RezaKiani

اگر شما فرمانده بودید چه می کردید؟ قسمت دوم

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

از دوستان کسی نقشه راههای آن زمان ایران را دارد؟ نقشه خطوط راه آهن ، راههای آسفالته و خاکی و پلها و ... چون بدون دانستن این موارد نمیشه نظر قطعی داد. البته درباره منطقه خودمون یعنی آذربایجان با قطعیت میگم که ما در صورت اتخاذ تاکتیکهای مناسب مانع از عبور نیروهای روس از مرز میشدیم. دوستانی که به شمال غرب کشور سفر کرده و رود ارس رو از نزدیک دیده باشن به اضافه مناطق عبوری مرزی مثل پلهای کار گذاشته شده میتونن بفهمن که چی میگم. اینجا اگر ما پلها رو منفجر میکردیم و در مناطق قابل عبور فقط چند تا توپ و تیربار و سرباز مستقر میکردیم نیروهای روس قادر به عبور از دره های موجود نبودند. خیلی راحت توان متوقف کردن ارتش شوروی رو داشتیم. البته مناطقی هم هست که هموار بوده و روسها در صورت توقف سعی در تغییر مسیر به سوی آنها میکردند. یکی از این مناطق قسمت شمال شرق ، شمال غرب کشور است که حاشیه دریای خزر میشه. ولی با حفر خندق و ایجاد موانع تاخیری میشد حرکت دشمن از این محورها رو کند کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در زمینه آذربایجان و کردستان حق با شماس. شمال رو هم گفتم باید به کوه ها و گذرگاه های کوهستانی عقب نشینی بشه. مشکل اصلی در زمینه خوزستان و شرق کشوره.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من بخت هم با ما یار نبود. فرض رو بگیریم ما می تونستیم یه چند ماهی مقاومت کنیم تا المانها برسن. دو نبرد در جنگ جهانی دوم نبردهای سرنوشت سازی بودند. یکی نبرد العلمین یکی هم استالینگراد. اگه المانها موفق می شدند که قفقاز را بگیرند. اون وقت ایران رسما وارد جنگ می شد و به متحدین می پیوست. در این صورت پای انگلیس از خاورمیانه جمع می شد و قلب انرژی دنیا دست متحدین می افتاد و انگلیس فلج می شد. در نبرد العلمین هم که در افریقا اتفاق افتاد. اگه هیتلر به موقع به رومل(روباه صحرا) نیرو و سوخت و مهمات می رسوند. رومل از انگلیسیها شکست نمی خوردو اونها رو شکست می دادو تا عراق رو اشغال می کردو ایرانم چون از یک طرف خیالش راحت می شد با ایران رسما اتحاد رو اعلام می کردند. و از شمال به شوروی حمله می کردند. شرق اسیا ژاپن و غرب اسیا که یه منطقه فوق العاده استراتژیک بود ,ایران. خلاصه فرض بر اینکه ما یه چند ماهی هم مقاومت می کردیم. هیچ وقت المانها نمی رسیدند. و بالاخره ایران اشغال می شد. حالا بحث اینه چه جوری میشد یه چند ماه مقاومت کرد. luftwaffe icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در محورهای شمال شرق و جنوب غرب ما از نظر پدافند طبیعی یکمی مشکل داشتیم ولی نیروهای دشمن هم سلاح قابل ملاحضه ای نداشتند. ارتش شوروی که به مشهد حمله کرد فاقد توپ و تانک قابل توجه بود. انگلیسیها هم از تانک سبک استفاده میکردند. نیروی زرهی ایران با وجود کوچک بودن میتوانست با اتخاذ تاکتیکهای مناسب در دشتهای وسیع جنوب چنان مانورهای جنگی دهد که نیروهای انگلیسی کاملا زمینگیر شوند. بالاخره هر چی باشد زمین مال ما بود و دست بالا رو داشتیم. ولی اینکه آلمانها به قفقاز و عراق میرسیدند یا نه بستگی مستقیم به ایران داشت. اگر آلمان از مقاومت چند ماهه ایران مطمئن میشد مسلما نیروهای بیشتری به شمال آفریقا و استالینگراد اعزام میکرد تا هر چه سریعتر از جبهه ها فتح شوند. در عراق آلمانها نفوذ خوبی داشتند و مردم ایران و عراق با احساسات ناسیونالیستی ضد انگلیسی در صورت مسلح شدن میتوانستند یک جنگ مردمی تمام عیار علیه نیروهای روس و انگلیس ترتیب دهند. ایران حلقه نهایی جنگ در روسیه و آفریقا بود که هر کس آنرا میگرفت پیروز بود! انگلیس و روسیه زودتر گرفتنش و پیروز جنگ شدند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر سعيد لپ مطلب رو بيان كرده ولي من هم يكسري نكات رو خاطر نشان ميكنم . اگر من فرمانده بودم با توجه به استعداد قواي ايران در اون زمان 1 :اول از همه اعتماد مردم رو به خودم جلب ميكردم (مثل كاي كه استالين انجام داد) . 2: با كمك مجتهدين زمان خود فرمان بسيج عمومي ميدادم . 3: باتوجه به اينكه ما در قوچان و گلستان مناطق كوهستاني زيادي داريم به استقرار گروهاي پارتيزاني و ميپرداختم چون به اين منطقه سفرهاي زيادي داشتم ميدونم كه داراي مناطق صعب العبور زياد و گلوگاههايي هست كه ميتونه ماهها مقاومت كنه و از طرفي داراي مردمان كرد زباني هست كه از رشادت خاصي برخوردارند و ميشد با تسليح اونها واقعا" يه جهنم حسابي براي روسها درست كرد. 4: براي مواجهه با قواي روس در شمال از و مناطق جنگلي از روش ميرزا كوچك خان استفاده ميكردم با توجه به اينكه نيروهاي ميرزا كوچك خان در اون زمان از از توپخانه بهره اي نداشتند ولي تونستند مقاومت خوبي با تعداد كم در اون منطقه از خودشون نشان بدهند و در ضمن راههاي كوهستاني منتهي به گيلان و مازندران نظير چالوس. هراز. رشت- قزوين و فيروزكوه رو مسدود ميكردم . پل ورسك رو با توجه به اينكه تنها معبر رسيدن راه آهن به شمال است منهدم ميكردم تا حركت قواي روس رو كندتر كنم . 5: در مسيرهاي احتمالي مانند الموت به تنكابن هم نيروهاي پارتيزاني قرار ميدادم تا خيالم از نظر شمال و شمال شرق راحت بشه .درمورد شمال غرب هم سعيد به اندازه ي كافي توضيح داد و به احتمال زياد حدود 50% قواي خودم رو در اين منطقه مستقر ميكردم و با كمك قواي مردمي آذربايجان قواي روس رو متوقف ميكردم . 6: با مستقر كردن توپخانه در جنوب و واتخاذ تاكتيكهاي غير متعارف جلوي اينگليسي ها مقاومت ميكردم. 7: با مستقر كردن نيروي دريايي در سواحل بحرين اين جزيره را اشغال ميكردم . 8: با توجه به اينكه تقريبا" نميشه به غربي ها اعتماد كرد بعد از حمله به بحرين سعي در مذاكره با نيروهاي متفق و متوقف كردن حملات اونها ميپرداختم البته اين سياست فقط يك سياست تاءخيري براي بدست آوردن زمان تا رسيدن قواي آلمان ميبود . توجه داشته باشيدي موارد7 و 8 فقط در صورت مقاومت جانانه و غير منتظره از سوي ايران قابل تحقق ميبود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
انیپر تمام نقشه ات خوبه غیر از حمله به بحرین چون اون زمان نیروی دریایی ایران خیلی خیلی ضعیف بوده. لیست ناوها رو توی همین تاپیک گذاشتم. ولی بحرین یه پایگاه دریایی انگلیس به حساب می آمده. به هرحال متشکرم از توجه شما.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرض کنید که شما فرمانده ارتش خوارزمشاهیان هستید و قرار است که در برابر هجوم سپاه مغول مقاومت کنید. در این صورت با توجه به امکانات موجود از چه تاکتیکها و استراتژیهایی استفاده می کردید. لطف کنید و به صورت مشروح نظرات خود را بیان کنید. اما قبل از اعلام نظر بهتر است نگاهی به متن مقاله زیر بیاندازید. این مقاله که از مجله جنگ افزار گرفته شده است توضیحات مفصلی در زمینه تاتیکها و استراتژیهای سپاه چنگیز ارائه می کند. 1- سپاه مغول بین 100 تا 200 هزار نفر براورد شده است که با ستون وارد ایران شده اند. 2- نیروی تدافعی ایران در حدود 400 هزار نفر براورد شده است که همه در پشت دیوار قلعه ها و حصار شهرها موضع گرفته بودند. گرگ آبی و سپاهیانش اولین ارتش مدرن جهان کدام ارتش بود؟ ورماخت هیتلر؟ ارتش پروس در قرن نوزدهم؟ ارتش ناپلئون در قرن هیجدهم؟ نیزه داران سوئیسی قرن شانزدهم؟ برای رسیدن به پاسخ سوال فوق بازهم باید در تاریخ به عقب رفت؟ مسلما بله! چرا که در حقیقت اولین ارتش مدرن تاریخ توسط چنگیزخان ایجاد شد. به نظر عجیب می رسد اما با تحلیل دقیقتر به این حقیقت می رسیم که سپاه مغول را تنها می توان با ارتشهای مدرن امروزی -و نه حتی ارتش ناپلئون بناپارت- مقایسه کرد. عملکرد و کارایی عالی و همانگی سپاهیان مغول در میدان نبرد تا قرنها پس از چنگیز و اسلافش در هیچ ارتشی دیده نشد. اگر کله منارها را کنارگذاشته و با دیده انصاف به چنگیز نگاه کنیم شاید تنها بتوانیم 2 یا 3 هماورد برای او در تمام تاریخ بیابیم. چنگیز دارای قدرت تحلیل نظامی عالی و خلاقیت سازماندهی سطح بالایی بود که کمتر سرداری در تاریخ می توانست به پایه او برسد. به یاد داشته باشید که بر خلاف کشورگشایانی مانند اسکندر، ناپلئون، تیمورلنگ، کورش کبیر و حتی هیتلر چنگیز آموزش کلاسیک علوم نظامی ندیده بود و حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت و فتوحات او متکی بر نبوغ نظامی او بود. بازهم به یاد داشته باشید که متصرفات چنگیز از دریای چین شروع شده و تا دریای سیاه امتدادمی یافت. نگاهی به نقشه جهان بیاندازید! از نظر مساحت، فتوحات چنگیز بیشترین مساحت را در بین تمام فاتحین جهان داشته است. به عنوان مثال، او زمینهایی 4 برابر اسکندر کبیر را فتح کرد. فتح و اداره این متصرفات مسلما کار یک جنگجوی عادی نبوده است و ما نمی توانیم تمام این پیشرفت عجیب را یکسره در درنده خویی چنگیز و سپاهیانش خلاصه کنیم. مغولها شکنجه نمی کردند، مثله نمی کردند و کسی را ناقص و فلج نمی کردند در صورتیکه دشمنانشان این بلاها را بر سر اسرای خود می آوردند. سپاهیان دشمنان او نیز درست به اندازه سپاهیان خود چنگیز خونخوار بوده اند و تاریخ نشان داده است که هرجا که توانسته اند از قتل و غارت فروگذار نکرده اند. پس چنگیز چگونه موفق شد؟ رمز موفقیت بی بدیل او چیزی نیست جز مدیریت صحیح. به عنوان نمونه، چنگیز پس از شکست دادن نایمانها در سال 1204میلادی از وزیر آنها درخواست کرد که به پسرانش خواندن و نوشتن بیاموزد و قوانین چنگیزی (یاسا) را مکتوب کند. او برای اولین بار کتابت و فرهنگ را به میان مغولان آورد. همین ابتکار به ظاهر بی اهمیت باعث شد که سالها مغولها بتوانند کشور پهناور خود را ادراه کنند. بدون طبقه دولتمردان و مشاوران و بدون امکان ارتباط بین استانها و خانهای حاکم بر آنها و بدون طبقه بندی و بایگانی مدارک، مغولها چونه می توانستند کشورهای تحت اشغال خود را اداره کنند؟ مطالعه شیوه رهبری او در میدان نبرد و مدیریت او در خارج از میدان نبرد می تواند درسهای زیادی برای نظامیان بلندپایه و سیاسیون عالی رتبه در تمام اعصار داشته باشد. حال بد نیست که نیم نگاهی به سازمان ارتش گرگ آبی در قرون دوازدهم و سیزهم میلادی بیاندازیم، بدون پیش داوری و بدون تعصب. ماشین نظامی مغول به صورت وسیعی توسط یک شخص یعنی چنگیز خان بوجود آمد. روش جنگی او مسبب موفقیت باورنکردنی او و جانشینانش در تمامی آسیا، خاورمیانه و قسمتی از اروپا بود. از بسیاری جهات، مغولها اولین سیستم نظامی مدرن جهان را بوجود آوردند و در 80 سال ابتدایی حکمفرمایی خود به عنوان یک ابرقدرت قرون وسطایی به ندرت شکست خوردند. مغولها یکی از ترسناکترین نیروهای مسلح بودند که در طول تاریخ بشر در میدانهای نبرد ظاهرشدند. عملیات همراه با جابجایی های سریع، طی مسافتهای دور و دراز، سواران شرزه که به حریف خود شوک واردمی ساختند، تحرک و قدرت آتش آنها در جنگ زمینی تا زمان عصر باروت بی نظیر بود. مردمان دیگری مانند رومی ها پیاده نظام قدرتمندی داشتند در حالیکه دیگران مانند بیزانسی ها بیشتر از سواره نظام سنگین اسلحه بهره گیری می کردند. هنوز چینی ها و اروپایی ها در استفاده از استحکامات و قلعه سازی استاد بودند اما هیچ کدام از آنها نتوانستند مانند مغولها قدرت مبارزه در نبرد زمینی را با چنین اندازه مهلکی از برد، سرعت، هدف و کارایی ترکیب کنند. موفقیتهای نظامی مغولهای ناشی از چند عامل بود: 1. سازماندهی ارتش 2. ساختار فرماندهی مبتنی بر شایسته سالاری 3. آموزش فوق العاده 4. پشتیبانی 5. سرویسهای اطلاعاتی 6. ارتباطات در هر دو سطح استراتژیکی و تاکتیک 7. سلاح 8. جنگ روانی 9. تاکتیک 10. استراتژی 1-سازماندهی: مغولها یک طرح ده دهی مدرن برای سازماندهی داشتند. کوچکترین واحد از 10 سرباز تشکیل می شد(آربان). واحدهای بزرگتر 100سرباز(جوگان یا گویان)، 1000سرباز(مینگان) و 10000سرباز(تومان) را شامل می شدند. فرماندهی هر تومان با یک نویان بود. 2 تا 5 تومان یک "هردو" را تشکیل می دادند که به معنی یک سپاه بود. از کلمه "هردو" استنباط می شود که این واحد تحت فرمان خانها و دیگر ژنرالها(بویان) بوده است. این سازمان کاملا نزدیک به جوخه، گردان، هنگ، لشکر و سپاه در ارتشهای مدرن می باشد. 6 سرباز از هر آربان سوارکاران سبک اسلحه مسلح به تیروکمان بودند و 4 سرباز دیگر، سواران سنگین اسلحه مسلح به نیزه. عملیات به همراه چندین واحد کوچک تاکتیکی در این سازمان ساده تا قرنها نظیر نداشت اما به زودی در مقالاتی که نظامیان اروپایی نوشته بودند تشریح شد. ارتش های آن روزگار در اروپا در میدان نبرد از شوالیه هایی تشکیل می شدند که توسط پیاده نظام و سوارکاران سبک اسلحه پشتیبانی می شدند و به ندرت نیز از روستاییان مسلح شده استفاده می شد. این روش تا زمان ارتشهای مدرن دوران انقلاب فرانسه و ارتش بزرگ ناپلئون -که اروپا یک سیستم سازماندهی نظامی موثر و خبره مانند خاقان بزرگ درست کرد- ادامه داشت. در چین و خاورمیانه سازماندهی تاکتیکی حرفه ای تر بود اما هنوز کارایی ضعیف تری نسبت به سازماندهی مغولها داشت. جالب اینکه این روش سازماندهی ده دهی اولین بار در امپراطوری هخامنشی استفاده شد اما پس از سقوط هخامنشیان به دست اسکندر مقدونی این روش به مدت 15 قرن فراموش شد تا اینکه چنگیز خان بدون اینکه یکبار کتب تاریخی را مطالعه کند دوباره این روش را احیا کرد. از دیگر ابتکارات چنگیز خان در زمینه سازماندهی، شکستن روابط قبیله ای در لشکرها بود. او افراد یک قبیله را بین فرماندهان مختلف پخش می کرد. هر فرمانده نیز در برابر تعداد سربازانش مسئول بود. سربازان اجازه تغییر واحد خود را نداشتند و در صورت ملحق شدن به واحدی غیر از واحد خود فرمانده واحد اصلی نیز تنبیه می شد. در دولتهای سنتی رسم بر این بود که در هنگام وقوع جنگ شاه از فئودالها و خانهای تحت فرمانش درخواست ارسال سرباز می کرد و هر خانی به همراه قبیله خود وارد کارزار می شدند. اشکال این روش سربازگیری -که تا زمان رضاخان در ایران رواج داشت و بنیچه نامیده می شد- این بود که سربازان هر فرمانده تنها به فرمانده خود وفادار بودند و در صورتی که فرمانده شان از جنگ کناره گیری می کرد و یا به طرف مقابل می پیوست تمام سربازانش نیز به همراه او می رفتند. نمونه تاریخی این امر را در پیوستن سربازان تحت امر ابن عباس به سپاه معاویه در جنگ بین امام حسن(ع) و معاویه می توان دید. چنگیز با شکستن روابط قبیله ای بین فرمانده و سربازان، از پیش آمدن این اتفاق جلوگیری کرد چون دیگر فرمانده با سربازانش رابطه خویشاوندی و ریش سفیدی نداشت که بتواند سربازانش را با خود از جنگ خارج کند. قوانین نبرد برای مغولها بسیار ساده بوده اند. به عنوان مثال اگر چند سرباز بدون اجازه فرمانده خود از گروه خود خارج می شدند مجازاتشان اعدام بود. چنگیز به زندگی مغولها یک عنصر حیاتی اضافه کرد تا از آنها را از صحرانشینانی بدوی تبدیل به سپاهیانی کارآمد کند و آن عنصر حیاتی انضباط سخت بود. انظباط همان چیزی بود که مغولها را از دیگر صحرانشینانی مانند تاتارها، سلجوقیان و مرکیتها متمایز می کرد. 2-فرماندهی: به استثنا خویشاوندان چنگیزخان که فرماندهی عالی را برعهده داشتند، ارتقای فرماندهان در ارتش خان بر اساس توانایی آنها بود نه توارث. سوبوتای بهترین نمونه از این فرماندهان است. در طی عملیات روسیه و اروپای شرقی، فرماندهی صوری با پسر بزرگ چنگیز باتوخان بود. 2 شاهزاده دیگر از تبار چنگیز فرماندهان میسره و میمنه سپاه باتوخان بودند. اما هر 3نفر در کنترل عملیاتی سوبوتای بودند. سوبوتای یک آهنگرزاده بود که درآن زمان 65 سال از عمر او می گذشت. به محض رسیدن خبر مرگ اوغتای (پسر و جانشین چنگیز) در سال 1243 میلادی این سوبوتای بود که با بی میلی وظایف سلطنتی 3 شاهزاده را به آنها یادآور شد و دستور بازگشت سپاهیانش به مغولستان را صادر کرد که این امر اروپا را از ویرانی بیشتر نجات داد. بدین سان، سیستم فرماندهی مغول بر پایه شایسته سالاری بناشده بود که در تقابل با سیستم اشراف سالاری دشمنانش بود. قبل از هر عملیاتی چنگیز و ژنرالهایش در شورایی جنگی که قرولتای نام داشت در مورد نحوه انجام عملیات نظامی و وظایف هر فرمانده تصمیم گیری می کردند. در ضمن، تمام اطلاعات در مورد دشمن را جمع آوری می کردند تا میزان مخاطرات را محاسبه کنند و تعداد واحدهای مورد نیاز برای حمله به دشمن را برآورد کنند. ژنرالهای مغول در محدوده فرماندهی خود استقلال زیادی در تصمیم گیری داشتند که باعث می شد در هنگامه نبرد کارایی زیادی نشان دهند ولی درعین حال باید به برنامه زمانبندی شده در قرولتای نیز وفادار می ماندند تا بتوانند درهنگام نیاز نیروهایشان را متمرکز کنند. 3-آموزش: بیشتر ارتشهای اروپایی از چند مرد مسلح و شوالیه تشکیل می شدند به علاوه دهقانان یا شبه نظامیانی که به خدمت اجباری برده می شدند. تنها شوالیه ها و معدودی از افراد نظامی حرفه ای تمرینات منظم داشتند و تمرینات آنها بیشتر بر جنگ تن به تن -مانند نیزه بازی و شمشیربازی- متمرکز بود نه تمرین تاکتیکهای گروهی. در مقابل ارتش مغول به صورت دائم سوارکاری، کمانگیری و تاکتیک واحدها، آرایشها و گردشها را تمرین می کردند. این آموزش سخت با یک دیسیپلین سخت -اما نه تند و نابخردانه- اجرا می شدند. افراد از سن 16 سالگی برای خدمت در ارتش مناسب تشخیص داده می شدند درحالیکه از کودکی مهارتهایی مانند سوارکاری و کمانگیری را در استپها کرده بودند و حال آماده عملیات نظامی واقعی شده بودند. مانورکردن، منحرف کردن، قدرت آتش، شوک واردکردن و استفاده ترکیبی از سلاح در تمام سطوح فرماندهی مورد تاکید بودند. افراد و سربازان معمولا با انجام وظایف خود فرصتهای بیشتری برای ترقی می یافتند و هرچه اهداف بزرگتر می شدند بهتر خدمت می کردند و فرامین صادرشده را به اجرا می گذاشتند. بدین سان مغولها از افتادن به دام دیسیپلین خشکی که در طول تاریخ ثابت شد آفت ارتشها است، جلوگیری می کردند. یکی از روشهای آموزش منحصر به فرد مغولها استفاده از شکارهای بزرگ سالیانه بود که در استپها سازماندهی می شدند. سواران مغول باید دایره ای بزرگ تشکیل می دادند و تمام مردان شروع می کردند به هدایت حیوانات به مرکز دایره یعنی جاییکه فرماندهان و خانها به کمین نشسته بودند. به این ترتیب آنها تمرین پویای مانورهای میدان جنگ را انجام می دادند. مغولها حیوانات گوناگون را در محاصره خود به دام می انداختند و با فرمان فرماندهانشان به کشتار آنها می پرداختند. این روش، راهی عالی برای تمرین و لذت بردن از شکار بود. علاوه بر آن، برای ضیافتهای خود مقدار زیادی گوشت تهیه می کردند. این گونه شکارکردن نیاز به سازماندهی، هماهنگی و ارتباطات در سطحی عالی داشت تا بتواند ثمربخش باشد. بدون این عوامل، فاصله هایی بین صفوف سوارکاران ایجاد می شد که حیوانات می توانستند از میان آنها بگریزند و شکار را ناکام بگذارند. 4-پشتیبانی: سپاهیان مغول بسیار سبکبار سفر می کردند و قادر بودند که در سرزمینهای بی آب و علف مدتها زنده بمانند. تجهیزات آنها شامل قلاب ماهیگیری و دیگر لوازمی بود که اجازه می دادند تا هر جنگجو به صورت مستقل از منابع ثابت پشتیبانی زندگی کند. بیشتر غذایی که توسط آنها حمل می شد شیر خشک شده بود که "بورتز" نام داشت و بین قبایل مغول امروزی هم رواج دارد. بورتز سبک بود و حمل آن به سادگی انجام می گرفت و می توانست به همراه آب مانند سوپهای حاضری امروزی تهیه شود. برای مطمئن شدن از اینکه آنها همیشه اسب تازه نفس در اختیار دارند هر سرباز باید 2تا 5 اسب ذخیره به همراه خود می برد و از آنجایی که بیشتر آنها سوار مادیان می شدند می توانستند به هنگام نیاز از شیر یا فرآورده های شیری مادیانها استفاده کنند. کالسکه ها و گاریها، ذخیره زیادی از پیکان را حمل می کردند که قبل از نبرد بر پشت شتر -چهارپای مورد علاقه مغولها بعد از اسب- قرارمی گرفت و با اسبهای ذخیره حرکت می کردند. بدین سان یک سرباز مغول به ندرت نیاز به مهمات، اسب تازه نفس یا شیر تازه پیدامی کرد. عامل اصلی تدارکاتی محدودکننده پیشروی یک سپاه مغول پیداکردن آب وغذای کافی برای حیواناتشان بود. وسایلی مانند نوک پیکان، طناب و دیگر لوازم نظامی نیز توسط سپاهیان مغول حمل می شد تا در صورت نیاز به آنها تاخیری در حرکت سپاه بوجود نیاید. 5- سرویسهای اطلاعاتی: سازمان اطلاعاتی غیرقابل باور مغولها که با فرماندهی مرکزی آنها ترکیب شده بود توانایی های جالب توجه همکاری بین ارتشهای جداگانه مغول را تشریح می کند. به علاوه، جاسوسهای مغول از بهترین جاسوسان دنیا بودند. آنها به دقت دشمنان را در هر تهاجم محک می زدند. برای نمونه، قبل از تهاجم به اروپا باتو و سوبوتای جاسوسان خود را به مدت تقریبا 10 سال به قلب ارپا فرستادند تا نقشه هایی از جاده های روم قدیم و مسیرهای تجاری تهیه کنند و توانایی مقاومت هر امارت اروپایی را در برابر تهاجم مغولها برآورد کنند. آنها حدسهای خوبی درباره اراده هر امارت در کمک به دیگر امارتها می زدند و توانایی مقاومت آنها به تنهایی یا به یاری یکدیگر را می سنجیدند. 6-ارتباطات: مغولها یک سیستم از چاپارخانه ها را بنانهادند. سیستم پستی آنها اولین سیستم پستی پهناور پس از امپراطوری روم بود. این سیستم پستی نیز در حقیقت از ابداعات امپراطوری هخامنشی بود. به علاوه، سیستم ارتباطی مغولها در میدان نبرد از پرچمهای رنگی برای ابلاغ دستورات به فرماندهان صحنه نبرد بهره می برد. 7-سلاح: کمانهای ترکیبی که توسط مغولها استفاده می شدند از جمله بهترین کمانهای آن دوران بودند. آنها می توانستند با پیکانهای سنگین در صفحات فلزی زره نفوذکنند. مغولها می توانستند اهداف خود را از فاصله 300 یاردی مورد اصابت قراردهند که تقریبا 50-100 یارد بیشتر از کمانهای افسانه ای بلند انگلیسی بود. مغولها در پشت اسب از کمانهای ترکیبی انعکاسی و بر روی زمین از کمانهای بلند استفاده می کردند. کمانهای بلند بر پشت اسب نمی توانستند دقت خوبی ارائه دهند. برعکس عقیده عمومی، آنها بسته به نوع هدف از انواع گسترده ای از پیکانها استفاده می کردند. اسبهای مغولی از نظر تحمل و آموزش در جهان بی همتا بودند. این اسبها از اسبهای اروپایی کوچکتر بودند و به علیق کمتری نیاز داشتند. مغولها اسبهای خود را مانند شوالیه ها به زره فلزی مجهز نمی کردند. محدودیت وزن قابل حمل به وسیله اسبهای مغول باعث می شد که مغولها از زره های سبکی استفاده کنند که وزن اندکی داشتند و بیشتر بالاتنه را می پوشاندند. بیشتر قسمتهای زره مغولها از لاک والکل و یا چرم جوشانده شده در آب ساخته می شد. زره مغولها فقط برای مقاومت در برابر پیکان بکار می رفت نه جلوگیری از ضربات شمشیر، چرا که آنها اصولا از نبرد تن به تن اجتناب می کردند و جنگ از فاصله دور را ترجیح می دادند. مغولها در زیر زره، یک پیراهن ابریشمی می پوشیدند. هنگام اصابت پیکان، سر پیکان بدون اینکه ابریشم را پاره کند وارد بدن می شد و با کشیدن ابریشم بدون اینکه جراحت بیشتری به فرد وارد شود می توانستند به راحتی پیکان را از بدن مجروح خارج سازند. جوشنهای بافته شده از فلز نیز در میان آنها یافته می شد اما به علت وزن زیاد به صورت گسترده استفاده نمی شد. مغولهای از شمشیرهای منحنی استفاده می کردند که نسبت به شمشیرهای بلند اروپایی سبکتر و کاراتر بوده اند. استفاده از سلاح هایی مانند تبر و چماق نیز بین مغولها رواج داشته است. سواره نظام سنگین اسلحه مغولها از نیزه برای حمله به صفوف پیاده نظام دشمن استفاده می کردند. 8-تحرک: مغولها توانایی باورنکردنی حرکت 100مایل در روز را توسط ارتشهایشان به نمایش گذاشتند. مغولها از بچگی بر پشت اسبهایشان بزرگ می شدند و به تجربه دریافته بودند که اسبها هنگامی که باری بر پشت نداشته باشند خسته نمی شوند. به همین دلیل در حین حرکت به محض خسته شدن، اسبشان را با یکی از اسبهای ذخیره خود تعویض می کردند و از آنجایی که هرکدامشان 2تا 5 اسب به همراه داشتند هیچگاه دچار کمبود اسب تازه نفس نمی شدند. با این روش آنها می توانستند تمام روز را بدون سقط کردن اسبهایشان اسب سواری کنند و مسافتهایی را بپیمایندکه تصور آن حتی امروزه هم غیرممکن می نماید. این تحرک بالا و سریع خود باعث خلع سلاح دشمنانشان می شد چرا که تا بخواهند برای مقابله با مغولها آماده شوند و یا در فکر تدارک آذوقه باشند، سپاه مغول را در پشت دروازه های شهرهایشان می یافتند. توانایی آنها در زندگی در زمنیهای خشک و بی آب و علف و توانایی آنها در حرکت سریع، مغولها را از وابستگی به راه های تدارکاتی سنتی ارتشهای غربی بی نیاز می کرد. 8-جنگ روانی: مغولها در نبرد بی اندازه بی رحم بودند. آنها از وحشت به عنوان یک سلاح روانی استفاده می کردند. مغولها می دانستند که مردم شهرها و روستاها بر خلاف کوچ نشینانی مانند خودشان نمی توانستند از خطر فرارکنند و نیز می دانستند که ویران کردن شهرها و روستاها بدترین چیزی است که مردم آنها می توانند تصور کنند. آنها با خراب کردن چند شهر از این ترس استفاده کردند. چنگیز اغلب به مردم شهرها فرصت می داد تا تسلیم شوند و با پرداخت باج و خراج زندگی خود را نجات دهند. اگر این پیشنهاد رد می شد اقدام به گرفتن شهر و کشتن مردم آن می کرد. پس از قتل عام مردم، به چندنفر اجازه می دادند تا فرار کرده و سرنوشت شوم همشهریهایشان را به گوش مردم دیگر شهرها و روستا برسانند. بدین سان هر مقاومت کوچکی به منزل قتل و غارت توسط چنگیز تعبیر می شد و چنین افکاری انگیزه مقاومت را از مدافعین شهرها می گرفت. در صورت تسلیم شدن شهرها، اغلب چنگیز آنها را بدون خرابی رها می کرد و امنیت آنها را تامین می کرد چرا که به منابع آن شهر برای پشتیبانی عملیات های بعدی سپاهیانش احتیاج داشت. شهرت این ترس چنان بود که داستانهایی در مورد یک مغول تنها نقل می شد که یک تنه به یک روستا رفته بود و بدون اینکه با مقاومتی روبرو شود تمام افراد ده را یک به یک کشته بود چرا که مردم آنجا فکر می کردند اگر در برابر او مقاومت کنند یا او را بکشند تمام ارتش مغول برسرشان آوار شود. مغولها وسیله ای مناسب برای مقابله با دژها و قلعه ها داشتند. هنگامی که آنها مردم یک شهر را قتل عام می کردند تقریبا همیشه مهندسین و متخصصین آنها را جدا کرده و به سرعت وارد ارتش خود می کردند. این افراد تخصص خود را برای ساخت لوازمی چون منجنیق و دژکوب بکارمی گرفتند. در انتها، مغولها از استحکامات اروپایی ها پرهیز می کردند و کلمات شرافت و افتخار در میدان نبرد برای آنها واژه های پوچی بیش نبود. آنها تنها به یک چیز توجه داشتند و آن چیز همانا فتح و پیروزی بود. اینگونه بود که مغولها بر همه غالب می شدند. زمانی که شوالیه ها و سامورایی ها بیشتر به فکر افتخارات فردی و نمایش جسارتشان در میدان بودند، مغولها مشغول فتوحاتشان در اقصی نقاط جهان بودند. 9-تاکتیکهای میدان: مغولها برای تهاجم اغلب از 3 ستون جداگانه استفاده می کردند. آنها یک سپاه را در وسط قرارداده و 2 سپاه دیگر را در جناحهای آن قرارمی دادند. هر 3 ستون به صورت ثابت توسط دیده بانانی که اطلاعات را به ستون اصلی می فرستادند تغذیه اطلاعاتی می شدند. ستونها به صورت جداگانه تا میدان حرکت می کردند اما هرکدام می توانستند به تنهایی درگیرشوند. با این روش آنها سریعتر از یک سپاه یکپارچه می توانستند نیروهای دشمن را پیداکنند و قبل از اینکه دشمن بتواند نیروهای آنها را به درستی تخمین بزند تعداد سربازانشان را از دید دشمن پنهان کنند. استفاده از این پیشروی چنگال مانند فرصت کمک کردن شهرهای دشمن به یکدیگر را از آنها می گرفت و به سرعت راه های ارتباطی آنها را قطع می کرد. مغولها ترجیح می دادند قبل از حرکت عمیق به داخل سرزمینهای دشمن با تمام نیروهای او روبرو شوند. مغولها استاد در تاکتیک عقب نشینی دروغین بودند که شاید یکی از سخت ترین تاکتیکهای اجرایی در میدان نبرد می باشد. آنها وانمود می کردند که دچار اغتشاش و شکست شده اند و سپس از جبهه روی برگردانده و فرار می کردند تا دشمن آنها را تعقیب کند و از مواضع خود خارج شود. در این زمان باز می گشتند و با محاصره دشمن او را نابود می کردند. یکی از علتهای موفقیت مغولها در مانورهای پویا این بود که آنها بیشتر از سواره نظام سبک استفاده می کردند که مسلح به تیرو کمان بودند. این سواره نظام قدرت مانور بسیار بیشتری از سواره نظام سنگین اسلحه دشمنانشان داشت و با تکیه بر این سواره نظام تاکتیکهایی مانند عقب نشینی دروغین امکان پذیر می گشت. مغولها از حیله های جنگی مانند ایجاد مه توسط دود نیز استفاده می کردند. تومانها نوعا به 5 ردیف پیشروی می کردند. 3 ردیف اول از سوارکاران کماندار متشکل شده بود و 2 ردیف آخر از سوارکاران نیزه دار. مغولها زمانی که به نیروی دشمن می رسیدند بر خلاف دشمنان اروپایی و خاورمیانه ای خود از حملات مخاطره آمیز اجتناب می کردند. به جای آن، مغولها از حملات ایذایی استفاده می کردند تا دشمن را در موضع خود زمینگیر کنند درحالیکه نیروی اصلی آنها در جستجوی راه احاطه یا محاصره دشمن بود. ابتدا کماندران بارانی از پیکانهای خود می ساختند. پیکانها اضافی بر پشت شترهایی که کمی عقبتر نگه داشته بودند حمل می شدند تا از داشتن مهمات کافی مطمئن شوند. برای اجتناب از باران پیکانها، دشمنانشان مجبور بودند که گسترش بیابند با به دنبال پناهگاهی بگردند و یا آرایش خود را به هم بزنند. در این زمان بود که آنها در برابر حملات نیزه داران مغول آسیب پذیر می شدند. زمانی که به نظر می رسید دشمن به صورت موثری ضعیف شده است نویان ها دستورمی دادند تا طبلها نواخته شوند و پرچمهای علامت دهی به اهتزاز درآیند و با این علامت، نیزه دارها حمله خود را آغاز می کردند. اغلب، مصیبت پیکانها برای منهزم کردن دشمن کفایت می کرد و نیزه داران تنها برای کمک به تعقیب و پاکسازی باقیمانده نیروی دشمن بکارگرفته می شدند. به علت تحرک زیاد سواره نظام، مغولها از حملات جناحی و محاصره زیاد استفاده می کردند و پیکهایی داشتند که اطلاعات جناح ها را به سرعت به ستونها مرکزی می رساندند. هنگامی که مغولها با دشمنان اروپایی که بر استفاده از سواران سنگین اسلحه تاکید داشتند روبروشدند روش رزمی مغولها بر پایه تیرباران از فاصله دوربود. در مواردی که شوالیه های زره پوش در برابر پیکانهای آنها مقاومت می کردند مغولها به راحتی اسبهای آنها را از پای درمی آوردند و شوالیه زره پوش را مجبور می کردند تا با زره سنگین بر روی زمین بجنگد. در نبرد رودخانه موهی مغولها یک شکاف در صفوف خود ایجاد کردند تا مجارها را تطمیع کنند که در آن شکاف پیشروی کنند و سپس آنها را از هر طرف درمیان گرفتند و به آسانی توسط سوارانی که به اطراف تاخت و تاز می کردند آنها را هدف قرار می دادند و مجارها درحالیکه نیزه داران مغول آنها را به سیخ کشیده بودند ناچار به فرار شدند. در لگیسا، تئوتونیک، تمپلر و هاسپیتاله شوالیه ها قادر شدند به صورت پیاده نبرد کنند و تلفات غیر معمولی به مغولها وارد سازند اما در انتها همه آنها کشته شدند. مغولها به سادگی تلفات را تحمل می کردند و شوالیه ها را ازمیان برمی داشتند. تاکتیک نبرد مغولها ترکیبی از تمرینات ماهرانه بود به همراه ارتباطات عالی و توانایی اجرای دستورات در آشفتگی میدان نبرد. آنها برای هر اتفاق احتمالی آموزش دیده بودند و هنگامی که آن اتفاق صورت می پذیرفت آنها می توانستند با هماهنگی عکس العمل نشان دهند. چنگیز در سال 1210 میلادی برای اولین بار در جنگ با تانگوتها با استحکامات و شهرهای دارای دیوار آشنا شد. مغولها برای فتح شهر تانگوتها شهر را از منابع آب و غذا محروم کردند و بعدها نیز این تاکتیک را در نبرد با شهرهای دارای قلعه و برج و بارو و دژها بکاربردند. آنها با کوچ دادن بازمانده های یک شهر به شهرهای دیگر باعث می شدند تا به منابع غذایی دشمن فشار بیشتری وارد شود. پس از جنگ با روزهن گروه مهندسی و متخصصین دستگاه دژکوب همواره از اجزای دائم لشکر مغول بودند. بر خلاف بسیاری از دشمنانشان، مغولهای افسرانشان را به خوبی محافظت می کردند. آموزشها و نظم آنها اجازه می داد که بدون احتیاج به نظارت دائم یا صف آرایی مجدد -که اغلب افسران فرمانده را در موقعیت های خطرناک قرار می داد- بجنگند. هرجا که امکان داشت، فرماندهان مغول بلندترین مکان قابل دسترس را پیدا می کردند که بتوانند تصمیمهای خود را بر اساس بهترین دید از اتفاقات میدان نبرد اتخاذکنند. به علاوه، قرارگرفتن در بلندی به نیروهایشان اجازه می داد که فرمانهای منتقل شده توسط پرچمها را بهتر ببینند. این مکان مرتفع، دفاع از فرماندهان رانیز ساده تر می ساخت. بر خلاف اروپایی ها که به صورت بی اندازه ای بر شجاعت شخصی در میدان نبرد تاکید داشتند -که باعث می شد فرماندهانشان در میدان نبرد بی پناه بمانند- مغولها به فرماندهانشان چون حیاتی ترین قسمت دارایی شان احترام می گذاشتند. احتمالا ژنرالی مانند سوبوتای -که به خاطر سن و وزنش نمی توانست چون سربازانش اسب براند- اگر یک فرمانده در ارتشهای اروپایی بود در بیشتر ارتشهای اروپایی آن زمان مورد تمسخر قرارمی گرفت، هیچ کس به او احترام نمی گذاشت و فرمان هایش را اجرانمی کرد. اما مغولها قدر او را می دانستند و به او احترام می گذاشتند چراکه قوی ترین مغز نظامی آن زمان را داشت و پس از اینهمه او هنوز یکی از تواناترین زیردستان چنگیز بود و آنان او را با خشرویی به دنبال خود می کشیدند. این امر در تضاد با شجاعت فردریک بارباروسا بود که سعی کرد با سن بالایش با اسب از رودخانه عبورکند. مغولها ترجیح می دادند که فرماندهانشان را مکانی امن ببینند. 10-استراتژی: در سطح استراتژیک مغولها نمی توانستند شکست در جنگ یا تلفات خیلی زیاد را تحمل کنند چرا که به علت طولانی شدن مسیرهای تدارکاتی امکان ارسال سربازهای ذخیره وجود نداشت و هر فرمانده تنها می توانست به سربازانی که در میدان دراختیار دارد تکیه کند. فلسفه نظامی چنگیز به صورت عمومی شکست دادن دشمن با حداقل مخاطره و تلفات بود. اما نگاهی بیاندازیم به نقاطی که توسط مغولها فتح نشدند: در اصل، تنها 3 مکان قابل دسترس برای مغولها وجود داشت که از تهاجم آنها نجات یافتند. چرا مغولها حرکت خود را ادامه ندادند و به آسانی روسیه، باقی اروپا را فتح نکردند؟ عمومی ترین توضیح این است که در 11 دسامبر 1241 میلادی در طی عملیات مقدماتی توسط نیروهای شناسایی مغول در داخل اطریش برای حمله به وین خبر مرگ اوغتای خان رسید و طبق رسوم مغولها باید تمام شاهزادگان و فرماندهان مغول به قراقروم بازمی گشتند تا خان جدید را انتخاب کنند. همگان باورداشتند که مغولها اروپا را موقتا ترک کرده اند اما در حقیقت آنها توافق کرده بودند که دیگر حمله جدیدی به اروپا انجام ندهند. بعضی از مورخین غربی نجات اروپا از دست مغولها را به این امر نسبت می دهند که مغولها علاقه ای به جنگ در مناطق پرجمعیت آلمان نداشتند. در آنجا رطوبت هوا بر روی قدرت کمانهای آنها تاثیر منفی می گذاشت. ولی آنها شرح نمی دهند که چرا همین هوای مرطوب مغولها را از حمله به روسیه بازنداشت و در ضمن مگر مرکز اروپا پرجمعیت تر از چین بوده است. پاسخ احتمالی این است که پس ازنابود شدن ارتش مجارها در نبرد رود موهی مغولها خود نخواستند که بیشتر پیشروی کنند. باتوخان متصرفات خود در روسیه را برای 10نسل پس از خود ایمن کرد و وقتی که خان بزرگ مرد او با شتاب به مغولستان بازگشت تا بتواند جای او را بگیرد. با بازگشت او رابطه او با پسرعمویش گیوک خان به هم خورد. اگر فرمانروایی با باتو داده می شد با توجه به نقشه هایی که سوبوتای برای حمله به مرکز اروپا کشیده بود به آسانی آنجا را فتح کرده بود. باتوخان در حقیقت نقشه رسیدن به اقیانوس اطلس را در ذهن داشت امخا در سال 1255میلادی مرد. پسرش نیز کوتاه زمانی پس از او درگذشت و خانات قپچاق به برادرش برکه رسید. او نیز بیشتر از اینکه به جنگ با اروپایی ها علاقمند باشد به جنگ با پسرعمویش هلاکوخان علاقه داشت. [

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ترور چنگیز و اطرافیانش!بهترین نقشه و با کمترین کشته ها!و نجات دنیا!و سپس کشتن ترکان خاتون! شاید چنگیز توانسته بوده حسابی دهن جهان رو صاف کنه ولی دقت داشته باشید که وقتی کورش جایی رو فتح می کرد انجا را اباد می کرد نه مثل چنگیز ویران!! پس به نظر من چنگیز هیچ ارزشی نداره چون هیچ فایده ای برای دنیا نداشته و تازه ضرر هم داشته به خاطر همین هم بی مصرف ترین ادم روی زمین بوده چون نه می دونسته خدا کیه و نه می دونسته تمدن چیه!!پس این ادم چطور قابل احترامه؟؟ تازه باسش فیلم هم ساختن و کلی فروش داشته!!اخه یکی نیست بگه ادم عاقل این همه ادم بهتر و با فرهنگ تر و با تمدن تر این رو از کدوم جوب تاریخ کشیدی بیرون باسش فیلم ساختی؟ icon_frown :cry: :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سامان جان راه حل نظامی ارائه بده محض روشن شدن افکارت چندتا چیز روبهت یادآوری می کنم اینکه میگن چنگیز همه جا خرابی بار می اورده افسانه است عزیزم. اگر همه جا رو ویرون می کرده خودش و سربازاش از کجا می اوردن می خوردن. اینجور که شما فکر می کنید نیست. البته سپاه مغول مثل تمام سپاهیانی که از صحرا آمدن (مثل سپاه اعراب) بسیار خشن و رعب انگیز بودند ولی همون طور که در متن بالا آمده خیلی از کارهایی که دیگر سپاهیان می کردند انجام نمیدادند. اینکه گفتی تمدن حالیش نبوده اشتباهه. اتفاقا خیلی هم اهل تمدن بوده. وقتی جایی رو فتح می کردن تمام مهندسین و متخصصین و کسانی که سرشون به تنشون می ارزیده می بردن مغولستان تا از تخصص اونها استفاده کنند. اینکه می گی نمی دونسته خدا کیه هم اشتباه اتفاقا چنگیز هم مثه خیلی های دیگه خودش رو نماینده خدا روی زمین می دونسته و وظیفه خودش می دونسته که با شمشیر حکم خدا را اجرا کنه. این که می گی چنگیز آدم بی ارزشی بوده هم اشتباه است. آدم با ارزش، مدیر مقتدر، فرمانده شجاع و با لیاقتی بود که تونست از یک قوم وحشی بیسواد بزرگترین ارتش دنیا رو درست کنه. اگر با دقت متن بالا رو بخونی می فهمی که اداره کردن همچین امپراطوری از یک آدم بی ارزش بر نمی یاد. بهت توصیه می کنم یه بار دیگه تاپیک را با دقت و بدون تعصب بخون. فکر کن که ایرانی نیستی و مال کشور آرژانتین هستی و با چنگیز اصلا تا حالا آشنایی نداشتی. اون وقت درباره اون قضاوت کن. بعدش اگر تونستی لطف کن و یه راه حل نظامی برای حمله مغول ارائه بده. باز هم از توجهت ممنونم دوست عزیز.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من چنگیز از لحاظ تاکتیک نظامی و فنی از سپاهیان جهان اسلام پیشرفته تر نبود. علت اصلی شکست مسلمانان این بود که توان فنی و نظامی خویش را به طور زیادی به سمت غرب متمرکز کرده بود که باعث شد که از سمت شرق آسیب ببیند. ولی اگر قرار بود که من به مقابله با این ارتش 200 هزاری چنگیز بپردازم اینگونه عمل می کردم کلا 40000 واحد را به شکل زیر تجهیز می کردم. 20 هزار سوارکار عرب(تیر انداز) 15 هزار سواره نظام (سوارکاران شمشیرزن فارس) 5 هزار هم پیاده 100 واحد فیل از این 5 هزار نیرو زمینی مجهز به منجنیق های آتش بار برای ترساندن اسبان مغول استفاده می کردم سپاه چنگیز تکه تکه میشود نیر اندازان وارد عمل می شوند ارتش مغول سعی به بازسازی دارد. آتش باری خاموش می شود سوارکاران مغول حمله میکنند فیل هاوارد عمل می شوند از اینجا به بعد ستون فقرات ارتش مغول آسیب دیده و زمین گیر شده است.از سوارکاران برای خسته کردن مدام سربازان استفاده می شود و نهایتا سواره نظام وارد عمل می شودترتیب نیروهای رسیده به منجنیق ها را می دهند. cowboy skull skull

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين از اون تاپيك هي خيلي باحال. ممنون از مطالب رضا كياني جان . sardar جان شما اين تعداد 40 هزار نفر را بر چه پايه اي قرار دادي؟ يعني واقعي هست امار شما؟ اگر ميشه يكي در مورد تعداد سپاه ايران و ... اطلاعاتي بذاره تا بتونيم چند تا استراتژي رو كنيم sardar جان نظراتتان بسيار زيبا و شبيه به فيلم the lord of the rings بود بسیار سینمایی ولی خوب سپاه مغول هم بیکار نمی نچست یکم تعداد را بالا می بردید فکر کنم بهتر می شد. icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اول در مورد وحشی گری چنگیز عرض کنم .

تا حالا دقت کردید چرا در مورد تاریخ باستان فقط نوشته های یونانی ها مثل هرودت هستش و اثاری از تاریخ نگارهای ایرانی در زمان باستان نمونده. برای

همین هست که تاریخ دانها و تاریخ شناسها نمی تونن نظر قطعی در مورد وقایع باستان بدهند. مثالی برایتان می زنم . فکر کنید هزاران سال بعد در مورد

تاریخ جنگ سرد و شوروی فقط تاریخ نگاریهای یک طرف مثلا روسها باقی مونده باشه و اثار تاریخ نگاری از امریکاییها نمونده باشه . تاریخ نگاران با بررسی

اثار هر دوطرف نتیجه و داستان اصلی ماجرا رو می فهمند و با داشتن اثار یک طرف مخاصمه نمیشه نظری داد چون با اغراض هستش. مثال زیاد وجود

دارهدر این مورد. به خیلی از نوشته های هرودت نمی شود اطمینان کرد چون معلومه با حس و حال ناسیونالیستی یونانی نوشته شده و در بعضی جاها

بیش از حد اغراق شده. بگذریم. حرفم این بود که می دانید چرا اثار تاریخ نگاری از ایرانیان نمونده ؟ دلیلش حمله مغولها بود که همه چی رو با خاک یکسان

کردند. به هر شهری می رسیدند از روی کینه ای که از کشته شدن بازرگانانشان داشتند تمام مردمو چهار پایانشان رو می کشتندو شهرو اتش می زدند.

مردان جوان رو نمی کشتندو انهارو جلوی سپاه خویش قرار می دادندو به شهر بعدی حمله می کردند. تا شهر بعدی مقاومت نکنه یا روحیه مقاموتشون

پایین بیاد. چنگیز خودش ارزشی برای دانشمندان قائل نبود . برای همین خیلی از دانشمندان و فرهیختگان ما رو شهید کرد. مثال بارز اون که همتون

هممیشناسیدش عطار بود. مولوی و یه چند تا دیگه تونستن فرار کنند ولی عطار که اومد فرار کنه سربازا گرفتنشو به شهادت رسوندنش. البته باید گفت

جانشینان چنگیز (نه همشون) انسانهایی اهل ادب و علم بودند که به این جور انسانها و علم خیلی خدمت کردند. فرهنگ ایرانی رو پذیرفتندو به در خواست

دانشمندان بزرگ کتابخانه های بزرگی ساختند.

در مورد چگونگی مقابله با سپاه چنگیز. تنها حماقت سلطان محمد خوارزمشاه باعث شکست شد. 2 تا اشتباه بزرگ سلطان محمد یکی قبل از حمله بود

یکی هم بعداز حمله.


1_اواخر دسامبر 1217 ميلادي خوارزمشاه با از ميان برداشتن قراختائيان كه ميان قلمرو او و قلمرو چنگيز خان حايل بودند مرتكب يك اشتباه سياسي بزرگ

شد. چنگيز خان برنامه حمله به غرب متصرفات خود و ورود به دنياي سفيد پوستان را نداشت كه رويدادهاي سال بعد (1218 ميلادي) پاي او را به ايران و نيز

سرزميني كه امروز كشور روسيه است باز كرد و عمده ترين اين رويدادها ، قتل فرستادگان بازرگاني چنگيز در شهر مرزي اترار بود كه فرماندار آن مورد حمايت

مادر خوارزمشاه قرار داشت . چنگيز در نظر داشت كه با خوارزمشاه روابط دوستانه و با قلمرو او داد و ستد تجاري داشته باشد كه حادثه اترار روي

داد.خوارزمشاه چند اشتباه سياسي و استراتژيك ديگر هم مرتكب شده بود كه يكي از انها گرفتن فتواي مغاير شرع بودن خلافت عباسيان از روحانيون و

ديگري تحريك حكام محلي بر ضد يكديگر بود به گونه اي از تشكيل يك نيروي بزرگ واحد در برابر مغول جلوگيري شد. تاريخ اين درس را داده است كه پيروزي

مغولها و هر فاتح ديگر تا به امروز نتيجه ضعف دفاعي و اقتصادي طرف ديگر و تفرقه و نفاق در آن بوده است. چنگيزيان پس از تصرف شهرهاي نامتحد

هنگامي كه در مركز اروپا و همچنين در شام با دو دولت داراي قدرت مركزي رو به شدند شكست خوردند و از ادامه پيشروي دست كشيدند . جنبش غير

متعهدها هم در قرن گذشته با همين فلسفه به وجود آمد كه به دلايل متعدد بعدا ضعيف و عليل شد.


2_ اشتباه بزرگ بعدی نحوهی چیدمان ارتش ایران بود. او به جای اینکه با سپاهی بزرگ به جنگ مغولها در مرز برود ارتش را تکه تکه کرده و هر تکه را در

شهری قرار داد تا محافظت کنند. پسر سلطان خوارزمشاه جلال الدین از پدرش خواست که این کار را نکند و با سپاه بزرگ به جنگ برود. ولی سلطان قبول

نکرد. اما جلال الدین خودش دست به جمع اوری سپاه زد و تعداد اندکی سپاه جمع اوری کردو به مصاف مغولها رفت ولی به علت کمی تعداد شکست خورد و

فکر کنم اونم شهید شد.. سلطان خوارزم هم فرار کرد.

البته حالا باید مردم را هم در نظر بگیریم. مردم ایران مقاومت چندانی نکردندو اکثرشون فرار می کردند از شهرهاشون.

حالا علل این بی غیرتی مردم:


اسلام چون به ایران چیرگی یافت، یکی ازتاثیرهای آن در ایرانیان افزودن به حس دلیری و جنگجویی بود. ایرانیان خودمردمی جنگی بودند و اسلام نیز جنگ و

مردانگی را به همه بایا می گرداند واز اینرو در قرنهای نخست اسلام در ایران، این حس بسیار نیرومندی بود. اگرکسانی تاریخ ایران را در قرنهای سوم و

چهارم هجری جستجو کنند، در آن قرنهااز یک سو در ماوراءالنهر دولت سامانی برپابود که همیشه با ترکان جنگ وستیز می داشت و به گفته استخری

همیشه سیصدهزار تن سوار در مرز آمادهمیایستادند. همین استخری می نویسد: من به هر خانه ای از دهگانان می رفتمیک شمشیری آویخته از دیوار و

یک اسبی بسته در اصطبل می دیدم. از سوی دیگردلیران دیلم از کوهستان خود پایین آمده هر یکی در گوشه دیگری بنیادفرمانروایی می نهاد و خاندان بویه

تا بغداد پیش رفته خلیفه را از زیردستخود میگردانیده. پس از همگی سلطان محمود غزنوی به هندوستان تاخته شهرهامیگشاد و تاراجها میآورد. با این حال

جنگجویان ایرانی بیکار مانده، دستهدسته بیرق افراشته، برای شرکت در جنگ مسلمانان با رومیان به آسیای کوچکمیشتافتند. یک سال را ما در تاریخ میابیم

که تنها از خراسان هشتادهزار تن به آسیای کوچک میشتافتند. ببینید حس جنگجویی تا چه اندازه بوده! ببینیدغیرت چگونه فزون میآمده و سرشاری

مینموده!"

"تا آغازهای قرن پنجم

ما اینرا میابیم ولی سپس چون به آغاز قرن هفتم میرسیم به یکباره وارونه آنرا میبینیم. به یکباره ایران را از غیرت و مردانگی تهی میابیم. زیرا در آنهنگام

است که میبینیم چنگیزخان به ماوراءالنهر آمده و چهار سال کشتار کرده

و با این حال در ایران تکانی پیدا نشده. درآن هنگام است که میبینیم یمه وسوتای دوتن از سرکردگان مغولی با سی هزار سوار از جیحون گذشته از

خراسانکشتارکنان پیش آمده تا مازندران و عراق و آذربایجان و قفقاز مردم را کشتهو شهرها را تاراج کرده از شمال دریای خزر به لشکرگاه خود پیوسته اند.

دریغا این بی دردی و درماندگی چه بوده!؟..."


در آن دو قرن از قرنپنجم تا هفتم هجری "

در ایران چند رشته بدآموزیهایی رواج یافته که در نتیجهآنها جنگجویی و مردانگی جای خود را به بی دردی و بی غیرتی داده. یکی از آن بدآموزیها صوفی گری،

دیگری باطنی گری و دیگری خراباتی گری بوده."

"میدانیم کسانی باور نکرده خواهند گفت: مگر بدآموزی هم مردم را به بی غیرتیوامیدارد؟!...میگویم: مگر نمیدانید که سرچشمه همه کارهای آدمی مغز

اوست، ومغز نیز تابع اندیشه هایی است که در اوست؟!... یک تن خراباتی که جهان راهیچ و پوچ میشمارد و میگوید باید پروای گذشته و آینده نکرد آیا میتوان

چشمداشت که غیرت کندو در راه توده و کشور جانبازی نماید؟!... یک تن صوفی کهجهانی میانه دارد و درآن ستم و تاریکی و روشنایی و راست و کج

نمیگذارد ودر آن جهان مالیخولیا خونخواران مغول را "خدا" میپندارند آیا میتوان امید بست که شمشیری بگیرد و به جنگی بشتابد؟!..."

"... چون مغولان به ایران آمدند به همه کیشها و برای هرکاری آزادی دادند... این به سود مغولان بود که ایرانیان ستم دیده و آسیب یافته، خودرا با باده و چنگ

و چغانهسرگرم دارند و آن ستمها و آسیبها را فراموش کرده در اندیشه کبنه جویینباشند... این برای مغولها بسیار سودمند بود که یک دسته به مردم

درسمیداده میگفتند: گذشته را فراموش گردانیده و به اندیشه آینده نیفتید وتنها به آن کوشید که خوش باشید. میگفتند: هرچه به سر آدمی بیاید از

خداست،میگفتند: کوشش و تلاش سودی ندارد. اینان(خراباتیها) برای مغولان بهترین یاورانی بودند که بیش از یک میلیون سپاه کار میکردند. زیرا مغولان که

آنهمه خون در ایران ریخته و آن همه دختران را به بردگی برده و سپس به کشوردست یافته... بودند، بسیار نیازمند بودند که ایرانیان گذشته را فراموشکنند...

همه کارها را از خدا دانسته و آسیبهایی را که دیده بودند ازسرنوشت شمارده، کینه چنگیز و هلاکو را از دل بیرون کنند."

یک جمله از این کتاب را دوست دارم دراینجا بیاورم. کسروی میگوید:
"یکی از چیزهایی که خرد را از کار می اندازد، و مغز را آشفته میسازد قرار گرفتن اندیشه های متضاد و ناسازگار است."


پس ضعف از ما بوده نه از حرفه ایی بودن مغولها. همان طور که مغولها در غرب متوقف شدند.


(بین خطها فاصله انداختم که چشمانتان خسته نشه و سردرد نگیریدو گیج نشیدو خط و گم نکنید) :cry:




luftwaffe icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سردار عزیز، برنای عزیز و هانس عزیز از هر 3 شما متشکرم. مخصوصا از تحلیل زیبا و جالب شما آقای هانس. ولی دوست عزیزم قرار شد که تنها راه حل نظامی ارائه بدهید نه تحلیل تاریخی- جامعه شناسی. من فکر می کنم بد نباشه که یه تاپیک دیگه درست کنیم درباره وضعیت اون زمان ایران از نظر سیاسی و ... بحث کنیم. به هرحال در تقریبا تمام موارد حق با شما است هانس عزیز. البته من در بعضی از مواردی که شما گفتید بحث دارم ولی همون جور که گفتم جاش اینجا نیست. اما سردار جان شما اول یادت باشه که باید یه استراتژی خوب ارائه بدی و بعد بر اساس اون عملیات تاکتیکی خودت رو مشخص کنی. 1- نیروهای مدافع ایران در اون زمان تقریبا 400 هزار نفر بوده که همونجور که هانس گفته اوونها در شهرهای مختلف پخش شده بودند. 2- ستون فقرات نیروی مغول سواره نظام بوده. پس یادت باشه که هر تاکتیکی که ارائه می کنید باید بر اساس این مسئله باشه که سواره نظام مغول را از کار بیاندازه. 3- وقتی می گیم ایران فقط محدوده خوارزمشاهیان رو باید در نظر بگیرید که امروزه شامل خراسان، تاجیکستان، ترکمنستان و اون حوالی میشه. چنگیز به فتح تمام ایران نپرداخت و این کار رو بعدا نوه او هلاکو انجام داد. 4- اشتباه خوارزمشاه رو شما تکرار نکنید. اون هم فکر می کرد که مغولهای توانایی عملیات محاصره و فتح شهرها رو ندارند و براساس همین اطلاعات غلط عمل کرد و شکست خورد. واقعیت این است که سپاه چنگیز پس از فتح چین توانست تعداد زیادی از مهندسین چینی رو وارد سپاه خودش بکنه که از اونها در این موارد به خوبی استفاده می کرد. 5 بحث از سپاه اسلام و غیر اسلام اینجا وارد نیست. باید بگید سپاه خوارزمشاهیان. 6- برای مقابله با سپاه 3 شاخه شده چنگیز حداقل باید از 3 نیروی رزمی جداکانه استفاده کرد. یادتون باشه توتال وار و ایج او امپایرز بازی نمی کنیم داریم یه واقعیت تاریخی رو تجزیه و تحلیل می کنیم و باید این تحلیل منطقی باشه. بازهم منتظر نظرات دوستان هستم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سر چیدمان ارتش به نظر من اگه اینطور که رضا گفتن که ستونی وارد ایران شدند 2 راه برای مقابله وجود داره: 1 _ بر اساس رسوم جنگی 2 طرف قرار میدان نبرد در یک ناحیه بگذارند و به مصاف هم برند. که بعید می دونم مغولها قبول می کردند چون استعداد نیروهاشون از ایران کمتر بود. 2_ این راه برای زمانیه که مغولا مغولی! حمله کنند. یعنی رسمو قرار حالیشون نباشه. این جا همان طور که می دونید چون مغولها ستونی وارد شدند. بهترین راه حملات چریکی هستش. به طوری که از اطراف چندتا چند تا سواره به این ستونها حمله ببرندو نیش بزنندو عقب بکشند. در کوهستانهاو دشتها از بالا به صورت حملات چریکی شروع به تیر اندازی کنندو عقب بکشند. این کارو مرتب انجام بدهند. در فاصله ایی نه چندان دور سپاهیان اصلی در انتظار باشند که اگر دشمن گروهی رو به دنبال این گروههای ضربتی فرستاد وقتی به سپاهیان رسیدند دخلشون بیاد. این روش باعث میشه که: 1_ نیروهاشون شدیدا روحیشونو از دست بدندو هر لحظه از ترس منتظر یه حمله از یه گوشه ای باشند. 2_ باعث تلفات میشه و سرعت انها رو کند میکنه و در انتها منصرف می شندو مجبور به فرار می شوند. luftwaffe icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
رضا كياني جان شما نقشه ي حمله ي مغول به ايران را داريد يعني مثلا با فلش نشون داده باشه كه از كدام نواحي وارد سرزمين ما شدند و كدام شهر هارا محاصره كردند اخه براي نظر دادند اين اطلاعات لازمه . ولي بنده نظرم را بدون اگاهي نقاط ورود مغول ها مي دهم. خوب همانطور كه گفتيد سپاه مغول به سه شاخه تقسيم مي شد اگر اين سه چاخه از سه نقطه مختلف شروع به پيش روي مي كردند بهترين كار تقسيم اين 400 هزار سرباز به چند دسته بود 1ـ يك سپاه 50 هزار نفري متشكل از 30 هزار پياده نظام و 5 هزار سوار نظام و 1 هزار نفر تداركات اشپز و ... 4 هزار كمان دار و10 هزار نفر بصورت ذخيره يا پشتيباني . براي جلوگيري از يكي از شاخه ها به هر تعداد نفر كه باشند ميبايست در مقابل انها صف ارايي كنيم در جايي كه پشتمان كوهستان باشد يا بلاخره جايي كه تعدادي تپه يا هرچيز ديگر وجود داشته باشد همانطور كه مي دانيد سواره نظام مغول مي بايست از بين روند در صف اول 30 هزار پياده نظام اماده براي نبرد پشت سر انها سواره نظام و دو دسته ي 2 هزار نفري در سمت چپ و راست محل نبرد كمان داردان البته بصورت پنهان سواران مغول وقتي خيالشان از كمان داران راحت مي شود حمله مي كنند سوار نظام ما عقب نشيني مي كند به طوري كه انها فكر كنند ما ترسيديم سوار نظام به سرعت مي بايست دشمن را دور بزند و در محلي اماده ي علامت باشد سربازاني كه در صف اول قرار دارند مي توانستند از نيزه هاي بلند استفاده كنند تا اسب ها سر نگون شوند و به سختي بتوانند صف هارا بشكنند با نزديك شدن سواران مغول كمان داران بصورت غافلگيرانه اي 4 هزار كمان را رها مي كنند و سوارانان جلويي سرنگون مي شوند كمان داران مجددا 4 هزار تير ديگر را بر سر سواران مغول ميريزند و بلاخره سواران به صف هاي پياده نظام مي رسند و رديف اول سواران از بين مي روند و صف را تا حدودي خراب مي كنند و با پيدا نظام در گير مي شوند حالا نوبت سوار نظام ايران هست كه وارد محل درگيري مي شود ولي از پشت و فرمانهان و ... كه از دور نظاره گر نبرد بودند كشته مي شوند و مغول ها روحيه خود را مي بازند و سواره نظام با سوار مغول درگير مي شود و ان هارا شكست مي دهد البته اگر هم فرماندهان مغول خود نيز در جنگ شركت داشته باشند مي بايست تمام تمركز بر روي كشتن فرمانده باشد به احتمال 30٪ اگر سپاه ما شكست خورد حالا از روي بد شانسي نيرو ها به عقب فرار مي كنند و به محل كوهستان مي رسند در اينجا 10 هزار سرباز ذخيره با كمان مي توانند با چند با تيرباران تمام سپاه مغول را نابود كنند . اين روش اول براي سرنگوني شاخه هايي بود كه از مناطق كوهستاني قصد ورود به كشور را داشتند البته بنده بدون نقشه و اطلاعات دقيق نظر دادم ولي با اين روش مي توانستيم يكي از شاخه هارا به طور كامل نابود كنيم. از 150 هزار نفر باقي مانده براي دفاع از كشور انهارا به 3 دسته 50 هزارتايي تقسيو و 2 دسته را براي مقابله با ديگر شاخه هاي ارتش مغول و 1 دسته در شهر هاي مرزي مي بايست بمانند و از شهر ها دفاع كنند در هر شهر قلعه هايي نيز وجود داشت و با كمك انها با طرح هاي مختلي مي توان از شهر دفاع كرد . به هر حال الان دستم خسته شد اگر نقشه اي چيزي هم دوستان گذاشتند بنده بازم نظر خواهم داد icon_frown انجام اين كارهايي كه گفتم نيز نياز به فرماندهاني شجاع داشته كه ان هارا عملي كنند ولي در كل با قدرتي كه در ان زمان داشتيم نه به راحتي ولي با فداكاري هاي بسيار مي توانستيم 1 وجب از خاكمان را به مغول ها تسليم نكنيم. :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.