hamed_713

تاپیک جامع شهید حسن باقری

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

حسن باقری(افشردی) قائم مقام فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در باور هیچ کس نمی گنجید یک دانشجوی 25 ساله رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران، با تاسیس واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، واحدی که بعدها نبض دفاع مقدس هشت ساله مردم ایران را به دست گرفت، مسیر جنگ را عوض کند. راهبرد شهید باقری مبنی بر ورود نیروهای مردمی به صحنه جنگ و ادغام ارتش و این نیروها در اولین عملیات بزرگ ایران معجزه کرد.ارتش عراق که تا آن روز چهار عملیات ایران را دفع کرده بود و غیر قابل شکست نشان می داد، در این عملیات کیلومترها از خاک ایران عقب نشینی کرد. در عملیات بعدی که طریق القدس نام داشت، ایران با استفاده از این راهبرد،شکست سختی به ارتش عراق وارد کرد.در این عملیات فقط 15000 افسر و سرباز عراقی به اسارت ایران در آمدند. وقتی در نهم اردیبهشت سال 1361 شمسی فرماندهان جنگ 40 هزار نیروی جنگی را برای بازستانی خرمشهر از عراق آماده رزم کردند، صاحب نظران نظامی دنیا هیچگاه فکر نمی کردند با مدیریت و فرماندهی ایرانی، این عملیات بزرگ با موفقیت به پایان برسد. راهبرد شهید باقری در این عملیات به اوج خود رسید و ایران با قدرت نمایی خیره کننده در طول یک نبرد 23 روزه، خرمشهر را از عراق بازپس گرفت، 16000 از نیروهای دشمن را کشت و 19000 نفر را اسیر کرد. حالا حسن باقری یا حسن افشردی با ارائه ایده های راه گشا و طراحی عملیات ماهرانه و... به عنوان معاون فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزیده شده بود. او در زمستان سال 1361 وقتی در جبهه فکه مشغول شناسایی منطقه دشمن و آماده سازی عملیات بعدی بود، در سنگر دیده بان مورد اصابت گلوله خمپاره عراقی ها قرار گرفت و شهید شد. او درآن روز 27 سال داشت و جمله معروفی که از او به یادگار مانده است، این است (( باید به خود جرات داد، ما می توانیم)) همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سرباز را رها کرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت. به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای کمیته استقبال شرکت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف کلانتری 14 و پادگان ولی‌عصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزی داشت. تا خرداد 1358، در کمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، همکاری فعال خود را با این روزنامه در زمینه‌های مختلف آغاز کرد. در این مدت بنا به دعوت سازمان آمل، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزه‌ای به لبنان و اردن انجام داد که طی این سفر، گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلین در آن منطقه تهیه کرد. در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. سپس در امتحان وررودی دانشگاه شرکت کرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول گردید. او در مدت حضور در محیط دانشگاه، نقش فعال و موثری در مقابله با توطئه‌های ضدانقلاب و گروهکها داشت. شهید باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهکهای منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید و در این واحد بود که نام مستعار «حسن باقری» برای ایشان در نظر گرفته شد. تهاجم دشمن بعثی به مرزهای کشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، نقطه عطفی در زندگی شهید باقری بود. با احساس تکلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عده‌ای از برادران پاسدار راهی جبهه‌های جنوب شد و تا آخرین لحظه حیات، در این سنگر باقی مانده و در بسیاری از صحنه‌های پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین کننده داشت. عمده عناوین فعالیتهای وی در صحنه رزم با دشمن عبارتند از: تاسیس و راه‌اندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی شهید باقری از ابتدای ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پایگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن، به جمع‌آوری نقشه‌ها و پیاده کردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها، اقدام کرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتی، جهت