saman_777

بزرگ مردان عرصه علم و ادب ایران زمین

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

امير خواند محمد بن امير برهان الدين خاوند شاه 837- 903 ه.ق امير خواند محمد بن امير برهان الدين خاوند شاه، نام كامل اوست. وي در بلخ متولد شد. تاريخ تولد او را 837 ه.ق نوشته اند. از جواني به هرات رفت و در آنجا به اتمام تحصيلات خود در علوم مختلف معقول و منقول، همت گماشت. با وجود نزديكي به "امير عليشير نوايي" و "سلطان حسين بايقرا"، به مشاغل ديواني روي نياورد و در اواخر عمر نيز كارش به انزوا كشيد تا در رمضان 902 به علت بيماري به هرات منتقل شد و در سال 903 ه.ق درگذشت. اثر معروف مير خواند "روضة الصفا في سيرة الانبياء و الملوك و الخلفا" است كه آن را به نام امير عليشير نوايي پرداخته است. ميرخواند در جمع آوري اين تاريخ مفصل از آثار مختلف عربي و فارسي كه پيش از او در ذكر احوال انبياء، پادشاهان و علما تأليف شده بود استفاده كرد. رضا قلي هدايت، ذيلي بر اين كتاب در سه جلد- تا حوادث زمان خود- نگاشته و آن را به اسم "ناصرالدين شاه قاجار"، "روضة الصفاي ناصري" ناميده است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
استاد دکتر فریدون جنیدی نگرشی بر کارنامه استاد فریدون جنیدی استاد « فریدون جنیدی » فرزند شادروان « بکتاش ایرانی » بزرگ مرد خراسانی، در سپیده دم 20 فروردین ماه 1318 خورشیدی خیامی در کوهستان ریوند نیشابور دیده به دیدار مام میهن گشود. سال ها کوشش او در راه خود باوری ایرانیان از سرآغازی شکوهمند در جوانی اش سر چشمه می گیرد. . . و یاد آن لحظه بزرگ و بشکوه به سال 1345 در کلاس « درس تاریخ فرهنگ »( دکتر عیسی صدیق)، هنگامی که استاد صدیق درباره اوستا خوانی و پهلوی خوانی اروپاییان سخن می گفت و با ستایش بیش از اندازه از آنان، سخن را به خواندن سنگ نوشته های بیستون به کوشش راولینسون کشانید، و با چنان بزرگداشت و شور و گرمی از کار او یاد می کرد که از چشمانش درخش می جهید و گفت: « یک اروپایی برای خواندن سنگ نوشته ایرانی 30 سال زمان نهاد، و شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟» چون این سخن را گفت انگشتان دست راست را در جیب جلیقه نهاد و به دانشجویان پشت کرد. تا پشت میز بنشیند. استاد جنیدی در روند این یادآوری چنین می نویسد : در این هنگام بر پای خاسته بودم، و چون استاد مرا دید که ایستاده ام، پرسید : « بله؟ آقا ! » چنانکه آئین کلاس های او بوده، نام خودم، کلاسم، رشته ام را یاد آور شدم و استاد گفت : « بفرمایید ». من نیز با گرمایی که از نهاد جان و روانم برخاسته بود. گفتم : استاد مگر شما آن ایرانیان را که سی سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمی شناسید؟ مگر فردوسی برای زنده نگاهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی 30 سال زمان ننهاد، بازآنکه بارها گفته شده است که نان جو نیز بر سفره نداشته است ؟مگر استاد دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است ! شما به جای آنکه جوانان را برانگیزید تا 30 و 40 سال از زمان خود را بر سرفرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک می شمارید، تا در خود، ننگ ببینند و خویش را در خور و شایسته سرزنش بشمارند؟ اکنون برای آنکه بدانید جوانان ایرانی 30سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران می نهند. همین جا به شما می گویم : من ! فریدون جنیدی ! جوان ایرانی ! تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند ! اما بی گمان بنیانگذاری سازمان پژوهش فرهنگ ایران : بنیاد نیشابور را به وسیله استاد در سال 1358 می بایست کانونی بزرگ در کارکرد و کوشش او در راه ماندگی ناپذیرش دانست. تنها جایگاهی برای ایرانیان که در آن به گونه علمی و پژوهشی به ایران و فرهنگ ایرانی پرداخته می شود.تنها جایگاهی که به راستی با زندگی و سرنوشت و سرگذشت استاد توامان است. همان شاهراه و جایگاه شگفتی که بر فراز بلندای چکادهایش چنین ندا در داد : برپای خیزید و فرهنگ خویش باز شناسید و جایگاه خویش و کشور خویش را در جهان بازیابید و ارزش دستاوردهای بی شمار فرهنگی پدران و مادران خویش را در پهنه میدان فرهنگ جهانی باز بینید و در این زمان که هیاهویی خفیف، از جنبش آبخیزهای ژرفای دریای جان ایرانیان به گوش می رسد، و از همه سو جنبش های فرهنگی تازه را پدید می آورد . . . این زمان زرین را، که همهمه نهفته بیداری جان ایرانیان، نرم نرمک آشکار می شود از دست مدهید ! این تپش، تپش دل فرهنگ ایران است، آن را دریابید ! این دم، دم گرم جان نیاکان است آن را فروبرید ! و چه زیبا است نگره « فاتح عبد ا . . . »(اردمهر) روزنامه نگار و استاد تاجیک، در روزنامه صدای مردم(23 اکتبر 1992) که : بنیاد نیشابور، ذاتا همان کارهایی را بسامان می رساند که به دوران ساسانیان فرهنگستان گندی شاپور، و در ایام عباسیان: انجمن اخوان صفا در پیشگاه ملت ایران و مسلمان انجام داده بودند. اکنون استاد فریدون جنیدی به همراهی دیگر یاران و استادان بنیاد با سرافرازی