RezaKiani

اگر شما فرمانده بودید چه می کردید؟ قسمت دوم

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

دوستان بازهم تشکر. به نکات جالبی اشاره کردید اما چندتا تکته از من 1- وقتی می گم مغولها در سه ستون وارد خاک ایران شدند یعنی نیروهای خودشون رو به سه تا دسته بزرگ تقسیم کردند و از 3 نقطه مختلف وارد خاک ایران شدند. منظورم این نبود که به صورت ستون 1 حرکت می کردند. 2- تاکتیکی که برنا جان گفت یعنی فرار دروغین یا عقب نشینی دروغین یکی از تاکتیکهایی بود که خود مغولهای همیشه و به زیبایی از ش استفاده می کردند و نیاز به هماهنگی کامل و فرماندهی عالی داره. من خودم فکر نکنم اونها در این جوردامها بیافتند که خودشون درش استاد هستند. 3- در جنگ عین جالوت در نزدیک اورشلیم در زمان هلاکو یکی از سرداران مغول به وسیله همین تاکتیک از سپاه ممالیک مصر شکست خورد. منظورم اینه که تاکتیک خوبیه ولی باید ببینیم میشه از ش استفاده کرد یا نه 4- من ازتون خواهش می کنم اول دیدکاه استراتژیک خودتون رو بیان کنید 5 از نظر استراتژی شما نیروهای مدافع خودتون رو به چند دسته تقسیم میکیند؟ 6- میشه به فرض نیروهای تون رو در 4 سپاه دسته بندی کنید. 3 تا برای مقابله با هر یک از 3 ارتش مغول و یکی هم ذخیره. یا اینکه برای حمله گازانبری به هر سپاه مغول می شه از 6 ارتش استفاده کرد برای هر لشکر مغول 2 تا ارتش به مقابله بفرستید. یه راه دیگه هم اینه که تمام سپاه خودتون رو یکجا در برابر مغول بکار بگیرید و یعد از شکست یک لشکر به سراغ بعدی برید. به نظر شما کدام راه حل بهتره؟ 7 سپاه مغول سرعت فوق العاده ای داشت گاهی در یک روز بیش از 70-80 کیلومتر رو طی می کردند و گاهی حتی بیشتر. این خودش باعث غافلگیری مدافعین شهرها میشد. یعنی تا خبر می رسید که مغولهای دارن میان و مردم میامدن اماده بشن فرداش می دیدن که مغولهای پای دیوار شهرشون هستند و روحیه خودشون رو مردم می باختند. برای جلوگیری از حرکت سریع و صاعقه وار مغول چه راهکاری دارید. 8- از نظر استراتژی بهترین استراتزی در برابر مغول این بوده که اونها رو به زمینهایی بکشونیم که توانایی حرکت سواره نظام ازشون گرفته بشه و نتونند با سواره نظامشون مانور کنند. مناطقی کوهستانی و تنگه مانند افغانستان برای این منظور مناسب هستش. اون نظریه بزن و در رو که هانس عزیز اشاره کرد در یه همچین مکانهایی به خوبی جواب می ده. 9- بازهم از نظر استراتژی من معتقدم که باید از استراتزی زمین سوخته استفاده می کردیم. یعنی در همون حالی که سپاه ایران به سمت جلو حرکت می کرده باید مردم رو به سمت مرکز ایران می فرستادیم و پشت سرشون هرچی بود آتش می زدیم. عین کاری که روسیه در زمان جنگ جهانی دوم کرد. سپاه مغول اینقدر خطوط تدارکاتی اش طولانی شده بوده که نمی تونسته تغذیه افراد و ملزومات سپاه رو از خاک مغولستان بیاره. با این استراتژی توانایی های ارتش مغول کاهش پیدا می کرده. همین کارو دومین پادشاه صفوی (فکر کنم طهماسب) در برابر سلطان سلیم عثمانی کرد و کاملا هم موفق بود. 10- اینکه مغولها دقیقا از کجا وارد شدن رو متاسفانه نقشه اش رو ندارم ولی اگر تونستم سعی می کنم پیداکنم. 11- همونجور که گفتم باید سپاه ایران از جنگ با مغولها در زمینهای دلخواه اونها یعنی دشتهای باز و وسیع پرهیز می کرده و مغولها رو باید می کشوندیم به جایی که زمین گیر بشوند. 12- یکی دیگه از استراتژیهایی که می شد استفاده کرد جنگ فرسایشی هستش باید با فشار مداوم و طولانی سعی می کردیم که مغولهای را خسته کنیم. برای این کار تاکتیکهایی مثل حمله به ستونهای تدارکاتی و انبارهای آذوغه و غله مناسب هستش 13- اگر می شد که اسبهای مغولی رو مریض کنیم خیلی خوب بود. به این میگن جنگ میکروبی ولی من چون سواد پزشکی ندارم از دوستان خواهش می کنم اونهایی که از پزشکی سر در می ارن بگن که می شه این کارو انجام داد یا نه. بازهم از دوستان متشکرم اگر چیزی به ذهنتون رسید بنویسید لطفا تازه داره بحث داغ می شه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یکیش ترور چنگیز بود و دیگری روش بهرام چوبین:شاید شما شنیده باشید که اولین موشک را او اختراع کرد:در چوبی که نی بود را پر از کاه و روغن می کرد و در سر ان نیز یک گلوله ی مخلوط روغن با کاه را می گذاشت وقتی اتش وارد لوله می شد به خاطر سبکی نی و حرارت ناشی از روغن و کاه نی را بالا می برد(بودن کاه از منفجر شدن نی جلوگیری می کرد.و همینطور قسمت قسمت کردن ان) و وقتی به زمین می خور هم نی ترکش می شد و به علت مقدار روغنی که فشرده در گلوله کاه بود اتشی بزرگ در می گرفت!!با این کار سپاهیان چنگیز با 4 تا از اینا می موندن شهاب سنگ داره میاد!! روش بعدی این است که سارسر زمین را روغن بریزیم و هنگامی که سپاهیان امدند با یک تیر و کمان انان را به جهنم بفرستیم و سپس به خازر نتوانستن از عبود از این جهنم تیر و کمانی ها سپاه را تیر بااران کنند و پیاده نظام هم مشغول منجنیق باشند. و دور گلوله ها ی منجنیق گلوله هایی ستاره ای شکل و ریز و تیز بگذارند(وقتی توپ منفجر می شود این تیغ ها را پرتاب می کند!!) ودر اخر این که سواره نظام هنگامی که چنگیز و سپاهیانش در حال از بین رفتن هستند از پشت حمله کنند و حلقه ای دیگر از اتش در پشت چنگیز به وجود اورند! در مورد نیروی کمکی هم دیدبانی می ایستد و هر وقت داشتند می امدند سواره نظام بر میگردد و دوباره روز از نو روزی از نو مغولستانی نو icon_frown :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از سامان جان خيلي باحال و زيبا بود البته اين قسمت روغن ريختن رو زمين و اتش زدن ان ها توسط تير اتشين رو بالا مي خواستم بگم ولي دستم خسته شد. icon_frown براي ترور چنگيز نيز كار هاي زيادي مي شد كرد مثل هشاشين كه خوب بلاخره ان ها هم ايراني بودند مي توانستيم 12 نفر رو مامور كنيم كه اين كار را انجام دهند و ترسي از كشته شدن نداشته باشند 12 نفر تعليم ديده و به زبان مغولي اشنا به داخل سپاه نفوذ مي كردند و يكي از شب ها چنگيز را مي كشند به اين صورت نظم انها از بين مي رفت و فرمانده هان ديگر نير قدرت اداره ي ارتش را همانند چنگيز نداشتند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
رضا جان شرمنده. اشتباهی برداشت کردم. تو یکی از جنگهای ایران و روم رومی ها موقعی که داشتند عقب نشینی می کردند ایرانی ها از این تاکتیک استفاده کردند. luftwaffe icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
همانطور که گفتم برای مقابله با ستون فقرات ارتش چنگیز(سوارکاران) بهترین کار استفاده از فیل هاست. icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سردار راست می گه از فیل ها می شه(تو نظر من) برای حمل موشک ها استفاده کرد و همچنین برای ترساندن اسب ها و له کردن سربازان دشمن از پشت!! icon_frown :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت دوستان عزیز

قبل از پاسخ دادن به موضوع تاپیک خواستم مطالبی در مورد نقد مقاله ای که دوستمون رضا با استناد به آن مقاله تحلیلهای خود را میگوید بپردازم - حقیقتش من این مطلب را ساعت 5 نوشته بودم ولی بدلیل بالا نیامدن سایت - آقا سعید مشکل چیه - نتونستم ایم مطالب را آپ لود کنم.

-------------------------------------------------------------

حقیقتش من هم آن مقاله را خوانده بودم و در آن زمان تعجب کردم که نویسنده - نادان - آن مقاله مثل اینکه از فضا ( قابل توجه برخی دوستان مدافع موجودات فضایی :cry: ) آمده و اصلا تا بحال تاریخ را درست نخوانده که چنین تحلیل های مسخره ای در مورد عدم توحش مغولها و مواردی که در ذیل مینویسم گفته است . امیدوارم که بعد از این این فرد با مقالات بهتر ارزش مجله جنگ افزار را پایین نبرد.

در جایی این فرد محقق :lol: از خودش در به کرده icon_frown :

به عنوان مثال، او زمینهایی 4 برابر اسکندر کبیر را فتح کرد. فتح و اداره این متصرفات مسلما کار یک جنگجوی عادی نبوده است و ما نمی توانیم تمام این پیشرفت عجیب را یکسره در درنده خویی چنگیز و سپاهیانش خلاصه کنیم. مغولها شکنجه نمی کردند، مثله نمی کردند و کسی را ناقص و فلج نمی کردند در صورتیکه دشمنانشان این بلاها را بر سر اسرای خود می آوردند. سپاهیان دشمنان او نیز درست به اندازه سپاهیان خود چنگیز خونخوار بوده اند و تاریخ نشان داده است که هرجا که توانسته اند از قتل و غارت فروگذار نکرده اند. پس چنگیز چگونه موفق شد؟ رمز موفقیت بی بدیل او چیزی نیست جز مدیریت صحیح.


اول از همه اینکه این دوست بچه سال ما نفهمیده به کسی که برای مملکت ما ایران ویرانی و بدبختی بار آورده لقب اسکندر کبیر !!! گذاره که جای تامل دارد و در جای دیگری که با قرمز مشخص کرده ام از نحوه برخورد این وحشی ها با اسرا صحبت میکند . شاید این فرد فضایی با خواندن مطلب زیر و دیدن برنامه نور و صدا که هر ساله در تخت جمشید برگذار میشود و قدری - فقط قدری مطالعه ( بخدا خواندن کتاب چیز بدی نیست ) از این به بعد از خودش تاریخ نمی نویسد.


ادوارد تلر در خاطراتش در مورد حمله چنگیزخان مغول به ایران دوره خوارزمشاهی می نویسد:

«یک نمونه مهم در تاریخ، جنگهای چنگیزخان مغول، و بویژه تخریب سرزمین های پارسی است. بیش از نصف جمعیت سرزمین تسخیر شده نابود گردید، و پارس، که همان ایران امروزیست، هرگز جلال و ابهت پیشین خود را دیگر باز نیافت.»

حمله چنگیزخان مغول چنان دهشتناک و بیرحمانه بود که خیابانهای نیشابور «که مهد علم و دانش و نوآوری آن زمان بود، تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سران مردان و زنان و کودکان هرم هایی ساخته شد، و حتی به سگ ها و گربه های شهر نیز رحم نکردند.» از اینروست که تاریخ نگار دیگری می نویسد:

«شکی نیست که نابودی و ویرانی که در حین خیزش دولت مغول در ایران بوقوع پیوست، و قتل عام وسیعی که در آن زمان رخ داد، در هزار سال هم ترمیم نخواهد گشت، حتی اگر فاجعه دیگری نیز بوقوع نپیوندد.»

شاید هزار سال به طول نیانجامید. اما در اواسط قرن بیستم بود که جمعیت نیشابور به سطح دوران پیش از حمله مغول بازگشت.

در جای دیگر این تاریخ نویس بچه سال میگوید :

رمز موفقیت بی بدیل او چیزی نیست جز مدیریت صحیح. به عنوان نمونه، چنگیز پس از شکست دادن نایمانها در سال 1204میلادی از وزیر آنها درخواست کرد که به پسرانش خواندن و نوشتن بیاموزد و قوانین چنگیزی (یاسا) را مکتوب کند. او برای اولین بار کتابت و فرهنگ را به میان مغولان آورد. همین ابتکار به ظاهر بی اهمیت باعث شد که سالها مغولها بتوانند کشور پهناور خود را ادراه کنند.


مثال این فرد درمورد ذکاوت چنگیز چقدر مهم است - یاد دادن خواندن و نوشتن و بسط این فرهنگ به فرزندان - خوب شد این روش را مسئولان ممکتی و نظامی در ایران یاد بگیرند. و در جای دیگر از تسلط مغولان در سالهای بعد صحبت میکند . آقای کیانی ( قطعا چون شما موافق این مقاله بوده اید آنرا در این سایت گذاشته اید و گرنه جاهای بچه گانه آنرا ویرایش و نظر خود را میدادید ) میشه لطف کنید و بگویید امپراطوری مغولان بعد از سقط شدن چنگیز چند سال با مرکزیت پایتخت آن در مغولستان دوام پیدا کرد ؟ سوالم را خوب بخوانید و بعد با مدرک جواب دهید.

در جای دیگر این فرد میگوید :

بیشتر ارتشهای اروپایی از چند مرد مسلح و شوالیه تشکیل می شدند به علاوه دهقانان یا شبه نظامیانی که به خدمت اجباری برده می شدند. تنها شوالیه ها و معدودی از افراد نظامی حرفه ای تمرینات منظم داشتند و تمرینات آنها بیشتر بر جنگ تن به تن -مانند نیزه بازی و شمشیربازی- متمرکز بود نه تمرین تاکتیکهای گروهی. در مقابل ارتش مغول به صورت دائم سوارکاری، کمانگیری و تاکتیک واحدها، آرایشها و گردشها را تمرین می کردند. این آموزش سخت با یک دیسیپلین سخت -اما نه تند و نابخردانه- اجرا می شدند. افراد از سن 16 سالگی برای خدمت در ارتش مناسب تشخیص داده می شدند درحالیکه از کودکی مهارتهایی مانند سوارکاری و کمانگیری را در استپها کرده بودند و حال آماده عملیات نظامی واقعی شده بودند.
مانورکردن، منحرف کردن، قدرت آتش، شوک واردکردن و استفاده ترکیبی از سلاح در تمام سطوح فرماندهی مورد تاکید بودند. افراد و سربازان معمولا با انجام وظایف خود فرصتهای بیشتری برای ترقی می یافتند و هرچه اهداف بزرگتر می شدند بهتر خدمت می کردند و فرامین صادرشده را به اجرا می گذاشتند. بدین سان مغولها از افتادن به دام دیسیپلین خشکی که در طول تاریخ ثابت شد آفت ارتشها است، جلوگیری می کردند.


خدمت این استاد تاریخ نویس عرض کنم که طبیعیست که قوم مغول که جز جنگ و کشتار چیزی بلد نیستند همگی در این فنون مهارت داشته باشند حتی از 16 سالگی !!! این مورد از بد بدختی یک قوم است و ملل دیگر که زندگی خود را میکردند در این مورد از مهارت کمتری برخوردار بوده اند.

فقط تفاوت اینجا است که از ملل دیگر یادگارهایی برای رشد و توسعه تمدن بشری باقی مانده و از این قوم وحشی یاد وحشی گری آنها

خلاصه عرض کنم آنقدر تناقض و مزخرفات در این مقاله هست که منبع خوبی برای دوست بزرگواری مثل شما نباید باشد . انشاالله در فرصت مناسب تر اگر وقت یار کرد در مورد تمامی موارد آن صحبت خواهم کرد. البته باز هم بگویم جای تاسف است که نویسنده این مقاله با این سابقه تاریخی که ما داریم در مورد مطالعه تاریخ کشورشان سواد کمتری از برادران افغانی ما در مورد این واقعه دارند. بگذریم واقعه زیر را که یک نویسنده افغانی در این رابطه نوشته بخوانید و پس از آن جواب سوالتان را خواهید گرفت.



جنایات سپاه چنگیز در ولایت غور



غوث الدین مستمند



چنانکه قبلاّ به تفصیل نگاشتیم که غور این سر زمین تاریخی در دورهء طلائی امپراطوری وسیع خود یکی از حوزه های بسیار انکشاف یافتهء تمدن بشری و یکی از مراکز مهم سیاسی و فرهنگی جهان اسلام شمرده می شد. شهر های معمور و آباد و پرجمعیت داشت که یناهای عالی و قلعه های مستحکمی در آنها اعمار یافته بود و دارای مساجد ، مدارس و کتابخانه های بزرگ بود که بقول منهاج سراج: در مملکت غور از کل مذاهب اسلام مقتدایان هر فریق جمع بودند، و شعرای بی نظیر حاضر، و ملوک کلام نظم و نثر در سلک خدمت بارگاه (سلطان غور منتظم بودند. و حق تعالی حضرت غور را از افاضل علماء و اکابر فضلاء و جماهیر حکماء و مشاهیر بلغا آراسته کرده بود. (1)

اما بعد از وفات سلطان غیاث الدین غوری در (599 هـ ق ) در اثر اختلافات داخلی مملکت متحد غور، متأسفانه پارچه پارچه شد و قدرت و قوت آن رو به ضعف گرائید، تا حدی که محمد بن تکش پادشاه خود خواه و نا عاقبت اندیش خوارزم را بر آن داشت که پایتخت غور باشکوه فیروز کوه را مورد تاخت و تاز قرار داده آن را در (607 هـ ق ) تصرف نماید و باعث انقراض سلطنت غور و اضملال خاندان شاهی آن گردد.

منهاج سراج می گوید: سلطان بهاء الدین سام ( نواسهء سلطان غیاث الدین غوری ) و برادر و همشیره گان والدهء او با خزاین که موجود بود، و عمهء ایشان، ملکه جلالی دختر سلطان غیاث الدین که در حبالهء ملک علاءالدین بود، جمله را با تابوت سلطان غیاث الدین محمود ( پسر سلطان غیاث الدین بزرگ) بطرف خراسان بردند و تابوت محمود را در گازرگاه هرات بنهادند و اتباع و عورات و مخدرات و ملکات را بخوارزم نفل کردند تا به عهد حادثهء کفار چین ( حملهء چنگیز) در خوارزم بودند. روایت چنین کردند که چون حادثهء مغل ( چنگیز) ظاهر شد، مادر محمد خوارزمشاه ( آن ملکهء شریر که بنام ترکان خاتون بود ) آنان را در جیحوو خوارزم غرق کرد. (2)

بعد از این، سلطان محمد خوارزمشاه، قراخطائیان و ترکان سمرقند را نیز از میان برداشته (607 هـ ق ) و با خلیفه ء بغداد الناصر الدین الله ( 575 – 622 هـ ق ) هم اختلاف داشت. و نام او را از سکه و خطبه انداخته بود. بقول منهاج سراج، چون چنگیز خان در زمین چین و طمغاج و اهالی ترکستان خروج کرد و آلتون خان طمغاج را که پادشاه ترکستان بالا بود و پادشاه قراخطا، مقهور گردانید و ممالک طمغاج و تنگست و اوبغور و تتار او را صاف شد، این خبر به سمع سلطان محمد رسید. سودائی ملک چین در دماغ سلطان محمد افتاد. (3)

چنگیز ( به معنی قوی و محکم و بزرگ و خان در لغت مغولی ) نام اصلی وی تموچین پسر یسوکای بهادر رئیس قبیلهء قیات از قبایل مغول بود. چنگیز در مغولستان متولد شد و در (600 هـ ق ) بر تخت نشست، او پس از مرگ پدر بر قبیلهء کرایت غلبه یافت و ملقب به چنگیز خان گردید و سپس قوم او یغور را منقرض کرد و در سال (616 هـ ق) به ممالک خوارزمشاهی حمله برد و در ظرف دو سال آن ممالک را تسخیر کرد و در (619 هـ ق ) به مغولستان باز گشت و در (624 هـ ق ) در گذشت. (4)

قبلاّ متذکر شدیم که سبب سرازیر شدن سیل سپاه گرسنه و وحشی مغول بر سرزمین های اسلامی، حرص و آز بیحد و حصر خوارزمشاه بود، از طرفی هم امور مملکت او در دست تورکان خاتون مادر سلطان به فتور و فساد کشیده شد بود تا جای که تمام بزرگان مملکت از اعمال نا شایستهء این ملکهء ستمکار بستوه رسیده بودند و گویا عوامل سقوط دولت خوارزمشاهی از داخل و خارج فراهم آمده بود.

امپراطوری چنگیز با دولت خوارزمشاهی ( در 616 هـ ق 1219 م ) تماس گرفت و درین سال بود که سلطان خوارزمشاه، کاروان تجارتی تاتار را تاراج کرد و سفیر چنگیز را بکشت، چنگیز از شدت غیظ با دو صد هزار لشکر مانند سیل خروشان بر مملکت خوارزشماه تاخت ویک ملیون دیگر او را در عقب تقویه کردندی، لشکریان او از سیحون گذشته و لشکر سلطان محمد را بشکستند و با وحشت و شدتی که تاریخ نظیر آن را ندیده بلاد معمور اسلامی مانند بخارا و سمرقند و بناکت و خجند وغیره بلاد ماوراءالنهر تاختند و این شهر ها را با دهشت فوق العاده تخریب و مردم آن را کشتار کردند (617 هـ ق – 1220 م ) خوارزمشاه که از حملات مدهش چنگیز از جیحون گذشته و در بلخ نشسته بود بعد از شنیدن داستان ویرانی های ماوراءالنهر سر راست بطوس گریخت و شهر های معروف را هریک به امیری سپرد تا در مقابل چنگیز دفاع کنند. از جمله: سنگه غور را به ملک حسام الدین سرزراد، قلاع دیگر غور به ملک قطب الدین حسن، حصار فیوار غرجستان به پهلوان اصیل الدین نیشاپوری، و قلاع دیگر غرجستان بعمید پهلوان شیروان و شهر فیروزکوه به مبارزالدین سبزواری و حصار تولک به امیر حبشی نیزه ور سپرد.

اما اردو های چنگیز با فسری ( جبهء و سبتای، و تخاجار) در ربیع الاول (617 هـ ق / 1220م ) از جیحون گذشته بعد از گرفتن بلخ بعقب خوارزمشاه بعد از قتل عام مردم پوشنج هرات و خود را بطوس انداختند، ولی محمد خوارزمشاه در کمال نامرادی بجزیره آبسکون گریختته در شوال (617 هـ ق ) در حالیکه کفن نداشت جان داد و استخوان های اورا چنگیزیان سوختاندند. (5)

خلاصه اینکه در این وحشیگری های مغولان تمام بلاد خوارزمشاهی به مخروبه تبدیل شد و اهالی آن ها قتل عام گردیدند و به اتفاق موَرخین فاجعهء چنگیز مدهش ترین و سوزنده ترین تجایع تاریخ است که بقول ابن اثیر ضرر آن همه خلق را شامل و خراسان به مفهوم جغرافیایی آن سواحل دریای سند به ویرانه، هولناکی تبدیل شد. (6)

شرح تمام وقایع وحشت چنگیز و سپاه خون آشام او در بلاد اسلام از حوصله این مختصر خارج است، و درین قسمت تنهار خرابکاری های چنگیز را در ولایت غور موجوده با اختصار تذکر میدهیم و می گذریم. اولین مقاومت غوریان زمانی در مقابل سپاه چنگیز صورت گرفت که بنا به گفتهء مهاج سراج: خوارزمشاه، شصت هزار سوار در سر راه چنگیز در سمرقند بگذاشته بود که سران غور جمله از آن جماعت بودند. این ها تا مدتی در سمرقند تا پای جان با سپاه چنگیز می جنگیدند تا بالآخره در ماه محرم ( 617 هـ ق ) چنگیز بعد از چند روز سمر قند را بگرفت و جماعت خلق را شهید کرد. و سبب فرار خوارزمشاه از بلخ نیز سقوط سمرقند و عدم اعتماد بر سپاهانی بود که در اطراف او باقی مانده بودند و میخواستند او را دستگیر و تحفه به نزد چنگیز خان برند. (7)

اما هنگامی که قدمهای منحوس سپاه چنگیز بیشتر بر خاک غور نهاده شد، غوریان متدین و باشهامت از تمام بلاد اسلام از خود بیشتر سلحشوری و شهامت نشان دادند. و لشکریان شکست نا پذیر چنگیز را بار بار به شکستهای مفتضحانه روبرو کردند، و تلفات بی حد و حصری بر آنان وارد آوردند. منهاج سراج این وقایع را با جزئیات آن می نویسد که اگر تذکرات وی نمی بود، اکنون ما نمی دانستیم که در تهاجم چنگیز بر این مرز و بوم چه گذشته است. اکنون حوادث غور را از زبان آن موُرخ بصیر بشنویم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) طبقات ناصری تالیف منهاج سراج جوزجانی به تصحیح عبدالحی حبیبی چاپ تهران، 1363 جلد اول ص 261.

(2) طبقات ناصر همان چاپ جلد اول ص 279.

(3) طبقات ناصری همان چاپ جلد اول ص 210.

(4) فرهنگ فارسی تالیف دکتر محمد معین چاپ ایران 1345 جلد ششم ص 444.

(5) تاریخ مختصر افغانسات، تالیف پوهاند عبدالحی حبیبی حبیبی چاپ کابل 1349 جلد دوم ص دوم.

(6) تاریخ مختصر افغانستان تالیف پوهاند عبدالحی حبیبی چاپ کابل 1349 جلد دوم ص 6.

(7) طبقات ناصری همان چاپ جلد واول ص 212.



خسرو غور و حصار استیه:

مهناج سراج می گوید : ( درین سال (617 هـ ق ) لشکر مغل بپای حصار استیه غور آمدند، و مدت پانزده روز جنگهای سخت کردند، در آن قلعه امیر و مقطع سپه سالار تاج الدین حبشی سرزرداد بود، ملک بزرگ با استعداد تمام فاما چون قضای آسمانی در آمده بود، با یاشان صلح کرد و در میان ایشان رفت و او را به نزد چنگیز خان بردند، او را خسرو غور لقب کرد و اعزاز نمود و باز فرستاد تا دیگر حصار ها بدست آید. چون باز آمد بعد از آنچه جلال الدین منکرنی خوارزمشاه (پسر سلطان محمود ) را بر لب آب سند بشکست، تاج الدین حبشی عبدالملک، از کفار (مغل) روی بتافت و با ایشان مشغول بقتال شد و به ثواب شهادت رسید. )

عبدالحی حبیبی در حاشیهء می نگارد: استیا بکسراول از شهر مدن غور بین هرات و غزنه است. (مراصدالاطلاع)(1) قریهء استیه هم اکنون به همین نام تاریخی خود در جنوب شرق پای منار جام قرار دارد که خرابه های حصار آن تا کنون پدیدار است آنرا فعلا استوه گویند. بخوبی هویداست که سپاه مغول برای اولین بار در استیهء غور مواجه به شکست و از تاکتیک و حیله کار گرفتند و بخدعه متوسل شدند. فرمانده حصار را به طمع خام انداختند و تا در فرصت دیگری بر او دست یافته بشهادتش رسانیدند و شکست نخستین خویش را جبران کردند.

شهر و حصار فیروز کوه:

منهاج سراج می نویسد : ( همدرین سال (617 هـ ق ) لشکر مغل با اقلان چربی بدر شهر فیروزکوه آمدند و مدت بیست و یک روز جنگهای سخت کردند و بر آن شهر دست نیافتند و نا مراد مراجعت کردند. (2)

این دومین شکست بود که وحشیان شکست ناپذیر مغل از غازیان دین دار ولایت غور متحمل شدند و از این روایت استنباط شده می تواند که استیه و فیروزکه نزدیک بهم موقعیت داشتند، زیرا سپاه چنگیز بلافاصله بعد از حمله استیه و همدران سال بر فیروزکوه هجوم برده است.
وهمین طور هم هست این دومنطقه در جوار هم قرار دارد.

منهاج سراج در جای دیگری می نویسد: پسر خود (اوکتای) را در عین زمستان که کوه ها برف گرفته بود، با لشکر های مغل از کیری بطرف غور و خراسان فرستاد و اوکتای بموضعی آمید میان غور و غزنین که آن را پل آهنگران می گویند، نزدیک فیروزکوه و آنجا لشکرگاه کرد و از آنجا نوینان مغل را با لشکر های گران بطرف سیستان، بجانب حصار اشیار غرجستان و بجهت جبال غور و هرات نامزد کرده فرستاد. (3) آهنگران شهر معروفی بود که قبلاّ معرفی شده است.

منهاج سراج در مورد سرانجام فاجعه آمیز فیروزکوه تذکر می دهد : (بعد از آنکه اقلان چربی در (617 هـ ق ) با خشم های مغل بدر شهر فیروز کوه آمده بود و پس از بیست و یک روز جنگ های قوی نامراد باز گشت، مردم شهر فیروز کوه بر امیر خویش ملک مبارزالدین سبزواری خلاف و خروج کردند و مبارزالدین بضرورت با قلعهء بالا رفت و آن قلعهء بود بر شمال مشرقی شهر بر سر کوه بلند و شامخ و بدان موضع در عهد سلاطین غور یک قصر بزرگ بیش نبود، ورفتن ستور ها بر آن ممکن نبودی، اما درین عهد ملک مبارزالدین سبزواری آن قلعه را معمور کرده بود و در دور سر آن کوه باره بر کشیده و ران آن قلعه چنان کرده بود که شتر با بار بر آن بر رفتی و مردی هزار را امکان مقام بودی، و چون میان اهل شهر و ملک مبارزالدین مخالفت افتاد، مبارزالدین در قلعهء بالا رفت. اهل شهر بخدمت ملک قطب الدین حسن طاب ثراه مکتوب نبشتند و آمدن او را استدعا نمودند و ملک قطب الدین با لشکر غور در فیروز کوه رفت و پسر عم خود ملک عماد الدین زنگی بعلی را در فیروزکوه نصب کرد و آن حال در شهور سنه (617 هـ ق ) بود.

چون لشکر کفار از غزنین با اوکتای بطرف غور آمدند، یک فوج مغافصه بر فیروزکوه براندند، ملک عمادالدین زنگی را در شهور سنه (619 هـ ق ) شهید کردند و خلق شهر را به شهادت رسانیدند و مبارزالدین از قلعه بیرون شد و بطرف هرات رفت آنجا شهید شد و شهر فیروزکوه تمام خراب گشت. (4)

منهاج سراج کیفیت شهادت ملک مبارزالدین را در شهر هرات بدین گونه می گوید: ((ملک مبارزالدین سبزواری از حصار فیروزکوه منهزم بهرات آمده بود، او را سر لشکر ساخته بودند. چنین روایت کردند که چون هرات را درین کرت بکشادند، این ملک مبارزالدین مرد پیر و خوب منظر بود، در میان شهر سوار شد و سلاح پوشیده با برگستوان و نیزه گرفته جهاد می کرد تا شهادت یافت. (5)

از روایت منهاج سراج معلوم است که اگر مردم فیروزکوه با فرمانده خویش دچار اختلاف نمی شدند و این تفرقه در میان نزدیکان فرمانده و مردم ایجاد نمی شد، دست یافتن سپاه خونخوار مغل بر فیروز کوه کار آسانی نبود، اما متأسفانه فیروزکوه دست خوش فتور و فساد داخلی گردید و به سرانجام غم انگیز روبرو شد و به دست سفاکان بیرحم مغول به ویرانه مبدل گردید، بنا به تصریح اغلب دانشمندان داخلی و خارجی بقایای آثار عتیق پای منار جام عبارت از شهر فیروزکوه و منار جام، منار مسجد جامع آن بوده است. در تعین موقعیت فیروزکوه در تاریخ غور ستان و فصل پنجم این تاریخ و مقالهء جداگانه بطور مفصل بحث و تحقیق کرده ایم .



حصار تولک

منهاج سراج در حوادث سال ( 617 هـ ق ) از حملات مغل می نگارد : (( و چون فصل زمستان بود، برف بر جبال غور باریدن گرفت و لشکر چنگیز خان مغل را خراسان روی بماوراءالنهر نهادند و آن لشکر که در غور بود، بقدر بیست هزار بود. مغل و مرتد و گذرایشان برپای های حصار تولک بود، در مدت هشت ماه و چند روز به پای قلعهء فوجی از ایشان بتاختی و غازیان قلعهء تولک و این داعی که منهاج سراج است، در میان غازیان با کفار جهاد می کردند، چنانچه کفار را امکان نزدیک شدن قلعه و حصار نبودی، رحم الله المضیین. مدت بیست روز آن بود که تمامیت روز لشکر مغل به پای حصار می گذشت. (1)

این نخستین شکست های بود که مغلان وحشی از غازیان تولک دریافت میکردند. منهاج سراج متانت و استحکام قلعهء تولک و سایر واقعات آن را هنگام یورش مغل این طور تفصیل می دهد :

((و اما قلعهء تولک: ملک مبارزالدین حبشی نیزه ور از جهت خوارزمشاه، ملک تولک بود، و قلعهء تولک حصاری است معلق، با هیچ کوه پیوند ندارد. و بنیاد آن قلعه از عهد منوچهر است و آرش تیر انداز، آن قلعه را داشته است، بر بالای آن قلعه در سنگ خارا خانه هاست که آن را آرشی گویند. و امیر نصر تولکی بر بالای آن قلعه چاهی به آب رسانیده است، دور چاه بیست گز در بیست باشد، در سنگ خارا، هزگز آب آن چاه کم نشود بکشش، و پایاب هم ندارد. و قلعهء بس محکم است، میان غور و خراسان، وقتی که حبشی نیزه ور از بلخ و از نزد خوارزمشاه مامور حفظ تولک و استعداد جنگ با مغل گردید، اول سال (617 هـ ق ) بود و چندین بار لشکر مغل بر حوالی تولک دوانیده به بالای قلعه آمد و در ( 617 هـ ق ) فیو قو نوین که داماد چنگیز خان بود، و چهل هزار سوار مغل و دیگر اصناف داشت، به پای قلعهء تولک آمد، حبشی نیزه ور، از او مالی قبول کرد، از طرف او دوباره به قلعه باز گشت، آن مال را نخست بر تولکیان بخش کرد و باز بزور از آنان پس گرفت. و مردم از او رنجیده خاطر گشتند، حبشی نیزه ور در جوانی و اول عهد محمد خوارزمشاه مردی مفرد بود، نیشاپوری مسحی دوز، در خراسان و خوارزم مثل او نیزه وری نبود، بکرات از لفظ او شنیده شده است که اگر بروی رمین بر پشت باز خسپم و چوبی بدست گیرم، چهار مرد نیزه دار را از خود دفع می کنم. درین وقت مردم تولک در مطالبهء آن مال از وی زحمت دیدند، یکی از افاضل خواجه امام جمال الدین خوازنچی در آن وقت گفته است، نظم :



گــــفـتـــــم: حـبـشــی نــیــزه ور ! ایـن خــسـران چـیـسـت ؟

بـا تــولـکـیـــان، شــکــنــجـــــه و زنـــــدان چــــیـــســـت ؟

گــفـــتـــا : کــه مــنــم کــفــشــگــر، و فــیــقـــــو، ســـــــگ

ســگ دانـــد و کــفــشــگـــر، کــه درانــبــان چـــیـــســـت ؟



از این حرکت حبشی، تولکیان رنجیده خاطر بروی خارج کردند و او را بگرفتند و قلعهء تولک و حبشی نیره ور را بدست ملک قطب الدین سپردند، ملک قطب الدین پسر خود را به تولک نشاند و قاضی جلال الدین محمد الملک احمد عثمان حاکم نیشاپور خالوی منهاج سراج نیز خواج و متصرف تولک بود، ملک قطب الدین، حبشی نیزه ور را بعد از مدتی حبس اجازت داد تا بقلعهء فیوار رفت و در آنجا بدست ملک آن قلعه اصیل الدین نیشاپوری بقتل رسید. وبعد از سقوط کالیون بدست کفار، تلکیان که نزدیکان خواجه قاضی ج جلال الدین بودند، خواجه را شهید و پسر ملک قطب الدین را نزد پدرش فرستادند و مدت چهار سال با کفار جهاد بسیار کردند و این کاتب که منهاج سراج است، درین چهار سال در غزوات با اهل تولک، موافقت میکرد که همه اقربا و اخوان بودند، بعاقبت از دست کفار بسلامت ماند.

بعد از عصیان اهل تولک از حکم ملک قطب الدین، وی در سال ( 620 هـ ق ) عزیمت هندوستان کرد و حصار تولک بسلامت ماند، بعد از این کاتب ( منهاج سراج ) را در کرت اتفاق سفر قهستان افتاد، بوجه رسالت، یک کرت در ( 621 هـ ق ) و در ( 622 هـ ق ) از جهت ملک رکن الدین خیسار به نزدیک ملک تاج الدین نیالتگین رفته شد، و از جهت تاج الدین درین سال هم به رسالت رفته شد، نزد پادشاه قهستان بطرف نیه سیستان و بعد از آن با طراف هندوستان آمده شد، تاج الدین نیالتگین به تولک آمد و اهل قلعه او را خدمت کردند و ایشان را به سیستان برد، در واقعهء سیستان همه شهادت یافتند و آن قوم آنجا بماندند. امیر تولک هزیرالدین محمد بن مبارک بود و او نزد کیک خان ( پسر اوکتای بن چنگیز ) رفت و تا امروز، آن قلعه فرزندان او دارند. (2)

منهاج سراج در جای دیگر متصل بشکست های پی در پی سپاه چنگیز در حصار سیفرود و غور و از حصار تولک و سر انجام آن و حادثهء که بر ملک قطب الدین آمد می گوید :

در سال ( 620 هـ ق ) کفار بر قلعهء تولک کمین کشادند و جنگهای قوی کردند و در پای تولک در آن روز مرد بسیار از کفار کشته شدند و باز گشتند. چون کافر مغول از خراسان باز گشته بودند و جبال غور و خراسان از آن جماعت خالی شده، ملک قطب الدین بر عزیمت هندوستان با دیگر ملوک غور، چنانچه ملک سراج الدین عمر خروش از ولایت حار و ملک سیف الدین هم با او موافقت کردند و با اتباع روان شدند، از قضای آسمانی فوجی از حشم کفار مغل درین سال نامزد تاختن خراسان شدند و بر سر آن لشکر مغل بود، بزرگ نام او قزل منجق بخراسان در آمدند و از طرف هرات و اسفزار بپای حصار تولک آمدند و هر مسلمانی را که یافتند شهید کردند و اسیر گرفتند، خبر رفتن ملک قطب الدین بار دیگر ملوک غور و اتباع، ایشان را معلوم شد. در عقب لشکر غور براندن بر لب آب ارغند ( همن ارغنداب کنونی موجودهء شهر قندهار است. (( حبیبی )) لشکر غور را دریافتند که بر لب آب ارغند پل می بستند، تا لشکر و اتباع و بنه ها بگذرانند. ناگاه لشکر مغول بدیشان رسیدند، ملک سیف الدین با لشکر خود به دامن کوه پیاه کرد و به سلامت بماند و بطرف غور باز گشت و ملک سراج الدین عمر خروش به جنگ بایستاد و شهید شد و ملک قطب الدین حسن بحیل بسیار با یک اسپ خود بر آب زد و با اندک مرد بیرون آمد، باقی جمله امرای غور و سر خیلان و مبارزان و عورات همه شهاد یافتند. و همشیر گان و خواهرزادگان ملک قطب الدین همه شهادت یافتند، لشکر مغول از آنجا بازگشت و بطرف غور و خراسان آمد. (3)

بدین ترتیب می بینیم که با وجود اختلافات و کشمکش های داخلی مبارزان تولک، لشکر مغول تا به آخر نتوانست قلعهء آن را بزور تسخیر نماید. تولک یکی از مشهور ترین شهرهای غور بود که مردان جنگی آن در رکاب سلطان شهاب الدین غوری در هندوستان جهاد بسیار کرده اند و از آنجا علماء و دانشمندان زیادی بر خاسته اند که نام ایشان ثبت تاریخ است. قبلاّ نیز بمعرفی تولک پرداخته بودیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) طبقات ناصری همان چاپ جلد دوم ص 194.

(2) طبقات ناصری، همان چاپ جلد دوم ص 132 – 135.

(3) طبقات ناصری ، همان چاپ جلد دوم ص 140 – 141.



قلعهء کالیون و حصار فیوار :

این دو قلعه اگرچه در بادغیس واقع شده اند، لیکن در تاریخ بنام غور ثبت هستند. منهاج سراج از متانت و حصانت قلعهء کالیون وصف بلیغ نموده می گوید : استادان عالم به اتفاق گفته اند که : (( احسن حصون الدنیا و احسنها )) یعنی کالیون از محکمترین و نیکوترین قلعه های جهان است. از پای سنگ آن قلعه یک فرسنگ دیگر رو به بالا است و بارهء حصار بر سر آن سنگ است و بلند آن سنگ از یکهزار گز هم بیشتر و روی آن مثل دیواری است که بر رفتن هیچ جانوری بر آن ممکن نگردد، مگر حشرات ارضی را و بر آن سنگ صحت بقدر چهار تیر پرتاب با زیات باشد و هفت چاه آب در آن قلعه در سنگ خارا حفر کرده اند و در هریک چندان آب زاینده باشد که هرگز بخرج نقصان نگردد و در میان قلعه میدان بس بزرگ بود.

بقول منهاج سراج : بعد از تخریب هرات، لشکر های مغول در پای قلعهء کالیون آمده، لشکر گاه کردند. غازیان و عیاران از قلعه فرود آمده و جهاد آغاز نهادند، شب و روز بجهاد و دفع دشمن مشغول شدند و مبالغی مغول را به دوزخ نفرستادند. کاربجائی رسید که لشکر مغول را بشب خوا ب از خوف ایشان ممکن نبود، تا مجبوراّ گرد بر گرد حصار دوباره بر آوردند و دروازه نهادند و پاسبان مقرر کردند. کار محاصره حصار یکسال بطول انجامید و مردم کالیون از خوردن گوشت قدید و پسته، که پستهء خراسان همه از حوالی کالیون باشد، به بیماری دچار گشتهء غیر از پنجاه کس که آنان هم مریض بودند، بقیه همه مردند. لشکر مغول از آن حال خبر شدند و روی بفتح قلعه نهادند، اهل قلعه دل بر شهادت خوش کرده تمامت نعمت قلعه از زر و سیم و جامه های ثقال و آنچه قیمت داشت، همه را درچاهای قلعه انداختند و با سنگهای کلان پر کردند و باقی را سوختند و در قلعه را باز و با شمشیر های برهنه خود را بر کفار زدند و بدولت شهادت رسیدند.


لشکر های مغول بعد از فتح کالیون به پای قلعهء فیوار قادس آمدند. و ای فیوار قلعه ای است در حصانت و متانت و استحکام از کالیون قوی تر و حال محکمی آن قلعه به اندازه است که ده مرد آن را محافظت توانند کرد و میان کالیون و فیوار ده فرسنگ مسافه است، چنانچه هردو قلعه در نظر یکدیگر بودندی اگر به پای کالیون سوار بیگانه آمدی بروز دود و بشب آتش کردندی، اهل قلعهء فیوار را معلوم شدی و اگر به پای فیوار آمدی همین حکم داشتی.

