Ernesto_Rommel

خرمشهرهدف نبود، هدف آبادان بود

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

روايت يك افسر اسير عراقي خرمشهرهدف نبود، هدف آبادان بود خبرگزاري فارس: مثلا خرمشهر در دانشكده جنگ هدف نبود، هدف آبادان بود يا از منطقه سيبه از اروند رود براي گرفتن آبادان عبور مي كردند. يا پس از محاصره خرمشهر بسمت آبادان وارد عمل مي‌شديم و نيروهاي اندكي براي نگهداري منطقه خرمشهر نگاه مي‌داشتند، كه چناچه اين طرح اجرا مي‌شد خيلي موثر واقع مي‌گرديد. گزارش يك افسر اسير عراقي از هجوم دشمن به منطقه غرب كرخه در آغاز جنگ *سوال: ارزيابي دولت عراق در آغاز جنگ به طور كلي چگونه بود؟ *جواب: در آغاز جنگ ايران و عراق، اختلاف ميان رهبري سياسي و نظامي (عراق) بر سر هدف از جنگ، وجود داشت. اين موضوع در دانشكده جنگ (دانشگاه البكر) مورد بحث و بررسي قرار گرفت. در نتيجه تصميم گرفته شد كه يك جنگ سريع و برق‌آسا جهد جدا ساختن منطقه خوزستان آغاز شود زيرا از خلال تجربيات قبلي جهان سوم مثلا جنگ در كردستان، هدايت جنگ درازمدت به خاطر كمبود مهمات، نبودن كارخانجات ساخت مهمات در كشور و همچنين مشكلات نگهداري و پشتيباني ممكن نبود، لذا مي‌بايست يك جنگ سريع و برق‌آسا باشد به همين دليل تصميم گرفته شد تا مدت جنگ ميان 5-6 هفته بيشتر طول نكشد. منظور از جنگ اين بود كه حوادث بعدي بر اساس آن انجام گيرد. در حالي كه رهبري سياسي مي‌خواست كه تهاجم نيروها در كليه محورها شروع شود. در دانشگاه البكر اينگونه تصميم گرفته شده بودكه پيشروي به سمت منطقه عملياتي شوش آغاز شود تا از جاده تهران- اهواز تا مسجد سليمان وكل مناطق جنوب خوزستان برسد. اين تدبير نظاميان بود علت اين مساله اين بود كه قبلا ارتباطاتي با بعضي از عشاير خوزستان و همچنين مخالفين نظام جمهوري اسلامي ايران وجود داشت، چرا كه هدف تقسيم كشور بود، چونكه در آن روز، جمهوري اسلامي ايران ضعيف شده بود در حاليكه ديدگاه رهبري سياسي تحت تاثير ديدگاه‌ آمريكايي‌ها قرار داشت كه خواهان جنگ بلندمدت، براي تضعيف دو طرف ايران و عراق بودند ولي نظاميان خواهان جنگ كوتاه مدت بودند، اختلاف ميان نظاميان و رهبري سياسي در مورد اهداف بعدا مشخص گرديد. *سوال: تصرف اراضي تا مسجد سليمان چگونه كوتاه مدت بود؟ *جواب: منظور مدت جنگ كوتاه باشد . سياسيون گفتند ما بايد در طول مرز در كليه محورها عمليات تهاجمي داشته باشيم تا نيروهاي ايراني را منهدم كنيم اينها محورها را اينگونه مشخص كردند مثلا تهاجم از محور عماره- شوش، محور عماره شهرهاي فكه و محور جنوب. هدف رسيدن به چاه‌هاي نفت بود و جدا ساختن منطقه جنوب از داخل، نه از خارج. مثلا وارد منطقه محمره(خرمشهر) آبادان و اهواز شديم. اين نظر سياسيون بود. نظاميان مي‌گفتند ما از بيرون منطقه را احاطه و محاصره مي‌كنيم وملت نيز در داخل قيام خواهند كرد افسران ستاد و كارشناسان نظامي از وارد شدن به شهرها برحذر بودند زيرا گفتند: ما يگان‌هاي زرهي و مكانيزه در اختيار داريم كه با آن مي‌توانيم مانور دهيم و بزرگترين منطقه را تحت محاصره خود آوريم. بدون اينكه وارد شهرها شويم و با مردم درگير شويم. ولي تصميم‌گيري سياسيون نسبت به راي نظاميان برتري و ارجحيت پيدا كرد و محورهايي براي تهاجم مشخص گرديد. پس از مشخص شدن محورها دستور صادر شد تا لشكر 10 زرهي براي انجام عمليات تهاجمي به محور عماره اعزام شود. فقط تيپ 17 در منطقه بود،‌چرا كه تيپ 22 زرهي در صويره و تيپ 24 درمنطقه ميمونه در كركوك بود. حدود ساعت 14و30 روز 22/9/1980 (مطابق 31 شهريور ماه سال 1359) پس از بمباران هوايي و بدون اعلام قبلي، بلكه به صورت ناگهاني به ما دستور داده شده تا واردخاك جمهوري اسلامي ايران شويم . نخستين مشكل كه براي وارد شدن به سرزمين ايران با آن روبرو شديم اين بود كه منطقه را شناسايي نكرده بوديم. از انها خواستيم تا فرصتي براي شناسايي منطقه به ما بدهند، آنها گفتند نقشه‌ها واضح است و نيازي به شناسايي نيست بلكه در اسرع وقت وارد عمل شويد تا صبح روز 23/9/1980 بايد تا رودخانه دوبريج برسيم. پس از رسيدن نيروها به رودخانه دوبريج، نخستين مقاومتي كه با آن روبرو شديم از سوي پادگان (عين‌خوش) بود. بنده افسر ارشد تيپ بودم. اين مقاومت به صورت سلاح ضد تانك (موشك‌هاي تاو) بود كه باعث شد تا تانك‌هاي ما از ادامه پيشروي متوقف شوند و تبادل آتش ادامه پيدا كند. هيچ آتشي پشتيباني از سوي توپخانه به ما ارائه نمي‌شد زيرا زمين منطقه براي استقرار آن مناسب نبود، تنها يك جاده براي حركت شني‌دارها و خودروها وجود داشت. بعضي از خودروها در زمين گير مي‌كردند.حتي 13 دستگاه تانك يكي از گردان‌ها همگي در زمين فرو رفتند و قادر به حركت نبودند. فرمانده اين گردان ابراهيم عبدالستار بود كه اكنون فرمانده كل گارد جمهوري مي‌باشد. علت اين مشكلات هم به خاطر عدم شناسايي منطقه بود. در ساعت 14 و 30 فرمانده لشكر به تيپ ما دستور داد.(من، فرمانده، تيپ،افسراطلاعات) كه جلسه تشكيل شود و از ما خواستند تا نقشه‌ها را بياوريم. سپس گفت اين نقشه‌ها كافي نيستند، بايد نقشه منطقه را تا دزفول داشته باشيد. زيرا ما فقط تا منطقه عين خوش نقشه داشتيم. ما گفتيم دزفول دور است او گفت خير اگر با سرعت در سرزمين ايران پيشروي كنيد خيلي نزديك خواهد بود ما گفتيم اهداف ما كجا هستند. گفت هدف نخست شما رودخانه دوبريج هست و پس از رسيدن به آنجا اهداف بعدي را به شما خواهند گفت. اين در حالي بود كه ما دو ساعت پيش به العماره رسيده بوديم و بايد به ما فرصتي براي شناسايي، صدور دستور، شيوه پيشروي و برآورد وضعيت مي‌دادند. ولي آنها گفتند بايد خيلي سريع حركت كرد. روز 21/9/1980 در بغداد به حالت آماده باش به سر مي‌بريم و صبح 22/9/1980 به عماره رسيده بوديم. ما دو ماه قبل از جنگ، آموزش يگاني داشتيم كه اين مدت را يك ماه تمديد كرده بودند تا كليه يگان‌هاي زرهي ومكانيزه عمليات عبور از خط را فراگيرند چون جزو تاكتيك عمليات تهاجمي عليه ايران بود گفتيم اين نوع تاكتيك را چگونه اجرا كنيم او گفت نيروهاي پياده، مناطق مرزي را تصرف كنند، نيروهاي زرهي و مكانيزه با عبور از خط آنها به سمت اهداف خود در عمق اراضي ايران وارد عمل خواهند شد. اين تجربيات با آموزش يگاني كه قبلا گفتيم شامل نيروهاي پياده، زرهي، مكانيزه، توپخانه و حتي سيستم اداري مي‌باشد. همچنين واحد شناسايي و نيروهاي حفظ جناح همگي در اين تمرينات شركت داشتند كه حدود يك ماه ادامه داشت. پس از صدور دستور به اجراي عمليات تهاجمي سريع، نخستين مشكلي كه با آن روبرو شديم عبور از اين پل (بر روي نقشه) بود البته اين يك پل نظامي بود كه مهندس تيپ آن را احداث كرده بود لهذا تانك‌ها يكي يكي از آن عبور كرده بودند كه حدود چهار ساعت تاخير براي ما ايجاد كرده بود. اين مشكل اول بود، مشكل دوم جاده بود كه فقط يك جاده مالروئي تا منطقه شرهاني وجود داشت. خلاصه ساعت 4 صبح روز 23/9/1980 ما به منطقه شرهاني رسيديم. زيرا هيچ راهنما نداشتيم و منطقه را شناسايي نكرده بوديم و نيز عمليات خيلي سريع انجام شده بود يعني ساعت 14و30 دستور حركت به ما صادر شد و حدود ساعت 5 حركت گردان‌ها شروع شد. شيوه حركت ستوني بود. پس جمله به پاشگاه‌هاي مرزي آغاز شد پاسگاه‌ها چند تير شليك كردند و سريع تسليم شدند. سپس پيشروي به سمت رودخانه دوبريج ادامه پيدا كرد(تنها پنج دقيقه پاسگاه‌هاي مرزي مقاومت كردند) در آنسوي رودخانه دوبريج تاخير داشتيم زيرا (طبق گفته اهالي منطقه) يك پادگان نظامي بزرگ بود كه حدود 24 ساعت مقاومت ‌كردند. البته يك پل در منطقه بود كه پس از عبور از آن با آتش توپخانه ، تانك، سلاح‌هاي ضدتانك با ما مقابله كردند. تيپ 27 هنوز نرسيده بود. فقط تيپ 17 بود كه در ساعت 13 تيپ 42 زرهي به منطقه رسيد. مقاومت به وسيله موشك تاو بود كه حدود يك تانك منهدم و دو تانك آسيب ديدند و 4 نفر زخمي داشتيم. لذا ما براي محاصره اين پادگان نقشه‌اي طرح كرديم كه يا از طريق هلي‌كوپتر بر روي جاده نيرو پياده كنيم واز اين سمت به عين خوش حمله كنيم يا اينكه به سمت ابوغريب دور زنيم تا بتوانيم آن را (عين‌خوش) تصرف كنيم. زيرا زرهي قدرت مانور خوبي دارد در اينجا فرصتي براي شناسايي پيدا كرديم و دستوراتي به گروه شناسايي صادر نموديم كه حدود ساعت 10 صبح بود. ما دو پيشنهاد داده‌بوديم يا اينكه هلي‌كوپتر در اختيار ما قرار دهند و پشت منطقه عين خوش نيرو پياده كنيم و يا ما در اين منطقه نيروهاي دشمن را تثبيت كنيم و يگان ديگري از آنجا (ابوغريب) منطقه را دور بزند. طرحي كه اجرا شد اينگونه بود كه دو گردان جهت تثبيت منطقه عين خوش و يك گردان (گردان تموز) جهت دور زدن منطقه وارد عمل كرديم. پس از انجام عمليات شناسايي، ساعت پنج صبح روز 24/9/1980 (اين گردان از اينجا حركت كرد، روي نقشه) گردان تموز حدود ساعت 4و 15 با طلوع خورشيد حركت خود را آغاز كرد كه در حدود 3-4 ساعت به اينجا ... (نقشه) رسيد. هنگامي كه به آن منطقه رسيديم، نيروهاي ايراني خيلي سريع عقب‌نشيني كردند. در اينجا چندين دستگاه تانك چيفتن به غنيمت گرفتيم. حدود ساعت 7 روز 24/9/1980 بود. البته برآورد ما اين بود كه حدود يك گردان بايد در اين منطقه مستقر شده باشد . مسئولين ارتش ايران كه حدود 40 نفر خود را تسليم كردند همه نظامي بودند. يك روستا نيز نزديك آنجا وجود داشت. سپس حدود يك گردان از اينجا (نقشه) به سمت موسيان وارد عمل كرديم البته پس از دو ساعت استراحت پيشروي خود را ادامه داديم. ما مي‌خواستيم حداقل 6-12 ساعت استراحت كنيم ولي پس از دو ساعت به ما دستور داده شد به پيشروي خود ادامه دهيم تا به امامزاده عباس برسيم ولي با مشكل سوخت مواجه شده بوديم زيرا تانكرهاي سوخت‌رسان نمي‌توانستند از اين منطقه عبور كنند مجبور شديم چند نفربر با خود برداريم تا بوسيله آنها سوخت را به تانك‌ها برسانيم. كه حدود دو ساعت براي انجام اين كار از وقت ما هدر رفت. سپس به سمت دشت عباس وارد عمل شديم كه حدود ساعت 14 روز 24/9/1980 بود. البته مقاومت ناچيزي بود اين منطقه علاوه بر آتش تانكها بوسيله آتش توپخانه گلوله‌باران و توسط هواپيماها نيز بمباران گرديد (توسط نيروهاي اسلام). تعداد تانك‌ها كم بود و آتش نيز تاثير چنداني نداشت. هواپيماها مي‌آمدند بمباران مي‌كردند و مي‌رفتند كه در سطح خيلي پايين پرواز مي‌كردند لذا مورد اصابت قرار مي‌گرفتند كه در خلال 3 روز 4 هواپيما در اين منطقه سرنگون كرديم. مثلا بر فراز جاده حركت مي‌كردند و به صورت انفرادي يكي يكي به پرواز درمي‌آمدند. به همين دليل امكان اصابت آنها خيلي زياد بود. ما دو خلبان اسير كرديم كه يكي از آنها با درجه ستواني بود معلوم شد كه نيروي هوايي تاكتيك خاصي به كار نبرده بود. مثلا اين چنين نبود كه يكي بمباران كند و ديگري آن را اسكورت كند. پس از رسيدن به امامزاده عباس و تصرف آن، به سمت مثلث نادري وارد عمل شديم. شب 24/9/1980به امامزاده عباس رسيديم و روز 25/9/1980 به پيشروي خود ادامه داديم. تيپ 42 نيز در سمت ... حركت مي‌كرد پس از رسيدن به امامزاده عباس ، تيپ 24 به ما ملحق شد كه در روز 25/9/1980 لشكر كامل شد و با 3 تيپ عمليات را ادامه داديم. پس از رسيدن به امامزاده عباس از اين سمت (نقشه) با آتش خمپاره و توپخانه روبرو شديم. طرح پيشروي اينگونه بود تيپ 17 در اين سمت ... تيپ 42 در اين سمت (نقشه) و تيپ 24 به عنوان احتياط عمل مي‌كرد پيشروي تا منطقه نادري ادامه پيدا كرد. در منطقه فكه چون مقاومت نبود همگام با ما حركت مي‌كرد. لشكر يك خيلي ضعيف بود، فرمانده لشكر حميد تكريتي بود كه فقط به خاطر اينكه فاميل صدام بود به اين سمت گماشته شده بود و هيچ كاري نمي‌كرد، بلكه 24 ساعت خوابيده بود (تيپ 34 زرهي و تيپ 1 مكانيزه...) هنگام حركت از امامزاده عباس تا مثلث نادري با آتش شديد توپخانه مواجه شديم كه حدود دو روز طول كشيد تا رسيديم به مثلث (سه‌راه) نادري. كه آتش توپخانه خيلي زياد بود همچنين زمين بدون شناسايي غيرقابل حركت بود. زمين قبلي باز بود در حاليكه اين منطقه ناهموار بود واحتمال پاتك دشمن را مي‌داديم لذا بايد تا خط اين لشكر (10 زرهي) با لشكر يك را شناسايي مي‌كرديم. حدود ساعت 8-9 صبح روز 26/9/1980 به سه راه نادي رسيديم مشكل ادامه پيشروي در اينجا شروع شد ما يك گروهان براي برآورد نيروي دشمن (تك‌برآوردي) به جلو فرستاديم كه اين گروهان پس از چهار كيلومتر پيشروي 4 تانك خود را از دست داد . زيرا كه مقاومت نيروهاي ايران شديد بود. زمين منطقه حوض ماننده بود و ما پيش‌بيني مي‌كرديم كه نيروهاي ايراني در منطقه متمركز خواهند شد تا از اين سمت و اين سمت (نقشه) به ما پاتك بزنند. در اين هنگام لشكر يك به منطقه چنانه رسيده بود. آن را تصرف كرده و تا سه راهي پيش رفته بود از محور لشكر يكم زياد اطلاع نداشتيم ولي هر 10 كيلومتر پيشروي به ما اطلاع مي‌دادند كه تا كجا رسيدند. در اينجا ما به بحث و گفتگو كه چرا اين لشكر را در منطقه تقويت نمي‌كنند و از ما نمي‌خواهند تا در روز عبور كنيم ما درخواست يك تيپ و همچنين اختصاص دادن توپخانه اضافه نموديم تا بتوانيم به تهاجم خود در منطقه ادامه بدهيم تا چنانچه اين منطقه كشتار بود (نقشه) اين تيپ كه به عنوان احتياط بايد عمل مي‌كرد عقب‌نشيني ما را پوشش مي‌داد. ولي با اين درخواست ما موافقت نشد و گفتند كه هدف نهايي شما اينجا است و اجازه پيشروي بيشتر را نداريد. گفتيم ما مي‌توانيم به پيشروي خود ادامه دهيم توپخانه را به جلو مي‌آوريم و با اجراي سد آتش به پيشروي ادامه مي‌دهيم. ولي آنها گفتند هدف شما تا اينجا بوده است. پيشروي را متوقف كنيد اين فرمان از رهبري سياسي صادر شده بود و چنانچه موضوع در حيطه اختيارات فرمانده لشكر (هشام‌صباح فخري) يا در اختيار ما بود، پيشروي را ادامه مي‌داديم، كه تحليل بنده اين بودكه عوامل خارجي بر روي رهبري سياسي تاثير داشتند. او را به توقف پيشروي وادار كردند. در اين منطقه سري نهفته بود زيرا ما مي‌توانستيم به پيشروي خود ادامه دهيم زيرا در آغاز گفتند اينجا منطقه كشتار است و ما گفتيم چنانچه اينگونه باشد شما يك تيپ احتياط به ما بدهيد تا ما به سه تيپ در جلو و يك تيپ احتياط،‌به پيشروي ادامه دهيم. حتما اگر استعداد نيروهاي ايراني كه در اين منطقه بما تك مي‌زنند، يك لشكر باشد باز هم استعداد ما بيشتر از آنها خواهد بود(يك لشكر + يك تيپ) تا به اينكه اتمام حجت كرده باشيم. *سوال: شما در خواست نكرديد كه ما مي‌خواهيم برويم جاده هاي اهواز - انديمشك و اهواز دزفول را ببنديم؟ *جواب: چرا ما مي‌خواستيم به پيشروي خود ادامه دهيم و مقاومتي هم نبود. پس از گذشتن از اين منقطه يگانهاي موجود در آن نمي‌‌توانستند بر پيشروي ما تاثير داشته باشند. چونكه همگي در محاصره بودند. يك رودخانه اينجاست (نقشه) و يك رودخانه ديگر در اينجا (نقشه) مي باشد كه پس از پيشروي و عبور از رودخانه تنها عقب نشيني خواهند كرد. در جغرافياي نظامي ما خوانده بوديم كه منطقه دزفول يك هدف استراتژيكي مي‌باشد. نه اينكه شهر دزفول منطقه استراتژيكي است بلكه كل منطقه دزفول اينچنين موقعيتي داشت. ولي تصميم رهبري سياسي اين بودكه ما اينجا متوقف شويم و جلوتر نرويم كه اين خود يك معمايي براي ما بود و باعث طولاني شدن مدت جنگ گرديد. در حاليكه كه ما تلفات كم داده بوديم مقاومت نيروهاي ايراني ناژيز بود و روحيه نيروهاي خودي خيلي عالي بود. پس چرا رهبري سياسي، جنگ را در اينجا متوقف كرد؟ اين يك معما بود، اطلاعاتي كه آنروزها به ما رسيده بود مي‌گويد: افسران ارشد ارتش اخراج شدند و ديگران نيز علاقه اي به جنگيدن ندارند حتي اسراي ايراني كه مي‌گرفتيم نيز اين مورد را تائيد مي‌كردند، مي‌گفتند كه ما انقلاب و مسئولين را دوست نداريم. همه اين عوامل به ما كمك مي‌كرد تا پيشروي را ادامه دهيم. ولي رهبري سياسي مانع آن شده بود، چرا؟ ما نمي‌دانيم. اكثر افسران ستاد و افسراني كه در دانشگاه البكر تدريس مي‌كردند در اين قضيه متفق القول بودند كه بايد پيشروي ادامه پيدا كند و توقف در اينجا معنايش اين بود كه اهداف خود را بطور كامل محقق نكرده ايم. محدوده عقبه اداري اين لشكر در منطقه امام زاده عباس در يك منطقه كشاورزي بود كه زير آتش شديد توپخانه قرار مي‌گرفت و تلفات مي‌داديم. در حدود 100 نفر را در حدود يك ماه پس از توقف عمليات تلفات داديم. ما پيش بيني مي‌كرديم كه صاحب اين زمينهاي كشاورزي، كه به آنجاحق تردد داشت، با نيروهاي ايران همكاري داشته باشد، چرا كه گلوله باران توپخانه به منطقه اي كه افسران در آنجا بودند تمركز بيشتري داشت. نوع ديگر فعاليتهاي نيروهاي اسلام فعاليت گشتيهاي شناسائي رزمي آنها بود كه كل منطقه را شناسائي مي‌كردند. بدنبال آن نيرويي با استعداد يك گروهان تانك و يك گروهان پياده در اين منطقه (نقشه) مستقر كرديم. چون احساس كرديم كه نيروهاي ايراني در اين منطقه حضور دارند. لذا تيپ 24 نيروهاي خود را در اين منطقه مستقر كرد. يك ايستگاه شنود و استراق سمع داشتيم كه نيروهاي پاسدار با انجام عملياتي آنرا منهدم كردند. و در مصاحبه اي كه با نيروهاي خودي (مجروحين) كه در آنجا بودند، داشتيم نيروهاي ايراني را به حدود 50-40 نفر برآورد كردم، كه از اين ارتفاعات وارد عمل شده بودند (نقشه) تلفات نيروهاي ما در حدود 20-15 نفر بود. بقيه فرار كردند و تعدادي اسير شدند كه در ميان آنها فرمانده دسته سروان علاء بود. يك عمليات ديگر نيز نيروهاي اسلام انجام داده بودند كه در ارتفاع 350 صورت گرفت. كه تيپ 24 و يك گروهان از گردان 14 تموز در آن شركت داشتند. كلا حدود 8 تانك از مجموع 12 تانك موجودي گروهان تلفات داديم. سلاح عمده نيروهاي مهاجم ايراني توپ 106 ميليمتري (ضد تانك) بود. ولي نيروهاي پياده كم بودند. *سوال: تصوري كه نيروهاي عراقي نسبت به سپاه پاسداران داشتند چگونه بود؟ *جواب: من در خلال حضورم در جمهوري اسلامي ايران مطلبي در رابطه با تبليغات عراق پيرامون جنگ تهيه كرده بودم، تبليغات اين كشور، (عراق) در رابطه با آمادگي روحي و رواني و ايجاد انگيزه جنگي در ميان عراقي ها بر دشمن ديرينه اعراب، ايرانيها يا فارسها تاكيد مي‌كردند و اينگونه وانمود مي‌كردند كه ارتش ايران قصد جنگيدن و مقابله با نيروهاي عراقي را ندارد. اين اطلاعات را از منابع و جاسوسان خود بدست آورده بوديم. چرا كه مخالفين ايران از قبيل طرفداران بختيار در عراق حضور داشتند و با افراد و عوامل خود در داخل ايران ارتباط داشتند اطلاعات از داخل ايران ارتباط داشتند اطلاعات از داخل ايران به ما مي‌رسيد كه افسران ارتش ايران با انقلاب مخالف هستند و ارتش نخواهد جنگيد و آنهائي كه مي‌جنگيدند به آنها پاسداران (امام ) خميني مي‌گرفتند، پاسداران انقلاب و اينها نيروهاي سازمان يافته نيستند. در آغاز جنگ بصورت موجهاي انساني مي‌جنگيدند. در آغاز جنگ ارتش عراق متشكل از 13 لكشر بود كه 6 لشكر آن زرهي و مكانيزه و بقيه پياده بودند. طرح ما اينگونه بود كه هفت لشكر پياده را بعنوان خط اول در يك محور مثلا محور شوش تا منطقه مجنون بگذاريم و زرهي بعنوان احتياط باشد با اين شيوه منطقه جنوب را از منطقه شمال جدا مي‌كرديم. ما در دانشكده البكر اين عقيده را داشتيم كه جامعه ايران از چند نژاد و قوم تشكيل شده است كه شامل فارسها، كردها (كه در منطقه شمال بر عليه حكومت انقلابي مي‌جنگيدند مانند كومله) و اقوام ديگري مثل بلوچ ها هستند، لهدا چنانچه منطقه جنوبي از بقيه ايران جدا شود، زمينه تقسيم ايران بوجود خواهد آمد. مانند اتحاد جماهير شوروي كه پس از فروپاشي آن، هر ملت يا هر جمهوري خواهخان استقلال شده بود. ما اينگونه مي‌انديشيديم و طراحي مي‌كرديم. اما وارد شدن به شهرها از نقطه نظر نظاميان، مثلا خرمشهر و اهواز نيروي زيادي مي‌خواهد براي ورود به شهر اهواز و تصرف آن حداقل به 4 -3 لشكر نياز داشتيم لذا بخاطر تلفات زيادي در خرمشهر ارتش عراق نتوانست وارد شهر اهواز شود. زيرا او به پادگان حميد و تا 7 كيلومتري شهر اهواز رسيده بود، لشكر 5 مكانيزه را عرض مي‌كنم. مثلا خرمشهر در دانشكده جنگ هدف نبود، هدف آبادان بود يا از منطقه سيبه از اروند رود براي گرفتن آبادان عبور مي كردند. يا پس از محاصره خرمشهر بسمت آبادان وارد عمل مي‌شديم و نيروهاي اندكي براي نگهداري منطقه خرمشهر نگاه مي‌داشتند، كه چناچه اين طرح اجرا مي‌شد خيلي موثر واقع مي‌گرديد. يك مورد ديگر كه خيلي شگفت انگيز بود، صدور دستور تخريب و نابودي شهر خرمشهر بود كه خيلي تعجب آور بود، زيرا دستور صادر شده بود كه بايد كليه منازل و خانه هاي مسكوني موجود در اين شهر تخريب شوند، اين دستور پس از ورود نيروها به خرمشهر صادر شده بود. ما طرح خود را بر اساس بررسي جنگهاي گذشته تهيه كرده بوديم. بعنوان نمونه رومل در جنگ جهاني دوم در حين پيشروي در شمال آفريقا منطقه طبرق را تصور نكرد. زيرا در بندر طبرق مقاومت وجود داشت. لذا ما دليل مي‌آوريم كه وارد شدن نيروي زرهي و مكانيزه به شهر سودي ندارد؟ چرا در داخل شهري كه تصور مي كرديم همه مردم آن طرفدار حكومت عراق هستند تلفات بدهيم. چون اطلاعاتي كه بما مي‌رسيد گواه آن بود كه عربهاي خوزستان چه در اهواز يا خرمشهر با ديگر شهرها با رژيم عراق و عوامل او همكاري داشتند. ولي هنگام ورود به شهر مردم بر ضد عراقي ها مبارزه كردند زيرا خانه هاي آنها منهدم گرديد، در حاليكه نيروهاي ايران آسيب نديدند. بلكه اهالي و مردم منطقه بودند كه آسيب ديدند، لذا چيزي كه ما به آن اعتقاد پيدا كرده بوديم اينست كه جنگ از بيرون يعني توسط بيگانه ها توجيه مي‌شود. گفتم ما دو هدف داشتيم كه با ديدگاههاي ديگر مختلف به نظر مي‌رسيدف هدف عراقي ها اين بود كه جنگ سريع و برق آسا داشته باشيم. ولي هدف آمريكايي‌ها طولاني كردن آن بود، تا هر دو نيرو يا هر دو ارتش هم عراق و هم ايراني تضعيف شوند . بهمين دليل هدف ها تغيير كرد. بلكه انگيزه امريكا ارجحيت پيدا كرد. مثلا تصرف گيلان غرب يا مهران يا غيره چه نتيجه دارد زيرا چنانچه ما قصد داشته باشيم انقلاب اسلامي ايران را ساقط كنيم، ايجاد آشوب در جنوب، در شمال و در منطقه مياني براي آن كافي است. اما اينكه ما از كليه محورها پيشروي كنيم و نيروهاي خود را پراكنده كنيم بدون تمركز چه نتيجه اي خواهيم داشت. *سوال: آيا شما اكنون به اين تحليل رسيدند يا از قبل اينگونه فكر مي‌كرديم؟ *جواب: در آنجا ميان افسران زمزمه اي وجود داشت زيرا جنگ هيچگونه از اهداف خود را محقق نكرده بود نه آبادان، نه اهواز نه جاده جنوب، نه دزفول و انديمشك ، هيچكدام از اين اهداف تحقق پيا نكردند. گرفتن مناطقي مثل بستان و حتي خرمشهر چه سودي داشت. زيرا ما از رودخانه عبور نكرديم. پس از فتح المبين بلكه در اثناي آن ما گفتيم در عمليات بعدي، حتما خرمشهر را هدف قرار خواهيم داد، لهذا ما شروع به برآورد وضعيت كرديم. فرمانده لشكر سوم و ستاد او دقيقا تشخيص مي‌دادند كه عمليات از منطقه طاهري خواهد بود. *سوال: نقش نيروي جديد در جنگ كه پس از ارتش عراق و ارتش ايران نيروي سوم بشمار مي‌رفت، يعني سپاه از ديدگاه شما چه بود و چگونه آنرا تصور مي‌كرديم؟ *جواب: ما مثلا در عراق جيش الشعبي داشتيم، فكر مي‌كرديم كه سپاه هم مثل جيش الشعبي است، ولي بعد ديديم اينطور نيست. ما مي‌دانستيم كه نيروهاي سپاه خوب مي‌جنگند چرا كه آنها را در منطقه دهلران آزمايش كرديم. در آنجا نيروهاي سپاه و بسيج (كه بعضي از آنها كفن پوش بودند) به گردان 6 تيپ 17 تانك زدند. با نيروهاي مكانيزه در گير شدند مقاومت كردند تا اينكه راننده فرمانده گردان كشته شد، يعني آنها خوب مي‌جنگيدند، گرچه يك نيروي سازمان يافته نبود. مورد ديگر اينكه ما كاملا بر اين اعتقاد بوديم كه طراحان عمليات سپاه، ايراني نيستند بلكه افسران كره اي هستند!؟ *سوال: حتي با توجه به اينكه شكست خورديد و از ادامه پيشرفي متوقف شديد؟ *جواب: من فكر مي كنم ارتش عراق از ادامه پيشروي متوقف نشد، بلكه توقف و عدم ادامه پيشروي بر او تحميل شد، يعني به او دستور داده شد تا متوقف شود. هيچ فرماندهي نگفت كه خرمشهر سقوط مي‌كند. من تحليل‌‌هاي خود را نوشتم. ما گفتيم براي گذشتن از مرز بايد نخست گردان شناسائي در جلو آرايش بگيرد و تيپها پشت سر آن، پيشروي مي‌كنند، بايد اهداف خود را مشخص كنيم، زمانبدي هاي پيشروي و خيزها را مشخص كنيم كه هيچكدام از اينها انجام نگرديد، بلكه تنها از بالا به ما دستور مي‌رسيد كه در فلان منطقه وارد علم شويد، وارد عمل مي‌شديم. فلان جا متوقف شويد كه ما نيز متوقف مي‌شديم. *سوال: در فاصله زماني ميان متوقف شدن شما تا زماني كه به شما حمله شد. آنهائيكه بشما گفتند متوقف شويد آيا تصور نمي‌كردند كه به شما حمله خواهد شد؟ اگر فكر مي‌كرديد اينگونه به شما حمله خواهد شد، آيا بلافاصله بخاك عراق عقب نشيني مي‌كرديد؟ بنظر مي‌رسد شما در خاك ايران مستقر شديد بخاطر اينكه تصور نمي‌كرديد كه به شما حمله خواهد شد ولي حملات با عمليات ثامن الائمه و ... شروع شد. *جواب: چرا تصور مي‌كرديم .بخاطر همين قرار دادهاي خريد سلاحهاي بسته شد. همچنين قصد داشتيم كه لشكرهاي جديدي تشكيل دهيم تا بتوانيم به جنگ ادامه دهيم، كه ارتش عراق نيروي ذخيره خيلي عظيمي داشت، قبل از جنگ قرار دادي با اتحاد جماهير شوروي سابق بسته شده بود براي تجهيز 2 لشكر با تانكهاي تي 72، (قرار بود كه كليه تانكهاي 10 زرهي تيپ 72 باشد) تانكها به عربستان سعودي رسيده بود كه در دريا متوقف شد و به عراق تحويل داده نشد. در عمليات ثامن الائمه نيروهاي عراقي بصورت نيم دايره وارد خاك ايران شده بودند. ما گفتيم نيروهاي خط مقدم منطقه ثام الائمه به عقب كشيده شود تا بصورت خط مستقيم در آيند. ولي از صدام دستور آمد كه هيچ نيرويي حق عقب نشيني ندارد، يعني حتي اجازه تعديل جناح بما ندادند. ما تصور مي‌كرديم كه تك نيروهاي اسلام موفقيت آميز نخواهد بود و در كليه عمليات اين تصور را داشتيم، حتي در عمليات فتح المبين. چرا كه اطلاعات كافي از اين عمليات داشتيم و پدافندهاي ما خيلي قوي و مستحكم بود. قبلا از عمليات در بستان، اطلاعاتي كه بما رسيد تا لحظه انجام عمليات خبر داشتيم يعني به ما گفته بود كه امروز ساعت 12 شب تهاجم نيروهاي ايراني شروع خواهد شد. خود بنده در آن حضور داشتم و مي‌گفتند كه دشمن عمليات تعرضي در منطقه دارد، اطلاعات صد در صد و دقيق داشتيم. من دو ساعت قبل از عمليات با ضياء الدين جمال (فرمانده منطقه عملياتي) تماس گرفتيم و سوال كردم آيا تك ايراني هاي شروع شد؟ ايشان گفتند خير دو ساعت بعد شروع خواهند كرد. باز هم نيم ساعت قبل از شروع عمليات با او تماس گرفتم و پرسيدم، گفت: عمليات آنان نيم ساعت بعد شروع مي‌شود! ساعت 12:5 دقيقه شب خود ايشان گفتند كه عمليات ايرانيها اكنون شروع گرديده است! *سوال: آيا شما فكر مي‌كرديد ايراني ها از كجا مي‌آيند، يعني محورهاي عمليات را مي‌دانستيد؟ *جواب: بله مي‌دانستيم! پس از عمليات كه بنده با چند افسر ديگر فرمانده تيپ، بعنوان باز ديد قرار گاه شناسائي، به منطقه شيب رفته بوديم. ضياء الدين جمال (فرمانده منطقه) گفت بنده از همه مواضع پدافندي بازديد كردم، حتي تير بارها را در جاهاي مناسب براي مقابله با اين تهاجم مستقر كردم. گفتم اين تير بار در اينجا تعبيه شود و آن در اين مكان، يعني پدافند را دقيق سازماندهي كرده بوديم. بر اساس اطلاعات دقيق نسبت به محورهاي تهاجم و پيشرفوي نيروهاي اسلامي و ميزان پيشروي آنها، اهداف را بوسيله توپخانه ثبت تير كرده بوديم. ولي علت عدم پايداري و شكست ما در پدافند اين بود كه نيروها مقاومت نمي‌كردند! سربازها پايداري نمي‌كردند!‌ *سوال: در فتح خرمشهر آيا باز هم اطلاعات داشتيد يا شما تحليل كرده بودي؟ مثلا عبور از رودخانه كارون؟ اگر تحليل بود چگونه تحليل كرديد؟ با توجه به اينكه در اين منطقه هيچ معبري وجود نداشت. هيچ عقبه مناسبي نبود. بنابراين اينجا كه جاده اصلي خرمشهر هست بايد از اينجا آمده باشد، شما چطور مي‌گوييد كه مي دانستيد ما از كجا مي‌ آئيم؟ *جواب: تصور رهبري اين بود كه تهاجم ايرانيها براي آزادي خرمشهر بصورت جبهه اي خواهد بود. *سوال: شما همين اشتباه را در منطقه عمليات شوش كرده بوديد؟ *جواب: بخشي از خرمشهر كه منهدم و تخريب شد و بصورت خاكريز در آمد بنا به دستور عدنان خير الله وزير دفاع عراق انجام شد، او گفته بود كه ايرانيها براي آزادي خرمشهر بصورت مستقيم و جبهه اي حمله خواهند كرد. *سوال: يعني از جهت آبادان؟ *جواب: آري از جهت آبادان، عدنان گفت از رودخانه عبور مي‌كنند و به نيروهاي ما در خرمشهر حمله مي‌كنند. ولي صلاح القاضي (فرمانده سپاه 3) گفت ايرانيها از اين منطقه عبور خواهند كرد(اشاره به نقشه ). صلاح القاضي گفت بايد به نيروهاي ايراني اجازه عبور از رودخانه را بدهيم. تا از پل طالوب عبور كنند و پس از عبور از پل، نيروي هواي عراق پل طالوب را منهدم كند و نيروهاي ايراني را در اينجا (منطقه طاهري) محاصره كنيم و پس از محاصره آنها با استفاده از زرهي، توپخانه و نيروي هوائي آن را نابود خواهيم كرد. ولي سوال در اينجا است كه چرا اين طرح اجراء نشد و چرا لشكر 6 و 5 به عقب كشيده شدند، دستور عقب نشيني از چه كسي صادر شده بود؟ زيرا قرار نبود اينها از منطقه عقب نشين كنند. بايد برابر اين (طرح) پايداري مي شد. ارتش عراق يك خطاي استراتژيك كرد كه ما نيز در آخر همين خطا را كرديم. خطاي استراتژيك تاكتيك را قرباني خود مي‌كند و وقتي كه قرباني شد، يعني تفكر غلط سياسي يا جمع بندي غلط سياسي بدون در نظر گرفتن توان نظاميف در همان ابتداي اول جنگ ارتش عراق را نابود كرد. يعني انها بايستي اسير مي‌شدند و تاوان بد فكر كردن را مي دادند. اگر آنها تفكر سياسي قوي داشتند زماني كه ديدند آبادان را نگرفتند. دزفول و شوش و اهواز را نگرفتند بايد عقب نشيني مي‌كردند. اما بي جهت ادامه دادند و تاوان خطاي استراتژيك اول اين بود كه سي هزار نفر اسير شدند و 5 لشكر منهدم شد در ظرف يك هفته يا 15 روز عقب نشيني كرديم. تنها چيزي كه نداشتيم استراتژي بود. ما تاكتيك داشتيم، كار تاكتيكي مي‌كرديم و زمين گير كرديم. فاو كه از دست رفت ديگر هر كاري كه بكنيد نمي‌توانيد آنرا نگهداريد. كما اينكه ثام الائمه كه شد نمي‌توانستند بستان را نگهدارند. هر چند كه ضياء الدين جمال برود و تير بارها را منظم كند، مگر فرماندهان ما نرفتند تير بارها را منظم نكردند. وقتي بستان را جمع كرديم. فتح المبين را بايد جمع بكنيم. ارتش عراق مي‌خواست حمله كند بعد از اينجا (نقشه) عاقلي كرد نيروها را برد عقب يعني لشكر 7 و 17 و 14 را همگي از دهلران به عقب برد. *سوال: ابو عبد الله در اينجا مي‌گويد: چناچه عمليات فتح المبين نبود، فتح خرمشهر نيز نبود، چرا؟ چون عمليات فتح المبين روحيه نيروهاي ارتش عراق را بكلي از برد برد و همه نيروها را نابود كرد؟ يا دليل ديگري دارد. *جواب: عمليات ثامن الائمه ارزش نداشت به هر نظامي اي كه مي‌گفتند جواب اين بود كه يك زائده رفته بود آن طرف، حق داشتند كه نتوانستند مقاومت كنند و بروند عقب. ولي در اينجا يعني عمليات فتح المبين اين نتيجه پايان يافت. طريق القدس هم بيشتر جا افتاده است. زماني كه فتح المبين موفق شد ديگر ارتش عراق بكلي منهدم شد. در عمليات فتح المبين در عمليات فريب يا طرح فريب ايرانيها موفق بودند، زيرا تمركز نيروهاي ايراني در منطقه شوش روشن بود. لذا فرماندهان عراقي تصور كردند كه عمليات تهاجمي ايرانيها در منطقه شوش خواهد بود. در منطقه شوش لشكر يك عراق ضعيف بود و زياد گسترش داده بود. تمركز نيروهاي ايران كاملا مشخص و تمام تحركات ايرانيها زير نظر بود. (سوال غافليگر كجا بود؟) غافلگيري در اينجا بود كه نخست در مرحله اول عمليات عليه لشكر يك انجام گرفت در صورتي كه عراقي ها نسبت به محور لشكر ده زرهي حساسيت داشتند. منطقه را شناسايي مي‌كردند. يك هواپيما براي شناسائي برفراز منطقه ظاهر شد در حاليكه با تمركز نيروهاي ايراني را مي ديديم. دستپاچگي به اي شكل صورت گرفت. مورد دوم اينكه كليه نيروهاي احتياط را دز نزديكي منطقه عملياتي لشكر يكم جابجا كرده بودند؛ در شرائطي كه عقب نشيني بسمت لشكر يكم صورت گرفت لشكر دهم نابود شد. فرماندهان تيپ 17 و تيپ 26 وقتي به منطقه رسيدند، گفتند ما خيلي خسته هستيم يك ليوان آب بما بدهيد، من گفتم چه خبر شده است؟ گفتند يك تانك و يك بلدوزر توانستند تيپ 24 را فراري بدهند! *سوال: تا قبل از عمليات ثامن الائمه، آيا ارتش عراق اين تصور را در ذهن خود داشت كه نيروهاي اسلامي بمنظور آزاد كردن سرزمينهاي اشغالي دست به عمليات تهاجمي بزنند؟ *جواب: اين تصور وجود داشت، زيرا ايرانيها از همه جا به منطقه اجراي آتش مي‌كردند و آتش آنها خيلي شديد بود. سوال در اينجا بود كه اين گلوله باران شديد چه هدفي دارد و براي چه انجام مي‌گيرد؟ *سوال: شما گفتيد كه خودتان متوقف شديد. از يك طرف معتقد بوديد كه ارتش نمي جنگد و آنرا به چشم خود ديد و برايتان ثابت شد. با اين وضعيت آيا شما اين تصور را مي‌كرديد كه روزي نيروهاي ايران به شما حمله خواهند كرد؟ ولي نه از ارتش، بلكه مثلا از بسيج كه نامظنم بود؟ پس احتمال پيروزي اين حملات و شكست خود را نمي‌داديد؟ *جواب: ما تصورمان اين بود كه هنگامي كه بسيجي‌ها حمله مي‌كنند ما آنان را نابود خواهيم كرد. ما سپاه و بسيج را تميز نمي‌داديم. تصور ما بر اين بود كه همگي سپاهي هستند، چگونه اين نيروهاي نامنظم مي‌توانند بر نيروهاي سازمان يافته ارتش عراق پيروز شوند؟ هدف ما منطقه آبادان بود؟ هنگامي كه متوقف شديم در آغاز مقاومت ضعيف بود مثلا گشتيها، فعاليت رزمي ضعيف بود ولي كم كم زياد شد مثلا گروه موتور سوار را در منطقه ملاحظه مي‌كرديم كه حضور بيشتري در منطقه دارند و بدان اهميت مي‌دهند اين يك فريب بود بر اينكه به دنبال اين فعاليتها عملياتي خواهد بود. سه الي چهار روز قبل از عمليات ثام الائمه ما در منطقه عملياتي دزفول بوديم كه بما دستور آماده شدن براي حركت به محور جنوب صادر شد. اين دليل بر اين است كه اطلاعاتي در مورد تهاجم نيروهاي اسلام وجود داشته است. *سوال: چه كسي مي‌خواهد حمله كند؟ *جواب: سپاه، ارتش نمي‌جنگيد، سپاه است كه حمله مي‌كند ما چند مشكل در منطقه جنوب داشتيم، مشكل اول اين بود كه نبايد زرهي با پياده جنگ كند، بلكه با زرهي مقابله كند. ضعف ارتش عراق يا به عبارت بهتر نيروي زرهي عراق در اين بود كه آموزش رزم شبانه آنها در حد مطلوبي نبود. لذا فقط در روز كار برد داشت. در آغاز جنگ تيپ 17 در هر دستگاه تانك خود حداقل دو ستوانيار بعنوان خدمته داشت. ولي پس از يكسال حتي يك ستوانيار در تانك نبود. آموزش ديده ها همگي تمام شدند يا كشته، زخمي و يا معلول گرديدند. جايگزين اينها چه كساني بودند؟ سربازان وظيفه! من اشتباهات و ضعفهاي نيروهاي عراق را نوشته بودم. در آغاز انقلاب اسلامي ايران در ميان حزب بعث انشعاب شده بود. گروهي مي‌گفتند، اكنون كه حكومت انقلابي، سفارت رژيم صهونيستي را بسته و بجاي پرچم اسرائيل، پرچم فلسطين را برافراشته ما مي‌توانيم از اين كشور ايران بعنوان عمق استراتژيكي اعراب در جنگ عليه اسرائيل استفاده كنيم، گروهي كه اعدام شدند. اين طرز تفكر را داشتند عدنان حسين عضو رهبري حزب بعث، محمد عايش، محمد محبوب وزير آموزش و پرورش اينها همگي اعدام شدند. در حاليكه صدام بر عكس آنها فكر مي‌كرد، وي گفت: چنانچه نقش ايران جديد بعنوان عمق استراتژيكي خودهد بود، پس نقش عراق چه خواهد شد. حقا عراق نقش خود را از دست مي‌دهد در اين صورت 17 ميليون جمعيت در برابر چند ميليون جمعيت چه ارزشي خواهد داشت؟ ارتش عراق نيز چه ارزشي در برابر پنجمين قدرت نظامي جهان خواهد داشت؟ چرا كه اينگونه تصور مي‌شد كه ارتش ايران پنجمين ارتش جهان است، پس صدام نقش خود را از دست خواهد داد. در حاليكه او مي‌خواست جايگاه عبد الناصر را بگيرد و ملت عراق را رهبري كند و اين باعث تفرقه و انشعاب در حزب بعث شده بود كه اين يكي از علل توافق صدام با امريكا در جنگ عليه ايران بود. ويژه نامه فارس در هفته دفاع مقدس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دست شما رد نكنه مقاله خوبي بود icon_wink

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.