nozheh 64 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 در تاريخ نظامي ايران آمده است که مهمترين جنگ پارتيزاني ايرانيان ،جنگ چالدران مي باشد که در محلي به همين نام در شمال آذربايجان غربي در 20 کيلومتري شهر خوي ميان قواي ارتش نوين عثماني و سپاهيان سنتي شمالغرب کشور در سال 920 هجري و قمري ،مطابق 1514ميلادي به وقوع پيوست. علت اين جنگ : پسر عموي سلطان سليم عثماني بنام بايزيد دوم ادعاي خلافت نمود و چون قدرتي نداشت براي کسب اعتبار و قدرت به دربار شاه اسمعيل صفوي پناهنده شد و در اروميه و تبريز سکونت گزيد. سلطان سليم به رسم ادب طي يک نامه به زبان فارسي، پسر عموي خود را خواستار مي شود. ولي شاه اسمعيل نيز به سبب ادب و مهمان نوازي اعاده او را خلاف جوانمردي و پناهندگي ميداند. سلطان سليم از سالها قبل در فکر تشکيل امپراطوري اسلامي بود، لذا از مدتها پيش مبادرت به تربيت سپاهيان ورزيده بنام يني چري نموده بودند که افرادي بسيار جنگجو بودند و مشهور بود که سه چيز علاج ندارد : سيل – زلزله - يني چري .... سلطان سليم عثماني پناهنده شدن پسر عموي خود به ايران را بهانه مهمي تلقي و جوانمردي شاه اسمعيل او را ترغيب مي نمود که به اين علت به ايران حمله کند، سپاهيان ايران را قزلباش مي ناميدند و که اينان نيز افرادي ورزيده و جنگ جو بودند و همچنين مريدان خاص دربار صفوي بودند. ستون پنجم سپاهيان عثماني در شهرهاي مختلف آذربايجان پراکنده بودند و با کبوتر اخبار خود را به خوي رسانده و از آنجا به سلطان سليم مي رسيد. شاه اسمعيل به قصد سرکشي به حدود و سرحدّات غربي به کردستان و لرستان رفت و سلطان سليم از اين غفلت شاه اسمعيل استفاده و با اعزام سه قشون از طريق تصرف دياربک و قره باغ راه آذربايجان را در پيش گرفت در دياربک ، دوهزار سرباز قزلباش در مقابل ستون 25هزار نفري قواي يني چري مدت 12روز مقاومت کردند.در نواحي مورد حمله سپاهيان عثماني ، فرماندهان محلي قزلباش دست به مقاومت جانانه اي زده و باعث کشتار زياد و عقب نشيني قشون عثماني شدند و عشاير منطقه به کمک قواي دولتي ايران شتافتند ، خبر حمله سلطان سليم به گوش شاه اسمعيل در همدان رسيد، شاه اسمعيل از اين عمل ناجوانمردانه سلطان سليم خشمگين شد و خود را به تبريز رسانيد و از عشاير منطقه تبريز – اروميه کمک خواست ، تجهيزات نظامي قواي ايران عبارت بودند از : ده هزار کلاه خود و زره آهني و 750 عدد خفتان – 15هزار شمشير و 32هزار عدد نيزه و 7000 تبرزين و 500 تفنگ بود. سپاه 27-30 نفري شاه اسمعيل به سمت سپاه دويست هزار نفري سلطان سليم که داراي جنگ و ادوات توپخانه اي آتشبار بود شتافت ، صبح روز يازدهم ژوئن 1514ميلادي مطابق با سال 920 هجري سپاه ايران در دشت چالدران به مقابل سپاه دويست هزار نفري عثماني رسيدند ولي به لحاظ کمي نفرات و تجهيزات قصد حمله نداشته و بحالت دفاعي آماده باش بودند. حمله ارتش عثماني با توپخانه شروع شد. ولي مؤثر واقع نشد ، لذا دستور حمله به سپاه پياده نظام چاووش داده شد. يک نبرد نا برابر شروع شد. ولي ايمان و اعتقاد سپاه قزلباش آن چنان بود در مقابل حملات قواي عثماني چون ديواري محکم ايستاده بودند و در طي حملات پارتيزاني موفق به ايجاد شکاف به قشون عثماني شدند. با شروع حملات واحد توپخانه لشکر عثماني ، سپاه ايران به طور استراتژيک از تيررس دشمن عقب نشيني نموده و شبانگاه حملات برق آسائي به دشمن مي کنند سلطان سليم غرق در حيرت مي شود که سپاه عجم چگونه جان تازه اي گرفته و اين چنين يورش مي کند . عشاير و اهالي اروميه نگران از حملات دولت عثماني به خاک وطن بيش از 2500 نفر سوار نظام مسلح آماده نبرد را به نمايندگي غلامعلي قره باغي به دشت چالدران جهت ياري رساندن به سپاهيان خسته شاه اسمعيل اعزام مي دارند. ورود اين نيرو بر تن خسته سپاهيان ايران روح تازه اي ميدهد در مقابل، نيروي تازه نفس بيست هزار نفري نيز به قشون ترک اضافه مي شود و صحنه جنگ به نفع آنان ادامه مي يابد. غلامعلي قره باغي و سپاهيان اعزامي ارومي رشادت فراوان بخرج ميدهند و موفق به رسوخ به صف توپخانه عثماني شده آنان را از کار مي اندازند ....سلطان سليم اين بيت را در آن لحظه به زبان فارسي به زبان مي آورد: دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد . شاه اسمعيل به غلامعلي قره باغي دستور ميدهد به سربازان اکنچي و يني چري حمله کند. حمله با فلاخن ها به منظور خارج ساختن نيزه از دست سربازان يني چري شروع مي شود. سربازان تازه نفس يني چري از راه رسيده و در اين حمله اسب غلامعلي قره باغي زخمي و خود او در زير نيزه هاي سربازان سوراخ سوراخ نموده و آن دلاور اروميه،قهرمانانه جان مي سپارد و فرماندهي قواي ارومي بدست يک جنگجوي کرد بنام گل وفا داده مي شود، آنان حملات خود را به يني چري ها ادامه ميدهند . سربازان ايراني با احساس و عاطفه مي جنگيدند در حاليکه سپاهيان عثماني با خونسردي و آرامش مي خنگيدند. مقاومت و حملات پي در پي سپاه ايران و تارومار شدن سپاه عظيم عثماني، سلطان سليم را خشمگين نمود. لذا دستور حمله سراسري صادر نمود، از ارتش سي هزار نفري و عشاير غيور ارومي تنها ده هزار نفر باقيمانده بودند و در مقابل سپاه عظيم عثماني بسيار اندک بودند با شروع حمله سراسري ارتش خسته ايران چون ديواري محکم ايستاده بودند و رفته رفته از کشته ها ،پشته ها ايجاد مي شد. سلطان سليم فرياد مي کشيد هر چه عجم بکشيد ، ثواب بيشتري خواهيد برد. شيخ محمد حسن شبستري از روحانيون معروف آن زمان، ميدانست که با قتل و يا دستگير شدن شاه اسمعيل، ممکن است سراسر ايران تسليم سلطان سليم شوند، لذا قرآن بدست به پيش شاه اسمعيل رفت بانک داد که اي پادشاه شيعيان ترا به اين قرآن سوگند ميدهيم تا دست از جنگ برداري و بروي،چون صلاح مملکت در اين است .شاه اسمعيل به همراه تني از فرماندهان خود عقب نشيني نموده و بتدريج شهرهاي آذربايجان تا تبريز بدست سپاهيان سلطان سليم افتاد، سپاهيان يني چري شهر ها را غارت ميکردند. تبريز مورد چپاول و تجاوز سپاهيان عثماني قرار گرفت .آن چنانکه ديگر رونق اقتصادي خود را از دست داد. تلفات طرفين در جنگ چالدران 27654 هزار تن از ايران و 41 هزار نفر از سپاه عثماني کشته شدند. 6 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sniper2 1 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 به نظر من اين جنگ جزو عجايب دوران خود بود چون توفق نيروي عثماني چه از حيث توپخانه وتفنگ و چه از حيث نفرات سپاه عثماني ضمن دادن تلفات بيشتر توفيق چنداني نيافت البته زمينهاي از دست رفته در اين جنگ در دوران شاه تهماسب و عباس به ايران بازگردانده شد. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,925 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 دوست عزيز زحمت كشيده اند ولي مطالبي كه نوشته خيلي با تاريخ جور درنمي آد. 1- حمله سلطان عثماني به ايران غافلگيركننده نبود چرا كه ماه ها بين طرفين نامه نگاري و كشمكش و تهديد وجود داشت. 2- پادشاه صفوي بر خلاف عقل سليم استفاده از سلاح آتشين را دور از جوانمردي مي دانست و درحاليكه همه دنيا به سمت استفاده از توپ و تفنك روي مي آورد شاه اسماعيل از نوسازي قشون ايران خودداري كرد. دوستان يادشون باشه كه شاه اسماعيل اون موقع خيلي جوان بود و تا اون روز شكست نخورد. 3 شاه اسماعيل حريف رو خيلي دست كم گرفته بود و صبح روز جنگ مشغول كيف و حال و شكارو... اينهابود. تازه وقتي طلايه دار سپاه ايران شكست مي خوره يادش مي افته كه بايد بره بجنگه. 4- سپاه ايران پارتيزاني حمله نكرد. شاه اسماعيل سواره نظامش رو به دو قسمت كرد خودش از سمت راست قشون عثماني رو دور زد و با موفقيت در هم شكست و تونست تا مركز اون كه محل اسقرار توپخانه بود پيشروي كنه ولي جناح چپ ايران كه توسط يكي از سرداران قزلباش(فكر كنم استاجلو) حمله كرد سرعتش كمتر بود. فرمانده عثماني به پياده نظام كه جلوي توپخانه موضع گرفته بود دستور عقب نشيني داد وتوپخانه عثماني جناح چپ ايران رو قلع و قمع كرد. منظور كلي اين است كه برخلاف نوشته دوستمون حمله رو ايران شروع كرد و نه عثماني. 5- برخلاف گفته دوست عزيزمون نبرد تا شب طول نكشيد. تعداد سپاه عثماني به قدري زياد بود كه پس از شكستن جناح چپ ايران به راحتي پيشروي كرده و اردوگاه ايران رو تصرف كردند و شاه اسماعيل در محاصره افتاد. بعدش هم كه مجبور شد از صحنه جنگ فراركنه. هر چند كه ذاتا آدم شجاعي بود و تا اخرين لحظه به زدوخورد ادامه داد. چه ميشه كرد.... 6- تلفات ذكر شده در آخر مقاله خيلي با عقل جور در نمي ياد. با توجه به اينكه ايران توپ و تفنك نداشته بايد تلفات بيشتري بهش وارد شده باشه. ويكي پديا تلفات ايران رو در حدود 5 و تلفات عثماني رو در حدود 2 هزار نفر ذكر كرده 7 - شاه اسماعيل با اين جنگ نشون داد كه هيچي از حكومت داري نمي دونه. مي دونم الان رگ غيرت بعضي از دوستان بادمي كنه ولي اين واقيعت تاريخه. اگر يني چري ها بعد از حمله به ايران به حرف سلطان سليم گوش مي كردند و بيشتر در خاك ايران پيشروي مي كردند شايد الان فقط يه اسم توي كتابها از ايران باقي مانده بود. سپاهيان يري چري پس از رسيدن به تبريز ديگه سعي نكردند بيشتر در داخل خاك ايران پيشروي كنند. 8 شاه اسماعيل توي تمام عمرش يه شكست خورد ولي اين شكست چنان روحيه اون رو در هم شكست كه كمي بعد كاملا دچار افسردگي شد و به شراب خوري روي آورد(البته قبلا هم شراب خور قهار بود) . بعد از اين شكست خيلي دوست داشت كه حال سلطان سليم رو بگيره ولي از نظر روحي بدجوري خودش رو باخته بود. شما اين اخلاق رو مقايسه كنيد با كساني مثه ناپلون يا تيمور لنگ كه مثه گربه مرتاض علي هر جور بالا بندازين 4 دست و پا مياين پايين. يه چندتا نقشه از اين جنگ دارم توي خونه است . اگر فرصت شد اسكن مي كنم مي ذارم توي همين تاپيك به هرحال از دوستمون نوژه تشكر مي كنم . اميدوارم كه اين سري مطالب رو ادامه بده. انشالله 2 2 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
nozheh 64 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 6- تلفات ذكر شده در آخر مقاله خيلي با عقل جور در نمي ياد. با توجه به اينكه ايران توپ و تفنك نداشته بايد تلفات بيشتري بهش وارد شده باشه. ويكي پديا تلفات ايران رو در حدود 5 و تلفات عثماني رو در حدود 2 هزار نفر ذكر كرده اتفاقا من از ديشب دارم به همين موضوع فكر ميكنم. به دو تا نتيجه رسيدم. 1- كشور ما سپاه پارتي زني بسيار قوي داشته و با استفاده از جنگ هاي نا منظم كشته هاي خودش رو كاهش داده. 2- بحث تبليغات پيش مياد. من در تاپيكم كه در مورد نبرد ماراتن داريوش اول در آتن هم گفتم تمام كشور ها از جمله ايران سعي دارن تاريخ رو به نفع خودشون به اثبات برسوونن. مثلا تو همين فيلم هاي دفاع مقدس اگر دقت كنيد تو همه ي اين فيلم ها يه نقطه ي مشترك وجود داره و اون هم كمبود سلاح هست. ما با كمبود سلاح خط دشمن رو نابود ميكنيم و به همين راحتي قهرمان جنگ ميشيم. اين واقعيت داره؟؟؟؟ بنابراين ما هرگز نميتونيم با استفاده از مدارك موجود در ايران و عثماني ( تركيه) در مورد بحث قضاوت كنيم. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 nozheh خسته نباشی با مقاله خوبی که فرستادی. آرامگاه شهدای جنگ چالدران در شهر خود من !!! و در مقبره خانوادگی شیخ صفی قرار دارد. خدا رحمت شان بکند. در ضمن این جنگ در حکم جنگ های معاصر قرار می گیرد نه جنگ های باستان ! و بزودی تاپیک به آن قسمت منتقل می شود. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
nozheh 64 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 nozheh خسته نباشی با مقاله خوبی که فرستادی. آرامگاه شهدای جنگ چالدران در شهر خود من !!! و در مقبره خانوادگی شیخ صفی قرار دارد. خدا رحمت شان بکند. در ضمن این جنگ در حکم جنگ های معاصر قرار می گیرد نه جنگ های باستان ! و بزودی تاپیک به آن قسمت منتقل می شود. قابل شما رو نداشت. اما فكر نكنم اين جنگ جز جنگ هاي معاصر به حساب بياد. معمولا تاريخ معاصر از 100 سال پيش تا به امروز هست نه 200 - 300 سال پيش. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,925 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 عموما جنگهاي 500 سال اخير رو كه در بيشتر اونها از سلاح گرم استفاده شده جزو جنگهاي مدرن به حساب مي يارن. در مورد جنگ پارتيزاني اشتباه مي كني. ايران از تاكتيكهاي پارتيزاني استفاده نكرده و آمار ذكر شده توسط شما دوست عزيز خيلي منطقي نيست. من يه كتاب درباره جنگ چالدران توي خونه دارم . انشالله فردا مي خونم ببينم امار تلفات دو طرف رو چقدر ذكر كرده. به هر حال اين اختلافات از ارزش كار شما كم نمي كنه. موفق باشيد رضا به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
nozheh 64 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 عموما جنگهاي 500 سال اخير رو كه در بيشتر اونها از سلاح گرم استفاده شده جزو جنگهاي مدرن به حساب مي يارن. در مورد جنگ پارتيزاني اشتباه مي كني. ايران از تاكتيكهاي پارتيزاني استفاده نكرده و آمار ذكر شده توسط شما دوست عزيز خيلي منطقي نيست. من يه كتاب درباره جنگ چالدران توي خونه دارم . انشالله فردا مي خونم ببينم امار تلفات دو طرف رو چقدر ذكر كرده. به هر حال اين اختلافات از ارزش كار شما كم نمي كنه. موفق باشيد رضا ممنون از راهنمايي و كمكتون. icon_cheesygrin به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,925 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 1- پیاده نظام شامل سه دسته می شدند: دسته اول ینی چری: این افراد برده های سفیدپوستی بودند که ماموران مخصوص دولت عثمانی برای خدمت در نظام از بچگی خریداری می کردند و فقط به سلطان وفادار بودند. این عده به صورت رسمی حق ازدواج کردن نداشتند. باید همیشه در پادگان به سر می بردند و نظامی تمام وقت بودند. حقوق خود را از سلطان می گرفتند و کسی جز فرمانده ینی چری حق محاکمه و مجازات آنان را نداشت. این افراد به تفنگ های فتیله ای (شمخال) و دیگر سلاح های سرد مجهز بودند. دسته دوم عزب ها: این افراد قسمتی از پیاده نظام ذخیره عثمانی بودند که در زمان جنگ به خدمت احضار می شدند. دسته سوم محافظان مخصوص سلطان: پیاده نظام مخصوص همراهی سلطان و محافظان قصر و دیگر اماکن سلطنتی. پیاده نظام عثمانی مسلح به تیروکمان و خنجر و تفنگ فتیله ای بودند. هرپیاده ترکشی با 50 تیر برمی داشت. آنها از تبرزین هم استفاده می کردند. 2- سواره نظام عثمانی به 3 دسته تقسیم می شدند: دسته اول: سپاهیان صاحبان تیول: هر حاکمی وظیفه داشت در زمان جنگ تعدادی سوارکار جنگی را تجهیز کرده و به خدمت بفرستد. در زمان سلطان سلیم و وقوع جنگ چالداران متصرفات آسیایی عثمانی 24 و متصرفات اروپایی آن دولت 34 ولایت داشتند. دسته دوم آکنجی ها بودند: این دسته سواره نظام ذخیره عثمانی بودند که در زمان جنگ به خدمت احظار می شدند و از بین زبده ترین و شجاعترین سوارکاران انتخاب می شدند. سواره نظام گارد: این سواران وظیفه محافظت از سلطان را داشتند. سواره نظام ترک کلا سبک اسلحه بودند و تعداد کمی از آنها از زره و کلاه خود استفاده می کردند. سلاح اصلی سواره نظام عثمانی نیزه و شمشیر کوتاه و سنان بود. بعضی از آنها نیز گرز حمله می کردند. شمشیرهای سواره نظام عثمانی کوتاه و یک لبه بود. 3- توپخانه: توپخانه عثمانی بیشتر متکی بر توپچیان عیسوی مذهب بود که به دین اسلام در آمده بودند. توپخانه و مراکز توپسازی و مهمات سازی زیرنظر یک نفر به نام توپچی باشی اداره می شدند. در جنگ چالدارن استعداد هر دسته به شرح زیر بود: ینی چری: 12 هزارنفر عزب ها: 12 هزار نفر پیاده نظام گارد: هزارنفر سواران صاحب تیول آسیا و اروپا: 50 هزار نفر آکنجی ها: 20 هزار نفر سواره نظام گارد: 15 هزار نفر توپخانه: 20 هزارنفر متفرقه(راه سازی و...): 10 هزارنفر جمع:140 هزارنفر تجهیزات توپخانه: توپ بزرگ چرخ دار: 200 قبضه توپ کوچک(زنبورک):100 قبضه اسب: 2هزار راس شتر:6هزار نفر به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 آقا رضا شما که زحمت معرفی نفرات سپاه عثمانی را کشیدید درباره درجات اینها هم صحبت کنید مثلا تومان به معنی فرمانده یک هزار نفر و ... ترکیب ارتش شاه اسماعیل را هم بیشتر سلحشورانی از عشایر کردستان آذربایجان و ... تشکیل می دادند. شاه اسماعیل متاسفانه آدم بدبین و دهن بینی بوده و تاوان سختی برای این بدبینی اش پرداخت. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,925 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 راستش من یه خورده ناخواسته به این بحث کشیده شدم. یعنی از قبل برای این تاپیک آماده نشدم ولی سعی می کنم کم کم مطب رو کامل تر کنم. امروز درباره وقایعی که در میدان نبرد روی داد صحبت می کنم. من داوری اخلاقی نمی کنم ولی از نظر من شاه اسماعیل فقط یه سردار جنگی خوب بود. این بابا تربیت درست و حسابی که اصلا نداشته از نظر اخلاقی کاملا فاسد بوده و از نظر کشور داری و سیاست تقریبا در حد صفر. تنها چیزی که بلد بوده شمشیر زدن و شراب خوردن و .... بوده. البته این نظر منه ولی خوب از کتابهای تاریخی به دست آمده. توی خواب که ندیدیم... 1- زمانی که طلایه دار سپاه ایران با طلایه دار سپاه عثمانی برخورد کرد و شکست خورد شاه اسماعیل در تپه های پشت منطقه نبرد مشغول شکار بوده!!!! شاه وارد اردوگاه ایران میشه و سپاه ایران رو به سه دسته تقسیم می کنه. پیاده نظام در جلوی اردو ، خودش به همراه تقریبا نصف سواره نظام در راست و خان محمد استاجلو که از سردارانش بوده به همراه باقی سواره نظام در طرف چپ. از طرف دیگه سلطان سلیم توپهای خودش رو در مرکز سپاه قرار داده بود و پیاده نظام عزب رو جلوی اونها قرار داده بود تا توپها رو مخفی کنه. قرار بود با شروع حمله شاه اسماعیل پیاده نظام از جلو توپها کنار بروند تا توپها سواره نظام ایران رو از پای دربیاره. در کنار توپها در سمت راست سپاه عثمانی سواره نظام آسیایی و در سمت چپ سواره نظام اروپایی قرار داشتند. پشت توپها اردوگاه بود. ارابه ها وگاری ها رو به صورت یک سنگر مربع شکل درآوردند و پیاده نظام ینی چری در وسط این مربع سنگر گرفتند. پشت ینی چری خود سلیم یاووز(لقب ترکی سلیم) قرار داشت به همراه سواره نظام گارد سلطنتی و محافظینش و پشت سر همه اینها نیروهای ذخیره سپاه عثمانی. 