hamed_713

اهداف حضور آمريكا در خاور ميانه و جنگ با افغانستان و عراق

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اکنون که قريب به 5 سال ازحضور آمريكا در منطقه خاورميانه مى گذرد ،با استراتژى جديد بوش جلوه هاى پنهان اين حضور نيز نمايان تر مى شود.اوايل سال 2003 وقتى آمريکا با اقامهء ترس نسبت به رژيم صدام چه به لحاظ عملکرد داخلى وچه بين المللى با توجه به احتمال وجود سلاح هاى شيميايى بهانه‌هايش براى جنگ تکميل شد. در حالى که به واقع مى دانست اگر چه اين رژيم در درون مرزهاى عراق ديکتاتورى بى رقيبى است اما در خارج از مرزها با وجود سالها تحريم اقتصادى ،ديگر رمقى براى مقاومت ندارد ،با يک ارتش متفق از انگليس ،اسپانيا ،استرالياودانمارک و..با نداى شعارهاى بشردوستانه ودموکراسى خواهانه وارد عراق شد.آن زمان شايد بسيارى کشورهاى مخالف جنگ هم هر چند در ضميرشان از سقوط رژيمى چون بعث واحقاق حقوق مدنى سياسى ملت عراق بدشان نمى آمد اما مى دانستند جنگ آمريکا عليه عراق وحضور ايالات متحده در خاورميانه معانى ديگرى هم دارد.

به نظر دوستان اهداف اين حضور در خاورميانه و بخصوص عراق چيست؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
1 - تحت فشار قرار دادن غیر مستقیم اروپا و چین به واسطه نفت. 2 - ایجاد خاورمیانه جدید برای افزایش ایمنی و برد استراتژیک اسرائیل. 3 - ایجاد بازار برای کالاهای آمریکایی. 4 - تغییر فرهنگ مردم منطقه برای ایجاد فرهنگ جهانی آمریکایی. 5 - محاصره روسیه از نظر زمینی و پدافند موشکی و در نتیجه ضعیف کردن روسیه. 6 - تسلط بر منابع غیر فسیلی مثل بوکسیت (اردن)اورانیوم(افغانستان) و ... 7 - تسلط بر منابع فسیلی برای سوخت ارزان برای آمریکا 8 - تحمیل هزینه نگه داری نیروها و پایگاه ها بر کشورهای منطقه (با یک تیر دو نشان). 9 - مهار هند و پاکستان. 10 - .....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز مقاله تازه رجمه شده نوام چامسکی در این تاپیک تا حد زیادی به پاسخ سوال شما می پردازد: http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=posting&mode=reply&t=3453

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دوست عزیز مقاله تازه رجمه شده نوام چامسکی در این تاپیک تا حد زیادی به پاسخ سوال شما می پردازد:
http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=posting&mode=reply&t=3453


مارمولك حالت خوبه برادر؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
1)‌تثبيت هژمونى آمريکا : پس از جنگ سرد که تنها رقيب ايالات متحده در عرصهء بين المللى فروپاشيد ،نظم نوين جهانى به باور انديشمندان آمريکايى در سيطرهء قدرت ايالات متحده قرار گرفت.اما پس از جنگ دوم خليج فارس در 1991 ،با بروز حادثه يازده سپتامبر ، وقتى داعيان هژمونى آمريکا ،غرور خود را شکست خورده ديدند جنگ افغانستان رخ داد،در حقيقت جنگ افغانستان تنها مرهمى بر اين زخم بود که بر قلب آمريکا نشسته بود اما هنوز نمى توانست عاملى براى اعتلاى دوبارهء غرور آمريکائى باشد. پس عراق که ديگر پس از 1991 به يک دولت منفور ومنزوى جهانى تبديل شده بود ،بهترين فرصت براى اثبات وجود نظم آمريکائى بود. 2) تغيير نقشه سياسى جهان : . آغاز مجدد انتفاضه و شکست طرح هاى مختلف صلح اعراب و اسرائيل، پيروزى احزاب اسلام گرا در برخى از کشورهاى منطقه و مهمتر از همه حادثه يازدهم سپتامبرو تولد تروريسم جديد ...موجب شده بود که به باور غرب اسرائيل در اين منطقه تنها بماند ،هرچند با وجود متحدين عربى ايالات متحده در منطقه که تا آن زمان همواره در پس پرده با رژيم صهيونيستى نيز رابطه داشتند ،اما هنوزبا وجود رژيم زخم خورده از غرب صدام ودولت انقلابى جمهورى اسلامى ايران وهمچنين بسيارى گروه هاى نو بنيادگراى منطقه ،امنيت رژيم صهيونيستى همچنان در خطر است ،لذا حضور ايالات متحده در منطقه ودر سنگر انجام رسالت تاريخى دفاع از اسرائيل ،يکى از اهداف کاخ سفيد محسوب مى شد .اما به واقع در روابط ايالات متحده ورژيم صهيونيستى نيز همچون روابط هر دو کشور ديگر منافع ملى در اولويت اول محسوب مى شود .بدين معنى که کنترل منطقه استراتژيک خاورميانه،که با وجود منابع سرشار نفتى وگازى ، منطقه سوق الجيشى جهان است. هم در جهت دکترين امنيتى ايالات متحده وهم منافع سياسى اقتصادى اين کشور مى بود .به همين دليل هنوز از مطرح شدن طرح خاورميانهء بزرگ در کنفرانس امنيتى مونيخ در فوريه 2003 ماهى نگذشته بود که جنگ شروع شد .به اعتقاد بسيارى از تحليلگران ، منطقه خاورميانه پس از فروپاشى شوروى از مهمترين موانع تثبيت رهبرى جهانى ايالات متحده بوده است .طرح خاورميانه ء بزرگ که از تکوين طرح پاول که،دموکراسى را براى خاورميانه تجويز مى کرد ،به وجود آمد ،يک پروژه براى ايجاد تغييرات بنيادين در ساختارهاى سياسى حقوقى در چارچوب استانداردهاى آمريکائى براى کشورهاى منطقه بود ،اما با وجود مقاومت کشورهاى منطقه حتى متحدين غرب ،ايالات متحده ،ناگزير از احاطهء نظامى بر منطقه بود. 3) جنگ پيشگيرانه : اين تاکتيک واقعا مختص جمهورى خواهان است ، در ژانويه 1998 ،18 جمهورى خواه طى تسليم نامه اى به کلينتون خواهان اين بودند که استراتژى جديدى در سياست خارجى ايالات متحده اتخاذ شود ،استراتژى که در بر گيرندهء سه مفهوم بود: 1) جنگ پيشگيرانه در مقابل کشورهايى که تهديد کنندهء منافع ايالات متحده هستند مثل عراق ،ايران ، کره شمالى 2) تغيير شکل بافت خاورميانه ، از طريق تئورى دموکراسى دومينو ، به اين باور که سقوط صدام ودموکراتيک شدن عراق در نهايت منجر به حرکت ديگر کشورها ى خاورميانه به سمت دموکراسى خواهد بود که سرانجام باعث صلح فلسطين واسرائيل مى شود.3) متحدان جديد ، در حالى که متحدان سنتى ايالات متحده چون آلمان ، فرانسه که ديگر از پيروان بى قيد وشرط کاخ سفيد نبودند. اما حالا در سال 2007 پس از قريب 4 سال از آغاز جنگ تحليل اينکه آيا کاخ سفيد به اهداف خود در اين جنگ رسيد ،با تحليل استراتژى جديد بوش قابل دستيابى است،در واقع اکنون واشنگتن با طرح استراتژى جديد بوش با اعزام دو گردان دريايى ،5 لشکر نيروى زمينى ، اعزام ناوهاى هواپيمابر ديگر به خليج فارس ،استقرار جديدترين سيستم ضد موشکيبه دنبال چيست؟ 3patriot PACدر حقيقت با توجه به اينکه 1) هزينه‌هاى سرسام آور يالات متحده در اين جنگ : شبکه تلويزيونى “سى ان ان “ در آخرين برآورد هزينهء جنگ ايالات متحده در عراق ، رقم 400 ميليارد دلار را هزينهء جنگى امريکا از آغاز جنگ اعلام کرده است در حالى که در لايحهءبودجهءدولت آمريکا براى 2008 از 3هزار ميليارد دلار بودجه،700ميليارد دلار هزينه ء مخارج جنگى پيش بينى شده است ،جرج بوش درخواست 245ميليارد دلارى خود را تسليم کنگره کرده است. 2) جذب موافقت جناح چپ در کنگره : با وجود مخالفتهاى زياد دموکراتها که پس از انتخابات نوامبر حالا در کنگره در اکثريت قراردارند .قطعنامه پبشنهادى هرى ريد و جان وارنر عليه طرح بوش به تصويب نرسيد ،در حالى که با اذعان پلوسى رئيس مجلس نمايندگان امريکا مبنى بر ضرورت اتخاذ راهبردهاى سياسى به جاى تاکتيک هاى نظامى ،مهمترين ويژگى قطعنامه نيز همين بود که به بوش توصيه مى کرد به جاى تقويت حضور نظامى ،ساير راه حل ها براى خاموش کردن آتش خشونتها در عراق به آزمون گذارد. 3) تاکيد بى چون وچرا بر حضورنظامى در عراق : نکته جالب توجه تر در استراتژى جديد بوش اين است که هر چند بوش اعزام نيروى بيشتر به عراق را براى پايان بحران عراق الزامى مى داند اما جدول زمانى خروج از عراق و واگذارى تدريجى امنيت عراق به دولت مردمى اين کشور را روزشکست عراق مى داند ... اين عين جملاتى است که سناتور گرام از حزب جمهورى خواه عنوان مى کند،وى با اشاره به ارزيابى اداره اطلاعات ملى آمريکا مبنى بر تشديد آشوبهاى فرقه ى در صورت خروج زود هنگام آمريکا از عراق تصريح مى کند “ترک عراق يک ضربه مرگ آور خواهد بود. من نمى توانم تضمين کنم که شما موفق مى شويد ولى مى توانم اين قول را بدهم روزى که شما براى خروج از عراق جدول زمانى وضرب الاجل تعيين کنيد ،روز شکست در عراق است واين درگيريها تبديل به يک جنگ بزرگتر خواهد شد نه کوچکتر!” پرسش هايى مطرح مى شود که پاسخگوى سوال اصلى است “آيا آمريکا به اهداف خود رسيده است؟” پرسش ها چنين است که اين همه هزينه براى چه؟ اين همه وحدت واتفاق نظر براى چيست؟ پس پايان جنگ چه زمانى است؟ مگر نه اينکه هدف استقرار دموکراسى در عراق بود؟ آيا دموکراسى در عراق مستلزم اين نيست که عنان امور به دولت مردمى اين کشور سپرده شود؟ در حقيقت در پاسخ به اين پرسش ها وبسيارى سوالات مشابه ،آنچه مسلم است اين است که آمريکاى شکست خورده ،هنوز به هيچ يک از اهداف جهانى خود نرسيده است .هزينه مى کند تا کسى نگويد شکست خورده است.همهء اختلافات را به پس پرده مى برد تا کسى نگويد در حال سقوط است .همهء راه را مى رود ... اما اينبار ديگر صدامى وجود ندارد که شعار دموکراسى سر دهد، پس تاکتيک‌ها بايد عوض شود، تاکتيک هاى جديد آمريکا را مى توان چنين بيان داشت: 1) ايجاد تفرقه قومى‌مذهبى براى تشديد مشکلات امنيتى : با وجود پيش بينى هاى صورت گرفته از گسترش نا امنى ها در عراق پس از اعدام ديکتاتور سابق اين کشور واعلام راهبرد تازه کاخ سفيد ، با رويکردهاى جديد ايالات متحده در قبال تحولات عراق جلوه هاى جديد اين رويدادها آشکار شد .بدين ترتيب گرچه اعمال فشار بر دولت مالکى وطرح موضوع تشکيل دولت وفاق ملى ،مذاکره وهمکارى با مخالفان دولت ، ظاهرا با هدف مديريت بحرانهاى امنيتى عراق صورت مى گيرد. اما در اين ميان راهبرد تفرقه قومى مذهبى چه در عراق وچه در کشورهاى ديگر منطقه وتضعيف دولت مردمى عراق در راستاى ايجاد تحولات جديد سياسى در اين کشور براى هماهنگى بيشتر با سياستهاى کاخ سفيد مى باشد. در عين حال که با افزايش مشکلات امنيتى وناتوانى دولت نوپاى عراق ،ضرورت حضور نيروهاى آمريکايى در اين کشور بيش از پيش به تائيد گروه هاى داخلى وخارجى مى رسد.همچنانکه در ارزيابى اخير منتشر شده توسط آژانس اطلاعاتى آمريکا ترديدها براى توانايى سياستمداران عراقى براى مواجهه نظامى قدرتمند با مسئوليتهاى امنيتى عراق بيشتر شده است .وسرعت تجزيه کشور ،عراق جديد را در بدترين وضعيت امنيتى قرار داده است. 2) فرافکنى مسئوليت ،با اعلام دخالت کشورهايى چون ايران وسوريه در عراق : يکى از تاکتيکهاى کهنهء کاخ سفيد در منطقهء خاور ميانه ،امنيتى کردن فضاى افکار عمومى در منطقه وجهان است که در اين ميان هر دولت وکشورى که متحد آمريکا نباشد لاجرم دشمن محسوب مى شود وحتما در صدد برهم زدن صلح وامنيت منطقه وجهان است . از اين رو با اقداماتى چون حمله به کنسولگرى جمهورى اسلامى ايران در عراق واتهام دخالت ايران در ايجاد ناامنى ها با وجود روشن بودن خاستگاه سياسى ايدئولوژيک گروه هاى تروريست وجوه ديگر اهداف ايالات متحده در عراق مشخص مى شود .در حقيقت جنگ تبليغاتى ايالات متحده بر عليه فعاليت هاى مسالمت آميز هسته اى ايران واتهام دخالت ايران در نا آرامى هاى داخلى عراق يک تاکتيک ديگر ايالات متحده براى تثبيت پايگاه هاى نظامى اين کشور در منطقه براى نيل به اهداف شکست خورده اش مى باشد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستيابي به نفت. آمريكا با يه استراتژي جديد دست به حمله ميزنه (مبارزه با تروريسم!!!!) و با ثابت شدن اين موضوع كه صدام هيچ سلاح كشتار جمعي رو در انبار ها نداشته...! بازهم به اشتباه خودش اعتراف نميكنه. با اينكه همكاري كشورهاي ائتلاف با آمريكا كمرنگ تر شده اما همچنان در حظورش در عراق و تسلط به منابع خاورميانه پافشاري ميكنه. (شايدهم يه رقابت بين اون و روسيه است) تسلط به نفت يعني قدرت. آمريكا دنبال ذخاير و منابع انرژي توي خاورميانه است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
1)تضعيف تروريستهاي القايده، امنيت منطقه و در نتيجه امنيت اسراييل و حوزه هاي نفتي منطقه 2)نابودي صدام كه به هر حال به نوعي مستقلا عمل مي كرد و مشكوك و نامطمين بود. 3)بهبود قدرت جهاني خود و بازگشت به گذشته پر هيبت آمريكا 4)ايجاد يك جبهه جهاني بر عليه تروريسم 5)باز كردن فضاي رسانه اي كشورهاي منطقه به منظور تبليغ آزادي و مرتجع زدايي 6)تسريع در روند جهاني سازي 7)آوردن الگوي دموكراتيك در منطقه و ترويج فكري آن در ديگر كشورهاي منطقه اينها اهداف اوليه آمريكا بود، كه به نظرم در مورد اول نسبتا موفقيت زيادي داشت، و توانست تا حدودي تهديداتي كه ممكن بود اسراييل از طرف القايده بشود را مهار كند، در مورد دوم هم كه موفقيت اصلي آمريكا در آن بود به موفقيت صد در صد رسيد.در مورد سوم نسبتا شكست خورد و هژموني قدرت آمريكا را نيز تضعيف كرد.و شكست اصلي آمريكا در مورد چهارم بود كه به نظرم هم پيمانان آمريكا به دليل منفعت طلبي بيش از حد، آمريكا را در اين رابطه حقا و انصافا تنها گذاشتند. در مورد پنجم نيز در بعضي جاها موفق بود مثل خود افغانستان و عراق و در بعضي جاها موفق نبود اصولا در كشورهاي منطقه كليه تبليغات رسانه اي در دستع دولتمردان و حاكمان آن كشور هاست و مجالي براي اظهار نظر براي مخالفان باقي نمي مونه ، كه آمريكا هم در آوردن اين الگوي رسانه هاي آزاد و فضاي باز مطبوعاتي در عربستان و سوريه و ايران شكست خورد(وجود برخورد شديد قضايي با مقاله نويسان و فيلترينگ شديد اينترنتي و ...مويد همين مدعاست). در مورد ششم اطلاعي ندارم ولي در مورد هفتم به موفقيت هايي دست يافت كه با تثبيت دولت ملي آقاي مالكي حقا رعبي در دل حاكمان كشورهاي منطقه (البته در پشت پرده) ايجاد شد كه كارشكني هاي گسترده توسط سازمانهاي امنيتي اين كشورها در كار دولت عراق نمونه بارز اين ترس پنهان است. كه انشاا... با ياري حضرت ولي عصر (عج) اين فتنه ها نيز دفع مي شود و عراق كشوري آزاد و با ثبات و به عنوان الگويي از يك كشور اسلامي واقعي(مثل مالزي و اندونزي) در منطقه تبديل خواهد شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آمريكا ممكنه در ابتدا اهدافی داشته ولى به هيچ كدام از اين اهداف نرسيد .
حداقل آنطور كه انتظار داشت.
هر جنگی بیشتر زیانباره تا مفید.




تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

1)تضعيف تروريستهاي القايده، امنيت منطقه و در نتيجه امنيت اسراييل و حوزه هاي نفتي منطقه

تا قبل از لشکر کشی امریکا به منطقه القائده یک گروه کوچک و در حال زوال بود که داشت در برابر احمدشاه مسعود آخرین تلاش هایش را برای بقا انجام می داد و دایره فعالیتش هم به همان افغانستان محدود می شد مه در حال حاضر به لطف مبارزات امریکا به تروریست های دنیا فعالیت های این گروه در اکثر مناطق خاور میانه مخصوصا افغانستان و عراق بسیار گسترش پیدا کرده و کاملا از کنترل امریکا و متحدانش خارج شده که باید به امریکا برای این گندی که به منطقه زده تبریک گفت :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.