امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می شویم و نمی گذارم حتی ذره ای از خاک پاک ایران را این وحشی های بی سر و پا (بعثی) با خود ببرند و مرگ در این راه را افتخار می دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم.



به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق ، شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری، معروف به حسین ماوریک، از مشهورترین و ورزیده ترین خلبان های ایرانی بوده که دشمن بارها بر درماندگی در برابر شهامت این فرزند پاک ایران زمین اعتراف نموده است؛ او شکارچى قهرمان ناوهاى اوزا و قهرمان جنگ های دریایی با عراق بود.

خلعتبری، یکی از لیدرهای عملیات غرور آفرین کمان 99 و پرواز 140 عقاب ایرانی بر فراز عراق... یادآور اسطوره ملی ایران زمین، «آرش کمانگیر» در تعیین مرزهای دو کشور ایران و توران بود؛ افزون بر این که عدد 99 از طرح 99 صفحه‌ای نبرد البرز برگرفته بود و بزرگترین حمله هوایی پس از جنگ جهانی دوم در جهان به شمار می آید.

* حمله به اچ 3، بی نظیرترین حمله هوایی و حضور پررنگ خلعتبری

* حماسه هفت آذر 59 و عملیات مروارید بر فراز خلیج فارس

* به هلاکت رساندن 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی، تنها در یک عملیات

جملات آغازین وصیت نامه ایشان جالب توجه است: «اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می شویم و نمی گذارم حتی ذره ای از خاک پاک ایران را این وحشی های بی سر و پا (بعثی) با خود ببرند و مرگ در این راه را افتخار می دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم.»

و در بخشی دیگر از وصیت نامه نیز اینچنین آمده است: «در ولایت خودمان شیرود، کوهی است که می گویند در آنجا علیه روسیه می جنگیده اند و اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آن چه از من باقی ماند، حتی اگر ذره ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرز و بوم باشد».

وی در سال 1328 در روستای «بصل کوه» شهرستان رامسر به دنیا آمد؛ کسی که بعدها در بین بعثیون به «حسین ماوریک» شکارچی ناوهای اوزای عراقی معروف شده بود و برای خود او یا پیکرش، جایزه تعیین کرده بودند و کسی که مهارت او در خلبانی و شلیک موشک ماوریک (نوعی موشک هوا به سطح) در نیروی هوایی شهره بود.

حسین دوران کودکی و جوانی را در رامسر گذراند و پس از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال 1349 به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از گذراندن دوران سربازی، در سال 1351 به دلیل علاقه وافری که به فن خلبانی داشت، وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی، پرواز برای پشت سر گذاردن دوره پیشرفته به کشور آمریکا رهسپار شد.

پیش از سفر به آمریکا، حسین خلعتبری به دیدار خانواده می شتابد و به مادرش وکالت می دهد که: «مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را براى رفع مشکلات نیازمندان هزینه کن».

%D8%AE%D9%84%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%

او در کشور آمریکا، نخست دوره خود را در دانشگاه شپارد آغاز کرد و سپس به دانشگاه تگزاس منتقل شد و استعداد خیره کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما، باعث شده بود، به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را همه اساتید به عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان آورند.

در همین حین، به دلیل مهارت خاصی که در خلبانی داشت، دوره شلیک موشک ماوریک را که یک موشک هوا به سطح است و به وسیله آن می توان انواع شناورها را هدف قرار داد با موفقیت پشت سر گذاشت.

سرانجام دوره خلبانی پایان می یابد و او با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف 4 به ایران بازمی گردد و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت می شود.

با آغاز جنگ، عقاب تیزپرواز مازنداران به دشمن می تازد و بلافاصله پس از حمله عراقی ها، نیروی هوایی ارتش ایران، دست به کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در همان روز می دهد که بنا بر آن، یکی از عملیات ها با رمز البرز به پایگاه هوایی بوشهر می رسد و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره بود که با رسیدن به هدف، حسین با مهارت خاصی که در شیرجه زدن با هواپیما داشت، همه اهداف از پیش تعیین شده را بمباران می کند و سالم بازمی گردد.

حمله 140 عقاب به عراق او از پایگاه ششم شکاری به پرواز درآمده و به عنوان فرمانده یک دسته 8 فروند به بغداد حمله می کند و مانورهای عالی از میان ساختمان ها و پرواز با ارتفاع بسیار پایین او و شماری دیگر از خلبانان در شهر بغداد، باعث می شود خبرگزاری ها لب به تحسین از مهارت خلبانان ایرانی باز کنند.

*مأموریت، پایگاه الرشید و المثنی

وی در فروردین سال 1360 در مصاحبه با نشریه روابط عمومی عقیدتی ـ سیاسی نیروی هوایی گفت: مأموریت‌های من شامل اهداف دریایی، بنادر، پل، تأسیسات پالایشگاهی، تأسیسات برقی و پشتیبانی نیروی زمینی دشمن بوده و هیچ‌گاه قانون «موشک جواب موشک را» عمل نکردیم و... .

شهید«خلعتبری» از جمله نخستین خلبانانی بودند که پس از حمله هوایی عراق به فرودگاه مهرآباد به بغداد حمله کردند.

وی با آوردن خاطره‌ای از نخستین پرواز دفاع مقدس می‌گوید: نخستین مأموریت برون مرزی من، اول مهر ماه 1359 بود، پس از بمباران مهرآباد توسط عراق به ما دستور مأموریت داده شد تا بلافاصله با هشت فروند هواپیما به بغداد حمله کنیم و در مسیر، هر پنج مایل ما را هدف قرار می‌دادند و موشک می‌زدند، ولی ما همچنان در دل آسمان پیش می‌رفتیم تا سرانجام به هدف رسیدیم و پایگاه «الرشید» و «المثنی» را در بغداد درهم کوبیدیم و خاطره جالب من در این مأموریت دیدن یک گنبد طلایی در بخش جنوبی بغداد بود و از رادیو به هواپیماهای همراه گفتم: من یک گنبد طلایی می‌بینیم.

جناب سرهنگ محققی در پاسخم گفت: زیارتتان قبول، آنجا حرم مطهر حضرت امام موسی کاظم (ع) است و بناگاه اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: «السلام علیک یا اباعبدالله».

*مأموریت، پایگاه شعیبه

مأموریتی برای نابودی تأسیسات پایگاه شعیبه به پایگاه ششم شکاری واگذار شد و خلعتبری برای این مأموریت انتخاب می شود که مأموریت را با موفقیت انجام می دهد و خسارات جبران ناپذیری به پیکره بعثیون وارد می کند و در راه بازگشت خلبان کمک می گوید: «حسین، مثل این که نوک مگسک این موشک ها کج است».

شهید خلعتبری می گوید: چطور؟

و کمک پاسخ می دهد: تا حالا 28 موشک برای ما شلیک کرده اند، ولی هیچ کدام به ما نخورده است؛ واقعا معجزاتی بوده که ما شاهدش بوده ایم.

*حماسه هفت آذر 59 ( عملیات مروارید)

در روزهای آغازین آذر ماه سال 1359 بنا بر هماهنگی های انجام شده از سوی نیروهای هوایی و دریایی ارتش ایران، قرار می شود در روز هفتم آذر ماه، نیروی دریای و هوایی به دو اسکله «البکر» و «الامیه» حمله کنند.

روز عملیات فرا می رسد و حسین این دلاور مازندرانی، سوار بر اسب آهنین خود می شود و به همراه شماری دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبان عباس دوران و شهید سرلشکر خلبان یاسینی در دل آسمان جای می گیرند و اینجاست که حسین کاری می کند که تا مدت ها حتی پس از شهادتش، افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان می افتاد.

پرواز آغاز شده و حسین با مانورهای دیدنی، خود را در بهترین موقعیت ها قرار می دهد و یکی پس از دیگری ناوچه های عراقی را غرق می کند.

شهید خلتعبری در این عملیات توانست ناوهای اوزا، ناوهای مین جمع کن، ناو نیروبر و چندین اژدر افکن به ارزش کلی 240 میلیون دلار را هدف قرار دهد و نیروی دریایی عراق را نابود کند و پس از این عملیات بود که به شهید خلعتبری، لقب «حسین ماوریک» (شکارچی ناوهای اوزا) را دادند.

به ایشان می گفتند: «قاتل اوزا»؛ حالا نمی دانم چقدر شما از ناوچه های اوزای عراق اطلاعات دارید، آن قایق های موشک اندازی بود که به علت برد بلند موشک و قابلیت مانورش، به راحتی ناوهای ما را در خلیج فارس آماج قرار می داد.

این دلاور هنگامی که در بوشهر خدمت می کرد و زمان عملیات از هواپیمای خودش پیاده و سوار هواپیمای دیگر می شد و با موشک های «ماوریک تلویزیونی» این ناوها را آماج قرار می داد و به همین سبب به نام قاتل اوزا معروف شد.

بنا بر گفته کارشناسان، شهید خلعتبری در استفاده از هواپیماى اف 4،‌ انجام مانورها و عملیات‌ جنگی،‌ انهدام هدف و شلیک موشک ماوریک همتا نداشت و به اندازه ای مهارت داشت که در هر شیرجه به چندین هدف می توانست حمله کند.

حمله به اچ 3 بی نظیر ترین حمله هوایی و حضور پررنگ حسین در اواخر سال 1359 بود و با توجه به این که عراق همه هواپیماهای ذخیره خود را به دلیل سالم ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش ایران، به مجموعه پایگاه های الولید در نزدیکی مرز اردن انتقال داده بود، نیروی هوایی تصمیم می گیرد این پایگاه ها را هر طور شده، هدف قرار دهد.

طرح اولیه آماده و شماری از برجسته ترین خلبانان نیروی هوایی برای این عملیات برگزیده می شوند؛ البته دلیل این کار، آن است که اگر فرمانده دسته پروازی مورد هدف قرار گرفت، خلبانان حاضر مهارت این را داشته باشند که خود هدف را پیدا و آن را نابود کند، سپس جمعی از بهترین ها انتخاب شدند که در بین آنها، نام حسین خلعتبری نیز به چشم می خورد.

و سرانجام روز پانزدهم فروردین ماه سال 1360 هشت فروند هواپیمای فانتوم از پایگاه هوایی همدان به پرواز درآمدند و با چهار بار سوخت گیری هوایی و پشت سر گذاشتن مسافتی بالغ بر1000 کیلومتر، پایگاه های الولید را بمباران کردند و همگی سالم برگشتند.

نقش حسین در این عملیات هم خیره کننده بود و در هنگام رسیدن به یکی از پایگاه ها، او ارتفاع را زیاد می کند و با شیرجه ای زیبا و مانورهای پی در پی، همه بمب های خود را روی اهداف فرو می ریزد و افتخار دیگری برای خود و میهن عزیزمان می آفریند؛ این عملیات هنوز هم در بزرگترین مدرسه های هوایی آمریکا و ... تدریس و برسی می شود.
http://mashreghnews.ir/Newsroom/Images/News/Editor/image/defense/%D8%AE%D9%84%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C_3.jpg[/img
*مأموریت، زدن پل العماره

از سوی فرماندهی به پایگاه ششم شکاری مأموریت داده می شود تا پل العماره را بزنند. خلعتبری و چند تن از خلبانان شجاع این پایگاه انتخاب می شوند و پل درست وسط شهر بود، خلعتبری وقتی روی پل می رسد حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسیده بود و اتومبیل هایی که مشخص بود شخصی است، روی پل در حال حرکت بودند. او با پذیرفتن خطر دور می زند و پس از عبور آنها، پل را سرنگون می کنند.

وقتی از او سوال کردند، چرا چنین کردی، گفت]http://mashreghnews.ir/Newsroom/Images/News/Editor/image/defense/%D8%AE%D9%84%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C1.jpg[/img]
لویزیون عراق با اعلام این خبر با آب و تاب اعلام کرد که موفق شده، یکی از بهترین خلبانان ایرانی را از بین ببرد (شهید کند)، ولی آنها نمی دانستند، با شهید شدن خلعتبری و خلعتبری ها، هزاران خلعتبری دیگر از بین مردم سلحشور ایران به پا می خیزد و سلاح به دست می گیرد و علیه آنها دلاورانه می جنگند که این چنین هم بود.

* نام او هنوز بر سر زبان هاست

در هنگام زندگی و حتی پس از شهادت در مجله‌هاى جنگى آمریکا، بارها از شهید خلعتبرى به عنوان یک نابغه جنگى و خلبان توانمند در هدایت هواپیماى اف 4، در پروازها و مانورهاى حساس نظامى و عملیاتى نام برده شد

همچنین نام او به عنوان یکى از شاگردان موفق و ممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس در فراگیرى علوم خلبانى اف 4 در دوران آموزشش در مصاحبه‌ها و گفت وگوهاى اساتید این دانشگاه برده شد.

در سال 2006 یکى از مجلات جنگى آمریکا، ویژه‌نامه‌اى درباره مهارت‌هاى پروازى و ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌هاى شهید خلعتبرى منتشر کرد و او را بهترین خلبان اف 4 جهان معرفی نمود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر از شما
ولي بهتر بود مي نوشتين يكي از آرش هاي كمانگير
ما از اين تيزپروازها زياد داشتيم مثل شهيد دوران و شهيد شيرودي(بالگرد) و خيلي هاي ديگه
ولي ايشون با همكاري شهيد دوران بلايي سر نيروي دريايي عراق در آوردن كه غربي ها همه انگشت به دهن موندن
روحشون شاد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در برابر این شکوه و هیبت میهن پرستی و شهامت و ایمان هیچ چیزی برای گفتن باقی نمی ماند؛ آمیخته ای از اشک و آه و حماسه و غرور تنم را لرزاند؛ آرش کمانگیر بی شک در برابر این انسان ... این حضور و وجودی که قادر به توصیفش نیستم ... سر خم می کند ... من در برابر این کوه باور و اعتقاد و عشق به وطن چه کار کرده ام؟ ... برای حفظ و اعتلای این امانت، خاک میهنم، که این نماد ایمان و وارستگی با نثار خون خویش به کودک دیروز هدیه کرده است ... من جوان امروز چه کرده ام ... ؟ چقدر در برابر این چشم ها، این اراده راسخ که در این چهره موج می زند احساس کوچکی می کنم. مفتخرم به ایرانی بودنم مفتخرم به ایرانی بودنم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
كتاب شكارچي را حتما مطالعه كنيد اين كتاب زندگي يكي از قهرمانان نيروي زميني به نام رفيع غفاري است كه 200 تانك عراقي را از بين برد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام
این عکس وسط متن بوده که من دوباره میذارمش(طبق معمول کلید ویرایش نیستش)
%D8%AE%D9%84%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%
روحش شاد یادش همیشه گرامی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تاریخ ایران مملو از این بزرگواران است خداوند ایشان را با شهدای صدر اسلام محشور نماید حیف که امثال این دلاوران مجبورند با کاستی ها بسازند جوان ایرانی باید الان با سوخوی 30یا میگ31یا f22یاf35پرواز کند و سینه اسمان را بشکافد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

anlljseloc9dsruqxk03_733.jpg

اين سر سرِ حسينه!
چند ساعتي از شب گذشته بود كه رو كردم به بچه ها و گفتم: بلند شين برين بخوابين! فردا صبح زود بايد بيدار شين بريم همدان. روز اول عيده، بايد بريم به آقاجون و مادرجون تبريك بگيم . اگه دير بجنبين، ممكنه تخم مرغاي رنگي مادرجونو بچه هاي سحرخيز ببرن و به شما چيزي نرسه!
فاصله پايگاه هوايي تا شهر همدان بيشتر از چهل كيلومتر بود . براي ديدن پدر و مادرم و ساير فاميل ، مثل هر سال ، در اولين روز از سال نو بايد به شهر مي رفتيم و تا يكي دو روز ديد و بازديدها را انجام مي داديم و بر مي گشتيم.
بچه ها به شوق گرفتن عيدي و ديدن بچه هاي فاميل ، بدون معطلي برخاستند و به اتاق خوابشان رفتند . من هم به قصد مسواك زدن و گرفتن وضوي طهارت قبل از خواب، برخاستم و رفتم دستشويي. شير آب را باز كردم و اولين مشت آب را كه به صورت ريختم، تنم به لرزه افتاد . به هر مشكلي بود بيرون آمدم و رفتم كنار بخاري. همسرم كه اوضاع مرا ديد ، رفت و پتوها را آورد و انداخت روي من. گفت:
- زنگ بزنم اورژانس؟!
- نه، من كه مشكلي ندارم! مي رم مي خوابم، وضع ام بهتر مي شه.
- پاشو تا كمكت كنم بري اتاق خواب!
به كمك همسرم رفتم كنار بخاري اتاق خواب و با دو پتو سعي كردم خودم را آرام كنم . مي دانستم كه اين لرزش از بيماري و يا سرما نيست . دلم آشوب بود و به شدت مضطرب . بي بهانه احساس دلتنگي مي كردم و دلم مي خواست گريه كنم؛ اما نشد . سرم را
گذاشتم روي بالش و چشم ها را بستم و سعي كردم بخوابم.
چند دقيقه يا چند ساعت بود كه خوابيده بودم، نمي دانم؛ ناگهان پس از ديدن خوابي آشفته و ترسناك ، آرامش شبانه ام به هم ريخت و وحشت زده از جا برخاستم . بهت زده اطراف اتاق را پاييدم . همسرم را ديدم كه از خستگي كارهاي قبل از تحويل سال به خواب
عميقي رفته بود.
برخاستم و آرام از اتاق بيرون آمدم . رفتم به سمت اتاق خواب بچه ها و آهسته از لاي در سرك كشيدم و ديدم آنها هم مثل فرشته هاي معصوم در خواب هستند . لرزش تنم دوباره شروع شد . پتويي را برداشتم و به دور خودم پيچيدم و اطراف اتاق پذيرايي شروع كردم به قدم زدن . همين طور اتاق را از چپ به راست و از بالا به پايين قدم زدم و متر كردم . دلم آرام نگرفت . رفتم به سمت تلفن و گوشي را برداشتم و شمارة خانه حسين را گرفتم . مي دانستم كه دو روز پيش بچه هايش را فرستاده رامسر به خانه پدرش تا در تعطيلات عيد با خيال راحت بتواند به مأموريت برود.
با زنگ سوم تلفن، گوشي را برداشت و خوا بآلود گفت:
- بله، بفرماييد!
- سلام حسين جان! حالت خوبه؟!
- آقا رضا شما هستي؟!
- آره، خودمم!
- خبري شده؟! اتفاقي افتاده؟!
- نه، دلم هواتو كرده بود، مي خواستم صداتو بشنفم!
-خدا عقلت بده، پسر ! من فردا بايد بروم مأموريت، اين وقت
شبي زنگ زدي كه بگي مي خواي صداي منو بشنفي؟!
- ببين حسين جون! مي خوام چيزي بهت بگم. فقط نه نگو.
- گفتم كه خبريه كه تو اين وقت شب زنگ زدي ... بگو ببينم چه شده!
- باور كن هيچ خبري نشده ... مي خواستم بگم اگه مي شه بلن شو و يه كم اسفند واسه خودت دود كن!
- ديوونه شدي رضا؟ ! اين وقت شبي منو بيدار كردي و حالا هم مي گي بلن شو اسفند براي خودت دود كن.
- راستش هرجا كه مي رم، صحبت توست . يكي مي گه عجب مرد شجاعيه اين حسين ماوريك، اون يكي مي گه حسين ماوريك
نه، قاتل اوزا، بعضي ها هم مي گن صدام عهد كرده وقتي دستش به حسين مارويك رسيد، ببرتش در خليج فارس و در هم ون جايي كه
داغ اوزاها را به جگر صدام گذاشته، نقره داغش كنه!
مي ترسم حسودا و ناجنس ها چشم زخمت بزنن!
- نه، واقعاً مغزت تكون خورده ! ببينم شب از تخت نيفتادي؟ !
سرت به جايي نخورده؟ ! ها فكر كنم اين شب عيدي زيادي آجيل و تنقلات خوردي، نكنه رودل كردي؟! مي خواي بيام ببرمت اورژانس؟!
- نه، حالم خوبه . فقط مي خواستم خاطرم جمع بشه كه تو هم خوب هستي.
- فهميدي كه حالم خوبه . خدا بهت عقل بده . برو بخواب و بذار ما هم بخوابيم!
- پس فعلاً خداحافظ.
گوشي را كه گذاشتم، كمي آرام شدم و لرزش بدنم هم كمتر شد. اين پا و اون پا مي كردم كه بروم بخوابم يا ... كه صداي اذان از
بلندگوي مسجد پايگاه در فضا پيچيد . پتو را از روي شانه ام برداشتم و گذاشتم روي صندلي اتاق پذيرايي و رفتم براي وضو گرفتن . نماز
صبح را كه بجا آوردم، چند صفحه اي هم قرآن خواندم تا هوا كم كم روشن شد . سجاده و قرآن را سرجايشان گذاشتم و كتري آب را پر
كردم و روي اجاق گاز قرار دادم. رفتم پتو را برداشتم و انداختم روي دوشم و رفتم كنار پنجره اتاق پذيرايي نشستم . آفتاب كم كم از افق
خودش را بالا مي كشيد و اشعه نوراني اش در گوشه گوشه پايگاه جلوه گر بود . نگاهم به قنديل هايي كه از شيرواني ساختمان مقابل
آويزان بودند، دوخته شد . منظره جالب و زيبايي بود . به صداي قل قل كتري برخاستم . رفتم و شعله گاز را خاموش كردم . دلم
نمي خواست بساط صبحانه آماده شود . نمي خواستم حتي همسر و فرزندانم صبح زود از خواب بيدار شوند . آمدم دوباره كنار پنجره
نشستم.
وحشت و هراس خواب ديشب دوباره به سراغم آمد . پريشان و نگران برخاستم و رفتم سراغ تلفن . شماره آلرت را گرفتم و به صداي
آن طرف خط گفتم:
- سلام، صبح بخير ! حسين خلعتبري را صدا كن ؛ بگو رضا كارت داره.
- آقا رضا ! همين چن دقيقه پيش سفيراي نامرد صدام با سه فروند هواپيماي ميگ روسي مي خواستن آرامش مردم رو به هم
بزنن كه با اعلام خطر و آماده باش، حسين با عيسي محمدزاده رفتن كه يه حالي به خلبان هاي عراقي بدن!
با شنيدن اين خبر حالم دگرگون شد . گوشي تلفن از دستم افتاد و بي اختيار از روي صندلي سريدم روي فرش و دوباره لرزيدم .
بي دليل شروع كردم آرام به گريستن و ضجه زدن . همسرم هراسان بيدار شد و آمد و گفت:
- چه خبر شده آقا رضا؟!
- هيچي، خبري نيس.... دلم گرفته!
-روز اول سال! راستي تلفن چرا رو زمينه؟!
رفت سراغ تلفن و آن را برداشت . گوشي قطع شده بود و فقط صداي بوق ممتد از آن شنيده مي شد.
- با كي صحبت كردي؟! به كجا زنگ زدي؟!
- به پايگاه. مي خواستم با حسين صحبت كنم.
- اتفاقي براي حسين افتاده؟!
- نه، حالش خوبه، با عيسي رفته مأموريت!
- پس اين چه بازيه كه تو در آورده اي؟!
- ولم كن ، اين قدر سؤال پيچم نكن.
به صداي ما بچه ها هم از خواب بيدار شدند و آمدند . همسرم برخاست و رفت آشپزخانه تا بساط صبحانه را آماده كند . حال و حوصله حرف زدن نداشتم . دوباره به قنديل هاي آويزان از شيرواني خيره شدم . حالا ديگر آفتاب بالا آمده بود و حرارت هرچند ضعيف و بهاريش باعث شده بود قطرات آب قنديل ها به اطراف ساختمان بچكند. بچه ها با سر و صدا و شادي هاي كودكانه مي خواستند كه
هرچه زودتر برويم خانه پدربزرگ. بهانه كردم و گفتم:
بچه ها! ديشب هوا سرد بوده، ماشين يخ زده؛ بايد صبر كنين تا آفتاب گرم تر بشه و ماشين روشن شه.
-اگه دير بريم، ديگه تخم مرغ رنگي به ما نمي رسه!
-اگه نرسيد، به مادرجون مي گم دوباره براي شما رنگ كنه.
حوصله سؤال و جواب نداشتم . برخاستم و رفتم به سمت اتاق خواب. همسرم هم كه حال و روزم را ديد، بچه ها را به آشپزخانه
خواند و گفت:
- پدر تون حالش خوب نيس . كمي حوصله كنين تا بهتر بشه . اون وقت باهم به همدان مي ريم!
با دعوت مريم، بي ميل رفتم كنار ميز غذاخوري . يك ليوان چاي با يكي دو لقمه نان و پنير خوردم و برخاستم رفتم . طاقت
نياوردم و دوباره شماره تلفن آلرت را گرفتم . گوشي را كه برداشتند، صداي گريه و ضجه بود كه از آن سوي خط به گوشم رسيد . قبل از
آنكه كسي جوابم را بدهد، گوشي از دستم افتاد . زانوهايم به شدت مي لرزيد. ديگر زبانم بند آمده بود و نمي توانستم چيزي بگويم .
همسرم به سرعت آمد و زيربغلم را گرفت. گفت:
-چي شده رضا؟! اتفاقي افتاده؟!
- نمي دونم!
گوشي را برداشت . از صداي گريه كسي كه آن طرف خط بود، فهميد كه هواپيماي ديگري سقوط كرده و خلباني به شهادت رسيده است . بدون اينكه حرفي بزند، رفت و لباس نظامي ام را آورد و گفت:
- زود باش! بپوش و برو آلرت. ببين كي شهيد شده.
- حسين! حسين با عيسي اين ساعت بالا بودن.
- نفوس بد نزن مرد ! خدا نكنه . حسين چيزي بشه . زبونتو گاز بگير. اون جوونه، بچه اش هنوز خيلي كوچيكه....
لباس هايم را پوشيدم و رفتم به گردان پروازي . وقتي رسيدم، ديدم كه بچه ها مثل برادر مرده ها ضجه مي زنند و حسين حسين
مي كنند. فهميدم كه خوابم تعبير شده و حسين خلعتبري پر پرواز درآورده و پريده . فرمانده پايگاه و ساير مسئولان هم آمده بودند . از
بچه ها پرسيدم:
- كي و كجا سقوط كرده؟!
- چن دقيقه پيش هواپيما شون در حوالي كردستان ، بعد از اينكه ميگ 23 عراق ر و شكار كرده بود، تو ارتفاع 35 هزار پايي شكار آر40
يه ميگ 25 شده و نزديكاي سقز قبل از اينكه حسين موفق به خروج اضطراري از هواپيما بشه، به زمين برخوردكرده....
- از عيسي چه خبر؟!
- عيسي موفق به خروج اضطراي شده؛ اما از حال و روزش خبر نداریم.
رفتم سراغ فرمانده پايگاه گفتم:
- جناب سرهنگ ! اجازه بدين با چن تا از سربازا و عوامل پروازي، با خودرو به كردستان بريم . همونجايي كه هواپيما سقوط
كرده است...!
- گفتم دو دستگاه خودرو مناسب آماده كنن . شما هم بجنبين و زودتر حركت كنين.

  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

وقتي به منطقه رسيديم، با اوضاع عجيبي رو به رو شديم . هواپیمای اف 4 حسين از ارتفاع 35 هزار پايي با اصابت موشك چنان به زمين خورده بود كه تكه هاي آن در شعاع گسترده اي پراكنده شده بود . از حسين و عيسي هم خبري نبود . بچه ها شروع كردند به تفحص و جمع كردن قطعات هواپيما . اول به سراغ قطعاتي رفتند كه احتمال مي دادند از بدن حسين در ميان آنها چيزي باقي مانده باشد . قطعه ها جمع شد و از ميان بعضي از آنها تكه هايي از بدن حسين كه چسبيده و از بين نرفته بود ند، جمع آوري شدند . با همت بچه ها از آن هيكل رشيد و برازنده چند تكه كه بي اغراق بزرگ ترين آنها به اندازة كف دست بود، گردآمدند و در روي پلاستيكي كنار هم قرار گرفتند . ديگر از رگ ها و گوشت هاي باقي مانده خوني جاري نبود . وقتي به آنها خيره شدم، اين سخن حسين به يادم آمد كه هميشه مي گفت:
اگر ذره اي از خاك وطنم به پوتين سرباز دشمن چسبيده باشد، آن را با خونم در خاك وطنم مي شويم و مرگ در اين راه را افتخار مي دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هديه اي داشتم، حتماً به اين مردم خوب تقديم میكردم.
آري، حسين بر سر پيمان مانده بود و تا آخرين قطره خونش كوشيده بود، وجود نحس دشمن را از خاك پاك ايران بزدايد.
با اعلام سلامت عيسي در خروج اضطراري، پايان تفحص هم ابلاغ شد . بچه ها قطعه هاي جمع آوري شده را در داخل تابوتي
كوچك قرار دادند و به طرف پايگاه هوايي همدان بردند . روز دوم عيد در ميان ناله و ضجه هاي بي امان، بچه هاي پايگاه با حسين خداحافظي كردند و باقي ماند ة اعضايش را براي دفن به بصل کوه رامسر بردند.
������
مراسم تدفين و ختم در مازندران و پايگاه به پايان رسيد . هركس راه خانه اش را گرفت و رفت. پاي خانه رفتن نداشتم . رفتم كنار خانه حسين نشستم و در و پنجره هايش را تماشا كردم . پرده سياه شب همه جا را پوشاند . آمدم خانه و بدون اينكه ميل به خوردن چيزي داشته باشم، رفتم و پتو را برداشتم و كشيدم روي سرم. سعي كردم بخوابم . نزديك سپيده ، نمي دانم خوابم برده بود يا نه، دوباره با خواب آشفته اي برخاستم . حس كردم حسين در خواب از من چيزي مي خواست. سر، كلاه، منطقه، انفجار چيزهايي بود كه گويا در خواب شنيده بودم . با كنار هم گذاشتن اين كلمات يقين پيدا كردم كه سر حسين بايد در منطقه مانده باشد . صبح زود رفتم دفتر فرمانده پايگاه و گفتم:
- جناب سرهنگ ! لابه لاي اعضاي بدن حسين نشاني از سرش پيدا نكرديم . كلاه خلبانيش هم نبود . اگه اجازه بدين، مي خوام با
چن نفر از بچه هاي تفحص و سربازاي همشهري حسين برم منطقه و دوباره آنجا رو خوب با اونا بگردم. شايد نشونه ديگه اي از حسين
بتونم پيدا كنم!
- فكر خوبيه ! يه دستگاه خودرو مناسب وردارين خيلي زود حركت كنين!
- از همكاري و همراهي تون ممنونم.
- آقا رضا ! حسين محبوب همه ما بود . فداكارياش ر و در پايگاه بوشهر تو عمليات مرواريد و نابود كردن نيروي دريايي عراق هيچ وقت فراموش نمي كنيم. بي خودي كه بهش شکارچی اوزا نمي گفتن! هرجا كه خطر بود، حسين هم بود . براستي عزت و شهادت شايسته اون بود. برين و با حوصله بگردين! شايد نشون ديگه اي ازش پيدا كنين.
بلافاصله با ترابري تماس گرفتم و گفتم كه يك دستگاه خودرو با راننده بفرستند جلوِ دفترم . با چند نفر از سربازاي آشنا و كاركناني كه به حسين علاقه خاص داشتند، تماس گرفتم و يك دسته شش نفري تشكيل داديم و راهي كردستان، محل سقوط هواپيماي حسين شديم . وقتي از خودرو پياده شديم، هركدام سمتي را در پيش گرفتيم و به جست وجو پرداختيم . به هر چيز غيرعادي و ناهماهنگ با محيط حساس مي شديم و به سويش مي رفتيم. دو سه ساعتي از جست وجوي مان مي گذشت كه به صداي سربازي همگي به سو ي او برگشتيم . از راه دور اشاره مي كرد كه چيز خاصي را مشاهده كرده و از ما هم مي خواست كه به آنجا برويم . سرباز به سرعت به طرف آن رفت. از سفيدي اش حدس زدم كه بايد كلاه خلبان باشد . همگي به سوي سرباز رفتيم. هنوز چند قدمي مانده بود به او برسيم كه ديدم خم شد و كلاه را برداشت . نگاهي به بيرون و درونش كرد . ناگهان ديدم زانوهايش مي لرزد . آرام روي زمين نشست و دهانه كلاه را به صورتش نزديك كرد . به سرعتم افزودم تا ببينم چه چيز تازه اي ديده است ؛ چه چيزي در داخل كلاه است كه توجه او را جلب كرده؟ ! ديدم سرباز لب هايش را به كلاه نزديك كرد و چيزي را بوسيد . جلوتر رفتم . سرش را بلند كرد و در حالي كه به پنهاي صورتش اشك از چشمانش جاري بود، با ناله حزيني گفت:
- آقا رضا! اين سر سرِ حسينه! به خدا اين سر سرِ حسينه!
دوباره لب هايش را روي رگ هاي قطع شده حسين گذاشت و ضجه زد . با زمزمه هاي مازني شروع كرد به نوحه سرايي . پاهايم از
حركت بازمانده بود . بچه هاي ديگر هم رسيدند . دور سرباز را گرفتند و با او در خواندن مرثيه همنوا شدند . چشم ها در همديگر گره
خورده بود و كسي جرئت نداشت، بندهاي كلاه را باز كند و سر را از ميان آن بيرون آورد . كلاه و سر را با احترام به داخل خودرو برديم و
راهي سنندج شديم . از آنجا با تلفن موضوع را به اطلاع فرمانده پايگاه و حاج آقاي حسني رساندم . كسب تكليف كردم كه با اين سر
و كلاه چه كنيم.
آقاي حسني گفت:
- آقا رضا! ساعتي تأمل كنيد تا من از دفتر امام بپرسم كه مي شود، نبش قبر كرد و سر را به تكه هاي بدن حسين ملحق كرد
يا نه.
ساعتي بعد دوباره به آقاي حسني تلفن كردم و نتيجه را پرسيدم. گفت:
- دفترامام با نبش قبر و انتقال سر به رامسر مخالفن ... سر رو از توي كلاه بيرون بيارين و تو همون سنندج به خاك بسپارين.
حقش هم همين بود . انتقال سر به رامسر، داغ دل مادر، همسر و فرزندان حسين را كه نتوانسته بودند بدن عزيزشان را هم ببينند،
دوباره تازه مي كرد. تصميم گرفتيم سر را همانجا دفن كنيم . اما سخت ترين لحظه براي ما لحظه اي بود كه مي خواستيم سر را از
كلاه جدا كنيم . گفتنش، نوشتنش حتي تجسم دوباره اش برايم مشكل و نشدني است.
حسين خلعتبري، شهيدي بود كه با اقتدا به امام حسين (ع)، سرو جان را يكجا به دوست هديه كرد و ميان سر و تنش جدايي افتاد.



منبع : کتاب بازرس
صفحات 109 الی 121
نوسنده: علی اعوانی
نشر اجا

دلیل ارسال دو پست متوالی ارسال نشدن بخش از مطلب در پست اول میباشد.

  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط parsneet
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      تاپیک حاضر با محوریت پوشش خبر ها و اطلاعات مسابقات نظامی برگزار شده در ایران و همچنین شرکت تیم های ایرانی در سایر مسابقات بین المللی نظامی می باشد .
       
      مقدمه :
      مسابقات نظامی هر ساله در سراسر جهان با شرکت پرسنل نظامی ( به صورت داخلی و یا بین المللی ) برگزار می گردد . این گونه مسابقات علی رقم اینکه از قواعد و استاندارد متحدی برخوردار نیستند ( منظور نبودن کمیته جامع و قوانین واحده بین المللی در رشته های تخصصی می باشد ) اما تا حدودی پیرو قواعد و ضوابط برگزاری رزمایش های نظامی هستند . ( البته تیم های ورزشی و مسابقات ارتش های جهان (CISM) تا حدودی متفاوت از سایر مسابقات تخصصی هستند که در ذیل به آن اشاره خواهد گردید )
      اساساً هدف از برگزاری این گونه مسابقات تخصصی بالا بردن آمادگی پرسنل و ایجاد حس رقابت و افزایش انگیزش پرسنل نظامی جهت فراگیری مهارت های تخصصی است . و همچنین سنجش توانمندی پرسنل در مقایسه با واحد های مشابه در ارگان های نظامی داخلی و یا ارتش های خارجی دیگر است . پس تا حدودی می توان بیان کرد که تیم های شرکت کننده ( در مسابقات بین المللی ) عموماً از بین کشور های دوست و یا هم پیمان ( و یا حداقل غیر متخاصم ) انتخاب می شوند و برای سنجش توانایی های تخصصی شان گرد هم می آیند . و همچنین حتی گاهی می تواند بیان گر همسویی کشور های شرکت کنند و حامل پیام های خاص برای ارتش های رقیب شان نیز باشند .
       
       
       
      تاریخچه :
      می توان به نوعی اولین مسابقات نظامی ( با تاکید و اولویت دادن به پرسنل نظامی ) را به یونان باستان نسب داد . در رویدادی جشن گونه که عموما" ( و نه اختصاصاً ) پرسنل نظامی در آن شرکت می کردند تا آمادگی جسمانی و مهارت های کار با سلاح در رقابت با حریفان را بسنجند . در ادامه و ظهور امپراطوری روم باستان این نوع مسابقات چهره خشن تر و جدی تری به خود گرفت به گونه ای که مکان های اختصاصی مانند کلوزیوم (Colosseum) و همچنین شرکت کنندگان مخصوص بنام گلادیاتور (Gladiator) برای شرکت در آن تربیت می گردیدند .
      این مسابقات شرحی مفصل دارد ولی به اختصار : برگزاری آن در قرون مختلف تکامل یافته و عموماً شرکت کنندگان آن از بین سربازان قوای شکست خورده در جنگ با امپراطوری روم انتخاب می شدند و در بین خیل عظیم از این سربازان که در مسابقات محلی و ایالات های مستعمره روم برگذار می شد برگزیدگان ( که یقیناً تعداد کمی از آنان بودند) می توانستند آزادی خود را به دست آورند . ولی جنگجویانی نیز بودند که به خاطر بدست آوردن پول و یا شهرت نسبت به شرکت در این مسابقات خونین اقدام می کردند . این مسابقات که به خشونت بی پروا و ضد انسانی اش معروف گشته بود بدون فایده هم البته نبود . ( البته فواید آن از دید فرماندهان نظامی ) باید اشاره کرد که تمامی این مسابقات به نبرد های خونین تن به تن اختصاص نداشت بلکه اکثر این رویداد ها به باز سازی نبرد های روم در مقابل دشمنانش مختص می شد ( یقیناً آن نبردهای که در آن پیروز گردیده بودند تا خاطرات ، تکنیک های رزم و قهرمانان آن را مرور و زنده نگاه دارند ) عده ای از سربازان لباس های قوای دشمن را بر تن می کردند و سربازانی دیگر که نقش نیروهای رومی را داشتند با بکارگیری ارابه و اسب و سلاح های آن دوران در چندین پرده که گاهی تا چند روز نیز ادامه می یافت آن نبرد خاص را باز سازی می کردند . از نحوه یورش قوای مهاجم گرفته تا نبرد های تن به تن ، عبور از رودخانه ، یورش سواره نظام ، محاصره قلعه ها و یقیناً نمایش پیروز مندانه و دلاورانه ارتش رومی بر حریف خود !
       
      در عصر جدید ایده مسابقات نظامی بعد از پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت . در سال 1919 پس از جنگ جهانی اول ، بازی های بین متفقین توسط شورای ورزشی نیروهای متفقین ژنرال جان پرشینگ سازماندهی شد و 1500 ورزشکار از 18 کشور را گرد هم آورد تا در 24 رشته ورزشی به رقابت بپردازند. این رویداد در Joinville-le-Pont فرانسه برگزار شد . و طی سالهای بعد در ماه مه 1946 ، پس از جنگ جهانی دوم ، شورای ورزشی نیروهای متفقین توسط سرهنگ هانری دبروس و پنج‌گانه المپیک توسط سرگرد رائول مولت احیا شد و در  7 تا 8 سپتامبر همان سال دومین بازی‌های بین متفقین در برلین (در المپیاستادیون , محل برگزاری بازی های المپیک 1936) برگزار شد .
       


      چند ماه بعد، با پایان دادن به شورای ورزش نیروهای متفقین ، سرهنگ دبروس و سرگرد مولت مسابقات ارتش های جهان (CISM) را در 18 فوریه 1948 تأسیس کردند . اعضای موسس آن بلژیک ، دانمارک ، فرانسه ، لوکزامبورگ و هلند بودند . در سال 1950، آرژانتین و مصر به عضویت آن درآمدند. در سال 1951 ایالات متحده به آن پیوست . در سال 1952 عراق ، لبنان ، پاکستان و سوریه و دو سال بعد برزیل به عضویت آن درآمدند . و همچنین کانادا در سال 1985 وارد آن شد . سپس در سال 1991 با پایان جنگ سرد سازمان رقیب پیمان ورشو کمیته ورزش ارتش متفقین (SKDA) با CISM ادغام شد و خبر از پیوستن 31 کشور و عضو جدید و سایر کشورهای مرتبط با بلوک شوروی را داد. این پیشرفت سریع منجر به رسمیت شناختن توسط نهادهای بین المللی از جمله IOC شد. قبل از سال 1995 CISM هر سال 15 تا 20 مسابقات جهانی را برگزار می کرد. از سال 1995  CISM هر چهار سال یک بار بازی های جهانی نظامی را که یک رویداد چند ورزشی است با شرکت نمایندگانی از ارتشهای 127 کشور دنیا سازماندهی می کند .
       
       

       
      رویدادها
      برگزاری مسابقات مرتبط با ارتش های جهان طیف متنوعی را در بر می گیرد و بلوک های سیاسی و جغرافیایی متعدد سعی در برگزاری رویدادهای مشابه زیادی جهت بالا بردن مهارت پرسنل خود دارند . اما به نوعی اهداف برگزاری این چنین مسابقاتی تنها به بالا بردن مهارت ها محدود نمی گردد . بلکه برپایی نمایشگاه های تخصصی تجهیزات تیراندازی و حتی ماشین آلات زرهی و تسلیحات انفرادی و البسه نظامی و ... در حاشیه این مسابقات بیان گر این است که این رویدادها مکانی است تا برنامه ریزان و دست اندرکاران نظامی کشور های مختلف به عرضه و کسب اطلاعات و سنجش آمادگی قوای نظامی پیرامونی خود اقدام نمایند .
       
      به برخی از این رویدادها می توان به اختصار اشاره کرد مانند :
      - مسابقات بین المللی پنج گانه ورزشی ( تیراندازی سرعت و دقت ، میدان موانع ، شنا ۵۰ متر با مانع ، دو صحرانوردی ۸ کیلومتر و پرتاب نارنجک )
      - مسابقات بین المللی نظامی پهپادی ارتش های جهان
      - مسابقات بین‌المللی نظامی غواصی در عمق
      - مسابقات بین‌المللی نظامی جهت یابی
      - مسابقات بین‌المللی نظامی بیاتلون زرهی روسیه
      - مسابقات سراسری امنیت سایبری در آمریکا
      و ...
       

      بازتاب و آثار
      برای بیان تاثیر حضور بین المللی تیم های نظامی و ترتیب دادن این چنین مسابقاتی منعکس کردن دیدگاه بعضی از تحلیل گران غربی شاید مفید باشد به عنوان نمونه :
      «واشنگتن فری بیکن» «جوزف هومیر» تحلیلگر امنیت ملی : روسیه و چین در نمایش قدرت به آمریکا قصد شرکت در یک بازی‌های بین‌المللی در آمریکای لاتین ( ونزوئلا ) تحت عنوان « تک تیرانداز مرز » را دارند . این  بازی‌های نظامی یکی از واضح ترین نشانه‌ها  از شکل گیری یک ائتلاف ضد ایالات متحده در آمریکای لاتین است. روسیه و متحدانش ( ایران و چین ) با حضور در این مسابقات نظامی در ونزوئلا در حال نمایش قدرت هستند . با عادی سازی تحرکات نظامی دشمنان ایالات متحده در دریای کارائیب ، ما در معرض خطر در آمریکای لاتین هستیم .
       
       
      در حال حاضر به نظر می رسد که برگزاری این گونه مسابقات در بین نیرو های نظامی منطقه ای و جهانی در حال افزایش هست . مسابقاتی که هم در رشته های عمومی ( آمادگی جسمانی و ورزشی ) و هم رشته های تخصصی ( تیر اندازی ، زرهی و توپخانه ، پهپادی و ... ) با حضور تیم های چندگانه به جدیت پیگیری می شود . قطعا انتخاب تیم های ورزیده در این گونه رقابت ها باعث افزایش اعتماد به نفس پرسنل و همچنین تبلیغات مثبت برای نیرو های نظامی ما نیز خواهد گردید  . همچنین برگزاری مسابقات کشوری و درون مرزی برای ما موجبات حس رقابت و افزایش انگیزش سازمانی را برای نیروهای مسلح ما در پی خواهد داشت . انشالله 
       

       
       
       
      بن پایه :
      https://www.milsport.one/cism/members-nations
      https://www.ilsf.org/about/recognition/cism/
      https://armedforcessports.defense.gov/CISM/Military-World-Games/
      https://en.wikipedia.org/wiki/Colosseum
      https://freebeacon.com/national-security/iran-russia-china-to-run-war-drills-in-latin-america/
       
      گرد آوری جهت انجمن میلیتاری
       
       
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.