RezaKiani 1,961 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 تاریخ: 25-26 ژوئن 1876 محل: نزدیک رود بیگ هورن کوچک، مونتانا،ایالات متحده آمریکا نتیجه: پیروزی سرخوستان متخاصمین ایالات متحده آمریکا قبایل لاکوتا،شایان شمالی، آراپاهو فرماندهان جرج آ کاستر †؛مارکوس رنو؛فردریک بنتین؛جیمز کالهون † گاو نشسته؛اسب دیوانه ؛دو ماه؛باران در صورت استعداد رزمی 31 افسر؛566 سرباز؛15غیرنظامی مسلح؛35-40 دیده بان 949 چادر؛احتمالا در حدود 950-1200 جنگجو تلفات در حدود 268کشته؛55مجروح حداقل 36کشته؛تقریبا 168مجروح؛(بیش از 200نفربرآوردجدید) نبرد بیگ هورن کوچک به نام آخرین نبرد کاستر و شکست کاستر نیز شناخته می شود. در این نبرد، چند قبیله سرخپوست با هم متحد شده و واحدی از سواره نظام هفتم ارتش آمریکا را به فرماندهی سرهنگ دوم جورج آرمسترانگ کاستر شکست دادند و تمامی افراد آن را به هلاکت رساندند. پیش زمینه در اوایل سال 1876، هزاران سرخپوست از مناطق اختصاص داده شده به قبایل سرخپوست گریختند. آنها از ورود بی رویه سفیدپوستان به منطقه مقدس "تپه های سیاه" عصبانی بودند. قبایل سرخپوست در اطراف جنگجوی بزرگ قبیله سو -گاونشسته- گردآمدند و در مونتانا جمع شدند تا برای آزادی زمینهایشان بجنگند. دو پیروزی بر سواره نظام ایالات متحده در بهار آن سال آنها را جسورتر کرد تا در تابستان به نبردهایشان با سفید ها ادامه دهند. ستاد ارتش، یک لشکرکشی سه شاخه -برای محاصره آنها و مجبورکردن آنها به بازگشت به مناطق اختصاص داده شده- را طراحی کرد. قرارشد که در این عملیات از پیاده نظام و سواره نظام به علاوه واحدهای کوچکی از توپخانه استفاده شود. ستون سرتیپ جورج کروک از دژ فترمن -وایومنیگ- به سمت شمال و نواحی رود پودر حرکت کرد. ستون سرهنگ جان گیبون شامل 6 گروهان پیاده نظام هفتم و 4 گروهان سواره نظام دوم بود و از دژ الیس در غرب مونتانا به سمت شرق به راه افتاد. ستون سوم تحت فرمان سرتیپ آلفرد تری از دژ آبراهام لینکلن در زمینهای داکوتا به سمت غرب حرکت کرد. این ستون شامل گروهان های بی،دی و آی پیاده نظام ششم، سواره نظام هفتم تحت فرمان کاستر، گروهان های سی و جی از پیاده نظام هفدهم و واحد گتلینگ پیاده نظام بیستم بود. آنها 150 واگن اسبی و تعداد زیادی قاطر برای حمل ملزوماتشان به همراه داشتند. نقشه و هماهنگی واحدها در روز 17 ژوئن -و هنگامی که ستون کروک پس از نبرد رزباد دچار تاخیرشد- بهم ریخت. گیبون و تری به راهشان ادامه دادند و در اواخر ژوئن در نزدیکی دهانه رود رزباد به هم ملحق شدند. آنها نقشه ای کشیدند مبنی بر اینکه درحالیکه ستونهای یکی شده تری و گیبون مسیر رودهای بیگ هورن و بیگ هورن کوچک را دنبال می کردند، هنگ کاستر مسیر رودخانه را به سمت بالا ادامه دهد. فرماندهان امیدوار بودند که اردوگاه های سرخپوستان را بین این دو نیرو در تله بیاندازند. پس از کشف یک رد بزرگ از سرخپوستان در روز 15 ژوئن، سواره نظام هفتم در روز 22 ژوئن خود را از باقیمانده ستون تری جداکرد و به تعقیب ردها پرداخت. به کاستر استفاده از مسلسلهای گتلینگ پیشنهاد شد ولی او این پیشنهاد را رد کرد و گفت که همراه بردن مسلسلها، سرعت او را کم می کنند. او همچنین پیشنهاد استفاده از 2 گروهان دیگر سواره نظام را رد کرد چون اعتقاد داشت که هنگ او می تواند از پس هر مشکلی برآید. در شب 24 ژوئن دیده بانهای کاستر به 23 کیلومتری شرق بیگ هورن کوچک رسیدند. در همان حال، ستونهای تری-گیبون به سمت دهانه بیگ هورن پیش می رفتند. ساختار سواره نظام هفتم سواره نظام هفتم، سازمانی از کهنه سربازان بود که بلافاصله پس از جنگهای شمال-جنوب تشکیل شده بود. چند نفر از سربازان تجربه جنگهای داخلی را داشتند و بیشتر افسرها نیز اینگونه بودند. قبل از این عملیات، بخش عمده ای از هنگ مدت 4سال و نیم را در دژ رایلی کانزاس صرف کرده بود و یک نبرد بزرگ و چندین زد و خورد کوچک را با تلفات 36 کشته و 27 مجروح پشت سرگذاشته بود. 6 نفر از سربازان غرق شده بودند و 51 نفر از افراد در اثر وبا تلف شده بودند. نیمی از سواره نظام هفتم از 18 ماه نگهبانی در دیپ سوت بازمی گشتند که برای شرکت در عملیات به دژ آبراهام لینکلن فراخوانده شدند. تقریبا 20% از نیروها در 7 ماه گذشته در هنگ نام نویسی کرده بودند و تمرین اندکی داشتند و دارای تجربه جنگی نبودند. تعداد زیادی از این سربازان تازه کار مهاجران ایرلندی، انگلیسی و آلمانی بودند. از 44 افسر و 718 سرباز سواره نظام هفتم، 13 افسر و 152 سرباز در طول عملیات حضورنداشتند که سرهنگ ساموئل اشتارگیس فرمانده هنگ نیز درمیان آنان بود. این افراد در دژ آبراهام لینکلن باقی ماندند. انحراف در پی راهپیمایی شبانه واحد در شب 24-25 ژوئن، دیده بانهای قبیله کرو به کاستر چیزی را گزارش دادند که کاستر آن را به عنوان اردوگاه بزرگی از سرخپوستان به حساب آورد و بدین خاطر نیروهایش را به 4 واحد تقسیم کرد: • بزرگترین واحد شامل گروهان های سی، ئی، اف، آی و ال بود که کاستر شخصا آنها را فرماندهی کرد. این واحد شامل 13 افسر، 198 سرباز، 1 روزنامه نگار و 2 دیده بان غیرنظامی بود. فرمانده گروهان سی برادر کاستر -سروان توماس کاستر- و فرمانده گروهان ال شوهرخواهر او -ستوان یکم جیمز کالهون- بودند. این گروه در طول ساحل شرقی رود بیگ هورن کوچک حرکت کردند تا بتوانند از سمت شمال وارد اردوگاه شوند. • واحد دوم به وسیله سرگرد مارکوس رنو فرماندهی می شد و به دره بیگ هورن کوچک فرستاده شد تا از سمت جنوب به اردوگاه حمله کند. این واحد شامل گروهان های آ،جی و ام بود و 11 افسر، 131 سرباز و بیش از 35 راهنمای سرخپوست داشت. • واحد سوم به فرماندهی سروان فردریک بنتین از گروهان های دی، اچ و کا تشکیل شده بود و 5 افسر و 110 سرباز را شامل می شد. وظیفه ستون او کاملا مشخص نیست. بعضی از محققین عقیده دارند که او برای یک ماموریت ساده شناسایی به سمت قبیله اعزام شده بود ولی دیگران می گویند که او باید وارد دره بیگ هورن کوچک می شد و به سمت اردوگاه حرکت می کرد. به او دستور داده شده بود که به هر سرخپوستی که بر سر راهش می دید حمله کند. • آخرین واحد، اسکورت تدارکات هنگ را شامل می شد که از 7 یا 8 سرباز از هر گروهان به علاوه گروهان بی تشکیل شده بود و فرماندهی آنها برعهده سروان توماس مک دوگال بود. این واحد 2 افسر، 127 سرباز و 7 غیرنظامی را در برمی گرفت. قرار بود که هرکدام از 3 واحد اول که زودتر به اردوگاه سرخپوستها رسید به آنها حمله کند و آنها را مشغول کند تا 2 واحد دیگر برای پشتیبانی آنها وارد عمل شوند. کاستر مشابه این تاکتیک را در سال 1868 در نبرد واشیتا بکاربرده بود. نبرد حمله رنو واحد سرگرد رنو اولین واحدی بود که پس از رسیدن دستور کاستر -توسط ستوان ویلیام کوک- حمله را آغاز کرد. دستورات کاستر اطلاعات دقیقی درباره اندازه اردوگاه، محل آن و تمایل سرخپوستها به جنگ دربرنداشت. کاستر تنها گفته بود سرخپوستها را تعقیب کن و آنها را وادر به جنگ کن. به هرحال، کاستر قول داده بود که از رنو با تمام امکانات پشتیبانی کند. نیروهای رنو -از محلی که امروزه رنو کریک نامیده می شود- از رود ردشدند تا به اردوگاه سرخپوستها حمله کنند و پس از درگیری فهمیدند که لاکوتا و شایان شمالی در آنجا حضوری قدرتمند دارند و راهی برای فرارنیست. رنو پیامی برای کاستر فرستاد اما پاسخی دریافت نکرد. پیشروی سریع رنو به سمت شمال نشان می دهد که او دشمن را به سادگی رانده است. رنو گمان کرد که عقب نشینی سرخپوستها یک تله است و چند صد متر مانده به اردوگاه توقف کرد، از اسب پیاده شد و نیروهایش را -بر اساس دکترین های استاندارد ارتش در آن زمان- در یک خط قرارداد. در این آرایش، هر سرباز اسب 4 سرباز دیگر را -که در حال تیراندازی بودند- نگه می داشت و در نتیجه با این آرایش 20% از نیروهای او کاسته شدند. سربازها از یکدیگر 5 تا 10 متر فاصله داشتند، افسرها پشت خط آتش و اسبها در پشت افسرها قرارمی گرفتند. پس از 20 دقیقه تیراندازی از فاصله دور، او یک نفر تلفات گرفت اما مقاومت در برابر او بیشتر می شد و کاستر کمکی برای او ارسال نکرد. رنو دستور عقب نشینی به نزدیک ترین جنگل در خمیدگی رودخانه را داد. سپس با افزایش فشار سرخپوستها یک عقب نشینی نامنظم از میان رودخانه را آغازکرد تا به تپه های مرتفع در طرف دیگر رودخانه برسد. عقب نشینی با دست پاچگی انجام شد و بلافاصله با حملات شایانها از هم پاشیده شد. رنو بعدها گزارش داد که 3 افسر و 29 سرباز در طی عقب نشینی و عبور از رود کشته شدند و 13 تا 18نفر دیگر نیز در جنگل مانده و ناپدید شده اند، اگرچه بیشتر این افراد بعدها به خود را به واحد رساندند. در بالای تپه نیروهای آشفته رنو به واحد سروان بنتین -که از سمت جنوب می آمد- پیوستند. این واحد هنگامی که توسط کاستر فراخوانده شد در حال انجام ماموریت شناسایی جانبی بود. پیام توسط جان مارتین آورده شد. او شیپور زن واحد بود و آخرین سفید پوستی بود که کاستر را زنده دید و از جان به دربرد. رسیدن همزمان واحدهای بنتین و رنو به تپه ها، باعث نجات افراد رنو از شکست احتمالی شد. سپس واحدهای آنها با نیروهای مک دوگال تقویت شدند. 14 افسر و 340 سرباز در بالای تپه ها دور تا دور خود را سنگر بندی کردند و موضع گرفتند. با وجود شنیدن صدای شلیک سنگین از شمال، بنتین به جای اینکه به سمت کاستر حرکت کند، بر روی کمک به گردان به شدت آسیب دیده رنو تمرکزکرد. پس از 1 ساعت -درحدود ساعت 17:00 و پس از پایان کار کاستر- سروان توماس ویر و گروهان دی برخلاف دستورات به سمت کاستر حرکت کردند تا به نیروهای او ملحق شوند. آنها یک مایل پیشروی کردند و می توانستند