مردم فیوار نیز در این محاصره در اثر بیماری جملگی در گذشتند و به سپاهیان مغل خبر رسید که بجز هفت کس تمامی اهل قلعه مرده اند، آنگاه مغولان قلعه ره گرفتند و آن هفت تن را نیز شهید کردند و این حوادث در ( 619 هـ ق ) بوقوع پیوست. (1)

در روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات در جمله عجایب بادغیس از قلعهء نر تو نام برده گوید (( و این قلعه بر قله کوهیست از سنگ خارا بخشت پخته عمارت یافته و یک راه باریک دارد. از پای کوه تا در قلعه که نیم فرسخ نزدیک است که بالا می باید رفت، دیگر از همه طرف کوه تا پای حصار سنگ خاراست یک اندازه که قریب به هزار گز....)) (2)

استاد خلیلی می نویسد : ( قلعهء نره توکه یکی از مظبوط ترین آثار خیلی قدیمه است، در علاقهء قلعهء نو، بفاصله، هفت فرسنگ از مرکز حکومتی بطرف جنوب غربی بالای کوه بلند واقع است. )) (3) شاید کالیون همین نره کوه بوده باشد، اما فیوار را نمیدانم قلعهء آن در کجا موقعیت داشتهء در ولسوالی قادس موجوده قریه ء بنام پیوار تا کنون آن نام تاریخی را حفظ کرده است و نزدیک قریهء شهر ارمن و در شمال مغربی آن قرار دارد. ممکن است قلعهء تاریخی فیوار در آنجا باشد که منهاج سراج نیز آن را در قادس قلمداد می کند، از بعضی اهالی پیوار شنده شد که خرابه های قلهء تاریخی فیوار تاکنون با همان شکوهمندی و اعجاب انگیزی خود در آنجا نطر ها را بخود جلب میکند.



قلعهء سیفرود غور :

منهاج سراج می نویسد : (( حصار سیفرود غور که محکمترین قلعه های جبال است و بنیاد آن قلعه را سلطان بهاءالدین محمد سام ابن حسین نهاده است، پدر سلطان غیاث الدین و معزالدین طاب ثراهم، خوارزمشاه هنگامیکه از بلخ بطرف مازندران میرفت، فرمان داد تا ملک قطب الدین آن قلعه را عمارت کرد، فرصت اندک بود بر بالای قلعه ازیک حوض بیشتر آباد کرده نتوانست، در آن حوض بقدر چهل روزه بجهت اهل قلعه آب جمع کرد، بعد از آن بفرمان خدای بدو ماه لشکر مغول در آمد و با اطراف غور، در تاخت و جمله مواشی غور از همه اجناب بدست کفار افتاد و اهل غور از در می چهار دانگ شهادت یافتند. لشکر مغول چون دانستند که آب قلعهء سیفرود اندک است، دریای قلعه لشکرگاه ساخته و پنچاه روز جنگهای سخت کردند، که در نتیجه متحمل تلفات سنگین گشتند و از مسلمانان هم بسیاری شهید شدند. در آن حصار مواشی زیاد بود آنچه امکان داشت بکشتند و قدید کردند و باقی بقدر بیست و چهار هزار و چارصد و اند، از بی آبی بمردند همه را از بارهء قلعه بیرون انداختند با وجودی که آب را جیره بندی کرده بودند، به لشکر مغول اطلاع رسید که ذخیرهء آب قلعه یکروز آب بیش نمانده است. ملک قطب الدین و اهل قلعه با هم عهد بستند که فردای بامداد جمله اطفال و عورات را بدست خود بکشند و در قلعه بکشایند و هر مرد یک شمشیر برهنه منتظر ورود کفار بقلعه بایستند، و چون کفار در آیند جمله مسلمانان یکدل تیغ در کفار نهند، و میزنند و میخورند تا جمله بدولت شهادت رسند.

این معنی در همه باطن ها قرار گرفت و خلق یکدیگر را تا نماز شام وداع میکردند که حق تعالی در رحمت بکشاد و تا نیم شب باران رحمت و برف بارید، چون لشکر مغول مدد آسمانی بدیدند ودانستند که اهل قلعه ذخیره یکماه دوماه آب جمع کردند و فصل زمستان نزدیک و آمدن برفها متواتر خواهد بود، به محاصره قلعه پایان داده برفتند، تا سال دیگر ( 618 هـ ق ) چون نو شد، باز مغول از خراسان و غزنین و سیستان با طراف جبال غور آمدند، بعد از حادثهء سلطان جلال الدین خوارزمشاهی فوج بی شماری از مغول قلعه سیفرود رابار دیگر مورد حمله قرار دادند.

چون ملک قطب الدین فرصتی یافته بود و حوض ها عمارت کرده، و غلهء ذخیره بسیار جمع آورده بود، لشکر مغول هر چند می کوشیدند غازیان دلیر تر می شدند. درین کرت جنگ محاصره سیفرود دوماه بطول انجامید، بالآخره کافران خدعه و نیرنگ بکار برده پیشنهاد صلح دادند، و مردم قلعه بر خلاف رأی ملک قطب الدین آنرا پذیرفتند، برآن قرار که اهل قلعه سه روز در میان لشکر مغول آیند و بضاعتی که دارند بیارند و بفروشند و زرو نقره از بهای آن ببرند و آنچه باید از مواشی و جامعه و موئینه بخرند و بفروشند وبعد از سه روز لشکر کفار از پای قلعه کوچ کنند، چون دو روز این بازار گرم بود، روز سوم خلق از بالا فرود آمدند و در میان لشکر گاه با ایشان مختلط شدند، به یکبار طبل و نعره بزدند و هر مغلی که با مسلمانی بیع و شرای میکرد همانجا آن مسلمان را بگرفت و شهید کرد. مگر آنچه خدای تعالی کسی را حیات بخشیده بود، هر کسی که خود سلاح ظاهر داشت اول سلاح او را میگرفت آنگاه وی را میکشتند.

ثقات چنین روایت کردند که دو صد و هشتاد مرد معروف سرخیل مبارز بدست کفار گرفتار شدند، روز دیگر مغولان پیغام کرد که مردان خود را باز خرید، ملک قطب الدین اجابت نکرد تا جمله را شهید کردند.... رضی الله عنهم.. و جنگ از سر گرفتند، ملک قطب الدین از یک تدبیر جنگی بسیار مؤثر کار گرفت که در نتیجه از لشکر های که به قلعه نزدیک شده بودند، یک تن به سلامت نماند و تعداد آن زیادت از ده هزار سپرکاربود، جمله یا کشته شد یا خسته گشت وعدهء زیادی از اکابر توینان و بهادران مغول بدوزخ زفتند و باقی بر خاستند و از زیر پای حصار نقل کردند. آن نصرت بفضل حق تعالی روز پنجشنبه بود در سنه ( 620 هـ ق )

بقیه احوال سیفرود معلوم نیست اما از ملک قطب الدین قبلاّ در شرح حوادث قلعهء تولک و عزیمت وی بطرف هندوستان صحبت بعمل آمد.

این حصار سیفرود زا اکنون به یقین نمی توان گفت در کدام جا موقعیت دارد، ولی از سیاق کلام منهاج سراج بقرنیه دانسته میشود که سیفرود در نزدیکی های تولک قرار داشته و حدس میزنم که شاید در قسمت وسطی فراه رود که در منطقه پایحصار ولسوالی تیوره در بین ولسوالی های شهرک تولک تیوره وساغر واقع شده و هم سرحد و نزدیک تر به تولک است اما دقیق نمیدانم شاید بعد از جستجو بتوان قلعهء سیفرود را پیدا کرد، از برخی اهالی بومی که پرسیدم از عجایب کوشکها و قلعه های تعیقهء آنجا صحبت های جالبی داشتند.

ولسوالی شهرک غور یکی از ولسوالی های غور است که از هر لحاظ از دیگر ولسوالی ها بزرگتر است، بین خطوط 18 – 64 و 06 – 34 طول البلد شرقی و عرض البلد شمالی موقعیت دارد. مساحت آن حایز 8506 کیلو متر مربع و ارتفاع آن از سطح بحر 2350 متر است. فعلا ولسوالی دولینه از پیکره آن جدا شده است ومیشود یک ولسوالی دیگر ازمناطق کمنج وجلگه مزار والله یار آن ولسوالی ساخته شود.


بهرحال، قلعهء سیفرود را در واقع شکست گاه لشکر چنگیز باید دانست و رزمندگان و غازیان مسلمان آنرا هم باید افتخار تاریخ غور بحساب آورد.


--------------------

آقای کیانی جواب سوال شما زیاد سخت نیست .

اگر تمام ملت ایران کاری جر جنگ کردن و وحشی گری بلد نباشند و این فرهنگ در خون آنها مانند مغولان باشد تکرار با یک مدیر خوب ! که با اسرای دشمن خود مهربان و سربازان خاطی خود را با کمترین مجازات یعنی اعدام ارشاد میکند ! فتح دوباره جهان کار سختی نخواهد بود.

ضمن آنکه دلیل پیروزیهای مغولان ، وحشی گری آنها ، پای بند بودن به هیچ اصول اخلاقی و بلد نبودن کاری جز جنگیدن بود و بس و در مقابل اگر سلطان محمد خوارزم شاه یک ذره شهامت که ما عوام به آن میگوییم ... داشت این کثافتها در ایران برای همیشه سقط میشدند.

یه زحمت هم به خودتون بدهید و از این به بعد به کسی که منطقی حرف میزنه مثل دوستمون سامان عزیز مثل ارباب مسلکان توصیه نکنید و آنقدر افکار دیگران را با این مقالات بی ارزش روشن نکنید.

شرمنده که زیاد شد ولی لازم بود

------------------
موفق باشید
------------------

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان خسته نباشيد . حالا كه بازار چنگيز لعنت الله عليه اينقدر گرمه يه كم هم راجع به تيمور گوركاني مي نوشتيد اون هم تو اين سرزمين كم جنايت نكرد بگذريم . نظر همه دوستان محترم و هر كدوم در جاي خودش صحيح مي باشد . به نظر من علل پيروزي چنگيز رو بايد اول در خودمون جستجو كنيم تا كشوري و فرهنگي دچار انحطاط و تن پروري نشه كشور ديگه اي جرات حله و تجاوز رو به اون كشور روبه خودش نمي ده . در جاييكه چنگيز خودشو تا دندون مسلح و حاضر و آماده براي كشور گشايي مي كرد مردم سرزمين ايران عمدتا همون طرفهاي خراسان دنبال چه ميدونم صوفي گري و اين چيزها بودند چنگيز دنبال تجهيز سپاهش بود حتما خبر اين مسلح شدن به ايران رسيده بود . حالا چرا وضعيت به اينجا رسيد من نمي دونم به نظر من براي چيره شدن به چنگيز فرمانده كل بايد اين كارها ر مي گرد . 1- استفاده از فرماندهان رده پايين مجرب بي باك و وطن پرست و مدافع حقوق سرباز و نيروي زير دست ( خودموني بگم فرماندهان رده پايين تر عمدتا اونهاييكه با سربازها اين ستون فقرات ارتش ارتباطدارن بايد روابط خوبي با زير دستهاشون بر قرار كنن ) 2 - بر طرف كردن نقاط ضعف سپاه تحت فرمان 3 - استفاده از نقاط قوت دشمن براي شكست اون با توجه به اينكه ارتش چنگيز لعنت الله عليه يه ارتش سوار بود بايد اولا جنگ را به جايي كشيد كه سواره نظام از كار بيفته مثل ارتفاعات و مناطق جنگلي در مرحله بعد شايد خنده دار باشه ولي از بين بردن بنزين مورد نياز اسبها يعني همون علوفه اگه f خدادهم سوخت نداشته باشه به ناچار زمينگير ميشه چه برسه به اسب . استفاده از پياده نظام نيزه دار آنهم با نيزه هايي بلندتر از حد متعارف براي متوقف كردن اسبها . تقويت روحيه سلحشوري در بين اول سربازها و بعد مردم عادي

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
1- اولا که مواردی که آقا مالک لطف کرده و نوشته خودمن هم اشاره کرده بودم ولی بازهم متشکرم و ازشون می خوام اگر چیز دیگری به ذهنشون رسید لطف کنند و بنویسند. 2- استفاده از موشک برای ترساندن سواره نظام تاریخچه اش به چین بازمی گرده و اتفاقا خود سپاه چنگیز هم پس از فتح چین از این روش استفاده می کرده. پس سامان جان راه حلت خیلی هم خوب نیست. 3- استفاده از نفت خام در اون زمان مرسوم بوده ولی روغن رو تابه حال نشنیده بودم. بعدش هم همونجور که شما الان یه گروه شناساییی می فرستید در اون زمان هم همین کارو می کردن و اصولا غافلگیر کردن سپاه مغول به این صورت ساده که شما می گید اونهم سپاه هایی که استعداد 50000 نفر داشتند خیلی سخت به نظر می یاد سامان جان. برای 50000 نفر چقدر باید روغن بریزیم . از کجا معلوم سپاه دشمن از همون جایی رد بشه که شما روغن ریختید.و... 4- استفاده از روشهای تروریستی نظامی نیست قبلا هم در همین تاپیک گفتم لطفا راه حل نظامی ارائه بدید. فکر کنید اصلا چنگیز مرد. خوبه. 4 تا پسر جرار و 7تا سردار خیلی خون ریزتر از خودش بوده. اونا رو چیکار می کنید؟ مخصوصا پسر کوچکش که واقعا در جنایت روی چنگیز رو سفید کرده بوده و باباش در برابر اون هیچه. 5- سردار جان اون زمان توی سپاه ایران فیل نبوده. محض اطلاعاتون بگم که روش مبارزه سواره نظام با فیل خیلی قبل از این جنگ کشف شده بوده و چنگیز می تونسته از این روشها استفاده کنه تا فیلهای سپاه شما رو رم بده به سمت خود شما. یکیش اینه که یه تعداد خوک رو آتش می زدند وبه سمت فیلها می فرستادند . صدای جیغ دردناک خوکها باعث عصبی شدن و رم کردن فیلها میشده. اگر فیل عنصر رزمی خوبی بود ایران در جنگ قادسیه از سپاه عرب شکست نمی خورد. اما دوست عزیز آقای امپراطور. 1- اولا که آقا سامان یکی از دوستان عزیز من توی این سایت هستند و من ارباب مسلکانه به ایشان توصیه نمی کنم و اگر هم چنین کاری کردم همین جا ازشون معذرت می خوام. از شما هم پوزش می طلبم. 2- یکبار دیگر تذکر می دم که اینجا بررسی تاریخی-سیاسی- اجتماعی- روانشناسی و.... نمی کنیم . داریم این مسئله رو به صورت نظامی تحلیل می کنیم . پس شما هم لطف کنید و مسئله رو از دید یک فرمانده نظامی تجزیه و تحلیل بکنید نه یه تاریخ نویس. برای بررسی تاریخی مسئله می تونید یه تاپیک دیگه ایجاد کنید. 3- نویسنده احمق و به قول شما فضایی اون مقاله مجله جنگ افزار خود احمق من بودم. لطف کنید مجله رو از آرشیو خودتون بیرون بکشید و دورباره اسم نویسنده رو چک کنید. در ضمن از این مقالات احمقانه زیاد می نویسم و این مجله هم به صورتی احمقانه این مقالات احمقانه رو چاپ می کنه. لطف کنید این یکی رو هم چک کنید. فقط نمی دونم شما چرا پول بی زبونتون رو دور می ریزد و این مجله رو می خرید؟ به هرحال از این مسئله متاسفم که با این اراجیفی که نوشتم باعث هدر رفتن پول شما شدم و معذرت می خوام. فقط یه سوال دارم که امیدوارم جوانمردانه جواب بدهید. اون زمان که درباره نبرد کاره و شکست خفت بار ارتش روم از سپاه ایران نوشتم هم همین تصور رو درباره من کردید؟ لطفا به خودتون جواب بدید. من جواب خودم رو قبلا گرفتم. در ضمن شما اگر واقعا اینقدر غیرتمند بودید چرا همون موقع یه اعتراضیه برای مجله نفرستادید؟ پس اگر من اشتباه کردم زیاد عجیب نیست چون که از فضا اومدم و از کره زمین مخصوصا افکار ایرانی ها بی خبر هستم ولی شما چرا دست روی دست گذاشتید؟ شما چرا برای آگاه کردن نسل جوان سستی کردید؟ 4- من خیلی هم جوان نیستم امپراطور عزیز. 37 سال دارم. 5- برای نوشتن اون مقاله هم خیلی زحمت کشیدم. کلی مطلب ترجمه کردم .کلی کتاب زیر و رو کردم. یه کتاب نذاشتم جلوی خودم از روش رو نویسی کنم. این رو گفتم محض اطلاع شما دوست عزیز. نوشته اید که یه کم مطالعه چیز بدی نیست. اتفاقا با این یکی موافقم و به همین خاطر در روز به صورت متوسط در حدود 4-5 ساعت وقت مطالعه می ذارم. شما چند ساعت برای مطالعه وقت می ذارید؟ 6- مطالبی که بیان کرده بودید متاسفانه نظامی نبود که بخواهم نظامی اون رو بررسی کنم. لطف کنید عین همین مطالب رو در یک تاپیک دیگر قراربدهید که اون جا درباره اش با شما بحث کنم. فقط به دو سه مورد اشاره می کنم. 7 اسم اسکندر رو من کبیر نذاشتم. اسم کورش رو هم همین طور . اسم داریوش رو هم همین طور . اسم شاه عباس رو هم همینطور. من که تاریخ نویس نیستم. این لقبها رو تاریخ نویسها انتخاب کردن و مردم جهان از اون استفاده می کنند. من هم مثه بقیه مردم. 8- شما از مردم خودتون بپرسید که چرا اسم آدمهایی مثل اسکندر و تیمور و چنگیز و آتیلا رو روی بچه هاشون می ذارن؟ والله من که از فضا اومدم سر در نمی ارم. اخه مردم غیرتتون کجا رفته؟ 7- گفتید که دلیل پیروزی های مغول وحشی گری اونها است. اتفاقا اگر به وحشی گری باشه ، سپاه صلیبیون دست مغولها رو از پشت بسته اند. پس چرا پس از 5 جنگ صلیبی از مسلمان ها شکست خوردند؟ فقط یادتون باشه که اونها زمانی که می خواستند از قسطنطنیه عبور کنند تا به خاک سوربه برسند تمام شهر رو غارت کردن و به زن و بچه مردم تجاوز کردند با اینکه مردم اون شهر همه مسیحی و از دین خودشون بودند. بازهم از شما دوست عزیز که به این حقیر توجه داشتید و سعی کردید افکار ناقص منو روشن کنید تشکر می کنم. همیشه برای شما آرزوی موفقیت دارم. الاحقر رضا کیانی موحد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من با حرف هاي امپراطور موافق هستم ولي منظور آقاي رضا كياني بررسي نظامي اين موضوع است و نه بررسي تاريخي آن در هر حال حمله چنگيز به ايران يكي از وحشتناك ترين حملات به اين مرز و بوم در طول تاريخ بوده و بررسي آن خالي از لطف نيست. من قبلا كتابي را در اين مورد خواندم (اسمش يادم نيست) و اين حمله با جزييات در آن شرح داده شده است. به نظر من بعد رواني حملات مغول ها و خونخوار بودن آنها بيشتر از روش حملات و يا تركيب نيروها در پيروزي آنها موثر بود. سربازان مغول بمانند ديو خونخواري تصوير مي شدند كه شكست آنها غيرممكن مي نمود بطوري كه جلال الدين پسر دلاور و وطن پرست سلطان محمد خوارزمشاه پس از اولين شكست لشگر مغول گفت : پس اينها را هم مي توان شكست داد ؟ در طول اين حمله هم هر جا مردم از مغولان نترسيدند نتيجه مناسبي گرفتند و اگر انتخاب استراتژي دفاع شهري سلطان محمد به خاطر درك غلطش نبود چنگيز هرگز موفق نمي شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در مورد فیل ها بستن گوش فیل ها!! icon_frown دوستان اطلاعات جغرافیایی در مورد اولین حمله ی چنگیز لطفا بزارن که بیشتر و دقیق تر مورد برسی قرار بگیره! 1-اگر کوهستانی بوده که با وجود انگه ها روغن(نفت!) بسیار کار امد بوده همینطور موشک چون می شد با اون ها صخره ها رو روی مغول ها ریخت و راه ان ها را از پشت و جلو سد کرد.و همینطور اگر رودخانه ای وجود داشته سدی بر رودخانه می بستیم و هنگامی که وارد تنگه می شدند کمی صبر می کردیم و بعد که زیاد شدند سد را یهو وا می کردیم و اونا قرغ می شدند :cry: :mrgreen: 2- اگر دشت بوده چون برای دشمن امکان دور زدن وجود داشته ایجاد تونلی بزرگ بوده که هنگامی که دشمن وارد قسمت حمله می شه با شکاندن دیوار های تونل ان ها را چال کرد.و همچنین پخش کردن ارد در هوا و سپس یک تیر اتشین در اسمان.....جنگ افزاری ترموباریک!!!منبع هم خود جنگ افزار نوشته!!در نتیجه ابری از اتش به وجود می امده(الان سعید ما رو به جرم تعلیمات تروریستی بن می کنه! :lol: :cry: )و اگر صفحه ی پیش را می دیدید نوشته بودم درون گلوله های منجنیق روغن فشرده و دور ان پر از گلوله های تیز و ستاره ای شکل:روی قسمت مبارزه از قبل نفت ریخته و ودر این گلوله های بزرگ اهنی گرد و دور ان پر از ستاره های تیز سوراخی ایجاد کرده و قبل از پرتاب روغن زمین را اتش زده و گلوله را سپس پرتاب می کنیم گلوله با فشار زیاد منفجر می شود و گلوله های داغ و تیز را تا 500 متر یا کمتر یا بیشتر پرتاب می کند. نظرتون چیه؟؟ :| :mrgreen: و دیگری یه جا شنیده بودم اسب از شتر می ترسه؟!درسته؟؟اگه درست باشه شتر های سنگین جزو برنامه ی ما هستن!! دوستان و مخصوصا اقا رضا نظر و انتقاد؟؟ در ضمن من از اقا رضا انقدر کوچکتر و جوان تر هستم که حتی اگر ایشون به من توهین هم کنند باز هم حرفی نمی زنم. :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت دوستان

قبل از هر چيزي خواستم از بزرگواري دوستمان رضا عزيز بابت منش بزرگشان تشكر كنم و ايشان بدانند كه اين حقير نسبت به نوشته هاي برخي دوستان به خاطر اطلاعات خوبشان با دقت و كنجكاوي نگاه كرده كه يكي از آنها آقا رضا هستند.

