ramtina

روايتي از عمليات استشهادي نيروي دريايي سپاه در خليج فارس

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

*8-7- فتح 4 ،كربلاي 7،كربلاي 8و كربلاي 9 ؛حملات جديد ايرانيان به شمال: ايران در تلاش بود تا بصره را از نيروهاي عراقي بگيرديا حداقل ادعاي اين امر را اعلام كند.و به اين منظور حملاتي را ترتيب مي داد.در 12 فوريه و در حالي كه زمان اندكي از دستور خميني مبني بر ادامه جنگ تا پيروزي نهايي گذشته بود، ايران اعلام كرد كه عمليات فتح 4 را در ارتفاعات حاج عمران آغاز كرده و هدف نهايي آن حركت به سمت اربيل عراق است.در 14 فوريه ايران اعلام كرد كه عمليات با موفقيت انجام شده و آنها توانسته اند سايتي راداري را كه عراق از آن براي بمباران ايران استفاده مي كرده است، منهدم سازند.دليل اينكه چرا چنين عملياتي انجام شد، مبهم است. اما اين عمليات بيشتر از اينكه جنبه تبليغاتي داشته باشد، نوعي پيروزي روحيه بخش به حساب مي آمد. كرد هاي مخالف عراق حملاتي را از شمال به سمت بغداد ،ترتيب دادند، اما دستاوردهاي آنان نسبتا محدود بود.حملات كردها از سازماندهي كافي و مناسب برخوردار نبود و واثرات واقعي كمي در پي داشت .آنان نتوانست كاري كنند كه عراق مقدار زيادي نيروي انساني را به منطقه انتقال دهد. اين مسئله تا حدودي به خاطر وجود تركيه بود ،زيرا تركيه به شدت گروه «پ ك ك» را درهم شكسته بود . جنگ در تركيه منجر به كشته شدن 180 نفر از مردم و 260 نفر از شبه نظاميان شده بود.كه اين در گيري در سالها 1984 تا 1986 اتفاق افتاده بود.تركيه همچنين شروع به مسلح كردن روستاهاي خود در مقابل شبه نظاميان كرد كرده بود. همچنين تركيه گروه هاي كردحامي ايران را وقتي مي خواستند در داخل خاك عراق عمليات كنند ،در هم شكسته بود.در نوامبر سال 1986 دولت تركيه اعلام كرد كه دو عمليات زميني و بيست حمله هوايي را در خاك عراق و در مناطق كرد نشين با حمايت دولت عراق انجام داده است و هدف آن جلوگيري از تحركات نظامي گروه هاي كرد بوده است. در 4 مارس 1987 تركيه با حمايت عراق به شهر هاي كرد نشين ارا،سيراك و آلانيش حمله كرد تا به گروه هاي كرد عراقي فشار وارد آورد.ايران حملات خود را در روزهاي باقي مانده از ماه فوريه و در بيشتر روزهاي ماه مارس متوقف كرده بود و تاكيد خميني براي بدست آوردن پيروزي نهايي در هيچ جا مگر جبهه بصره، تحركاتي نظامي را در بر نداشت .واضح بود كه رژيم خميني تصميم هاي سختي را در مورد آينده اتخاذ كرده بود.مشكلات ايران در زمينه انتقال نيرو در حال رشد بود و از طرفي ايران از زمان اولين حمله اش در سال 1986 تلفات زيادي را متحمل شده بود.وضعيت آب و هوا نيز تهاجم ايران در جبهه هاي جنوبي و مركزي را بسيار مشكل ساخته بود. زيرا نيروي هوايي و توپخانه و سيستم هاي تدافعي عراق در هواي صاف و زمين هاي خشك ،برتري زيادي نسبت به نيرو هاي ايراني داشتند. در اين دوره ،ايران با هشت انتخاب نظامي روبرو بود كه هر كدام ريسك خاص خود را داشتند: *1-اول اينكه مي توانستند در راستاي نفوذ به حلقه هاي دفاعي عراق كه پيرامون بصره بود، تلاش هايي را انجام دهند. *2-ايران مي توانست از جزايري كه به تازگي در شط العرب تصرف كرده بو،د حملات جديدي را به سمت مناطق جديدي از عراق آغاز كند. *3-ايران ميتوانست به جنوب بصره نفوذ كرده و با نيروهايي كه در فاو داشتند، پيوند بخورند. *4-ايران مي توانست با توجه به موقعيت استراتژيك منطقه ،كماكان بوسيله موشك و آتش توپ به محاصره بصره ادامه داده و نيروهاي عراقي را با وارد آوردن تلفات سنگين ،تضعيف كند. *5-مي توانست با آغاز حملات جديد به شمال عراق از نيروهاي شبه نظامي كرد نيز استفاده كرده و علاوه بر تهديد صادرات نفت عراق موجب انتقال نيروها به شمال شود . همچنين در مناطق شمالي از عراق امتياز بگيرد. *6-مي توانست از جبهه سومار به سمت شمال بغداد حركت كند و از خطوط سخت دفاعي عراق عبور كند .در ضمن اين منطقه ،مرتفع و كوهستاني بود. *7-مي توانست از نيروهاي در حال رشد گارد دريايي خود استفاده كرده و بوسيله موشك هاي كرم ابريشم حملات عراق به كشتي هاي خود را متوقف ساخته و با توجه به تهديد قسمت جنوبي خليج، پشتيباني عراق را متوقف سازد. *8-مي توانست از اقدامات تروريستي براي فشار وارد كردن به كويت و عربستان استفاده كند تا آنها حمايت هاي خود از عراق را كاهش دهند. معلوم نيست كه ارتش و نيروهاي پاسداران كدام تركيب از اين گزينه ها را انتخاب كردند .اما معلوم بود كه روحانيون ايران كدام گزينه را انتخاب خواهند كرد.ايران ابتدا تلاش كرد تا به شمال عراق حمله كند ،شايد كه يك راه حل متفاوت در اين مرحله جواب دهد.سپس علي رغم شكست هاي قبلي كه در اين زمينه به ايران وارد شده بود ، ايران مجددا تلاش كرد تا بصره و جنوب عراق را محاصره كند. در تاريخ 2 مارس 1987 ايران يك حمله جديد را با نام كربلاي 7 آغاز كرد.اين تهاجم در منطقه اي كوهستاني در شمال با نام گردمند اتفاق افتاد كه اين منطقه نزديك به ارتفاعات حاج عمران بود .اين ارتفاعات در غرب پيرانشهر ايران و در شرق شهر راوندي در كردستان عراق بود.اين منطقه در سال 1983 نيز محل در گيري بود.اين منطقه از اين لحاظ اهميت داشت كه در عمق 18 كيلومتري خاك عراق بوده و اين اجازه را به ايران مي داد كه به جاده اصلي راوندي احاطه پيدا كندو با نيروهاي كرد ضد عراقي پيوند خورده و فشار خود را بر منطقه كركوك كه در 60 مايلي جنوب راوندي بود، افزايش دهد. 4000 نفر از نيروهاي ارتش ،پاسداران و نيروهاي تيپ 64 اروميه ارتش به همراه نيروهاي كرد حامي ايران،با مهارت خاصي توانستند به داخل استحكامات عراق كه 8300 فوت از سطح دريا ارتفاع داشت، نفوذ كنند .اين نيروهاي تدافعي از تيپ 96 و لشگر 5 عراق بودند.حمله ايران به صورت حركت نيروهاي پياده بود، اما بوسيله بلدوزر و گريدر يك جاده مستقيم براي آنها ايجاد مي شد تا پشتيباني و تقويت نيروها براحتي انجام پذيرد.عراق در اين مناطق توانايي دفاع و قدرت آتش را داشت اما نيروهاي عراقي براي عكس العمل نشان دادن بسيار نا آماده و ناكارآمد بودند.نيروهاي ايراني وكرد مهاجم ظرف مدت 24 ساعت اهداف خود را محاصره كردند.آنها همچنين توانستند مواضع ديگري را در نزديكي شهر شوما مصطفي در اختيار بگيرند.و علي رغم اينكه عراقي ها بارها در طول 5 تا 8 مارس پاتك مي كردند،اما تا روز 9 مارس، ايران تاعمق 20 كيلومتري عراق پيش رفته بود. پيروزي هاي ايران در اين منطقه هنوز به موقعيت خوب عراقي ها براي دفاع از كركوك آسيبي وارد نكرده بود ،اما تركيب اين عمليات با عمليات هايي كه در جنوب و بصره اتفاق مي افتاد، صدام حسين و نيروهاي حزب بعث را به شدت نگران ساخته بود.در 15مارس 1987 صدام حسين در بغداد جلسه اي 5 ساعته تشكيل داد كه در اين جلسه ژنرال عدنان خيرالله وزير دفاع ،علي حسيب الماجد عضو ارشد حزب بعث و لطيف نظيف جاسم ،وزير اطلاعات عراق حضور داشتند.با اينكه محتواي اين جلسه نا معلوم است، اما منابع عراقي اين احساس را داشند كه در اين جلسه شكست عراق در نبردي فرسايشي، موضوع نگراني فرماندهان عراقي بوده است. به نظر مي رسيد كه در اين جلسه تصميم گرفتند تا از نيروهاي گارد رياست جمهوري و نيروهاي ذخيره در سطح گسترده تري استفاده كنند و از نيروهاي مردمي نيز لشگري عظيم براي حمله متقابل تدارك ببينند.عراق همچنين تصميم گرفت كه جنگ نفتكش ها را آرام تر سازد و به اين نتيجه رسيد كه در حجمي زياد از گازهاي سمي استفاده كند.اين تصميمات همگي بيانگر ترس عراق از اين بود كه شايد جنگ فرسايشي منجر به شكست عراق شود.البته دلايل خوبي وجود داشت كه عراق از حمله ايران بترسد.در 6 آوريل، ايران مجددا حملاتي را به وسيله موجي از نيروهاي پياده به سمت بصره آغاز كرد كه اين عمليات در جنوب منطقه درياچه ماهي انجام شد.اين عمليات كربلاي 8 نام داشت و 30000 تا 35000 نيروي ايراني را شامل مي شد كه بيشتر آنها را پرسنل سپاه پاسداران تشكيل مي دادند.اين نيروها در يك جبهه باريك در مواضعي كه ايران قبلا در نبرد بصره فتح كرده بود، مي جنگيدند و حملات جديدي را بوسيله نيروهاي پياده آغاز كردند و بايد در مسير خود از كانال هايي دوتايي عبور مي كردند كه تنها موانع آبي بر سر راه آنها بود. عمليات ايران تنها 3 روز به طول انجاميد و در طي اين 3 روز حمام خون به راه افتاد . نيروهاي ايراني حمله خود را به استحكامات عراق آغاز كرده بودند، اما عراق هم قبلا متوجه شده بود و هم در آمادگي كامل به سر مي برد.كشته ها و زخمي هاي ايران در حدود 8000 تا 10000 نفر بود كه درصد بالايي از آنها كشته شده بودند و عراق نيز 2000 نفركشته و زخمي داده بود كه درصد كمي از آنها كشته شده بودند. تنها كاري كه ايراني ها در اين عمليات انجام دادند، عبور از اولين كانال آبي بود و توانسته بودند 1.5 كيلومتر در منطقه اي كه حداقل استحكامات را داشت ،پيشروي كنند.با اينكه فهميدن دليل اين مسئله مشكل است اما خميني در اين زمان به هشت نفر درجه سر لشگري اعطا كرد و به نظر مي رسيد كه علت اصلي، افزايش روحيه نيروها بود.*(2) با اين حال حملات ايران به عراق خاموش نماند و رفسنجاني در سخنراني خود در 8 آوريل اعلام كرد كه ما در سال جديد به پيروزي خواهيم رسيد. در روز بعد، ايران حمله جديدي را به جبهه مركزي آغاز كرد .اين عمليات كربلاي 9 نام داشت و در نزديكي قصر شيرين و در 110 مايلي شمال بغداد انجام مي گرفت.اين عمليات به استعداد 2 تيپ انجام شد و 4 روز به طول انجاميد. اهداف اين عمليات مانند عمليات كربلاي 7 ،دستيابي به ارتفاعاتي استراتژيك در شمال عراق ومشغول كردن نيروهاي عراقي در شمال بود .اما اين عمليات مانند كربلاي 7 به موفقيت قابل توجهي دست نيافت و تنها با پيشروي هاي اندكي همراه بود.عمليات هاي كربلاي 8 و 9 پاياني بر نبردهاي زميني ايران در سال 1987 و همچنين پاياني بر تلاش هاي ايران در جهت شكست عراق و پيروزي نهايي بر اين رژيم بود.