شلیک سرخپوستها از فاصله دور را ببینند اما مفاومت در برابر پیشروی آنها شدید بود. گروهانهای دیگر درنهایت به راه افتادند. اول بنتین، سپس رنو و نهایتا گروهان تدارکات؛ اما افزایش حملات سرخپوستها باعث شد قبل از اینکه گروهان تدارکات نیم مایل حرکت کند همگی به تپه بازگردند. بعدها از بنتین انتقادشد که با بی میلی از دستورات سرپیچی کرده است. جنگ کاستر صدای شلیکی که در تپه شنیده می شد از درگیری کاستر ناشی می شد. در حدود 6 کیلومتری شمال تپه ای که رنو و بنتین در بالای آن موضع گرفته بودند، کاستر به همراه 208 سربازش با سرخپوستها درگیرشده بود. با مجبور کردن نیروهای رنو به فرار و جداکردن آنها از واحد کاستر، جنگجویان زیادی آزاد شده بودند که به سراغ کاستر بروند. در حقیقت کاستر درنظر داشت که همزمان با رنو از شمال و جنوب به اردوگاه سرخپوستها حمله کند و آنها را در منگنه قراردهد اما دیرتر از رنو به اردوگاه رسید. مسیری که کاستر را به آخرین نبردش رساند محل بحث و منازعه است. به نظر می رسد که او پس از دستور به رنو برای حمله، مسیر رنو کریک را 800 متر به سمت پایین ادامه داده است اما به سمت شمال چرخیده و از تپه ها بالا رفته و به محلی رسیده است که رنو به زودی به آن عقب نشینی می کرد. از این نقطه، او می توانسته است رنو را ببیند که درحال حمله به اردوگاه است. کاسترو برای رسیدن به شمال اردوگاه، در مسیر پرپیچ و خمی از تپه ها و دره ها گرفتار شد. او در طول تپه ها حرکت کرد و به آبریزی رسید -جویبار مدیسین تایل- تا از رود عبورکند. بعضی از تاریخ نویسان معتقدند که قسمتی از نیروهای کاستر از جویبار پایین رفته و به سمت غرب رفتند و نبرد ناموفقی برای ورود به اردوگاه داشتند. بعضی دیگر می گویند که کاستر اصلا به رود نزدیک نشد و مسیر خود به سمت شمال را ادامه داد تا به جایی رسید که مورد حمله واقع شد. با توجه به این تئوری، زمانی که کاستر فهمید که با پیوستن سرخپوستانی که از جنگ با رنو بازمی گشتند برتری عددی کاملا با سرخپوستان است دیگر برای برگشت به سمت جنوب و الحاق با رنو و بنتین بسیار دیر شده بود. در آن سه ساعت سخت، نیروهای کاستر کاملا نابود شدند. بعدها تنها 2تن از افراد سواره نظام هفتم ادعا کردند که کاستر را در هنگام درگیری با سرخپوستها دیده اند. یک سرخپوست جوان از قبیله کرو به نام کورلی و یک سرباز به نام پیتر تامپسون که در پشت ستون کاستر افتاده بود و در حقیقت بیشتر گزارشهای آخرین لحظات واحد کاستر حدسی می باشند. بیشتر افسانه ها بیان می کنند که در بالای تپه کاستر به سربازانش گفته از اسبهایشان پیاده شوند و اسبها را بکشند و پشت جنازه اسبها سنگر بگیرند. دوماه -رئیس قبیله شایان- در گفتگویی که با یک روزنامه نگار در سال 1895 انجام داد این داستان را تقریبا تایید کرد. دوماه گفت که آنها سربازان را محاصره کرده و با سرعت بر گرد آنها می چرخیدند تا سربازها نتوانند با دقت تیراندازی کنند. گزارشهای سرخپوستان بیان می کند که اسب دیوانه خود شخصا یک گروه بزرگ از جنگجویان را هدایت کرد و سواره نظام را درهم شکست. ظاهرا سرخپوستان از چند طرف به کاستر یورش بردند. در حالیکه تخمین تعداد صحیح جنگجویان سرخپوست سخت است اما اغلب تخمین می زنند که تعداد آنها نسبت به افراد کاستر 3 به 1 بوده است و این نسبت در طی نبرد به 5 به 1 افزایش یافته است. به علاوه، بعضی از سرخپوستان به تفنگهای خودکار اسپنسر و وینچستر مسلح بوده اند درحالیکه سواره نظام هفتم از کارابینهای تک تیر اسپرینگ فیلد استفاده می کرده اند که نرخ آتش کمتری داشتند و وقتی که داغ می کردند احتمال گیرکردن آنها زیاد بود. طرف مقابل از سلاح های گوناگونی استفاده می کردند، از تیروکمان گرفته تا تفنگ هنری. وضعیت زمین به کمانداران سرخپوست مزیت بخشیده بود. افراد کاستر در فرورفتگی بالای تپه میخ کوب شده بودند و نمی توانستند از آتش مستقیم سلاح هایشان بر علیه سرخپوستانی که در سنگرهایشان بودند استفاده کنند. به عبارت دیگر، سرخپوستها می توانستند تیرهایشان را -با بالاگرفتن کمانهایشان- به سمت افراد کاستر رهاکنند و با حجم زیاد پیکانها مطمئن بودند که تلفات زیادی به دشمن واردمی کنند. شاید سلاح های ارتشی در فواصل طولانی بهتر بودند اما در این درگیری نرخ آتش و قابلیت اعتماد به سلاح ها مهمتر از برد آنها بود. آخرین نبرد باستان شناسانی که تحقیقات جدیدی در میدان نبرد کرده اند اعتقاد دارند که کاستر در ابتدای درگیری، نیروهایش را در یک صف مطابق با دکترین ارتش بکارگرفته بود. در این روش تقریبا 150 سرباز می توانستند در چند صف یک خط آتش دفاعی تهیه کنند. زمانی که افراد یک گروهان کشته یا زخمی می شدند و یا سلاح هایشان گیر می کرد، خط دفاعی غیرقابل دفاع می شد. برنامه "کارآگاهان میدان نبرد" از "کانال تاریخ" در سال 2003 بیان می کند که احتمالا یک مقاومت نهایی -مانند آنچه که از تاریخ به دست ما رسیده است- روی نداده است. در عوض، باستان شناسان حدس می زنند که افراد کاستر محاصره نشدند بلکه ترجیحا به سادگی مورد یک حمله از روبرو واقع شدند. به هرحال، تحقیقات بیشتر توسط سرویس پارک ملی در سال 2006 نتیجه می گیرد که حداقل 200 جنگجوی سرخپوست در میدان کشته شدند که نمایانگر آن است که کاستر و افرادش به سختی مقاومت کرده اند. تقریبا تمامی شاهدان سرخپوست از مقاومت سخت کاستر و افرادش تعریف کرده اند. درحالیکه بیشتر افراد کاستر سربازان تازه کاری بودند که تمرین و مهارت نظامی مناسبی نداشتند محققان حدس می زنند که آنها همچنین تغذیه مناسبی نداشتند و از شرایط جسمی بدی برخوردار بودند اما این مسئله در ارتش آن زمان معمولی بوده است. پس از نبرد پس از نابود شدن افراد کاستر، سرخپوستها دوباره جمع شدند تا به رنو و بنتین حمله کنند. جنگ تا تاریک شدن هوا -تقریبا21:00 به وقت محلی- واحتمالا چند ساعتی از روز بعد ادامه یافت. رنو ادعا می کند که تحت فرماندهی بنتین چند حمله توسط گروهانهای اچ و ام دفع شدند. در روز 26ژوئن، ستون تری از شمال به منطقه نزدیک شد و سرخپوستها به سمت دیگر رود بازگشتند. زخمی ها در این هنگام حتی المقدور مداوا شدند اما در نهایت 5 نفر از آنها جان باختند. 2نفر از 3 جراح هنگ همراه ستون کاستر بودند و تنها دکتر باقیمانده توسط فرد جرارد مترجم یاری شد. از محل نبرد کاستر یک بازرسی انجام شد. بیشتر سرخپوستهای کشته شده از میدان نبرد منتقل شده بودند. افراد سواره نظام تا حد ممکن شناسایی شدند و به سرعت در جایی که تیرخورده بودند به خاک سپرده شدند. کاستر را در حالی پیدا کردند که به گیجگاه چپ و سمت چپ سینه اش تیرخورده بود. بعضی از تاریخهای شفاهی سرخپوستان بیان می کنند که کاستر برای اینکه به دست سرخپوستان نیافتد خودکشی کرد اما حقیقت این است که او راست دست بود و امکان نداشت که بتواند به سمت چپ سر خود شلیک کند. بدن او در نزدیکی قله تپه "آخرین نبرد" یافته شد. اکنون یک یادبود بزرگ سنگی که نام افراد کشته شده سواره نظام هفتم بر آن حک شده در آن نقطه قراردارد. این که درحقیقت چه اتفاقی افتاد در هاله ای از ابهام فرورفته است. چند روز پس از نبرد، یک دیده بان سرخپوست به نام کورلی گواهی داد که کاستر به اردوگاه حمله کرد و پس از آن به پشت رودخانه عقب نشینی کرده، از تپه بالا رفت. این سناریو با روش حمله کاستر و با چند اثر که بر روی زمین پیدا شدند سازگار است و پایه ای شد برای بسیاری از افسانه های برگرفته شده از این نبرد. پس از آن، کاستر دیده بانهای سرخپوستش را به همراه رانز هیم سفید پوست مرخص کرد. رانز هیم اولین کسی بود که خبر نابودی واحد کاستر را به ژنرال تری اطلاع داد. تنها کسی که از نبرد جان به در برد اسب ستوان کیو به نام کومانچی بود. در ماه جولای، سواره نظام هفتم با افسران و سربازان جدید دوباره سازماندهی شد. آنها تعقیب دشمنانشان را ادامه دادند. در سال 1878، 24 نفر از افراد واحد برای شجاعتشان در این نبرد مدال گرفتند. بیشتر آنها کسانی بودند که جانشان را به خطر انداخته و برای مجروحان از پایین تپه آب آورده بودند. سالها بعد کتابها و فیلمهای زیادی بر اساس این واقعه تاریخی نوشته و ساخته شدند. این نبرد اوج قدرت سرخپوستان بود. آنها به بزرگترین پیروزی خود در برابر سفیدها رسیده بودند اما تا یک سال بعد اتحاد خود را از دست داده و هر قبیله به سویی روان شد. ارتش آمریکا فعالیت خود را برعلیه آنها تشدید کرد. تپه های سیاه از منطقه سرخپوستان منفک شد و به مهاجران سفید واگذارشد. قبایل سرخپوست یکی یکی شکست خوردند و به زور به زمینهای اختصاصی بازگردانده شدند. بیگ هورن کوچک برای سرخپوستان نیز آخرین نبرد بود. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/01%7E8.jpg[/img] سرهنگ کاستر [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_02%7E8.jpg[/img] حرکت سه شاخه سوار نظام آمریکا برای محاصره سرخپوستان [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_03%7E7.jpg[/img] نقشه حرکات کاستر و سرخپوستان در نبرد لیتل بیگ هورن [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/05%7E8.jpg[/img] گاونشسته بزرگترین جنگجو و رهبر سرخپوستان قبیله سو [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_04%7E9.jpg[/img] آخرین نبرد کاستر. بر اساس گزارشها، کاستر لباس نظامی برتن نداشته و کتی از پوست گوزن پوشیده بوده است. در این نقاشی کاستر در مرکز تصویر و در کت پوستی دیده می شود. منبع :مجله جنگ افزار نویسنده: رضاکیانی موحد به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hans 162 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 رضا جان خیلی عالی بود. خوشم اومد پوزه ی کاستر زمین خورد. اگر سرخ پوستان این همدلی و اتحادشون رو داشتند خیلی وضعشون فرق می کرد. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
00Amin 2,396 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 اقا رضا دستت درد نكنه به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
armani 2,666 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 دستت درد نكنه.چقدر اين مطلب با عكسها كاملتر شدن. تصويرها گويايي كاملي دارند. زيبا بود. ( راستي ميخواستم يه نمونه از خانواده ارپي جي معرفي كنم گفتم نكنه پا تو كفش شما بشه!!!. البته بايستي ترجمه كنم ) حق نگه دارت به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
AG_EB64 1 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 اقا رضا دستت درد نکنه از این بهتر نمیشد مخصوصا عکسها و نقشه به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
RezaKiani 1,961 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 مرسی از لطف دوستان! آرمانی جان! من همون 2-3 تا مطلب رو درباره آرپی جی داشتم. شما هم ادامه بده. انشالله که یه منبع خوب درباره آرپی جی در سایت بوجود میاد. درباره اتحاد سرخپوستان هم شما حق دارید. اگر اینها از همون اولش متحد شده بودند که پوست اسپانیایی ها و پرتغالی ها رو کنده بودند. همین پرتغالی ها مثه آب خوردن اومدند و جزایر ایران رو توی خلیج فارس گرفتند و تا زمان شاه عباس و کمک انگلستان ما نتونستیم اونها رو بیرون کنیم. بعدش هم انگلیسی ها جای اونها رو گرفتند و عملا(نه اسما) حاکم خلیج فارس شدند. همه اش به خاطر اختلافات و تفرقه و بی لیاقتی خودمون بود. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
SAEID 2,833 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 کامل و جالب بود رضا جان خسته نباشی. از قدیم که گفتن تفرقه بنداز و حکومت کن و هر کشوری از این فرمول استفاده کرد البته با ناجوانمردی طرف مقابل رو طوری شکست داد که خودشون هم نفهمیدن از کجا خوردن؟! اشتباه اصلی سرخپوستان در نداشتن توان رزمی و سلاح گرم بود و بعد از آن نداشتن اتحاد بین قبایل که مثلا بعضی قبایل به سمت انگلیس رفتن و بعضی به سمت فرانسه و بعضی هم که متوجه دشمنی هر دو دول انگلیس و فرانسه شده بودن باهاشون درگیر شدن که به علت نداشتن سلاح مناسب و نیروی انسانی کافی به موفقیتهای قابل توجه دست نیافتند. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
shahm 2 گزارش پست ارسال شده در آذر 87 با سلام به دوستان ژنرال كاستر افسر جاه طلبي بود كه عقيده داشت هميشه اولين نفر نامش در تاريخ ثبت ميشه و چون افسر شجاعي بود بدون در نظر گرفتن توان واقعي دشمن يك روز زودتر به ميدان جنگ رسيد خود و تمامي افرداش را به كشتن داد و نام خود را در تاريخ ثبت كرد او از هوش و فراست زيادي برخوردار بود با اينكه ميدانست راهي را كه مي رود بدون بازگشت است غرور سربازيش باعث شد كه تا اخرين نفر مقاومت كند به اميد آنكه بقيه خواهند امد ولي از نيروي كمكي هرگز خبري نشد ..... به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر