امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

در سال 1976 امور فني هواپيماهاي اف-4 صد در صد بدست همافران انجام ميشد و دراين سال نيروي هوائي ايران با افتخار اولين پايگاه تاكتيكي اف-4 ، بدون مستشار خارجي را در بندر عباس راه انداخت و موضوع باور نكردني در مورد بند عباس اين بود كه در موقع انتخاب پرسنل براي اين پايگاه ، ازتمام پايگاهها تا حد امكان پرسنل بقول خودشان نخاله و نا آرام را انتخاب ميكردند و پايگاه بندر عباس شده بود پايگاه تبعيدي ها ولي پس از مدتي كوتاه اين پايگاه از بهترين پايگاههاي نيروي هوائي شد . همافران در تمام مدت كار تحت آموزش بودند ( OJT ) يا On-the-Job Training همافر جديد لول فني 1 را داشت و با ادامه تحصيل در حال كار بترتيب لول 3 ، 5 ، 7 و در نهايت لول 9 كه بالا ترين سطح تخصصي نيروي هوائي بود ، بعنوان مثال در رشته تخصصي من ما هفت نفر بوديم كه لول 9 اسلحه و مهمات هوائي رو داشتيم و اسامي تك تك اين دوستان رو بياد دارم . در سال 1976-77 پايگاههاي نيروي هوائي هيچ تفاوتي با پايگاههاي آمريكائي در داخل آمريكا نداشت و من قيافه بهت زده پاكستاني هائي رو كه همراه ميراژ هاي پاكستان از فرانسه به پاكستان در پايگاه يكم توقف داشتند فراموش نميكنم كه از اين همه نظم ، تميزي و ديسيپلين حيرت ميكردند . من افتخار ميكردم كه عضو كوچكي از اين خانواده پر افتخار هستم و اكنون كه اين سطور را مينويسم نميتونم جلوي اشكم رو بگيرم و بشدت متاثرم . نيروي هوائي ما نشان داد كه آنهمه تلاش و آنهمه فداكاري و هزينه كردن سرمايه كشور بهدر نرفته ، پيكر خونين و از هم پاشيده آن نيروي هوائي شايسته در جنگ شايستگي خودشو نشون داد و پرسنلي كه از سلولهاي زندان واز زير تيغ جلاد به ميدان جنگ اعزام شده بودند نشان دادند كه آنچه در آن روزها ديده ميشد سراب و رويا نبوده و فرزندان خانواده نيروي هوائي شاگردان ممتاز مكتب ميهن دوستي و خدمتگذران راستين ملت ايران بودند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دهه 1970 سالهاي بال كشيدن نيروي هوائي بود ، از سوئي بخاطر افزايش در آمد كشور و برنامه ريزي درست در نيروي هوائي و از سوي ديگر ساختار سياست بين المللي و تيز هوشي پادشاه ايران براي بهره بردن از اين فرصت ، و دليل سوم نزريق خون جوان و درس خوانده به نيروي هوائي موجب شد كه اين نيرو بسيار سريع تر از اونچه كه پيش بيني ميشد بدرخشندگي برسه ، باورود اولين سري هواپيماهاي F-4E مقدمات گسترش هواپيماهاي F-4D به پايگاه هفتم شكاري ( شيراز ) فراهم شد و عده اي از پرسنل استخواندار قديمي ( كمك مهندساني كه حال همافر شده بودند ) در معيت همافران جوان و تازه فارغ اتحصيل شده به شيراز منتقل شدند و با فاصله كوتاهي پايگاه سوم شكاري در همدان ( شاهرخي ) راه اندازي شد ، سرعت پيشرفت خيره كننده بود و بگفته بسياري از مستشاران ما بسيار سريع تر از برنامه پيش بيني شده حركت ميكرديم ، بزودي در بخش هواپيماي اف-4 تقريبا از مستشار بينياز شديم و همانطور كه گفتم پايگاه بندر عباس آزمايش بسيار موفقي بود ، نبايد نا گفته بگذارم كه مسلما توسط آمريكائي ها كنترل ميشديم و بحث و مشاجره با همكاران آمريكائي در باره رفتار دوگانه آمريكا نسبت به نيروي هوائي ما و نيروي هوائي اسرائيل امري معمول بود ، خيلي از ما در آمريكا با همكاران اسرائيلي همكلاس بوديم واز چند وچون كار در نيروي هوائي اسرائيل خبر داشتيم ، اسرائيلي ها در امر تعمير ، تغيير و حتي كپي سازي دست بازي داشتند وما سخت كنترل ميشديم ، بحثي نبود كه اونها سالها از ما جلوتر بودند ولي ما هم كور وخنگ نبوديم ، فرمانده هاي بالا اين رو ميدونستند و از ما حمايت ميكردند ، شادروان ربيعي وقتي فرمانده پايگاه يكم بود بارها در بريفينگ ها ميگفت ( بچه ها كارها رو زود تر ياد بگيريد ما اين ارمني ها رو بيرون كنيم ) منضورش از ارمني ها آمريكائي ها بودند و با توجه به اينكه در بريقينگ ها آمريكائي ها هم شركت ميكردند او نميخواست از كلمه آمريكا استفاده بكنه . در اين مدت ماجراها و آماده باش هاي جدي هم پيش آمد ، يك بار زماني بود كه عراق بسياري از ايراني زاده ها را از اين كشور بيرون كرد و اروند رود رو بروي كشتي هاي ايراني بست ، در اين ماجرا ايران كشتي ابن سينا رو بطرف اروند رود فرستاد ، هر زمان اين ماجرا يادم مياد از خوشي احساس عجيبي دارم ، بما در پايگاه يكم آماده باش دادند ، وظعيت خط پرواز واقعا ديدني بود ، ما فكر ميكرديم جنگ ميشه ، اطراف خط پرواز پر از تريلي هاي مخصوص حمل مهمات بود ، تمام هواپيماها در حال آماده شدن بودند و چهار فروند هواپيماي آلرت كه با سايد وايندر و اسپارو لود شده بودند سر باند بودند APU بهشون وصل و خلبانها در داخل كابين بودند ، هنوز شلتر ها آماده نشده بودند ، تمام هواپيما ها در حال بارگيري بودند M117 , BLU-1 , LAU-3 براي پايگاههاي عراق و اسپارو و سايدوايندر براي اسكورت كننده ها ، ربيعي با لباس كار خودش تو خط كمك ميكرد ، ظهري در كار نبود همه كار ميكردند حتي شيفت شبي ها صبح نرفته بودند و كار ميكردند ، ربيعي دستور داد براي همه سانديچ و نوشابه بياورند توي خط ، حرف جالبي رو خودم از ربيعي شنيدم ، كمي لحجه كردي داشت ، فرمانده نازنين و وطن پرستي بود با خنده ميگفت زنده باد ، بچه ها وقت تلافي 1400 سال پيشه و اين حرف سرعت كار بچه ها رو دو برابر كرد ، عراق اعلام كرده بود كه اروند رود به اين كشور تعلق داره و كشتي هاي ايراني بايد با پرچم عراق و بعد از دادن حق عبور از اروند رود عبور كنه ايران اين ادعا رو قبول نداشت و ميگفت اين قرارداد تحميلي و غير قانونيه و برابر قوانين بين المللي مرز دو كشور در عميق ترين نقطه رودخانه است ( خط تالوگ ) ولي اين ظاهر كار بود و اختلاف ايران و اعراب به عمق تاريخ ميرسه و هر بار اعراب توان لازم را پيدا كنند براي ما مشكل بوجود مياورند ، بهر حال عراق اروند رود را بست و ايران يك كشتي بازرگاني بنام ابن سينا رو بسوي اروند رود فرستاد ، عكسهاي ابن سينا رو بعدا روزنامه ها انداختند در حالي كه تفنگداران دريائي و افراد نيروي مخصوص در همه جاي كشتي سنگر گرفته بودند و كشتي در واقع كشتي جنگي شده بود ، ايران اعلام كرد ابن سينا از اروند رود عبور خواهد كرد و تعرض به ابن سينا به مفهوم اعلان جنگ به ايران محسوب خواهد شد ، وقتي كشتي بسمت اروند رود ميرفت در پايگاههاي هوائي خلبانها داخل كابين هواپيماهاي فول لود شده نشسته بودند و ما خودمون رو براي سورتي بعدي آماده ميكرديم ، ابن سينا به سلامت گذشت و عراق هيچ غلطي نتونست بكنه و ما يك سر وگردن بيشتر قد كشيديم ، يك ماجراي جالب ديگه زماني بود كه ما يك تيم بهمراه دو فروند هواپيماي RF-4E براي يك ماموريت چند روزه به بندر عباس رفتيم ، نميدانستيم چه خبره ، دو هواپيما به ماموريت ميرفتند و باز ميگشتند و بعد از چند روز به تهران باز گشتيم ، و چند روز بعد فهميديم براي چه رفته بوديم ، راديو اعلام كرد كه ايران سه جزيره تنب بزرگ ، تنب كوچك و ابو موسي را باز پس گرفته ، باز قد كشيديم و يك سر وگردن بزرگ تر شديم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آغاز فعاليت TAC ( ستاد فرماندهي تاكتيكي هوائي ) IIAF Tactical Air Command

رشد نيروي هوائي چنان سريع و همه جانبه بود كه گسترش مدريت را نيز ضروري ميكرد و لازم بود از نظر تشكيلات سازماني هم گسترده بشه ، قبلا تمام امور فرماندهي ، مدريت ، عمليات ، لجستيكي و پشتيباني و ساير امور از ستاد فرماندهي نيروي هوائي در تهران برنامه ريزي و هدايت ميشد كه اين امر اولا تمام امور را در تهران متمركز ميكرد بلكه موجب تداخل وظائف و بوروكراتي شديد و غير قابل كنترلي ميشد و در ثاني از نظر ايمني هم خطر ناك بود ، تصور كنيد با متمركز كردن تمام امور فرماندهي يك نيرو در يك محوطه در شرايط جنگي و در اثر يك حمله هوائي غافلگير كننده به اين تشكيلات شيرازه امور از هم ميپاشه و تا چاره اي انديشيده بشه نيمي از توان و قابليت هاي نيرو از بين خواهد رفت ، با توجه به اين مشكلات نيروي هوائي تجديد سازمان داده شد و البته اين تجديد سازمان چنان دقيق ، با برنامه و در آرامش انجام شد كه كوچكترين خللي در امور بوجور نياورد ، در سازمان جديد كليه پايگاههاي تاكتيكي هوائي در اختيار ستاد فرماندهي تاكتيكي هوائي قرار گرفت ، براي ستاد تاكتيكي ساختماني در كنار درب ورودي پايگاه هفتم شكاري در شيراز ساخته شد و زنده ياد تيمسار امير حسين ربيعي به فرماندهي تاكتيكي هوائي گمارده شد ، عده اي از پرسنل زبده و شاخص از تخصص هاي مختلف از پايگاههاي مختلف تاكتيكي به اين ستاد منتقل شدند ، اين ستاد همانند ستاد نيرو ولي تنها در سطح پايگاههاي تاكتيكي عمل ميكرد ،طبقه هم كف ضد اطلاعات و چند دفتر ديگه و چاپخانه ، طبقه اول معاونت عمليات كه بجز پرسنل اداري بقيه از خلبانان تاكتيكي بودند ( از جمله زنده ياد فكوري در اين معاونت خدمت ميكرد ) ، در طبقه دوم معاونت لجستيكي كه باز بجز پرسنل آجوداني ( اداري ) ، اكثرا از همافران با تخصص هاي مختلف تشكيل ميشد و در طبقه بالا فسمت اداري بود .
در اين دوران آموزش چنان پيگير و فشرده بود كه با وجود آنهمه هواپيما نيروي هوائي مجبور شد تعدادي هواپيماي اف-4 از نيروي هوائي و نيروي دريائي آمريكا اجاره كنه ، در معاونت لجستيكي هوائي يك تيم تحت عنوان ارزيابي و يكنواختي تشكيل شد كه وظيفه اش تدوين يك سيستم مدريت نگهداري استاندارد براي همه پايگاههاي شكاري بود ( بنده هم افتخار خدمت گذاري در اين تيم را داشتم ) وبا مراجعه به كتابهاي مدريت نگهداري نيروي هوائي آمريكا و تجربه هاي بومي يك دستورالعمل مدريت نگهداري تهيه و پس از تصويب چاپ و در اختيار پايگاههاي تاكتيكي قرار گرفت ، در اين سيستم مديريت همانطور كه در يكي دو نوشته توضيح دادم سيستم نگهداري چنان استاندارد شده بود كه اگر فردي از پايگاهي به پايگاه ديگر منتقل ميشد لازم نبود بپرسد ( خوب ، شما براي فلان كار چكار ميكنيد ) چون در گذشته سيستم حاكم بر نيروي هوائي بقول ما در آن زمان گاراژي بود و كار گاراژي با HI-TECH جور در نميايد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خاطره نويسي كمي ريشش در آمده و آنقدر دروغ و مزخرفات بنام خاطرات اين و اون چه در خارج و چه در داخل بخورد مردم دادند كه كسي اعتمادي به نوشته ها نداره ، من براي اولين باره كه چنين مطالبي رو مينويسم ، وقتي اين سايت رو تصادفي پيدا كردم و مطالب دوستان رو خواندم ، وظيفه خودم دونستم كه مطالبي رو بنويسم ، اين حد اقل كاري است كه از من بر مياد ، ما زحمات زيادي براي نيروي هوائي كشيديم ولي از نقاط ضعفي استفاده شد ونام همافر رو به لجن كشيدند ، از جواني وبي تجربه گي اجتمائي و سياسي همافر به طرز وحشتناكي سوء استفاده شد و من بشدت احساس شرم و گناه ميكنم ، گاه با دوستان سابق كه حال هر يك در يك كشور آواره اند صحبت ميكنيم و همه معتقديم بسيار بيش از آنچه استحقاق داشتيم بما داده بودند و باز خود را در گير مسائل بچه گانه اي كرده بوديم ، ما چهره نيروي هوائي را تغيير داده بوديم و ميبايد با كار بهتر و فعاليت بيشتر حقانيت خود را ثابت ميكرديم ، روزي در يك جلسه در ارزيابي و يكنواختي يكي از همكاران امريكائي با اشاره بما به دوستش گفت ، روزي اين جوانها يكي از بهترين نيروي هوائي هاي دنيا را خواهند ساخت ،اين دور از دسترس نبود فقط ده سال زمان لازم داشت و امروز كه نزديك به سي سال از آن روزگار گذشته ميبينم ده سال زمان زيادي نبود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پايگاه چابهار سكوي پرش ايران
در نيمه دوم دهه 1970 تمام اهتمام كشور در بخش نظامي تكميل مجموعه عظيم نظامي چابهار بود ، مسلما اين بحث پيش خواهد آمد كه كشور نياز به توسعه در همه بخشها را داشت ، چرا به بخش نظامي تا اين حد اولويت داده ميشد ، جواب بسيار ساده است ، حمله عراق به ايران حقانيت اين اولويت را ثابت كرد ، كشور ما بارها مورد تجاوز قرار گرفته بود و سوابق نشان ميداد كه همسايگان ما هرگاه خود را قوي ببينند فيلشان ياد هندوستان ميكند ، در ثاني اوضاع بين المللي فرصتي گرانبها در اختيار ايران گذاشته بود و نميشد پيش بيني كرد كه اين شرايط تا چه مدت بنفع ما خواهد بود ، واقعيتي كه امروز نظام ايران به آن رسيده ،( برو قوي شو اگر راحت جهان طلبي كه در نظام طبيعت ضعيف پامال است ) .
مجموعه نظامي چابهار ( البته آنچه كه قرار بود بشود ) بزرگترين تاسيسات نظامي خاورميانه و يكي از بزرگترين مجموعه هاي نظامي آسيا بود ، تخته پرش ايران به اقيانوس هند ، چابهار بزرگترين پايگاه هوائي ، دريائي و زميني خاورميانه بود، هر سه نيرو براي چابهار برنامه هاي مفصلي پيش بيني كرده بودند ، نميدانستيم چرا و بچه علت براي اتمام اين پروژه تا اين حد عجله ميشود ، هنوز حتي يك باب خانه سازماني براي پرسنل ساخته نشده بود و تنها تاسيسات عملياتي پايگاه در حال اتمام بود ، تصميم گرفته بودند كه براي اسكان موقت پرسنل به تعداد زيادي خانه موبايل ( كاروان ) بخرند و اين سطح توقع زياد پرسنل از يك سو و توجه مسئولين به رفاه پرسنل را ميرساند، در هر كشور ديگري بود قاعدتا طور ديگري رفتار ميشد ، ما سربازيم و اگر لازم است بايد يكسال در چادر زندگي كنيم ، ولي نه پرسنل نيروي هوائي شاهنشاهي در شانشان نيست در چادر زندگي كنند ، مشكل هواي بسيار گرم وشرجي چابهار بود ، در بازديدي كه براي بررسي پيشرفت كارهاي ساختماني از پايگاه كرديم از اوضاع آب و هواي منطقه شوكه شديم ، تابستان بود و وقتي از هواپيماي سي-130 پياده شديم براي يك لحظه فكر كرديم پشت اگزوز موتور هواپيما ايستاده ايم و موتورها روشن هستند ، در عرض دو دقيقه پياهن همه خيس شد و انگار سطلي از آب روي همه ريخته اند ، تا چشم كار ميكرد بيابان سفيد رنگ بود ، البته با تجربه پايگاه بوشهر و بندرعباس ميدانستيم كه تا يكي دو سال ديگر چهره پايگاه كلا تغيير خواهد كرد ، در سالن بريفينگ فرمانده پايگاه دلايل كندي پيشرفت كار را توضيح ميداد و صحبتهايش آنقدر جالب بود كه هنوز كلمه به كلمه اش يادم مانده .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرمانده پايگاه توضيح داد كه براي اجراي پروژه هاي ساختماني از كارگران محلي استفاده ميشود و چاره اي هم نيست ، او گفت خيلي از كارگر ها سه نوع شناسنامه دارند ، ايراني ، افغاني و پاكستاني ، هر از چند گاهي شب هنگام يكي سر ديگري را براي پولهايش مي برد و به پاكستان فرار ميكند ، شايد دو ماه بعد همين كار را در پاكستان ميكند و به افغانستان فرار ميكند ، ميگفت پس از وقوع چنين اتفاقي كار ما تا مدتي دچار اخلال ميشود وتا دوباره كار را راه مياندازيم سر نفر بعدي را ميبرند !!
بهر حال اتمام پايگاه چابهار را نديديم و نميدانم كه عاقبت اين طرح عظيم به كجا كشيد .
در همين ايام اولين پوستر هاي هواپيماهاي اف-16 ايران به ديوار ها زده ميشد ، ورود وسائل پشتيباني و بعضي از قطعات يدكي هواپيما در قصر فيروزه در انتظار ثبت شدن و تقسيم بندي شدن بودند ، سيستم لجستيكي نيروي هوائي ايران مراحل نهائي Computerized شدن را طي ميكرد ، اين سيستم در واقع مادر اينترنت امروز بود و مبتكران اينترنت از چنين شبكه اي الهام گرفتند ، بجز آمريكا تنها چند كشور معدود از چنين سيستم لجستيكي برخوردار بودند ، اينور و آنور صحبت انتخاب پرسنل براي اعزام به آمريكا براي اف-16 شنيده ميشد ، مانند هميشه عده اي منتظر آغاز انتخاب پرسنل بودند ولي خوب هر كس خربزه ميخورد بايد فكر چابهار را هم ميكرد ، بعضي از همكاران آمريكائي كه بيش از ما از برنامه هاي آتي با خبر بودند از هواپيمائي صحبت ميكردند كه جانشين اف-4 هاي ما خواهد شد اين هواپيما هم ساخت McDonnell Douglas خواهد بود( اف-18 ) ، فكر ميكرديم كارخانه اي كه اف-4 نازنين رو ساخته حتما محصول آينده اش شاهكار خواهد بود .
در اين دوران نيروي هوائي چه در بخش عملياتي و چه از نظر نگهداري به موفقيت هائي دست پيدا كرد كه بعنوان ركورد ثبت گرديده ، در يكي از سالها بود كه رابطه مصر با اتحاد شوروي رو به تيرگي گذاشت و شادروان سادات بدعوت پادشاه فقيد ايران به ايران سفر كرد ، در اين سفر مانور نظامي بزرگي ترتيب داده شد و در پايان مانور كه نيروي هوائي هم شركت داشت هواپيماهاي نيروي هوائي رژه رفتند ، در اين رژه نيروي هوائي ايران به ركوردي دست يافت كه افتخار پرسنل فني اين نيرو بود ، در اين مانور تمام هواپيماهاي شكاري و ترابري نيروي هوائي رژه رفتند و ما حتي يك هواپيماي تعميري روي زمين نداشتيم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب رمضان پور باز هم تشکر زیاد و باز هم تاسف فراوان. شما ممکن است که ایران نیایید برای همین قصد دارم یکم از وضع زندگی این عزیزان بگم تا همه بدونند و چون پدر خودم خلبان نیروی هوایی هستند که بعدها با دستور تیمسار خاتمی به هوانیروز منتقل شدند. از اونجایی که ایشون در نهایت مظلومیت در ایران در وضع بسیار ناراحت کننده ای زندگی میکنند اصمیم دارم کمی برای دوستان از وضع الان بگم. جناب رمضان پور وضعیت گذشته رو گفتن من میگم الان چه وضعی هست.چ.ن از وقتی به یاد دارم در پایگاه های هوایی و در خانه های سازمانی بودم. ایشون دوره تحصیلی رو در امریکا گذرانده و در همان جا مدرک استاد خلبانی کبری میگیرند ( ایشون بعدها در زمان جنگ سه ستاره شدند)و مدرک مهندسی عمران نیز دارا میباشند.در تمامی عملیاتهای جنگ حظور داشته و بعد از درگیری با میراز عراقی در عملیات ازادی خرمشهر از ناحیه پا کاملا اسیب دیده و دو انگشت دست ایشون قطع میشود.کمک ایشون شهید و لی با این حال هلیکوپتر رو به پایگاه میرسانند.در حال حاظر دارای بالاترین ساعت پرواز بدون سانحه هوانیروز هستند که از خود رهبر لوح یادبود دارند.کاری ندارم که چه تعداد انهدام تانک و خودرو زرهی و مراکز فرماندهی در پرونده ایشون هست. ایشون در حال حاظر به علت از دست دادن تقریبا تمامی دوستانش چه در زمان جنگ توسط صدام چه در زمان انقلاب چه حالا که بخاطر خرج سنگین زندگی و تبعیض یا خود کشی کرده یا راهی تیمارستان شدند....با 60 سال سن افسردگی شدید دارند.بنده به یاد دارم که در زمان کودکیم در چه ساختمانهای زیبایی در شاهین شهر اصفهان که همسایه ما مهندسین امریکایی بودند (که برای ساخت پنها امده بودند) زندگی میکردیم. ولی حالا ؟ میدانید بهترین خلبانهای هوانیروز ارتش کجایند؟ در منازل سازمانی لویزان -3 ارتش! دوستانی که مدرک میخواهند به بلوک های 33 و 34 سر بزنند! ببینند که خلبانان بازنشسیته در چه وضعی زندگی میکنند.شاید باور نکنید همسایه پدر بنده که یک تیمسار هستند یک اشپز و یک استوار هستند که واقعا با بی فرهنگیشون زندگی رو از ایشون گرفتند.... حقوق ایشون ماهی 500000 تومان تقریبا میباشد که معادل 500 دلار هست!!! ایشون بعد از 30 سال پرواز و عملیات و......حتی خونه ندارند! توانایی کرایه خونه هم ندارند.با 60 سال سن و جانبازی و 500 تومان حقوق کجا برند. به علت همون سانحه هم چشم های ایشون به شدت کم سو شده اند.اهر حال بنیاد جانبازان هم ماهی 20 تا 30 هزار تونان بیشتر اضافه به حقوق ایشون نمیکند. یکم هم از دوستی بگم که خوش رو حلق اویز کرد چون پول نداشت پول دانشگاه یا جهیزیه دخترش رو بده(یادم نیست) ایشون از بهترین خلبانان کبری و استاد خلبان این هلیکوپتر بودندکه در امریکا دوره استادی رو تمام کردند.یکمی هم بگم از یکی از بهترین خلبانان هوانیروز که خلبان جت رنجر هستند و در عین پراندن دانشجو بعد از ظهر ها برای تامین خرج خانواه مسافر کشی میکنند.بنده خدا چون جانباز نبود بهش خانه سازمانی ندادند و در خانه های اجارهای زندگی میکنند.اینان همه با پدر من هم دوره بودند که همه با هم جنگیدند.اونهایی که شهید شدند به خدا راحت شدند .و این هایی که ماندند به این وضع دچار شدند.... . واقعا بنده از اینکه با یک قهرمان جنگ انقدر بد رفتاری شده متاسف هستم.شاید یکی از دلایل اینجا بودن و از ایران خارج شدن من هم این بوده باشه. بهر حال من نمیدونم میلیاردها دلار پول نفت ما کجا میره که حتی نمیتونیم برای جانباز 40 درصد خلبان با بالاترین ساعت پرواز که 30 سال به ین مملکت خدمت کردن و 8 سال با کمترین امکانات جنگیدند و فرمانده یکی از معاونت های هوانیروز بودند یک خانه هدیه بدهیم.که شاید بنده خدا در سالهای اخر عمرش از سر و صدا و بدبختی های خانه سازمانی کثیف و رقت بار لویزان رهایی پیدا کنه.خدا میدونه در عینی که این پست رومینوشتم فقط گریستم و نوشتم! خلاصه فقط میتونم بگم متاسف هستم. که پول ما به کجا میره که ما خودمون هم نمیدانیم. خلاصه چراقی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است و بس.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
GOLDEN-CROWN , لطفا مطالب خود را با کمی فاصله زمانی ارسال کنید تا من و دوستان فرصت خواندن دقیق و کامل انها را داشته باشیم icon_frown , با تشکر...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان درود بر شما ، بدعوت دوستمان Goden Crown و باكمال ميل و افتخار در خدمت دوستان هستم ، اميدوارم از علم و دانستنيهاي دوستان بهره مند شوم ، هر چند ازتمام دوستان كمي كمتر جوانم icon_frown ولي براي آموختن هيچ وقت دير نيست ، سعي كردم با نام كامل و حقيقي ( پرويز رمضانپور ) ثبت نام كنم كه متاسفانه موفق نشدم ، بعضي از نوشته هاي من توسط دوست گرامي تاج طلائي از سايتي ديگر اينجا كپي شده ، سعي ميكنم بطور همزمان در اين سايت هم ادامه پيدا كند . پايدار باشيد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز جناب رمضان پور
حقیقتا وجود کسانی مثل شما برای این مرز و بوم افتخار است.شما از همان گروهی بودید که در کشوری عقب مانده و پس از اشغال بعد از چند سال سومین نیروی هوایی پیشرفته جهان رو ساختید.افتخار به شما و امثال شما حرمت ملت غیور ایران است.
حظور شما رو در این بخش به عنوان مدیر بخش تبریک میگویم .
امیدوارم جوانان این سایت با کمک گرفتم از شما به حقیقت واقعی برسند.به خدا هدفم از این چیزی جز این نیست.
.


دوستان توجه کنند جناب رمضان پور از همافران ارتش شاهنشاهی بوده اند ولی از درجه و میزان تحصیلاتشون اطلاعات دقیقی ندارم و ازشون خواهش میکنم یک بیو گرافی کوچکی از خودشون براتون بزارند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از دوست خوبم GOLDEN-CROWN تشكر ميكنم. دوست من اميدوارم اعضاي سايت از وجود ارزشمند شما هم استفاده كنند شما هم افتخار ماييد. icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستمان تاج طلائي بيش از اندازه لطف و محبت دارند ، بنده هم مانند دهها هزارنفر ديگر از خدمتگذاران ديروز و امروز ميهنمان خادم كوچك ميهن عزيزمان بودم و به اين مفتخرم ، وقتيكه اين همه شوق و علاقه و سطح اطلاعات جوانان ميهن يعني آينده سازان اين مملكت را ميبينم اميد واطمينانم به آينده درخشان ايران عزيز صد چندان ميشه ، در خدمت دوستان جوانم هستم وخوشحالم كه از محضر عزيزان استفاده ميكنم . در ضمن براي اداره اين بخش هيچكس مناسب تر از خود دوستمان تاج طلائي نيست كه مسلما بيش از بنده انرژي و فرصت دارند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ادامه فكر ميكنم در همون آستانه سفر شادروان انورسادات بود كه براي انجام ماموريتي به پايگاه يكم رفتم ، در حالي كه با يكي از همكاران به منطقه شلتر ها ميرفتيم در دو طرف يك شلتر دو تا قول سياه رنگ جلومون سبز شدند ، دو تا هليكوپتر پر ابهت ، غول پيكر برنگ سياه ، يكي از اين دو را با اطمينان ميتونم بگم كه AH-64 Apache بود و دومي اگر اشتباه نكنم UH-60 Black Hawk بود ، براي ارزيابي آورده بودند ايران و به اين معني بود كه به احتمال زياد هلي كوپتر هاي آينده هوانيروز خواهند بود ، هر دو بسيار زيبا و از نوئي برق ميزد . بهر حال مرحوم سادات به ايران آمد ، ما كه از سياست چيزي نميفهميديم ( مانند امروز ! ) ولي اين سفر آرايش سياسي منطقه را بكلي عوض كرد ، رابطه ايران و مصر سالها بود كه بسيار سرد و غير دوستانه بود ، از زمان جمال ابدالناصر بخاطر سياست پان عربيسم ناصر و او اولين كسي بود كه تخم لق خليج عربي رو در دهان اعراب گذاشت ، اولا بعد از اين سفر روابط ايران و مصر بسيار دوستانه شد و ثانيا مصر با يك گردش 180 درجه اي از روسها كه تا اون موقع بزرگترين تامين كننده اسلحه مصر بودند بريده و به آمريكا نزديك شد ، دوستان ميتوانند سوابق اين تحول سياسي كه نشان دهنده برد ديپلماسي ايران در آن دوران بود را مطالعه كنند ، بهر حال يكي از برنامه هاي اين سفر حضور در يك مانور بزرگ نظامي و در پايان آن رژه بياد ماندني نيروي هوائي بود كه قبلا نوشتم ، تا آنجا كه بخاطر دارم در اين رژه يكي دوتا ركورد كه بنام نيروي هوائي ايران ثبت شده نيز كسب گرديد ، يكه از اين ركوردها اگر درست بيادم مانده باشه در ارتباط با سوخت گيري هوائي بود ، در آن روزگار معدود كشورهائي بودند كه چنين قابليتي رو داشتند و يكه از عواملي كه سوختگيري در هواي نيروي هوائي ايران را جذاب تر ميكرد استفاده از بوينك 747 بعنوان تانكر ،سوخت گيري چند نوع هواپيما در يك زمان از يك تانك و سوخت گيري تانكر از تانكر ديگر بود ، خيلي جستجو كردم كه اين ركوردها را پيدا كنم و براي دوستان بنويسم ولي متاسفانه تا بحال به نتيجه نرسيدم ، يكي از اين ركورد ها سقف پرواز هلي كوپتر بل-204 مونتاژ ايران بنام اصفهان بود كه در آن روزگار بلند ترين سقف پرواز هلي كوپتر در جهان بود. در نيروي هوائي آموزش لحظه اي قطع نميشد ، اين آموزش در همه سطوح بود ، پرسنل پروازي و پرسنل فني ، طوري برنامه ريزي شده بود كه ترفيع و حقوق نسبت مستقيم با سواد و قابليت هاي پرسنل داشت و نتيجه اين سياست را در جنگ هشت ساله به وضوح ديديم ، به تائيد تمام كارشناسان و ناظرين نظامي جهان بزرگترين برتري نيروي هوائي ايران بر عراق را آموزش بسيار خوب نيروي هوائي ايران تشخيص دادند ، تام كوپر در يكي از كتابهاش به اين مسئله اشاره كرده و مينويسه كه بعد از انقلاب در ايران بسياري در داخل و خارج ايران تبليغ ميكردند كه آمريكا شير بي يال وكوپال به ايران فروخته و نيروي هوائي ايران پس از خروج مستشاران آمريكائي كلا فلج شده و پس از شروع جنگ مشخص شد كه اولا هواپيماهاي نيروي هوائي ايران بجز يك سري لولزم ارتباطي محرمانه نيروي هوائي و دريائي آمريكا هيچ تفاوتي با هواپيماهاي موجود در خود آمريكا ندارند و در ثاني پرسنل نيروي هوائي ايران از سطح تخصصي بسيار بالائي برخوردار بودند ، در پايگاههاي تاكتيكي شب و روز لحطه اي صداي غرش موتور هواپيما قطع نميشد و خلبانان اين نيرو هر ماه تعداد ساعات بسيار بالائي را پرواز اجباري داشتند ، پرسنل فني ترفيع درجه و بالا رفتن حقوقشان به سطح دانش تخصصي شان بستگي داشت ، سطح تخصصي يا بقول ما در آن زمان لول فني از يك شروع ميشد و پرسنل در تمام طول خدمت در حال آموزش بودند و لول هاي فني به ترتيب 3 ، 5 ، 7 و در نهايت تا 9 ادامه پيدا ميكرد ، كسي كه لول فني در خور درجه بالا تر را نداشت ترفيع نميگرفت . ادامه دارد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اميدوارم اعضاي سايت از وجود ارزشمند شما هم استفاده كنند با تشكر از دوست گرامي آقاي golden crown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.