2- شاه اسماعیل و خان محمد استاجلو با سرعت و با هم حمله می کنند. حمله شاه اسماعیل به قدری سریع و برق آسا بود که پیاده نظام عثمانی فرصت نکرد از جلو توپخانه جناح چپشون عقب بره و در نتیجه پیاده نظام جناح چپ و سواره نظام چپ عثمانی کاملا تارومار شدند. اما در طرف چپ سپاه ایران خان محمد سرعتش کمتر بود . در نتیجه سنان پاشا فرمانده جناح راست عثمانی به پیاده نظام عزب دستور عقبنشنی داد و توپها توانستند ترتیب سواره نظام ایران رو دراین جناح بدهند. خان محمد استاجلو در این حمله کشته شد و حسن پاشا فرمانده جناح چپ عثمانی در سمت دیگر به قتل رسید. 3- شاه اسماعیل به پیشروی خودش ادامه داد و کاملا جناح چپ عثمانی را به هم ریخت . فرمانده توپخانه عثمانی به دست خود شاه کشته شد و توپخانه سمت چپ کاملا از کار افتاد. سلیم صبر کرد تانتیجه کار سنان پاشا معلوم بشه. وقتی که خیالش از جناح راست مطمئن شد سواره نظام ذخیره و سواره نظام گارد رو به مقابله با شاه اسماعیل به سمت چپ اعزام کرد. از طرف دیگه به ینی چری دستور داده شد تا از میان سنگرها بیان بیرون و به سمت سواره نظام شاه اسماعیل شلیک کنند. سربازان ینی چری از داخل اردوگاه سنگربندی شده خارج شدند و 7 بار شلیک پیاپی اونها تلفات زیادی به سواره نظام شاه اسماعیل وارد کرد. 4- سنان پاشا به همراه سواره نظام آکنچی به تعقیب سواره نظام سمت چپ ایران پرداختند و اون رو کاملا عقب زدند. بعد سنان پاشا به سمت چپ چرخید و به پیاده نظام ایران که هیچ کاری نکرده بود و اردوگاه صفوی حمله کرد. یکی از زنان شاه اسماعیل در اینجا اسیرشد. در سمت دیگر جبهه فشار سواره نظام اروپایی کاملا عقبنشینی کرد ولی پیاده نظام ینی چری و سواره نظام ذخیره وگارد فشارشون رو بر روی شاه اسماعیل بیشتر کردند تا جایی که شاه نزدیک بود اسیر بشه. بالاخره با مصیبت تونست به همراه 200-300 نفر فرار کنه. 5- در نهایت پس از فرار تمامی ایرانی ها از جبهه سلیم فکر کرد که شاید کلکی توی کار باشه و یا ذخیره ایران در جایی مخفی شده باشه. به همین دلیل فرمان تعقیب نداد و باقی سپاه عثمانی به غارت باقیمانده اردوی ایران مشغول شد. اینها شرح ماوقع از دید تاکتیک بود. بقیه مسائل تاریخی ، پیش زمینه ها واینکه اصلا چرا جنگ شروع شد و نتایج اون رو بعدا بررسی می کنیم. انشاالله. این مطالب برگرفته از کتاب "جنگ میهنی چالدران" نوشته "دکتر نصرالله فلسفی" بود . نقشه های کتاب کیفیت نداشت و صرف نمی کرد که اونها رو اسکن کنم. واسه همین هم مجبور شدم خودم طراحی کنم. اگه زشت شد شمابه زیبایی خودتون ببخشید. رضا به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
Ernesto_Rommel 11,417 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 با سلام با تشکر فراوان از نوژه عزیز و رضا کیانی موحد گل که زحمت قرار دادن تصاویر و مطالب تکمیلی رو کشید و بسیار دقیق و زیبا بود. منتها یه چند چیز رو بگم! همونطور که اقا رضا گفت از نظر نظامی وضع ایران همینی هست که بود! اما مساله اینه از بعد تاریخی خیلی چیزا رو عوض کردند. 2- پادشاه صفوي بر خلاف عقل سليم استفاده از سلاح آتشين را دور از جوانمردي مي دانست و درحاليكه همه دنيا به سمت استفاده از توپ و تفنك روي مي آورد شاه اسماعيل از نوسازي قشون ايران خودداري كرد. دوستان يادشون باشه كه شاه اسماعيل اون موقع خيلي جوان بود و تا اون روز شكست نخورد این حرف شما کاملا درسته اما مساله اینجاست ایرانیان در اولین برخوردها با ارتش عثمانی بود که تازه فهمیدن سلاح اتشین چیه و قبلا کارکرد کمرشکن! این نوع سلاح ها رو نمیدوسنتند. همونطور که در مقاله ای که در جنگ افزار شما نوشته بودین در مورده ارتش پروس و فرمانده اش که تونست از توپ های به خصوصی استفاده مطلوب کنه و اونجور بود که بقیه هم راهش رو تقلید کردند. در کل ایراد چندانی بر شخص شاه اسماعیل وارد نیست چون حتی اگرم میخواستیم بسازیم یا بخریم مدت زیادی طول میکشید و به هر صورت به چالدران نمیرسید و تازه به قول شما شاه اسماعیل این سلاح ها رو که اوازه شون رو شنیده بود به دور از جوانمردی میدونست! (در پرانتز باید بگم نبرد با سلاح سرد به مراتب از گرم بهتر بود حداقلش مردم قتل عام نمیشدن تا وقتیکه شهر سقوط نکنه!) 5- برخلاف گفته دوست عزيزمون نبرد تا شب طول نكشيد. تعداد سپاه عثماني به قدري زياد بود كه پس از شكستن جناح چپ ايران به راحتي پيشروي كرده و اردوگاه ايران رو تصرف كردند و شاه اسماعيل در محاصره افتاد. بعدش هم كه مجبور شد از صحنه جنگ فراركنه. هر چند كه ذاتا آدم شجاعي بود و تا اخرين لحظه به زدوخورد ادامه داد. چه ميشه كرد.... اینقدرم تند و سریع نبود!!! جنگ چالدران به این دلیل برای ما مهم و معروفه که سراغاز چندین ماجرا شد: یکی اینکه ایران فهمید از علم روز چقدر عقبه و دیگری اینکه سراغاز مخاصمت های طولانی مدت ما با عثمانی شد و در نهایت اینکه ایران شجاعت خودش رو در نبرد نشون داد(با وجود اونکه نتیجه جنگ مشخص شده بود ایران تا اخرین لحظه ممکن جنگید و فرار نکرد و درست نیست اینگونه در مورده ایران در جنگ چالدران قضاوت بشه ، اگرم به یه بچه میدادند با سپاه ینی چری و توپ اتشین میتونست برنده نبرد باشه) در ضمن اگر به دیگر نبردهای عثمانی ها با ارتش های اروپایی دقت کنید به نظرم خواهید فهمید که مقاوت ایران درسته شکست خورد اما در نوع خودش بی نظیر بود چون عثمانی ها در اوج عظمتشون همینجوری الکی یکی رو ول نمیکردند!!! بعد شکستش البته بعدها ما همین عثمانی که کردار اروپا رو دراورد چنان به زانو دراوردیم که خاطره شکست چالدران از یادها رفت... 7 - شاه اسماعيل با اين جنگ نشون داد كه هيچي از حكومت داري نمي دونه. مي دونم الان رگ غيرت بعضي از دوستان بادمي كنه ولي اين واقيعت تاريخه. اگر يني چري ها بعد از حمله به ايران به حرف سلطان سليم گوش مي كردند و بيشتر در خاك ايران پيشروي مي كردند شايد الان فقط يه اسم توي كتابها از ايران باقي مانده بود. سپاهيان يري چري پس از رسيدن به تبريز ديگه سعي نكردند بيشتر در داخل خاك ايران پيشروي كنند. خوب به قول شما شاه تازه کاری بود و قضاوت بر عهده خودت اقا رضا، وقتی شما تا حالا یه سلاحی رو که طرز کارش رو خوب نمیدونین برا اولین بار ببینی چه حالی بهت دست میده؟! اما در مورده حکومت داری باید گفت ایشون میراث خوار حاج صفی اردبیلی بزرگ بود که خوب وقتی ایشون به رحمت خدا رفت جاش رو گرفت و خوب حداقل بنیان صفویه رو نهاد و حکومت رو شیعی کرد و به قولی بعد مدتها یه حکومتی درست شد که تو ایران میشد گفت تمام ایرانی هست و شکوهش هم تقریبا(فقط تقریبا!) به حد ایران باستان میرسه. در مورده پیشروی ینی چری و... باید گفت امکان اینکه میتوسنتند تفوق پیدا کنند کم بوده چون هم از طرفی میترسیدند دامی باشه(به سبک ایران پارتی) هم اینکه نبرد سرسختانه سربازان ایرانی رو دیدند و در ضمن در صورتی که میخواستند وارد ایران بشن باید سلاح های اتشین قرن بوقشون!!!!(چشمک!) رو هم با مهماتش که داشت ته میکشید! رو می اوردند و خوب در گذرگاه ها به راحتی میشد نابودشون کرد و اینو خوب میدونستند و کلا به شدت اسیب پذیر بودند به خصوص فتیلیه ای های قدیم. در کل زمینه مساعدی برای ورود نداشتند و البته امکان اینکه کل ایران رو بگیرند در حد صفر بوده! در دنیای زمان صفویه و یا حتی ایران باستان وقتی لشکری شکست میخورد و طرفی تحلیل میرفت جنگ تموم میشد تا نبردی دیگه .... اینجوری نبود که طرف بزاره دنبال ادم! و البته از توانش هم خارج بود. 8 شاه اسماعيل توي تمام عمرش يه شكست خورد ولي اين شكست چنان روحيه اون رو در هم شكست كه كمي بعد كاملا دچار افسردگي شد و به شراب خوري روي آورد(البته قبلا هم شراب خور قهار بود) . بعد از اين شكست خيلي دوست داشت كه حال سلطان سليم رو بگيره ولي از نظر روحي بدجوري خودش رو باخته بود. شما اين اخلاق رو مقايسه كنيد با كساني مثه ناپلون يا تيمور لنگ كه مثه گربه مرتاض علي هر جور بالا بندازين 4 دست و پا مياين پايين. کاملا درست و دقیق اشاره کردید.شاه اسماعیل اینقدر ناراحت بود که چه راحت باخته (و احیانا خودش رو مقصر میدونست) برا همین بیماری روحی گرفت. 1- زمانی که طلایه دار سپاه ایران با طلایه دار سپاه عثمانی برخورد کرد و شکست خورد شاه اسماعیل در تپه های پشت منطقه نبرد مشغول شکار بوده!!!! رو این موضوع کمی تا قسمتی شک و شبهه هست و تائید قطعی تاریخی نداره! بیشتر به نظر میرسه برای تمسخر شاه اسماعیل اسخته باشنش تا واقعیت تاریخی ... اینها شرح ماوقع از دید تاکتیک بود بسار ممنون، زیبا نوشتینش نکته اخر اینکه شاه اسماعیل به دلیل سیاستهای شیعی و ضد سنی اش مورد نفرت اکثر سنی هاست و در ضمن معمولا غرض ورزی بیش از حد در موردش میکنند. مورخین هم معمولا خوش ندارند واقعیات رو در مورد وی بنویسند و در ضمن وقتی یه مورخ داره مطالبی مینویسه از افراد دور و بر فرد و مردم کشورش پرس و جو میکنه و خوب مردمی که به خاطر اینکه دینی هم دین شاه اسماعیل نداشتند و به همین خاطر به دشت شکنجه شدند در موردش بیش از حد بد گفتند(برای اینکه همه رو تابع دین شیعه کنه بدفرم قتل عام کرد که برخلاف دستورات صریح دین اسلام هست) در کل تاریخ چیزی نست که بشه با صراحت گفت واقعیت داره حرفاشون! و اعتمادی بهش نیست. البته اقای فلسفی جای خودشون رو دارند! ولی خوب منابع مورد استفاده....! با تشکر بی نهایت از رضا کیانی موحد عزیز و ببخش ما رو ،که پابرهنه پریدیم وسط حرفت کوچیکت یا حق 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,925 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 قبل از اینکه مطالب آقای رومل رو بررسی کنم یه نیگاهی به علتهای درگیری بین شاه اسماعیل و سلیم یاووز بندازیم بدنیست. بعدش درباره مطالب بالا بحث می کنیم: قبل از اینکه درباره علتهای پدید آمدن جنگ چالداران بحث کنیم باید یه نگاه کوتاه به وضعیت مردم ایران و عثمانی در دوران بعد از تیمور بیاندازیم. زمانی که حکومت تیمورلنگ و جانشینانش در ایران به پایان رسید ایران به چند حکومت تقسیم شد و دارای یک حکومت مرکزی مقتدر نبود. در شمال شرقو مرکز ایران خاندان آق قویونلو حکومت می کردند که ترک زبان بوده و رابطه خوبی با دربار عثمانی داشتند. در عراق خاندان ذوالقدر حکومت می کرد و در شمال شرقی ایران ازبکها قدرت داشتند. از طرف دیگر عثمانی یک قدرت آسیا-اروپایی بود که دارای تشکیلات منظم اداری بود و فشار زیادی بر کشورهای اروپایی وارد کرده بود. از نظر دینی اکثریت مردم هر دو کشور از اهل تسنن بودند. در بعضی از نقاط ایران مثل خراسان اکثریت با شیعیان و علویان بود. جدبزرگ شاه اسماعیل از بزرگان صوفیه بود و شیخ صفی الدین اردبیلی نام داشت. شیخ صفی پیروان زیادی داشت که بعدها تعدادی از آنها به گرد شیخ حیدر ،پدر شاه اسماعیل، جمع شدند. این پیروان بیشتر از میان قبیله های کوچگر ترک زبان بودند که محل زندگی اصلی آنها نه در خاک ایران بلکه بیشتر در خاک عثمانی بود. یعنی قدرت اصلی نظامی صفویه بیشتر از آنکه در خاک ایران متمرکز شده باشد در خاک عثمانی متمرکز بود. این قبایل از افرادی شجاع تشکیل شده بود که با ییلاق و قشلاق و دامداری امورات خود را می گذراندند. شیخ حیدر پس از مدتی به فکر قبضه کردن قدرت در آذربایجان افتاد ولی در سال 893 ه.ق در جنگی با شروانشاه و سلطان یعقوب آق قویونلو کشته شد. در آن زمان شاه اسماعیل پسر کوچکی بود که توسط پیروان متعصب پدرش فراری داده شد و سالها زیر نظر آنها تعیلم یافت تا دوباره در 15 سالگی قیام کرد و پیروان شیخ صفی را گرد خود آورد و جنگ با آق قویونلو ها را از سر گرفت. سلطان بایزید دوم،سلطان عثمانی، از شاه اسماعیل و روشهای خشن او برای تغییر مذهب مردم به شیعه دل خوشی نداشت و همیشه امیران آق قویونلو را بر علیه اسماعیل تقویت می کرد. دست آخر شاه اسماعیل با تکیه بر شجاعت وجنگ آوری قبایل قزل باش توانست در سال 907 ه.ق الوند بیگ آق قویونلو را در نزدیکی نخجوان شکست داده و تبریز، پایتخت آنها ، را اشغال کند. پس از این شکست بازهم بایزید دوم سعی کرد تا امیران بازمانده خاندان آق قویونلو را برعلیه اسماعیل متحد کند ولی نتوانست. سال بعد شاه اسماعیل سلطان مرادبایندری آق قویونلو را ، که حاکم اصفهان و فارس بود، شکست داد و بایزید مجبور شد که اسماعیل را به عنوان شاه آینده ایران قبول کند. در آن زمان رسم بود که شاهان پس از به تخت نشستن و پیروزی بر حریف نامه هایی به شاهان مجاور می نوشتند و شرح پیروزی خود را می دادند ولی شاه اسماعیل نامه ای برای بایزید ننوشت و عملا به او بی توجهی کرد. بایزید که سنش بالا رفته بود و به درگیری با شاه جوان ایران نداشت قدرت او را به رسمیت شناخت و در سال 910 سفیری با هدایای شایسته روانه دربار شاه اسماعیل کرد. او دو نامه به سفیر خود داد. بایزید از گروهی از اهل سنت که به خاک عثمانی پناهنده شده بودند شنیده بود که شاه اسماعیل نسبت به اهل تسنن خیلی سخت گیر است و با ظلم و تعدی به آنها سعی در تغییر دین آنها دارد. او نامه ای سرشار از پند واندرز نوشت و به سفیرش گفت تحقیق کند. اگر ادعای پناهنده ها صحت داشت نامه پند و اندرز را به اسماعیل بدهد وگرنه نامه دیگر که رسمی تر بود. سفیر پس از اثبات گفتار پناهنده ها نامه اول را به شاه اسماعیل داد که در آن بایزید او را از تعصب و ریختن خون بیگناهان برحذرداشته بود. شاه اسماعیل سفیر عثمانی را با نامه ای دوستانه و هدایا بازگرداند ولی این در ظاهر بود چرا که به رفتار خشن خود با اهل تسنن ادامه داد. بایزید هم به مرزداران عثمانی دستور داد تا از ورود قبایل ترکی شیعه مذهب که در خاک عثمانی زندگی می کردند به ایران جلوگیری کنند. در سال 916ه.ق شاه اسماعیل توانست شیبک خان ازبک را در نزدیکی مرو شکست دهد. او دستور داد تا صوفیهای اطرافش جسد شیبک خان را بخورند!!! بعد برای دهن کجی به بایزید دوم ،که رابطه دوستانه ای با شیبک خان داشت، داد پوست کله شیبک خان را کنده و توش کاه کرده و برای بایزید بفرستند. جمجمه سر شیبک خان را هم طلا اندود کرد و به عنوان جام شراب استفاده می کرد. رسیدن کله شیبک خان به دربار عثمانی کینه زیادی ایجاد کرد و مخصوصا سلیم، یعنی شاه بعدی عثمانی، خیلی از شاه اسماعیل کینه به دل گرفت. مورخان ترک این عمل اسماعیل را یکی از علتهای اصلی جنگ چالدران بیان می کنند. در سال 917 ه.ق شاه اسماعیل به مریدانش دستور داد تا در ایالتهای مرزی عثمانی تاخت و تاز و آدم کشی کنند تا بایزید را تحریک به جنگ کند. بایزید که سنش بالاتر رفته بود نامه ای به او نوشت ولی بازهم مداراکرد. در سال 918 ه.ق سلیم بر علیه پدرش ،بایزید، کودتا کرد و بایزید از سلطنت کناره گرفت. اسماعیل از اختلفات بین پسران بایزید استفاده کرد و به تاخت و تاز در خاک عثمانی ادامه داد و رقبای سلیم را در دربار خود پذیرفت. از طرف دیگر سردار سپاه اسماعیل با نام خان محمد استاجلو توانست علاء الدوله ذوالقدر را شکست داده و دیاربکر را اشغال کند و از آنجا به تحریک عثمانی اقدام می کرد. علاءالدوله پس از سلطنت سلیم از ترس سلیم که مردی جنگجو و بی رحم و جاه طلب بود به همراه حاکم مصر به صورت پنهانی با شاه اسماعیل متحد شدند. سلیم که اتحاد بین مصر و عراق و ایران را برعلیه خود دید تصمیم گرفت قبل از به هم پیوستن این 3 قدرت اسلامی به حساب تک تک آنها برسد و قبل از همه قوی ترین آنها یعنی ایران را به عنوان هدف اصلی برگزید. پس از برتخت نشستن سلیم شاه اسماعیل هیچ سفیری برای تبریک به دربار سلیم نفرستاد وعملا بی اعتنایی و بی حرمتی به سلیم را سرمشق خود قرارداد. این امر و دشمنی آشکار اسماعیل با اهل سنت سبب تشدید کینه سلیم شد و او دستور داد تا شیعیان نزدیک مرز ایران کشته شوند یا به زندان بیافتند یا به مصرفات اروپایی عثمانی تبعید شوند. از طرف دیگر با دولتهای مسیحی اطرافش موقتا صلح کرد تا با خیال راحت به ایران لشکرکشی کند. سلیم در سال 920ه.ق از علمای دینی اهل سنت حکم جهاد با شاه اسماعیل را گرفت و لشکر کشی به ایران را در همان سال شروع کرد. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
nozheh 64 گزارش پست ارسال شده در شهریور 87 آقا رضاي عزيز ممنون از مطلب خوبتون. خيلي خيلي استفاده كرديم. منتظر مطالب بيشتر هستيم. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,925 گزارش پست ارسال شده در مهر 87 1- پس از جنگ سپاه عثمانی و مخصوصا ینی چری ها از ورود بیشتر به خاک ایران سرباززدند و با شوروش کردن سلیم رو مجبور کردند که فقط به همون تبریز اکتفا کنه. این سپاهیان کلا به طمع غنیمت وارد جنگ می شدند و وقتی که ایران رو با کشورهای اروپایی مقایسه می کردند میدیدند که خیلی واسشون صرف نمی کنه واسه همین کلا عثمانی ها در شرق خیلی سربازانشون با جون و دل وارد میدان نمی شدند. 2- شاه اسماعیل و بقیه شاهان صفوی فهمیدند که فقط با نیروی شور و شوق صوفی ها و پیروانشان نمی تونند بر همه دشمنان پیروز بشوند. بر خلاف نظر دوستمون رومل این بنده خدا کم سن و سال بود ولی از همون سن کم وارد جنگ شده بود و در زمان جنگ چالدران تعداد زیادی پیروزی نظامی در کارنامه اش داشته. 3- شاه طهماسب(جانشین شاه اسماعیل) به درستی فهمید که پایتخت ایران(تبریز) عمق استراتژیک کمی داره و به همین دلیل پایتخت رو به قزوین منتقل کرد که بعدها به اصفهان منتقل شد. 4- در جنگ بین شاه سلیمان قانونی(جانشین سلیم) و طهماسب شاه طهماسب با استراتژی زمین سوخته و خراب کردن آبادی های سر راه پیشروی سپاه عثمانی باعث شد که سلیمان نتونه به اهداف استراتژیکش دست پیدابکنه. بازهم ینی چری طغیان کرد و حال سلیمان گرفته شد. 5- پس از جنگ چالدران سلیم رفت سراغ علاءالدوله ذوالقدر و ترتیبش رو داد. عراق از قرن 15 میلادی تا قرن بیستم به دست عثمانی افتاد. گرچه بعدها در زمان قاجار یه توافقاتی بود که حاکم بغداد با نظر ایران انتخاب بشه. 6- بعد از عراق نوبت مصر رسید و سلیم رفت خاک اونجا رو هم به توبره کشید. آخرین خلیفه عباسی رو کشت و خودش لقب خلافت رو به لقب سلطنت اضافه کرد. اینجا حکومت عثمانی به اوج قدرت خودش رسید و تا قرن بیستم هیچگاه نتونست این قدرت رو دوباره به دست بیاره. 7- برخلاف نظر آقای رومل مسلمونها در قرن 12 میلادی با سلاح آتشین آشنا شدند و تازه اون رو هم به کار گرفتند. این بابا یه خورده قد بوده و فکر می کرده که تیر به بدنش کارگر نیس. خوب بیچاره جوون بوده تقصیر نداشته. اما جانشینان شاه اسماعیل هم متاسفانه راه اون رو ادامه دادند و هیچ کاه به فکر تجدید سلاح ایران نیافتادند. مخصوصا در زمینه نیروی دریایی خیلی کم کارکردند و به همین دلیل اغلب جزایر مهم ایران در همین زمان به دست پرتغالی ها افتاد. شانس آوردیم که انگلیسی ها تصمیم گرفتند که پوز پرتغالی ها رو بزننند و عملا با ایرانی ها متحد شدند وگرنه..... 8- تازه در زمان شاه عباس کبیر بود که ایران به فکر تجدید سلاح افتاد و از سلاح های آتشین استفاده کرد. در جنگ شاه عباس با عثمانی ایرانی ها که سلاح مدرن و آموزش جدید داشتند ثابت کردند که به راحتی می تونند عثمانی رو شکست بدهند. اوج توفق نظامی ایران بر عثمانی در زمان عباس میرزای خدابیامرز بود که 3 بار پشت سر هم عثمانی رو شکست داد ولی متاسفانه در کتابهای درسی فقط به شکست اون از روسها اشاره می شه. سرفرصت درباره اون هم می نویسم. طولانی شد ببخشید ولی بازهم اگر چیزی به ذهنم رسید زیرش می نویسم. 2 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر