hans 162 گزارش پست ارسال شده در تیر 87 [align=center] راشل کوری [/align] ع.ف.آشتیانی راشل کوری دختري آمریکایی است که از زندگی مرفه خود در المپیای واشنگتن دست کشید و به همراه تنی چند از دوستان همفکرش به خطرناکترین نقطه دنیا، به رفح، آمد تا مانع تخریب خانههای فلسطینیان بدست سربازان اسرائیلی بشود و در این راه جان خود فدا كرد. خبرگزاریها، شبکههای تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمولشان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند. ما روایت حادثه مرگ راشل کوری را از زبان ژوزف اسمیت که به همراه او به فلسطین آمد بازگو میکنیم: تاریخ روایت ماه مارس 2003 است. من ژوزف اسمیت هستم؛ 21 ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بینالمللی در آمده، در رفح مستقر شدهام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. بهمحض مراجعت به آمریکا در هر زمان و مکان که بتوانم شرح وقایع فلسطین و رفح را به گوش مردم رسانده، خواهم کوشید با تظاهرات و اجرای برنامههای مختلف، هموطنانم را از مصائب مردم فلسطین و تبعیضهای نژادی و جنگها آگاه سازم. جنبش همبستگی بینالمللی(International Solidarity Movement) از تشکلهای حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشورهای دنیا – که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوههای مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است؛ ما در میان مردم فلسطین حاضر شدهایم و از ظلمی که از ارتش اسرائیل براین مردم میرود گزارشهای دستاول تهیه میکنیم. هدف ما همبستگی با این مردم است، در درد و رنج آنان شریکیم و خطرهایی را که هر روز و هر شب از همه سو به آنان هجوم میآورد، به جان میخریم تا به دنیا ثابت کنیم هستند کسانی که با دل کندن از زندگی راحت به خاطر فلسطینیان به این سرزمین میآیند. تلاش ما ایجاد ارتباط بین مردم فلسطین وجهان خارج است. در واقع از رابطهها، رسانههای بینالمللی و سفارتخانههایمان برای عطف توجه مردم جهان به مصائب فلسطینیان استفاده میکنیم. خود نیز شاهد و ناظر نقض گسترده حقوق بشر از سوی اسرائیل هستیم و این موارد را به کمک سازمانهای رسمی حقوق بشر به ثبت میرسانیم. بعضی وقتها جز ما چند نفر، هیچ یک از تشکلها و سازمانهای بینالمللی در منطقه حضور ندارند و به طریق اولی در رفح نیز شاهد چنین بیمهریهایی هستیم. رسانههای بینالمللی و مقامات سازمان ملل جرأت اقامت و فعالیت در این جا را ندارند. و اکنون شرح ساعت به ساعت وقایع روز یکشنبه 16 مارس -ساعت 13-11 ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تلسلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق حیالسلام را برعهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز از هیچ امنیتی برخوردار نیست، زیرا تانکهای گشتی اسرائیل بهمحض روئیت فلسطینیها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله میبندند. 13.30-13 همقطارانم در حیالسلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیبدیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانههای نزدیک مرز بهشدت در معرض تهدید و خطر بودند، برای همین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانهای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند. 14-13.30 من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانهای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها بهآرامی به سویشان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمهمخروبهای که در معرض تهدید بود، ایستادیم. بولدوزر قصد تخریب خانه نیمهمخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندیام کنار خانه جستوخیز میکرد تا مانع تخریب آنجا شود. راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت میکردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کتهای نارنجیرنگ براق راه راه به تن داشتند. 15-14 یک خبرگزاری، سفارتخانههای آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمی بولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی باخبر کرد. اماآنها اقدامی نکردند. بولدوزر تقلا میکرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندیمان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلیها دو خانه پشت این بنای نیمهمخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانهها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم. بولدوزر دیگر میخواست گیاهان مزرعهها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، که خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانکهای اسرائیلی رو به خانهها موضع گرفتند. من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بینالمللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد. از دهان سربازان تانک، حرفهای رکیک بیرون میآمد و از ما میخواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزرها چند دقیقهای میگذشت که ناگهان تغییر مسیر داده، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت میکرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بینزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد. 16-15 از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی میکنند جلوی آنها را بگیرند. بنابراین تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همقطار آمریکایی به نام «ویل» به کپهای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیمخاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند. 45/16-16 روی ساختمانهای مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمینهای فلسطینیها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزرها فحش میدادند، میخندیدند و شکلک درمیآوردند. 17-45/16 یکی از اهالی رفح پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت میکردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی میتوانستیم دوروبرمان را ببینیم. راشل کت نارنجی براق به تن داشت و در فاصله حدود 15متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این اثنا مثل بقیه همقطارانمان، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب وجوش و فریاد کرد. بولدوزر همچنان جلو میآمد و در نزدیکی راشل خاک را زیرورو میکرد. تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهایش میشکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید. به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد میکشید؛ اما راننده همچنان بیاعتنا به داد و قال ما به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همینطور که به خط مرزی باز میگشت راشل را روی زمین خردوخمیر کرد. سه نفر به طرف راشل دویدند و بیدرنگ کمکهای اولیه را شروع کردند. بدنش آش و لاش، صورتش خونین و پوستش کبود شده بود. با صدای ضعیف و حلقومی گفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم. او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود. علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم. سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف میزدیم تا هوشیاریاش حفظ شود. بولدوزری که در فاصله سی متری از ما کار میکرد دست کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعرهزنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او میمیرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید. نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیامهایی ردوبدل کردند و بدون عقبنشینی میان دو بولدوزر توقف کردند. یکی از همقطارانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفنهای همراه خود نمیتوانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیراندازی نکنند. 15/17-17 آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دوان دوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند. از بولدوزرها عکس گرفتیم، اما تصویربرداری از راننده به خاطر شیشههای دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند. چشمانش باز بود و هنوز نفس میکشید. اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود. چهار همقطارم راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند. 20/17 جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کرده، مرگ او را به همه اعلام کردند. «تمام شد» محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد.» نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم. حیرتزده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم. محمد به یکی از شبکههای تلویزیونی بینالمللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود. و اما بعد...... من و راشل در یک کالج تحصیل میکردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من ایمیل زد و گفت قصد دارد یکسره به رفح بیاید بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما بهخصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل تصادفی هیجانانگیز وغيرقابل تصور بود. راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر میپروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا. در صورت تحقق این آرزو، افراد وموسسات هر دو شهر، مدارس و مراکز آموزشی، بیمارستانها، صاحبان حرفهها و مشاغل و..... در ارتباط اختصاصی دوسویه به یکدیگر خدماترسانی کرده، تعامل میکنند. المپیا با چند شهر دنیا چنین ارتباطهایی دارد. راشل با دهها فرد و سازمان در رفح تماس گرفت تا موافقت آنها را با اعزام گروههایی از المپیا به این منطقه و متقلابلآً استقرار گروههایی از اهالی رفح در المپیا بگیرد. رویای زیبایی بود که من به یاد او برای عملی ساختنش تلاشی پیگیرانه خواهم کرد. خلاقیت و ابتکار از خصوصیات راشل بود. در المپیا هرساله رژهای با شرکت نمایندگان نژادها، طبقات، گرایشهای سیاسی ودیگر اقشار جامعه به نام «راهپیماییگونهها» برگزار میشود که هر شرکتکنندهای اندیشه، اعتقادات، انگیزهها و مرام خود را در قالب عروسکهایی در ابعاد، رنگها و شکلهای دلخواه معرفی میکند. در آوریل 2002 راشل تصمیم گرفت گروهی را با لباس کبوتر در اعتراض نمادین به جنگ افغانستان، عراق و تمام جنگها در این رژه شرکت دهد. برای هماهنگی نیز تماسهایی گرفت، ایمیلهای فراوانی فرستاد، کارگاههایی به راه انداخت و چندین تابلو درست کرد. هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازهاش شرکت کردند. کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلاتی به آنان میداد و گاهی نیز همبازیشان میشد. رابطهاش با پزشک فلسطینی، همسر و فرزندانش نزدیک و صمیمانه بود، و همیشه به او اصرار میکردند نزدشان بماند.ما اقامت در خانههایی را در امتداد مرز با اسرائیل که بیش از دیگر نقاط در معرض خطر و تهدید بودند انتخاب میکردیم. تا آن زمان، هفتصد خانه را در رفح توسط اسرائيليها تخریب شده بود. سربازان اسرائیلی مرتباً با تانک در مرز گشت میزنند و بسیاری اوقات بیآنکه کسی به سویشان تیر یا سنگ انداخته باشد، بیهدف به خانهها و خیابانها تیراندازی میکنند. ما پارچهنوشتههای عریض و بزرگ روی خانهها نصب میکنیم. شاید که این کار آنها را از تیراندازی کور و اقدام به تخریب خانهها منصرف سازد. در صورت لزوم، از نورافکن، اسباب و لوازم شب تاب و براق و بلندگو برای اطلاع حضور خودمان به نیروهای اسرائیلی استفاده میکنیم. راشل برای روز بینالمللی اقدام در ماه مارس، تظاهراتی را در اعلام همبستگی با مردم عراق در رفح ترتیب داد که صدها بلکه هزاران فلسطینی با وجود هوای نامساعد، در آن شرکت کردند. «جنگ با عراق را متوقف کنید»، «جنگ با رفح را متوقف کنید» شعار پلاکاردهای او بود. رفيق ما در مراقبت از غیرنظامیان فلسطینی بهویژه کارکنان و کارگران چاه اصلی آب رفح، که اسرائیلیها تخریب کرده بودند، کم نمیگذاشت. حتی در اوقاتی که تانکی در اطراف پرسه نمیزد گاهی در کنار کارگران میماند و خود را سپر بلای آنان میکرد تا مرمت چاه تمام شود. از دولت و دولتمردان آمریکا دل کندهایم و چشم امید به اقدامی شایسته از آنها نداریم. استخوانهای راشل زیر شنی و بیل مکانیکی بولدوزر ساخت شرکت چندملیتی آمریکایی کاترپیلار خرد شد. از مجموعه کمکهای خارجی آمریکا به کشورهای دنیا یک چهارمش به اسرائیل و عمدتاً در قالب تجهیزات نظامی اعطا میشود. قاره آفریقا مسکن دهها میلیون انسان نیازمند و قحطی زده است. ولی کمکهایی که به این مردم میشود در قیاس با دریافت باج و خراج نجومی اسرائیل شش میلیونی از آمریکا همچون وزن پشه در برابر فیل است. بهجرأت ادعا میکنیم مساعدتهای مالی آمریکا به اسرائیل به مراتب بیشتر از بودجه تخصیصیافته به پنجاه ایالت آمریکاست. سربازان اسرائیلی با گلولههای تفنگهای ام-16 آمریکایی سینه فلسطینیها را میشکافند، و با هلیکوپترهای آپاچی و جنگندههای اف-16 آمریکایی موشکها و راکتها را برخانههای فلسطینیان میبارند. سفارت آمریکا از نیت خصمانه سربازان اسرائیلی درباره ما مطلع بود. اما سکوت کرد. قطعاً این نوع واکنشهای منفعلانه در آینده نیز تکرار خواهد شد. شاید دولت آمریکا اظهار تأسف کند. اما دفاع از اسرائیل برایش ارجحیت دارد.از طرفی، مسببان این حادثه غمانگیز را گروهی جوان بیمسئولیت و احساساتی معرفی خواهد کرد. مطمئن نیستیم تحقیقاتی در این باره در حال انجام باشد؛ نه کسی با ما تماس گرفته نه کسی از منطقه و محل وقوع جنایت دیدن کرده است. در گرامیداشت مرگ راشل به رسم و سنت فلسطینیها عمل کردیم. آنها از عکس راشل پوستر درست کردهاند و او را شهید میگویند. ما هم در نقاطی که راشل رفت و آمد میکرد پوسترهایش را نصب کردهایم. امیدواریم مرگ راشل توجه دنیا را به خشونتهای ددمنشانه اسرائیل جلب کند، زیرا چگونگی قتل او دلیلی محکمهپسند است بر کشتن غیرنظامیان و افراد بیسلاح بهدست اسرائیلیها. فلسطینیان میگفتند: «تو خارجی بودی، اکنون از مایی.» بولدوزر قاتل، فخرفروشانه گذشت اشاره: بیشترین سهم کمکهای نقدی و غیرنقدی آمریکا در مقایسه با سایر کشورهای کره زمین تقدیم اسرائیل میشود. این «متحد» آمریکا روزی ده میلیون دلار از محل مالیاتهای آمریکاییان را میبلعد. اما جرج بوش حاضر نشد جنایت سربازان اسرائیلی را محکوم کند. کنگره نپرسید چرا مالیاتهای ما باید صرف کشتن شهروندان آمریکایی بشود. تنها کلامی که دولت اسرائیل در پی مرگ راشل کوری به زبان آورد یک «اظهار تأسف» خشک و خالی بود و بس؛ دردناک تر اینکه همه تقصیرها را به گردن او انداختند و وزارت خارجه آمریکا حتی یک قدم برای تحریم دیپلماتیک اسرائیل برنداشت. کافی است مورد مشابهی در دیگر کشورها اتفاق بیفتد تا رسانههای ما روزها، ماهها و سالها واقعه مذکور را زنده نگاه دارند و هزاران شرح و تفسیر و تحلیل تولید کنند. ماهها از قضیه «چاندرا لوی» شنیدیم و سالها از دانشجویان «تیان آن من». مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در رسانهها منعکس شد. غیر از روزنامههای ایالت واشنگتن عملاً هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت- درباره مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانکهای اسرائیلی به هم خورد، درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم، درباره مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل، و درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد. راشل، پیام و آثار و پیامدهای مرگش عملی غیر قابل قبول و مغایر با اصول اخلاق و وجدان است. سکوت ما به معنای چراغ سبز به اسرائیل است تا کشتار غیر نظامیان، معترضین و دختران جوان را تشدید کند. فردای کشته شدن راشل، ارتش اسرائیل نُُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. بار اول نیست که آمریکاییها بهدست اسرائیلیها تلف میشوند. نیروهای اسرائیلی در نهم مارس 2002 یک زن آمریکایی 21 ساله را در حالی که کودکش را در بغل داشت کشتند. او دورگه فلسطینی - آمریکایی بود و به گمان من انعکاس نیافتنی مرگ این زن در رسانهها به سبب رگ فلسطینیاش بود. نیروهای اسرائیلی در هشتم ژوئن1967 به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کرده، 34تن را کشتند و 172 نفر را نیز زخمی کردند. گویی اتفاقی نیفتاده است! این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتابهای تاریخ یا گزارشهای مربوط به خاورمیانه حتی اشارهای به آن نرفته است. به خانوادههای قربانیان مبلغ ناچیزی بابت مرگ پسران، شوهران، برادران و پدرانشان پرداختند. اسرائیل بعد از چند سال سردواندن بالاخره خسارت کمی به آمریکا پرداخت. این سخن مورخان است که اسرائیل متعاقب حمله به ناو آمریکایی به این نتیجه رسید که هر گاه و به هر نحوی بخواهد بدون ترس از کیفر یا عواقب منفی، دستش برای کشتن و معلول کردن نظامیان آمریکایی باز است. بخش هايي از يك نامه راشل به خانواده اش در 7 فوريه حالا دو هفته و يك ساعت است كه در فلسطين هستم و هنوز نمي توانم كلمه هايي پيدا كنم كه وضع اينجا را شرح دهد. فكر نمي كنم در اينجا بچه اي باشد كه هرگز در خانه اي زندگي كرده باشد كه تانك هاي اسرائيلي ديوارش را سوراخ نكرده باشد و برج هاي ارتش اشغالگر از فاصله نزديك آن را زير كنترل نگرفته باشد. فكر مي كنم- ولي مطمئن نيستم- كه حتي كوچك ترين بچه هاي اينجا مي فهمند كه زندگي در همه جا به اين شكل نيست. يك بچه هشت ساله اينجا دو روز پيش با تير از يك تانك اسرائيلي كشته شد و بچه هاي اينجا نام او را در گوش من زمزمه مي كنند: "علي"- يا پوسترهاي او را روي ديوار نشان مي دهند. بچه ها همينطور دوست دارند مرا وادار به تمرين عربي شكسته بسته ام، به اين ترتيب كه از من مي پرسند "كيف شارون؟" ، "كيف بوش"؟ و مي خندند. وقتي كه من با عربي ناقص مي گويم "بوش مجنون، شارون مجنون" (شارون چطوره؟ بوش چطوره؟ شارون ديوانه است، بوش ديوانه است) البته اين آن چيزي نيست كه من واقعا به آن معتقدم، و بعضي از بزرگسالان كه انگليسي مي دانند حرف مرا تصحيح مي كنند: "بوش نيس مجنون" بيش اهل اتجارت است. امروز سعي كردم ياد بگيرم كه بگويم " بوش يك وسيله است" ولي فكر نمي كنم درست ترجمه شد. ولي به هر حال اينجا هشت ساله هايي هستند كه در باره ساختار قدرت جهاني خيلي بيشتر از آن مي دانند كه من چند سال پيش مي دانستم- حداقل در رابطه با اسرائيل. ۲۰ فوريه ۲۰۰۳ مامان، امروز، ارتش اسرائيل در جاده غزه، چندين خندق کند، و دو پست اصلی بازرسی که در اين جاده بود بسته شده است. معنی اش اينست که دانشجويان فلسطينی که می خواستند در ترم جديد دانشگاه ثبت نام کنند، ديگر نمی توانند به آنطرف بروند، مردم نمی توانند سر کارشان بروند، و آنها که در آنطرف بودند، گير افتاده اند و نمی توانند به خانه هايشان برگردند. گروههای داوطلب بين المللی هم که در کرانهء غربی رود اردن هستند نمی توانند به ديدارهايشان ادامه بدهند. ما، می توانيم به آنطرف برويم، به شرط اينکه از "سفيد" بودنمان به عنوان يک امتياز استفاده کنيم! البته ممکن هم هست که در هر حال دستگير و از اينجا اخراج بشويم. هيچيک از افراد گروه حاضر نيست دست به چنين ريسکی بزند. نوار غزه حالا به سه قسمت تقسيم شده. صحبت از "اشغال مجدد غزه" می شود، اما فکر نمی کنم اين، عملی شود، به نظر من، چنين کاری از جانب اسرائيل، از نظر جغرافيای سياسی، بسيار احمقانه است. بيشترين احتمال، به نظرم، افزايش شبيخونهای ريز و درشت است، البته دور از چشم تيزبين جهانيان و خشم و نفرت آنها، و احتمالا تحت پوشش طرح معروف "جابجايی جمعيت". اشغال مجدد غزه، با اعتراضات و خشم و نفرتی روبرو می شود به مراتب بيشتر از کشتارهايی که به دستور شارون در طول مذاکرات صلح صورت گرفت. طرح شارون برای غصب زمينها و ايجاد مستعمره های تازه [شهرکهايی که اسرائيل در خاک فلسطين و با غصب زمينهای فلسطينيها می سازد و مهاجرين يهودی را در آن سکنا می دهد.] در همه جا در حال اجراست و آرام آرام ولی مطمئن، تمام امکانات خودمختاری فلسطينيها را از بين می برد. من فعلا در رفح می مانم و خيال ندارم به طرف شمال بروم. نسبتا احساس امنيت می کنم و بيشترين احتمال در صورت يک حمله و شبيخون بزرگ، دستگيريست. می دانی، حالا من با تعداد زيادی فلسطينی آشنا هستم که با مهربانی بسيار از من مراقبت می کنند. من يک سرماخوردگی کوچک پيدا کرده بودم و آنها با دادن آب ليمو به مداوای من کمک کردند. زنی که کليد خوابگاه ما را در اختيار دارد، هميشه از من احوال تو را می پرسد. او يک کلمه انگليسی نمی داند ولی هميشه حال تو را می پرسد و می خواهد مطمئن باشد که من به تو تلفن می کنم. با بوسه برای تو، بابا، سارا، کريس، و همه [align=center] Rachel Corrie 1979 - 2003 [/align] منبع:ساجد روشنگری luftwaffe :!: به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hans 162 گزارش پست ارسال شده در تیر 87 روحش شاد :? luftwaffe :!: به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
saman_777 66 گزارش پست ارسال شده در تیر 87 روحش شاد...این صهینیست ها به خودی هم رحم نمی کنن!!! به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
onin 10 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 روحش شاد... به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
Babakim1 46 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 خیلی وقت بود تاپیکی روی من این چنین تأثیر نذاشته بود . خدا رحمتش کنه . به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
babak81 2 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 با سلام و آرزوی قبولی طاعات اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. (سید الشهدا) روحش شاد به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hosseingmn 72 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 در هنگام خواندن این مقاله به واژه هایی مانند حقوق بشر، انسانیت و عدالت فکر کنید icon_cheesygrin روحش شاد. هنس عزیز تشکر از بابت مطلب خوبی که فرستادی. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
PILOT_OF_PERSIA 43 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 خدا بیا مرزش و به مادر و پدرش هم صبر دهد. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
babak1985 4,171 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 امان از اين يانكيهاي سر خوش icon_cheesygrin به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
shahm 2 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 اميدوارم كه خاوند روح اين شهيد گرامي را شاد نمايد و به خانواده محترم ايشان صبر دهد به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
cowboy 0 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 شهید مسلمون غیر مسلمون نداره این بانوی امریکایی بیدار شده و درک بهتری از دنیا پیدا کرده و در راه خدا دست به جهاد زده خدا رحمتش کنه و با فاطمه س و بانوان بلند مرتبه ی عالم مشهور بشد انشاالله به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر