mostafa_by

تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

بنده هم همانند شما اين امر را تاييد مي كنم كه اين جنگ اتفاق خواهد افتاد اما به نظر بنده بين 3 الي 12 ماه آينده خواهد بود . :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
همونطور كه عرض شد٬ براي حمله اسرائيل به ايران، بايد دو مشكل اسرائيل، از ميان برداشته شود : چريك‌هاي دست‌آموز ايراني و حمايت و اتحاد سوريه با ايران!
اسرائيل، قادر به جنگيدن با سوريه نيست؛ چرا كه در اينصورت، ايران را نيز در برابر خود خواهد ديد. طرف سوري هم با پشت‌گرمي به ايران و همچنين با انزواي سياسي كه امريكا، بعد از ترور رفيق حريري، براي سوريه ايجاد نموده، تا به امروز در برابر اسرائيل ايستاده!
اسرائيل براي حل مشكل سوريه، راهي جز مشكل سياسي نداشته و ندارد. شايد با خوندن مطلب زير (كه چند روز پيش در سايت بازتاب مشاهده كردم)، خودتون بيشتر متوجه قضايا و تحركات جديد اسرائيل بشين. با خوندنش، مي‌شه فهميد كه برنامه‌ي آينده‌ي سران تل‌آويو، چه خواهد بود و شايد هم بتونين به تخمين زماني مناسب‌تري برسين.

-----------------------------------------------------------------------------

در شرایطی که پس از شکست بی‌سابقه اسرائیل مقابل حزب‌الله لبنان و هم‌زمان فقدان چهره مقتدری چون شارون در حکومت اسرائیل، این رژیم سالی پر از ضعف و بی‌ثباتی را در داخل و خارج تجربه کرد، روزنامه ملی‌گرای «هاآرتص» به عملیات روانی با هدف تفرقه‌افکنی بین ایران و سوریه روی آورد.

به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب»، هم‌زمان با نرمش کم سابقه تلاویو مقابل سوریه برای راضی کردن مقامات آن به مذاکره، این روزنامه با توصیف مناسبات کنونی بین سوریه و ایران به «دوستی خاله خرسه»، بشار اسد را از نزدیکی به جمهوری اسلامی برحذر داشت.

این در حالی است که دکتر احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران سه هفته پیش با سفر به دمشق، روابط ایران و سوریه را استراتژیک خواند.

تلاش منابع صهیونیستی برای جدا کردن بشار اسد و مقامات ایران در حالی است که یادگار «حافظ اسد» به دلیل علقه شدید به سید حسن نصرالله خود را کاملا متعهد به دفاع از حزب الله می‌داند و طی ده سال گذشته، هیچ یک از سناریوهای پرونده حریری، اختلافات داخلی و تحریک عواملی چون «عبدالحليم خدام» نتوانسته نقشه به زیر کشیدن بشار از ریاست سوریه را عملی کند.

با این وجود روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» از قول محافل آگاه در اورشلیم نوشت: دولت سوریه از همکاری بسیار نزدیک با جمهوری اسلامی ایران بیم دارد و مواظب است که این نزدیکی، موجب به خطر افتادن منافع سوریه نشود.

«هاآرتص» در شماره امروز خود، ماهیت مناسبات کنونی بین سوریه و ایران را «دوستی خاله خرسه» توصیف کرد و نوشت: گرچه در حال حاضر سوریه از آن رو مناسبات خود را با ايران مستحکم‌تر می‌سازد که گزینه دیگری در برابر خود ندارد، ولی در عین حال مواظب است که ماجراجويی‌های رژیم ایران، برای آن کشور مسئله‌ساز نشود.

اين روزنامه افزود: گرچه سوریه حکومت ایران را «عمق استراتژیک» خود می‌داند، ولی خطرات آن را هم کاملا در نظر دارد.

به نوشته «هاآرتص»، آگاهان سیاسی در اورشلیم پیامد سفر ماه گذشته محمود احمدی‌نژاد به دمشق را نمونه خوبی از این محتاط کاری سوریه می‌دانند: در حالی که رئیس‌جمهوری ایران در این دیدار از «تابستان داغ» سخن گفت، و ادعا کرد که خیلی آسان می‌توان اسرائیل را به زانو در آورد، پرزیدنت بشار اسد لحن احتیاط آمیز و آرامی درپیش گرفت و از سخنانی که ممکن است باعث افزایش تنش شود، دوری جست.

یک تحلیلگر برجسته سوری در بررسی‌هايی که از بیانیه مشترک رؤسای جمهوری دو کشور به عمل آورد، این ارزیابی را مورد تأيید قرار داد.
«ابراهیم حمیدی» در این تحلیل در روزنامه «الحیاة» ـ چاپ لندن ـ نوشت: مطالعه دقیق این بیانیه پایانی می‌تواند بیانگر ماهیت روابط بین رژیم بنیادگرای مذهبی ایران و حکومت سکولار (بعثی) سوریه باشد، که تنها منافع مادی آنها را به یکدیگر پیوند می دهد.

حمیدی نوشت: گرچه تصور بر این است که تصمیمات سوریه در تهران گرفته می شود، ولی پیامد دیدار احمدی نژاد نشان داد که نوعی تقابل بین دو کشور وجود دارد. به عنوان مثال، حکومت ایران به فشار دولت سوریه تسلیم شد و موافقت کرد که در بیانیه مشترک پایانی، از حق سوریه برای بازگشت به خطوط مرزی پیش از 4 ژوئن 1967 با اسرائیل سخن گفته شود (که مفهوم آن بازگرداندن بلندیهای جولان از جانب اسرائیل به سوریه، در مقابل برقراری صلح کامل بین دو کشور است) و مدعی شد: این نخستین بار است که حکومت ایران چنین خواسته سوریه را در یک سند مشترک می پذیرد.

حمیدی افزود: برخی دیپلمات‌های غربی در دمشق می پرسند، آیا این امر نشان آن است که حکومت ایران موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد؟

سوریه از پیامد برگزاری دادگاه بین‌المللی در مورد آمران و عاملان قتل «رفیق الحریری» بسیار نگران است و بیم دارد که انزوای سیاسی آن کشور را در صحنه جهانی عمیق‌تر کند. سوریه همچنین از احتمال حمله نظامی اسرائیل نگرانی دارد و از این رو چند بار به اسرائیل علامت داده که در پشت فعالیت‌های کنونی ارتش سوریه مقاصد تهاجمی پنهان نشده است. به نوشته روزنامه «هاآرتص»، اگر تهدیدهای ایالات متحده علیه سوریه ادامه یابد، آن کشور را بیش و بیشتر به آغوش حکومت ایران سوق خواهد داد و لحظه‌ای خواهد رسید که سوریه کاملا در دام حکومت ایران خواهد افتاد، بی آن‌که کشورهای غربی امکان داشته باشند آن را نجات دهند.

برخی تحلیلگران در اورشلیم بر این باورند که بلافاصله پس از آن که ایالات متحده از ادامه سیاست منزوی سازی سوریه دست بردارد، احتمال زیاد می رود دولت دمشق تغییر سیاست داده و از ایران دور شود. این تحلیلگران همچنین می‌گویند که دولت آمریکا در حال حاضر با اپوزیسیون سوری در تماس است که اخوان المسلمین بخشی از آن می‌باشند و این اپوزیسیون در صورتی که قدرت را در سوریه به دست گیرد، گزینه بهتری از رژیم کنونی نخواهد بود.

«هاآرتص» در ارزیابی جداگانه‌ای نیز نوشت: گرچه «ايهود اولمرت» در سخنان هفته‌های اخیر خود چند بار به سوریه پیام داده که اسرائیل قصد حمله به آن کشور را ندارد، ولی نگرانی و سوءظن دولت دمشق برطرف نشده که اطمینان دارد اسرائیل دارای هدف‌های تهاجمی می‌باشد.

تحلیل‌های این روزنامه اسرائیلی در حالی مطرح می شود که بلافاصله پس از سفر سه هفته قبل رئيس‌جمهور ایران به دمشق، روزنامه «اورشلیم پست» با نسبت دادن موارد عجیبی چون برنامه سلاح‌هاي شيميايي و اتمي! به سوريه نوشته بود: ايران با تامين سرمايه براي جنگنده‌ها، تانك‌ها و موشك‌هاي زمين به درياي سوريه، به برنامه تحقيقاتي سلاح‌هاي شيميايي و اتمي! سوريه كمك خواهد کرد، جداي از همكاري‌هاي اقتصادي، فرهنگي و علمي، ايران به خريد سلاح‌هاي روسي و كره شمالي از طرف سوريه كمك خواهد كرد و 1 ميليارد دلار را هم براي خريد 400 تانك پيشرفته T-72 روسي و 18 فروند هواپيماي ميگ-31 روسي و 8 فروند هليكوپتر M-8 پرداخت مي‌كند.علاوه بر اين، ايران به سوريه براي ساخت كارخانه موشك‌هاي ميان برد كمك كرده و با تانك‌هاي ايراني و پرسنل مورد نياز به سوريه كمك خواهد كرد. نيروي دريايي سوريه هم قرار است با موشك‌هاي C-801 و C-802 چيني كه در حال حاضر در ايران توليد مي‌شوند، تجهيز شود.


-----------------------------------------------------------------------------

اگه دوستان، نظر يا تحليلي در اين زمينه دارن، خوشحال مي‌شم كه اونا رو بخونم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با وجود اينكه دوستان، تمايل چنداني به ورود در مسئله‌اي به اين مهمي ندارن، ولي من كه از رو نمي‌رم :| !
در راستاي بحث‌ قبلي، بايد به مهمترين اصل در جنگ‌هاي كلاسيك عصر جديد (قرن بيستم) اشاره كنم : جنگ رواني.
جنگ رواني، نه به معنايي كه در حال حاضر در جامعه به كار مي‌ره، يك مفهوم بسيار گسترده، پيچيده، منظم و البته هماهنگ رو دربر مي‌گيره كه اگه عمري باقي باشه، سعي مي‌شه تا حد نياز، بهش اشاره بشه. البته لازم به ذكره كه ادامه دادن اين بحث، نيازمند ياري و همفكري دوستان عزيز هست. چون به شخصه، هيچ‌وقت دوست نداشتم متكلم وحده باشم. به همين خاطرم اگه دوستان هم لطف كنن و در بحث شركت كنن، مي‌تونيم درمورد بحث جنگ رواني، حداقل يه بحث مفيد و آموزشي درست راه بياندازيم.
متأسفانه امروز تو كشور ما، كوچكترين رفتار غرب، جنگ رواني تلقي مي‌شه. يه مثال بسيار ساده‌ي اون، اكران فيلم 300 در سال گذشته بود كه بيشتر به يك سنسور حساسيت‌سنج شباهت داشت تا پلني از جنگ رواني. ولي ...! فكر كنم اگه بشه با مباني جنگ رواني بيشتر آشنا بشيم، بهتر بتونيم وقايع رو اونطور كه هست (نه اونطور كه به ما عرضه مي‌شه)، تحليل كرده و وقايع رو زودتر از بوقوع پيوستن‌شون، پيش‌بيني كنيم.
البته لازم به ذكره كه خود مسئولين ما، چندان از اين قضايا غافل نيستن و در نهادهاي مختلف، چندين كارگروه و تيم مخصوص به همين كار رو دارن و نيروهاي آموزش‌ديده‌ي اون‌ها، مي‌تونن بزرگترين نقش رو در تقابل با غرب ايفاء كنن. شايد يكي از بهترين مغزها در زمينه‌ي جنگ رواني، «سعيد حجاريان» باشه كه البته امروزه، بيشتر به مسائل سياسي چسبيده و از گذشته‌ي خودش تا حدي برگشته. يكي از بهترين نمونه‌هاي فعلي‌اش هم سرهنگ فلاح، تو نيروي مقاومت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هست.

---------------------------------------------

براي شروع، يك مثال ساده از حلقه‌ي بسيار مشخص در روزگار فعلي، يعني شبكه‌هاي تلويزيوني رو براتون قرار مي‌دم. اين مطلب رو امروز توي سايت بازتاب ديدم. ساده‌ترين تكنيك براي جنگ رواني، آماده‌سازي اذهان، بزرگ جلوه دادن مسائل و مشكلات و همچنين گزينش تصاوير نظامي به نمايندگي از كشور مورد نظر هست.

---------------------------------------------

شبکه تلويزيوني «فاکس نيوز»، پرچمدار حمله به ايران، بر طبل جنگ مي‌کوبد. در فيلم کوتاهي که توسط يک فعال ضدجنگ به نام «رابرت گرين والد» با نام «فاکس حمله مي‌کند: ايران» تهيه شده و در يوتيوپ انتشار يافته، سرخط اخباري آورده مي‌شود که در فاکس نيوز ـ دالّ بر لزوم حمله به ايران ـ پخش مي‌شود و آنها را با گزارش‌هايي که در همين شبکه پيش از جنگ عراق انتشار يافته بود، مقايسه مي‌کند.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، در بخشي از اين فيلم کوتاه، «کريستين امانپور»، خبرنگار «سي.ان.ان» که پيشتر با انتشار نامه‌اي خطاب به خبرگزاري‌هاي «ABC» ،«CBS» ،«NBC» ،«MSNBC» و «CNN» با تشريح اين‌که چگونه يک شبکه خبري [CNN] به جاي اطلاع‌رساني درست درباره جنگ عراق، پاي در جاي پاي رهبران فاکس نيوز گذاشت، مي افزايد: شبکه خبري من از سوي دولت و پياده نظام آن در «فاكس نيوز» مرعوب شده بود.

«رابرت گرين والد» در مطلبي درباره اين تصاوير مي‌نويسد: من به روشني حمايت همه‌جانبه‌ فاكس از جنگ عراق را به ياد دارم که چگونه آنها [سران کاخ سفيد] را براي جنگ تشويق مي‌کردند. اين در حالي بود كه چنين تصاوير و جلوه‌هاي ويژه‌اي تا آن زمان هرگز منتشر نشده بود.

اين فيلم سه‌و‌نيم دقيقه‌اي با اين جمله آغاز مي‌شود: به جاي فرصت‌سوزي، کسي بايد روي ايران بمبي بيندازد، همان کاري که «نيکسون» درباره ويتنام انجام داد و در ادامه نيز جملاتي همچون «القاعده ايران، قصد کشتن ما را دارد»، «مردم قادر به درک خطر چنين کشور در دنيا نيستند» و «براي توقف برنامه سلاح‌هاي اتمي ايران بسيار دير شده است» و ... ادامه مي‌يابد.

در بخش‌هايي از اين فيلم کوتاه، تبليغات جنگ‌طلبانه فاکس نيوز در سال 2003 عليه عراق و تبليغات کنوني آن عليه ايران با جملاتي اينچنيني مقايسه شده‌اند:
ـ القاعده در بغداد است (2003)؛ در مقابل، مقامات رسمي در آمريکا بر اين باورند که ايران در حال معامله با القاعده است.
ـ ارتباط تنگاتنگ رهبر عراق با رهبر القاعده (2003)؛ در مقابل، تهران در حال يکي شدن با القاعده است.
در بخش ديگري از اين کليپ، نتيجه آمار گرفته شده در مؤسسه PIPA در اکتبر 2003 از بينندگان فاکس نيوز درج مي‌شود که 67% آنان بر اين باور بودند که مدارکي دالّ بر ارتباط بين القاعده و عراق وجود دارد، در حالي که هيچ مدرکي در اين باره يافت نشد يا آن که به باور 33% بينندگان در عراق، سلاح‌هاي کشتار جمعي وجود داشت، حال آن كه هيچ سلاح کشتار جمعي در عراق پيدا نشد.

در اين فيلم سپس به مقايسه گزارش‌هاي فاکس نيوز از عراق پيش از سال 2003 و ايران كنوني در زمينه دستيابي به سلاح‌هاي کشتار جمعي و اين‌که ديپلماسي در برابر ايران پاسخ نخواهد داد و در نتيجه، لزوم حمله به ايران براي جلوگيري از حملاتي چون يازده سپتامبر مي‌پردازد.

رابرت گرين والد، همچنين با ايجاد وب‌سايتي با نام «فاکس حمله مي‌کند»، از بينندگان خواسته است تا چشم خود را روي جنگ ويرانگر ديگري نبندند و با امضاي يک طومار اينترنتي، مخالفت خود را با سران کاخ سفيد و شبکه فاکس نيوز اعلام کنند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان به نظر بنده حيله اينكه ميخواهند سپاه پاسداران را در ليست سياه و سازمانهاي تروريستي قرار دهند قطعا يك علامت بزرگ است مبني بر اينكه حمله به ايران شديدا در پشت پرده در دستور كار است و اين زمزمه هاي مقدمه چيني حمله است.غرب سپاه پاسداران را محافظ و نگهدار و ستون پايه اصلي جمهوري اسلامي ميداند و حتي كنترل دولت و منابع بزرگ اقتصادي و پروژه هاي هسته اي را هم در كنترل سپاه ميبيند و با توجه به دولت احمدي نژاد كه اغلب از سپاهيان لباس شخصي تشكيل يافته و مهره هاي اصلي دولت همگي سابقه نظامي داشته و سردار سپاه بوده اند بنابراين آنها به اين نتيجه رسيده اند كه طلسم نابودي نظام جمهوري اسلامي همين سپاه است كه اگر نابود شود ستونهاي نظام فرو ميپاشد و سرنگون ميشود.بنابراين اگر سپاه كه نيروي نظامي و رسمي يك حكومت و در حاكميت و امور اقتصادي و سياسي و امنيتي هم نقش بالايي دارد به عنوان سازمان تروريستي به صورت رسمي اعلام شود اين معنا را خواهد داشت كه استكبار غرب حكومت جمهوري اسلامي را رسما تروريست و خطرناك براي جهان اعلام كرده و اين مهمترين بهانه و مقدمه چيني براي حمله به ايران و هدف قرار دادن تمامي مراكز مربوط به سپاه و حكومت و بلوكه شدن تمامي دارايي هاي خارجي ايران و تحت تعقيب قرار گرفتن مقامات ايراني خواهد بود و غرب تا زماني كه تمام مسائل را نسنجد و برنامه ريزي دقيق نكند و به اين نتيجه نرسد كه حمله موافقيت آميز خواهد بود و دشمنش امكان عكس العمل نشان دادن را نخوهد داشت هيچ عمليات نظامي انجام نخواهد داد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر از آقا سعيد، به خاطر تصوير پايگاه‌هاي امريكا در منطقه.
قصد داشتم كه براي تكميل مطلب شما، تعداد نفرات حاضر در اين پايگاه‌ها رو هم بنويسم كه يادم اومد چند ماه پيش، آقا سينا (sina12152000) دو تا عكس گذاشته بودن در اين راستا. اين عكس، هم كامل‌كننده‌ي حرف بنده و عكس آقا سعيد بود و هم در راستاي مطالب بنده درمورد جنگ‌ رواني كه آقا سينا دقيقاً به درستي به اين مسأله اشاره كرده بودن. اين جاي تقدير داشت. متأسفانه بيشتر از اين، كاري از دستم ساخته نبود. تنها مي‌تونم عيناً پست ايشون (كه تو صفحه‌ي پنج، قابل مشاهده هست) رو در اينجا نقل قول مي‌كنم* . با تشكر مجدد از آقا سينا.

نمونه اي از عكس ها از سايت هاي دولتي آمريكا و انگليس براي جنگ رواني

تصویر

تصویر


* به دليل آپلود عكس‌ها در tinypic و براي جلوگيري از مشكلات بعدي، اون رو در سرور پرشين‌گيگ آپلود كردم. تنها تغيير، همينه :| !

-------------------------------------------
شايد بهتر باشه اول درمورد آمار و ارقام موجود روي عكس‌ها يكم بحث كنيم. فكر كنم بخصوص درمورد يه سري ارقام، كاملاً منظور خاصي گنجونده شده! البته شايد هم من اشتباه مي‌كنم. دوستان، نظري در اين زمينه ندارن؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
درمورد حرف super_comando عزيز بايد عرض كنم كه :
نظرتون كاملاً صحيحه. بحث تروريست قلمداد كردن يك نهاد نظامي كشور، چيزي بيشتر از يك جنگ رواني و بيشتر، در راستاي زمينه‌چيني براي يك اقدام بسيار بزرگ، قلمداد مي‌شه.
درمورد حرف شما، يكي دو نكته هست كه بايد عرض كنم.
متأسفانه يك اشتباه بسيار كوچيك داشتين :

غرب، سپاه پاسداران را محافظ و نگهدار و ستون پايه اصلي جمهوري اسلامي ميداند

مسلماً همين‌طور هست. ولي طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، مطابق با اصل 143 قانون اساسي (مبحث ارتش و سپاه)، اين، وظيفه‌ي ارتش هست و غرب هم همين نظر رو داره.

ارتش جمهوري اسلامي ايران پاسداري از استقلال و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي كشور را بر عهده دارد.


اما مشكلي كه غرب با سپاه پاسداران داره، مشكل بزرگتري هست به نام تهديد جهاني! اگه تعريف سپاه پاسداران براساس قانون اساسي رو مدنظر داشته باشين، فكر كنم بهتر اين موضوع رو متوجه بشين :

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شد، براي ادامه‌ي نقش خود در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پابرجا مي‌ماند. حدود وظايف و قلمرو مسئوليت اين سپاه در رابطه با وظايف و قلمرو مسئوليت نيروهاي مسلح ديگر با تأكيد بر همكاري و هماهنگي برادرانه ميان آن‌ها به وسيله قانون تعيين مي‌شود.

همونطور كه ملاحظه فرمودين، وظيفه‌ي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، دقيقاً حفاظت از انقلاب اسلامي ايران (نه فقط جمهوري اسلامي) هست. به همين دليل هم اين وظيفه، عمليات‌‌هاي سپاه پاسداران رو از مرزهاي جمهوري اسلامي ايران، فراتر برده و حتي مي‌بينيم كه از لبنان و سوريه گرفته تا بوسني و حتي امريكا، شاهد حضور عمليات‌هاي سپاه هستيم. به همين دليل هم اين نهاد نظامي، بزرگترين تهديد براي امنيت جهاني، درصورت تهديد ايران خواهد بود.
بحثي كه چندي پيش در شوراي امنيت ملي، به رياست دكتر احمدي‌نژاد و با حضور آيت‌الله رفسنجاني و دكتر ولايتي برگزار شد، بحث بر سر حركت تلافي‌جويانه، درصورت حمله‌ي امريكا به ايران بود كه جالب هست بدونين يكي از طرح‌هايي كه مطرح شد، حمله در خاك امريكا، به نيروهاي امريكايي بود!!!!! تخريب پايگاه‌هاي امريكايي در روز اول جنگ در كشورهاي خليج فارس هم از ديگر موارد بود ...!
به همين دليل هم طرح مشترك CIA‌ و پنتاگون، دقيقاً بر مبناي انهدام سريع و قطعي سپاه پاسداران پي ريزي شده و حتي آمارهاي جالبي هم در اين راستا ارائه شده! همون‌طور هم كه تو عكس‌هايي كه آقا سينا قرار دادن مي‌بينين، بزرگترين مانوري كه داده مي‌شه، روي آمار و ارقام توان نظامي نفري ايران، بخصوص نفرات سپاه پاسداران متمركز شده. با يه مقايسه‌ي بسيار ساده همين دو تا عكس، مي‌تونين اين تناقض رو ملاحظه بفرمايين!

مي‌شه درمورد قضيه‌‌ي سپاه پاسداران، بيشتر بحث بشه. ديگه انتخاب بحث، بستگي به كسائي داره كه تو اين تاپيك نظر مي‌دن!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

شما لطف داري سينا جان.
تحليل خوبي از شرايط حال حاضر ارائه كردي.
متأسفانه يا خوشبختانه، تيم مشورتي بوش، يكي از قدرتمندترين‌ها بودن. همه تو ايران، كاندوليزا رايس رو يه زن جنگ‌طلب ابله و دونالد رامسفلد رو يه وزير خونريز مي‌دونن! حال اينكه بد نيست دوستان بدونن اين دو نفر، از بهترين شاگردان لئو اشترواس، پروفسور و فيلسوف بزرگ يهودي و مبدع اصلي دكترين گاليور (كه توسط جيمز بلك‌ول تببين و ارائه گرديد) بودن. در دولت اول بوش، كاندوليزا رايس، مغز عملياتي جرج بوش بود و در دوره‌ي دوم كه خيالش از بابت جنگ‌ها آسوده شده بود، رأسا به اجراي تفكراتش اقدام كرد و ديدين كه چقدر از كالين پاول، موفق‌تر بود! پاول حتي نتوانست اجماع يا اكثريتي رو براي حمله به عراق كسب كنه. ولي رايس با زيركي و كارآمدي سياسي‌اش، امروزه حتي چين و روسيه رو هم، هرگاه كه نياز باشه، با خودش همراه مي‌كنه!
اما اين كه رايس بخواد رئيس جمهور بشه، يه مقدار درش ترديد هست. مردان (و زنان) مشاور، اكثراً دوست ندارن كه تمام قدرت اجرايي رو در دست داشته باشن. شايد هنري كسينجر، بهترين مثال ممكن براي اين قضيه باشه. هنري كسينجر (كه ظاهراً با حضرت عزرائيل قرار گذاشته كه بعد از 100 سالگي‌اش، سنش مجدداً صفر شه و از نو شروع كنه!! البته از شيمون پرز (رئيس‌جمهور فعلي اسرائيل)، 4 سال جوون‌تره!!!!!!) در دوران جانسون، نيكسون و جرالد فورد، وزير امور خارجه بود (البته وزير امور خارجه در امريكا، معني نداره. در امريكا، نهادي هست به نام U.S. Department of State كه در ايران، معادل‌سازي‌اش كردن وزارت امور خارجه!). هنري كسينجر، يكي از معروف‌ترين استراتژيسين‌هاي امريكا بود (و البته هنوز هم در سايه هست!!)، ولي هيچ‌گاه پستي، بالاتر از وزارت امور خارجه نپذيرفت. پس از نيكسون، همه انتظار داشتن كه اون براي رياست‌جمهوري كانديد بشه. ولي نه تنها كسينجر، كاري اقدامي نكرد، بلكه پس از پايان دولت جرالد فورد، ترجيح داد كه از صحنه‌ي مستقيم سياست، كنار بكشه. رايس هم بعيد مي‌دونم كه بخواد ساختارشكني كنه و خودش رو در سطح يه رئيس‌جمهور پايين بكشه (يه مشاور، خيلي بيشتر از يه رئيس‌جمهور قدرت داره؛ چرا كه رئيس‌جمهور، فقط بلندگويي هست كه نظرات مشاوراش رو اعلام مي‌كنه و كاراي ديكته شده توسط اون‌ها رو انجام مي‌ده!). ولي هيچ‌چيز قطعي نيست.
اما سياست يك بام و دو هواي روسيه، چيز جديدي نيست. روسيه نه سال‌ها، كه قرن‌هاست همين سياست رو در پيش داره. نمي‌خواد زياد قضيه رو سخت ببينيم. با يه نگاه به تاريخ 200 ساله‌ي اخير كشور خودمون، خيلي ساده مي‌شه فهميد كه چقدر اعتماد به روس‌ها، خطرناكه. ولي همون‌طور كه عرض شد، در حال حاضر، ايران چاره‌ي ديگه‌اي نداره. به جز روسيه و در مواقعي چين، قدرت ديگه‌اي حاضر نيست از كارهاي ايران، دفاع كنه (نه اينكه روسيه 24 ساعته پشت ايرانه!!). متأسفانه جناب دكتر احمدي‌نژاد، با وجود اينكه براي خودشون احترام زيادي قائلم، از سياست خارجي كاملاً اشتباه و منسوخي استفاده كردن و همين باعث شد كه ايران، منزوي‌تر از گذشته بشه. شايد برخي از دوستان، اهميتي براي سياست تنش‌زدايي قائل نباشن. ولي اگه بدونن كه اين سياست، تا چه اندازه روي حتي فرهنگ و اقتصاد ما اثر داشت، شايد خيلي بيشتر نسبت به اين قضيه حساس‌تر مي‌شدن. دوست ندارم وارد مقوله‌ي نتايج اقتصادي اين سياست شم. پس فقط به ذكر اين بسنده مي‌كنم كه چند تا از مهم‌ترين پروژه‌هاي صنعتي كشور، به خاطر همين مشكل، به همين راحتي كنسل شد!
در 16 سال گذشته، تلاش بسياري براي تنش‌زدايي صورت گرفت. ولي متأسفانه دكتر احمدي‌نژاد، با اشاره به بدترين مسئله‌ي ممكن (يعني هولوكاست) و بدترين نوع بيانش (انكار كامل! در حالي كه اين واقعه، قطعاً وجود داشته؛ ولي در مقياسي كمتر!) و از همه بدتر، روبرو كردن اروپا با يهودي‌ها (كه بيشتر به اتحاد اون‌ها انجاميد تا تقابل!)، تنها باعث ايجاد يك جبهه‌ي مشترك عليه ايران گرديد! پس از اون هم چند بار گاف دادن درمورد اسرائيل كافي بود كه همه، به صداقت ايران در زمينه‌هايي چون انرژي هسته‌اي و گسترش تسليحاتي كشور، تشكيك كرده و همين، خود به خود، شرايط انزواي ايران رو بيش از پيش فراهم كرد.
اين وسط، تنها نياز به يك بازي‌خوان و سياستمدار قهار بود كه بتونه از فرصت‌هاي بدست اومده، نهايت استفاده رو ببره كه رايس، اينكار رو به خوبي انجام داد. از طرفي هم طرف روسي (كه بزرگترين مغزهاشون، بدون شك ولاديمير پوتين (رئيس‌جمهور) و سرگئي لاوروف (وزير امور خارجه) هستن) هم خوب تونست از موقعيت موجود، بهترين بهره رو ببره. به عبارتي، روس‌ها سال‌هاست كه بر امواج توليد شده توسط ايران، به خوبي موج‌سواري كرده و قدرت روسيه رو بازسازي كردن! امري كه در زمان حضور يلتسين و با وجود شرايط سياسي بهتر منطقه، به هيچ‌وجه صورت نگرفت! همون‌طور كه عرض كردم، اين وسط، بازي امريكا و روسيه، هم يه بازي خطرناك و غيرقابل پيش‌بيني هست و هم بسيار پيچيده. به همين خاطرم هر تحليلي درموردش، فقط مي‌تونه يه احتمال صرف باشه و با يه اتفاق ساده، كاملاً خلافش ثابت بشه! شايد بشه گفت، جنگ سرد نرم، بين امريكا و روسيه در جريان هست. اين وسط، اگه ايران نتونه وسط اين دريا، تنه‌ي درخت مطمئن‌تري رو گير بياره، ممكنه به سادگي قرباني بشه!
البته مسلماً اين وسط، هيچ‌كس نقش انگلستان رو نمي‌بينه! تعجبي هم نداره. اگه انگليس با عراق و افغانستان وارد جنگ نشده بود، شايد حتي يك خبر هم ازشون نمي‌شنيدين. ولي بايد عرض كرد كه در حال حاضر، اتحاديه‌ي اروپا، كاملاً تابع نظرات انگلستان هست (برخلاف ظاهر امر كه نشون مي‌ده قدرت، بيشتر در دستان فرانسه و آلمان هست تا انگليس!) و انگلستان، به تنها چيزي كه اهميت مي‌ده، فقط منافعش از اين ماجراها هست؛ حال مي‌خواد از ماجراي امريكا و روسيه باشه، يا از نبرد اقتصادي اتحاديه اروپا و چين، يا از چالش بوجود آمده بين ايران و اسرائيل!!
(پرويز عزيز، يكبار يه جمله‌ي بسيار جالب برام نوشت. گفت : «فكر كنم وزير امور خارجه انگلستان بود كه تو سال‌هاي بعد از جنگ جهاني دوم، گفت : «انگلستان، نه دوست دائمي داره، نه دشمن دائمي. تنها منافع دائمي داره!!»


ُُHello friend

I think you give too much credit to Rice
I think this is the world situation.
Master Plan is "Contro; of World Energy Supplies, the Leader of this pack is England the method is Enciircling the Middle East.
Players are
China, Pakistan, Iran ,Syria, Lebenon , Palestine Sudan, Somalia and Lybia
Turkey and Lybia and Somalia will join at the later date. This will put USA in a really bad situation.
The God of American politics was perhaps Nixon and not kissinger
Nixon 3 pillars , Iran Israel and Saudi Arabia was a master piece of politics, with the loss of Iran the demise of USA in Middle east started
Rice is very incompetent , she can not read any hand.
the fact of the matter is England made Iran a US gas station in Shah era , and now England wants to make Iran a Chinese gas station..

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ُThe second part of the plan is the Encirclement of Caribean The palyers here are again, Leader England,Players Iran Venezuela,Cuba Nicaragua and Colombia china is the buyer the third encirclement is in Central Asia, Again the Laeder is England, players are Pakistan Iran and the SCO members Shanghai Cooperation organization The other encirclement is the North Pole resources, adviser is England , Leader and Player is Russia you gave too much credit to Rice my friend, she is sleeping on her watch..,

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
Players and their National Goal 1- China recovery of Taiwan 2- North Korea recovery of South Korea 3- Pakistan recovery of Keshmir 4- Iran recovery of Bahrain 5- Turkey recovery of cypress 6- Syria recovery of Golan Heights 7- Lebenon Recovery of Shaba farmns 8- Palestine recovery of motherland 9-Suda n recovery of Darfur 10-Lybia and somalia are on and off

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
Last but not the least England " Pursuing its 18th century Politics The Recovery of America whoever wins England wins did you notice the recent Iran Turkmenistan Turkey Gas Pipeline deal? this is the time for Turkey to join the gang Saeed Jan , Sorry for the long response.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پرسپولیس عزیز تحلیل خوبی داشتی طبیعی است که هر کشوری دنبال منافع خود باشد اصل دعوای خاورمیانه سر انرژی است این درست است اینکه انگلیس را بعنوان لیدر در اکثر موارد مطرح کردید شاید درست باشد به نظر من این انگلیسی ها برای 1000 سال بعد هم برنامه دارند انگلیس کشوری است که هیچ چیز ندارد ولی همه چیز هم دارد!! شما در مساله انرژِی در ایران امکان ندارد ردپایی از انگلیس پیدا نکنید صنعت نفت ما گواه این مطلب است صنعتی که فونداسیون آن را انگلیسی ها ریختند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
قبل از هر چيز بايد عرض كنم كه يكبار اين مطلب رو نوشتم، ولي متأسفانه كامپيوترم Reset شد و همه چيز پريد. سعي كردم كه دوباره بنويسم. نمي‌دونم چيزي رو جا انداخته باشم يا نه. اميدوارم كه مشكلي نباشه. ولي اگه ديدين كه بعضي چيزا رو درست نوشتم، دليلش رو ديگه خودتون بفهمين :| .
---------------------------------------------

با تشكر از دوست عزيزمون، پرسپوليس (كه البته اميدوارم حقيقتاً هم پرسپوليسي باشن :| )، بنده هم عرايضي دارم :

1- مسلماً يكي از مهمترين مسائل روز جهان، بحث انرژي هست. خاورميانه هم گنجينه‌ي باارزشي از انرژي محسوب مي‌شه و از قديم‌الايام تا به امروز، بحث بر سر چگونگي استفاده از اين منابع، شكل‌دهنده‌ي بسياري از 7وقايع منطقه بوده. در اين شكي نيست. اما قضيه، فقط اين نيست.
با ظهور علم اقتصاد و شكل‌گيري و انطبا7ق سياست و اقتصاد مشترك، تصميمات سياسي جهان هم به سمت منطقي‌تر شدن پيش رفت. حتي در جنگ‌هاي جهاني هم شاهد اين بوديم كه براي هر جنگ و تصرف هر كشور، توجيهي اقتصادي براي قضيه وجود داشت. اما پس از جنگ جهاني، ما شاهد چندين جنگ گاهاً طولاني در خاورميانه بوديم كه هريك به نحوي، تأثيري مخرب بر اقتصاد جهاني گذاشت. جنگ اعراب و اسرائيل موجب افزايش ناگهاني قيمت نفت گرديد كه اصطلاحاً بهش شوك يا سكته مي‌گن! بسياري از اين جنگ‌هاي اكثراً هم بي‌نتيجه، موجب افزايش بيش از اندازه‌ي قيمت نفت و فرآورده‌هاي نفتي گرديد. درصورتي كه در اقتصاد، مهمترين مسأله، ثبات و تغييرات جزئي فاكتورهاي اقتصادي هست. مسلماً بدترين اتفاق براي اقتصاددان‌ها، تغييرات زياد و بخصوص غيرقابل پيش‌بيني روز هست كه موجب تغيير در معادلات اقتصادي مي‌شه. تغييراتي كه گاهاً منجر به كنار گذاشتن برنامه‌هاي طولاني و بلندمدت اقتصادي و نوشتن و پي‌ريزي برنامه‌اي جديد باشه كه اين خودش بزرگترين ضربه به اقتصاد و صنعت يك كشور هست! فقط يك لحظه به اين فكر كنين كه مثلاً برنامه‌ي اقتصادي 20 ساله‌ي يك كشور كه بيش از نيمي از اون هم سپري شده، فقط به خاطر يك جنگ و يكسري تغيير و تحولات، كاملاً تغيير كرده و همه‌چيز بايد از نو و از صفر آغاز بشه!
اگه در خاورميانه، فقط بحث بر سر منابع انرژي بود، دقيقاً بايد ابرقدرت‌ها در راستاي آرام‌سازي هرچه بيشتر خاورميانه گام برمي‌داشتن. ولي دقيقاً از زمان حمله‌ي يهوديان به كشور فلسطين و تأسيس سرزمين اسرائيل تا به امروز، خاورميانه يك روز خوش و آروم رو هم شاهد نبوده و اين دقيقاً عكس منطق هست، مگه اينكه بحث، خيلي مهمتر از اين باشه كه متأسفانه هست.
اوضاع فعلي خاورميانه، به هيچ‌وجه در انرژي خلاصه نمي‌شه. بخوام خيلي كلي عرض كنم، در حال حاضر، دكتريني كه پياده مي‌شه، دكترين گاليور هست كه اون هم خودش، جزئي از دكترين عظيم پنتاگرام آنگلوزاينس هست. متأسفانه اين‌جا، زمان و مكان مناسبي براي تبيين بيشتر اين دكترين نيست. ولي خيلي خلاصه عرض كنم كه بحث اين دكترين، دقيقاً ناامن‌سازي خاورميانه، افزايش شديد قيمت‌ها، نبرد بر روي منابع انرژي، تجزيه‌پذيري كشورها، كوچك‌سازي آسيا و بسياري ديگر از موارد هست كه هر كدوم اون هم دليل و توجيه خودش رو رو داره.

2- درمورد كاندوليزا رايس، فكر كنم دارين يه مقدار بي‌انصافي مي‌كنين. شايد شما، جزو معدود كسائي باشين كه ايشون رو بي‌كفايت بدونين و خرد بشمارين. شايد اگه لئو اشتراوس رو به درستي مي‌شناختين، هيچ‌وقت همچين حرفي رو نمي‌زدين. قصد و همچين علاقه‌اي ندارم كه توانايي‌هاي اين زن رو به شما اثبات كنم. ولي در همين حد مي‌تونم بگم كه فقط يكي از طرح‌هاي اون، طرح حمله به عراق بود كه نه در سال 2001 يا 2002، بلكه در سال 1995 ارائه شده بود. پلني كه در اون زمان و با توجه به شرايط روز اون موقع، اگه مي‌ديدن، به عقل نويسنده‌ و طراحش شك مي‌كردين و با خودتون مي‌گفتين كه حتي ذره‌اي از اين پلن هم اجرايي نيست و يه خيالبافي و خوش‌باوري محض هست. ولي امروزه اگه اون طرح رو ببينين، خواهيد ديد كه ذره به ذره و بخش به بخش اين طرح، نه در عراق، بلكه در تمامي نقاط مورد نظر طرح، اجراء شده و شرايطي كه روزي در تصور كسي هم نمي‌گنجيد، امروزه به يه حقيقت مسلم بدل شده.
شايد اگه دوست داشتين، بعداً در جايي مناسب‌تر، بيشتر درمورد رايس صحبت كنيم. اما فكر كنم بهتر باشه يكم بيشتر ايشون رو بشناسين و اينقدر ساده‌انگارانه، درمورد ايشون، اظهارنظر نفرمايين.

3- درمورد هنري كسينجر هم فكر كنم شما باز هم جزو معدود كسائي باشين كه همچين عقيده‌اي دارين. ريچارد نيكسون، با همه‌ي زيركي‌اش، چيزي نبود جز عروسكي در دست كسينجر. اين رو تقريباً همه مي‌دونن. حتي بارها هم كاريكاتوريست‌هاي جهان، با طنز اين قضيه رو نشون داده بودن! حالا چطور به نظرتون رسيد كه طرح‌ها و برنامه‌هاي ريچارد نيكسون، از خودش بوده؟
بد نيست بدونين كه به دليل زيركي بيش از اندازه‌ي كسينجر، نيكسون علاقه‌اي به بودن كسينجر در كابينه‌اش نداشت. مسلم بود كه با حضور كسينجر، نيكسون در رده‌اي كمتر قرار مي‌گيره. ولي چون در اون زمان، از كسينجر، سياستمداري باهوش‌تر، خلاق‌تر و البته خوش‌فكرتر نبود و همچنين لابي قدرتمند صهيونيست از اون حمايت مي‌كرد و از هر نظر، گزينه‌اي مناسب‌تر از كسينجر وجود نداشت، نيكسون هم به ناچار از كسينجر براي سمت وزارت امور خارجه و همچنين مشاور ارشد امنيت ملي‌اش، دعوت به عمل آورد.
بد نيست بدونين كه نه تنها ليندن جانسون، ريچارد نيكسون و جرالد فورد، تماماً از دكترين‌هاي كسينجر استفاده كرده و اين دكترين، كاملاً مبناي سياست خارجي‌شون بود، بلكه حتي بعد از به ظاهر كناره‌گيري كسينجر از صحنه‌ي روز سياست، باز هم روساي جمهور ديگر امريكا، از دكترين‌هاي به روز وي استفاده مي‌كردن. جيمي كارتر با وجود داشتن قوي‌ترين و باهوش‌ترين مشاور امنيت ملي‌اش، زبيگنيو برژينسكي (كه جنگ ايران و عراق، تنها يكي از نمونه‌كارهاش هست)، باز هم از دكترين كسينجر استفاده مي‌كرد. رونالد ريگان، چه در مسأله‌ي جنگ ايران و عراق، چه در برخورد با شوروي و چه در مسائل بعدي‌اش، اكثراً عين دكترين‌هاي كسينجر رو استعمال مي‌كرد و بعد از اون هم جرج بوش پدر، بيل كلينتون و در حال حاضر هم جرج بوش پسر، باز هم دنباله‌روي دكترين اين يهودي زيرك هستن. حتي پس از حملات يازده سپتامبر هم سراغ اولين تحليل‌گري كه رفتن، هنري كسينجر بود. هنوزم كه هنوزه (با وجود 84 سال سن)، يكي از تصميم‌گيرندگان پشت پرده‌ي سياست خارجي امريكا، هنري كسينجر هست.
با وجود اين، آيا شما حقيقتاً اعتقاد دارين كه كسينجر كسي نبود و ريچارد نيكسون كه خيلي ساده و با يك ماجراي از پيش‌ طرح‌ريزي شده (كه شايد در جايي بهتر بهش اشاره كنم)، دولتش در عرض كمتر از دو سال به سادگي سقوط كرد و با خفت و خواري، لقب بدنام‌ترين رئيس جمهور امريكا رو از آن خودش ساخت!

4- ممنون از مطلب و تحليل خواندني شما. اميدوارم كه اين اظهار نظرات، همچنان ادامه داشته باشه. البته تنها مشكلي كه اين وسط هست، انگليسي نوشتن شماست. متأسفانه بنده، نه زمان چنداني براي ترجمه متون شما دارم و نه مترجم چندان خوبي هستم icon_cheesygrin icon_cheesygrin . ولي شايد بشه اين مشكل رو تا حدي حل كرد. به اين لينك سري بزنين. شايد بتونين اين مشكل رو از اين طريق حل بفرمايين.
به اميد خوندن مجدد نظرات شما در اين تاپيك و ساير تاپيك‌ها.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مي‌شه درمورد قضيه‌‌ي سپاه پاسداران، بيشتر بحث بشه. ديگه انتخاب بحث، بستگي به كسائي داره كه تو اين تاپيك نظر مي‌دن!

حتما، زیرا در صورت ورود سپاه به لیست سیاه اکثر ارکان نظام هم، مستقیم یا غیر مستقیم به زیر سوال خواهند رفت. البته این موضوع قبلا هم به شکلی دیگر مطرح بود که آن همان قضیه محور شرارت است ولی آن موضوع یک بحث ایدئولوژیک بود و این موضوع سپاه یک ماجراری کاملا عملیاتی.
دوست من اگه میشه یک مقداری در مورد شرایط فعلی با تشریح دکترین امریکا و ایران در این زمینه بیشتر توضیح بدید. به نظر شما در صورت خروج این طرح از حلت جنگ روانی و شروع عملیاتی شدنش ایران و امریکا چه کارت هایی برای رو کردن در اختیار دارند.
فکر کنم که در این صورت بحث بهتر و مفیدتر پیش بره.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بسيار خوب. ولي براي آگاهي از چرايي وقوع ماجراهاي فعلي، بايد يه پيش‌زمينه درمورد سپاه پاسداران و شرح وظايفش بنويسم. اينطوري مي‌تونين بهتر دليل حساسيت غرب، بويژه ايالات متحده رو نسبت به سپاه درك كنين.

(قبل از شروع بايد عرض كنم كه اين دست‌نوشته‌ها، به هيچ‌وجه مدركي دال بر تاثير سپاه بر كشورهاي همسايه محسوب نمي‌شه و از اين طريق٬ اتهام يا ادعايي نسبت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وارد نيست. به اميد موفقيت روزافزون و سربلندي‌ پاسداران جان بر كف سپاه انقلاب اسلامي ايران)

----------------------------------

ماجراي سپاه پاسداران، همون‌طور كه تو چند تا پست قبلي هم عرض كردم، از جايي شروع مي‌شه كه سپاه، براي محافظت از انقلاب اسلامي ايران و دستاوردهاش ايجاد مي‌شه. طبق قانون اساسي، سپاه پاسداران اختيار داره كه از كشوري كه با الگوبرداري و يا استمداد از انقلاب ايران، سعي در تغيير رفتار حكومت خودش و يا ايجاد يك نيروي انقلابي كنه، حمايت كنه. عين اين قضيه رو درمورد دو ابرقدرت سابق و فعلي جهان هم صدق مي‌كرد.
درمورد آمريكا شاهد هستيم كه امريكا به نام دموكراسي و آزادي و حقوق بشر و جامعه‌ي مدني‌ (چهار شعار ليبرال دموكراسي)، به راديكال‌هاي كشورها كمك مي‌كنه و از شورشي‌ها و چريك‌هاي ضد دولت‌هاي به زعم امريكا غير دموكرات، حمايت مي‌كنه. به همين دليل هم هست مي‌بينيم كه امروزه، امريكا حتي از بسياري از گروهك‌هاي تروريستي، از كلمبيا و مكزيك و ونزوئلا گرفته تا حتي همين مجاهدين (منافقين) خودمون، كمك‌هاي مالي و تسليحاتي مي‌كنه و رسماً بودجه‌شون رو توي كنگره به تصويب مي‌رسونه.
درمورد شوروي هم از زمان لنين قضيه همين‌طور بود. شوروي به هر گروه و دسته‌اي كه در راستاي منافع حزب كمونيست و اجراي انقلاب‌هاي كمونيستي و ترويج ماركسيسم توي كشورهاي ديگه فعاليت مي‌كرد، كمك‌هاي مالي و تسليحاتي مي‌كرد. در زمان اوج انقلاب‌هاي ماركسيستي در افريقا، شوروي و ايالات متحده، رقابتي خونبار رو در راستاي حمايت از گروهك‌ها و افسران وابسته انجام مي‌دادن و سالانه شاهد كودتاهاي خونباري بوديم كه اكثراً‌ هم توسط وابستگان امريكا و بر ضد انقلاب‌هاي سوسياليستي و افرادي چون پاتريس لومومبا و احمد بن بلا و ... رخ مي‌داد.
زماني كه سپاه پاسداران، چنين قدرتي رو طبق قانون از آن خود كرد، بزرگترين ترس در امريكا و شوروي پديدار شد. تا قبل از اون، انقلاب مستقل و مردمي، معني نداشت و تمامي انقلاب‌ها، يا از طرف امريكا و يا شوروي سازماندهي مي‌شد. حتي انقلاب‌هايي كه مردمي هم بود، نهايتاً و به دليل تحريم طرف مقابل، به دامان شوروي يا امريكا مي‌افتاد (مثل انقلاب كوبا). ولي انقلاب اسلامي، مفهومي جديد بود كه در اسلام خلاصه نمي‌شد. بحث انقلاب اسلامي، انقلاب ملت‌ها، براي رهايي از بردگي و بندگي ابرقدرت‌ها و استقلال فكري و نظري كشورشون بود. شعار «نه شرقي، نه غربي» هم شعاري بود كه اگه جلوش گرفته نمي‌شد، به سرعت و به سان يك ويروس، سراسر جهان رو فرا مي‌گرفت و اون زمان بود كه حتي نمي‌شد در برابر اين موج، با سلاح ايستادگي كرد. اما امريكا سعي مي‌كرد حتي‌الامكان در كشوري دخالت نظامي نكنه. بنابراين ترجيح داد با حمايت از گروهك‌هاي تجزيه‌طلب، اون‌ها رو با سپاه درگير كنه و سعي در نابودي و يا حداقل تضعيف سپاه كنه. كردها، خلق عرب، ترك‌ها و البته مجاهدين خلق، بيشترين حملات خود رو به پاسدارها يا كسائي كه فكر مي‌كردن به پاسدار هستن، متوجه ساختن. در اوج سال‌هاي درگيري سپاه و منافقين، شاهد بوديم كه منافقين، حتي مردها و زن‌هاي بيگناه رو، تنها به فرض سپاهي بودن قتل عام مي‌كردن. بولتن‌هايي كه از اين گروهك به دست اومده، خود شاهدي بر اين مدعاست. از طرف ديگه هم زبيگنيو برژينسكي، پس از طراحي چند كودتاي ريز و درشت و شكست در اون، به سراغ پروژه‌ي خلق عرب رفت و صدام حسين رو كه از چند سال پيش، تبديل به يه ابرقدرت تو جهان عرب شده بود رو به حمله به ايران ترغيب كرد. در اون زمان، دولت امريكا با عراق رابطه‌ي خوبي نداشت، اما اين دليل نمي‌شد كه مشاور ارشد استراتژيك و امنيت ملي كاخ سفيد، براي اجراي نقشه‌هاش به عراق نره و با صدام حسين ديدارهاي پياپي نداشته باشه و از صدام براي پيشبرد اهداف امريكا استفاده نكنه (اشتباهي كه خيلي‌ها مرتكب مي‌شن، اينه كه فكر مي‌كنن ايالات متحده در سال 1982 (1361) و در پي فرستادن دونالد رامسفلد نزد صدام، روابطش رو با عراق از سر گرفت و بزرگترين كمك‌ها رو به عراق ارسال كرد). از
طرف ديگه هم شوروي از خداش بود كه سپاه پاسداران نابود بشه. چرا كه با نبود سپاه پاسداران، انقلاب اسلامي ايران هم دوام چنداني نداشت و مي‌شد جاي انقلاب ايران رو به سادگي با يك انقلاب ماركسيستي عوض كرد كه هم امنيت رو به همسايه‌ي شمالي‌اش اهداء كنه و هم بزرگترين اهرم فشار در خاورميانه براي امريكا باشه. اما ماجرا به نوعي ديگه رقم خورد.
سپاه پاسداران، با وجود نوپا بودن و همچنين نداشتن هيچ‌گونه تجربه‌ي نظامي (به اندازه‌اي كه تا حتي يكي دو سال پس از جنگ، به روش هيئتي اداره مي‌شد و حتي تيپ و گردان و لشكر و مسائلي از اين قبيل، در سپاه وجود نداشت!!)، به خوبي تونست در برابر ارتش تا بن دندان مسلح صدام و همچنين كومله‌ها و دموكرات‌هاي كردستان مقابله كنه. براي امريكا و شوروي، اين سوال بزرگي بود كه چطور سپاه، به جاي روز به روز ضعيف‌تر شدن، در حال رشد و قدرت پيدا كردن بيشتر هست. سپاه اونقدر قوي شد كه حتي در سال 61 و در پي حمله‌ي اسرائيل به لبنان و سپس سوريه، لشكر 27 محمد رسول الله (ص) رو براي نبرد با ارتش شكست ناپذير اسرائيل، به سوريه اعزام كرد! اين نشون داد كه سپاه، نه يك نهاد نظامي، بلكه بزرگترين تهديد نظامي منطقه خاورميانه هست. تهديدي كه با زخم خوردن و كشته دادن، بطور عجيبي قدرتمندتر مي‌شه و با دزديدن و يا كشتن فرماندهان ارشدش مثل متوسليان، همت، بروجردي، كاظمي و امثالهم و يا بزرگاني چون يوسف كلاهدوز و شهيد محلاتي، نه تنها از قدرتش كاسته نمي‌شه، بلكه به طرز عجيبي، منسجم‌تر و نيرومندتر مي‌شه. بنابراين تجربه ثابت كرد كه سپاه، خيلي متفاوت‌تره و نمي‌شه از طريق نظامي، باهاش درافتاد.
اما در همون زمان جنگ، سپاه به رسالت خودش هم پايبند بود. كمك‌هايي به چريك‌هاي ايرلندي داشت كه البته بعدها با ناسپاسي ايرلندي‌ها، اين كمك‌ها قطع گرديد. از گروه‌هاي فلسطيني، بطور كاملاً مشخص از سازمان ساف (سازمان آزاديبخش فلسطين – PLO) حمايت مالي و تسليحاتي كرد. اما بزرگترين حركت سپاه، حمايت مالي و تسليحاتي و آموزشي از چريك‌هاي جنوب لبنان بود كه سيد عباس موسوي، يكي از فرماندهانش بود. اين حمايت كه بنا به پيشنهاد حافظ اسد، براي مقابله با اسرائيل صورت گرفت، فرزندي رو بوجود آورد كه امروزه بزرگترين دردسر ايالات متحده و بدتر از اون، اسرائيل هست؛ به طوري كه بارها اعلام كردن كه براي حمله به ايران، ابتدا بايد از شر حزب‌الله راحت شد!
پس از كشتار مسلمانان بوسني و هرزگوين، براساس دكترين كاملاً مشخص امام خميني، يعني حمايت از مستضعفين جهان براي مقابله با مستكبرين، ايران و مشخصاً سپاه، كمك‌هاي خودش رو به بوسنيايي‌ها ارسال داشت. حتي نفراتي از سپاه هم، چه براي آموزش چريك‌هاي بوسنيايي و چه براي نبرد مستقيم، به اون‌جا اعزام شدن كه سردار سعيد قاسمي، فقط يكي از اونا بود (و شهيد بزرگوار، آويني هم براي مستندسازي به اونجا رفتن!).
ضمناً در جريان انتفاضه‌ي عراق هم سپاه از شيعيان و كردهاي عراق حمايت كرد، ولي با نامردي امريكا و لغو سه روز تحريم هوايي عراق و ارائه‌ي مجوز به صدام براي بلند شدن هلي‌كوپترها و هواپيماهاش، در عرض سه روز، بيش از نيم ميليون نفر قتل عام شدن و تنها دليلي كه مي‌شد براي اين كار امريكا آورد، ترس از وقوع انقلاب اسلامي ديگر در عراق و درنتيجه حضور مستقيم سپاه پاسداران در عراق و تشكيل نهادي مشابه بود!
پس از علم كردن تروريست‌هاي طالبان در افغانستان، ايران هم متقابلاً مجاهدين افغاني رو تجهيز كرد و عملاً اون‌ها هم بازوي ايران براي جلوگيري از نفوذ جريان طالبان در ديگر كشورهاي منطقه شدن! امريكا خيلي سعي كرد كه سپاه رو مستقيماً وارد نبرد با طالبان كنه. بارها طالبان مرز ايران رو مورد هجوم قرار داد و حتي بزرگترين جنايت خودش رو انجام داد و 9 نفر از اعضاي سفارت ايران رو با حمله به سفارت ايران به مزار شريف، به شهادت رسوند. اما سپاه، باز هم به كمك و آموزش چريك‌هاي افغاني بسنده كرد.
با رشد روز افزون اين كمك‌ها از سوي سپاه، امريكا فهميد كه با رقيبي قدرتمند از سوي كشوري كه اسماً جزو ابرقدرت‌ها محسوب نمي‌شه رو در روست. سپاه، درست مثل ايالات متحده، در كار سنگ‌اندازي و مشكل‌سازي بود؛ البته در راستاي مبارزه با امپرياليسم امريكا. بنابراين تنها راه، محاصره‌ي ايران بود، به اين اميد كه شايد از اين طريق بشه موج كمك‌هاي سپاه به كشورهاي ديگه رو قطع و يا حداقل كاهش داد (البته اين، يكي از دلايل حضور نظامي امريكا در خاورميانه بود، نه دليل اصلي‌). اما پس از اشغال عراق و افغانستان، شاهد اين بود كه اين كار، اوضاع رو بدتر كرد و سپاه، چريك‌هاي افغاني و عراقي رو اينبار براي مبارزه‌ و ضربه زدن مستقيم به امريكا تربيت كرد. روزانه شاهد حملاتي به امريكايي‌ها بوديم (كه تا به امروز ادامه داره). امريكا هم خيلي سعي كرد كه سياست برخورد مستقيم رو پيش بگيره و با روش سپاه، مردم عراق رو در برابر سپاه ايران قرار بده. تروريست‌هاي دست‌آموز امريكايي، روزانه بمب‌هاي ويرانگري رو بين مردم عراق منفجر مي‌كنن كه به كشته شدن شمار زيادي از مردم عراق تا به امروز منجر شده. ولي سپاه با اجراي نقشه‌ها و طرح‌هاي خودش، بزرگترين دردسر حال حاضر براي امريكا شده.
امريكا بارها سعي كرده چه از طريق فرافكني و اخبار دروغ، چه از طريق صحنه‌سازي‌ها و چه با بعضاً يكي چند تا مدرك مستدل، ثابت كنه كه ايران (بطور مشخص، سپاه پاسداران)، در عراق دخالت مي‌كنه. اما تا به امروز به كمترين موفقيت دست پيدا كرده. ادامه‌ي اين وضعيت هم بطور مشخص، تنها به ضرر امريكا خواهد بود. بنابراين بهترين گزينه‌ي ممكن براي ايالات متحده، نابودي سپاه پاسداران هست و لاغير. براي اين منظور هم فصل جديدي از سياست‌هاي ايالات متحده در حال شكل‌گيري هست كه شروع اون، قرار دادن سپاه در فهرست گروه‌هاي تروريستي است ...!

----------------------------------

اين يه طورايي شروع بنده براي اين ماجرا بود. بهتره دوستان هم نظرشون رو در اين زمينه بنويسن تا بشه براي بررسي شرايط و دلايل اصلي اين اقدام امريكا، اقدام موثرتري انجام بديم. چون تكي نوشتن بنده، فقط پژواك عقايد و اطلاعات يك نفر هست، نه بيشتر. پس اميدوارم كه دوستان، بنده رو از نظرات و مطالب مفيدشون محروم نكنن.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.