mostafa_by

تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اين تاپيك، بنا به نظر دوست بزرگوارم، حسين عزيز، سر از خاك برآورد. البته اگه نگاهي به صفحات نخستين تاپيك داشته باشين، مي‌بينين كه همه‌ي ارزش تاپيك، به بحث‌هاي بزرگواراني بود كه در تاپيك، نظرشون رو مي‌فرمودن. حالا هم اميدوارم كه دوباره، اين نظرات، مثل گذشته، در اين تاپيك جمع بشه تا هم بررسي بهتري از تحركات منطقه صورت بگيره و هم بشه در صورت امكان، جمع‌بندي مناسبي صورت بگيره. البته مسلماً تا قبل از اين، پست‌ها بيشتر مربوط به تحركات گذشته بوده. ولي اگه دوستان نظري درمورد مسائل قبل هم دارند، خوشحال مي‌شوم كه اون‌ها رو توي تاپيك ببينم. ضمناً اگه در مباحث، اشاراتي به دكترين‌هاي مختلف مي‌شه، بايد عرض كنم كه قبلاً اين دكترين‌ها تو صفحات قبلي اين تاپيك قرار داده‌ شده‌اند (كه البته بسيار خلاصه و پر از ايراد و اشكال هستن). پس اگه نيازي به توضيح بيشتر بود، بفرمايين.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
براي شروع مجدد اين تاپيك٬ يه مقاله در دست نوشتن دارم كه به زودي اون رو توي سايت قرار مي‌دم.
ولي قبل از اون٬ بهتره اين مطلب كه امروز در سايت بازتاب درج شده بود رو مطالعه بفرمايين.
اگه نظر يا حرفي درموردش بود٬ خواهشاْ در تاپيك بفرماييد.

------------------------------------------------------------

ترفند تبلیغی اسرائيل برای تشویق آمریکا به حمله به ايران

ايران، آلمان نازي جديد و محمود احمدي‌نژاد، يك هيتلر جديد است؛ اين همان چيزي است كه مقامات اسرائيلي، دست‌كم در چند ماهه اخير براي ترغيب آمريكا و متحدانشان براي حمله به ايران انجام داده‌اند و اگر بخواهيم به گزارش‌هاي اخير رسانه‌ها اعتماد كنيم، بايد بگوييم كه آنها در اين راه موفق بوده‌اند. در اين زمينه بايد گفت، ديك‌چني در كاخ سفيد در تلاش براي طرح‌ريزي حمله به ايران است.

به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب» به نقل از سايت خبري تحليلي «کانترپانچ»، جاناتان کوک روزنامه‌نگار ساکن ناصره در تحليلي از اهداف و رفتارهاي اسرائيل عليه ايران و يهوديان ايراني آورده است: به تازگي «بنيامين نتانياهو»، رهبر حزب اپوزيسيون اسرائيل گفته است: ما به سال 1938 بازگشته‌ايم و ايران آلمان شده است. احمدي نژاد هم به دنبال هولوكاستي ديگر عليه كشور يهودي است.

چند هفته پيش نيز سازمان اطلاعاتي ارتش اسرائيل، در ادامه روندي كه از دهه 1990 آغاز شده است، ادعا كرد: ايران تنها يك سال با دستيابي به بمب اتم فاصله دارد كه اين نشان مي‌دهد نتانياهو، تنها كسي نيست كه ادعاهاي اغراق‌آميز را درباره ايران مطرح مي‌كند، چرا كه شيمون پرز، اهود اولمرت و ديگران نيز به نوبه خود، ادعاهاي مشابهي را مطرح كرده‌اند.

اما اگر ايران واقعا آلمان نازي و احمدي‌نژاد، هيتلري است كه آماده نسل‌كشي يهوديان است، پس چرا هم‌اكنون حدود 25 هزار يهودي در آرامش كامل در ايران زندگي مي‌كنند و به رغم درخواست‌هاي پي‌درپي اسرائيل و يهوديان آمريكايي، تمايلي به ترك ايران ندارند؟
بنيان اين ادعاهاي اسرائيل، ترغيب متحدانش براي حمله به ايران است، به ويژه با اظهارات بوش درباره دفاع از استراتژي‌هايش در عراق و اين‌كه هنوز هم ايران را تهديدي براي حذف اسرائيل در نقشه مي‌داند.

اين افسانه‌ها زماني با سرعت بيشتري منتشر شد كه دو سال پيش، در ترجمه سخنان احمدي‌نژاد، اشتباهاتي رخ داد. كارشناسان زبان فارسي تأييد كرده‌‌اند كه رئيس‌جمهور ايران، به هيچ روي منظوري براي حذف اسرائيل از نقشه نداشته و تنها در حال نقل قول سخنان آيت‌الله خميني بوده كه در آن، بر حمايت از مردم فلسطين تأكيد و اعلام كرده: رژيم صهيونيستي اورشليم از صفحه روزگار محو خواهد شد.
منظور ايشان، قتل‌عام يهوديان نبود، بلكه تنها قصد مقايسه اشغال فلسطين با ديگر سيستم‌هاي نامشروع حكومت مانند حكومت شاه در كشور خودشان، نژادپرستي در آفريقاي جنوبي و امپراتوري شوروي را داشت، اما اين ترجمه مغرضانه به اين دليل باقي مانده و بزرگ شد كه اسرائيل و حاميانش مي‌خواستند از آن براي اهداف تبليغاتي خود استفاده كنند.

در همين حال، جامعه قدرتمند 28 هزار نفره يهوديان ايران كه بزرگترين جامعه يهوديان خاورميانه در خارج از اسرائيل است كه ريشه آنها به سه هزار سال پيش بازمي‌گردد. به عنوان يكي از اقليت‌هاي مذهبي ايران، آنان هم با تبعيض‌هايي روبه‌رو هستند، اما وضعيت زندگي آنان، بسيار بهتر از فلسطيني‌هايي است كه در نوار غربي رود اردن و غزه در اشغال اسرائيل زندگي مي‌كنند.

يهوديان ايران، حق تصدي پست‌هاي نظامي و حكومتي را ندارند، اما از آزادي‌هاي بسيار ديگري مانند داشتن نماينده در مجلس ايران، انجام آزادانه اعمال مذهبي و سفر آزادانه به نقاط گوناگون جهان، از جمله اسرائيل برخوردارند؛ براي نمونه در تهران، شش قصابي و حدود سي كنيسه وجود دارد. دفتر احمدي‌نژاد هم به تازگي به يك بيمارستان يهوديان در تهران كمك مالي كرد.

«سيامك موره صادق»، يكي از رهبران يهود در تهران مي‌گويد: «يكسان پنداشتن يهوديت و صهيونيسم مانند اين است كه اسلام و طالبان را يكي بدانيم.» رهبران ايران، همواره مخالف صهيونيسم بوده‌ و از آنان به خاطر تبعيض ميان فلسطيني‌ها انتقاد كرده‌‌اند، اما هميشه اعلام نموده‌‌اند هيچ مشكلي با يهوديت و يهوديان و حتي كشور اسرائيل ندارند.
احمدي‌نژاد نيز كه به حامي نسل‌كشي معرفي شده، درواقع، تنها خواستار تغيير رژيم در اسرائيل و سپس برگزاري انتخاباتي است تا ساكنان اسرائيل و سرزمين‌هاي اشغالي درباره ماهيت دولتشان تصميم بگيرند.

به رغم اين‌كه هيچ تهديدي براي يهوديان ايران نيست، به تازگي رسانه‌هاي اسرائيلي، گزارش داد‌ه‌اند كه دولت اسرائيل مي‌خواهد راه‌هاي جديدي براي جذب يهوديان ايران بيابد.
روزنامه «معاريو» نيز به تازگي اعلام كرده است: تدابير گذشته اسرائيل، با استقبال كمي روبه‌رو شده و نهادهاي ديگر نيز از تمايل نداشتن يهوديان براي ترك اين كشور خبر داده بودند.
همچنين يك روزنامه نيويوركي در اين باره گزارش داد: تلاش‌هاي اسرائيل براي مهاجرت يهوديان از ايران، تنها باعث جذب 152 نفر از اين جامعه 25 هزار نفري ـ از اكتبر 2005 تا سپتامبر 2006 ـ شده است كه بيشتر آنها نيز مهاجرت خود را به دلايل اقتصادي دانسته‌‌اند،‌ نه سياسي.

اسرائيل نيز براي پيشبرد تلاش‌ها و جلوگيري از رسوايي ناشي از ادعاهايش، مبني بر نسل‌كشي زودهنگام يهوديان و يهودياني كه به راحتي در تهران زندگي مي‌كنند، از حركت‌هاي اخير حاميان مالي خود در تضمين دادن شصت هزار دلار به هر خانواده يهودي ايراني كه به اسرائيل برود و ديگر امتيازاتي كه براي مهاجران يهودي در در اين منطقه موجود هست، حمايت كرده است.
البته اين حركت با بيانيه جامعه يهوديان ايران همراه شد كه اعلام كرده بودند: هويت ملي آنان فروشي نيست و به ريشه‌هاي عميق خود در كشور و فرهنگ ايراني اشاره كردند.

با توجه به تجربيات گذشته، پيشنهادهاي مالي هيچ گاه تأثير چنداني ندشته است، به گونه‌اي كه اسرائيل، چند سال پيش هم زماني كه آرژانتين دچار بحران اقتصادي شده بود، پيشنهاد بيست هزار دلاري براي هر يهودي آرژانتيني كه به اسرائيل مهاجرت كند، داده بود.
اين در حالي بود كه چند ماه بعد، رسانه‌هاي اسرائيلي، از افزايش احساسات اقدامات و حملات ضدصهيونيستي در آرژانتين خبر دادند كه تنها باعث افزايش فشارها بر يهوديان شده بود.

به اين ترتيب، اگر اسرائيل با اين كارها نيز موفق نشود، آنگاه اين كشور، روش‌هاي ديگري را مشابه آنهايي كه درباره يهوديان حاضر در كشورهاي عرب پياده كرد، به صحنه خواهد آورد و اسرائيل اين دسته از يهوديان را مجموعه‌اي از جاسوسان بالقوه مي‌دانست كه اين كشورها مي‌توانستند در شرايط ويژه، استفاده‌هايي از آنها بكنند.
در عمليات «سوزانا» در سال 1954 اسرائيل بي‌باكانه، شماري از يهوديان مصر را استخدام كرد تا چند انفجار را در مصر انجام دهند تا بريتانيا از کانال سوئز عقب‌نشيني نكند. زماني كه هويت بمب‌گذاران آشكار شد، باعث بي‌اعتمادي بي‌اندازه در ديگر اعضاي جامعه يهوديان مصر گشت.

دو سال بعد در پي تجاوز اسرائيل به صحراي سينا، دولت جمال عبدالناصر، حدود 25000 يهودي مصري را تبعيد نمود و پس از اين‌كه عده‌اي ديگر به جاسوسي و زندان محكوم شدند، بقيه سريع كشور را ترك كردند.
اسرائيل براي اقدامات بعدي در راستاي بيرون كردن بزرگترين جامعه يهوديان عرب جهان در عراق، فراتر رفته و بيشتر از گذشته بدنام شد.
در سال 1950 مجموعه‌اي از بمب‌گذاري‌ها با هدف قرار دادن يهوديان اين شهر و متهم كردن اعراب افراطي به اين كار، باعث مهاجرت سريع حدود 130 هزار يهودي به اسرائيل و بعدها مشخص شد عاملان آن، اعضاي شبكه زيرزميني صهيونيستي تحت حمايت دولت اسرائيل بوده‌اند.

هم‌اكنون يهوديان ايران ممكن است با وضعيت مشابهي روبه‌رو شوند. گزارش‌هايي از تلاش‌هاي اسرائيل براي ايجاد شبكه‌اي براي جاسوسي در برنامه اتمي ايران با استفاده از يهوديان اين كشور موجود است كه منابعي مانند روزنامه‌نگاران و خبرنگاران آمريكايي همچون «سيمور هرش» به نقل از مقامات آمريكايي آن را بيان كرده‌اند.

پيش‌بيني نتيجه اين كارها چندان سخت نيست؛ مقامات ايراني كه زير فشارهاي شديد جامعه بين‌الملل و آمريكا هستند، به خوبي از اين كارها آگاه بوده و از زير سئوال بردن وفاداري يهوديان ايران به شدت خودداري كرده و يهوديان نيز با آگاهي از اين تحركات، در همين راستا گام برداشته‌اند، اما با افزايش تنش‌ها اسرائيل نياز بيشتري به اثبات تمايل ايران براي نسل‌كشي يهوديان دارد كه مي‌تواند هم براي اسرائيل و هم براي يهوديان ايران سنگين تمام شود.
استفاده ابزاري از خانواده‌هاي يهودي در ايران براي پيشبرد اهداف اسرائيل در تحريك جهان عليه ايران، بسيار مهمتر از رفاه و آسايش اين دسته از يهوديان است. براي افرادي كه مي‌خواهند جنگ تمدن‌ها را راه بيندازند، قدمت و مشروعيت سه هزار ساله يهوديان ايران، مسئله‌اي كه به آن افتخار كنند، نيست بلكه تنها مانعي براي ايجاد جنگ است.
«جاناتن كوك»، روزنامه‌نگار ساكن ناصره و نويسنده كتاب «خون و مذهب: چهره واقعي يهوديان و يك كشور دمكراتيك».

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائيل و برخورد با ايران جديد

(قسمت اول)

داستان حساسيت اسرائيل، درست از زماني آغاز شد كه شهردار تهران، براي پست رياست‌جمهوري ايران، نامزد و به مرحله‌ي دوم راه پيدا كرد. در آن زمان، موجي از تبليغات منفي در راديوهاي بيگانه، بخصوص امريكا و اسرائيل به راه افتاد و همگان بر اين باور بودند كه درصورت پيروزي محمود احمدي‌نژاد، موج جديدي از اسلام‌گرايي در منطقه به راه خواهد افتاد. البته تحليل‌ها، آمار و مواضع در آن زمان، از شانس بسيار كم احمدي‌نژاد در انتخابات رياست جمهوري حكايت داشت.
با شرايطي كه در پيش رو بود، آمار و نتايج، حاكي از برتري سه نفر بود :

1- اكبر هاشمي رفسنجاني : آقاي هاشمي، از ابتدا در بطن انقلاب بوده و طبق اذعان اكثر مسئولين كشوري – لشكري، جزو يكي از اركان مهم نظام به شمار مي‌آيند. داستان تأثير تصميم‌گيري‌هاي هاشمي آنقدر مشخص است كه حتي در زمان رياست جمهوري رونالد ريگان (چهلمين رئيس جمهور ايالات متحده)، مشاور امنيت ملي وي، جان پويندكستر، رابرت مك فارلين (مشاور امنيت ملي سابق) را به همراه اليور نورث (رئيس اداره اطلاعات پنتاگون) به ايران مي‌فرستد كه براي مذاكره فروش سلاح به ايران، با هاشمي رفسنجاني مذاكره كند. ماجرايي كه بعدها ايران‌گيت معروف شد.
ترس از هاشمي رفسنجاني براي رياست جمهوري، بسيار زياد بود. هاشمي رفسنجاني كه پيشتر، هشت سال رئيس جمهور ايران بود و در زمان وي، ايران تخريب‌شده از جنگ، توانست روي پاي خود ايستاده و باز به يك ايران نسبتاً صنعتي تبديل شود، يك سياستمدار ميانه‌رو محسوب مي‌شود. ميانه‌روي هاشمي، به همراه زيركي و هوش و درايت سياسي وي، سسب مي‌شد كه دولت جنگ بوش و اسرائيل، در برابر اين تصميمات، در وضعيت تعليق قرار بگيرند. چرا كه مسلماً هاشمي هيچ‌گاه حركتي نمي‌كرد كه اسرائيل و امريكا بتوانند از آن، براي پيشبرد و يا تهديد نظامي خويش، بهره‌برداري سياسي كنند. اما حسني كه داشت، اين بود كه دولت هاشمي، علاقه‌ي چنداني به مداخلات نظامي در كشورهاي همسايه (بخصوص عراق) از خود نشان نمي‌داد. به همين دليل، دو حركت عمده‌ي وي توسط كارشناسان سياسي در صورت پيروزي در انتخابات، تلاش براي خروج ايران از بحران هسته‌اي و حركت‌هاي جديد اقتصادي (كه مي‌توانست ايران را در آستانه‌ي يك كشور تمام صنعتي قرار دهد) ارزيابي شد.

نتيجه : شانس بالاي پيروزي هاشمي رفسنجاني در انتخابات، باعث ايستايي در روند مذاكرات هسته‌اي گرديد. همگان مي‌دانستند كه با ورود مجدد وي به بالاترين عرصه‌ي سياسي كشور، معادلات كاملاً تغيير خواهد نمود. جهان، خود را براي بازي با بزرگترين سياستمدار ايران، آماده نمود.

2- دكتر مصطفي معين : دكتر معين كه در دولت آقاي خاتمي، منصب وزارت علوم را در اختيار داشت و منتخب اپوزوسيون تندرو نيز بود، از شانس بسيار كمي براي پيروزي (بخصوص در برابر هاشمي رفسنجاني) برخوردار بود. وي در صحبت‌ها و وعده‌هاي انتخاباتي خود، بارها از تلاش براي برقراري رابطه با امريكا و ساير كشورهايي كه جزو خط قرمز جمهوري اسلامي محسوب مي‌شدند، خبر داده بود و حتي در يكي از صحبت‌هايش، درمورد تعليق فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران، خبرهاي خوشحال‌كننده‌اي را به غرب داده بود. ضمن اينكه با پيروزي وي، مي‌شد روي فعاليت‌هاي سياسي و برخوردهاي بيشتر با حكومت مركزي و بالاخص بالاترين مقام حكومتي كشور (رهبري) حساب باز كرد. اميدي در زمان رياست جمهوري آقاي خاتمي و در قالب رفرم، جزو اهداف نهايي احزاب موسوم به دوم خردادي (تحكيم وحدت، حزب مشاركت و ...) پيش‌بيني شده بود، ولي به دليل ميانه‌روي خاتمي، اين اميد، نقش بر آب شد.
از آن‌جا كه پيش‌بيني مي‌شد كه انتخابات به دور دوم كشيده شود، به همين دليل هم برنامه‌ي انقلاب صورتي در ايران، در صورت پيروزي دكتر معين در دور اول (يعني قرار گرفتن جزو دو نفر اول)، آمادگي اجراء داشت و به كمك اين انقلاب، مي‌شد اميد زيادي به برتري دكتر مصطفي معين در انتخابات رياست جمهوري داشت (اگر دوست داشتيد، درمورد انقلاب صورتي در ايران، بعداً بيشتر توضيح خواهم داد). البته اكثر پيش‌بيني‌ها، رد صلاحيت دكتر معين را (براساس نظريات و سخنراني‌هاي گذشته) مورد بحث قرار مي‌دادند و برنامه‌ريزي ابتدايي انقلاب صورتي در ايران نيز براي روز اعلام رد صلاحيت وي، صورت گرفته بود (كه شاهد صدور بلافاصله‌ي بيانيه‌ي حزب همبستگي و دفتر تحكيم وحدت، مبني بر اعتصاب و تحصن در دانشگاه‌ها به همراه رد صلاحيت شدگان، منتشر گرديد). ولي با درايت رهبر معظم انقلاب اسلامي، اين موضوع، ختم به خير گرديد.

نتيجه :‌ پيروزي دكتر مصطفي معين، با وجود شانس كم آن (و البته به كمك انقلاب مخملي در نظر گرفته‌شده براي ايران)، بهترين گزينه براي امريكا و غرب محسوب مي‌شد.

3- دكتر علي لاريجاني : در اوايل ارديبهشت‌ماه، احزاب موسوم به اصولگرا، در مجمعي، دكتر علي لاريجاني را به عنوان كانديداي منتخب خود برگزيدند. از آن‌جا كه اصولگرايان، موفق به تصاحب شوراي شهر تهران و پس از آن، تخصيص رأي مردم تهران (و كسب اكثريت كرسي‌هاي مجلس در سراسر كشور) به خود بودند، به عنوان برنده‌ي ديگر اين انتخابات، مطرح بودند. اكثر كارشناسان سياسي كشور، معتقد بودند كه شانس پيروزي اصولگرايان، با توجه به نتايج مثبتي كه پس از پيروزي، در شوراي شهر و مجلس نشان داده بودند، بسيار زياد است؛ البته به شرطي كه بتوانند روي يك كانديدا، اجماع داشته باشند.
با اجماع بر روي دكتر علي لاريجاني، غرب به سرعت به سراغ پيشينه‌ي وي رفت. از همان ابتدا، در تبليغات منفي درمورد وي، عضويت در سپاه پاسداران و حضور در حلقه‌هاي ابتدايي تصميم‌گيري نظام جزو نكات به ظاهر منفي وي اعلام گرديد. ولي ضربه‌ي اصلي، درست زماني زده شد كه بين اصولگرايان اختلاف نظر افتاد. با حضور دكتر محسن رضايي (فرمانده‌ي سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)، دكتر محمد باقر قاليباف (فرمانده‌ي سابق نيروي انتظامي) و دكتر محمود احمدي‌نژاد (شهردار جديد تهران)، شانس پيروزي دكتر لاريجاني، بسيار كمتر گرديد.
غرب، ترجيح مي‌داد كه با لاريجاني مواجه نشود. مواضع لاريجاني، كاملاً حاكي از هوشمندي وي در سياست‌ خارجي كشور بود. ضمن اينكه برنامه‌ي مدون وي درمورد 4 سال رياست جمهوري وي، بارها مورد تحليل گروه‌هاي مطالعاتي غرب قرار گرفته بود و جالب اينكه نتوانسته بودند، حتي يك نكته‌ي منفي، براي بهره‌برداري سياسي از آن بدست آورند. مسلماً حضور دكتر لاريجاني در رأس قوه‌ي مجريه، شانس افزايش آشوب و افزايش ناامني‌هاي سياسي، از طرف دولت‌هاي غربي را كاملاً كم مي‌كرد. ضمن اينكه نظريات دكتر لاريجاني مبني بر حضور در منطقه‌ي خليج فارس و همچنين حضور نيروهاي بين‌الملل در مرز ايران و افغانستان، حاكي از نگرش جديد وي درمورد مسائل امنيتي كشور ايران بود. بنابراين غرب علاقه‌ي چنداني به رويارويي با مردي كه تا به آن روز، تنها در سايه٬ در مسائل سياسي و نظامي كشور صاحب نظر بود، نداشت.

نتيجه :‌ پيروزي دكتر لاريجاني، مي‌توانست به سكوت و يا همراهي موقت اروپا با ايران، براي تحليل و سنجش موقعيت فعلي ايران، منجر شود. امري كه در صورت اجماع مجدد اصولگرايان در روز پاياني، بسيار محتمل به نظر مي‌رسيد. (كه اكثر تحليل‌ها، بر اين نكته استوار بود كه رضايي، قاليباف و احمدي‌نژاد، در روز پاياني به نفع لاريجاني كنار خواهند رفت و حضور فعلي آن‌ها، بيشتر براي كسب آراء مردم و توجه بيشترشان به اصولگرايان است. بحثي كه همانند آن نيز در جبهه‌ي مقابل وجود داشت.)

همه، منتظر روز 27 خرداد و روشن شدن نتايج انتخابات رياست جمهوري ايران و به تبع آن، تنظيم برنامه‌هاي سياسي و (و بعضاً نظامي) خويش بودند. انتخاباتي كه اولين شگفتي را به همراه داشت!

ادامه دارد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خب مصطفی جان حالا که بحث داره دوباره شروع میشه شاید بهتر باشه که اول از همه کمی به تفاوتهای شرایط از زمستان تا حالا بپردازیم و ببینیم که این شرایط چه تغییراتی در معادلات جهانی تونسته ایجاد کنه. از آن زمان تا حالا خیلی اتفاقات افتاده، به عنوان مثال ایران به چرخه صنعتی دست پیدا کرده، کره شمالی آزمایشات هسته ای خود را در شرایطی انجام داد که جامعه جهانی را بهت زده کرد، امریکا در شرایطی که حلقه محاصره را بر ضد ایران روز به روز تنگ تر می کرد در گردشی عجیب تمرکز خود را به هم زد و به سمت مرزهای روسیه چشم دوخت و با طرح سپر دفاع موشکی دنیا را تا آستانه یک جنگ سرد دیگر پیش برد، روسیه در برابر امریکا واکنش نشان داد و با انجام مانور مشترک با چین و بعضی جمهوری های سابق شوروی ناتو را به پیمانی شبیه به ورشو تهدید کرد، امریکا بیشتر از قبل در باتلاق عراق گیر کرده، و...... واقعا من که گیج شدم :| در این دنیا چی میگذره :| نظر شما چیه؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حسين جان.
اتفاقات رخ داده در جهان، مي‌شه گفت بيشتر به يك زنجير شباهت دارن. منتها اين زنجير اونقدر تو در تو هست كه به اين سادگي شما نمي‌تونين ابتدا و انتهاش رو پيدا كنين. بهتره اول به دسته‌بندي اين وقايع بپردازيم.

رويارويي روسيه و امريكا
جنگ استراتژيك شرق و غرب، درست از زمان برژنف، رو به افول گذاشت و دليل اون، نه كم آوردن شوروي، بلكه خستگي جهان از بازي‌هاي شرقي و غربي بود. در اون موقع، كاري كه از دست گورباچف براومد، امضاي پيمان‌هاي متعدد با ريگان و بوش پدر بود كه موقتاً به اين جنگ و جنگ‌سالاري‌ها خاتمه بدن. ولي اون زمان، براي همه مشخص بود كه اين صلح، پايدار نخواهد بود.
روابط روسيه، پس از فروپاشي شوروي، به دليل نياز روسيه به ايستادن مجدد روي پاي خود، با امريكا خوب بود. يلتسين و بيل كلينتون، با هم تعامل خوبي داشتند و علي‌الظاهر، حرف‌هاي همديگه رو خوب درك مي‌كردن. گويي كه امريكا، هيچ‌گاه در معاهداتش با طرف روسي، صادق نبود و روس‌ها هم هيچ‌گاه به امريكايي‌ها، اعتماد درستي نداشتن. ولي شرايط سياسي روز جامعه، حكم مي‌كرد كه به ظاهر نقش دو دوست رو بازي كنن. در همون زمان بود كه بحران چچن و سپس گرجستان بالا گرفت. بحران‌هايي كه ريشه‌ي امريكايي‌اش كاملاً مشخص بود. ولي روسيه در مقامي نبود كه جنگ سرد جديدي رو آغاز كنه. به همين دليل به پيش گرفتن راه ديپلماسي بسنده كرد.
پس از تعويض قدرت در روسيه و روي كار آمدن افسر ارشد K.G.B، ولاديمير پوتين، اوضاع كمي به هم ريخت. از پوتين، انتظار چنداني نمي‌رفت كه شرايط روسيه را تغيير دهد. ولي درست از زمان روي كار آمدن روسيه، روس‌ها حركاتي مشابه يك ابرقدرت را صورت دادند. از طرفي دوست نداشتند كه فعلاً مستقيماً‌ در برابر امريكا قرار بگيرند و ترجيح مي‌دادند كه بيشتر با حمايت چين، جاپاي از دست رفته‌ي خود رو در منطقه بدست بيارن. در زمان پوتين، روسيه مجدداً پيشرفت‌هاي نظامي رو از سر گرفت و شرايط درست به گونه‌اي شد كه در گذشته، خروشچف و برژنف بوجود آورده بودند. حتي كوچكترين موفقيت‌هاي نظامي، در سطح گسترده‌اي تبليغ شد و جالب اينكه در اكثر موارد، اين پيشرفت‌ها، در جهت خنثي كردن تسليحات پيشرفته‌ي امريكايي بودند.
از طرف ديگه، در زمينه‌ي سياست، روس‌ها بسيار كم با امريكايي‌ها همراه بودند. در شوراي امنيت، عموماً رأي و نظر روسيه و چين، مخالف نظرات امريكا بود و جبهه‌ي غربي متشكل از امريكا، فرانسه و انگلستان، بيشترين دردسر رو براي همراه كردن دوستان شرقي‌شان، حتي در برابر كوچكترين موارد پيش اومده داشتن.
در اين بين، بزرگترين ميدان مانور و جنگ قدرت، در منطقه مشاهده گرديد : ايران!


ايران جديد، قدرت خاورميانه
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و گذر ده ساله از آشوب‌ها و جنگ‌هاي منطقه‌اي، با وفات رهبر كبير ايران، آيت‌الله خميني، ايران مسير جديدي رو در پيش گرفت. آيت‌الله خامنه‌اي، رئيس جمهور حال ايران، به عنوان رهبر انتخاب گرديد و آيت‌الله هاشمي رفسنجاني هم جاي ايشان رو گرفت. دو نفر از بزرگترين مغزهاي انقلاب، سكان‌دار انقلاب شده بودند. هر دو نفر، آگاه بودند كه در حال حاضر، جنگ و يا زياده‌روي در استفاده از آرمان‌هاي انقلابي، بيشتر به ضرر انقلاب و ايران خواهد بود. به همين دليل، راه اقتصادي و سياسي رو انتخاب كرده و سعي در جبران خسارات جنگي و وجهه‌ي تخريب‌شده‌ي بين‌المللي داشتند كه البته در اين راه، تا حد زيادي موفق بودند. پس از آقاي هاشمي، آيت‌الله خاتمي به رياست جمهوري رسيد. وي، با شعار اصلاحات (رفرم) به پيروزي رسيده بود و پس از آن، سعي در اصلاح فضاي سياسي روز داشت كه ايشان هم تا حدي موفق بود. البته برخلاف ادعاي طرفداران وي، در زمان ايشان، ما شاهد پيشرفت سياسي نبوديم (علي‌رغم سفر به كشورهاي مختلف و ديدار با روساي جمهور كشورهاي قدرتمند سياسي). اما در زمان ايشان، ايران تعامل بهتري با اروپا داشت و نرمش‌هاي متعدد در زمينه‌ي انرژي هسته‌اي، شاهدي بر اين ماجراست.
اما پس از پيروزي دكتر احمدي نژاد (و حتي قبل از شروع دوران رياست جمهوري وي)، غرب موضع سختي در برابر ايران گرفت. اين شرايط موجب شد كه بحث بر سر پايان تعليق، به سرعت در دولت مطرح و پس از بررسي‌هاي آن، درست در آخرين روز كاري خاتمي، فعاليت UCF اصفهان از سر گرفته شد. احمدي نژاد هم كه تفكرات انقلابي را هنوز از ياد نبرده بود، متقابلاً موضع سرسخت ايران در برابر اروپا و امريكا را شكل داد. ديگر شرايط رسيدن به تفاهمي صلح‌آميز در زمينه‌ي انرژي هسته‌اي وجود نداشت.


ايران، اهرمي براي كسب قدرت روسيه
مسلماً از بازي هسته‌اي ايران و غرب، روس‌ها بيشترين منفعت رو كسب كردن. از طرفي، طرح ساخت نيروگاه هسته‌اي بوشهر در دست روس‌ها بود و از طرف ديگر، از آن‌جا كه ايران، هر روز با تهديد بيشتري مواجه مي‌شد، موج فروش سلاح‌هاي پيشرفته‌ي روسي به ايران، منفعت زيادي را براي طرف روس به همراه داشت. ضمن اينكه چين نيز از موقعيت استفاده كرده و با جانبداري از برنامه‌ي هسته‌اي ايران، چندين پروژه‌ي عمراني و اقتصادي ايران را در اختيار گرفت.
از طرف ديگر، احمدي‌نژاد با بيان يكي از سخنان حضرت امام، اسرائيل را به ترس واداشت. مشكل بزرگ ايران، درست از همين موقع شروع شد. غرب به طرفداري از اسرائيل، در برابر ايران صف‌آرايي كرد و با كوچكترين برنامه‌هاي هسته‌اي ايران نيز مخالفت كرد. از طرفي، ايران، براي جلوگيري از انزواي سياسي، نياز به حمايت چين و روسيه، حتي در سطح حرف داشت! به همين دليل هم ايران، منطقه‌اي شد براي نبردهاي ديپلماتيك امريكا در برابر روسيه و غرب در برابر چين! در اصل، مشكل اصلي ايران، نه امريكا و غرب، بلكه اسرائيل بود (كه به همين دليل هم بنده، در حال نگارش مقاله‌اي درمورد مشكل اسرائيل با ايران بودم و قسمت اول رو هم در سايت قرار دادم. البته اگه فكر مي‌كنين كه نيازي به اين قضيه نيست، مي‌تونه قسمت اول، قسمت آخر نيز باشه!!).


شرايط روز
در شرايطي كه چين، از نظر اقتصادي، به تعامل موقتي با اتحاديه‌ي اروپا دست پيدا كرد. به همين دليل هم ادامه‌ي بازي براي چين، جذابيت چنداني نداره. اما از طرف ديگه، تازه‌ بازي جديد امريكا و روسيه شروع شده. امريكا از طرفي دوست نداره كه از روسيه شكست بخوره. از طرف ديگه هم به شدت نگران برنامه‌هاي هسته‌اي ايران (تهديدي بسيار جدي براي اسرائيل تلقي مي‌شه) هست. به همين دليل هم سعي مي‌كنه تا اونجايي كه مي‌تونه، روسيه رو وادار به همگرايي با خودش بكنه. از طرفي به عنوان ابرقدرت، سعي در پيشبرد اهداف خودش، با زور و دستور داره (و به همين منظور، سعي در تهديد روسيه با سپر ضدموشكي اروپايي خودش داره). از طرف ديگه هم به همراهي روسيه، براي برخورد با برنامه‌هاي ايران نياز داره. در روس‌ها هم با شناخت صحيح اين موقعيت، سعي در بيشترين بهره‌برداري از شرايط روز داره. به همين دليل هم هست كه روزانه، شاهد انواع و اقسام موضع‌گيري‌هاي سياسي هستيم. هم شاهد اين هستيم و بوش و پوتين، بسيار دوستانه با هم ديدار مي‌كنند، هم شاهديم كه درست به مانند رهبران گذشته‌ي شوروي و امريكا، درست با ادبيات جنگ سرد با يكديگر صحبت كرده و پشت سر هم، سلاح‌ها و جنگ‌افزارهاي مختلف خود رو آزمايش مي‌كنن!
اگر جنگ سردي صورت بگيره، بازنده‌ي واقعي، روس‌ها هستند؛ چرا كه روس‌ها، كشش اقتصادي شوروي رو به هيچ‌وجه ندارن و درصورت تخصيص اقتصاد بيمار روسيه به نظامي‌گري، شاهد نابودي روسيه خواهيم بود. به همين دليل هم روس‌ها، ذاتاً علاقه‌اي به شروع مجدد جنگ سرد كه در آن، هيچ منفعتي كسب نمي‌كنند، ندارند. اما سعي دارند كه با گرفتن دست بالا، خود را در اين بازي، برتر نشان داده و با ايفاي نقش يك ابرقدرت سياسي - نظامي در جهان، بار ديگر اقتدار گذشته‌ي روس‌ها رو تجربه كنن.


داستان كره‌ي شمالي٬ يك داستان كهنه٬ تكراري و تا حدي هم مشكوك هست! در حقيقت در اين قضيه، مهمترين مسئله، همون برخورد ايران و اسرائيل هست كه كاملاً براساس دكترين «نابودي حتمي متقابل» در حال پيشروي هستند! دونستن اين قضيه هم همونطور كه عرض كردم، به بررسي تاريخ 29 ساله‌ي ايران جديد و روابطش با اسرائيل وابسته‌‌اس!


--------------------------------------------
نظر شما در اين زمينه چيه؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

البته اگه فكر مي‌كنين كه نيازي به اين قضيه نيست، مي‌تونه قسمت اول، قسمت آخر نيز باشه!!).

خواهش میکنم، بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستم.

در اين بين، بزرگترين ميدان مانور و جنگ قدرت، در منطقه مشاهده گرديد : ايران!

شاید بهتر باشه که سیاست مردان ایران در این بازی پوکر، خود روسیه را در برابر امریکا بنشانند. در این صورت بجای اینکه ما به روسیه محتاج شویم، روسیه به ما محتاج میشود. و امریکا هم زمان و انرژی زیادی از دست میدهد، که این زمان بهترین فرصت برای ایران است. ایران فقط به زمان احتیاج دارد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

البته اگه فكر مي‌كنين كه نيازي به اين قضيه نيست، مي‌تونه قسمت اول، قسمت آخر نيز باشه!!).

خواهش میکنم، بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستم.


هر چند كه بعيد مي‌دونم جز شما بزرگوار، كس ديگه‌اي اين مطالب بي‌ارزش رو مطالعه كنه، ولي اطاعت امر كرده و ادامه‌ي مقاله‌ام رو مي‌ذارم توي تاپيك. هرچند كه شايد بحث درمورد نوشته‌هاي اين حقير، بتونه هم بنده رو به راه صحيح راهنمايي كنه و هم بر سواد نداشته‌ي من، اضافه كنه و هم اينكه تاپيك، رونق بهتري بگيره.


در اين بين، بزرگترين ميدان مانور و جنگ قدرت، در منطقه مشاهده گرديد : ايران!

شاید بهتر باشه که سیاست مردان ایران در این بازی پوکر، خود روسیه را در برابر امریکا بنشانند. در این صورت بجای اینکه ما به روسیه محتاج شویم، روسیه به ما محتاج میشود. و امریکا هم زمان و انرژی زیادی از دست میدهد، که این زمان بهترین فرصت برای ایران است. ایران فقط به زمان احتیاج دارد.


اين حالت مي‌تونه باشه. ولي شرايطي رو مي‌طلبه كه اولينش، قدرتمندي ايران هست. مثلاً شما چين رو در نظر بگيرين. حتي در زمان مائو هم خيلي ساده با شوروي بازي مي‌كرد و اين شوروي خروشچف و برژنف بود كه بايد براي خوشنودي پكن تلاش مي‌كرد؛ نه مقامات چيني. چرا كه وقتي شما از قدرت برخوردار باشين، قدرت‌هاي ديگه، راهي به جز همزيستي و همراهي با شما ندارن. چرا كه همونقدر كه شما به اون‌ها نيازمندين، اون‌ها هم به حمايت شما نياز دارن. به همين خاطرم هست كه شوروي، در مسئله‌ي هند خيلي ساده كوتاه اومد يا سران كمونيست، يكي از دلايلي كه خروشچف رو بركنار كردن، نارضايتي بيش از حد متحدشون، چين، از سياست‌هاي خارجي اتخاذ شده و به زعم اونا، خيانت به آرمان كمونيسم بود!
ايران، متأسفانه امروز در شرايطي نيست كه قادر به بازي گرفتن از حاميانش باشه. مگه اينكه اين قابليت رو داشته باشه كه با طرف مقابل هم ارتباط برقرار كنه. درست مثل دولت پاكستان كه خيلي ساده، با امريكا بازي مي‌كنه و امريكا به خاطر منافعش، كاري نمي‌تونه انجام بده! خيلي ساده عرض كنم، ايران، برگ برنده‌اي در دست نداره. مسئله‌ي اسرائيل و امنيت داخلي‌اش هم بيشتر شبيه به يه تفنگ هست تا يه برگ برنده و به همين خاطرم سعي مي‌كنن با انواع و اقسام دكترين‌ها و تهديدها و ارعاب‌هاي گوناگون، اين اسلحه رو از دست ايران خارج كنن و با خودشون همراهش كنن (و خداي نكرده، درصورت عدم موفقيت، يا نابودش كنن يا به طريقي، اين تهديد رو خنثي كنن!).

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائيل و برخورد با ايران جديد

(قسمت دوم)

در حالي كه خبرگزاري‌ها، همچنان سعي در توجيه جمعيت نزديك به30 ميليوني رأي دهنده بودند، خبرهاي جالبي از ستاد انتخابات وزارت كشور به گوش رسيد! در ساعت 4 صبح روز شنبه، 28 خرداد بود كه سايت BBC، اولين اخبار انتخابات را به روي سايت خود، به نمايش درآورد. اولين فرد ليست، كاملاً قابل پيش‌بيني بود : اكبر هاشمي رفسنجاني. اما ظاهراً تمامي كارشناسان، ساده‌انگاري مردم ايران را ناديده گرفته بودند. چرا كه پس از وي، نام مهدي كروبي، نامزد جريان چپ ميانه‌رو به چشم مي‌خورد. كروبي كه تنها شعار انتخاباتي‌اش، دادن ماهانه 50 هزار تومان به جوانان بالاي 18 سال بود، توانسته بود با يك ميليون كمتر از هاشمي، در رده‌ي دوم قرار گيرد. نفر سوم ليست نيز جاي شگفتي بسيار داشت : دكتر محمود احمدي نژاد. در ميان اميدهاي رياست جمهوري، وي جزو آخرين‌ها قرار داشت. نفرات بعدي هم به ترتيب دكتر محمد قاليباف، دكتر مصطفي معين، دكتر علي لاريجاني و مهندس مهرعليزاده قرار داشتند! حضور معين و لاريجاني در آخرين رده‌ها، جاي شگفتي بسياري داشت! پس قضيه‌ي انقلاب صورتي، تا حد زيادي، منتفي بود! مسلماً كروبي آنچنان قدرتي نداشت كه بشود روي وي، مانوري در حد مانورهاي مورد نياز براي انقلاب‌هاي مخملي انجام داد.
تا ظهر، شمارش آراء اكثر استان‌ها پايان گرفت. ولي هنوز رأي چهار استان «تهران، قم، اصفهان و يزد»، هنوز مشخص نشده بود. با اختلاف 400.000 تايي احمدي نژاد و كروبي، تقريباً همه مطمئن بودند كه كروبي نفر دوم خواهد شد. ولي فرهنگي‌ترين استان‌هاي كشور، رأي ديگري داشتند.
از آنجا كه وعده‌ي مالي كروبي، همواره جزو يكي از خنده‌دار ترين مسائل استان‌ تهران و اصفهان قرار گرفته بود، پس تعجبي نداشت كه كمترين رأي وي، از اين دو استان باشد. بنابراين با شمارش آراء اين چهار استان و اعلام نتيجه، دكتر احمدي نژاد با فاصله‌اي نسبتاً منطقي، كروبي را پشت سر گذاشت و خود را به عنوان نفر دوم ليست مطرح كرد! اين خبر، آنقدر عجيب بود كه بلافاصله تحليل شبكه‌هاي خبري را به همراه داشت! كسي كه تا روز گذشته، كمترين شانس را براي پيروزي در انتخابات داشت، به يكباره خود را به بالاترين مكان ممكن رسانده بود!
انتخاب محمود احمدي نژاد، مي‌توانست پيامدهاي خطرناكي را براي كشورهاي غربي حاضر در منطقه، به ارمغان داشته باشد. به همين دليل، بلافاصله موج تبليغات منفي، عليه وي، آغاز گرديد. يك شعار مطرح بود : «احمدي‌نژاد نبايد برنده شود!!».
البته با وجود رقيبي چون اكبر هاشمي، باز هم شانس براي پيروزي احمدي‌نژاد، بسيار كم بود. با وجود اين، ديگر ريسك، امكان‌پذير نبود. در عرض دو روز، مخرب‌ترين و وحشتناك‌ترين شايعه‌ها در جامعه پيچيده شد : پرده‌كشي ميان خيابان، جداسازي زن و مرد در جامعه، انحلال شبكه اينترنت، جمع‌آوري ماهواره‌ها، ويدئوها و دستگاه‌هاي تكثير CD!، حكومت بسيجيان در كشور، ايجاد پست‌هاي ايست و بازرسي در شهر، جمع‌آوري بازي‌هاي كامپيوتري از كشور، تفتيش بدني زن و مرد در سطح خيابان‌ها، ورود به منازل و دستگيري كساني كه با انقلاب سازگاري ندارند، شروع مجدد اعدام‌هاي انقلابي، اشغال عراق؛ پس از خروج امريكا از عراق، جنگ با اسرائيل و با اعراب منطقه، زنداني كردن فعالان سياسي در كشور، حضور فراوان نيروهاي اطلاعات در سطح شهر و شركت‌ها و بسياري ديگر، تنها بخشي از مواردي بود كه اعلام مي‌شد در صورت پيروزي دكتر احمدي‌نژاد، در كشور به اجراء گذاشته خواهند شد! شبكه‌هاي صهيونيستي، به بهترين نحو ممكن، سعي مي‌كردند كه احمدي‌نژاد، كمترين رأي ممكن را بياورد تا خيال همه راحت شود.
از طرفي هم اوضاع هاشمي رفسنجاني، بسيار مطلوب بود. چپ‌هاي ميانه‌رو كه از همان ابتدا، جانب هاشمي را گرفتند. چپ‌هاي تندرو هم با جمله‌ي معروف «براي جلوگيري از بازگشت استبداد و حكومت وحشت، به هاشمي رأي مي‌دهيم»، موضع خود را مشخص كردند. در خوشبينانه‌ترين حالت، هاشمي مي‌توانست روي رأي جناح چپ، حساب كامل باز كند. اما وي، يك چيز را فراموش كرده بود : مردم ايران، اكثراً سياسي و جناحي نيستند!!
سوم تيرماه فرا رسيد. تقريباً 28 ميليون نفر، در انتخابات حاضر شده بودند. باز هم اولين جايي كه خبر انتخابات را اعلام كرد، سايت BBC بود. اما خود خبر، به هيچ‌وجه قابل باور نبود. در ساعت 6 صبح، اين سايت، خبر برتري 7 ميليوني دكتر محمود احمدي‌نژاد را اعلام كرد : احمدي‌نژاد 16 ميليون – هاشمي 9 ميليون!!! در نهايت هم هاشمي رفسنجاني، نتوانست بيشتر از 11 ميليون رأي به خود اختصاص دهد و بنابراين، دكتر احمدي نژاد با 17 ميليون رأي، پنجمين رئيس‌جمهور ايران، لقب گرفت!
اما اين خبر، بازتاب وسيعي در غرب داشت! نگراني‌هاي زيادي آغاز شد. دكتر احمدي‌نژاد، نماد اسلام‌گرايي انقلابي، به بالاترين مقام اجرايي كشور ايران دست يافته بود. سخنراني‌هاي دكتر احمدي‌نژاد كه بي‌شك، يادآور صحبت‌هاي اول انقلاب و برگرفته از روحيات و جو انقلابي بود، به هيچ‌وجه براي غرب خوشايند نبود! به همين دليل هم بود كه ناگهان غرب، از سر ميز مذاكرات هسته‌اي بلند شد. مذاكراتي كه چند ماه بود كه در سكون كامل بود و تنها مي‌شود گفت، جلسات برگزار مي‌شد نه بيشتر! ولي ترس هيچ‌كدام از اين كشورها، بيشتر از اسرائيل نبود!


يادآوري خاطرات تلخ گذشته!
اسرائيل كه توانسته بود پيش از اين، بزرگترين دشمن خود، كشور عربي مصر را با خود همراه سازد، كمترين نگراني از منطقه نداشت. سوريه بدون مصر، به هيچ‌وجه قدرت مهمي محسوب نمي‌شد. ساير كشورهاي عربي هم ترسوتر از آن بودند كه به جنگ با اسرائيل، حتي فكر كنند! ولي پيروزي انقلاب اسلامي و حضور اسلام‌گرايان مبارز، وحشتي را در اسرائيل به همراه آورد كه شايد از اتحاد اعراب هم براي اسرائيل، بدتر بود!
علت برتري اسرائيل در چهار جنگ اعراب با اسرائيل، بطور يقين، عدم روحيه‌ي جنگندگي اعراب بود. شكست‌هايي كه يك به يك نصيب اعراب مي‌شد، تنها به اين دليل بود كه نسبت به ادامه‌ي جنگ، انگيزه‌هاي خود را از دست مي‌دادند و با كوچكترين تهاجم نظامي، اكثراً از منطقه فرار كرده و يا حداقل، آرايش‌هاي نظامي خود را از دست مي‌دادند! به همين دليل، اعراب براي اسرائيل، آنچنان كه بايد و شايد، تهديد مهمي محسوب نمي‌شدند. اما انقلابي‌هاي ايراني، ظاهراً بسيار خطرناك‌تر بودند. آن‌ها، بزرگترين متحد خاورميانه‌ي امريكا را در منطقه، سرنگون كرده و حكومتي انقلابي را بنا گذاشته بودند كه رهبرشان، بر حمايت از مستضعفين جهان در برابر مستكبرين، تأكيد بسيار داشت و از همان ابتدا، موضعش در برابر اسرائيل مشخص بود : «اسرائيل، بايد از صفحه‌ي روزگار محو شود»!
اما كشور ايران، خيلي زود وارد جنگي طاقت‌فرسا شد. اين جنگ، بهترين بهانه را به كشور اسرائيل داد كه بتواند با خيال راحت، تكليف باقي اعراب را مشخص ساخته تا حداقل از بابت آن‌ها، نگراني‌ نداشته باشد! به همين منظور و با بهانه قرار دادن چريك‌هاي فتح، به سركردگي ياسر عرفات، به كشور لبنان حمله كرد و اين كشور را در حمله‌اي برق‌‌آسا اشغال نمود. پس از آن، نوبت سوريه بود. يك به يك شهرها و روستاهاي سوري، در برابر ارتش نيرومند اسرائيل، سر تسليم فرود مي‌آوردند و ظاهراً پايان حكومت بشار اسد، بسيار نزديك بود. اما در اين هنگام، ايران، حركتي انجام داد كه ثابت كرد ترس اسرائيل از ايران، بيهوده نبود!!
ايران، لشكر 27 محمد رسول‌الله، لشكر خط شكن و برتر جبهه‌ي جنوب، به فرماندهي حاج احمد متوسليان، را به كشور سوريه اعزام كرد. مانور اين ارتش در پايتخت، اميد فراواني در دل ملت سوريه ايجاد كرد! اما اسرائيل، تنها با ترس، متوقف شد! آيا حقيقتاً ايران قصد دارد با اسرائيل وارد جنگ شود؟ آن‌ هم در حالي كه با كشور قدرتمندي چون عراق كه بزرگترين كشورهاي جهان آن را پشتيباني مي‌كنند، در حال جنگ است؟ همه‌ چيز، بيشتر به يك مانور تبليغاتي شباهت داشت!
اكثر فرماندهان نظامي اسرائيل، اطمينان داشتند كه جنگي صورت نخواهد گرفت. اما وقتي ديدند كه فرماندهان ارشد سپاهي، در حال مذاكره با وزير دفاع (دكتر مصطفي طلاس) و شخص رئيس جمهور سوريه (بشار اسد) هستند، اين اطمينان بسيار كمرنگ شد. كار تا جايي پيش رفت كه نيروهاي ايراني، دست به شناسايي منطقه و بررسي استعداد نظامي نيروهاي اسرائيلي در منطقه زدند! ظاهراً متوسليان، خواب‌هاي بدي براي اسرائيل ديده بود!


ادامه دارد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امریکا در حرکتی خزشی و آرام سعی در محدود کردن روسیه بین کشورهای متحد خود و اقیانوس منجمد شمالی را دارد. ودر انجام این کار هم تا حالا بسیار موفق عمل کرده است. در خیلی از جمهوری های سابق شوروی با برپا کردن انقلابهای مخملی حکومتهای وابسته به خود را سر کار آورده و دست دوستی و همکاری به طرف هند هم دراز کرده. در چنین شرایطی روسیه فقط می تواند روی ایران و چین حساب باز کند و این به نظر من تنها برگ برنده ایران است که نمیدانم چرا سیاست مردان ایرانی درست و حسابی از آن استفاده نمی کنند.

اگر دوست داشتيد، درمورد انقلاب صورتي در ايران، بعداً بيشتر توضيح خواهم داد

حتما
به نظر من این موضوع را از جهتی میشود در راستای همان انقلاب های مخملی برای محاصره کردن روسیه تلقی کرد. و از جهت دیگر در راستای امنیت بیشتر اسرائیل.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام به همگی چند روزی است که مباحث مطرح شده در صفحه را دنبال می کنم و علاقمندم نظرات خویش را بیان کنم، از دید من دو نفر در این جمع نظرات بیشتری مطرح می کنند که هردو شباهت زیادی به دو طبقه از جامعه فعلی و بخصوص پس از انقلاب را دارند، با بیان این موضوع قصد توهین به کسی را ندارم ولی امیدوارم افراد شرکت کننده به ارائه تحلیلهای شخصی بپردازند و نه اینکه از تفکرات چرخ شده دیگران که به اعتقاد من استراتژی کبک و برف را به یاد می آورد استفاده کنند. در خصوص سن و سال شما چیزی نمی دانم ولی بنده دو گونه سیستم حکومتی را تجربه کرده ام که البته کودکی،نوجوانی وبخش کوتاهی از جوانی را در حکومت شاه و باقی آن را تا بحال در حکومت جمهوری اسلامی. یکی از دو نفر شرکت کننده بنام حسین گروهی را در ذهن تداعی می کند که از خود چیزی ندارند وهمیشه به دانسته های دیگران تکیه و بجز شعار دادن کاری بلد نیستند و اگر هم تحلیلی داشته باشند بقول روانشاد کیومرث صابری (گل آقا) مصداق کتره ای را بدنبال خود دارد، البته امیدوارم از من ناراحت نشوند چون بعضی اوقات سخن گزنده و نیشدار کار نوشدارو را می کند. نفر دوم بنام مصطفی (از هردو نفر بدلیل بکار نبردن لفظ آقا پیشاپیش عذر خواهی می کنم) نشاندهنده فردی با سواد و معلومات وتوانی بالا در تألیف گرد آوری مطالب و به طبع آن بدنبال خود کشیدن دوستانی همچون حسین که تعدادشان در جامعه کنونی ما بسیار زیاد است و ایشان به اعتقاد من و با عنایت به این توانائی خود سعی در القاء نظرات خویش ویا تفکری خاص را دارد که امیدوارم اشتباه کرده باشم. بیان نظرات فوق دو دلیل دارد: - تأکید بر اینکه دوستان تشویق شوند تا خود بر مبنای معادلات موجود اوضاع را ارزیابی و تحلیل نمایند و اطمینان داشته باشید با نظرات یکسان و کلیشه ای مواجه نمی شوید که این تمرینی برای استقلال فکری خواهد بود و بقولی سلولهای خاکستری مغزتان را بیشتر بکار می گیرید. - با عنایت به پذیرش تفکر دهکده جهانی واینکه در هر زمان و مکانی با دسترسی به منابع اصلی اطلاعات و نه آنهائی که از صافی های مختلف عبور داده شده و به ما رسیده اند بتوان ارزیابی درستی از موضوعات مرتبط بدست آورد. در هر صورت امیدوارم بتوانم در بیان نظرات خویش در جمع شما شرکت کنم. با احترام

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت دوست بزرگوارم، جناب آذرخش (Thunderbolt) عزيز. البته شايد چه به لحاظ سن و سال و چه به لحاظ عقلي و چه به لحاظ سطح معلومات، بنده در حدي نباشم كه دوست شما محسوب بشم. ولي با اين حال ...!
بنده هميشه از انتقاد، استقبال كرده و مي‌كنم. هميشه هم آماده‌ي بحث كردن بوده و همواره هم اعلام كردم كه اين حقير، نه كامل هست و نه باسواد. پس مطمئن باشين كه حتي كوچكترين نظرات رو هم به ديده‌ي منت، پذيرفته و حداقل روي اون، كاملاً فكر خواهم كرد.
اما اي كاش شمايي كه اين انتقاد رو نسبت به بنده و حسين عزيز داشتين، ابتدا موارد و مصاديق رو ذكر مي‌فرمودين تا شايد مي‌شد بهتر توضيح داد. با اين حال، بنده، تا جايي كه از متن شما، دستگيرم شد و مصداقي پيدا كردم، توضيحاتي رو ارائه داده و مابقي رو موكول مي‌كنم به پاسخ دوستانه‌ي شما و آوردن مواردي است كه بزرگواري چون شما رو به اين نتايج رسونده.
با اجازه‌ي شما، اول از همه، درمورد مطلبي كه نوشتين، عرايضي دارم كه بصورت نقل قول ميارم.


از دید من دو نفر در این جمع نظرات بیشتری مطرح می کنند که هردو شباهت زیادی به دو طبقه از جامعه فعلی و بخصوص پس از انقلاب را دارند


اولين ايرادي كه به حرف شما وارد هست، اين هست كه شما، تقريباً مثال اشتباهي رو زدين.
توي اين سايت، اينقدر تعدد نظرات هست كه نشه به اين سادگي، دوستان رو دسته‌بندي كرد. ضمن اينكه با يك حرف و دو حرف، نمي‌شه دست به همچين كاري زد. ولي با اين حال، شخص بنده، فكر نكنم توي روز، فوقش بيشتر از دو يا سه پست بدم. منتها از جايي كه پستام، هميشه خوندنشون حوصله‌ي زياد و صبر ايوب و احتمالاً عمر نوح مي‌طلبه، زياد جوابي بهشون داده نمي‌شه و به همين خاطرم در رأس تاپيك‌هاي سايت قرار مي‌گيره. شايد به اين دليل بوده كه شما فكر كردين بنده، بيشترين مشاركت در مباحث رو دارم. حسين عزيز هم، چه به دليل مشغله‌ي زياد و چه به دليل مسائلي ديگر كه اين حقير از اون‌ها اطلاع چنداني نداره، حداقل جزو بيشترين ارسال‌كننده‌ها نيست (گويي كه حضور زيادي داره و مسلماً تاپيك‌ها رو مطالعه مي‌كنه). حداقل با مشاهده‌ي نظرات ارسالي ايشون، مي‌‌شه به راحتي، آمار ارسال‌هاي روزانه‌ي ايشون رو مشاهده بفرمايين تا شايد به اشتباهي كه در اين زمينه مرتكب شدين، برسين. البته شايد هم حقير اشتباه كنه!
يكي از اعضاي فعال سايت، ادمين محترم سايت، آقا سعيد هستن كه نظراتشون، نه به حقير شباهت داده و نه به حسين عزيز. به همين دليل هم حداقل يك باب جديد در اين مسئله ايجاد مي‌شه. ضمن اينكه جناب تانك (كه بيشتر حول تاپيك‌ها و اخبار تخصصي در اين چند روز مقاله دادن)، پيام بزرگوار و چند نفر از اعضاي ديگه هم هستن كه با مطالعه‌ي پست اون‌ها، نمي‌تونين باز هم اون‌ها رو به دسته‌ي كساني چون بنده و حسين عزيز نسبت بدين.
اگه بحث و نظر شما، مستقيماً به بنده و حسين برمي‌گرده و نوع نظراتمون، با كمال ميل، پاسخگوي مطلب شما هستم. اما اگه بنده، اشتباهي در درك صحبت شما داشتم، لطفاً بفرماييد.
(راستي. دليل اينكه بنده، گاهي از طرف حسين عزيز هم صحبت مي‌كنم، اين هست كه من تا حدي از ايشون شناخت دارم و در موارد اظهار نظر هم بيشتر، نظر شخصي‌ام و شناختم رو درمورد ايشون عرض مي‌كنم. شايد هم در جاهايي، اشتباه كنم. پس پيشاپيش عذرخواهي مي‌كنم).


با بیان این موضوع قصد توهین به کسی را ندارم ولی امیدوارم افراد شرکت کننده به ارائه تحلیلهای شخصی بپردازند و نه اینکه از تفکرات چرخ شده دیگران که به اعتقاد من استراتژی کبک و برف را به یاد می آورد استفاده کنند.


گويي كه بنده، تنها همين حكومت رو تجربه كرده و حسين عزيز هم چندان نبايد حكومت قبلي رو به ياد داشته باشن، ولي با اين حال، شك نكنين كه نظراتي كه هر دو نفر داريم، نظرات شخصي خودمون هست. شايد سن و سال شما رو نداشته باشيم، ولي حداقل اينقدر هستيم كه فكرمون، از خودمون و مطالعاتمون باشه.


کی از دو نفر شرکت کننده بنام حسین گروهی را در ذهن تداعی می کند که از خود چیزی ندارند وهمیشه به دانسته های دیگران تکیه و بجز شعار دادن کاری بلد نیستند و اگر هم تحلیلی داشته باشند بقول روانشاد کیومرث صابری (گل آقا) مصداق کتره ای را بدنبال خود دارد، البته امیدوارم از من ناراحت نشوند چون بعضی اوقات سخن گزنده و نیشدار کار نوشدارو را می کند.


اين حرف شما، شايد اگه به نحو ديگه‌اي مطرح مي‌شد، بيشتر به توهين شباهت داشت تا انتقاد. ولي چون برداشت بنده از صحبت‌هاي شما بزرگوار، چيز ديگري است و مطمئنم كه براي حرف خود، دلايلي داريد، پس بهتر مي‌دونم كه پس از ذكر اون‌ها توضيحاتي رو ارائه كنم. چون اگه الان، نظرم رو در اين زمينه اعلام كنم، ممكنه به جانبداري از ايشون متهم بشم (گويي كه هيچ‌وقت تو زندگي‌ام، براي خوش‌آمد كسي، حرفي نزدم! يكي از دلايلي كه معمولاً دور و بر بنده، كسي نيست!!).
بنده، خودم رو شاگرد حسين عزيز مي‌دونم. بارها شده كه حسين، با بحث‌هاش، باعث شده كه من به دنبال مطالبي برم و از اون مطالب، چيزهاي جديدي رو ياد بگيرم. اينكه نظريات ايشون، چقدر به شعار شباهت داره و چقدر به حقيقت، به حرف بنده نيست. ولي مطمئنم كه ايشون، هيچ حرفي رو از روي وضعيت هوا و يا تأثيرات شام ديشب و يا خوش‌باوري محض نمي‌زنن. ولي اگه مي‌بينين كه در خيلي از جاها، ايشون نمي‌آن مثل حقير، هرچي بلدن و نيستن رو پشت سر هم رديف كرده و با نخ و سوزن به هم ببافن، به اين خاطره كه مي‌دونن هر حرفي رو كجا بايد زد. شايد نشه با مطالعه‌ي چند پست، به اين سادگي‌ها درمورد سطح سواد و دانش يك نفر، اظهار نظر كرد.


نفر دوم بنام مصطفی (از هردو نفر بدلیل بکار نبردن لفظ آقا پیشاپیش عذر خواهی می کنم) نشاندهنده فردی با سواد و معلومات وتوانی بالا در تألیف گرد آوری مطالب و به طبع آن بدنبال خود کشیدن دوستانی همچون حسین که تعدادشان در جامعه کنونی ما بسیار زیاد است و ایشان به اعتقاد من و با عنایت به این توانائی خود سعی در القاء نظرات خویش ویا تفکری خاص را دارد که امیدوارم اشتباه کرده باشم.


آقايي كه از خودتونه.
اما درمورد حقير هم بايد بگم كه علي‌الظاهر پيش‌داوري فرمودين. من، نماد كسائي هستم كه معلوماتم، بسيار كم و قليل و ادعايم هميشه زياد بوده. سعي كردم كه اونقدر دونسته‌هام رو تو بحث‌ها وارد كنم كه شايد هر كسي با خوندن اين نظرات، به اين نتيجه برسه كه طرف عقده داره! دوست داره خودش رو مطرح كنه. ولي بايد حسن نظر شما درمورد مطالب حقير رو به فال نيك گرفت. اين درمورد قسمت اول صحبت‌هاي شما.
و اما درمورد قسمت دوم كه بنده رو به تلاش براي به دنبال كيشدن دوستاني همچون حسين متهم فرمودين (شايد واژه‌ي متهم، اصلاً واژه‌ي صحيحي نباشه. ولي حقيقتاً يك دقيقه‌ي تمام هست كه دارم فكر مي‌كنم چه واژه‌اي براي تكميل جمله‌ام مناسب‌تره و حقيقتاً واژه‌اي به ذهنم نرسيد. البته شايد به خاطر ساعت نگارش اين مطلب (10 : 7 صبح!) باشه و يا از ادبيات ضعيف. پس اميدوارم كه از اين واژه، خاطرتون مكدر نشده باشه). بايد خدمت برادر بزرگوارم عرض كنم كه شايد بنده محدود مطالعاتي داشته باشم و سعي در نگارش مطالب و برخي مقالات و يا جمع‌آوري دانسته‌هام، داشته باشم، ولي هيچ‌گاه منظور از نوشتنم، همراهي ديگران با بنده نبوده. بنده سابقه‌ي نگارش در چندين فروم رو داشتم و اتفاقاً هميشه هم به ساز مخالف مشهور بودم؛ چرا كه نظراتم بيشتر مخاطب‌گريز بوده تا همراه‌گر. چون هميشه نظراتم، نظرات شخصي خودم، سواي ملاحضات سياسي، اجتماعي و تاريخي بوده، به همين دليلم تعداد كسائي كه با نظرات بنده همراه مي‌شن، بسيار اندك هست. خودم هم بارها در مطالبم عرض كردم كه دوست دارم نظراتم مورد بحث و بررسي قرار بگيرن و مشكلات و يا اشتباهاتم بهم گوشزد بشه (كه يكي دو نمونه‌اش در همين تاپيك، قابل مشاهده هست). اين حرف هم حرفي عوامفريبانه نبوده و گذشته، شاهد خوبي بر اين مدعاست. ضمناً قرار نيست كه در اين سايت، ما كسي رو براي جامعه تربيت كنيم كه سعي بنده، القاي تفكري خاص به اين شخص باشه. اين جو، جوي دوستانه هست كه هركس، در زمينه‌ي معلوماتش، سعي در اظهار نظر و تحليل مسائل داره و بعيد مي‌دونم كه كسي از اعضاء، با چنين نيتي، فعاليت در اين سايت رو شروع كرده باشه. گويي كه نمي‌شه منكر تأثير معلومات سايت بر روي تفكرات و خط مشي اشخاص شد.
بنده اگه كل سايت موافق نظرم باشن يا مخالف نظرم، حرفي رو كه بايد بزنم، مي‌زنم و حتي اگه اجازه‌ي اظهار نظرم رو پيدا نكنم و ببينم كه قدرت مبارزه براي گرفتن اجازه‌ي آزادي بيان بيشتر در سايت رو نداشته باشم، سايت رو ترك كرده و به جايي مي‌رم كه توش آزادانه‌تر بشه نظر داد. ولي اگه نيازي به همراه كردن ديگرون داشتم، مي‌تونستم تا جايي كه مي‌تونم، حرف‌هاي به ظاهر زيبا و عوامفريبانه بيان كنم؛ درست مثل مواردي كه امروزه احزاب مختلف، چه چپ و چه راست، براي همراهي و اصطلاحاً يارگيري، به كار مي‌برن! ضمن اينكه اعتقاد دارم كه تأييد اكثريت، نشاني از صحيح بودن حرفم و تكذيب و مخالفت اكثريت نيز دليلي بر غلط بودن سخنم نيست! تنها چيزي كه مي‌تونه صحت يا كذب بودن حرف و ادعايي رو اثبات كنه، عقل و منطقه كه درصورت اثبات اشتباهات حرفم با عقل و منطق، هيچ‌گاه اصراري بر روي ادعا و نظرياتم نداشته و ندارم.


بیان نظرات فوق دو دلیل دارد:
- تأکید بر اینکه دوستان تشویق شوند تا خود بر مبنای معادلات موجود اوضاع را ارزیابی و تحلیل نمایند و
اطمینان داشته باشید با نظرات یکسان و کلیشه ای مواجه نمی شوید که این تمرینی برای استقلال فکری خواهد بود و بقولی سلولهای خاکستری مغزتان را بیشتر بکار می گیرید.
- با عنایت به پذیرش تفکر دهکده جهانی واینکه در هر زمان و مکانی با دسترسی به منابع اصلی اطلاعات و نه آنهائی که از صافی های مختلف عبور داده شده و به ما رسیده اند بتوان ارزیابی درستی از موضوعات مرتبط بدست آورد.

در هر صورت امیدوارم بتوانم در بیان نظرات خویش در جمع شما شرکت کنم.

با احترام


مطمئناً هركسي دوست داره كه در بحث، با معلومات صحيح و تحريف نشده طرف باشه و نظرات كليشه‌اي و يا هماهنگ صرف هيچ كمكي به افزايش دانسته‌ها و پرباري بحث نمي‌كنه. اتفاقاً هميشه تعدد نظر بوده كه باعث شده اشخاص، بهتر و بيشتر بياموزن. پس مسلماً دليل اول و دوم شما، دلايلي منطقي هست و از حسن نيت شما نشأت گرفته. گويي كه در ابتداي دليل دوم، پذيرش تفكر دهكده‌ي جهاني رو مطرح فرمودين كه بايد يكم روش بيشتر بحث كرد، چرا كه اين مورد رو نمي‌تونين تنها از جنبه‌ي افزايش سطح دسترسي اطلاعات و گشايش مرزهاي فرهنگي بپذيرين و ساير موارد رو رد بشه (اگه دوست داشتين، در تاپيكي جداگانه). پذيرش تفكر دهكده‌ي جهاني، يا بايد كامل باشه و يا اينكه اون رو رد كرده و افزايش شعاع دايره‌ي اطلاعات رو تنها به عنوان يكي از نقاط قوت اين مبحث و كلاً مبحث «جهاني‌سازي» دونست!
اما باعث افتخار بنده خواهد بود كه با شما، بحث و تبادل نظر داشته باشم و مطمئنم كه ساير دوستان نيز از اين موضوع، استقبال مي‌كنن. پس بي‌صبرانه منتظر خوندن ساير نظرات شما هستم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

امریکا در حرکتی خزشی و آرام سعی در محدود کردن روسیه بین کشورهای متحد خود و اقیانوس منجمد شمالی را دارد. ودر انجام این کار هم تا حالا بسیار موفق عمل کرده است. در خیلی از جمهوری های سابق شوروی با برپا کردن انقلابهای مخملی حکومتهای وابسته به خود را سر کار آورده و دست دوستی و همکاری به طرف هند هم دراز کرده. در چنین شرایطی روسیه فقط می تواند روی ایران و چین حساب باز کند و این به نظر من تنها برگ برنده ایران است که نمیدانم چرا سیاست مردان ایرانی درست و حسابی از آن استفاده نمی کنند.

اگر دوست داشتيد، درمورد انقلاب صورتي در ايران، بعداً بيشتر توضيح خواهم داد

حتما
به نظر من این موضوع را از جهتی میشود در راستای همان انقلاب های مخملی برای محاصره کردن روسیه تلقی کرد. و از جهت دیگر در راستای امنیت بیشتر اسرائیل.


در اين كه امريكا، سعي در منزوي كردن هرچه بيشتر روسيه داره، شكي نيست. گويي كه منزوي كردن روس‌ها، بيشتر به دليل اين هست كه امريكا منتظر واكنش شوروي‌وار روسيه هست؛ چرا كه براي بقاي حكومت‌هايي مثل امريكا و حتي ايران، وجود دشمن، مهمترين عامل براي بقاء محسوب مي‌شه. حال هرچه كه دشمن قوي‌تر باشه، ضمانت براي حفظ انسجام جامعه و موقعيت اجتماعي و سياسي كشور، بيشتر و قوي‌تر مي‌شه.
امريكا در حال حاضر، نياز به يه دشمن قدرتمند داره. متأسفانه برخلاف گذشته، امروزه جهان به سوي تك‌قطبي و همگرايي قدرت‌ها پيش مي‌ره و به همين دليل هم، هم تكروي قدرت موجب آزار ملت‌ها و دولت‌هاي كوچكتر و مخالف مي‌شه و هم موجب تزلزل موقعيت سياسي كشورهاي قدرتمند. در اينجور موارد هم متأسفانه بزرگترين مستمسك، جنگ خواهد بود‌ (شايد بتونين بهتر، علت اينهمه ناآرامي در جهان رو در اين چند سال اخير، بهتر متوجه بشين).
اما ايران، چه به دليل ساختار سياسي كشورش‌ (و بخصوص قانون اساسي‌اش) و چه به لحاظ منافع اقتصادي و سياسي بلند مدتش، نمي‌تونه چندان به روسيه نزديك بشه و نهايتاً جزو متحدينش بشه (مگه اينكه تغيير عمده‌اي در موارد عنوان شده، صورت بگيره). در حال حاضر هم بيشتر به اين دليل به روسيه نزديك هست كه با اين كشور، منافع مشتركي رو داره. مهمترين دليل سوء استفاده از روس‌ها هم دقيقاً همين هست. چرا كه اگه ايران، به اين منافع دست پيدا كنه، با رفع نياز، كمتر علاقه‌اي به همكاري‌ با اين كشور داره. ضمن اينكه درصورت داشتن جبهه‌هاي متضاد، ايران از نظر اقتصادي مي‌تونه برخي از بازارهاي صادرات روسيه رو از آن خودش كنه. مهمترين مثالش هم گاز هست! ولي در شرايط فعلي، ايران ترجيح مي‌ده كه بيشتر بازي كنه تا بازي بگيره. چرا كه هيچ اطميناني نيست كه درصورت گذر مسكو از تهران، وضعيت آينده‌ي ايران در انزواي سياسي شكل‌گرفته‌اش چي خواهد شد!
و اما درمورد انقلاب صورتي در ايرن، به اميد خدا، به زودي مطالبي رو خواهم نوشت. انقلاب مخملي در ايران، بيشتر به خاطر خود ايران و خطر بالقوه‌ي منطقه‌اي‌اش در نظر گرفته شده بود تا كشوري چون روسيه. مسلماً هم كنترل ايران، بيشترين منفعت ممكن رو براي اسرائيل به ارمغان مياره.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت دوستان بر خلاف نظر آقا مصطفي كه مي گويد كمتر كسي تاپيك هاي وي را دنبال مي كند من خودم هميشه از علاقمندان تاپيك هاي ايشان هستم. من فكر مي كنم دستگاه ديپلماسي آمريكا به رهبري خانم كاندوليزا رايس بسيار موفق تر از قبلي ها عمل كرده است. همين عامل باعث شده كه رايس بعنوان برگ برنده حزب جمهوري خواه در انتخابات آينده رياست جمهوري مطرح باشد و اگر ايشان را در قالب كانديداي رياست جمهوري ديديم نبايد تعجب كنيم. آمريكا بر خلاف روسيه سياست شفاف تر و روشن تري را دنبال مي كند (در مقابل ايران) بعد از اينكه آمريكا موفق شد پرونده هسته اي ايران را از آژانس خارج كرده و به شوراي امنيت بفرستد دور جديدي از موفقيت هاي سياست خارجي آمريكا شروع شد كه يكي از نتايج عيني آن اجماع كامل دولتهاي جهان در قطعنامه دوم بود. به نظر من آمريكا بصورت خزشي و آرام يكي يكي حلقه هاي مفقوده در پرونده هسته اي ايران را تكميل مي كند. انزواي كامل ايران از طريق فشار به روسيه و چين(بعنوان متحدان استراتژيك ! ) انداختن توپ بازي در زمين كشورهاي حوزه خليج فارس و درگير كردن ايران با آنها و ... از جمله مواردي است كه در اين راستا قابل بررسي است. در مقابل روسيه بازنده بزرگ اين قمار سياسي بوده است روسيه بعلت نداشتن سياست شفاف وجاهت خود را در اين بازي از دست داده است. الان همه در ايران به روسيه به چشم يك شريك سودجو و منافق نگاه مي كنند كه بقول ما ايراني ها هم از توبره مي خورد هم از آخور به نظر من اينكه اخيرا روسيه در مقابل هر حركت ايران ساز مخالف مي زند و يا با تكميل نيروگاه بوشهر مخالفت مي كند نشانه خطرناكي از پيروزي سياستمداران آمريكاست و خبر بدي براي سياستمداران ما كه در چانه زني هاي سياسي خود به روسيه متكي هستند. قطعنامه سوم آخرين ميدان آزمايش روسيه براي ما بعنوان متحد خواهد بود و اگر اين كشور حركت مثبت و تاثير گذاري نداشته باشد بايد ما هم تجديد نظر اساسي در دكترين سياسي خود داشته باشيم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شما لطف داري سينا جان. تحليل خوبي از شرايط حال حاضر ارائه كردي. متأسفانه يا خوشبختانه، تيم مشورتي بوش، يكي از قدرتمندترين‌ها بودن. همه تو ايران، كاندوليزا رايس رو يه زن جنگ‌طلب ابله و دونالد رامسفلد رو يه وزير خونريز مي‌دونن! حال اينكه بد نيست دوستان بدونن اين دو نفر، از بهترين شاگردان لئو اشترواس، پروفسور و فيلسوف بزرگ يهودي و مبدع اصلي دكترين گاليور (كه توسط جيمز بلك‌ول تببين و ارائه گرديد) بودن. در دولت اول بوش، كاندوليزا رايس، مغز عملياتي جرج بوش بود و در دوره‌ي دوم كه خيالش از بابت جنگ‌ها آسوده شده بود، رأسا به اجراي تفكراتش اقدام كرد و ديدين كه چقدر از كالين پاول، موفق‌تر بود! پاول حتي نتوانست اجماع يا اكثريتي رو براي حمله به عراق كسب كنه. ولي رايس با زيركي و كارآمدي سياسي‌اش، امروزه حتي چين و روسيه رو هم، هرگاه كه نياز باشه، با خودش همراه مي‌كنه! اما اين كه رايس بخواد رئيس جمهور بشه، يه مقدار درش ترديد هست. مردان (و زنان) مشاور، اكثراً دوست ندارن كه تمام قدرت اجرايي رو در دست داشته باشن. شايد هنري كسينجر، بهترين مثال ممكن براي اين قضيه باشه. هنري كسينجر (كه ظاهراً با حضرت عزرائيل قرار گذاشته كه بعد از 100 سالگي‌اش، سنش مجدداً صفر شه و از نو شروع كنه!! البته از شيمون پرز (رئيس‌جمهور فعلي اسرائيل)، 4 سال جوون‌تره!!!!!!) در دوران جانسون، نيكسون و جرالد فورد، وزير امور خارجه بود (البته وزير امور خارجه در امريكا، معني نداره. در امريكا، نهادي هست به نام U.S. Department of State كه در ايران، معادل‌سازي‌اش كردن وزارت امور خارجه!). هنري كسينجر، يكي از معروف‌ترين استراتژيسين‌هاي امريكا بود (و البته هنوز هم در سايه هست!!)، ولي هيچ‌گاه پستي، بالاتر از وزارت امور خارجه نپذيرفت. پس از نيكسون، همه انتظار داشتن كه اون براي رياست‌جمهوري كانديد بشه. ولي نه تنها كسينجر، كاري اقدامي نكرد، بلكه پس از پايان دولت جرالد فورد، ترجيح داد كه از صحنه‌ي مستقيم سياست، كنار بكشه. رايس هم بعيد مي‌دونم كه بخواد ساختارشكني كنه و خودش رو در سطح يه رئيس‌جمهور پايين بكشه (يه مشاور، خيلي بيشتر از يه رئيس‌جمهور قدرت داره؛ چرا كه رئيس‌جمهور، فقط بلندگويي هست كه نظرات مشاوراش رو اعلام مي‌كنه و كاراي ديكته شده توسط اون‌ها رو انجام مي‌ده!). ولي هيچ‌چيز قطعي نيست. اما سياست يك بام و دو هواي روسيه، چيز جديدي نيست. روسيه نه سال‌ها، كه قرن‌هاست همين سياست رو در پيش داره. نمي‌خواد زياد قضيه رو سخت ببينيم. با يه نگاه به تاريخ 200 ساله‌ي اخير كشور خودمون، خيلي ساده مي‌شه فهميد كه چقدر اعتماد به روس‌ها، خطرناكه. ولي همون‌طور كه عرض شد، در حال حاضر، ايران چاره‌ي ديگه‌اي نداره. به جز روسيه و در مواقعي چين، قدرت ديگه‌اي حاضر نيست از كارهاي ايران، دفاع كنه (نه اينكه روسيه 24 ساعته پشت ايرانه!!). متأسفانه جناب دكتر احمدي‌نژاد، با وجود اينكه براي خودشون احترام زيادي قائلم، از سياست خارجي كاملاً اشتباه و منسوخي استفاده كردن و همين باعث شد كه ايران، منزوي‌تر از گذشته بشه. شايد برخي از دوستان، اهميتي براي سياست تنش‌زدايي قائل نباشن. ولي اگه بدونن كه اين سياست، تا چه اندازه روي حتي فرهنگ و اقتصاد ما اثر داشت، شايد خيلي بيشتر نسبت به اين قضيه حساس‌تر مي‌شدن. دوست ندارم وارد مقوله‌ي نتايج اقتصادي اين سياست شم. پس فقط به ذكر اين بسنده مي‌كنم كه چند تا از مهم‌ترين پروژه‌هاي صنعتي كشور، به خاطر همين مشكل، به همين راحتي كنسل شد! در 16 سال گذشته، تلاش بسياري براي تنش‌زدايي صورت گرفت. ولي متأسفانه دكتر احمدي‌نژاد، با اشاره به بدترين مسئله‌ي ممكن (يعني هولوكاست) و بدترين نوع بيانش (انكار كامل! در حالي كه اين واقعه، قطعاً وجود داشته؛ ولي در مقياسي كمتر!) و از همه بدتر، روبرو كردن اروپا با يهودي‌ها (كه بيشتر به اتحاد اون‌ها انجاميد تا تقابل!)، تنها باعث ايجاد يك جبهه‌ي مشترك عليه ايران گرديد! پس از اون هم چند بار گاف دادن درمورد اسرائيل كافي بود كه همه، به صداقت ايران در زمينه‌هايي چون انرژي هسته‌اي و گسترش تسليحاتي كشور، تشكيك كرده و همين، خود به خود، شرايط انزواي ايران رو بيش از پيش فراهم كرد. اين وسط، تنها نياز به يك بازي‌خوان و سياستمدار قهار بود كه بتونه از فرصت‌هاي بدست اومده، نهايت استفاده رو ببره كه رايس، اينكار رو به خوبي انجام داد. از طرفي هم طرف روسي (كه بزرگترين مغزهاشون، بدون شك ولاديمير پوتين (رئيس‌جمهور) و سرگئي لاوروف (وزير امور خارجه) هستن) هم خوب تونست از موقعيت موجود، بهترين بهره رو ببره. به عبارتي، روس‌ها سال‌هاست كه بر امواج توليد شده توسط ايران، به خوبي موج‌سواري كرده و قدرت روسيه رو بازسازي كردن! امري كه در زمان حضور يلتسين و با وجود شرايط سياسي بهتر منطقه، به هيچ‌وجه صورت نگرفت! همون‌طور كه عرض كردم، اين وسط، بازي امريكا و روسيه، هم يه بازي خطرناك و غيرقابل پيش‌بيني هست و هم بسيار پيچيده. به همين خاطرم هر تحليلي درموردش، فقط مي‌تونه يه احتمال صرف باشه و با يه اتفاق ساده، كاملاً خلافش ثابت بشه! شايد بشه گفت، جنگ سرد نرم، بين امريكا و روسيه در جريان هست. اين وسط، اگه ايران نتونه وسط اين دريا، تنه‌ي درخت مطمئن‌تري رو گير بياره، ممكنه به سادگي قرباني بشه! البته مسلماً اين وسط، هيچ‌كس نقش انگلستان رو نمي‌بينه! تعجبي هم نداره. اگه انگليس با عراق و افغانستان وارد جنگ نشده بود، شايد حتي يك خبر هم ازشون نمي‌شنيدين. ولي بايد عرض كرد كه در حال حاضر، اتحاديه‌ي اروپا، كاملاً تابع نظرات انگلستان هست (برخلاف ظاهر امر كه نشون مي‌ده قدرت، بيشتر در دستان فرانسه و آلمان هست تا انگليس!) و انگلستان، به تنها چيزي كه اهميت مي‌ده، فقط منافعش از اين ماجراها هست؛ حال مي‌خواد از ماجراي امريكا و روسيه باشه، يا از نبرد اقتصادي اتحاديه اروپا و چين، يا از چالش بوجود آمده بين ايران و اسرائيل!! (پرويز عزيز، يكبار يه جمله‌ي بسيار جالب برام نوشت. گفت : «فكر كنم وزير امور خارجه انگلستان بود كه تو سال‌هاي بعد از جنگ جهاني دوم، گفت : «انگلستان، نه دوست دائمي داره، نه دشمن دائمي. تنها منافع دائمي داره!!»

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائيل و برخورد با ايران جديد

(قسمت سوم)

اگر اتفاق خاصي صورت نمي‌گرفت، وقوع جنگ، اجتناب‌ناپذير بود. البته طرف سوري، بيشتر، با مانور بر روي نيروهاي متحد ايراني، سعي در ارعاب اسرائيل و وادار ساختن اين كشور به خروج از سوريه بود. اسرائيل هم بيشتر در انتظار روزهاي آينده بود. از جبهه‌هاي نبرد ايران هم خبرهاي خوشايندي نمي‌رسيد! جنگ در اوج خود، بيشتر به نفع طرف ايراني دنبال مي‌شد تا عراقي. جنگ به ظاهر داشت با برتري ايراني‌ها همراه مي‌شد. اگر ايران و عراق، صلح مي‌كردند، اسرائيل با بدترين بحران مواجه مي‌شد! پس بايد اتفاق بزرگي رخ مي‌داد كه طرف ايراني را متقاعد به برگرداندن نيروهايش كند. اين اتفاق، با يك برنامه‌ريزي ساده، صورت پذيرفت.
احمد متوسليان به كشور لبنان سفر كرده بود تا ضمن رايزني با سفير ايران در لبنان، به بررسي منطقه و اوضاع لبنان بپردازد. در طي همين گشت‌زني‌ها و در راه بازگشت به سوريه بود كه توسط فالانژهاي لبنان، دستگير و به نيروهاي اسرائيلي تحويل داده مي‌شود. با دستگيري فرمانده‌ي لشكر 27، علي‌الظاهر بايد ايران نرمش نشان مي‌داد! اما ظاهراً اسرائيل در معادلات خود، اشتباه بزرگي را مرتكب شده بود؛ سپاه ايران، قائم به فرد نبود!! به همين دليل هم فرماندهان ديگر لشكر 27، بلافاصله طرح‌ريزي حمله به اسرائيل را آغاز كردند. همه‌چيز آماده‌ي انجام عمليات بود! حتي شناسايي كامل منطقه هم صورت گرفته بود و طرح حمله نيز روي ميز سوري‌ها قرار داشت. اما امام خميني، در دستوري عجيب (و البته كاملاً منطقي)، نيروهاي ايراني را به ايران فراخواند!
با بازگشت ايراني‌ها، اسرائيل نفس راحتي كشيد! فعلاً خطر برطرف شده بود. ولي سوريه ديگر جاي امني براي اسرائيل نبود. به همين دليل هم خيلي زود، نبرد اسرائيل و سوريه خاتمه پيدا كرد. اما اين خاطره در ذهن اسرائيل باقي ماند و فهميد كه حدسش در مورد ايران، كاملاً صحيح بوده است! نيروهاي ايراني، تفاوت بسياري با ارتش عبدالناصر و بشار اسد و چريك‌هاي ياسر عرفات دارند! از ايران و ايراني بايد ترسيد.
اما وضعيت در اردوي ايراني، اصلاً جالب نبود. لشكر 27 سرخورده از تصميم ايران بودند. براي آن‌ها قابل پذيرش نبود كه در حالي كه فاصله‌اي با خرد كردن قدرت پوشالي اسرائيل نداشتند، از نبرد با اين كشور منع شدند! بايد به نحوي، اين قضيه جبران مي‌شد. در اين بين، توصيه‌ي حافظ اسد، بهترين راهكار ممكن بود : «به جاي نبرد مستقيم با اسرائيل، نيروهايتان را به لبنان بفرستيد و از آن‌ها، مبارزيني مثل خودتان بسازيد!». اين توصيه‌ي ساده و روشن، اميد جديدي براي مقابله‌ي نظامي براي سپاه بود! آرزوي ديرينه‌ي مبارزين ايراني، در حال تحقق بود. بلافاصله نيروهايي به عراق، اعزام و آموزش چريك‌هاي لبناني را به عهده گرفتند. تنها دو سال بعد، ميوه‌ي اين نهال نوپا، مشاهده گرديد : حزب‌الله!
اعضاي ارشد حزب‌الله، اعضاي جنبش امل بودند كه اين جنبش نيز پيش از پيروزي انقلاب، توسط ايراني‌هايي چون امام موسي صدر و شهيد دكتر مصطفي چمران پايه‌ريزي شده بود. ولي بعدها با ايجاد مشكلاتي كه در رهبري جنبش بوجود آمد و قدرت‌طلبي و انحصارطلبي‌هاي بي‌مورد اين جنبش، عملاً راه اكثر اعضاي گروه با اين جنبش مجزا شد. به همين دليل هم جمعيت حزب‌الله، بيشتر و بيشتر شد و همزمان، تهاجم‌هاي چريكي و بدتر از آن، عمليات‌هاي استشهادي، روزگار اسرائيلي‌هاي حاضر در لبنان را سياه كرد! ديگر لبنان، جاي امني براي عراق نبود! كاري كه هيچ ارتشي نتوانسته بود انجام دهد، چريك‌هاي دست‌آموز سپاه ايران به راحتي آن را انجام مي‌دادند!
شرايط، با حضور هاشمي رفسنجاني و محمد خاتمي نيز تغيير چنداني نكرد؛ چرا كه سپاه ايران، نهادي جداي از حكومت بود و به عبارت بسيار ساده‌تر، خودگردان بود! به همين دليل هم خواه ناخواه، تفاوت زيادي در سياست‌هايش مشاهده نمي‌گرديد! همين امر باعث شد كه سران تل‌آويو به نتيجه برسند كه با شرايط فعلي، حضور در لبنان، به معني تلفات بيشمار نظامي و دستيابي به كمترين موفقيت است. آخرين شانس اسرائيل، در سال 1996 آزمايش گرديد. حمله‌ي همه‌جانبه‌ي اسرائيل به جنوب لبنان، با مقاومت دليرانه‌ي حزب‌الله و البته با فرماندهي هوشمندانه‌ي سپاهي‌ها، به شكستي مفتضحانه انجاميد. همين امر، موجبات خروج اسرائيل از جنوب لبنان را فراهم نمود و در سال 2000، اسرائيل، كاملاً از لبنان خارج گرديد! اسرائيل، حقيقتاً از ايران شكست خورده بود!


شرايط روز!
پيروزي دكتر احمدي نژاد، به معناي تشديد روحيه‌ي انقلابي در مبارزين ايراني بود! عقايد احمدي‌نژاد، آنقدر صريح بود كه بسياري از مردم منطقه، شيفته‌ي اين افكار شده و نسبت به مسئولين و رهبران خويش، اظهار تأسف كردند. علي‌الظاهر، تيغ برنده‌ي اسلام، ديگر اسلام‌گرايان افراطي چون القاعده و طالبان نبودند! ديگر نمي‌شد جهان اسلام را با چنين مترسك‌هاي فريفت! گويي كه اين گروهك‌ها، همچنان طرفداران زياد خود را (بخصوص در پاكستان، يمن، عربستان، عمان و اردن) داشتند. اما ساير مسلمان‌هاي منطقه، بيشتر طرفدار طرف ايراني شده بودند! مسئله‌اي كه با پيروزي حزب‌الله، كاملاً مشخص گرديد!
اما نكته‌ي اميدوار كننده‌ي قضيه اين بود كه احمدي‌نژاد، سياستمدار خوبي نبود! از همان ابتدا، گاف‌هاي سياسي وي، موجب بهره‌برداري گسترده‌ي شبكه‌هاي خبري جهان گرديد. هنوز چند ماه از در دست گرفتن قدرت توسط وي نگذشته بود كه دردسرسازترين حرف احمدي‌نژاد؛ بيان گرديد!
در سالگرد تصرف لانه‌ي جاسوسي، احمدي نژاد حرفي از حضرت امام را صريحاً اعلام نمود «اسرائيل بايد از صفحه‌ي روزگار محو شود»!! اين حرف حضرت امام كه مبنايي ايدوئولوژيكي داشت، با به زبان آوردن توسط بالاترين مقام اجرايي كشور و رئيس شوراي امنيت ملي، به ايده‌اي استراتژيك تبديل شد! همين حرف كافي بود كه برنامه‌ي هسته‌اي ايران زير سوال رود! اسرائيل، بزرگترين مظلوم‌نمايي‌ها را انجام داد و اعلام كرد كه ايران قصد نابودي اسرائيل با سلاح هسته‌اي را دارد! حرفي كه كاملاً بي‌پايه و اساس و صرفاً سوء برداشت از يك حرف ايدوئولوژيكي بود! اما شبكه‌هاي وابسته به صهيونيست، با بزرگنمايي اين خبر و با تحليل‌هاي روزانه، ايران را به يكي از بزرگترين خطرهاي خاورميانه بدل ساختند! كشوري كه دو قرن بود به هيچ كشوري تجاوز نكرده بود، به ناگاه و با تبليغات خبري به يك كشور خطرناك و متهاجم تبديل شده بود كه حتي وحشت كشورهاي منطقه را نيز برانگيخت!
ديگر مذاكراتي براي دستيابي ايران به انرژي هسته‌اي، صورت نگرفت! تلاش‌هاي لاريجاني، دبير شوراي عالي امنيت ملي براي پيشبرد مسائل از طريق ديپلماتيك، كمترين نتيجه را داشت. غرب، ترجيح مي‌داد كه از راه ارعاب ايران، سعي در تعديل مواضع دكتر احمدي نژاد داشته باشد. ولي در همين موقع بود كه خبرسازترين موضع روز، از طرف وي اتخاذ گرديد :‌ «نفي هولوكاست»!
شايد نفي هولوكاست، بزرگترين لطف احمدي نژاد به اسرائيل بود. اروپا، علاقه‌اي به جانبداري از اسرائيل نداشت، چرا كه اسرائيل، رژيمي بود كه به طور كاملاً مشخصي در سراشيبي سقوط قرار داشت. به همين دليل اكثر كشورهاي اروپايي، تمايل چنداني به قاطي شدن و بر خوردن با اسرائيلي‌ها نداشتند. ولي مسئله‌ي هولوكاست و پس از آن، پيشنهاد احمدي‌نژاد براي بخشيدن بخشي از خاك آلمان و يا لهستان به يهودي‌هاي اسرائيل، موجب اتحاد و آرايش اروپا در برابر ايران گرديد! مواضع شديدي در قبال ايران اتخاذ شد و شايعه‌ي خطرناكي ايران، بيش از پيش قوت گرفت. ضمن اينكه شبكه‌هاي خبري نيز بي‌وقفه، سعي در تخريب بيش از اندازه‌ي چهره‌ي بين‌المللي ايران داشتند.
مظلوم‌نمايي بيش از اندازه‌ي يهوديان، باعث شد كه اروپا، موقتاً پرونده‌ي رسوايي اسرائيل در زمينه‌ي White Slavery را به فراموشي بسپارد. ولي كم‌كم، با تعديل مواضع رئيس‌جمهوري و فروكش كردن مسئله‌ي هولوكاست، بار ديگر، اين پرونده به جريان افتاد. ظاهراً آبروي اسرائيل در خطر بود! بايد راه چاره‌اي براي اين قضيه انديشيده مي‌شد. بايد كاري صورت مي‌گرفت كه فكر جهانيان، دوباره از اين مسئله، به جايي ديگر معطوف شود. تجربه نشان داده بود كه در اين جور موارد، بهترين گزينه‌ي ممكن و در عين حال ساده‌ترين آن‌ها، گزينه‌اي نيست جز «جنگ»!!


ادامه دارد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.