بسیار در برابر روان نیاکان، در بیست و پنجمین سال بنیاد نهادن بنیاد نیشابور با انبوهی از بی مانند ترین پژوهش های گرانسنگ در راستای فرهنگ ایران باستان و ایران پس از اسلام، اقوام ایرانی و گویش شناسی، شاهنامه پژوهی، زبانهای باستانی و . . . که از سوی نشر بلخ ( وابسته به بنیاد نیشابور ) منتشر گشته و با برگزاری انجمن های آموزش خط و زبانهای پهلوی و اوستایی و فارسی باستان و انجمن های شاهنامه خوانی برای آگاهی مردمان ایرانی از چگونگی و چند و چون پرداختن به دانش ایرانشناسی، خویشکاری ( مسئولیت ) خویش را به یاری یزدان ادامه می دهد. بنیادنیشابور- سازمان پژوهش فرهنگ ایران تهران، بلوارکشاورز، روبروی پارک لاله، خیابان جلالیه، شماره 8، کدپستی: 14176 دورواژ(تلفن):88962784 دورنگار: 88962243 آدرس پایگاه اینترنتی بنیاد فرهنگی و تاریخی نیشابور : http://www.bonyad-neyshaboor.com ………….……………………….…………. متن مصاحبه ایسنا با دکتر فریدون جنیدی در يك خانه ای با هویت كاملا ايراني، پيرمرد با 66 سال سن، که نيمي از عمرش را صرف ويرايش «شاهنامه» كرده و با خود عهد بسته كه زندگي‌اش را صرف زنده کردن و گسترش فرهنگ غنی ايران زمین كند زندگی میکند . در يك عصر زمستاني پاي صحبت‌هاي فريدون جنيدي - پژوهشگر فرهنگ باستان - استاد زبان اوستایی - پهلوی - میخی و شاهنامه شناس و ایرانشناس نشستیم؛ كسي كه مهم‌ترين دغدغه زندگي‌اش رساندن نسخه سره شاهنامه به دست ايرانيان بوده است. 30 سال روي شاهنامه پژوهش كرده و قصد دارد حاصل این کوشش چندین ساله را برای آیندگان ایران زمین به یادگار بگذارد . از سال 1354 مطالعه بر روي شاهنامه را آغاز كرده و مي‌گويد: بعد از مدت كوتاهي كه شاهنامه را خواندم، دريافتم بيت‌هايي از آن با بيت‌هايي ديگر مطابقت ندارند؛ يعني رويدادي كه در شاهنامه بود، در آينده به گونه‌اي ديگر روايت مي‌شد. همان زمان بدون ويرايش شاهنامه، آن‌ها را در حاشيه‌اش مي‌نوشتم كه مطابقت ندارد. هر چه پيش‌تر مي‌رفتم، مي‌ديدم بيت‌هايي نمي‌تواند از آن شاهنامه باشد. زماني كه تصميم گرفت روي شاهنامه كار كند، شاهنامه مسكو تنها نسخه‌ موجود براي تطبيق بود؛ اما او در آغاز كار به آن دست نيافت. هر چه برداشت كرد، درواقع برداشت شخصي‌اش بود كه گمان مي‌كرد آن بيت‌ها براي فردوسي نبوده است. در همان دوره نوشتن «11 داستان رستم پهلوان» را براي جوانان شروع كرد. گاهي مي‌ديد ترجمه بيتي از شاهنامه از خود شعر زيباتر مي‌شود، به‌دليل عشق بسياري كه به فردوسي داشته، سعي مي‌كرد اين بيت‌ها را به نثر برنگرداند؛ چراكه نمي‌خواسته كار او برتر از فردوسي باشد. وقتي كارش را جدي‌تر ادامه داد، فهميد اين بيت‌ها همان بيت‌هايي است كه به فردوسي تعلق ندارند. مي‌گويد: هرگز نمي‌خواستم كار ويرايش شاهنامه را به‌طور كامل انجام دهم. دوستي به من گفت اگر كل شاهنامه را ويرايش نكني؛ خيانت بزرگي كرده‌اي؛ اين حرف در قلب من كارساز شد و ويرايش آن‌را شروع كردم. او معتقد است: كسي كه شاهنامه را ويرايش مي‌كند، بايد ابتدا با زبان‌هاي باستاني آشنا باشد؛ زيرا اصل شاهنامه از روي زبان‌هاي پهلوي و اوستايي ترجمه شده است. “خيلي از اين سردرگمي‌ها به اين دليل است كه بسياري از كساني كه شاهنامه را ويرايش مي‌كنند، زبان‌هاي باستاني را نمي‌دانند. علاوه بر اين كسي كه شاهنامه را ويرايش مي‌كند، بايد فرهنگ ايران باستان را بشناسد؛ چراكه مطالبي در شاهنامه آمده كه به فرهنگ ايران باستان مربوط است.” جنيدي همچنين آگاهي از راز و رمزهاي پنهان شعر پارسی را از ديگر شاخصه‌هاي يك ويرايشگر شاهنامه مي‌داند و ادامه مي‌دهد: اگر كسي كه شاهنامه را ويرايش مي‌كند، باید شاعري نيرومند باشد، شعرهاي تحريف‌شده را تشخيص مي‌دهد. همچنين چون در شاهنامه از اختر و نجوم سخن بسيار رفته، پژوهشگر شاهنامه، بايد از علم نجوم هم آگاهي داشته باشد. وي ادامه مي‌دهد: در شاهنامه صحنه‌هاي نبرد و جنگ بسيار زياد است، كسي كه‌ آن‌را ويرايش مي‌كند، بايد از فن‌هاي جنگي هم مطلع باشد.علاوه بر آن يك ويرايشگر شاهنامه، بايد با دشت‌ها، كوه‌ها و شهرهاي ايران آشنا باشد؛ تا اگر در جريان داستان‌ها شعر افزوده‌اي باشد، ناهماهنگي آن‌ها را از اين طريق دريابد. اين پژوهشگر، آشنايي با انديشه‌هاي ديني ايران باستان را از ديگر ملزومات يك مصحح شاهناهه ياد مي‌كند. او وقتي تمام اين موارد را بررسي كرده، ديده كه خداوند همه آن‌ها را به او داده است و اگر او شاهنامه را ويرايش نكند، به فرهنگ ايران خيانت كرده است. تا امروز هفت بار شاهنامه‌اي را كه در دست دارد، ويرايش كرده؛ همان شاهنامه‌اي كه سال آينده به دست ايرانيان مي‌رسد كه تمام بيت‌هاي افزوده به شاهنامه را دربرمي گيرد و براي هر كدام، پنج دليل براي افزوده بودن آن بيت آورده است. وي درباره اين كه چرا به شاهنامه اين همه بيت افزوده شده، معتقد است: ترجمه شاهنامه از متن‌هاي اوستايي و پهلوي به فارسي به فرمان “انوشهروان محمد بن عبدالرزاق توسي پوربابك خراساني” بوده است كه در اين كار چند نفر شريك بوده‌اند. سپس “ابومنصور معمري” - وزير “ابومنصور” - آن‌را به نثر شيواي فارسي برگرداند. اين كتاب دست به‌دست مي‌شد و ايرانيان آن‌را مي‌خواندند. امروز متاسفانه اصل كتاب در دست نيست؛ تنها مقدمه شاهنامه ابو منصوري در دست است. جنيدي ادامه مي‌دهد: پس از كشته شدن ابومنصور عبدالرزاق، “دقيقي” آن‌را به دست مي‌گيرد، ولي مرگ به دقيقي امان نمي‌دهد. زماني كه‌ فردوسي كارش را آغاز كرد، “اميرك منصور” - پسر ابومنصور - به او اعلام ياوري كرد. جنيدي اكنون مسئول بيناد فرهنگی نيشابور در تهران ( ضلع شمالی دانشگاه تهران ) است و در اين بنياد به‌صورت “افتخاري” - به قول خودش -؛ نه “رايگان” - به قول ما -، زبان‌هاي باستاني و شاهنامه را تدريس مي‌كند. در سال 58 وقتي آشفتگي بازار فرهنگ ايران را - كه بيشتر به قبل از انفلاب باز مي‌گشت - ديده، به فكر تاسيس سازمان ملي به‌صورت خصوصي مي‌افتد. بنياد نيشابور را تاسيس و تمام زندگي‌اش را صرف آن مي‌كند. با خود عهد كرده كه زندگي‌اش را براي فرهنگ ايران صرف كند. به ايسنا مي‌گويد: كسي كه جان و تنش را فداي ايران مي‌كند، براي كارهاي فرهنگي كه سودش به جوانان ايران مي‌رسد، نبايد چشم‌داشت مالي داشته باشد. دکتر جنیدی هر ساله با برگزاری کلاسهای رایگان آموزش زبان پهلوی - اوستایی - شاهنامه خوانی - خط میخی و . . . توانسته است برگ زرینی از یک ایرانی عاشق میهن را در کارنامه این کشور سترگ رقم بزند . کلاسهای وی هر ساله با استقبال زیادی روبرو می شود و امید است دولت و ملت ایران همواره یار و یاور این بزرگ مرد میهن پرست ایرای باشد . در هر گوشه و كنار خانه قديمي فريدون جنيدي، عكسي از فرزند از دست‌رفته‌اش به ديوار نصب شده و به آدم‌ها چشم دوخته… سكوت اين خانه كمي آزار‌دهنده است؛ ولي با اين همه پيرمرد تنها نيست، چراكه فرزندان ايران را فرزندان خود مي‌داند و بزرگ‌ترين افتخارش به فرزندان اين مرز و بوم را، تدريس شاهنامه و زبان‌هاي باستاني كه ميراث كهن ما ايرانيان است، عنوان مي‌كند. اين است كه شاگردانش هم احساس پدر و فرزندي را با تمام وجود به اين مرد مي‌رسانند. كتاب‌خانه گرد و غبار گرفته‌اش مملو از انبوه كتاب‌هاي زبان‌هاي باستاني است كه سال‌ها روي آن‌ها پژوهش كرده و باورمان نمي‌شود كه در روزگاران گذشته اجداد ما با آن سخن مي‌گفته‌اند؛ چراكه اين زبان، امروز رو به فراموشي است. او سالهاست زبان‌هاي باستاني را تدريس مي‌كند و معتقد است كه دانشگاه‌هاي ما زبان‌هاي باستاني را خوب ياد نمي‌دهند. به همين دليل به آموزش آن‌ها تصميم مي‌گيرد. جنيدي به خبرنگاران ايسنا مي‌گويد: يك ايراني بايد از ريشه خود آگاهي داشته باشد. گم‌گشته ما ايرانيان تنها شاهنامه فردوسي است، چاره درد اين مردم براي آگاهي از گذشته پرافتخارشان اين است كه شاهنامه را بخوانند. اين شده دليل محكمي كه اين پژوهشگر تمام عمرش را صرف شناساندن شاهنامه و آموزش آن به جوانان كند. او از اين موضوع گلايه دارد كه عرب‌ها به دوران جاهليت خود افتخار مي‌كنند، اما ايرانيان به گذشته درخشان و پرافتخارشان توجهي نشان نمي‌دهند. بنياد نيشابور جايي قديمي و كوچك و با امكاناتي نه‌چندان، مكاني است كه او با عشق به ايران و شاهنامه، فرهنگ ريشه‌دار ايران را به جوانان يادآوري مي‌كند و به آن‌ها، آن فرهنگ غني چند هزار ساله را مي‌شناساند. فريدون جنيدي متولد 1318 نيشابور است كه علاوه بر 30 سال پژوهش بر روي شاهنامه و ويرايش آن، تاكنون 30 جلد كتاب درباره فرهنگ و تاريخ ايران نوشته است؛ از جمله آن‌ها: “زندگي و مهاجرت آرياييان برپايه گفتارهاي ايران”، “فرهنگ واژه‌هاي اوستايي”، “حقوق بشر جهان امروز و حقوق جهان در ايران باستان”، “زمينه شناخت موسيقي ايراني”، “نامه فرهنگ ايران”، “داستان‌هاي شاهنامه”، “سرگذشت ايران” است. علاوه بر اين آثار، جلد دوم “زندگي و مهاجرت آرياييان بر پايه‌هاي گفتارهاي ايران” را با افزوده‌هاي بيشتري با نام “داستان ايران” براي چاپ آماده دارد. فریدون جنیدی ، شاهنامه پژوه و ایران شناس ، فردوسی را یگانه کسی دانست که درفش هماره بر افراشته کاویان ایرانیان را در گذر تاریخ ایران به دوش گرفته است. فریدون جنیدی که به مناسبت 25 اردی بهشت ماه ، روز بزرگداشت فردوسی به اصفهان رفته بود در نشست انجمن مثنوی پژوهان ایران در حالی که اشک شوق بر گونه هایش روان بود و صدای لرزانش نشانگر انگیزش درونی اش بود با اشاره به اعلام سال اتحاد ملی و نقش فردوسی و شاهنامه در ایجاد همبستگی ملی از شهرداری اصفهان خواست تا به تعهدات خود در تکمیل پروژه نیمه کاره بنیاد فردوسی در اصفهان ، عمل کنددر پایان سخنرانی استاد فریدون جنیدی که درباره روش های کار او در سنجش بیت های افزوده به شاهنامه بیان شد ، انجمن مثنوی پژوهان ایران به پاس 30 سال تلاش شبانه روزی استاد فریدون جنیدی در راه بازشناسی تاریخ و فرهنگ ایران ، افزون بر یک جلد کتاب شرح مثنوی « گنج روان » اثر استاد علی عربیان ؛ به عنوان یک حرکت نمادین قطعه ای از خاک مقدس ایران را که از پاسارگاد محل آرامگاه کوروش بزرگ ابر مرد تاریخ به ارمغان آورده بود و در داخل یک جعبه ارزشمند هنری خاتم ، کار دست هنرمندان اصفهانی تعبیه شده بود به عنوان با ارزش ترین هدیه به ایشان تقدیم نمود و در حالی که سرود ملی ای ایران در تالار طنین انداز بود و حاضران یک صدا آن را می خواندند ، دکتر جنیدی در برابر دیدگان دوستداران ایران زمین ، برآن بوسه زد و بر آستانش سر سایید. شایان ذکر است مدیرت پایگاه آریارمن “ارشام پارسی” خود یکی از شاگردان کوچک این استاد گرانمایه بوده است و در کنار دست ایشان زبان پهلوی را آموخته است . از یزدان پاک برای ایشان و همه کسانی که دغدغه ایران زمین را در سر دارند آرزومند تنی سالم همراه با سربلندی و افتخار هستیم . ایدون باد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هاشم رفيعي تبار استاد گروه فيزيك پزشكي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي و رييس پژوهشكده علوم نانو پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي به عنوان چهره ماندگار امسال معرفي و تقدير شد. وي كه در سال 1327 در تهران به دنيا آمده، علاوه بر تدريس در دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي از سال 1348، سال‌ها در دانشگاه‌هاي ژاپن و انگلستان به تحقيق و تدريس اشتغال داشته و از نخستين پايه‌گذاران علوم و فن‌آوري نانو در كشور است. دكتر رفيعي تبار كه پايه‌گذار كميته نانوتكنولوژي وزارت علوم است، تجربه سال‌ها رياست بخش علوم نانو در دانشگاه گرينچ انگلستان و تحقيق و تدريس در دانشگاه‌هاي آكسفورد و توهوكو ژاپن را پشت سرگذاشته است. يك كتاب در دست چاپ در انتشارات دانشگاه كمبريج، بيش از 50 مقاله علمي در نشريات معتبر جهاني و مديريت چندين پروژه بزرگ علمي در انگلستان، ژاپن و ايران بخش ديگري از كارنامه علمي اين دانشگر ايراني را تشكيل مي‌دهد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مجيد درخشانی محمود امین:مجيد درخشاني، تربيت‌يافته كانون چاووش است و موسيقي را نزد بزرگاني چون محمدرضا لطفي فرا گرفته است. . اين سابقه براي او پشتوانه و استوانه قرص و محكمي است كه از او يك نوازنده و آهنگساز توانا ساخته است. وي پس از بازگشت به ايران در سال 1383 گروه موسيقي خورشيد را تاسيس كرد كه تاكنون بسيار فعال بوده است. او در سال گذشته به گروه آوا پيوست كه چند سالي دست از فعاليت كشيده بود. اگرچه درخشاني سال‌ها پيش همكاري با محمدرضا شجريان را در آلبوم «در خيال» تجربه كرده بود اما حضور در گروه آوا شكلي ديگر از همكاري است كه براي وي يك تجربه تازه تلقي مي‌شود. او به تازگي از اصفهان برگشته و كنسرت اخير گروه را با حضور جوانان و استقبال اصفهاني‌ها بي‌سابقه ارزيابي كرد.اين گفت‌وگو درحالي انجام شد كه وي و دوستانش در هتل عباسي اصفهان خودشان را براي اجراي واپسين شب كنسرت آماده مي‌كردند. بخوانيد: چطور شد كه شما به يكباره به گروه آوا پيوستيد؟ حقيقت اين است كه همكاري با استاد شجريان و گروه آوا به‌منظور ادامه فعاليت‌هاي گروه آوا نبود. ما به بهانه ساخت و ضبط و توليد در كنار يكديگر جمع شديم و به تدريج اين تصميم گرفته شد كه همين افراد در كنار هم گروهي تشكيل بدهيم كه نامش آوا باشد. استاد اين گروه را داشتند و مجموعه آثاري را كه با هم تمرين كرده بوديم، بهانه‌اي بود تا دوباره اين گروه فعال شود و كارهاي ما هم تحت لواي يك عنوان انسجام پيدا كند. پس گروه «آوا»ي جديد را مي‌توان ادامه آن گروه «آوا»ي سابق تلقي كرد؟ بله، تقريباً مي‌توان گفت اين گروه در ادامه فعاليت‌هاي گروه سابق كارش را ادامه مي‌دهد. اين گروه شباهت‌هايي به آن گروه دارد اما نمي‌توان گفت صددرصد مانند آن است. طبعاً هر آدمي كه وارد يك گروه مي‌شود، سلايق و تفكرات خاصي را همراه خود مي‌آورد و روي روند كار گروه تاثيرگذار خواهد بود. از طرف ديگر آواي سابق يك گروه كامل‌تر بود و از سازهاي بيشتري استفاده مي‌كرد اما حالا كمي كوچك‌تر و جمع و جورتر شده است. به همين دليل چندان مناسبت ندارد كه اسم گروه را روي چنين تركيبي گذاشت. گروه براي من تعريفي وسيع‌تر و بزرگ‌تر دارد. اين مجموعه تركيبي از 5ـ4 نوازنده است كه در كنار يكديگر نشسته‌اند و سعي در اجراي موسيقي دارند. به نظرم بايد بيشتر به اين مقوله پرداخت و مانند غربي‌ها روي تركيب‌هاي مختلف نامگذاري كرد. مثل كوارتت (چهارنوازي)، تريو (سه‌نوازي)، دوئت (دونوازي) و ... در سال‌هاي اخير ما شاهد اين بوديم كه گروه‌نوازي در موسيقي ايراني با مشكلات زيادي روبه‌رو بوده است. فكر مي‌كنيد چرا پس از گذشت سال‌ها هنوز نتوانسته‌ايم به يك تركيب اركسترال تعريف شده برسيم؟ سازهاي ما براي حضور در اركستر و امكان هماهنگي محدودند. مگر اينكه سازهاي جديدي توسط اساتيد سازنده ساز مثل استاد قنبري مهر ساخته شود كه قابليت استفاده در اركستر را داشته باشند. ما وقتي مي‌توانيم در گروه‌نوازي به يك جايگاه تثبيت شده و خوب برسيم كه اشكال فني سازهايمان رفع شود. ممكن است سازي مثل تار براي تكنوازي و بداهه‌نوازي ساز بسيار خوب، خوش‌صدا و كارآمد باشد اما در گروه‌نوازي يك ساز ضعيف است و توانايي‌هايش افت مي‌كند. براي اينكه ما دائم در اركستر نمي‌توانيم درگير كوك و مسائل جانبي سازهايمان باشيم فكر مي‌كنم در آينده بايد اتفاقي براي سازهاي ايراني بيفتد و براي كوك آنها فكر ‌شود تا ما بتوانيم از آنها در اركسترهاي بزرگ استفاده كنيم. حتي اگر شده باشد كه صداي اين سازها تغيير كند. از طرف ديگر، ما براي تكميل يك اركستر با سونوريته موسيقي ايراني مستقل به سازهايي نياز داريم كه محدوده صوتي‌شان بم باشد. مثل كنترباس كه وسعت زيادي براي بم كردن صداي اركستر دارد. اركسترال كردن موسيقي ايراني تا چه حد ضروري است؟ نسل امروز سليقه‌هاي خاص خودش را دارد و نياز به اركستري‌شدن در همه جاي دنيا ديده مي‌شود. به دليل اينكه اركسترال شدن سبب تنوع رنگ‌آميزي صوتي و در نتيجه گسترش دايره مخاطب مي‌شود. در واقع اركستراسيون امكان گفت‌وگوي وسيع‌تري را به موسيقيدان مي‌دهد تا بتواند به اشكال مختلف هنرش را ارائه دهد. در واقع نياز به رنگ‌آميزي صوتي و سوال و جواب‌هاي موسيقايي چيزي است كه امروزه روز بسيار مورد توجه است و امكانات خاص خودش را مي‌طلبد. بي‌شك روز به روز اين نياز بيشتر احساس خواهد شد، همانطور كه اين موج از كلنل وزيري آغاز شد و هرچه به سال‌هاي اخير نزديك شد، شكل ايراني‌تري به خود گرفت. به هر حال نوازنده‌هاي موسيقي ايراني و نوازنده‌هاي آن در سال‌هاي اخير به قابليت‌هاي فراوان خود پي برده‌اند و اگر در يك همنشيني با سازهاي كلاسيك هم قرار بگيرند، يك حضور مستقل دارند. در اين زمينه ما خيلي پيشرفت كرده‌ايم ولي متاسفانه در زمينه آهنگسازي پيشرفت چنداني نداشته‌ايم. البته اين جمله نقض توانايي نوازنده‌هاي ما نيست. اركسترها اجراي خوبي دارند اما آثار درخور توجهي در سال‌هاي اخير براي اجرا با اركسترهاي بزرگ خلق نشده است. شما دليل اين عدم خلاقيت و ماندگاري آثار موسيقايي را در چه مي‌بينيد؟ فكر مي‌كنم بسياري از كساني كه دست به ساخت آهنگ مي‌زنند، موسيقي ايراني را خوب نمي‌شناسند. يعني درك درستي از جمله‌بندي موسيقي ايراني ندارند. نمي‌دانند يك جمله كه شروع مي‌شود تا وقتي كه به پايان برسد، بايد چه مراحلي را طي كند. در واقع يادگيري زودگذر آنها و تامل نكردن روي اجزاي موسيقي ايراني سبب شده كه آنها نتوانند احساس نهفته در موسيقي ايراني را به خود و در نتيجه به مخاطب انتقال دهند. به همين دليل آثار ماندگار نمي‌شوند. شما ببينيد در 30 سال اخير چند ملودي و تصنيف ماندگار خلق شده است. خيلي كم است. دست‌ كاردان در كار نيست. فكر مي‌كنم بخش عمده‌اي از اين نقيصه به عدم حمايت دستگاه‌هاي دولتي و موسسات توانمند برمي‌گردد. در سال‌هاي اخير جوانان بسيار بااستعداد و با ذوقي را ديدم كه آثار خوبي خلق كرده‌اند اما به دليل حمايت نشدن از سوي حاميان بزرگ از گردونه خلق خارج شده‌اند. كارهاي درخشاني را در پايان‌نامه‌هاي دانشجويي مي‌بينيم كه انتشار آنها فرصت مناسبي براي معرفي استعدادهاست. از طرف ديگر، فكر مي‌كنم همنسلان ما راه‌ها را براي جوانان بسته‌اند و اجازه نمي‌دهند آنها به ميدان بيايند. به موضوع خوبي اشاره كرديد. به نظر مي‌رسد برخي از استادان موسيقي ايراني چندان دل خوشي از مطرح شدن نسل جوان ندارند؟ نسل جوان امروز در تكنيك نوازندگي و اطلاعات تئوريك نسبت به نسل‌هاي پيشين بسيار قوي‌ترند. شايد عده‌اي با خود فكر مي‌كنند اگر به چنين جوان‌هايي پر و بال بدهند، آنها بيايند و جاي بزرگ‌ترها را بگيرند. متاسفانه اين بيم و اين طرز فكر همچنان وجود دارد. شما در اوج سال‌هاي پختگي خود به سر مي‌بريد و امكان فعاليت‌هاي مستقل بسياري را داريد. از اينكه در همكاري با آقاي شجريان زير سايه ايشان بمانيد، هراسي نداريد؟ زير سايه كه هيچ وقت نمي‌مانم. چون آقاي شجريان امكان استقلال را به همه اعضاي گروهش مي‌دهد. نمونه‌اش اينكه از اعضاي گروه مي‌خواهد هنگام جواب آوازهاي خودشان را رها كنند و هنرشان را به معرض نمايش بگذارند. او مي‌خواست كه هيچ وقت به فكرش نباشيم و هنر تکنوازی را نشان بدهيم. در واقع زير سايه ماندن يك اتفاق ظاهري است و هر كسي مي‌تواند به تنهايي و با استقلال كامل به كارش ادامه بدهد. علاوه بر تمام اين موضوعات فراموش نكنيد كه همكاري با استاد شجريان، به اعتبار و ارزش يك نوازنده اضافه مي‌كند، نه كم. من هنوز در حال يادگيري هستم. ارزيابي‌تان از كنسرت تهران و اصفهان چيست؟ كنسرت تهران در مجموع و با همه حرف و حديث‌هايي كه وجود داشت يك كنسرت موفق بود كه شكل تكميل شده‌اش را در اصفهان تجربه كرديم. اجراهاي پرشوري بود كه واقعا كم‌سابقه بود. گروه شما در كنسرت اصفهان چه تغييراتي داشت؟ در اين اجرا يك نوازنده ني به نام شاهو عندليبي به تركيب اصلي گروه كنسرت تهران اضافه شد و به جاي آقايان فرجپوري و فيروزي، سينا جهان‌آبادي (كمانچه) و محمدرضا ابراهيمي (عود) جايگزين شدند. پس در واقع اين گروه گروه «آوا» نبود؟ بله، اين گروه تركيب ديگري بود كه ان‌شاءالله در ادامه با افزودن چند نوازنده ديگر به چهارده نفر خواهد رسيد و آثاري جديد را توليد خواهد كرد. اگر امكان دارد راجع به قطعاتي كه در اصفهان اجرا كرديد، توضيحاتي بدهيد. قطعات همان قطعاتي بود كه در تهران اجرا شد با اين تفاوت كه آوازها و اشعار كمي تغيير كرد. استاد بيشتر از اشعار مولوي استفاده كردند و گوشه‌هايي را اجرا كردند كه در تهران اجرا نكرده بودند. وضعیت موسیقی حال حاضر را چگونه ارزیابی می کنید؟ به هر حال و به رغم بی مهری هایی که نسبت به موسیقی می شود این هنر متعالی به کار خود ادامه می دهد.خوشبختانه در تابستان گذشته با برگزاری چند کنسرت مهم چرخ موسیقی ایرانی سرعت بیشتری گرفت و همین نکته سبب شده است که خون تازه ای در رگ های موسیقی ایران جاری شود .امیدوارم روزی برسد که پیوند میان هنرمندان موسیقی باعث شود این هنر از تنهایی و بی یاوری بیرون بیاید . http://tehran-emrouz.com/news/268/15.jpg http://tehranemrooz.ir/v2/Default_view.asp?NewsId=37615

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی در سال 832 و به قولی 834 ه.ق. در کرمان فوت نموده و در ماهان در ميان باغی مصفا مدفون شده است. هستة اوليه گنبدی منفرد بوده که در سال 840 ه.ق. و به دستور "احمدشاه دکنی" ساخته شده و به تدريج توسعه يافته است و 32000 مترمربع مساحت دارد و از چندين صحن تشکيل شده است. ورودی امروزی از شرق است و اولين صحن آن اتابکی نام دارد که به صحن وکيل الملکی راه دارد. از اين صحن به رواقهای دورة قاجاريه و گنبدخانه و رواق شاه عباسی و صحن حسينيه دسترسی دارد که آخرين صحن آن بيگلربيگی ناميده می شود که به خانة متولی باشی ختم می گردد. اين مجموعه طی شش قرن بنا شده و تداوم معماری ايران را در شش قرن گذشته و به صورت زيبايی به تماشا گذارده است. بيشترين توسعة اين مجموعه در دوران قاجاريه انجام شده و معماران آن (رواق و صحن ميرداماد) استاد "کمال الدين حسين" و بانی آن بکتاش خان , صحن حسينيه "استاد رضا" و بانی آن "عبدالحميد ميرزا" می باشد. صحن وکيل الملکی و رواقها نيز به دستور وکيل الملک اول و دوم در سالهای 1285 ه.ق. بناگرديده است. عناصر تزئينی مجموعه شامل کاشيکاری , کاربندی , مقرنس , گچبری و نقاشی است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ابوالمجدود مجدودبن آدم سنايي سنايي حكيم ابوالمجدود مجدودبن آدم سنايي، شاعر بزرگ و عارف عاشق در اواسط يا اوايل نيمه دوم قرن پنجم هجري قمري درغزنين چشم به جهان گشود. پس از آگاهي از فنون زبان و سخنوري، به عادت شاعران زمان به دربار روآورد و در دستگاه غزنويان به جرگه شاعران مداح درآمد. زندگي سنايي در آغاز آميخته با آلودگيهاي اهل دربار بود؛ تا اين كه شاعر بزرگ به جذبه حق، صيد كمند عشق شد و جمال دوست،غارتگر جان و دلش گرديد. سوداي عشق، انگيزه پشت كردن و بريدن او از امور و اوهام دنيوي بود. درباره تحول دروني و رويكرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه به افسانه‏اي معتقد بودند كه جامي در نفحات‏الانس آن را چنين روايت مي‏كند: «سلطان محمود سبكتكين در فصل زمستان به عزيمت گرفتن بعضي از ديار كفار از غزنين بيرون آمده بود و سنايي در مدح وي قصيده‏اي گفته بود. مي‏رفت تا به عرض رساند. به در گلخن رسيد كه يكي از مجذوبان و محبوبان كه از حد تكليف بيرون رفته و مشهور بود به «لاي خوار»؛ زيرا كه پيوسته لاي شراب خوردني، در آن جا بود. آوازي شنيد كه با ساقي خود مي‏گفت كه: «پر كن قدحي به كوري محمودك سبكتكين تا بخورم!» ساقي گفت: «محمود مرد غازي است و پادشاه اسلام!» گفت: «بس مردكي ناخشنود است. آنچه در تحت حكم وي درآمده است در حيز ضبط، نه درآورده مي‏رود تا مملكت ديگر بگيرد.» يك قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پركن قدحي ديگر به كوري سنائيك شاعر!» ساقي گفت: «سنايي مردي فاضل و لطيف است.» گفت: «اگر وي لطيف طبع بودي به كاري مشغول بودي كه وي را به كار آمدي. گزافي چند در كاغذي نوشته كه به هيچ كار وي نمي‏آيد و نمي‏داند كه وي را براي چه كار آفريده‏اند.» سنايي چون آن بشنيد، حال بر وي متغيير گشت و به تنبيه ان لاي خوار از مستي غفلت هشيار شد و پاي در راه نهاد و به سلوك مشغول شد. تغيير رويه شاعر چه به صورت ناگهاني و آني باشد و چه از روي علم و آگاهي و معرفت و شناخت، عملاً زندگي و انديشه او را متحول و دچار دگرگوني كرد. سالهايي از دوره نوجواني وي در شهرهاي بلخ، سرخسو هرات نيشابور سپري شد و احتمالاً در همان ايام راه كعبه در پيش و به زيارت حج مشرف شد. در همين سفر معنوي بود كه بسياري از شيفتگان حقيقت و عرفان را شناخت و مقدمات انقلابي دروني در وي پديد آمد. به هر تقدير، شاعر شوريده بقيه عمر را در كنج خلوت و انزواي صوفيانه گذراند و به تدوين و تنظيم اشعارش پرداخت و از جمله، مثنوي مشهورش به نام حديقة‏الحقيقه و شريعة‏الطريقه را به اتمام رساند. سنايي در سال 535 ه . ق در گذشت و اكنون مقبره‏اش در غزنين، زيارتگاه خاص و عام است. آثار او غيير از ديوان غزليات و قصايد،عبارتند از: 1 ـ حديقة‏الحقيقه و شريعة‏الطريقه: اين مثنوي را الهي‏نامه نيز مي‏نامند، داراي ده هزار بيت در ده باب است. سنايي سرايش آن را در سال 524 ه . ق شروع كرد و در سال 525 ه . ق به اتمام رساند. موضوعات اين كتاب، علاوه بر نعمت (ستايش) خدا و رسول و آل و اصحاب او، درباره عقل و علم و حكمت و عشق است. حديقة‏الحقيقه از منظومه‏هايي است كه بر بسياري از شاعران تأثير گذارده است. سنايي با سرودن اين منظومه، باب تازه‏اي را در سرايش منظومه‏هاي عرفاني در تاريخ ادب و عرفان گشود. شاعران بزرگي همچون خاقاني و نظامي به ترتيب تحفةالعراقين و مخزن‏الاسرار را تحت تأثير مستقيم اين منظومه سرودند و سالها بعد، عطار و مولانا سرايش مثنويهاي عرفاني را به اوج تكامل رساندند. 2 ـ سيرالعباد الي معاد: سير العباد، مثنويي با بيش از هفتصد بيت است كه شاعر در آن به شيوه تمثيلي از خلقت آدمي و اقسام نفوس و عقل و مسائل اخلاقي سخن مي‏گويد. 3 ـ طريق التحقييق؛ 4 ـ كارنامه بلخ؛ 5 ـ عشقنامه؛ 6 ـ عقلنامه؛ 7 ـ تجربة‏العلم. شعر سنايي، شعري توفنده و پرخاشگر است. مضامين اغلب قصايد او در نكوهش دنياداري و دنياداران است. او با زاهدان ريايي و حكام ستمگر كه هر كدام توجيه‏گر كار ديگري هستند، بي‏پروا مي‏ستيزد و از بيان حقيقت عريان كه تلخ و گزنده نيز مي‏باشد، ابايي ندارد. سنايي با نقد اوضاع اجتماعي روزگارش، علاوه بر بيان دردها و معضلاتي كه دامنگير زمانه شده است، نشان مي‏‏دهد كه شاعري اهل درد و دين است؛ آن هم در زمانه‏اي كه سروران راستين شريعت در آن جايي ندارند و اهل فسق و تظاهر بر سرير قدرت تكيه زده‏اند؛ پادشاهان زورمدار به داد دادخواهان ضعيف نمي‏رسند و بلكه به بيداد مي‏كوشند. تفكر شبه يوناني بر تفكر شرعي و وحياني غلبه كرده است؛ در صوفيان، صفايي نيست؛ مجالس ذكر، مجالس برنج و شير و شكر شده است و از زهد و عرفان و اسماي الهي در آنها خبري نيست؛ حرام‏خواري رايج و خالصان خوب كردار منزوي شده‏اند؛ نشاني از سلامت دين و درستي وجدان در ابناي زمانه ديده نمي‏شود؛ و... بخش عمده‏اي از مضمون و انديشه در قصايد سنايي بر مدار انتقادات اجتماعي است. لبه تيز تيغ زبان او در اغلب موارد متوجه زراندوزان و حكام ظالم است. سنايي بارها با تصوير زندگي زاهدانه پيامبر و معصومين و صحابه و تأكيد بر آن در قصايدشؤ سعي دارد جامعه آرماني خود ـ كه عرصه ظهور در واقعيت يدا كرده است ـ را نشان دهد. انديشه زهد و عرفان نيز از مهمترين محورهاي موضوعي در قصايد سنايي است. نكوهش دنيا، تفكر درباره مرگ، توصيه به گسستن از آرزوهاي طولاني و بي‏حد و حصر، تذكر به خويشتن حقيقي آدمي، از مضامين رايج قصايد اوست: اي مسلمانان خلايق حال ديگر كرده‏اند از سر بي‏حرمتي معروف منكر كرده‏اند شرع را يك سو نهادستند اندر خير و شر قول بطلميوس و جالينوس باور كرده‏اند عالمان بي‏عمل از غايت حرص و امل خويشتن را سخره اصحاب لشكر كرده‏اند خون چشم بيوگان است آن كه در وقت صبوح مهتران دولت اندر جام و ساغر كرده‏اند... تا كي از دارالغروري ساختن دارالسرور؟ تا كي از دارالفراري ساختن دارالقرار؟ بر در ماتم سراي دين و چندين ناز و نوش؟ در ره رعنا سراي ديو و چندان كار و بار ... اگر فردوسي و ناصرخسرو را استثنا كنيم، سنايي از اولين شاعران تفكر مدار تاريخ شعر فارسي است كه با تزريق انديشه عرفاني به كالبد شعرش، زمينه تحولي وسيع را در نگرش و شيوه فكر شاعران پس از خود به وجود مي‏آورد و سايه سنگينش بر شعر فارسي تا چند قرن پس از او گسترده مي‏شود. راهي كه سنايي در پيش مي‏گيرد، فقط منحصر به يك قالب نمي‏ماند؛ بلكه قدرت شاعر در به كارگيري الفاظ و تسلط او بر زبان شعر، همراه با انديشه‏هاي بديعي كه دارد، به او اين امكان را مي‏دهد تا هم در غزل و هم در مثنوي و قصيده طرحي نو درافكند در صورتي كه تا پيش از او، موضوع قصيده محدود به مدح پادشاهان و وابستگان درباري و احياناً توصيفات طبيعي همچون بهاريه و خزاينه‏ها و... بود و نمايندگان مشخص اين نوع قصايد، شاعراني همچون عنصري، فرخي و منوچهري بودند. غزل نيز در حوزه عشق مجاز و هوا و هوسهاي زميني محدود مانده بود و شاعران، وابستگان خاك بودند تا طايران افلاك. مثنوي حماسي با كار عظييم حكيم فردوسي تثبيت شده بود و به جز چند قصه منظوم عاشقانه، اثر سترگ ديگري در اين قالب مجال ظهور نيافته و ظرفيت حقيقي آن هنوز ناشناخته بود. شورش سنايي بر خويش، عين شورش او بر وضع موجود زمانه بود و تبعات اين تحول و دگرگوني بي‏هيچ تصنع و تكلفي در آثار و اشعار او نمايان شد؛ وي از اولين شاعراني بود كه طرح مسائل اجتماعي و عرفاني و زهد و حكمت معنوي را در قصيده رايج كرد و در اين كار، صاحب مقامي شامخ شد؛ طوري كه هنوز بسياري از قصايد او نمونه برتر قصايد اجتماعي، عارفانه و زاهدانه‏اند. در حوزه غزل نيز سنايي پنجره اشراق و جذبه‏هاي معنوي را به روي آن گشود و غزل را زبان عشق و شور عارفانه كرد. سنايي در قالب مثنوي به بيان حكمت معنوي و نعمت پيامبر (ص) با نوعي بيان تمثيلي پرداخت كه الهام بخش بسياري از شاعران پس از خود، همچون خاقاني و نظامي و عطار و مولوي در سرودن مثنويهاي حكمي و عرفاني شد. بيهوده نيست كه خاقاني براي اثبات ارج و عظمت شعرش، خود را با سنايي مقايسه مي‏كند و مدعي است كه خلف شايسته سنايي است: چو زمان عهد سنايي درنوشت آسمان چون من سخن گستر بزاد چون به غزنين ساحري شد زير خاك خاك شروان ساحري نوتر بزاد و نظامي، مخزن‏الاسرارش را با حديقة‏الحقيقه سنايي برابر مي‏نهد: نامه دو آمد ز دو ناموسگاه هر دو مسجل به دو بهرام شاه آن زري از كان كهن ريخته وين دري از بحر نو انگيخته آن به درآورده ز غزني علم وين زده بر سكه رومي رقم و مولانا مي‏سرايد: عطار روح بود و سنايي دو چشم او ما از پي سنايي و عطار آمديم زبان شعر سنايي در قصايد و مثنويهايش زباني صلب و سخت است؛ چه هنگامي كه لب به سخن حكيمانه باز مي‏كند و چه زماني كه بر ريزه‏خواران خوان تملق برمي‏شورد. قصايد او چنان قلعه‏هاي باشكوهي هستند كه تسخير آنها از عهده هر پهلواني برنمي‏آيد و هم از اين روي است كه از انبوه شاعران عارف و غير عارف تاريخ ادب فارسي فقط بعضي توانايي آن را داشته‏اند كه رخنه‏اي در قلعه‏هاي او به وجود آورند و غنيمتي فراچنگ آرند. زبان قصايد او در عين استواري و استحكام، زيبايي و ويژگيهاي زيبايي شناختي خاص خود را دارد. زبان حكمت، انتقاد و عشق است؛ و گاه در حكم تيغ برنده‏اي است كه حتي خود شاعر نيز از گزند آن مصون نمي‏ماند و هنگامي كه جنون شاعرانه او گل مي‏كند، ديگر هيچ زنجيري را تاب آن نيست كه او را مقيد اوامر ملوكانه و اخلاق رايج آدمهاي كمتر از متوسط نگهدارد. غزليات سنايي به حكم مضمون عاششقانه‏اي كه دارند، لطيفتر و قلندرانه‏ترند؛ البته هنگام داوري درباره شعر سنايي همواره بايد دو دوره فكري او را در نظر داشته باشيم؛ زيرا شعر او پيش از تحول و انقلاب دروني‏اش بيشتر با وضع موجود زمانه هماهنگ بود و او را شاعري مداح و مقلد محسوب مي‏شد؛ اما پس از تحول دروني، شعر او نيز متحول، و تفكر و حكمت معنوي وجه مميز و غالب شعر او شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
احمد بهمنيار تاريخ و محل تولد :1301 هجرىقمرى - كرمان تاريخ و محل وفات : 1334ه.ش - تهران تخصص :محقق ادبيات و اديب آثار :مهمترين آثار ويعبارتند از: - تحفهاحمديه در شرح الفيه 2 جلد ( 1290 هجري شمسي) - مقدمه و تصحيح اسرار التوحيد في مقامات شيخ ابوسعيد (1313ه.ش) - چاپ رساله حورائيه تأليف عبيدا... بن محمود شاشي معروف به خواجه احرار(1313ه.ش) - مقابله و تصحيح التوسل الي الترسل: بهاءالدين محمد بن مؤيد بغدادي (1315 ه.ش) - تصحيح و تعليقات بر تاريخ بيهق ،تاليف ابوالحسن علي بن زيد بيهقي (1317 ه.ش) - تلخيص اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابي سعيد براي دبيرستانها 1320 ه.ش) زندگي نامه :استاد احمد بهمنيار از محققان و ادباي فاضل دوره معاصر، در سال 1301 هجريقمري در شهر كرمان به دنيا آمد. بهمنيار تحصيلات ابتدائي و متوسطه خود را در نزدپدرش استاد محمد علي مدرس (كه مردي فاضل و مطلع از علوم رياضي قديم و فنون ادب زبانهاي فارسي و عربي بود) به پايان رسيد و در جواني از مدرسان مشهور زبان وادبيات عرب گرديد. وي در سال 1329 هجري قمري همزمان با اوج گرفتن نهضت مشروطه در ايران به حزب دموكرات كرمان پيوست و روزنامه هفتگي دهقان را كه ارگان آن حزب بود منتشر نمود. بهمنيار در كشاكش جنگ جهاني اول به گناه آزادگي و آزادي خواهي از شهر و ديارخود به فارس رانده شد و در آنجا به مدت 14 ماه زنداني شد; با اين حال در همين دوران به فراگيري زبانهاي انگليسي و تركي استانبولي پرداخت و به اين دو زبان تسلط يافت .بهمنيار پس از آزادي از زندان به خدمت وزارت دارائي درآمد و با سمت بازرسهفت سال در مشهد بسر برد. وي در اين ايام ضمن آشنايي با شاعران و سخنوران بزرگ خراسان روزنامه فكر آزاد را به مدت دو سال در مشهد منتشر ساخت و پس از بازگشت به تهران نيز انتشار آن را در پايتخت ادامه داد. بهمنيار در سال 1305ه.ش به سمت رياست دارالمعلمين تبريز برگزيده شد. يكسال بعد به دعوت وزارت عدليه عهده دار امور قضاوت شد و چند سال در شهر هاي قزوين و همدان به قضاوت پرداخت. استاد بهمنيار در سال 1310ه.ش در دانشسرايعالي و مدرسه عالي سسپهسالار تدريس زبان و ادبيات عربي را آغاز كرد. اين دانشمند فرزانهپس از تأسيس دانشگاه تهران (1313ه.ش) به عنوان استاد زبان و ادبيات عربي دانشكده ادبيات برگزيده شد و از اين تاريخ تا سال 1334ه.ش كه نقاب خاك بر رخ كشيد زندگي خود را وقف مطالعه، تحقيق و تأليف نمود. در طي اين دوره گروه قابل توجهي از اساتيدبرجسته فعلي تاريخ و فرهنگ ايران از محضر اين استاد فاضل به كسب علم و دانش پرداختند كه از جمله ميتوان به دكتر عبدالحسين زرين كوب و دكتر اسلامي ندوشن اشاره كرد. وي عضو فرهنگستان ايران بود و طبع شاعري هم داشت; از جمله اشعار زيباي او مسمطي است در وصف قيام كلنل محمد تقي پسيان. استاد بهمنيار از نسل برجستگان فرهنگ و ادب ايران بود كه به معارف ديني وعلوم اسلامي از يكسوي و تاريخ و ادبيات فارسي تسلط كامل داشت. منابع :1- آرين پور، يحيي: از نيما تا روزگار ما، تهران، انتشارات زوار، 1376 -2 - بهمنيار، احمد: شرح احوال و آثار صاحب بن عباد، به كوشش محمد ابراهيم باستانيپاريزي، تهران، دانشگاه تهران، 1344 -3 - سپهرم، امير

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.