امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ابعاد تازه‏ای از ماجرای مک فارلین در نشریه داخلی اداره سیاسی سپاه منتشر شد.

به گزارش "الف"، به‏دنبال عدم استقبال و پذیرش غیر رسمی هیات آمریکایی و استقرار آنها پس از چند ساعت معطلی در یکی از هتل های تهران در 4 خرداد 1365، مک فارلین و همراهان او طی چهار روز اقامت خود در تهران پس از انجام هفت دور مذاکره با طرف‏های ایرانی، سرانجام بدون دستیابی به نتیجه، مجبور به ترک ایران گردیدند.

سابقه خبر - ورود ناگهانی "مک فارلین" رییس شورای امنیت ملی ریگان رییس جمهور وقت ایالات متحده به تهران به همراه 5 نفر از همراهان او به نام های "الیور نورث"، "جورج کیو"، "هوارد تیچر" ،"امیرمن نیر" و رابط سازمان سیا در 4 خرداد 1365 هـ .ش (25 مه 1986 م) که 5 ماه بعد از انجام آن، ابتدا در تاریخ 11 آبان ماه 1365 (2 نوامبر 1986 م) از سوی نشریه لبنانی الشرع و پس از آن با اعلام رسمی آقای رفسنجانی ریاست وقت مجلس شورای اسلامی در جمع دانشجویان گردآمده و در مقابل مجلس در 13 آبان همان سال فاش شد، به "ماجرای مک فارلین" شهرت یافته است.
این واقعه در ایران به ماجرای "مک فارلین" و در آمریکا به عنوان "ایران گیت"، "واتر گیت دوم" و "ایران کنترا" معروف شده است.
در آن هنگام، ریگان برای کاستن از فشارها 3 تن را برای تحقیق درباره عملکرد شورای امنیت ملی آمریکا در ارتباط پنهانی با ایران، برگزید که عبارت بودند از؛ جان تاور سناتور محافظه کار و رئیس گروه تحقیق در این زمینه، اوموند ماسکی وزیر اسبق خارجه و برنت اسکوکرافت مشاور اصلی سیاست خارجی رئیس جمهور سابق جمهوریخواه. این گزارش را هیات بررسی کننده به نام ماجرای «ایران کنترا» منتشر کرد که ظاهرا قصد بر آن بود تا با اصلی کردن یکی از موضوعات فرعی ماجرا (تخصیص مقداری از لودفروش اسلحه به ایران برای ضد انقلابیون نیکاراگوا یعنی کنتراها) موضوع اصلی حتی‌الامکان به شکلی فرعی‌تر جلوه کند هرچند این مسئله برای آمریکایی‌ها محقق نشد.
براساس ادعای تاور، حاصل این ارتباط پنهانی در آن مقطع برای ایران تنها دریافت 8 مورد سلاح و لوازم یدکی در تاریخ‌های جداگانه شامل چندین قبضه موشک ضد تانک تاو، ۱۸قبضه موشک ضدهوایی هاوک و قطعات یدکی پرتاب کننده این موشک‌ها بود.

بر اساس گزارش نشریه داخلی اداره سیاسی سپاه، در اولین دوره مذاکرات که به مدت 2 ساعت برگزار شد، مک فارلین حضور خود در ایران را به منظور ایجاد پل ارتباطی بین دو کشور اعلام و آمادگی دولت متبوعش برای تامین برخی اقلام مورد نیاز ایران را بیان کرد.

بنابراین گزارش، در دور دوم مذاکرات که به مدت نیم ساعت برگزار شد، مک فارلین اعلام کرد که من در سطح وزیر هستم و انتظار دارم با مقامات تصمیم گیرنده ملاقات نمایم در غیر این صورت می توانید با کارمندان من صحبت کنید.

سومین دور مذاکرات که بدون حضور مک فارلین با دیپلمات های دون پایه ایرانی انجام شد و به 6 ساعت به طول انجامید نیز پس از بحث های سنگین و فراوان از سوی طرفین و بدون حصول توافق به پایان رسید. در پایان این دور مذاکرات "هوارد تیچر" برای جلب نظر طرف ایرانی، بخشی از تهدیدات شوروی سابق علیه ایران نظیر استقرار 26 لشکر در همجواری مرزهای ایران را یادآور شد و به نقل از مک فارلین اعلام کرد:

« با رییس مجلس آقای رفسنجانی، آقای موسوی نخست وزیر و رئیس جمهور ملاقات خواهد کرد. آیا می توانیم ترتیب یک ملاقات سری میان مک فارلین و رهبران شما را بدهیم.»

سرانجام در خواست آمریکایی ها به امام و مسوولین بلند پایه جمهوری اسلامی منتقل و ادامه مذاکرات تحت تاثیر نظر امام (ره) قرار گرفت که پس از شنیدن گزارش فرموده بودند: «هیچ یک از مسوولان با آنها مذاکره نکنند».

به عقیده کارشناسان، به نظر می رسد این حرکت آمریکایی ها در چارچوب ترسیم تصویری دوگانه از سیاست جمهوری اسلامی صورت می گرفت و امام (ره) با علم به این نکته مقامات جمهوری اسلامی را از مذاکره با هیات آمریکایی منع کردند.

نشریه داخلی اداره سیاسی سپاه در ادامه مطلب خود آورده است: طی چهارمین و پنجمین دور گفتگوها پیرامون موضوعاتی همانند راهکارها و موانع آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، فروش سلاح به ایران، تهدیدات احتمالی شوروی سابق علیه ایران و پشتیبانی آن از عراق در جنگ و نحوه خاتمه جنگ و ... تبادل نظر شد.

در دور ششم مذاکرات به علت عدم دستیابی به نتیجه دلخواه برای هیات آمریکایی و ابراز تمایل آنها برای بازگشت، در حالی که هیات آمریکایی پیش نویس پیشنهاد خود برای تکامل تدریجی روابط را تسلیم کرده بودند، گذرنامه خود را دریافت نمودند.

در آخرین دور گفتگو که در روز هفتم خرداد 1365 برگزار شد، مک فارلین با اظهار تاسف به اینکه فرصت مهمی را از دست داده است، بر شکست تاکتیک فشار و دیپلماسی و حربه چماق و شیرینی واشنگتن در قبال ایران در این واقعه، مهر تایید زد.

http://www.alef.ir/content/view/18928

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مروری بر ماجرای ایران کنترا (ایران گیت)
مذاكرهء مستقيم با آمريكا و تثبيت توازن جنگ با عراق به سود ايران

زمينه‏هاي شكل‏گيري مذاكرات پنهاني با مقامات ارشد آمريكايي، ضمن ارسال قطعات حساس يدكي نظامي به ايران در قبال آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان، از سال 1364 آغاز شد. به دنبال ميانجي‏گري ايران جهت آزادي گروگان‏هاي آمريكايي در بيروت و سپس كمك به حل هواپيماي مسافربري ربوده شدهء شركت TWA در بيروت، پس از سفر آقاي هاشمي رفسنجاني به سوريه، توجه آمريكا مجددن به ايران جلب شد.

تصویر


رونالد ريگان رئيس جمهور سابق آمريكا:
«اكنون هجده ماه است كه طي يك ابتكار سياسي محرمانه، ارتباط با ايران را در جريان كار خود قرار داده‏ايم. براي استفاده از اين ابتكار، ساده‏ترين و بهترين دلائل را در اختيار داريم:
1- تجديد روابط دوستانه با ايران؛
2- اقدامي شرافتمندانه براي خاتمه دادن به جنگ شش سالهء ايران و عراق؛
3- محو كردن تروريسم دولتي و خرابكاري؛
4- تاثير بخشيدن به روند بازگشت تمامي گروگان‏ها.»



در گزارش سري هنري كيسينجر به ريگان، ضرورت گشودن كانال‏هاي مستقيم براي مذاكره با ايران مورد تاكيد قرار گرفته است. بر پايهء همين ملاحظات، آمريكايي‏ها مذاكرات محرمانه‏اي را از طريق يك ميانجي در لندن آغاز كردند و اميدوار بودند با بهره‏برداري از اختلاف‏نظر ميان جناح‏هاي سياسي ايران، با ارائهء امتيازاتي نظير فروش قطعات هواپيماهاي F-14 و موشكهاي فونيكس، براي تحكيم موقعيت جناح سياسي ميانه‏روي ايران، اقدام نمايند. متعاقب تماس‏ها و اقدامات دوجانبه‏اي كه با نظر مثبت آقاي هاشمي رفسنجاني و از سال 1364 آغاز شد، هماهنگي لازم براي سفر هيات عالي‏رتبهء آمريكايي به تهران فراهم گشت.


كليهء اين اطلاعات و مطالبي كه در همين زمينه به آن اشاره خواهد شد، با استفاده از گزارش موسوم به «تاور» ترجمهء وزارت خارجهء ايران نوشته شده است.


يك سفر دوستانه به تهران

صبح روز يكشنبه 25 مي 1986 برابر 4 خرداد 1365، هيات عالي‏رتبهء آمريكايي به رياست رابرت مك‏فارلين و به همراهي سرهنگ اليور نورث، جرج كيو، تيچر، اميرام نير (نمايندهء شيمون پرز) و رابط ارشد سازمان سيا، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شده و مورد استقبال مقامات ايراني قرار گرفتند. هيات آمريكايي پس از استقرار در هتل، اولين دور مذاكرات خود را در ساعت 17 آغاز كردند. در اين جلسه، هيات آمريكايي به رياست مك‏فارلين، نظريات خود را در زمينه‏هاي مختلف بيان كردند و متقابلن نظريات و پاسخ‏هاي هيات ايراني را گوش كردند.


مذاكرات در تهران

در اين جلسه، اولويت اصلي، «ساختن پل اطمينان» ذكر شد و مك‏فارلين حضور خود را در ايران، به نمايندگي از طرف رئيس جمهوري ايالات متحده آمريكا دانست. وي سفر خود به تهران را نشان دهندهء شروع فصل جديدي در مناسبات بين دو كشور ذكر كرد. وي همچنين تاكيد كرد كه براي نشان دادن حسن نيت آماده است اقلام مورد نياز ايران را تمامن تامين نمايد. طرف ايراني نيز اظهار داشت: «به هر حال انتظار داريم كه اقلام بيشتري از طرف شما دريافت نمائيم تا در موقعيت بهتري از جهت رهبران خود باشيم. ايران 6 سال است كه درگير جنگ است. تصرف فاو، موفقيت بزرگي بود. ما انتظار دريافت تجهيزات بيشتري را داريم.» همچنين طرف ايراني در مورد ميزان سلاح و قطعات يدكي حمل شده به ايران توسط هواپيماي هيات آمريكايي اعتراض كرد. دريادار نورث نيز محدوديت سوخت و وزن هواپيما را علت محدوديت در حمل سلاح ذكر كرد. بدين ترتيب جلسه در ساعت 19 به پايان رسيد.


