RezaKiani

آیین نامه سلحشوران ژاپن

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

والاترین حالت دلدادگی، نگاهداشتن عشق سوزان در دل است، و بازننمودن این راز بر هیچ کس، و بر محبوب نیز.
پس از مردنم
شرار عشق مرا ای یار
از دودی که از کالبد سوزانم بر می خیزد
دریاب
روزی با گروهی از یاران در سخن بودم و گفتم که درپیش من غایت عشق، عشق پنهان است. عشق را چون فاش زایند و بر زبان آوردند، ازنمود و جمال بیافتد.
اندوه عشق بردن در همه ی عمر و از عشق مردن، بی گفتن نام معشوق، معنای راستین عشق. در شعری چنین آمده است:
من به یاد یار خواهم مرد
سوز عشقم را مگر خاکسترم داند که ان را باد خواهد برد
نام محبوبم همان رازی است پنهان مانده در سینه
عشقی که در این شعر توصیف شده لطیف ترین عشق است. یک بار که من این شعر را برای چند دوست صاحبدل خواندم، لطف سخن در آنان اثرکرد و بند میانی آن را که می گوید:"سوز عشقم را مگر خاکسترم داند که آن را باد خواهد برد." گرفتند، و از آن تعبیر "عاشقان در دست باد" را ساختند.
جان دادن و راز عشق را با خود به گور بردن بالاترین تجلی عشق است. اگر هم محبوب خود به زبان آید و از سامورایی بپرسد که آیا دلباخته اوست، بهتر آن است که پاسخ دهد:" این آخرین چیزی است که می توانم به آن بیاندیشم." عشق راستین چه پیچ و خم ودشواریهای در پیش دارد!!
این فلسفه ی خویشتن داری در هر چیز به کارمی آید، چنان که رابطه ی امیر با سردار و سلحشور را روشن می سازد. و نیز ممارست و کوشیدن به خویشتن داری در تنهایی همانا آماده شدن برای صیانت نفس در میان جمع باشد. انسان، پاک و صافی نباشد مگر آنکه از فرومایه کاری در تنهاییو نیز از راه دادن پندار بد در درون دل و اندیشه دوری جوید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پیش از گفت و شنود با کسی، نخست باید که طبع او را بیازمایی و بشناسی و رفتارت را مناسب آن داری. برای نمونه، در گفتگو با مردی مباحثه جو و نوخواسته، هرچه آرامتر سخن گوی تا او را نرنجانی و به ستیزه نیاوری: پس حجت او را بر پایه ی منطقی که خود وی در پیش نهاده است، فروریز- با چنان شگردی که جز تسلیم و رضا چاره نبیند. این کار به مایه ی شناخت و روشن بینی و اعجاز سخن تواند بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
رضا کیانی گرامی باز هم از تلاش شما در گرداوری این گهرهای زیبا تشکر میکنم.

درست است در این زمینه بدلیل فقر علمی امکان مشارکت در بحث نداریم اما با مطالعه این 58 مورد آموزه های زیبایی از دیگر مردمان یاد گرفتیم.

:? icon_razz

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مردم زودرنج در پس همه می مانند. آدمی باید که سرشار از شور وسرزندگی باشد.


پی نوشت: شما لطف دارید.
خواندن این نوشته ها برای کسانی که علاقه به تاریخ جنگ جهانی دوم دارند بسیار مفید است. مسائلی مثله کامیکازه و توان بالای سربازان ژاپنی، احترام و علاقه اونها به امپراطور بدون خواندن این گونه متون تاریخی در هاله ای از ابهام باقی می مونه. کسی که این کتاب هاگاکوره رو بخونه تازه می فهمه که توی سر سرباز ژاپنی چی می گذشته.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بنیاد خدمت سامورایی، بر روی هم، سرسپردن در راه امیر است. در این راه بالاتر و بایسته تر از هر چیز آن است که سلحشور در جان خود خرد، رحت و دلیری داشته باشد. هر چند که داشتن این هر سه فضیلت ورای توان مرد عادی است، از سامورایی به آسانی برآید. خرد را می توان را رای جستن از دیگران فرایافت، خردی بی مرز و سرشار. رحمت، حاصل کوشیدن و رنج بردن برای دیگران است. دلیری آن است که مرد دندان بر هم فشارد و ناهمواری را زیرپا بکوبد، بی آنکه ذره ای از پیامد کار بیم آورد. تعریفی بهتر از این فضیلتها نمی دانم.
اینک، چیزهایی که برای دیگران چشمگیرتر است، جلوه و نمود مرد، شیوه ی سخن و خط نویسی اوست، که همه از کارهای هر روزه اند و می توان با آموزش و تمرین پیوسته آن ها را هر چه بهتر ساخت.
بیش از هر چیز بکوش تا تسلیم و نیرومند باشی. پس از یافتن آرامی جان و نیروی تن، تاریخ و آداب خاندان را بیاموز؛ پس از آن کمالات دیگری را به تفنن فراگیر. در خدمت امیر بودن، بر روی هم، کاری دشوار نیست. کسانی که امروز خدمتشان بیش و کم به کار می آید آنهایند که مان به این سه اصل دل نهاده اند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
رضا جان بسیار عالی هستند. به واقع چیزی نمی دانم که بتوانم در ان شرکت کنم ,هر چیزی که می خوانم برایم اموزنده هست.
یک سوالی دارم. اینهایی که شما می نویسی همش اخلاق و انسانیت و رفتار درست را ترویج می کند.اگر بنا به حرفی که گفتی کسی که این کتاب هاگاکوره رو بخونه تازه می فهمه که توی سر سرباز ژاپنی چی می گذشته. چه طور می شود که این سربازان ژاپنی جانی بودندو این همه جنایت کردن,طوری که انگار انسانیتی در وجود انها نیست؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خداپدرت رو بیامرزه که بالاخره یه سوال حسابی کردی.
سربازان ژاپنی جانی و آدمکش نبودند.
یعنی در حقیقت خودشون رو جانی و آدمکش نمی دونستند. کسانی که در اوج جنگهای چین و ژاپن از این کشور دیدن کرده بودند مردان ژاپنی را مردانی سخت کوش و مهربان می یافتند اما همین مردان وقتی وارد میدان جنگ می شدند هر بلایی که دلشون می خواست سر طرف مقابل می آوردند.
علتش هم این بودکه در آیین سامورایی فرد جنگجو ناچار به اطاعت کورکورانه نسبت به اربابش هست. در مورد امپراطور که اون رو تا مقام خدایی بالا برده اند. خوب وقتی که بالادستی ها به این بیچاره ها می گفتند که طرف مقابل( غربی ها، چینی هاو کره ای ها) اصلا آدم نیستند اینها هم اونها رو آدم و در حدو اندازه خودشون نمی دونستند و هر بلایی که می خواستند سر اسرا و غیرنظامی ها می آوردند.
اما گذشته از اینها فاکتورهای دیگری هم در بین سربازان ژاپن در جنگ جهانی دوم بوده که الان هم بعضی هاش رو در میان مردم عادی می تونید پیداکنید چون تعالیم این کتاب به صورت نهانی در بین این مردم نهادینه شده. مثلا اطاعت از ارباب به صورت اطاعت از رئیس شرکت درآمده. رابطه بین رئیس و مرئوس در ژاپن تا دهه 80 یه رابطه پدر و فرزند بود نه یه رابطه مدیر و زیردرست. شرکتهای ژاپنی دقیقا مانند همون دوران سامورایی ها زندگی کارمندانشون را تا آخر عمر تامین می کردند و وقتی یه کارگر یا کارمند به یه شرکت وارد می شد دیگه تا آخر عمرش از نظر مادی خیالش راحت بود و ساپورت می شد.
کارکردن سخت و فعالیت با وجدان کاری بالا هم در سربازان و هم در مردم ژاپن به راحتی دیده می شه و می تونید رگه های اصلی این تفکر رو توی همین کتاب پیداکنید.