اين عمليات ها نشان داد كه ايران مي تواند در حملات خود به اهداف كوچك دست پيدا كند،اما براي دست يابي به اهداف بزرگ استراتژيك، دچار كمبود هاي فراواني است ، مگر اينكه عراق در استفاده از سيستم دفاعي خود و برتري قدرت آتشي كه دارد، اشتباهات بزرگي مرتكب شود.ايران مرتبا از پيروزي نهايي سخن مي گفت ،اما استعداد تهيه نيروي انساني لازم را براي حمله به عراق در اختيار نداشت. مسئله كليدي تلفات ايران بود.در اواخر آوريل 1987 ايران و عراق از بابت تلفات متحمل شده خويش، ضربه هاي بسياري ديده بودند .به خصوص ايران كه در اين دو حمله اخير، 3 تا 6 برابر عراق متحمل تلفات شده بود اما ايران از اين بابت با سختي بيشتري مواجه گرديده بود. اينكه تخمين در مورد تلفات جنگ بسيار مشكل است، اما مي توان گفت ايران در طول 4 ماه يعني از اواخر دسامبر تا ماه آوريل 50000 كشته داده بود . و در كل از آغاز جنگ تا اين زمان 600000 تا 700000 نفر ايراني كشته و دو برابر اين مقدار زخمي شده بود.تقريبا 2 ميليون ايراني بي خانمان شده بودند و تقريبا هيچ گونه رشد اقتصادي اي از سال 1977 به بعد در ايران وجود نداشت. به طور قطعي معلوم نبود كه چرا بصره به نقطه عطف جنگ تبديل شده بود و چرا حملات ايران در سال 1987 از اين منطقه بر عراق وارد مي شد؟ اين مسئله بستگي زيادي به فضاي عمومي ،روحيه و ظرفيت هاي بازسازي در ايران داشت.اين مسئله واضح بود كه با توجه به تلفات سنگيني كه ايران متحمل شده بود تا حدي روحيه نيروها از بين برود .[...]ايران در اين زمان با شرايط ويژه سياسي و نظامي روبرو شده بود كه اين شرايط، روحيه و انگيزه مردم را براي ادامه جنگ كاهش مي داد.همچنين در اين زمان بحث ها به اين جا كشيده شد كه جنگ مهمتر است يا تاكتيك هاي مبتني بر نيروي انساني؟ با اينكه تلاش ميشد تا اين مسائل تنها به عنوان اختلاف نظر بين سپاه و ارتش ويا رفسنجاني و ملاها نگريسته شود، اما بيشتر سنگيني اين اعتراضات به سمت فرمانده سپاه پاسداران بود كه در پشت جبهه ها قرار داشت و دراكثر موارد ،دلايلي براي توجيه مسائل مطرح شده خود ، نداشت. اما مطلبي كه واضح است اين بود كه كربلاي 8 آخرين مرتبه اي بود كه ايران توانست چندين هزار نيرو را به جبهه هاي عراق كه از لحاظ دفاعي بسيار خوب بودند، بفرستد. همين طور در عراق نيز دليلي براي ادامه جنگ وجود نداشت .تلفات عراق در حملات ايران از ماه نوامبر به 65000 نفر رسيده بود كه از اين مقدار 8000 تا15000 نفر كشته شده بودند.تقريبا نيمي از بصره به كوير تبديل شده بود و تعداد زيادي آواره ، روي دست عراق باقي مانده بود.بنابر اين ديگر دليلي براي عراق باقي نمانده بود كه فكر كند مي تواند ايران را در جنگ شكست دهد. با اينكه نيروهاي عراقي در دفاع بهتر از سالهاي گذشته عمل كرده بودند اما باز هم در بكارگيري قدرت دفاعي خود با مشكل مواجه بودند.آنها همچنين كماكان با مشكل عدم بهره وري مناسب از توپخانه خود مواجه بودند.بيشتر آتش توپخانه عراق از بين مي رفت ،چراكه استقرار نيروهاي ايراني در هور و زمين هاي مرطوب بود و اين مسئله باعث مي شد كه بيشتر گلوله ها ،كارايي مناسب نداشته باشند.چراكه آنها را به صورت بي هدف و در مناطق مرطوب شليك مي كردند.بعضي از گزارشها حاكي از آن بود كه عراق در بعضي روزها 1 ميليون گلوله شليك مي كرد و مخارجش به ماهي 1 ميليارد دلار مي رسيد. تلفات هوايي عراق نيز از زمان آغاز كربلاي 4 بسيار زياد شده بود.عراق 70 جنگنده يا احتمالا 90 جنگنده را در اين مدت زمان از دست داده بود.عراق همچنين به دادن تلفات هوايي در مارس و آوريل نيز ادامه داد .و در اين صورت ،جذب و تربيت خلبان ها كار بسيار مشكلي بود. حتي در مواقعي كه جنگ اوج مي گرفت عراق از نيروي هوايي خود براي پشتيباني كمك مي گرفت و فرماندهان عراقي بارها مي گفتند كه از هليكوپتر هاي جنگي استفاده مي كنند .عراق معمولا از تاكتيك هاي هوايي استفاده مي كرد مثلا بالگرد ها را به راكت هايي مجهز كرده بود كه مي توانستند از داخل خطوط دفاعي عراق، نيرو هاي ايراني را مورد هدف قرار دهند. اما نيروهاي عراقي همچنان به شكست هاي خود در هماهنگي بين نيروها ادامه مي دادند.عراق هنوز از ساختار فرماندهي ضعيف خود رنج مي برد و حملات عراق بيشتر تجمعي از تكنولوژي جنگي در يك منطقه تا نمايش مناسبي از هماهنگي نظامي در جنگ بودند. **قسمت نهم: *گسترش جنگ نفتكشها در خليج و پيوستن ناوگان دريايي غرب؛ فرسايش تدريجي قواي زميني و هوايي و تحليل رفتن آنها(مارس تا دسامبر 1978) *9-0- اهميت فزايندي جنگ در دريا: درحالي كه درگيريها در اطراف بصره در تعيين سرنوشت و روند حركت نيروهاي زميني بسيار حساس و مهم بود، پيشرفتهاي نظامي در خليج ، جنگ را وارد مرحلي جديدي مي كرد. در ماه ژانويه 1987 خليج ، شاهد بيشترين ميزان درگيريها و حملات از سوي نيروهاي ايراني و عراقي نسبت به ماههاي قبل بود. نيروهاي عراقي به جزيري خارك، تأسيسات نفتي جزيري سيري، مخازن سوخت و تأسيسات نفتي ايران حمله كردند. اين حملات گرچه باعث توقف جريان صادرات نفت ايران نشد، اما اين كشور مجبور شد براي خريد 15 مخزن ذخيري نفت هيات هايي به يونان، لندن و نروژ اعزام نمايد. هواپيماهاي عراقي به حملات خود به ميدانهاي نفتي ايران دادند. در ماه مارس ميدانهاي نفتي اردشير، سيروس و نوروز را هدف قرار دادند. همچنين اين هواپيماها كشتي هايي را كه به سمت سيري در حركت بودند ،مورد حمله قرار مي دادند. با اين وجود عراق نتوانست به پيروزي خاصي دست يابد و صادرات نفت ايران همچنان حفظ شد. *9-1-تلاش ايران براي دستيابي به استراتژي هاي نو در جنگ نفتكشها: در جنگ نفتكشها، اين ايران بود كه نقش محوري داشت و تغييراتي را در روند آن ايجاد مي كرد. حملات نيروهاي عراقي به كشتيهاي عبوري در آبهاي ايران، اين كشور را بر آن داشت تا ازحملات ايذايي به كشتي هاي در حال حركت به سوي كشورهاي همسايه عراق نظير كويت و عربستان فراتر رود و آنها را هدف قرار دهد. طي اين حملات، ايران با مشكلاتي جدي مواجه شد. ايران قادر به اعزام تمامي نيروهاي هوايي خود نبود. نيروي هوايي ايران تنها در حدود 63 تا 90 جنگندي عملياتي داشت كه شامل 20 تا 35 فرونداف4، 30 تا 45 فرونداف5 و 7 تا 12 فرونداف14 بود. بيشتر اين جنگنده ها قادر به انجام تعداد پروازهاي محدودي بودند و اكثر آنها فاقد سيستمهاي ارتباطي و الكترونيكي قابل استفاده بودند. درحالي كه با رسيدن لوازم يدكي از منابع ناشناس، هواپيماهاي اف4ايران ارتقاء يافتند و به آمادگي بالاتري رسيدند اما هيچ كدام از اف14هاي اين كشور قادر به استفاده از موشكهاي فونيكس خود نبودند و تنها تعداد اندكي از آنها مجهز به رادارهاي قابل استفاده بودند. گرچه گزارشها حاكي از اين بود كه ايران 50 فروند از هواپيماهاي ميگ 19 و ميگ21 چيني و كره اي سفارش داده و تحويل گرفته، اما هيچ يك از آنها در اين نبردها مشاهده نشد. علاوه براين، ايران در استفاده منظم از بيشتر ناوگان دريايي خود، با مشكلات جدي روبرو بود. اين كشور طي تحولات صورت گرفته در زمان انقلاب و پاكسازي هاي انجام شده، بسياري از نيروهاي متخصص و زبده در نگهداري، تعمير و پشتيباني ناوگان دريايي خود را از دست داده بود. در همين شرايط، به تعدادي از ناوگان دريايي ايران از قبيل 2 ناو جنگي، 2 ناوچه مدل سام و 1 رزم ناو آمريكايي خسارات عمده اي وارد شده بود. منهدم شدن 2 ناوچي مين ياب، 2 فروند قايق گشت زني مدل كمان و تخريب كلي دو فروند ديگر از اين قايقها، از ديگرخساراتي بود كه در اين شرايط به نيروي دريايي ارتش ايران وارد شد. ايران نه تنها قادر به خريد كشتيهاي جنگي جديد براي جايگزيني ناوگان خود نبود،بلكه در نگهداري و حفظ سيستم رادار و تجهيزات كشتي هاي باقيمانده نيز مشكلات فراواني داشت و با كمبود جدي موشكهاي ضد هوايي و ضد دريايي مواجه بود. بسياري از رادارها و سيستم هاي الكترونيكي ايران ديگرعملياتي نبودند؛ تجهيزاتي چون: رادارهاي شكارچي دريايي SPG-34، سيستمهاي كنترل آتش مارك 31، 51 و 61، رادارهاي تاكتيكي و كنترل آتش WM-28 ، رادارهاي جستجوگر AWS-1 و SPS-6 كه بر روي ناوهاي جنگي اين كشور نصب بودند. ايران از نظر ذخيري مهمات كليدي چون ضد هوايي RIM-66 و ضد شناورهاي RGM-84 نيز با كمبود مواجه بود. بعلاوه بيشتر موشكهاي آنها پيش از سقوط شاه تحويل اين كشور شده بود و از زمان مفيد استفادي آنها گذشته بود و ديگر به قطعات و خدمات كشورهاي غربي نيز دسترسي نداشتند. با ا ين حال ايران قادر بود بسياري ازشناورهاي جنگندي مدل سام را- كه ساخت انگليس بود- بكار گيرد. بعلاوه ايران در حدود 7 فروند بالگرد AB-212 به همراه ده ها موشك MK2 و AS-12 را حفظ و بازيابي كرده بود كه در حملات ناگهاني بر ضد مخازن سوخت، نفتكشها، ميدانهاي نفتي و ناوهاي آمريكايي ميتوانست مورد استفاده قرار گيرد. نيروي دريايي ايران همچنين دو فروند هواپيماي مستقل PF-3 با موتور جت داشت كه براي گشت زني و پشتيباني مورد استفاده قرار مي گرفت. اين هواپيماها فاقد سيستم رادار و حس گرهاي قابل استفاده بودند، اما براي عمليات شناسايي موقعيت ميتوانست مورد استفاده قرار گيرد. 7 فروند بالگرد SH-3D ASW،دو فروند بالگرد مين-گذارRH-53D،هواپيماهاي هركولس سي130 و 4 فروند فوكر 400 براي گشت زني و عمليات مين گذاري، از ديگر تجهيزات قابل توجه ايران به شمار ميرفت. ايران با استفاده از باقيماندي نيروي دريايي خود اقدام به حمله به ناوهاي باربري، نفتكشهاي خليج و انجام عملياتهاي شبانه ميكرد. در بيشتر موارد، موشكهاي ايران، موشكهاي ساخت ايتاليا موسوم به سي كيلربودند. اين موشك ها براي اولين بار در سال 1984 در جنگ مورد استفاده قرار گرفت و پيش از سقوط شاه به ايران فروخته شده بود. موشكي نسبتا سبك به طول يك متر و قطر 26 سانتي متر به وزن تقريبي 300 كيلو، با كلاهك جنگي 70 كيلويي ضد زره - ثاقب - با قدرت انفجاري بسيار بالا. موشك هوا به سطح با برد حداقل 6 و حداكثر 25 كيلومتر كه در محيطهاي پر ترافيك، قابليت هدايت راديويي نيز دارد. در طول مدت حملات ايران وعراق به كشتيهاي باربري، تعداد كمي غرق شده و يا به شدت آسيب ديدند. اما از ابتداي ماه ژانويه تا اوايل فوريه، به 16 كشتي آسيب وارد شد كه تعداد كشتيهاي آسيب ديده از ابتداي جنگ را به 284 فروند افزايش داد. در اوايل ماه مارس و طي يك عمليات، موشك سي كيلر ثابت كرد كه مي تواند خسارات فاجعه آميزي برجاي بگذارد. اين موشك با هدف قرار دادن نفتكش 1000 تني صدراي عراق، آن را به جهنمي مبدّل ساخت و دست كم 7 نفر از خدمي كشتي كشته شدند. در نتيجه، نيروهاي دريايي روسيه و كشورهاي غربي وارد عمل شدند. روسيه با ارسال ناو مجهز به موشك كريواك، كشتيهاي حامل سلاح خود را كه از تنگي هرمز به سمت عراق در حركت بودند، اسكورت مي كرد. اين دومين ناو جنگي روسيه بود كه از سال 1982 وارد خليج شده بود - ناو اول زماني اعزام شد كه ايران درسپتامبر1986دو كشتي روسيه را توقيف كرد - و پيغام روشني به ايران،عراق و كشورهاي حاشيه خليج بود كه روسيه از كشتيهاي خود محافظت خواهد كرد. آمريكا هم نيروهاي خود در اقيانوس هند را افزايش داد و ناو 85000 تني سيتي هاوك و يازده كشتي اسكورت را راهي منطقه كرد. آمريكا ناو هواپيما بر خود را در شرق بندر مسيره در سواحل عمان مستقر كرد. بريتانيا و فرانسه هم تحركات دريايي خود را افزايش دادند و اسكادران بريتانيا مستقر در اقيانوس هند، از آن پس حضور فعالتري در خليج داشت. *9-2- استقرار ساماني موشكي كرم ابريشم ايران: تحركات نيروها و ناوهاي آمريكايي در خليج تنها پاسخ به استفادي ايران از موشكهاي سي كيلر نبود، بلكه آمريكا مطلع شده بود كه ايران پايگاه زميني بزرگي در نزديكي تنگي هرمز بنا كرده و موشكهاي ضدناو و ضد كشتي خود را در آن مستقر ساخته است و دست كم يك فروند آن را اواخر ماه فوريه در نزديكي جزيري قشم آزمايش كرده است. اين سيستم جديد از خانوادي ساماني موشكهاي چين بود؛ مدل چيني موشكهاي CSS-N-2 روسيه كه چين در تابستان 1986 به ايران تحويل داد. اين ساماني موشكي موسوم به كرم ابريشم بود و در دو حالت ثابت و متحرك استقرار مي يافت. اما ايران آن را با تلفيقي از ثابت و متحرك مستقر كرد و تجهيزات متحرك و ثابت آنرا توأمان بكار گرفت. در اين شكل از استقرار، بخش پرتابگر سامانه، حالت متحرك داشت تا قابل تشخيص دقيق و رديابي رادارها و موقعيت يابها نباشد. اين وضعيت باعث ميشد تا موشكها و سامانه هاي پرتاب آن در موقعيتهاي مختلفي نگه داشته شوند و ضريب ايمني آنها بالاتر رود و در صورت نياز به داخل پايگاه منتقل شوند. هر ساماني پرتاب از 2 موشك انداز و 4 موشك تشكيل مي شد. موشكهاي كرم ابريشم ساخت چين ساختار پيچيده اي نداشت و به مدت 20 سال بر روي كشتيهاي چيني قرار داشت. طول اين موشك 5/6 متر و قطر آن 75 سانتي متر بود و وزني بين 2500 تا 3000 كيلوگرم داشت. كلاهك جنگي آن نيز 500 كيلوگرم وزن داشت كه 7 برابر وزن كلاهك جنگي موشك سي كيلر بود. برد متوسط آن 95 كيلومتر بوده و قابليت هدايت از راه دور را نيز داشت. درحالي كه سلاح هاي ضد كشتي بندرت قدرت تهاجمي قابل توجهي به ايران ميبخشيد، اما تركيب موشكهاي سي كيلر و كرم ابريشم قدرت و قابليت ويژه اي به ايران بخشيد تا به كشتيهاي باري و نفتكشهاي خليج حمله كرده و بيش از آنكه به آنها خسارت وارد نمايند، آنها را به اعماق خليج مي فرستادند. افزايش تهديدات موشكي كشتيهاي شناور در خليج از سوي ايران، بسيار بيشتر از تهديداتي بود كه نيروي دريايي و هوايي اين كشور ايجاد مي كردند. آنها مسلح شده بودند تا به كشتيهاي كشورهاي ثالث كه از آبهاي بين المللي عبور ميكردند، حمله كنند. اين بدان معنا بود كه ايران تصميم داشت كشتي هاي بين المللي را كه به سمت كشورهاي جنوب خليج در حركت بودند، تهديد كرده و يا مورد حمله قرار دهد. در اين ميان تهديدات بوجود آمده براي كويت بسيار مهم و حساس بود. كويت تقريبا منابع نفتي برابر با مجموع منابع ايران و عراق دارد. ذخيري نفتي بيش از 100ميليارد بشكه يا 13 درصد از منابع نفت جهان كه آمريكا از اين ميزان ،تنها 9/3 درصد را در اختيار دارد و بيش از 100ميليارد دلار در صنعت نفت كويت سرمايه گذاري كرده است. *9-3-تصميم كويت براي تغيير پرچم نفتكشهاي اين كشور: در 13 ژانويه 1987 كويت از سفارت آمريكا درخواست كرد كه در برابر تغيير پرچم نفتكشهاي اين كشور به پرچم آمريكا، ناوگان دريايي آمريكا ازاين كشتي ها حفاظت كنند. كويتيها اعلام كردند پيشنهاد مشابهي را به روسيه هم داده اند. كويتيها بسيار نگران بوند و در برابر تهديدات زميني و هوايي و حملات ايران به نفتكشهاي با پرچم كويت، بدنبال نيروي خارجي براي حفاظت از نفتكش هايشان بودند. اگرچه جنگ نفتكشها بسيار مهم و جدي بود، اما تنها بخش بسيار كوچكي از 168 تا 196 نفتكشي را كه در هر ماه از خليج عبور مي كردند، تحت تأثير خود قرار مي داد. حركت نفتكشها به كويت حداقل به 1 فروند در هر روز و حداكثر به 80 فروند در ماه مي رسيد. در ابتداي سال 1987 تنها 7 كشتي از 284 كشتي با پرچم كويت مورد حمله قرار گرفتند. در 34 حمله اي كه ايران از كريسمس1985 تا سپتامبر 1986 داشت، هيچ كشتي با پرچم كويت هدف قرار نگرفت. كويت بدليل اجازه دادن به عراق براي استفاده از بندر الشعيب در انتقال تجهيزات نظامي روسيه به اين كشور، تحت فشارهاي سياسي ايران قرار داشت كه روز به روز بر آن افزوده مي شد. كويت با اجازه دادن به هواپيماهاي عراق براي استفاده از مرزهاي هوايي اين كشور در حمله به ايران و سواحل جنوبي خليج ، خطر حملي ايران را به كشتيهاي خود و ساير كشتي هايي كه به سمت كويت در حركت بودند ،بسيار افزايش مي داد. همچنين اينگونه به نظر مي رسيد كه كويت به نيروي دريايي عراق اجازه داده تا از آبراه السبيه بين كويت و جزيري بوبيان براي انتقال كشتي هاي كوچك خود استفاده كند و بعلاوه بالگردهاي عراقي هم از مرزهاي هوايي كويت بهره مي بردند. چهار عامل باعث مي شد تا دولت ريگان از پيشنهاد تغيير پرچم حمايت كند.اولين عامل اين بود كه ايالات متحده متوجه اين مسئله شده بود كه روسيه نيز با پيشنهاد مشابهي موافقت كرده است واكنون كويت پيشنهاد كرده بود كه ايالات متحده و روسيه بطور مشترك از 11 نفتكش كويت حفاظت كنند. ( 5 نفتكش تحت مراقبت روسيه و 6 فروند تحت حفاظت نيروهاي آمريكايي ) عامل دوم نياز آمريكا به تقويت حضور و نفوذ خود در منطقه بود كه پس از سقوط شاه و بروز مشكل در فروش سلاح به كشورهاي حاشيه خليج و خروج نيروهايش از لبنان، با تزلزل روبرو شده بود. عامل سوم استقرار موشكهاي كرم ابريشم ايران و تشكيل شاخه اي جديد در سپاه پاسداران اين كشور براي عمليات دريايي بود. و در نهايت دولت ريگان به اين نتيجه رسيده بود كه ايران پيش از اين به كشتيهاي تحت پرچم قدرتهاي بزرگ ،حمله نكرده است و اكنون نيز حمله آنها به كشتيهاي حامل پرچم آمريكا بعيد خواهد بود و همچنين ايران توان دريايي و هوايي كافي براي نبرد با نيروي دريايي آمريكا را نخواهد داشت. در راه عملي كردن اين تصميم، دولت ريگان خطايي مرتكب شد كه درس مهمي براي تمام برنامه ريزان و طراحان نظامي بود. در اين تصميم گيري تمام منافع آمريكا در نظر گرفته شده بود و قصد ونيات دشمن نيز در سطوح سياسي بررسي شده بود، اما قابليتها و تواناييهاي دشمن و تحليل كاملي از آنها در سطح تخصصي تر صورت نگرفته بود. دولت ريگان براي تصميم گيري در مورد تغيير پرچم، پروسي داخلي براي بررسي جوانب مختلف موضوع را طي نكرد. در واقع، فرمانده ستاد مشترك نيروهاي مسلح، فرمانده نيروي دريايي و اكثر دولتمردان ريگان در امور خليج ، هيچگاه در مورد جزئيات طرح گفتگو و مشورتي انجام ندادند. وزارت دفاع آمريكا طرح عمليات احتمالي براي حمله به موشكهاي كرم ابريشم را آماده كرده بود، اما طرحي براي استقرار نيروهايي كه توان مقابله با تهديدات احتمالي عليه آمريكا را داشته باشند ،تدارك نديده بود و پيش بيني نكرده بود كه استقرار نيروهاي عملياتي از خليج عمان تا بنادر كويت، قطعاً ميتواند تهديداتي جدي به همراه داشته باشد. دولت ريگان بدليل اينكه خطرات احتمالي موجود را دست كم گرفته بود، همچنين به واكنش احتمالي كنگري آمريكا در صورتي كه طرح تغيير پرچم منجر به درگيري شود، توجه نكرده بود و تهديدات بي شماري كه ايران مي توانست براي كشورهاي جنوب خليج ايجاد كند، از چشم آنها دور ماند. روز 7 مارس، آمريكا به كويت اعلام كرد كه نيروهاي اين كشور از هر 11نفتكش كويتي حفاظت خواهند كرد و در 10 مارس كويت بطور موقتي و آزمايشي، اين پيشنهاد را پذيرفت. كويت و آمريكا 2 آوريل 1987 قرارداد تغيير پرچم نفتكشها را رسما امضا كردند. پس از آن كويت همواره تأكيد كرد كه اين كشور نفت كشهاي روسي را اجاره كرده است. اين عمل در واقع به كلّ فعاليتهاي نفتكشها و اسكورت آنها ،وجهه اي بين المللي مي داد و موجب خنثي سازي مشكلات منطقه اي و داخلي ناشي از حمايتهاي آمريكا مي شد. كويت نيز همانند آمريكا،خطرات احتمالي تغيير پرچم نفتكشها را دست كم گرفته بود. كويت احساس مي كرد كه ايران هرگزبا ائتلاف دفاعي روسيه و آمريكا وارد درگيري نخواهد شد و از اين پس، حمايتهاي ضمني آمريكا و روسيه را براي دفاع از آنها در برابر حملات ايران ، به همراه خواهد داشت. به نظر نمي رسيد كه كويتي ها به اين نكته توجه كرده باشند كه در اين شرايط ايران براي از سرگيري روابط با روسيه تلاش خواهد كرد و يا با آمريكا (همانگونه كه در بحران گروگانها و مداخلي اين كشور در لبنان روبرو شد ) اين بار نيز به مقابله بپردازد. در ماههاي فوريه و مارس، ايران به حملات خود و پيشروي در بصره ادامه داد. رهبران ايران به مشورت هاي خود درباري حملي نهايي ادامه دادند، اما نيروهاي ايراني عملاً جز حملات محدودي در شمال و راه اندازي جنگي فرسايشي در جنوب، كاري انجام ندادند. در مقابل، عراق موقعيت دفاعي ثابتي برروي زمين داشت و نيروهاي هوايي خود را براي هدف قرار دادن نيروهاي زميني ايران، اهداف نفتي و شهرهاي اين كشور متمركز كرده بود. عراق تا اواسط ماه فوريه، به حملات هوايي خود به 13 شهر بزرگ غرب ايران ادامه داد. همچنين هواپيماهاي عراقي به حملات خود به تهران نيز ادامه دادند كه پس از حملات آنها در 1985 كه 30 بار تهران را بمباران كرده بودند، بي سابقه به نظر مي رسيد. در برابر اين حملات، ايران پاسخ چنداني نمي توانست بدهد. در واقع، يكي از افسران بركنار شدي نيروي هوايي ايران ادعا كرده بود كه تنها يك سوم از 65 فروند اف4 و 100 فروند بالگرد اين كشور،همچنان عملياتي مي باشند. تنها كاري كه ايران ميت وانست انجام دهد، پرتاب چند موشك اسكاد به سمت بغداد و درخواست از مردم براي خالي كردن اين شهر بود. اين مطلب از ميزان تلفات هر دو طرف نيز كاملا مشخص بود. ايران اعلام كرد كه حملات هوايي عراق به اين كشور 3000 كشته و 9000 مجروح برجاي گذاشته و از 9 ژانويه، 35 شهر اين كشور مورد حمله قرار گرفته است. عراق نيز گزارش داد كه از 9 ژانويه 11 حمله موشكي به بغداد صورت گرفته و تعدادي ديگر از شهرهاي عراق نيز بمباران شده كه در اين حملات تنها 300 نفر كشته و در حدود 1000 نفر زخمي شده اند. توانايي پدافند هوايي ايران نسبتاً محدود بود. حركت كشتيهاي آمريكايي و اسرائيلي به سوي ايران و انتقال تجهيزات موشكهاي هاوك، توانايي عراق در حمله به خارك، سيري، لارك، پلها و شاهراههاي ارتباطي مواضع ايران در فاو و بصره را كاهش مي داد. ايران نيز با استفاده از موشكهاي SA-2 كه ازچين خريداري كرده بود وهمچنين موشكهاي سطح به هواي ليزري كه بطور غيرقانوني از سوئد وارد كرده بود، تلفات سنگيني به نيروهاي عراقي وارد ساخت. بسياري از پايگاههاي راداري و موشك انداز سام ايران ديگر قادر به انجام عمليات نبودند و عملاًاز كار افتاده بودند. حملات هوايي به شهرها در 18 فوريه 1987 موقتاً خاتمه يافت( اگرچه هر دو طرف روز 22 فوريه مدعي شدندكه طرف مقابل آتش بس را نقض كرده است) و اين آتش بس تا ماه آوريل ادامه يافت. دلايل اين آتش بس هنوز كاملاً مشخص نيست. عراق مدعي شده بود كه مسعود رجوي از صدام حسين خواست تا حمله به شهرها متوقف شود. زيرا وي بر اين عقيده بود كه در اين حملات تنها مردم عادي كه در بين آنها مخالفان انقلاب هم هستند، آسيب مي بينند نه رهبران و دولت ايران. با اين وجود به نظر مي رسد علت اصلي هم تصميم دولت آيت ا... خميني براي توقف حملات توپخانه اي به بصره و هم افزايش تلفات نيروي هوايي عراق بود. عراق پس از 18 فوريه نه تنها حمله به شهرهاي ايران را متوقف كرد، بلكه پشتيباني هوايي از نيروي زميني خود را نيز كاهش داد. تلفاتي كه تا آن زمان عراقي ها به آن اعتراف كردند، از بين رفتن حداقل 5 درصد از نيروهايشان بود؛ و بر اساس منابع ايراني اين رقم در حدود 10 تا 15 درصد اعلام شده بود. نكتي حائز اهميت اين بود كه بيشتر اين تلفات از بين كادر خلبانان زبده و سطح بالاي عراق بود كه هزيني سنگيني براي آنها به شمار ميرفت. در حالي كه روسيه موافقت كرد تا هواپيماهاي از دست رفته را جايگزين كند، ا ما از دست دادن خلبانان با تجربي عراقي ، شرايطي بحراني را براي نيروي هوايي اين كشور رقم زده بود. حتي اگر تعداد اندك خلبانان خارجي استخدام شده را هم در نظر بگيريم، عراق تنها براي 15 تا 25 درصد از هواپيماهاي خود خلبان باتجربه و كارآزموده در اختيار داشت و از همين تعداد هم، تنها اندكي از آنها در سطح استانداردهاي بين المللي بودند. عراق قادر به پرداخت هزينه هاي غير قابل بازگشت اين جنگ نظير خلبانان زبدي و هواپيماهاي 15 تا 25 ميليون دلاري خود نبود.ارزش خساراتي كه عراق در هر حمله به اهداف ايراني وارد مي ساخت ،بسيار كمتر از هزيني هواپيماها و آسيبهاي احتمالي بوده و تأثير تاكتيكي - استراتژيكي اين حملات بر نيروهاي ايراني، بسيار ناچيز بود. *9-4- نبرد براي گسترش نفوذ در خليج ايران راههاي ديگري را براي حمله به عراق پيدا مي كند. ايران با افزايش فشارهايش به كويت براي توقف حمايت از عراق و حمله به تأسيسات نفتي ايران از سوي عراق، مسير جديدي را در پيش گرفت. شيعيان كويت هم با آغاز دور جديدي از اعتراضات خود، فشار بيشتري به دولت اين كشور وارد مي كردند. اين فشارها به حدي رسيد كه دولت كويت با شهروندان شيعي خود دچار مشكل شده بود و ديگر نمي توانست تمامي مشكلات بوجود آمده را به عوامل خارجي نسبت دهد. دولت كويت اذعان كرد كه 25 كويتي شيعه را به بهاني تروريسم بازداشت كرده است. دولت اين كشور نيز 1 وزير شيعي كابينه و 25 كارمند شيعي در مشاغل مهم صنعت نفت را از كار بركنار كرد. تهديد به خرابكاري در كويت زماني اوج گرفت كه در 22 مي، يكي از مخازن پروپان در پالايشگاه الاحمدي شهر فحاحيل طعمي حريق شد و به مدت 3 روز در آتش سوخت. اين عمليات، دومين عمليات خرابكارانه طي يكسال گذشته با هدف انهدام پالايشگاه الاحمدي بود. اين عمليات بگونه اي طراحي شده بود كه 450 هزار بشكه پروپان و بوتان منفجر شود و تمامي تأسيسات پالايشگاه و حتي بخش هايي از شهر را نيز در بر بگيرد. مهمتر از آن، ايران استقرار 2 تا 4 سكوي پرتاب موشكهاي كرم ابريشم را در نزديكي تنگي هرمز به پايان رساند. تا اواسط آوريل 1987، ايران دست كم 12 سكوي پرتاب موشك به همراه 20 موشك آمادي شليك و 28 موشك ذخيره را در منطقه مستقر كرده بود. تنها مشكل ايران در استقرار اين سامانه ها ،كمبود قطعات اصلي و حساس بود كه اين عمليات را با تأخير مواجه مي ساخت. يكي از اين سكوهاي پرتاب از جزيري قشم در تنگي هرمز، به پايگاه نيروي دريايي ايران در بندر عباس منتقل شد تا پدافند هوايي را در اين قسمت شكل دهد. در حالي كه برد اين موشكها با دقت مناسب و بار معمولي در حدود 64 كيلومتر بود، با دقت كمتر و بار انفجاري سبكتر برد آنها به 75 كيلومتر افزايش مي يافت. ايران ساخت يك پايگاه توپخانه اي ديگر را در قسمت جنوبي شبه جزيري فاو آغاز كرد. اين پايگاه به ايران اين امكان را مي داد تا شهرها و بنادر كويت را هدف قرار دهد و قدرت ايران را براي فشار بيشتر به كويت افزايش مي داد. 9-5- درگيريهاي زميني جزئي در اواسط سال 1987: علي رغم عقب نشيني و بازگشت ايراني ها به مواضع شان پس از عمليات كربلا، ايران عمليات ديگري را با نام كربلاي 10 در اواسط آوريل در شمال عراق آغاز كرد. پيش از آغاز اين عمليات، ايران از تهاجمات متعدد كردهاي بارزاني حامي ايران حمايت كرده بود. ايران مدعي شد كه در 18 آوريل، گردان هاي ايراني به همراه كردهاي عراقي، 1500 نظامي عراقي را كشته، 20 روستا را تحت كنترل خود قرار داده و 10 بلندي كليدي منطقي سليمانيه را تصرف كرده است. عمليات كربلاي 10 هجومي 3 جانبه و به شكل يك چنگال بود. اين عمليات در مناطق كوهستاني جنوب غربي بانه و شمال شرقي سليمانيه عراق پايه ريزي شد و به نظر مي رسيد كه هدف اوليه آن اشغال ارتفاعات و جاده هاي بين مائوت و چاوارتا باشد. در حاليكه مائوت چيزي جز روستايي كوچك نبود، اما يكي از پايگاههاي دفاعي اصلي عراق در مناطق مرزي بود كه دور تا دور آن مين گذاري شده بود و انبارهاي مهمات فراواني در آن وجود داشت. چاوارتا مركز اصلي و راه اصلي به سوي سليمانيه بود و جمعيت قابل توجهي هم داشت. عمليات شب جمعه، 23 آوريل 1987 آغاز شد و نيروهاي عراقي آمادگي و هوشياري لازم را نداشتند. اواخر آوريل ايران مدعي شد كه كنترل 11 شهر و روستا و 310 كيلومتر مربع را دست گرفته و 4000 نفر را كشته و 350 نفر را نيز اسير كرده است كه يك فرمانده عراقي نيز در بين آنها مي باشد. عراق نيز مدعي شد كه حملي 2 گردان از نيروهاي ايراني را دفع كرده است و 1500 نفر تلفات به آنها تحميل كرده و 66 دستگاه خودرو و نفربر را نيز منهدم كرده است. ايران به منطقه اي حمله مي كرد كه ماهها پيروزي هم در آن منطقه، يك برتري استراتژيك را نصيب ايران نمي كرد. در حقيقت عوارض طبيعي منطقه بگونه اي بود كه براحتي مي توانستند در آن پيشروي كنند و كسي نيز مانع آنها نمي شد. دولت ايران نيز به سادگي عمليات خود در شمال عراق را ادامه مي داد تا پيروزي هايي پياپي را به مردم ايران نشان دهند و حتي باعث مي شد كه رفسنجاني با ادامي عمليات، فداكاري همه جانبه خود را نسبت به جنگ ثابت كند و فشارها و اهرمهاي سياسي بر آقاي منتظري را حفظ نمايد. ايران فشار حملات خود راد منطقه اي متمركز كرده بود كه مي توانست از عداوت كردهاي عراقي با دولت اين كشور، بيشترين بهره را ببرد و عراق را مجبور سازد تا نيروهايش را به اين منطقه معطوف سازد و با كمترين تلفات نسبت به نيروهاي عراقي، پيروزيهاي اندكي را بدست آورد و تدريجاً نيروي دفاعي عراق را از پاي درآورد. البته با احتمال قطع به يقين،آنان به اهداف خود از اين حملات دست نيافتند. *9-6- حمله به كشتيهاي آمريكا و روسيه: در بهار 1987، بيشترين تحولات و پيشرفتها در خليج صورت گرفت. تلاش ايران براي مقابله با توانايي عراق در تسلط يافتن به جنگ نفتكشها، اقدامات كويت در تغيير پرچم نفتكش ها، مبحران خليج و كشتيهاي منطقه را به مسئله اي بين المللي مبدل ساخت. اين مسئله با مقابله و رويارويي ايران و روسيه آغاز شد ،اما اندكي پس از آن، تحت الشعاع تقابل بسيار جدي ايران و آمريكا قرار گرفت. در آوريل 1987، ايران به توافقات روسيه و كويت در مورد اسكورت 3 نفتكش استيجاري اين كشور ،واكنش هاي شديدتري نشان داد. 15 آوريل ،ايران هشدار داد كه نفتكشهاي روسيه كه تحت اجاري كويت در آمده اند ،مي توانند وضعيت بسيار خطرناكي براي منطقه بوجود آورند. 4 روز بعد - 19 آوريل - و در پي ديدار ولادمير پتروفسكي، معاون وزير امور خارجه روسيه با مقامات كويتي، ايران به روسيه هشدار داد كه خليج مي تواند به افغانستان دوم براي اين كشور تبديل شود.آقاي رفسنجاني نيز روز 20 آوريل هشدار مشابهي به آمريكا داد. روز بعد، ماموران اطلاعاتي آمريكا اعلام كردند كه ايران موشكهاي كرم ابريشم خود را در فاو مستقر كرده است.اما در اين موقعيت، تهديدات ايران بيشتر از طرف نيروي دريايي سپاه پاسداران اين كشور بود كه به تازگي سازمان يافته بود نه از جانب موشكهاي مستقر در فاو. آنگونه كه پيش از اين نيز احساس مي شد، ايران در پي ريزي و هدايت جنگ نفتكشها با عراق با مشكلاتي جدي روبرو بود. بر خلاف عراق،اين كشور مجبور بود به كشتي هاي كشورهاي ثالث نيز حمله كند. چرا كه هيچ كشتي عراقي اي در خليج وجود نداشت. اين شرايط خطر اقدامات تلافي جويانه از سوي ناوگان كشورهاي غربي و كشورهاي جنوبي خليج را نيز افزايش مي داد. البته خطري كه از جانب كشورهاي جنوبي خليج ، ايران را تهديد مي كرد،آنچنان قابل توجه نبود. ايران با وجود تلفات سنگين وارد شده به ناوگان دريايي اش، توان مقابله با تهديدات اين كشورها را داشت. پدافند دريايي و ناوشكن انگليسي آرتميز و ناوشكنهاي آمريكايي ببر و پلنگ كه در اختيار ايران بود ،ديگر عملياتي نبودند. اما با اين وجود، ايران 4 فروند ناوچي انگليسي مجهز به موشكهاي سام، زم، رستم و فرامرز در اختيار داشت. حداقل 4 فروند از 8 ناوچه جنگي اين كشور نيز همچنان عملياتي بود كه با توپهاي 40 و 76 ميلي متري، تجهيز شده بودند. ايران همچنين تركيبي از قايقهاي سبك را نيز در اختيار داشت. يك فروند كشتي مين گذار 320 تني به نام شاهرخ نيز داشت كه در درياي خزر مستقر بود. دو فروند نفتكش 5 هزار تني بندرعباس و بوشهر نيزدر سال 1984 اصلاح شده بودند تا توپهاي 40 ميلي متري و ديگر تجهيزات پدافندي بر روي آن نصب گردد. نيروي دريايي همچنين تعدادي هواناو(هاوركرافت) عملياتي و 150 قايق شناسايي داشت كه البته بسياري از آنها بشدت آسيب ديده بودند. ايران همچنين تعميرگاه كشتي چابهار و حوضچه هاي تعمير كشتي "40" و "دلفين" را با قدرت بالابري 28 هزار تن ،در دسترس داشت. همين نيروي دريايي به ظاهر منظم و قوي كافي بود تا عراق را از فكر حمله باز دارد؛ اما بندرت مي توانست با ناوگان دريايي كشورهاي غربي مقابله كند. ايران براي ايفاي نقش اصلي در منطقه بايد براي استفاده از نيروي دريايي اش، راه حل تازه اي مي انديشيد. اولين راه كار ايران در قبال اين مسئله، استفاده از هواپيماهاي پشتيباني براي مين گذاري به عنوان نوعي مبارزي غير مستقيم بود. نيروي دريايي ايران ذخيره اي از مين هاي آمريكايي و روسي و مين هاي ضد شناور KRAB و مين هاي ديگري ساخت كره شمالي، روسيه و چين را در اختيار داشت. در اين شرايط ايران ساخت مين هاي شناور غير مغناطيسي با قابليت كنترل از راه دور را آغاز كرده بود. اگرچه ايران تنها يك فروند مين گذار آن هم در درياي خزر داشت، اما تمام كشتيهاي كوچك اين كشور، توانايي كارگذاري مين را دارا بودند. راه حل دوم ايران، تشكيل شاخه اي ديگر از نيروي دريايي سپاه به فرماندهي محسن رضايي بود. ايران از دو سال قبل تلاشهاي بسياري را براي تشكيل چنين نيرويي آغاز كرده بود. دراواخر 1986 ،نيروي دريايي سپاه با نيرويي درحدود 20 هزار نفر شكل گرفت و از نيروي دريايي ارتش كلاسيك ايران، بزرگتر و قدرتمندتر بود. نيروي دريايي سپاه به تجهيزات گوناگوني چون شناورهاي كوچك، قايقهاي تندروي ره گيري و تعداد بسيار زيادي از قايقهاي توپدار مجهز شده بود. ره گيري بسياري از اين قايقها توسط رادار بسيار مشكل بود و مي توانستند تجهيزاتي چون راكتهاي پر سرعت، مسلسل و سلاحهاي سبك را حمل كنند. قايقهاي تندروي ره گيري به طول 48 پا، ساخت سوئد بودند و در سال 1985 خريداري شده بودند و قادر بودند 6 نفر به همراه 1000 پوند تسليحات را حمل نمايند. اين قايقها با سرعت 46 گره دريايي گشت زني مي كردند و سرعت آنها تا 69 گره قابل افزيش بود. براساس گزارشهاي موجود، سپاه پاسداران حداقل 40 تا 50 فروند از اين قايقها سفارش داده بود. نيروي دريايي سپاه همچنين لنچج هايي مجهز به دكل و جرثقيل داشت كه تشخيص آنها از لنچ هاي تجاري منطقه بسيار دشوار بود. اين لنچ ها قادر بودند تا 350 تن مين را حمل كنند. نيروي دريايي سپاه دست كم يك فروند ناو وتعدادي ناوچه و يك زير دريايي ساخت كره شمالي نيز در اختيار داشت. نيروي دريايي سپاه درجزاير و مناطق نفت خيز ايران و با تمركز بيشتر بر مناطق الفريصيه، سيري، ابوموسي، تنب هاي كوچك وبزرگ و لارك مستقر بودند.يگانهاي سپاه بصورت علني در قايقهاي انفجاري، تمرين عمليات انتحاري مي كردند. اين قايق هاي حامل مواد منفجري بسيار قوي براي اصابت به ناوها و كشتيهاي دشمن طراحي شده بودند. آنها همچنين مدعي شده بودند قايقهاي ديگري را بگونه اي ويژه آماده كرده اند تا در مواقع لزوم ،بنادر حساس وشاهراه هاي كشتيراني را مسدود نمايند. علاوه بر اين مشخص بود كه اين شاخه از سپاه، ذخاير بزرگي از تجهيزات غواصي و يك مركز آموزش نبرد زير آب در بندر عباس دارد. نيروي دريايي سپاه قابلتهاي موشكي و هوايي نيز داشت. آنها 35 تا 46 فروند هواپيماي جنگنده آموزشي پيلاتوس PC-7 داشتند كه از سوئيس خريداري كرده بود
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز از شما تقاضای عاجزانه می کنم که یا این مقاله رو وردارید یا اگر می زاریدش انقدر واژه منهوس و مزخرف خ ل ی ج در یک سایت پارسی زبان تکرار نشه! :mrgreen: چون من احساس می کنم نویسنده این مقاله باید هرچه سریعتر خفه بشه! :oops: در ضمن ظاهرا از سایت ضد انقلاب هم کپی شده چون همش خلیج خلیج کرده بعد هم اومده می گه خمینی!!!!! :lol: با تشکر از جنابعالی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
متاسفانه اين متن پر از واژه هاي غريب در فرهنگ جبهه و انقلاب هست. متاسفم كه خود نويسنده اين تاپيك اونو نخونده.لطفا حذفش كنيد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقا رامتین خواهشن ویرایشش کنید این حرفها منظور داره لطفا رسیدگی کنید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مقاله مربوط به قسمت 16 پاورقي فارس از كتاب آنتوني كردزمن است و اين نويسنده از نگاه خودش و جانبدارنه به قضيه نگاه كرده و سعي كرده تا حد امكان نقش و دخالت غرب و بخصوص امريكا را در جنگ به نفع عراق كتمان كنه و يا ناچيز جلوه بده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
روايتي از عمليات استشهادي نيروي دريايي سپاه در خليج فارس
خبرگزاري فارس: روز 16 مهر ماه سال 1366 را بايد يكي از نقاط عطف تاريخ انقلاب اسلامي دانست. در اين روز شهادت طلبان نيروي دريايي سپاه براي نخستين بار وارد رويارويي مستقيم با ارتش ايالات متحده در خليج فارس شدند و خساراتي به ياد ماندني آمريكايي ها وارد كردند.

به گزارش خبرگزاري فارس، سال 1366، سال آغاز اولين دور از جنگ‏هاى دريايى ميان قواى نظامى ايران اسلامى و ناوگان متجاوز خارجى بود. اين جنگ در ادبيات سياسى با نام "جنگ اول نفت‏كش‏ها " شناخته مى‏شود. مسؤوليت اصلى عملياتى در اين ميدان، بر عهده نيروى دريايى سپاه پاسداران بود و روش عملياتى سپاه بر استفاده از قايق‏هاى كوچك تندرو موسوم به "عاشورا " و "طارق " تكيه داشت. نقطه اوج اين جنگ، طرح ناكام حمله به بندر نفتى "رأس الخفجى " و عمليات موفق سرنگون ساختن هلى‏كوپترهاى نيروى دريايى آمريكا بود كه توسط "ناو گروه‏هاى قرارگاه نوح نبى " به فرماندهى شهيد "نادر مهدوى " به اجرا درآمد. البته در جريان "عمليات شهادت‏طلبانه " عليه هلى‏كوپترهاى آمريكايى، اكثر اعضاى اين ناو گروه به شهادت رسيدند. آن چه مى‏خوانيد روايتى است دست اول از يكى از مجريان اين "عمليات استشهادى " كه به تقدير الهى جان به در برد و به اسارت نيروهاى آمريكايى درآمد. جريان بازجويى او و چند همرزم ديگرش را به دليل حجم بالاى مطلب، به زمان ديگرى واگذار كرديم. روحشان شاد.

*درجلسه خيلى محرمانه اي شركت كرديم . در آن جلسه اعلام كردند كه مى‏خواهيم به جايى [در عربستان] حمله كنيم و آن جا را بزنيم. [نام محل مورد نظر بندر رأس الخفجى ]بود. قرار بود به سواحل آنجا حمله كنيم و چاه‏هاى نفتش را كلاً منهدم كنيم و به آتش بكشيم. [اين عمليات‏به تلافى كشتار حاجيان ايرانى در عربستان سعودى و انهدام اسكله‏هاى نفتى ايران توسط ناوگان آمريكا طراحى شده بود] علاوه بر ما، بچه‏هاى تيپ اميرالمؤمنين براى اين مانور آمده بودند. جمعى از بسيجى‏هاى بوشهرى نيز بودند. هياهوى عجيبى بر پا شده بود. به ما تذكر داده بودند كه اين عمليات بايد كاملاً محرمانه باقى بماند. بعد از دو ماه كار و فعاليت مداوم، روز موعود فرا رسيد. بعد از ظهر بود كه از حوضچه زديم بيرون. بيش از سيصد فروند قايق در اين عمليات شركت داشت. همه شهادتين خود را گرفته و با وضو حركت كرده بوديم. شب قبل به ما گفته بودند كه بعيد است كسى از اين حمله جان سالم بدر ببرد، به همين علت هم نام عمليات را "مانور شهادت " گذاشته بودند. عنوان "مانور " را به اين علت گذاشته بودند كه دشمن نداند ما قصد "حمله عملى " داريم.
ناوهاى آمريكايى در سرتاسر منطقه حاضر بودند و همه حركات ما را زير نظر داشتند، به همين علت، بازگشت امكان نداشت. هيجان عجيبى همه ما را گرفته بود و از اين كه چند ساعت ديگر به شهادت مى‏رسيم دل در دلمان نبود. قرار بود نيروها خود را به منابع و چاه‏هاى نفتى [رأس الخفجى] برسانند، خيلى سريع مواد منفجره را بگذارند و سپس قايق‏ها مواضع را زير آتش بگيرند. همگى تا "سكوى سروش " رفتيم. قرار بود در آنجا ما را سازماندهى نهايى بكنند و به طرف مقصد حركت كنيم. همه قايق‏ها كنار هم پهلو گرفته بودند. يكى شام مى‏خورد، ديگرى نماز مى‏خواند و ديگرى گريه و دعا مى‏كرد، آن ديگرى با دوستانش وداع مى‏كرد. منظره عجيبى بود و همه حال غريبى داشتيم. هوا كم‏كم خراب شد و موج دريا، قايق‏ها را به شدت تكان مى‏داد. در اين هنگام اعلام كردند كه حمله لو رفته است.
در اين ميان، چند قايق هم خراب شد. به ما گزارش دادند كه كل منطقه به محاصره ناوهاى آمريكايى درآمده است. ناچار حمله لغو شد و ما از "سكوى سروش " به طرف خارك كه نزديكترين مكان به ما بود، حركت كرديم. قايق‏هايى را هم كه خراب شده بود، يدك كشيديم.
من و مهدوى و بيژن گرد با ناوچه‏اى از سكوى سروش عبور كرديم تا ببينيم جريان چيست.
گفتم: نادر، معلوم است حمله لو رفته و آمريكايى‏ها هم آن را لو داده‏اند. نگاه كن ناوهاى آمريكايى دور تا دورمان حلقه زده‏اند.
نادر گفت: مى‏دانم؛ اما مى‏خواهم از نزديك ببينم!
گفتم: حالا كه اين‏طور است، هر جا كه تو رفتى، ما هم مى‏آييم.
