امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

آقاي GOLDEN-CROWN اگه اشتباه نكنم شما در جايي گفته بوديد كه پدرتون جانباز و عضو هوانيروز بوده و ... اگه بتونيد خاطرات ايشون رو در زمان آموزش وصد البته خاطرات جنگي ايشون رودر زمان جنگ بزاريد فوق العاده ميشه. icon_frown :x :x :x

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیزم ایشون مدت حدودا 10 ساله ناراحتی شدید روانی دارند و هیچ گونه یاد اوری از جنگ نباید داشته باشند .بنده هم ایران نیستم ولی خاطراتی که در بچگی برام تعریف کردن رو اگر بیاد بیارم به روی چشم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این نوشته‏ای است از خطرات یک همافر نیروی هوایی شاهنشاهی به نام آقای پرویز رمضانپور که بی کم و کاستی درج می‏گردد. این نوشتار، پیش از این، در فروم هوافضا تحت عنوان ققنوس در اوج توسط جناب آقای رمضانپور ارسال شده است.


هيچ كشور فروشنده سلاح به خصوص در بخش‏هاي Hi-Tech مانند هواپيما بدون شرط و شروط و توقعات سياسي به كشور ديگه چيزي نميفروشه و تا موقعي كه خودكفائي كامل نشه (كه براي ما تا صد سال ديگه امكان‏پذير نيست) اين گرفتاري ادامه داره، كشورهاي اروپائي با اين سوابق فني و توانائي‏هاي تكنولوژيكي، به خاطر بسياري از مسائل كه بيشتر به يك توافق غيررسمي نظم جهاني مربوط ميشه هم هنوز كاملن آزاد نيستند، به عنوان مثال ايرباس بدون نظر آمريكا نميتونه هواپيما بفروشه، ساب سوئد بدون موافقت آمريكا نميتونه هواپيما بفروشه و . . . مثال زياده، اين به اين معني نيست كه اروپا نمي‏تونه ايرباس رو مستقلن و بدون شركت آمريكا بسازه، خوب موتور آمريكائي رو بر ميداره و موتور MTU روش ميگذاره، ولي اين يك نظم پنهانه كه اين اجازه رو نميده، وبراي كشور ما ساختن يك هواپيماي صد در صد بومي اگر نگويم غيرممكنه ولي در چشم انداز نيست چون احتياج به تكنولوژي داريم كه براي دسترسي به اون سالهاي سال زمان، و صدها ميليارد دلار سرمايه‏گذاري لازمه (از الكترونيك گرفته تا صنايع ماشين‏سازي و غيره) منظورم از ماشين‏سازي اتوموبيل نيست، به هر حال ما با آمريكائي‏ها مشكلات زيادي داشتيم، همينطور كه با روسها داريم (مثال بوشهر) يا با چيني و ساير فروشندگان، ما خودمون هم حاضر نيستيم يك گلوله بدون شرط به كسي بفروشيم، چون گلوله رو هم ميشه باهاش تمرين تير اندازي كرد، هم ميشه خرگوش زد و هم ميشه باهاش آدم كشت كه اينجا يعني كاريرد سياسي كه به ما هم مربوط ميشه، بنابراين شرط و شروط داره، به خصوص اگر خريدار مجبور به خريد باشه.


[align=center]تصویر[/align]
[align=center]تیمسار بهمن باقری (از فرماندهان نیروی هوایی شاهنشاهی)[/align]


بارها تاكيد كردم كه هر اتفاق و تحولي رو در ظرف زمان خودش بسنجيد و در موردش قضاوت كنيد، كشور ما پنجاه سال پيش جزو كشورهاي بسيار فقير و عقب افتاده بود، تا چند سال قبل از انقلاب، سهم ما از هر بشكه نفت سه دلار بود و در زمان بچگي نسل من، مردم پايتخت كشور آب آشاميدني سالم نداشتند و نيمي از مردم كشور در عمرشان اتوموبيل نديده بودند، حال كاري به اين نداريم كه اكثريت بي‏سواد بودند وغيره، ما به شدت از شمال و غرب تهديد مي‏شديم و براي حقظ كشور به كمك احتياج داشتيم و هيچ‏كس هم مفتي به ما كمك نمي‏كرد، بگذريم كه تضاد شرق و غرب به دادمون رسيد و موقعيت ژئوپولتيك كشور امتيازي بود كه غرب رو وادار به پشتيباني از ما مي‏كرد، نمي‏خوام بحث رو كش بدم چون طولاني ميشه، به هر حال بيكار هم نشستيم و حتي در آن شرايط هم تلاش براي ساختن، ياد گرفتن و بي‏نياز شدن در حد امكانات زمان به شدت در جريان بود ولي با مشكلات فراوان، فكر مي‏كنم پنج شش سالي قبل از انقلاب بود ، (تیمسار) باقري فرمانده پايگاه يكم بود، به من ماموريت دادند كه پرسنل شعبه اسلحه هواپيماي اف-5 پايگاه يكم رو آموزش بدم و براي اولين بار يك تيم LSC-Loading Standardization Crew آموزش بدم، پرسنل نگهداري اف-5 در آن زمان از درجه‏دارهاي قديمي بودند كه به قول ما كارها رو گاراژي ياد گرفته بودند و تلاش مي‏شد كه پرسنل فني اين هواپيما رو مانند پرسنل هواپيماي اف-4 به روز كرده و سطح تخصصي و ايمني اين هواپيما رو در حد قابل قبول در بياورند، به هر حال بعد از شروع كار و پايان كلاسهاي تئوري، نوبت به كار روي هواپيما رسيد و من مي‏خواستم روش صحيح بارگيري مهمات روي هواپيما رو شروع كنم.

[align=center]تصویر[/align]

پس از نصب (Triple Ejection Rack) یا TER و ((Multiple Ejection Rack یا MER به زير هواپيما حال مي‏بايد يك Tester به هواپيما وصل مي‏شد تا ايستگاههاي پرتاب مهمات از نظر 28 ولت DC چك مي‏شد، به اين ترتيب كه مي‏بايد خلبان مقر مهمات رو انتخاب كرده با فشار هر بار روي دكمه رها كنندهء بمب (bomb button) يكي از مقرهاي بمب عمل مي‏كرد، و در كمال تعجب متوجه شدم كه اين افراد از بودن چنين دستگاهي اظهار بي‏اطلاعي مي‏كنند و اصلن چنين چيزي رو نديده‏اند، كار تعطيل شد، ابتدا به تداركات پايگاه رجوع كرديم و همينطور جستجو تا لجستيكي هوائي در قصر فيروزه ادامه پيدا كرد و عاقبت مشخص شد كه نيروي هوائي ايران چنين دستگاهي رو نخريده، دستگاه ساده‏اي بود، يك جعبه، شش عدد لامپ و شش كليد رله و مقداري سيم وكابل و سر كابلي كه به محل اتصال بسته مي‏شد، خودم دست به كار شدم و دو روزه اين وسيله رو ساختم و كار رو ادامه داده و به هر صورت دورهء آموزشي به پايان رسيد و قرار شد در روز معيني، تيمسار باقري براي تماشاي نتيجهء آموزش در خط پرواز حضور پيدا كنه (قرار بود اين تيم آموزش ديده بعنوان تيم LSC هواپيماي اف-5 به ساير پايگاههاي اين هواپيما رفته و براي هر پايگاه يك تيم LSC آموزش بدهند كه اين تيم‏ها در هر پايگاه بقيه پرسنل رو آموزش بدهند) به هر حال پس از خاتمه كار در حضور تيمسار باقري كه يك سرهنگ آمريكائي كه رئيس مستشاران در پايگاه يكم بود هم همراهش بود، باقري خيلي نتيجه كار رو پسنديد و از من تشكر كرد در اين موقع يكي از افراد اف-5 وسيله ساخته شده رو به تيمسار باقري نشان داد و جريان جستجو و ساختن اين دستگاه رو تعريف كرد، تيمسار اين دستگاه رو كه بسيار باسليقه ساخته شده بود ورانداز كرد و به سرهنگ آمريكائي نشان داد و بي‏شوخي گفت خدا را شكر كه نخريديم، مسلمن با ما ارزان حساب نمي‏كرديد و بعد مجددن از من تشكر كرد، دستور داد كه در مورد بررسي و ساخت تعداد بيشتر از اين وسيله براي ساير پايگاهها اقدام بشه و بعد از رئيس مستقيم من خواست كه ضمن تشويق من در دستور پايگاه براي تشويق بيشتر پيشنهاد بده، دو روز بعد اتفاق جالبي افتاد نامهء تشويقي پايگاه و نامه مستشاري مبني بر درخواست تنبيه براي من هم زمان رسيد، جالبه نه؟ استدلال مستشاري می‏تونست از نظر فني درست باشه ولي هدف چيز ديگري بود، مستشاري نوشته بود كه اولن اگر به چنين دستگاهي نياز داره بايد اون رو بخره، دومن دستگاه ساخت من مي‏تونه بدون محاسبه ساخته شده باشه از جمله مقاومت سيم‏ها، نوع لامپها، نوع رله‏ها و غيره كه احتمالن نكات ايمني رعايت نشده، خلاصه عاقبت عطاي تشويق رو به لقاي تنبيه بخشيديم، اين يك نمونه از گرفتاري‏هاي ما بود، از اين خاطرات و مثالها زياد دارم ولي اين باعث نمي‏شد كه دست روي دست بگذاريم، در همون زمان در صنايع نظامي مخفيانه مقدمات كپي ماوريك، سام-7، توپ اورليكن و موشك تاو فراهم مي‏شد.

[align=center]تصویر[/align]


رستهء همافری
رسته همافري ماجراي ديگري داشت، اين را بر حسب شنيده‏ها وخوانده شده‏ها نميگم، من خودم از همافران دورهء دوم نيروي هوائي بودم، بنابراين آنچه مي‏خوانيد تمام واقعيته. رستهء همافري نه تنها براي آمريكائي‏ها مشكل ايجاد نكرد بلكه به پيشنهاد آمريكائي‏ها و با كمك آنها درست شد.

