Sidad

طراحي سيستم نظامي آمريكا براي مداخلات منطقه‌اي

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[color=red]
استراتژي نظامي - امنيتي آمريكا در رويارويي با بحران‌هاي جهاني
طراحي سيستم نظامي آمريكا براي مداخلات منطقه‌اي

روابط بين‌الملل در سال‌هاي آغازين قرن بيست‌ويكم شاهد تحولاتي پرشتاب است و استراتژي‌هاي دفاعي‌-امنيتي نيز به تبع آن با تغييراتي روزافزون مواجه هستند، طبعاً سرعت دگرگوني در سيستم‌هايي مانند شبكه نظامي آمريكا، با توجه به حجم و سطح برخورد آن با رقبا و حضور در بحران‌هاي جهاني، بيشتر است و اين نيست مگر به هدف تلاش براي حفظ سيطره بين‌المللي خود و شكل دادن به جهان تك‌قطبي.
[/color]
تحقيق در زمينه تاريخچه شكل‌گيري استراتژي‌هاي دفاعي‌‌-امنيتي آمريكا در سال‌هاي پس از جنگ دوم جهاني، بويژه دوران بعد از جنگ سرد است.

به زعم نگارنده، تغييرات ساختاري در نوع بحران‌هاي موجود در نظام بين‌الملل نيز نتايج مؤثري براي مديريت بحران‌هاي بين‌المللي در حوزه‌هاي راهبردي داشته است.

از سوي ديگر كاخ سفيد در دوران كلينتون ساختار دفاعي خودرا براساس شرايطي طراحي نمود كه اقدامات و عمليات نظامي خود را به صورت يكجانبه انجام دهد. به شكلي كه نيروهاي نظامي قابليت‌هاي لازم را براي مشاركت در مداخلات منطقه‌اي دارا باشند. برهمين اساس <آنتوني ليك> مشاور امنيت ملي آمريكا در دوره كلينتون اصول راهبردي دفاعي ايالات متحده را مبتني بر كاربرد نيروي نظامي براي تامين منافع امنيتي آمريكا در حوزه‌هاي منطقه‌اي دانست.‌

طرح <آنتوني ليك> تا سالهاي 2000-1999 در راستاي حداكثرسازي تحرك منطقه‌اي جهت بازدارندگي متعارف تداوم يافت. به قدرت رسيدن جرج بوش استراتژي نظامي آمريكا را به گونه مشهودي دگرگون كرد. او سياست دفاعي آمريكا را برپايه تحرك ژئوپليتيكي و مقابله با تهديدات و امنيت‌سازي از طريق الگوي يك جانبه‌گرايي بنا نمود. به عبارت ديگر جهت‌گيري اصلي سياست دفاعي آمريكا در دوران بعد از به قدرت رسيدن جورج بوش مبتني‌بر <پيشگيري از تهاجم> از طريق <اقدامات پيشدستانه> قرار دارد. به اين ترتيب، اصلي‌ترين جهت‌گيري سياست دفاعي آمريكا در مواجهه با بحران‌هاي بين‌المللي مبتني‌بر استقرار نيرو در حوزه‌هاي جغرافيايي است كه در آنها با بحران امنيتي روبه‌رو خواهد شد.

حادثه 11 سپتامبر نشان داد كه چالش‌هاي امنيتي جديدي به وجود آمده كه آمريكا نمي‌تواند اين چالش‌ها را ناديده بگيرد. به همين دليل برضرورت تحرك پيشدستانه عليه بازيگراني كه نقشه تروريستي دارند، تاكيد گرديد. در اين ارتباط، <شوراي مشترك نظارت‌بر نيازمندي‌هاي دفاعي> متشكل از طيف وسيعي از نهادهاي دفاعي و امنيتي آمريكا اعم از وزارت دفاع، ستاد مشترك ارتش و شوراي امنيت ملي آمريكا به عنوان اصلي‌ترين كارگزاران اين شورا پايه‌ريزي شد. اين شورا از يك سو، ابزارهاي دفاعي موردنظر يگان‌هاي عملياتي آمريكا را پيش‌بيني مي‌‌كند و از طرف ديگر، چگونگي به كارگيري اين ابزارها در تقابل با تهديدات بالقوه و بالفعل را ارائه مي‌‌كند.‌



سازماندهي فضاي جديد

از همه مهمتر آنكه ايالت متحده تلاش مي‌‌كند تا فضاي دفاعي جديدي را سازماندهي كند كه بتواند در دو بحران منطقه‌اي هم زمان مشاركت كند. سند راهبرد امنيت ملي آمريكا براي سال 2006، روندهاي سياست دفاعي اين كشور را برپايه چهار مؤلفه استوار مي‌‌كند:

* مقابله با چالش‌هاي فرارو در خارج از مرزهاي ايالت متحده‌

* جلوگيري از بجاماندن اين چالش‌ها براي نسل‌هاي آينده‌

* درگيري با دشمن در محيط امنيتي خود تا رسيدن به مرحله عقب‌نشيني‌

* نيازمندي به حمايت و اقدام هماهنگ دوستان و متحدان‌

باتوجه به شرايط موجود، استراتژي دفاعي آمريكا در جهت مقابله با تهديدات كم شدت، انجام جنگ‌هاي منطقه‌اي، عمليات سريع نظامي و استقرار يگان‌هاي عملياتي مي‌‌باشد. زماني كه بين دونالد رامسفلد وزير سابق دفاع آمريكا و كاندوليزارايس وزير امور خارجه اين كشور در مورد جهت‌گيري دفاعي اين كشور اختلافاتي به وجود آمد زمينه براي استعفاي رامسفلد و به قدرت رسيدن رابرت گيتس فراهم شد. اين امر نشان مي‌‌دهد كه ساختار نظامي آمريكا توان لازم براي انجام اقدامات تهاجمي هم‌زمان در چندين منطقه بحراني را ندارد.

<فون كارمان> معتقد است: <خطر استراتژيك پيش روي آمريكا بيش از همه خطر رو به گسترش انقلاب فن‌آورانه است. آمريكا در آينده با دشمنان مختلف روبه‌رو خواهد بود. آمريكا بايد ‌<اشتباه عدم آمادگي> پيش از جنگ جهاني دوم و به خصوص، خطاي به خدمت نگرفتن علوم غيرنظامي براي رفع نيازهاي نظامي> را جبران كنتد. ما كماكان خواهيم كوشيد تا در جنگ‌هاي آينده به جاي نيروي انساني از ماشين استفاده كنيم.>‌

در مجموع ايالات متحده آمريكا در مورد بحران‌ها و جنگ‌هاي آينده، دكترين‌هاي زير را مورد نظر قرار مي‌دهد:

1- دكترين نبرد هوا زمين:

اين دكترين بر اين فرض مبتني است كه نبردهاي آينده سه بعدي است و همين مسئله هماهنگي بسيار نزديك نيروهاي زميني و نيروهاي هوايي - فضايي را ايجاب مي‌كند.

در دكترين يادشده به سه مهم تأكيد شده ست:

الف) ارائه خدمات پشتيباني (كمك‌هاي پزشكي، لجستيكي و حتي كمك‌هاي حاشيه‌اي نظير كشيش ويدئويي، سيستم‌هاي گويا جهت مشاورهِ حقوقي و بازهاي جنگي رايانه‌اي جهت تفريح و كاهش فشارهاي رواني)

ب) ساخت ملحقات مصنوعي ارتقاء دهند كه عبارتند است از، توانمنديهاي انساني استخوان‌هاي مصنوعي، خون مصنوعي و پوست افشانه‌اي مخصوص افراد مجروح است.

ج) حسگرهاي مينياتوري كه سربازان را از وجود تهديدات شيميايي، ميكروبي و راديولوژيكي آگاه خواهند ساخت.

2- پروژهِ نيروي هوايي:‌

از بين تمامي نيروهاي نظامي بيشترين علاقه به پيش‌بيني فناوري‌هاي آينده را نيروي هوايي از خود نشان داده است، چرا كه از ديد اين نيرو قدرت هوايي پيوندي ناگسستني با علم دارد.

در اينجا نمونه‌هايي از نتايج مورد بحث عبارتند از: ساخت تركيبات جديد در ساخت هواپيما، مقاومت رايانه‌هاي هوايي در برابر اختلالات الكترومغناطيسي، طرح ساخت كمك خلبان ماشيني و كابين مجازي خلبان‌

3- نيروي دريايي قرن بيست و يكم:

نيروي دريايي ايالات متحده بسيار نگران بحران‌هاي كم‌شدت است. لذا ناخداكيتلي1 جمعي نيروي دريايي آمريكا نقش اطلاعات و پردازش آن را در مواجهه با بحران‌هاي كم‌شدت نقشي محوري ارزيابي مي‌كند. لذا كشتي‌هاي آينده به رايانه‌اي سريع‌الانتقال، شبكه‌هاي فيبرنوري، پردازنده‌هاي نوري و شبكه‌هاي عصبي مجهز خواهند شد تا بتوانند سرعت پردازش داده‌ها را ارتقاء دهند.

4- فرماندهي فضايي:

برنامه‌هاي فضايي <5> است. اگر چه تاكنون هيچ گونه بحران و جنگي در فضا رخ نداده، اما چند سالي است كه فضا اولاً به خاطر وجود ماهواره‌ها و موشك‌هاي بالستيك قاره‌پيماي خاص جنگ هسته‌اي و ثانياً به واسطهِ نقش ماهواره‌هاي شناسايي و مخابراتي در درگيري‌هاي كوچكتر به يكي از مؤلفه‌هاي جنگ زميني بدل گرديده است. طبق اعلام وزارت دفاع، ماهواره‌ها قدرت و كارايي نيروهاي آمريكا را با ضريبي معادل 4 يا 5 افزايش مي‌دهند.

بر اين اساس پيش‌بيني مي‌شود كه در قرن بيست‌ويكم بيش از 40 كشور به توانايي ساخت جنگ‌افزارهاي متكي به فن‌آوري عالي، از جمله سلاح‌هاي شيميايي، ميكروبي و اتمي و نيز سيستم‌هاي پرتاب موشك دست خواهند يافت. به موازات شكل‌گيري اين چالش، آمريكا در جهان سوم با گسترهِ وسيعتري از بحران‌هاي مختلف رو به رو خواهد بود كه مستلزم برخورداري از نيروهاي فوق‌العاده سيار و متحرك و توجه كمتر به صحنه اروپاست. وزارت دفاع آمريكا از سال 1981 و اندكي پس از به قدرت رسيدن رونالد ريگان شروع به طرح‌ريزي براي اين مسئله كرد كه چه طور مي‌توان در يك جنگ جهاني شش‌ماهه شركت جست و در آن پيروز شد و در عين حال باز آمادهِ پرداختن به يك جنگ به يك جنگ ديگر، آن هم عمدتاً با بهره‌گيري از رايانه‌ها بود. البته كل اين طرح‌ريزيهايي كه براي مديريت بحران‌هاي بين‌المللي توسط ايالات متحده صورت مي‌گيرد جنبهِ فوق سري دارد و بودجهِ محرمانه‌اي براي آنها در نظر گرفته مي‌شود. آنچه در تبيين فناوريهاي نظامي آمريكا در عرصهِ بحران‌هاي بين‌المللي مي‌توان با نگاهي آسيب‌شناسانه از نظر گذراند، معضل اصلي دستگاه‌هاي نظامي آمريكاست كه افزايش بيش اندازه هزينه‌هاي آنها را حتي به قيمت تأمين منابع مالي از محل فعاليت‌هاي اقتصادي - خدماتي باعث شده است. با بك بررسي تاريخي مي‌توان نتيجه گرفت كه قدرت‌هاي بزرگ زماني رو به اضمحلال نهادند كه ساز و برگ نظامي آنها بيش از آنكه بنيهِ اقتصاد ايشان بتواند تكافوي هزينه‌هاي گزاف نظامي‌شان را بدهد، گسترده شده بود.‌

در نتيجه‌اي كه از موارد مورد مطالعه استنباط مي‌شود، اينكه اولين موضوع تأثيرگذار بر سياست دفاعي آمريكا در رويارويي و ايجاد بحران‌هاي بين‌المللي را مي‌توان تحولات فن‌آوري دانست. به گونه‌اي كه هرگاه ايالات متحده به قابليت‌هاي دفاعي نويني دست يافت محيط‌هاي جديدي را براي به كارگيري ابزارهاي تسليحاتي خود شناسايي خواهد كرد.‌

دومين مؤلفه تأثيرگذار، ساختار نظام بين‌الملل بود. همچنين تغيير در فضاي قدرت بازيگران و تغيير در طبيعت و ذات تهديدات بر سياست دفاعي آمريكا مؤثر بوده است. اين امر نشان مي‌دهد كه تحرك در رفتار آمريكا افزايش يافته و امكان انجام اقدامات تهاجمي براي مقابله با تهديدهاي نامتقارن در حوزه‌هاي پيراموني و جغرافيايي منطقه‌اي وجود دارد. نبردهاي آمريكا در جنگ 2001 عليه افغانستان و 2003 عليه عراق مبين چنين فرآيندي در سياست دفاعي آمريكا است.‌



منابع:

1- <سياست خارجي آمريكا: الگو و روند كگلي و ويتكف>، اصغر دستمالچي، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، 1382.

2- <فرآيندهاي تحول در كاركرد و ساختار ديپلماسي نظامي آمريكا، دكتر ابراهيم متقي، فصلنامه راهبرد دفاعي، سال چهاردهم، شماره 14،1383.

3- <استقرار سپر دفاع موشكي آمريكا در اروپا و تأثير آن بر امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيدرضا ميرطاهر، ماهنامه اطلاعات راهبردي، سال پنجم، تير ماه 1386.

4- <سپر دفاع موشكي، ديدگاهها و روندها>، محمود عسگري، ماهنامه اطلاعات راهبردي، سال پنجم، تير ماه 1386.

5- <استراتژي نظامي آمريكا... دكترين شك و بهت>، دكتر حسين حسيني، فصلنامه سياست دفاعي، سال سيزدهم، شماره 49، زمستان 1383.

6- <2006>، مؤسسه مطالعات بين‌المللي ابرار معاصر تهران، 1385.

7- <2007>، فصلنامه راهبرد دفاعي، سال پنجم، شماره 17، پاييز 1386.

8- <فن‌آوري نظامي آمريكا>، هيكربارتون، دكتر اصغر افتخاري، فصلنامه راهبرد دفاعي، سال پنجم، شماره 16، تابستان 1386.

9- <مطالعات تطبيقي ساختارهاي علمي تحقيقاتي كشورهاي مختلف جهان>، پروفسور ژوزف استيگليتز،





11-‌ <فناوري نظامي در آمريكا، فصلنامه راهبرد دفاعي>، دكتر اصغر افتخاري، سال پنجم، شماره شانزدهم، تابستان 1386.

12- <جنگ پست مدرن، سياست نوين درگيري، كريس هيبلزگزي، ترجمه احمدرضا تقاء، دانشكده فرماندهي و ستاد دوره عالي جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1381.

13- ماهنامه‌هاي <نمايهِ دفاع>، ارگان خبري اطلاع‌رساني وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، شماره‌هاي مربوط به سال 1386.

نوشته: محمدرضا رياحي - كارشناس روابط بين‌الملل





[url=http://www.parsa-ds.com/21190/sec_9/p_10.aspx]سایت سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=red]

اگرچه آمريكايي‌ها از زمان جنگ دوم جهاني فعاليت‌هاي راهبردي خود را براساس متنوع‌سازي نيروهاي دفاعي و امنيتي سازمان‌دهي كردند، اما تا سال 1960 مطلوبيت مؤثري براي استراتژي دفاعي و امنيتي در رويارويي با بحران‌ها ايجاد نكردند.[/color]

در دههِ 1970، اولين تفكرات استراتژيك آمريكايي‌ها در سطح متعارف نظامي - عملياتي شروع شد.

در اين دهه آمريكايي‌ها پس از دوره چالش و بحران با تهديد نظامي روس‌ها نسبت به اروپاي غربي، به توليد و توسعهِ سلاح‌هاي هدايت‌شوندهِ دقيق كه از جمله اولين محصولات آن، موشك ضدزره <تاو> بود روي آوردند تا شايد بتوانند به كمك آنها با حمله احتمالي زرهي سنگين روس‌ها مقابله كنند. حاصل تركيب اين سلاح‌ها با نيروي هوايي، پيدايش دكترين‌هايي مانند <حمله به نيروهاي دنبال پشتيبان> و <نبرد هوا - زميني> بود.

بر روي زمين نيز مفاهيمي مانند <جنگ مانوري>، <سرعت عمليات> و <انعطاف‌پذيري عملياتي> تأكيد شد و در جنگ اول آمريكا و عراق، تصوير موفقيت‌آميزي از اين دكترين‌هاي دفاعي و نظامي را ارائه دادند. بعد از اين جنگ دكترين <نيروي قاطع يا خردكننده> موردپذيرش رسمي ارتش و وزارت دفاع آمريكا قرار گرفت كه متكي بر تكنولوژي، آموزش، سيستم‌هاي نظامي يكپارچه در صحنه براي كسب برتري و پاسخگويي كم‌تلفات و پرخسارت به دشمن بود.

در كنار اين دكترين مصوب، يك تفكر نظامي و استراتژيك نيز بوسيله <جان بويد>، نظريه‌پرداز معروف جنگ هوايي و استاد دانشگاه جنگ آمريكا در چارچوب برون‌رفت از بحران‌هاي بين‌المللي شكل گرفت. او در اثر خود با عنوان <الگوهاي ستيزه> با تكيه بر تجارب خود در نبردهاي هوايي در بحران شبه‌جزيره كره تلاش كرد تا رفتار جنگي انسان را در چهار مرحله شامل مشاهده، جهت‌گيري، تصميم و اقدام تجزيه و تحليل كند.‌

نظريه بويد، اولين طرفداران خود را در ميان محافل دفاعي آمريكا و فرماندهان تفنگداران دريايي آمريكا يافت. آنها بر محور آراء بويد، نوسازي نظامي پنتاگون را بر نيروهاي جنگ زميني و تفنگداران دريايي قرار دادند.

در 1996 دكترين <شوك و بهت> با هدف دستيابي به سلطه سريع طي يك تيم تحقيقاتي به سرپرستي <اولمان> در ادبيات استراتژيك و دفاعي آمريكا رايج شد. مطابق اين راهبرد، هدف اين دكترين، تأثيرگذاري بر اراده، درك و برداشت دشمن و بهره‌گيري از آن در راستاي مقاصد سياست استراتژيك ايالات متحده است. ايجاد شوك و بهت با تأثيرگذاري رواني و فيزيكي به صورت توام، با هدف ناتوان‌سازي حريف عملياتي مي‌شود.‌

جنگ دوم آمريكا عليه عراق، آزمايشگاهي براي به آزمون كشيدن تجهيزات، تسليحات، آموزش‌هاي نظامي، نوآوري‌هاي سازماني و از همه مهمتر، دكترين شوك و بهت بود. لذا بعد از جنگ سرد بويژه پس از رويداد 11 سپتامبر، تهديدات متنوعي فراروي امنيت ملي آمريكا قرار گرفت كه استراتژي دفاعي و نظامي ايالات متحده آمريكا در برخورد با منازعات و مقابله با بحرانهاي بين‌المللي مطابق با آن شكل مي‌گيرد:

1- مقابله با بحران تروريسم:‌

بسياري از فعاليتهاي دفاعي و راهبردي آمريكا در جهت مقابله با تروريسم شكل گرفت.

2- مقابله با باندهاي مواد مخدر:

اگرچه آمريكايي‌ها در افغانستان تلاش مؤثري براي محدودسازي توليد مواد مخدر به انجام نمي‌رسانند، اما آنان درصدد هستند تا از ورود مواد مخدر همانند كوكائين به آمريكا جلوگيري كنند. عليرغم اينكه آمريكا خود را حامي مبارزه با مواد مخدر مي‌داند و بخشي از استراتژي دفاعي خود را به اين موضوع اختصاص داده است، اما در نهايت قادر به تأمين منافع و مطلوبيت‌هاي مؤثري براي جامعه آمريكا نشده است.

3- مقابله با بحران ناشي از تكثير سلاح‌هاي كشتارجمعي:‌

استراتژي دفاعي آمريكا تلاش مي‌كند تا قوانين بين‌المللي را تنظيم كند كه منجر به كنترل سيستم‌هاي پيشرفته نظامي در دنيا همچون، سيستم‌هاي موشكي قاره‌پيما شود.

4- مقابله با جرايم سازمان يافته بين‌المللي:

اين جرايم كه مي‌تواند بر دفاع و امنيت آمريكا تأثيرگذار باشد، مورد توجه سرويس‌هاي اطلاعاتي دفاعي و همچنين خدمات امنيتي آمريكا است.

تغييرات ساختاري در نوع بحران‌هاي موجود در نظام بين‌الملل، نتايج مؤثر و تعيين‌كننده‌اي را در ارتباط با مديريت بحران‌هاي بين‌المللي در حوزه‌هاي دفاعي و راهبردي آمريكا به وجود مي‌آورد. در شرايط موجود، الگوي رفتار دفاعي آمريكا براي مقابله با بحران‌هاي قريب‌الوقوع، چند بعدي و غيرقابل اجتناب، مبتني بر راهبرد <حمله پيش‌دستانه> و <راهبرد دفاع پيشگيرانه> است.‌

مقابله با تهديدات كوتاه مدت و بلند مدت‌

به‌طور كلي استراتژي نظامي و دفاعي آمريكا در قرن 21، مبتني بر مقابله با تهديدات كوتاه‌مدت و بلندمدت است. در سند استراتژي امنيت ملي آمريكا منتشر شده در سال 2006 و همچنين چشم انداز دفاعي پنتاگون، بر مقابله با تهديد كوتاه‌مدت ايران و تهديد بلندمدت چين و روسيه تأكيد شده است. لذا برقراري سامانه‌هاي موشكي در عرصه جهاني (دو سيستم در خاك آمريكا در ايالت‌هاي آلاسكا و كاليفرنيا و يك سيستم در اروپاي مركزي) حاكي از طرح دفاعي ايالات متحده براي مقابله با تهديدات بالقوه ناشي از دشمنان موجود و احتمالي اين كشور تلقي مي‌شود.

هدف آمريكا از پيگيري سيستم دفاع موشكي كه از ژانويه 2006 موضوع استقرار آن بين آمريكا، لهستان و چك آغاز شد، از سوي كشورهايي است كه ممكن است در آينده صاحب موشك شوند. به نظر آمريكا حدود 25 كشور بجز 5 قدرت هسته‌اي در تلاشند به اين موشك‌ها دست پيدا كنند. گرچه اين قبيل دولت‌ها در بومي‌سازي توليد موشك ضعف‌هايي دارند، ولي مي‌توانند از اين تجهيزات در پرتاب تسليحات شيميايي، هسته‌اي و بيولوژيكي به مراكز نظامي بزرگ و يا اهداف شهري، استفاده كنند.

بسياري از اعضاي ناتو با طرح آمريكا موافق هستند و معتقدند كه اروپا نيز در معرض تهديدات موشكي واقع است و آن را خطري فزاينده مي‌خوانند. كشورهاي روسيه و اوكراين ايجاد سيستم دفاع موشكي را گامي در راستاي كنترل سياست‌ها و اهداف نظامي خود تلقي مي‌‌كنند و آن را در راستاي سياستهاي جنگ سرد و نوعي هشدار به روسيه تلقي مي‌كنند.‌

اهداف آمريكا از استقرار سيستم دفاع موشكي ضمن مذاكرات سياسي با مقامات روسيه و اروپا، جلوگيري از پيامدهاي خطرناك حملات موشكي و هسته‌اي از سوي كره شمالي و ايران بعنوان چهره‌هايي تهديدگر صلح و امنيت جهاني مي‌باشد. از سوي ديگر آمريكايي‌ها نسبت به رهبران آينده مسكو و نيز سير حوادث در اين كشور به شدت نامطمئن هستند. لذا برپايي يك سيستم سپر موشكي پيچيده و قدرتمند را به عنوان اقدامي احتياط آميز و بازدارنده و در هرصورت به گونه‌اي چند منظوره در راستاي تقابل با بحران‌هاي فرارو تلقي مي‌كنند.

اگرچه سياست دفاعي تمامي كشورها در روند دگرگوني دائمي قرار دارد چرا كه همانگونه كه از نظر گذشت شكل تهديد و شدت بحرانهاي بين‌المللي در هزاره سوم ميلادي بصورت نامتقارن، سايبرنتيك و تغيير يافته، اما چنين روندي در ارتباط با قدرت‌هاي بزرگ از عينيت بيشتري برخوردار است. به طور كلي تحولات فن‌آورانه، تغيير ساختار نظام بين‌الملل، دگرگوني فضاي قدرت بازيگران و شاخصه‌هاي رفتاري آنها عواملي هستند كه راهبرد دفاعي آمريكا را در روند بحران‌سازي و رويارويي با بحران‌هاي بين‌المللي در راستاي منافع ملي تحت تاثير قرار داده‌اند.

نتيجه‌اي كه در سير مطالعاتي به منظور پاسخگويي به اين تحقيق مورد تاكيد قرار دارد اين است كه جهت‌گيري سياست دفاعي ايالات متحده در برخورد با تهديدات و بحران‌هاي بين‌المللي به سوي عمليات پيشدستانه گرايش يافته است. از اين رو امكان اقدامات تهاجمي از سوي آمريكا براي مقابله با بحران‌هاي نامتقارن در مناطق پيراموني وجود دارد.‌

تحولات تاريخي آمريكا نشان مي‌دهد كه نظامي‌گري در ذات تفكرات راهبردي و انديشه‌هاي دفاعي امنيتي اين كشور وجود دارد به گونه‌اي كه آنها هرگونه بازسازي در ساختار دفاعي را تامين كننده امنيت كشور تلقي مي‌نمايند. از آنجا كه جنگ نماد واقعگرايان است، اهداف استراتژي دفاعي آمريكا را مي‌توان در راستاي حداكثرسازي قدرت و بازدارندگي در برابر تهديدات و بحرانهاي بين‌المللي دانست.


رويكرد دفاعي در سير تاريخي‌

رويكرد دفاعي آمريكا در سير تاريخي آن هم وجههِ بازدارندگي داشته و هم نشانه‌هايي از قدرت تهاجمي را به همراه داشته است. بويژه پس از حادثه 11 سپتامبر رفتار دفاعي آمريكا به سمت اقدامات تهاجمي و واكنش سريع نسبت به تهديدات نامتعارف و كلاسيك برجسته شده است.

جهت‌گيري سياست دفاعي و نظامي آمريكا در دههِ 1930 در كتاب <بررسي‌‌هاي جنگ> اثر كوئينسي رايت را مي‌توان مبتني بر اجتناب‌ناپذيري جنگ و همچنين ضرورت همه جانبه براي آمادگي آمريكا جهت مقابله با قدرت‌هاي هژمونيك گرا در نظام بين‌الملل دانست.‌

مرحله دوم از سير تكاملي استراتژي دفاعي آمريكا مربوط به سالهاي نخستين جنگ جهاني دوم (1941) است كه تبعيت از الگوي بيطرفي بود. اما روزولت در سالهاي پاياني جنگ تحرك دفاعي را به منظور تقويت قدرت ملي ضروري است. لذا آمريكا به منظور حمايت از انگلستان در منازعات اروپا شركت كرد.‌

سومين مرحله از استراتژي نظامي آمريكا با رقابت‌هاي جنگ سرد با اتحاد شوروي آغاز شد. در اين دوران آمريكا به بمب هسته‌اي دست يافت. در اين شرايط شوروي راهبرد حداكثر سازي توان نظامي را با هدف مقابله با بحران‌هاي بين‌المللي، منطقه‌اي و مهار اتحاد شوروي آغاز كرد. زمينه‌هاي لازم براي شكل‌گيري سياست دفاعي رويارويي با تهديدات را جرج كنان بوجود آورد.

<هري ترومن> سياست دفاعي خود را در قالب گسترش پيمان دفاعي سازماندهي كرد. به اين ترتيب از 1948 به بعد رويارويي با تهديدات از طريق پيمان‌هاي دفاعي و اتحاديه اروپايي امكان‌پذير شد.

با شكل‌گيري ناتو در 1949 زمينه براي مقابله و محاصرهِ اتحاد شوروي در چارچوب پيمان‌هاي دفاعي - امنيتي بوجود آمد. در سال 1949 شاهد پيروزي گروه‌هاي كمونيستي در چين هستيم و در همين سال موج‌هاي انقلاب چين به شبه جزيرهِ كره منتقل شد و آمريكا در سالهاي 1950 به بعد درگير عمليات نظامي در شرق آسيا شد. اين امر سياست دفاعي - نظامي آمريكا را از فضاي بازدارندگي خارج كرد.‌

از 1955 به بعد با تثبيت موقعيت آيزنهاور بعنوان رئيس‌جمهور آمريكا وي از نظريه ژئوپليتيكي حاشيه زمين <اسپايكمن> بهره گرفته و راهبرد نظامي آمريكا در جهت مقابله با شوروي و كمونيسم در كشورهاي جهان سوم با ايجاد پيمان‌هاي دفاعي حاشيه‌اي همچون سنتو، سيتو و آنزوس شكل گرفت.‌

در 1956 خروشچف بعنوان دبيركل حزب كمونيست اتحاد شوروي كوشيد روند جديدي را در قالب همزيستي مسالمت‌آميز در سياست خارجي كشورش پيگيري نمايد. اما اين امر تغييري در سياست دفاعي آمريكا ايجاد نكرد. لذا تحرك عملياتي شوروي در اوايل دههِ 1960 به حوزه جغرافيايي سرزميني آمريكا رسيد.

بحران موشكي كوبا باعث گرديد تا آمريكا ساختار دفاعي خود را براي حداكثرسازي رقابت - همكاري با اتحاد شوروي تنظيم نمايد. از سال 1962 به بعد، سياست دفاعي آمريكا در راستاي ايجاد تعادل و جلب رضايت كشور رقيب (اتحاد شوروي) قرار گرفت. چرا كه دو رقيب در حالت توازن راهبردي قرار داشتند و در چنين شرايطي قدرت‌هاي بزرگ نمي‌توانند از ابزارهاي دفاعي و قابليت‌هاي راهبردي خود به‌گونهِ موثري استفاده نمايند. نقطه تكاملي موج تنش‌زدايي در روابط دفاعي - امنيتي آمريكا و اتحاد شوروي را مي‌توان در سالهاي رياست جمهوري نيكسون مورد ملاحظه قرار داد. رهبران سياسي هر دو كشور داراي رفتار عملگرا بوده و از انعطاف‌پذيري لازم در برابر الگوهاي رفتاري يكديگر برخوردار شدند. (برژنف - نيكسون)‌

كيسينجر معتقد بود كه آمريكا بايد بخشي از منافع راهبردي اتحاد شوروي در ساختار نظام دوقطبي را مورد شناسايي قرار دهد. استراتژي دفاعي آمريكا در سالهاي 1965 به دليل نگراني‌هاي جدي اين كشور در جنگ با ويتنام بر پايه كاهش جدال با اتحاد شوروي بنا شد. لذا آمريكا توانست از طريق كنترل تسليحاتي جهت‌گيري نظامي شوروي را تغيير دهد. به اين ترتيب مذاكرات مربوط به كنترل تسليحاتي در روابط دفاعي - راهبردي آمريكا با اتحاد شوروي در كنفرانس ژنو (1955)، كنفرانس وزراي دفاع در گلاسبورد (1967) مبني‌بر منع تحرك راهبردي در فضاي ماورا، جو، منع آزمايش اتمي و عدم گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي شكل گرفت.‌

به همين موازات سال 1969 شاهد تغيير الگوي استراتژي نظامي آمريكا در حوزه‌هاي منطقه‌اي براساس اقدامات غيرمستقيم وجنگ‌هاي دست‌نشاندگي و كاهش تحرك دفاعي در اين حوزه‌ها هستيم. در چارچوب سياست دفاعي آمريكا در دوران كنترل تسليحاتي قرارداد سالت 1 در 1972 و سالت 2 در 1979 با رويكرد محدودسازي توان راهبردي دو ابرقدرت و اجرايي كردن تنش زدايي منعقد شد.

با روي كار آمدن محافظه‌كاران سنتي در ايالات متحده زمينه‌هاي جدال جديد بين آمريكا - شوروي درخصوص مسائل دفاعي به وجود آمد. لذا به ويژه درمقطع رياست جمهوري ريگان نشانه‌هاي شكل‌گيري <بازدارندگي> گسترده در سياست دفاعي آمريكا مشهود است. اشغال افغانستان توسط نيروهاي شوروي يك زنگ خطر و تهديد جدي محسوب مي‌‌شود، اما از اواسط دهه 1980 تغييراتي به موازات به قدرت رسيدن <گورباچف> به عنوان دبيركل حزب كمونيست اتحاد شوروي در شاخص‌هاي استراتژي نظامي - دفاعي آمريكا شكل گرفت. در اين فضا آمريكايي‌ها توانستند علاوه‌بر تحرك نيروهاي متعارف خود در حوزه‌هاي پيراموني به گفت وگوهاي كاهش سلاح‌هاي راهبردي (استارت) دست يابند.در فضاي بعد از جنگ سرد كه اتحاد شوروي هيچگونه تمايلي براي اقدامات تهديدكننده براي آمريكا نداشت تهديدات نويني از حوزه پيراموني نظام بين‌الملل رودرروي ايالات متحده قرارگرفت. در مي1990 ‌ دولت بوش طرح برنامه‌ريزي دفاعي را با عنوان راهنماي سياست دفاعي آمريكا منتشر كرد. در راهنماي سياست دفاعي برضرورت رقابت راهبردي قدرت‌هاي بزرگ تاكيد شده بود.‌

حضور موثر نيروي دفاعي آمريكا در جنگ دوم خليج فارس ژانويه - فوريه 1991، بيانگر تغيير سريع در راهنماي سياست دفاعي آمريكا محسوب مي‌‌شود.

در چنين مقطعي كالين پاول، رئيس ستاد مشترك وقت ارتش آمريكا كه بعداً وزير خارجه شد طرح جديدي را بعنوان راهنماي استراتژي دفاعي آمريكا براي دوران بعد از جنگ سرد منتشر نمود و در آن بيان داشت كه آمريكا در شرايط موجود بايد براي تهديدات پراكنده و متنوع برنامه‌ريزي نمايد. لذا روندي كه توسط پاول طراحي شد مورد استفاده در كابينه كلينتون بود. در مجموع ساختار دفاعي آمريكا به گونه‌اي طراحي شد كه بتواند در دو جنگ منطقه‌اي در سطح و ميزان خليج فارس به گونه هم زمان مشاركت كند.




نوشته: محمدرضا رياحي - كارشناس روابط بين‌الملل
سایت سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران
[url]http://www.parsa-ds.com/221731/sec_9/p_12.aspx[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.