RezaKiani

آیین نامه سلحشوران ژاپن

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

رضا جان ضمن سلام و تشكر از زحماتت ميشه لطف كنيد و بفرماپيد چند بند ديگه از آيين نامه باقي مونده چون ميخوام همه رو يك جا چاپ كرده و بخونم هر چند كه يه بار به اين صورت كه زحمت كشيدي خوندم
بيشتر منوظرم اينه كه اون بصورت يه جزوه در اختيار دوستان خودم قرار بدم icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این سخن را از امیر نائوشیگه شنیدم که :" گاه پیش آید که همه مردم دوست و شادی افزا بنمایند، و ما به نهایت سرخوشیم، اما همیشه زود باشد که پاره ای از گفته ها و کرده ها مان در آن ساعات سرخوشی، پشیمانی آورد."


پی نوشت: شرمنده دوستان که این سلسله مطالب بازهم دچار وقفه شد. درس و مشق حسابی رمقم رو گرفته.امیدوارم که دیگه مطلب قطع نشه. چیز زیادی هم نمونده انشالله

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک بار که امیر کاتسوشیگه در جایی به نام شیرویشی شکار می کرد، گرازی بزرگ و وحشی را با تیر انداخت. گروهی از همراهان گرد آمدند و می گفتند که گرازی چنان پیلتن را کمتر کسی شکار کرده است که در این میان ناگاه گراز برجست و دویدن گرفت. کسانی که د رمیدان بودند هراسان و سراسیمه، از هر سو پای به گریز نهادند، تا آن که ماتابه یی نابه شیما تیری چون شهاب بر گراز انداخت و او را گرفت. در این هنگامه، امیر کاتسوشیگه چهره خود را با آستین پوشاند و گفت:" چه هوای پرگرد و غباری!" پیدا می نمود که این کار او برای آن بود که مردان را درچنان آشوب و آشفتگی نبیند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امیر کاتسوشیگه بارها می گفت:" سامورایی ها چهارگونه اند؛ تندِآهسته، آهسته ی تند، تندِتند و آهسته ی آهسته. تند تند آنهایی اند که هر دستوری که به آنان داده شود خوب دریابند و چنانکه دلخواه امیر است آن را به انجام رسانند. چنین سامورایی ها، که بهترین سلحشورانند، در شمار بسی اندک باشند. سامورایی آهسته ی تند، هر چند که چنان زودیاب نباشد که دستور داده شده را درجا بفهمد، باز می تواند کار را چنانکه خواسته شده است زود انجام دهد. سامورایی تند آهسته ، با آنکه فرمان را بخوبی می گیرد و می پذیرد، در کار بستن آن بیش از اندازه کند و دیرجنب است. دیگر سامورایی ها همه مردان آهسته ی آهسته اند."

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امیر کاتسوشیگه پیش از سپردن فرمانروایی به پسرش میتسوشیگه سفارشنامه ای از امیر نائوشیگه درباره حدود 20 نکته به او داد. و نیز در روز 26 ماه پنجم (1618) میان امیر نائوشیگه، در بستر مرگ، و پسرش کاتسوشیگه چنین گفتگو رفت:
امیر نائوشیگه گفت:" نخستین کار مهم در حکومت بر امارت همان فراآوردن مردان پرمایه است." در این جا امیر کاتسوشیگه پرسید:" آیا باید به نیایش بودا و خدایان پردازیم تا سلحشوران و جانبازان نیک یابیم؟" پدر پاسخ داد:" نه، بر روی هم، مردم برای آنچه که بیرون از یارای آنهاست به بودا و خدایان نیایش می برند، فراآوردن مردان شایسته در حد توان ماست." پسر پرسید که این کار را چگونه توان کرد و پدر گفت:" کار روزگار چنین است که هر آنچه را که آدمی دوست دارد و آرزو کند، فراسویش آید؛ چنانکه اگر کسی هرگز بوته گلی در خانه نداشته است، گل و ریحان آرزو دارد، زود باشد که خود را در میان بوته های فراوان و رنگارنگ گلها ببینند، و گاه نیز گلی کمیاب در کنار یابد. همچنین، کسی که خواستار مردان پرمایه باشد، آنان را تواند یافت – با دوست و گرامی داشتن ایشان."
و نیز، در این نوشته آمده است که امیر نائوشیگه گفت:" آن کار که از روی صدق و صفا انجام نشود، بسا که بهره ندهد."

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این سخن از فرزانه ای به نام هیو-گو ناریتومی است که پیروزی واقعی نه در چیره شدن بر دشمن، که در شکست دادن متحدان خود است. پیروز شدن بر متحدان خود یعنی پیروز شدن بر خویش، چیره آمدن روح بر تن. سامورایی باید که هر روزه تن و روان را بپرورد، چنانکه یکی از ده ها هزار یار در آزمایش با او برنیایند:اگر جز این باشد، او بی گمان بر دشمن پیروز نخواهدشد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اوریبه ایکونو(وزیر بزرگ در دستگاه میتسوشیگه) گفت:"امیر جو-چو در روزگار جوانی شبی که در خلوت دژ به نوشیدن نشسته بود، یکی از بستگانش به نام شوء گن ناکانو از او پرسید:" خدمت سامورایی را چه می دانی؟" جو-چو پاسخ داد:" با دوستی و نزدیکی که میان ماست، بگذار تا اندیشه ام را ساده و بی پروا برایت بگویم. من با آنکه مردی گمراه و غافلم، باز چنین می دانم که کارگیرا و دلخواه را شاید که هر کسی خوب انجام دهد، اما در کارهای ساده و ناخواستنی، همه گرایش به سستی و خمودگی دارند. این کاهلی، کارساز نیست و ما را تباه کند. نشانه ی کارورزی در سامورایی این است که اگر هم از او بخواهند تا برای کسی همتای خود که کاری دیگر دارد، آب از چاه بکشد یا برنج بپزد، آن را سبک نگیرد و همان کار کوچک را با نیرو و همت بسیار به انجام برساند. تو هنوز جوانی، و تا اندازه ای زیاده از سن و سالت پیش رفته ای، امیدوارم که این سخن را خوب به گوش هوش بسپاری!"

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امیرزاده چوناشیگه پیش از آنکه جانشین پدر (امیر میتسوشیگه) شود، به شاگردی چو-ئون کاهن در کوه کوکو ریو رفت تا رسم و راه بوداییگری آموزد. پس از آنکه امیرزاده تعالیم بودا را دریافت، این سخن بود که گواهی نامه ی گذراندن مدارج پیشرفته ی درس بوداییگری به او بدهند، و این گفته دهان به دهان در میان پیرامونیان می گشت.

یاماموتو گوروزائه مون که در آن هنگام دستیار شاهزاده و مشرف امارت بود، به شنیدن این سخن نزد چو-ئون شتافت تا کاهن را زنهار دهد که مبادا چنین کند، ودر اندیشه داشت که اگر او حرف نشنود، درجا با شمشیر به دو نیمه اش کند.

کاهن مانند همیشه آهسته و با وقار به تالار نیایش آمد و گوروزائه مون با دیدن او تند گفت:" من سخنی نهانی با کاهن دارم. بهتر است که مریدان را مرخص کنی." و سپس نزدیک آمد و با لحنی مصمم گفت:" شنیده می شود که قرار است کاهن به امیرزاده دست نوشته بدهد که او دوره ی پیشرفته ی تعالیم بوداییگری را گذرانده است. به گمانم کاهن که خود در هی زن(امارت ساگا) به دنیا آمده است، سنت خاندان نابه شیما را می داند. امارت ما که، به خلاف دیگر امارتها، تبار در تبار در فرمانروایی یک خاندان بوده است، باید به دست امیر و مردان او که یار و همکار یکدیگرند اداره شود. در تاریخ خاندان ما هرگز رهبر و امیری نبوده است که دستخطی برای گذراندن تعلیمات عالی بودایی گرفته باشد. اگر، به هر راه، چنین دستخطی به امیرزاده داده شود، او به این پندار می افتد که نور معرفت را دریافته است و از آن پس رأی و سخن مردانش را هیچ و بی ارزش خواهدگرفت و در فرجام کار، تیرگی و دشمنی میان او و سامورایی های وفادارش پیداخواهدشد. از آنجا که مردان بلند جایگاه همیشه گرایش به خودکامگی دارند، شایسته است که خیال دستخط دادن به او را برای همیشه از سربیرون کنی. اگر در خواستم را نپذیری، آفتاب دیگر را نخواهی دید."

کاهن، با آنکه رنگ باخته بود، خود را نگاه داشت و گفت:" نیتی که در این سخن دارید، ستودنی است. وضع امارت شما را می فهمم. پیداست که سلحشوری وفادار به امیرتان هستید." اما آن امیر سخن کاهن را برید و گفت:" می دانم که می خواهی مرا خام کنی، من این جا آمده ام تا قول بگیرم که از خیال دستخط دادن به امیرزاده گذشته ای." کاهن ناگزیر گفت:" خواسته ی شما بجاست. هیچ دستخط در تأیید فرایافتن تعالیم بودایی به امیرزاده نخواهم داد." و به تأکید و تکرار اطمینان سخت در این باره داد.

این داستان را، بعدها، گورو زائه مون خود حکایت می کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام رضا جان. خیلی عالی بود. واقعا همه درس زندگی هستند. اما حیف که به قدری اش را شور کردند و عقب عقب رفتند که از ان ور پشت بام افتادند! نژاد پرستی و خود بر تر بینی که باعث فاجعه در جنگ دوم جهانی شد. به نظرم به جای اینکه اصل را بفهمند و این رفتارها را ملاک قرار دهند، ظاهر ان را پرستیدند و نخود و تکبر فرا گرفتشان. به نظر بنده فکر می کنم مردم و سربازان ژاپن در ج ج 2 همه خود را یک سامورایی تند تند می دانسته اند. اما انگار ظاهر و جنگاوری را چسبیده و باطن و خصلتهای انسانی و اخلاق یک سامورایی را فراموش کرده و به گوشه ایی انداخته بودند. چه قدر اشناست این روزها..
راستی این قسمت 98 بسیار اموزنده بود و حقیقتی است بسیار با ارزش. اما حیف زمانی که فرهنگ عمومی یک ملت و کشور پایین باشد و مطالعه مردم سطح پایینی باشد ، خودشان رهبرانشان را تا به این سطح بالا برده و او را دانای کل می دانند ،اطرافیان در وصف او چه تملقها که نمی کنند و او را در همه چیز دارای دانش و نگاه کامل می دانند، حرف او را بی نقص می دانند به مانند اینکه انگاری تو گویی انسان نیستند و موجودی فراتر از انسان هستند.
این باعث می شود ان رهبرو امیرو حاکم با توجه به این رفتار و صحبتها خود را دانایی کل بداند که بر همه چیز مسلط است. فکر می کنم داستان ان کودک و پادشاه عریان را شنیده ای. وصف همین گونه حاکمان است.
باز هم از این مطالب زیبایت متشکرم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
داستان زیر درباره ی ترفیع ایچیه مون کوتو است:
چون ایچیه مون خود را یک سامورایی خوب نشان داده بود، امیر کاتسوشیگه دیرزمانی اندیشه ی ترفیع دادن به او را داشت، اما موندو چون شنید که کاتسوشیگه قصد دیدار ایچیه مون را دارد، به او گفت:" ایچیه مون سردار و یار ارزنده ای است. چرا در این فرصت به او درجه نمی دهی؟" کاتسوشیگه خشنود شد و بیدرنگ ایچیه مون را خواست و رسما به او ترفیع داد، و گفت:" خوشحالم که می بینم موندو با تو خوب شده است. بهتر است که بروی و از او تشکر کنی." ایچیه مون با شادی و شور بسیار به سرای موندو شتافت تا برای سفارشش در این کار سپاسگزاری کند و نیز او را برای سیصد روانداز که به اردوی کاتسوشیگه فرستاده بود، بستاید. موندو به شنیدن پیغام او بیرون آمد و گفت:" من سفارش ترفیع تراکردم، چرا که تو سرداری کوشا و وفاداری.پتوها را نیز برای آن نزد سپهدار فرستادم که او به اردو می رفت. هیچ یاد ندارم که من و تو با هم کنار آمده باشیم. لطفا زود از این خانه برو و دیگر هم اینجا نیا. رواندازها را هم باید برگردانند." و، بی درنگ، کسی را برای بازگرفتن رواندازها فرستاد. بعدها، هنگامی که موندو در بستر مرگ بود، ایچیه مون را به بالین خود فراخواند و گفت:"راستش را بخواهی، تو مردی بسیار تیزهوش، ما بیش از اندازه به خود مطمئنی. ترا خودپسند یافتم، و برای این بود که همیشه با تو سرستیز داشتم و در سرکوفتنت می کوشیدم. چون من بمیرم، دیگر کسی نخواهد ماند که با تو برآید، پس از تو می خواهم که بکوشی تا اندکی فروتن باشی."
گفته اند که ایچیه مون به شنیدن این سخن اشک در چشم آورد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نابه شیما شی ما(که وزیر امیر سوم، نابه شیما چوناشیگه شد) وقتی از پدرش اجازه خواست که به زیارت پرستشگاه آتاگوگونن(خدای پیروزی در جنگ) برود. پدر به شنیدن این سخن پرسید:" برای چه؟" دستیار پسر که پیام را آورده بود، پاسخ داد:" ای امیر، سرور من می خواهد به نیایش خدای جنگ برود و برای پیروز شدن در نبرد دعا کند." پدر که به خشم آمده بود، پاسخ گفت:" به این نیایش نیاز نیست. اصلا چرا مردی که رهبری خاندان و امارت نابه شیما را در دست خواهدگرفت باید به خدای جنگ تکیه کند؟ اگر آتاگوگونن همراه با دشمن بر تو زور آورد، به دو نیمش کن و پیشاپیش سپاهت بر دشمن بتاز!"

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هنگام حجت آوردن در محکمه، بهتر است که گفته شود:"پس از بر رسیدن مسئله، پاسخ رسمی خواهم داد." به دنبال پاسخ شتابزده نیز بهت راست بیفزاییم که "بگذارید در این باره بیشتر فکر کنیم." و با این کار، راهی برای برگرداندن سخن، اگر اشتباه کرده باشیم، بازگذاریم. آنگاه باید که بی غرور از دانش و تجربه و مرتبه ی خود با این و آن مشورت کنیم. رایزن دانا همیشه ما را اندرزی گوید که خود نیندیشیده بودیم. اگر هم سخن را با مردم بی دانش در میان گذاریم، باز بر سر زبانها افتد و سرانجام، به سود ما باشد. و نیز اگر در چنین کار با خدمتگزاران مشورت کنیم و با آنها بگوییم که "مدعیان من چنین و چنان می گویند و من می خواهم در برابرشان این گونه پاسخ دهم،" و از هر فرصت برای تمرین و آماده شدن بهره جوییم، چون هنگام رسیدگی و پاسخگویی آید، خواهیم توانست، شمرده و استوار، جانب خود را توجیه کنیم و برهان برنده در پیش نهیم اما اگر بی شور و گرمی و بر پایه ی پندار خود به دفاع پردازیم، بسا که دعوا را ببازیم، هر چند که حق با ما باشد. به هر روی، پسندیده آن است که در هر کار با دیگران مشورت کنیم. هر گاه کسی از مردم دانشی در دسترس نباشد، همسر و فرزندان هم یاری توانند داد. هرچه باشد، آنها نیز استدلالی از خود دارند.
جوسوئی مورا نیز گفته است که در این کارها آدمی به خرد فرایافته از عمر و تجربه نیاز دارد. اگر سخنی باید گفت، بهتر است که در جا بگویی، دیر گفتن آن مگر که نابجا یا پوزشخواهانه بنماید. همچنین، باید مانند مرغی که گهگاه زمین را می خراشد، هر چند گاه یکبار سخن خود را بازگویی و بر آن پای فشاری. در این میان، برای فهمانیدن سخنت به حریفات، به آنها چیزها می آموزی و از این راه، خدمتی در حقشان می کنی. پس پیرزویت در دعوا درخشانتر می شود.
شیوه ی معقول استدلال همین است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک سامورایی به نام تاکاگی روزی با سه کشاورز بگومگو پیداکرد و آن سه او را در یک شالیزار فروکوفتند و زندند. سلحشور چون به خانه رسید، زنش گفت که مگر او از یاد برده است که باید چون یک سامورایی بمیرد؟ مرد پاسخی نومید کننده داد و زن به فریاد آمد که :"مرد ، دیر یا زود، ناگزیر می میرد. برای مردن راه های بسیار است: مردن به بیماری، خودکشی مردانه، اعدام شدن با دست بسته ( با خواری و به کیفر بزهکاری) و دیگر و دیگر. برایم رنج آور است که ببینم تو به خواری می میری."
زن از خانه بیرون رفت و پس از چندی بازآمد، دو فرزنند کوچکشان را خواباند، مشعلی برافروخت و جامه ای برای شبیخون و نبرد پوشید و به شوهر گفت:" دیدم که این سه کشاورز در جایی گرد آمده اند. اینک هنگام کار است. بیا!" و خنجری برداشت و پیشاپیش شوهر، مشعل به دست، شتافت و به جایی که آن سه بودند، تاخت. زن و شوهر آن سه را به دم تیغ گرفتند، دو تا را کشتند و یکیشان زخم خورده گریخت. در پی این رویداد، شوهر به مرگ با افتخار یا "سپاکو" محکوم شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک سامورایی را برای کاری از امارت توتوری به کیوتو، پایتخت، فرستادند. او روزی در کوچه و بازار شهر می گشت که شنید کسی می گوید سامورایی های ولایت او در کوچه ی بالاتر درگیر زد و خوردی شده اند. او به یادآورد که گروهی از رزمندگان هم ولایتش اینک برای گشت و گذار در پایتخت اند و مگر که آنان درگیر و گرفتارشده باشند. پس پرس و جو کنان، خود را تند به آنجا رساند و دید که همه ی یارانش از پای درافتاده اند. آن سامورایی شمشیر کشید و به دو حریف برجای مانده تاخت، آنها را کشت و به مهمانخانه برگشت.
داروغه شهر، چون آن ماجرا شنید، در پی او فرستاد و گفت که دست بردنش به شمشیر به دنبال درگیری یاران، نابجا بوده است. سامورایی پاسخ داد:" من مردی ولایتی ام و زبان قانون نمی دانم. برایم روشن تر بگویید." و چون سخن را برایش شکافتند، گفت:" کم کم دارم می فهمم؛ اما من قانون شکنی و بیراهی نکرده ام. می دانید که نه تنها آدمیزاد، که هیچ آفریده ی دیگر، نمی خواهد جانش را ببازد؛ برای من هم زندگی شیرین است. اما به شنیدن این که یارانم در کوی وبرزن درگیر زد و خوردی شده اند، خلاف بوشیدو دیدم که آرام بمانم و کاری نکنم؛ پس به آنجا شتافتم. گذشته از این، اگر به دیدن دوستان زخم خورده و کشته ام، بی شرمانه رو برمی گرداندم خودم زنده می ماندم اما بوشیدو در من می مرد. این بود که از جان شیرین گذشتم تا به رسم وراه شایسته ی سامورایی رفته باشم و به سنت و قانون سامورایی وفاداربمانم. از آنجا که، در میانه ی درگیری، از سرجان گذشتم، چشم به راه کیفر خود دارم.
این سخنان در دارغه سخت اثر کرد. دفتر این رویداد را به آرامی بستند و به امیر آن سامورایی پیام فرستادند که سلحشوری ارزنده در دستگاه خود دارد که باید او را ارج بشناسد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هر اندازه هم که سامورایی در کار و کارزار برجسته باشد، اگر در نگاه اول زیرک و کاردان نماید،مردم از او کار بزرگ چشم دارند.پس چون در میدان آزمایش همسنگ دیگران ازکار درآید،همگنان در او کاستی ببینند. از سوی دیگر،کسی راکه بی شتاب و آرام می نماید، همان که کاری کمی بهتر از دیگران انجام دهد،همه بی دریغ می ستایند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.