پس از ورود نيروي هوائي كشورمون به عصر جت، و پيچيده شدن امور نگهداري هواپيما، ايران براي دريافت هواپيماهاي مدرن‏تر از آمريكا دچار مشكلات زيادي شد، در آن روزگار دركشور به اندازهء امروز دانشگاه و درس‏خوانده وجود نداشت (هر چند كيفيت به مراتب بهتر از امروز بود و دانشجوي سال آخر استاد دانشگاه نميشد!)، نيروي هوائي فارغ التحصيلان ابتدائي رو به عنوان درجه‏دار آجوداني، دژباني، موتوري استخدام مي‏كرد و دارندگان سيكل يعني كلاس نهم دبيرستان رو به عنوان درجه‏دار فني، اين پرسنل فني تا هواپيماي اف-86 نيازهاي نيروي هوائي رو بر آورده مي‏كردند چون خود آمريكائي‏ها هم بودند و تعداد زيادي پاكستاني و فليپيني هم در نيروي هوائي كار مي‏كردند، با ورود اف-5 به نيروي هوائي ايران مشكلات شروع شد چون به مرور، زبان كاري در نيروي هوائي انگليسي شده بود و اصولن كارهاي فني پيچيده‏تر و براي آموختن اون نياز به سواد پايه بيشتري بود، من بارها در بسياري از نوشته‏ها تاكيد كرده‏ام كه سلاح آمريكائي پرستيژ و شخصيت داره چون آمريكائي‏ها حد اقل در آن روزگار به صرف دوست بودن و متحد بودن سلاح مدرن به كسي نمي‏دادند و ظرفيت و استحقاق كشور خريدار رو به دقت ارزيابي مي‏كردند، روال از اين قرار بود كه وقتي ايران درخواست خريد مثلن اف-4 رو می‏كرد، تيمي مركب از كارشناسان McDonnell Douglas، پنتاگون و نيروي هوائي آمريكا به ايران مي‏آمد و به دقت نحوهء كار وظرفيت‏هاي نيروي هوائي ايران رو زير ذره‏بين قرار مي‏داد و در بازگشت، گزارش اين تيم تعين كننده بود، به هر حال پس از اينكه ايران به فكر خريد هواپيمائي پرقدرت‏تر از اف-5 افتاد، تيم بازديدكننده، ظرفيت نيروي هوائي ايران رو براي اين درخواست كافي تشخيص نداد، حال ايران دو راه داشت يا نيروي هوائي رو دربست تحويل آمريكائي‏ها بده (مانند بسياري از كشورهاي ديگه) ويا اينكه فكري براي اين كمبود بكنه، نيروي هوائي راه دوم رو انتخاب كرد، در آن زمان فرمانده نيروي هوائي شادروان تيمسار محمد خاتمي (فرمانده هميشه محبوب نيروي هوائي ايران) بود، براي رفع اين نقيصه نيروي هوائي شروع به استخدام ديپلمه‏ها كرد، اين ديپلمه‏ها پس از يك دورهء دوساله با درجه استوار دومي و با عنوان كمك‏مهندس شروع بكار مي‏كردند، تا دو سال اين جريان پيش رفت ولي با توجه به اختلاف طبقاتي شديدي كه در ارتش بود، پس از دو سال ديگر داوطلب پيدا نشد، دليل واضح بود دو دوست كه باهم ديپلم گرفته بودند، باهم در نيروي هوائي استخدام مي‏شدند، اولي به عنوان افسر آجوداني (اداري) كه پس از يك دورهء يك ساله، ستوان سه مي‏شد و دومي براي كمك مهندسي كه پس از دو سال درس سخت، استوار دوم مي‏شد و اين تضاد عجيبي رو هم به وجود مي‏آورد، استوار دو كمك مهندس سه برابر ستوان سه آجوداني حقوق مي‏گرفت ولي خوب درجه‏دار بود.


[align=center]تصویر[/align]
[align=center]شادروان تیمسار محمد خاتمی که به تاریخ شهریور ۱۳۵۴ طی سانحهء هوایی کشته شد.[/align]


به هر حال بعد از دوسال، كمتر ديپلمه‏اي حاضر ميشد درجه‏دار بشه، فراموش نكنيد كه در آن دوران براي دانشگاه رفتن يا بايد خيلي پول داشت و يا خوش‏شانس و از نظر درسي ممتاز بود، نه بسيجي در كار بود و نه . . . و ديپلم داشتن خودش امتياز بود، به حال نيروي هوائي به فكر چاره‏جوئي افتاد و آمدند شترمرغي بنام همافري را پايه‏گذاري كردند، همافري گرچه از سوئي سر آغاز درخشندگي و جهش ناگهاني كيفيت نيروي هوائي ايران شد ولي از سوئي دردسرهاي زيادي براي ارتش ايجاد كرد و شد نقطهء آسيب‏پذير ارتش ايران و با استفاده از همين نقطهء ضربه‏پذير بود كه آقايان انقلابي، ارتش ايران رو متلاشي كردند، وارد بحث سياسي نميشم و ادامه ميدم.

[align=center]تصویر[/align]

فكر مي‏كنم در سال 1347 بود كه اولين آكهي‏هاي استخدامي نيروي هوائي منتشر شد، تيتر اين آگه رو تمام همافران قديمي از بر هستند چون پايه يك جدل پانزده ساله در نيروي هوائي شد، عنوان تيتر از اين قرار بود: آگهي استخدامي افسري همافري در نيروي هوائي شاهنشاهي، دورهء تحصيلي دوسال بود و فارغ‏التحصيل با درجهء همافر سومي آغاز به كار مي‏كرد، حقوق و مزاياي زيادي داشت (كه موجب اعتراض افسران فني بود) ولي تمام مسئوليت‏هاي فني نيروي هوائي به عهدهء همافران بود، اكثرن دوره‏هاي فني رو در آمريكا مي‏گذراندند، همافران به خاطر اختلاف طبقاتي در ارتش پرستيژ زيادي براي خودشان قائل بودند، واقعن سعي مي‏كردند شاخص باشند حتي در زندگي خصوصي و چون اكثرن براي مدتي در محيط آمريكائي تربيت شده بودند و در محيط كار نيز از نزديك با آمريكائي‏ها كار مي‏كردند، سعي مي‏كردند، شيك، تميز و مدرن زندگي كنند، به عنوان مثال در پايگاه هفتم (شيراز) چند ساختمان ده طبقه براي همافران ساختند و پس از آماده شدن، ما از خانه‏هاي ويلائي كه كوچك‏تر و قديمي بود به اين ساختمانها منتقل شديم، به زودي اين ساختمانها موجب رشك بقيهء پرسنل شده بود، با پولي كه جمع كرديم راهروهاي تمام اين ساختمانها موكت شد، در سالن بزرگ طبقه همكف، مبل، ميز پينگ‏پنگ و فوتبال‏دستي براي اوقات فراقت گذاشته شد، اينها رو خودمان خريديم و تمام راهروهاي ساختمان و اطاف از تميزي برق مي‏زد و در پاركينگ دور ساختمانها تا چشم كار مي‏كرد اتوموبيل آخرين مدل پارك شده بود (لياقتش را نداشتيم!)، و بايد بگويم انصافن چهرهء نيروي هوائي چه از نظر سازمان فني وچه از نظر محيط‏زيست دگرگون شد، همافري يك موفقيت بزرگ براي نيروي هوائي بود و باعث شد كه يكي پس از ديگري، پايگاههاي تاكتيكي با هواپيماي اف-4 تاسيس بشود.



خودکفایی در امور فنی F-4
در سال 1976 (1354) امور فني هواپيماهاي اف-4 صد در صد به دست همافران انجام ميشد و در اين سال نيروي هوائي ايران با افتخار اولين پايگاه تاكتيكي اف-4، بدون مستشار خارجي را در بندرعباس راه انداخت و موضوع باور نكردني در مورد بندرعباس اين بود كه در موقع انتخاب پرسنل براي اين پايگاه، از تمام پايگاهها تا حد امكان پرسنل به قول خودشان نخاله و ناآرام را انتخاب مي‏كردند و پايگاه بندرعباس شده بود پايگاه تبعيدي‏ها ولي پس از مدتي كوتاه اين پايگاه از بهترين پايگاههاي نيروي هوائي شد.

[align=center]تصویر[/align]

همافران در تمام مدت كار تحت آموزش بودند (OJT) يا On-the-Job Training همافر جديد لول فني 1 را داشت و با ادامهء تحصيل در حال كار به ترتيب لول 3 ، 5 ، 7 و در نهايت لول 9 كه بالاترين سطح تخصصي نيروي هوائي بود، به عنوان مثال در رشتهء تخصصي من، ما هفت نفر بوديم كه لول 9 اسلحه و مهمات هوائي رو داشتيم و اسامي تك‏تك اين دوستان رو به ياد دارم.

در سالهای 77 - 1976 پايگاههاي نيروي هوائي هيچ تفاوتي با پايگاههاي آمريكائي در داخل آمريكا نداشت و من قيافهء بهت زدهء پاكستاني‏هائي رو كه همراه ميراژهاي پاكستان از فرانسه به پاكستان در پايگاه يكم توقف داشتند فراموش نمي‏كنم كه از اين همه نظم، تميزي و ديسيپلين حيرت مي‏كردند. من افتخار مي‏كردم كه عضو كوچكي از اين خانواده پر افتخار هستم و اكنون كه اين سطور را مي‏نويسم نمي‏تونم جلوي اشكم رو بگيرم و به شدت متاثرم.

نيروي هوائي ما نشان داد كه آن‏همه تلاش و آن‏همه فداكاري و هزينه‏كردن سرمايهء كشور، به هدر نرفته، پيكر خونين و از هم پاشيدهء آن نيروي هوائي شايسته در جنگ شايستگي خودشو نشون داد و پرسنلي كه از سلولهاي زندان واز زير تيغ جلاد به ميدان جنگ اعزام شده بودند نشان دادند كه آنچه در آن روزها ديده مي‏شد سراب و رويا نبوده و فرزندان خانوادهء نيروي هوائي، شاگردان ممتاز مكتب ميهن‏دوستي و خدمتگزاران راستين ملت ايران بودند.

[align=center]تصویر[/align]



نیروی هوایی در اوج
دهه 1970 سالهاي بال كشيدن نيروي هوائي بود، از سوئي به خاطر افزايش درآمد كشور و برنامه‏ريزي درست در نيروي هوائي و از سوي ديگر ساختار سياست بين‏المللي و تيزهوشي پادشاه فقید ايران براي بهره‏بردن از اين فرصت، و دليل سوم تزريق خون جوان و درس خوانده به نيروي هوائي موجب شد كه اين نيرو بسيار سريع‏تر از اونچه كه پيش‏بيني مي‏شد به درخشندگي برسه، با ورود اولين سري هواپيماهاي F-4D به پایگاه هفتم شیراز، مقدمات گسترش هواپیماهای F-4E فراهم شد و عده‏اي از پرسنل استخوان‏دار قديمي (كمك مهندساني كه حال همافر شده بودند) در معيت همافران جوان و تازه فارغ‏التحصيل شده به شيراز منتقل شدند و با فاصلهء كوتاهي، پايگاه سوم شكاري در همدان (شاهرخي) راه‏اندازي شد، سرعت پيشرفت، خيره‏كننده بود و به گفتهء بسياري از مستشاران، ما بسيار سريع‏تر از برنامهء پيش‏بيني شده حركت مي‏كرديم، به زودي در بخش هواپيماي اف-4 تقريبن از مستشار بي‏نياز شديم و همان‏طور كه گفتم پايگاه بندرعباس آزمايش بسيار موفقي بود، نبايد ناگفته بگذارم كه مسلمن توسط آمريكائي‏ها كنترل مي‏شديم و بحث و مشاجره با همكاران آمريكائي دربارهء رفتار دوگانهء آمريكا نسبت به نيروي هوائي ما و نيروي هوائي اسرائيل امري معمول بود، خيلي از ما در آمريكا با همكاران اسرائيلي همكلاس بوديم واز چندوچون كار در نيروي هوائي اسرائيل خبر داشتيم، اسرائيلي‏ها در امر تعمير، تغيير و حتي كپي‏سازي دست بازي داشتند و ما سخت كنترل مي‏شديم، بحثي نبود كه اونها سالها از ما جلوتر بودند ولي ما هم كور و خنگ نبوديم، فرمانده‏هاي بالا اين رو مي‏دونستند و از ما حمايت مي‏كردند، شادروان تیمسار ربيعي وقتي فرمانده پايگاه يكم بود بارها در بريفينگ‏ها مي‏گفت (بچه‏ها كارها رو زودتر ياد بگيريد ما اين ارمني‏ها رو بيرون كنيم) منظورش از ارمني‏ها، آمريكائي‏ها بودند و با توجه به اينكه در بريفينگ‏ها آمريكائي‏ها هم شركت مي‏كردند او نمي‏خواست از كلمه آمريكا استفاده بكنه.



[align=center]تصویر[/align]
[align=center]زنده‏یاد تیمسار خلبان امیرحسین ربیعی، که در اسفند ماه 1357،
به دست آیت الله خلخالی تیرباران شد.
[/align]



ماجرای درگیری سال 1355 با عراق
در اين مدت ماجراها و آماده‏باش‏هاي جدي هم پيش آمد، يك بار زماني بود كه عراق بسياري از ايراني‏زاده‏ها را از اين كشور بيرون كرد و اروندرود رو به روي كشتي‏هاي ايراني بست، در اين ماجرا، ايران كشتي ابن‏سينا رو به طرف اروندرود فرستاد، هر زمان اين ماجرا يادم مياد از خوشي احساس عجيبي دارم، به ما در پايگاه يكم آماده باش دادند، وظعيت خط پرواز واقعن ديدني بود، ما فكر مي‏كرديم جنگ ميشه، اطراف خط پرواز پر از تريلي‏هاي مخصوص حمل مهمات بود، تمام هواپيماها در حال آماده شدن بودند و چهار فروند هواپيماي آلرت كه با سايدوايندر و اسپارو لود شده بودند سر باند بودند APU بهشون وصل و خلبانها در داخل كابين بودند، هنوز شلترها آماده نشده بودند، تمام هواپيماها در حال بارگيري بودند M117 , BLU-1 , LAU-3 براي پايگاههاي عراق و اسپارو و سايدوايندر براي اسكورت كننده‏ها، (تیمسار) ربيعي با لباس كار خودش تو خط كمك مي‏كرد، ظهري در كار نبود همه كار مي‏كردند حتي شيفت شبي‏ها، صبح نرفته بودند و كار مي‏كردند، ربيعي دستور داد براي همه ساندويچ و نوشابه بياورند توي خط، حرف جالبي رو خودم از ربيعي شنيدم، كمي لحجه كردي داشت، فرمانده نازنين و وطن پرستي بود با خنده ميگفت: زنده‏باد، بچه‏ها وقت تلافي 1400 سال پيشه و اين حرف سرعت كار بچه‏ها رو دو برابر كرد، عراق اعلام كرده بود كه اروندرود به اين كشور تعلق داره و كشتي‏هاي ايراني بايد با پرچم عراق و بعد از دادن حق عبور از اروند رود عبور كنه. ايران اين ادعا رو قبول نداشت و مي‏گفت اين قرارداد تحميلي و غيرقانونيه و برابر قوانين بين‏المللي، مرز دو كشور در عميق‏ترين نقطهء رودخانه است. (خط تالوگ)



جزائر سه گانه
ولي اين ظاهر كار بود و اختلاف ايران و اعراب به عمق تاريخ ميرسه و هر بار اعراب توان لازم را پيدا كنند براي ما مشكل به وجود مي‏آورند، به هر حال عراق اروندرود را بست و ايران يك كشتي بازرگاني به نام ابن‏سينا رو به سوي اروندرود فرستاد، عكسهاي ابن‏سينا رو بعدن روزنامه‏ها انداختند در حالي كه تفنگداران دريائي و افراد نيروي مخصوص در همه جاي كشتي سنگر گرفته بودند و كشتي در واقع كشتي جنگي شده بود، ايران اعلام كرد ابن‏سينا از اروندرود عبور خواهد كرد و تعرض به ابن‏سينا به مفهوم اعلان جنگ به ايران محسوب خواهد شد، وقتي كشتي به سمت اروندرود مي‏رفت در پايگاههاي هوائي، خلبانها داخل كابين هواپيماهاي فول لود شده نشسته بودند و ما خودمون رو براي سورتي بعدي آماده مي‏كرديم، ابن‏سينا به سلامت گذشت و عراق هيچ غلطي نتونست بكنه و ما يك سر وگردن بيشتر قد كشيديم، يك ماجراي جالب ديگه زماني بود كه ما يك تيم به همراه دو فروند هواپيماي RF-4E براي يك ماموريت چند روزه به بندرعباس رفتيم، نميدانستيم چه خبره، دو هواپيما به ماموريت مي‏رفتند و باز مي‏گشتند و بعد از چند روز به تهران بازگشتيم، و چند روز بعد فهميديم براي چه رفته بوديم ، راديو اعلام كرد كه ايران، سه جزيرهء تنب بزرگ، تنب‏كوچك و ابوموسی را باز پس گرفته، باز قد كشيديم و يك سر وگردن بزرگ‏تر شديم.



[align=center]تصویر[/align]
[align=center]ش ا ه فقید ایران، پس از پرواز با هواپیمای RF-4E،
مورد استقبال ریاست کارخانهء مک دانل داگلاس قرار می گیرد
[/align]


آغاز فعاليت ستاد فرماندهي تاكتيكي هوائي
(TAC یا IIAF Tactical Air Command)

رشد نيروي هوائي چنان سريع و همه‏جانبه بود كه گسترش مدريت را نيز ضروري مي‏كرد و لازم بود از نظر تشكيلات سازماني هم گسترده بشه، قبلن تمام امور فرماندهي، مدیريت، عمليات، لجستيكي و پشتيباني و ساير امور از ستاد فرماندهي نيروي هوائي در تهران برنامه‏ريزي و هدايت مي‏شد كه اين امر اولن تمام امور را در تهران متمركز مي‏كرد بلكه موجب تداخل وظائف و بوروكراتي شديد و غيرقابل كنترلي مي‏شد و در ثاني از نظر ايمني هم خطر ناك بود، تصور كنيد با متمركز كردن تمام امور فرماندهي يك نيرو در يك محوطه در شرايط جنگي و در اثر يك حمله هوائي غافلگير كننده به اين تشكيلات شيرازهء امور از هم مي‏پاشه و تا چاره‏اي انديشيده بشه، نيمي از توان و قابليت‏هاي نيرو از بين خواهد رفت، با توجه به اين مشكلات، نيروي هوائي تجديد سازمان داده شد و البته اين تجديد سازمان چنان دقيق، با برنامه و در آرامش انجام شد كه كوچكترين خللي در امور به وجود نياورد، در سازمان جديد كليه پايگاههاي تاكتيكي هوائي در اختيار ستاد فرماندهي تاكتيكي هوائي قرار گرفت، براي ستاد تاكتيكي ساختماني در كنار درب ورودي پايگاه هفتم شكاري در شيراز ساخته شد و زنده ياد تيمسار اميرحسين ربيعي به فرماندهي تاكتيكي هوائي گمارده شد، عده‏اي از پرسنل زبده و شاخص از تخصص‏هاي مختلف از پايگاههاي مختلف تاكتيكي به اين ستاد منتقل شدند، اين ستاد همانند ستاد نيرو ولي تنها در سطح پايگاههاي تاكتيكي عمل مي‏كرد، طبقهء همكف ضداطلاعات و چند دفتر ديگه و چاپخانه، طبقهء اول معاونت عمليات كه به جز پرسنل اداري بقيه از خلبانان تاكتيكي بودند (از جمله زنده‏ياد فكوري در اين معاونت خدمت مي‏كرد)، در طبقهء دوم معاونت لجستيكي كه باز به جز پرسنل آجوداني (اداري)، اكثرن از همافران با تخصص‏هاي مختلف تشكيل مي‏شد و در طبقهء بالا فسمت اداري بود.


[align=center]تصویر[/align]
[align=center]تیمسار خلبان شهید جواد فکوری[/align]

در اين دوران آموزش چنان پيگير و فشرده بود كه با وجود آن‏همه هواپيما، نيروي هوائي مجبور شد تعدادي هواپيماي اف-4 از نيروي هوائي و نيروي دريائي آمريكا اجاره كنه، در معاونت لجستيكي هوائي يك تيم تحت عنوان ارزيابي و يكنواختي تشكيل شد كه وظيفه‏اش تدوين يك سيستم مدیريت نگهداري استاندارد براي همه پايگاههاي شكاري بود (بنده هم افتخار خدمت‏گذاري در اين تيم را داشتم) وبا مراجعه به كتابهاي مدیريت نگهداري نيروي هوائي آمريكا و تجربه‏هاي بومي، يك دستورالعمل مدیريت نگهداري تهيه و پس از تصويب، چاپ و در اختيار پايگاههاي تاكتيكي قرار گرفت، در اين سيستم مديريت همانطور كه در يكي دو نوشته توضيح دادم سيستم نگهداري چنان استاندارد شده بود كه اگر فردي از پايگاهي به پايگاه ديگر منتقل مي‏شد لازم نبود بپرسد (خوب، شما براي فلان كار چه كار مي‏كنيد) چون در گذشته، سيستم حاكم بر نيروي هوائي به قول ما در آن زمان گاراژي بود و كار گاراژي با HI-TECH جور در نميايد.



[align=center]تصویر[/align]
[align=center]زنده یاد تیمسار نادر جهانبانی، از بهترین خلبانان ایران و جهان که توسط آیت الله خلخالی
به تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ تیرباران گردید.
[/align]




پايگاه چابهار: سكوي پرش ايران
در نيمه دوم دهه 1970 تمام اهتمام كشور در بخش نظامي تكميل مجموعه عظيم نظامي چابهار بود، مسلمن اين بحث پيش خواهد آمد كه كشور نياز به توسعه در همهء بخشها را داشت، چرا به بخش نظامي تا اين حد اولويت داده مي‏شد، جواب بسيار ساده است، حمله عراق به ايران حقانيت اين اولويت را ثابت كرد، كشور ما بارها مورد تجاوز قرار گرفته بود و سوابق نشان ميداد كه همسايگان ما هرگاه خود را قوي ببينند فيلشان ياد هندوستان مي‏كند، در ثاني اوضاع بين‏المللي فرصتي گرانبها در اختيار ايران گذاشته بود و نمي‏شد پيش‏بيني كرد كه اين شرايط تا چه مدت به نفع ما خواهد بود، واقعيتي كه امروز نظام ايران به آن رسيده، (برو قوي شو اگر راحت جهان طلبي / كه در نظام طبيعت ضعيف پامال است.)


مجموعه نظامي چابهار (البته آنچه كه قرار بود بشود) بزرگترين تاسيسات نظامي خاورميانه و يكي از بزرگترين مجموعه‏هاي نظامي آسيا بود، تختهء پرش ايران به اقيانوس هند، چابهار بزرگترين پايگاه هوائي، دريائي و زميني خاورميانه بود، هر سه نيرو براي چابهار برنامه‏هاي مفصلي پيش‏بيني كرده بودند، نميدانستيم چرا و به چه علت براي اتمام اين پروژه تا اين حد عجله مي‏شود، هنوز حتا يك باب خانهء سازماني براي پرسنل ساخته نشده بود و تنها تاسيسات عملياتي پايگاه در حال اتمام بود، تصميم گرفته بودند كه براي اسكان موقت پرسنل، به تعداد زيادي خانه موبايل (كاروان) بخرند و اين سطح توقع زياد پرسنل از يك سو و توجه مسئولين به رفاه پرسنل را مي‏رساند، در هر كشور ديگري بود قاعدتن طور ديگري رفتار مي‏شد، ما سربازيم و اگر لازم است بايد يكسال در چادر زندگي كنيم، ولي نه پرسنل نيروي هوائي شاهنشاهي در شأنشان نيست در چادر زندگي كنند، مشكل هواي بسيار گرم وشرجي چابهار بود، در بازديدي كه براي بررسي پيشرفت كارهاي ساختماني از پايگاه كرديم از اوضاع آب و هواي منطقه شوكه شديم، تابستان بود و وقتي از هواپيماي سي-130 پياده شديم براي يك لحظه فكر كرديم پشت اگزوز موتور هواپيما ايستاده‏ايم و موتورها روشن هستند، در عرض دو دقيقه پيراهن همه خيس شد و انگار سطلي از آب روي همه ريخته‏اند، تا چشم كار مي‏كرد بيابان سفيد رنگ بود، البته با تجربهء پايگاه بوشهر و بندرعباس مي‏دانستيم كه تا يكي دو سال ديگر چهره پايگاه كلن تغيير خواهد كرد، در سالن بريفينگ، فرمانده پايگاه دلايل كندي پيشرفت كار را توضيح مي‏داد و صحبتهايش آنقدر جالب بود كه هنوز كلمه به كلمه‏اش يادم مانده.

فرمانده پايگاه توضيح داد كه براي اجراي پروژه‏هاي ساختماني، از كارگران محلي استفاده مي‏شود و چاره‏اي هم نيست، او گفت خيلي از كارگرها سه نوع شناسنامه دارند، ايراني، افغاني و پاكستاني، هر از چند گاهي شب هنگام يكي سر ديگري را براي پولهايش مي‏برد و به پاكستان فرار مي‏كند، شايد دو ماه بعد همين كار را در پاكستان بكند و به افغانستان فرار بكند، ميگفت پس از وقوع چنين اتفاقي كار ما تا مدتي دچار اخلال مي‏شود وتا دوباره كار را راه مي‏اندازيم سر نفر بعدي را مي‏برند!!





[align=center]تصویر[/align]
[align=center]یکی از پوسترهای ترسیمی در مورد F-16 های نیروی هوایی ایران[/align]


به هرحال اتمام پايگاه چابهار را نديديم و نمي‏دانم كه عاقبت اين طرح عظيم به كجا كشيد. در همين ايام اولين پوسترهاي هواپيماهاي اف-16 ايران به ديوارها زده مي‏شد، ورود وسائل پشتيباني و بعضي از قطعات يدكي هواپيما در قصرفيروزه در انتظار ثبت‏شدن و تقسيم‏بندي شدن بودند، سيستم لجستيكي نيروي هوائي ايران مراحل نهائي Computerized شدن را طي مي‏كرد، اين سيستم در واقع مادر اينترنت امروز بود و مبتكران اينترنت از چنين شبكه‏اي الهام گرفتند، به جز آمريكا، تنها چند كشور معدود از چنين سيستم لجستيكي برخوردار بودند، اينور و آنور صحبت انتخاب پرسنل براي اعزام به آمريكا براي اف-16 شنيده مي‏شد، مانند هميشه عده‏اي منتظر آغاز انتخاب پرسنل بودند ولي خوب هركس خربزه مي‏خورد بايد فكر چابهار را هم مي‏كرد، بعضي از همكاران آمريكائي كه بيش از ما از برنامه‏هاي آتي باخبر بودند، از هواپيمائي صحبت مي‏كردند كه جانشين اف-4 هاي ما خواهد شد اين هواپيما هم ساخت McDonnell Douglas خواهد بود (اف-18)، فكر مي‏كرديم كارخانه‏اي كه اف-4 نازنين رو ساخته حتمن محصول آينده‏اش شاهكار خواهد بود.


[align=center]تصویر[/align]

زنده‏یاد انور سادات
در اين دوران نيروي هوائي چه در بخش عملياتي و چه از نظر نگهداري به موفقيت‏هائي دست پيدا كرد كه به عنوان ركورد ثبت گرديد. در يكي از سالها بود كه رابطهء مصر با اتحاد شوروي رو به تيرگي گذاشت و شادروان سادات به دعوت پادشاه فقيد ايران به ايران سفر كرد، در اين سفر مانور نظامي بزرگي ترتيب داده شد و در پايان مانور كه نيروي هوائي هم شركت داشت هواپيماهاي نيروي هوائي رژه رفتند، در اين رژه نيروي هوائي ايران به ركوردي دست يافت كه افتخار پرسنل فني اين نيرو بود، در اين مانور تمام هواپيماهاي شكاري و ترابري نيروي هوائي رژه رفتند و ما حتي يك هواپيماي تعميري روي زمين نداشتيم.

فكر مي‏كنم در همون آستانهء سفر شادروان انورسادات بود كه براي انجام ماموريتي به پايگاه يكم رفتم، در حالي كه با يكي از همكاران به منطقه شلترها مي‏رفتيم در دو طرف يك شلتر دو تا غول سياه رنگ جلومون سبز شدند، دو تا هليكوپتر پرابهت، غول‏پيكر به رنگ سياه، يكي از اين دو را با اطمينان مي‏تونم بگم كه AH-64 Apache بود و دومي اگر اشتباه نكنم UH-60 Black Hawk بود، براي ارزيابي آورده بودند ايران و به اين معني بود كه به احتمال زياد هليكوپترهاي آيندهء هوانيروز خواهند بود، هر دو بسيار زيبا بوده و از نوئي برق مي‏زدند.

[align=center]برای دیدن فیلمی در این مورد، کلیک کنید.[/align]

به هر حال مرحوم سادات به ايران آمد، ما كه از سياست چيزي نمي‏فهميديم (مانند امروز !) ولي اين سفر آرايش سياسي منطقه را به كلي عوض كرد، رابطهء ايران و مصر سالها بود كه بسيار سرد و غير دوستانه بود، از زمان جمال‏عبدالناصر به خاطر سياست پان‏عربيسم ناصر و او اولين كسي بود كه تخم لق خليج عربي رو در دهان اعراب گذاشت، اولن بعد از اين سفر روابط ايران و مصر بسيار دوستانه شد و ثانين مصر با يك گردش 180 درجه‏اي از روسها كه تا اون موقع بزرگترين تامين‏كنندهء اسلحهء مصر بودند بريده و به آمريكا نزديك شد، دوستان مي‏توانند سوابق اين تحول سياسي كه نشان‏دهندهء برد ديپلماسي ايران در آن دوران بود را مطالعه كنند، به هر حال يكي از برنامه‏هاي اين سفر حضور در يك مانور بزرگ نظامي و در پايان آن رژه به ياد ماندني نيروي هوائي بود كه قبلن نوشتم، تا آنجا كه به خاطر دارم در اين رژه يكي دو تا ركورد كه به نام نيروي هوائي ايران ثبت شده نيز كسب گرديد، يكی از اين ركوردها اگر درست به يادم مانده باشه در ارتباط با سوخت‏گيري هوائي بود، در آن روزگار معدود كشورهائي بودند كه چنين قابليتي رو داشتند و يكی از عواملي كه سوختگيري در هواي نيروي هوائي ايران را جذاب‏تر مي‏كرد استفاده از بوئینگ 747 به عنوان تانكر، سوخت‏گيري چند نوع هواپيما در يك زمان از يك تانكر و سوخت‏گيري تانكر از تانكر ديگر بود، خيلي جستجو كردم كه اين ركوردها را پيدا كنم و براي دوستان بنويسم ولي متاسفانه تا به حال به نتيجه نرسيدم، يكي از اين ركوردها سقف پرواز هليكوپتر بل-204 مونتاژ ايران بنام اصفهان‏بل بود كه در آن روزگار بلندترين سقف پرواز هليكوپتر در جهان محسوب می‏شد.

[align=center]تصویر[/align]

در نيروي هوایي آموزش لحظه‏اي قطع نمي‏شد، اين آموزش در همهء سطوح بود، پرسنل پروازي و پرسنل فني، طوري برنامه‏ريزي شده بود كه ترفيع و حقوق نسبت مستقيم باسواد و قابليت‏هاي پرسنل داشت و نتيجهء اين سياست را در جنگ هشت ساله به وضوح ديديم، به تائيد تمام كارشناسان و ناظرين نظامي جهان، بزرگترين برتري نيروي هوائي ايران بر عراق را آموزش بسيار خوب نيروي هوائي ايران تشخيص دادند، تام كوپر در يكي از كتابهاش به اين مسئله اشاره كرده و مي‏نويسه كه بعد از انقلاب در ايران بسياري در داخل و خارج ايران تبليغ مي‏كردند كه آمريكا شير بي يال وكوپال به ايران فروخته و نيروي هوائي ايران پس از خروج مستشاران آمريكائي كلن فلج شده و پس از شروع جنگ مشخص شد كه اولن هواپيماهاي نيروي هوائي ايران به جز يك سري لوازم ارتباطي محرمانه نيروي هوائي و دريائي آمريكا، هيچ تفاوتي با هواپيماهاي موجود در خود آمريكا ندارند و در ثاني پرسنل نيروي هوائي ايران از سطح تخصصي بسيار بالائي برخوردار بودند، در پايگاههاي تاكتيكي شب و روز لحظه‏اي صداي غرش موتور هواپيما قطع نمي‏شد و خلبانان اين نيرو هر ماه تعداد ساعات بسيار بالائي را پرواز اجباري داشتند، پرسنل فني ترفيع درجه و بالا رفتن حقوقشان به سطح دانش تخصصي‏شان بستگي داشت، سطح تخصصي يا به قول ما در آن زمان لول فني از يك شروع مي‏شد و پرسنل در تمام طول خدمت در حال آموزش بودند و لول‏هاي فني به ترتيب 3 ، 5 ، 7 و در نهايت تا 9 ادامه پيدا مي‏كرد، كسي كه لول فني در خور درجهء بالاتر را نداشت ترفيع نمي‏گرفت.

[align=center]تصویر[/align]

همينطور بخش اعظم حقوق ماهانهء پرسنل فني را حق فني تشكيل مي‏داد كه اين حق فني با توجه به لول فني افزايش مي‏يافت و اين توفيق اجباري بود كه موجب تلاش بيشتر پرسنل فني براي افزايش دانش فني‏شان ميشد و اين رابطه‏اي مستقيم با تغييرات ممتد مشخصات فني هواپيما داشت. هيچ هواپيمایي در ورود به خدمت كامل و بدون عيب نيست، بسياري از عيوب كوچك و پيشنهادها براي بهسازي هواپيما به طور روزمره از سوي تمام كشورهاي دارنده هواپيما در فرم‏هاي مخصوص به كارخانهء سازنده هواپيما ارسال مي‏گردد و سازنده پس از بررسي ورفع عيب و يا قبول پيشنهاد بهسازي، مراتب را در يك فرم مخصوص به نام TCTO كه مخفف Time Compliance Technical Order است به كشورهاي دارندهء هواپيما ابلاغ مي‏كند، هر ماهه شايد صدها TCTO به پايگاههاي دارنده هواپيما ابلاغ مي‏گردد و بنابراين دانش فني پرسنل به همراه خود هواپيما رشد كرده و كامل‏تر مي‏شود (البته اين مربوط به گذشته است واز سيستم مديريت نگهداري روسي و چيني بي‏اطلاعم!)


پرسنل فني تا لول 7 وظائف اجرائي داشتند و با اخذ لول 9 وارد عرصه مديريت و سرپرستي مي‏شدند. در اواسط دههء 1970 هواپيماهاي F-5 E/F جايگزين هواپيماهاي F-5 A/B شدند و تعدادي از هواپيماهاي F-5 A/B در اختيار نيروي هوائي اردن قرارگرفت و به درخواست نيروي هوائي اردن، چند نفري از اعضاي ارزيابي و يكنواختي به سرپرستي سرهنگ صفري براي سر و سامان دادن سيستم نگهداري نيروي هوائي اردن به اين كشور اعزام شدند. (تيمسار صفري از افسران شايسته نگهداري نيروي هوائي ايران بودند، ايشان پس از انقلاب به آمريكا رفتند و براي امرار معاش تا سن بازنشستگي تاكسي مي‏راندند، يادشان گرامي باد)


[align=center]تصویر[/align]

ورود F-14 Tomcat به مهرآباد
ژانويه 1976، آخرين روزهائي بود كه افتخار خدمتگذاري در پايگاه يكم رو داشتم، تصور مي‏كنم يك روز جمعه بود يا يك روز تعطيل بود، يايگاه كاملن آرام بود، در روزهاي وسط هفته، پايگاه در جنب و جوش بود و صداي غرش موتور هواپيما لحظه‏اي قطع نمي‏شد. به هر حال روز آرامي بود يكي از دوستان خبر داد كه اولين چهار فروند هواپيماهاي اف-14 ايران تا دقايقي ديگر به زمين مي‏نشينند. با چند نفر ديگر از دوستان خودمان را به لب باند رسانديم، شمال خط پرواز نزديك به باند 29 چپ، خاكريز تپه مانندي بود، بالاي خاكريز رفتيم و همانجا رو به باند نشستيم، فاصلهء اين مكان تا ابتداي باند زياد نبود و تقريبن جایي بود كه چرخ هواپيماهاي در حال فرود باند را لمس مي‏كردند، غير از ما تعداد زيادي از پرسنل بخشهاي مختلف خودشان را كنار باند رسانيده بودند، پس از لحظاتي هواپيماها را از دور ديديم، از فرم پرواز گروهي و اينكه چراغ روشن چرخهاي جلو را نمي‏ديدم مشخص بود كه قصد نشستن را ندارند ، در ارتفاع پائين با بالهاي بسته از جلوي ما درست بالاي باند 29 چپ گذشتند و بعد تك تك براي نشستن به چپ گردش كردند، بدون اغراق هواپيمائي به اين زيبائي نديده بودم، با بالهاي بسته، شاهيني در حال حمله به طعمه را تداعي مي‏كنه، هواپيماها پس از فرود و پيمودن مسير تاكسي وارد خط پرواز شدند و در سمت راست بخش شمالي خط پرواز نزديك به شلترهاي آلرت متوقف شدند، موتورها خاموش شد و كاناپي‏ها باز شدند، بچه‏هاي خط پرواز براي خلبانها نرده‏بان گذاشتند، نكته‏اي كه براي عده‏اي موضوع شوخي و خنده شده بود، كيسهء نيمه پرادرار در دست بعضي از خلبانها بود، پس از خوش‏آمد گوئي و دور شدن خلبانها از هواپيماها بلافاصله كار تعويض علائم آغاز شد و پس از نيم ساعت، پرچم زيباي كشورمون و علامت IIAF زينت‏بخش هواپيماها شد و ما ساعتي رو به ورانداز كردن هواپيماها گذرانديم. بامداد روز بعد اين چهار فروند هواپيماها توسط خلبانهاي مشتاق و منتظر كشورمون پايگاه يكم را به مقصد پايگاه هوائي خاتمي ترك كردند و پايگاه پرافتخار هشتم شكاري متولد شد.

زماني كه سر و صداي انقلاب بلند شد، ميشه گفت نيروي هوائي در اوج خودش بود، در پائيز ما مسابقات Loading رو بين پايگاههاي تاكتيكي برگزار كرديم، من مسئول برگزاري اين مسابقات و سرپرست فني تيم داوران بودم، طبق برنامهء تدوين و ابلاغ شده، ماموريت دوره‏اي رو آغاز كرديم ، روال كار به اين ترتيب بود كه در هر پايگاه ابتدا شعبات اسلحه و مهمات و موشك پايگاه بازرسي مي‏شد، اين بازرسي شامل مدیريت، آموزش و ايمني مي‏شد و فرداي آن روز چهار تيم معرفي شدهء پايگاه براي شركت در مسابقه از نظر تئوري مورد ارزيابي قرار مي‏گرفتند و روز بعد مسابقات لودينگ در اين پايگاه شروع مي‏شد، نحوه امتيازدهي براي اين مسابقات بسيار دقيق بود، مسابقه از شروع Assembly مهمات و موشك در شعبات مربوطه شروع مي‏شد و داوران مراحل كار رو زير نظر مي‏گرفتند، ماهها قبل چهار نوع Configuration براي چهار فروند هواپيما به اطلاع پايگاهها رسيده بود و شعبات مهمات و موشك با توجه به Configuration هاي تعين شده مهمات و موشك را آماده و بار تريلرهاي مخصوص مي‏كردند، حتي نحوهء Convoy مهمات و موشك به خط پرواز زير ذره‏بين قرار مي‏گرفت، چهار هواپيماي تعين شده براي لودينگ آماده در قسمتي از خط پرواز قرار مي‏گرفتند و پس از ورود مهمات، تيمهاي لودينگ كار رو شروع مي‏كردند، مهم‏ترين نكته در لودينگ مهمات، ايمني است. مثالي مي‏زنم؛ در يكي از پايگاههاي نيروي هوائي آمريكا در ويتنام، متخصص اسلحه بدون چك كردن، يك فيوز مسلح رو به يك بمب M117 نصب كرد و در اثر ضربه‏اي تصادفي اين بمب عمل كرد، من فيلم اين حادثه را ديدم، در پايان فيلم تپه‏اي از اعضاي بدن دهها نفر و خط پروازي ويرانه و مملو از قطعات هواپيماهاي منفجر شده براي همهء بينندگان اين فيلم يك شوك بود، با توجه به اين مثال متوجه شديد كه ايمني حرف اول و حرف آخر در تمام نيروهاي هوایي جهان است. به هر حال تمام مراحل لودينگ به دقت زير نظر گرفته مي‏شد، امتيازها براي رعايت ايمني در درجه اول، سرعت عمل و در پايان بي‏عيب بودن لودينگ از نظر فني داده مي‏شد، حتي جعبهء ابزار تيم‏ها و به روز بودن چك‏ليست‏ها بازرسي مي‏شد، زبان گفتگو در طول كار زبان انگليسي بود، چون چك‏ليست‏ها و كتب فني به انگليسي بود، آزمايش تئوري هم به انگليسي بود، چون زبان فني در نيروي هوائي زبان انگليسي بود.


پس از پايان لودينگ عصر آن روز تيم داوران جلسه داشتيم و اشكالات بررسي و نمره داده مي‏شد، صبح روز بعد در سالن بريفينگ پايگاه، گزارش روند مسابقه و اشكالات در حضور فرمانده پايگاه قرائت مي‏شد، البته صحبتي از امتيازات نمي‏شد چون هنوز نتيجهء مسابقات روشن نبود، پس از بريفينگ، خداحافظي و معمولن بعد از ظهر، هواپيماي ما به طرف پايگاه بعدي پرواز مي‏كرد.


اين مسابقات از چنان اهميتي برخوردار بود كه حتي ترفيع فرمانده پايگاه در گرو آن بود، برنامه‏هاي زيادي براي آينده داشتيم، تصميم داشتيم سطح آموزش در پايگاهها را به جائي برسانيم كه اين مسابقات بدون اطلاع قبلي و به طور سرزده انجام گيرد، در اين روش تيمها براي لودينگ را در هر پايگاه خودمان انتخاب ميكرديم، افسوس كه اجل !!!! مهلتمان نداد.


بودجه‏اي در اختيار ما بود كه هر سال لوح ياد بود پيروزي به پايگاه و جوايزي براي اعضاي تيمهاي پايگاه برنده خريداري و اهداء مي‏شد. مثلن يكي دو سالي براي پرسنل ساعت امگا خريديم، برروي لوح يادبود، اسامي تيمهاي لودينگ نوشته مي‏شد، اين لوح يك صفحهء برنجي (طلائي) بود كه به روي زمينهء چوبي بسيار زيبائي به فرم سپر سربازان پارسي جلوه اي بسيار زيبا داشت. در آن سال نمي‏دانستيم كه آخرين مسابقات لودينگ نيروي هوائي كشورمان را برگزار مي‏كنيم، مسابقه يك ماه تا چهل روز طول مي‏كشيد و در نيمه‏هاي اين دوره مسابقات بود كه پايان، آغاز شد!




[align=center]تصویر[/align]
[align=center]آخرین تیم گروه آکروجت تاج طلایی[/align]



آغاز پایان
اواخر ماموريت دوره اي ما بود، به عقل جن هم نمي‏رسيد كه اين آخرين ماموريت و در واقع آخرين مسابقات ساليانهء لودينگ نيروي هوائي باشه، آن‏همه طرح، آن‏همه برنامه‏ريزي و آن‏همه اميد به روزهاي بهتر، هيچ‏كس به فكرش نمي‏رسيد كه به جاي تعمير سقف خانه‏ای كه چكه مي‏كرد، با كلنگ به جان پي خانه بيفتيم، شكي نيست كه در كنار آن‏همه تلاش و آن‏همه اميد و خوشبيني، اشكال هم كم نبود و شايد بزرگترين اشكال درست مانند امروز خود مردم و فرهنگ اجتماعي ما بود، همه ما سر تا پا عيب و اشكال بوديم و هركس عيب را در ديگري مي‏جست. امروز كه ما يعني جوانان پرشور آن روزها سني ازمان گذشته و بسياري از ما از بركت آوارگي نيمي از دنيا را درنورديده‏ايم با ديدي كاملن متفاوت به آنچه كه آن‏روزها عيب و اشكالشان مي‏دانستيم نگاه مي‏كنيم.


درست يادم نيست، پايگاه تبريز بود و يا شاهرخي، تنها يك پايگاه باقي مانده بود و اكثر ما دلمان براي خانواده تنگ شده بود، همه جوان بودند و بچه‏هاي كوچك داشتند، آن‏روزها امكانات ارتباطي به گستردگي امروز نبود، تنها تعداد كمي از خانه‏هاي سازماني تلفن داشتند و اكثرن در تمام طول ماموريت از خانواده بي‏خبر بوديم واين خود به ميزان دلتنگي مي‏افزود، با دوستان تيم و چند نفر از همكاران پايگاه در سالن باشگاه شام مي‏خورديم، كسي به تلويزيوني كه روشن بود توجهي نمي‏كرد، باشگاهها در داخل پايگاه به اصطلاح محل پاتوق دوستان بود و اين موقع شب خلوت نبود، براي يك لحظه صداي هياهوي معمول ضعيف‏تر شد و ضعيف‏تر و بعد سكوت، همه به طرف تلويزيون خيره شدند، شاه فقيد صحبت مي‏كرد، مي‏دانستيم كشور حالت عادي ندارد
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مطلب مفیدی بود. چه شده بود که مدتی کم پیدا بودی؟ ناسلامتی یه سرتیپ بیشتر نداشتیم که اونم پیدا نمیشد!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مطلب مفیدی بود. چه شده بود که مدتی کم پیدا بودی؟ ناسلامتی یه سرتیپ بیشتر نداشتیم که اونم پیدا نمیشد!

دوست گرامي، جناب آقا سعيد
با تمام ارادتي كه به شما داشته و دارم، دليلي براي حذف بخش انتهايي و مهمي از خاطرات يك همافر قديمي و زحمتكش نيروي هوايي كشورمان را نمي بينم. يكي از دلائلي كه باعث شد از سايت سي سي بروم، اعتراض به حذف يا ويرايش پست ها بود. كم پيدا بودن من هم ارتباط مستقيم به اين مسائل دارد. icon_wink

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

کدوم پست حذف شده؟

پستي در اين تاپيك حذف نشده، بلكه قسمت انتهايي پست اول، به كل ناپديد شده است، در حالي كه در آن قسمت، نه به كسي توهين شده بود و نه حاوي مطلب سياسي خاصي بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

کدوم پست حذف شده؟

پستي در اين تاپيك حذف نشده، بلكه قسمت انتهايي پست اول، به كل ناپديد شده است، در حالي كه در آن قسمت، نه به كسي توهين شده بود و نه حاوي مطلب سياسي خاصي بود.


در کدام تاپیک؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست گرامي، آقاسعيد، ادامهء مطلب را كه احتمالن به دليل پرشدن ظرفيت پست، خود به خود حذف شده است، درج مي كنم. با تشكر از شما icon_wink :evil:


آغاز پایان
اواخر ماموريت دوره اي ما بود، به عقل جن هم نمي‏رسيد كه اين آخرين ماموريت و در واقع آخرين مسابقات ساليانهء لودينگ نيروي هوائي باشه، آن‏همه طرح، آن‏همه برنامه‏ريزي و آن‏همه اميد به روزهاي بهتر، هيچ‏كس به فكرش نمي‏رسيد كه به جاي تعمير سقف خانه‏ای كه چكه مي‏كرد، با كلنگ به جان پي خانه بيفتيم، شكي نيست كه در كنار آن‏همه تلاش و آن‏همه اميد و خوشبيني، اشكال هم كم نبود و شايد بزرگترين اشكال درست مانند امروز خود مردم و فرهنگ اجتماعي ما بود، همه ما سر تا پا عيب و اشكال بوديم و هركس عيب را در ديگري مي‏جست. امروز كه ما يعني جوانان پرشور آن روزها سني ازمان گذشته و بسياري از ما از بركت آوارگي نيمي از دنيا را درنورديده‏ايم با ديدي كاملن متفاوت به آنچه كه آن‏روزها عيب و اشكالشان مي‏دانستيم نگاه مي‏كنيم.

درست يادم نيست، پايگاه تبريز بود و يا شاهرخي، تنها يك پايگاه باقي مانده بود و اكثر ما دلمان براي خانواده تنگ شده بود، همه جوان بودند و بچه‏هاي كوچك داشتند، آن‏روزها امكانات ارتباطي به گستردگي امروز نبود، تنها تعداد كمي از خانه‏هاي سازماني تلفن داشتند و اكثرن در تمام طول ماموريت از خانواده بي‏خبر بوديم واين خود به ميزان دلتنگي مي‏افزود، با دوستان تيم و چند نفر از همكاران پايگاه در سالن باشگاه شام مي‏خورديم، كسي به تلويزيوني كه روشن بود توجهي نمي‏كرد، باشگاهها در داخل پايگاه به اصطلاح محل پاتوق دوستان بود و اين موقع شب خلوت نبود، براي يك لحظه صداي هياهوي معمول ضعيف‏تر شد و ضعيف‏تر و بعد سكوت، همه به طرف تلويزيون خيره شدند، شاه فقيد صحبت مي‏كرد، مي‏دانستيم كشور حالت عادي ندارد و اينجا و آنجا اعتصاب و تظاهرات است ولي از عمق و گستردگي ناآرامي‏ها كمتر اطلاع داشتيم، «صداي انقلاب شما را شنيدم» !! يعني چه؟ و بلافاصله بعد از پايان سخنراني در سر هر ميز عده‏اي بحث مي‏كردند، مسن‏ترها كه از گذشته‏ها تجربه‏اي داشتند به جوان‏ترها نصيحت مي‏كردند، اما كدام جواني است كه براي تجربهء مسن‏ترها تره خورد كند؟

به هر حال پس از برگزاري مسابقه در آخرين پايگاه به شيراز برگشتيم، زمان به سرعت برق و باد گذشت و اوضاع كشور كلن به هم ريخت، اين ماجرائي كه مي‏نويسم يكي از عجيب‏ترين ماجراهاي روزهاي انقلاب است كه به طور باورنكردني فراموش شده و من تاكنون هيچ كجا مطلبي در اين مورد نشنيده و نخوانده‏ام در حالي كه از اهميت زيادي برخوردار است. يك روز از درگيري مسلحانهء گارد و پرسنل مركز آموزشهاي هوائي در دوشان تپه گذشته بود، ما به كار مشغول بوديم، شايد نيمي از پرسنل نيامده بودند، ساعتي از ظهر گذشته بود كه يكي از درجه‏داران جوان سراسيمه وارد اطاق ما شد و با حالتي بسيار پريشان گفت افراد هوابرد شيراز با تانكهاي اسكورپيون به طرف پايگاه هوائي حركت كرده‏اند و قسم خورده‏اند كه پايگاه را صاف كنند، تصور كنيد در آن شرائط بحراني اين خبر بر روي پرسنلي كه زن و فرزندشان در خانه‏هاي سازماني داخل پايگاه زندگي مي‏كنند چه اثري مي‏گذارد، اين شخص اضافه كرد، همكاران شكاري و ترابري كار را رها كرده‏اند و همگي به طرف اسلحه‏خانه روانند تا مسلح بشوند، ده دقيقه طول نكشيد كه ستاد تاكتيكي خالي شد، ستاد تاكتيكي درست در كنار درب اصلي پايگاه هفتم و جنب بولوار فرودگاه شيراز قرار داشت، اگر دوستان در گوگل ارث نگاه كنند در كنار درب ورودي پايگاه از طرف بيرون سمت راست دو ساختمان مي‏بينند كه ساختمان بزرگتر ستاد و ساختمان كوچكتر دفتر فرمانده تاكتيكي هوائي و سالن‏هاي مربوطه بود. اسلحه‏خانهء پايگاه (اسلخه‏خانه سلاحهاي انفرادي براي نگهباني و دژبان) در محوطهء قرارگاه در وسط پايگاه قرار داشت ، قرارگاه جایي است كه آسايشگاه و محل استقرار چند گروهان سرباز مسئول نگهباني از پايگاه در آن قرار دارد.

با دوستان به سمت قرارگاه روان شديم، محوطه قرارگاه را يك فنس سيم خاردار از بقيه پايگاه جدا مي‏كرد، وقتي به كنار فنس رسيديم آنقدر ازدهام بود كه به جلو نرسيديم، درست موقع تعويض پاسدار بود، دوگروهان سرباز تفنگ بدست روبه‏روي هم صف كشيده بودند و با حالتي مسخ شده به جمعيت نگاه مي‏كردند، دوستم سرگرد عبداله -ر در حالي كه پيشانيش از سنگي كه به طرفش انداخته بودند شكسته و خونين بود، مات زده و بدون هيچ عكس‏العملي بين دو صف سربازها ايستاده بود (سرگرد عبداله - ر در همين شهري كه من زندگي مي‏كنم اقامت داره و گاه با بازگو كردن اين ماجرا سر به سرش مي‏گذارم)، براي يك لحظه فنس از فشار جمعيت خوابيد و در ده دقيقه جلوي چشم سربازان مسلحي كه وظيفه نگهباني داشتند اسلحه خانه غارت شد و تمام سربازها هم خلع سلاح شدند، در اين لحظه اتفاقي افتاد كه ما بعدن از اهميتش باخبر شديم، دوتا پيكان وانت از جعبه‏هاي حاوي تفنگهاي ژ-3 پر شد و با سرعت از محوطه خارج شد، فقط تعداد كمي از پرسنل به تفنگ رسيدند ولي نيم ساعت طول نكشيد كه پايگاه به دژ جنگي مبدل شد، بچه‏هاي مهمات جعبه‏هاي اكبند فشنگ ژ-3 را بار وانت‏ها كردند و آن‏قدر جعبهء فشنگ در اينجا و انجا روي هم قرار گرفت كه براي يك لشگر كافي بود، بچه‏هاي پدافند توپ‏هاي 23 ميليمتري رو در خيابان اصلي پايگاه كه به درب اصلي پايگاه ختم مي‏شد مستقر كردند و عده‏اي هم براي اينكه فاصله دورتري رو ببينند به پشت‏بام ساختمانهاي ده طبقه رفته بودند، همه چيز براي جنگ آماده شده بود ولي از دشمن خيالي خبري نبود، بعدها شنيديم كه پرسنل هوابرد شيراز هم درست وضعيت ما رو داشتند، به اونها هم گفته بودند نيروي هوائي (پايگاه هفتم) تصميم گرفته پادگان و محوطهء خانه‏هاي سازماني اونها رو بمباران كنه! و اونها هم با ترس و نگراني منتظر ما بودند، دو تا پيكان اسلحه‏هاي پايگاه كه از محوطه خارج شده بودند به شهر برده شدند و بين گروهي كه با شهرباني شيراز درگير شده بودند پخش شد و از قرار تمام اين برنامه ها اولن براي غارت اسلخه‏خانه و آوردن سلاح به شهر بود و ثانين به منظور ميخكوب كردن پرسنل پايگاه هفتم و هوابرد شيراز بود.

تا شش ماه پس از پيروزي انقلاب و باتمام تلاشي كه شد حتي نيمي از سلاحهاي غارت شده هم به پايگاه بر نگشت، پس از گذشت مدت كوتاهي ستاد تاكتيكي منحل و پرسنلش بين پايگاهها تقسيم شد ولي اكثر پرسنل به پايگاه هفتم منتقل شدند، از اتفاقات جالبي كه در اين مدت مي‏افتاد بايد به بازي موش وگربهء هواپيماهاي ما و هواپيماهاي ناو هواپيمابر آمريكا در خليج فارس اشاره كنم، آمريكائي‏ها از شماره‏هاي هواپيماهاي ما مي‏دونستند كه چه هواپيمائي به چه پايگاهي تعلق داره، گاه و بيگاه هواپيماهاي گشتي ما رو تا روي باند پايگاه هفتم اسكورت مي‏كردند، يا مثلن روي هوا به هواپيماي ما نزديك مي‏شدند و مي‏گفتند رفيق تو مال پايگاه هشتمي، اصفهان كجا و اينجا كجا! خيلي از خانه دور شدي و بعد هواپيما رو تا پايگاه هشتم اسكورت مي‏كردند، وضع بلبشوئي بود، هيچ‏كس به فرداي خودش اعتماد نداشت، دور افتاده بود دست يك مشت فرصت‏طلب عقده‏اي كه ريشي گذاشته بودند و هر روز با ليستي از پرسنلي كه بايد اخراج مي‏شدند ظاهر مي‏شدند، هيچ‏كس به اين فكر نمي‏كرد كه براي آموزش اين پرسنل چه هزينه‏اي پرداخت شده و چه مدت طول كشيده، هيچ‏كس به اين نمي‏انديشيد كه چه بلائي داره به سر ارتش و نيروي هوائي كه اين همه برايش زحمت كشيده شده مياد، سلسله مراتب و ديسيپليني وجود نداشت، يك گروهبان باكمي ريش با فرمانده پايگاه مانند نوكر پدرش برخورد مي‏كرد، بازار شايعه داغ بود و هرچه مي‏شنيديم خبر بد بود، دولت تصميم داره اف-14 ها رو به آمريكا پس بده، ارتش كوچك ميشه و بسياري از پرسنل باز خريد و بازنشسته ميشن، در سخنراني‏ها به رژيم قبلي بد و بيراه مي‏گفتند كه اين‏همه بيت‏المال رو براي خريد هواپيما و سلاح هدر داده و ما رو ژاندارم خليج فارس كرده، اصلن ما ارتش لازم نداريم! گروهاي چپ و مجاهدين كلن خواستار انحلال ارتش و تشكيل ارتش خلقي بودند، نه انگار كه براي سازماندهي چنين ارتشي چند نسل كار و صدها ميليارد دلار هزينه شده، سربازي دو سال زياده و بايد يكسال باشه و بعضي‏ها حتي به يكسال هم راضي نبودند و مي‏گفتند 9 ماه كافيه، زمان، زمان تصفيه‏حساب شده بود، هر رئيس بيچاره‏اي كه مثلن روزي با مرخصي بي‏موقع كسي مخالفت كرده بود (اخراج بايد گردد!)، هر روز يك نفر ليستي در دستش بود و ادعا مي‏كرد كه اين اسامي ضداطلاعاتي هستند و (اخراج بايد گردد)، هر روز عده‏اي بازخريد و يا بازنشسته مي‏شدند و اكثرن هم بهترين و كاراترين افراد، كشور درحال انتحار ملي بود، در اين گيرودار من و چند تن از دوستان به پايگاه هفتم منتقل شديم، ولي درست يك روز قبل از تاريخ معرفي به پايگاه، يكي از دوستان تلفني اطلاع داد كه تيم ارزيابي و يكنواختي در ستاد نيرو در تهران به كار خودش ادامه ميده، دستور و ابلاغي در كار نبود و آن دوست از من سوال كرد كه آيا مايل هستم در ستاد نيرو به كارم ادامه بدهم يانه، با كمال ميل قبول كردم و تيم ما در تهران كار خودش را آغاز كرد.

در تهران رئيس مستقيم ما سرهنگ عليپور شده بود، سرهنگ عليپور از افسران بسيار شايسته نگهداري نيروي هوائي بود و او هم مانند ما از تاكتيكي به تهران منتقل شده و رئيس ماتريل شده بود، يك روز يكي از بچه‏هاي تيم كه براي كاري به دفتر سرهنگ عليپور رفته بود با قيافه‏اي درهم برگشت و خبر داد كه سرهنگ عليپور را هم بازنشسته كردند، ماجراي بازنشست كردن سرهنگ عليپور از اين قرار بود كه به او اطلاع مي‏دهند كه تاريخ مصرف تمام كارتريج‏هاي صندلي‏هاي هواپيماهاي اف-5 تمام شده و در انبارهاي لجستيكي هم كارتريجي وجود نداره، سرهنگ عليپور هم برابر روش و مقرراتي كه هنوز لازم‏الاجرا بود دستور داد كه تمام هواپيماهاي اف-5 تا اطلاع ثانوي گراند بشوند، جريان را به چمران كه وزير دفاع شده بود اطلاع مي‏دهند، چمران به عليپور تلفن ميزنه و جريان را مي‏پرسه،عليپور ماجرا را تعريف ميكنه و تاكيد ميكنه كه برابر مقررات و دستورالعمل‏هاي فني اين دستور رو داده، چمران دستور ميده كه اين دستور لغو بشه و ميگه اين دستورالعمل‏ها تحميلي از سوي آمريكاست!!! ، عليپور ميگه لطفن دستور بفرمائيد اين دستور كتبن ابلاغ بشود چون من چنين مسئوليتي را قبول نمي‏كنم، اگر فردا دو تا اف-5 افتاد و خلبانها كشته بشوند من مسئولم، چمران هم جواب ميده، حالا كه شما مسئوليت اين كار رو قبول نمي‏كنيد تشريف ببريد منزل، حكم بازنشستگي شما همين امروز فرستاده خواهد شد، اين ماجرا دقيقن به همين صورتي كه نوشتم اتفاق افتاد و به اين ترتيب يكي ديگر از مهره‏هاي ارزندهء نيروي هوائي خانه نشين شد، در همين روزها به من اطلاع دادند كه يك فروند هواپيماي آلرت اف-4 پايگاه بندرعباس سقوط كرده و اسم من رو براي تيم بررسي سانحه دادند و فردا صبح بايد با اين تيم به بندرعباس بروم. فرداي آن روز با تيم به بندرعباس رفتيم و بعد از ظهر با دو فروند هليكوپتر جستجو رو آغاز كرديم، تا غروب در خيلي از دهات منطقه فرود آمديم و از مردم محلي سوال كرديم، ولي چون سقوط در نيمه‏شب اتفاق افتاده بود كسي چيزي نديده بود، فرداي آن‏روز جستجو را ادامه داديم، كم‏كم محدودهء سقوط را پيدا كرديم چون در يكي دو تا دهات اهالي محلي صداي انفجار وحشتناكي را شنيده بودند، ظهر آن‏روز در يكي از ايستگاههاي شركت نفت فرود آمديم و كاركنان ايستگاه با مهرباني و لطف زيادي ناهار ما را ميهمان كردند و بعد از ناهار به جستجو ادامه داديم و ساعتي بعد از ارتفاع بالا در نقطه‏اي تقريبن كوهستاني از برق زدن هزاران قطعه كوچك فلزي در زير نور آفتاب، محل سقوط را پيدا كرديم، هليكوپترها ارتفاع را كم كردند و دوري در منطقه زديم، قطعات هواپيما در سطح بسيار وسيعي پخش شده بود و كوچك بودن قطعات پخش شده و وسعت و گستردگي پخش شدن قطعات حاكي از انفجار بسيار شديد هواپيما بود، به هر حال فرود آمديم و جستجو را آغاز كرديم، چيزي براي جستجو نمانده بود، بزرگترين قطعه‏اي كه پيدا كرديم يك كيلوگرم وزن نداشت، از خلبانها، دو تكهء كوچك از جي‏سوت كه كمي گوشت سوخته با آن چسبيده بود پيدا كرديم و چيز عجيبي كه پيدا كرديم يك تكه مثلثي شكل از پارچهء سفيدي بود كه از كش پهن بالاي آن مشخص بود كه تكه‏اي از شورت يكي از خلبانهاست و عجيب اين بود كه اين تكه پارچهء سفيد كاملن تميز بود وحتي يك قطره خون هم روي آن ديده نمي‏شد.

در دامنهء كوه نه زياد بلندي كه مشرف به منطقه پخش شدن قطعات بود مقدار زيادي خاك و سنگ ريزش كرده بود و ميشد حدس زد كه اگر چيزي از هواپيما باقي مانده باشه در دل كوه دفن شده، از سرهم كردن پازل ماجرا كمي روشن شده بود، هواپيما در ارتفاع بالاي 30 هزار پا در حال پرواز بود، خلبان اطلاع ميده كه Cabin Pressure نداره، عمليات دستور ميده كه به 16000 پائي بياد و از قرار خلبان در اين شرايط كه شايد هم گيج بوده به جاي 16000 پائي تا 1600 پا پائين مياد و با توجه به شرائط جغرافيائي منطقه كه همه جا مسطحه و شب بودن، متوجه اين خطا نميشه و شايد هم فرصت نمي‏كنه كه متوجه اين اشتباه بشه و با همان سرعت به دامنهء اين كوه ميزنه، شدت انفجار هم طبيعي بود، اولن هواپيما هنوز مقدار زيادي بنزين داشت و ثانين هواپيماي آلرت و مجهز به 4 تا اسپارو، چهار تا سايدوايندر و 640 تير فشنگ HEI بوده ، به هر صورت ما كار بيشتري نمي‏توانستيم انجام بديم، محل علامت‏گذاري شده و مشخصات جغرافيائي‏اش ثبت شد و به بندرعباس و سپس به تهران بازگشتيم، آنچه كه از اين پس تا روز خروج من از ميهنم گذشت چيزي به جز دلگيري و سرخوردگي نبود، پس از مدتي مجبور به ترك ميهن عزيزم شدم در حالي كه قلبم را در خانه پدري به امانت گذاشتم.

آفتابت
كه فروغ رخ زرتشت در آن گل كرده است ،
آسمانت
كه زخمخانه حافظ، قدحي آورده است،
كوهسارت
كه بر آن همت فردوسي، پر گسترده است،
بوستانت
كز نسيم نفس سعدي، جان پرورده است،

همزبانان من اند


مردم خوب تو، اين دل به تو پرداختگان،
سر و جان باختگان، غير تو نشناختگان،
پيش شمشير بلا،
قد برافراختگان، سينه سپر ساختگان،

مهربانان من اند


نفسم را پر پرواز از توست،
به دماوند تو سوگند، كه گر بگشايند،
بندم از بند، ببينند كه آواز از توست،
همه اجزايم با مهر تو آميخته است،
همه ذراتم با خاك تو آميخته باد،
خون پاكم، كه در آن عشق تو مي‏جوشد و بس،
تا تو آزاد بماني، به زمين ريخته باد.


پايان :)
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اینو میگفتی؟ بله به دلیل پر شدن تعداد کاراکترها بخشی از مقاله پست نشده است به انتهای پست اول هم دقت کنید میبینید که مقداریش پست شده است. تا حالا این مشکل رو ندیده بودم باید تعداد کاراکترها رو بیشتر کنم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مطلب جالبي بود البته براي طرفداران شاه فقيدتون.من هم با اعدامهاي بي حساب اين اقا نميتونم كنار بيام ولي يادتون نره كه بعضي از همين خدمتگذاران ايران بودند كه قصد كودتا داشتن. يه خلبان F-4 رو ميشناسم كه بخاطر سوابق درخشانش بعد از انقلاب رفت امريكا.الان هم هنوز خلبانه ولي نه خلبانF-4 خلبان CHEVROLET اونم از نوع تاكسي.
  • Upvote 6
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهم خريدهاي خوب و ريختن ميلياردها دلار به جيب امريكايي‌ها نبود! مهم استفاده‌ي از اين ابزار بود! رضا پهلوي٬ زماني به ارتش تا بن دندون مسلحش مي‌نازيد! هميشه افتخار مي‌كرد كه قوي‌ترين ارتش منطقه رو داره! حتي با خيال راحت نشسته بود كه ارتشش٬ تو جنگ جهاني حافظ منافع كشورش هست و كسي جرات نمي‌كنه باهاش دربيافته! ولي به محض اينكه متفقين٬ اولين گام رو از شمال و جنوب٬ روي خاك كشورمون گذاشتن٬ اين ارتش قوي ناپديد شده و افسران و سربازانش٬ به دنبال سوراخ موش مي‌گشتن كه قايم بشن!! icon_frown icon_frown اگه قدرت به تفنگ و هواپيما باشه٬ پس خيلي خنده داره كه امريكا حتي از پس ويتنام هم برنيومد! شوروي در افغانستان زمين گير شد و ماشين جنگي جهان در برابر ايران كم آورد! شاه٬ با پول نفت كشور٬ اف-14 خريد و سفارش اف-16 داد. ولي اگه انقلاب نمي‌شد٬ آيا سربازهاي شاه٬ جيگر اين رو داشتن كه در برابر دوتا ابرقدرت بايستن؟ پدرش كه اون شاهكار رو به بار آورد! تازه رضا٬ هم قلدر بود و هم فرمانده جنگي! نه مثل پسرش ...!! بي‌خيال!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مهم خريدهاي خوب و ريختن ميلياردها دلار به جيب امريكايي‌ها نبود! مهم استفاده‌ي از اين ابزار بود!

در بعد نيروي هوايي با آموزش هاي عالي نظاميان ، بهترین استفاده از این ابزار به عمل اومد.نمونشو هم میشه در زمان جنگ دید

ولي اگه انقلاب نمي‌شد٬ آيا سربازهاي شاه٬ جيگر اين رو داشتن كه در برابر دوتا ابرقدرت بايستن؟

بسیاری از همین سربازان و خلبانان آن زمان بودند که این حماسه های زمان جنگ را آفریدند و آن ها چه در زمان شاه و چه در زمان انقلاب , بیشتر به خاطر وطنشان می جنگیدند نه صرفاّ انقلاب

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.