دور دوم مذاكرات به تاريخ 26 مي 1986 برابر دوشنبه 5 خرداد 1365 ساعت 30 : 15 آغاز شد. مك‏فارلين در اين جلسه گفت: «هدف از آمدن به اينجا، ايجاد اساسي براي اعتماد و سپس پرداختن به مسائل مهم مي‏باشد.» منظور از موضوعات مهم از نظر وي، موضوعاتي دربارهء شوروي و افغانستان بود. لازمهء صحبت در اين زمينه ملاقات با وزرا بود. وي در اين جلسه اظهار داشت: «مايلم با وزراي شما ملاقات نمايم.» وي دليل اين مسئله را عمدتن به دليل موقعيت خودش مي‏دانست. دور دوم مذاكرات در ساعت 16 پايان يافت و به نظر مي‏رسيد انتظار هيات آمريكايي اين بود كه براي تصميم‏گيري به ملاقات در سطوح بالاتر نياز است. در دور سوم مذاكرات كه ساعت 30 : 19 همان روز آغاز شد، مك‏فارلين در جلسه شركت نكرد و اليور نورث صريحن اظهار كرد: «چيزي كه ما به آن اميد بسته بوديم، توافق در خصوص جهت گفتگوها بين ايران و آمريكا بود. براي اين هدف، تصميمات سياسي لازم است.» وي همچنين در مورد لو رفتن مذاكرات، قبل از دست‏يابي به نتايج روشن از سوي روس‏ها نگران بود. هوارد تيچر در اين جلسه بخشي از تهديدات شوروي عليه ايران از جمله استقرار 26 لشگر در نزديكي‏هاي ايران و اجراي تمريناتي براي اقدمات نظامي عليه ايران را برشمرد.


جرج كيو يكي ديگر از اعضاي هيات آمريكايي را اين گونه اعلام كرد: «ما براي توجيه اطلاعاتي، هشت ساعت مواد توجيهي در اختيار داريم.» در ادامهء گفتگوها، طرف ايراني گفت: «پذيرش سفر مك‏فارلين به ايران، يك تحول جديد سياسي بوده است.» نورث مجددن سوال كرد كه آيا مي‏توانند ترتيب ملاقات مك‏فارلين و رهبران ايران را بدهند. قرار شد اين درخواست منتقل شود و ادامهء مذاكرات در ساعت 10 صبح روز 27 مي 1986، پيگيري شود. اين جلسه در ساعت 5 / 1 بامداد پس از يك بحث سنگين به پايان رسيد. در واقع معضل اصلي در اين مرحله، با توجه به حضور مك‏فارلين به عنوان نمايندهء رئيس جمهور آمريكا در ايران و درخواست وي براي گفتگو با مسئولين رده بالا، عدم تمايل آيت الله خميني بود. ايشان در اين مورد گفتند:


«هيچ يك از مسئولين با آنها مذاكره نكند.» !


در چهارمين دور مذاكرات كه در ساعت 10 صبح مورخ 28 مي 1986 برابر سه‏شنبه 6 خرداد 1365 انجام شد، طرف ايراني با مخالفتي كه از سوي رهبر ايران - آيت الله خميني - ابراز شده بود، جهت به بن‏بست كشاندن مذاكرات و انداختن سنگ پيش پاي هيات آمريكايي، شرائط ويژهء و غيرقابل انجامي را براي آزادي گروگانها مطرح كردند! (خروج اسرائيل از جولان و جنوب لبنان، بازگشت آنتوان‏لحد به شرق بيروت، آزادي زندانيان اسير در كويت و . . . )



در اين جلسه، بحث‏ها از ماهيت سياسي برخوردار بودند. جلسه براي صرف ناهار تعطيل شد و مك‏فارلين در گزارش خود به دريادار پويندكستر، گزارش جلسه را براي گرفتن دستور از رئيس جمهور، مخابره كرد. در اين جلسه، آمريكايي‏ها تاكيد كردند: «شوروي تا ميزان قابل توجهي براي جلوگيري از شكست عراق در برابر ايران، جلو خواهند رفت، زيرا چنانچه عراق در جنگ شكست بخورد، اعتبار شوروي در منطقه به نحوي مصيبت‏بار اسيب خواهد ديد، ما فكر مي‏‎كنيم كه شوروي تمامي نيازهاي عراق را تامين نمايد و اگر كافي نباشد، به طور مستقيم با نيروي نظامي به ايران فشار خواهند آورد.» در پايان جلسه توافق شد طرفين از شعار عليه يكديگر بكاهند و خود را به گفتگوهاي مستمر براي رفع اختلاف، متعهد نمايند و جلسات محرمانه باشد.


دوره پنجم مذاكرات در همان روز از ساعت 17 آغاز شد. در اين جلسه بر خلاف مذاكرات جلسهء صبح، بحث‏ها در مورد دشواري‏هاي موجود براي آزادي گروگانها بود. هيات آمريكايي مايل بود كه كليهء گروگانها آزاد شوند. طرف ايراني با ذكر دشواري‏ها، بر اين مسئله تاكيد مي‏كرد كه سلاح‏‎هايي كه به همراه هيات آمريكايي آورده شده، كمتر از آن چيزي است كه انتظار مي‏رفت و بايد سلاح‏هاي بيشتري تحويل شود. مك‏فارلين در اين جلسه اظهار داشت كه تمامي اقلام مورد نياز ايران آماده است و به مجرد اينكه گروگانها در اختيارشان قرار گيرد، سلاح‏ها و قطعات يدكي مورد نياز ايران را ظرف 10 ساعت، ارسال خواهند كرد. جلسهء پنجم نيز باز هم بدون نتيجه در ساعت 18 به پايان رسيد. دور ششم مذاكرات مجددن در همان روز از ساعت 30 : 21 آغاز شد. به دليل عدم حصول نتيجه و تمايل بازگشت در هيات آمريكايي‏ها، گذرنامهء‌ آنها بازگردانده شد. آمريكايي‏ها در اين جلسه، پيش‏نويس پيشنهاد براي تكامل تدريجي روابط را تسليم كردند.


آخرين دور گفتگوها به تاريخ 28 مي 1986 برابر چهارشنبه 7 خرداد 1365 انجام گرفت. مك‏فارلين معتقد بود: «به دليل مخالفت آيت الله خميني، فرصت مهمي براي ايران بود كه از دست رفت.» برابر پيش‏نويس موافقت‏نامهء 27 مي 1986 برابر سه‏شنبه 6 خرداد 1365، گفتگوي سياسي ميان طرفين تا زمان افشاي اين روابط در آبان 1365 و مدتي پس از آن ادامه يافت. بعدها با افشاي اين روابط و معاملات، بحراني سياسي در آمريكا پديد آمد و منجر به اعتمادي متحدين آمريكا در منطقه نسبت به سياست خارجي آمريكا شد. مجموع اين عوامل، باعث شدند كه بخشي از تلاش آمريكا، صرف خروج از اين وضعيت شود و براي كسب اعتماد مجدد، تشديد فشار مستمر بر ايران، در دستور كار قرار گرفت.



تصویر
از راست: رابرت مك فارلين، اميرام نير (افسر اسرائيلي) و سرهنگ اليور نورث،

لحظاتي پس از پرواز از مهرآباد به تل‏آويو در حال گزارش نتايج مذاكرات تهران




تصویر
تصویر
پس از عدم موفقيت براي ارتباط با تهران، مسئوليت ناكامي بر گردن اليور نورث انداخته شد

در حالي كه وي تنها از طرف رونالد ريگان مامور بوده است.


عمليات دماوند

ارسال تسليحات نظامي پيش از جريان ايران گيت

پرسشي كه هيچگاه توسط مقامات ارشد آمريكا هرگز پاسخ داده نشد، اين بود كه آيا پيش از بروز ماجراي ايران گيت، آيا مقامات ايالات متحده، هيچ كوششي براي فروش تسليحات به ايران به عمل آورده بودند؟ تعبير مقامات رسمي در مورد فروش تسليحات، تنها از سال 1985 با فروش موشكهاي هاوك (Hawk) آغاز گرديد؛ اما اطلاعات چنداني در سالهاي پيش از اين تاريخ به مردم داده نشد.



با آنكه اين عمليات، هرگز به طور گسترده در روزنامه‏ها مورد بحث قرار نگرفت، اما در برخي روزنامه‏ها همچون دي نيشن، ويلج ويس، دي پروگرسيو و ايندور تايمز، مقاله‏هاي بلندي را به خود اختصاص داد. اين عمليات با هدف فروش انبوه اسلحه، توسط ايالات متحده ترتيب داده شد. باربارا هوني‏گر در كتاب «شگفتي اكتبر»، نخستين گزارشهاي فروش اسلحه را از جانب ايالات متحده به ايران، چاپ كرد. منبع مورد استفادهء هوني‏گر به وي اظهار داشته بود كه از سال 1981 تا 1986، بيش از 15 ميليارد دلار جنگ‏افزار نظامي ساخت آمريكا، به ايران حمل شده است. وي از ريچارد مولر (Richard Muller) سرهنگ سابق نيروهاي ذخيرهء تفنگداري دريايي نقل مي‏كند كه تمامي سلاح‎هاي موجود در انبارهاي دور از چشم ناتو در سراسر اروپا، به ايران و نيروهاي مورد پشتيباني آمريكا در آنگولا، افغانستان و آمريكاي لاتين ارسال گرديد و درآمد حاصله، براي انجام برخي فعاليتهاي محرمانه، به حساب «اعتبارات سياه» پنتاگون واريز شد.



يكي از منابع باربارا، مأمور سازمان سيا در پايگاه آلمان غربي بود كه دست آخر به پرسشهاي وي پاسخ داد. بنابر گفتهء اين مأمور، تخليهء انبارهاي ناتو به گونه‏اي كه در صورت بروز هر رخدادي، فرماندهان ناتو، ناگزير به استفاده از سلاح هسته‏اي باشند، باعث شد اتحاد شوروي به پاي ميزهاي مذاكره در سطح جهاني كشانده شود. روشن است كه روسها، اضطرار در به كارگيري سلاح هسته‏‏اي توسط ناتو را دريافته بودند. منبع مذكور اظهار مي‏‎دارد در سال 1986، پس از مبادلة يك جاسوس بلوك شرق به نام كوچر (Koccher) با ناتان شرانسكي (Natan Sharansky)، موضوع به اطلاع روسها رسانده شد. كوچر، موضوع تخليهء انبارهاي ناتو در اروپا را به رؤساي خود در پيمان ورشو اطلاع داد.



پير سالنجر (Pierre Salinger) نمايندهء اروپايي شبكهء ABC، به نقل از يك قاچاقچي اسلحه از اهالي دانمارك، به نام سون كلانگ (Seven Klang) مي‏گويد: در برنامهء حمل سلاح به ايران كه از جانب دولت ريگان و بوش (پدر) ترتيب شد، دست اندر كار بوده است. بنابر اظهار كلانگ، در سال 1981، وي موتورهاي J79 جنگنده‏هاي اف-4 فانتوم را از انبارهاي ناتو، به وسيلهء پايگاه شركت اسكو (Asco) در بلژيك به ايران ارسال مي‏داشته است.



كتاب هوني‏گر، صفحهء 195 و 196 :

در سال 1981، يكي از گزارشگران برنامهء تلويزيوني نيوزدي (News Day) آگاه شد كه مأموران گمرك ايالات متحده، مستقر در سفارت آن كشور در لندن، به مقامات وزارت امور خارجه گفته‏اند دو قاچاقچي ايراني تبار، تجهيزات نظامي آمريكا را به ايران انتقال مي‏دهند اما بلافاصله، وزارت امور خارجه به مأموران گمرك دستور داد كه از پيگيري موضوع، صرف‏نظر نمايند. در سال 1982، يكي از كشتيهاي بازرگاني انگليس به نام توماس اسكريچ (Thomas Screech)، محموله‏اي مركب از 200 فيوز موشكهاي هوا به هوا را همراه با محموله‏هايي ديگر، از مبدأ انبارهاي مهمات آمريكا در پرتغال، به ايران حمل كرده است.



يكي از دست اندركاران «عمليات دماوند» كه در پايگاه سفارت آمريكا در پاريس فعاليت داشت، مدعي شد 400 ميليون دلار منافع اين قاچاق، براي خريدهاي تسليحاتي شبه نظاميان مورد حمايت آمريكا در نيكاراگوئه، افغانستان، آنگولا و اتيوپي به مصرف رسيد. جزئيات اين خط ارسال تسليحات زماني آشكار گرديد كه در آگوست 1986، ويليام جيلاسپي، (William Gillespie)، 46 ساله و متخصص تراز اوّل موشك، فارغ التحصيل دانشگاه جنگ وست پوينت، در حين عمليات در اورلاند و فلوريدا به دام افتاد. وي از سال 1982، در طرحهاي مشترك نظامي ايالات متحده و ناتو در مقام فرماندهي مواد و مهمات در الكساندريا (ايالت ويرجينيا) به كار مشغول بود. (West Point عالي‏ترين دانشگاه جنگ ارتش ايالات متحده است كه اكثر فارغ التحصيلان آن، به مقامات بالاي نظامي ارتقاء مي‏يابند)



از نيويورك تايمز، مورخ 5 دسامبر 1986 :

جيلاسپي و پال كاتر (Paul Cutter)، كه در اواسط دههء 1960، به عنوان مأمور سازمان سيا در اتحاد شوروي خدمت مي‏كردند، همراه سه نفر ديگر، در حالي كه تلاش داشتند 40 ميليون دلار جنگ‏افزار از جمله موشكهاي هوا به هواي Sidewinder و Phoenix، موشكهاي ضدكشتي هارپون و اگزوست را به مأمور به ظاهر گمرك بفروشند، به وسيلهء همان مأمور دستگير مي‎شوند. در سال 1986، هنگامي كه كاتر به زندان فرستاده شد، نسبت به همه چيز سكوت اختيار كرد، اما اندكي بعد متوجه شد، جيلاسپي و ديگران، شيوه‏اي بر خلاف او در پيش گرفته‏اند. نامبردگان در دادگاه اظهار كردند چون كاتر خود را يك مأمور دولت معرفي كرده بود، آنها گمان مي‏كردند با تأييد دولت در اين فعاليت شركت دارند و اين شهادت، اساس بي‏گناهي آنان قرار گرفته و همگي آزاد شده‏اند. كاتر به اين نتيجه رسيد كه در دام افتاده است و به روزنامه‏نگاران گرفت: «همگي ما زير پوشش وزارت دفاع ايالات متحده كار مي‏كرديم.» كاتر همچنين اظهار داشت كه در عمليات زير نظر او، به تنهايي يك و نيم ميليارد دلار تجهيزات نظامي از انبارهاي اروپايي ناتو به ايران رسال شده است.



ايتاليا نيز يكي ديگر از نقاط اصلي حمل سلاح به ايران بود. به تاريخ نوامبر 1986، نخست وزير ايتاليا، بنيتو كراكسي (Benito Croxi)، دستور داد تحقيقاتي در مورد قاچاق اسلحه به ايران از طريق دو بندر كوچك ايتاليا، انجام شود. اظهارات رسمي دفتر نخست وزير و وزير دفاع ايتاليا، جيواني اسپادوليني (Giovanni Spadolini) حكايت از آن دارد كه در مورد اين نقل و انتقال اسلحه، كوچكترين توافق و هماهنگي با دولت ايتاليا به عمل نيامده است. از آنجا كه دولت ايتاليا، هيچگونه پيشينه‏اي از وجود اين محمولات در اختيار نداشت، واضح بود كه اين تسليحات، از ذخائر آمريكا در انبارهاي ايتاليا بودند. قاضي كارلو پالرمو (Carlo Palermo) در گزارش خود روشن ساخت كه پايگاه مركزي سيا در ايتاليا، سفارت ايالات متحده، پايگاههاي نظامي نيروي دريايي ايالات متحده در مادالنا و ساردينا، در جريان اين فعاليتها، همكاري داشته‏اند.



اميرام نير

از كتاب «پول خون» نوشته اري بن مناشه :

در سال 1985، هنگامي كه شيمون پرز، رهبر حزب كارگر، حكومت را در اسرائيل به دست گرفت، يك خبرنگار تلويزيوني به نام «اميرام نير» را به سمت مشاور ضدتروريسم خود منصوب نمود. نير در اصل يك افسر ارتش خوش چهره ولي بسيار خشن بود كه در يكي از يگانهاي زرهي ارتش اسرائيل انجام وظيفه مي‏نمود. او در يكي از تمرينات آموزشي، يك چشم خود را از دست داد ولي بر خلاف ژنرال «موشه دايان» كه چشم نابينايش را با يك پارچه مي‏پوشاند، از يك چشم شيشه‏اي استفاده مي‏كرد. پس از اينكه نير از خدمت در ارتش كناره‏گيري نمود، به عنوان يك گزارشگر تلويزيوني كارشناس در امور دفاعي، وارد كار در تلويزيون اسرائيل شد. نير با يكي از ثروتمندترين زنان اسرائيل به نام «جودي موسي» كه دختر مالك، بزرگترين روزنامهء چاپ اسرائيل، يديعوت آحارنوت (Yediot Ahronot) بود، ازدواج كرد. از آنجايي كه نير نه در عمليات سازمانهاي اطلاعاتي تجربه داشت و نه در معاملات تجاري، و مديريت فروش و واسطه‏گري سلاح از اسرائيل به ايران در زمان جنگ با عراق، از عهدهء او خارج بود، درصدد جلب كمك ديگران برآمد. يكي از افرادي كه او براي اين كار گزينش كرد، يك بازرگان آمريكايي - اسرائيلي بود به نام «ال شموئيل» كه در گذشته براي صنايع هواپيماسازي اسرائيل (IAI) كار مي‏كرد و با شماري از افرادي كه در فعاليتهاي قاچاق سلاح در جهان وارد بودند، آشنايي داشت. يكي ديگر از افرادي كه نير با او تماس گرفت، ژنرال بازنشسته «يعقوب نيمرودي» يكي از ثروتمندترين مردان اسرائيل بود. نيمرودي تا سال 1979 و وقوع انقلاب مذهبي در ايران، سمت وابستهء ارشد نظامي اسرائيل در تهران را عهده‏دار بود و به زبان فارسي، تسلط كامل داشت.



تصویر
اميرام نير - موشه دايان

فصل 18 كتاب «پول خون»، خاطرات بن مناشه:

در پايان نوامبر سال 1988، به لندن پرواز كردم و براي ديدار نير، به آپارتمان او كه فاصلهء چنداني از آپارتمان خواهرم نداشت، رفتم. هنگامي كه وارد آپارتمان نير شدم، چگونگي زندگي تازهء او مرا شوكه كرد. او همسر ميليونرش را در اسرائيل ترك كرده و با يك زن سيه موي بسيار جذاب، زندگي مي‏كرد. من به زن مذكور خيره شدم. نير او را به من آدريانا استنتون (Adriana Stanton)، شهروند كانادا، معرفي كرد. اما من او را از پيش مي‏شناختم. (عضو سازمان سيا) نام راستين او آدريانا استنتون نبود؛ ولي نير از اين موضوع آگاهي نداشت. از زن مذكور پرسيدم: «آيا ما در گذشته، يكديگر را ملاقات كرده‏ايم؟» ، گفت: «فكر نمي‏كنم» و بهانه‏اي را پيش آورد و از آپارتمان خارج شد. من به نير هشدار دادم: «تو بايد خيلي مواظب اين زن باشي.» نير خنده‏اي كرد و گفت: «اين زن براي من خطري ندارد.» سپس قول داد در شيلي به ديدار من بيايد. روز 30 نوامبر، تلفن آپارتمانم زنگ زد. خون در بدنم يخ بست. گزارشات انتشار يافته حاكي بود كه اميرام نير، با يك هواپيماي سسنا T-210 كريه‏اي، براي بازرسي محصولات گلابي حاره‏اي خود، كه در شهر مكزيكوسيتي سرمايه‏گذاري كرده بود، در حال پرواز بود كه هواپيمايش در 110 مايلي غرب مكزيكوسيتي، به علل نامعلوم سرنگون مي‎شود.
به تاريخ نوامبر 1988، اميرام نير، مشاور پيشين شيمون پرز، در جريان سقوط مشكوك هواپيماي اجاره‏اي‏اش كه از نوع سسنا بود، در 160 كيلومتري غرب شهر مكزيكوسيتي، كشته شد. در آن زمان، در حالي كه به طور رسمي، مرگ نير، در يك حادثه اعلام شد، گزارشات منتشره، در زمان وقوع حادثه، نشان‏دهندهء پيدا شدن يك چمدان با 700 هزار دلار پول در محل برخورد هواپيماي نير با زمين بود و اينكه سازمان سيا، در اين هواپيما، دستكاري خرابكارانه كرده است. تا قبل از حضور نير در صحنهء قاچاق اسلحه از تل‏آويو به تهران، سه اسرائيلي ديگر نيز در اين تجارت فعال بودند: ال شموئيل (مؤسس صنايع هواپيماسازي اسرائيل)، يعقوب نيمرودي (وابسته نظامي آخرين سفارت اسرائيل در تهران) و ديويد كيمخي (مدير كل وزارت امور خارجه اسرائيل).




تصویر
یعقوب نیمرودی

از ص 882 كتاب شنود اشباح :

اميرام نير، ال شموئيل و يعقوب نيمرودي، در سال 1985 تصميم گرفتند كانال ديگري در رقابت با گروه Ora (گروه اسرائيلي فروشندهء سلاح به ايران در دوران رياست جمهوري ابوالحسن بني‏صدر) به وجود بياورند. نير كه از رابطهء ويژه و اطلاعاتي مك فارلين با رافي ايتان (Rafi Eitan = رئيس وقت اطلاعات ارتش اسرائيل و از نزديكان مناخيم بگين) آگاه شده بود، تصميم گرفت كه كار را با تماس با خود مك فارلين آغاز كند. به هر حال مك فارلين، مشاور ملي رئيس جمهوري ايالات متحده بود. نير به واشينگتن پرواز كرد و به مك فارلين گفت يا آمريكايي‏ها بايد با گروه آنها براي فروش سلاح به ايران همكاري كنند و يا اينكه . . . مك فارلين پيام را گرفت؛ مفهوم سخنان نير اين بود كه اگر مك فارلين با آنها همكاري نكند، آنها موضوع همكاري اطلاعاتي وي با ارتش اسرائيل را فاش خواهند ساخت. مك فارلين ترتيبي داد تا نير با دو نفر از كاركنان شوراي امنيت ملي آمريكا تماس بگيرد: سرهنگ اليور نورث و دريادار جان پويندكستر. اين دو نفر نيز با نير بر سر باز كردن يك كانال جديد جهت انتقال جنگ‏افزارهاي مورد نياز ايران هم عقيده بودند و آن را فكر خوب و سازنده‏اي مي‏دانستند. هنگامي كه اميرام نير و گروهش، كانال فروش سلاح به ايران را به وجود آوردند، به يك شهروند ايراني به نام «منوچهر قرباني‏فر» برخورد كردند كه به تجارت اسلحه اشتغال داشت و براي سازمان CIA نيز كار مي‏كرد و با ميرحسين موسوي (نخست وزير وقت ايران) پيوندهاي نزديك داشت. گروه نورث در اين زمان، با اعضاي بلندپايهء شوراي عالي انقلاب و شوراي عالي دفاع ايران تماسهاي لازم را نداشتند تا بتوانند به فروش جنگ‏افزار بپردازند.



از روزنامهء ال پائيس 12 / 12 / 1999 ، نوشتهء فران سالس (Ferran Sales) :

تحقيقات رسمي در مورد اوفر نيمرودي (Ofer Nimrodi = مدير مطبوعات اسرائيل و پسر یعقوب نیمرودی) كه پس از طراحي قتل دو مدير روزنامه‏هاي رقيب دستگير شد، به تازگي، تبديل به يكي از پرآشوب‏ترين فصلهاي سياست بين‏المللي شده است: قضيهء ايران گيت. پليس در منزل برخي از دست اندركاران، اسناد فوق‏العاده سري يافته است كه بر اساس آنها، چگونگي دست داشتن دستگاههاي هيأت حاكمهء‌ ايالات متحده و اسرائيل، در فروش اسلحه به ايران بين سالهاي 1985 تا 1987، در بحبوحهء تحريم مقرر كاخ سفيد بر عليه ايران، به طور مفصل ذكر شده است. اوفر نيمرودي، 42 ساله، صاحب روزنامة معاريو، از دو هفتهء قبل، به دليل . . . در يك زندان در تل‏آويو به سر مي‏برد. اتهامات آنها عبارتند بودند از: طراحي قتل دو مدير روزنامهء رقيب: «آرون موسس» از روزنامه يديعوت آحارنوت و «آموس شكون» از روزنامهء هآارتس. همچنين مرگ «ياكوف تسور» (يك كارآگاه خصوص ناشناس در تل‏آويو كه چندي پيش در دفاتر هيئت تحريريهء اين روزنامه‏ها و دفاتر رقيب، ميكروفون شنود كار گذاشته بود)

تصویر
اوفر نیمرودی
تحقيقات قضايي در مورد اوفر نيمرودي كه در پي اعتراضات يك كارآگاه به نام رافي پريدان آغاز شد، همراه با تحقيقات مربوط به يك مدير مطبوعات كه خارج از محدودهء وظائف مطبوعاتي، در زمينهء امور غيرقانوني فعاليت مي‏كرد؛ بلافاصله شالوده‏هاي شركت ILDC يا Israel Land Development Company Ltd، يكي از مهمترين دو شركت مركزي اسرائيل را به لرزه درآورد.



معاريو، تنها حكم يك پرچم نصب شده بر روي دماغهء كشتي را بازي مي‏كرد و در پس آن، شركتهايي از همه نوع انباشته شده بودند: معاملات املاك، شركتهاي بيمه، انتشارتي‏ها، هتلها و جروساليمز استوديو (Jerusalem Studio) كه در آن، اكثر دفاتر نمايندگي مطبوعات و تلويزيونهاي بين‏المللي معتبر در اسرائيل متمركز شده‏اند. بدين ترتيب سهام ILDC در بورس نيويورك دچار يك سقوط غيرقابل مهار شد كه طي تنها يك ماه، 98 درصد ارزش آن سقوط نمود و اين موسسه را كه در سال 1909 بنيانگزاري شده و همواره افتخار مي‏كرد يكي از موتورهاي محركهء مالي اسرائيل است در آستانهء ورشكستگي قرار داد. ILDC در زمان تاسيس، به كار خريد و توزيع زمين در اوّلين يهودي‎نشينهايي كه مي‏خواستند در فلسطين مستقر شوند، مي‏پرداخت.



در سال 1988، اوفر نيمرودي، شركت ILDC را به انضمام روزنامة معاريو طي يك عمليات مرموز مالي خريداري كرد. وي پول اين معامله را از طريق ثروت كسب شده توسط پدرش يعني يعقوب نيمرودي، فراهم نموده بود. يعقوب نيمرودي، در چند سال كوتاه، اين ثروت را از طريق قاچاق اسلحه به ايران اندوخته بود. پس از فاش شدن جريان ايران گيت يا همان قضيهء سفر مك فارلين به تهران و قاچاق اسلحه، يعقوب نيمرودي كه در آن زمان 73 سال داشت، پايش به اين ماجر كشيده نشد. مقامات ارشد اسرائيل، اظهار داشتند كه نيمرودي، دستورات مستقيمي از دولت اسرائيل، اسحاق رابين و شيمون پرز به دليل سوابق كاري خود، جهت شركت در اين گونه معاملات كسب كرده بود.



اين ماجراي فرعي، يعني نقش يعقوب نيمرودي در قاچاق سلاح به ايران، در تاريخ اسرائيل مسكوت مانده بود تا آنكه مأموران، در تلاش براي يافتن اسنادي مربوط به قتل دو مدير روزنامه‏نگار، 12 صفحه از نوشته‏اي به زبان عبري را پيدا كردند. (نسخهء رونوشت يكي از نوارهاي بسيار سري در مورد قاچاق اسلحه به ايران در سال 1986) هرچند يعقوب نيمرودي، رئيس مافياي تجارت اسلحه، توسط پليس اسرائيل بازداشت شد و در منزل خود در يكي از محلات تل‏آويو مورد بازجويي قرار گرفت، اما از پرسشهاي پليس غافلگير نشد و در حالي كه اسناد دولتي را به پليس برمي‏گرداند، پاسخ داد: «اينها اسنادي هستند كه براي نوشتن يك كتاب، آنها را لازم دارم.»



از هفته نامهء ايتاليايي پانوراما، نوشتهء جورج جي. چرچ (George J. Church) :

منوچهر قرباني‏فر،‌ مدير يك شركت دريانوردي در تهران، تاجر پيشين مواد اوليه و داراي دفتر ثابت در پاريس. وي پس از وقوع انقلاب سال 1979، به غرب پناهنده شد. وي پس از پشت سرگذاشتن آزمونهاي مربوط به توانايي اقتصادي، به جمع شخصيتهاي بسيار مهمي كه در مونت كارلو به سر مي‏‎بردند، پيوست و به مروز زمان، با ميرحسين موسوي، نخست وزير دولت وقت ايران، دوستي بسيار نزديكي (در حد مشاور خصوصي) برقرار ساخت. از قرباني‏فر به عنوان يكي از افراد اصلي جريان ايران گيت نام برده مي‎شود. قرباني‏فر تحت حمايت شخصيتهاي مهمي چون سركيس ذغاليان، سام كامينگز و مهمتر از همه، عدنان خاشقي (ميليادر سعودي) قرار داشت. به عقيدهء اسرائيلي‏ها، قرباني‏فر يك نابغه بود. او گفته بود سلاح‏هايي بايد به ايران ارسال شوند كه به درد نيروي هوايي يا ارتش بخورند و پاسداران، قادر به استفاده از آنها نباشند . . . او تقاضا كرد از فرستادن موشكهاي تاو هم جلوگيري شود، چون اين موشكها، باعث قدرتمند شدن سپاه پاسداران مي‎شدند. قرباني‏فر به ژنو رفت تا با ضمن ديدار با وزير نفت ايران، وي را از مشكلات تكنيكي كه در امر انتقال محموله‏هاي سلاح به وجود آمده بود، باخبر كند.



منوچهر قرباني‏فر:

«اگر آمريكا، هرچه زودتر در مورد فرستادن اسلحه به ايران، توسط اسرائيل اقدام نكند؛ ميرحسين موسوي (نخست وزير) و غلامرضا آقازاده (وزير نفت) از اعتبار خواهند افتاد . . . نخست وزير ايران، خواستار كمك نظامي و مشورت و آمدن مقامات آمريكايي به ايران، البته به صورت سرپوشيده بود . . . »





منوچهر قرباني‏فر
منوچهر قربانيفر، فرزند هادي، متولد 1324 در تهران،‌ به شمارة شناسنامهء 727، در سال 1357، به حكم دادگاه ارتش (محمدي ري شهري، دادستان دادگاه انقلاب) كليهء اموالش مصادره مي‎شود. وي بسيار ثروتمند بود: در نوشهر (20 كيلومتر به طرف علمده)، داراي ويلاي كنار دريا و صد هزار متر زمين، باغهاي مركبات، 30 درصد سهام شركت كشتيراني استارلاين، سردخانه‏هايي در جهرم، شركت بازرگاني آسيا و شركت ترانس كنتينانتال ايران، منزل مجلل مسكوني در خيابان گاندي تهران كه با معشوقه‏اش، گيتي، در آن زندگي مي‏كرد و . . .





اري بن مناش

Ari Ben Menashe يكي از يهوديان ايراني‏الاصل ساكن اسرائيل و يكي از ورزيده‏ترين مأموران اطلاعاتي اسرائيل بود كه در بسياري از حوادث سالهاي 1979 تا 1990، منجمله خارج كردن ديپلماتها، نظاميان، و كاركنان سفارت اسرائيل در تهران، پس از وقوع انقلاب مذهبي 1979، نقش‏آفريني كرده بود.



وي در فصل يازدهم كتابي كه در سال 1992 با عنوان «سودهاي جنگ» (Profits of War) به نگارش درآورد، دربارهء مك فارلين، رئيس شوراي امنيت ملي ايالات متحده در دوران رياست جمهوري رونالد ريگان مي‏نويسد: «او در شبكهء جاسوسي رافي ايتان،‌ كه مشاور نخست وزير اسرائيل آن را به وجود آورده بود، عضويت داشت. اميرام نيز كه پس از رافي ايتان، ‌جاي او را به عنوان مشاور نخست وزير اسرائيل گرفت، مك فارلين را تهديد كرد كه اگر از همكاري با او سرباز زند، موضوع پيوند او را با سازمان اطلاعات ارتش اسرائيل فاش خواهد ساخت. مك فارلين، كه راه ديگري جز همكاري نداشت، ترتيبي داد كه اميرام نير، با دو نفر از كاركنان شوراي امنيت ملي آمريكا، تماس حاصل كند؛ اين دو نفر عبارت بودند از: Col. Oliver North و John Poindexter. در اين زمان، آمريكايي‏ها، كنفرانس صلحي را براي خاورميانه ترتيب داده بودند، اما اين پيشنهاد صلح، مورد موافق اسحاق شامير، نخست وزير وقت اسرائيل قرار نگرفت؛ چرا كه او،‌ صدام حسين را جنايتكاري مي‏دانست كه به هيچ وجه قابل اعتماد نيست . . . آمريكايي‏ها، پس از موفقيت سال 1982 ايران در منطقهء عملياتي جنوب اين كشور (آزادسازي خرمشهر)، كه انتظار مي‏رفت جنگ دو كشور پايان يابد، جهت حمايت از عراق در برابر ايراني كه آن زمان، جنگ را در داخل خاك عراق و با هدف سرنگوني صدام ادامه مي‎‏داد، نام كشور عراق را از ليست كشورهاي حامي تروريسم خارج كردند و قول دادند همه‏گونه كمك مالي و نظامي را جهت متوقف ساختن ايران، با حكومت صدام انجام دهند.»



دكتر يحيي شمس:

تاكنون بسياري از منابع از جمله‏ روزنامه‏ها و دولت اسرائيل، كوشش كرده‏اند كه اظهارات بن مناش را بي‏اعتبار سازند و وي را چهره‏اي فريبكار بنامند. نخستين باري كه اينجانب در مارس 1991، بن مناش را ملاقات كردم، او تمام يك صبح و بخش بيشتر بعد از ظهر همان روز به بحث و گفتگويي صميمانه دربارهء ده سال خط‏مشي‏هاي پنهان ريگان و بوش در كاخ سفيد پرداختم. در ميان موضوع‏هاي مورد گفتگو، مي‏توان از نقش رئيس وقت سيا، رابرت گيتس، در كمك به عراق جهت دست‏يابي به سلاح‏هاي شيميايي، و برخي موارد مهم ديگر نام برد. بن مناش همچنين تأكيد دارد كه فروش اسلحه توسط آمريكا و اسرائيل به ايران در طول جنگ با عراق، به مراتب بسيار بيش از آني بوده كه به اطلاع مردم رسيده است. چنانكه ادعا شده دولت اسرائيل به تنهايي بيش از 800 ميليون دلار، يعني كميسيون فروش بيش از 80 ميليارد دلار سلاح به ايران را در طول جنگ 8 ساله با عراق، دريافت داشته است.



به تاريخ آوريل 1989، در جريان يك معاملهء فروش اسلحه به ايران، بن مناشه از جانب مأموران گمرك ايالات متحده بازداشت شد و به جرم توطئه و شكستن قانون مهار صدور تسليحات متهم گرديد. در آن زمان، وي كوشش داشت سه فروند هواپيماي باربري C-130 Hercules متعلق به نيروي هوايي اسرائيل را بدون موافقت وزارت خارجه آمريكا، كه براي فروش تسليحات ساخت آمريكا لازم است، به ايران بفروشد. بن مناشه پس از 6 هفته محاكمه، در نوامبر 1990 تبرئه و آزاد شد. وي با تأكيد مي‏گويد از 1987 تا 1989، عضويت يك گروه بلندپايهء اطلاعات اسرائيلي را برعهده داشته است كه زير نظر مستقيم نخست وزير، اسحاق رابين و مديريت، اوي پارنز (Avi Pazner) مشاور وي اداره مي‎شده است. به گفتهء بن مناش، فروش سه هواپيماي سي-130 بخشي از موافقتنامهء «اسلحه به ازاء آزادي گروگان» هاي اسرائيلي در لبنان به شمار مي‏آمده است.



نقل از بولتن وزارت امور خارج اسرائيل به تاريخ دوّم اكتبر 1991 :

بن مناش، ضمن توصيف رخدادهاي گوناگون، به شرح واقعه‏اي مي‏پردازد كه در اوائل جولاي 1987 به وقوع پيوسته است. رابرت گيتس، رئيس سازمان سيا و وزير دفاع ايران در شهر كانزاس (ايالت ميسوري)، در هتل ويستا (Vista Hotel) براي خريد مقدار قابل ملاحظه‏اي تسليحات نظامي ملاقات مي‏كنند. بن مناش در اين جلسه، به عنوان حافظ منافع اسرائيل حضور داشته است. قرارداد به صورت ميان‏بر (Pass Through) به معناي فروش از ذخائر اسرائيل با تعهد جانشين كردن آنها به وسيلهء واشينگتن، تنظيم شده بود.



بنابر ادعاي بن مناش، با وجود آشكار شدن ماجراي ايران گيت، آمريكا و اسرائيل همچنان به فروش اسلحه به ايران ادامه مي‏دادند. به تاريخ 23 فوريه 1987، شعبهء گمركات ايالات متحده در محل سفارت آمريكا در رم، ضمن تلگرافي، به كوششهاي اسرائيل براي حمل موشكهاي تاو (Tow) به ايران اشاره نموده است. در گزارش ياد شده آمده است: «يك دولت خارجي، كوشش دارد براي خريد 10000 موشك تاو از دولت ايتاليا گواهي به دست آورد.» بن مناش مي‏گويد در آن معامله، اسرائيلي‏ها در مجموع 12000 موشك تاو را در محموله‏هاي 4000 عددي به ايران فروختند. به تاريخ 8 نوامبر 1987، روزنامهء اينترنشنال هرالد تربيبون گزارش داد: «ممكن است اسرائيل در پايان تابستان گذشته، در مورد فروش 750 ميليون دلار تجهيزات نظامي به ايران، به توافق رسيده باشد.» محمولهء ياد شده، شامل موشكهاي ضدتانك تاو ساخت آمريكا، موشكهاي ضدكشتي گابريل ساخت اسرائيل، موتورهاي J79 و J85 متعق به جنگنده‏هاي اف-4 و اف-5 نيروي هوايي ايران، و اتومبيلهاي جيپ بود. اين معامله، از طريق واسطه سومي در شهر ژنو، در سوئيس، به انجام رسيده بود.



در تابستان سال 1987، اسرائيلي‏ها با يك هيئت بلندپايهء ايراني در سه جلسهء متوالي ملاقات نمودند. جلسات، بدون اطلاع سفير ايران در دفتر اروپايي سازمان ملل و يا كنسول آن كشور در ژنو تشكيل گرديد. (به نقل از روزنامه ار سوئيس به تاريخ 14 آگوست 1987) ايراني‎ها، هيئتي در سطح اعضاء كابينه براي ادامهء گفتگوها و برقراري تماس با اسرائيلي‏ها و آمريكايي‏ها اعازم كرده بودند. (به نقل از روزنامه Middle East Insider مورخ 17 آگوست 1987) دو طرف، همچنين مهاجرت يهوديان ايراني به اسرائيل را به ازاء تحويل سلاح به ايران، مورد گفتگو قرار دادند. بر اساس توافق دو طرف، مقرر گرديد 25000 يهودي ايراني، در مدت شش ماه، ايران را به مقصد اسرائيل ترك نمايند. (نقل از روزنامه لندن آبزرور، 13 سپتامبر 1987)



بن مناش مي‏گويد يك گروه پشتيباني و مشاوره كه ترتيبات ارسال تسليحات به ايران را به طور پنهان انجام مي‏دادند، به مدت سه سال، در پاكستان مستقر بودند. در يكي از نقل و انتقالها، محموله‏اي به ارزش 300 ميليون دلار از جانب كنگره براي كمك به مجاهدين افغان ارسال شده بود (بنا به احتمال زياد، موشكهاي استينگر)؛ پس از رسيدن محموله به پيشاور و حركت به مقصد تعيين شده، به جانب ايران فرستاده شد و دولت ايران، 300 ميليون دلار ارزش اين محموله را به صورت نقد، به يكي از بانكهاي لوكزامبورگ واريز نمود.



شگفتي اكتبر

پژوهشگران توانستند بر وجود سازشي ميان گروه ستاد انتخاباتي ريگان با برخي مقامات ارشد ايران، جهت نگهداري 52 گروگان سفارت آمريكا در تهران تا پس از انتخابات رياست جمهوري سال 1980، دست يابند. در سال 1991، گري سيك (Gory Sick)، يكي از اعضاء مركز امنيت ملي در امور ايران در دولت كارتر و استاد سياست در امور خاورميانه در دانشگاه كلمبيا، تا حدودي اين موضوع را آشكار ساخت. وي در مقاله‎‏اي در نيويورك تايمز، اين موضوع را فاش كرد. سيك در سال 1985، در كتاب «همه چيز فرو پاشيد»، دربارهء بحران گروگان‏گيري سال 1980 در تهران، به افشاگري پرداخت. در جريان شگفتي اكتبر، سازش برخي از مقامات ستاد انتخاباتي ريگان با سران دانشجويان گروگان‏گير در تهران، در ازاء ارسال سلاح به ايران، فاش گرديد. افزون بر اينها، در اطراف جنجال موسوم به شگفتي اكتبر، نكات اسرارآميز ديگري هم پراكنده شده‏اند. يكي از موارد موثر در دير آزاد كردن گروگانهاي آمريكايي در تهران، اين بود كه دانشجويان مذهبي و انقلابيون ايران، به علت پشتيباني كارتر از شاه فقيد ايران، از او تنفر داشتند و مايل نبودند در انتخابات آتي رياست جمهوري، دوباره كارتر برنده شود. اكنون كه سالها از آن دوران مي‏گذرد، بايد اذعان كرد كه واقعيات نيز بر همين منوال بوده‏اند. دولت تازه، يعني ريگان، به عنوان بخشي از تعهدات «شگفتي اكتبر»، نسبت به ايراني‏ها، تا پايان سال 1982، امكانات فروش تسليحات ساخت آمريكا را به ايران فراهم آورده بود. بنابر اظهارات اوراهام تامير (Avraham Tamir)، مدير كل وقت وزرات خارجه اسرائيل، اجازهء فروش تسليحات ساخت آمريكا به ايران، در دسامبر 1982، به پايان مي‏رسيد.



تصویر
سرهنگ الیور نورث، دستگیر و محاکمه می شود اما پس از اینکه مشخص می شود کل ماجرای ایران کنترا با هدایت کاخ سفید و رئیس جمهور اجرا می شده است، تبرئه می شود
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

در این مقاله گفته شده که اقای منوچهر قربانی فر با اقای سید حسین موسوی (نخست وزیر افای خامنه ای) رابطه نزدیکی داشتند و در معامله ای 25000 یهودی ایرانی تبار گذاشتند که به اسراییل مهاجرت کنند این یعنی کمک به موجودیت اسراییل


دوست عزيز تمام انسان‌ها آزد آفريده شدن ، يعني شما مي‌فرمائيد چون ايران مخالف رژيم صهيونيستي هست بايد اون يهوديان ايراني رو به خاطر اينكه مي‌خواستن تابعه‌ي يه كشور ديشگه بشن گردن مي‌زده ؟

من با تمام این کارهای حکومت در ان زمان موافقم چون ما در شرایط بخرانی قرار داشتیم نباید الان که به اینجا رسیدیم نمکدون رو بشکنیم و باید قبول کرد اسراییل برای داشتن دوستی با ما هر کاری میکند و باید دانست که این عربهاند که بزرگترین دشمن ما هستند


ما در اين دنيا دوستي بهتر از خودمون نداريم ، شايد دوستي با آمريكا و رژيم صهيونيستي با كاپيتولاسيون واسه شما افتخار باشه اما من مرگ رو بهتر از اين دوستي مي‌دونم .

كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من

بهتر یکی به اقای احمدی نژآد بگه آقات با هر کی کارش پیش بره با اونه


متوجه اين جملتون نشدم

از صحبت‌هاي شما من اين برداشت رو كردم كه چون آمريكا و رژيم صهيونيستي تسليحات به ايران فروختن پس دوست ما هستن ، دوست عزيز خدمتتان بايد عرض كنم كه پشت اين فروش تسليحات ( فروش نه هديه يا كمك ) اهداف سياسي بسيار زيادي بود كه يكي‌شون تضعيف صدام بود كه رژيم صهيونيستي صدام و ايران رو دشمن درجه‌ي خودش مي‌دونست ، پس چه بهتر اين دو دشمن اسرائيل 8 سال توي سر همديگه بزنن و ساير تحولات جهان بي‌خبر باشن و يا كم توجه . اگه دوست ايران بودن چرا بمباران شيميايي مردم بيگناه ايران رو يك بار محكوم نكردن ؟ اگه دوست مردم ايران بودن چرا در همان سال اول جنگ عراق رو متجاوز معرفي نكردن و براي برقراري صلح كاري نكردن ؟ اگه عاشق چشم و ابروي ايراني‌ها بودن چرا تصاوير ماهواره‌اي پايگاه‌ها و محل‌هاي تجمع نيروهاي ايراني رو در اختيار صدام مي‌گذاشتن ؟ اگه عاشق مردم ايران بودن چرا اون هواپيماي مسافرتي رو كه توش پر زن و بچه بود زدن ؟ اگه عاشق چشم و ابروي مردم ايران بودن چرا به عراق سلاح شيميايي مي‌دادن ؟ مگه نمي‌دونستن كه عراق داره با اين تسليحات چيكار مي‌كنه ؟ و چراهاي زيادي كه حتي توي مغزت شايد نگنجه .

در ضمن بحث سياسي خلاف مقررات سايت هست ، اگه تكرار بشه پستتون ويرايش و يا حذف خواهد شد .



پست ايشون (جناب جواد)، به دليل عدم رعايت قوانين سايت، حذف شد.
با تشكر از آقا احمد، بابت پاسخ دادن به ايشون.
از دوستان درخواست مي‌شه كه قوانين رو رعايت بفرماين تا مواردي از اين دست هم پيش نياد.

مصطفي

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب اقای ahmad6664 من هم مثل هر ایرانی دیگه حاضر نیستم زیر یوق هیچ اجنبی برم نه امریکاو اسراییل نه عربها من منظورم این بود برای پیشبرد هدف بزرگمون یعنی امپراطوری ایران باید جاهایی با دشمن هم نرم بود نمی دونم این مثل رو شنیدی که میگن با پنبه سر دشمنتو ببر من هم احمق نیستم که نفهمم کمک های امریکا و اسراییل به خاطر ما نبوده من میگم تا موقعی که ازشون ضعیف تریم نباید با هاشون دشمنیمون رو علنی کنیم من مخالف کل نظام سیاسی کشور نیستم و از اینکه الان هر دستور خوب یا بد در کشور انجام میشه تصمیم گیرنده یک ایرانی هست نه یک امریکایی خوشحالم ولی اشتباهات مقامات کشور رو باید نقد کرد تا باعث پیشرفت شد نه برای یک عده مقام قدسی در نظر گرفت و کارهای اشتباه اون ها را نگفت در ضمن این مقاله یک موضوع سیاسی داشت که نظر سیاسی هم میخواست اقای مدیر سایت اگر نظر سیاسی نباید داد پس تایپیکهایی رو که مفاله سیاسی دارند قفل کنید تا کسی نظر نده و بقیه فقط خواننده باشند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست من. طبق دستور اكيد آقا سعيد؛ همونطور كه در اول سايت هم نوشته شده، كليه‌ي بحث‌هاي غيرنظامي، بخصوص سياسي ممنوع هست. اما از نظر من، مي‌شه در قالب و چارچوب قوانين سايت و سواي در نظر گرفتن ماهيت بحث‌ها، بحث كرد و نظر داد. ولي يادتون باشه عزيزان. بعضي حرف‌ها، باعث ايجاد مشكل براي سايت مي‌شه و هيچ‌كدوم از ما دوست نداريم كه دوباره سايت ميليتاري رو مسدود ببينيم! مي‌شه نظرات رو دوستانه و محترمانه و بدون مشكل ارائه كرد تا هم مشكلي براي سايت پيش نياد و هم حرف‌ها مطرح بشه. ضمناً يادتون نره. از خطوط قرمز سايت، بحث‌هاي نژادپرستانه و توهين به اقوام و مليت‌هاي ديگه هست. پس لطفاً از واژه‌هايي نظير «دشمن ما اعراب هست» و يا ساير صحبت‌ها، پرهيز بفرمايين. ما اگه با دولت‌ها مشكل داشته باشيم، با ملت‌ها مشكلي نداريم. حتي امريكايي‌ها هم مي‌تونن برادران ما باشن؛ حتي يهودي‌ها و حتي اعراب. اين رفتار خودشون هست كه اين رو ثابت يا نقض مي‌كنه. موفق باشيد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

پست ايشون (جناب جواد)، به دليل عدم رعايت قوانين سايت، حذف شد.
با تشكر از آقا احمد، بابت پاسخ دادن به ايشون.
از دوستان درخواست مي‌شه كه قوانين رو رعايت بفرماين تا مواردي از اين دست هم پيش نياد.

مصطفي

من يه معذرت خواهي بدهكار شدم ، من اين متن رو وقتي نوشتم كه هنوز اين پست پاك نشده بود و بعد از ارسال پستم تازه متوجه شدم پاك شده از اين بابت شرمنده


جناب اقای ahmad6664
من هم مثل هر ایرانی دیگه حاضر نیستم زیر یوق هیچ اجنبی برم نه امریکاو اسراییل نه عربها من منظورم این بود برای پیشبرد هدف بزرگمون یعنی امپراطوری ایران باید جاهایی با دشمن هم نرم بود نمی دونم این مثل رو شنیدی که میگن با پنبه سر دشمنتو ببر من هم احمق نیستم که نفهمم کمک های امریکا و اسراییل به خاطر ما نبوده من میگم تا موقعی که ازشون ضعیف تریم نباید با هاشون دشمنیمون رو علنی کنیم
من مخالف کل نظام سیاسی کشور نیستم و از اینکه الان هر دستور خوب یا بد در کشور انجام میشه تصمیم گیرنده یک ایرانی هست نه یک امریکایی خوشحالم ولی اشتباهات مقامات کشور رو باید نقد کرد تا باعث پیشرفت شد نه برای یک عده مقام قدسی در نظر گرفت و کارهای اشتباه اون ها را نگفت
در ضمن این مقاله یک موضوع سیاسی داشت که نظر سیاسی هم میخواست اقای مدیر سایت اگر نظر سیاسی نباید داد پس تایپیکهایی رو که مفاله سیاسی دارند قفل کنید تا کسی نظر نده و بقیه فقط خواننده باشند


دوست عزيز ، درسته كه ما از نظر مادي از دشمنمون قوي‌تر نيستيم ولي همچين دست و پا بسته هم نيستم ( كه اگه غير از اين بود توي اين 30 سال به ما حداقل 30 بار حمله شده بود ) و از اون مهمتر ما خدا رو داريم ، برام مهم نيست شما مسلمان هستيد يا مسيحي يا يهودي و يا ساير اديان الهي ، چون در تمام اديان و كتاب هاي الهي روي اينجمله تاكيد شده كه هر كسي در مقابل ظلم سكوت كنه فرقي با ظالم نداره .

در مورد انتقاد از دولت هم بايد بگم من هم موافق نقد هستم و حتي چندين مورد با كمك دوستان توماري نوشتيم و انتقادات خودمون رو برخي از موارد عملكردي دولت نهم به شخص رئيس جمهور ابلاغ كرديم ( با جمع‌آوري امضاء ) كه در برخي موراد توجه شده و در برخي موارد هم نه ، كه در مورادي توجه نشده باز هم ادامه داديم حتي به تحصن كشيديم البته نه اون تحصني كه با شكستن شيشه‌ي مغازه‌ها و منازل و ضرب و شتم همراه باشه بلكه تا حالا حتي خون از دماغ كسي نيومده و به خواسته‌هامون هم رسيديم كه اين از بركات انقلاب اسلاميه و از اين بابت خوشحالم ، اما در سايت‌ها به دليل اينكه يه عده كوركورانه و بدون در نظر گرفتن شرايط از دولت انتقاد مي‌كنن مجبور به موضعگيري سخت در مقابل اين دوستان مي‌شوم چون تفكرشون غير عقلاني بوده .

اميدوارم موفق و شاد باشيد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت درد نكنه من يه چيزايي از اين ورو اون ور شنيده بودم ولي گزارشتون مفصل و بسيار مستند بود :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اينجاست كه مي گن سياست پدرمادر نداره وقتي اسراييل كمك ايران مي كنه(البته كمسيون شو مي گرفته)!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تازه همين شارون پدر... ايرانيه (همدانيه يه وقت توهين نشه ها در ضمن من خودم هم همدانيم)اگر هم دقت كرده باشيد اسم اين يارو وزير جنگ سابق اسراييل كه تو جنگگ 33 روزه گند زد اسمش يه چيزايي تو مايه هاي پرويز بود ولي چون مي خواستن كه معلوم ميشه پدر مادر اين يارو ايرانين ولي يارو خودش تو اسراييل بزرگ شده در ضمن خيلي از اين اسراييلي ها فارسي مي دونند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
وزير جنگ قبلي اسراييل كه بعد جنگ 33روزه استفا داد اسمش امير پرز يا همون امير پرويز خودمون بود منم شنيده بودم كه طرف ايرانيه!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائیل از این ارازل اوباش ایرانی زیاد داره از رئیس جمهور بگیرررررررر تا ابدارچی . :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

تازه همين شارون پدر... ايرانيه (همدانيه يه وقت توهين نشه ها در ضمن من خودم هم همدانيم)

دوست من.
شخصي كه شما فرمودين، بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسبق اسرائيل (قبل از ايهود باراك (وزير جنگ فعلي اسرائيل) و آريل شارون) هست نه آريل شارون. شارون تو كفر ملال بدنيا اومد و پدرش هم لهستاني‌الاصل بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در اين طرح ،سلاح هاي آمريكايي از طريق يك دلال بين المللي به نام «منوچهر قرباني فر» به گروهي از سياسيون به اصطلاح ميانه رو در تهران تحويل مي گرديد. آمريكا متعهد شد پس از ارسال سلاح هاي مزبور ، معادل اين تجهيزات را به رژيم صهيونيستي تحويل دهد و مبلغي را به عنوان پاداش ، به دولتمردان صهيونيست پرداخت نمايد.


*مقدمه:
افتضاح سياسي موسوم به «مك فارلين» يا به قول آمريكايي ها «ايران-كنترا » در نوامبر 1986 و به دنبال اقدامات پنهان دولت رونالد ريگان فاش گرديد. در اين ماجرا كه با هدف گسترش روابط ايران و ايالات متحده صورت گرفت، با مداخله رژيم صهيونيستي ، محموله هايي از سلاح به ايران تحويل مي گرديد و بهاي اين سلاح ها چ دريافت مي شد.
گروهي از سياسيون ايراني كه از اين سناريو اطلاع داشتند قول داده بود كه همه اقدامات لازم براي آزادي 6 تبعه آمريكايي به گروگان گرفته شده در لبنان توسط سازماني موسوم به «جهاد اسلامي» را انجام دهند. اما اين معامله مخفيانه به يك آبروريزي شرم آور تبديل گرديد كه ريگان اعلام نمود كه در جريان اين فعاليت هاي همكارانش در كاخ سفيد قرار نداشته است.
ماجرا از اين جا آغاز شد كه سرهنگ «اوليور نورث» از اعضاي شوراي امنيت ملي آمريكا در اواخر سال 1985 ،اقدامات خود را براي اجراي طرحي آغاز نمود تا گروه هاي ضد انقلاب نيكاراگوا موسوم به «كنتراها» كه عليه رژيم ساندنيست و ضد آمريكايي «ژنرال اورتگا» مي جنگيدند، با درآمد ناشي از فروش سلاح هاي آمريكايي، تقويت و تجهيز شوند. علي رغم اين كه ريگان از حاميان چنين طرحي بود، اما هيچ مدرك افشا شده اي وجود ندارد كه نشان دهد وي اجازه چنين كاري را صادر نموده است.
پس از افشاي اين معامله تسليحاتي در نوامبر 1986، رونالد ريگان در تلويزيون ملي آمريكا ظاهر شد و با اعلام واقعي بودن چنين معاملات تسليحاتي اي ، يادآوري كرد كه اين معاملات در برابر آزادي گروگان ها، صورت نگرفته است.البته پس از نابودي و از بين رفتن بسياري از اسناد و مدارك مربوط به اين معاملات از سوي همقطاران رونالد ريگان ،روند تحقيقات با مشكلات زيادي روبرو گرديد.
سرانجام در 4 مارس 1987، ريگان در يك سخنراني سراسري تلويزيوني اعلام نمود كه مسئوليت همه اقداماتي را كه بدون اطلاع وي ، روي داده و به تجارت اسلحه در برابر گروگان ها از سوي ايراني ها منجر شده، مي پذيرد.
به دنبال اين رسوايي ، تحقيقاتي از سوي كنگره صورت گرفت و در نهايت همه آنان اين نتيجه را اعلام نمودند كه ريگان در جريان اين فعاليت هاي همكارانش نبوده است. در پايان نيز ، 14 نفر ازمسئولين به عنوان عوامل اين رسوايي معرفي شدند و 11 تن از جمله وزير وقت دفاع "كاسپر واينبرگر" محكوم گرديدند. البته همه اين افراد در آخرين روز رياست جمهوري جورج اچ .دبليو بوش (پدر )كه در آن دوره معاون رييس جمهور بود، بخشيده شدند.
افتضاح «مك فارلين» شامل دو بخش
*فروش اسلحه به ايران و
*در اختيار نهادن درآمد ناشي از اين مبادله به ضدانقلابيون «كنترا» در نيكاراگوا بود كه بر اساس قوانين داخلي ايالات متحده در ارائه كمك هاي دولتي به اين گروه ها ممنوع بوده است.
اين رسوايي زماني فاش شد كه يك روزنامه آمريكايي اعلام كرد ايالات متحده براي آزادي گروگان هايش در بيروت كه در دست «جهاد اسلامي» هستند، به تجارت اسلحه با ايران مي پردازد.سفير رژيم صهيونيستي در آمريكا نيز اعلام نمود كه اين معامله مستقيما با مقامات نظامي ايران صورت گرفته است. همچنين بعدها فاش شد كه «كنترا»ها همه مبلغ اين سلاح ها را دريافت ننموده اند و مانند گذشته ،براي پيشبرد فعاليت هايشان به درآمد ناشي از قاچاق مواد مخدر ، متكي بوده اند.
براي بيشتر روشن شدن اين ماجرا ، نگاهي به ابعاد مختلف آن ضروري است:
*1-نگاهي به بحران گروگان ها در خاورميانه :
در سال هاي دهه 70 و 80 ميلادي ، گروگان گيري هاي زيادي در خاورميانه به وقوع پيوست. گروگان گيري 52 آمريكايي در سفارتخانه ايالات متحده در تهران توسط دانشجويان اصولگراي ايراني آغازگر مجموعه اقدامات زيادي بود كه سال ها در كانون توجه رسانه هاي دنيا قرار داشت. البته اين گروگانها در آغاز دوره رياست جمهوري ريگان و بر اساس معاهده الجزاير آزاد شدند. در سال 1983 ، اعضاي گروه الدعوه بدليل چند بمبگذاري انتحاري در كويت دستگير شدند كه حزب الله لبنان (به عنوان هم پيمان اين گروه) در يك دوره 10ساله ، براي آزادي آنان 30 غربي را كه عمدتا آمريكايي بودند، به گروگان گرفت.
*2-تجارت تسليحات:
در اولين گام ، «ميشل لدين» ، مشاور «رابرت مك فارلين» ، رييس شوراي امنيت ملي ،از «شيمون پرز» نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي براي انجام اين معامله ،كمك خواست.در آن سال ايران در حال جنگ با عراق بود و براي تامين سلاح هاي مورد نيازش از طرف هاي غربي با مشكلات زيادي روبرو بود.در اين طرح ،سلاح هاي آمريكايي از طريق يك دلال بين المللي به نام «منوچهر قرباني فر» به گروهي از سياسيون به اصطلاح ميانه رو در تهران تحويل مي گرديد. آمريكا متعهد شد پس از ارسال سلاح هاي مزبور ، معادل اين تجهيزات را به رژيم صهيونيستي تحويل دهد و مبلغي را به عنوان پاداش ، به دولتمردان صهيونيست پرداخت نمايد. «مك فارلين» به صهيونيست ها اطمينان داده بود كه دولت آمريكا و شخص رييس جمهور با اين معامله موافق هستند.
در سال 1985 ، ريگان براي عمل جراحي روده خود به بيمارستان نيروي دريايي «بيتيسدا» رفت. «مك فارلين» به ريگان كه دوره نقاهت خود را
مي گذراند گفت كه اسراييلي ها براي حمايت از يك گروه از سياستمداران ميانه رو ايراني ، نياز به حمايت اطلاعاتي ما دارند. آنان خواهان برقراري روابط پشت پرده با ما ،« مك فارلين» براي اطمينان دادن به ريگان خاطرنشان نمود كه ايراني ها ، «جهاد اسلامي لبنان» لبنان را براي آزاد نمودن 7گروگان آمريكايي ، متقاعد نموده اند.ريگان در اين ديدار ، چنين اقدامي را براي پرهيز از پيش دستي شوروي ها، لازم دانست.
در اولين مرحله موشك هاي ضد تانك «تاو» كه قابل هدايت باسيم هستند، در اختيار ايران قرار گرفت.
بعدها ريگان در كتاب زندگي نامه خود با نام" يك زندگي آمريكايي" (1990) يادآوري نمود كه وي به شدت نگران سلامت گروگان هاي آمريكايي بوده و به همين دليل با اين مبادله تسليحاتي موافقت نموده است. همچنين او خواهان اقدام سريع اين گروه ايراني در آزادي گروگان ها بوده است.
بر اساس گزارش نيويورك تايمز ، اين سلاح ها در جريان اين معامله هاي پنهاني دراختيار ايران قرار گرفت:
*20آگوست1985 :96 موشك ضدتانك تاو
* سپتامبر1985: 408 موشك ضدتانك تاو ديگر
*24 نوامبر 1985: 18 موشك ضد هوايي هاوك
*17 فوريه1986 : 500 موشك ضدتانك تاو
*27 فوريه1986 : 500 موشك ضدتانك تاو
*24 مي 1986 :508 موشك ضدتانك تاو و240 قطعه يدكي موشك هاي ضد هوايي هاوك
*4آگوست1986 : قطعات يدكي موشك هاي ضد هوايي هاوك
28 اكتبر 1986: 500 موشك ضدتانك تاو
*3-اولين مرحله مبادله:
در جولاي 1985 ، نخستين محموله موشك هاي «تاو» به «منوچهر قرباني فر» دلال بين المللي اسلحه كه كه با برخي سياستمداران ايراني روابط دوستانه اي داشت ،تحويل داده شد و چند ساعت پس از اين اقدام ، «ريورند بنجامين ويير »، گروگان آمريكايي در خيابان هاي بيروت رها شد.
*4-سانحه هوايي پرواز1285 شركت «آرو اير»:
پس از تحويل محموله موشك هاي هاوك و ملاقات بي نتيجه «مك فارلين» با «منوچهر قرباني فر» در لندن ، پرواز1285 شركت «آرو اير» كه حامل 250 تكنيسين آمريكايي بود ، در 12 دسامبر 1985 در منطقه «نيوفوندلند» ، سقوط كرد و در همان روز ، سازمان «جهاد اسلامي» لبنان مسئوليت آن را پذيرفت.اين همان سازماني بود كه مسئول گروگان گيري هاي لبنان نيز بشمرده مي شد. اين حادثه در چهارمين سالگرد انفجار هاي كويت روي داد. شش سال پيش از آن در كشور كويت شش عمليات انفجاري به طور همزمان روي داد كه سفارتخانه آمريكا نيز در ميان اهداف آن ها بود.البته با وجود دستگيري چند عضو «جهاد اسلامي » لبنان پس از اين حمله ،اعضاي حزب الدعوه مسئول اصلي اين حملات بودند.تحقيقات مراكز تحقيق هوانوردي در كانادا نشان داد كه به احتملا زياد ،علت اين حادثه افت ناگهاني ارتفاع بوده است و البته در بررسي هاي بعدي(2007) مطابق معمول بدون ارائه هيچ دليل مستندي، ايران به دست داشتن در اين ماجرا متهم شد.
*5-تغيير در برنامه ها:
در 5 دسامبر 1985 «رابرت مك فارلين» از مقام خود استعفا كرد و دريادار «جان پويندكستر» جايگزين وي شد.دو روز بعد ريگان در جلسه اي خواهان تحويل سلاح ها به واسطه هايي ميانه رو در نيروهاي مسلح ايران شد. با انتقال هوايي اين سلاح ها به تهران ، گروگان ها اندك اندك آزاد مي شدند. علي رغم پاره اي از مخالفت ها با اين معامله، ريگان تصريح مي كرد كه ما با تروريست ها گفتگو و معامله نمي كنيم و اين معامله در برابر برابر آزادي گروگان ها صورت نمي گيرد. همچنين وزير دفاع "كاسپر واينبرگر" از مخالفان اين اقدام به شمار مي رفت.
«اوليور نورث» پس از استعفاي مك فارلين دو پيشنهاد ، شامل معامله مستقيم با تهران و اختصاص بخشي از درآمد اين معامله به گروه هاي ضدانقلاب نيكاراگوا را مطرح نمود.پيشنهاد نورث 15 ميليون دلار كمك بود كه «قرباني فر» نيز 41درصد به آن افزود. با اعلام موافقت مقامات آمريكايي با اين طرح ،پيشنهادات «نورث» عملي گرديد.
در ابتدا ايراني ها بدليل بالا رفتن قيمت از سوي آمريكايي ها از خريداري اين سلاح ها خود داري نمودند، اما با انتقال 1000 موشك «تاو» به ايران در فوريه 1986،از خود نرمش نشان دادند.از مي تا نوامبر 1986 نيز محموله هاي زيادي شامل سلاح و قطعات يدكي تسليحاتي كه ايران امكان خريد آن ها را از بازار آزاد نداشت، روانه تهران شد.
اما چنين معامله اي در تضاد با سياست هاي كاخ سفيد و قانون فدرال موسوم به بولاند بود.عده اي نيز معتقد بودند كه بايد راه هاي ديگري براي كمك به شورشيان كنترا در پيش گرفته شود.
در ژانويه همان سال ، پيشنهاد گفتگو با مقامات ميانه روي ايران مطرح شد. ريگان كه اميد زيادي به آزادي همه گروگان ها داشت ،با اين پيشنهاد موافقت كرد. اما با وجود ارسال مستقيم سلاح ها به ايران ، هيچ گروگاني آزاد نشد.
اين بار «مك فارلين» شخصا به تهران رفت تا براي آزادي 4 گروگان باقي مانده با رهبران ايراني ميانه رو گفتگو نمايد. اما اين مذاكرات ناكام ماند،چراكه در اين گفتگو ها خواسته هايي نظير عقب نشيني اسراييل از بلندي هاي جولان از سوي ايراني ها مطرح گرديده بود.
در اواخر جولاي 1986 ،«جهاد اسلامي» لبنان ، «مارتين لورنس مارتين جنكو» را آزاد كرد. «ويليام كيسي» ، رييس سيا خواستار ارسال يك محموله سلاح ديگر به ايران در قبال اين اقدام شد و ريگان بدليل تلاش براي زنده ماندن گروگان ها با اين درخواست موافقت كرد.
اما در اكتبر و سپتامبر1986 ، سه آمريكايي ديگر توسط يك گروه لبناني ربوده شدند و با وجود ابهامات فراوان، گفته مي شد كه آنان براي جايگزيني گروگان هاي آزاد شده ، ربوده شده اند.
در 3 نوامبر 1986 و به دنبال افشاگري شخصي به نام به نام مهدي هاشمي در روزنامه لبناني«الشراع» ،خبر مبادله سلاح در برابر آزادي گروگان ها منتشر گرديد. گفته مي شود كه افتادن يك محموله سلاح ارسالي براي ضدانقلابيون نيكاراگوا و دستگيري 2 همكار سيا در نيكاراگوا ، منجر به افشاي آن شده است.
يك رو بعد ايران ، آشكارابه صحت اين معامله اذعان كرد و جزئيات سفر سرهنگ «نورث» به تهران را در تلويزيون دولتي ايران بيان نمودند .ريگان هم كه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود ، در يك برنامه تلويزيوني دلايل خود را اعلام كرد.
بعدها در جريان محاكمه «نورث» در سال 1989 ،مشخص شد كه وي اسناد دولتي زيادي را از بين برده است.البته وي مدعي بود كه براي حفظ جان همدستان و رابط هاي خود در ايران و نيكاراگوا به اين كار دست زده است. كمي بعد نيز اكثر افراد مرتبط با اين رسوايي از مشاغل خود ، بركنار شدند.
*6-كميسيون تاور:
در 25 نوامبر ،رونالد ريگان دستور تشكيل كميته اي حقيقت ياب را به رياست «جان تاور» ، وزير اسبق خارجه آمريكا ابلاغ كرد .بررسي عملكرد اعضاي شوراي روابط خارجي در 50 سال گذشته نيز در راس خواسته هاي ريگان بود.
در 26 فوريه ،گزارش نهايي كميسيون با توجه به اظهارات 80 شاهد ، منتشر گرديد با وجود اعلام اشتباهات مقامات عالي رتبه آمريكايي در اين معاملات ، گفته شد كه ريگان در جريان ابعاد ماجرا و ارسال كمك به ضدانقلابيون «كنترا »نبوده است.البته در اين گزارش از بي توجهي ريگان به عملكرد شوراي روابط خارجي، انتقادات زيادي شده بود.
در 18 نوامبر سال بعد ، نمايندگان كنگره كه عمدتا دموكرات بودند، گزارش ديگري را منتشر نمودند كه در آن، انتقادات بسيار زيادي به ريگان شده بود.ريگان در مقابل ، تاسف عميق خود را از اين ارتباطات محرمانه با ايران اعلام كرد و تا 3 ماه در برنامه هاي تلويزيوني حاضر نشد. در نهايت ريگان مسئوليت همه اين اتفاقات را پذيرفت و گفت كه اظهارات گذشته اش در مورد اينكه چنين معامله تسليحاتي اي در برابر آزادي گروگان ها صورت نگرفته ، نادرست بوه است. همزمان نظرسنجي ها نشان داد كه محبوبيت ريگان از 67 درصد به 46 درصد رسيده است. و در آن دوره برچسب "رييس جمهور تفلون" به وي نسبت داده شد.
آمريكايي هاي مرتبط با اين افتضاح با عفو بوش پدر روبرو شدند و تنها "بيل بريدان" به علت سرقت 30ميليون دلار از پول هاي ارسال شده براي كنتراها ، به زندان محكوم شد تا سرانجام پرونده اين رسوايي بسته شود.
منبع : رجا نيوز

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.