arash_slayer

آمريكا، مهمان! خليج‌‌فارس تا چهل سال ديگر!!!!

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

نقش قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي در خليج فارس در تعامل با آمريکا در نوشتار حاضر، اين فرضيه پردازش شده است كه ‌ايالات متحده آمريكا، همچنان تا نيم قرن نخست قرن 21، سلطه خود را در منطقه خليج‌فارس حفظ خواهد كرد و اين امر بيشتر هم از نظر دسترسي به منابع انرژي منطقه و هم كنترل رقباي احتمالي خود و نيز تقلا براي هژموني بر ديگر مناطق جهان اهميت حياتي براي آمريكا دارد، ولي در عين حال، اتحاديه اروپا به رغم مخالفت‌هاي برخي از قدرت‌هاي بزرگ در داخل آن (آلمان و فرانسه‌) با ايالات متحده، به علت منافع مشترك با آمريكا در تضمين امنيت و ثبات خليج‌فارس، منابع راهبردي خود را در همسويي با آمريكا تعريف خواهد كرد، اما اتحاديه اروپا، در راستاي ابزارها براي رسيدن به ‌اين منافع مشترك با آمريكا اختلاف نظر داشته و به اين كشور فشار وارد خواهد كرد كه از ابزارهاي چند‌جانبه‌گرايانه هم استفاده كند. اما برخلاف اتحاديه اروپا، روسيه و چين به عنوان رقباي بالقوه آمريكا مطرح هستند و به رغم همكاري‌هاي تاكتيكي كنوني آنها با آمريكا (‌به علت نياز به كمك‌هاي غرب و آمريكا) در آينده، در برابر نفوذ بيشتر آمريكا در منطقه مقاومت نشان خواهند داد. اهميت خليج‌فارس خليج‌فارس از ديرباز براي قدرت‌هاي بزرگ جهاني اهميت خاصي داشته است، به گونه‌اي كه در قرون گذشته، امپراتوري‌هاي پرتغال، فرانسه، بريتانيا، روسيه در اين منطقه نفوذ خود را گسترانده و راه‌هاي دريايي و سوق‌الجيشي را تحت كنترل خود درآورده‌اند. از زمان كشف نفت و اهميت آن در اقتصاد جهاني، اين منطقه اهميت استراتژيكي بسياري پيدا كرده و بريتانيا به عنوان ابرقدرت پيش از سده‌هاي 19 و اوايل قرن 20، اين منطقه و به ويژه شيخ‌نشين‌هاي عرب را زير سيطره خود برد. پس از جنگ جهاني دوم، به تدريج كه امپراتوري بريتانيا، رو به افول رفته و «صلح بريتانيا» به تحليل مي‌گراييد، ايالات متحده نيز كم‌كم نفوذ خود را گستراند و در سال 1944 با كمك به تأسيس پايگاه هوايي ظهران در عربستان سعودي، نفوذ منطقه‌اي خود را گسترش داد و جاي پايي براي خود در منطقه ‌ايجاد كرد، اما هنوز اين « نظم بريتانيا» بود كه بر منطقه حاكميت داشت. اين نظم با خروج نيروهاي انگليسي از منطقه در سال 1971 فروپاشيد و رسما « نظم آمريكايي» در منطقه جايگزين « نظم بريتانيايي» شد. اين نظم دوره‌هاي گوناگوني را براي تحصيل منافع استراتژيكي و انرژي آمريكا و غرب پشت سر گذرانيده است. از سال 1971 تا 1979 سياست «دوستوني»، مبتني بر دكترين نيكسون، از 1979 تا پايان جنگ سرد، «سياست موازنه قوا» مبتني بر دكترين‌هاي كارتر و ريگان، مبتني بر بازدارندگي ايران و عراق در يك جنگ فرسايشي بلند مدت و سپس استراتژي «حضور مستقيم»Forward Strateghy) (آمريكا پس از جنگ سرد و «دكترين مهار دوجانبه» بر منطقه حاكم بود. بي‌ترديد در همه اين دوره‌ها، ايالات متحده، قدرت حاكم بر منطقه بوده و اكنون با حادثه 11 سپتامبر و سپس جنگ بر ضد عراق و اشغال اين كشور آشكارا درصدد تسلط خود بر منطقه و مهم‌تر از آن بر كل جهان، برآمده است. اهميت خليج‌فارس براي آمريکا در قرن 21 اهميت خليج‌فارس در قرن 21 از چند نظر براي آمريكا و به دنبال آن براي ديگر قدرت‌هاي بزرگ جهاني داراي اهميت بوده و خواهد بود: 1ـ از حيث انرژي؛ در حالي كه در اواخر جنگ سرد، سخن از كاهش نقش انرژي در اقتصاد جهاني و افزايش نقش و اهميت جايگزين‌هاي آن مثل انرژي خورشيد، هيدروژن و يا انرژي اتمي به ميان مي‌آمد و همچنين از رو به اتمام رسيدن ظرفيت نفتي منطقه صحبت مي‌شد، ولي بعدها اثبات شد كه بي‌مورد است؛ يكي اين كه مسئله خليج‌فارس، دست‌كم تا صد سال آينده داراي ظرفيت بالاي نفتي و گازي است (تقريبا در حد 800 ميليارد بشکه) و استخراج و توسعه ميادين نفت و گاز اين مسأله را به ثبوت مي‌رساند و از سوي ديگر، برآوردها حاكي از آن است كه اقتصاد جهاني در قرن 21 هر چه بيشتر به انرژي نفت و گاز و به ويژه به منطقه خليج‌فارس وابسته خواهد شد. (به ويژه که کارشناسان انرژي، اعتقاد دارند به تدريج بر اهميت گاز هم در کنار نفت افزوده مي‌شود). 2ـ در 11 سپتامبر، «امنيت» در منطقه وارد مرحله جديدي شد، به گونه‌اي كه براي ايالات متحده آمريكا براي به دست آوردن منافع نفتي اقتصاد جهاني غرب به نيابت از خود، ثبات و امنيت براي تضمين دسترسي غرب به انرژي اهميت ويژه‌اي پيدا كرد. پتانسيل‌هاي مختلف آشوب و ناامني در منطقه از نبود دمكراسي گرفته تا فقر اقتصادي و نارضايتي گروه‌هاي راديكال و نيز ماجراجويي‌هاي نظامي و ولع توسعه و به دست آوردن سلاح‌هاي كشتار جمعي از سوي برخي بازيگران سياسي، نشان داد كه آمريكا بايد يك سيستم پايدار امنيتي را براي تحصيل منافع خود به وجود آورد. در اين راستا، دخالت در حوزه‌هاي داخلي کشورهاي منطقه و اعمال فشار بر آنها و تحميل نظام ارزش‌هاي غربي و به ويژه آمريکايي براي آمريکا اهميت دارد. منتها هم‌اكنون پارادوکس بزرگ براي آمريکا، اين است که از يک طرف، رژيم‌هاي منطقه، از جمله اعراب در معرض بي‌ثباتي هستند و از سوي ديگر، تحميل ارزش‌ها و هنجارهاي آمريکا با مقاومت‌هايي روبه‌رو شده و در يکسري حوزه‌ها نتيجه عکس داده است. شايد يکي از دلايل اين مقاومت‌ها، ناديده گرفتن واقعيت‌هاي منطقه از سوي آمريکا بوده باشد. 3ـ ايالات متحده آمريكا، خليج‌فارس (به طور خاص) و خاورميانه (به طور اعم‌) را با اهميت‌ترين منطقه استراتژيكي تلقي كرده است كه در واقع، آن را سكوي پرشي براي هژموني آمريكا و اعمال قدرت و كنترل برخي از متحدين خود در اروپاي غربي و ژاپن و نيز برخي از رقباي نوظهور خود مثل چين و روسيه و آسياي جنوب شرقي مي‌پندارد؛ بنابراين، با توجه به نيازهاي نفتي، بيشتر متحدين آمريكا و به ويژه رقباي آن، از جمله چين به نفت خليج‌فارس، نسبت به خود، نظارت و سلطه بر مسيرهاي ترانزيت نفتي و لوله‌هاي نفتي به منظوركنترل اين متحدين و رقبا اهميت حياتي در راستاي ايفاي نقش ابرقدرتي آمريكا در قرن 21 پيدا خواهد كرد. به سبب اين اهميت است كه آمريكا به عراق حمله كرده و درصدد اعمال يك نوع نظم امنيتي متفاوت با نظم پيشين خليج‌فارس است كه البته به خاطر گستردگي اين طرح، زياد نمي‌توان از چشم‌انداز آن سخن گفت. از اين حيث، قدرت‌هاي بزرگ ديگر نيز هم از حيث «رقابت» و هم از حيث «همكاري» هر يك به نوعي منافع خود را در خليج‌فارس تعريف كرده و به نحوه تعامل خود با ايالات متحده شكل داده‌اند. اين تعامل قدرت‌هاي بزرگ را مي‌توان مختصر به ‌اين گونه بيان كرد: اتحاديه اروپا اتحاديه اروپا بيشتر نگران يكجانبه‌گرايي آمريكا بوده و عمدتاً به دنبال چندجانبه‌گرايي است. در اين ميان، آلمان و فرانسه شديدترين موضعگيري را در برابر اقدامات آمريكا، به ويژه در حمله به عراق صورت داده‌اند، ولي شكاف همچنان در بين اتحاديه اروپا برقرار است، به گونه‌اي كه نمي‌توان از اتحاديه به معناي واقعي سخن گفت. هرچند برخي کشورها از جمله فرانسه با انتخاب رئيس‌جمهور جديد به دنبال بازسازي روابط و نزديکي به آمريکا هستند، از سوي ديگر، حوادث انگلستان که به کناره‌گيري توني بلر از قدرت انجاميد، نشان داد که فرانسه نمي‌تواند همان نقش انگليس را در برابر آمريکا ايفا کند. به هر تقدير، فرانسه با توجه به محاسبات خود از تجربه مخالفت با حمله آمريکا به عراق و نيز با توجه به نزديکي ديدگاه‌هاي حزب تازه به قدرت رسيده در انتخابات، که به نوعي مي‌توان آنها را «نئو کان» ناميد، نسبت به قبل همسويي بيشتري با آمريکا، به ويژه در مورد مسأله هسته‌اي ايران نشان خواهد داد. اين مسئله در نخستين پيام سارکوزي در نطق انتخاباتي خود پس از پيروزي به خوبي آشکار بود. وي پس از پيروزي، بلافاصله ضمن اذعان به وجود اختلاف عقايد با دولت آمريکا، به ويژه بر سر برنامه محيط زيست، اعلام کرد: آمريکا مي‌تواند فرانسه را در کنار خود ببيند. در آن سو، انگليس و در اروپاي شرقي و مركزي، اسپانيا و لهستان، يك جبهه متحد اروپايي را با آمريكا شكل دادند، ولي به رغم اين شكاف فراآتلانتيكي، بطور كلي، غرب همچنان متحد بوده و همه‌شان منافع مشترك در دسترسي به انرژي خليج‌فارس دارند و آلمان و فرانسه، صرفاً از روش‌هاي آمريكا انتقاد كرده‌اند. گفتني است، در وراي اين همكاري مشترك، رقابت پنهاني نيز براي تصاحب قرن 21 در بين متحدين اروپايي با آمريكا در جريان است، براي همين، مي‌توان از مبارزه يكجانبه‌گرايي با چندجانبه‌گرايي در دهه‌هاي آينده سخن گفت؛ اين كه كدام پيروز خواهد شد تاريخ خواهد گفت. اما درس‌هاي تاريخ مي‌گويد كه ‌ايالات متحده، همچنان محتاج اروپاست، به همان اندازه كه اروپا به ‌ايالات متحده نياز دارد. چين چيني‌ها به عنوان يك قدرت نوظهور آينده و شايد رقيب آمريكا بسيار محتاطانه عمل مي‌كنند. اقتصاد رو به رشد چين و اهميت دسترسي آن به نفت خليج‌فارس (تقريباً 60% از نيازهاي نفتي چين از نفت خليج‌فارس تأمين مي‌شود‌). يك رفتار احتياط‌آميز در برخورد با نيات و اهداف آمريكا به چيني‌ها ارايه داده است. از يك طرف چين كه گير افتادن آمريكا در خليج‌فارس را فرصت براي كشيدن نفس راحتي براي خود مي‌بيند كه از صدر دستور كار جهاني آمريكا خارج مي‌شود (در حوزه تايوان به ويژه‌). و از سوي ديگر، بسياري بر اين باورند كه بسياري از استراتژي‌هاي آمريكا، درصدد محدود كردن چين در مرزهاي خود به عنوان يك قدرت نوظهور در برابر آمريكاست، براي همين، چين درصدد موازنه بخشيدن به اقدامات خود در خليج‌فارس است. پس بايد از يك طرف با آمريكا به خاطر منافع عمل‌گرايانه خود همكاري كند (بايد خاطرنشان ساخت كه ديگر ايدئولوژي كمونيستي ـ مائوئيستي كلاً از رفتار خارجي چين، حذف شده است‌) و از طرف ديگر، مجبور هستند برخي از كشورهاي منطقه را به سبب سودهاي سرشار اقتصادي، ‌به ويژه ‌ايران و عراق زمان صدام‌، در كنار خود نگه دارند. رفتار محتاطانه آن در برابر حمله آمريكا به عراق ـ به رغم مخالفت‌هاي ظاهري آن ـ و نيز رفتار تجارت‌مآبانه آن در حال حاضر با ايران و آمريكا مؤيد اين نكته نظر ماست. روسيه روسيه هرچند كشوري ضعيف است، بسياري از پتانسيل‌ها از آن يك اهميت خاصي ساخته است. هنوز در خاطره آمريكا و غرب غول هفتاد سال كمونيسم و رهبري بلوك شرق تداعي مي‌شود و همچنين روسيه به خاطر داشتن زرادخانه‌هاي اتمي و نفوذ آن بر كشورهاي پيراموني خود، هنوز مورد توجه غرب و آمريكاست. هم غرب و آمريكا در برابر روسيه و هم روسيه در برابر غرب و آمريكا يك رفتار مبتني بر خويشتن‌داري و مدارا نشان مي‌دهند. اين به سبب نيازهاي امنيتي هر دو به يكديگر است. رفتار روسيه از خليج‌فارس، ملهم از روابط و معاملات اسلحه، به ويژه اهميت توسعه سلاح‌هاي كشتار جمعي است. ضعف اقتصادي روسيه و نياز برخي از كشورهاي منطقه به سلاح‌هاي نظامي و به ويژه اتمي روسيه ‌اين همكاري سودآور امنيتي را براي هر دو از اهميت خاصي برخوردار ساخته است. سياست خارجي روسيه در منطقه، در گرو دو لابي قدرتمند «وزارت انرژي اتمي» و لابي «دفاعي ـ صنعتي» روسيه است، اما پوتين در حال حاضر، يك استراتژي موازنه در برابر اتحاديه اروپا، آمريكا و كشورهاي قدرتمند خليج‌فارس در پيش گرفته است. منافع سرشار نظامي روسيه در خليج‌فارس، به قدري قوي است كه به ‌اين راحتي، حاضر به فدا كردن منافع خود در خليج‌فارس در برابر آمريكا نيست. از سوي ديگر، نفوذ آمريكا در خليج‌فارس را نزديكي آمريكا به سمت «خارج نزديك» (آسياي مركزي و قفقاز‌) تلقي مي‌كند. رفتار آن در برابر عراق، به گونه‌اي كه حتي در آغاز تهاجم آمريكا به عراق، هنوز سفارت روسيه در عراق به كار خود مشغول بود و نيز رفتار كنوني آن در مورد ايران در برابر آمريكا و غرب، مؤيد اين نكته نظر ماست.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.