کسب اطلاع دقیق از دشمن، به شناسایی محورها و نقاط مورد نظر می‌پرداخت و در برخی از موارد نیز تا عقبه نیروهای دشمن برای ارزیابی توان و استعداد آنها، با چالاکی و شجاعت بی‌نظیری پیش می‌رفت. فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها، منجر به راه‌اندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب (گلف) گردید. واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامی محورهای جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام کردند. با این تلاش، اطلاعات چشم فرماندهی در میدان جنگ شد و یکی از ضعفهای بزرگ – نداشتن اطلاع از وضعیت دشمن – برطرف گردید. شهید باقری علاوه برا ارائه اطلاعات، توان و استعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حرکات احتمالی دشمن در آینده را پیش‌بینی می‌نمود و حتی به زمان و مکان آن هم اشاره می‌کرد. از آن جمله پیش‌بینی وی در دی ماه سال 1359 مبن بر حکت دشمن جهت الحاق محور شمال – جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود. که دشمن در کمتر از یک هفته با نصب پلهای نظامی متعدد و تلاش گسترده این کار را انجام داد. (البته این منطقه بعدها با عنایات الهی در عملیات طریق‌القدس ارائه گردید.) از اقدامات بسیار موثر شهید باقری که در این دوره پایه‌ریزی شد، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بی‌سیمهای دشمن بود.از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین ترکیب سازمان نفرات و تجهیزات و ادوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود. معاونت ستاد عملیات جنوب شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی که داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شکست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات الله‌اکبر و دهلاویه نقش به‌سزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا می‌شد که عملیات منظم نیروهای خودی با مشکل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه می‌ماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود که ثابت کنند می‌توان دشمن را شکست داد. با برکناری بنی‌صدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی کل قوا شرکت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و کاردان شناخته شد. - فرماندهی محور دارخوین درعملیات ثامن‌الائمه(ع) شهید باقری که فرماندهی محور دارخوین را به عهده داشت، در عملیات شکست حصر آبادان در طرح‌ریزی، سازماندهی و کسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش موثری داشت. معاونت فرماندهی عملیات طریق‌القدس در عملیات طریق‌القدس که برای اولین بار قرارگاه مشترک بین سپاه و ارتش تشکیل گردید، شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی کل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترک حضور یافت و در شناسایی محورها و تحلیل و پیش‌بینی حرکتهای دشمن و پی‌گیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود. شهید باقری دراجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آماده‌سازی مرحله دوم عملیات، به دلیل خستگی مفرط، شب هنگام طی تصادفی بشدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید. برادر شهید در این مورد می‌گوید: در بیمارستان در لحظاتی که معلوم نبود زنده می‌ماند یا خیر و با اینکه به سختی سخن می‌گفت می‌پرسید: پل سابله کارش به کجا کشید؟ بشدت به فکر عملیات و نگران آن بود. با اینکه یک ماه دستور استراحت مطلق پزشکی به او داده بودند، پس از یک هفته، بیمارستان را ترک کرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید، به فعالیت خود ادامه می‌داد. پس از عملیات موفق طریق‌القدس، دشمن بعثی دست به یک حمله در تنگه چزابه زد، شهید باقری با وجود ضعف جسمی، تلاش زیادی برای تثبیت این نقطع استراتژیک و مهم به عمل آورد و با استقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه‌ای استراحت، به هدایت عملیات پرداخت و حتی دریک مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شد و تپه‌ای را که 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و بر نیروهای خودی تسلط داشت به تصرف درآورد. - فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان 1 – فتح‌المبین: قبل از شروع عملیات، شهید باقری با تجزیه و تحلیل اطلاعات واصله، تمام واحدهای اطلاعاتی را در راستای اهداف این عملیات توجیه و وظایف هر یک را مشخص کرد. با توجه به وسعت منطقه عملیات، چهار قرارگاه برای کنترل و هدایت عملیات مشخص گردید. جناح شمالی منطقه، حساسترین محور عملیات بود. به دلیل این اهمیت و حساسیت، شهید باقری به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه) در این جناح انتخاب گردید. ضمن اینکه در قرارگاه مرکزی کربلا نیز در کنار فرماندهی کل عملیات (سردار محسن رضایی) به عنوان مشاور عملیات و مسئول اطلاعات، فعالیت بسیار موثری داشت. در مرحله اول عملیات فتح‌المبین، قرارگاه نصر با موفقیت کامل به اهداف خود رسید و در مرحله دوم عملیات، با اصرار و تاکید شهید باقری تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبی‌خات) از محور قرارگاه نصر انجام پذیرفت که پس از موفقیت و استقرار نیروهای خودی، دلیل اصرار شهید باقری کشف گردید. 2 – بیت‌المقدس بلافاصله پس از عملیات فتح‌المبین آماده‌سازی عملیات بیت‌المقدس آغاز گردید. شهید باقری ضمن تلاش برای هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در طرح‌ریزی عملیات نیز حضور داشت و می‌گفت: لزومی ندارد ما مستقیماً وارد شهر خرمشهر شویم، بلکه باید دشمن را دور بزنیم و عقبه او را ببندیم تا شهر خود به خود سقوط کند. با اینکه نظرات دیگری هم برای چگونگی آزادی خرمشهر وجود داشت، اهمیت و تاکید او پس از فتح خرمشهر آشکار شد. در این عملیات شهید باقری به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات نقش موثری را ایفا کرد. از هدفهای عمده این قرارگاه، خرمشهر و تامین مرز شلمچه و شرق بصره بود. پس از دو مرحله عملیات موفقیت‌آمیز، در مرحله سوم عملیات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحیه شلمچه، مزدوران بعثی را مستاصل و مضمحل کرد و شهر خرمشهر نیز آزاد گردید. 3 – رمضان پس از عملیات بسیار موفق بیت‌المقدس، طرح‌ریزی و آماده‌سازی عملیات رمضان آغاز گردید. در این عملیات شهید باقری همچنان در مسئولیت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عملیات رمضان این قرارگاه نقض عمل کننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتیاط پیش‌بینی شده بود، ولی با روحیاتی که شهید باقری داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همکاری جدی و فعال با فرماندهی آن، در مراحل بعدی عملیات رمضان به علت پاتکهای بسیار شدید و سنگین دشمن بعثی، قرارگاه نصر نقش بسیار موثری در دفع آنها و حفظ مواضع خودی داشت تا جایی که شهید باقری جهت کنترل دقیقتر و تقویت روحیه رزمندگان، مقر تاکتیکی قرارگاه نصر را پشت خاکریزهای خط مقدم مستقر کرد و تا تثبیت شرایط، در همانجا حضور داشت. فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب پس از عملیات رمضان، شهید باقری از طرف فرماندهی کل سپاه به سمت فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب منصوب گردید. در شرایطی که طرح‌ریزی عملیات از منطقه جنوب به جبهه غرب منتقل شده بود، همزمان با اجرای عملیات مسلم‌بن عقیل(ع)، شهید باقری در قرارگاه کربلا با شناسایی و پی‌گیری مستمر، عملیات محرم را طرح‌ریزی کرد و با کسب موافقت، نسبت به اجرای آن وارد عمل شد. با توجه به کسب تجربیات و نتایج حاصله از موفقیتهای رزمی و نظامی، ساختار سازمان رزمی سپاه شکل گرفت و بر اثر لیاقت و شایستگی قابل توجه و در خور تحسین شهید باقری، ایشان به عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه منصوب گردید ویژگیهای برجسته شهید اتکال شهید باقری به خداوند تبارک و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توکل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سخت‌ترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی، با تدبیر عمل می‌کرد. او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت(ع) و آقا امام زمان(عج) و امام خمینی(ره) داشت. شهید باقری بی‌ریا و بی‌تکلف در مصائب امام حسین(ع) می‌گریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه کتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه کربلا داشت. استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به کمی سن و تجربه وی، بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود. یکی از برادران رده بالای سپاه (و با سابقه در جنگ) چنین می‌گوید: با اینکه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرات می‌توانم بگویم افکار او دو سال از من بالاتر بود. شهید باقری همواره با هوشمندی و ذکاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی را پیش‌بینی و تحلیل می‌کرد و در کنار آن با قدرت بالای فکری، راههای کار و طرح‌ریزی عملیاتی خود را ارائه می‌نمود و بدون هراس از مشکلات، به فعالیت و تلاش در این زمینه می‌پرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت، بلکه همواره نسبت بهبرتری نیروهای خودی بردشمن با اطمینان صحبت می‌کرد. قاطعیت و قدرت تصمیم‌گیری شهید باقری به عنوان یک فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرات کامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی، نظر لازم و موثر را ارائه و در این باره تصمیم‌گیری می‌کرد. یکی از فرماندهان نظامی ارتش که با وی همکاری مشترک داشت می‌گوید: در مرحله‌ای از عملیات بیت‌المقدس یکی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتک دشمن قرار گرفته بود که فرمانده آن واحد در تماس اعلام کرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت. شهید باقری در پاسخ گفت: در مقابل دشمن باید مقاومت کنید و مسئولیت تلفات را هممن به گردن می‌گیرم. کادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همکاران خود داشت. در تربیت کادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توام می‌کرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار کرد که بعدها این برادران در واحد اطلاعات – عملیات تیپها مسئولیتهای مهمی را عهده‌دار شدند. توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی از دیگر خصوصیات این شهید بزرگوار بود که تجلی آن در هدایت عملیات – خصوصاً عملیات مشترک ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترک نصر) – مورد تایید فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی و عمل این شهید قرار می‌گرفتند، بخصوص در مقطعی که ایشان به عنوان نماینده سپاه در شورای عالی دفاع شرکت می‌کرد. شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینکه یک مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناسایی‌ها شرکت می‌کرد. در صحنه‌های رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور می‌یافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل می‌شد. این شهامت در کلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح می‌دانست بیان می‌کرد و از نظرات خود دفاع می‌نمود. از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا می‌داشت. تواضع و فوتنی شهید باقری – با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ – بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمی‌گرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زیردستان) به گوه‌ای بود که علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد می‌کرد. تا مدتها همسرش نمی‌دانست که او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال که در جبهه چه می‌کند، می‌گفت: من سقای بچه‌های بسیجی‌ام. نحوه شهادت پس از عملیات رمضان در شهریور ماه 1361 که مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود: هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم. چند ماه پس از این صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی(ره) شتافته بودند، او برای شناسایی و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیده‌بانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، رضوانی و ... به لقاءالله شتافت. آخرین کلامی که از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذکر شهادتین، نام مبارک امام شهیدان، حسین(ع) بود. شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهه‌های جنگ تنها یکبار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چند تا خاطره زيبا از كتاب يادگاران شهيد باقري براتون مي نويسم .... اگر خواستيد بگيد زيادش كنم!!!!!!!!!!!! خورمشهر داشت سقوط مي كرد ... جلسه فرماندهان با بني صدر بود .... بچه هاي سپاه بايد گذارش مي دادند.... دلم هري ريخت وقتي ديدم يك جوان كم سن و سال با موهاي تك و توكي تو صورتش و اوركت بلندي كه آستين هاش بلند تر از دستش بود كاغذ هاي لوله شده را باز كرد وشروع كرد به صحبت<........... يكي از فرماندهاي ارتش مي گفت : هر كي ندونه فكر مي كنه از نيرو هاي دشمنه!!!! حتي بني صدر هم گفت:آفرين ........ گذارشش جاي حرف نذاشت........ اولين بار بود كه كنارم خومپاره منفجر مي شد !!! همه از ماشين پريديم بيرون.... حسن گفت رودخونه رو بگيريد بريد عقب .... من ماشين رو ميارم !!!!!!!!!!!! تانك هاي عراقي به راحتي ديده مي شد!!!!!حسن سريع پريد پشت ماشين و دور زد!!!! گلوله توپ وخمپاره بود كه پشت ماشين ميخورد!!!چنكيلومتر عقب تر حسن با ماشين سوراخ سوراخ منتظرمان بود!!!! نزديك خط دشمن بودم و گرا مي دادم !!! با دور بين كه نگاه كردم ديدم دونفر داشتن با برانكارد يكي رو مي آوردند!!!! بارون خمپاره و گلوله بود!!!!كمي دقت كردم ديدم يكيشون حسنه !!!!! جلسه داشتيم ..... بعضي ها دير آمدند ...... من باقري را تا آن روز نمي شناختم..... ديدم جواني بعداز خواندن قران شروع به صحبت كرد!!! فكر كردم اعلام برنامه است ...... بعد ديدم قرص و محكم گفت: وقتي به برادرا ميگن ساعت9 اين جاباشن يعني 9 نه و يك دقيقه نشه!!!! http://www.idro.org/portal/DesktopModules/Contents/assets/asset1561/1/bagheri010.jpg

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقايون بايد ببخشيد نمي دونم چرا تاپيك قبلي نيومد!!!! من مي خوام تو اين تاپيك چند تا خاطره از شهيد باقري بنويسم !!!!!‌‌........... اگه خواستيد بازم دارم!!!!! سه تا تيپ درست كرده بود : كربلا...... امام حسين..... عاشورا..... و چندتا گردان مستقل...پشت بي سيم به رمز مي گفت : كربلا! امام حسين اومد؟؟ امام حسين تنهاست!!!وبراي جابجايي بچه ها از منطقه ي آهو دشت به گرم دشت مي گفت: آهو هارو بفرستيد اونجا كه هواش گرمه!!!نيروي كاركشته که می خواست می گفت : کنسرو ÷خته بفرستید!!!!! :mrgreen: نصف شب خبر های مختلفی از جنوب سابله می اومد " صبر نکرد و تنهایی شب رفت!!!! تصادفش هم به دلیل بی خوابی سه روزش بود!!!! رفتم بالا سرش ... گوشم را بردم دم دهانش .... می گفت کار ÷ل سابله به کجا رسید؟؟؟؟؟؟بهش گفتم حالت خوب نیست استراحت کن!!! گفت نه بگو چی شد می خوام بدونم!!!! افسر رده بالای ارتش عراق بود بیست روز ÷یش اسیر شده بود ولی به هیچ کس هیچی نمی گفت وقتی حسن آمد تمام اطلاعاتی را که می خواستیم 2 ساعته گرفت!!!!! بچه به شوخی گفتند جادوش کردی!!!؟؟؟ فقط لبخند زد و گفت به فطرطش بر گشت!!! :evil: :mrgreen:
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نشون مي دهد دوستان به جنگ آوران ميهن چگونه عشق مي ورزند !!!!! حالا اگر مطلب از كوروش كبير بود همه صف مي كشيدند !!!!! دوستان از ديد گاه من و امثال من ارزش اين انسان ها بيشتر از گذشتگان دور است!!!! :mrgreen:
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عمليات بيت المقدس از شاهكارهاي اين فرمانده با هوش بود.شهيد باقري گره گشاي طراحان عملياتي بود و علي رغم جوان بودن بسيار حساب شده و پخته عمل مي نمود.با حداقل خطا و بالاترين كارايي.

جنگ 8 ساله رو جوانان اين مرز و بوم اداره كردند.


شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادي وصولشان عندربهم يرزقونند.(امام خميني-ره)
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان سلام خیلی خوب بود و با پست بعدت هم موافقم نمی دونم واقعا چرا اینطوره دوست عزیز ایشون توی جغرافیا و طرح مناطق جنگی خیلی خبره بودن دیگه درسته؟ دوست عزیز بیشتر بزار حداقل من استفاده میکنم یه خاطره از همسر شهید همت همسر ایشون میگه که ایشون چشمای قشنگی داشت چون چشماش به گناه باز نشد و خدا چیزهای قشنگ رو برای خودش برمیداره آخرشم وقتی که شهید شد تیکه سرش جدا شد خدا چشماشو با قابش برداشت و برد
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center]تصویر[/align]

غلامحسين افشردي معروف به حسن باقري بي شك مغز متفكر سپاه پاسداران در سالهاي ابتدايي جنگ تحميلي بود.
بر اين ويژگي برجسته او همه فرماندهان عالي رتبه جنگ تاكيد مي كنند. شايد مهمترين فرماندهي بود كه در سال هاي بعد از شهادتش كه متاسفانه زود اومردي لاغر اندام بود و چهره اي صميمي و دوست داشتني و در عين حال جدي داشت با ريش هايي كم پشت و چشماني نافذ.
غلامحسين افشردي در سال 1354 وارد دانشگاه اروميه شد تا در رشته دامپروري تحصيل كند. پس از مدتي به خاطر فعاليتهاي سياسي از آن دانشگاه اخراج شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي به همكاري با نهادهايي مثل كميته هاي انقلاب و سپاه پاسداران پرداخت و در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران پذيرفته شد و با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي به تحريريه آن روزنامه پيوست.
روز يكم مهر ماه 1359 هنوز 24 ساعت از آغاز جنگ تحميلي نگذشته بود كه عازم جبهه هاي جنگ شد. با ورود به جنگ اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران را پايه گذاري كرد و در مدت كوتاهي اين جوان 25 ساله چنان لياقتي از خود نشان داد كه يكي از چهره هاي شناخته شده جنگ تحميلي شد.
در عمليات طريق القدس فرماندهي عمليات را بر عهده داشت و در عمليات هاي فتح المبين و بيت المقدس فرماندهي قرار گاه نصر.
درهمه اين عمليات ها يك پاي طراحي عمليات نيز بود.
پس از عمليات رمضان فرمانده قرارگاه كربلا در جبهه هاي جنوب شد و پس از عمليات محرم به جانشيني فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد و تا شهادتش كه در نهم بهمن ماه 1361 اتفاق افتاد در همين سمت بود.
او وقتي كه به شهادت رسيد، 27 سال بيشتر نداشت و در حالي تن پاكش غرق در خون شد كه براي شناسايي مواضع دشمن، پيش از عمليات والفجر مقدماتي، به همراه چند تن ديگر در سنگري در منطقه فكه به سر مي برد.
http://afshordi.blogfa.com

[align=center]تصویر[/align]
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
روح تمام شهداي جنگ شاد............جانباز هاي غزيز رو هم نبايد فراموش كرد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان اون هايي كه اهميت نمي دند بايد به خودشون شك كنند!!!! حتي اگر مسلمون هم نباشند!!! تو ايران در برخي زمان ها اقليت هاي مذهبي بيشتر به مردان بزرگ جنگ احترام ميدارند!!!!! حالا من ادامه اين خاطرات رو مي نويسم: يكي از فرماندهان ارتش مي گفت كار حسن خيلي عاليه انگار چندين سال دانشكده افسري بوده!!!! چند تا بسيجي كنار جاده بودند. حسن گفت وايسا اين ها رو سوار كن!! به اون ها گفت : اگه الان فرماندتون رو مي ديديد بهش چي مي گفتيد؟؟!! يكيشون گفت : حالا كه دستمون نمي رسه اما اگه مي رسيد مي گفتيم آخه خدا رو خوش مي ياد تو اين گرما پياده بريم!!؟؟تازه غذا هايي كه برامون مي آرن اصلا خوب نيست!! حسن با خنده گفت مي گم رسيدگي كنند !!! بسيجي ها خنديدند و باورشون نشد كه اون فرماندشونه!!! و پياده شدند و رفتند!! زمين داشت زير گلوله هاي توپ و خومپاره شخم مي خورد و تانك هاي عراقي رو بروي خاك ريز صف كشيده بودند !! حسن با چند تا از بچه ها يه گوشه نشستند و دعا توسل خوندند!!! دوستان اين خاطره آخري كه نوشتم من رو خيلي تو فكر برد !!! تو فكر اين كه قبلا تو تاپيك هاي ديگه سر اينكه آيا شجاعت تنها براي جنگ كافيه يا نه بحث زيادي شد فكر كنم اين خاطره جواب همه اون هايي رو كه فكر مي كنند اين توپ و تانك كه برتري مياره رو داد!!!! :mrgreen:
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دست همه دوستان درد نكنه منو به دوران جنگ برگردونديد . خاطراتم زنده شد . :mrgreen: :mrgreen: اما آتيش به همه وجودم كشيديد نمي دونم چند نفر از شما اون روزها رو تو درگيرري رو در رو با عراقيها بوديد و يا يه بار شب عمليات رو تجربه كرديد . اون قول شهيد حميد باكري رو كه مي دونيد فكر كنيد آدمي كه جز دسته سوم باشه چه حال رو روزي داره . باور كنيد اين چيزها ديگه توي جامعه ما ارزش به حساب نمياد .جانباز ي رزمنده بودن به نظر بعضيها اينها ديگه ارزش نيست . به نظر شما بچه هاي جنگ تو جامعه امروزي چه جايگاهي دارن . يه روز يكي از بيسج اداره اومد و گفت توي اين فرم خاطراتي از زمان جنگ بنويس من هم براش نوشتم هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش را دوختند . شايد به من خرده بگريد يا بگيد چرا تو از اين خاطرات نميگي . ولي . در مثل مناقشه نيست تازه بعد اينهمه سال كه از جنگ گذشته يه كم فهميدم كه آقا امير المومنين چي كشيد و فزت برب الكعبه واقعا از اعماق وجود سرچشمه گرفته بود . باور كنيد براي اين باز مونده هاي از قافله قافله اي كه معلوم نيست جز اونها هنوز محسوب ميشي يا نه خيلي سخت ميگذره . لااقل شما دعا كنيد كه خدا به ما صبر بده . ما معمولا كسي رو براي درد و دل پيدا نمي كنيم چون يا از هم قطاريهامون دور شديم و يا ديگه اصلا بين ما نيستند . ببخشيد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به خدا قسم كه امريكا از مانند شهيد باقري ميترسه نه از ف14 ميگ و سوخو .اميدوارم مثل امثال شهيد باقري باشيم .تمام بچه هاي سايت.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

زمين داشت زير گلوله هاي توپ و خومپاره شخم مي خورد و تانك هاي عراقي رو بروي خاك ريز صف كشيده بودند !! حسن با چند تا از بچه ها يه گوشه نشستند و دعا توسل خوندند!!!


با این تاپیک یاد دوران جنگ افتادم.
هر چند اون زمان سنی نداشتم و به عینه از وقایع جنگ دور بودم.
اما بصورت نسبی میشه اون حال و هوا را تجسم کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از سرور مون آقاي مالك تشكر مي كنم و يه پيش نهاد دارم!! من مي گم يه تاپيك پيوسته براي خاطراتتون درست كنيد !! درست مي دونم !! شايد تو اين سايت بهتون بي احترامي بشه اما اين رو مطمعن باشيد من و امثال من تا آخرين قطره خون خودمون راه شما رو ادامه مي ديم !!! آقاي ملك من حتي سنم به جنگ قد نمي ده اما تا تونستم در بارش اطلاعات جم كردم و سعي كردم اون رو تجربه كنم!!! آره سعي كردم تجربه كنم!! هر آموزشي كه مي رفتيم يا هر اردويي كه مي رفتيم خودم رو تو فضاي جنگ هس مي كردم!! تو بازديد از مناطق عملياتي تمامي عمليات ها جلوي چشمم انجام مي شد !!! آقاي مالك ! من و امثال من هستيم و شما تنها نيستيد !! اما ما همگي در اين جا تنهاييم!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دوستان سلام
خیلی خوب بود و با پست بعدت هم موافقم
نمی دونم واقعا چرا اینطوره
دوست عزیز ایشون توی جغرافیا و طرح مناطق جنگی خیلی خبره بودن دیگه درسته؟
دوست عزیز بیشتر بزار حداقل من استفاده میکنم
یه خاطره از همسر شهید همت
همسر ایشون میگه که ایشون چشمای قشنگی داشت چون چشماش به گناه باز نشد و خدا چیزهای قشنگ رو برای خودش برمیداره
آخرشم وقتی که شهید شد تیکه سرش جدا شد
خدا چشماشو با قابش برداشت و برد




seyyedi جان اشک مارو در اوردی :mrgreen: :mrgreen: واقعا حیف شد که رفتند چه ادمای بزرگی بودند و خواهند بود :evil:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.