amin782

تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

یه نکته

می دونستید دکتر مصدق کاپیتولاسیون رو تایید کرد

اصل 4 ترومن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

باتوجه به عدم ارائه‌ي پاسخ و يا اعتراض برادر سينا، من موضوع رو حمل بر اين مي‌گيرم كه تا اينجاي امر، با عرايض بنده موافق بوده و ايشان نيز درخصوص موضوع ملي كردن صنعت نفت ايران، نقشي براي دكتر مصدق (تا اينجاي كار) پيدا نكرده‌اند.
پس برويم سراغ ادامه‌ي ماجرا.

-----------------------------------------------------

در پست قبل، داستان به اينجا رسيد كه طرحي خطرناك و انحرافي براي ملي شدن صنعت نفت ايران، توسط منصور الملك و دكتر مصدق طراحي گرديد و حتي به واسطه‌ي آن، كميسيون نفت نيز تشكيل گرديد. از طرف ديگر، انگلستان حاضر به شركت در قمار اين طرح نبود و ترجيح مي‌داد فردي مقتدرتر و مناسب‌تر به روي كار بيايد. فردي نظامي به نام سپهبد رزم‌آرا.

razmara%203.jpg
سپهبد رزم‌آرا

سپهبد حاجعلي رزم‌آرا، رئيس ستاد ارتش وقت و پرورش يافته در خانواده‌اي نظامي بود. وي فردي با اراده، باهوش، مصمم، سخت‌كوش و در عين حال سرسپرده، خائن و جاه‌طلب بود. او به دو زبان روسي و انگليسي آشنا بود و در دانشگاه نظامي «سنسير» فرانسه تحصيل كرده و چندين كتاب جغرافياي نظامي درخصوص استان‌هاي مرزي ايران نوشته و منتشر نموده بود و تسلط كم‌نظيري درخصوص شناخت ايران داشت. افزون بر اين‌ها ستاد ارتش فرانسه به او نشان «شواليه لژيون دونور» اعطاء كرده و آكادمي آسيايي به مناسبت مقالات علمي، وي را به عضويت هيئت رئيسه آكادمي انتخاب و به رتبه دكترا در علوم نقشه‌برداري ارتقاء داده بود. سپهبد ژندار، فرمانده فرانسوي دانشگاه جنگ، درباره وي گفته بود :
«او (رزم آرا) فرماندهي است كه در جنگ‌هاي گذشته امتحانات لازم را از لحاظ درك قوه ابتكار داده و اكنون نيز داراي ذوق و ابتكار و ادراك مسئوليت مي‌باشد. داراي هوش سرشار و قدرت قضاوت صحيح است و [داراي] صفات و خصائل جدي است. مي‌توان اطمينان كامل در صحت كارهاي او داشت كه موجب تشويق و ترقي او فراهم شود».
(مهدي‌نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 114)

razmara%202.jpg
سپهبد رزم‌آرا در دفتر كار ستاد كل ارتش

وي از مدت‌ها قبل در انديشه‌ي حضور در عرصه‌ي سياست بود. در سياستمداري و زيركي وي، ذكر همين نكته بس كه با وجود آنكه سه كشور امريكا، انگلستان و شوروي، هريك اهدافي متفاوت را در ايران دنبال مي‌كردند، وي توانست نظر مساعد هر سه كشور را به خود جلب نموده و در نتيجه، حمايت ايشان را نسبت به صدارت خود داشته باشد.
دولت انگلستان، نگران تصويب قرارداد الحاقي و تأمين منافع خود در ايران و بخصوص اوج‌گيري نهضت ملي نفت بود. امريكا نيز بعلت درگيري غيرمستقيم با شوروي در جنگ سرد، تمايل بيشتري به سمت انگلستان داشت و مسئله‌ي اصلي براي وي (طبق دكترين دومينوي ترومن)، كشورهاي همسايه‌ي شوروي و بطور كلي، كشورهاي در معرض سقوط در دامان كمونيسم بود و اين مسئله، سبب توجه مضاعف امريكا به ايران بود و همگامي سياست‌هاي اين كشور با انگلستان، امري بود كه شايد تنها، دكتر مصدق متوجه آن نبود (دكتر مصدق، خوشبينانه باور داشت كه با نزديكي به امريكا، مي‌تواند از نفوذ و قدرت انگلستان و شوروي كاسته و با ورود امريكا به اين معادله، تضاد منافعي ايجاد نمايد! حال اينكه بعدها ثابت شد كه دولت مصدق، بيشترين ضربه را نه از انگلستان، بلكه از امريكا دريافت كرد!). حتي آيت‌الله كاشاني هم درخصوص نزديكي سياست‌هاي اين دو كشور، بارها هشدار داده بود (كه ان شاءالله بعداً به آن خواهم پرداخت).
بر همين اساس، ارنست بوين (وزير امور خارجه‌ي انگلستان) و دين آچسن (وزير امور خارجه‌ي ايالات متحده) در كنفرانس لندن، تصميماتي درخصوص ايران اتخاذ كردند كه مهمترين آن، روي كار آوردن مهره‌ي مقتدري بود تا هم قرارداد الحاقي را فيصله دهد و هم درصورت رويارويي با شوروي بتواند در مقابل اين كشور بايستد. مهره‌ي مقتدر ايشان كسي نبود جز سپهبد رزم‌آرا.
از طرف ديگر، شوروي نگاه نگراني نسبت به ايران داشت. اما رزم‌آرا خيال ايشان را نيز آسوده نمود. سران حزب توده، به اتهام شركت در ترور شاه (كه هم توطئه‌ي ترور و هم دستگيري سران حزب توده و آيت‌الله كاشاني، نقشه‌ي وي (و البته انگلستان) بود)، زنداني و بسياري از آن‌ها محكوم به اعدام شده بودند. رزم آرا در تماس با سران شوروي، متعهد شد تا آنان را از زندان فراري دهد. وي براي كسب اطمينان كامل روس‌ها، دوست نزديكش احمد دهقان (مدير نشريه «تهران مصور» بود كه مطالب محرمانه و كوبنده‌اي عليه حزب توده منتشر مي‌نمود و موقعيت اين حزب را بشدت بخطر انداخته بود) را به قتل رساند تا تعطيلي روند حمله‌ِي رسانه‌اي وي به حزب توده، عملاً خيال شوروي و حزب توده از افشاگري‌هاي وي راحت شود.
بدين ترتيب اين سپهبد ارتشي، به طرز حيرت‌انگيزي توانست با كياست، خود را نقطه‌ي اتحاد سه سياست متفاوت جلوه داده و بر اين اساس، فشاري بي‌امان براي به قدرت رسيدن را به كمك اين سه دولت، به شاه جوان وارد سازد. اگر چه محمدرضا شاه، تلاش مي‌كرد با مسافرت‌هاي پي‌درپي به شمال كشور، از فشار سه دولت اندكي بكاهد، ولي اين تدبير، در اراده‌ي سه كشور تغييري حاصل نمي‌كرد.

razmara%201.jpg
سپهبد رزم‌آرا در لباس تشريفات دربار

از طرف ديگر، با تجربه‌اي كه از سقوط دولت عبدالحسين هژير (كه با مخالفت‌هاي گسترده‌ي آيت‌الله كاشاني و فداييان اسلام و به راه انداختن‌ راهپيمايي‌هاي وسيع توسط ايشان مجبور به استعفاء شد)، كسب شده بود، جرالد دوهر، مستشار سفارت امريكا سرگرم مذاكره با آيت‌الله كاشاني بود تا نظر او را براي روي كار آمدن رزم آرا جلب نمايد.
(رائين، اسماعيل، اسرار خانه سدان، ص 169)
ولي آيت‌الله كاشاني، مردي نبود كه بر سر منافع ملي ايران، با كسي مثل رزم‌آرا (كه به خوبي از منويات شخصي وي آگاه بود و پس از ورود به ايران، در نامه‌اي كوبنده، عملاً وي را مورد شديدترين انتقادات قرار داده بود و به خوبي چنين روزي را پيش‌بيني مي‌كرد) همكاري و همپيماني داشته باشد و در كسب قدرت، وي را ياري نمايد. بالعكس، به فاصله‌ي چند ساعت پس از انتشار خبر نخست‌وزيري رزم‌آرا، اولين اعلاميه را عليه وي، آيت‌الله كاشاني صادر نمود.
در اين حين منصور الملك، سرگرم معرفي دكتر سجادي به عنوان وزير دارايي به شاه بود و همچنين خود را براي استيضاح آشتياني‌زاده آماده نموده و اتفاقاً ملاقاتي با دكتر مصدق، مرد ملي ايران! داشت كه به كمك وي، بتواند پس از استيضاح رأي قابل توجهي را كسب نمايد. ولي كار به آنجا نرسيد و دربار با احضار وي، او را مكلف ساخت كه اسعتفاء دهد. با وجود ممانعت اوليه‌ي منصور الملك (چون طبق قانون اساسي، شاه نمي‌توانست در سياست دخالت داشته باشد و تنها درصورت انحلال مجلسين، مي‌توانست رأساً نخست‌وزير را عزل نمايد (كه اين بلا، در روز 24 مردادماه 1332 بر سر دكتر مصدق آمد؛ آنهم با مساعدت خود دكتر مصدق در انحلال مجلسين!!!). به همين دليل هم منصورالملك، سعي كرد كه از دربار (كه كنترل شاه را داشت) امتياز بگيرد)، وي در قبال پست سفيري ايران در ايتاليا، در پنجم تيرماه 1329 حاضر شد از صدارت كناره‌گيري نمايد.
به فاصله‌ي سه ساعت پس از استعفاء منصور الملك، فرمان نخست‌وزيري سپهبد رزم آرا صادر شد؛ بدون آنكه مجلس نسبت به وي ابراز تمايل كرده باشد. جالب آنكه رزم آرا بلافاصله فهرست كابينه‌ي خويش را نيز منتشر نمود و اين، نمايانگر آن بود كه از مدت‌ها قبل، آمادگي نخست‌وزيري را داشته است.
اما رزم‌آرا، يكشبه روي كار نيامد. حضور رزم آرا در عرصه‌ي سياست، نيازمند رجوع به يكسال و نيم قبل و ماجراي ترور شاه مي‌باشد.
در بهمن‌ماه سال 1327 و درست هنگامي كه خيزشي ملي جهت ملي شدن صنعت نفت به رهبري آيت‌الله كاشاني (بخصوص با اعلاميه‌ي شديداللحن ايشان عليه شركت نفت و درخواست لغو امتياز نفت) و تلاش نمايندگان اقليت مجلس پانزدهم به جلوداري حسين مكي (كه درحال جمع‌آوري امضاء نمايندگان مجلس براي طرح لغو امتياز نفت از شركت نفت ايران و انگليس بود)، در نقطه‌ي عطف خود قرار داشت و نگاه‌ مردم بدين تلاش معطوف بود، حادثه‌اي روي داد كه مي‌توانست بطور كل، جريان مبارزات ملي شدن نفت ايران را تغيير دهد و آن؛ ترور شاه بود.
روز جمعه، پانزدهم بهمن 1327، مراسم جشني در دانشگاه تهران برپا شد. در اين مراسم، جمع كثيري از نمايندگان، اعضاي هيئت دولت، نظاميان و شخصيت‌هاي بانفوذ كشوري و لشكري حضور داشتند. حتي شاه نيز به مراسم مي‌آمد. خلاصه اينكه همه حضور داشتند؛ الا سپبهد رزم آرا؛ رئيس ستاد ارتش.
جالب اينجاست كه پس از ترور، شاه از رزم آرا درخصوص غيبتش سوالي مي‌پرسد كه شنيدن آن از زبان ارتشبد حسين فردوست، يار و همراز شاه شنيدني است :
«محمد رضا از رزم آرا پرسيد كه شما چرا در مراسم دانشگاه نبوديد؟ رزم آرا جواب داد : "وقتي شما در محلي هستند من بايد در محل كار خود دستورات امنيتي و حفاظتي بدهم." محمدرضا گفت : "اين بار كه دستور شما را اجرا نكردند!".»
(فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، انتشارات اطلاعات، جلد يك، ص 165)

علي ايحال، ساعت سه بعد از ظهر، هنگامي كه محمدرضا شاه در مقابل دانشكده حقوق از اتومبيل پياده مي‌شد، فردي به نام ناصر فخر آرايي كه به عنوان خبرنگار عكاس روزنامه «پرچم اسلام» (كه حامي آيت‌الله كاشاني بود و اين فرد، به اصرار و التماس، روز قبل از آن، موفق به دريافت كارت خبرنگاري اين روزنامه شده بود. جالب اينكه كارت خبرنگاري‌اش توسط رضا زاهدي، ماشين‌نويس ستاد ارتش تهيه و تحويل او داده شده بود)، در مراسم حضور داشت، شاه را هدف قرار داد. فخر آرايي پنج گلوله شليك كرد. تير اول به لب خورده و تا لثه رسيد، تير دوم در حاليكه شاه دور خودش مي‌چرخيد از پهلو به شانه اصابت كرده و بدون صدمه از زير پالتو عبور نمود و از شانه‌ي چپ خارج شد. سه تير ديگر هم به لبه كلاه اصابت نموده و بدون هيچ جراحتي از بالاي پوست سر عبور كرد. نتيجتاً هيچ خطر جاني متوجه شاه نشد و او، جان سالم بدر برد. پس از پايان تيراندازي، سرتيپ صفاري (رئيس وقت شهرباني) به طرف ضارب شليك كرده و پاي او را مورد اصابت قرار داد. ضارب، هفت‌تير خود را به زمين انداخت و جمله‌اي بر زبان آورد كه چيزي نمانده بود همه چيز لو برود : «اين كه ديگر قرار نبود».
شاه با شنيدن اين جمله، گفت : «ضارب را نكشيد». ولي به نفع نظاميان بود كه مطمئن شوند ديگر فخرآرايي چيزي نمي‌گويد. به همين خاطر وي را به رگبار بسته و به قول ارتشبد فردوست «او را تبديل به آبكش كردند».
بعلت مصدوميت شاه و انتقال وي به بيمارستان، سپهبد رزم آرا كنترل اوضاع را بدست گرفت. بدستور وي، عده‌اي از سران و شخصيت‌ها از جمله آيت‌الله كاشاني دستگير، حزب توده غير قانوني اعلام، اجتماعات ممنوع و روزنامه‌هاي مخالف و مديران و نويسندگان آن‌ها توقيف شدند. بدين ترتيب كشور در قفس آهنين قرار گرفت و ارتش به رهبري سپهبد حاجعلي رزم‌آرا بر امور مسلط شد.
با وجود جمله‌ي نابجاي فخرآرايي كه نشان از يك توطئه‌ي حقيقي داشت، تا زماني كه رزم‌آرا زنده بود، كسي جرأت پيگيري مسئله را نداشت.
تنها دو سال پس از اعدام انقلابي رزم آرا به دست فداييان اسلام، نشريه‌ي خواندنيها اقدام به انتشار گوشه‌اي از اسرار واقعه دانشگاه نمود :
«در آن روز به عنوان (به بهانه‌ي) اينكه مصادف با 15 بهمن و تجمع توده‌اي‌ها در آرامگاه دكتر تقي اراني (رهبر گروه معروف به 53 نفر كه از مبلغان و ايدئولوگ‌هاي ماركسيسم بود و در زندان رضا خان، به طرز مشكوكي فوت كرد. ياران اراني، پس از شهريور 1320 حزب توده را تشكيل دادند.) است به دستور رزم آرا به همه‌[ي] پادگان‌هاي پايتخت فرمان آماده‌باش داده بودند و همه‌[ي] قواي متمركز در تهران در سربازخانه‌هاي خود با تمام تجهيزات آماده‌[ي] عمل بودند. ضمناً رزم آرا نيز برخلاف معمول در جشن دانشگاه شركت نكرده بود و مي‌گفتند وي همان روز در منزلش با عده‌اي از افسران جلسه محرمانه داشته است.
نقشه اين بود كه بعد از انجام سوء قصد و اتمام كار گارد احترامي كه در محل حاضر بود، تمامي حاضرين را كه زعماي ايران محسوب مي‌شدند در همان سالن دانشگاه بازداشت كنند. در آن روز برادران شاه، هيئت دولت، نمايندگان مجلس، امراي ارتش و نزديك به شاه، رجال و بسياري از شخصيت‌هاي معتبر در محيط دانشگاه حاضر بودند و اگر آن عده توقيف مي‌شدند، ديگر مزاحمي در بين نبود. تمام پادگان‌ها مجهز و آماده بودند تا تير رها شود و شاه نابود گردد و سران قوم و نزديكان شاه همه في‌المجلس توقيف گردند. حزب توده را متهم سازند، پادگان‌هاي مجهز فوراً همه[ي] سازمان‌هاي حساس را اشغال نمايند و كودتا به خودي خود صورت پذيرد و انجام بقيه‌[ي] نقشه‌ها دنبال گردد.
همين طور هم شد. اولين اقدامي كه در محيط دانشگاه به عمل آمد بستن درب‌هاي سالن دانشكده حقوق و توقيف همه‌[ي] زعماي قوم بود. سربازها همه را تحت نظر گرفتند و حتي چند گروهبان پارابلوم بدست و با اسلحه‌[ي] لخت به داخل سالن رفته و حضار را تحت كنترل شديد قرار دادند. عده‌اي از مدعوين به نمايندگان حاضر در سالن پيشنهاد كردند كه هرچه زودتر خود را به مجلس رسانيده و جلسه را تشكيل دهند. همه اين فكر را پسنديدند ولي همه‌[ي] درها بسته بود و چند سرباز به آنان فرمان ايست دادند.»
(خواندنيها، شماره‌هاي 39، 42 و 44، به نقل از جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، صص 40-538)
بعد از يك ساعت سرهنگ دفتري (آجودان شاه كه پس از دستور رزم آرا مبني بر دستگيري آيت‌الله كاشاني، با ورود به منزل وي و حمله‌ به آيت‌الله، وحشيانه وي را مورد ضرب و شتم قرار داده و در بدترين شرايط، ايشان را به قلعه‌ي فلك‌الافلاك منتقل كرد. وي كه اتفاقاً فاميل نزديك دكتر مصدق بود، در دولت دكتر مصدق، رئيس گمرك شد، در كودتاي 25 مرداد يكي از نقش‌هاي اصلي را عهده‌دار بود و پس از شكست كودتا، دكتر مصدق با علم به اينكه وي، جزو كودتاچيان است، وي را به منصبي بزرگتر و مهمتر گمارد و خنده‌دار اينكه در روز 28 مرداد و با وجود مخالفت تمامي مسئولين، از وزير كشور (دكتر صديقي) گرفته تا ساير مسئولين نظامي مربوطه، وي را به سمت رئيس شهرباني كل كشور منصوب نمود و هم‌او بود كه به سرعت، نيروهاي شهرباني و نظامي را در اختيار نيروهاي طرفدار زاهدي قرار داد و موجب اثربخشي بيشتر كودتاي 28 مرداد گرديد. وي پس از كودتا نيز در مقام خود ابقا شد)، به سالن برگشت و نجات شاه را از اين سوء قصد به سمع حاضرين رساند و چون نقشه انجام نشده بود خواه ناخواه درهاي سالن باز شد و مدعوين خارج گرديدند.
(مهدي‌نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 306)
فريدون كشاورز، از اعضاي شوراي مركزي حزب توده كه با نورالدين كيانوري (رهبر حزب توده پس از انقلاب) چندان رابطه‌ي مطلوبي نداشت، وي [كيانوري] را به دست داشتن در توطئه و همكاري با توطئه‌گران متهم كرد.
فخر آرايي با شاخه‌اي از حزب توده به سركردگي كيانوري مرتبط شده بود. روزي كه ترور اتفاق افتاد، حزب توده در حال برگزاري مراسم يادبود دكتر تقي اراني بود. آن‌ها حتي پس از وقوع حادثه نيز از وقايع خبردار نشدند؛ ولي كيانوري مطلع بود. او حتي يكبار از ميان مراسم براي مطمئن شدند از ورود فخرآرايي به درون دانشگاه، مراسم را رها كرد و به شهر آمد. وقتي بازگشت مورد پرس و جوي رفقاي حزبي قرار گرفت، ولي به نحوي آنان را قانع كرد. او از مدتي قبل بطور سربسته به اعضاي شورا گفته بود كه بزودي حزب مجبور به اختفا مي‌شود و حتي مراسم يادبود دكتر اراني كه چهارده بهمن بود به پيشنهاد او به 15 بهمن (روز ترور) تغيير يافت. هنگام بازگشت نيز به رفقاي حزبي‌اش توصيه كرد كه جمعيت حاضر به طور دسته جمعي وارد شهر شود.
احسان طبري، ايدئولوگ حزب توده، در كتاب معروف خود به نام «كژراهه» مي‌نويسد :
«چنانچه افشائات پلونوم چهاردهم ده سال بعد روشن كرد كيانوري با وساطت ارگاني با ناصر فخر آرايي عامل تيراندازي به شاه در تماس بود و براي او روشن بود كه فخرآرايي نيت اجراي تيراندازي به شاه را دارد.»
(طبري، احسان، كژراهه، انتشارات اميركبير، چاپ سوم 1367، ص 84)
دكتر فريدون كشاورز، در اين زمينه در كتاب معروف خود «من متهم مي‌كنم كميته مركزي حزب توده ايران را»، به تفصيل در اين خصوص موضوع را مورد بررسي قرار داده است.

kianouri%202.jpg
نورالدين كيانوري دبير كل حزب توده

توطئه‌ي كودتاي رزم آرا، با زنده ماندن شاه به شكست انجاميد. ولي از آن پس، وي در رأس قدرت سياسي كشور قرار گرفت و عملاً وي، سوار بر دولت‌ها بود و هم سياسيون، هم ارتش، هم دربار و هم شخص شاه، بشدت از وي مي‌ترسيدند و حساب مي‌بردند. شايد به همين دليل هم بود كه ترور رزم‌آرا، شوك بزرگي به جامعه‌ي سياسي آن دوران وارد آورد كه درخصوص آن بعداً توضيحات لازم را ارائه خواهم نمود.
چيزي كه مسلم است اين است كه كودتاي رزم‌آرا، كان لم يكن نشد. بلكه اين انديشه، همچنان در ذهن وي بود و قصد وي، اجراي اين كودتا، به شكلي نوين‌تر و موثرتر و بدون اشتباه در هفدهم اسفندماه 1329 بود كه ...!

--------------------------------------------

به خاطر جلوگيري از طولاني‌ شدن پست، بقيه رو موكول مي‌كنم به پست بعدي.
سينا جان. تا اينجاي ماجرا، اگر نظري داشتي بفرما.

با اين پيش‌زمينه، در پست بعد مي‌پردازيم به وضعيت ايران در هنگام تصدي نخست‌وزيري رزم آرا و جريان ملي شدن صنعت نفت در آن دوران.

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

در پست قبل، موضوع روي كار آمدن رزم‌آرا، به رجوعي به گذشته و نقش وي در ماجراي ترور شاه در 15 بهمن 1327، مورد بررسي قرار گرفت.
چون هدف از اين بحث، نه بررسي واقعه‌ي 15 بهمن و نه رزم‌آرا مي‌باشد، از اين قسمت عبور كرده و سعي مي‌شود از اين پس، بيشتر به ماجراي اصلي؛ يعني ملي شدن صنعت نفت و نقش دكتر مصدق در آن، پرداخته شود.
روي كار آمدن سپبهد رزم آرا، از همان ابتدا، با مخالفت شديد جبهه‌ي ملي، آيت‌الله كاشاني و نواب صفوي مواجه گرديد.

navab___kashani.jpg
نواب صفوي و آيت‌الله كاشاني

پس از انتشار خبر نخست‌وزيري رزم آرا، گروه‌هايي از بازار، دانشگاه و روحانيون به زعامت نواب صفوي، با سردادن شعار از منزل آيت‌الله كاشاني به سوي ميدان بهارستان رفته و در آن‌جا دست به تجمع پرشوري زدند. جبهه‌ي ملي و آيت‌الله كاشاني نيز اعلاميه‌هايي صادر نمودند كه دكتر مصدق در روز ششم تيرماه 1329 آن‌ها را در مجلس قرائت نمود.
بعلت تعجيل در كلام، از اعلاميه‌ي پرشور آيت‌الله كاشاني صرفنظر نموده و تنها به منظور استفاده در ادامه‌ي مباحثه، اعلاميه‌ي جبهه‌ي ملي كه توسط دكتر مصدق قرائت و طبعاً مي‌بايست مورد قبول ايشان نيز باشد را ذكر مي‌نمايم :
«جبهه ملي ايران به ملت ايران اعلام خطر مي‌كند و لازم مي‌داند علل و جهاتي را كه موجب روي كار آمدن كابينه جديد شده به اطلاع افكار عمومي جهان برساند.
نمايندگان جبهه ملي در مجلس و همچنين در مطبوعات ما از دو سه هفته به اين طرف اطلاعاتي را كه در زمينه ايجاد يك حكومت «شبه كودتا» داشته‌اند بدون پروا بازگو كرده و چيزي از ابراز اين حقايق مسلم فروگذار ننموده‌اند. وضع حاضر حكومت و صحنه‌سازي‌هايي كه پس پرده صورت مي‌گرفت نشان مي داد كه يك تشنج مصنوعي و يك بحران ساختگي در تمام شئون به منظو رحقوق اساسي مردم در حال تكوين است و كشور ما يك بار ديگر پس از يك ربع قرن كه طعم تلخ ديكتاتوري را چشيده دوباره به استبداد و رژيم مطلق‌العناني و سلطه فردي تهديد مي‌شود.
آن روز فرا رسيده و مطامع بيگانگان براي پايمال كردن حقوق سياسي و محو قانون اساسي و لگد كردن استقلال و حق حاكميت ملي ما دست از آستين عوامل صديق و خدمتگزار خود بيرون آورده است و مي‌خواهد زير عنوان «حكومت قوي»، خاطره‌هاي استبداد صغير را تجديد كند.
دولت فعلي با انجام عمليات زير پرده كه بي‌شباهت به يك كودتاي نظامي نيست مي‌خواهد زمام امور را بدست بگيرد تمام پست‌هاي حساس انتظامي را براي مرعوب كردن افكار تحت كنترل شديد نظامي قرار داده و بدون ترديد حيات رژيم پارلماني ايران را كه خونبهاي آزادمردان و قهرمانان مشروطيت است، در مخاطره انداخته و زمينه را طوري چيده است كه چندي نخواهد گذشت ملت ما را در عزاي آزادي و عدالت در مرگ قانون و حريت خواهد نشانيد.
دولت سابق بدون استحضار مجلسين در فاصله يكي دو ساعت از ميان رفت و حكومت جديد بدون اينكه كمترين سنن پارلماني را رعايت كند تشكيل و سازمان‌هاي مهم مملكتي را اشغار و آماده براي اجراي بقيه مأموريتي است كه انجام آن را به عهده گرفته است.
كسي نيست كه نداند با مشكلات سياسي و اقتصادي موجود ايران يك چنين حمله به قانون اساسي و سنن مشروطيت جز اينكه حق حاكميت و استقلال مملكت و آزادي ملت را در خطر اندازد، نتيجه‌ي ديگري نخواهد داد.
بيگانگان كه به هواداري از اينگونه اعمال غيرقانوني برمي‌خيزند و افكار ملت ما را به چيزي نمي‌شمارند خوب مي‌دانند چه مي‌كنند و كاملاً اطلاع دارند به چه منظور حيات يك جامعه را دچار وحشت و قرين تشويش و ناامني مي‌نمايند.
جبهه ملي براي وفاداري به تعهداتي كه در باربر نمايندگان مردم ايران دارد به منظور ايفاي سوگندي كه نمايندگان ما به كتاب مقدس آسماني ياد كرده‌اند و از نظر حفظ حقي كه به افراد يك ملت تعلق مي‌گيرد به جهانيان اعلام مي‌دارد كه به هيچ‌وجه زير بار تحميل حكومتي كه با تشبث به اجانب با تحميل و اسباب‌چيني بيگانگان و به رغم تمايلات عمومي روي كار آمده است، موافقت نخواهد كرد و افتخار خواهد داشت كه در راه حراست شعائر ملي و ديني و نگهداري مشروطيت و دموكراسي، جان افراد خود را فدا كند.
ما براي مقابله با اين خطري كه ايران و ايراني اكنون بدان روبروست نيازمند به پشتيباني تمام طبقات ملت و محتاج به مصلحت‌انديشي شاهنشاه جوان هستيم و نظر دقيق دنياي دموكرات و مترقي و زنده را به عظمت مبارزه شرافتمندانه‌اي كه در پيش داريم جلب مي‌كنم.
ساعت 10 بعد از ظهر، دوشنبه 5 تيرماه 1329
جبهه ملي – دكتر مصدق»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 41، سه‌شنبه 6 تير 1329
همانطور كه ملاحظه فرموديد، امضاء نامه به نام دكتر مصدق انجام گرفته است. گويي كه دكتر مصدق، خود رهبر جبهه‌ي ملي بود، ولي ادبيات نامه نيز اين را نشان مي‌دهد كه اگر اين نامه توسط خود دكتر مصدق هم نوشته نشده باشد و توسط چندين تن از اعضاء جبهه‌ي ملي نگاشته شده باشد، قطعاً نويسنده‌ي اصلي آن باز دكتر مصدق مي‌باشد.
همانطور كه در نامه مشاهده فرموديد، دكتر مصدق تأكيد فراواني روي حفظ قانون اساسي، مشروطه، حقظ سنن و آداب مجلس و حتي قوانين عرفي مجلس و جلوگيري از استبداد و تجميع قدرت، به هر منظوري نموده است. مواردي كه بعدها تاريخ نشان داد چقدر مورد قبول و عمل خود ايشان مي‌باشد.
اما دكتر مصدق كه اينهمه از روي كار آمدن چنين دولتي، آنهم بطور ناگهاني به تعجب و خشم آمده بود، همين چند روز قبل با سپهبد رزم‌آرا ديدار نموده بود! با وجود آنكه ديدار، محرمانه بوده و نقل كامل و مستند سخنان رد و بدل شده، توسط منبعي خاص نگاشته نشد، لكن از صحبت‌هاي بعدي اين دو شخصيت در آن سال، مي‌توان بطور قطع نتيجه گرفت كه نوعي مذاكره درخصوص آينده‌ي سياسي ايران و بخصوص نهضت ملي نفت در ميان بوده است؛ امري كه مسبوق به سابقه نيز بود و قبل و بعد از آن نيز انجام گرفت. ولي نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه بدون شك، دكتر مصدق، قبل از نمايندگان مجلس و ساير ملت، از تغيير كابينه و نخست‌وزيري سپبهد رزم آرا، اطلاع داشت. امري كه حتي اعضاء جبهه‌ي ملي نيز از آن بي‌اطلاع بودند!
دكتر مصدق، خود در مذاكرات پنج‌‌شنبه 22 تير 1329 (و پس از لو رفتن خبر مذاكرات ايشان با سپهبد رزم آرا)، داستان را اينطور تعريف كرد :
«قرار شد روز جمعه [3 تير] در شهر بمانم و آقاي سپهبد مرا در منزل ملاقات نمايند. اين ملاقات به عمل آمد و چون معلوم نشده بود كه مذاكرات ما بايد مستور بماند يا افشا شود با تلفن سوال كردم جواب دادند افشا نشود و در آخر گفتند : «من خود را در اختيار شما مي‌گذارم.» از اين بيان چنين استنباط نمودم كه ملاقات ما بي‌نتيجه نبوده است. ولي طولي نكشيد كه نخست‌وزير شدند و اكنون معلوم نيست كه من در اختيار سپهبد واقع شده‌ام يا ايشان در اختيار من.
بديهي است كه چون قرار شد كه مذاكرات ما فاش نشود مقتضي نيست تمام آنچه كه ما گفته‌ايم اظهار نمايم و فقط قناعت مي‌كنم به اينكه عرض كنم ايشان گفتند : «غير از من كسي نيست كه بتواند امروز اصلاحاتي بكند» و من هم در جواب گفتم : «واي به حال مملكتي كه مصلح آن منحصر به فرد باشد. چنانچه اين مصلح رفت تكلف مردم چه مي‌شود. بالاخره ايشان نخست وزير شدند و اكثريت مجلس شوراي ملي هم به برنامه‌ايشان رأي داد.»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 46، پنج‌شنبه 22 تير 1329)
همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد، دكتر مصدق، از بحث تنها نقل قولي را بيان كرد كه به نفعش بود. چرا كه فكر نمي‌كرد سپهبد رزم‌آرا، تمايل داشته باشد قسمت‌هاي ديگري از بحث في‌مابين را به سمع و نظر نمايندگان ملت برساند! ولي اين امر اتفاق افتاد و در جلسه‌ي 27 تيرماه، سپهبد رزم‌آرا ضمن رد سخنان دكتر مصدق داستان را اينگونه بيان نمود :
«در دو جلسه قبل در مجلس مطالبي جناب آقاي دكتر مصدق فرمودند كه لازم بود در همان لحظه جواب لازم به عرض برسد. ولي از لحاظ ضيق وقت و چون موقع نبود لذا امروز بنده اجازه خواستم كه مطالبي كه لازم است به عرض برسانم ... در فرمايشات خودشات فرمودند كه بنده افتخار ملاقات ايشان را داشته‌ام و در ضمن صحبت‌هايي كه به عمل آمده گفته شده است مطالب ملاقات محرمانه بماند و بعداً گفتگويي كه بنده گفته‌ام در ايران غير از من كسي نيست كه بتواند عهده‌دار امور بشود. چون آن مذاكراتي كه شده بود تا وقتي به قوت خودش باقي بود كه اينجا اظهاري نشود، وقتي كه صحبت شد ممكن است توليد سوء تفاهماتي بكند بنده مجبورم قسمتي از مطالبي كه به عرضشان رساندم و توضيحاتي كه فرمودند به عرض وكلاي محترم برسانم. بنده در موقعي كه صحبت زمامداري بود تقاضا كرده‌ام و مايل بودم كه اساساً ايشان را ملاقات كنم. آقاي دكتر هم بوسيله چند نفر از رفقا و آقايان وكلا پيغامي داده بودند كه بنده با ايشان صحبتي بكنم و ايشان حاضر شدند براي ملاقات. بالاخره يك روز عصر فرصت دست داد و اين افتخار ملاقات حاصل شد و بنده خدمتشان شرفياب شدم و صحبت كردم. بنده در بدو ملاقات به عرضشان راندم كه نظريات من از نقطه نظر مملكت چيست. پس از اينكه مطالبم را استماع نمودند و در خاتمه، اينطور اظهار فرمودند كه خود ايشان ميل دارند نخست‌وزير بشوند. بنده هم عرض كردم اگر شما ميل داريد نخست وزير بشويد بنده هم حاضرم تحت نظر شما كار كنم. ولي فرمودند من با اين شرط حاضرم كه ماده واحده‌اي از مجلس بگذرد كه بتوانم مجدداً وارد مجلس شوم ‍‍]اين شرط معروف و خلاف قانون اساسي دكتر مصدق، در گذشته و هنگامي كه از ايشان دعوت به تشكيل دولت كرده بودند، مطرح شده بود و به دليل مغايرت با قانون اساسي، مورد پذيرش مجلس واقع نشده بود - mb]. بنده عرض كردم كه اين كار از عهده بنده خارج است. به واسطه اين كه مجلس شوراي ملي وظايفي دارد در عهده بنده نيست كه بتوانم چنين ماده واحده‌اي از مجلس بگذرانم. بعد فرمودند اگر چنانچه اين قسمت عملي نشود راه حل دومي را قبول كنيم و آن اين باشد كه يك شخص ضعيف را در رأس دولت قرار بدهيم و ايشان [دكتر مصدق] با بنده [سپهبد رزم آرا] در خارج بتوانيم آن شخص را اداره كنيم و بالاخره در حدود و قدرت و امكان خودمان با آن شخص ضعيف همكاري كنيم. بنده از آن جايي كه شخص صريحي در زندگي هستم هيچ‌وقت چنين چيزي را نمي‌پذيرم و معتقدم كه هركس مرد و مردانه بايد عهده‌دار اموري بشود والا كنار نشستن و سرنخ را كشيدن كار يك شخص وطن پرستي نخواهد بود [نمايندگان : صحيح است] كه آن روز به عرضشان رساندم و بعد موكل به ملاقات بعدي شد و بعد هم به عرضشان رساندم كه براي هر ملاقاتي حاضر هستم.»
دكتر مصدق، پس از اين سخنان، تلاش بيهوده‌اي كرد كه با بازي با لغات؛ امري كه تخصص حقيقي ايشان محسوب مي‌شود، كمي از رسوايي قضيه كاسته و موضوع را منحرف نمايد. لكن تلاش ايشان، نتيجه‌اي نداشت و به قول معروف، آب از سر گذشته بود!
همانطور كه مي‌بينيد، مطابق معمول دكتر مصدق، آماده‌ي هرگونه معامله‌اي، با هركسي (حتي كسي كه وي، او را ديكتاتور و ناقض قانون و چنين و چنان مي‌نامد) بوده و در پس هر مذاكره‌ي مخفيانه‌اي نيز، قدرتي را مطالبه مي‌نمود. طرف‌هاي مقابل نيز بخوبي فرد مورد نظر خود را شناخته بودند و از انگليسي‌ها گرفته تا منصور الملك و سپهبد رزم آرا، بخوبي مي‌دانستند كه دكتر محمد مصدق، فردي معامله‌گر است و برخلاف آيت‌الله كاشاني (كه بعدها به نظر انگليسي‌ها و ساير سياسيون درخصوص ايشان خواهيم رسيد) كه از نظر ايشان اصلاً حاضر به معامله نيست، شخصي است كه درصورت توافق با ايشان، مي‌توان انتظار هرنوع همكاري را با ايشان داشت؛ حتي بر سر مصالح و منافع كشور؛ مانند ماجراي كميسيون نفت!
اين در حالي است كه آيت‌الله كاشاني، از چندين سال قبل، مبارزات خود را عليه سپهبد رزم آرا آغاز كرده و در بدو ورود به ايران نيز بيانيه‌ي شديداللحني عليه وي صادر نموده بود كه در پست‌هاي قبلي به عرض دوستان رسيد.
فداييان اسلام و در رأس ايشان نواب صفوي نيز مبارزات شديدي را عليه رزم آرا در همان ابتداي امر ترتيب داده بود. ايشان در پيامي به آيت‌الله كاشاني نوشتند :
«هراسان نباشيد. رزم آرا نخواهد توانست دوران ديكتاتوري را تجربه كند و در سايه فداكاري بالاخره سقوط خواهد كرد.»
(خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 105)
در حالي كه ايشان تحت تعقيب بود، از هر فرصتي استفاده كرده و گروه‌هايي از مردم را گرد هم آورده و عليه حكومت رزم آرا تضاهرات اعتراض‌آميز برپا مي‌نمود.

sokhanrani_navab.jpg
نواب صفوي در حال سخنراني

وي، اولين كسي بود كه عليه دولت رزم آرا، در همان ابتداي كار تظاهرات به راه مي‌اندازد. بدين ترتيب كه روزي كه رزم آرا براي معرفي كابينه‌اش به مجلس رفته بود، قريب به 60 نفر از اعضاي فداييان اسلام در جمع تماشاچيان حاضر شده و شعار «ديكتاتور را بيرون كنيد» عليه او سر دادند. بيرون از مجلس نيز حدود هزار نفر از فداييان اسلام آمده بودند تا هنگام خروج رزم آرا از مجلس، عليه وي تظاهرات كنند.
بهتر است داستان را از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم :
«[رزم آرا] موقعي كه مي‌آيد بيرون، مصادف مي‌شود با تظاهرات بچه‌ها [فداييان اسلام]، بچه‌ها به ماشين او حمله مي‌كنند كه نزديك بود ماشينش چپ شود. نقطه مقابل، از آن رو از كلانتري يك مقدار زيادي پليس با اسب آمده بودند و با شمشير به بچه‌ها حمله مي‌كردند. زد و خورد مي‌شود بين بچه‌ها و آن‌ها و نزديك به 38 نفر بازداشت شدند.
آن روز، البته در ايام ماه مبارك رمضان بود، بچه‌ها دسته جمعي حركت كردند و آمدند خانه كاشاني، داستان را براي كاشاني تشريح كردند و گفتند اين جوري شد. ساعت سه‌ يا سه و نيم بعد از ظهر بود كاشاني تلفن مي‌كند به شهرباني. سرتيپ دفتري هم رئيس شهرباني بود [همان كسي كه در سال 27 و پس از ترور شاه، به منزل آيت‌الله كاشاني حمله كرده و ضمن مضروب نمودن و اهانت به ايشان، وي را دستگير و به قلعه‌ي فلك‌الافلاك (زنداني كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار ساخته شده و در دوران پهلوي از آن براي زنداني نمودن زنداني‌هاي سياسي استفاده مي‌شد و به قول حسين مكي، حتي قابل تصور و تعريف كردن نيز نمي‌باشد!) مي‌برد و بعداً در دولت دكتر مصدق نيز پست‌هاي فراواني مي‌گيرد؛ با علم دكتر مصدق به خيانت وي در كودتاي 25 مرداد، وي را به بالاترين مناسب امنيتي گماشته و در روز 28 مرداد و با دستور مستقيم، ايشان را به سمت رياست شهرباني منصوب مي‌نمايند و ايشان نيز با كمك به كودتاچيان، هم پاسخ اين امر را بخوبي داده و هم در دولت سپهبد زاهدي در مقام خود ابقاء مي‌شود - mb]. اخطار مي‌كند به آن‌ها كه «باز شما چكمه‌هايتان را به پا كرده‌ايد، روز اول حكومت شماست، خلاصه دست به ضرب و جرح بچه‌ها كرده‌ايد؟! ... اگر اين بچه‌‌ها را ولشان كرديد كه كرديد، وگرنه خودم حركت مي‌كنم مي‌آيم آنجا». حالا آن پشت تلفن چي گفت، ديگر آن را هم ما نمي‌دانيم. فقط، وقتي كاشاني تلفن را گذاشت زمين گفت الان بچه‌ها مي‌آيند. خورده خورده، افطار نزديك مي‌شد. قرار شد ما آنجا يك بساط افطاري درست كنيم كه اگر بچه‌ها آمدند افطار هم همانجا باشند. بچه ها را سوار دو اتوبوس مي‌كنند و از توي خود شهرباني اين‌ها شعار عليه حكومت رزم آرا و به نفع كاشاني، جبهه‌ي ملي و اينها [شعار] مي‌دهند ... اينها آمدند اول غروب خانه كاشاني. يك سرهنگي بود از شهرباني آمد و دست كاشاني را ماچ كرد و گفت اين‌ امانت‌هاي خود را تحويل بگيريد.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 4-63)
تلاش رزم آرا براي كنترل اوضاع بيهوده بود. ولي حتي به نواب صفوي، توسط يكي از وكلاي دادگستري پيغام داد :
«من حاضرم تمام پرونده‌هاي موجود شما را در دادگستري و ارتش و شهرباني از بين ببرم و هر مطلبي باشد اجرا كنم و در عوض دستور دهيد كه فداييان اسلام با حكومت من مبارزه نكنند.»
ولي نواب صفوي پاسخ داد :
«پرونده‌هايي كه نام برده‌ايد، از نظر من هيچ ارزشي ندارند و من براي آن مختصر هراسي در دل ندارم. ولي پرونده‌هاي جنايات هيئت حاكمه روز به روز در نزد من كاملتر شده و هر روز كه پرونده هر يك تكميل‌تر گردد و در پيشگاه شرع حكم محكوميت صادر شود، من حكم او را اجرا خواهم كرد و دستگاه كوچكتر از آن است كه حكم برائت مرا صادر كند. شما بايستي كاري كنيد كه من شما را تبرئه كنم و چاره‌اي جز بازگشت از راه خويش نداريد.»
(خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 110)

navab___emami.jpg
از راست به چپ : شهيد عبدالحسين واحدي، شهيد نواب صفوي، شهيد سيد حسين امامي (مجري حكم اعدام انقلابي عبدالحسين هژير)

اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...!

-----------------------------------------------

براي جلوگيري از اطاله‌ي كلام، باقي عرايض باشه براي پست بعد.
در پست بعد، وضعيت كميسيون نفت و علم نمودن مجدد شعار ملي شدن صنعت نفت را بررسي خواهم نمود.
سينا جان. شما هم اگر نظري داري بفرما تا برسيم به قسمت بعد.

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با تشکر از برادر مصطفی

لازم است نکاتی را در مورد این پست به نقل از سند محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس ذکر نمایم.
(لینکش در صفحه اول با نام سند شماره 2 ذکر شده)

مخالفت تعصب آمیز فدائیان اسلام با رزم آراء و هژیر (دو نخست وزیر شاه و هوادار انگلیس) بع علل زیر بود :

الف- اینکه این دو به رغم اظهارات علنی شان در هواداری از اسلام بمثابه بندگان یک تمدن اروپایی ، غریبه ارزیابی می شدند.

ب- اینکه این دو (نخست)نامزدهای درباری بودند که بکلی مستفرنگ است و (دو دیگر) بویژه مورد حمایت شاهزاده اشرف پهلوی بودند که سن جنسی اش مورد تنفر فدائیان است.

اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...!


کمی بی انصافی می کنید همانطور که هر گردی گردو نیست هر معامله هم خیانت محسوب نمی شود. اگر اینگونه باشد از این دست معاملات زیاد داریم مثل ایران کنترا و ...[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر از برادر سيناي عزيز.

[quote]لازم است نکاتی را در مورد این پست به نقل از سند محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس ذکر نمایم.
(لینکش در صفحه اول با نام سند شماره 2 ذکر شده)

مخالفت تعصب آمیز فدائیان اسلام با رزم آراء و هژیر (دو نخست وزیر شاه و هوادار انگلیس) بع علل زیر بود :

الف- اینکه این دو به رغم اظهارات علنی شان در هواداری از اسلام بمثابه بندگان یک تمدن اروپایی ، غریبه ارزیابی می شدند.

ب- اینکه این دو (نخست)نامزدهای درباری بودند که بکلی مستفرنگ است و (دو دیگر) بویژه مورد حمایت شاهزاده اشرف پهلوی بودند که سن جنسی اش مورد تنفر فدائیان است.[/quote]
سينا جان.
همون‌طور كه قبلاً‌ نيز عرض كرده و ان شاءالله در آينده نيز مفصلاً عرض خواهم كرد، سندي كه شما قرار دادين، با وجود اينكه نه متن انگليسي‌اش موجود هست و نه مي‌شه به متن فارسي و يا حداقل صداقت نويسنده‌اش استناد كرد (كه از جاي جاي متنش، تحليل‌هاي غلط و جانبدارانه مشخصه و فقط يكي دو نمونه‌اش رو در متني كه براتون آماده كردم مي‌تونين ملاحظه بفرمايين)، با فرض صحت كامل سند، باز هم يك سند تاريخي محسوب نمي‌شه. بلكه يه سند تحليلي محسوب مي‌شه و قابليت استناد تاريخي نداره.
از اين دست اسناد، همون‌طور كه قبلاً هم عرض شد، در تمامي اسنادهاي جاسوسي موجوده. بطور مثال، اگه شما سري به اسناد مكشوفه از لانه‌ي جاسوسي بزنين، ملاحظه مي‌فرمايين اين دست اسناد تحليلي، براي اكثر قريب به اتفاق مقامات رژيم شاه و يا حتي انقلابيون وجود داره؛ بطور مثال، در سندي مياد احتمال كمونيست بودن امام خميني!! (ره) رو بررسي مي‌كنه.
اين دست اسناد، اسنادي هست كه به درخواست سفارت و براي جمع‌آوري اطلاعات درخصوص افراد تهيه مي‌شه و كسي كه اطلاعات رو جمع‌آوري مي‌كنه، هر مرحله با مشاهدات خودش، برداشتي كه ممكنه از نظر خودش درست باشه و شايد هم نباشه رو روي كاغذ و بصورت گزارش مياره.
تنها كساني چون خسرو شاكري هستن كه براي اينكه هدفشون، وسيله رو توجيه مي‌كنه، به چنين اسنادي مستمسك شده و بدتر از اون، سه چهار صفحه هم بدترين واژگان رو ضميمه‌اش مي‌كنن تا اثرپذيري اسناد رو بيشتر كنن تا بلكه جنبه‌ي تحليلي بودنش پنهان و سند، سند محكم تاريخي پنداشته بشه.
به همين دليل هم از شما خواهش مي‌كنم كه در ارائه‌ي اسناد و بخصوص استناد به اسناد، كمي دقت بيشتر داشته باشين.

نيازي به تحليل جاسوس‌هاي انگليسي نيست. بيانيه‌هاي فداييان اسلام درخصوص اعدام انقلابي عبدالحسين هژير و سپهبد رزم آرا، كاملاً مشخص و مكتوبه و اون‌ها بدون ترس، علت قتل اين دو نفر رو توضيح دادن! پس اگه واقعاً طالب حقيقت باشين، بايد به منابع اصلي متوسل بشين. گويي كه اگر متن رو بدقت دنبال مي‌فرمودين، درخصوص ماجراي ترور هژير، داستان بطور واضح و مشخص اومده بود و سابقه‌ي مخالفت با هژير كه از زمان نخست‌وزيري ايشون آغاز شده بود بطور مشخص و مستند نوشته شده و علل قتل وي نيز كامل نوشته شده و درخصوص سپهبد رزم آرا نيز در همين پستي كه خدمت شما عرض شد، موارد اومده و ربطي هم به اسلام ظاهري يا سن جنسي اشرف پهلوي!! نداشته!
چرا كه اگه بخوايم به تحليل هوشمندانه‌ي اين جاسوس انگليسي استناد كنيم، فداييان اسلام بايد همه‌ي درباريان رو مي‌كشتن! چون كدومشون چنين ويژگي رو نداشتن؟!!

پس خواهش مي‌كنم در تحليل و نتيجه‌گيري، كمي صبور باشين و مطالب رو درست و با دقت مطالعه بفرمايين. بطور مثال اگه از نظرتون، تحليل‌ها و اخبار و مستنداتي كه در مطالب قبلي عرض كردم، غلط هست و تحليل ايشون درسته، دلايل خودتون رو بنويسين و مطلب بنده رو نقض بفرمايين. ولي اين رويه‌ي فعلي، چندان منطقي به نظر نمي‌رسه و اينطور برداشت مي‌شه كه شما اصولاً چندان متن رو دنبال نمي‌فرمايين.

[quote]
[quote]اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...! [/quote]
کمی بی انصافی می کنید همانطور که هر گردی گردو نیست هر معامله هم خیانت محسوب نمی شود. اگر اینگونه باشد از این دست معاملات زیاد داریم مثل ایران کنترا و ...[/quote]
بنده هم با شما موافقم. اصولاً بنده هم هر معامله‌اي رو خيانت نمي‌دونم. هرچند كه اين، ويژگي گروه‌هاي ملي‌گرا بوده كه در اوج مبارزات ملي، همواره به دنبال منافع خود بوده و هميشه شعار و عملشون كاملاً با هم متفاوت بود. نمونه‌ي زمان انقلابش هم جبهه‌ي ملي و نهضت آزادي بود كه حتي شاه براي حفظ حكومتش، با جبهه‌ي ملي وارد مذاكره شد كه كساني چون دكتر سنجابي و دكتر معظمي، پذيرش نخست‌وزيري شاه رو منوط به خروج شاه از كشور كردن كه شاه نپذيرفت، ولي وقتي ديد كه چاره‌اي نداره همين شرط رو از شاپور بختيار پذيرفت و از كشور خارج شد! اين در حالي بود كه جبهه‌ي ملي به سركردگي دكتر سنجابي، براي ملاقات با امام (ره) بيانيه‌اي صادر نموده بود كه ايشان و جبهه‌ي ملي و اعضاي اون به هيچ‌وجه حاضر با حكومت فعلي، به هر شكلي نيستن!!
اصولاً ملي‌گراها، بين حرف و عملشون فرق زياد بوده و در پس شعارهاي دلفريبشون، همواره معامله رو مدنظر داشتن و هر قدم و شعار و حمايتي رو اهرم فشاري براي معامله مي‌ديدن و اين، مسئله‌اي نيست كه قابل رد باشه؛ مگه اينكه شما مستندات ديگري داشته باشين.
پس اگه بگيم كه براساس شعارهاي خودشون، عملكردشون سازشكارانه بوده و نفاق‌آميز، به بيراهه نرفتيم.

اما همون‌طور كه عرض شد، اصولاً معامله با خيانت، خيلي فرق مي‌كنه.
فكر كنم شما، كمي متن رو با سوء برداشت مطالعه فرمودين. چون حتي در قسمتي كه نقل قول فرمودين، هرچه دقت كردم لغتي مبني بر خيانت و يا حتي لغتي كه اين امر رو مشتبه مي‌كنه، مشاهده نكردم.
پس اگه از نظرتون، بنده چنين مطلبي رو نوشتم، لطفاً واژه‌ي مورد نظر رو نقل قول بفرمايين.
اما در اينكه جناب دكتر مصدق، چندين و چند نوبت با انگليسي‌ها و نمايندگان اون و يا نخست‌وزيران، به همكاري پنهان روي آورد، شكي هست؟ چون بنده مستنداتش رو قرار دادم و اتفاقاً بخشي‌اش اصلاً جزو اقراريات خود دكتر مصدق در همون برهه‌ي زماني هست (ملاقات با سپهبد رزم آرا).
در متون قبل، اسناد همكاري‌هاي مختلف دكتر مصدق، در اوج دوران مبارزه‌ي ملت و نمايندگان ملت درخصوص ملي شدن صنعت نفت رو خدمت شما و دوستان قرار دادم و شما نيز اون‌ها رو تأييد فرمودين. پس بعيد مي‌دونم كه در همكاري ايشون شكي باشه؛ مگه اينكه مطالب رو كامل مطالعه نفرموده باشين.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با عرض عذرخواهي از معدود خوانندگان احتمالي تاپيك، بعلت مشغله‌ي برادر سينا و با هماهنگي با ايشون، قرار شد كه من يكم سرعت پست دادنم رو كاهش بدم تا ايشون هم برسن به موقع‌ پست‌ها رو مطالعه نموده و نظرشون رو بدن.

-----------------------------------------------------------------

خوب! بالاخره پس از مطول‌نگاري‌هاي متعدد، بالاخره رسيديم به ادعاي دكتر مصدق درخصوص ملي شدن صنعت نفت كه تصوير متن دستنويس اون رو برادر سيناي عزيز به عنوان سندي تاريخي در پست‌هاي ابتدايي‌، قرار دادن.
در اين پست، مسئله‌ي جلسه‌ي محمود نريمان مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

-----------------------------------------------------------------

در [url=http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=139555#139555]پست قبل [/url]، درخصوص به قدرت رسيدن سپهبد رزم‌آرا و مخالفت‌هاي علني آيت‌الله كاشاني و نواب صفوي و ماجراي دكتر مصدق و سپهبد رزم آرا، سخن به ميان آمد.
مي‌پردازم به ادامه‌ي ماجرا.

همانطور كه در پست‌هاي پيشين نيز معروض گرديد، كميسيون نفت با پيشنهاد دكتر مصدق و توسط منصورالملك تشكيل گرديد. لكن نه انگلستان و نه سپهبد رزم‌آرا، نسبت به عواقب آن خوشبين نبودند. لذا بديهي بود كه رزم‌آرا، تلاش خود را به سمت حذف كميسيون نفت معطوف سازد.
در اولين جلسه‌ي كميسيون نفت كه در آخرين روز صدارت منصور الملك تشكيل گرديد، سواي انتخاب رئيس، نايبان رئيس و مخبر كميسيون، تصميماتي درخصوص دعودت دكتر پير نيا (دكتر حسن پيرنيا، معروف به مشير الدوله، نخست‌وزير ايران در دوره‌هاي احمدشاهي، رضا شاهي و محمدرضا شاهي، پدر تاريخ باستان ايران (كه بسياري از نوشته‌هاي تاريخ باستان، توسط و يا به هدايت وي در دوران رضا خان و پسرش نگاشته شد) و استاد فراماسونري)، معاون وزير دارايي براي حضور در جلسه‌ي بعد و گرفتن اسناد نفت از وزارت دارايي اخذ گرديد.
لكن جلسه‌ي بعدي كميسيون كه در زمان سپهبد رزم آرا تشكيل گرديد، دكتر پيرنيا بدون اسناد و مدارك درخواستي كميسيون نفت، در جلسه‌ي كميسيون حاضر گرديد و اين، سرآغاز عدم همكاري دولت با كميسيون بود. همه‌چيز داشت بر وفق مراد سپهبد رزم آرا و انگلستان پيش مي‌رفت و كميسيون نفت، در آغاز راه به بن‌بست رسيده بود كه واقعه‌اي، ماجرا را تغيير داد؛ سر داده شدن نداي ملي شدن نفت در كميسيون!
حتماً به ذهن برادر سينا و ساير دوستان متبادر گرديد كه اين ندا، ديگر متعلق دكتر مصدق، رئيس كميسيون نفت و يگانه منجي ملي شدن صنعت نفت ايران مي‌باشد! لكن برخلاف تصور و انتظار دوستان، اين ابوالحسن حائري‌زاده بود كهع براي نخستين بار و به عنوان اولين فرد، نداي ملي شدن صنعت نفت را در فضاي كميسيون سر داد و در جلسه‌ي بعدي نيز برآن تأكيد نمود و بدين ترتيب، كميسيون نفت از جوانمرگي نجات يافت. اين در حالي بود كه اعضاي كميسيون، حتي دكتر محمد مصدق، از كافي يا ناكافي بودن قرارداد الحاقي سخن مي‌گفتند!
پس از اين مسئله و به درخواست نمايندگاني چون حسين مكي و حائري‌زاده، كميسيون به دولت اولتيماتومي 3 روزه داد كه اسناد و مدارك نفت را به كميسيون فرستاده و ظرف 10 روز نيز درخصوص قرارداد الحاقي اظهار نظر نمايند. در غير اينصورت، طرح استيضاح دولت به صحن مجلس كشيده خواهد شد.
اين اولتيماتوم تا حدي موثر افتاد و دولت، اسناد و مدارك را به كميسيون ارسال داشت. لكن كماكان از اظهار نظر در اين خصوص امتناع ورزيد. به همين دليل، وعده‌ي كميسيون عملي گشته و در روز 20 مهر 1329، دولت را به دليل اظهار نظر نكردن راجع به قرارداد الحاقي استيضاح كردند.
در جلسه‌ي استيضاح، سپهبد رزم آرا نطقي را ايراد نمود كه توسط كارشناسان شركت نفت نگاشته شده بود. حسين مكي و ابوالحسن حائري‌زاده نيز به انتقاد از دولت پرداختند. اما كماكان خبري از دكتر مصدق، رهبر جبهه‌ي ملي نبود و ايشان، تنها نطق بي‌اهميتي درخصوص جايگاه اقليت در مجلس و حسن وجود اقليت در مجلس عنوان داشت!
نتيجه اين شد كه مجلس، پس از استماع نظر اعضاي جبهه‌ي ملي و سپهبد رزم آرا، با اكثريت آراء به استيضاح رأي سكوت داد.
براي آگاهي از مشروح مذاكرات در جلسه‌ي استيضاح، مي‌توانيد رجوع كنيد به :
مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي شانزدهم، جلسه‌ي 73، پنج‌شنبه 27 مهر 1329.

با اين وضع، كميسيون نفت به كار خويش ادامه داد. حتي يكبار نيز نخست‌وزير (سپهبد رزم آرا) به جلسه‌ي كميسيون نفت دعوت شد كه در آن، از اعضاي كميسيون درخواست نمود كه به نحوي مسالمت‌آميز، قضيه‌ي نفت را خاتمه دهند. لكن سيد حسين مكي، نخست‌وزير را مورد عتاب قرار داد و گفت : «نفت بايد ملي شود». لكن اين موضع‌گيري، چندان به مذاق دكتر مصدق خوش نيامده و قضيه را فيصله داد. حتي ايشان، يكبار كه حائري‌زاده روي اصل ملي شدن صنعت نفت در كميسيون اصرار مي‌ورزيد، با تشكيك در اين اصل بيان داشت : «جناب آقاي حائري كه فرمودند بايد ملي بشود بايد يد اين عملي هست يا نيست.»
دكتر مصدق به شدت معتقد به اين مسئله بود كه انگلستان چنين اجازه‌اي به ايران نخواهد داد و از اين رو، حتي طرح كلامي اين اصل را نيز نادرست مي‌خواند!
براي آگاهي بيشتر، رجوع شود به :
مكي، حسين، كتاب سياه، جلد 1، ص 242.

در اين ايام (آبان‌ماه)، آيت‌الله كاشاني درخصوص مسئله‌ي ملي شدن صنعت نفت، درخواست جلسه‌اي با حضور اعضاي جبهه‌ي ملي را نمود. اين جلسه، در منزل محمود نريمان تشكيل گرديد و همان جلسه‌اي بود كه تصميم درخصوص ملي شدن صنعت نفت در آن اخذ گرديد! همان جلسه‌اي كه مرحوم دكتر مصدق در خاطرات خويش، آن را سرآغاز(!!!!!) ملي شدن صنعت نفت (به پيشنهاد دكتر فاطمي!!!) عنوان نمودند و برادر سيناي عزيز نيز از آن به عنوان سند ملي نمودن صنعت نفت توسط دكتر مصدق ياد نمودند (هرچند كه در پست‌هاي قبل، تلويحاً نادرست بودن اين ادعا را پذيرفتند).

جلسه با حضور آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني، سيد ابوالحسن حائري‌زاده، سيد محمود نريمان، سيد حسين مكي، دكتر سيد علي شايگان، اللهيار صالح، عبدالقدير آزاد، دكتر سيد حسين فاطمي، دكتر مظفر بقايي كرماني و دكتر محمد مصدق برگزار گرديد.
پس از بحث و بررسي بسيار و منفي‌بازي‌هاي معمول دكتر مصدق درخصوص مسئله‌ي نفت، حائري‌زاده براي اينكه مجلس به جمع‌بندي مناسبي برسد، پيشنهاد كرد اكتشاف و استخراج نفت ملي شود، ولي براي حمل و نقل و تصفيه و فروش آن شركتي كه بيش از 51 درصد آن متعلق به ايران و 49 درصد به كشورهايي كه تاكنون خريدار نفت ايران بوده‌اند باشد، تشكيل گردد؛ مشروط بر اينكه هيچ كشوري بيش از 10% سهام را نداشته باشد.
لكن آيت‌الله كاشاني، مكي، دكتر فاطمي، آزاد و نريمان با اين پيشنهاد مخالفت داتشه و عقيده داشنتد كه نفت بايد صد در صد و بطور كامل ملي شود. يعني كليه‌ي عمليات اعم از اكتشاف و استخراج و تصفيه و بهره‌برداري در دست دولت ايران باشد.
مشاهده مي‌فرماييدكه كماكان، نه از دكتر مصدق و تلاش و مبارزه‌ي وي براي ملي شدن صنعت نفت؛ آنهم در 4 ماه مانده به تصويب اين قانون، خبري بود و نه از پيشتازي و آغاز حركت ملي شدن صنعت نفت توسط دكتر فاطمي. به عبارت بهتر، عمده فعالان ملي شدن صنعت نفت، اين بار نيز پيشتاز در اين امر بودند.
سيد حسين مكي، اين پيشنهاد پنج نفره را اينگونه به رشته‌ي تحرير درآورد :
«به نام سعادت ملت ايران و به منظور كمك به تأمين صلح جهاني، امضاء كنندگان ذيل پيشنهاد مي‌نماييم كه صنعت نفت ايران در تمامي مناطق بدون استثناء، ملي اعلام بشود. يعني تمام عمليات اكتشاف و استخراج و بهره‌برداري در دست دولت قرار گيرد.»
(مكي، حسين، كتاب سياه، جلد 2، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1364، ص 135)

درست پس از پايان نگارش پيش‌نويس اين طرح، آيت‌الله كاشاني آن را امضاء نمود. پس از ايشان، حسين مكي، دكتر حسين فاطمي، عبدالقدير آزاد و محمود نريمان آن را امضاء نمودند. لكن دكتر مصدق از امضاي آن امتناع ورزيد!!
مكي، شرح مخالفت دكتر مصدق با ملي شدن نفت را اينگونه تشريح مي‌كند :
«دكتر مصدق اظهار مي‌كرد كه پيشنهاد ملي شدن پيشرفت نخواهد كرد و اكثريت مجلس به آن رأي نخواهد داد، اگر قرارداد دارسي از لحاظ مدت ملاك عمل قرار گيرد چون از مدت آن چيزي باقي نمانده و نسبت به قيمت هم روي پنجاه – پنجاه توافق بشود پيشرفت خواهد كرد، زيرا در كميسيون مخصوص نفت هم طرفداراني مانند سرتيپ زاده و ديگران دارد. در مجلس هم به تصويب خواهد رسيد.
(جالب اينجاست كه دكتر مصدق، يا به ياد ندارند و يا به فراموشي مصلحتي روي آورده‌اند كه قرارداد دارسي، در سال 1312 و توسط دولت ايران ملغي و سوزانده شد و پس از فشار انگلستان، قرارداد جديد 1933 و پس از آن، قراداد الحاقي تنظيم گرديد و ديگر قرارداد دارسي، اصولاً موضوعيت ندارد؛ چه رسد به مدت زمان مندرج در قرارداد! – mb)
از دكتر مصدق سوال شد كه مي‌گوييد چنين پيشنهادي از طرف فراكسيون وطن داده شود؟ در پاسخ گفت خير. اگر از طرف نمايندگان اكثريت چنين پيشنهادي داده شود موافقت يا سكوت بكنيم[!!!!! – mb].
ساير حضار هم قلباً با پيشنهاد ملي شدن موافق بودند ولي (مانند كاشاني و نريمان و آزاد و فاطمي و من) حرارتي به خرج نمي‌دادند.
بالاخره به دكتر مصدق گفتم ما اقليت مجلس هستيم و مخالف دولت. اگر پيشنهاد بكنيم 99 درصد متعلق به ايران و يك درصد آن متعلق به شركت نفت باشد خواهند گفت كه اين پيشنهاد به نفع انگليسي‌ها و خواست آن‌ها بوده و ما از انگليسي‌ها الهام گرفته‌ايم. ما بايد بگوييم ملي شدن و لا غير. اگر اكثريت تصويب نكرد، تخم آن كاشته شده روزي ثمر خواهد داد و ما جز اين نبايد زير بار پيشنهاد ديگري برويم. همگي حضار تأييد كردند كه بايد صد در صد ملي بشود و قبول كردند پيشنهادي كه به خط من تهيه شده بود امضاء نمايند. آخرين نفر هم دكتر مصدق امضاء نمود.»
(همان، ص 138)

پس از اين جلسه، در روز چهارم آذرماه 1329 كميسيون نفت كه قبلاً با حيلت منصورالملك و دكتر مصدق، از اعضاء جبهه‌ي ملي استفاده‌ي بيشتري برده شده بود و قرار بود نقشه‌هاي كميسيون با آچمز نمودن جبهه‌ي ملي انجام پذيرد نيز اين نامه را مورد بررسي قرار داده و بر اين اساس اعلام گرديد «قرارداد الحاقي ساعد – گس (گس – گلشاييان)، براي استيفاي حقوق ايران كافي نيست. لذا مخالفت خود را با آن اعلام مي‌داريم.»
پس از پايان آخرين جلسه‌ي كميسيون در روز هشتم آذرماه و اتمام دور اول مذاكرات، حسين مكي، مخبر كميسيون گزارش كار كميسيون و نظر نهايي آن را در 19 آذر 1329 به مجلس ارائه نمود.
تصميم كميسيون نفت مبني بر رد قرارداد الحاقي، با استقبال گسترده‌ي مردم مواجه شده و اصل ملي شدن صنعت نفت، پشتوانه‌ي قدرتمندي پيدا نمود. در اين هنگام، ناگهان بند از زبان دكتر مصدق باز شده و طي نطقي، به تشريح عملكرد استعمار انگليس پرداخت و تلاش نمود كه بهترين استفاده‌ي ممكن را از موج بوجود آمده ببرد و طرحي كه قبلاً بارها و بارها آن را رد نموده بود و حتي حاضر به حمايت لفظي از آن نيز نبود، را به نام خود به ثبت برساند! امري كه با زبان‌بازي و استفاده‌ي فوق‌العاده از كلام دكتر مصدق، خيلي زود محقق گرديد؛ طوري كه امروز روز، از هركسي كه مي‌پرسيم نفت را چه كسي ملي كرد، پاسخ وي جز دكتر محمد مصدق نخواهد بود!

-----------------------------------------------------------------

ان شاءالله در پست بعد، وضعيت حقيقي ملي شدن صنعت نفت و عوامل تأثيرگذار در تصويب طرح را بيان خواهم داشت و اگر فرصت شد، درخصوص نقشه‌ي بسيار خطرناك سپهبد رزم آرا (و به عبارت بهتر، بدل طرح ملي شدن صنعت نفت از سوي انگلستان) خواهم پرداخت.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام
29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت است

این مناظره ادامه پید نکرد؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#b22222]ادامه ی مباحثات دوستان در تاپیک سوریه حول قضیه ی ملی شدن نفت و دکتر مصدق توسط برادر چکا به این تاپیک منتقل گردید که اگر مایل هست کسی بحث را ادامه دهد:[/color]
[color=#b22222]آنتی وار[/color]

[quote name='nepton' timestamp='1378602249' post='337200']
همون بلایی که مصدق سر انگلیس اومد و پرتش کردن بیرون.
[/quote]

اما در آخر نتیجه ی تلاش مصدق چه شد ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='cheka' timestamp='1378610819' post='337207']
بحث این تاپیک نیست ، اما در آخر نتیجه ی تلاش مصدق چه شد ؟
[/quote]
ندونی بهتره.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='nepton' timestamp='1378611531' post='337209']
ندونی بهتره.
[/quote]

منظورم اینه که با اینهمه پنبه بازی که میفرمایید آیا آخر انگلیس و آمریکا از ایران بیرون انداخته شدند یا مصدق و نهضتش کله پا شد ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصدق بیشتر از کودتای 28 مرداد، از داخل ضربه خورد. دوست ندارم بحثش رو راه بندازم ولی همین رو بدون بزرگترین خدمت رو در این قرن به ما کرد اونم تو دوره ای که زور دست چهار تا کشور متحد بود که تو کشور بودن!!!
میرزا کوچک خان نمونه بارز ایستادگی در برابر زور بود که نهضتش پایمال شد و مصدق نماد قدرت سیاست و تفکر. کدومشون به درد این مملکت بیشتر خوردن؟
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
موضوع نتیجه ی نهضت ایشون هست که به شکست منتهی شد ، حمایتی که مصدق در عرصه ی بین المللی برای بیرون راندن انگلیس بدست آورد در حقیقت زور آمریکا بود که قصد سهم خواهی در کشور رو داشت و موفق هم شد . حالا به زعم شما چه خدمتی به ما کرد (از نظر دستاورد سیاست خارجی) مشخص نیست.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='cheka' timestamp='1378612978' post='337213']
موضوع نتیجه ی نهضت ایشون هست که به شکست منتهی شد ، حمایتی که مصدق در عرصه ی بین المللی برای بیرون راندن انگلیس بدست آورد در حقیقت زور آمریکا بود که قصد سهم خواهی در کشور رو داشت و موفق هم شد . حالا به زعم شما چه خدمتی به ما کرد (از نظر دستاورد سیاست خارجی) مشخص نیست. (لازم به یادآوری که بحث تاپیک درباره ی تحولات کشور سوریه است)
[/quote]
قصد ناراحت کردنت ندارم ولی این جمله "در حقیقت زور آمریکا بود که قصد" رو نشنیده بودم که شنیدیم. یعنی دیگه هیچی. اگر دستاوردی سیاسی این بنده خدا داشت اگر میدونست دو تا مثل شما اینجوری میگن هیچوقت اینکارو نمیکرد تا انگلیس بی شرف الان چکمش تو این مملکت بود اونم چی قانونی! از نظر سازمان بین الملل!
هر جور دوس داری تصور کن. در این مورد خوش باش.
پست بدی جواب نمیدم.
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک بار آقا مصطفی با یک کاربر دیگه در این رابطه مناظره ی مفصلی انجام دادند. دوستان اگر مایلند آن را مطالعه کنند و همان جا ادامه بدهند....
به هر حال قضیه ی ملی شدن صنعت نفت به صورت مشخص برای ما نتیجه ی خوبی نداشت الا این که جای انگلیس را آمریکا گرفت و در جهان فرمول استعمار نفتی به شکل کمپانی ها در آمد که به مراتب برای کشورهای استعمارگر پر سودتر بود.....

اگر دوستان مایلند لطفا بحث را در همان تاپیک ادامه بدهند.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='nepton' timestamp='1378613509' post='337214']
هیچوقت اینکارو نمیکرد تا [b]انگلیس بی شرف الان[/b] [b]چکمش تو این مملکت بود[/b]
[/quote]

مفاد قرارداد کنسرسیوم که بعد از کودتای 28 مرداد تصویب شد رو بازبینی بفرمایید خودش مکفی هست :winking:
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.