيز مشخص هست و دو طرف قضيه، از هم تمييز داده مي‌شن (البته منهاي ستون پنجم :D ). ولي در سياست، ما با كسي طرفيم كه يك آن دوست ما و لحظه‌اي بعد، دشمن‌مون محسوب مي‌شه. غرب دائماً در حال تغيير تاكتيك و استراتژي است و بنابراين استراتژي كاملاً مشخصي ندارن كه بخوايم به اون استراتژي حمله كنيم. ضمن اينكه هدف حقيقي از اين استراتژي‌ها، مشخص نيست. مي‌بينين كه در مقابل ايران، به عنوان جديدترين هدف‌، چقدر سياست‌هاي مختلف رو آزمايش و اعمال مي‌كنن و هر كدوم، راه برخورد با ايران رو چي مي‌دونن. پس عملاً حمله پيش‌دستانه به استراتژي دشمن نيز مقدور نيست. ولي جواب استراتژي را بايد با استراتژي داد و در پاسخ به حمله‌ي استراتژي، بايد به استراتژي دشمن حمله كرد.
---------------------------------------------------------
درمورد نظر سردار عزيز هم بايد عنوان كنم كه مسلماْ امريكا هم به تنهايي وارد جنگ با ايران نمي‌شه (البته اگه جنگي در كار باشه). اولين و مطلوب‌ترين شرايط جنگ، اجماع جهاني است و يا حداقل ابرقدرت‌ها بدون چين و روسيه.
اما درمورد هزينه‌هاي جنگ، بايد بگم كه متاسفانه (شايدم خوشبختانه!!) از همين‌ حالا عربستان سعودي، اردن، مصر و چند تا كشور گوگولي خليج فارس، آمادگي خودشون رو براي اسپانسري!!!! اعلام كردن. حتي عربستان سعودي، روزانه مقدار زيادي بنزين هواپيما ذخيره مي‌كنه و براي تامين سوخت جنگنده‌هاي امريكايي كنار گذاشته!
---------------------------------------------------------
با توجه به گذشتن تاريخ مصرف دكتريني كه عرض شد و اهميت كمترش نسبت به دكترين اجرا شده‌ي فعلي، و همچنين براي اينكه زياد هم از بحث دور نشم، اين 4 دكتريني رو كه دوستان امر فرمودن رو بطور خلاصه توضيح مي‌دم. اگه سوال داشتين، بيشتر بهش خواهيم پرداخت و بازترش خواهيم كرد و اگه هم نه، مي‌تونيم برگرديم سر بحث اوليه‌مون.
---------------------------------------------------------
پليس خوب، پليس بد (Good Cop / Bad Cop)
اين روش، در ارتش بريتانيا بوجود اومد (قصد گفتن تاريخچه‌اش رو ندارم. فقط خواستم مبدأ و منشأاش رو بدونين).
در اين روش، دو پليس وجود داره : پليس خوب و پليس بد. پليس بد، يك سري خصوصيات داره مثل بداخلاقي، عصبانيت، بددهني، ناصبوري، خشونت و ... . در مقابل، پليس خوب، از اخلاق‌هاي خوبي مثل مهرباني، با منطقي، مؤدبي، ابراز همدردي و رفتاري مثل اين برخوردار هست. در اين روش، هر دو پليس، يك هدف رو دنبال مي‌كنن و روش هر دو هم كاملاً با هم هماهنگ هست. ولي يكي از راه منفي و ديگري از راه مثبت وارد مي‌شه تا بالاخره يكي‌شون (كه 99% پليس خوب هست) به نتيجه مورد نظر برسن. اين يك شيوه‌ي روانشناسي براي بازجويي است كه در قديم، بيشتر توسط پليس‌ها بكار گرفته مي‌شد. ولي از اونجايي كه خلافكارها هم مثل كامپيوتر، هر روز آپديت‌تر و به روز تر مي‌شن، ديگه با اين روش‌ها آشنايي دارن و كمتر گول اين حرف‌ها رو مي‌خورن. با اين حال، هنوز هم اين روش، مخصوصاً در برابر كودكان بزهكار، خلافكارهاي تازه‌كار، انسان‌هاي ساده و امثالهم كاربرد داره.
در سياست، مي‌تونين مواردش رو به وضوح ببينين. ساده‌ترينش، سر جنگ امريكا و عراق ديده مي‌شد. جايي كه امريكا مي‌خواست به زور از آسمون ايران استفاده كنه و انگليس از راه ديپلماسي وارد شد (سفر چند ساعته توني بلر به تهران) و نهايتاً اين انگليس بود كه موفق شد (اگه يادتون باشه، برق كل شهر تهران، براي چند ساعت رفت. از شهرستان‌ها خبري ندارم. اگه اون‌جا هم همچين اتفاقي افتاد، ممنون مي‌شم خبر بدين).
شيوه اون هم به اين شكل هست كه هميشه يه سگ هار وجود داره كه آماده‌ي گرفتن پاچه‌ي شماس. از اون طرف هم كشورهاي ديگه، به طرفداري از ما، ميان جلوي آقا سگه رو مي‌گيرن و از جلوي چشممون دورش مي‌كنن و در عين همدردي و دلجويي از ما، سعي مي‌كنن همون چيزايي رو كه آقا سگه مي‌خواست، با يه زبون ديگه و با يه سري واژه‌هاي ديگه ازمون بگيرن. در اين جور موارد و مخصوصاً در دولت‌هاي كم‌تجربه، اين روش، يكي از موثرترين روش‌ها براي امتيازگيري است. چرا كه يك دولت، همواره نياز به حامياني قدرتمند داره كه در مقابل قدرت‌هاي ديگه، ازشون دفاع كنه. يه چيزي شبيه به حمايت روسيه و چين از ما (البته اين قضيه، خيلي با اين دكترين فرق داره و حاميان ما، بيشتر به دليل روابط اقتصادي از ما حمايت مي‌كنن نه وضعيت سياسي و اين نمي‌تونه مصداقي (حداقل مصداق بارز و درستي) براي دكترين پليس خوب، پليس بد باشه. ولي انگليس و فرانسه، به وفور از اين دكترين استفاده كرده و در 99% اوقات هم نتيجه‌ي درستي نگرفتن.

------------------------------------------------
اين از دكترين پليس خوب، پليس بد. البته موارد خيلي واضح‌تر از اين هست. در اصل اين دكترين براي صنايع مختلف ما و در برهه‌هاي مختلف بكار گرفته شد و جنگ عراق تقريباً يه بازي بيشتر نبود. ولي چون از بحث دور مي‌شيم، در همين‌جا تمومش مي‌كنم. اگه سوالي بود در خدمتم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين سه مانع، حمله آمريكا به ايران را غيرممكن مي‌كند

از زماني كه بوش دستور اعزام دومين گروه نيروهاي دريايي خود به خليج فارس را صادر كرده است، شايعات زيادي در مورد حمله هوايي احتمالي واشنگتن براي نابودي نقاط اتمي ايران مطرح شده است.

به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب» به نقل از روزنامه فرانسوي معتبر «فيگارو»، عده زيادي روند موضع‌گيري‌هاي بوش را تلاش در جهت تحريك و ايجاد درگيري اتفاقي مي‌دانستند. عده زيادي از كارشناسان نيز بر اين باورند كه بوش مي‌خواهد با پيش كشيدن موضوع ايران، به نحوي دخالت در عراق و شكست در حل بحران اسرائيل ـ فلسطين و گرداب افغانستان براي ناتو را پوشش دهد.

هرچند واقعيت اين است كه چندين مانع بزرگ، حمله آمريكا به ايران را غيرممكن مي‌كند. اين موانع به سه دسته فني، سياسي و ديپلماتيك تقسيم مي‌شود.

از نظر فني، موقعيت دقيق همه مراكز غني‌سازي اورانيوم ايران، براي نيروي هوايي آمريكا مشخص نيست. ماهواره‌هاي جاسوسي زماني محدوديت‌هاي خود را آشكارا نشان دادند كه «جورج تنت»، رئيس سابق «سيا» مانند ديگر جهانيان خبر آزمايش اتمي هند در سال 1988 را از راديو شنيد. هيچ استراتژي آ‌مريكا نمي‌‌تواند هم‌اكنون تضمين كند كه حمله هوايي، به طور مؤثري توانايي‌هاي غني‌سازي اورانيوم ايران را در دراز‌مدت نابود كند. سانتريفيوژها وسايل كوچكي هستند (تقريبا به اندازه يك چتر) كه به راحتي قابليت نقل و انتقال و پنهان شدن را دارند.

از نظر سياسي عمليات نظامي دو پيامد فوري در ايران خواهد داشت كه پنتاگون و استراتژيست‌هاي وزارت امور خارجه بايد به شدت به آن توجه كنند. مسئله اول، جوشش احساسات وطن‌پرستانه ايرانيان به رهبري احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهور راديكال ايران است و دومين پيامد اين كار، خروج سريع ايران از «NPT» و كوتاه شدن دست بازرسان آژانس و همه كشورها از تأسيسات ايران است.

در دراز‌مدت، استراتژيست‌هاي آمريكايي ممكن است مراحل بعدي را مانند روند طراحي تجاوز به عراق در نظر نگرفته باشند كه هم‌اكنون منجر به شكست آمريكا و پرداخت هزينه‌هاي گزافي از سوي اين كشور شده است. هيچ كس در واشنگتن نمي‌تواند به طور دقيق پيش‌بيني كند كه بعد از حمله چه وضعي در خاورميانه ايجاد خواهد شد. آيا ما شاهد بروز موج بي‌سابقه احساسات ضدآمريكايي خواهيم بود؟ آيا رژيم‌هاي متحد آمريكا در منطقه (عربستان و ديگر شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس، مصر، اردن، لبنان و عراق) قوي خواهند شد يا ضعيف؟ آيا انقلابي به وقوع خواهد پيوست؟ تا زماني كه استراتژيست‌هاي آمريكا پاسخي براي اين سؤالات نداشته باشند، هيچ چيز قطعي نيست.

مواضع ديپلماتيك مسئله بعدي است. شوراي امنيت با توجه به وتوي روسيه شانسي براي تجويز اقدام نظامي ندارد. پوتين هم در سفر اخير خود به عربستان و انتقاد از مداخلات خارجي آمريكا اين امر را ثابت كرد. چين نيز كه متمايل به حفظ روابط نفتي خود با ايران است، به احتمال زياد با استفاده از حق وتوي خود، از روسيه پيروي مي‌كند.

در داخل آمريكا نقض دوباره مصوبات شوراي امنيت سازمان ملل توسط دولت بوش، حتي در ميان جمهوريخواهان، بازتاب منفي زيادي خواهد داشت. آمريكا بنيانگذار سازمان ملل در سال 1945، هنوز هم به حفظ اين سيستم قانونگذاري بين‌المللي معتقد است. علاوه بر اينها،‌ متحدان آمريكا، حتي بي قيد و شرط ترين آنها مانند انگليس نيز از چنين سناريويي ناراضي هستند. دو ژنرال انگليسي به تازگي اعلام كردند كه حمله به ايران حماقت محض است.

بنابراين حضور گروه دوم نيروهاي دريايي آمريكا در خليج فارس را بايد تنها هشداري به رهبران ايران براي تفكر بيشتر بدانيم.



منبع : سايت بازتاب

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا واقعا دستت درد نکند من فکر کنم که بهتر است یک بخش برای استراتژی ایجاد کنم و شما مدیر آن شوید هم به پیشرفت سایت و هم به افزایش سطح علمی افراد کم سوادی مثل من کم خواهد کرد. :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
منهم با نظر سعید موافقم این سایت به بخش استراتژیک نیاز داره :wink: خب استاد, حالا بریم سراغ دکترین بعدی :D :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ولي دو تا مشكل وجود داره : اول - بنده نه لياقت مدير شدن رو دارم، نه توانش و نه دانشش رو. اين بدون كوچكترين شكست نفسي و تنها برپايه‌ي حقيقت محضه! دوم - طبق قوانين سايت كه توسط خود ادمين محترم نوشته شده، بحث‌هاي مذهبي و سياسي در سايت ممنوع هست. بحث‌هاي استراتژيك، هم خودش صد در صد سياسي هست و هم اينكه ارتباط مستقيمي با سياست داخلي و سياست خارجي (چه ايران و چه ساير كشورها) داره. بنابراين، اين كار مي‌تونه نقض قوانين باشه و احتمالاْ فرصتي رو به دست سودجويان فرضي بده كه بخوان اين وسط از آب گل‌آلود، به طور قانوني ماهي بگيرن!! به نظر من مي‌شه از اين بحث‌ها در برخي تاپيك‌هاي مرتبط (مثل همين تاپيك) و در مواقع لزوم استفاده كرد و بنده هم اطلاعات كم‌ارزش و ناچيزم رو در چنين تاپيك‌هايي ارائه كنم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا مصطفي بهانه نيار من خودم قوانين سايت را عوض ميكنم و سودجويان هم نميتوانند كاري كنند. تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مورد اول که 100% شکسته نفسیه مطلقه و مورد دوم روهم که مدیر کل سایت حل کرد پس ما منتظریم آستینارو بالا بزنی استاد, حالا بریم سراغ دکترین بعدی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از همه ی دوستان به خاطر این غیبت صغری، عذرخواهی می کنم. چند روزی بود که سرم بینهایت شلوغ بود و به همین خاطر با عرض شرمندگی نتونستم مطلبی بنویسم. خلاصه شرمنده!!
البته همین الان هم اوضاع بهتر نیست. ولی دیدم که خیلی بد شده که اینهمه بدقولی کردم. به همین خاطرم مطلبم رو تا اونجایی که وقت داشته باشم و در توانم باشه می نویسم. اگه کم و یا ناقص بود، دوستان به بزرگی خودشون ببخشن. فکر کنم اگه سوالی داشته باشین درمورد وضعیت این دکترین ها و درمورد ماهیت شون، بشه بحث بازتر شه و اطلاعات بیشتر و کاملتری رو ارائه کرد. البته شاید بگین آخه نوشتن این چهار خط کاری داره که این بابا اینقدر کلاس می ذاره!! ولی باور کنین همین خلاصه نویسی و جمع و جور کردن مطلب تو این چند خط، فوق العاده سخته. چون هم باید این مطلب گسترده رو خلاصه کرد و هم اینکه جوری اینکار انجام بگیره که آسیبی به مطلب وارد نشه و خواننده هم با خوندنش، مطلب رو بخوبی بگیره. پس تأیید بفرمایید که کار ساده ای نیست؛ مخصوصاً اینکه این بی سواد قصد انجامش رو داشته باشه.

----------------------------------------------------------------------

خوب دیگه. گفتنی ها رو گفتم. حالا می رم سراغ بحث.
پس از بررسی استراتژی های جربزه مرغ، قورباغه و پلیس خوب، پلیس بد می رسیم به دکترین «شوک و بهت». ولی قبل از اون، جالبه یه چیزی رو بدونین. امریکا از 11 سپتامبر 2001 تا به امروز، نزدیک به پنج الی شش دکترین اصلی رو بر روی ایران آزمایش کرده و البته در همه، کمابیش شکست خورده و ناموفق بوده. ولی جالبه بدونین که در طول چهل و پنج سال جنگ سرد، امریکا بر علیه شوروی، تنها سه دکترین «تلافی بزرگ»، «واکنش منعطف» و «انهدام حتمی متقابل» رو در دستور کار داشت که اگه بخوایم یه برآورد سرانگشتی داشته باشیم، می فهمیم که می شه بطور متوسط هر پانزده سال؛ یک دکترین!! اما روی ایران، با تقریباً هر سال؛ یک دکترین، یک آمار جهانی از خودش به ثبت رسونده و جالب اینکه این 6 دکترین، کمترین تأثیر ممکنه رو داشت، در حالی که در برابر ابرقدرتی مثل شوروی، اکثراً بیشترین ثمره ی ممکن رو از این سه دکترین دید!!

----------------------------------------------------------------------

خوب . مقدمه چینی دیگه کافیه. بریم سراغ دکترین «شوک و بهت».
شوک و بهت، یک اصطلاح تاکتیکی نظامی است که اصطلاحاً «غلبه سریع» نامیده می شه. اساس این تاکتیک، مبتنی هست بر گیجی قطعی نیروهای حریف مقابل که بر این اساس، می شه پیروزی های آسانی رو از این هنگی به دست آورد!! درست مثل کسی که وقتی تصادف می کنه، تا لحظاتی گیج و البته بهت زده هست و اگه یه دزد اون لحظه بخواد کیف یا جیبش رو بزنه، راحت ترین کار ممکن رو پیش رو داره!!! بر مبنای این تاکتیک، به دشمن باید جوری ضربه زد که فلج شه و نتونه دفاع مناسبی رو در پیش بگیره و در نتیجه، می رسیم به تاکتیک هیتلری Minimum Pain, Maximum Gain !!!
از روی این تاکتیک نظامی، یک فرمانده ی نیروی دریایی بازنشسته امریکایی به نام «هارلان اولمان» دکترینی رو به همین نام؛ یعنی دکترین شوک و بهت (و البته با همکاری جیمز وید) نوشت که شد چراغ راه غربی ها و بخصوص امریکایی ها. بطوری که اولمان در سال 2006، با بیان این جملات که «جهان حقیقتاً تغییر کرده است. اما نه آنطور که ما انتظار آن را داشتیم و فکر می کردیم. قدرت امریکایی ها و درک قدرت مطلق آن ها بطور گسترده ای خنثی و یا جایگزین شده است... این به این معنی است که باید ضمیر خود را با واقعیت منطبق سازیم. آقای بوش یکبار دیگر برای یک سیاست ضعیف، شکست خورده و پست خارجی ما را فرا می خواند. زمانه، دیگر هرگز تقاضای یکبار دیگر را ندارد...!» موضع صریح خودش رو درمورد عملکرد امریکا و سوء استفاده ی بیش از حد دولت بوش از این دکترین اعلام نمود!
این دکترین از نظر اولمان و وید این را می گوید : «برای تأثیر خواسته های ما، باید دشمن را به خوبی درک نموده و آن را بشناسیم تا بتوانیم آن را مناسب و یا پاسخگو برای استراتژی هایمان برای رسیدن به اهدافمان کنیم...». اما اساس این دکترین بر اینست که ابتدا یک واقعه ی عظیم و یک اتفاق بزرگ باید رخ بدهد تا براثر این شوک بزرگ، یک بهت دشمن را فرا بگیرد و ما بتوانیم استراتژی ها و اهداف خود را به راحتی به سرانجام برسانیم. مثالی که خود اولمان برای این دکترین آورد، بمب اتمی بود که در هیروشیما و سه روز بعد در ناکازاکی ژاپن فرود آمد و موجبات پذیرفتن آتش بس توسط امپراطوری ژاپن رو پدیدار آورد!
از سال 2001، تقریباً سه بار این شوک حاصل اومد که یکبارش کاملاً موفق بود و جهانی رو به بهت فرو برد، در بار دوم، تا حدی موفق بود و در نوبت سوم (که درمورد ایران قرار بود اتفاق بیافته) صد در صد شکست خورد!!


شوک اول
روز یکشنبه، نهم سپتامبر سال 2001 میلادی، خبری در جهان پخش شد : احمد شاه مسعود، اسطوره مقاومت افغانستان و رهبر چریک های مبارز در برابر نیروهای شوروی، توسط دو عرب که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، توسط بمبی که در دوربین فیلمبرداری جاسازی شده بود، ترور شد! از همان دقایق اولیه، افغانی ها گروه طالبان رو مقصر اصلی این ترور می دونستن و همین باعث شد که قبایل زیادی که تا به اونروز، درمورد جنگ دولت افغانستان و طالبان بی تفاوت بودن، نسبت به این عمل واکنش نشون بدن و علناً انزجار خودشون رو از طالبان اعلام کنن. اما این شوک اصلی نبود!
در روز بعد؛ در یازدهم سپتامبر سال 2001 و در ساعت 46 : 8 صبح، یک فروند بوئینگ 747 (پرواز شماره 11 امریکن ایرلاینز) به طبقه ی 94ام برج شمالی مرکز تجارت جهانی برخورد می کند. یک تراژدی که باعث می شود شبکه های خبری به سرعت خودشون رو به منطقه برسونن. اول همه فکر می کردن که یه سانحه ی هوایی بوده. ولی طولی نمی کشه که این احتمال، از ذهن همگی خارج می شه و همه مطمئن می شن که سانحه ای در کار نبوده!
به فاصله ی 17 دقیقه پس از اولین انفجار، در حالی که تمامی دوربین های خبری مستقر شده بوده و خبرنگاران با آب و تاب مشغول خبررسانی بودند و دوربین ها هم تصاویری از برج جنوبی (برج سالم!!) رو می گرفتن، یک فروند بوئینگ 747 دیگر (پرواز شماره 175 یونایتد ایرلاینز)، به سمت برج جنوبی مرکز تجارت جهانی رفته و به طبقه ی 81ام این برج برخورد می کند. یک فاجعه ی حقیقی. این قطعاً یک حمله تروریستی بود! بزرگترین حمله ی تروریستی به خاک امریکا تا به آنروز که جهانی رو غرق در حیرت و ترس نمود...!


ادامه دارد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا دستت درد نكند بي صبرانه منتظر ادامه مطالب خوب شما هستمو :wink: يك چيزي هم درباره حادثه يازدهم سپتامبر بگويم؟ :D در آن زمان هنوز من محصل دبيرستان بودم و به همه بچه ها و ... گفتم كه اين كار فقط ميتواند كار خود آمريكا و اسراييل براي يك هدف مهم باشد كه جان چند هزار آمريكايي براي آن بي ارزش است؟! :roll: البته در آن موقع مرا به تمسخر گرفتند! :D چند هفته بعد حمله به افغانستان شروع شد و فورا اين كشور تصرف شد و بعضي از افراد ساده لوح در داخل كشور از سقوط طالبان به دست آمريكا و ناتو خوشحال بودن! در تابستان سال 1381 كه البته در آن اطلاعات بسياري كمي در زمينه مسايل نظامي داشتم و الان هم دارم با چند بررسي ساده متوجه آمادگي آمريكا براي يك جنگ ديگر شدم؟ آخرين كارهاي لازم براي يك جنگ بزرگ رو به اتمام بود و نيروهاي آمريكايي بطور مرتب خود را براي يك روز نامشخص كه قرار بود به عراق حمله كنند تمرين ميكردند. اكثر افراد ايران و جهان هم از اين موضوع بي خبر بودند تا اسفند 81 فرا رسيد و در آخرين روز آن حمله به عراق شروع شد! گويا ايران هم مجبور شده با آمريكا در اين حمله همكاري كند چون 8 ساعت برق مناطق شمالي كشور قطع شد و افراد زيادي خبر از ديده شدن تعداد زيادي هواپيما در آسمان دادند؟ از يك نفر شنيدم كه ميگفت در آن ساعات 8 فروند جت جنگي را ديده است كه به سمت نامعلومي پرواز ميكردند؟ :roll: مسولاني كه اجازه استفاده از آسمان كشور را به متجاوزان داده بودند كه مسلما دولت سابق از آن باخبر بود احمقانه در اين فكر بودند كه با اين امتيازها و تعليق غني سازي و ... ميتوانند با آمريكا دوست شوند! خدا را شكر كه دولت كنوني حتي با وجود برخي كارهاي نامعقول هر چه باشد بدون ترس سخن خود را ميگويد وگرنه الان حتي تحقيقات هسته اي در دانشگاهها و شايد تدريس دروش شيمي و فيزيك هسته اي هم تعليق شده بود! :)

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.