در زمینه جان فشانی هم همگی سربازان ژاپنی رو میشناسیم. تمام ارتشهای دنیا ادعا می کنند که تا پای جان حاضرند بجنگند ولی ارتش ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم این ادعا رو به عرصه عمل وارد کرد. فقط خلبانهای ژاپنی نبودند که پروازهای انتحاری داشتند بلکه در میان افراد نیروی زمینی هم این امر کاملا رواج داشت.
به هر حال....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سامورایی باید از دل و جان بکوشد تا امیر نیکومنش و سرزنده ی خود را به شوق آورد و بستاید، تا او بتواند در راه خود هموار پیش رود؛ و نیز باید که در پروردن عزم و اراده ی او تلاش کند. اگر امیرت آتشین خوی و زود آشوب است، با او چنان باش که رای و سخنت را بپذیرد، و همیشه در هر کار اندیشه دارد که آیا تو آن را درست می دانی یا نه. این گونه رسیدن به کار و حال و بار آوردن خدایگانت، بالاترین وفاداری است. بی بودن چنین سلحشورانی در پیرامون امیر، او خود را سراسر در میان گروهی چاپلوس و زبانباز یابد و دچار بالندگی و خودبینی شود، و این منش و رفتار همه ی اندیشه ها و نقشه های او را برای گرداندن بهتر کارها، نقش بر آب سازد. کسانی که این نکته را دریابند، اندکند.
مردانی چون کیومارا ساگارا و کیچی یه مون هراادا به این نکته توجه بسیار داشتند، و امیران جوان، کار و یاوری آنان را موهبتی بایسته می دانستند. می گویند که امیر در هنگام بیماری کیچی یه مون هارادا و پس از کناره گیری او نیز نزدش می رفت و از او راه و چاره ی کارها را می جست، و ارزش وجودش را خوب می دانست.
مردم چون این گونه معتمد ومشار شدن را محال دانند، در این راه نکوشند. اما به تجربه می دانم که با ده سال تلاش سخت می توان به چنین پایگاه رسید. کسی که نکوشد تا گنجینه ی بی همتای دستگاه دولت و خاندان خود شود، بزدل و سست رای است.
نوبوتا ایتاگاکی( از سلحشوران شینگن) و تاکاتومو آکی موتو بهترین نمونه ی این مردان ارزنده اند. بی گمان، سلحشوری که مورد مهر امیر نباشد، فرصت شایسته برای نشان داند وفاداری نمی یابد. این نکته ای است که بیشتر مردم از چشم دور می دارند. مرد سلحشور باید بکوشد تا خدایگانش را ، را آرام آرام، آگاه و خردآشنا سازد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یکی از سامورایی ها که دیده بود که امیر "میستوشیگه" لوحه های نام نیاکان را از تالار بودا بیرون برده است، از من پرسید که آیا باید امیر را برای این کار سرزش کرد؟ او را آرام ساختم و گفتم:" خرده گیریت در کار امیر درست است. اگر امیر به این نکوهش تو به هوش آید و لوحه ها را به تالار برگرداند، بی گمان ارج و اعتبارت در پیش مردم بالا می گیرد. از سوی دیگر، اگر او ایرادات را نپذیرد، مردم از امیر بد خواهند گفت، و باشد که تو ، که سامورایی وفادار اویی، قدر و احترام فزون تر یابی. اما شایسته سامورایی آن است که بار نکوهش برای اشتباه امیر را خود به دوش گیرد. تا هنگامی که کار را به حال خود گذاریم، کسی آن را در نیابد، و چیزی پیش نمی آید. پس باشد که در هنگامی مناسب راهی پیداکنی که امیر را متوجه سازی بی آنکه مردم از آن داستان بسازند."
هر نکته و سخنی در نکوهش امیر به آسانی پراکنده می شود. باید که آرام و بردبار باشیم تا بهترین هنگام برای یادآوری کجراهی امیرمان پیش آید. بیراهیها و گناه ها را بیشتر مردم بی پروا، در میان نزدیکان فاش می گویند. باید بر آن باشیم که هرگز اندک سخنی به زیان امیرمان نگوییم. هر چند که نزدیکی میان ما و پدر و مادر، فرزندان، برادران و دوستان یکدل خود، پنهان گفتن کجراهی های امیر را با آنها زیانبار نمی یابم، باز بسا که این سخن چون برق و باد در اینجا و در سرزمین های نزدیک و سرانجام در سراسر کشور می پیچد.
اگر به خدمتگاران و نیز خویشان میدان دهیم، باشد که خداوندگارمان آشکارا ناروا و ناسزا گویند. نزد بستگاه و در میان دوستان باید که لب فروبندیم و زبان در کام کشیم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در کارها آنچه سرانجام اهمیت راستین دارد، تصمیم در لحظه است. سامورایی در سراسر زندگی هر لحظه بر سر تصمیم است. چون سامورایی این اصل را دریافت، هرگز دلهره نشناسد و هیچ گاه نگران آینده نباشد. او همان در حال و زمانه ی خویش و بر مدار عزم و اراده ی خود زندگی کند.

اما، مردم از این معنی دورمانند و همه همواره در پی چیزی بهتر و بهره ای بیشتر از زندگی باشند. بر اراده استوار بودن و بیراه نرفتن در زندگی به مایه ی سالها و سالها ممارست تواند بود. چون به چنین آگاهی رسیم، هر چند هم که پیوسته اندیشه بر آن ننهیم، باز اراده و عزممان بر جای باشد.

اگر آدمی بر یک چیز استوار بماند، کمتر گم و بیراه می شود، و آن ، وفادار بودن به اعتقادات خویش است.

پی نوشت: از دوستانی که از تاپیک را دنبال می کردند معذرت می خوام. یه چند وقتی نبودم و به همین دلیل در ادامه کار وقفه افتاد. اگر خداوند خدا یاری کند با هم این کتاب رو به آخر می رسونیم.
باتشکر از همه عزیزان
رضاکیانی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
گردش زمانه را دیگرگون نتوان کرد. تباهی گرفتن حالها و کارها نشانه ی نزدیک شدن به فرجام ازلی، و ناموس طبیعت است.

سراسر سال هم نمی توان در بهار و تابستان گذراند یا که پیوسته روز روشن داشت. پس، تلاش در برگرداندن عقربه ی زمان و بازآوردن روزهای خوی یک سده ی پیش، بیهوده است. شایسته آن است که روزگارمان را به نیکوترین حالی که طبیعت زمانه اقتضا دارد، درآوریم. اشتباه مردمی که همیشه اندوه و دریغ گذشته ها را دارند، از درنیافتن این نکته بر می آید. از سوی دیگر، آنان هم که جز نوآورده ها را ارزش نمی نهند و از رسم وراه گذشته بیزاری می نمایند، کوته بین و نابخردند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جوان بايد در دليري و سلحشوري چنان بارآيد كه خود را بهترين و دليرترين رزمنده ي ژاپن داند. و باز سلحشور جوان بايد كه هر روز در حال و كار خود بنگرد و هر كمبود و نارسايي را بيدرنگ از ميان ببرد. جز با چنين اعتماد به نفس همراه با بر رسيدن و انديشه در حال خويش جوان هرگز به جايي نرسد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به قول آقا سعيد عجب پشتكاري داري من حتا حوصله ي خوندن يه صفحشم ندارم چه برسه به اينكه بخوام بنويسم
اگه عمري بودو اين ترم انشا ا.. درس تفسير موضوعي نهج البلاغه را پاس كردم و البته قابل بودم مطالبي از اين كتابو در زمينه هاي مرتبط با سايت براتون مي نويسم
آقا رضا از بس همه ازت تعريف كردن من ديگه بي خيال شدم
راستي شما كه اين مطالبو مي خونيد هيچ نظري دربارش ندارين البته منظورم همه نبود مطمئنم خود آقا رضا هم ترجيح مي داد به جاي اين همه به به و چه چه هر قسمتو نقد كنيم آخه تا اين كارا نكنيم كه خوندن اين مسائل درديو دوا نمي كنه ما بايد از هر جاييش خوب بود استفاده كنيم و قسمت هاي بدشو هم كنار بگذاريم يا بهترشو بگيم من اين قسمت 42 رو خوندم باهاش موافق نيستم شما هم يه بار ديگه بخونيد اگه قرار باشه تا 50 سالگي صبر كنيم كه به جايي نميرسيم اين حرف به درد همون ژاپنيا مي خوره كه 110 سال عمر مي كنند
[quote] 42- زود برشدن زیان دارد
آن کس که زود در جوانی پیشرفت کند در خدمت به خداوندگارش کارآمد نباشد. مرد سلحشور، هرچند که هوشمند و با جوهر، تا جوان است، استعدادهایش هنوز پرورش نیافته است و دیگران او را ، چنان که باید، به برتی نمی پذیرند. پس بهتر آن است که آدمی پس از رسیدن به پنجاه سالگی، اندک اندک خود را رسیده و بار آمده داند. کسی که پیشرفت و ترقی او در چشم مردم دیرتر و کندتر از آنچه باید بنماید، از کار و خدمت خود به راستی بهره تواند یافت. [/quote]
قربون امام حسين برم كه با يه جمله ي [color=red]هيهات من الذله [/color]كار صد تا مثل اين كتابو ميكنه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرزانه اي گفته است: من جادويي براي در كمند آوردن پيروزي نمي دانم. تنها اندرزي كه دارم اين است كه مرد بايد از هر فرصتي بهره جويد و بخت را (چون درآيد) از دست ندهد.

پي نوشت:
دارياي عزيز سلام! بهتره اينها رو توي يه فايل ورد كپي پيست كني بعد سرفرصت پرينتشون رو بگيري و مثه يه كتاب بخونيشون تا ....
اما درباره اينكه گفتي اينها همشون به درد ما نمي خورند حق با شماست. بعضي هاشون مفيدند و با فرهنگ ما جور درمياد(مثه همين آخري) بعضي ها شون رو هم بايد بندازيم دور.

هدف اصلي من از اين تاپيك اينه كه ببينيم سربازاي ژاپن در جنگ جهاني دوم رفتارشون از كجا نشات كرفته بود. اين كتاب اصلي ترين دكترين آموزش اخلاق در نزد سيستم نظامي ژاپن در زمان ابتداي قرن بيستم بوده و شما با تجزيه و تحليل اينها است كه تازه درك مي كني چرا سربازاني اين كشور توي فيليپين تا 20-30 سال بعد از جنگ جهاني داشتند خودشون تنهايي مي جنگيدند و تسليم نمي شدند. درباره اونها هم مطلب دارم به موقعش انشالله

اما درباره اين مساله پير و جوان حق با اين بنده خداست. شما خودت نگاه كن همين الان اگر توي دانشگاه يا دبيرستاني كه هستي اگر يه كسي كه سنش از شما كمتر باشه بذارند مبصر با ناظم خود شما ازش حساب مي بري يانه؟ صحبت سر اينه كه اغلب افراد به صورت ناخودآگاه سن و سال رو در نظري كه درباره ديگران مي دهند دخيلي مي دونند. همين مساله سن و سال سبب شد كه خيلي ها از اسامه بن زيد حرف شنوي نداشته باشند. تاريخ صدر اسلام رو يه نيگاه بنداز!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.