--------------------------------------------------------------------------

و اما نظر بنده در مورد صحبتهاي دوستان


دوستمان آقای کیانی فرموده :


2- یکبار دیگر تذکر می دم که اینجا بررسی تاریخی-سیاسی- اجتماعی- روانشناسی و.... نمی کنیم . داریم این مسئله رو به صورت نظامی تحلیل می کنیم . پس شما هم لطف کنید و مسئله رو از دید یک فرمانده نظامی تجزیه و تحلیل بکنید نه یه تاریخ نویس. برای بررسی تاریخی مسئله می تونید یه تاپیک دیگه ایجاد کنید.


ممنونم از تذكر شما و اتفاقا من هم تلاش كرده ام در تاپيكهاي ايجاد شده خودم و ديگر دوستان را نسبت به رعايت موضوع تاپيك تشويق كنم . اما متوجه نشدم كدام بخش از عرايضم خلاف موضوع تاپيك است . عرض من از تمامي اين داستانها و وقايع آن بود كه چون اصل مرجع تاپيك كه حالا متوجه شدم نويشنده آن شما بوديد قبول نداشتم براي روشن شدن ذهن دوستان ديگر و همچنين شما جهت تصميم گيري بهتر بعنوان فرمانده . خلاصه اي از آن رويداد تاريخي را در پاسخم گذاشتم.

دوست من آقاي كياني ميشه لطف كرده بگوييد اين مقاله نظامي شما تاريخي بوده يا نبوده ؟. خوب اگر اين مقاله تاريخي بوده - پس در پاسخ بنده چه تناقضي ديده ايد؟ در پاسخ بنده بخشي از وقايع تاريخي و نظامي آن دوران و تقابل فرماندهان آن دوران با این وحشی ها گفته شده و صحبت سياسي و اجتماعي و روانشناسی و سه تا نقطه در عرایضم نمیبینم.

- نویسنده و به قول شما فضایی اون مقاله مجله جنگ افزار خود من بودم. لطف کنید مجله رو از آرشیو خودتون بیرون بکشید و دورباره اسم نویسنده رو چک کنید. در ضمن از این مقالات احمقانه زیاد می نویسم و این مجله هم به صورتی احمقانه این مقالات احمقانه رو چاپ می کنه. لطف کنید این یکی رو هم چک کنید. فقط نمی دونم شما چرا پول بی زبونتون رو دور می ریزد و این مجله رو می خرید؟ به هرحال از این مسئله متاسفم که با این اراجیفی که نوشتم باعث هدر رفتن پول شما شدم و معذرت می خوام. فقط یه سوال دارم که امیدوارم جوانمردانه جواب بدهید. اون زمان که درباره نبرد کاره و شکست خفت بار ارتش روم از سپاه ایران نوشتم هم همین تصور رو درباره من کردید؟ لطفا به خودتون جواب بدید. من جواب خودم رو قبلا گرفتم. در ضمن شما اگر واقعا اینقدر غیرتمند بودید چرا همون موقع یه اعتراضیه برای مجله نفرستادید؟ پس اگر من اشتباه کردم زیاد عجیب نیست چون که از فضا اومدم و از کره زمین مخصوصا افکار ایرانی ها بی خبر هستم ولی شما چرا دست روی دست گذاشتید؟ شما چرا برای آگاه کردن نسل جوان سستی کردید؟


حقیقتش این از اشتباه من بوده که به اسم نویسنده دقت نکردم - حتما این موضوع را در نوشتارم متوجه شده اید - ولی باور کنید که آنقدر این مقاله روی اعصابم راه رفت که میخواستم نقد خودم را برای مجله بفرستم ولی بدلایل زیر از این کار منصرف شدم.

- وقتی که میدیدم سردربیر محترم مجله مانند اکثر سردبیر ها از محدویت های مالی برای افزایش صفحات مجله صحبت میکند و بدلیل این مشکل حتی در بخش پاسخ به نامه های ارسالی - سوالات و نظرات مطرح شده را نمی آورد و فقط ما پاسخ سوالات را میبینیم ! چطور متقاعد میشدم که نقد من را که ممکن بود حداقل 5 - 6 صفحه را اشغال کند چاپ خواهد کرد :mrgreen:

- چه ضمانتی وجود داشت که مطالب ارسالی بدون ویراش چاپ شود؟ و قضاوت به عهده خوانده مجله باشد. ( یکی از مشکلات بخش رسانه ای ما )

دوست من مطمئن باشید که هیج آدم آگاهی با خواندن یک مقاله ضعیف در کنار مقاله های دیگر به این راحتی این تصمیم را نحواهد گرفت که مجله را در شماره های دیگر پیگیری نکند. مجله جنگ افزار با همت شما و دیگر زحمتکشان دیگر از مجله های خوب نظامی است و جای تقدیر دارد. حالا یه مقاله از دستتان در رفته که نمیشود همه ارزشها را انکار کرد . ضمنا در مورد مقالات قبلی شما هم این را عرض کنم که حقیقتش من بخاطر تعصب خوب و یا شاید احمقانه ای که نسبت به ایران دارم هیچ مقاله ای که در بالا بردن احترام و وقار کشورم نوشته شده باشد - حتی به دروغ - را رد نخواهم کرد . اما نکته ای را خدمتتان عرض کنم که غیرت ما ایرانیان در عملمان مشخص خواهد شد و نه در نوشته هایمان . انشا الله اگر فرصتی باشد و بیشتر دوست شدیم کارهایی که این بی غیرت - از دید شما - برای مملکت خودش کرده را خدمتتان بازگو خواهم کرد . اما این را هم بگویم متاسفانه وقتی میبینم که تحقیر ما ایرانیان توسط خودمان باب دارد میشود - مثل پرسیدن سوال احمقانه یک مجری احمق تلویزیون از سوال شونده که : چه کسی تخت جمشید را به آتش کشید ؟ :lol: و پس از شنیدن پاسخ اسکندر برای او کف میزند ( نمی دانم سوال قعطی است ) اعصابم خط خطی میشود.

- برای نوشتن اون مقاله هم خیلی زحمت کشیدم. کلی مطلب ترجمه کردم .کلی کتاب زیر و رو کردم. یه کتاب نذاشتم جلوی خودم از روش رو نویسی کنم. این رو گفتم محض اطلاع شما دوست عزیز. نوشته اید که یه کم مطالعه چیز بدی نیست. اتفاقا با این یکی موافقم و به همین خاطر در روز به صورت متوسط در حدود 4-5 ساعت وقت مطالعه می ذارم. شما چند ساعت برای مطالعه وقت می ذارید؟


متاسفانه منابع خوبی انتخاب نکردید و اگر هم معتبر باشند . نظر خود را هم در آنها اعمال کرده اید. در مورد خودم که چند ساعت مطالعه میکنم. عرض کنم که شغل اصلی من در یک شرکت خصوصی - مدیر واحد تحقیق و توسعه در کنار طراحی ماشین آلات صنعتی است و همانطوری که از اسمش پیداست غیر از مطالعه و تحقیق کار دیگری بلد نیستم icon_frown و از بخت بد روزگار این تحقیقاتم مورد قبول معتبرترین و قدیمی ترین موسسه استاندارد آب دنیا قرار گرفته و بنده عضو آنها در تدوین استاندارد - مربوط به رشته شرکتم هستم. این را خواستم عرض کنم که بدانید دوست شما کاری بغیر از مطالعه و تحقیق بلت ( با ط دو نقطه ) نیست. :|

- مطالبی که بیان کرده بودید متاسفانه نظامی نبود که بخواهم نظامی اون رو بررسی کنم. لطف کنید عین همین مطالب رو در یک تاپیک دیگر قراربدهید که اون جا درباره اش با شما بحث کنم. فقط به دو سه مورد اشاره می کنم.


اتفاقا نظامی بود . انشاالله در چند ساعت دیگر موارد نظامی آن را با قرمز مشخص خواهم کرد . و تشکر میکنم از نظر دوست خوبم سینا ( البته به دوستان حق میدهم که خواندن این مقاله برای ما ایرانیان کمی حوصله می خواهد )


اسم اسکندر رو من کبیر نذاشتم. اسم کورش رو هم همین طور . اسم داریوش رو هم همین طور . اسم شاه عباس رو هم همینطور. من که تاریخ نویس نیستم. این لقبها رو تاریخ نویسها انتخاب کردن و مردم جهان از اون استفاده می کنند. من هم مثه بقیه مردم.



ببنید دوست من با این توجیهی که شما آوردید باید از این به بعد سران دیگر کشورها را با القابی که مردم آنها میگویند در نوشته ها آورد مثلا شارون وطن دوست یا جرج بوش مدافع آزادی بشریت. عزیز دل برادر اسکندر به کشور شما ( که من هنوز با حمله او و تصرف ایران مشکل دارم و این واقعه را بنا به دلایلی واقعی نمی دانم ) آسیب رسانده . این دیگر دست شما است که به این فرد در نوشته خود بگویید کبیر یا غیر کبیر بعد از رعایت این موضوع دنبال سوال از مردم بی غیرتی که اسم این موجود را روی بچه های خود میگذارند بگردید.

شما از مردم خودتون بپرسید که چرا اسم آدمهایی مثل اسکندر و تیمور و چنگیز و آتیلا رو روی بچه هاشون می ذارن؟ والله من که از فضا اومدم سر در نمی ارم. اخه مردم غیرتتون کجا رفته؟


والا فکر کنم شما هم باورتون شده که من واقعا امپراتور هستم و مردم ایران ، مردم من :cry: - دوست من همانطور که عرض کردم من جز طبقه عوام این مملکت و کوچک همه ایرانیان عاشق وطن هستم .

- گفتید که دلیل پیروزی های مغول وحشی گری اونها است. اتفاقا اگر به وحشی گری باشه ، سپاه صلیبیون دست مغولها رو از پشت بسته اند. پس چرا پس از 5 جنگ صلیبی از مسلمان ها شکست خوردند؟ فقط یادتون باشه که اونها زمانی که می خواستند از قسطنطنیه عبور کنند تا به خاک سوربه برسند تمام شهر رو غارت کردن و به زن و بچه مردم تجاوز کردند با اینکه مردم اون شهر همه مسیحی و از دین خودشون بودند.


بله و به این موضوع اعتقاد دارم ، کسی که از مرگ نترسه پیروز خواهد شد مخصوصا اگر هم وحشی گری در فرهنگش باشد. درمورد پیروزیهای مسلمان هم خلاصه عرض کنم که باید دید که در آن دوران کدام نوع از مسلمانان در جنگ شرکت داشته اند . نحوه جنگ کردن و یا شکست خوردن مسلمانان طالبانی و وهابی با مسلمان واقعی فرق دارد . ندارد؟ البته این صحبت من منکر دلاوریها و موفقیت های مسلمانان واقعی در نبرد های صلیبی نمی باشد.

----------------------------------------------------------

در انتها اگر بی احترامی از من دیدید عذرخواهی مرا ببخشید و لطفا سوالاتم در هر مکانی که لازم دیدید پاسخ دهید.

موفق باشید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
rezakiani عزيز خسته نباشي از اينهمه تايپ بايد خدمتت عرض كنم من رونويسي از كسي بلد نيستم و اگه از چيزي سر در نيارم اصلا در موردش نظر نمي دم . وقتي شروع كردم به خوندن مطالب شما همون سه چهار سطر اول را كه خوندم ازش خوشم اومد و يه پرينت ازش تهيه كردم تا سر فرصت بخونمش . اگه نوشتهاي من به نوشته هاي شما نزديك بود و يا عين هم بود نشون دهنده صحت مطلبه بابا ما هم چند تا كتاب تاريخي مستند خونديم اون چيزهاييم كه نوشتم برگرفته از همونها بود . اگه شما مطالعه ميكنيد فكر نكنيد كه بقيه ميخورن و ميخوابن . :cry: اين تيكه آخر هم چون از شما بزرگتر هستم نوشتم . نهايتا اگه از گفته هاي من دلگير شدي پيشاپيش معذرت مي خواهم عزيز icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چون بحث دیگه از حالت نظامی خارج شده من از دوستان اجازه می خوام و ..... 1- باید خوشحال باشیم که این چنگیز بی پدر و مادر ( به قولی حرومزاده) باعث شد تا ما دوستان خوبی مثه آقا مالک و آقای امپراطور پیدا کنیم. امیدوارم که این دوستی پاینده باشه. 2- مالک جان منظور من شما نبودید. به هرحال معذرت و تشکر از توجه شما. 3- دوست عزیزم آقای امپراطور نوشته اید که اگر بیشتر دوست شدیم. مگر همین الان دوست نیستیم؟ خوب دوستی همینه دیگه. 4- در مورد اینکه نوشته شما نظامی بود حرفی نیست. فقط تحلیل شما نظامی نبود. یعنی شما یه مقدمه جمع اوری کردید ولی به جای اینکه از این مقدمه نتیجه بگیرید که به عنوان فرمانده باید چه راه کارهایی رو اتخاذ کنید رفتید توی فاز دیگه. به هر حال هنوز هم اگر فکری به نظرتون می رسه می تونیم در همین تاپیک درباره اش بحث کنیم. 5 - مطلبی که من درباره چنگیز جمع اوری کردم و به صورت یه مقاله توی مجله چاپ شد به عنوان یک مطلب تاریخی نبود که مثلا چنگیز باباش کی بود و ننه اش کی بود؟ من قصدم این بود که دوستانی که به مسائل نظامی علاقمند هستند چنگیز رو از یه دید دیگه بشناسند. یعنی ببینند چنگیز به عنوان یه فرمانده نظامی چکار می کرده و چه جوری تونست یه قوم وحشی و بی نظم و دیسیپلین رو تبدیل به یه نیروی نظامی کارامد بکند. شما خودت بهتر می دونید که نیروی نظامی بدون دیسپلین یعنی هیچ و همین یه مسئله نشانه توان بالای چنگیز در فرماندهی بوده. من در همین تاپیک اشاره کردم که دوستان فکر کنند اصلا ایرانی نیستند. شما همون جور که بدون تعصب درباره مثلا مارشال رومل تجزیه و تحلیل می کنید درباره چنگیز هم قضاوت کنید و این تعصب رو به صورت موقت کنار بگذارید. بازهم می گم تعصب رو به صورت موقت کنار بگذارید تا تحلیل شما کمتر دستخوش عواطف و احساسات شما بشه. 6 دوست عزیزم شما که خودت اهل تحقیق هستید باید بدونید که محقق باید در هنگام تحقیق بدون پیش داوری شروع بکنه تا به یه نتیجه منطقی برسه وگرنه سر از اونجایی درمیاره که خودش دلش می خواد. خوب اون وقت اصلا دیگه احتیاج به تحلیل نیس. مثه اینکه من پرسپولیسی یا استقلالی باشم بعد بخوام تحیلیل کنم که کدوم تیم بهتره؟ خوب نباید اول این تعصب رو کنار بذارم. 7- من اگر این مقاله رو اینجا رونویسی کردم فقط برای اینه که دوستانی که درباره چنگیز چیزی نمی دونند و فقط فکر می کنند اون یه غول آدم خور بوده درباره روشهای جنگی اون که کشتار و جنگ روانی در میان این روشها نقش برجسته ای هم داشته بیشتر بدونند و در تاپیک مجبور نشیم که به دوستان بگیم که مثلا چنگیز اصلا نیروی پیاده نظام نداشته. 8 نقابله با چنگیز و سپاه مغول کاملا امکان پذیر بوده. خود جلال الدین از نظر نظامی این مسئله رو ثابت کرد. در زمان هلاکو و در نبرد عین جالوت هم مصری ها تونستند سپاه مغول را با استفاده از تاکتیک خود مغولها شکست بدهند. بعدا در همین تاپیک درباره نبرد عین جالوت بیشترث می کنیم. 9- در شماره جدید مجله قراره درباره ژنرال یاماشیتا بحث بشه . دوستان اگر نظری داشتند خیلی خیلی منت می گذارند سر من اگر نظرشون رو برام پی ام بکنند. در ضمن اگر درباره هر مطلب مجله اعتراضی دارید ای میل کنید به من تا نظر شما رو منعکس کنم. مطمئن باشید که ما به نظر همه خوانندگان احترام می ذاریم. فقط بعض وقتا دستمون خیلی بسته است و این باعث میشه که شرمنده دوستان بشیم. ای میل من هم اینه: saboro2004@yahoo.com 10 به هرحال بازهم از شما امپراطور عزیز و مالک عزیز تشکر می کنم. اما بحث نظامی سامان جان گفتم که ایران در اون زمان فیل نداشت. سرعت سپاه مغول هم بسیار زیاد بوده یعنی وقتی از صحرا گذشتند و رسیدن پای دیوارهای شهر بخارا مردم فکر کردند که دارند خواب می بینند یا این بی پدر و مادرها رو اینگار با ابر از آسمون فرستادند. پس فرصت نبوده که بریم از هندوستان فیل وارد کنیم. فیل در کل در نبردهای نظامی بر خلاف اسب و شتر حیون غیر قابل اعتمادی هستش. گفتم که اگر به درد بخور بود ایران در قادسیه از عربها شکست نمی خورد. مخصوصا وقتی که زخمی می شه کاملا دیوانه می شه و غیر قابل کنترل. در این موارد برای اینکه فیلها به داخل صف سربازهای خودی نروند یه نیزه هایی دست فیلبان هست که باهاش فیل رو راحت می کنند. اگر تاریخ بخونید می بینید که نادرشاه با استفاده از رم دادن فیل تونست در جنگ کرنال بسیار عظیم هند رو شکست بده و به راحتی دهلی رو بگیره. این قضیه سد درست کردن خیلی جالب بود. همین تاکتیک رو یه بار خلیفه عباسی بر علیه یعقوب لیث صفاری بکارگرفت و موفق شد ولی گفتم حرکت مغولهای خیلی سریع و صاعقه وار بوده. توی این فرصت کم کی فرصت سد درست کردن داشته. این که میگی باید در مناطق کوهستانی با مغولها مقابله کرد کاملا درست است و یکی از بهترین راه های از بین بردن اونها. ولی مرکز دولت خوارزمشاه توی هرات نبوده بلکه توی دشتهای ماورا نهر بوده. همون جایی که الان بهش می گیم تاجیکستان و ترکمنستان و قزاقستان در مورد ترس اسب از شتر درست می گی ولی این درباره اسبهای مغعمولی هستش. اسبهای جنگی رو تربیت می کردند که در معرکه جنگ از چیزی نترسند. تازه سپاه مغول به غیر از اسب تعداد زیادی هم شتر داشته و کلا بعد از اسب شتر دومین حیوان مورد علاقه مغولها بوده. سامان جان من یه سوال کردم ولی ازش ردشدی. پس دوباره می پرسم. به نظر شما و بقیه دوستان عزیزی که این بحث رو دنبال می کنند بهتر بود که تمام ارتش ایران یه جا جمع می شد و به مقابله با سه تا سپاه مغول می رفت و یکی یکی به خدمتشون می رسید یا اینکه نیروهای ایران باید جدا می شدند و هر کدام سراغ یه سپاه مغول می رفتند؟ پاسخ به این سوال اصلی ترین خطوط نقشه دفاعی شما به حساب می یاد و تا به این سوال جواب ندهیم بحث درباره بقیه مسائل تاکتیکی بی فایده است. از همه دوستان ممنونم و از سیینای عزیز هم تشکر می کنم که به نکته جنگ روانی اشاره درستی کرد. همین صدام احمق هم می خواست با موشک بارون تهرون همین کارو بکنه که تا حدی موفق شد ولی درنهایت ملت پوزش رو زدند. همه شما رو دوست دارم و از دور می بوسم. رضاکیانی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا رضا خيلي مخلصيم از اين كه دوستان به اين خوبي پيدا كردم خيلي خوشحالم كاشكي ميشد دوستان همديگر رو مي ديدن و يا لااقل يه عكسي تو سايت از عزيزان بود بگذريم . به نظر من براي مقابله با ارتش سه تيكه شده مغول ما هم بايد ارتشمون رو به سه تيكه تقسيم ميكرديم چون در غير اينصورت يه ارتش بزرگ رو به تقابل با يه اراش كوچك مي فرستاديم كه نتيجه اين هرز رفتن نيروهاي عمل كننده از طرفي و ول گشتن نيروهاي دشمن تو بقيه نقاط كشور مي شد طبيعي كه اگه نيرويي درست و حسابي در جايي مستقر نشه و به عوارض منطقه آشنا نشه شكست دادن اون راحتتره پس بنابر ابن ما بايد با شناخت استعداد هر قسمت از ارتش سه گانه مغول و سير حركت اون و منطقه تحت سير اونها نيرو هاي خومدمون رو براي مقابله و شكست اونها آرايش ميداديم . در مورد استفاده از فيلها هم كاملا با شما موافقم همين فيلها هند رو بدبخت كردند يعني نقطه قوتشون شد عامل شكستشون .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.