امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ادامه مطلب ...
باکتری‌های جنس شیگِلا عضوی از خانواده بزرگ باکتری‌های روده ای یعنی انتروباکتریاسه می باشند . این باکتری گرم منفی است که برخی گونه‌های آن مانند شیگلا دیسانتریه باعث نوعی اسهال بنام شیگلوز می‌شوند.

شیگلاها به صورت باسیلهای گرم منفی هستند که فاقد اسپور و کپسول وبدون حرکت می‌باشد . این باکتریها هوازی و بی هوازی اختیاری اند. گلوکز را تخمیر می کنند اما لاکتوز را نمی توانند تخمیر کنند .

چهار گروه سرمی شیگلا داریم :

گروه A شیگلا دیسانتری ( Shigella dysenteriae ) که تیپ یک آن همه گیری‌های گسترده و طولانی مدت ایجاد می نماید و عفونت با آن به نسبت دیگر گونه‌های شیگلا شدیدتر و طولانی تر است و در موارد بیشتری با مرگ و میر همراه است.( از بین گونه‌های شیگلا فقط ۱Sd همه‌گیری‌های طولانی‌مدت و گسترده اسهال‌خونی ایجادمی‌کند )

- گروه B شیگلا فلکسنریflexner) ( ) که مانند شیگلا دیسانتری در کشورهای در حال توسعه بیشتر دیده می شود.

- گروه C شیگلا بویدی و گروه D شیگلا سونئی (sonne)که در کشورهای توسعه یافته شایع تر است.هر چهار گروه شیگلاها در دیسانتری دیده می‌شوند

این باکتری‌ها خیلی شبیه اشریشیاکلی هستند .

بررسی میکروسکوپی: درآزمایش لام مرطوب از نمونه مدفوع در بیماران اسهالی مشکوک به شیگلوز علاوه بر شیگلا تعدادی گلبولهای قرمز پلی مورف وماکروفاژ مشاهده می‌شود .

کشت : برای کشت شیگلا باید دانست که مدفوع به علت خاصیت اسیدی باعث مرگ شیگلا می‌شود بنابراین باید سریعا نمونه کشت گردد . بهترین روش استفاده از سواب رکتال می‌باشد .

شیگلا درواقع یکی از پاتوژن‌های روده‌ای است که عامل اصلی اسهال خونی باسیلی می‌باشد. بیماری همراه با تب، دردهای شکمی و مدفوع خون آلود است. درمان با آنتی بیوتیک مناسب است .

شیگلا دماهای پایین را اگر رطوبت مناسب برای آن مهیا باشد تحمل می‌کند و برای هفته‌ها می‌تواند در آب یا دمای اطاق باقی بماند اما نسبت به سایر باسیلهای روده‌ای مقاومت کمتری به عوامل شیمیایی و فیزیکی دارد و بیشتر مواد ضدعفونی کننده باکتری را از بین می‌برند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا از تمام دست اندر کاران این تاپیک تشکر خاص دارم و انشاالله خدا خیرشون بده واقعا تاپیک مفیدی بود و این تاپیک های عالی و تخصصی این سایت رو از دیگر سایت های نظامی جدا میکنه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خوب ... اینجا مایل ام بیشتر در باب ویروس های بیماری زا که یا در لیست تسلیحات بیولوژیک ثبت شدن یا اینکه جزو سلاح های بیولوژیک بالقوه محسوب میشن برای دوستان عزیزم بنویسم:

1- تب ویروسی چیکانگویا، نام اصلی: Chikungunya virus مشهور به: Buggy Creek virus

شرح مختصر عامل ویروسی
تب ویروسی چیکانگویا یک تب خونریزی دهنده ویروسی نه چندان شناخته شده همراه با عفونت‌های جانبی است. این ویروس از اعضای خانواده ویروسی توگاویریده (Togaviridae) و جنس آلفا ویروس (Alphavirus) است قابل انتقال توسط پشه های خونخوار مشهور به culicines (نام انگلیسی) با نام های علمی: Aedes aegypti ، Aedes albopticus و Culex sp (دو حرف sp مخفف واژه انگلیسی species به معنای چند گونه از جنس Culex می باشد) صورت می گیرد که خود از سلاح های بالقوه بیولوژیک بشمار می روند. ماده وراثتی (ژنوم) این ویروس RNA تک رشته ای است که برای همانندسازی باید ابتدا نسخه RNA پیک (messenger RNA) را از روی ژنوم خود سنتز کند (اصطلاحا RNA تک رشته ای مثبت یا به اختصار SSRNA+ مخفف positive single stranded RNA).

شناسایی
تمامی آزمون های سرولوژیک (ایمنی شناختی) مناسب برای یافتن پادتن (آنتی بادی) یا پادزا (آنتی ژن) این ویروس از جمله بهره گیری از کیت های شناسایی آزمون الایزا (ELISA مخفف Enzyme-linked Immunosorbent Assay با معادل فارسی: سنجش جاذب ایمنی متصل به آنزیم) با استفاده از پادتن IgM برای افتراق بیماری از ویروس تب دنگی (dengue fever)

نشانگان
پس از 3 تا 12 روز از آلودگی به عامل بیماری زا: بروز ناگهانی و شدید علائمی مشابه آنفلونزا همراه با تب 40 درجه سلسیوس، تب و لرز، سردرد شدید، درد شدید مفاصل توأم با حالات مکرر تهوع و استفراغ شدید (گاه توام با تشنجات گذرا)، مفاصل بتدریج متورم و بطرز وحشتناکی دردناک می شوند به گونه ای که با لمس ناحیه مفصلی درد موضعی شدیدی ایجاد می شود، گاهی همراه با بثورات جلدی، خونریزی وخیم بندرت رخ می دهد و بیماران پس از 3 تا 5 روز مجددا به وضعیت نرمال بازمی گردند اما کودکان ممکن است از عوارض عصبی رنج ببرند.

اقدامات درمانی
هیچ روش و ابزار درمانی خاصی برای این بیماری گزارش نشده است. صرفا درمان های بالینی همچون تجویز مسکن های قوی و داروهای ضد تشنج پیشنهاد می شود. مبارزه با حشرات ناقل و ضدعفونی منظم محیط زندگی و ابزار و وسایل مورد استفاده موکدا توصیه شده است.

ویژگی ها و کاربردهای بالقوه عامل بیولوژیک
این ویروس بشدت مسری (از حشره ناقل به انسان؛ از انسان به انسان سرایت نمی کند) و ناتوان کننده است، احتمالا از طریق رهاسازی بشکل ریزگرد (آئروسل، aerosol) یا آزادسازی ناقلین آلوده در محیط هدف مورد بهره برداری نظامی قرار می گیرد. تب شدید و درد ناتوان کننده مفاصل و فقدان خطر آلودگی دامی در کشورهای احتمالی سازنده بویژه در اروپا، بریتانیا و آمریکا و کشنده نبودن این ویروس، این عامل زیستمند را به «سلاحی تمیز (clean)» و بسیار مناسب برای بکارگیری علیه اهداف غیرنظامی (بر ضد غیرنظامیان) مبدل کرده است. عبارت «Chikungunya » (چیکانگویا) از زبان سواحیلی به معنای «آن که [از درد-م] بخود می پیچد» وام گرفته شده است که اشاره ای به دست کشیدن و مالش مفاصل توسط قربانیان بسبب درد شدیدی است که در آن نقاط تجربه می کنند.

ادامه دارد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام دوباره به دوستان عزیزم

و ادامه مطالب ...

2- ویروس تب خونريزي دهنده كريمه كنگو Crimean-Congo hemorrhagic fever virus
نام اختصاری تعریف شده توسط کمیته بین المللی رده بندی مونه های ویروسی (ICTV؛ International Committee of Viruses): C-CHFV

شرح عامل ویروسی
عامل بيماري ويروسي از خانواده Bunyaviridae و جنس Nairovirus مي‏باشد. اين ويروس داراي پوشش پروتئيني ( Envelop یا Capsid) است و قطر ساختمان ويروس 100-85 نانومتر مي باشد و ژنوم آن دربردارنده دو RNA تک رشته‏اي منفی (نیازمند سنتز اولیه RNA پیک نیست) مي‏باشد.
(Enveloped Virion 85-100nm – Single Stranded – negative Sense RNA)
مقاومت ويروس در برابر حرارت كم است ودردماي 56 درجه سلسیوس بمدت 30 دقيقه از بين مي رود بنابر اين پختن گوشت و يا پاستوريزه كردن شير باعث از بين رفتن ويروس ميگردد، ضمنا ويروس مي‏تواند در خون بمدت ده روز در دماي 40 درجه سلسیوس مقاومت كند. ويروس در محيط اسيدي مثلا اسيد استيك 2% ( ويا محيط اسيدي ايجاد شده پس از جمود نعشي ) از بين مي رود و همچنين در برابر هيپوكلريت سديم يك درصد یا همان محلول وایتکس تجاری (Hypochlorite) و محلول 2% Glutaraldehyde و يا ضدعفوني كننده‏هاي فنوليك Phenolic 5 تا 3 درصد، حساس است. صابون و مايعات يا مواد شستشو دهنده با اينكه ويروس از بين نمي برند ولي تا حدي ويروس را غير فعال مي‏كنند.
راه انتقال بيماري:
انتقال از طريق گزش كنه های جانوری يكي از راه هاي مهم ابتلاء بحساب مي‏ايد. كنه‏های جانوری و انسانی بخصوص اعضاي خانواده Hyalomma (گونه ‏هاي مختلف Hyalomm SPP.) از طريق تخمدان آلوده در تمام مراحل رشد آلوده شده و عفونت ‏زا مي‏باشند. كنه بالغ از طريق تخمدان Transovarial ويروس را به نوزادان خود انتقال مي‏دهد. در فصل فعاليت كنه، اوايل بهار تا پائيز، احتمال آلودگي زيادتر مي‏باشد.
كنه‏ها از طريق گزش حيوانات مختلف از جمله گاو، گوسفند و بز (حيوانات اهلي)، پرندگان بخصوص شترمرغ- در مزارع پرورش شترمرغ حاوي ميزان زيادي كنه مي‏باشد-، جوندگان (حتي جوجه ‏تيغي) و… را مبتلا مي سازند.
غير از كنه‏، اغلب حشرات نيز با تغذيه ازخون دام‏هاي مبتلا ، مي‏توانند بيماري را به ساير حيوانات و يا انسان انتقال دهند. پرندگاني كه حاوي كنه باشند بخصوص پرندگاني كه بطور فصلي كوچ مي‏كنند مي‏توانند در صورت آلودگي بيماري را به نقاط مختلف پراكنده كنند، ضمنا دام دراثر تماس با خون يا ترشحات مبتلايان آلوده مي‏شود.
انسان نيز در اثر تماس مستقيم ( پوششهاي مخاطي) با خون و ترشحات يا بافتهاي آلوده دام (بخصوص افرادي كه درصنعت دام نقش دارند از جمله دامپزشكان، دامپروران، كاركنان كشتارگاه) و يا كاركنان بيمارستان مثل پزشكان، پرستاران، بهياران، و…. در اثر تماس با افراد بيمار و يا وسايل آلوده آنها به بيماري مبتلا مي‏شود. ضمنا از طريق تنفس در تماس با دامهاي آلوده نيز امكان ابتلا وجود دارد.
علائم بيماري:
پس از دوره كمون 3 تا 12 روزه عفونت خوني ويروس Viremia ايجاد مي‏شود دامها بندرت علائم كلينيكي نشان ميدهند و در اثر عفونت خوني ويروسي تب بمدت يك هفته در دام دوام مي‏يابد و گهگاهي در حالت حاد خونريزي در مخاطات و يا پرخوني ديده مي‏شود و پس از يك هفته دام بعنوان ناقل بيماري ويروس را از خود دفع مي‏‏كند.
اين بيماري درانسان به صورتهاي حاد، تحت حاد و خفيف يا فرم مخفي گزارش شده است در فرم حاد پس از عفونت خوني ويروس علائم تب و سردرد، درد عضلاني، لرز،گلودرد، دردشكم، تهوع و استفراغ، اسهال، پرخوني ملتحمه چشم و حساسيت به نور ديده مي‏شود و بين روزهاي سوم تا ششم از شروع علائم، دانه‏هاي قرمز جوش مانندي (Petechi) درسطح بدن بخصوص روي سينه و دست و پا و مخاطات بدن (دهان و واژن) ايجاد مي‏شود. در فرم شديد در اثر شدت بيماري لكه‏هاي خونريزي در زير پوست مشاهده مي‏شود كه بهمراه خون دماغ، استفراغ خوني، ملنا (مدفوع خوني در اثر خونريزي در دستگاه گوارش) و خونريزي رحمي مي‏باشد.
مرگ ممكن است در اثر تداوم اسهال و در نتيجه از دست رفتن مايعات بدن ، خونريزي مغزي و يا ادم ريوي و نارسائي ريوي اتفاق افتد و ميزان مرگ ومير 15-70% گزارش شده است. بيماراني كه بدن آنها در برابر بيماري مقاومت كند از روز دهم به بعد همراه با محو شدن لكه‏هاي خونريزي بهبودي مي‏يابند ولي دوره نقاهت ممكن است تا ماهها به طول انجامد كه بهمراه عوارضي مثل اختلال در عملکرد دستگاه عصبی مرکزی (CNS; Central Nervous System) مانند مننژيت، رعشه و غش، كما و نهايتا خونريزي مغزي، سقط جنين، ريزش مو، تورم مفاصل و اعصاب، زردي در اثر تورم كبد، اختلال در بينايي و شنوائي، لخته گسترده داخل رگي(DIC) Disseminated intravascular coagulation (بهمراه ضايعات كليوي، قلبي و مغزي) ميباشد.
تکنیک های شناسایی:
درهفته اول بيماري و درمرحله تب ميتوان با نمونه‏گيري از خون ويروس را جدا كرد همچنين مي‏توان ويروس را از نمونه‏هاي بافتي مثل بافت كبد، طحال، كليه، غدد لنفاوي جدا كرد.
ويروس را مي توان در كشت سلولي تهيه شده از بافت كليه ميمون كشت داد و يا توسط آزمايش PCR (Polymerase Chain reaction) اثر ويروس را در نسخه برداري معكوس Reverse Transcriptase مشاهده كرد.
بوسيله آزمايشهاي سرمي نيز ميتوان به جستجوي آنتي‏بادي پرداخت از جمله مي توان از آزمايشهائي نظيرE LISA ، IFA (Immunofluerescense Antibody) ، خنثي سازي ,Neutralizing ab CFT Compliment fixation test)- ثبوت عناصر مكمل-) استفاده كرد. معمولا پس از شش روز IgM قابل اندازه گيري ميباشد و تا چهار ماه در خون باقي ميماند ولي IgG را تا پنج سال ميتوان در خون بررسي كرد اما در حالتهاي فوق حاد و مرگ آور در ابتداي بيماري معمولا هيچگونه آنتي بادي در خون (قبل از شش روز) قابل اندازه گيري بر پايه جداسازي ويروس از خون وبافت ها بروش كشت سلولي ويا تشخيص آنتي ژن ويروس بروشهاي IFA, EIA و
PCR ( polymerase chain reaction) ميباشد.
همچنين با اندازه‏گيري SGOT و SGPT مي‏توان به عفونت ويروس در كبدViral Hepatitis پي برد معمولا در مبتلايان SGOT بالاتر ازSGPT مي‏باشد.
درمان و پيشگيري:
در درمان بيماران غير از مصرف داروي Ribavirin كه براي درمان تب‏هاي هموراژيك باسندرم كليوي مؤثر مي‏باشد مي‏توان از تزريق خون، يا مايعات جايگزين آن جهت كنترل حجم خون و تزريق ويتامينها و … استفاده كرد.
Ribavirin را مي‏توان بصورت خوراكي و يا تزريقي مصرف نمود. حتي در افراد در معرض خطر توصيه شده كه در جهت پيشگيري Prophylaxy بصورت رژيم پيشگيري كننده بميزان 500 ميليگرم هر شش ساعت يكبار بمدت هفت روز خوراكي مصرف شود.
استفاده از پلاسماي ايمن Immune Plasma كه تيتر بالايي از آنتي‏بادي خنثي كننده Neutralizing Ab دارا باشد توصيه شده است.
جهت پيشگيري يك واكسن تهيه شده ولي هنوز بطور گسترده براي انسان بكار نرفته است. بهترين راه پيشگيري محافظت در برابر گزش كنه مي‏باشد. بخصوص افرادي كه در صنعت دام نقش دارند بايد اقداماتي جهت محافظت خود بخصوص در فصل بهار تا پائيز كه فصل فعاليت كنه‏ها مي‏باشد داشته باشند. توصيه شده كه دامها را موقعي به كشتارگاه بفرستند كه حداقل 14روز قبل با كنه تماس نداشته و هيچگونه تب و علائمي دال بر اين بيماري نداشته باشند. بنابراين بايد دامهاي پرواري را مرتب تحت نظر قرار داد و در طي دورة پرواري چندين نوبت سم‏پاشي يا از حمام ضد كنه استفاده كرد.
كسانيكه در صنعت دام نقش دارند (كاركنان كشتارگاه، دامپروران، دامپزشكان و …) بايد بوسيله پوشيدن دستكش و ساير لباسهاي محافظت كننده خود را محافظت نمايند و هر روز لباس و وسائل را تا حد امكان سم‏پاشي و ضدعفوني كنند.
وقتي بيمار مبتلا به اين بيماري در بيمارستان بستري شود خطر انتقال عفونت در داخل بيمارستان وجود دارد بايد اقدامات كافي جهت جلوگيري از آلودگي از جمله ايزوله كردن و قرنطينة شخص بيمار، ضدعفوني وسائل در دماي C 60 بمدت يك ساعت و يا استفاده از مواد ضدعفوني كننده جهت وسائل و اشياء كه حساس به حرارت مي‏باشند (از جمله ضدعفوني كردن توسط اتيلن اكسيد)، پوشيدن دستكش ضخيم يا دولا، كلاه، عينك و غيره…
چون كنترل و جداسازي دامهاي مشكوك به آلودگي (حاوي تعدادي كنه و داراي تب يا علائم ديگر) میسر نمیباشد و یا نگهداري و قرنطينه مقدور نیست ، توصيه مي‏شود پس از اقدامات بهداشتي ضمن كشتار دام،لاشه را مستقيما به بازار عرضه ننمایند، بلكه با نگهداری حداقل 12 ساعت در یخچال یا سردخانه (دمای 4 تا 8 درجه سانتیگراد) و پس از طی مراحل جمود نعشي مورد مصرف قرار دهند. بايد توجه كرد كه امعا، و احشائ دام ( شكمبه, روده و معده, كبد ) ومغز
بعلت تاخیر در ايجاد جمود نعشي بايد طبق ضوابط بهداشتي (نگهداری بیشتر از 24 ساعت در سردخانه) مصرف گردند .
و یک هشدار بهداشتي بسیار مهم: از خريد گوشتهاي بازرسي نشده بدون مهر دامپزشكي ( كشتار غير مجاز ) خودداري كنيد.

ویژگی ها و کاربردهای بالقوه عامل بیولوژیک

این ویروس بیماری زا خارج از محیط زنده بسیار آسیب پذیر و ناپایدار است و پرتو ماورای بنفش براحتی آن را از میان می برد. برعکس، این پاتوژن (عامل بیماری زا) در کنه ناقل بسیار ماندگار است و کنه های حامل ویروس طی تمام سیکل حیاتی آلوده باقی می مانند. پراکنش جغرافیایی بیماری در گستره اکولوژیک (بوم شناختی -م) وسیعی از زیستگاه های کنه های جانوری ناقل از آسیای مرکزی و اوکراین تا کنگو و نواحی مرکزی آفریقا مشاهده می شود. دشوار بتوان برخی طغیان های اخیر را در آسیای مرکزی در زمره حملات بیولوژیک بشمار آورد مگر آنکه مهاجمان بسیار بی احتیاط بوده باشند (!). میزان مرگ و میر ناشی از حملات احتمالی چشمگیر است و شاید این عامل بیولوژیک برای کشتار توده های وسیع انسانی مورد استفاده قرار گیرد. با این همه، این بیماری را می توان با داروی ضد ویروس «ریباویرین» (Ribavirin) تحت درمان قرار داد.


ادامه دارد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
BlackBird عزیزم
با سلام و احترام بیکران

تا این لحظه که برای شما می نویسم هیچ موردی از چنین عارضه ای با مشخصاتی شبیه به آنچه در ژانر سینمای وحشت و همچنین علمی- تخیلی نمایش داده می شود در تاریخ پزشکی به ثبت نرسیده است ... اما ... نمونه مطالعاتی جالبی در بخشی از آفریقا در اواخر دهه 50 میلادی توسط یک تیم پزشکی یافت شد که اطلاعات تکمیلی آن را در ادامه و اندکی بعد به اطلاعتان می رسانم. نام محلی این عارضه Kuru بود.

و اما ادامه ماجرا ...

برای بررسی دقیق تر موضوع باید حدود دو قرن به گذشته بازگردیم:
در 1755 مجلس عوام بريتانيا از بروز يك بيماري كشنده در گوسفندان خبر داد كه زيانهاي اقتصادي فراواني ايجاد مي كند. اين بيماري را اسكراپي (scrapie) ناميدند (عارضه ای مشابه جنون گاوی [scrapie از واژه scarp به مفهوم خراشیدگی و زخم و جراحت استخراج شده چرا که جانور مبتلا با حرکات غیرارادی و حتی هیستریای بدنی نواحی مختلف بدن خود را زخمی و مصدوم می کند]).

و حالا به دهه دوم سده 20 میلادی می رویم هنگامی که:
در 1920 دو نورو لوژیست آلمانی به نام های کرو تسفلد و جاکوب نوعی بیماری دژنراتیو (مضمحل کننده) عصبی را در انسان گزارش کردند که موجب ناتوانی و در نهایت مرگ می گردد.این بیماری همان بیماری است که بعد ها بیماری CJD - Creutzfeldt-Jakob disease - نامیده شد. و قدری بعد: در 1936 محققين فرانسوي قابل انتقال بودن اسكراپي را از گوسفندان بيمار به گوسفندان سالم گزارش دادند.
در همان سال، انگليسي ها مشاهده كردند كه صدها گوسفند با واكسني كه از بافت مغز گوسفندان تهيه شده بود، مبتلا به اسكراپي شدند که محققان را تا حدودی شگفت زده کرد.
...
این بیماری تا سال 1960 مورد توجه زیادی قرار نگرفت تا در این سال توانستند آنرا به صورت تجربی به شامپانزه انتقال انتقال دهند و اما بیماری در انسان...
«سال های متمادی نوعی بیماری پیشرونده کشنده به نام Kuru در بین اهالی گینه جدید مشاهده می شد ولی علت آن را نمی دانستند.»
در 1957 احتمال داده شد که بیماری با کانیبالیزم (همنوع خواری) ارتباط دارد (تا اواخر دهه 50میلادی موارد متعددی از گرایش سنتی به همنوع خواری در برخی درگیری های طایفه ای و اغلب محلی در میان قبایل بدوی تر و جوامع جدا افتاده تر در گینه گزارش شده است اما از 1958کانیبالیزم جرم قانونی و تحت پیگرد قضایی قرار گرفت و ممنوع شد).
در 1959 در حالیکه بیماری اسکراپی در گوسفندان به دست فراموشی سپرده شده بود.دامپزشکان آمریکایی اعلام کردند که بیماری کورو در انسان مشابه اسکراپی در گوسفندان است.

این بیماری از گروه بیماری های پرایونی (Prion) است که پروتئین های خودهمانندساز با قابلیت انتقال (در برخی موارد برخوردار از قابلیت جابجایی فیزیکی) در دستگاه عصبی مرکزی پستانداران عالی است این عامل پروتئینی ابتدا در 1980 کشف و نقش آن در بیماری زایی در 1982 مسجل شد. بیماری های پرایونی مطلقا در نظام عصبی مرکزی پستانداران عالی بروز و ظهور می یابند و نشانه های رفتارشناختی ویژه ای دارند. پرایون در حقیقت شکل دفرمه و ناقص و مختل کننده یک پروتئین مهم مشابه است که در تکامل سیستم عصبی مرکزی در پستانداران عالی نقش مهمی ایفا می کند. بجز دو مورد CJD و Kuru دو بیماری پرایونی مهم دیگر نیز در انسان شناسایی شده است.

علائم بارز بیماری های پرایونی که شامل بیماری Kuru نیز می شود:
اختلال حافظه- فراموشي-اختلال توجه و شناخت-دمانس (اختلال گذرا و نسبی مشاعر)-ديزاريانتاسيون (اختلال شدید در تعادل)
اختلالات رفتاري نظير: ديسفوريا (بی قراری شدید و تقریبا غیر قابل کنترل)-علائم قطع دارو-اضطراب-بيقراري-تحريك پذيري-خشونت-افسردگي- بيخوابي
آتاكسي(راه رفتن نا موزون و رعشه ارادی) -لرزش-ناهماهنگي حركات-اختلال تعادلي
هيپوكينزي (کاهش شدید تحرک عضلانی)-ميوكلنوس(حرکات ناگهانی شدید و غیر قابل پیش بینی) -فاسيكولاسيون هاي خشن (انقباضات شدید ماهیچه ای بصورت غیرارادی)- كِرِه آتتوز (حرکات عجیب و تقریبا غیر ارادی انگشتان، مچ ها و گردن با قدرت زیاد که گاه منجر به اسپاسم موضعی شدید می شود)

و اما اصل مطلب مورد بحث شما دوست عزیزم:
بیماری Kuru در فازهای پیشرفته خود موجب بروز برخی علائم ظاهری در پوست می شود که طیفی از جوش های بد شکل تا زخم های سطحی را در بر می گیرد. البته بیمار بخت برگشته بشکلی بازگشت ناپذیر طی سه ماه تا (حداکثر) دو سال به استقبال مرگ خواهد رفت. اما آنچه که تحت عنوان بیماری آدمخواری به این مرض پرایونی نسبت داده اند چندان جدی و دقیق نیست و اغلب ناشی از توجه دنیای رسانه و افکار عمومی به این قبیل بیماری های خاص است. شاید یکی از علل این توجه این بود که در سال های ابتدایی شناسایی این بیماری از آن تحت عنوان laughing disease یا سندرم مرد خندان یا سندرم خنده یاد می کردند چرا که مشاهدات نخستین گروه های پزشکی اعزام شده به گینه نشان می داد که بسیاری از قربانیان بشکلی غیر عادی و ناهنجار می خندند که طبیعتا با توجه به مطالب یاد شده بالا دلیل آن بطور حتم به نشانگان معمول بیماری های پرایونی بویژه اختلال مشاعر و حالات عصبی نامتعارف بازمی گردد. با این حال، موردی از میل به اعمال خشونت مستقیم و آگاهانه نسبت به انسان ها در این بیماران به ثبت نرسیده است.

خوشبختانه هنوز هیچ دلیلی برای ترس از طغیان زامبی های آدمخوار نداریم!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ادامه داستان ویروس های بیماری زا:
Lassa fever (تب لاسا)
شرح مختصر آرناویروس :
لاسا ویروس که عامل به وجود آورنده لاسا فیور است یک آرناویروس است که یک فامیل آرناویریده است از گروه Single Stranded RNA Viruses (و دو RNA کوچک زیرژنومی) که منظره دانه ای دارد به علت حضور ریوزوم ها در وبیریون که شامل ویروس های Jumiu Machupo است و عامل به وجود آورنده ی منژیت لنفوسیتیک و تب لاسا است که معمولا" توسط جوندگان وحشی (گونه ای موش های صحرایی با جثه ای نه چندان بزرگ با نام علمی Mastommys natalensis) آلوده از راه آلوده شدن غذا و یا استنشاق ویروس های airborne ( پاتوژن های هوازاد که توسط هوا و در حقیقت از راه تنفس منتقل می شوند) به انسان سرایت می کند (ذرات ویروسی که در محلول ادرار جونده ناقل بوفور یافت می شود پس از خشک شدن در سطح خاک با غبار و باد جابجا می شود و از طریق تنفس فرد را آلوده می کند). متاسفانه سرایت انسان به انسان مشاهده شده است.

Lassa fever عفونت شدیدی است که سراسر بدن را در برمی گیرد و براثر یک ویروس ایجاد می شود .

تب لاسا بیشتر ارگان های داخلی و اصلی را مبلا می کند ولی به سیستم اعصاب مرکزی حمله نمی کند . یک موش کوچک در افریقا حامل این ویروس است که این بیماری را سبب می شود . تب لاسا اولین بار در لاسا نیجریه در استفرغ، درد قفسه ی سینه و درد قسمت های فوقانی شکم بشوند .

در بعضی افراد ممکن است تورم صورت و گردن ، خونروی لثه ها ،راش ، سرفه و گیجی دیده شود ودر عده ی دیگری از مردم عفونت گسترش پیدا می کند و شدید می شود و باعث اختلال روانی ، پیدا شدن مایع در ریه ها و تشنج می شود که خطر مرگ وجود دارد . این بیماری مخصوصا" در افریقا (بویژه غرب آفریقا) با لاسا ویروس شیوغ دارد و میزان مرگ و میر در آن قاره بالاست و علائم و ویژه ی آن تب بالا و نارسایی قلب و کلیه ها است .

تب لاسا با تست خون تشخیص داده می شود که بالا رفتن آنتی بادی ها شاخص آن است . آنالیز ادرار وجود پروتئین را نشان می دهد و رادیو گرافی از ریه ها التهاب و پیدا شدن مایع را در ریه ها مشخص می کند. کشت ویروسی در سلول های VERO (همونطور که می دونید کشت ویروسی صرفا در محیط های زنده ممکن هست؛ سلول های لاین یا رگه VERO سلول های زنده بافت پوششی کلیه نوعی میمون به نام میمون سبز آفریقایی هستن؛ اینها سلول های مدل آزمایشگاهی ویژه مطالعات پزشکی و بیولوژی هستند) برای ردیابی ویروس در خون بیمار، تشخیص بالا رفتن سطح آنزیم ترانس آمیناز در خون (با توجه کنترل ویروس پاتوژن بر نظام سنتز پروتئین سلول)، آزمون PCR (واکنش زنجیره ای پلیمراز یا Polymerase Chain Reaction که برای تکثیر مصنوعی قطعه یا قطعات خاصی از یک مولکول DNA الگو در آزمایشگاه صورت می گیرد) برای ردیابی و تایید وجود بخش های اختصاصی از توالی ژنومی ویروس بیماری زا در خون در فازهای اولیه آلودگی، تغییر شکل بافت کبد و التهاب و بافت مردگی (نکروز) توأم با خونریزی و شناسایی واکنش IgM در تست ELISA از جمله سایر روش های شناسایی این آلودگی ویروسی محسوب می شوند.

درمان : شامل خوردن مقدار زیادی مایعات و همچنین طبیعی کردن مایعات از راه وریدی است .

Ribavirin به طور قابل ملاحظه یی عمر بیشتری را نوید می دهد در صورتی که دارودرمانی در عرض 6 روز از شروع علائم باشد. پلا سمای آنتی لاسافیور گاهی در افراد ی که بد حال هستند باید به کاربرد.

ویژگی ها و کاربردهای بالقوه عامل بیولوژیک
اطلاع چندانی در خصوص تاریخچه و سابقه زیستی- تکاملی این مونه ویروسی در دست نیست. موش ناقل در برابر جمعیت غالب موش قهوه ای (البته در صورت غلبه جمعیتی) قادر به رقابت و گسترش جمعیت نیست و از همین رو بعید است که بتوان از جونده ناقل برای حمله بیولوژیک به شهرهای بزرگ و کانون های تمرکز جمعیت بهره جست. با این حال، استفاده نظامی از ویروس تب خونریزی دهنده لاسا در فرم آئروسل (ریزگرد) همراه با ماده حامل پایدارکننده مناسب (در صورتی که بتوان چنین ماده ای را تهیه کرد) میسر خواهد بود. میزان مرگ و میر حدود 40% است که درمان بالینی و استفاده از داروی ضد ویروس 15% از این میزان می کاهد. انتشار بیماری را می توان (البته در شرایطی که موش ناقل در محیط هدف وجود ندارد) از طریق مراقبت های پرستاری بسیار سخت گیرانه و دقیق جهت به حداقل رساندن پراکنش مایعات بدن بیماران و همچنین نابودی وسایل و ادوات و اشیاء مشکوک و آلوده تا حدودی تحت کنترل قرار داد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
و یک ویروس کشنده دیگر:

ویروس ماربورگ (Marburg Virus) عامل تب هموراژیک (خونریزی دهنده) ماربورگ (Marburg Virus Fever) است. این بیماری انسان و نخستینی های غیرانسانی (از تیره میمون ها) را مبتلا می سازد. بوسیله‌ی ویروس RNA دار منحصر به فرد ژنتیکی از خانواده فیلو ویروس (Filovirus Family) و به طریق زونوتیکی (آلودگی حیوانی) منتقل می شود. کشف آن منجر به تشکیل این خانواده ویروسی شد. چهار مونه (Type) ویروس ابولا تنها اعضای شناخته شده دیگر این خانواده هستند.

شرح مختصر ویروس بیماری زا:
نام انتخاب شده کمیته بین المللی رده بندی ویروس ها: MBGV، برخوردار از ژنوم RNA تک رشته ای منفی، نام های دیگر برای این بیماری: Green Monkey Disease (به معنای مرض میمون سبز آفریقایی؛ نام علمی گونه میمون سبز آفریقایی: Cercopithecus aethiops) و نیز African hemorrhagic fever (تب خونریزی دهنده آفریقایی)، ناقل: همچنان ناشناخته، ویروس بیماری زا احتمالا بومی آفریقای مرکزی است جایی که نخستین موارد ابتلا به این بیماری در پژوهشگرانی در تماس با این گونه میمون بودند گزارش گردید. سرایت و انتشار بیماری از راه تماس بدن فرد با مایعات بدن شخص آلوده رخ می دهد.

روش های شناسایی پاتوژن و بیماری:
اندازه گیری مدت زمان انعقاد خون، ترومبوسيتوپني (کاهش شدید پلاکت های خون)، ناهنجاری ساختاری مشهود گرانولوسیت ها (نوع خاصی از سلول های دفاعی بدن انسان)، ردیابی پادگن و پادزای مربوط به ویروس بیماری زا بویژه IgG و IgM مرتبط با ویروس ابولا (anti-Ebola Virus)، پروتئینوریا (افزایش شدید میزان پروتئین در خون و مشاهده ادرار خونی در موارد وخیم)، سطح بسیار بالای آنزیم های کبدی در خون، تست PCR و تکثیر و ردیابی قطعه یا قطعات ژنومی اختصاصی ویروس بیماری زا

نشانگان:
بیماری با سردردهای وحشتناک موسوم به سردردهای کورکننده آغاز می شود، تهاجم گسترده ویروس به بافت کبدی و آزادسازی سریع و شدید فاکتورهای انعقاد در جریان خون که وقوع انعقاد و لخته شدن خون بشکلی غیرقایل پیش بینی و مهارناپذیر در نواحی مختلف و بافت های متفاوت بدن را در پی خواه داشت به توقف ناپذیری هر خونریزی کوچک و طبیعی روزمره یا ناشی از سن و تبدیل آن به یک خونریزی کشنده منجر خواهد شد؛ این خونریزی ها اغلب در نواحی مانند معده، روده ها و لثه ها که همواره خونریزی بطور طبیعی و به میزان اندکی در آنها رخ می دهد، که این وضعیت به اسهال خونی شدید و حتی استفراغ خونی یا استفراغ قهوه ای (hematemesis) می انجامد. چشم ها کاملا خونی مشاهده می شود. در 25% موارد خونریزی و از دست دادن مستمر مایعات بدن منجر به حالتی موسوم به خواب مرگ (lethargy)، از کار افتادن مداوم اندام های حیاتی بدن و در نهایت شوک های متعدد خونی و عصبی و مرگ به فاصله دو هفته از ابتلا به بیماری خواهد شد.

درمان و پیشگیری:
هیچ واکسنی برای این ویروس بیماری زا در دسترس نیست و تنها درمان های بالینی همچون مراقبت های شدید برای حفظ عملکرد طبیعی عروق بدن، سرم های یونی برای نگه داشتن توازن طبیعی مایعات جهت حفظ عملکرد طبیعی کلیه ها و تعادل یونی خون، انتقال کنسانتره پلاکت (platelet transfusion ) به منظور حفظ وضعیت نرمال انعقاد خون و اقدامات لازم برای مقابله با شوک و بهبود آن
این ویروس بسادگی با استفاده از وایتکس (هیپوکلریت سدیم) و گلوتارآلدئید و همچنین گرمای شدید و پرتو ماورای بنفش از میان می رود.

ویژگی ها و کاربردهای بالقوه عامل بیولوژیک
بیماری ناشی از آلودگی به این ویروس همچون سایر تب های خونریزی دهنده آفریقایی هولناک است، اما همانند ویروس ابولا، آغاز سریع این بیماری (دوره نهفتگی ناچیز و گسترش سریع بیماری)، انتقال هوازاد بسیار اندک و کشندگی بالا کاربرد نظامی این ویروس را تا حدودی زیادی محدود می کند. همچنین این ویروس برای چند روز در محلول های فیزیولوژیک فعال باقی می ماند اما پس از خشک کردن محلول از میان می رود. انتشار ویروس از طریق پخش افشانه و قطرات مایعات افراد آلوده از ریسک بالایی (در اثرگذاری بر هدف-م) برخوردار است و تنها در صورتی که مایع حامل مناسبی برای این پاتوژن ویروسی یافت شود این عامل بیولوژیک از پتانسیل مناسبی برای کاربرد نظامی برخوردار خواهد بود. تنها چیزی که درباره منشاء این عامل ویروسی می دانیم این است که توسط میمون سبز آفریقایی انتقال یافته است اما بنظر نمی رسد که این گونه نخستینی حامل طبیعی این ویروس بیماری زا بوده باشد و متاسفانه هیچ گونه اطلاعاتی در خصوص حامل طبیعی و ناقلین احتمالی این ویروس در دسترس نیست. این عامل بیولوژیک نام خود را از شهر ماربورگ در آلمان غربی سابق گرفته است که بیماری برای نخستین بار در افرادی که در معرض برخورد و تماس نزدیک (پژوهشگران -م) با یک کلونی میمون سبز آفریقایی بتازگی وارد شده (از آفریقا) قرار گرفته بودند مشاهده گردید. شایعاتی مبنی بر سرقت برخی نمونه های زیستی- آزمایشگاهی (مشخص نشده مقصود میمون سبز آفریقایی است یا نمونه های خون یا ؟- م) توسط ماموران اطلاعاتی آلمان شرقی برای تحویل به متخصصین بخش تسلیحات بیولوژیک اتحاد جماهیر شوروی سابق وجود داشته است اما بنظر نمی رسد کل ماجرا چیزی فراتر از چند مورد تبادلات علمی نمونه های تحقیقاتی (علوم زیستی و پزشکی) بوده باشد.

ادامه دارد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
زامبی؟؟فکر کنم هاری در مراحل آخرش وقتی آدم به دیگران و خودش آسیب میرسونه و حمله میکند حالا اگر یکخورده تغیرش دهند زامبی میشود دیگر.
ولی دوست دارم بدونم واقعا چقدر احتمال همه گیر شدن جهانی یک ویروس هستم.اصلا شدنیست که مثلا میلیونها نفر در جهان از یک ویروس بمیرند.
البته فکر کنم اگر یگ گروه مثلا چند کشور را با فاصله مناسب از هم آلوده کنند بشود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیزم جناب Fanoskhe
با سلام و احترام بیکران

ارتقا سطح بهداشت عمومی و خدمات پزشکی احتمال وقوع چنین رخدادی را در شرایط نرمال تا حدودی بسیار زیادی کاهش داده است. در وضعیت جنگی نیز هر پدیده مشکوکی می تواند منجر به اندیشیدن تمهیدات پزشکی و بویژه قرنطینه های پزشکی نظامی بسیار سخت گیرانه گردد (حتی کدهای قرمز قرنطینه نظامی یعنی Shoot to kill یا Elimination و Eradication که معنایی جز حذف سریع و کامل توده های مشکوک یا مبتلا در منطقه نبرد ندارد). از آن گذشته، هیچ یک از کشورهای توانمند جهان طی دهه های اخیر بیکار ننشسته و اکیپ های مانیتورینگ پزشکی نظامی را برای پایش نقشه اپیدمیولوژی بیماریهای بسیار مرگبار مسری و همچنین الگوی بروز و پراکنش بیماری های نوظهور مرگبار یا ناتوان کننده بویژه در شرق آسیا و مناطق مرکزی تا کرانه های غربی آفریقا، همچنین در برخی نواحی روسیه و برخی جزایر اقیانوسیه بسیج کرده اند و دست کم از این بابت خیالتان راحت باشد که حواس بسیاری از کشورهای جهان جمع آن دشنه های کوچک اما زهرآگین یکدیگر است! با این حال، بله ... احتمال بهره گیری از ویروس های کشنده یا ناتوان کننده هوازاد برای حملات بیولوژیک محدود بر ضد توده های انسانی (اعم از نظامی و غیرنظامی) آن هم در قالب «امراض ناتوان کننده» و یا بالاخص تهاجمات اقتصادی به زیربخش های دامپروری یا کانون های تولید کشاورزی (پاتوژن های دامی و گیاهی) همچنان بسیار بالاست. اولین راه های مقابله شناسایی پاتوژن و پایش پراکنش آلودگی، قرنطینه و توسل به تکنیک های تهاجمی سرولوژیک و واپسین تیر ترکش: نابودی کانون های آلودگی خواهد بود (در زیربخش های دامی و گیاهی اولین و آخرین چاره نابودی سریع کانون آلودگی یا توده مبتلاست). در ضمن، فراموش نکنید جنگ افزار بیولوژیک شمشیری دو لبه است که یک تیغه تیز آن همواره ممکن است بر سر بکارگیرنده فرود آید (حتی امکان پاتک بیولوژیک در صورت شناسایی، سنتز و استحصال فرم مناسب بکارگیری نظامی بر ضد نیروی متخاصم متولی ضربه اول بسادگی وجود دارد). بعید است طی جنگ های آینده براحتی دست به چنین تسلیحات مرگباری برده شود چرا که چنین انتخابی تونل وحشتی از حملات فاجعه بار زیستی را خواهد گشود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ماسک ضد گاز شیمیایی چطور کار می‌کند؟
استفاده از سلاح‌های شیمیایی در سوریه، بار دیگر توجهات را به این اسلحه خطرناک جلب کرد. تنها راه نجات از آن استفاده از ماسک‌های ضدگاز است. اما این ماسک ها چطور عمل می‌کنند؟
بنابر گزارشات رسمی، استفاده از گازهای شیمیایی در سوریه (که استفاده از آن هیچ‌گونه توجیهی ندارد) باعث مرگ 1429 سوری شد؛ قربانیانی که حداقل 426 نفر از آنان کودکان بی‌گناه بودند. تنها راه‌حلی که برای محافظت در برابر استفاده از چنین سلاح مخوفی وجود دارد، استفاده از ماسک‌های ضد گاز است؛ ابزاری که تاریخ اختراع آن به جنگ جهانی اول باز می‌گردد. برای آشنایی بهتر از نحوه کارکرد ماسک‌های ضد گاز، سایت نشنال جئوگرافیک مصاحبه‌ای با جان جرجیادیس، استاد مهندسی مکانیک دانشگاه ایلی‌نویز و متخصص سیستم‌های پالایش انجام داده است که ترجمه آن را با هم می‌خوانیم.

ماسک ضد گاز چطور ساخته می‌شود؟ آیا این ماسک هم شبیه سایر ماسک‌ها است؟
نه. ماسک‌های ضد گازی که تمام صورت ما را می‌پوشانند، با دارا بودن دو بخش خاص، در مقابل تنفس گازهای سمی موجود در هوا از ما محافظت می کنند. این بخش‌ها با قرار گرفتن در پالایه (فیلتر) مستقر در قسمت خرطوم ماسک، مانعی در مقابل ورود مواد سمی ایجاد می‌کند.
نخستین قسمت، پالایه ذرات است که هر گونه باکتری موجود در هوای تنفس شده را حذف می‌کند. در این بخش اصولا هیچ‌گونه ماده شیمیایی به کار نرفته است، و صرفا مانعی فیزیکی است که میدانی را میان مواد سمی و صورت ما ایجاد می‌کند. زمانی‌که ذره‌ای وارد ماسک می‌شود، با رشته‌های موجود در فیلتر برخورد می‌کند و قبل از اینکه حتی شانس رسیدن به بینی یا دهان ما را پیدا کند، در آنجا گرفتار می‌شود.
جزء دوم ماسک بر پایه فرایندی شیمیایی موسوم به جذب سطحی (Adsorption) عمل می‌کند، و مولکول‌های سمی مانند گاز سارین را حذف می‌کند. طی فرایند جذب سطحی، ماده‌ای جامد یا مایع ذرات را روی سطح خود به دام می‌اندازد.
برای پالایش کردن مواد شیمیایی خطرناک، اغلب ماسک‌های ضد گاز از ذغال چوب فعال، یا همان ذغال اکسیده استفاده می‌کنند. زمانی‌که ذغال با استفاده از اکسیژن فعال می‌شود، میلیون‌ها سوراخ چسبناک در هر کدام از ساختارهای مولکولی آن ایجاد می‌شود. هر ماده سمی که از میان ذغال فعال عبور می‌کند در این حفرات به دام می‌افتد، و دیگر نمی‌تواند به حرکت خود درون ماسک ادامه دهد.

در شرایطی مانند حمله شیمیایی، ماسک ضد گاز تا چه اندازه مفید است؟
در ماسک‌های تمام چهره، سرپوشی لاستیکی روی سر قرار می‌گیرد و اتصالی محکم با صورت ایجاد می‌کند. گاهی اوقات، افراد ماسک خود را درست نمی‌پوشند و گاز می‌تواند از طریق شکاف‌های باقیمانده وارد شود.
همچنین بسیاری از مواد شیمیایی روی پوست نیز اثر می‌گذارند. حتی اگر شش‌های شما توسط ماسک ضد گاز حفاظت شود، پوست شما چنین محافظی ندارد. برخی از سموم اعصاب از طریق چسبیدن به پوست عمل می‌کنند، و شستشوی ساده پوست برای حفاظت در مقابل آنها کافی نیست.

آیا ممکن است پالایه مسدود شود؟
تعادل بسیار ظریفی میان در خصوص ساخت پالایه‌ای وجود دارد که بتواند 99.99 درصد از ذرات سمی را حذف کند و در عین حال، منافذ کافی برای امکان تنفس فرد باقی بگذارد. ماسک‌ها به شکلی ساخته می‌شوند که پیش از آنکه پالایه آنها نهایتا مسدود شود، تنها برای مدت زمانی کوتاه استفاده شوند. اگرچه شما می‌توانید پالایه بزرگی بسازید، اما حمل آن مانند این است که بخواهید با خرطومی به بزرگی خرطوم فیل این طرف و آن طرف بروید. مسلما با به سر داشتن چنین تجهیزی، شما نمی‌توانید به سادگی حرکت کنید.

چه مدت می‌توان ماسک ضد گاز را پوشید؟
مهندسی ماسک‌ها برای زنده ماندن طولانی‌مدت طراحی نشده است. شما نهایتا می‌توانید 3 تا 4 ساعت یک ماسک را استفاده کنید، و سپس مجبور هستید پالایه آن را تعویض کنید. بنابراین باید آموزش‌های لازم را دیده باشید که بتوانید ماسک را بپوشید و در آورید، پالایه آن را عوض کنید، و برای مدتی کوتاه خودتان را در معرض ماده شیمیایی موجود در هوا قرار دهید. بخش آخر تجربه بدی است: شما نمی‌توانید نفس بکشید؛ چون می‌ترسید.

15 شهریور 1392
http://www.khabaronline.ir/detail/311589/science/technology

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

استفاده از آنچه امروز به عنوان سلاح‌های کشتار جمعی می‌شناسیم سابقه‌ای طولانی دارد. بخار گوگرد، جنازه قربانیان طاعون و رواندازهای آلوده به آبله، اجداد بمب‌های شیمیایی و میکروبی امروزی هستند.
۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح اسپارتی‌ها با استفاده از "بمب‌هایی" که بخار گوگرد می‌پراکند سربازان دشمن آتنی را به فرار واداشتند. در قرون وسطا جنازه‌های قربانیان طاعون و وبا را در آب یا بر دیوار قلعه‌هایی می‌انداختند که به محاصره درآمده بودند.
برخی "طاعون سیاه" را، که بخش بزرگی از جمعیت اروپا قربانی آن شد، نتیجه "حمله میکروبی" در جنگ کریمه می‌دانند. (جنگی میان امپراطوری‌های فرانسه، بریتانیا و روسیه و پادشاهی ساردینیا در سال‌های ۱۸۵۳-۱۸۵۶)
نیروهای اسپانیایی و بریتانیایی هم در جریان تسلط بر قاره نویافته آمریکا و کشتار سرخ‌پوستان بومی پتوهای آلوده به آبله به آنان می‌دادند.
اولین استفاده از جنگ‌افزار شیمیایی، به شکلی که امروزه می‌شناسیم، در جنگ جهانی اول انجام شد. پیامدهای استفاده از این جنگ‌افزار آن قدر هولناک بود که کشورهای درگیر را به امضای پیمانی برای عدم استفاده از تسلیحات شیمیایی واداشت.
با این حال این سلاح‌ها و دیگر سلاح‌های کشتار جمعی همچنان مورد استفاده قرارگرفته‌اند.

موارد عمده استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی:

جنگ جهانی اول
(۱۹۱۴ - ۱۹۱۸)
گاز اشک‌آور، کلر و گاز خردل . توپخانه‌های آلمان، فرانسه و بریتانیا .برآورد شده که بیش از ۸۵ هزار نفر از سربازان دو طرف کشته و ده‌ها هزار نفر نیز مجروح شدند.
آلمان برای اولین بار در نبرد شهر ایپر (در بلژیک) با به کارگیری جنگ‌افزار شیمیایی ۱۵ هزار نفر از سربازان دشمن را کشت.
استفاده از تسلیحات شیمیایی چنان مرگبار بود که طرفین در سال ۱۹۲۸ در پروتکل ژنو متعهد شدند دیگر از این تسلیحات استفاده نکنند.
ماسک‌های شیمیایی برای دفاع در برابر حملات شیمیایی در این دوران ساخته شد.



عراق
دهه ۱۹۲۰
گاز اشک‌آور و گاز سمی نامعلوم
(اثبات‌نشده) .
استفاده شده به وسیله ی
نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا
(اثبات‌نشده).
قربانیان
کردهای عراقی
میزان تلفات نامعلوم
(اثبات‌نشده)

عراق در این مقطع تحت قیمومیت بریتانیا بود. شماری از عراقی‌ها علیه تسلط بریتانیایی‌ها قیام و شورش کردند.
گفته می‌شود که بریتانیا برای سرکوب آنان از جنگ‌افزار شیمیایی استفاده کرده است. هرچند برخی مورخان استفاده این تسلیحات در این مقطع را رد می‌کنند.
آنچه روشن است وینستون چرچیل شدیدا مشتاق به استفاده از جنگ‌افزار شیمیایی بوده است.
او گفته بوده: "این دل‌نازکی درباره استفاده از گاز را نمی‌فهمم. من به شدت مدافع استفاده از گاز علیه قبیله‌های وحشی هستم."



جنگ حبشه
(۱۹۳۵ - ۱۹۳۶)
گاز خردل، گاز اشک‌آور و گاز خفه‌کننده
استفاده شده به وسیله ی نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا
۱۵ هزار تا ۵۰ هزار نفر کشته شدند و هزاران نفر مجروح نیز بر جای ماند.
ایتالیا از قرن نوزدهم قصد داشت بر حبشه (عمدتا لیبی و اتیوپی امروزی) مسلط شود.
نیروهای نظامی ایتالیا به طور چشمگیری از اتیوپیایی‌ها پیشرفته‌تر بودند و حدود صدهزار سرباز ایتالیایی علیه حدود ۸۰۰ هزار نیروی اتیوپی می‌جنگیدند.
وقتی سربازان اتیوپی در یک حمله موفق به عقب راندن ایتالیایی‌ها شدند، ایتالیا استفاده از جنگ‌افزار شیمیایی را آغاز کرد.


جنگ‌ چین و ژاپن
(۱۹۳۷ - ۱۹۴۵)
گاز اشک‌آور، گاز خردل، سیانور و کلر
استفاده شده به وسیله ی :
توپخانه ارتش امپراتوری ژاپن
نیروی هوایی امپراتوری ژاپن
تخمین زده می‌شود که ده‌ها هزار نفر در اثر این حملات کشته شدند. برآورد دقیق شمار قربانیان ممکن نیست.
بسیاری از قربانیان شهروندان غیرنظامی بودند.
ژاپن سال‌های متمادی در پی سلطه بر سرزمین‌های چین و منضم کردن آن به قلمرو خود بود و این امر از ۱۹۳۷ به جنگی تمام عیار کشیده شد. از سال ۱۹۴۱ این جنگ به یکی از رویارویی‌های جنگ جهانی دوم بدل شد.
نیروهای ژاپنی در چین کشتار وسیعی به راه انداختند و ازشیوه های نامعمول استفاده کردند.
بهره‌گیری گسترده از جنگ‌افزار شیمیایی یکی از تاکتیک‌های ژاپن برای برتری در جنگ بود.



جنگ جهانی دوم
(۱۹۳۹ - ۱۹۴۵)
وبا، تب کیو، آنتراکس و تیفوس
استفاده شده به وسیله ی :
نیروی هوایی امپراتوری ژاپن
واحد۷۳۱ ارتش امپراتوری ژاپن (ویژه پژوهش و ساخت جنگ‌افزار شیمیایی و میکروبی)
گردانندگان اردوگاه‌های نازی‌ (اثبات‌نشده)
ارتش سرخ شوروی (اثبات‌نشده)
گفته می‌شود بیش از ۵۸۰ هزار چینی در اثر شیوع بیماری‌هایی چون وبا و تیفوس جان باختند.
قربانیان واحد۷۳۱ بیش از ۳ هزار نفر برآورد شده‌اند. این واحد از جمله جنگ‌افزار شیمیایی و میکروبی خود را روی اسرای چینی آزمایش می‌کرد.
اصلی‌ترین موارد استفاده از جنگ‌افزار میکروبی که در جریان جنگ جهانی دوم به اثبات رسیده توسط ژاپن بوده است. یکی از شیوه‌ها ظاهرا این بوده که هواپیماهای ژاپنی حشرات و حبوبات آلوده را بر شهرهای چین می‌ریختند تا بیماری از طریق حیوانات به انسان سرایت کند.
اتهام اثبات‌نشده به کارگیری تیفوس توسط نازی‌ها و اتهام اثبات‌نشده به کارگیری باکتری تب کیو در کریمه و تیفوس در استالینگراد توسط نیروهای شوروی نیز از موارد دیگری است که درباره استفاده از سلاح‌های میکروبی در جنگ جهانی دوم مطرح است.
در آن مقطع در خاورمیانه نیز تیفوس شیوع یافته بود، اما دلیلی بر عامدانه بودن این امر در دست نیست.



بمب اتمی هیروشیما
۶ اوت ۱۹۴۵
توسط
سرهنگ پل تیبتس، خلبان و فرمانده بمب‌افکن "انولا گی"
نیروی هوایی آمریکا
۹۰ تا ۱۶۶ هزار نفر کشته شدند.
علیرغم اینکه پس از شکست آلمان نازی جنگ در اروپا به پایان رسیده بود، ژاپن همچنان با سیاستی تهاجمی درگیر جنگ بود.
شهرهای ژاپن در ماه‌های متمادی تحت بمباران وسیع قرار گرفته بودند.
سرانجام آمریکا تصمیم گرفت برای واداشتن ژاپن به تسلیم از سلاح اتمی استفاده کند.
تخریب و نابودی در هیروشیما چنان وسیع بود که ساعت‌ها طول کشید تا بقیه ژاپنی‌ها از وقوع چنین حادثه‌ای مطلع شوند.


بمب اتمی ناگازاکی
۹ اوت ۱۹۴۵
توسط
سرلشکر چارلز سویینی، خلبان و فرمانده بمب‌افکن "بابسکار"
نیروی هوایی آمریکا
۶۰ تا ۸۰ هزار نفر کشته شدند.
بعد از حمله اتمی به هیروشیما دولت ژاپن همچنان در حال بررسی شرایط تسلیم احتمالی بود.
اتحاد جماهیر شوروی نیز به ژاپن اعلام جنگ کرد.
در ژاپن حکومت نظامی برقرار شد تا کسی نتواند برای صلح تلاشی بکند.
به این ترتیب آمریکا دومین بمب اتمی را بر ناگازاکی انداخت. ژاپن ۶ روز بعد تسلیم شد.



جنگ ویتنام
(۱۹۵۵ - ۱۹۷۵) عامل نارنجی گاز اشک‌آور و ناپالم
استفاده شده توسط :ارتش ایالات متحده آمریکا
وزارت امور خارجه ویتنام می‌گوید که نزدیک به ۵ میلیون ویتنامی در معرض عامل نارنجی قرار گرفته و بیش از ۴۰۰ هزار نفر از آنان کشته و معلول شدند.
آثار منفی درازمدت بر سلامتی و محیط‌‌زیست نیز از پیامدهای استفاده از عامل نارنجی بود.
آمریکا از سال‌های ابتدایی جنگ از ویتنام جنوبی (ضدکمونیست) علیه ویتنام شمالی (ویت کونگ‌ها) پشتیبانی می‌کرد. آمریکا از سال ۱۹۶۵ واحدهای رزمی خود را در ویتنام به کار گرفت و حضورش در ۱۹۶۸ به اوج رسید.
آمریکا برای نابود کردن جنگل‌هایی که مخفی‌گاه چریک‌های ویت‌کونگ بودند از عامل نارنجی استفاده می‌کرد.
همچنین بمب‌های ناپالم به طور گسترده استفاده شد.


جنگ ایران و عراق
(۱۹۸۰ -۱۹۸۸)
گاز خردل، گاز اعصاب، گاز خفه‌‌کننده، سیانور
استفاده شده توسط:
توپخانه عراق
نیروی زمینی عراق
نیروی هوایی عراق
بنا به آمارهای مختلف بین ۳ تا ۱۰ هزار نفر از نیروهای ایرانی کشته شدند.
مجروحان شیمیایی رسمی حدود ۵۰ هزار نفر هستند، اما محمدباقر نیکخواه بهرامی، فرمانده پدافند شیمیایی ایران در دوران جنگ می‌گوید که در اثر این حملات ۲۵۰ هزار نفر مجروح شیمیایی به جا مانده است.
عراق یک سال پس از آغاز جنگ آزمایش جنگ‌افزار شیمیایی را آغاز کرد. پس از سال سوم در سطح محدود و از سال چهارم به بعد در سطح گسترده از آنها استفاده کرد. اسناد سیا نشان می‌دهد که آمریکا اطلاعات نیروهای ایرانی را در اختیار عراق قرار می‌داده تا عراق آنها را مورد حمله شیمیایی قرار دهد.


سردشت
۲۸ ژوئن ۱۹۸۷
گاز خردل، گازهای اعصاب و سیانوژن
استفاده شده توسط :نیروی هوایی عراق
۱۱۰ نفر کشته شدند.
در اثر این حمله بین ۵ تا ۸ هزار مجروح شیمیایی نیز به جای ماند.
اغلب قربانیان غیرنظامی بودند.
عراق در سال‌های پایانی جنگ برای تحت فشار قرار دادن ایران به طور گسترده از تاکتیک حمله علیه غیرنظامیان و هدف گرفتن شهرها و مناطق مسکونی استفاده می‌کرد.
حمله شیمیایی به سردشت یکی از این موارد بود.



حلبچه
۱۶ مارس ۱۹۸۸
سارین و گازهای اعصاب
استفاده شده توسط :نیروی هوایی عراق
۳۲۰۰ تا ۵ هزار نفر از کردهای عراقی و نیروهای ایرانی کشته شدند و تا ۱۰ هزار نفر نیز زخمی شدند.
اغلب قربانیان غیرنظامی بودند.
نیروهای ایرانی و گروه‌های کرد عراقی با یکدیگر علیه صدام حسین همکاری می‌کردند. بسیاری از شهروندان کرد پس از آن که مناطقی از کردستان عراق به دست ایران افتاد از ایرانی‌ها استقبال کردند.
صدام با حمله شیمیایی وسیع به حلبچه از کردها انتقام گرفت.
حمله به حلبچه عمده‌ترین کشتار شیمیایی غیرنظامیان به حساب می‌آید.



حمله به عراق
۲۰۰۳
اورانیوم ضعیف‌شده
استفاده شده توسط :ارتش ایالات متحده آمریکا
میزان دقیق تلفات نامعلوم است.
این جنگ‌افزار اثرات منفی بلندمدت نیز دارد.
نوزادان ناقص‌الخلقه بسیاری در عراق متولد شده‌اند و موارد زیادی از سرطان‌های وخیم و پیشرفته در میان سربازان آمریکایی که در معرض تشعشعات آن بودند نیز گزارش شده‌ است.
اوارانیوم ضعیف‌شده اورانیومی است که ایزوتوپ ۲۳۵ (قابل شکافت) آن کمتر از میزان طبیعی است.
این ماده چگالی بسیار بالایی دارد.
در جنگ اول خلیج فارس (آزادسازی کویت) نیز از بمب‌های آغشته به اورانیوم ضعیف‌شده استفاده شده بود.
به رغم درخواست‌های مکرری که درباره منع به کارگیری سلاح‌های ساخته‌شده با اورانیوم ضعیف‌شده مطرح شده، بعضی کشورها، عمدتا قدرت‌های غربی، در برابر منع جهانی استفاده از این سلاح‌‎ها مقاومت کرده‌اند.



حمله تروریستی به متروی توکیو با گاز سارین
۲۰ مارس ۱۹۹۵
استفاده شده توسط:اعضای فرقه "اوم شینریکیو" (دین حقیقی)
۱۳ نفر کشته و بیش از ۵۰ نفر مجروح شدند.
در روز حمله ۵۰۰۰ نفر تحت تاثیر سارین دچار مشکلاتی شدند.
اعضای فرقه اوم شینریکو در ۵ حمله همزمان گاز سارین را در متروی توکیو آزاد کردند.
رهبر این فرقه خود را مسیح می‌دانست و از آغاز جنگ جهانی سوم خبر می‌داد.
آموزه‌های بنیانگذار این فرقه هنوز در ژاپن پیروانی دارد.



جنگ غزه
(دسامبر ۲۰۰۸ - ژانویه ۲۰۰۹)
فسفر سفید
استفاده شده توسط:توپخانه اسرائیل
قربانیان نامعلوم
فسفر سفید ماده‌ای است که پوست و گوشت را می‌سوزاند.
اسرائیل از این جنگ‌افزار بارها استفاده کرده، که مورد غزه، به دلیل تراکم بالای جمعیت و به کارگیری آن در مناطق مسکونی و علیه شهروندان غیرنظامی انتقادهای زیادی را برانگیخت.
اسرائیل اخیرا گفته که استفاده از فسفر سفید را متوقف می‌کند.



در سراقب درجنگ داخلی سوریه مارس 2013
عامل نامشخص، احتمالا سارین
استفاده کننده:نامعلوم
در این حمله شیمیایی ادعایی حدود ۱۵ نفر کشته شدند. بازرس ارشد سازمان ملل ابتدا گفت که احتمالا مخالفان بشار اسد از سارین استفاده کرده‌اند، اما بعدا هیات تحقیق اعلام کرد نمی‌تواند درباره این قضیه اظهارنظر قطعی کند.
بازرسان سازمان ملل برای بررسی بیشتر این حملات به سوریه سفر کرده بودند که حمله دیگری رخ داد.



جنگ داخلی سوریه 21 اوت 2013
گاز سارین
استفاده کننده:نامعلوم
بنا به ادعای منابع مختلف بین ۳۵۰ تا ۱۴۰۰ نفر در این حمله کشته شدند.
حکومت سوریه و مخالفان مسلح هر یک طرف دیگر را به انجام این حمله متهم می‌کند.
ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه با قاطعیت می‌گویند که نیروهای بشار اسد مسئول حمله بوده‌اند.
موضع‌گیری آمریکا درباره سوریه به شدت سخت و تهاجمی شد و احتمال حمله خارجی بر سوریه جنگ‌زده سایه انداخت.


http://www.bbc.co.uk/persian/world/2013/09/130901_l45_chemical_weapon_history.shtml
[/CODE]
  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط seyedmohammad
      بسمه تعالی
       182
       

       
      خلاصه سیاستی: بررسی نیاز به پدافند هسته ای 
       
       
      مقدمه: اصطلاح پدافند هسته ای گاه به معنی دفاع از سایت های هسته ای به کارمی رود. گاهی نیز به طور خاص در مورد کسانی که در پروژه هایی چون آماد و یا پروژه های مشابه احتمالی درگیر بوده اند به کار می رود تا بر ماهیت دفاعی کار ایشان تاکید شود.* گاهی نیز به معنی استفاده از نیروی هسته ای برای مقاصد پدافندی است. خلاصه ی سیاستی زیر در پی بررسی این موضوع است. 
       
      ***
       
      اصلی ترین تهدید نظامی علیه ایران در سال های پس از انقلاب آمریکا، اسرائیل و برخی کشور های منطقه بوده و هستند. این کشور ها همواره به توان نظامی و حجم تهدیدات خود علیه نظام ایران افزوده اند و اخیرا جسورانه دست به اقدامات خصمانه ی تمام عیار می زنند. اگرچه ایران به لحاظ وسعت، توپوگرافی و نیز توان نظامی قابل توجهی که داراست هدف فوق العاده دشواری برای اشغال زمینی است، اما در عین حال در برابر حملات هوایی خصوصا در مورد زیر ساخت های حیاتی که در نوار ساحلی جنوبی قرار دارند، ضعف های قابل توجهی دارد. در عین حال رزم هواپایه همان نقطه ی قوتی ست که دشمنان ایران خصوصا آمریکا به شدت بر روی آن سرمایه گذاری کرده اند. به همین جهت انبوهی از پایگاه های هوایی را در اطراف مرز های ایران تاسیس کرده اند و بعضی کشور های منطقه نیز خاک و پایگاه های هوایی خود را در اختیار آنان قرار داده اند.
       این البته امری نیست که از دید سران و نظامیان دور مانده باشد. اصلی ترین استراتژی ایران در هنگام درگرفتن یک جنگ تمام عیار با آمریکا یا ائتلافی به رهبری آمریکا علیه ایران نابودی سریع این پایگاه ها قبل از آن است که بتوانند نقش مثمر ثمری در طی آن جنگ ایفا کنند. در حالی که نیروی هوایی ایران به لحاظ کمی و کیفی دارای ضعف های عمده است و توان اجرای چنین ماموریتی را خصوصا در برابر قوای هوایی کشور های متخاصم ندارد، عمده تلاش ها و سرمایه گذاری های ایران در طی چند دهه گذشته بر روی موشک های بالستیک برای نابودی این پایگاه ها و حتی ناو های هواپیمابر به عنوان پایگاه های هوایی متحرک، و دیگر اهداف نظامی استراتژیک دشمن متمرکز شده است. در واقع در برابر قدرت هوایی حریف دکترین نظامی ایران بر پایه استراتژی انکار (A2AD) و به طورخاص انکار هوا بنا شده است.
      البته با توجه به وسعت، تعدد و حفاظت شده بودن این پایگاه های هوایی در مورد کفایت و عملکرد توان موشکی متعارف ایران مباحثی از جمله لزوم استفاده از تسلیحات اتمی مطرح شده است که پیش تر به طور مفصل در بسته سیاستی راهبردی  از سوی اندیشکده ممتن تهیه شده است و مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است.
      اما تمامی این استراتژی ها و تاکتیک ها در بعد آفندی مطرح می شود . برنامه ریزی برای یک جنگ تمام عیار نیازمند داشتن راهکارهای پدافندی مناسب نیز می باشد.
      ظهور تسلیحات دوربرد و هدایت شونده یکی از مهمترین عناصر متمایز کننده کارزار های موج دومی و موج سومی است. در طی 3 دهه گذشته مثال های متعددی از عمل کرد و تاثیر گذاری این تسلیحات بر سرنوشت جنگ ها و تمدن ها می توان بر شمرد که عمدتا از جنگ اول خلیج فارس (طوفان صحرا) شروع و با به امروز ادامه و تکامل یافته است. ، سرعت رشد و تکامل این استراتژی و جنگ افزار های مربوطه، میزان اثر گذاری آنها در میادین نبرد، توان دشمنان در بکار گیری گسترده و دامنه دار چنین تسلیحاتی –از جهت مالی، لجستیکی و فناوری- اهمیت و خطر این دست تهدیدات را غیر قابل کتمان ساخته است.
      در یک طبقه بندی کلی بر حسب تعریف راه حل، این تهدیدات را می توان به دو دسته تقسیم کرد.
       
      ·        تهدیدات کروز، هوا سرشی و شبه بالستیک با سرعت های ساب سونیک و حداکثر 3 ماخ
      ·        تهدیدات هوا سرشی، شبیه بالستیک و بالستیک با سرعت های بیش از 3 ماخ و هایپرسونیک
       
      در این راستا در مورد دسته اول تهدیدات معتقد به اهمیت فراوان سامانه های بردکوتاه خصوصا در مقابله با تهدیدات نو ظهور و حملات انبوه توسط تسلیحات دور ایستا و لزوم برخورداری این سامانه ها از استاندارد ها و قابلیت های سطح  بالا هستیم تا نه تنها بقای خود در میدان رزم را حفظ کنند، بلکه ضامن بقای تاسیسات حیاتی برای کشور باشند که بعضا دهه ها عمر و دهه ها میلیارد دلار هزینه صرف ساخت آنها شده و نابودی آنها می تواند ضربات جبران ناپذیر بر پیکره ی ایران عزیز وارد آرد. به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور، در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است.
      در مورد دسته دوم تهدیدات سامانه های پدافندی مورد نیاز است که بتواند در محدوده های ارتفاعی مختلف با اهداف بسیار پر سرعت درگیر شود. انواع سامانه های ضد بالستیک در این دسته بندی قرار می گیرند. کار در مورد ساخت این سامانه ها در دنیا از دهه 60 میلادی و ایام جنگ سرد شروع شده و تا به امروز ادامه یافته اند. آمریکا، اسرائیل و روسیه (شوروی سابق) سه قدرت نظامی هستند که بیشترین سرمایه گذاری ها را در این حوزه انجام داده اند که البته به لحاظ سطح فناوری و تعدد سامانه ها آمریکا با اختلاف زیاد از سایرین پیش است. در کشور ما نیز در سال های اخیر با تحویل گرفتن سامانه پدافندی اس-300 و نیز ساخت سامانه باور-372 توان بسیار محدودی در این حوزه پدافندی ایجاد شده که البته برای رویارویی در یک سناریوی جنگی مطلقا کافی نمی باشد و توجه و سرمایه بیشتری در این حوزه مورد نیاز است.
      اما همانند بخش آفندی که در مورد مفید و یا حتی ضروری بودن قدرت آتش اتمی مباحثی از سوی کارشناسان مطرح شده در بخش پدافندی نیز نظراتی از سوی تعدادی از کارشناسان نظامی مطرح شده است که درخور توجه است.
      در مورد تهدیدات دسته اول سابقه توسعه تسلیحات اتمی برای اجرای عملیات پدافندی در علیه اهدافی که می توان آنها را در این دسته قرارداد وجود دارد، از راکت های غیر هدایت شونده هوا به هوای اتمی، تا موشک های پدافندی دوربرد اتمی همچون سامانه اس-200 در نسخه اصلی (نسخه های صادراتی این سامانه فاقد کلاهک اتمی می باشند). نکته اما اینجاست که شکل و نحوه عملکرد تهدیدات جدید به گونه ای است که این راه حل ها را می توان کاملا منسوخ بر شمرد. حملات امروزه نه توسط اسکادران های انبوه و متراکم جنگنده ها و نه توسط فورمیشنی از بمب افکن های استراتژیک همچون بی-52 برای اجرای عملیات بمباران فرشی، صورت می گیرد. حملات دورایستای امروزی که عمدتا توسط موشک های کروز و هوا سرشی هواپایه صورت می گیرد هرچند به صورت انبوه صورت می گیرد اما عموما از مسیرهای متفاوت و در ارتفاع پست انجام می شود و حتی برخی از این تسلیحات همچون  JASSM  این قابلیت را دارند تا محدوده هدف را دور زده و از پشت سر به سمت آنها حمله ور شوند. پرواز در ارتفاع پست معضل دیگری ست که بکارگیری تسلیحات پدافندی با کلاهک اتمی را بسیار خسارت بار می کند. در مورد بکارگیری تسلیحات اتمی پدافندی در بردهای بسیار دور، برای مثال در سناریویی گروهی از بمب افکن های آمریکایی از پایگاه دیگوگارسیا برخاسته و در محدوده دریای عرب ده ها فروند موشک کروز AGM-158ER را روانه خاک ایران می کنند، در چنین سناریویی در میانه مسیر علاوه بر آنکه مساله مسیرهای پروازی غیر متراکم و متعدد وجود دارد، نکته دیگر آن است که به فرض به قدر کافی دور بردن برد پدافند به نحوی که به یک مبدا حمله به قدر کافی همگرا و متراکم برسیم، در اینجا درواقع شکل دیگری از سناریوی انکار هوا را مطرح کرده ایم، به شکلی که انهدام خود پایگاه دیگوگارسیا که مبدا خیزش بمب افکن های آمریکایی به سمت ایران است، عملی تر، به صرفه تر و با پیچیدگی های فنی و عملیاتی به مراتب کمتری همراه خواهد بود.
       
      ولی در مورد تهدیدات بالستیک و هایپر سونیک از آنجایی که سرعت و ارتفاع پروازی این دسته از تهدیدات عموما زیاد است و سرعت واکنش نسبت به آنها محدود، و نیز سر نسل های متاخر توان مانور دهی این تسلیحات افزایش قابل توجهی داشته، نابودی این تهدیدات نیازمند در اختیار داشتن سامانه های پدافندی با سرعت و دقت بسیار زیاد است به نحوی که بتوانند تخریب لازم را نسبت به هدف اعمال کنند.
       
       

       
       
      نسل اول این سامانه ها که در آمریکا و شوروی سابق توسعه یافتند به جهت ضعف در رسیدن به دقت لازم و توان اعمال تخریب مناسب از کلاهک های اتمی بهره می برند تا با شعاع نابودی[1] و قدرت زیاد از انهدام تهدید اطمینان حاصل کنند. به عنوان نمونه می توان از موشک های ضد بالستیک آمریکایی اسپارتان ویژه درگیری با هدف در ارتفاع بلند با کلاهک اتمی به قدرت 5 کیلوتن و موشک اسپرینت ویژه درگیری در ارتفاع کمتر با کلاهک اتمی با قدرت 1 کیلوتن نام برد که هر دو جزئی از سمانه ضد بالستیک سیف گارد بودند. در روسیه امروزی که میراث دار شوروی سابق است تحول عمده ای نسبت به حوزه جنگ سرد نسبت به تهدیدات بالستیک دوربرد رخ نداده و دفاع ضد بالستیک مسکو کماکان بر عهده سامانه های برجای مانده از دوره جنگ سرد است که عملکردی مشابه موشک اسپراینت دارند و از کلاهک اتمی بهره می برند. در مورد آمریکا اما این کشور با توسعه انبوهی از فناوری های جدید و گران قیمت از موشک های غول پیکر با کلاهک اتمی فاصله گرفته و به سمت استفاده از فناوری هایی چون برخورد مستقیم[2] و سرباره کشنده[3] پیش رفته و آنها را جهت بکار گیری در زمین و دریا و محدوده ارتفاع عملکردی مختلف توسعه داده است. لازم به ذکر است که این سامانه ها هنوز در برابر حملات انبوه در حد یک سناریوی آخر الزمانی خصوصا در مورد موشک های قاره پیما محدودیت هایی را در برابر خود دارند هرچند پیشرفت های عمده و چشم گیری خصوصا در دهه های اخیر رخ داده و توسعه و سرمایه گذاری های بیشتر در دست اقدام است. فناوری Hit to kill و نیز Kill vehicle در بین تمامی کشور های جهان تنها در اختیار آمریکا بوده و رژیم اسرائیل نیز با انتقال فناوری از آمریکا تنها به شکل محدودی از این سطح فناوری ها برخوردار است و دیگر کشورها از اروپای غربی گرفته تا روسیه و چین، چه به لحاظ سطح فناوری چه به لحاظ منابع مالی مورد نیاز برای حرکت در مسیر به دست آوردن چنین فناوری هایی با مشکل رو به رو هستند و فاصله بسیار زیادی با آمریکا در این حوزه دارند. با توجه به این موارد ساخت یک سامانه ضد بالستیک، خصوصا ضد قاره پیما که ابزار عمده اعمال قدرت اتمی دشمنان است که به جای آنکه درگیر فناوری های بسیار پیچیده و گران قیمت همچون Kill vehicle بشود، از کلاهک اتمی در محدوده چند کیلوتن بهره ببرد می تواند راه حلی معقول تر و در دسترس تر باشد.
       
       
      والحمدلله رب العالمین
        *در مورد شهید فخری زاده این عبارت مرتبا تکرار شد. 
      [1] Kill radius
      [2] Hit to kill
      [3] Kill vehicle
    • توسط seyedmohammad
      بسمه تعالی
       
       
      نیاز به CRAM  در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
       

       
      مفهوم سامانه های پدافندی برد نزدیک یا CIWS ابتدا برای محافظت از ناوهای نظامی در برابر حملات موشک های کروز شکل گرفت. اولین نسل از این سامانه ها که فالانکس آمریکایی را می توان به عنوان یکی از بهترین و معروف ترین آنها معرفی کرد، از نظر عملکردی بر پایه مقابله با تهدیدات ارتفاع پست در محدوده برد کمتر از 2 کیلومتر طراحی شده بودند، و از نظر پیاده سازی عموما بر پایه سامانه های توپخانه ای نیمه رباتیک نواخت بالا – که استفاده از گاتلینگ برای این منظور عمومیت بیشتری دارد – که به سامانه های کشف و کنترل آتش راداری و اپتیکی مجهز بودند استوار بود. از معروف ترین ادوات توپخانه ای به کار رفته در این سامانه ها می توان به گاتلینگ 20 میلیمتری آمریکایی ولکان که به عنوان توپ بسیاری از جنگنده های آمریکایی نیز استفاده شده است، و توپ گاتلینگ 30 میلیمتری روسی AK630 اشاره کرد که سامانه کمند ایرانی نیز از این توپ روسی بهره می برد. البته نمونه های دیگری نیز در دنیا بر اساس توپ های دیگر ساخته شده است که از جمله آنها می توان به نمونه های مبتنی بر توپ 35 میلیمتری اورلیکن و 40 میلیمتری بوفورس[1] اشاره کرد.
      با ادامه توسعه مفاهیم و نیازهای میدان نبرد دو اتفاق عمده در این حوزه رخ داد. نخست آنکه در کنار سامانه های توپخانه ای و یا حتی به جای سامانه های توپخانه ای از سامانه های موشکی برد کوتاه و اخیرا سامانه های انرژی مستقیم لیزری نیز استفاده شد. مساله دوم این بود که حوزه ماموریتی این سامانه ها از دریا به خشکی نیز گسترش یافت و این گسترش در درجه اول در پی نیاز به دفع تهدیدات برد نزدیک در پایگاه های خط مقدم یا در معرض تهدید بود. اما در خشکی تنها موشک های کروز و بمب های هواپرتاب تهدید این پایگاه ها نبودند. این بار مهمات منحنی زن کالیبر کوچک و متوسط شامل انواع خمپاره ها و توپ ها و نیز راکت های توپخانه ای کوتاه برد نیز به طیف تهدیدات اضافه شده بودند. در مورد راکت ها و موشک های بالستیک اگرچه سامانه های ضد موشکی دیگری نیز همچون پاتریوت پک-2 توان مقابله داشتند، اما اولا این سامانه ها برای هدف قرار دادن راکت هایی چون گراد به صرفه نبودند، دوم انهدام تهدیدات دیگری چون راکت های کوچک 107 میلیمتری و یا گلوله های توپ و خمپاره برای آنها کاری نشدنی بود. خصیصه دیگری که این طیف تهدیدات داشتند این بود که به جهت کوچک و نسباتا ارزان بودند عموما در تعداد بالا شلیک می شدند و سامانه پدافندی در درجه اول باید می توانست این حملات انبوه را به شکل موثر (نسبی) دفع کند، دوم این کار را به صورت مقرون به صرفه انجام دهد. در سال های اخیر می توان طیف دیگری از تهدیدات شامل پهپاد های انتحاری، مهمات هواپایه مینیاتوری و حتی خودرو های انتحاری را به لیست تهدیدات اضافه کرد. اینجا بود که سامانه های CRAM پا به میدان گذاشتند. این سامانه های جدید که عمدتا حاصل بهبود قابلیت های کشف و شناسایی و کنترل آتش سامانه های CIWS توپخانه ای بودند در ادامه علاوه بر مجهز شدن به موشک و سامانه های انرژی مستقیم، پس از عملیاتی شدن در خشکی، به جهت تغییر طیف تهدیدات در دریا و روی ناوهای نظامی نیز مستقر شدند.
       تجربه میدانی آمریکا در مستقر کردن این سامانه ها در پایگاه های خود در عراق نشان داد که آنها توان قابل توجهی در دفع تهدیدات و کاهش سطح خسارات و تلفات دارا هستند، اگر چه در مواردی در برابر شلیک پر تعداد Out number شدند، اما این پایان کار نبود. در اینجا اولا تا همان سطح موجود این سامانه ها حملات را برای مهاجمین دشوار و پر هزینه کرده بودند، دوما به نسبت حجم مهمات شلیک شده میزان خسارات و تلفات را به شکل چشم گیری کاهش داده بودند، به نحوی که در صورت عدم وجود چنین سامانه هایی میزان خسارات و تلفات نیرو های آمریکایی سر به فلک می کشید.
      در ادامه اما روند های دیگری جهت بهبود قابلیت سامانه های فعلی و نیز طراحی سامانه های جدید به نحوی که قابلیت بیشتری برای دفع تهدیدات پر شمار و سوارم داشته باشند پیگیری شده است. استفاده از سامانه های کشف و رهگیری پیشرفته تر و نیز بسط و پیاده سازی مفهوم خشاب عمیق (2) مهم ترین و موثر ترین راهکاری بوده است که در پیش گرفته شده است.
       
       
       
       
      خلا های داخلی، بسط و همپوشانش مفاهیم
       
      در این حوزه در همان شکل کلاسیک مساله که سامانه های  CIWS بودند در نیروهای مسلح ما ضعف وجود دارد، به نحوی که باید اذعان داشت در صورتی که عملیات مانتیس دقیقا به همان شکل و کیفیت چند دهه قبل علیه ناوگان نیروی دریایی اجرا شود، حتی در سال 1400 نیز دقیقا همان نتایج قبل به دست می آید و نیروی دریایی حتی توان نیم ساعت پایداری در میدان نبرد را ندارد، ولی با توجه به گسترش مفاهیم نبرد می توان خلا ها و نیازهای دیگری را نیز در حوزه های دیگر مشاهده کرد و از راهکار توسعه یک سامانه پدافندی برد نزدیک به تمامی آن خلا ها - بر خلاف رویه عمومی موجود در تمامی بخش های نیروهای مسلح، که شامل موازی کاری های پر هزینه، و عملیاتی سازی های ناقص و حتی صرفا نمایشی است - یک پاسخ موثر، انطباق پذیر، مقرون به صرفه و کاملا عملیاتی ارائه کرد.
       
      حوزه های نیاز را می توان به طور کلی در دسته بندی های زیر گروه بندی کرد:
       
      ·        حفاظت از ناوهای نظامی در برابر انواع تهدیدات سطحی و هوایی، از سرعت زیر صوت تا مافوق صوت، خصوصا حملات سوارم.
       شایان ذکر است که در حوزه پدافند دریاپایه این یادداشت صرفا در دفاع برد نزدیک یا به طوردقیق تر " تهدید نزدیک شونده" تمرکز دارد در حالی که در بخش پدافند برد کوتاه (که با برد نزدیک متفاوت است)، و برد متوسط نیز ناوگان موجود چیزی در چنته ندارند.
       
       
       
      ·        حفاظت از پایگاه های خط مقدم و در تیرس دشمن.
       در این بین برخی پایگاه هایی که نسبتا در عمق خاک قرار داشته اما پیش بینی می شود هدف حملات پر تعداد و سوارم قرار گیرند، مانند پایگاه های موشکی و هوایی مهم نیز در این دسته قرار می گیرند.
       
      ·        حفاظت از زیرساخت ها و تاسیسات حیاتی و استراتژیک کشور.
       تجربه حملات خمپاره ای سازمان تروریستی منافقین در قلب تهران و همچنین برخی تهدیدات اخیر رژیم صهیونیستی بر علیه مراکز هسته ای ، تهدیداتی را برجسته میکند. تهدیدات بر علیه مراکز سیاسی و کاملا در تیررس بودن تاسیسات و زیر ساخت های اطراف شهرهای بزرگ و نیز رعایت نشدن اصول پدافند غیر عامل در زیرساخت های استراتژیک که در نواحی مرزی قرار دارند مانند پارس جنوبی، در این دسته قرار می گیرند. . به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور.بایستی توجه داشت در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است. از جمله دیگر موارد این دست تاسیسات استراتژیک می توان به پایانه ی نفتی خارک اشاره کرد، با وجود توسعه ترمینال های نفتی جایگزین خارک در طی جنگ و بعد از آن، همچنان خارک اصلی ترین پایانه صادرات نفت خام کشور است و آسیب دیدن آن ضربه سنگینی به صادرات نفت و اقتصاد ملی ایران وارد می سازد. همچنین پارس جنوبی گذشته از تولید 70 درصد گاز کشور، طی سالهای اخیر و برنامه تبدیل سوخت نیروگاه های برق سیکل ترکیبی از مایع به گاز و توسعه نیروگاه های گازی، اصلی ترین تامین کننده سوخت نیروگاه های برق کشور محسوب می شود و اخلال در روند تولید آن به معنای خاموشی وسیع در ایران است. بر خلاف پالایشگاه جم که در جانمایی آن اصول پدافند غیر عامل تا حد زیادی رعایت شده است و با قرار گرفتن در میان رشته کوه ها از تیررس مستقیم آتش دشمن در امان مانده است، اما در مورد تاسیسات پارس جنوبی جانمایی آن به جهت سهولت ترابری تجاری به قیمت آن تمام شده تا دهه ها میلیارد دلار تاسیسات گران قیمت در بی دفاع ترین شکل ممکن جلو تر از ارتفاعاتی که می توانست پناه آنها باشد قرار گیرند و در خط آتش مستقیم ساده ترین حملاتی از سوی ساحل قرار بگیرند که به راحتی می توانند فاجعه آفرین باشند.
       

       
      ·        حفاظت از سامانه های پدافندی برد بلند و برد متوسط
      سامانه های پدافندی برد بلند از جمله گران قیمت ترین و استراتژیک ترین دارایی های پدافند هوایی کشور هستند. علاوه بر این این سامانه های ویژه و گران قیمت در تعداد نسباتا کم در کشور عملیاتی هستند و جایگزینی آنها به سادگی میسر نیست، که همین مورد اهمیت حفاظت از آنها را دوچندان می کند. این سامانه ها در موقعیت جنگی هدف حملات پر تعداد قرار خواهند گرفت و ذخیره موشکی، و محدودیت های مربوط به تعداد درگیری هم زمان با چند هدف این سامانه ها آنها را در برابر حملات انبوه و سوارم آسیب پذیر می سازد و در عین حال نابودی هر یک از آنها گستره وسیعی از آسمان کشور را بی پناه می سازد. همچنین در برابر برخی تهدیدات شلیک موشک های دوربرد گران قیمت اساسا راه حل به صرفه و عاقلانه ای نیست، از این روی نیاز است تا سامانه هایی با برد آتش کمتر، ولی با هزینه آتش کمتر و توان درگیری با اهداف پر تعداد به صورت هم زمان در کنار این سامانه ها قرار داشته باشند. این امر وجود هر دو طیف سامانه های کوتاه برد، و برد نزدیک را در کنار سامانه های برد بلند ضروری می سازد.
       
      ·        حفاظت از خطوط لجستیکی و واحد ها و کاروان های متحرک نظامی به ویژه در زمان پیشروی و اجرای مانور.
      مساله رزم متحرک و لزوم فاصله گرفتن از رزم ایستا، اهمیت یافتن چابکی و قدرت مانور سریع در پهنه میدان نبرد نیاز به سامانه های پدافندی را تقویت می کند که بتوانند با سرعت گسترش یافته و عملیاتی شوند و حتی در حین حرکت توان عملیاتی و اجرای آتش خود را حفظ کنند. در این سناریو بر حسب شرایط مختلف استفاده از سامانه های کوتاه برد، برد نزدیک و یا ترکیبی از هر دوی آنها توصیه می شود.
       
      الزامات طراحی :
       
      با توجه به موارد بالا می توان لیست زیر را به عنوان الزامات طراحی لحاظ نمود: 
       
      ·        متحرک بودن
      ·        طراحی ماجولار و پودمان پذیر
      ·        سرعت استقرار و عملیاتی سازی بالا
      ·        سرعت واکنش زیاد، در حد چند ثانیه
      ·        بهره برداری از انواع سامانه های کشف و رهگیری اکتیو و پسیو
      ·        قابلیت درگیری با تعداد اهداف زیاد (دست کم 8 هدف به صورت هم زمان) که وجود سامانه های برد نزدیک موشکی را در کنار سامانه های توپخانه ای ضروری می سازد
      ·        پوشش آتش و کشف و شناسایی 360 درجه به صورت هم زمان (به لحاظ پیکره بندی الزمات خاص خود را دارد)
      ·        ظرفیت آتش بالا (خشاب عمیق) و بارگذاری مجدد بلوکی
      ·        وزن و ابعاد مناسب
      ·        توان رزم شبکه محور
      ·        مقاومت در برابر اخلال و جنگ الکترونیک
      ·        بهره بردن از مهمات دقیق و موثر
       
       
       
       
        [1] نمونه ای از این توپ روی تعداد محدودی از شناورهای نیروی دریایی قرار دارد که البته از نسخه های قدیمی این سامانه توپخانه ای می باشد و نشانه روی آن به صورت چشمی و توسط خدمه انجام می شود و در عمل از اجرای ماموریت یک سامانه CIWS عاجز است.
      [2]A deep magazine refers to the ability of a system to be fired numerous times before being resupplied. The “deepness” of a magazine will be limited by the number of munitions physically carried by a system or, for directed energy or electronic warfare systems, by the amount of stored energy (e.g., battery power
       
    • توسط worior
      به نام حق
       
      پیشگفتار
      این تاپیک جهت بررسی و طرح ایده های مختلف در زمینه تهاجم موشکی کروز و پاسخ پدافند بصورت ارزان و گسترده ایجاد گشته است.
      سایر سناریو ها نظیر حملات موشک های بالستیک، و یا بمب های دورایستا(گلاید، بدون موتور)، همچنین موشک های هایپرسونیک موضوع این تاپیک نیست.
       
      طرح حمله:
      در دسترس بودن سامانه های موشکی کروز در خدمت بسیاری از ارتشهای منطقه و استفاده گسترده از این سامانه ها در منطقه خاورمیانه، لزوم دارا بودن یک سامانه مقاومت پدافندی موثر را گوشزد میکند، اما چنین سامانه ای با چه وضعیتی روبروست و چگونه باید پاسخ بدهد؟
       


       
      فرض کنیم، در تهاجم یک روزه 8 ساعته، با هدف گشایش مسیر پدافند و بدست گرفتن آسمان ایران، ائتلاف مهاجم، اقدام به اجرای تهاجمی با مشخصات ذیل بنماید:
      - 4000 موشک کروز، در برد های مختلف، بدون خطا(فرض میشود، این تعداد موشکی هست که به هدف خواهد رسید)
      - اهداف عمقی و مرزی
      - شانس اصابت موشک های پدافندی در صورت رهگیری 75 درصد.
      مشاهده میکنید که با شلیک 4000 موشک پدافندی، تنها قادر به انهدام 3000 موشک کروز مهاجم خواهیم بود، و این به معنای اصابت دست کم 1000 موشک به هدف و مشغولیت 8 ساعته پدافند بر روی تعداد بسیار زیادی هدف خواهیم بود. با توجه به تصویر فوق این رقم حتی بیش از موشک هایی ست که در سال 2003 به عراق شلیک شده است. 
      آیا چنین حمله ای از نظر هزینه ای و لجستیک برای ائتلاف مهاجم دشوار خواهد بود؟
      - قیمت هر موشک تاماهاوک کلاس 4 که از آخرین و بیشترین حجم امکانات مسیریابی بهره میجوید، 1.87 میلیون دلار با نرخ شناور 2017 محاسبه شده است، بنابراین 4000 موشک حداکثر 8 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت و این رقم حتی اگر به 10 یا 20 میلیارد دلار نیز برسد، با توجه بودجه نظامی کشورهایی مانند آمریکا و اعراب منطقه، همچنین تامین هزینه در چند سال مالی، رقمی دور از ذهن و دست نیافتنی نیست. هم اکنون نیز فقط دو کشور عربستان و امارات در حدود 1200 موشک کروز در اختیار دارند. اگر به دو کشور، سایرین چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ... اضافه شوند، مقدار 4000 موشک رقم کاملا دست یافتنی خواهد بود.
      - از نظر لجستیک نیز، با توجه به تعداد بسیار پایگاه های اجاره ای و تسخیری دشمن در منطقه، و گستردگی پهنه جغرافیایی مرزهای کشورمان، استقرار چنین موشک هایی فقط به ناوها محدود نمیشود، و تمامی پایگاه های زمینی میتوانند به عنوان محل پرتاب استفاده شوند، و میتوان این فرض را گرفت که طی سالهای اخیر این انبار سازی موشک های کروز صورت گرفته باشد و به زمان حمله موکول نگردیده است.
       
      هزینه مقابله؟
      - دفع موثر 4000 موشک بالستیک برای پدافند به تنهایی بسیار دشوار به نظر میرسد، و طبیعی ست که برای این منظور نمیتوان صرفا بر پدافند موشکی متکی بود. اگر خطای 0.75  برای پدافند را بپذیریم، به رقمی در حدود 5400 موشک پدافندی،مقدار بسیاری تجهیزات کشف و شناسایی و مقدار بالایی شانس نیاز است. فلذا عقلانه است که پایگاه ها و محل های شلیک دشمن پیش از اقدام یا در همان دقایق اولیه حمله شود (که این موضوع بحث این تاپیک نیست).
      - اخلال gps و حتی انهدام ماهواره های هدایت کننده نیز با توجه به تجهیزات مدرن ترکام و وجود عوارض طبیعی بسیار در ایران مزیتی در حدود بالابرد چند درصد خطا به سامانه های کروز وارد میکند. این میزان خطا را بدلیل عدم وجود اطلاعات کافی از کیفیت و دقت سامانه های مهاجم همچنین بروز پیشرفت های آینده باید فاکتور گرفت و به تنها به برخورد سخت پدافند متکی بود.
       
      با توجه به موارد فوق یک مجتمع پاسخ برای مقابله طراحی کنید، به نحوی که قادر باشد:
      - 100 درصد موج اول حمله که علیه پدافند و تجهیزات راداری ثابت است را از کار بی اندازد
      - 80 درصد کل موشک ها در موج های بعدی را منهدم کند
      - بعد از 8 ساعت تهاجم سنگین همزمان با انواع اخلال با دست خالی مواجه نشود.
      - اقدام سخت یا hard kill باشد.
      - این پاسخ در سامانه خلاصه شود. اقدامات غیر عامل نظیر استتار، تعدد و اخلال نادیده گرفته شود.
      - موج اول 800 موشک
      - موج دوم 1200 موشک
      - موج سوم 600 موشک
      - موج چهارم 1400 موشک
      - هر موج حمله 2 ساعت.
      - از همه مهمتر، سیستم بسیار ارزان و موثر باشد.
       

       
       
       
      دارایی کنونی پدافند موشکی ایران:

       
       
      با تشکر، از حضورتون در بحث
       
       
       
       
       
       
    • توسط saiedtomcat
      ناگفته‌هایی از سایت سوباشی
      یک سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با بیان اینکه اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود، گفت: نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد.

      به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق، هادی فرخی سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی در گفتگو با خبرنگار مهر، در خصوص چگونگی نقش آفرینی مرکز پدافند هوایی در کشوراظهار داشت: مرکز عملیات پدافند هوایی در تهران و مراکز پدافند منطقه ای یا S.D.C ها که در نقاط مختلف کشور از جمله سوباشی همدان مستقر هستند و مراکز کنترل گزارش که تابع آنها هستند شبکه ای را تشکیل می دهند که از 50 سال پیش On Line بودند. یعنی اگر به فرض در گوشه شمال غرب کشور تحرکی دیده می شد، در لحظه به تهران گزارش می شد. یعنی کار در مراکز عملیات منطقه ای مثل همدان یعنی کار 24 ساعته و هفت روز در هفته، چه در جنگ و چه در صلح.

      وی در خصوص عملکرد مرکز پدافند هوایی همدان موسوم به سایت سوباشی عنوان کرد: سایت سوباشی در هشت سال دفاع مقدس وظایف سنگینی داشت که یکی از آنها کنترل عملیاتی و کنترل آتش پدافند هوایی بیش از 37 شهر بود. این رادار وضعیت های مختلف آمادگی را به پدافند این شهرها و مناطق اعلام می کرد. پدافند را هدایت می کرد، اعلام می کرد که چه زمانی مجازند شلیک کنند. هم چنین پروازهای گشت زنی جنگنده های خودی برای دفاع از این شهرها به عهده سایت سوباشی بود.

      فرخی اضافه کرد: در جنگ شهرها نیروی هوایی عراق با هواپیماهای میگ-25 که در ارتفاع بالا پرواز می کردند روی شهرهای ما چند بمب بی هدف پرتاب می کرد و فرار می کرد تا با کشتن شهروندان بی دفاع روحیه مردم ما را خراب کند. ارتفاع پروازی میگ های 25 به قدری بالا بود که ما نمی توانستیم با آنها درگیر شویم. اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود.

      وی با اشاره به اینکه از کارهای مهم سوباشی هدایت جنگنده هایمان بود، گفت: یعنی هواپیماهای فانتوم اف-4 یا اف-14 را در بعضی جاها و به خصوص شیارهای کوهها نگه می داشتیم به هواپیماهای مهاجم عراقی حمله می کردیم و گریز می کردیم. خلبانان ما با سوخت گیری از هواپیماهای تانکر در هوا بعضی وقت ها تا هفت ساعت برای پوشش هوایی منطقه در آسمان بودند.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی ادامه داد: همچنین بحث آلرت را داشتیم که خلبان داخل هواپیما بر روی باند آماده پرواز بود و به محض اینکه رادار هواپیمای دشمن را کشف می کرد بعد از پنج دقیقه بلند می شد و ما آن را به سمت هواپیمای دشمن هدایت می کردیم.

      وی تصریح کرد: جنگ و گریز در هوا و هدایت هواپیمای خودی با توجه به سرعت بالای دو هواپیما که روی هم بیش از دو برابر سرعت صوت است زیرکی و سریع الانتقالی خاصی را می طلبد. یک لحظه اشتباه یعنی انهدام هواپیمای خودی یا حمله موفق هواپیمای دشمن به شهرها.

      فرخی با بیان اینکه در مورد بمباران مناطق نظامی و حیاتی دشمن هم ما اکیپی بودیم که قبل از حمله خلبانان عمل کننده را توجیه می کردیم، گفت: اگر حمله مثلاً سپیده دم بود ساعت دو یا سه نیمه شب به سایت سوباشی می رفتیم و پشت دستگاه می نشستیم چون اطلاعات حمله را نباید پخش می کردیم و هواپیماهای خودی را هدایت می کردیم بدون اینکه با آنها صحبت کنیم. مثلاً به وسیله شماره هایی که رادیو بیان می کرد و زمانی که بمباران انجام می شد تازه خلبان ما اجازه داشت با ما صحبت کند.

      وی خاطرنشان کرد: در کنار رادار سوباشی ما شبکه دیده بانی مردمی را هم فعال کرده بودیم. چون رادارهای زمینی هر چه قدر هم کامل باشند باز نقاط کور دارند. ما به ادارات مختلف در غرب کشور مراجعه می کردیم، به ایستگاههای آتش نشانی مراجعه می کردیم، مساله را برای اینها توجیه می کردیم و از آنها می خواستیم که اگر هواپیمای مشکوکی دیدند از طریق تلفن به سایت اطلاع دهند. اگر اطلاعات آنها موثق بود از آنها تقدیر می شد. این شبکه خیلی به ما کمک کرد و ما بارها از این اطلاعات جهت سرنگونی هواپیماهای عراقی استفاده کردیم و این هم میهنان را هم با ساعت و سکه طلا مورد تشویق قرار دادیم.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی نقش رادار سوباشی در جنگ را همانند خاری در چشم دشمن دانست و افزود: این رادار در ارتفاع نصب شده بود و احاطه کامل به شیارهای داخل خاک خودمان و عراق داشت. من در چهار سال آخر جنگ تحمیلی به عنوان معاون عملیات در آنجا مشغول به خدمت بودم. بارها هواپیماهای عراقی که از کمک مستشاران روسی و فرانسوی بهره می بردند سعی کردند تا این رادار را مورد هدف قرار دهند که موفق نشدند.

      وی با تاکید براینکه قطع نامه 598 توسط ایران و عراق پذیرفته شده بود و حالت نه جنگ و نه صلح بود، گفت: ما تصورمان این بود که دیگر عراق از مرزهای بین المللی رد نمی شود. منتها نه تنها عراق در زمین و هوا به قطع نامه اعتنا نکرد بلکه منافقین را هم روانه خاک ما کرد.

      فرجی اضافه کرد: پنجم مرداد ماه سال 1367 بود. هواپیماهای عراقی از صبح چندین نوبت سایت سوباشی را بمباران کرده بودند که ناموفق بود چون پدافند کنار سایت امکان بمباران دقیق را به آنها نداده بود. بعد از ظهر یک هواپیمای عراقی از فاصله دور با بمب لیزری دقیقاً اتاق عملیات رادار را هدف قرار داده بودند.

      وی ادامه داد: در آن زمان من در پایگاه همدان بودم. تا آنجا که یادم می آید در ستاد پایگاه بودم و مشغول بررسی نامه ها بودم که به من تلفن زدند گفتند مثل اینکه سوباشی مورد حمله قرار گرفته است. دیده بان ها گزارش داده بودند و تماس تلفنی هم با سوباشی قطع شده است. سه تا ماشین آماده شدیم و سریع حرکت کردیم . فاصله پایگاه همدان تا سایت سوباشی تقریباً 36 کیلومتر است. ما طی 50 دقیقه به سایت رسیدیم.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با بیان اینکه حقیقتاً آنجا عاشورایی بود و طوری این عزیزان شهید شده بودند که انسان فراموش می کرد زندگی جریان دارد، گفت: چون دورتادور اتاق عملیات دیواره های قطور بتنی بود و بمب از بالا وارد اتاق شده بود موج انفجار از داخل اتاق خارج نشده بود و همه چیز را منهدم کرده بود. تیرآهن های قطور مثل یک کلاف خم شده بود. چون بمب دقیقاً به اتاق عملیات اصابت کرده بود نفراتی که در قسمت های دیگر و پناهگاه بودند هیچ صدمه ای ندیده بودند.

      وی اضافه کرد: آمبولانس و بالگرد به محل آمد. هر کس کاری می کرد. آن قدر آوار زیاد بود که رسیدن به جنازه ها هم سخت بود. همه در حال گریه جنازه ها را در می آوردند و بسته بندی می کردند. بعضی ها بدحال شدند. جنازه هیچ کدام از این عزیزان کامل نبود. جنازه ها را که به موطن اصلیشان فرستادیم روز بعد دو تا دست پیدا شد. دوستان گفتند می توانیم با آزمایشات پزشکی بفهمیم این دست ها مال کدام شهید است اما بنا به فتوای امام که شهید نبش قبر ندارد، این دو دست را به عنوان یادبود شهدای سوباشی در ورودی سایت سوباشی دفن کردیم.

      فرخی با اشاره به اینکه تمام این عزیزان که در اتاق عملیات بودند شهید شدند، گفت: 19 نفر که 18 نفرشان از پدافند هوایی بودند و یک نفرشان رابط نیروی زمینی بود. اینها بهترین های پدافند بودند. در اتاق عملیات باید هشت نفر حضور داشتند اما بقیه از استراحت شیفتشان زده بودند و داخل اتاق عملیات بودند تا اگر از دستشان بر می آید کمکی کنند چون جنگ شهرها از طرف هواپیماهای عراقی فکر همه ما را ناراحت کرده بود و می خواستیم هر کاری از دست ما برمی اید انجام دهیم.

      وی افزود: این بچه هایی که آنجا بودند کسانی بودند که برای ماموریت های خاص آموزش دیده بودند. برای هدایت هواپیماهای اکتشافی. اینها را با هواپیماهای کوچک به سایت های رادار می بردند برای اینکه هواپیماهای اکتشافی را هدایت کنند تا عکس های لازم را بگیرند و مسیرهای حمله جدید را انتخاب کنند و برگردند. این شهدا جوانترینشان 23 سال داشت و صاحب یک بچه 2 ساله بود و مسن ترین آنها شهید عسگری هم دوره من افسر عملیات سایت سوباشی بود.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با ذکر این نکته که من تقریباً همه آنها را می شناختم، گفت: شهید زمانی، شهید جودکی، شهید جامعه شورانی که از نیروی زمینی بود یا شهید دستنبو که اصلاً از همدان منتقل شده بود. ایشان در معاونت عملیات نیرو با امیر غلامی همکاری می کردند. امیر غلامی ایشان را که افسر راداری خبره ای بودند به تهران آورده بود تا برای بعضی ماموریت ها یا بعضی مشاوره ها پیش ایشان باشد.ایشان افسر شجاع و سریع الانتقالی بود و لحظه ای که رادار مورد هدف قرار گرفت ایشان پشت اسکوپ بود و برای ما نقل شده که در حال هدایت یکی از شکاری های خودی بوده است.

      وی افزود: سالها از آن اتفاق گذشته است، منتها من ندیدم که جایی از این شهدا صحبتی شده باشد. چون هر وقت که صحبت اتاق عملیات رادار بوده عنوان می شده که سری است و نباید مطرح شود.

      فرخی با اشاره به اینکه حمله به سایت سوباشی ضربه بزرگی به ما بود هم از نظر نفرات و هم اینکه ما یکی از مهم ترین رادارهایمان را از دست دادیم، گفت: البته کمتر از بیست و چهار ساعت از این حادثه نگذشته بود که پرسنل پدافند یکی از رادارهای تاکتیکی را از مکان دیگری به سوباشی منتقل کردند تا شبکه راداری ما دچار اختلال نشود.

      وی افزود: الان وقت استفاده از این تجارب و عنوان این رشادت هاست و من عرض می کنم که در آخر جنگ شاید نسبت هواپیماهای عراق به ما ده به یک بود. اما پیروزی ما و نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد.

      متاسفانه هرچی گشتم عکسی پیدا نکردم که مستقیما به سوباشی مربوط باشه
    • توسط worior
      برنامه‌ی هسته‌ای ایران و راهبرد توسعه‌ی تسلیحات فضاپایه‌ی ایالات متحده
       
       

       
       
       
      مقدمه
      پیش از وارد شدن به بحث لازم است بیان شود که رهیافت مدیریتی در مسائل دفاعی در سطح کشورها، غالبا از جنبه‌ی فرماندهی و کنترل نگریسته می‌شود و در این حیطه، مسائل موشکی در سطح راهبردی آن قرار می‌گیرند. اما زمانی که از جنبه‌ی تولید موشک یا استفاده از توان نظامی به خصوص موشکی به عنوان بازدارندگی در سیاست خارجی نگریسته شود، موضوعات از حیطه‌ی فرماندهی و کنترل خارج شده و جنبه‌ی سیاسی با ابعاد وسیع افکار عمومی، اقتصاد، حکمرانی و امور خارجه پیدا می‌کند. بنابراین پدیده‌ای که چنین ابعادی دارد لاجرم هماهنگی‌ها، سازماندهی‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها و دشواری‌های بسیاری برای به سرانجام رسیدن خود طی کرده است. این موضوع دیگر یک مسئله‌ی ساده و تک‌بعدی که در اختیارات یک یا چند فرد معدود باشد تا از طریق برنامه و بودجه‌ها آن را کنترل کنند، نیست. پدافند موشکی جهانیِ ایالات متحده، موضوعات فوق را نه فقط در حوزه‌ی داخلی و مرزهای آن کشور، که در ابعاد بسیار جنجال‌برانگیز و ایدئولوژیک پرچالش جهانی حل نموده است. مقداری مطالعه‌ی تاریخ و انگیزه‌های به وجود آمده در مسیر تاریخی متصل به رویدادهای حاضر، ما را از جنبه‌ی دیگری نسبت به سیاست‌های در پیش گرفته شده‌ی ابرقدرت‌ها هشیار می‌سازد. با تکیه بر این ایده که مسائل عظیم و پرحاشیه‌ی جهانی موضوعاتی نیستند که از طریق توافق‌های سطحی مانند مذاکرات موشکی شوروی و آمریکا و یا ایران با ۱+۵ و آنچه در برجام رخ داد، حل شوند، تحلیل آنچه گذشت و آنچه میبایست انجام داد خواهیم پرداخت.
      تاریخچه‌ای مختصر از تسلیحات دفاع موشکی ایالات متحده
      پروژه‌ی سنتینل 1
      رابرت مک نامارا (۱۹۶۷) برنامه‌ی دفاع قاره‌ای را ارائه داد. سیستمی متشکل از موشک‌های بلند اسپارتان، موشک کوتاه‌برد اسپرینت، به همراه رادار و کامپیوتر. اجزای پروژه سنتینل مانند موشکها و سایر تجهیزات از 1955 مراحل تحقیق و توسعه خود را آغاز کرده بودند، موشک های نایک هرکولیوس و زئوس پیشتر در مراحل اثبات فناوری از دستیابی به یک سطح توانمند عملیاتی بازمانده بودند، این طرح جدید نیز که بر آمده از تکنولوژی های پیشین خود بود، در برابر مشکلات فنی و راهبردی بسیاری قرار گرفت:
      ·         از نظر راهبردی نصب حتی تعداد محدودی از این موشک‌ها دشمن را به حمله‌ی پیش‌دستانه‌ی هسته‌ای وادار می‌ساخت (امکان نصب در هر نقطه‌ای از دنیا وجود نداشت).
      ·         باعث ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید و پرهزینه و افزایش سرسام‌آور در هزینه‌ی نگهداری این تجهیزات جدید می‌شد.
      ·         تکنولوژی روز نمی‌توانست دفاع کاملی در برابر حملات پیچیده ایجاد کند.
      ·         به خاطر برد کمِ موشک‌ها نواحی تحت پوشش دفاعی بسیار محدود می‌شدند.
      ·         استفاده از سرهای جنگی هسته‌ای در موشک‌های رهگیر، رادارهای دفاعی خودی را از کار می‌انداخت و کل سامانه پس از اولین رهگیری‌ها از کار می‌افتاد.
      ·         همین مسئله باعث نگرانی‌های بسیاری در استفاده از بمب اتمی در محدوده‌ی دفاعی خودی می‌گشت.
      
       شکل 1 به ترتیب از راست اسپارتان و اسپرینت
       
       
      مهم‌ترین مسئله در ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر موشک‌های قاره‌پیما (ICBM)، بر هم خوردن توازن هسته‌ای بود. مفهوم «انهدام کامل دوطرفه» که اشاره به بازدارندگی هسته‌ای داشت، با ایجاد یک چتر هسته‌ای در یک طرف نقض می‌شد و همین امر سبب ایجاد ناپایداری‌های جدید در عرصه‌های مختلف تسلیحات حامل هسته‌ای می گشت. منظور از انهدام کامل دوطرفه به اختصار MAD این بود که هر جنگ هسته‌ای به نابودی کامل دو طرف درگیر بیانجامد، نه آنکه یکی بتواند از چنین جنگی خود را نجات داده یا دست‌کم بخشی از توان خود را حفظ کند در این صورت موازنه از دست میرود و این عدم تعادل میتواند شروع کننده یک درگیری هسته ای باشد. اما با اینکه این موضوعات بارها توسط نخبگان مختلف نظامی و سیاسی تکرار می‌شد، شواهد نشان می‌دهد که این ایده‌ها آنچنان در عمل مورد توجه قرار نمی‌گرفته‌اند. دست‌کم در حوزه‌ی تحقیق و توسعه‌ی چتر پدافند موشکی، تلاش‌ها با قدرت ادامه پیدا میکرد. با ناکامی پروژه‌ی سنتینل در دستیابی به اهداف خود طرح آن به «تامین» تغییر نام داد و در ۱۹۶۹ تلاش‌های جدیدی در حوزه‌ی پدافند موشکی آغاز شد.
       

       شکل2 نمایی از چینش سامانه های منتقل شده به داکوتای شمالی
       
      پروژه‌ی تامین 2 (۱۹۶۹) SAFE GUARD
       

      شکل 3 سامانه موشکی پروژه Sentinel  در پروژه Safeguard نیز بکار گرفته شد.
      این طرح ناتوانی‌های طرح سنتینل مانند عدم توانایی پوشش کل کشور و ... را با حذف مفهومی آن‌ها و محدودسازی طرح به اندازه‌ی حفظ قابلیت انتقام متقابل در برابر حملات موشکی کنار گذاشت و از موشک‌های اسپارتان و اسپرینت و سایر تکنولوژی‌های موجود در طرح سنتیل صرفا برای حفاظت از سیلوهای پرتاب موشک‌های قاره‌پیمای هسته‌ای بهره جست. از آنجا که شوروی نیز  در مقابل آمریکا طرحی مشابه در دست اجرا داشت، چنین امری سبب می‌شد تا راهبرد انهدام کامل دو‌طرفه برای هر یک پابرجا بماند، ضمن آنکه:
      ·         هزینه‌ی کم‌تری تحمیل شود.
      ·         در اتمسفرهای نزدیک به مناطق دارای جمعیت از سرهای جنگی هسته‌ای ضدموشکی استفاده نمی‌شد، تا نگرانی‌های سیاسی-اجتماعی کم‌تر شود.
      ·         به دلیل محدود بودن منطقه‌ی پدافندی، کاربرد موشک‌های کوتاه‌برد اسپرینت که در پروژه‌ی سنتینل تقریبا بی‌فایده به نظر می‌رسید، در یک محدوده‌ی کم‌تر حفظ می‌شد.
      ·     از آنجایی که سیلوهای موشکی در ابتدای هر حمله می‌توانست مورد تهاجم شوروی قرار گیرد، آن‌ها با قراردهی مقدار زیادی موشک پدافندی در محدوده‌ی سیلوهای موشک‌های قاره‌پیما، می‌توانستند به سطح مطلوبی از حفظ توان آفندی برسند.
      ·         با این وجود این پروژه نیز همچنان محدودیت‌های سیاسی و نظامی سابق را در خود داشت.
       
      پیمان تسلیحات ضدموشکی 3ABM TREATY 
      مسائل فوق در مورد پدافند موشکی البته برای شوروی هم وجود داشت. هیچکدام از طرف‌های جنگ سرد از پس هزینه‌های آن برنامه‌ها به طور کامل برنمی‌آمدند و علاوه بر آن مشکلات فناورانه‌ی بسیاری وجود داشت. برای مدیریت رقابت تسلیحاتی، دو طرفِ جنگ سرد رو به پیمان‌های منع تولید تسلیحات دفاع موشکی آوردند؛ که در خلال مذاکرات سالت ۱ در پیمان ۱۹۷۲ و سپس بازبینی پیمان دفاع موشکی در ۱۹۷۴، این مشکلات دو طرف را به محدودسازی متقابل سوق داد. شوروی در تعداد ۱۰۰ موشک رهگیر گالوش با نام ناتوی A-35 برای حفاظت از یک هدف به انتخاب خود (موسکو) محدود گشت و آمریکا نیز پروژه‌ی تامین خود را در پایگاه هوایی گرند فورک داکوتای شمالی، برای حفاظت از موشک‌های قاره‌پیمای خود در آن ناحیه مستقر کرد. شوروی کار تحقیقاتی بر روی توسعه‌ی سیستم را هیچ‌وقت متوقف نساخت و سامانه را به نسخه‌ی A-135 به‌روزرسانی کرد و سپس آن را به A-235 ارتقا داد. این پروژه‌ها در اطراف مسکو مستقر بوده و همچنان فعال هستند و اخیرا نیز آزمایش‌هایی داشته‌اند.
      روسیه و آمریکا سعی کردند برد این موشک‌ها را نیز ارتقا دهند؛ روسیه ارتقاهای عظیمی داده است تا ضمن متعهد ماندن به پیمان ضدموشکی و بدون جابه‌جا کردن سامانه، بتواند محدوده‌ی دفاعی قابل اجرا توسط موشک‌ها را افزایش دهد.
       

      شکل 4 موشک پدافندی حامل سرجنگی انرژی جنبشی KKV
       
      نگرانی‌های اصلی پیرامون دفاع موشکی مبتنی برای کلاهک هسته‌ای هوابرد باعث شد تا از ۱۹۸۰ به بعد نیروی زمینی آمریکا امکان‌سنجی‌های مربوط به رهگیرهای اصابتی را مورد پژوهش قرار دهد. ماشین اصابتی کلاهک رهگیری‌ای است که بدون داشتن خرج یا سر جنگی انفجاری از نوع هسته‌ای یا متعارف، مستقیما با اصابت کردن به سر جنگی موشک مهاجم و از طریق انرژی جنبشی فراوانی که در هر دو وجود دارد، آن را نابود می‌سازد. اصطلاحا این سرهای جنگی را «Kinetic Kill Vehicles» یا ماشین کشتار انرژی جنبشی و به شکل اختصاری KKV می‌نامند.
      این آزمون‌ها توانستند در نهایت در سال ۱۹۸۴ موفقیت‌هایی کسب کنند. یک رهگیر از نوع انرژی جنشی با سر جنگی چتریِ مجهز به جستجوگر مادون قرمز، توانست یک سر جنگی فرودکننده به جوِ یک موشک قاره‌پیمای آمریکایی موسوم به مینوتمن را با سرعتی در حدود ۶۱ کیلومتر بر ثانیه و در ارتفاعی ورای ۱۶۰ کیلومتر منهدم سازد.
      این دستاورد توانست از نظر فناوری اثبات کند که می‌شود در فضای بیرونی جوِ زمین، رهگیری‌های موفقی در ارتفاع بالا داشت به نحوی که بتوان سرهای جنگیِ فریب و اصلی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد و نیازی به یک انفجار اتمی برای از بین بردن موشک‌های مهاجم نباشد.
      لایحه‌ی اقدام دفاعی راهبردی SDI 4
      یک سال قبل از آزمون مذکور در ۱۹۸۳، دولت ریگان بودجه‌های این بخش را با عنوان اختصاری Strategic Defense Initiative یا به اختصار SDI به تصویب رسانده بود. این طرح سپس برنامه‌ی جنگ ستارگان نام گرفت. ریگان صراحتا عنوان کرد هدف از این پروژه پایان دادن به جنگ هسته‌ای نه فقط در برابر شوروی و برای آمریکا، بلکه برای کل متحدان آمریکا در نظر گرفته شده است و قصد دارد تهدیدات هسته‌ای را برای همه‌ی طرف‌ها پایان دهد. این طرح بسیار بلندپروازانه بود. از استفاده از تجهیزات فضایی بسیار وسیع و بزرگ برای رهگیری موشک‌های مهاجم، تا لیزرهای ایکس‌ریِ فضاپایه برای انهدام و همچنین سامانه‌های عظیم کنترل و فرماندهی که تمامی این‌ها را در خود جای داده باشد و بر خلاف پروژه‌های قبلی هدف خود را دفاع کامل و همه‌جانبه در برابر یک تهاجم اتمی بزرگ توسط شوروی عنوان می‌کرد، به نحوی که می‌بایست در مناطقی خارج از خاک آمریکا نیز نصب شوند. در همان ابتدای معرفی، SDI که از آن به عنوان پروژه‌ی منهتن ۲ نیز یاد کرده‌اند با نقدهای فراوانی از نظر فنی و اجرایی و همچنین بودجه‌ای مواجه شد.

      شکل 5 داده نمای برنامه دفاع راهبردی SDI
       
      خروج از پیمان تسلیحات ضدموشکی
      با گذشت زمان و توسعه‌ی برخی تسلیحات در این حوزه و اخذ فناورهای جدید، در ۱۹۹۹ سازمان ملل قطعنامه‌ای برای فشار به ایالات متحده در جهت متوقف ساختن تحقیقات و رهاسازی این سامانه به تصویب رساند. هدف این قطعنامه حمایت از توافق تسلیحات ضدموشکی دو جانبه‌ی آمریکا با شوروی و به اختصار ABM بود. اما در نهایت در ۲۰۰۲ آمریکا از این پیمان خارج شد و در برابر، روسیه نیز از استارت ۲ خارج شد. پیمانی که نصب کلاهک‌های چندگانه بر روی موشک‌های قاره پیما را محدود می‌ساخت. خروج از این پیمان با هدف ناکارآمد ساختن دفاع موشکی بود.
      دفاع موشکی دشواری‌های فراوانی نشان داد
      همزمان با هزینه‌های بسیار در ایجاد پایگاه‌های فرماندهی فضایی مختلف، به خصوص در استرالیا و جزایر دیگو گارسیا در اقیانوس هند، موفقیت در ساختن تجهیزات مناسب مقداری به طول انجامید. موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای آمریکا نصب شدند. این موشک‌ها می‌توانستند کلاهک‌های بالستیک را هنگام ورود به جو و یا در فاز میانی رهگیری کنند. پدافند موشکی پاتریوت ۲ که در جنگ کویت و حمله‌ی عراق به اسراییل در ۱۹۹۱ ناتوانی کاملی از خود نشان داده بود، در ۲۰۰۳ نیز کارنامه‌ی موفقی نداشت و به گونه‌های کوتاه‌برد دیگر به اسم پاتریوت ۳ به‌روزرسانی شد که مسئله‌ی برد کوتاه و عدم پوشش همه‌جانبه را موجب می‌شد و آثار هزینه‌ای برای ایجاد پوشش کامل در بر داشت. سپس پروژه‌ی تاد یا Terminal High Altitude Area Defense (THAAD) برای بردهای بالاتر و با موشک‌ها و سامانه‌های راداری جدید انجام شد. این سامانه در یک پروژه‌ی کاملا متفاوت در کنار پاتریوت ۳ می‌توانست تا حدودی خلا ناتوانی پاتریوت ۲ را جبران کند. گرچه تحقیقات این موشک‌ها ۴ سال پس از SDI یعنی در سال ۱۹۸۷ کلید خورده بود، اما ۲۱ سال بعد و در ۲۰۰۸ استقرار عملیاتی یافتند. سپس در برابر کره‌ی شمالی در کره‌ی جنوبی و در برابر ایران در امارات، اسراییل، ترکیه و رومانی مستقر شدند. همچنین پروژه‌ی بسیار مهم لیزر هوابرد که دفاع ارزان همه‌جانبه در برابر موشک‌های بالستیک را ممکن می‌ساخت، به دلیل مشکلات فنی بسیار کنار گذاشته شد.
      رابرت گیتس وزیر دفاع وقت در سخنرانی پیرامون عملیاتی شدن این سامانه چنین اظهار داشت:
      «من کسی را در دپارتمان دفاعی نمی‌شناسم جناب آقای تیهارت، که بر این فکر باشد که این سامانه توان استقرار عملیاتی دارد. واقعیت این است که شما به لیزری در حدود ۲۰ یا ۳۰ برابر قوی‌تر از لیزرهای شیمیایی که روی هواپیماهای کنونی نصب هستند نیاز دارید تا بتوانید از هر فاصله‌ای نسبت به مکانِ پرتاب، آتش کنید ... خب! در حال حاضر لیزر هوابرد می‌بایست در مداری درون آسمان ایران پرواز کند تا بتواند هر موشکی را در مرحله‌ی آغازین پرتاب منهدم سازد؛ و اگر شما همین را نیز بخواهید عملیاتی کنید به ۱۰ تا ۲۰ هواپیمای ۷۴۷ نیاز دارید که قیمت هر کدام از این سامانه‌ها حدود ۱۵ میلیارد دلار خواهد شد و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار برای نگهداری نیاز دارند و اینجا کسی که یونیفرم‌پوش باشد و من او را بشناسم باور ندارد که چنین مفهومی امکان‌پذیر باشد».
      گرچه هیچ‌وقت دلایل واقعی این پروژه اعلام نشد(!) و پروژه‌ی دیگری بر روی هواپیمای سی ۱۳۰ به صورت عملیاتی باقی مانده است، از دید نگارنده این لیزر می‌توانست نیروهای نظامی روی زمین را از بین ببرد و به تجهیزات راداریِ استقراری، آسیب‌های عملیاتی وارد کند.

      شکل 6 بوئینک 747 سامانه لیزر هوابرد YAL-1A
         
       
       
      استقرار پدافند موشکی در رومانی و واکنش روس‌ها
      در سال ۲۰۱۶ همزمان با استقرار موشک‌های آمریکایی در رومانی، روسیه آن‌ها را تهدیدی برای خود برشمرد و از ایالات متحده خواست آن‌ها را برچیند؛ سپس در واکنش، پیمان موشک‌های برد متوسط (INF) را پس از استارت ۱ به حالت تعلیق درآورد. هدف از تعلیق INF استمرار مذاکره و استفاده از حربه‌ی تهدید ساخت موشک‌های میان‌برد علیه اروپا و حذف یک تهدید ایجاد شده در این قاره بود. و لیکن روس‌ها نتیجه‌ای از آن نگرفتند و رسما از این پیمان خارج شدند تا از اقدامات عملی رونمایی کنند. آمریکا نیز در برابر، در سال ۲۰۱۸ از این پیمان خارج شد. روس‌ها پیش‌تر این پیمان را از سوی آمریکا نقض شده می‌دانستند و معتقد بودند موشک‌هایی که آمریکا از آن‌ها به عنوان هدف در سامانه‌ی دفاع موشکی خود استفاده می‌کند، در واقع صرفا یک هدف تمرینی نیستند بلکه تلاشی برای توسعه‌ی موشک‌های میان‌برد می‌باشند. این اقدام از آنجایی نیاز بود که روس‌ها پس از خروج از پیمان مذکور می‌توانستند با استقرار موشک‌های میان‌برد خود، سامانه‌های پدافند موشکی دوربرد ایالات متحده را که برای رهگیری اهداف ورای جو در نظر گرفته شده بودند و عمدتا قاره‌پیما محسوب می‌شدند، با موشک‌های کوتاه‌بردتر هدف قرار دهند.
      آمریکا بر این باور بود که INF با وجود موشک‌های ساخت ایران و چین دیگر معنای سابق خود را ندارد و صرفا آمریکا و هم‌پیمانانش را محدود ساخته است. در واکنش، آن‌ها شروع به مذاکره با سایر کشورهای اروپای شرقی کردند تا برای استقرار سایر پدافندهای موشکی خود، مکان‌یابی جدیدتری انجام دهند. اما روس‌ها به سرعت هشیار شده و واکنش بسیار عظیمی از خود در حوزه‌ی فناوری موشکی در جهت خنثی سازی اقدامات آمریکا نشان دادند.
       

      شکل 7 نمایی از چالش استقرار سامانه دفاع موشکی در دوسلو رومانی رادار TPY-2 در ترکیه برای ایران و روسیه
      بازخوانی استراتژیک
      هدف برنامه‌ی دفاع موشکی آمریکا تهدیدات شوروی عنوان شده بود. گرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هیچ‌یک از سامانه‌های اعلامی تا دهه‌ی ۹۰ قادر بوده باشند ارزش عملیاتی ایجاد کنند، اما وزنه‌های بسیار سنگینی در حوزه‌ی رقابت‌های سیاسی دوره‌ی جنگ سرد تلقی می‌شده‌اند. دست‌کم تا زمانی که از نظر فنی داده‌های مربوط به میزان موفقیت یک پروژه نظامی مکشوف نباشند و یک طرف انحصار چنین تسلیحاتی بخصوص انحصار در نمایش های قدرت از آن را داشته باشد و طرف دیگر به برنامه‌ی تولید آن ورود نکرده باشد، کشور اعمال کننده‌ی اقتدار، قوت خاصی به توان نظامی خود افزوده که موازنه را به نفع خود تغییر میدهد.
      در آن دوره موازنه مستقیما با حفظ سرمایه در ارتباط بود و بر هم خوردن موازنه به یک سمت به خصوص به نفع طرف غربی با فرار سرمایه و نخبگان بیشتر به آنجا و افزایش چتر دفاعی و توسعه نفوذ سیاسی به کشورها فواید خود را نشان می‌داد. توانایی‌های سیاسی‌ای که پس از ایجاد این فاکتور قدرت اخذ می‌شدند، در دوره‌ی جنگ سرد بسیار چشمگیر بودند. به خصوص در حوزه‌های مربوط به امنیت بین‌المللی و ایجاد سایر انحصارهای متکی بر تجارت و سازمان‌های بین المللی. نمونه‌ی بسیار بارز این بهره‌برداری‌های سیاسی از تسلیحات راهبردی، طعم شیرین حق وتوی شورای امنیت برای ابرقدرت‌ها بود. و فرار توام با وحشت احزاب سیاسی کشور ها به دامان جریان سرمایه داری یا کمونیسم.
      اما اگر یک یا چند کشور دیگر به این قابلیت‌ها دست پیدا می‌کردند، اگر متحد آمریکا بودند آن را در تلاش‌های دست‌جمعی در بلاک خود تجمیع می‌کردند و یا آن را وادار می‌کردند در حیطه‌ی منافع ایدولوژیک نظام سرمایه‌داری عمل کند؛ و اگر در بلاک شوروی چنین قابلیت‌هایی پدید می‌آمد، رفتار رهبران شوروی حالتی مخاصمه‌آمیز می‌گرفت. و در برابر، رفتار غرب به سرعت از فرم‌های اعمال قدرت و انگیزه‌های اقتدارگرایانه به سمت مذاکرات سازش بین دو قدرت گرایش پیدا می‌کرد.
      در 1967 و پیش از اعلام رسمی اجرای طرح سنتینل، با هدف محدود سازی این فناوری ها مذاکراتی در گلاسبرو نیوجرسی بین آمریکا و شوروی به اجرا گذاشته میشود. مک نامارا وزیردفاع وقت در جلسه ای که لیندن جانسون و الکسی کوسیگین معاون اول نخست وزیر شوروی حضور داشتند، تلاش کرد تا مفاهیم راهبردی دفاع موشکی را با نمایش اسلاید هایی از معادلات ریاضی و تئوری های راهبردی به کوسیگین القا کند که این سامانه ها میبایست در سطحی کنترل و محدود شوند، اما در اقناع کوسیگین ناکام میماند. گرچه دو طرف هرکدام برای خود روایتی از آن مذاکرات 3 روزه نقل کرده اند، ولیکن توافقی در سطح مورد نیاز آمریکا حاصل نمیشود. با این وجود جانسون میدانست که عملا پروژه سنتینل امکان پذیر نیست(چرا که آمریکا قادر به پوشش تمام کشور با استفاده از آن نخواهد شد) در حالی که پیشتر گفته بود قصد انجام هیچ کاری در مورد آن ندارد مجبور به ارائه طرح میشود. هزینه آنچه که در برنامه پیش بینی شده بود، معادل 60 میلیارد دلار به ارزش امروز است. از طرفی شوروی اقدام به نصب دفاع موشکی کرده بود و پیشرفتهایی از خود نشان میداد که ایالات متحده را آزار میداد، جانسون بشدت تحت فشارهای کنگره قرار میگیرد که چرا دولت در نصب این سامانه ها تعلل ورزیده و دست سیاستمداران در برابر شوروی خالیست، این مسئله بعدا به یکی از مصائب در کارزار انتخاباتی آمریکا تبدیل میشود، وی  به نصب تعدادی از این سامانه ها رضایت میدهد، که نتیجه همان پروژه سیف گارد است.
      اگر به خط سیر زمانی مذاکرات، پیمان‌ها و موافقت‌نامه‌های تسلیحات موشکی میان شوروی و ایالات متحده نگاهی بیاندازیم، مذاکرات ۱۹۶۹ هلسینکی درست در زمانی آغاز شد که پروژه‌ی سنتینل که از ۱۹۶۷ شروع شده بود به هیچ موفقیت عملیاتی دست پیدا نکرد و آن بخش از نتایج که از نظر تحقیقاتی مهم به نظر می‌رسیدند سرانجام در برنامه‌ی تامین ایالات متحده گنجانده و حفظ شدند.
      سپس در آن زمان با استفاده از مذاکرات سعی شد جلوی پیشرفت فنی شوروی در حوزه‌ی این تسلیحات گرفته شود. لازم به ذکر است پدافند گالوش که از آن به عنوان پدافند موسکو یاد می‌شود از نظر استراتژیک بسیار موفقیت‌آمیزتر از انواع آمریکایی تلقی می‌شد. این موفقیت بیش‌تر از آنکه مدیون خود موشک‌ها باشد، مدیون استقرار آن‌ها در جایی نزدیک مرزهای اروپای شرقی بود. به نحوی که کلاهک‌های هسته‌ای بسیار قدرتمندِ موشک‌های پدافندی، در آسمان اروپا منفجر می‌شدند یعنی در فاصله‌ی دور از سرزمین اصلی شوروی. این یک دفاع دوجانبه ایجاد می‌کرد: نخست اینکه موشک، دشمنِ کاپیتالیستی خود را دفع می‌نمود، دوم اینکه در آسمان کشورهای سرمایه‌داری منفجر می‌شد و بار روانی بسیار سنگینی در حوزه ناتو ایجاد می‌کرد. در حالی که در ایالات متحده موشک‌های پدافندی در آسمان این کشور و یا در دریاهای اطراف آن مثمر ثمر بودند و حتی در صورت موفقیت آثار تشعشعیِ بارش رادیواکتیو و در کنار آن آسیب‌های روانی به جغرافیای ایالات متحده بازمی‌گشت. آن‌ها مجبور بودند برای زدن موشک‌های شوروی در آسمان خود، بمب اتمی منفجر کنند و این ممکن بود به انفجارهای دامنه‌دار هسته‌ایِ کلاهک‌های مهاجم منجر شود. از طرفی استقرار پدافندهای آمریکایی در اروپا در آن زمان، اروپا را نیز تحت خطر حمله‌ی هسته‌ای با موشک‌های کروز، موشک‌های کوتاه‌برد و بمب‌افکن های شوروی قرار می‌داد.
      مذاکرات موفق آمریکا و تحمیل هزینه به روسیه توام‌ با عقب‌نشینی
       آمریکا عملا متوجه این امر شده بود که نمی‌تواند یک سامانه‌ی جامع دفاع موشکی موفق در خاک خود بدون حضور در سایر نقاط دنیا ایجاد کند. بنابراین وارد مذاکره شد و بدون جنگ، سیستم شکست‌خورده‌ی خود را وجه‌المعامله‌ی پیمان سالت ۱ یا تعهدنامه‌ی کاهش تسلیحات راهبردی قرار داد و از فرصت پدید آمده در مذاکرات، برای کاهش سایر تسلیحات بهره جست که با واکنش مثبت روس‌ها نیز مواجه شد.
       

      شکل 8 موشک کروز هسته ای تاماهاوک نسخه گریفون که توسط نماینده شوروی در حال بازرسی میباشد.
      ایالات متحده در گام‌های بعدی موشک‌های میان‌برد و سپس کوتاه‌برد شوروی را محدود ساخت، موشک‌های کروز را از اروپا جمع کرد و کلاهک‌های شوروی در هر موشک را به یک عدد محدود ساخت تا بتواند پدافند موثری در برابر آن ایجاد کند، این محدود سازی اساس مذاکرات استارت2 بود. در حالی که در عمل، داشتن این موشک‌ها برای آمریکا هیچ صرفه‌ی راهبردی نداشت و فقط یک داروی سیاسی برای اروپایی‌ها محسوب میشد، موشک‌های سوخت جامدِ بسیار مهم شوروی مانند پایونیر که با هر پرتاب قادر بود ۳ کلاهک را به برد ۵۵۰۰ کیلومتری بفرستند، کنار گذاشته شدند. این یک راهبرد مذاکراتی بسیار موفقیت‌آمیز قلمداد می‌شد و از آنجایی که بدون جنگ و هزینه توانسته بود تعداد زیادی تسلیحات راهبردی در محدوده‌ی درگیری شوروی با اروپا را از میان بردارد، مورد استقبال عمومی جهانی هم قرار گرفته بود.
       بیش‌ترین هزینه را روس‌ها دادند، آن‌ها در برابر سه گونه موشک آمریکایی و ۸۴۶ فروند از آن‌ها، حدود ۱۸۴۶ فروند موشک در ۶ گونه‌ی بسیار موفق رزمی را کنار گذاشتند و از آنجایی که حتی لانچرها و ماشین‌های حامل را نیز از بین می‌بردند، هزینه‌ها تحمیلی به شوروی بسیار سرسام‌آور بود. بر اساس همین موفقیت در مذاکرات و تحمیل هزینه به شوروی که از تجربه‌ی ۱۹۷۲ اخذ شده بود، پیمان‌های سالت ۲، INF، استارت ۱، استارت ۲ و سپس استارت جدید در ۲۰۱۰ مورد مذاکره قرار گرفتند. اما آنها پا را از آن فراتر گذاشتند و در همین راستا رژیم منع تولید و اشاعه‌ی فناوری تسلیحات موشکی با برد بالاتر از ۳۰۰ کیلومتر با عنوان MTCR به بسیاری از کشورها تحمیل کردند.
       
       

      شکل 9موشک پایونیرRSD 10  با قابلیت حمله سه کلاهک به برد 5500 کیلومتر که در پیمان INF  کنار گذاشته شد
       
       
      بازگشت به پیش از سالت ۱ و مذاکرات ۱۹۶۹
      اما چه چیزی باعث شد تا در ۲۰۱۶ ورق برگردد و هر دو به جایگاهی قبل از سالت ۱ و حتی پیش از مذاکرات ۱۹۶۹ بازگردند؟ ترامپ و جمهوری‌خواهان؟! مشکلات از دوره‌ی اوباما شروع شده بود: از دید آمریکایی‌ها ظهور قدرت‌های جدید مانند چین، کره‌ی شمالی و ایران و از دید روس‌ها ایالات متحده به عنوان ناقض پیمان‌ها. اما در عمل و با نگاه به واقعیت‌های فنی روی زمین می‌توان  موضوع به سرانجام رسیدن پروژه‌های پدافند موشکی ایالات متحده به خصوص در بعد تولید انبوه و استقرار به عنوان عامل اصلی و فاکتور نوظهور اعمال قدرت اشاره کرد. ایالات متحده سال‌ها برای داشتن سامانه‌ی دفاع موشکی قابل اتکا تلاش کرده بود و اگر این پروژه‌ها زودتر به نتیجه می‌رسیدند، خروج از این پیمان‌ها نیز به همان نسبت زودتر اتفاق می‌افتاد. اگر موفق نمی‌شدند نیز دلیلی برای خروج از پیمان وجود نداشت و چه بسا بجای ارائه راهبردهای سلطه گرایانه ای چون تسلط تمام طیفی بر جنگ آنهم در کل دنیا، داعیه‌دار صلح جهانی می‌شدند و رژیم‌های بین المللی بیش‌تری مانند MTCR را از طریق رژیم های کنترل بروکراتیک به ملت‌ها تحمیل می‌کردند. پس از استقرار موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای کلاس هازارد و استقرار حجم وسیعی از حسگرهای فضاپایه، این توان به وجود آمد که تحلیل جامعی نسبت به پرتاب موشک‌های بالستیک به صورت لحظه‌ای در تمام دنیا فراهم شود. کشورهایی مثل ایران و کره‌ی شمالی مستقیما برای خاک آمریکا تهدید راهبردی محسوب نمی‌شدند، آنها در برابر دشمنان منطقه ای و تهدیدات نزدیک خود سلاح میساختند،  و اگر موشک‌های قاره پیما هم می‌ساختند، از نظر عددی و سر جنگی آنقدر محدود بود که بشود در برابرشان کاری کرد. بنابراین از طریق توسعه‌ی تهدیدات میان‌برد توسط کشورهای به اصطلاح سرکش(!)، می‌توانستند استقرار رایگان سامانه‌های ضدموشکی آمریکایی را در هر نقطه‌ای از دنیا و به هزینه‌ی میزبان انجام دهند و این یک آماده‌سازی جهانی برای کنترل فضا و ایجاد انحصار در حوزه‌ی پرتاب‌های فضایی نیز بود. باید به قدرت های نوظهور فشار وارد میکردند تا تهدیدی بر علیه آمریکا شوند و از طریق پاسخ به آن تهدید چتر امنیتی خود را در حوزه های اقتصادی تحت تسلط گسترش دهند.
      از طرفی گلایه‌های امنیتی ایجاد شده‌ی مرتبط با ناتوانی این سامانه‌های دفاع موشکی را با فروش نسل جدیدی از موشک‌های تهاجمی برد متوسط، جنگنده‌های گران‌قیمت نسل ۵ و پهپادها جبران می‌کردند. موشک‌ها به این دلیل مهم بودند که پیش‌تر، تحقیقات و تولید آن‌ها در سراسر اروپا متوقف شده بود. بنابراین شکل دادن به یک بازار تسلیحاتی جدید و بسیار پرسود که به توسعه‌ی کنترل آسمان در کشورهای مختلف و اتصال تعداد پرشماری رادار و شبکه‌ی مخابراتی در سراسر دنیا به ساختار نظامی آمریکا بیانجامد، با کم‌ترین هزینه امکان‌پذیر گشته بود تا ایجاد یک نیروی فضایی با هزینه‌ی دیگران و به ریاست ایالات متحده تحت کنترل و فرماندهی پنتاگون به سادگی در دسترس قرار گیرد.
      وضعیت موشکی اروپا و بازار جدید تسلیحات
      چنین بازار مبتنی بر تهدیدات موشکی و هسته‌ای، ابتدا لازم بود تا تهدیدکننده‌ی قابل اعتنایی در بُرد اروپا و دیگر متحدان آمریکا بیابد. سپس آن تهدیدکننده می‌بایست کشورهای متحد آمریکا را زیر آتش تهدید عملیاتی موشکی و (البته بسیار مهم) هسته‌ای خود ببرد، در نتیجه‌ی آن، کشورهای تهدید شده برای خرید تسلیحات پدافندی در بردهای مختلف روانه‌ی آمریکایی شوند که چنین تسلیحاتی را از قضا در همین سال‌ها به سرانجام رسانده است. کشورهای عربی با پول‌های نفتی، ژاپن، کره‌ی جنوبی و اروپا می‌توانستند بزرگ‌ترین خریداران اجباری این تسلیحات باشند. کشورهای اروپایی به خصوص اعضای ناتو و حتی فرانسه (که به دلیل وجود پیمان‌های دوره‌ی جنگ سرد و توافق‌های پس از آن میان روسیه و ایالات متحده از ایجاد زیرساخت‌های ضدموشکی قابل توجهی که در یک جنگ موشکی تمام‌عیار باقی بماند) بازمانده بودند، به یک‌باره همه‌ی این پیمان‌ها را از بین رفته دیدند. اکثر این کشورها به راه‌اندازی یا داشتن شبکه‌های راداری موشکی محدود و پاسخ‌های هسته‌ای محدود گرایش داشتند و برای آن، موشک‌های دوربرد قاره‌پیما و زیردریایی‌های موشک‌انداز هسته‌ای می‌ساختند تا ضمن حفظ قدرت بازدارندگی، توان اعمال قدرت از هر جای دنیا به تهدید مشترک خود، شوروی و سپس روسیه و چین را داشته باشند. در میان اروپایی‌ها تنها فرانسه به ساخت موشک‌های کوتاه‌برد پرداخت. پلوتون با برد ۱۲۰ کیلومتر و هیدیز با برد ۴۸۰ کیلومتر که هر دو به کلاهک هسته‌ای مجهز بودند. در سایر کشورهای اروپایی موشک‌های کروز هسته‌ایِ آمریکایی و موشک‌های بالستیک لنس با برد ۱۲۰ کیلومتر مستقر بودند، موشک‌های میان‌برد سوخت جامد پرشینگ ۲ با برد ۷۴۰ تا ۱۳۵۰ کیلومتر نیز در آلمان نصب شده بودند. بعد از فروپاشی شوروی گونه‌های آمریکاییِ کوتاه‌برد با موشک‌انداز هایمارس مجهز به موشک MGM140 جایگزین شدند و سایر موشک‌ها مانند پرشینگ از اروپا جمع‌آوری شده و در قالب INF از بین رفتند.
      در اروپا از آنجایی که راه مناسبی برای دفاع در برابر این موشک‌ها پیدا نمی‌شد و موفقیت پدافندها در برابر همه‌ی بردها ناچیز بود، به مشارکت در پیمان‌های جنگ سرد به خصوص در مذاکرات روی آورده بودند. بنابراین اروپا در یک خلا موشکی برای موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد و میان‌برد قرار دارد و از نظر عددی نیز در این حوزه‌ها قدرتی محسوب نمی‌شود، اما تاکنون نیز پیکان تهدید این موشک‌ها به سمت روسیه بوده است.
      همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران
      این خلا نمی‌توانست به حال خود رها شود، به خصوص آنکه توانایی بالقوه‌ای برای تولید و استقرار هم موشک و هم پدافند موشکی در اروپا وجود دارد. چون آمریکا همه‌ی گزینه‌های تولید لازم را در اختیار دارد، بزرگ‌ترین سهم بازار را برای خود متصور است. اما چگونه می‌شود به اروپایی‌ها موشک فروخت و با روسیه نیز راحت بود؟!
      علت استقرار تسلیحات موشکی مانند AGIS ASHORE که نوع زمین‌پایه‌ی موشک‌های پدافندی استاندارد است و می‌تواند در فاز میانی، موشک‌های بالستیک روسی را در ورای جو هدف قرار دهد، تهدید نوظهوری چون ایران عنوان شد؛ در حالی که در زمان افتتاح این سایت‌ها ایران هنوز موشکی در برد اتحادیه آزمایش نکرده بود.
      تمرین‌ها و شبیه‌سازی‌های بسیاری در اروپا صورت گرفت. اندیشکده‌ها و مجلات بسیاری آن را از نظر روانی ارتقا دادند تا به وزنه‌ای در معادلات نظامی بدل شود. تا آنجا که آمریکا رسما در بیانیه‌ای علت نصب این موشک‌ها را ایران اعلام کرد. در ۲۰۱۶ دیمیتری پسکوف سخنگوی وزارت خارجه‌ی روسیه چنین اظهار داشت (به نقل از نیویورک‌تایمز) 5:
      «اقدامات لازم برای تامین سطوح امنیتی مورد نظر روسیه در حال انجام است. بگذارید به یادتان بیاورم، رئیس جمهور شخصا این پرسش را مکررا تکرار نموده که این سیستم‌ها علیه چه کسی هدف گرفته شده‌اند».
      در ادامه نیویورک‌تایمز چنین می‌نویسد:
      «ایالات متحده می‌گوید که سامانه‌های پدافند موشکی در برابر دولت‌های «سرکش» به خصوص ایران قرار دارند و هیچ هدف تامین امنیتی برای حتی اروپا و یا آمریکا علیه روسیه با آن ذخایر موشکی اتمی ندارند. سایت‌های پیمان آتلانتیک شمالی توسط افسران آمریکایی کنترل می‌شوند».
      نصب این سامانه حتی روس‌ها را در رابطه با ایران تحت فشار قرار داد. به نظر می‌رسید روس‌ها نیز دیگر تمایلی برای همکاری با ایران در برنامه‌ی هسته‌ای نداشتند و حتی این را پیش‌تر با مشارکت در قطعنامه‌های ضدایرانی شورای امنیت نشان داده بودند. آمریکا از این طریق به آنچه که می‌خواست می‌رسید؛ ابتدا با استفاده از تهدید ایران، شبکه‌ی راداری ناتو را به کنترل کامل درمی‌آورد و آسمان اروپا و به خصوص روسیه را به دقت پایش می‌کرد، سپس باقی سامانه‌های خود را مستقر می‌نمود. این نقطه‌ی آغاز از ۲۰۱۶ نیاز به ایجاد تهدیدات وسیع موشکی از سوی ایرانی داشت که در آن زمان بردی فراتر از ۱۳۵۰ کیلومتر را به صورت رسمی نشان نداده بود، ایرانی که توافق وین را پذیرفته بود و در شرف یک توافق بزرگ بود. در ادعاها برد موشکی ایران نیز بیش‌تر از ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان نشده بود و این بسیار کم‌تر از برد مورد نیاز برای زدن بخش‌های مهم اروپا از سمت ایران است، یعنی بردی دست‌کم بیش از ۳۸۰۰ کیلومتر و تا انگلستان در دوربردترین نقطه حدود ۵۰۰۰ و یا اسپانیا در حدود ۶۰۰۰ کیلومتری. ایجیس اشور همان پدافند موشکی دریاپایه‌ی آمریکا بود که به زمین و فرودگاهی در دانمارک منتقل شده بود. این طراحی برای توسعه‌ی سامانه‌های پدافندی، مقدمه‌ای برای تنش‌زایی و خروج از برجام با بهانه‌سازی از برنامه‌ی موشکی ایران و فشار بیش‌تر به همه‌ی طرف‌ها بود.
       

      شکل 10 سامانه ایجیش اشور عملیاتی شده در رومانی
       
      اگر ایده‌های ذکر شده‌ی اینجانب در پیمان پدافند موشکی ABM را به یاد داشته باشید و روش آمریکا در متوقف ساختن شوروی به شکل موقت تا نتیجه گرفتن از برنامه‌ی «تامین» و سپسSDI را به خاطر آورید، برجام نقشی فراتر از آن نداشت. غرب، برنامه‌ی هسته‌ای ایران را متوقف می‌ساخت تا بتواند چتر پدافندی کافی در اروپا فراهم آورد و پس از آن از برجام خارج شده و دور جدیدی از فشارها و در پوشش آن اقدامات لازم برای نفوذ در اروپا و ضدیت با روسیه را در تکمیل سلطه‌ی جهانی خود بر فضا صورت دهد.
      ایده‌ی این اقدام چنین فرضی بود که مذاکرات در ۲۰۱۵ به سرانجام می‌رسید، در ۸ سال بعد از آن از ۲۰۱۶ رئیس جمهور بعدی ایالات متحده فرصت دارد تا به چند روش چتر کنترل نظامی آمریکا بر اروپا و بخش‌های وسیعی از دنیا را با استفاده از توسعه‌ی تهدید از جانب ایران توسعه دهد. جالب‌تر اینکه زدن تاسیسات هسته‌ای ایران کم‌ترین نقش را داشت، اما بیش‌ترین صحبت‌ها را به خود اختصاص می‌داد. در این خصوص من دو راهبرد متصور می‌شوم:
      ·         نخست، خروج از برجام و بازی تهدید نظامی همه‌جانبه به خصوص دورایستا علیه ایران و همگام‌سازی اروپا در اعمال فشار همه‌جانبه به خصوص نظامی بر ایران.
      ·         دوم، ماندن در برجام و منتظر اقدامات موشکی ایران بودن برای طراحی پیمان‌های کنترلی بعدی که قابلیت دسترسی حتی به زیرساخت‌های موشکی ایران را نیز می‌دهد.
      سامانه‌ی ایجیس اشور در می ۲۰۱۵ در دوسلو رومانی مستقر شد و دو ماه بعد برجام نیز مورد توافق قرار گرفت. در برجام بسیاری از تحریم‌ها برای بازه‌ای بین ۵ تا ۸ سال تنظیم شدند و این زمان‌ها به خصوص بازه‌ی ۵ ساله‌ی تسلیحاتی و ۸ ساله‌ی موشکی از نظر راهبردی با استقرار فراگیر سامانه‌های موشکی در اروپا و منطق بقای برجام همگام هستند.
      در عمل و در برابر راهبرد خروج و تخریب برجام از سوی غرب نیز، ایران به فرصتی به طور متوسط از ۵ تا ۸ سال نیاز داشت تا تهدیدات نظامی خود را از نظر فنی و اثربخشی (تولید انبوه سامانه‌های جدید تهاجمی) به نتیجه برساند. بدین ترتیب هم در راهبرد خروج و هم در راهبرد ماندن در برجام تنفس ۵ ساله در برابر برنامه‌ی موشکی ایران دیده شده بود.
      در حال حاضر آنچه اتفاق افتاده این باور را اثبات می‌کند. آمریکا برد موشک‌های کوتاه‌برد سوخت جامد (ATACMS) موجود در سامانه‌ی هایمارس را از ۱۴۰ کیلومتر به ۳۰۰ کیلومتر و سپس به ۵۰۰ کیلومتر در نمونه‌ی تهاجم عمقی توسعه داد. همچنین موشک‌های هایپرسونیک خود را نهایی ساخت تا بتواند اهدافی در عمق ۱۶۰۰ کیلومتری را منهدم سازد. هدف از این کارها دقیقا ضدیت با توان پدافندی ایران و ایجاد دسترسی مناسب علیه تاسیسات هسته‌ای بود، به نحوی که بتواند با این موشک‌ها سامانه‌های پدافندی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ را در هرجایی که باشند از کار بیاندازد، سپس جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های رادارگریزش بتواند وارد فضای ایران شده و به آسانی تاسیسات عمقی آن را هدف قرار دهد.
      ایالات متحده همچنین در نظر دارد تا ۲۰۲۵ برد این موشک‌های کوتاه‌برد زمین به زمین را به ۷۰۰ کیلومتر برساند، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی از داشتن چنین تسلیحاتی محروم هستند و از طرفی خلا کاملی در زمینه‌ی برد ۱۰۰۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر در دارایی نظامی میان متحدین اروپایی حس می‌شود. این کشورها در صورتی که به چنین موشک‌هایی دست یابند قادرند موسکو و تهران را در کم‌تر از ۳۰ دقیقه هدف قرار دهند. از آنجایی که استفاده از این موشک‌ها به سبک تسلیحات متعارف تنها با تعداد انبوه موفقیت‌آمیز خواهد بود، بازار موفقی با فروش‌های سنگین به اروپا توسط آمریکا فراهم می‌شود. آن‌ها می‌توانند با هر موشک دست‌کم ۷ تا ۱۰ برابر قیمت واقعی سودآوری داشته باشند. بدون آنکه هیچ نگرانی‌ای برای استفاده از این تسلیحات توسط اروپایی‌ها حتی در بدترین حالتِ تقابلی علیه آمریکا وجود داشته باشد، آن‌ها می‌توانند برتری نظامی و به خصوص موشکی روسیه را از این طریق به شدت تحت تاثیر قرار دهند و موازنه‌های تئوریک موجود را برای همیشه به طور کامل بر هم زنند.
       در صورتی که این پروژه‌ها همگام با پروژه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ که این روزها از نظر عددی تکمیل شده است به سرانجام برسد، دیگر مراحل زمانی موجود در برجام اهمیتی ندارند! غرب با یک برنامه‌ی هسته‌ای متوقف شده‌ای روبروست که به وسیله‌ی توافق توانسته است حجم مواد هسته‌ای در تاسیسات را به شدت کاهش دهد. از این رو هرگونه حمله‌ی نظامی به نشت مواد هسته‌ای و آلودگی‌های بیش از حد منجر نمی‌شود.
      راهبرد دوم حتی با عدم خروج از برجام و با انتظار و اتکا به ایجاد تهدید موشکی از سوی ایران تا حدودی امکان‌پذیر بود. آن‌ها پیش‌بینی می‌کردند که ایران در این دوره بالاخره موشک‌های با برد بلندتر را به نمایش بگذارد، بنابراین موشک‌هایی خیالی مانند شهاب ۴، شهاب ۵ و حتی ۶ را با در نظر گرفتن مسیر حرکت کره‌ی شمالی در برنامه‌ی موشکی برای ایران متصور بودند. موشک‌هایی که هیچ‌وقت ساخته یا رونمایی نشدند، اما مطابق با تصوراتی که از کره‌ی شمالی در آنها ایجاد شده بود ایران می‌بایست دست‌کم تا ۲۰۱۲ موشک میان‌بردی که بتواند اروپا را هدف قرار دهد نشان می‌داد. خیلی پیش‌تر نتانیاهو در ۱۹۹۷ گفته بود که ایران موشک شهاب ۶ با برد ۱۴ هزار کیلومتر را خواهد ساخت تا ایالات متحده را هدف قرار دهد. یک تحلیل‌گر روس در ۲۰۰۷ می‌گفت که ایران موشک‌های شهاب ۵ و ۶ را به زودی رونمایی می‌کند. محاسبات مختلفی در سال‌های مختلف پیرامون برنامه‌ی موشکی ایران ارائه می‌شد. وقتی این محاسبات خطاهای خود را نشان داد، آن‌ها برنامه‌ی فضایی ایران را دروغین و با هدف نظامی می‌خواندند تا به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند.
       ولی در عمل موشک‌هایی که بردی در سطح اروپا داشته باشند، بدون سرهای جنگی هسته‌ای و یا تعداد زیاد، قدرت نظامی آنچنان موثری به شمار نمی‌روند. گرچه در صورت وجود، اهداف راهبردی بسیاری برای آمریکا در حوزه‌ی نفوذ نظامی را تضمین می‌کردند. به نظر نمی‌رسید ایران بتواند حجم انبوهی از موشک‌هایی تولید کند که اروپا یا آمریکا را با کلاهک‌های غیرهسته‌ای متعارف هدف قرار دهد. رقمی در حدود نهایتا ۳۰۰ تا ۴۰۰ موشک که می‌شود با یک برنامه‌ی پدافند موشکی اکثر آن‌ها را در میانه‌ی راه مورد اصابت قرار داد و حتی اگر به زمین اصابت کنند آنچنان خسارتی بر جا نخواهند گذاشت؛ اما این حملات در عوض با پاسخ هسته‌ای از سوی غرب مواجه خواهند شد.
       این خلاصه ای از تصورات غربی‌ها نسبت به برنامه‌ی موشکی ایران بود. بنابراین بدون خروج از برجام نیز پیش‌بینی‌هایی برای کنترل برنامه‌ی موشکی ایران در وجوه مختلف تدارک دیده شده بود؛ مثلا توافقنامه‌ی جدید موشکی و سپس شکست در همین توافق جدید و استقرار گسترده‌ی سامانه‌های پدافند موشکی و راداری آمریکا در اروپا به هزینه‌ی شرکا. اما ایران از ورود به این بازی عامدانه سرباز زد. گرچه غربی‌ها طی این مدت و در راستای راهبرد اعلام شده، تسلط تمام طیفیِ (Full spectrum dominance ) مسیرِ از قبل طراحی شده‌ی خود را پیگیری کرده‌اند. ایران چه بخواهد چه نخواهد اگر موشک‌هایی برای زدن اروپا نشان ندهد نمی‌تواند به تهدیدات نظامی پایان دهد، از طرفی اگر چنین نکند حتی ممکن است با حمله‌ی نظامی محدود و از قبل شکست خورده‌ای مواجه شود که انگیزه‌ی داشتن چنین تسلیحاتی را در ایران به یک مطالبه‌ی عمومی تبدیل کند.
      روسیه هشیار می‌شود، واکنش آن‌ها دور از انتظار و سهمگین است
      روس‌ها قبل از اینکه دیر شود، با خروج از پیمان منع تسلیحات موشکی میان‌برد، واکنش اولیه را به اروپا نشان دادند. در حالی که این پیمان بین روسیه و آمریکا برای محدودسازی موشک‌های کوتاه و میان‌برد طراحی شده بود، اما برای آمریکا از نظر دسترسی سرزمینی از ابتدا هیچ نگرانی‌ای نسبت به برد این موشک‌ها وجود نداشت. به نظر می‌رسد روس‌ها می‌خواستند اروپایی‌ها را در جهت تحت فشار قرار دادن آمریکایی‌ها نگران کنند. اما واکنش واقعی و سهمگین آن‌ها به کلِ راهبرد دفاعی موشکی جنگ ستارگانیِ آمریکا، در ۲۰۱۸ و زمانی رخ داد که از مدر‌ن‌ترین تسلیحات تقریبا ناشناخته‌ی خود را رونمایی کردند:
       

      شکل 11 موشک کینژال  در حال تست پرتاب از جنگنده میگ 31
               ·            موشکِ هایپرسونیک3M22 زیرکن، با ۸ ماخ سرعت و قابلیت گشت‌زنی در ارتفاعات مختلف با ۲۰۰۰ کیلومتر برد که قابلیت انهدام آن برای هیچ‌یک از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا با توان فنی موجود ممکن نیست.
               ·            موشک قاره‌پیمای آوانگارد با سر جنگی گشت‌زن که می‌تواند در رسیدن به هدف، تغییر مسیر داده و شبکه‌های پدافندی موشکی را در همان ارتفاع بالا و حتی در حین فرود دور بزند. آن هم با سرعتی بین ۲۰ تا ۲۷ ماخ که هیچ موشکی در حال حاضر قادر به رهگیری این سرعت در خط سیر مستقیم نیست، چه رسد به حالت گشت زن. این موشک قادر است از ۸۰۰ کیلوتن تا ۲ مگاتن مهمات هسته‌ای با قدرتی بیش از ۱۳۰ برابر حمله به ژاپن با خود حمل کند.
               ·            موشک بالستیک هواپرتاب کینژال، با برد ۲ تا ۳ هزار کیلومتر متناسب با بستر حمل و پرتاب هوایی. این موشک با ۱۰ ماخ سرعت به هدف اصابت می‌کند و اعلام شده که اختصاصا برای انهدام سامانه‌های پدافند موشکی مستقر در جوار روسیه مانند پاتریوت، تاد و ایجیس (در رومانی و مناطق دیگر) ساخته شده است. این موشک می‌تواند از هر نقطه‌ای که هواپیماهای جنگنده‌ای چون میگ ۳۱ یا توپولف ۲۲ قادر به رفتن باشند، به سمت اهداف پرتاب شود.
               ·            موشک اسکای‌فال یا بورویتزنیک با موتور هسته‌ای که قادر است به مدت بسیار زیادی در آسمان باقی بماند و یک یا چند کلاهک هسته‌ای را در خود جای دهد.
               ·            آنهپاد استاتوس ۶ ملقب به پوسایدون (آنهپاد اختصارا به معنای آبنورد هدایت‌پذیر از دور گفته می‌شود). استاتوس ۶ پدیده‌ی عجیب این رونمایی ها بود، یک اژدر هسته‌ای که قادر است بدون سرنشین دریانوردی کند و تا ۱۰۰ مگاتن بمب اتمی را با خود حمل کند. استاتوس ۶ موشک نیست، اما همه‌ی راهبرد پدافندی موشکی آمریکا را زیر سوال می‌برد.
      روس‌ها به یک‌باره از هر آنچه که در این سال‌ها در مورد آن تحقیق کرده بودند و یا توسعه داده بودند رونمایی کردند، همه‌ی آن تسلیحات افسانه‌ای. آن‌ها دیگر حوصله‌ای از خود نشان نمی‌دادند. به نظر می‌رسید قصد داشتند یک بار برای همیشه از شر برنامه‌ی جنگ ستارگان آمریکا که از زمان شوروی یک ایدئولوژی ضدکمونیسم بود و در عصر روسیه پلیدی جهانی کشورهای سرکش را بهانه‌ی خود کرده بود با قدرت خلاص شوند. آن‌ها کاری کردند که این برنامه هیچ معادله‌ی قابل محاسبه‌ای در برابر روسیه در خود نداشته باشد. اما این سامانه‌ها همچنان توجیهات خود را در برابر ایران و کره‌ی شمالی و تا حدودی چین، حفظ می‌کنند و بر همین مبنا پیش خواهند رفت. از طرفی مراکز فرماندهی و کنترل عظیم، حسگرهای فضاپایه و رادارهای برد بلند همچنان عنصر اصلی و فعال طرح جنگ ستارگان هستند و ارزش آن را در برابر روسیه تا حدودی حفظ خواهد شد.
       

      شکل 12 طراحی های مفهومی تسلیحات تازه رونمایی شده روسیه. گفتنی است که روسها همچنان تصاویر دقیقی از آنها نشان نداده اند
      ایران ساکت و ناتوان در ایجاد تهدید اثربخش
      گرچه ایران عامدانه به بازی تهدید موشکی علیه اروپا وارد نشد، و لیکن این را نباید به معنای یک امر حساب شده و موفقیت‌آمیز تلقی کرد. از آنجایی که پس از برجام تصوراتی در مورد اتخاذ سیاست تنش‌زدایی و رفع مسائل اقتصادی کشور با اتکای بسیار به منافع حاصل از توافق با غرب به وجود آمده بود، نزدیک‌بینی راهبردی دولت با خروج آمریکا از برجام خود را نشان داد. همه‌ی تصورات راهبردی دولت به هم خورد، چرا که ابزاری جز تصورات روی کاغذ برای این وضعیت تدارک دیده نشده بود؛ راهبرد خروجی هم در کار نبود (!!)، دولت صرفا به دستاورد دیپلماتیک خود بسنده می‌کرد و آن را یک افتخار می‌دانست، در حالی طرف مقابل اقدامات بسیار زیادی در سطح جهانی با موفقیت‌های بسیار انجام می‌داد.
      از بعد نظامی به این دلیل که بزرگ‌ترین تهدید از دید اروپایی‌ها، یعنی برنامه‌ی اتمی ایران از میان رفته یا به کنترل در آمده بود، به نظر می‌رسید برنامه‌ی فضایی ایران که ماهواره‌برها و تست‌های فضایی در آن ابزاری قدرت‌افزا محسوب می‌شدند، برای کاهش تنش به دست خود دولت محدود شده‌اند. شواهد از کاهش بودجه‌ی دفاعی و کاهش شدید بودجه‌ی برنامه‌ی فضایی ایران خبر می‌داد. گرچه در سال‌های بعد با اینکه مردم و مجلس هشیار شده‌ بودند بودجه‌ی دفاعی و برنامه‌ی فضایی افزایش یافت، اما آنچنان شور سابق در برنامه‌ی فضایی ایران دیده نمی‌شود؛ بیش‌تر پرتاب‌ها شکست می‌خورند و ایران از دست‌یابی به فضا در یک مسیر صحیح و اصولی، به عنوان راهبرد ملی پایدار باز می‌ماند. اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رویکردی هوشیارانه و بدون خدشه در راهبرد دولت، با پرتاب موفق ماهواره‌ی نور و رونمایی از موتور سلمان سعی در جبران این عقب‌ماندگی داشت، اما این کافی نبود.
      در سطح متعارف تهدید کافی علیه اروپا در جهت متعهد نگاه داشتن آنان ایجاد نشده بود، ابزار خاصی در عمل وجود نداشت و ایران از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و قانونی کافی نیز بهره‌مند نبود. در برابر، اروپایی‌ها حتی تضمین‌هایی چون سپر موشکی آمریکا در رومانی، استقرار تاد در امارات و دیگر مناطق عربی در برابر یک حمله‌ی محدود موشکی را ایجاد کرده بودند و این هم‌پیمانان اروپایی بودند که ابزار مقابله در برابر اقدامات ایران را در اختیار داشتند. ایران نه تنها دیگر در هیچ سطحی نگران کننده نبود، خود نیز همکاری لازم را به عمل می‌آورد و به طمع منافع اقتصادی یا جلوگیری از ایجاد مشکلات جدیدتر از برجام خارج نشده بود و قصدی برای ایجاد تنش نشان نمی‌داد. از این رو غرب سیاست فاصله‌اندازی میان نهادهای اصلی دفاعی ایران و دولت را در پیش گرفت، تا با تحلیل‌های پیوسته‌ی خود برنامه‌ی موشکی ایران را علت عارضه‌های سیاسی تحمیل شده بر ایران نشان دهد.
       بنابراین اروپایی‌ها حتی لازم نمی‌دیدند پیگیر هیچ تعهدی باشند، از نظر آن‌ها مسئله تمام شده بود و حتی در صورت اقدام نیز آن‌ها در هر شرایطی زمان کافی برای هر کاری داشتند. گستاخی تا آنجایی پیش رفت که کشورهای عربی با مشاهده‌ی سیل تسلیحات غربی سرازیر شده به کشورهایشان و ایضا قرار گرفتن در حوزه‌های استراتژیک تسلط تمام‌طیفی آمریکا، طالب شرکت در مذاکرات بعدی یا برجام ۲ با ایران شدند؛ آمریکا دیگر سربازهایش را راهی صفحه‌ی شطرنج با ایران می‌کرد. اعراب بر خلاف آمریکا مسئله‌ای با برنامه‌ی هسته‌ای ایران که قبلا حل شده بود نداشتند، آن‌ها به دنبال قطع حوزه‌های نفوذ راهبردی ایران در منطقه و کاستن از توان موشکی ایران به نیابت از غرب بودند.
       اما با این وجود، آمریکای جمهوری‌خواهان در راهبرد اول که در سرتیتر همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران به آن اشاره شد، برای فروش وسیع تسلیحات و استقرار سلطه‌ی کامل نظامی بر آسمان و فضای اروپا و خاورمیانه در معادلات خود به تهدید جدی از سوی ایران نیاز داشت. برای آمریکا داشتن یک سلاح هسته‌ایِ محدود و کم‌ظرفیت از سوی ایران لازم بود و فرصت‌های بسیاری برای نفوذ و اعمال قدرت توسط آمریکا در ناتو و کشورهای عربی فراهم می‌آورد، از حضور تقریبا بی‌هزینه و همه‌جانبه در همه جا (!) تا داشتن بهانه‌های کافی برای اقدام علیه توان بازدارندگی روسیه و حتی چین به هزینه‌ی دیگران. البته بی‌عملی ایران دست آنان را از این اقدامات تا حدودی کوتاه می‌ساخت. جمهوری‌خواهان به خوبی برای ابعاد روانی «تهدیدی به نام ایران» در جهت بقای سیاسی خود نیز برنامه‌ریزی کرده بودند، تا حدی که به عقیده‌ی بنده آزمایش سلاح هسته‌ای از سوی ایران اصلی‌ترین و لازم‌ترین عنصر برنامه‌ی تهدیدسازی ترامپ در جهت محِق‌سازی خود بود. اما ایران در این حوزه با اتکا بر اصول اعلامی خود در فتوای هسته‌ای اقدامی نکرد. هر چند ایران از دید غربی‌ها خود را ناتوان و بی‌اراده نشان داد (کاری که معقول به نظر می‌رسید واکنش شدید مقابله به مثلی در حد خروج از برجام و ساخت بمب بود و همه در دنیا چنین انتظاری داشتند) و سعی کرد نسبت به اهداف تاکتیکی نزدیک به خود قوای منکوب کننده‌تری فراهم آورد تا بازدارندگی را در عرصه‌ی تاکتیکی و در برابر پایگاه‌های نزدیک به خود فراهم کرده و مهلتی به اعراب برای عرض اندام نداده باشد، و از طرف دیگر با نظامی نکردن برنامه‌ی هسته‌ای خود آن را حفظ کند.
      اتخاذ این راهبرد با ساختن موشک‌های سوخت جامد کوتاه‌برد، افزایش در دقت و تعداد و رساندن برد آن‌ها به ۱۰۰۰ و سپس ۱۸۰۰ کیلومتر، قدرتی با فواید تاکتیکی بی‌شمار به خصوص علیه تهدیدات منطقه‌ای ایجاد کرد. این توان ثمرات خود را در حملات موشکی به داعش، تروریست‌های کردستان عراق و پایگاه تروریستی عین‌الاسد نشان داد، اما در حیطه‌ی حفاظت از دستاوردهای برجام عمل‌گر موثری به شمار نمی‌رفت. ایران بدون داشتن سلاحی که بتواند به شکلی موثر اروپا را تحت فشار امنیتی-نظامی قرار دهد، نتوانست آن‌ها را در توافق متعهد نگاه دارد.
      شیوه‌ی دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای، خط زمانی و مراحل مختلف در مقاله‌ای دیگر مورد تحلیل اینجانب قرار گرفته است و از تکرار آن خودداری می‌کنم. در آن مقاله از دلایلی مبنی بر اینکه چرا ساختن یک یا چند بمب فواید آنچنانی نداشته و در راستای راهبرد تقابلی آمریکا قرار می‌گیرد و اینکه حتی اجرای آن، چه پیش‌نیازهایی لازم دارد به تفصیل سخن گفته‌ام. آن موارد در مورد دست‌یابی به موشک‌های میانبرد فراقاره‌ای نیز منطق مشابهی دارد و شرایطی ویژه را رقم می‌زند که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
      موشک میان‌برد فراقاره‌ای (IRBM)
      چنین موشکی از نظر فنی ابتدا لازم است طی ۵ تا ۷ پرتاب مطابق با الگوی اثبات یک فناوری موشکی، به باور تولیدکننده و همگان برسد. سپس این فناوری از نظر تولید انبوه در سطوح متعارف و غیرمتعارف و از نظر عددی به شکل راهبردی و تاکتیکی نیز می‌بایست خود را اثبات کند. این موارد برای تحقق به زمان زیادی نیاز دارند. برای مثال موشکی که بتواند بردی معادل ۴۰۰۰ کیلومتر یا بیش‌تر داشته باشد، باید بتواند سالم پرتاب شود، به سلامت از پدافند موشکی عبور کند، سالم به مقصد برسد و در مقصد نیز نقطه‌ی مورد نظر را با دقت بالایی مورد اصابت قرار دهد و آن اصابت موثر واقع شود. در برخی محاسبات برای چنین موشکی که بتواند از میان خطاهای سیستمی، خطاهای هدف‌گیری و اقدامات دشمن موثر واقع شود، شانس کمی وجود دارد و به همین علت برای دست‌یابی به موفقیت باید این شانس کم با کمیت پوشش داده شود. مثلا اگر فرض بگیریم از ۱۰ موشک با خطاهای مذکور تنها ۴ موشک امکان رسیدن به ۱۰ هدف را داشته باشند، بنابراین می‌بایست ۲۵ موشک تولید شود و همین تعداد نگهداری و سپس شلیک شود که فرایندی بس بزرگ و پرمسئله است، به خصوص نسبت به ابعاد دشمنان و اهداف جدیدی که مورد تهاجم قرار می‌دهد.
      اروپا پهنه‌ی وسیعی از اهداف دارد و نمی‌توان تنها با تعداد محدودی موشک در برابر آن بازدارندگی ایجاد کرد. مگر اینکه این تعداد محدود موشک، به سرهای جنگی اتمی مجهز باشند و از طرفی دیگر به تعداد شهرها، پایگاه‌ها یا دست‌کم پایتخت‌های اروپایی لحاظ شده باشند. این بدان معنی‌ست که برای موشکی در برد اتحادیه، ۲ روش مطروح است: در طرح اول باید موشک‌ها بسیار ارزان و پرتعداد باشند و در طرح دوم به خصوصیاتی مجهز شوند که با کم‌ترین خطا از پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی عبور کنند. در طراحی دوم موشک‌ها بسیار گران خواهند شد تا ترکیب این دو طرح یک اجبار شود و البته در کنار آن می‌بایست سامانه‌های جانبی برای انهدام یا مشغول‌سازی پدافندهای موشکی غربی در محدوده‌ی اتحادیه نیز تدارک دیده شود تا بازدارندگی، کمال ظرفیت خود را حفظ کند. یک مثال عددی را می‌توان آن ۱۰ پایگاهی که ائتلاف غربی در ۲ حمله‌ی موشکی از اروپا به سوریه استفاده کرده است، ملاک قرار داد. به لحاظ فنی ۵۰ تا۱۰۰ موشک برای انهدام هر پایگاه لازم است و این نیازی در حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ موشک را در دو طرح مذکور گوشزد می‌کند.
      از جهات فوق، ساختن موشک، آزمایشات مختلف و در نهایت تولید انبوه به شکلی که بدون کلاهک هسته‌ای و با سر جنگی حدود ۵۰۰ کیلوگرمی موثر واقع شود، زمان زیادی دست‌کم بین ۵ تا ۲۰ سال طول خواهد کشید. رونمایی از چنین موشکی بسیار حساسیت‌برانگیز خواهد بود و می‌تواند تنش‌های بسیاری ایجاد کند، بنابراین در دوره‌ی رونمایی و آزمایش‌ها می‌بایست هزینه‌های زیادی صرف شود. از طرفی در این میان دشمن نیز اقدامات متقابل فراوانی صورت خواهد داد. از تحرکات تروریستی تا حمله‌ی نظامی محدود و یا اقدامات راهبردشکنِ متقاطع مثلا پاسخ به برنامه‌ی موشکی در سطح تحریم‌های اقتصادی یا سیاسی.
      اما نداشتن این موشک به معنای آن است که هر توافقی ضمانتی برای متعهد ساختن طرف اروپایی در پی نخواهد داشت و تجربه نیز نشان می‌دهد که چنین توافقی بدون شک یک اتلاف وقت خواهد بود. با این وجود برنامه‌ی هسته‌ای نیز بدون تسلیحات حامل اهمیت آنچنانی‌ای ندارد و پیگیری بیش از حد آن صرفا برای ایجاد سرگرمی و فایده‌ی سیاسی به نفع طرف غربی‌ست تا در جهت ایجاد ساز و کارهای تحریمی و محدودسازی بیش‌تر ایران دستاویزی داشته باشند. گرچه هزینه‌های داشتن این موشک‌ها ممکن است زیاد به نظر برسد، ولی کشور را به بازدارندگی مطلوبی می‌رساند که طرف معامله را در محدوده‌ی توافق نگاه می‌دارد. این از آن جهت امری راهبردی محسوب می‌شود که نابود کردن هر توافقی به معنای شروع مخاصمه‌ای جدید است. چه بسا نگارش یک توافق منافعی دارد و مضراتی ولی کنترل شده، اما خروج از آن هزینه‌های بسیار زیادی برای هر دو طرف و به بر اساس تجربه‌ی موجود و تجارب قبلی برای ما خواهد داشت.
      آنچه که اشاره شد نمایشی از مقطعی و تاکتیکی بودن اقسام مختلف مذاکرات توسط غرب در ابتدای راه با هر کشوری که به ایجاد قدرت سخت می‌پردازد، بود. این مذاکرات همانند مذاکرات آتش‌بس میان یک درگیری نظامی برای ارسال بیش‌تر مهمات به خطوط و جابجایی مجروحین برای درگیری بزرگ‌تر بعدی‌ست. آن‌ها به دلیل ماهیت برتری‌طلبی متکی بر فناوری نمی‌توانند به معاهدات صلح در هیچ سطحی پایبند بمانند. به محض آنکه تکنولوژی‌های جدید نمایان می‌شوند و حوزه‌های جدید اعمال قدرت به واسطه‌ی آن‌ها فراهم می‌شود، همه‌ی معادلات و توافقات پیشین را به هم ریخته و طالب نظمی جدید مطابق با این توانایی‌های جدیدشان می‌شوند. گاه این تکنولوژی‌های جدید فناوری‌های سیاسی و اقتصادی‌ست و یا حتی نوآوری‌های اداری در ایجاد مکانیزم‌های بین‌المللی بروکراتیکی که محدودسازی و کنترل دیگران را از طریق پیمان‌های پیچیده شده در ظواهر صلح آمیز دنبال می‌کنند، مانند آنچه که در FATF شاهدیم. این مطلب را با عنوان حقانیت فناوری در مقاله‌ای دیگر با اشاره به برخی ریشه‌ها و علل برتری‌طلبی تکنولوژیک و اخلاقیات برآمده از آن مفصلا توضیح داده‌ام و از ادامه خودداری می‌کنم.
      طی سال‌های آینده، وزنه‌ی اساسی در راهبردهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران همان ضمانت‌های عملی از قبل ایجاد شده در سطح نظامی (در حوزه‌های تاکتیکی و راهبردی‌) است که در مقاطع خاصی علیه سطوح خاصی از قدرت (به خصوص نوع فناورانه که دسترسی سخت را فراهم می‌کند) به کار گرفته می‌شوند؛ اقداماتی که دو طرف هوشمندانه به کار می‌برند تا طرف دیگر را به بازنگری در رفتار خود وادار کنند.
       این اقدامات از سوی غرب تعمدا بر اساس محاسباتی پیشینه‌دار و تجربه‌های قبلی تنظیم می‌شوند، علت این تنظیم نیز باورپذیری آنان با اتکا به داستان‌پردازی‌های تاریخی نزد افکار عمومی و اثبات وجود تجربه‌های قبلی‌ست و به خصوص باورپذیری نسبت به عملی بودن راهبردهای پیشین در آینده. مثلا مسیر توسعه‌ی موشکی ایران به خاطر مسیری که کره‌ی شمالی رفته است قابل حدس است یا حتی برنامه‌ی هسته‌ای، و ایران در این برنامه مثلا از تجربه‌های راهبردی کره و چین استفاده خواهد کرد و غربی‌ها هم رفتار متقابل این کشورها را ملاکی برای هزینه‌های مقابله با ایران خواهند کرد. کره‌ی شمالی به مقیاس وسیعی برای ایران داستان‌پردازی شده است. مسئله‌ی وزنه‌های راهبردی نظامی جهانی مانند پدافند موشکی از آنجایی اهمیت راهبردی دارد که پیوسته هزینه‌های بسیاری برای آن شده است، ساختارهای عریض و طویلی ایجاد کرده‌اند که از این طریق نفوذ‌های عمیق جهانی، ایجاد شده و به تملک اصیل غرب درآمده‌اند و در خود جایگاهی برای اینکه کدام سیاست‌مدار و یا حزب در رئوس قدرت طرف‌ها قرار گیرد، در نظر نگرفته است. آمریکا تجربه‌ی بسیاری در حوزه‌ی اعمال قدرت بر شوروی و دیگران داشته و دارد و درس‌هایی که از آن‌ها آموخته است را در مورد ایران تکرار خواهد کرد. این درس‌ها در ساختار اقتصادی-نظامی ایالات متحده زنجیره‌های کلان ارزش و همچنین کالاها، مصارف و بازارهایی ایجاد کرده‌اند که لزوم بهره‌گیری حداکثری از آنان را برای این کشور واجب کرده است. آمریکا و غرب را گریزی از مسیرهایی که انتخاب می‌کنند نیست و این مسیرها به سادگی قابل پیش‌بینی است و باید با روش‌های نرم، افکار عمومی را نسبت به آن‌ها هشیار ساخت.
      چالش راهبردیِ ایجاد تهدید نظامی علیه اروپا برای متعهد نگهداشتن آن‌ها در هر توافقی، آن است که اقدامات آفندی و به خصوص پدافندی آن‌ها در سطوح نظامی موثر واقع نشوند. به خصوص در زمانی که برنامه‌ی هسته‌ای ایران را کاملا نظامی تلقی می‌کنند و خود را بر اساس نتایج فنی آن تنظیم می‌کنند نه رفتار سیاست‌مداران یا تئوری‌های سیاسی.
       
       
      پایان بخش اول
      برخی منابع
      1- https://en.wikipedia.org/wiki/Sentinel_program
      2- https://en.wikipedia.org/wiki/Safeguard_Program
      3- https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-Ballistic_Missile_Treaty
      4- https://en.wikipedia.org/wiki/Strategic_Defense_Initiative
      5- https://www.nytimes.com/2016/05/13/world/europe/russia-nato-us-romania-missile-defense.html
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.