mostafa_by

تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

فكر كنم اين كار آقا مصطفي جاي تقدير دارد چون حداقل توي اين چند انجمن موجود هيچ تايپيكي براي دنبال كردن اين مسائل نيست و ميشه اين تايپيك را اولين دانست :| 0 به هر حال خسته نباشيد . :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته كنار رفتن آقاي رضايي در انتخابات و يه سري اتفاقات ديگه كه هم زمان در كشور اتفاق افتاد ( به نظر بنده ) نشان از اين بود كه مطابق حرف آقاي كروبي دست هاي پنهان خواستار پيروزي آقاي احمدي نژاد بودند زيرا در آن برهه مسئولان نظام به اين نتيجه رسيدند سياستهاي منفعل و يا حتي ضعيف در عرصه خارجي به قيمت هاي گزاف براي نظام تبديل مي شود و با توجه به تجربه اول انقلاب بهتر است همان سياستها ي خشك و محكم را در پيش بگيرند . :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نظر لطف شماست دوست عزيز. دليل كنار رفتن آقاي رضايي، بيشتر به يك شكست سياسي شباهت داشت تا يك حركت سياسي! علي‌رغم گفته‌ي خودشون كه گفتن «براي راحت‌تر شدن انتخاب، كنار كشيدن!!»، دليل كاملاً واضح‌تري براي اين كناره‌گيري وجود داشت! محسن رضايي، روي رأي سپاهي‌ها و خونواده‌اش خيلي حساب باز كرده بود. ولي اكثريت سپاه يا روي هاشمي رفسنجاني ائتلاف كرده بودن يا روي دكتر قاليباف. به همين دليلم واضح بود كه درصورت حضور ايشون، رقابتي تنگاتنگ با مهندس مهرعليزاده، براي تصاحب آخرين رده خواهند داشت! كروبي هم پس از شكست، حرف‌هايي زد كه بيشتر به بهانه‌گيري شباهت داشت تا حرف حساب! ايشون از اين ناراحت بودن كه چرا شكست خوردن و باورشون نمي‌شد كه وقتي از شهرستان‌ها، رأي نسبتاً خوبي آوردن، از شهرهاي بزرگ اين رأي رو نيارن! ولي كاملاً مشخص بود! شايد وعده‌ي پول، بتونه عده‌اي ساده رو فريب بده، ولي تو شهرهاي بزرگ‌تر كه اكثر ملتش تحصيل كردن، مي‌تونن خيلي ساده بفهمن كه اون نمي‌تونه همچين پولي رو توزيع كنه! چپ‌گراهاي اين شهرها هم بيشتر روي دكتر معين نظر داشتن تا حضرت آقا! پس دليلي نداشت كه كروبي از تهران و اصفهان (حداقل) رأي بياره (كه كمترين رأي ممكن رو، پس از مهرعليزاده داشت!). اما درمورد انتخاب آقاي احمدي‌نژاد، در حال حاضر نمي‌شه نظر داد. بايد منتظر بود و ديد كه تاريخ، چي رو نشون مي‌ده. اما اگه بخوايم حرف شما رو بپذيريم، به اين شرط تنها مي‌تونيم اين كار رو انجام بديم كه بدونيم سياست‌گزاران اصلي نظام و تصميم‌گيرندگان اصلي، به اين نتيجه رسيدن كه جنگ ما با اسرائيل و امريكا، غيرقابل اجتناب هست (البته در اين چند سالي كه در پيش داريم!). چون در اين صورت، همون‌طور كه شما فرمودين، نياز به سياست‌هاي خشك، محكم و انقلابي هست. براي اين كار هم احمدي‌نژاد، بهترين گزينه‌ي ممكن هست. ولي در اين صورت، بايد مسئله‌ي رأي عمومي مردم و انتخابات آزاد عمومي رو تكذيب كنيم و فرضيه‌ي جدايي نتايج آراء از رأي به صندوق انداخته شده رو بپذيريم. پس شايد بهتر باشه كه يك مقدار خوش‌بينانه‌تر به قضيه نگاه كنيم. ولي اگه بحث جنگ نباشه، مطمئناً سياست‌هاي منعطف و شكل‌پذير و بر پايه‌ي اعتمادسازي، خيلي بهتر مي‌تونه در شرايط فعلي كشور، به ايران اسلامي كمك كنه. در حال حاضر، ايران يا بايد به فكر تقابل با غرب باشه، يا به فكر حركت رو به جلوي اقتصادي‌اش! اين ديگه بستگي به اين داره كه براي ايران فعلي، كدوم يك، مهمتر و ارجح‌تره. اميدوارم كه هر تصميمي كه گرفته مي‌شه٬ بر پايه‌ي عقل و منطق و مصلحت كشور باشه! دوست ندارم وقتي آيندگان تاريخ رو مي‌خون٬ تو صفحاتش نوشته باشه : ... و اين٬ بزرگترين اشتباه جمهوري اسلامي بود؛ اشتباهي كه پايه‌گذار نابودي كشور گرديد!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته بنده نميتونم اين موراد بالا را ثابت كنم ولي بر طبق بعضي شواهد و صحبتها تمامي موارد بالا با اتفاق افتاده است و مطابق نظر شما نيز پيش بيني بر احتمال بالاي جنگ مي باشد . :| البته خود شما بصورت كامل پيگير اخبار سفرها و جلسات دولت و كشورهاي دوست و دشمن مي باشيد لذا اين احتمالات بيشتر به صحت نزديك مي باشند تا حالات ديگر ؟ :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پيش‌بيني جنگ بين ايران و حداقل اسرائيل، مدتي است كه بحث روز جهان شده. فكر كنم اواخر سال 2006 (و يا اوايل 2007، در هر صورت، در سال 85)، يك برنامه‌ي تلويزيوني در يكي از كشورهاي اروپايي، يكي از مقام‌هاي ارشد و كارشناسان خبره‌ي نظامي رو به برنامه دعوت كرده بود. در اون‌جا، مجري سوالي پرسيد مبني بر اينكه «آيا امريكا و اسرائيل، به ايران حمله خواهند كرد يا خير؟». كارشناس، در پاسخ عنوان كرده بود كه «بحث حمله‌ي امريكا و اسرائيل به ايران، يك بحث خيلي قديمي و تاريخ‌مصرف گذشته است. اين سوال، مربوط به چندين سال پيش بود. سوالي كه بايد بپرسيد اينست كه چه زماني اين حمله‌، آغاز خواهد شد؟!!». متأسفانه كارشناسان و تحليل‌گران بسياري، وقوع اين جنگ رو اجتناب‌ناپذير مي‌دونن (مگه اينكه شرايط، به گونه‌اي ديگه رقم بخوره و حقيقتاً اوضاع دگرگون شه). اما نبايد فراموش كرد كه اقدامات و تصميمات دو سال و نيمه‌ي اخير ايران، تأثير زيادي در تسريع در آماده‌سازي شرايط براي وقوع جنگ سوم در خاورميانه (پس از حملات يازدهم سپتامبر) داشته. شايد اگه مثلاً هاشمي رفسنجاني، رئيس جمهور مي‌شد، مي‌شد اميدي به عدم وقوع جنگ و يا حداقل تعويق آن به مدت چند سال داشت. ولي نهايتاً (همون‌طوري كه در قسمت چهارم مقاله‌ي حقير نيز خواهيد ديد)، اسرائيل و ايران بايد با يكديگر بجنگند و صادقانه عرض كنم، خاورميانه، جايي براي بودن اسرائيل و ايران در كنار هم نيست! شايد اگه انقلاب ايران، زودتر اتفاق مي‌افتاد، اسرائيل، در قرارداد بالفور، همون ماداگاسكار (و يا حداقل اروپا) رو براي ايجاد كشور يهودي، انتخاب مي‌كرد. امنيت ملي ايران، مستقيماً توسط اسرائيل و امنيت ملي اسرائيل، كاملاً توسط ايران تهديد مي‌شه و اين تهديد، نمي‌تونه بدون جنگ، خاتمه پيدا كنه؛ مگر تغيير در نظام جمهوري اسلامي كه اون هم طبق بررسي‌ها، تنها با يك جنگ تمام عيار و نابودي كامل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، قابل اجراست كه البته در اين صورت، مي‌شه گفت ناامني وحشتناكي، جهان رو در بر خواهد گرفت و امريكا، حتي در كشور خودش هم ديگه روي آرامش رو نخواهد ديد؛ ديگه چه برسه به اسرائيل! هيچ احتمالي در اين زمينه‌ها، قابل رد نيست. ولي سعي بر اين است كه بدون در نظر گرفتن حواشي احتمالي، سعي در ارائه‌ي مناسب‌ترين تحليل‌ها باشد. و الا مواردي هست كه شايد ذكرش، سوالات بسيار زيادي رو در ذهن همه ايجاد كنه. اگه دوستان تونستن، مقاله‌اي رو كه در اون، يكي از روزنامه‌هاي اسرائيلي (فكر كنم هآرتص بود)، عنوان كرده بود كه «احمدي‌نژاد، حتي اگر جاسوس ما نباشد، خدمت بزرگي به اسرائيل كرده است» رو مطالعه بفرماين. مقاله‌اي كه البته كاملاً مغرضانه و گاهاً براي ايجاد جنگ رواني نگاشته شده بود، ولي حاوي مطالب بسيار مهمي بود كه خوندنش، خالي از لطف نيست. راستي. بد نيست بدونين كه طرح مشتركي در C.I.A و پنتاگون در حال برنامه‌ريزي است كه در صورت حمله‌ به ايران، چگونه با اقدامات سپاه پاسداران برخورد شود. هدف اصلي جنگ هم نابودي اين توان نظامي، عنوان مي‌شود. بايد ديد كه در مقابل، سپاه چه برنامه‌هايي براي اين ماجرا در سر مي‌پروراند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا مصطفي انصافا دل بزرگي داري كه خيلي چيزها را مي گي بنده متاسفانه بدليل بعضي مسائل ترجيح مي دم در حد كل گويي مطالب را بنويسم و ... :| كاملا حرفهاي شما درسته اين قضيه تمامي متفكرين نظامي و سياسي جهان را درگير خود كرده شايد باورتون نشه ولي حتي توي يه برنامه تلويزيوني در كشور فكر كنم آفريقاي جنوبي يا زامبيا بود از چند نفر بقولي متفكر دعوت كرده بودند در اين مورد صحبت كنند اما از بحث دور نشيم متاسفانه با وجود اتفاقات در پبيش رو حتي شارژ هاي مذهبي و تبليغي ملت ايران و اسرائيل اين قضيه جنگ به نظر من 100 اتفاق مي افته اما مهم اين وسط زمان و شرايط آن هنگام مي باشد . 1- عده اي اين جنگ را جنگ مذهبي ميدانند (آرماگدون در مسيحيت و ظهور حضرت مهدي (عج)در نزد مسلمانان ) طرفداران آن نيز بعضي شخصيتهاي سياسي نظير مصباح يزدي درايران و به گفته بعضي ها شخص رئيس جمهور و در آن سوي مرزها نيز رئيس سابق بانك جهاني و به قولي بوش 2- بعضي اين جنگ را زمينه شروع جناح بندي جديد جهاني و شايد شروع دوره جديد زندگي در جهان مي دونند 3- بعضي اين جنگ را با توجه به صف بندي كشورها شروع جنگ جهاني سوم مي دانند 4- بعضي نيز اين جنگ را ساخته تفكرات انگليسيها و آمريكاييها براي ترسيم نقشه جديد جهاني تصور ميكنند . 0 0 0 اما به نظر بنده متاسفانه در آخر اين مردم بيگناه مي باشند كه هزينه سنگين اين نبرد را خواهند پرداخت . :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من گور بابای اسرائیل و آمریکا :| از قدیم گفتند مرگ یکی و شیون هم یکی.......هر وقت جنگ شد منم صدا کنید تا بریم جبهه....دیگه انقدرم بحث نداره که.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی عزیز سپاسگزار از ارسال پاسخ و عذر خواهی دیر جواب دادن به آن، هدف از نوشتن نامه اول دو دلیل داشت: - اذن ورود از افراد قدیمی تر که ظاهراً صادر شد. - ادعای تفاوت در نطرات و تحلیل ها. پاسخ شما را نفی نمی کنم ولی همانگونه که اشاره شد بیشتر شما دو نفر در بحث ها شرکت می کنید که البته یکی از دلایل آن میتواند تعداد کم شرکت کنندگان و دیگر اینکه نیاز به زمان برای ارائه ویا آماده نمودن ارزیابی و تحلیلها باشد. امیدوارم نظرات شخصی باشد و نه بر گرفته از ارزیابی های کوتوله های سیاسی که با کمال تأسف خود را نخبه و خبره میدانند. هنوز هم معتقدم که شعار دادن دردی را دوا نمی کند، بعنوان مثال: ابر قدرت شدن جمهوری اسلامی و فرو پاشی آمریکا. در مورد توان شما در گردآوری مطالب که سواد و معلوماتی را در پس خود دارد تعارف نیست چون با کار مطبوعاتی نا آشنا نیستم و می دانم چه توانائیهائی را طلب می کند. در ارتباط با دهکده جهانی منظورم تمثیلی از کوچک و کوچکتر شدن دنیا بود که با بکارگیری مجموعه های ارتباطی یا مدیا ها و اینکه هر اتفاقی در هر نقطه ای از گیتی اتفاق بیافتد تنها پس از گذشت چندین ثانیه روی آنتن خبرگزاریها، ایستگاههای رادیو، تلویزیون وسایت های اینترنتی قابل دسترسی خواهد بود. در اینجا پیشاپیش عذر خواهی می کنم از اینکه نمی توانم پا به پای شما شرکت کنم، اول به دلیل مشغله کاری و دوم از آنجا که تایپ فارسی برایم از انگلیسی نوشتن سخت تره چون بایستی یک انگشتی بنویسم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برای وارد شدن به تبادل نظر و بحث در این انجمن لازم می بینم مقدمه ای گفته شود تا بتوان وارد موضوع اصلی شد وپیشاپیش از اینکه تحمل می کنید سپاسگزارم: به اعتقاد من سیاست را می توان با بازیهای پیچیده فکری همچون شطرنج مقایسه کرد که برای غلبه بر طرف مقابل موارد زیر را طلب می کند: - شناخت کافی نسبت به حریف - آشنائی کافی با مهره ها و قابلیتهای هریک - داشتن برنامه که در آن تاکتیکهای مختلف و داشتن توان کافی در طراحی حملات ، ضد حملات وپیش بینی حرکات و روش های رزمی حریف با امکان تأثیر گذاری بر روی طرف مقابل - و در جاهائی همچون بازی پوکر بلوف زدن تا جائی که حریف از ترس اینکه دست شما پر است جا بزند. البته در رزم هم همچون سیاست بایستی از تفکر و تاکتیک در کنار هم با چاشنی درایت استفاده نمود که بدبختانه در هر دو مورد پس از انقلاب بی بهره بودیم یعنی سکان سیاست و رزم در دستان بی کفایتی بود که نتایج فاجعه باری داشت. دوستان اگر کتاب" 1984" جرج اورول را خوانده باشند که در سال 1947 میلادی نوشته شده می بینند که چگونه حافظه زمان، ملتها و دولتها را می توان تغئیر داد و در واقع نسلهای بعدی از آنچه که اتفاق افتاده با خبر نشوند ویا به شکل دیگری به آنها رسانده شود. (بعنوان مثال خیلی ساده پیشنهاد نامگذاری آخرین جمعه ماه مبارک رمضان بنام روز قدس توسط آیت الله منتظری انجام و مرسوم شد ولی در حال حاضر از امام بعنوان پیشنهاد کننده یاد می شود و در حال حاضر بخشهائی مربوط به امام در حال باز سازی یا زدودن از حافظه انقلاب است، بویژه با تفکری که در حال حاضر در حال روی کار آمدن و بشکلی تفکر انحصار کامل را در اذهان بوجود می آورد) از نظر اذهان عمومی و صاحب فکر افراد بی کفایت که با توانائی های خویش سر کارنمی آیند مگر با استفاده از رانت یا نیروهای پشت پرده، مگر حکومت مردمی دکتر مصدق در کودتای 28 مرداد به دست چگونه افرادی ساقط شد؟ که البته پا پس کشیدن آیت الله کاشانی از حمایت آن حکومت نیز مزید بر علت شد ولی همانگونه که بعدها پس از انتشار اسناد محرمانه سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس مشخص شد که پول وحمایت چه کشورهائی ، بواسطه و حمایت چه کسانی در داخل وخارج به انجام رسید و تازه در اواخر حکومت کلینتون خانم آلبرایت در مقام وزیر خارجه بطور رسمی از مردم ایران عذر خواهی کرد. با مروری بر کتاب "میراث خوار استعمار" نوشته دکتر مهرداد بهار علاقمندان به سیاست تا حدودی با استعمار قدیم وجدید آشنا می شوند،کشورهائی همچون انگلیس، فرانسه، اسپانیا، پرتقال، هلند که در طول تاریخ مستعمراتی را در گوشه و کنار دنیا برای خود فراهم کرده و از منابع و نیروی کاری و در اکثر موارد از موقعیت جغرافیای سیاسی آنها نیز بهره می بردند، بدنبال دو جنگ خانمان براندازکه حاصل آنها کاهش توان مالی، نظامی و حتی سیاسی بود عرصه را برای ابر قدرت جدیدی که در هیچیک از دو جنگ جهانی سرزمین اصلی آن مورد تعرض واقع نشده بود فراهم نمود (قابل توجه آنهائی که منتظر فروپاشی آمریکا با امداد غیبی و یا تأثیر نامه ای همچون نامه به گورباچف هستند). همانگونه که گفته شد ایالات متحده که تنها جنگهای استقلال را در داخل مرزهایش تجربه کرده بود و در هیچیک از دو جنگ عالمگیرحتی تیری به داخل مرزهایش شلیک نشده بود(البته ایالت هاوائی که در اقیانوس آرام قرار دارد و جبهه مبارزه با ژاپن بود از این قاعده مستثنی است) خصوصاً پس از جنگ دوم بدلیل سرازیر شدن مهاجرین جدید بعنوان نیروهای کار ارزانقیمت و نیز دانشمندان و متخصصانی که به دلایل نژادی، سیاسی و اقتصادی برای رسیدن به زندگی بهتر ترک دیار کرده بودند باعث تقویت کشوری شدند که زمان پیدایش آن از پانصد سال فراتر نمی رفت و می رفت که بعنوان مظهر استعمار نو در جغرافیای سیاسی جهان مطرح شود. همانگونه که پیشتر اشاره شد بدلیل ضعیف شدن نیروهای استعماری کهن، آمریکه که عرصه را آماده ارزیابی کرده بود به روشهای مختلف از جمله بوجود آوردن کودتا و یا جنبش های آزادیبخش وحتی شبه انقلاب در سرزمین های مختلف موجبات تغئیر نظامهای وابسته به دولتهای استعمارگر را فراهم و سپس در موقعیتی مناسب سیستم حکومتی هماهنگ با خواسته های خود را سازماندهی می کرد، از جمله می توان تغئیرات در جغرافیای سیاسی شبه قاره هند که در ابتدا بخشی که بیشترین جمعیت مسلمان را در خود جای داده بود جدا وکشور پاکستان بوجود آمد و سپس با انشعابی دیگر بنگلادش از دل آن بیرون کشیده شد، در آفریقا نیز استقلال کنگو توسط جنبشی آزادیبش برهبری "پاتریس لومومبا" که بعدها طی کودتائی با فرماندهی یک نظامی بنام "موبوتو سه سه سکو" که سالها کنترل کشور را در دست داشت منطفه مهمی در مرکز قاره کهن که اینک "زئیر" نامیده می شد را زیر سلطه داشت. روایت است که در سفری که شاه (محمد رضا پهلوی) به دعوت جان اف کندی به آمریکا سفر کرده بود وبه رسم معمول در محوطه جلوئی کاخ سفید بهمراه رئیس جمهور ایالات متحده به سئوالات خبرنگاران پاسخ می گفت، دانشجویان ایرانیانی مخالف بطرف شاه تخم مرغ و گوجه فرنگی پرتاب کردند که وی در مقام اعتراض از کندی توضیح خواست و رئیس جمهور آمریکا در جواب به دمکراسی در کشورش اشاره کرد و خاطر نشان ساخت که شخص رئیس جمهور نیز از این قائده مستثنی نیست، شاه که از برخورد کندی در مقام میزبان ناراحت شده بود در مراجعت دستور می دهد که بطور شایسته پاسخی برای آن اندیشیده شود که بدنبال آن بر اساس اسناد موجود در وزارت خارجه کتاب میراث خوار استعمار (کنایه از آمریکا) نوشته می شود. در تمامی انقلابها خواست مردم از مهمترین جایگاه برخوردار بوده ولی همیشه این مردم بوده اند که با تحمل کلیه زجرها و ناراحتی ها بیشترین خسارات را دیده و خواسته هایشان نه تنها محقق نگردیده بلکه پائین ترین سطوح اهمیت قرار داده شده و هر گاه اعتراض کرده اند بشدت با آنها برخورد و حتی به خیانت متهم شده اند و این شد که می گویند انقلاب فرزندان خود را می بلعد، درانقلاب فرانسه اولین کسانی که با گیوتین گردن زده شدند "روبسپیر" و "دانتون" معماران آن بودندکه هنوز از آن بعنوان مادر انقلابها یاد می شود، حدیث انقلاب اکتبر 1917 که کشور شوراها را بوجود آورد نیز کم و بیش همان بود. (در خصوص حذف مهره های کلیدی و سکاندار شدن کسانی که آنچنان به حساب نمی آمدند) امیدوارم دوستان کتاب "قلعه حیوانات" جورج اورول را مطالعه کرده باشند که تمثیل گویائی از سرنوشت همه انقلابهاست...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اصلا مگه شهر هرته آمريكا بياد هولوكاست اتمي عليه ايران انجام بده اگر آمريكا هم چين چيزي تو سرشه چين و روسيه هم هولوكايت اتمي ضد آمريكا تو سرشونه :| پس همچين چيزي نخواهد شد اگرم احتمالا بخواهند جنگ كنند با ايران اينو بدونن كه خودشونو گول زدن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

آقا مصطفي انصافا دل بزرگي داري كه خيلي چيزها را مي گي بنده متاسفانه بدليل بعضي مسائل ترجيح مي دم در حد كل گويي مطالب را بنويسم و ...
كاملا حرفهاي شما درسته اين قضيه تمامي متفكرين نظامي و سياسي جهان را درگير خود كرده شايد باورتون نشه ولي حتي توي يه برنامه تلويزيوني در كشور فكر كنم آفريقاي جنوبي يا زامبيا بود از چند نفر بقولي متفكر دعوت كرده بودند در اين مورد صحبت كنند اما از بحث دور نشيم متاسفانه با وجود اتفاقات در پبيش رو حتي شارژ هاي مذهبي و تبليغي ملت ايران و اسرائيل اين قضيه جنگ به نظر من 100 اتفاق مي افته اما مهم اين وسط زمان و شرايط آن هنگام مي باشد .
1- عده اي اين جنگ را جنگ مذهبي ميدانند (آرماگدون در مسيحيت و ظهور حضرت مهدي (عج)در نزد مسلمانان ) طرفداران آن نيز بعضي شخصيتهاي سياسي نظير مصباح يزدي درايران و به گفته بعضي ها شخص رئيس جمهور و در آن سوي مرزها نيز رئيس سابق بانك جهاني و به قولي بوش
2- بعضي اين جنگ را زمينه شروع جناح بندي جديد جهاني و شايد شروع دوره جديد زندگي در جهان مي دونند
3- بعضي اين جنگ را با توجه به صف بندي كشورها شروع جنگ جهاني سوم مي دانند
4- بعضي نيز اين جنگ را ساخته تفكرات انگليسيها و آمريكاييها براي ترسيم نقشه جديد جهاني تصور ميكنند .
0
0
0
اما به نظر بنده متاسفانه در آخر اين مردم بيگناه مي باشند كه هزينه سنگين اين نبرد را خواهند پرداخت .


اشارات بسيار خوبي داشتين دوست عزيز.
در صحبت‌ شما، دو مسئله بيان شد كه جا داره بيشتر روش بحث شه و بيشتر شكافته شه.
اولين مسئله‌اي كه فرمودين، ديدگاه اين جنگ از نگاه مذهبي است. آرماگدون (هرمجدون)، باوري است از تعاليم تورات كه اشاره به واقعه‌اي عظيم در آخر الزمان داره. در اون‌جا، نبرد بين يهود و غيريهود عنوان شده كه البته تعجبي نداره كه ذكر شده باشه در اون‌جا، مؤمنين (يهوديان)، كفار (غيريهوديان)‌ رو شكست مي‌دن. اين نبرد، باعث ايجاد يك كشت و كشتار درست و حسابي شده، به گونه‌اي كه ذكر مي‌شه در كوهپايه‌ي كوه صهيون (كه نبرد علي‌الظاهر اون‌جا صورت مي‌گيره)، آنقدر خون مي‌ريزد كه جوي خون، تا زانوي اسبان به راه افتد! كارشناسان، امروزه اين كشتار رو در نتيجه‌ي استفاده از بمب‌هاي هسته‌اي، قابل اجراء مي‌دونن!
اما نئو محافظه‌كاران امريكايي و كليساهاي انجيلي (اصطلاحي براي كليساهاي مسيحيت صهيونيست)، به شدت به اين نبرد اعتقاد داشته و دائماً در شبكه‌هاي تبليغاتي خود (كه روز به روز به تعدادشون اضافه مي‌شه)، اين مسئله رو بيان مي‌كنن كه زمان آرماگدون بسيار نزديك هست! خود اسرائيلي‌ها هم چندين بار، زمان آرماگدون رو پيش‌بيني كردن كه جالبه بدونين آخرين پيش‌بيني‌شون، تابستان 2006 بود كه البته اين اتفاق، با عدم ورود مستقيم مسلمون‌ها به جنگ اسرائيل و حزب‌الله، رخ نداد‌! پيش‌بيني بعدي اون‌ها هم سال 2007 بود. پس تعجب نكنين، اگه كه ديدين تا يكي دو ماه آينده، اسرائيل مجدداً به لبنان (و اين بار با حمله و راش نظامي، نه با حملات تهاجمي (Offensive) و سبك‌تر) حمله كرد! ضمن اينكه اسرائيل، پارسال اعلام كرد كه حمله‌اي كه به لبنان انجام داد، ماكت كوچكتر طرح حمله به ايران هست! به عبارتي در صورت حمله به ايران، طرح شخم‌زدن مملكت رو در پيش رو داريم!!
كاش مي‌شد در تاپيكي بهتر و در موقعيتي مناسب‌تر، درمورد برنامه‌ي مسيحيان صهيونيست درمورد جهان، بحث بيشتري ترتيب داد. دونستن فعاليت اين گروه، ارتباط مستقيمي با وقايع جهان امروز و در نتيجه، بازي‌خواني بازي «رو» مقامات تل‌آويو و واشنگتن داره.
اما مورد دومي كه اشاره كردين، بحث جنگ‌ جهاني بود؛ البته جنگ جهاني سوم، عبارتي است كه در بررسي‌هاي استراتژيك، به جنگ سرد امريكا و شوروي اطلاق مي‌شه. بد نيست بدونين كه در تقسيم‌بندي استراتژيك، از سال 2001 (و وقايع 11 سپتامبر)، طرح جنگ جهاني چهارم، از سوي استراتژيسين‌هاي مطرح جهان، اعلام گرديد. تاكنون چندين كتاب درمورد اين جنگ و مقدمات و نشانه‌هاي ظهورش ذكر شده و جالب اينكه در اين طرح، نبرد بين ايران و امريكا (كه در سمت ايران، چين و روسيه و در سمت امريكا، اسرائيل، انگليس و فرانسه (و احياناً آلمان) حضور دارن) بطور كاملاً مشخص، مطرح شده! تك‌تك نشانه‌هاي اعلام شده هم در حال وقوع (و يا در شرف وقوع هست) و پيش‌بيني شده كه اين جنگ، اگر مدتي بيشتر از 3 ماه به درازا بكشه، شاهد جنگ جهاني جديدي (كه شايد نوين‌تر باشه)، خواهيم بود!
درصورت وقوع جنگ جهاني‌ (و ياحداقل مدلي، شبيه به اون)، شاهد مرزبندي‌هاي جهان جديد نيز خواهيم بود. امري كه با ترويج روزافزون نظريه‌ي Globalization (جهاني‌سازي)، در حال حاضر، در حال صورت گرفتن هست و ملت‌ها، كاملاً در خواب خرگوشي به سر برده و مدعيان روشنفكري هم نادانسته از اين طرح، حمايت مي‌كنن!
--------------------------------------
اما درمورد حرفتون درمورد قرباني‌ شدن مردم. متأسفانه تصميمات دولت‌ها، اكثراً به ضرر ملت‌ها بوده (از ابتداي تاريخ، تاكنون!). اين ضرر و زيان، به سه شكل، خودش رو نشون مي‌ده :

1- دولت‌هايي كه براي حفظ حكومت، مردم خود رو قرباني مي‌كنن و سعي در حفظ نظم، با كشتار و قتل عام مردم دارن كه كشورهاي ديكتاتوري و شبه ديكتاتوري، مثال بسيار مناسبي براي اين مسئله هستن.

2- كشورهايي كه با تبيين سياست‌هاي خود، به نوعي با قرباني كردن مردم خود، سعي در پيشبرد اهداف و سياست‌هاي خود را دارند. مثال بارز براي اين كشورها، امريكاست كه براي دستيابي به اهداف خود، حتي نيروهاي خودي رو هم به سادگي و در مقياسي وحشتناك (مثل غرق ناو مين، واقعه پرل هاربر و يازده سپتامبر!) به كشتن مي‌ده؛ تنها براي دستيابي به اهداف خود. ضمن اينكه اين، مردم هستن كه بايد تاوان سياست‌هاي دولتشون رو (چه با ماليات و چه با تحمل سختي‌هاي مختلف) بدن.

3- كشورهايي كه قرباني سياست‌هاي گروه دوم هستن و درنتيجه بايد در بازي اون‌ها، شركت كنن كه بهترين مثال، همين ايران خودمون هست. البته بايد ذكر كرد كه گاهاً خود ايران، جزو دسته‌ي دوم قرار مي‌گيره (و اينجا، جاي مناسبي براي باز كردن اين قضيه نيست). ولي در طول بخصوص 28 سال اخير، ايران، اكثراً با بازي غرب و بخصوص امريكا، بازي كرده؛ چه جنگ‌هاي داخلي، چه تحريم‌هاي اقتصادي و نظامي، چه جنگ تحميلي و چه مسائل پس از جنگ كه تماماً طرح‌هاي برژينسكي بود! در اين شرايط، بيشترين فشار ممكن روي مردم كشور مياد و به نوعي مردم، قرباني سياستي مي‌شن كه ناچاراً توسط دولتمرداشون اتخاذ شده.

ولي در هر صورت، اين وقايع، از ديد اقتصادي و سياسي، بايد به نتيجه‌ي مثبتي ختم بشه و اگه در اين ميون، چند ميليون نفر هم كشته بشن، ولي نتيجه به دست بياد، يه پيروزي حساب مي‌شه! حال اينكه از ديدگاه انساني، اين وقايع، تنها يك فاجعه و جنايت، تلقي مي‌شه! بياييد يكبار ديگه، تاريخ جنگ جهاني اول و دوم رو بررسي كنيم و سعي كنيم، برنده‌اي غير از يهودي‌ها (كه در هيچ سمت جنگ، علي‌الظاهر!!، نبودن!) پيدا كنيم!
دوست دارم و اميدوارم كه چند تا پايه‌ي بحث جدي، درست مثل خود شما، پيدا بشه تا بتونيم بطور منظم، برخي از مسائلي رو كه در اينجا، تيتروار عنوان شد، بشكافيم و بيشتر بررسي‌شون كنيم. دونستن اين مسائل، مي‌تونه كمك بزرگي براي تحليل بهتر و مناسب‌تر وقايع روز، باشه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با عرض سلام مجدد خدمت دوست بزرگوار، جناب thunderbolt. خوشحالم كه پاسخ شما رو مي‌خونم. متأسفانه يا خوشبختانه، بنده، برخلاف شما، تايپ فارسي بهتري دارم (نسبت به انگليسي). به همين دليل هم مي‌بينين كه اراجيفم، مثنوي مي‌شه و خوندنش، اينهمه زمان مي‌بره. باز هم پيشاپيش از بلند بودن پستم، عذرخواهي مي‌كنم. متأسفانه مفاهيمي كه امروزه در جامعه‌ي ما، به نوعي لوث شده، يكي روشنفكري هست و ديگري نخبگي! چون اين تاپيك، جاي مناسبي براي شرح بيشتر حرف نيست، همين‌جا تمومش مي‌كنم. ولي مطمئن باشين كه بنده، نه خود رو نخبه‌ي سياسي مي‌‌دونم، نه دنباله‌روي نخبه‌نامان سياسي‌ام! دوستاني هم كه بنده مي‌شناسم، خيلي بعيده كه همچين شخصيتي داشته باشن. مسلماً شعار دادن، تنها فريب خود (و گاهاً دشمن خود) هست و لاغير. ولي بحث فروپاشي امريكا، بحث نظامي نيست. همون‌طور كه قبلاً در پست‌هاي همين تاپيكم عرض كردم، پيش‌بيني فروپاشي ايالات متحده رو زبيگنيو برژينسكي انجام داده و دلايل متعددي منجمله پاشيدگي اقتصادي، كمبود سرمايه اجتماعي، فروپاشي ارزش‌هاي جامعه و نتيجتاً نابودي فرهنگ اجتماعي و بسياري از موارد ديگه رو دليل بر اين مدعا دونسته. زمان پيش‌بيني شده براي اين مسئله هم سال 2020 ميلادي هست. اگه دقت هم كرده باشين، امريكا، اكثر بازي‌هايي كه درمورد جنگ‌هاي خيالي ساخته مي‌شه، به تاريخ 2020 هست. يه نمونه‌ي مناسب براي اين بازي‌ها، سري بازي‌هاي Ghost Recon هست. ديگه وارد مثال‌هاي ديگه، تو ساير زمينه‌هاش نمي‌شم. براي توضيحات بيشتر، مي‌تونم كتاب «پايان نظم» فرانسيس فوكوياما رو پيشنهاد كنم. اما ابرقدرت شدن ايران، هم يه پيش‌بيني استراتژيك ديگه هست كه مركز دكترينال امنيت ملي امريكا، اون رو پيش‌بيني كرده و سال اون رو هم 2035 ميلادي اعلام كرده. باز هم موارد و فاكتورهاي متعددي براي اين امر در نظر گرفته شده كه به دليل زياد بودن عرايض، از ذكرشون عجالتاً صرفنظر مي‌كنم. خوشحال مي‌شم كه در زماني مناسب‌تر، بحث ديگري درمورد طرح دهكده‌ي جهاني و بعد از اون، جهاني‌سازي، داشته باشيم. اين براي قسمت اول صحبت‌هاي شما. ---------------------------------------- و اما درمورد در قسمت دوم، فرمايشات شما. درمورد سياست، موارد بسيار بجايي رو اشاره فرمودين. همونطور كه در جنگ، هرچقدر بيشتر از منطقه، شناسايي به عمل بيارين و همچنين از توان و استعداد نيروهاي دشمن، درصد موفقيت شما بيشتر مي‌شه (كه يه اصطلاح هم در اين زمينه هست : 100% شناسايي، 100% موفقيت)، در سياست هم اولين و مهمترين فاكتور لازم، شناخت از طرف مقابل، نيرو و توانش و همچنين آگاهي و شناخت كامل از توان خود هست. «سون تزو»، استراتژ نظامي چين باستان (در 500 سال قبل از ميلاد)، در كتابي با نام «هنر جنگ»، مي‌نويسد : «اگر دشمن را بشناسي و و خود را هم بشناسي، دليلي وجود ندارد كه از نتايج يكصد نبرد هم بترسي. اگر خود را بشناسي ولي دشمن را نشناخته باشي، در برابر هر پيروزي، متحمل شكستي خواهي شد. و اگر نه خود و نه دشمن را شناخته باشي، احمقي هستي كه در هر نبردي، با شكست روبرو مي‌شوي‌!» فكر كنم اين جملات (كه بيش از 2.500 سال از قدمتش مي‌گذرن)، به خوبي وضعيت حال حاضر ما رو نشون بده. اين ديگه به خود آقايان برمي‌گرده كه تا چه اندازه، از خود و دشمن مقابل، شناسايي و آگاهي پيدا كردن؛ چه در عرصه‌ي سياست و چه در زمينه‌ي بروز جنگ احتمالي! درمورد تغيير وقايع، كاملاً با شما موافقم. البته اگه درمورد مكتب فرانكفورت، اطلاعاتي داشته باشين (كه بعيد مي‌دونم ازش بي‌اطلاع باشين)، تأييد مي‌فرمايين كه اساس و پايه‌ي حكومت فعلي جمهوري اسلامي، برپايه‌ي همين مكتب بنا شده‌ (اگه نياز بود، بعداً در تاپيكي مناسب‌تر، درموردش توضيحاتي رو ارائه خواهم كرد). بر همين اساس، تعجبي نداره كه اين حرف حضرت امام كه فرمودن : «و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟» رو هيچ‌گاه در سخنراني‌هاي پخش‌شده در روز 12 بهمن 57، نشنيده باشيم. يه مثال ساده‌تر. اگر مستند روح‌الله‌ (كه دو سه ماه پيش، از تلويزيون پخش شد) رو ديده باشين و البته اصل اون مستند رو كه به سادگي مي‌تونين گير بيارين رو هم ملاحظه كرده باشين، مي‌بينين كه بخش‌هايي از صحبت‌هاي حضرت امام، شهيد بهشتي، شهيد مطهري، بني‌صدر، آيت‌الله منتظري، قاسملو، هاشمي رفنسجاني و حتي سلمان رشدي، به سادگي هرچه تمام‌تر سانسور شده و دقيقاً‌ اوني شده كه تلويزيون دوست داشته! حال اينكه اون حرف‌ها، به هيچ‌وجه حرف‌هاي عجيب غريب و به قولي ضد انقلاب و امنيت ملي و چنين و چنان نبوده‌اند! ولي متأسفانه ...! اما درمورد كودتاي 28 مرداد و يا به عبارت بهتر، عمليات آژاكس، موارد ناگفته‌ي بسياري وجود داره كه بهتره در اينجا، بهش اشاره نشه؛ چرا كه ممكنه مسير تاپيك رو عوض كنه. ولي بايد خدمت شما عرض كنم كه متأسفانه، اين عمليات، بسيار پيچيده‌تر از اوني بوده كه امروزه مطرح هست. شايد با مطالعه‌ي خود طرح كه در كتابي به همين نام (كه متأسفانه اسم نويسنده‌اش رو فراموش كردم. اگه خواستين، مي‌گردم و گيرش ميارم)، متوجه بشين كه چه اتفاقاتي سر اين ماجرا رخ داده! ماجرايي كه با خوندنش، حتي شايد ديگه نتونين به كوچكترين حرف نيز اعتماد كنين. درمورد جنگ‌هاي جهاني و نقش امريكا در اون‌ها، به نكته‌ي بسيار خوبي اشاره كردين. تنها كشوري كه در دو جنگ جهاني (اول – ورود = 1917 ** دوم – ورود = 1941)، كوچكترين آسيبي نديد، امريكا بود. حتي اين، امريكا بود كه كشورهاي فرانسه، انگلستان و آلمان (و البته ژاپن) رو از خطر ورشكستگي اقتصادي نجات داد و دوباره به كشورهاي صنعتي تبديل كرد؛ در قالب طرح مارشال. اما بحثي كه درمورد فروپاشي امريكا مطرح هست، به جز مواردي كه در بالا عرض شد، بحث يك قطبي شدن جهان هست. نظام كشوري مثل امريكا، برپايه‌ي دشمن‌يابي استوار هست. امريكا، در ميان آشوب، ابرقدرت شد و با آشوب و جنگ، اون رو حفظ كرد. مهمترين عامل ابرقدرت شدن امريكا، عقب ماندن كشورهاي اروپايي در اثر جنگ‌هاي جهاني و اقتصاد قدرتمندش، و البته مقابله با شوروي استالين، خروشچف و برژنف بود. اگه نمودار قدرت سياسي و اقتصادي امريكا رو ملاحظه بفرمايين، مي‌بينين كه در زمان اين سه رهبر (يا به عبارت ادبياتي، دبير كل (اول) حزب كمونيست)، امريكا دائماً‌ در حال جنگ يا مداخله‌ي نظامي در يك كشور هست (مثل كره، ويتنام، كوبا، كشورهاي آفريقايي و امثالهم). ولي با وجود اين، درحال رشد غول‌آساست (كه البته اين قضيه، عيناً شامل حال شوروي نيز شد!). ولي پس از مرگ برژنف (و به فاصله‌ي يك سال و نيم بعد، آندروپوف) و روي كار اومدن ميخائيل گورباچف، شوروي تقريباً از بازي قدرت با امريكا، كناره‌گيري كرد و درست از همون زمان، نمودار قدرت امريكا نيز به شدت نزولي شد. درست در سالي كه شوروي فروپاشيد، امريكا وارد جنگ خليج شد، ولي تأثير چنداني نداشت! عراق به سادگي له شد. پس از اون، امريكا، نيروهاي زيادي رو به افريقا فرستاد كه به اصطلاح بجنگن! ولي هيچ‌كدوم، توان مقابله با امريكا رو نداشتن و همين مسئله، بزرگترين مشكل رو براي امريكا به ارمغان آورد. حتي حمله به يوگوسلاوي هم نتونست كمكي براي ايجاد دشمن جديد براي امريكا باشه. به همين دليل هم امريكا، سعي در ايجاد دشمني فرضي كرد. امريكا، از سال‌ها پيش، مسلمانان افراطي رو (كه در اصل، پروژه‌اي انگليسي بوده) در نظر داشت. ولي بيشترين استفاده‌اي كه از اون‌ها داشت، تخريب چهره‌ي اسلام بود. ولي پس از حمله به برج‌هاي دوقلوي نيويورك، اين جماعت، تبديل به دشمن فرضي ايالات متحده شدند. به اين بهانه، همچنان مي‌شد جو جامعه رو تا حد زيادي، منسجم نگه داشت. چرا كه اينبار، دشمن، حد و مرز نداشت و ضمناً منافعش، نامشخص بود. به همين دليلم امريكا، ترسي از نابودي و يا كم آوردن اين دشمن نداره. حال اينكه تروريست‌ها، كمترين آسيب‌ها رو به امريكا زدن (البته اگه واقعه‌ي ساختگي برج‌هاي نيويوركي رو حمله محسوب نكنين. براي اطلاعات بيشتر، كتاب‌هاي تيري ميسان، نويسنده‌ي فرانسوي‌الاصل و مؤلف كتاب‌هاي «پنتاگيت» و «11 سپتامبر و هزار و يك دروغ بزرگ» رو مطالعه بفرمايين). اما متأسفانه اين جنگ‌ با به اصطلاح تروريسم، بيشتر از اونكه منفعت اقتصادي داشته باشه، منفعت سياسي داشت. ولي اين هم نمي‌تونه چندان پايدار باشه. به همين دليل هم بيشترين تلاش امريكا، سعي در دوقطبي سازي مجدد جهان هست. با فشار روزافزون به روسيه و سعي در منزوي كردن اين كشور، امريكا اميدوار هست كه روسيه يا حداقل چين، مجدداً وارد بازي قدرت با امريكا بشن. در غير اينصورت، اين كشور، توان حفظ ثبات سياسي و اقتصادي كشورش رو (به دليل رشد بيش از اندازه و خارج از كنترل) نداره. شايد مطالعه‌ي كتاب «خارج از كنترل» (Out of Control) كه توسط برژينسكي، در دهه‌ي هفتاد (اگه اشتباه نكرده باشم)، بتونه توضيح مناسب‌تري براي حرف‌هاي بنده باشه. امپراطوري‌هاي بزرگ جهان و ابرقدرت‌ها، تقريباً همه‌شون، نه از جنگ و نه از انقلاب، بلكه از خودشون ضربه خوردن. اكثر ابرقدرت‌ها، به دليل قدرت يافتن بيش از اندازه، از درون نابود شدن! يه بحث تو اقتصاد هست كه «اگر به بالاترين سود برسين، ورشكسته مي‌شين». البته اين يه مفهوم اقتصادي هست و نيازي به ذكرش در اينجا نيست. ولي اقتصاد و سياست، دقيقاً از همين قاعده پيروي مي‌كنن. اگه كشوري در يكي از اين دو مقوله، به حد نهايي برسه، بدون شك در آينده‌اي نه چندان دور، از درون نابود مي‌شه. امريكا، متأسفانه امروز در بالاترين مرزهاي اقتصادي و سياسي قرار گرفته. البته بيشترين تلاش امريكا براي ايجاد موانع مخرب اقتصادي و ايجاد كاهش رشد اقتصادي كاذب هم دقيقاً براي جلوگيري از موردي بود كه عرض شد. كاري كه چين هم در صدد انجامش هست و كارشناسان اقتصادي، رشد فعلي اقتصاد چين رو بسيار خطرناك توصيف كردن! اما درمورد انقلاب‌ها، بايد عرض كنم كه ذات انقلاب، بر همين اساس استوار هست. انقلاب، يك حركت مردمي هست و نيازي به توضيح نيست كه اين حركت مردمي، در اصل چند حركت بعضاً‌ متضاد هست كه تنها به دليل منافع مشترك، در كنار يكديگر قرار گرفته‌اند. پس عجيب نيست كه پس از پيروزي انقلاب و روي كار آمدن يكي از اين جريان‌ها و تصاحب قدرت، بقيه مدعي شده و از همين‌جا، انشئابات متعدد و معضلات انقلاب‌ها پديد مياد. شايد مثال شما، مثال چندان مناسبي نبود. درمورد دانتون، حرفي نيست. ولي بيشترين تأثير رو در جريان انقلاب كبير فرانسه، «ژان پل مارا» (Jean Paul Marat) و «ماكسيميليان روبسپير» داشتن. ولي هر دوي اين افراد، بيشتر قرباني جرياني شدن كه خودشون شروع كرده بودن. پس از پيروزي انقلاب كبير فرانسه، اين مارا بود كه گفت : «بسياري از دشمنان انقلاب ما كه به زندان‌ها انداخته شده‌اند، در فكر راهي براي فرار و گرفتن انتقام از ما هستند ... خون خيانتكاران بايد ريخته شود. اين تنها راه نجات و حفظ كشور است». با همين دكترين ساده، موجي از اعدام‌ در كشور فرانسه اتفاق افتاد و عده‌ي بسياري از مردم بيگناه، گاهاً بدون حتي دليل موجهي، گردن زده شدند. در نهايت هم يكي از زناني كه خانواده‌اش، قرباني وحشي‌گري مارا شده بود، وي رو به قتل رسوند. بعد از مارا، روبسپير، رهبري حزب تندرو رو به عهده گرفت و جالب اينكه در كشتار و اعدام مردم، از مارا هم بدتر بود. حرف روبسپير نيز اين بود : «اگر امروز دست از پاكسازي خائنان به مملكت برداريم، فردا ديگر آزادي براي ما وجود نخواهد داشت.». ولي آنقدر مارا در كشت و كشتار زياده‌روي كرد كه دانتون رو هم اعدام كرد! همين امر باعث شد كه در ميان نمايندگان كميته امنيت ملي، اختلاف بيافته و پس از رأي‌گيري، سن ژوست پيروز بشه. نهايتاً او بود كه ترمز روبسپير رو كشيد و پس از دستگيري و محاكمه، حكم اعدامش رو امضاء كرد. پس نمي‌شه گفت كه انقلاب فرانسه، اين فرزندان رو به ناحق خورد. ولي موارد متعددي در اين انقلاب، وجود داشت. يكي از بهترين نمونه‌هاش، «كنت دو ميرابو» بود كه در سال 1791 اعدام شد. وي جمله‌ي جالبي رو پيش از اعدام گفته بود : «مشكل اصلي، پيش بردن انقلاب نيست، بلكه مهار آن است. زيرا وقتي مردم فهميدند كه اختيار مرگ و زندگي دشمنشان در دست آن‌هاست، مذاكره و مسالمت را كنار مي‌گذارند و به خشونت روي مي‌آورند.». اما اگه بخوام مثال واضح‌تر و مشخص‌تري براي صحبت شما ذكر كنم، به انقلاب روسيه و انقلاب چين اشاره مي‌كنم! جايي كه بزرگترين موافق‌ و مخالف‌كشي‌هاي قرن رخ داد. حتي آلمان، پس از به قدرت رسيدن حزب نازي هم نمونه‌ي مناسبي بود. بخوام كلي‌تر بحث كنم، همه‌چيز برمي‌گرده به قدرت مهار انقلاب و همچنين جهت‌گيري‌اش. شايد انساني نباشه؛ ولي متأسفانه فرزندخوري انقلاب، امري بديهي و اجتناب‌ناپذير هست! --------------------------------------------------- ببخشيد كه زياده از حد، حرف زدم. البته موارد ناگفتني بيشتري بود كه ترجيح مي‌دم فعلاً گفته نشه تا شما هم از همصحبتي با اين حقير، بيشتر از اين پشيمون نشين :| !! اين حرف‌ها (كه اكثراً موافق فرمايشات شما بود)، رو هم مي‌تونين به حساب مقدمه‌ي اين بحث بذارين :| !!!!!!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

امپراطوري‌هاي بزرگ جهان و ابرقدرت‌ها، تقريباً همه‌شون، نه از جنگ و نه از انقلاب، بلكه از خودشون ضربه خوردن. اكثر ابرقدرت‌ها، به دليل قدرت يافتن بيش از اندازه، از درون نابود شدن! يه بحث تو اقتصاد هست كه «اگر به بالاترين سود برسين، ورشكسته مي‌شين». البته اين يه مفهوم اقتصادي هست و نيازي به ذكرش در اينجا نيست. ولي اقتصاد و سياست، دقيقاً از همين قاعده پيروي مي‌كنن. اگه كشوري در يكي از اين دو مقوله، به حد نهايي برسه، بدون شك در آينده‌اي نه چندان دور، از درون نابود مي‌شه. امريكا، متأسفانه امروز در بالاترين مرزهاي اقتصادي و سياسي قرار گرفته.

بد نیست که این موضوع را از دیدگاه تاریخ هم بررسی کنیم.
carroll Quigley در کتاب تکامل تمدن ها چرخه ای هفت مرحله ای برای تمدنها ترسیم می کند:

1- آمیزش:یک تمدن آغاز نمی شود مگر وقتی که دو یا چند فرهنگ با هم درآمیزند و فرهنگ جدیدی را تشکیل دهند.
2- آبستنی:هنگامی که مردم شروع به نو آوری،گردآوری ثروت، و سرمایه گذاری کنند، تمدن دوره رشد اپتدایی را از سر مس گیرد.
3- شکوفایی:تمدن ها به منزله معیارهای پیشرفت زندگی رشد می کنند، جمعیت ها افزایش و مرزها توسعه می یابد و دانش افزون می شود.
4- ستیز :وقتی شکوفایی تمئن رو به زوال می نهد که دچار ستیز و کشمکش مش شود. آن گاه تنش های طبقاتی افزونی می یابد، جنگ به وقوع می پیوندد وفضای بد بینانه حاکم می شود.
5- امپراتوری جهانی :تمدن ، بر هر خسمی پیروز می شود و حکومتی چنان قدرتند را پدید می آورد که آسوده و کامروا می نماید ولی گروهی اند شمار ثروت را به باد می دهند در حالی که اکثریت در تلاش زنده ماندن هستند.
6- فروپاشی :تمدن هنگامی فرو می پاشد که پروتش در راه جنگ مصرف شود و اقتصادش به حال رکود بیفتد. مهیارهای زندگی و سواد رو به زوال نهد و در درون جامعه کشمکش پدید آید.
7- یورش :تمدن آنقدر رشد می کند و غول آسا می شود که در دفاع از خود ناتوان می شود و چنین وضعیتی این امکان را به بیگانگان می دهد که بر آن بتازند و کارش را پایان دهند.

با نگاهی ساده به تاریخ در می یابیم که تمامی تمدن ها از سومر و بابل و آشور گرفته تا رم، کارتاژ و بیزانس و همین طور تا عصر حاضر امپراتوری رایش و شوروی این چرخه را طی کردند و هرچه سرعت رسیدن به مرحله پنجم بیشتر بود به همان نسبت سرعت فروپاشی و زوال هم بیشتر بود.
طبق این مدل هر تمدنی که به مرحله 5 برسد نا گزیر نابود خواهد شد مگر اینکه با تغییر سیاستهای کلی خود سعی در برگشتن به مرحله 3 بکند. و امریکا به وضوح در مرحله 5 است.
نکته دیگر اینکه شیب منحنی در قله مرحله 5 تا مرحله 7 چنان زیاد است که باور کردنش سخت.

این مدل تا حالا که جواب داده و به نظر من دلیلی ندارد که در آینده هم جواب ندهد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائيل و برخورد با ايران جديد

(قسمت چهارم - آخر)

با اسارت يك سرباز اسرائيلي توسط مبارزين فلسطيني، بهترين بهانه‌ي ممكن براي فرار سياسي اسرائيل، براي سران تل‌آويو مهيا شد. اسرائيل آنچنان به غزه هجوم برد كه براي بسياري از كارشناسان مسائل سياسي، اين امر، قابل هضم نبود! روزانه، از زمين و هوا به غزه‌ي كاملاً بي‌دفاع حمله مي‌شد؛ به گونه‌اي كه اسرائيل، در حال نبرد با يك حريف قدر باشد! سازمان ملل، نسبت به بروز فاجعه‌ي انساني در غزه، هشدار داد. اما اين جنگ، كافي به نظر نمي‌رسيد.
درست در همين اثناء، بهانه‌ي بهتري نصيب اسرائيل شد! رزمندگان حزب‌الله، در يك عمليات بسيار دقيق و حساب‌شده، داخل خاك اسرائيل شدند و دو سرباز اسرائيلي را ربودند! عملياتي كه به هيچ‌وجه سابقه نداشت و با توجه به حفاظت بسيار شديد مرز لبنان و اسرائيل، بيشتر به مأموريتي غيرممكن شباهت داشت! ولي هرچه بود، صورت گرفته بود.
عميد پرز در جلسه‌اي، فرماندهان ارشد اسرائيل را فراخواند و به هركدام، دستورات لازم را داد. بلافاصله اسرائيل از دريا و هوا، به ويران نمودن لبنان اقدام نمود. از طرفي هم تانك‌هاي مركاواي اسرائيلي، آماده‌ي مسابقه دادن تا بيروت شدند. اما اينبار، داستان 1982 به هيچ‌وجه تكرار نشد. در كمال تعجب، تانك‌هاي مركاوا، يكي پس از ديگري شكار شدند و مسئله‌اي كه در روز اول، با انهدام اولين تانك مركاوا، در صدر اخبار شبكه‌هاي خبري قرار گرفته بود، كم‌كم به امري عادي تبديل شد. بدون شك، موشك‌هاي ضدتانك ايراني بودند كه اينچنين شكار تانك‌هاي پيشرفته‌ي مركاوا را آسان كرده بودند. تنها راهي كه ممكن بود اين تسليحات به لبنان برسد، از طريق سوريه بود. سوريه، دوست و متحد ايران بود و همواره تجهيزات و نفرات ايراني را، چه در زمان اشغال جنوب لبنان و چه پس از آن، به نيروهاي حزب‌الله مي‌رساند. به همين دليل، اسرائيل، ضرب‌الاجلي 72 ساعته براي سوريه تعيين كرد كه دست از حمايت از حزب‌الله بردارد! امريكا نيز از اين ضرب‌الاجل حمايت كرد! درصورت عدم پذيرش دستور اسرائيل، سوريه نيز مورد تهاجم نظامي قرار مي‌گرفت!
اما يكبار ديگر، ثابت شد كه ترس اسرائيل، بخصوص از رئيس‌جمهور جديد ايران، بيهوده نبوده است. بلافاصله پس از تعيين ضرب‌الاجل، رئيس جمهور ايران، دكتر احمدي‌نژاد اعلام كرد كه «حمله به سوريه، حمله به جهان اسلام و تهديد امنيت ملي ايران تلقي مي‌شود. درصورت حمله به سوريه، ايران نيز وارد جنگ خواهد شد»!!
ذكر همين جمله كافي بود كه امريكا، سريعاً موضع بي‌طرفي خود را اعلام كند. اسرائيل نيز كه عقب‌كشيدن امريكا را مشاهده كرد، چاره‌اي به جز پس گرفتن ضرب‌الاجل خود نداشت. ناچاراً تمركز خود را روي جنوب لبنان قرار داد و پس از سي و سه روز، قطعنامه‌ي 1701 را پذيرفت و رسماً جنگ بين اسرائيل و حزب‌الله، خاتمه پيدا كرد.
نبرد حزب‌الله و اسرائيل، در اصل، نبرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با اسرائيل بود. اينبار، نه فقط چريك‌هاي حزب‌الله، بلكه خود نيروهاي سپاه ايران نيز مستقيماً در نبرد حضور داشتند و اكثر تسليحات بكار گرفته شده در جنگ، تسليحات ايراني بودند. اين جنگ، بيشتر از هر چيز ديگر، كينه و نفرت اسرائيل نسبت به ايران را افزايش داد. از طرف ديگر، اسرائيل متوجه شد كه جنگ با ايران، به هيچ‌وجه به يك نبرد ساده خلاصه نخواهد شد و درصورت حمله به ايران، موجوديت اسرائيل به خطر مي‌افتد!
اما شايد فاصله‌ي دور ايران و اسرائيل، يك حسن براي اسرائيل محسوب شود؛ چرا كه آسمان اردن، تركيه و عراق، در اختيار اسرائيل است و جنگنده‌هاي اسرائيل مي‌توانند خيلي راحت به بمباران ايران بپردازند و ايران، نمي‌تواند به تعقيب جنگنده‌هاي اسرائيل در خارج از خاك ايران بپردازد. موشك‌هاي شهاب – 3 ايران هم با وجود تهديد براي اسرائيل، نمي‌تواند به تنهايي بار جنگ را به دوش بكشد. اما چرا اسرائيل به ايران، حمله نمي‌كند؟
دلايلي چند براي اين ماجرا وجود دارد. ولي مسلماً بحث، بحث ترس نيست. چرا كه سربازان اسرائيلي و ايراني، به يك اندازه از يكديگر تنفر دارند و اين تنفر، مي‌تواند شجاعت ايجاد كند. ضمن اينكه اسرائيل، مي‌داند كه درصورت جنگ با ايران، موجوديتش به خطر خواهد افتاد. بنابراين با تمام توان نظامي با ايران درگير خواهد شد. ولي مشكل اسرائيل، وجود گروهك‌هاي چريكي مبارز در مرز و داخل كشور اسرائيل است. درصورت بروز جنگ بين ايران و اسرائيل، مسلماً چريك‌هاي حزب‌الله و دست‌پرورده‌هاي فلسطيني ايران، صدها برابر مخرب‌تر از موشك‌هاي شهاب – 3 ايراني عمل خواهند كرد. اسرائيل، بارها ثابت كرده است كه توان جنگيدن در دو جبهه را بطور كامل ندارد. از طرفي هم سوريه هم مسلماً در اين جنگ، طرف ايران را خواهد گرفت؛ چرا كه در غير اينصورت، پس از ايران، نوبت سوريه خواهد شد. كافيست تا بار ديگر، سوريه به نيروهاي ايراني، اجازه‌ي ورود و استقرار در خاك خود را بدهد. در اينصورت، نيروهاي ايراني مي‌توانند كاري را كه روزي، آرزوي اعراب بوده‌ است را برآورده ساخته و اسرائيل را تا مرز نابودي پيش ببرند. پس بزرگترين مشكل اسرائيل با ايران، وجود همسايگان آزاردهنده‌ي اين كشور است.
همانطور كه پارسال، يكي از فرماندهان ارشد اسرائيل عنوان داشت، تنها شانس براي برتري اسرائيل در نبرد با ايران، اطمينان از لبنان و سوريه است و اين ميسر نخواهد بود، مگر آنكه حزب‌الله و حماس نابود شده و سوريه نيز مجبور به بي‌طرفي كامل گردد. شايد به همين دليل است كه مي‌بينيم امروزه، بيشترين مانورها روي كشور سوريه و لبنان صورت مي‌گيرد. دو كشوري كه در اصل، بزرگترين مشكل اسرائيل، در برابر ايران محسوب مي‌شوند.
مسلماً در آينده، بين ايران و اسرائيل، جنگ درخواهد گرفت. اما اينكه اين جنگ، در چه زماني صورت مي‌پذيرد، ارتباط مستقيم دارد به تصميم سران تل‌آويو. آيا آن‌ها با در نظر نگرفتن شرايط منطقه‌اي، دست به حمله‌اي غافلگيرانه، ولي متهورانه خواهند زد؟ حمله‌اي كه مسلماً‌ تبعات سنگيني براي اسرائيل به ارمغان خواهد آورد؟
از نظر نظامي، اين مسئله، قابل رد نيست؛ چرا كه با اين كار، امريكا نيز مسلماً از اسرائيل حمايت خواهد كرد و احتمال ورود انگليس نيز مي‌رود. مسلماً نبرد ايران با اين كشورها، بصورت مستقيم، نمي‌تواند نبرد راحتي باشد. اما كشور كوچك اسرائيل، آيا آمادگي پذيرش نبردهاي چريكي و حملات سنگين نظامي را خواهد داشت؟ امري كه يبش از 4 دهه است كه تجربه نكرده است!
حقيقتاً نمي‌توان درمورد آينده‌ي جنگ ايران و اسرائيل، نظري داد. چرا كه حداقل يكي از طرفين (ايران)، مشخصاً‌ قابل پيش‌بيني نيست و طرف ديگر (اسرائيل)، بارها ثابت كرده كه از هيچ‌يك از نهادهاي بين‌المللي ترسي ندارد و به هر كشتاري كه به صلاحش باشد، دست خواهد زد. پس درصورت مشاهده‌ي شكست‌هاي سنگين اسرائيل، استفاده از بمب‌هاي هسته‌اي و سلاح‌هاي مخرب كشتار جمعي، به هيچ‌وجه دور از انتظار نخواهد بود و اين براي ايران، مي‌تواند پيامدهاي وحشتناكي را در پي داشته باشد. شايد بزرگترين ترس اسرائيل از برنامه‌ي هسته‌اي ايران نيز دقيقاً همين باشد! چرا كه درصورت اطمينان از اينكه تهران نيز مجهز به بمب هسته‌اي است، احتمال كنار رفتن اين گزينه، بسيار بيشتر از احتمال بكار بردن آن است. ولي مسلماً در غير اينصورت، مي‌توان شاهد فاجعه‌اي، به مراتب وحشتناك‌تر از هيروشيما و ناكازاكي بود!
نبرد ايران و اسرائيل (در صورت وقوع)، مسئله‌ي تخصصي است كه مي‌تواند در مباحث ديگري، مورد بحث و گفتگو قرار گيرد. پس در پايان، تنها به اين مسئله بايد اشاره شود كه اسرائيل، با امريكا بسيار تفاوت دارد. به همين خاطر، مسلماً تحليل‌ها و نظرات درمورد جنگ ايران و امريكا نمي‌تواند درمورد اسرائيل صدق كند. همچنين بارها اسرائيل نشان داده است كه درصورت تصميم‌گيري براي حمله، منتظر چراغ سبز هيچ كشوري، حتي امريكا نيز نمي‌شود. بنابراين قواي نظامي كشور، بايد حتماً با در نظر گرفتن اين مسئله، آمادگي كامل خود را جهت مقابله با حمله‌ي برق‌آساي اسرائيلي آماده كنند! در غيراينصورت، پيامدهاي ناگوار اين حملات، مي‌تواند به ضرر ايران تمام شود.


پايان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.