شب بود. سه چهار كيلومتر از سكوى سروش دور شديم. رادار كشتى را خاموش كرده بوديم؛ چون نيروهاى آمريكايى مستقر در خليج فارس ممكن بود از روى رادار پى به هويت ما ببرند و شناسايى‏مان كنند. البته هر از چند گاهى رادار را روشن مى‏كرديم. رادار را كه روشن مى‏كرديم، آنچه كه مى‏ديديم، وحشت مى‏كرديم. صفحه رادار پر بود از ناوها و كشتى‏هاى آمريكايى كه در حالت آماده باش كامل بودند. وضعيت چنان خراب بود كه نمى‏شد در منطقه ماند. از اين‏رو، "نادر مهدوى " فرمان داد كه ما هم به عقبه نيروها بپيونديم. رفتيم به خارك و تا صبح در جزيره استراحت كرديم.
همه حالت عجيبى داشتيم. از طرفى، از آن همه برنامه‏ريزى، تداركات، زحمات و تلاش‏ها كه چنين به هدر رفت، ناراحت بوديم و از طرف ديگر، از اينكه در يك درگيرى از پيش لو رفته تار و مار و نابود نشده بوديم، خوشحال بوديم. رضايت داديم به رضاى الهى.
فردا صبح، كل نيرو به بوشهر بازگشت.

******************

در بازگشت از خارك، "نادر مهدوى " به من گفت:
- فلانى، يك مأموريت كوچك داريم... خودت و قايقت را آماده كن.
به "بيژن گرد " هم همين را گفت. ما حرفش را سرسرى گرفتيم. گفتيم حتما مثل هميشه گشت دريايى است يا ترابرى. با اين وجود هر دو اعلام آمادگى كرديم. صددرصد آماده باشيد. فردا عصر خبرتان مى‏دهم. ضمنا برويد و دو ساعت ديگر بياييد، كارتان دارم.
من رفتم و قايق را آماده كردم. دو ساعت ديگر برگشتم؛ اما نادر براى شركت در جلسه‏اى رفته بود. هر جور بود، با او تماس گرفتم. گفت: برويد خانه، استراحت كنيد؛ اما آماده باشيد تا خبرتان كنم.
رفتم منزل. هنوز كاملاً استراحت نكرده بودم كه "بيژن گرد " آمد در منزلمان و گفت: آماده باش... ظاهرا مى‏خواهيم امروز بعدازظهر برويم جايى.
گفتم: من يا منزلم، يا زمين فوتبال!
در دلم تعجب مى‏كردم كه چطور ميان آن همه نيرو، دست روى من گذاشته‏اند. درست است كه من در گروه مهدوى بودم؛ اما در "عمليات‏هاى مقابله به مثل "، ما كارهاى تداركاتى را انجام مى‏داديم و در خود عمليات شركتى نمى‏كرديم. بيژن اين را هم گفت: آقاى مهدوى گفت كه به مظفرى بگو جمع ما جمع است و فقط تو كمى.
گفتم: آخر تيم‏مان بازى دارد!
گفت: نه، نادر گفته حتما بايد بيايى.
"گرد " با يك سرباز آمده بود. سوار ماشين شديم و رفتيم منزل آقاى حسن‏زاده. آبى خوردم و يك عدد انار خيلى بزرگ برداشتم. انار را نخوردم و با خودم بردم. اين انار، ماجراى جالبى دارد كه بعدا آن را نقل مى‏كنم.
وقتى كه به مقر رسيدم، ديدم بله... جمع، جمع است. بعدازظهر 15 مهرماه 1366 بود. علاوه بر خودم، اين عده آماده حركت بودند: "نادر مهدوى "، "بيژن گرد "، "آبسالان "، "نصرالله شفيعى "، "توسلى "، "باقرى "، "مجيد مباركى " و "حشمت رسولى ".
9 نفر بوديم. معلوم شد دو نفر ديگر هم هستند كه بايد به ما بپيوندند. وضعيت را كه ديدم، احساس كردم كه بايد مأموريت بسيار مهمى باشد؛ اما به روى خودم نياوردم و چيزى نگفتم.
دو قايق "بعثت " و يك ناوچه "طارق " آماده حركت بود و اين نه نفر در قايق‏ها و كشتى بودند. انار را كه دست من ديدند، گفتند:
- چى دارى؟
- اناره از خونه يكى از دوستان برداشتم.
- بايد تقسيمش كنى و به همه بدهى.
به شوخى گفتم:
- تو بهشت كه نيستيم. اين انار مال منه. مال شما كه نيست.
نادر گفت:
- تقسيمش كن... شايد رفتيم بهشت.
انار را بين 9 نفر تقسيم كردم. گفتم:
- بخوريد پدر صلواتيا... ميوه بهشتى است.
نادر گفت:
- چه معلوم كه همين ميوه بهشتى نباشه!
- خيلى خوب، بخوريد... ميوه بهشتيه.
در قايقهايمان كه نشسته بوديم، جلسه‏اى گرفتيم. نادر كه فرمانده ما بود، گفت:
- از اينجا مى‏رويم جزيره فارسى. از جزيره فارسى به آن طرف هم كارهايى داريم كه ان‏شاءالله بعدا و در بين راه به شما مى‏گويم. مى‏خو اهم مثل برنامه سروش پيش نيايد. فقط ما دوازده نفر مى‏دانيم.
من گفتم:
- ما نه نفريم... پس آن سه نفر ديگر كجا هستند؟در اين موقع، يك سرباز ديگر هم آمد و شديم ده نفر؛ اما دو نفر ديگر هنوز نيامده بودند. همين موقع، نادر، سربازى را صدا زد و گفت: برو به آقاى "كريمى " و "محمديا " بگو بيايند. ما آماده رفتن‏ايم.
به نادر گفتم: اينها كى هستى؟
- بچه‏هاى تهران هستن. آمدن تو دريا ديد بزنند.
- دست از شيطونى بردار. آمدن دريا را ديد بزنن يا كارى دارن؟
تا آن موقع نمى‏دانستم جريان چيست؛ ولى "بيژن گرد " مطلع بود؛ چون مهدوى هركارى كه مى‏كرد، بيژن را در جريان مى‏گذاشت.
از بيژن پرسيدم: جريان چيست؟
گفت: من يه چيزايى مى‏دونم؛ اما الان نمى‏تونم بگم؛ چون قول دادم به كسى نگم.
- باشه...نگو. حتما دستوره ديگه!
لنج با مهمات و آذوقه حركت كرد و رفت جلو.
در قايق هم آقاى "آبسالان " و "مجيد مباركى ". در قايق ديگر، يك سربازى بود كه اسمش از يادم رفته ما هم، همه در ناوچه جمع شديم. "شفيعى "، "مهدوى "، "توسلى "، "گرد "، "كريمى "، "محمديا " و من.
به نادر گفتم: نگفتى اين دو نفر كى هستن؟
آن دو نفر هم كنار من نشسته بودند.
نادر گفت: خيلى مشتاقيد بدونيد اينا كى هستن؟
- هم مشتاقيم بدونيم كى هستن و هم مشتاقيم بدونيم چه كار هستن؟
- شما حوصله نداريد؟
- نه، از حوضچه كه رفتيم بيرون، بايد بگى.
از حوضچه كه خارج شديم، نادر گفت:
- حالا كه اين همه اصرار داريد، مى‏گم. آقاى "كريمى " و "محمديا "، از بچه‏هاى خوب تهران هستن. بچه‏هاى موشكى هستن. اينها يك وسيله‏اى دارند كه مخصوص زدن هلى كوپتره.
- چطورى؟
- يك موشكى است به اسم موشك "استينگر ". كارش ردخور نداره. اگه هدف در تيررس‏اش باشه، حتما به هدف مى‏خورد.
به شوخى گفتم: اين موشك گوشى‏اش چيه؟ اينطورى كه شما مى‏گى، بايد صداى انفجار زيادى داشته باشه. پس بايد گوشى خوبى داشته باشه..
"محمديا " به "كريمى " گفت: بگو گوشى‏اش چيه؟
- گوشى‏يى دارد كه حتى وقتى خودت هم صحبت مى‏كنى، نمى‏تونى صدات رو بشنوى! گوشى‏اش آمريكاييه؛ بهترين گوشى دنيا!
- نشون بده...بينم
- نه، وقتى كه كار با موشك انجام شد، گوشى رو به شما مى‏ديم.
اگر گوشى آب بخوره، خراب مى‏شه!
باورم شد. با خوشحالى گفتم:
- آقا كريمى، نمى‏شه ببينمش.
- بابا شما چند ماهه دنيا آمدن؟ لااقل بذاريد برسيم.
- نه، ما حالا بايد گوشى را ببينيم.
- حالا كه اينطور شد، اصلاً پيش من چيزى نيست! همه چيز داخل لنج است كه رفته جلو.
در همين موقع ناهار آوردند كنسرو بود. ساعت حدود دو بعد از ظهر بود به نادر گفتم: با اين همه دنگ و فنگ داريم به اين ماموريت مهم مى‏ريم و موشك "استينگر " هم داريم؛ اما هنوز بايد ناهار كنسرو بخوريم؟!
-بخوريد. به جز كنسرو، نان خشك هم داريم!
ناهار كه خورديم گفتيم: دسر چيست؟!
چند تا كمپوت آوردند كه آن را هم زديم تو رگ. در حينى كه مى‏خورديم، شروع كرديم با آن دو نفر تهرانى شوخى كردن. يكى از بچه‏ها كمپوت يكى از آنان را كش رفت. طرف گفت:
- درسته كه بسيجى هستيد؛ اما قرار نبود به كمپوت ما هم رحم نكنيد!
عمدا با آنان شوخى مى‏كرديم تا صميميتى بين ما ايجاد شود و در طول ماموريت بتوانيم باهم درست كار كنيم. "مهدوى " يا "نصرالله شفيعى " - درست يادمه رفته بوديم منزل "بيژن گرد " كه تازه بچه‏دار شده بود. يادم هست باهم. نوزاد يكى دو روزه را بغل گرفت و بوسيد و باهم به راه افتاديم. من به بيژن گفتم:
- من دو تا بچه دارم و بچه‏هام رو ديدم... خاك بر سر تو كه بچه‏ات يك روز بيشتر نداشت و درست آن را نديدى.
بيژن گفت: من حداقل بچه‏ام را ديدم و لمس كردم.
"شفيعى " يا "مهدوى " - درست يادم نيست كدامشان - كه همسرش پا به ماه بود گفت:
- واى به حال من كه بچه‏ام را نديده كشته مى‏شوم!
در اين ميان "مجيد مباركى " گفت:
- من چه كنم كه حتى زن نگرفته مى‏ميرم!
به جزيره فارسى رسيديم. نادر فورا گفت:
- ديگه صحبت‏ها قطع. از اينجا به بعد، صحبت موشك و هلى‏كوپتره شوخى رو هم بذاريد كنار.
اخلاق خاصى داشت. در هنگام شوخى، مرد شوخى بود؛ اما به محض پيش آمدن كار، به مردى جدى مبدل مى‏شد. كنار لنجى كه قبلا به فارسى آمده بود، رسيديم و وسايل و لوازم داخلى لنج را به ناوچه و قايق‏هاى خود منتقل كرديم. قايق من شد قايق موشكى. آقاى كريمى گفت:
- من دوست دارم با تو باشم. مى‏خوام اون گوشى ناز و بى‏نظير رو به تو بدم.
كريمى، محمديا وحشمت‏الله رسولى كه مسوول فيلمبردارى از گروه عمليات بودند، در قايق من جا گرفتند. در قايق ديگر هم "آبسالان " و "نصرالله شفيعى " بودند. در ناوچه نيز "بيژن گرد "، "نادر مهدوى "، "مجيد مباركى " و "توسلى " بودند.
مغرب كه شد، همگى پياده شديم و كنار ساحل نماز مغرب و عشايمان را خوانديم. پس از نماز نادر مهدوى سخنرانى كوتاهى كرد. بعد باهم روبوسى كرديم. من گفتم: نادر! معلومه مى‏خواى به كشتنمان بدى!
- نه، طبق مأموريت پيش مى‏رم.
- خدا رحم كنه... چه خوابى برايمون ديدى معلوم نيست!
نصرالله هم گفت: ببينم مى‏تونى كارى كنى كه امروز جسدمون رو برگرداونن بوشهر.
در دل همه چيزى بهمان الهام شده بود. تا آن روز آن همه ماموريت آمده بوديم؛ اما كسى اين قدر درباره مرگ صحبت نكرده بود. در اين وقت، آقاى "محمدشاهى " - ناخداى لنج - شربتى برايمان درست كرد. بچه‏ها گفتند:
- بخوريد كه شربت "شهادت " مى‏خوريد!
شب ساعت هفت بود كه مهدوى فرمان حركت داد. چندى قبل از اين هواپيماهاى عراقى به جزيره فارسى حمله كرده و رادار جزيره را زده بودند. از اين نظر از جزيره فارسى كه دور مى‏شديم، ديگر خدا بود و خودمان. هيچگونه ارتباط ما رادارى با بوشهر يا جزيره فارسى نداشتيم.
مقصد، دوازده مايلى پشت جزيره فارسى بود. آنجا آبراه بين‏المللى بود و كشتى‏هاى خارجى كه براى دولت‏هاى عربى كالا مى‏بردند از آنجا نفت بار مى‏زدند. به كنار اولين "بويه " كه رسيديم، مهدوى برايمان جلسه توجيهى گذاشت.
- اينجا "بويه " است. اينجا جزيره عربى است. اينجا هم عربستان و كويت است. اگر در راه مشكلى پيش آمد بايد به جزيره فارسى برگرديم. اگر نتوانستيم، بايد به طرف سكوى "فروزان " يا سكوهاى ديگر برويم.
حركت كرديم و به منطقه رسيديم. دوباره نادر گفت: جمع شيد، كارتون دارم.
جمع كه شديم نادر گفت: قايق موشكى به سمت بويه برود، ناوچه، وسط است و قايق شفيعى آخر باشد. شما را با رادار چك مى‏كنم و باهاتون ارتباط دارم.
سپس گفت: هلى كوپترهاى آمريكايى در اينجا مرتب در حال پرواز هستن. غالبا جزيره يا كشتى‏هاى ما رو مى‏زنن ما اين ماموريت بايد اين هلى كوپترها رو بزنيم و بندازيم.
تازه آن موقع بود كه فهميديم براى چه كارى آمده‏ايم. من تا آن وقت در حملات زمينى زيادى شركت كرده بودم. همچنين از نزديك شاهد بمباران‏هاى فراوانى در خارك بودم. اما اين اولين بارى بود كه در چنين ماموريتى شركت شركت مى‏كردم؛ ماموريتى رو در رو با هلى‏كوپترهاى آمريكايى؛ رو در روى شيطان.
حركت كرديم و از هم جدا شديم. در اين وقت بود كه من براى اولين بار موشك "استينگر " را با چشمان خود ديدم. فورا گفتم: گوشى؟
كريمى گفت: تو كه جيگر منو خون كردى! صبركن.
- بابا، گوش من خرابه. گوشى لازم دارم. راستش يكى از گوشم رو تو عمليات از دست دادم.
- صبر كن شليك بكنم، بعد مى‏دهم‏ات.
- بعد از مردن سهراب، دواى بيهوشى رو مى‏خوام چه كار؟
- آقاى محمديا به بچه‏ها گوشى بده.
من ديدم محمديا موشك‏انداز استينگر را از كارتن‏اش بيرون آورد، يك تكه ابرار پاره كرد و به دست من داد و گفت: اين هم گوشى!
با تعجب گفتم: اين چيه؟
- گوشى؟
- اين چه جور گوشيه ديگه؟
- تو بذار داخل گوشت. اين آمريكايى اصل است!
به شوخى گفتم: اگر مى‏فهميدم اين گوشى رو مى‏خواهيد بديدم، همان بوشهر پياده‏تان مى‏كردم!
-الان هم دير نشده. مى‏خواهى پياده كن.
- نه، كارت رو بكن.
ابر را داخل گوشم چپاندم. در اين وقت نادر تماس گرفت و گفت: آماده‏ايد؟
- تو رادار چيزى مى‏بينم. داريم مى‏ريم به طرفش.
حركت كرديم و حدود يك كيلومتر از نادر جدا شديم. با دوربين ديد در شب نگاه كردم و ديدم چند فروند هلى‏كوپتر آمريكايى دارند در منطقه پرواز مى‏كنند. كار "استينگر " چنين بود كه تا آماده مى‏شد، به مجرد آنكه هدف را در تيررس خود مى‏ديد، به صورت اتوماتويك شليك مى‏كرد و گلوله به طرف هدف مى‏رفت. البته با دست هم مى‏شد شليك كرد. هوا گرم بود و شب بر سر تا سر دريا حكمرانى مى‏كرد. آسمان ظالمانى بود. با "نصرالله شفيعى " تماس گرفتم و گفتم:
- در چه حالى؟
- در خدمتيم! شما چطورى؟
- ما داريم مى‏ريم سمت هدف، اما "استينگر " جواب نمى‏دهد. هدف در تيررس‏اش نيست.
در همين حال، يك فروند هواپيما از بالاى سرمان عبور كرد. به كريمى گفتم: ظاهرا هلى كوپتره.
- نه، اين هواپيماى مسافربرى يا جنگيه.
نادر تماس گرفت و گفت: چى شد؟
- هيچى، هدف دم به تله نمى‏ده.
در بى‏سيم، من و نادر و نصرالله همديگر را به اسم كوچك صدا مى‏زديم و هميشه همين سه نام بود كه مرتب در بى‏سيم‏ها تكرار مى‏شد؛ غافل از اينكه آمريكايى‏ها و ناوهاى آنها، مكالمات ما را ضبط مى‏كنند و گوش مى‏دهند. البته اين را بعدها فهميدم.
نادر گفت: كريم! چه كار كرديد؟
- نادر، "استينگر " نمى‏گيرد، فاصله دوره.
تا هلى‏كوپتر را مى‏ديديم، به طرفش مى‏رفتيم و چون موفق به زدنش نمى‏شديم، سر جاى اولمان باز مى‏گشتيم. دايم هلى كوپترها در آسمان منطقه در حال پرواز بودند. مرتب مى‏آمدند و مى‏رفتند. ظاهرا بو برده بودند كه ما آنجا هستيم. به طرف هلى‏كوپترى مى‏رفتيم مسيرش را تغيير مى‏داد و به جاى ديگرى مى‏رفت.
بار ديگر نزد نادر برگشتيم. نادر گفت:
مى‏دونيد جريان چيه؟ ظاهرا مى‏دونن ما چى كار مى‏خوايم بكنيم. شما بايد بريد تو مسيرى كه تا هلى‏كوپتر از ناو بلند شد بتونيد بزنيدش.
من در سمت چپ ناوچه نادر بودم و نصرالله در سمت راست. اين دفعه البته طناب نبسته بوديم؛ بلكه همينطور كنار هم پهلو گرفته بوديم. آب به طرف پشت جزيره فارسى جريان داشت. ما كم كم از "بويه " داشتيم فاصله مى‏گرفتيم. حدود صد الى دويست متر فاصله داشتيم. ساعت حدود 9 شب بود. شفيعى در قايقش دراز كشيده بود و استراحت مى‏كرد. نادر روى نقشه كار مى‏كرد. من هم به ناوچه تكيه داده بودم و بيژن را نگاه مى‏كردم بيژن داشت "رادار " را نگاه مى‏كرد. رسولى هم با دوشكا ور مى‏رفت. كريمى و محمديا هم موشك را روى دوش گذاشته و آماده عمليات بود. "استينگر " برخلاف آرپى جى بود. وقتى موشك آن شليك مى‏شد بايد دوباره مى‏رفت مركز و پر مى‏شد، و يكى ديگر از كارتن بيرون مى‏آوردند.ناگهان صداى خفيفى مثل صداى ويز ويز زنبور به گوشم خورد. بلافاصله به بيژن گفتم: بيژن، يه صداى ويزوويزى داره مى‏آد.
- پشه است!
- شوخى ندارم. سرتون رو بالا كنيد ببينيد اين صداى چيه؟
از بيژن پرسيدم:
- نگاه كن تو رادار، ببين كسى از طرف جزيره به سمت ما مى‏آد؟
- نه.
- به هر حال يك صدايى مى‏آد.
- من تو رادار چيزى ندارم.
- تو رادار نبايد هم داشته باشى. رادار ما سطحيه.
به نادر گفتم: بلند شو، صدايى داره مى‏آد.
وقتى همه باهم بلند شديم تا ببينيم چه خبره، صدا شديدتر شد. هنوز چند لحظه بيشتر سپرى نشده بود كه ناگهان هلى‏كوپتر بزرگى را روى سرمان ديديم كه موشكى به طرفمان پرتاب كرد. موشك آمد و خورد به قايقى كه نصرالله شفيعى در آن بود. من با آرنج دسته موتور را فشار دادم عقب و از ناوچه جدا شديم.علاوه بر موشك، هلى كوپتر شروع كرد به تيرباران ما. موشك دوم از روى سر ما رد شد. و داخل آب فرو رفت. به دنبال آن بوديم كه هلى كوپتر را بزنيم. آنقدر هيجان زده بودم كه حتى نگاه نكردم كه چه بر سر قايق نصرالله آمده. به كريمى گفتم: على يارت.
كريمى سريع چرخيد و موشك را شليك كرد. در كمال ناباورى و شگفتى، موشك "استينگر " به هلى كوپتر آمريكايى خورد و آن را در هوا منفجر كرد. نور ناشى از انفجار، همه جا را روشن كرد و صداى مهيبى برخاست و قطعات متلاشى شده هلى كوپتر مثل باران باريد روى آب.
ناخودآگاه از ته حلق، فرياد صلوات و "الله اكبر " همه بلند شد. از ترس و شادى، بدنمان مثل بيد مى‏لرزيد. "توسلى " و "گرد " فرياد زدند: دومى.
داشتيم استينگر بعدى را آماده مى‏كرديم كه قايق ما از چند طرف مورد حمله قرار گفت. قايق مان يك عدد دوشكا داشت.ديدم كه قايق شفيعى شعله‏ور است و دارد مى‏سوزد. در اين وقت ناوچه نادر بادوشكا به طرف هلى‏كوپتر تيراندازى كرد. در اين غوغا "حشمت‏الله رسولى " نيز داشت از صحنه درگيرى فيلمبردارى مى‏كرد و "محمديا " زير بغل كريمى را گرفته بود تا كريمى شليك كند. هنوز كريمى موشك "استينگر " دوم را شليك نكرده بود كه موشكى از طرف هلى‏كوپتر بعدى آمد و به سينه قايق ما اصابت كرد. قايق نصف شد و هركس به جايى پرت شد و داخل آب افتاد و خودم ديدم كه آقاى "محمديا " در جا شهيد شد. كريمى بر اثر موج انفجار به داخل آب افتاد؛ رسولى هم همينطور. من هنوز در گودى جايگاه سكان بودم. در قايق حدود چهارصد - پانصد ليتر بنزين اضافى بود. يك گلوله به باك بنزين اصابت كرد و آن را به اطراف پاشيد. من ديدم كشتى شعله ور شد. شعله از زير پايم شروع كرد به زبانه كشى. آتش تمام بدنم را فرا گرفت. فقط تلاش كردم آتش را از صورتم دور كنم. من، بيژن ، نادر و آبسالان حتى جليقه نجات نيز نپوشيده بوديم. يادم آمد كه چقدر مسوولان تاكيد مى‏كردند كه از حوضچه كه بيرون مى‏رويد حتما جليقه نجات بپوشيد؛ اما ما سهل‏انگارى كرده و نپوشيده بوديم. در آن موقع با خودم فكر مى‏كردم كه دفعه بعد به جاى يكى، سه تا مى‏پوشم!
لحظه به لحظه بر شدت آتش افزوده مى‏شد و من با دست تلاش مى‏كردم آتش را از صورتم دور كنم. نفسم داشت مى‏گرفت و حال كسى را داشتم كه دارد خفه مى‏شود. از ميان سه قايق، فقط قايق تندرو "مهدوى " سالم مانده بود و مى‏توانست به راحتى از مهلكه بگريزد و جان سالم به در برد. عده‏اى از بچه‏هاى قايق شفيعى هم خود را به "قايق طارق " مهدوى رسانده و سوار بر آن شده بودند. مى‏دانستم كه نادر مهدوى تا همه زخمى‏هاى شناور در آب را جمع نكند، از سرجايش تكان نخواهد خورد. مهدوى همين‏طور كه سعى مى‏كرد در آب افتاده‏ها را نجات دهد، با دوشكا بدون هدف به آسمان شليك مى‏كرد.
هلى‏كوپترهاى آمريكايى تقريبا بى صدا بودند و تشخيص آنها تا زمانى كه بالاى سر آدم قرار نداشتند، مشكل بود. با اين وجود، نادر براى دور كردن آنها، مدام به طرفشان شليك مى‏كرد.
هر لحظه دود و آتش بيشتر مى‏شد. ناچارا خودم را از قايق جدا كردم و به دريا انداختم. به اين خيال بودم كه جليقه نجات پوشيده‏ام؛ اما تا توى آب افتادم، رفتم زير آب. خود را بالا كشيدم و شروع كردم به شنا كردن. در اين وقت ديدم ناوچه دارد به طرفم مى‏آيد. آبسالان از بيرون خودش را به كنار ناوچه آويزان كرده بود و حسابى هم وحشت‏زده مى‏نمود.
ناوچه به سرعت به طرفم مى‏آمد. فهميدم كه "بيژن گرد " كه سكاندار بود، مرا روى آب نديده و عن قريب است كه ناوچه مرا زير بگيرد. داد و فرياد كردم؛ اما صداى ناوچه و به خصوص تيراندازى دوشكا به اندازه‏اى زياد بود كه كسى صدايم را نشنيد. بيژن تلاش مى‏كرد هلى‏كوپترهاى آمريكايى را كه به طرف هرچيزى در آب شليك مى‏كردند دور كند تا بتواند ما را نجات دهد. وقتى وضع را چنين ديدم، شتابان و با زحمت زياد شناكنان خود را از مسير ناوچه دور كردم.
وقتى از ناوچه دور شدم، به خودم نگاه كردم. ديدم تنها يك شورت و زيرپيراهن تن‏ام است. بنزين قايق خودم روى آب ريخته و دور تادورم آتش بود. با صداى بلند فرياد زدم:
- كمك! يكى كمكم كنه. دارم غرق مى‏شم.
دست، سينه، گردن و صورتم در ميان شعله‏هاى آتش سوخته بود. آب شور دريا نيز سوزش آن را بيشتر مى‏كرد. شده بودم مصداق واقعى ضرب‏المثل معروف "نمك روى زخم كسى پاشيدن ". تمام بدنم مى‏سوخت. مدام فرياد مى‏زدم و كمك مى‏خواستم. در اين ميان، "حشمت‏الله رسولى " و "كريمى " كه آنان نيز به دريا افتاده بودند، صداى مرا شنيدند و فرياد زدند:
- بيا طرف ما. اينجا يه چيزى هست. بيا!
شروع كردم به طرف آنها شنا كردن. بالاى سرم يك يا دو هلى كوپتر آمريكايى مدام مانور مى‏داند و با تير و موشك مرتب شليك مى‏كردند.
همينطور كه در آب شنا مى‏كردم، احساس كردم دست‏هايم سنگين و چشمانم كوچك مى‏شود. ديد چشمم، خيلى ضعيف شده بود. به هر زحمتى بود، خودم را به آن دو نفر رساندم. وقتى رسيدم، ديدم حشمت‏الله رسولى، تير خورده و كمى بدنش سوختگى دارد. كريمى نيز تير خورده و دستانش سوخته بود. ديدم كارتن موشك‏هاى "استينگر " روى آب شناور است. شناكنان رفتم و روى كارتن خوابيدم. متوجه شدم تيرهايى كه از هلى كوپترها شليك مى‏شدند، در اطراف من فرود مى‏آيند. فهميدم كه كارتن را ديده‏اند، ناچار قطعه‏اى كائوچو را زير پيراهنم پنهان كردم تا روى آب بمانم و در ضمن دشمن مرا نبيند و از كارتن‏ها فاصله گرفتم. به آن دو نفر گفتم: برويم!
- كجا؟
- به طرف بويه، جاى خوبيه، مى‏توانيم تا فردا صبح اونجا بمونيم.
رسولى گفت: نمى‏تونم. هم تير خوردم و شناى درست و حسابى بلد نيستم.
كريمى هم همين حرف را تكرار كرد. گفتم: شما جليقه داريد. هر طورى كه شده بايد از اين منطقه پرآتش دور بشيم. اگه اينجا بمونيم، يا مى‏سوزيم يا گلوله مى‏خوريم.
همين طور كه داشتم با آن دو نفر صحبت مى‏كردم، ناگهان ناوچه نادر مهدوى مورد اصابت يك فروند موشك قرار گرفت. با اينكه قايق مورد اصابت مستقيم موشك قرار گرفته بود، اما هنوز تيربارش كار مى‏كرد و به طرف آمريكايى‏ها شليك مى‏كرد. در فاصله چند لحظه، سه موشك ديگر هم به ناوچه اصابت نمود كه آن را كاملاً متلاشى كرد. شعله بلندى از انفجار ناوچه و پيت‏هاى ذخيره بنزين ايجاد شد. هنوز از شوك انهدام ناوچه بيرون نيامده بودم كه صداى فرياد و ناله‏اى از طرف ناوچه بلند شد. دور تا دور ناوچه را حلقه شديد آتش فرا گرفته بود. صدا مرتب به گوش مى‏رسيد.
- كمك...كمك...كمك...
شايد پنج - شش بار كمك خواست.دقت كه كردم، ديدم صداى "بيژن گرد " است. شعله به اندازه‏اى زياد بود كه كسى نمى‏توانست به ناوچه در حال غرق شدن نزديك شود. چند لحظه بعد صداى بيژن قطع شد و ديگر صدايى نيامد.
در اين ميان، باقرى را ديديم كه شناكنان كمك مى‏طلبيد. با فرياد به طرف خودمان هدايتش كرديم. بعد بلند فرياد كشيدم:
- هر كسى صداى منو مى‏شنوه به طرف بويه حركت مى‏كنه!
آقاى كريمى گفت:
رفيق ما كه پريد. من خودم جسد "محمديا " را ديدم كه روى آب شناور بود.
همين طور كه با سر و بدن سوخته و ناتوان به طرف بويه حركت مى‏كردم، شروع كردم با خدا حرف زدن و در واقع گله كردن. با صداى بلند داد مى‏زدم، گريه مى‏كردم به خودم كه آمدم، به بچه‏ها گفتم: اينجا باهم موندن خطرناكه بايد از هم جدا شيم.
در اين حال براى اين كه به همراهانم روحيه بدهم، شروع كردم با صداى بلند، نوحه بوشهرى خواندن. رسولى گفت: تو هم حالا وقت گير آورده‏اى؟
هلى كوپترها هنوز در آسمان مانور مى‏دادند، اما ديگر به طرفمان شليك نمى‏كردند.
حدود دويست متر با بويه فاصله داشتيم. با شنا همچنان پيش مى‏رفتيم. در خودم احساس سنگينى عجيبى مى‏كردم. ساعت حدود 20/9 شب بود. طورى شده بودم كه انگار وزنه سنگينى به دست و پاهايم بسته‏اند. تمام بدنم تاول زده بود. تاولهاى درشت و بزرگ كه در نور آتش ناوچه كاملا قابل ديدن بود. رسولى گفت: بايست...كمكمان كن...تير خورده‏ايم.
- من نمى‏توانم. شما جليقه داريد، بياييد طرف بويه. اگر باهم به طرف بويه برويم، بهتر است.
از آن تعداد فقط من، باقرى، رسولى و كريمى از احوال هم خبر داشتيم. از سرنوشت بقيه اطلاعى نداشتيم.
با هر سختى و جان كندنى بود خودم را به بويه رساندم. در راه بارها هلى‏كوپترها هم به طرفمان موشك و گلوله پرتاب كردند؛ اما به خواست خدا به ما اصابت نكرد. تا هلى كوپترها را مى‏ديدم، نفس مى‏گرفتم و مى‏رفتم زير آب. چند بار كه زير آب بودم، احساس كردم كه شكمم از موج انفجار موشك باد مى‏كند و مى‏خواهد بتركد. با اين همه سرانجام خود را به بويه رساندم .وقتى به بويه رسيدم، ديدم كه گسار (نوعى خزه دريايى سنگ شده) سرتاسر پايه بويه را در خود پوشانده است. پايه‏هاى گسار بسته بويه را كه لمس كردم، مثل كسى بودم كه معشوقش را در آغوش مى‏كشد. به هر سختى بود خودم را روى بويه كشاندم. يك دفعه احساس سرما و سوزش وحشتناكى كردم. در بين راه زير پيراهنم را هم درآورده و دور انداخته و تنها با يك شورت بودم. هوا گرم بود؛ اما از ترس يا سرما مى‏لرزيدم. داخل بويه، محفظه‏اى بود كه چند نفر در آن جا مى‏گرفتند. خم شدم تا در آن را باز كنم ، اما هر قدر زور زدم، بى فايده بود و در بويه باز نشد. در اين حيص و بيص ديدم اطرافم روشن شد. چشمانم چنان سوخته بود كه تقريبا جايى را نمى‏ديدم ؛ اما احساس كردم دورم چند فروند ناوچه دور مى‏زنند. هلى‏كوپترها هم تيراندازى را قطع كرده بودند و فقط از بالا به طرف ما، روى آب نورافكن مى‏انداختند تا ناوچه‏ها، ديد بهترى داشته باشند.
هر ناوچه فقط يك نفر را سوار كرد؛ يعنى سه فروند ناوچه، رسولى، باقرى و كريمى را سوار كردند. فقط من روى بويه مانده بودم. ناوچه‏ها، آنها را از سطح آب جمع آورى كرده بودند.دليلش را نمى‏دانستم. سوار كردن آن سه نفر نيز چنين بود كه هلى كوپتر، شب‏نماهايى را در سطح آب انداخته بود. آنها هم شب‏نماها را برداشته و تكان داده بودند و ناوچه‏ها نيز به طرفشان رفته و سوارشان كرده بودند.
***
وقتى نورافكن قوى روى بويه و من افتاد "اشهد "ام را خواندم و دستانم را بالا بردم. هر لحظه انتظار داشتم مرا به گلوله ببندند و شهيد كنند .در آن لحظه، افكار متناقضى با سرعت در ذهنم عبور كردند: فكر بقيه بچه‏هايى بودم كه اثرى از آنها نبود، فكر همسر و و دو فرزندم بودم و با خودم فكر مى‏كردم كه آنها با شنيدن خبر شهادتم چه واكنشى نشان خواهند داد، پدر و برادرانم چه مى‏كنند؟ همسرم حسابى داغدار خواهد شد.
ناگهان پشت سرم روشن شد. سرم را برگرداندم. ديدم يك فروند ناوچه ايستاده و نورافكنش را به طرفم انداخته است. در اين وقت، هلى كوپتر دور شد و رفت.
از طريق بلندگو شروع كردند به انگليسى صحبت كردن كه البته من يك كلمه‏اش را هم نفهميدم؛ اما متوجه شدم كه نزديكتر نمى‏شوند و از چيزى هراس دارند. زير پايم را نگاه كردم ديدم كائوچوى كارتن استينگر كه با آن خود را به بويه رسانده بودم، افتاده است. فهميدم از همان تكه كائوچو مى‏ترسند. همينطور كه دستانم بالا بود، با پايم يواش يواش آن را داخل آب انداختم. وقتى آب چند مترى آن را از بويه دور كرد، ناوچه آمد نزديك بويه. دستى به طرفم دراز شد كه من آن را گرفتم. مرا مثل نوزاد تازه به دنيا آمده‏اى بلند كردند و داخل ناوچه بردند.تا مرا داخل ناوچه بردند، فورا روى "دك " خواباندند. سطح دك آسفالت بود و زبر.فورا دست و پايم را با طناب بستند. احساس تشنگى زيادى مى‏كردم. هر چه فرياد زدم: "آب...به من بدهيد...سردم است "، كسى نشنيد يا ندانست چه مى‏گويم: با اينكه دست و پايم را بسته بودند، سه چهار نفر سرباز مسلح اطرافم را گرفته بودند و به اصطلاح حسابى تو نخ من بودند كه تكان نخورم. كسى نزديك نمى‏شد. با خود گفتم: خدايا! من جز يك شورت كه چيز ديگرى ندارم، از چه مى‏ترسند؟ دست كم يك ليوان آب هم نمى‏دهند بخورم.
لحظه به لحظه بر سوزش بدنم افزوده مى‏شد. با اينكه بارها فرياد زدم كسى نفهميد چه مى‏گويم. انگليسى كه نمى‏دانستم؛ اما مى‏دانستم آب به اين زبان چه مى‏شود .اين بود كه گفتم: Water
مثل اينكه فهميدند. رفتند و ليوان آبى آوردند و يك مترى من گذاشتند و اشاره كردند كه بخورم. دستم را هم باز كردند. تا به طرف ليوان آب حركت كردم، شروع كردند با قنداق تفنگ و لگد به جان من افتادند. با هر سختى و پوست كلفتى‏اى بود، آن يك متر را طى كردم. با وجود ضربات قنداق تفنگ و لگد، به ليوان آب رسيدم و آن را سر كشيدم.
نصف ليوان را به زور خوردم. دوباره دستم را بستند و به كمر انداختندم روى زمين. زبرى و خشنى آسفالت تاولهاى كمر و دستانم را تركاند و سوزش وحشتناكى تمام تنم را فرا گرفت. يك "چشم‏بند " هم آوردند و چشمانم را بستند. ديگر دستان، پاها و چشمانم بسته بود و به پشت روى آسفالت انداخته بودندم. سرم را نيز داخل كيسه‏اى كردند و پايين كيسه را هم بستند. با خودم فكر مى‏كردم حتما مى‏خواهند اعدامم كنند. وقتى از جا بلندم كردند و حركتم دادند، يقين كردم كه مرا براى اعدام مى‏برند. ناوچه حركت كرد. اين را از بادى به بدنم مى‏خورد، فهميدم. پس از مدتى به جايى رسيديم. مرا از ناوچه خارج كرده، به مكان ديگرى بردند. سرم در كيسه بود و روى چشمانم نيز چشم‏بند بود و فقط حس مى‏كردم با من چه رفتارى مى‏كنند.

منبع:http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8712230707

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.